نگاهی به قسمت افتتاحیه سریال ایرانی شهرزاد

چهارشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۴ - ۱۷:۳۰
مطالعه 7 دقیقه
2015-10-shahrzad-shakhes-ep1
جدیدترین ساخته‌ی حسن فتحی، کارگردان به نام کشورمان که «شهرزاد» نام گرفته و پیش‌تر با نام «روزی روزگاری عاشقی» شناخته می‌شد، چند مدتیه که با پخش قسمت اول در شبکه نمایش خانگی کار خود را آغاز کرده است. با و نگاهی به نقاط قوت و ضعف قسمت افتتاحیه این سریال همراه باشید.
تبلیغات
2015-10-shahrzadseries-part-01-34

به سبب ضعف دیده شده در بسیاری از آثار حاضر در شبکه‌ی نمایش خانگی و اتفاقاتی که در راه انتشار بسیاری از سریال‌های پر طرفدارِ گذشته افتاد، خیلی از افراد دنبال‌کننده‌ی این گیشه‌های تازه، خیلی راحت از كنار هر اثر جدید و حتی پر ادعایی که می‌خواهد کارش را در آن‌ها آغاز کند، می‌گذرند و حتی فکر آغاز تماشای آن‌ها را از سر نمی‌گذرانند. این روزها بینندگان، سینما و تلویزیون را می‌فهمند و آن‌قدر دیدشان نسبت به اثر دقیق‌ شده که روایتی ساده از قصه‌ای ساده‌تر نمی‌تواند آن‌ها را وادار به تماشای چیزی کند و برای جلب رضایت‌‌شان گویا نیاز است شاهد پرداختنی بیشتر به تمام عوامل سریال باشیم.

شهرزاد پر از تصویرپردازی‌های جذاب و پر جزئیات از تاریخی است که کمتر در آثار سینمایی و تلویزیونی شاهدش بوده‌ایم

«شهرزاد» یکی از سریال‌هایی است که حداقل در نقطه‌ی آغاز با رکوردشکنی‌های بسیار( و به دنبالش ادعاهای بی‌پایان سازندگانش) پا به این عرصه گذاشته و با بودجه‌ای بسیار بالاتر از آن‌چه در این‌گونه سریال‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد، مراحل تولید خود را گذرانده است. فارغ از این، شهرزاد بازیگران بسیار زیاد و شناخته شده‌ای را با خود آورده که فعلا برای جذب سیلی از مخاطبان به تنهایی کافی به نظر می‌رسند. بازیگران کهنه‌کار و بزرگی چون علی نصیریان، نقش‌آفرینان حرفه‌ای و خوش‌سابقه‌ای چون سید شهاب‌الدین حسینی و حتی بازیگرانی چون ترانه علیدوستی که تا به امروز در هیچ سریالی نقش‌آفرینی نکرده‌اند با حضورشان در شهرزاد، کمپین تبلیغاتی اثر را شلوغ‌تر از آن‌چه کرده که به نظر می‌آمد و عده‌ی بسیاری را از هم‌اکنون جذب سریال کرده‌اند. مقدمه‌ و شرح آن‌چه که دیگران از شهرزاد گفته‌اند کافی است، حالا که قسمت اول منتشر شده نگاهی کلی به آن، پاسخگوتر و کارآمدتر از هر نوشته‌ی دیگری به نظر می‌رسد.

شهرزاد، در قسمت اولش بیش از هر چیز سعی در درگیر کردن مخاطب و فهماندن دنیای پیرامون شخصیت‌هایش به آن‌ها دارد. این که قسمت اول شهرزاد را بر حسب این که به هدفش رسیده یا نه قضاوت کنیم، کار غلط و بی‌جایی است زیرا سازندگان اغلب مشکلاتشان در شیوه‌ی رسیدن به این اهداف نشان می‌دهند. جایی که قرار است شخصیت‌ها، داستان و تک‌تک عناصر سریال با اتمسفر حاضر در آن گره بخورند و بیننده را جذب و محو اثر گردانند. اول از همه، باید گفت شهرزاد در این بخش، یعنی شناساندن

دنیایش و پیوند شخصیت‌ها و داستان با آن، کم عیب و اشکال عمل کرده و در ابعاد بسیاری با پرداختن قوی و بدون ترس به جزئیات مخاطبش را شگفت‌زده می‌کند. برخلاف بسیاری از سریال‌های بزرگی که زمان رخدادهایشان در تاریخ هنوز کهنه‌نشده‌ی سرزمین‌مان است و اصولا بازه‌ی زمانیِ نزدیک به انقلاب را برای نمایش انتخاب می‌کنند، شهرزاد نه تنها قصه‌اش را در سال ۱۳۳۰ روایت می‌کند و به سراغ برهه‌ای از زمان که آن‌چنان به تصویر کشیده نشده است رفته، بلکه به جای روایت خشک و خالی داستان عاشقانه یا درامش در این محیط، تمام جزئیات آن زمان را با هنرمندی به تصویر می‌کشد. این‌گونه تصویرپردازی، باعث می‌شود مخاطب هرگز خود را خسته‌شده از قصه‌ی عاشقانه‌ی فرهاد و شهرزاد پیدا نکند و در هر لحظه، پیگیر داستان‌های فرعی، وضعیت ایران در آن زمان و حتی سرنوشت اشخاص تاریخی حاضر در اثر باشد. هر چند به سبب غیرقابل پیش‌بینی بودن برخی اتفاقات، ماجرای شهرزاد و فرهاد هم در برخی لحظه‌ها، نمایش‌هایی عمیق دارد. سبک روایت داستان به شکلی است که مخاطب در همین قسمت اول عقاید و باورها و از همه مهم‌تر دنیای پیرامون اغلب شخصیت‌های اصلی را درک می‌کند و داستان را به خوبی اما از زاویه‌ی بالا تماشا می‌کند. بدون شک این‌ها ویژگی‌های خوبی برای قسمت اول یک سریال ۲۶ قسمته است اما مشکل آن‌جایی شروع می‌شود که این نشاندنِ تصویرها بدون ایست و تزریق ناگهانی حجم بالایی از این قصه‌های اصلی و فرعی در قالب  یک قسمت، در لحظاتی کلی‌گویی‌های آزاردهنده‌ای را به وجود آورده که نمی‌گذارد ساده و راحت از تماشای اثر لذت ببریم. حقیقتا آن چیزی که بیش از همه هنگام تماشای شهرزاد توی ذوق مخاطب می‌زند، همین کلی‌گویی‌هایی است که به شکل واضحی در تضاد کامل با سکانس‌هایی است که در نهایت زیبایی تمام جزئیات مختلف را نشانمان می‌دهند. در بیان ساده، قسمت اول شهرزاد مانند فیلم دو ساعته‌ای است که بخش‌هایی از آن حذف شده و یک خلاصه‌ی یک ساعته به دست بیننده داده شده است.

جدا از نحوه‌ی پردازش این داستان( که آن‌ هم خوبی‌ها و بدی‌های مختلفی دارد) در شهرزاد با قصه‌ای زیبا، دوست‌داشتنی، قابل پذیرش و باور و در ابعادی فراتر از همه‌ی این‌ها درام (به معنای واقعی آن) رو به رو هستیم که انسان‌هایی از جنسِ افرادِ عادیِ روزگار اما در زمانه‌ای دورتر، آن را پیش می‌برند. با این که هنوز چیزی از قسمت‌های سریال نگذشته، اما در پایان همین ۶۰ دقیقه، مخاطب به اندازه‌ای بیشتر از حد عادت شخصیت‌های سریال را می‌شناسد و از همه مهم‌تر آن‌ها را حقیقتا آن‌گونه که هستند باور می‌کند. اصولا فیلم‌نامه‌ی قسمت اول سریال جوری نگارش شده که مخاطب ۶۰ دقیقه آن را دنبال کند و از گذر لحظات و حضور در این داستان و تماشای این افراد خسته نشود و این یکی از آن ویژگی‌هایی است که خیلی وقته در آثار هنری کشورمان گم‌شده و رها شده به نظر می‌رسد. به همین دلیل، شهرزاد به خاطر این روایت  اشکال‌دار اما روان، آن هم از داستانی که اتفاقا جدی و جذاب است، قابل ستایش و ارزشمند جلوه کرده است.

شهرزاد به خاطر روایت اشکال‌دار اما روان، آن هم از داستانی که اتفاقا جدی و جذاب است، قابل ستایش و ارزشمند به نظر می‌رسد

وقتی برای اولین‌بار پایم را به دنیای قدیمی و حقیقتا زیبای شهرزاد گذاشتم، با شخصیت‌هایی مواجه شدم که گویا حقیقتا به اندازه‌ی عمر فعلی‌شان زندگی کرده‌اند و حالا کارگردان در حال نشان دادن ادامه‌ی ماجراهایشان به ما است و می‌خواهد فقط بخشی از زندگی تک‌تک آن‌ها را روایت کند. برعکس بسیاری از سریال‌های داخلی دیگر، شهرزاد شخصیت‌هایی تاریخ‌مصرف‌دار که از لحظه‌ی آغاز سریال زندگی‌شان را شروع کرده‌اند، ندارد و این‌جا ما با افرادی رو به رو هستیم که برای خودشان گذشته، خاطره، فکر، باور و عقیده دارند. این‌ها را با هنرنمایی کم‌عیب و خوش‌جلوه‌ی بازیگران دوست‌داشتنی شهرزاد ترکیب کنید، تا بفهمید تماشای این قصه تا چه حدی می‌تواند خواستنی باشد. تازه، شهرزاد سریالی است که شخصیت‌های فرعی‌اش دو ویژگی بسیار پراهمیت دارند: اول آن که تعدادشان به هیچ عنوان کم نیست و هر کدام قصه‌ی فرعی(و حتی در ابعادی پراهمیت) مخصوص به خودشان را دارند و دوم آن که نخودسیاه‌هایی برای پر کردن دور و بر شخصیت‌های اصلی نیستند بلکه تک‌تک‌ آن‌ها در جایگاهی که دارند، ارزشمند و مهم جلوه می‌کنند.

هنرمندی سازندگان و در راس‌ آن‌ها حسن فتحی در همه‌ی بعدها و به خصوص در بخش داستانی اثر، باعث می‌شود که وقتی با پیچش نهایی قسمت اول و آن اتفاق رو به رو می‌شویم، برای شخصیتی که فقط دقایق اندکی است او را می‌شناسیم دل بسوزانیم و بالاتر از آن خود را گرفتار قصه‌ای که دیده‌ایم، مشاهده کنیم. این‌جا به سبب استخوان‌بندی فراتر از انتظاری که در سریال شاهد آن هستیم، نحوه‌ی تفکرمان در رابطه با انسان‌های این دنیایِ خطرناکِ برآمده از حقیقتِ تاریخ، چیزی بیشتر از نگاه عاقل اندر سفیه است و بعضی مواقع آن‌قدر جدی می‌شود که نه تنها به اتفاقاتی که برای تک‌تک‌شان رخ می‌دهد اهمیت می‌دهیم بلکه به نتیجه‌ی هر کدام از آن‌ها در آینده و تاثیری که روی شخصیت‌های مهم قصه می‌گذارند نیز نگاه کوتاهی می‌اندازیم. یکی از عیب‌های غیرقابل بخشش و ضربه‌زننده به تمام ابعاد شهرزاد، صحنه‌های درگیری( به اصطلاح خودمان اکشن!) آن است که برخلاف تمام ثانیه‌های دیگر، ترجیح می‌دهیم وارد جزئیات نشود و به همان شات‌های کلی بسنده کند. در این قسمت، با چند درگیری خیابانی و نفر به نفر مواجه می‌شویم که حقیقتا اعصاب و روان بیننده را آزار می‌دهند و سطحی‌گرایانه و مسخره خودنمایی می‌کنند. در این ماجرا، بیشترین تقصیر بر عهده‌ی کسانی است که به عنوان «فدائیان شاه» ایفای نقش کرده‌اند و به جای حمله‌ی وحشیانه به مغازه‌ها، آرام‌آرام راه می‌روند و بعضا چوبی هم بر شیشه‌ای می‌کوبند که ریا نشود! آن‌ها بیشتر شبیه لات‌های محل که درحال پیاده‌روی بعد از ظهری هستند به نظر می‌رسند و به هیچ عنوان جدیت لازم نه در نگاه و نه در رفتارشان به چشم نمی‌خورد. در این اپیزود، سکانس‌هایی داریم که ماجرای همین صحنه‌های مبارزاتی را از داخل و به دور از خیابان دنبال می‌کنند و ترس به وجود آمده بین مردم و شدت شورش وحشیانه‌ی ارتشی‌ها و فدائیان شاهنشاه را با کوبیده شدن بی‌پایان در و استرس موجود در نگاه شخصیت‌ها به تصویر می‌کشند. جالب‌تر آن است که این سکانس‌ها نه تنها کم ایراد هستند بلکه در فیلم‌برداری و کارگردانی  نیز حرف‌های برای گفتن دارند. به همین دلیل گفتم که مشکل اصلی صحنه‌های اعتراضات و درگیری‌های این قسمت ریشه در پرداختن به جزئیات دارد، زیرا سازندگان در همین قسمت ثابت کرده‌اند که اصولا در روایت دور از جزئیات صحنه‌های اکشن عملکردی عالی دارند اما خیلی نمی‌توانند جدیت این‌گونه صحنه‌ها را در شات‌های مستقیم به تصویر بکشند.

در پایان قسمت اول، هرگونه صدور حکم در رابطه با آینده‌ی این سریال، غیرممکن و بی‌معنی به نظر می‌رسد. شهرزاد در قسمت اول خود نحوه‌ی رسیدن به هدف‌هایش را در اوج،  کم عیب نشان مخاطب می‌دهد اما بحث اصلی این است که آیا سریال همیشه می‌تواند مثل همین قسمت اول منسجم ظاهر شود یا به مانند بسیاری از آثار دیگر این عرصه، صرفا شروع موفقی داشته و در ادامه به مشکلات زیادی بر می‌خورد؟ هر چه که باشد، شهرزاد امیدوارکننده و قابل قبول یک قسمت را به مخاطبانش ارائه کرده و حداقل در وهله‌ی اول شبیه به چیزی فراتر از هر آن‌چه تا به امروز در شبکه نمایش خانگی( و حتی بسیاری از آثار تلویزیون) دیده‌ایم جلوه کرده است. بندبند شهرزاد، از فیلم‌نامه گرفته تا کارگردانی به شکلی است که احتمالا در هنگام تماشایش، ۶۰ دقیقه‌ی بدی را تجربه نخواهید کرد. به علاوه، شهرزاد ساخته‌ی دست کارگردانی است که سریال‌های موفقی چون «مدار صفر درجه» را در کارنامه دارد و با این شروع اشکال‌دار اما خوب، می‌توان به ادامه‌ی قصه و روایتش امیدوار بود.

تهیه شده در زومجی

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات