نگاهی به قسمت دوم سریال شهرزاد
از آن جایی که در مطلب قسمت قبلی شهرزاد احتمال افت سریال در آینده را در نظر گرفته بودم، خیلی هم از نمایش ضعیف قسمت دوم آن متعجب نشدم. راستش را بخواهید، دیگر بعد از این همه وقت به ضربه خوردن اعتمادمان نسبت به سریالسازان عادت کردیم. قسمت اول شهرزاد، افتتاحیه کم و بیش موفقی بود که دوستش داشتیم چون نوید چیزهای بهتر را میداد، اما قسمت دوم اثری آزاردهنده است که در ۹۰ درصد مواقع، ماجراها و قصهها را با روایتی ضعیف تحویلتان میدهد و کاری میکند که در بسیاری از دقایق تماشای سریال از خود بپرسید: واقعا چرا دارم این سریال را تماشا میکنم؟
بحث سختگیری یا خواستن چیزهای غیرممکن از سازندگان نیست، شهرزاد در قسمت دوم ثابت میکند که از بنیان مشکلات بسیار زیادی دارد
شهرزاد در قسمت دوم، هیچ نکتهی مثبتی به آن چه در قسمت قبل دیدهایم اضافه نمیکند و صرفا بر نقاط ضعف خود میافزاید. در بین این مشکلات بیپایان، بزرگترین عیب مربوط به داستانی است که میخواهد خیلیخیلی یک پارچه و بدون حاشیه باشد. در قسمت اول، شهرزاد طوری نشان داده شد که احساس کردیم در ۲۵ قسمت باقیماندهای که دارد، میخواهد به جز روایت این عشق و عاشقی(که خودش هم پر از اشکال و و ناقص ظاهر شده) به سراغ قصههای فرعی دیگری هم برود. اما در قسمت دوم، غلط بودن این احساس و نادرستی این تفکر کاملا به مخاطب فهمانده میشود؛ جایی که میفهمیم این داستانگوییهای چند دقیقهای بیارزش، نه تنها داستان فرعیهای خوبی نیستند بلکه بیشتر برای رساندن دقایق قسمتهای سریال به عدد ۶۰ به وجود آمدهاند. به طور مثال دقایق مربوط به قباد و همسرش، به حدی خشک و بیروح است که حضورشان بیمعنی احساس میشود. در قسمت اول، با این که از اینگونه سکانسها کم هم نبودند، باورمان شده بود که این شاتهای ابتدایی قرار است در آینده با شخصیتپردازی درست و کامل و نگاهی دقیقتر به وضعیت فعلی افراد حقیقی و قابل باور احساس شوند اما در قسمت دوم، با ادامهی همان روند دیده شده در قسمت اول به خوبی فهمیدیم که از این خبرها نیست و سازندگان میخواهند به همین تندگوییهای کمفایده ادامه دهند. در مقاله قسمت اول گفته بودم که شهرزاد با تمام خوبیها و بدیهایش از کلیگوییهای آزاردهندهای رنج میبرد و اینجا در قسمت دوم نه تنها این ضعف برطرف نشده، بلکه به اوج هم رسیده است! هنگام تماشای قسمتهای شهرزاد، حس میکنید بینندهی یک خلاصهی ۶۰ دقیقهای از یک اثر چند ساعته هستید. البته این موضوع در رابطه با قسمت اول هم صحت داشت اما میدانید فرقش چیست؟ در قسمت اول به امید آیندهی قویتری که سریال به سویش خواهد رفت، آرزو داشتیم برای آشنایی بیشتر با دنیای پیرامون شخصیتها آن دقایقِ مجازیِ کاتخورده را هم ببینیم اما در قسمت دوم، آنقدر ثانیهها آرام میگذرند و برخی سکانسها لحظه به لحظه به خاطر بیمغزیشان زجرتان میدهند که بعضی مواقع فکر دیدن یک دقیقهی بیشتر هم آزاردهنده و ظالمانه به نظر میرسد. مشکل دیگر قسمت دوم شهرزاد در ثانیههایی نهفته است که هنوز چیزی از اتمامشان نگذشته، احمقانه به نظر میرسند. به طور مثال در ابتدای قسمت، ۱۱ دقیقهی فاجعهباری را داریم که حقیقتا اینگونه است. اشتباه نکنید، این دقایق از نظر کارگردانی، صحنهپردازی، دیالوگ، شاتها و نشان دادن حس حقیقی افراد بینظیر احساس میشوند، اما کمی بعد با همان تندگویی فرافکن و فارغ از هرگونه تفکر سازندگان، در یک لحظه نابود میشوند. مشکل شهرزاد در پرداختن به جزئیات نیست، مشکل آن است که سازندگان نمیدانند باید به چه چیزهایی توجه کنند و کدام موارد را زیر ذرهبین ببرند. به راستی فکر میکنم که اگر شهرزاد در همین قسمت دومش این سیر تاثیرهای یک اتفاق تلخ بر روی اشخاص را کامل و جامع نشان میداد و زنده بودن فرهاد را به لحظهای معنادارتر در ثانیههای واپسین منتقل میکرد، نتیجهای بهتر از وضعیت فعلی به دست میآمد. آنها میتوانستند از بذلهگویی در رابطه با آن داستانهای فرعی بیمفهوم که انسانهای شخصیتپردازی نشده و ناشناس، نقشهایشان را بازی میکنند پرهیز کرده و به جایش جزئیات را در بخش بهتری از داستان تصویر کنند. این که میگویم بسیاری از دقایق شهرزاد در قسمت دوم اضافی هستند، تنها مربوط به نکات بالا هم نمیشود، بلکه از کنشهای دیگر شخصیتها نیز استخراج شده است. مثلا لحظهای کارهای بزرگ آقا را در اوایل قسمت به یاد بیاورید. اصلا سخنان من را رها کنید، حقیقتا کاری که این پیرمرد کرد چه معنایی داشت؟ انسانی که افراد را به خاطر تو گفتن به دخترش تا دم گور میبرد و از بزرگواری انسانها را زنده گذاشته، ناگهان میخواهد سخنان دختر سرکش قصه را بشنود که خانوم خالی شوند؟ بدتر از آن، ایشان دم پیری هوس سورپرایز کرده که تا لحظهی آخر هیچ چیز نمیگوید و پدر فرهاد(که اسمش یادم نیست) را اینگونه آزار میدهد؟ نمیدانم، شاید هم خواسته برای تفاوت هم که شده بعد از این همه سال با کشیدن ملحفه بر سر او و صحنهسازی کامل، کمی در زندگی روزمرهاش تفاوت ایجاد کند. باور کنید مشکلات رفتار شخصیتها محدود به اینها هم نمیشود و این جنس شاهکار در این اپیزود به وفور و فراوانی یافت میشود. در پایان قسمت دوم شهرزاد، حس بدی دارید زیرا با یک سری سکانس بیربط و بیصفت رو به رو میشوید که میخواهند داستان فرعی باشند اما مجهولاتی آزاردهنده به نظر میرسند. حس بدی دارید چون دنیای حسن فتحی را صرفا جزئیاتی خلق کرده که میتوانستند در بخشهای بهتری اعمال شوند. سازندگان سریال، فراموش کردهاند که در اینزمان کم، مخاطبان را جذب کردن کاری سخت و دشوار است و با کارهای ساده و بسنده به کلیگوییهای بیمعنا ممکن نمیشود. اصلا سریال های خارجی زبان چون «مردهی متحرک» که این روزها مجددا قیامتی به پا کرده به کنار، ناسلامتی همین حالا یک سریال بزرگ و حقیقتا قویتر از شهرزاد با نام کیمیا در تلویزیون است که تازه مخاطبان خیلی زودتر قسمتهایش را میبینند. (هرچند کیمیا هم با داشتن آن همه خوبی به خاطر محدودیتهایش در به تصویر کشیدن دقیق دنیای آن روزها ناتوان است و به همین دلیل برخی با آن ارتباط خوبی برقرار نمیکنند) به هر صورت، پس از صرف ۶۰ دقیقه برای تماشای قسمت دوم شهرزاد فقط از یک چیز مطمئن میشویم: سریال در حال راه رفتن روی پل باریکی است که زیرش درهای به نام «بیمخاطبی» به چشم میخورد. تهیه شده در زومجی