بررسی یک تئوری: سرنوشت واقعی والتر وایت در پایان سریال «بریکینگ بد»!
وینس گیلیگان و دار و دستهاش با «بریکینگ بد» یکی از شاهکارهای مدیوم تلویزیون را خلق کردند. سریالی که قدرت داستانگویی در قاب کوچک را چند قدمی به جلو منتقل کرد و کار را برای دیگر ساختههای بعد از خودش سخت کرد. در حال حاضر تغییر و تحول والتر وایت از یک معلم سادهی شیمی به پادشاه موادمخدر امریکا یکی از پیچیدهترین و خارقالعادهترین قوسهای شخصیتیای است که تاریخ تلویزیون به خودش دیده است. تازه کدام سریال مُدرنی را میتوانید پیدا کنید که به اندازهی «بریکینگ بد» در فرهنگ عامهی مردم نفوذ کرده و این همه دیالوگهای بهیادماندنی از «من کسیام که در میزنه» تا «عوضی» گفتنهای جسی را از خودش برجای گذاشته باشد. بر کسی پوشیده نیست که «بریکینگ بد» چه از لحاظ کارگردانی و تصویربرداری و بخشهای فنی و چه بازیگری و روایت بهطرز کمالگرایانهای کامل بود.
این تعریف و تمجیدها را فقط برای تحسین این سریال پشت هم ردیف نکردهام، بلکه در این مقاله یادآوری تمام اینها ضروری است. چه مقالهای؟ خب، خیلیها از جمله خودم فکر میکنند «بریکینگ بد» عالی تمام شد. والت با ایستادن جلوی مشکلات زندگی با خشونت تمام، هم از هایزنبرگ بودن لذت برد و هم مثل هر پادشاه دیگری سقوط کرد. یک پایان تلخ و شیرین که خب، راستش مقدار تلخیاش با نابودی زندگی اسکایلر و فرزندانشان بیشتر هم بود. اما عدهی دیگری باور دارند، قضیه به همین سادگیها هم به پایان نرسید. اینکه دراز کشیدن والت بر روی زمین در آن نمای پایانی، حامل ابهامی است که مرگ «حتمی» والت را به مرگ «احتمالی»اش تبدیل میکند. یا به عبارتی دیگر، والتر وایت ممکن است در پایان سریال نمُرده باشد و سر از دادگاه و زندان دربیاورد.
در این مطلب میخواهیم به بررسی چند دقیقهی پایانی سریال بپردازیم و ببینیم آیا واقعا چیزی که دیدیم درست است یا حقایق ناگفتهی بیشتری دربارهی چیزی که همهی ما در طول این سالها از سرنوشت نهایی هایزنبرگ بزرگ باور داشتیم، وجود دارد. یعنی آیا والت در آن نمای پایانی نمُرد؟ اگرچه خودم بهشخصه دوست دارم او به آرامش رسیده باشد. اما تئوریپردازیهای طرفداران سریال نشان میدهد که ممکن است جواب دادن به این سوال از این به بعد به یک جواب مطلق «بله» و «نه» محدود نشود. چرا، والت در آن لحظات آخر مورد ضرب گلوله قرار میگیرد. سرطانش به اوج رسیده است و او برای چیزی نزدیک به ۲۰ ثانیه بیحرکت رو به دوربین روی زمین میافتد. اما آیا اینها باعث میشود تا به سادگی تسلیم شویم و از بررسی عمیقتر دست بکشیم؟ معلومه که نه! مگر اینکه این طرفداران سمج را دستکم گرفته باشید! پس، بزن بریم!
برای شروع باید دست به دامن «علم» آن هم از نوع «پزشکی»اش شویم. ناسلامتی والت خیلی از مشکلاتش را با بهرهگیری از علم شیمی حل و فصل میکرد. پس، چرا ما نتوانیم از شاخهی دیگری از علم برای زنده کردنش استفاده کنیم. مطمئنا او خوشحال میشود! بنابراین، در قدم اول باید سری به تحقیقات دانشگاه پزشکی مریلند امریکا بزنیم. براساس مقالهای که این دانشگاه دربارهی دلایل اصلی مرگ انسانها بر اثر زخم گلوله منتشر کرده است، با سه فاکتور محوری برای آغاز بررسیمان روبهرو میشویم. این تحقیقات نشان میدهد که شانش زنده ماندن فرد زخمی بر اثر گلوله به سه عامل (۱) محل زخم، (۲) مقدار خون از دست رفته و (۳) سرعت انتقال زخمی به بیمارستان بستگی دارد. پس، حتما متوجه شدید قرار است چه کار کنیم. بله، میخواهیم ببینیم کدامیک از عوامل اشاره شده در زمان زخمی شدن والت به نفع او بوده است.
اما قبل از اینکه وارد مرحلهی «محل زخم» شویم، باید بفهمیم با چه زخمی طرف هستیم. بله، حتما میگوید حواسات کجاست؟! گلوله به سمت راست شکم والت برخورد کرد، درسته؟ خب، دقیقا نه. بگذارید رویارویی نهایی والت و دشمنانش را مرور کنیم. والت با یک مسلسل کنترل از راه دور به محل اختفای نئونازیهای میآید. آنجا او جسی را روی زمین میاندازد. کلید را فشار میدهد. در صندوق عقب باز میشود و مسلسل همه را به رگبار میبندد. در میان زوزهی گلولهها، ما با دیدن درهم رفتن ناگهانی صورت والت متوجه میشویم که چیزی به او برخورد کرده است. نکته این است که ما هیچوقت نمیتوانیم مطمئن باشیم که چه چیزی به بدن والت برخورد میکند.
از اپیزود اول فصل پنجم میدانیم که والت یک مسلسل M60 خریده است و از روی جعبهی مهمات هم مشخص است که این سلاح قرار است مجهز به گلولههای ۷.۶۲ میلیمتری شود. در رویارویی نهایی والت و نئونازیها با دیدن گلولههایی که پس از عبور از کنارهی ماشین و دیوار به آدمهای داخل برخورد میکنند کاملا مشخص است که با یک سلاح قدرتمند طرف هستیم. بالاتر گفتم که معلوم نیست دقیقا چه چیزی به شکم والت برخورد میکند. چرا که والت خیلی نزدیک به زمین دراز کشیده است. اینجا باید برویم سراغ ارتفاع محلی که شلیک از آنجا صورت میگیرد. ماشین والت یک کادیلاک نسل پنجم دِویل است که براساس کارخانهی سازنده دقیقا یک متر و ۴۰ سانتیمتر از سطح زمین فاصله دارد. ولی ما ارتفاع صندوق عقب ماشین از سطح زمین را لازم داریم. با یک دوتادوتای چهارتای ساده به این نتیجه میرسیم که صندوق عقب چیزی حدود یک متر از سطح زمین فاصله دارد.
خب، اگر بگویم میانگین عرض یک آدم بالغ ۲۴ سانتیمتر است، در این صورت حتی اگر والت و جسی کاملا پیشانی به پیشانی روی یکدیگر دراز هم بکشند، باز خیلی از خط آتش فاصله دارند. اصلا همین الان نگاهی به آن صحنهی آخر بیاندازید. شما راحت میتوانید از روی جای گلولههای باقیمانده روی دیوار و یخچال متوجه شوید که آنها با چه اختلافی از خط آتش دور هستند. شاید بگویید حتما گلولهها با برخورد به اشیای محیطی کمانه کردهاند. اما مسئله این است تحقیقات شخصی نشان میدهند که گلولههای قدرتبالا مثل همین گلولههای ۷.۶۲ میلیمتری کمانه نمیکنند، بلکه معمولا از اشیا عبور میکنند یا پس از برخورد به آنها همانجا خُرد و تکهتکه میشوند. کمانه کردن در خصوص گلولههایی با کالیبر پایین معمول هستند. پس، به جای گلوله چه چیزی به والت برخورد کرده؟ ترکش گلولههای شلیکشده یا تکههای کنده شده از اشیای محیطی بزرگترین و تنهاترین احتمالی است که داریم. اما چرا برخورد ترکش به جای گلوله میتواند خبر خوبی باشد؟ چون در جریان صحنهی پس از قتلعام نئونازیها ما میبینیم پشت لباس والت نه پاره است و نه خونی. این یعنی هرچیزی که به بدن او برخورد کرده، آنقدر قوی نبوده که از آن سمت بیرون آید. خب، تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که با یک تکه ترکش داریم که به پهلوی والت وارد شده است. با این مقدمه، بگذارید نگاهی به سه فاکتور پزشکی فوق بیاندازیم.
محل زخم
ما هرگز نخواهیم فهمید محل دقیق زخم کجاست. اما از روی لکهی خون روی لباس والت میدانیم که همهچیز به جایی در محدودهی سمت پایین پهلوی او ختم میشود. از همین رو، تنها کاری که از دست ما برمیآید این است که براساس شعاع لکهی خون، محل زخم را حدس بزنیم. خطرناکترین مسئله دربارهی برخورد گلوله با شکم، آسیب دیدن بخش پایینی آئورت یا برخی از رگهای اصلی آن قسمت است. جهت اطلاع، آئورت، مهمترین شاهرگ بدن است که به قلب وصل است و خون تصفیهشده را به تمام بدن منتقل میکند.
بنابراین اگر ترکش به یکی از این نقاط مهم برخورد میکرد، مطمئنا والت فرصتی برای ایستادن هم نمیداشت و همانجا به سرعت بر اثر خونریزی جان میداد. اما چنین اتفاقی نمیافتد. والت بلند میشود. حرف میزند و حتی از پشت تلفن به لیدیا میگوید که او را مسموم کرده و با جسی هم یک خداحافظی نصفه و نیمه میکند. تمام اینها چیزی حدود ۱۰ دقیقه طول میکشد. شاید بگویید حتما شوک برخورد گلوله بر او غلبه کرده است. اما حتی چنین شوکی هم نمیتواند جلوی تاثیر آسیب دیدن ارگان مهمی از بدن را کم کند. پس، براساس وضعیت آرام والت پس از زخمی شدن، میتوان نتیجه گرفت ترکش احتمالا به رودهی بزرگش برخورد کرده است. جهت اطلاع رودهی بزرگ به دور رودهی کوچک پیچیده شده و از همین رو، رودهی بزرگ به پهلو و شعاع احتمالی زخم والت نزدیکتر است.
شاید باورتان نشود، اما این خبر خوبی است. چون برپایهی آمارهای پزشکی «نگرانی اصلی از زخم گلولههایی که به شکم یا روده برخورد میکنند، خونریزی نیست. بلکه عفونتهای ناشی از بیرون ریختن محتوای آنهاست». این درحالی است که براساس تحقیقاتی که توسط ژورنال پزشکی Annals of Surgery در جریان یک دورهی پنج ساله صورت گرفته و شامل سالهای ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۷ میشود، ۸۸.۳ درصد از کسانی که گلوله به ارگان مهمی از بدنشان برخورد نکرده بوده، زنده ماندهاند. این آمار بسیار بالا را بهعلاوهی پیشرفت تکنولوژی در طول ۳۰ سال اخیر کنید تا به این نتیجه برسیم که والت شانس بالایی برای زنده ماندن داشته است. به این ترتیب، به فاکتور دوم بررسیمان میرسیم.
مقدار خون از دست رفته
احتمالا از دست دادن خون همان عاملی است که باعث سقوط والت بر روزی زمین و خیره شدنش به دوربین میشود، اما سوال این است که آیا والت بر اثر از دست دادن خون میمیرد یا فقط از حال میرود؟ اگرچه محاسبهی مقدار خونی که از بدن والت خارج شده یا به لباسش جذب شده انجامناشدنی است، اما همانطور که گفتم، ما میدانیم که ترکش پس از ورود، خارج نشده است. چون اصولا زخمهایی که از داخل به بیرون ایجاد میشوند، حفرهی بزرگتری از خودشان بر جای میگذارند. از همین رو، قربانیان خیلی سریعتر میمیرند. بنابراین، این حقیقت زمان بیشتری را برای والت میخرد.
اینجا به یک نکتهی مهم میرسیم که مطمئنم منتظر بودید به آن اشاره کنم. اینکه سرطان والت برگشته است و به همین دلیل، بدن او در برابر زخم و از دست دادن خون آسیبپذیرتر و ضعیفتر است. شاید باور نکنید اما تحقیقاتی است که درست برعکس این باور را ثابت میکند. اینکه در واقع سرطان والت شانس زنده ماندنش را بالاتر هم میبرد. این تحقیقات نشان میدهد که افراد مبتلا به سرطان لوزالمعده، سلولهای پلاسما و در اینجا سرطان ریه از محتملترین سرطانهایی هستند که سبب ایجاد لختهی خون در رگهای بیمار میشوند. طبق پژوهشهای دکتر جین کانرز از موسسهی دینا فاربر، به دلایل تقریبا نامشخصی بدن عادی یک انسان دارای یک سیستم متعادل بین فعالیتهای ایجادکنندهی لختهی خون و فعالیتهای ضد-لختهشدن خون برقرار میکند. اما از قرار معلوم سرطان این تعادل را به سوی ایجاد لختههای خون بیشتر به هم میزند و باعث افزایش التهاب و فشرده شدن رگهای خونی میشود. و افزایش سرعت لخته شدن خون به معنای کاهش خونریزی داخلی است.
خلاصه اینکه نه تنها سرطان در این شرایط سخت به ضرر والت نیست، بلکه به احتمال خیلی بالایی همین سرطان مقدار خونریزی او را دارد کاهش میدهد. خیلی خب، بگذارید مرور کنیم: ما نه یک گلولهی کامل، بلکه تکه ترکش کوچکی داریم که وارد پهلوی والت شده. آن هم در محدودهای که آسیبی به ارگانهای اصلی بدن او وارد نشده است. والت به آرامی در پایگاه نئونازیهای قدم میزند و اینطوری نشان میدهد که وضع زخمش آنقدرها هم خراب نیست. و سرعت خونریزی نیز به خاطر بیرون نیامدن ترکش از پشت والت و سرطانش پایین است. اینگونه به آخرین فاکتوری که برای زنده ماندن والت به آن احتیاج داریم، میرسیم.
سرعت انتقال زخمی به بیمارستان
اگر والت در یکی از آن بیابانهای دورافتادهی نیومکزیکو بیهوش میشد، مطمئنا کارش تمام بود و الان ما به خودمان زحمت این نظریهپردازیها را نمیدادیم. اما ما بلافاصله بعد از سقوط والت، او را در محاصرهی پلیسها میبینیم. در چنین شرایطی، پلیس موظف است که متهم زخمی و دستگیرشده را در اسرع وقت به مرکز درمانی منتقل کند. علاوهبر وظیفهی پلیس، نباید فراموش کنیم که پروندهی والتر وایت یکی از اخبار درجهیک کشور است. هیچکس نمیخواهد هایزنبرگ بزرگ به این راحتیها قسر در برود. همه میخواهند پای والت به دادگاه و دریافت مجازات قانونی باز شود. او باید زنده بماند تا به تمام قتلهای حلنشدهای که مرتکب شده، اعتراف کند. بنابراین این به نفعشان است که چنین کسی را زنده نگه دارند. ناگفته نماند تقریبا در همهی ماشینهای پلیس امریکا یک جعبهی کمکهای اولیه پیدا میشود. این در حالی است کارگردان این قسمت در یکی از نماهای پایانی والت را در خداحافظی با آزمایشگاهش طوری به تصویر میکشد که در پسزمینه ماشین پلیسها را ببینیم. پس، از لحاظ خط زمانی نیز پلیسها به محض افتادن والت از راه میرسند و این به نفع او است.
سوالی که اینجا مطرح میشود این است که اصلا چرا پلیسها آنجا هستند و چه کسی آنها را خبر کرده است؟ ما میدانیم که جنازههای نئونازیها و عمو جک بعد از ترکیدن مغزش نمیتوانند با کسی تماس بگیرند. والت و جسی هم که این کار را نکردند. پس، احتمالا حتمی کسی در آن اطراف صدای مسلسل مرگِ والت را شنیده و به ۱۱۰ زنگ زده است! یعنی ما شاید مکان دقیق پایگاه عمو جک و گروهش را ندانیم، اما میدانیم که آنجا هر جهنمدرهای که هست، حداقل نزدیک به تمدن است. تازه، براساس طولِ آن سکانس آخر، میدانیم که فقط ۱۰ دقیقه تا حضور پلیس طول کشیده است. بنابراین، میتوان این احتمال را داد که بیمارستانی-کلینیکی-چیزی در فاصلهی چند دقیقهای آنجا پیدا میشود.
خب، با توجه به اینکه چیزی که به بدن والت برخورد کرده، تکه ترکشِ کوچکی بوده. زخم به ارگان مهمی از بدن آسیب نزده، ترکش از پشت والت خارج نشده، سرعت و مقدار لخته شدن خون به خاطر سرطان والت افزایش پیدا کرده و کمک هم به محض افتادنِ والت سر صحنه حاضر بوده و از آنجایی که والت احتمالا حداقل بعد از ۲۰ دقیقه پس از زخمی شدن به یک مرکز درمانی منتقل میشود، احتمال بسیار بالایی وجود دارد که والت از آخرین صحنهی «بریکینگ بد» جان سالم به در ببرد. اما اگر به مدارک این تئوری اعتقاد ندارید، به سازندگان سریال اعتماد کنید. در لحظات پایانی نمای آخر سریال اگر با دقت تمام نگاه کنید، میبینید که یکی از افسران پلیس نبض والت را میگیرد، اما او قبل از اینکه نتیجه را به بقیه اعلام کند، ما به تیتراژ کات میزنیم.
آیا با یک اتفاقِ تصادفی روبهروییم؟ احتمالا نه. در شروع مقاله گفتم «بریکینگ بد» سریالی است که تکتک سکانسهایش با دقتی دیوانهوار به جزییات ضبط شده است. شاید سازندگان برای صحنهی پایانی سریال تمام مسیری که ما در اینجا مرور کردیم را مد نظر گرفتهاند تا پایانبندیای را تحویل تماشاگران بدهند که شاید در نگاه اول یکطرفه و معمولی به نظر میرسد، اما در واقع ابهامبرانگیز است و تماشاگران را برای برداشتهای خودشان آزاد میگذارد. البته که این فقط یک تئوری است. اما آیا به نظر شما مقداری حقیقت در این تئوری یافت میشود یا فکر میکنید حرکت نبض والت همانجا از حرکت ایستاد؟ شما کدامیک را ترجیح میدهید؟!
تهیه شده در زومجی
نظرات