نگاهی به اپیزود ویژه کریسمس سریال Sherlock
«شرلوک» را میتوان یکی از برترین اقتباسهای انجام شده از رمانهای معروف سر آرتور کانن دویل دانست. روایت تازهی به کار گرفته شده در این اثر و گنجاندن شخصیتی که تا به امروز همگان آن را در لندن ویکتوریایی به یاد میآورند در دنیای مدرن، با سرعتی غیرقابل باور، محصول بیبیسی را تبدیل به اثری کرد که توانست نظر مثبت منتقدان، بینندگان و حتی طرفداران پر و پا قرص این کارآگاه معروف را جذب کند. داستانپردازی هنرمندانهی سازندگان، خیلی خاصتر و سریعتر از آنچه انتظار میرفت «شرلوک» را به یگانگی رساند و همین امر باعث شد تا بسیاری آن را بهترین اثری بدانند که با الگوبرداری از داستانهای این مجموعه به وجود آمده است.
بردن این شخصیتها به دورانی که سه فصل از آن گریخته بودند، نتیجهای را پدید آورده که خواه یا ناخواه جذاب و خواستنی به نظر میرسد
در این بین، زمان طولانی به وجود آمده در پخش فصلهای بعدی سریال، همواره یکی از نکاتی بود که بینندگان را آزار میداد و اعلام شبکه مبنی بر پخش فصل چهارم سریال در سال ۲۰۱۷، مخاطبان افسارگسیخته را به حد غیرقابل وصفی عصبانی کرده بود. با این حال، تصمیم فوقالعادهی سران بیبیسی در رابطه با ارائهی قسمتی ویژهی کریسمس که تحمل این زمان طولانی را حداقل کمی آسانتر کند باعث شد خواه یا ناخواه، خود را در انتظار یک ۹۰ دقیقهی خارقالعادهی دیگر قرار دهیم. اما آیا «عروس نفرتانگیز» همانقدر که میخواستیم خارقالعاده شده و حتی گامهایی فراتر از قسمتهای قبلی نیز برداشته است؟ هم بله و هم خیر. متاسفانه یا خوشبختانه پاسخ به این سوال، به این سادگیها نیست زیرا «شرلوک» در قسمت ویژهی کریسمساش، ترکیبی از نکات مثبت و منفی را ارائه کرده و همین امر، قضاوت نهایی آن را بر عهدهی نوع نگاه مخاطب به آن گذاشته است.
«شرلوک: عروس نفرتانگیز» از همان لحظهی آغازیناش، باری دیگر یادآوری میکند که سازندگان سریال همواره آنگونه که شما میخواهید عمل نمیکنند و در بسیاری مواقع، از قصهپردازیهایی بهره میبرند که شاید در لحظهی اول جذاب به نظر نرسند اما در ادامه دنیایی از سرگرمیآفرینی را به همراه دارند. به عنوان مخاطبی که هم عاشق دنیای «شرلوک» است و هم دلش برای گذراندن مدت زمانی کوتاه اما ارزشمند با مارتین فریمن و بندیکت کامبربچ تنگ شده، بینندهی این قسمت در هر صورت آن هیجان همیشگی را برای تماشایاش دارد اما بردن این شخصیتها به دورانی که سه فصل از آن گریخته بودند، نکتهی دیگری است که برای خیلیها از دو مورد قبلی نیز پر رنگتر شده است. داستان این اپیزود در رابطه با زنی است که ابتدا اقدام به خودکشی میکند و بعد از چند ساعت که از مرگاش میگذرد، مجددا در خیابانها ظاهر میشود و همسرش را به قتل میرساند. شرلوک و واتسون، به عنوان کارآگاه به خدمت خانوادهی دیگری که درگیر این روح قاتل و ماجراهای آن شدهاند در میآیند و سعی بر پرده برداشتن از راز این قصهی ترسناک دارند. این شکل داستانِ گوتیکوار و فضای مهآلودی که بر شبهای آن غالب شده، دقیقا آن فرمول فوقالعادهای است که میدانیم شرلوک هولمزِ سال ۱۸۹۵ را بینقص و بیاشکال به تصویر میکشد. اما موضوع به همین سادگیها نیست. در حقیقت، پس از سپری شدن بیش از نصف دقایق این اپیزود است که قصهپردازان «شرلوک»، حرف اصلی را رو میکنند و این داستانِ دوستداشتنیِ متعلق به صد سال قبل را به ماجراهای آغازین فصل چهارم پیوند میزنند و در عین بهرهجویی از ارزش روایت ویکتوریاییشان، آن را در جلوهبخشیِ بهتر به آنچه در فصل چهارم رخ خواهد داد، معنا میکنند.
در لحظه به لحظهی تماشای این قسمت، کارگردانیِ پر قدرت و هنرمندانهی داگ مکینون، یکی از آن جذابیتهای غیرقابل انکاری است که فارغ از تمام نکات مثبت و منفی اثر، تصمیم نهاییتان در رابطه با «عروس نفرتانگیز» را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. به سبب ترکیب صورت گرفته در میان شاتهای زمان قدیم و جدید سریال، کارگردان وادار به استفاده از ترفندهایی شده که تا به امروز در سکانسهای این مینیسریال بزرگ تلویزیونی ندیده بودیم. موضوع زمانی به اوج خود میرسد که استفاده از آنها نه تنها به بهترین شکل ممکن صورت میپذیرد، بلکه در هیچ لحظهای نامأنوس و بیربط به بنیان حقیقی اثر نیز به نظر نمیرسد. این قسمت که از انواع و اقسام سکانسها پر شده است و در برخی مکانها تا نقطهی انتهایی به تصویر کشیدن ترسهای ویکتوریاییاش پیش میرود، در ترکیب تصاویر و داستان، آنچنان جذاب و گیرا حرکت میکند که در بسیاری لحظهها، همانگونه که فیلمنامه نویس آرزویش را داشته، مخاطب را فریب میدهد و باعث میشود که وی، حقیقتا مرز میان خیال و حقیقت را گم کند و به عمق این داستانگویی شیرین فرو برود. همانطور که از تمام این سخنها بر میآید، سکانسپردازی و فیلمبرداری حاضر در این اپیزود، بیش از هر چیز شبیه به قسمت «درندهی باسکرویل» جلوه میکند. ولی این شباهت نه تنها به معنای کپیبرداری آزاردهنده، از نسخهای پیشتر خلق شده نیست، بلکه اینبار «شرلوک» در بسیاری از دقایق بارها و بارها قدمهایش را جلوتر میگذارد و حتی در خلق تصاویری از همان جنس نیز عملکرد بهتری دارد.
متاسفانه یا خوشبختانه، این قسمت به شکلی تصویر شده است که در هر لحظه، بیش از پیش جذبکننده باشد و به دلیل استفادهی سازندگان از این فرمول خواستنی، دقایق ابتدایی آن کمی خستهکننده و نا آزموده به نظر میرسد. هر چند، پیچشهای این قصه در ادامه آنقدر عالی هست، که تمام این خاطرات را از بین ببرد و فقط تجربهای دیگر از «شرلوک» خارقالعادهی قرن بیست و یکمی بیبیسی را به جا بگذارد. در این بین، با این که حرکت دائمی سازندگان بر اساس کهنالگوهای شکل گرفته در فصلهای قبلی عالی است اما در برخی صحنهها، از نمایش ابعادی تازه از شرلوک هولمزِ داستان جلوگیری میکند. در حقیقت، شرلوک در اپیزود ویژهاش ثابت میکند که تمام عوامل حاضر در پشت این مجموعهی بزرگ به استانداردهایی که خلق کردهاند باور دارند و آنگونه که مشخص است نمیخواهند چیز زیادی از آن را کم و زیاد کنند و همانگونه که مشخص است، این ویژگی در عین خوب بودن، میتواند پیامدهایی از این دست را نیز به دنبال داشته باشد. به طور مثال، در یکی از سکانسهای خوب و خوشرنگ و لعاب همین اپیزود، شرلوک و واتسون را داریم که در گوشهای از یک باغ مخوف نشستهاند و انتظار عروس مردهی قاتل(!) را میکشند و در این بین، هیچ چیز جز صحبتهای تکراری این دو در رابطه با نحوهی نگاه شرلوک هولمز به زندگی و خالی بودن او از احساسات نیست که به این تجربهی بینقص صدمه وارد میکند. گویا سازندگان فراموش کردهاند که در رابطه با این حقیقت صحبتهای زیادی شده و حالا وقت آن است که چیزهای تازهای برای خلق دیالوگ پیدا کنند.
«شرلوک: عروس نفرتانگیز» بدون شک یکی از خوشساختهای دنیای تلویزیون است که به مانند اغلب اپیزودهای این مینیسریال بینظیر، پایش را فراتر از استانداردهای بسیاری گذاشته است
فارغ از تمام اینها، تجربهی ارائه شده در این قسمت، بیش از هر چیز به رابطهی حاضر در بین شرلوک و موریارتی مربوط میشود. به تصویر در آوردن شرلوک ویکتوریایی در قصر ذهنی هلمز، نه تنها آزاردهنده نیست، بلکه تمام تصورتان از فصل چهار را نابود کرده و شما را به چیزی فراتر از آن انتظارات اولیه دعوت میکند. در این اپیزود، سازندگان یک معمای به ظاهر پیچیده و رازآلود را در نمایشی جدید و پر زرق و برق از این دو کاراکتر، حل کرده و نه تنها یک پیام اخلاقی شنیدنی در رابطه با ارزش زنان حاضر در جامعه میدهند، بلکه موضوع زنده بودن یا نبودن موریارتی را نیز پیچیدهتر میکنند. سریال دقیقا در نقطهای که پروتاگونیست و آنتاگونیست اصلی قصهاش را در کنار آن آبشار معروف گیر انداخته، تمام این مضامین پیچیده و داستانها و سه فصل معما حل کردن را به شکلی دیگر و تازه معنا میکند و به تمام دقایقی که بیننده پیشتر به تماشایشان پرداخته، ارزشی دوباره میبخشد. اینجا همان نقطهای است که پس از دقایقی تازه و در نوع خود شگفتانگیز، اپیزود ویژهی کریسمس شرلوک به اوج خود میرسد. مفهوم دشمنی این دو یا زنده بودنِ مفهومیِ موریارتی ، آن چیزهایی هستند که حقیقتا به عروس نفرتانگیز جان بخشیدهاند، اما هنر سازندگان در نقطهای است که این مفهومگرایی را تنها هدف خود قرار نداده و آن را نیز در پس یک روایت تازه و جذاب تحویلمان میدهند.
وضعیت شخصیتهای اصلی داستان نه تنها در این اپیزود افت نمیکند، بلکه در بخش بزرگی از اثر به عنوان نکتهای مثبت و جذاب به نظر میرسد. «شرلوک» در این اپیزود ویژه، به جای خلق دوبارهی همین دنیا در دوران گذشته، با جلوههای بصری خارقالعاده و دوستداشتنی همان شخصیتها را در حالتی دیگر تصویر کرده و نه تنها مجددا بر ارزش رابطهی دوستی جان و شرلوک تاکید میکند، بلکه در برخی سکانسها به معنی واقعی کلمه از تمام توانایی دیده شده از سازندگان در سه فصل قبلی نیز، فراتر میرود. در همان سکانس اصلی این اپیزود که در کنار آبشار جریان یافته، ارزشبخشی نویسندگان مجموعه به جان واتسون، نه به عنوان قصهنویس ماجراهای شرلوک یا تامینکنندهی نیازهای اولیهی او، بلکه به عنوان دوستی همیشگی که هولمز در خیلی مواقع اهمیت حقیقی او را فراموش میکند، باعث میشود که از همین عمقبخشی دوباره به این دو شخصیت و درونریزیهای آنها، راضی و خشنود باشیم.
«شرلوک: عروس نفرتانگیز» بدون شک یکی از خوشساختهای دنیای تلویزیون است که به مانند اغلب اپیزودهای این مینیسریال بینظیر، پایش را فراتر از استانداردهای بسیاری گذاشته و روایتی ترکیبی از شرلوک زمان حال و حاضر در دوران ویکتوریا را ارائه میدهد. فوقالعاده بودن این اپیزود در خلق نود دقیقهی ارزشمند، فقط با یک نگاه به آمار موفقیتآمیز آن مشخص میشود و نیازی به توصیف اضافه ندارد. اما کارگردانی فوقالعاده، فیلمنامهی متفاوت و خاص، جلوههای بصری چشمنواز و به مانند همیشه، نقشآفرینی بینقص بازیگران مجموعه، عناصری هستند که در تکتک ثانیههای این قسمت به چشم میخورند. شاید این اپیزود ویژه بیاشکال نباشد و برخلاف قسمتهای برتر مجموعه، در بخش معمایی خارقالعاده به نظر نرسد، اما آنچنان در خلق پیوند دوباره بین شخصیتهای اصلی و معنا بخشیدن به لحظهی آغازین فصل چهارم عالی و متفاوت است که تماشایاش به هر مخاطبی پیشنهاد میشود. تمام اینها به کنار، بعد از سه فصلِ پر فراز و نشیب، چه کسی میتواند نگاه دوباره به این کاراکترهای تکرار نشدنی آن هم در دنیای ویکتوریا را به تعویق بیاندازد؟
نظر شما چیست؟ اپیزود ویژهی شرلوک در کریسمس ۲۰۱۶ را دوست داشتید یا از آن به عنوان قسمتی یاد میکنید که نتوانست انتظاراتتان را تمام و کمال برآورده کند؟ دیدگاههای خود را با ما در میان بگذارید.
تهیه شده در زومجی