گیشه: معرفی فیلم Black Mass
فیلمهای گانگستری حاضر در سینمای هالیوود، همواره جزء آن دسته آثاری هستند که چه در سودآوری و چه در جلب نظر منتقدان، نتایجی ضد و نقیض را ارائه میکنند. در این بین، فقط آن فیلمهایی از این ژانر میتوانند در تمام بخشها کامیاب باشند که در داستانگویی و شخصیتپردازی تمام و کمال به نظر برسند. پیش از هر چیز، باید گفت که «عشاء ربانی سیاه» با این که برخی از این ویژگیها را ندارد اما به موارد اول نزدیکتر است و حقیقتا یکی از برترین ارائههای دیده شده در این سبک را تقدیم مخاطباش میکند. فیلم با این که هرگز تبدیل به اثری یگانه و فراموش نشدنی نمیشود اما بینندهاش را نا امید نمیکند و همواره با شناخت اتمسفر نسبتا تازهاش، سعی میکند همان تجربهی که باید را تحویل او دهد. فارغ از تمام خوبیهای حاضر در اثر، باید گفت که نقشآفرینی بی حد و حصر جانی دپ در جایگاه یک خلافکار بی سر و پای شوخ و آزاردهنده که کمی چاشنی خانوادهدوستی هم دارد، یکی از آن نکات عالی فیلم است که هم بر جذابیت خود آن میافزاید و هم هنر بازیگری این مرد فوقالعاده را برای باری دیگر به یادمان میآورد. حالا، با تریلری رو به رو شدهایم که دنیایی از عناصر دوستداشتنی و جذبکننده را یدک میکشد و اگر در جلوهبخشی به این قصهی تازه و مافیایی ضعفی نداشته باشد، میتواند تجربهای خاص و یگانه را برای تماشاگرش به ارمغان بیاورد. اما آیا سازندگان از تمام این پتانسیل بهره بردهاند و در تمام بخشها فوقالعاده بودهاند؟ خواه یا ناخواه باید پذیرفت که این پرسش، پاسخ سادهای ندارد.
از همان لحظهای که پایتان را به دنیای برگرفته از حقیقت فیلم میگذارید، به حدی در فضا سازی تلخمزاج و بینقصاش غرق میشوید که تا مدت زمانی کوتاه، توجهتان به هر نکتهی قوت و ضعفی که از قبل میشناسید را فراموش کرده و از فرمِ گرفته و تودار فیلم، هنرمندی اغلب بازیگران آن و از همه مهمتر، کارگردانی بیآلایش و زیبای اسکات کوپر لذت میبرید. به بیان دیگر، سبک داستانگویی حاضر در فیلم به شکلی مهیَای پخش شده که بتواند از همان ابتدا بدون هیچ بذلهگویی و زیادهخواهی به مجذوب کردن مخاطب بپردازد و به جایِ آوردنِ مقدمههای طولانی و از مد افتاده، با نهایت توان و با سرعتی شگفتآور وارد قصهاش شود. بدون شک، این توانایی سازندگان و در راس آنها نویسندگان فیلمنامه، در خلق جلوهای خواستنی که از همان لحظهی آغازین فیلم به چشم میآید، یک نکتهی مثبت و ارزشمند برای هر اثری است که میخواهد در راضی کردن مخاطباش موفق باشد. اما موضوع این است که همین سازندگان هنرمند، در ادامهی داستان فراموش میکنند که این فرمول نمیتواند در تمام ثانیههای فیلم پاسخگو باشد و «وایتی» و این همه افراد پتانسیلدار حاضر در فیلم، نیاز به چیزی بیشتر از یک سری پرسوناژهای جذاب دارند و باید به شخصیتهایی فراتر از یک دسته تبهکار موجود در پروندههای افبیآی تبدیل شوند. با این حال، فکر نکنید که این کوتاهی مجموعهی سازنده در رد نکردن مرزهای اولیهی شخصیتی، به اندازهای که باید و شاید آزاردهنده میشود، زیرا تمرکز بالای فیلم روی نقش اصلیاش که از قضا یک آنتاگونیست بیفلسفه اما بسیار متفاوت است از یک طرف و قابلیت غیرقابل باور جانی دپ در تبدیل یک استایل خوب کاغذی به شخصیتی که انگار دنیایی از معنا و مفهوم و عمق را یدک میکشد از طرف دیگر، با فیلم کاری کردهاند که بسیاری از عیوب آن همچون گرد و خاکی بیاهمیت از برابر چشمان مخاطب میگذرند و فراموش میشوند.
اسکات کوپر در جایگاه کارگردان اثر، در بعضی مواقع حقیقتا بینندهاش را غافلگیر میکند
جالبتر آن که در هنگام مواجهه با این ۱۲۰ دقیقهی پر تنش، نکتهای وجود دارد که فیلم را متفاوت با بیشتر فیلمهای این ژانر. نشان میدهد. «عشاء ربانی سیاه» خالی از ترس و بذلهگویی، سودجویی یک کارمند افبیآی که میخواهد به کمک همکاری با خلافکار ترسناکی که از قضا دوست زمان کودکیاش بوده، هم از وی حفاظت کند و هم خودش ترفیع بگیرد و حقوق بیشتری داشته باشد را بر پردهی نقرهای میبرد و این دقیقا آن نقطهای است که فیلم را با بسیاری از آثار خوب و بد همردهاش متمایز جلوه میدهد.زیرا این بار برخلاف آن فیلمهای کلیشهای که همواره در آنها افبیای و پلیس جزء مهربانترینها هستند و اصولا لحظهای آرمانهای بزرگ بشری را فراموش نمیکنند، با اثری رو به رو میشویم که جلوهی خاکستریتر این ادارات به ظاهر قدرتمند را هم به نمایش میگذارد و مخاطباش را انسانی سادهلوح در نظر نمیگیرد. اما متاسفانه یا خوشبختانه، همینگونه عیبها با این که در تجربهی یکبارهی «عشاء ربانی سیاه» بیتاثیر است، کاری میکنند که حتی مخاطب عاشق آن هم دلیلی برای دوباره دیدناش نداشته باشد.
فضا سازی تلخمزاج و بینقص فیلم، یکی از آن نکاتی است که باعث میشود خیلی سریع مجذوب دنیای گانگستریاش بشوید
داستان فیلم، به روایت بخشهایی از زندگی تبهکار معروف، «جیمز (وایتی) بالجر» که یکی از بدنامترین خلافکاران آمریکایی است میپردازد و چگونگی به دست گرفتن قدرت تمام مناطق جنوبی بوستون توسط او و افرادش را به نمایش میگذارد. این داستان، متعلق به پروندهای واقعی در افبیآی است که هنوز مدت زیادی از حل کامل آن نگذشته است و به همین سبب، هم تازگی لازم را ارائه میکند، هم به سازندگان فرصتی میدهد که با خیال راحت داستانسرایی کنند و تکراری بودن قصه را به عنوان یک عامل بازدارنده در نظر نگیرند. اما برخلاف انتظارتان، این نکته نه تنها به سود فیلم تمام نشده و به جذابیت آن کمک نکرده، بلکه باعث شده تا آنها به وضوح از خود تنبلیهای آزاردهندهای نشان بدهند و به عبارت بهتر، از این قضه سوء استفاده کنند. در مقام مقایسه، همین چند وقت قبل «گام زدن» را داشتیم که با داستانی واقعی که اتفاقا بخش عظیمی از جامعهی جهانی آن را میشناخت ساخته شد و نشانمان داد که چگونه میتوان با بهرهبرداری از نهایت هنر فیلمسازی و تلفیق تمام عناصر حاضر در اثر، از یک قصهی تکراری تعلیق فراموش نشدنی بیرون کشید. «عشاء ربانی سیاه» به معنی واقعی کلمه، در نقطهی مقابل چنین آثاری قرار میگیرد و به شکلی ناپسند، حتی قدمی برای فرو بردن بیشتر مخاطب در این داستان بر نمیدارد. در فیلم، دیدن بخشهایی از گذشتهی کاراکترهای قصه به منظور پرداختن بیشتر به ریشهی آنها یا شنیدن دیالوگهایی که همذاتپنداریمان با شخصیتهای حاضر در داستان را بیشتر کند، در ابعادی غیرقابل باور، امکانناپذیر است. بگذارید قبل از پرداختن به جنبههای مثبت اثر تیر خلاص را بزنم و بگویم که در«عشاء ربانی سیاه» چیزی به نام قوس شخصیتی یا شخصیتپردازی وجود ندارد(!)
این سخنان و قضاوتها نه تنها برآمده از سختگیریهای بیجا نیست بلکه نکتهای است که در لحظه به لحظهی اثر احساس میشود. در پایان فیلم، با این که از بسیاری لحظات و دقایق آن لذت برده و با فضای تاریک و سیاهاش دو ساعت خوبی را گذرانده بودم، احساس میکردم با فیلمی رو به رو شدهام که شخصیتاش را از ابتدا تا انتها بدون هیچگونه پیشرفت و تغییر به تصویر کشیده و به گونهای شکل گرفته که نه تنها با گرههای مختلف او را به برخی تفاوتها و قوسهای شخصیتی نکشانده بلکه انگار از او فقط برای پیشبرد پیرنگ قصهاش استفاده کرده است. اما با نگاهی واقعیتر و نتیجهگرایانه به آن چیزی که «عشاء ربانی سیاه» در کل تحویلمان میدهد متوجه میشویم که همین داستان مشکلدار و همین شخصیتهای ایستا، به سبب بهرهجویی از روایتی که از همان لحظات ابتدایی نشان میدهد که میخواهد از کلیشهها فرار کند و حرفی تازه برای گفتن داشته باشد، در خیلی از ثانیههای فیلم اثری را آفریدهاند که بیپرده و خالی از ترس، سیاهی جهان شخصیت اصلیاش را به رخمان میکشد. اسکات کوپر در جایگاه کارگردان اثر، در بعضی مواقع حقیقتا بینندهاش را غافلگیر میکند و با کمک چند رخداد هیجانی و حقیقتا غیرقابل انتظار آن هم در سکانسهای به ظاهر آرام فیلم، هم او را جذب این داستان میکند و هم هنرمندانه هیجان کاذب ماجرایاش را به نهایت خود میرساند.
تصویر سازی بیپردهی فیلم از قصهی حقیقیاش فقط محدود به اینها هم نمیشود و برخلاف حجم بسیار زیادی از فیلمهای بلاک باستر حاضر در سینمای هالیوود، جلوهبخشی سازندگان به این قصه در جایگاهی از یگانگی قرار دارد که بیننده حتی زمانی که فقط چند دقیقه به انتهای آن باقی مانده، نمیتواند هیچ ادعای محکمی در رابطه با نحوهی به پایان رسیدن اثر داشته باشد. این موضوع زمانی ارزش حقیقی خود را به نمایش میگذارد که این پایان ناشناس نه تنها آببندی شده و خالی از معنی نمیشود، بلکه خیلی منطقی و ساده اما به اندازهی کافی پسندیدنی و تاثیرگذار تصویر شده و با کمک موسیقیهای اندک اما عالی فیلم، حتی بیشتر از آن چیزی که باید، ارزشمند به نظر میرسد.
«عشاء ربانی سیاه» اثری یکبار مصرف اما در نوع خود فوقالعاده است که در بسیاری از ثانیههایی که دارد، تمام اهداف خود، از القای احساسات مورد نیاز به مخاطب در برخی سکانسها گرفته تا خلق تعلیقهایی خاص و متفاوت را در اوج و بیمضایقه محقق میکند. فیلم در هر بخشی هم که کامل نباشد، بازیگرانی دارد که تکتک آنها در ارائهی درست نقششان فوقالعادهاند و در راس تمام آنها، جانی دپ را داریم که نه تنها نقشآفرینی بیاشکالی را به فیلم اضافه کرده، بلکه یکی از نمایشهای خوب و فراموش نشدنیاش را برای طرفداران به ارمغان آورده است. این اثر گانگستری دوستداشتنی که در اغلب دقایقاش، تفاوت و تازگی را یدک میکشد، از عیوب زیادی در بخش داستانی رنج میبرد و در شخصیتپردازی ضعف غیرقابل انکاری دارد اما تمام آنها را در اتمسفر تلخ اما خالصاش ارائه میکند و به همین سبب، تقریبا در هیچ نقطهای بیننده را نا امید نمیکند. اگر دلتان دو ساعت همراهی با یک شخصیت شیطانصفت که هیچوقت نمیتوانید مرز بین شوخیها و تهیدهایش را درک کنید میخواهد، یک بار به تماشای «عشاء ربانی سیاه» نشستن فراموشتان نشود اما حتی اگر عضو گروهی هستید که خیلی سخت به سراغ فیلمها میروند، بعید است که دقایقی که با «وایتی» بالجر میگذرانید دوستداشتنی نباشند و به احتمال زیاد، بیش از آن که وقتتان را تلف کنند، حس تماشای یک اثر عالی را در وجودتان به وجود میآورند. هر چند ممکن است حقیقت چیز دیگری باشد.
تهیه شده در زومجی
نظرات