نگاهی به اتفاقاتِ مراسم اسکار ۲۰۱۵
چون که حالوهوای مراسم خیلی از آن چیزی که انتظار داشتیم، فاصله گرفته بود. با اینکه مراسم واقعا در بخشهایی از مسیرش خارج شد، اما شاید برخی از این ساختارشکنیها بد هم نبودند و برای بسیاری دلپذیر نیز بودند. شاید بقیه نظر دیگری داشته باشند، اما بهیادماندنیترین سخنرانی هشتاد و هفتمین جوایز آکادمی شاید از طرف نویسندهی فیلم «بازی تقلید»ِ گراهام مور باشد؛ کسی که به جوانانِ دنیا اعتمادبهنفس داد که به «عجیب»ماندن ادامه دهند؛ پیامی که کاملا با داستان فیلم همخوانی دارد، اما از طرفی، میتوان برداشتهای دیگری هم از آن کرد. مسئله این است که کلمهی «عجیب» میتواند معانی زیادی داشته باشد. بعضی اوقات، چیزی که بیرون از دایرهی عادیبودن قرار میگیرد، خیلی خوب، ویژه و بهدردبخور است. اما از طرفی ممکن است همین عجیب و غریب بودن، مزهی تلخی در دهانمان باقی بگذارد و خاطرهی بدی در ذهنمان ثبت کند. یکی از چیزهایی که فیلمنامهی مور آن را کاملا روشن میکند، این است که چگونه چیزهای عجیبِ خوب و بد میتوانند، در یک ارگانیسمِ یکسان زندگیِ مسلامتآمیزی داشته باشند؛ طوری که یک طرف نتواند، بدون دیگری به زندگیاش ادامه دهد. با توجه به همین توضیح، مراسم اسکار ۲۰۱۵ هم بیشک پُر از این لحظاتِ عجیبِ خوب و بد بود که تعدادیشان را فراموش نخواهیم کرد و البته برخی را هم به سرعت از ذهنمان حذف میکنیم.
یک شروع بامزه و صمیمی
فراتر از حرکت مضحکِ جک بلک که ناگهان وسط اجرای موزیکال افتتاحیه بلند شد و فهرست بلند و بالایی از خرابکاریها، ایرادات و کلیشههای صنعت سینما را با عصبانیت ردیف کرد، مراسم با تصمیمی هوشمندانه برای جشن گرفتن «تصاویر متحرک» و تاثیری که آنها روی زندگیمان میگذارند، شروع شد. شعری پرنشاط، سریع و پرانرژی که به طرز صاف و سادهای اعلام کرد، چرا میلیاردها نفر در سرتاسر دنیا پای مراسم اسکار امسال نشستهاند و چرا فیلمها را دوست دارند. مراسم از همان دقیقهی اول جبههای غیرکنایهای گرفت هم خیلی جالب بود. بنابراین، این اجرای موزیکال نسبت به جکگوییهای سوزناکِ تینا و اِمی پولر در جریان مراسم گلدن گلوب امسال، خیلی جو بهتری ایجاد کرد.
سخنرانیهای برندگان
یکی دیگر از لحظاتِ قابلاشارهی مراسم هرسال که خوب و بدش به خودِ برندگان مربوط میشود، همان سخنرانیهای احساسی یا سیاسیشان هست. امسال هم چندتا از آنها را داشتیم. از پاتریشیا آرکت که از حقوق برابر زنان حرف زد و حسابی بازیگران خانمِ داخلِ سالن از جمله مریل استریپ را به وجد آورد، تا دیگر یادآوریهای کوچک اما مهم از اتفاقاتی درگذشته که این آدمها را برای حرکت در این مسیر و رسیدن به فعالیتی که دوستاش دارند، باانگیزه کرده است. واقعا سخت است با شنیدن این حرفها، از آنها الهام نگرفت و به زندگی امیدوار نشد! بعضی مواقع سخنرانیهای برندگان کسلکننده و زیاد از حد میشود، اما در این مراسم، تمامی شان از جمله کارگردان فیلم «آیدا» که موفق شد، تشکرهایش را در حد قطعکردن موسیقی ارکستر ادامه دهد، درگیرکننده و جالب بودند و گوشدادن به آنها، حس خوبی در پی داشت.
حداقل دوتا از آهنگها خوب بود!
اغلب اجراهایی که برای یادآوری «بهترین آهنگهای اوریجینال» روی سن میروند، مثل تیری شلیک شده میمانند که به هدف نمیخورد، اما حداقل در مراسم امسال دو تا از اجراهای موسیقی واقعا توانستند آن شور و هیجانی که این آهنگها را مشهور کرده را روی صحنه احیا کرده و باارزش و قابللذتبردن ظاهر شوند. از آهنگِ شلوغپلوغ و دیوانهوارِ «همهچیز فوقالعاده است» گرفته تا اجرای پرقدرت و انسانی «افتخار» که آنقدر پرجزییات بودند که نتوانید چشمهایتان را از نمایشگر بردارید. آواز لیدی گاگا در آن لباس زیبا هم برای معرفی جولی اندروز، بد نبود، اما برای بهترین شدن به مقدار بیشتری بتمن احتیاج داشت!
پخش کردن کمدی در طول مراسم
تا آنجا که یادم میآید، کسلکنندهترین مراسمهای اسکار آنهایی هستند که در ۱۵ دقیقهی ابتدایی هرچه عنصر باحال و جالب دارند را رو میکنند. مجری شوخیهایش را تا ته با حضار میکند و یک آوازِ از پیشآمادهشده هم چاشنی کار میشود و تمام. سپس، بقیهی زمان مراسم تبدیل میشود به سه ساعت و ربع مونولوگگویی و سخنرانیهای مختلف، که هرچقدر هم جذاب باشند، بالاخره حوصلهسربر و تکراری میشوند و ریتم مراسم را وارد سراشیبی میکنند. اما خوشبختانه اینبار، اسکار نه تنها لحظات افتتاحیه را بیآلایش و خالی نگه داشت، بلکه سناریو طوری طراحی شدن بود که در پایان شب هم شاهد تکهای جالبتوجهای در قالب «پیشبینیهای اسکارِ پاتریک هریس» باشیم؛ همانی که اکتاویا اسپنسر قرار بود در طول مراسم از آن محافظت کند.
برخی شوخیها سطحی بودند
اگر نخواهم بگویم پاتریک هریس اجرای دردناکی داشت، حداقل میتوانم بگویم او خیلی معمولی بود و جای خیلی چیزها در مراسمی با حضور کسی مثل او احساس میشد. در واقع در طول مراسم حقیقتا جای جوکهای بیشتری خالی بود. درحالی که او فرصت خوبی برای اینکار داشت. برای مثال، کیف پیشبینیهای هریس، که شاید پتانسیل زیادی هم داشت، آنقدر رویش تمرکز شد و آنقدر بارها در طول مراسم به آن سر زدیم، که دیگر یکجورهایی آنطور که انتظار میرفت، این شوخی خندهدار و فوقالعاده از کار درنیامد. مخصوصا به خاطر اینکه اکتاویا اسپنسر هم میکروفن نداشت و نمیتوانست در گفتگو شرکت کند و فقط مجبور بود به ادا اطوار درآوردن، کفایت کند.
شان پن در هنگام اعلام بهترین فیلم
این لحظه واقعا ناگهان از ناکجا آباد آمد. معلوم نیست آیا شان پن از پیچیدگیهای سیستمِ مهاجرتِ امریکا خبر دارد یا نه. ولی جملهی شان پن بازتابِ فراوانی در اینترنت داشت. هرچند که بعد از مراسم مشخص شد، ایناریتو با شوخی وحشیانهی پن مشکل نداشته و بعد از مراسم آن را خندهدار خواند و از رابطهی بسیار نزدیکش، با شان گفت.
نشانههایی از محافظهکاری
این بدین معنا نیست که اسکار یک گروه سوپرآزاد است و به هیچجا وابسته نیست، اما بعد از اینکه مستند «شهروند چهار» جایزهی بهترین مستند بلند را گرفت، جوکِ پاتریک هریس با این مضمون که «ادوارد نورتون به خاطر خیانت امشب نمیتواند اینجا حضور داشته باشد» حسابی توی ذوق زد. مخصوصا برای عدهای که فیلم لورا پویتراس درخصوص افشاگری اسنودن را دیدهاند و دیدگاهِ متفاوتی نسبت به این کار اسنودن دارند و او را در حقیقت، «آشکارکنندهی حقایق کثیف» میدانند.
زمانبندی اشتباه
یک امتحان: زنی جایزهاش را برای فیلم کوتاهش دریافت کرده و دربارهی خودکشی پسرش حرف میزند که چگونه این واقعه الهامبخش و حرکتدهندهی او در کارش بوده است. بعد از اینکه او استیج را ترک میکند، آیا شما:
- خیلی نرم و آرام به قسمت بعدی برنامه وارد میشوید.
- یا لباس آن زن را بهطرز غیرقابلقبولی مسخره میکنید.
جواب شما را نمیدانم، ولی هریس و نویسندگانش این امتحان را خراب کردند.
خب، هرکسی پاتریک هریس را بشناسد، میداند او در راست و ریستسازی مراسمهای جذاب و باحال استعدادِ نهفتهای دارد، اما ایندفعه، مراسم با حضور او آنقدرها که انتظار داشتیم، تازه، دوستانه، لطیف و بامزه نبود. نمیدانم چه چیزی موجب این اتفاق شد، ولی میدانم که خیلی از شوخیهایش به اندازهی کافی جذاب نبودند تا بگیرند. برای نمونه، درخواست هریس از دیوید ایلوو (بازیگر سلما) برای خواندن متنی که فیلمهایی را موردتمسخر قرار میداد، یا تلاشش برای مصاحبه با صندلیپرکنها (کسانی که درهنگام غیبت سلبریتیها جای آنها را برای دوربینهای تلویزیونی پرمیکنند)، در حد آن پیتزای خانوادهی سال پیش نبوغآمیز و خارقالعاده از کار درنیامدند. اگرچه، نقطهی نهایی صندلیپرکنها که به استیو کرل رسید، توانست این تکهی درحال مرگ، را نجات دهد و به اتفاق باحالی تبدیل کند، اما متاسفانه کارل در ادامهی مراسم دیگر دیده نشد. هریس استعدادهایش را به عنوان میزبان ثابت کرده، و به خاطر همین هم است که ناامید شدن از اجرای ضعیفش، اینقدر عجیب و غریب به نظر میرسد. به شخصه باور دارم، مراسمهای جوایزمحور که به بیش از سه ساعت کشیده میشوند، محکوم به سقوط در دالانِ خشکی، کلافگی و نهایتا مرگ هستند. اما نمیتوان از این حقیقت هم گذشت که مراسم امسال به خودی خود با لغزشهای ناشیانهای که داشت، به این سقوط کمک کرد. اگرچه در نهایت، بهترین لحظات مراسم نه از طرف کسانی که برای نوشتن و اجرا پول گرفته بودند، بلکه از سوی استعدادهایی بود که موردتشویق قرار میگرفتند. اصل مراسم اسکار هم همیشه همین بوده و همین اتفاقات و صحبتهای غیرمنتظرهی برخاسته از برندگان است که آن را بهیادماندنی یا عادی میکند. به هرحال، امیدواریم، سال آینده این فاصله به این بزرگی نباشد. شما نظرتان دربارهی اتفاقات اسکار ۲۰۱۵ چیست؟ چه چیزی برایتان جذاب بود و از چه چیزهایی خوشتان نیامد؟ دیدگاههای خود را با ما درمیان بگذارید منبع:
indiewire