گزارش باکس آفیس: از صدرنشینی Night School تا جعلی بودن نیمی از توییتهای منفی The Last Jedi
گزارش باکس آفیس این هفته را با کمدی «مدرسهی شبانه» (Night School) شروع میکنیم که به پرفروشترین تازهاکران و صدرنشین این آخرهفته تبدیل شد. محصول یونیورسال که با ۲۹ میلیون دلار بودجه تهیه شده، ۲۸ میلیون دلار به عنوان افتتاحیه کسب کرد. این رقم معرکهای برای فیلمی است که با وجود دریافتِ نقدهای اکثرا منفی، میانگینِ امتیازِ A منفی را از تماشاگرانش به دست آورده است. همانطور که تحلیلگران از قبل پیشبینی کرده بودند حضور کوین هارت و تیفانی هیدیش در کنار یکدیگر در این فیلم به ترکیب موفقی تبدیل شد و باری دیگر ثابت کرد که ستارهها هنوز در کمدیهایی با بودجهی کم تا متوسط تاثیرگذاری پُررنگی دارند. کوین هارت در این فیلم نقشِ مردی را بازی میکند که در تلاش برای گرفتنِ مدرکش از طریق گذراندنِ دورهی مدرسهی شبانه، مجبور میشود با معلمِ سختگیری با بازی تیفانی هیدیش سروکله بزند که به هوشِ او شک دارد. در مقایسه، افتتاحیهی «مدرسهی شبانه» پشتسرِ افتتاحیهی «خانهی شیرینم آلاباما» (Sweet Home Alabama)، در جایگاه دوم بزرگترین افتتاحیهی یک کمدی در تاریخِ ماه سپتامبر قرار میگیرد و حکم بزرگترین افتتاحیهی سال در بین کمدیهای غیرابرقهرمانی/غیرسرقتمحور را هم دارد. اگرچه یکی از بحثهای پُرتکرارِ سال ۲۰۱۷، مرگ کمدیهایی با بودجهی متوسط بود، ولی با این وجود تنها کمدیهای موفق مثل «مسافرت دختران» (Girls Trip)، «پیچ پرفکت ۳» (Pitch Perfect 3) و «کریسمس مامانهای بد» (Bad Moms Christmas)، آنهایی بودند که برای جذبِ جامعهی آماری «مردان سفیدپوست» تبلیغات نشده بودند. چنین چیزی امسال هم با فیلمهایی مثل «ماما میا ۲» (Mama Mia 2)، «آسیاییهای خیلی مایهدار» (Crazy Rich Asians)، «مخالفان» (Blockers) و «هشت یار اوشن» (Ocean’s 8) تکرار شده است. البته راستش را بخواهید کمدیهای مرسومتری مثل «تگ» (Tag) و «شب بازی» (Game Night) هم عملکردِ قابلقبولی داشتند. بعد از صدرنشینی «خانهای با ساعتی در دیوارهایش» (A House With a Clock in Its Walls)، این موفقیتِ دیگری برای کمپانی یونیورسال است. «مدرسهی شبانه» نه تنها از ایدهی داستانی آشنا اما جذابی بهره میبرد و از تریلرهایی بهره میبرد که با مخاطبان ارتباط برقرار کردند، بلکه دو ستارهی کمدی تمامعیار را در ویترینش داشت و البته اولین کمدی بزرگِ سینما از شش هفته پیش که «آسیاییهای خیلی مایهدار» روی پرده رفت بود.
افتتاحیهی ۲۸ میلیون دلاری این فیلم به اندازهی افتتاحیهی ۳۳ میلیون دلاری «سرسخت بشو» (Get Hard) یا افتتاحیهی ۲۹ میلیون دلاری «مثل یک مرد فکر کن ۲» (Think Like a Man Too) نیست، اما حقیقت این است که این روزها افرادِ کمتری نسبت به چند سال قبل به سینما میروند. این موضوع بهعلاوهی نمرهی راتن تومیتوزِ بسیار پایین این فیلم که به محض گوگل کردنِ نام فیلم توی چشم میزند، دلایلِ عدم توانایی این فیلم در رسیدن به پیشبینیهای ۳۰ میلیون دلاری تحلیلگران هستند. البته از آنجایی که «مدرسهی شبانه» با ۱۵۰ میلیون دلار بودجه ساخته نشده و قصد به راه انداختن مجموعهی جدیدی هم ندارد، لازم نیست که حتما برای موفقیت رکوردشکنی کند. به این ترتیب، تحلیلگران فکر میکنند این فیلم میتواند به ۶۲ تا ۷۷ میلیون دلار فروش خانگی دست پیدا کند. دومین تازهاکرانِ این هفته اما «پاکوتاه» (Smallfoot)، محصولِ برادران وارنر است که عملکردی در حد و اندازهی انیمیشنهای استانداردِ این کمپانی داشت. این فیلم که با نقدهای نسبتا خوبی مواجه شده است، ۲۳ میلیون دلار به عنوان افتتاحیه کسب کرد. در مقایسه، «لگو نینجاگو» (The Lego Ninjago) کارش را با ۲۰ میلیون دلار افتتاحیه و «لکلکها» (Storks) با ۲۲ میلیون دلار افتتاحیه شروع کردند. این رقم با اینکه شروع قابلقبولی برای این انیمیشنِ ۸۰ میلیون دلاری است، اما شگفتانگیز نیست. با توجه به اینکه این فیلم اکرانش را با ۷۰ تا ۸۰ میلیون دلار فروشِ خانگی به اتمام خواهد رساند، باید دید آیا فیلم در کشورهای خارجی عملکردی شبیه به «نینجاگو» (۶۴ میلیون دلار) یا «لکلکها» (۱۱۱ میلیون دلار) خواهد داشت. با اینکه انتظار میرود که «لگو مووی ۲» (Lego Movie 2)، افتتاحیهی بهتری نسبت به «پاکوتاه» داشته باشد، اما این رقم، درآمدی است که به روندِ نرمال انیمیشنهای برادران وارنر تبدیل شده است که در صورت کنترل بودجهشان، به اندازهی کافی خوب است. سومین تازهاکران این هفته اما فیلم ترسناکِ «هل فست» (Hell Fest) است که ۵ میلیون دلار در جریان آخرهفتهی افتتاحیهاش به جیب زد. این رقم با ارفاقِ شروع قابلقبولی برای این فیلم ۵ و نیم میلیون دلاری حساب میشود.
در زمینهی فیلمهای قدیمی جدول، «خانهای با ساعتی در دیوارهایش» (The House With a Clock in Its Walls) در جریان دومین آخرهفتهی اکرانش، ۱۲ میلیون و ۵۱۰ هزار دلار دیگر کسب کرد (۵۳ درصد افت فروش) و به فروش ۱۰ روزهی ۴۴ میلیون و ۷۶۵ هزار دلار دست پیدا کرد. این افت فروش شدیدتر و درآمد هفتهی دوم کمتری نسبت به درآمد ۱۵ و نیم میلیون دلاری و افتِ ۳۴ درصدی «مورمور» (Goosebumps) است. این دوام خیلی خوبی نیست. «خانهای با ساعتی در دیوارهایش» در زمینهی افت فروش و درآمدِ هفتهی دوم خیلی شبیه به «خانهی دوشیزه پرگرین برای بچههای عجیب» (Miss Peregrine's Home for Peculiar Children) ظاهر شده است که در جریان آخرهفتهی دومش ۱۵/۱ میلیون دلار (۴۸ درصد افت فروش) فروخت و به درآمد ۱۰ روزهی ۵۱ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار دست پیدا کرد. با این وجود ساختهی ایلای راث در جریانِ ۱۰ روز اول اکرانش، بودجهی ۴۲ میلیون دلاریاش را بازگردانده است. در حال حاضر تحلیلگران فروش خانگی نهایی ۷۰ میلیون دلاری این فیلم را پیشبینی میکنند. اگر این فیلم با شکستِ سختی در کشورهای خارجی روبهرو نشود (تا حالا ۱۷ میلیون دلار کسب کرده است)، میتواند به یک موفقیتِ جمعوجور برای یونیورسال تبدیل شود و از آنجایی که کتابِ منبع اقتباسش دارای یازده دنباله است، احتمالا یک فرانچایزِ ترسناک جدید برای این استودیو از آب در بیاید. در جایگاه چهارم جدول «یک لطف ساده» (A Simple Favor)، محصول لاینزگیت را داریم که ۶ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار دیگر در جریان سومین آخرهفتهاش کسب کرد. این رقم مجموع درآمد ۱۷ روزهی این فیلم را که آنا کندریک و بلیک لایولی را به عنوان بازیگران اصلیاش دارد، به ۴۳ میلیون دلار و مجموع درآمد جهانیاش را به ۵۳ میلیون دلار میرساند. رقمی که آن را از همین الان بالاتر از درآمد ۴۲ میلیون و ۶۰۰ هزار دلاری «سن آدلاین» (The Age of Adeline) با بازی لایولی قرار میدهد. اگر این فیلم در هفتههای آینده سینماهایش را بهطرز شدیدی از دست ندهد، میتواند به ۵۵ تا ۶۰ میلیون دلار فروش خانگی از ۲۰ میلیون دلار بودجه دست پیدا کند. به عبارت دیگر «یک لطف ساده» فاصلهی چندانی با عبور از درآمد ۵۵ میلیون دلاری «آبهای کمعمق» (The Shallows) ندارد.
در جایگاه پنجم جدول «راهبه» (The Nun) را داریم که ۵ میلیون و ۴۳۵ هزار دلار دیگر در چهارمین آخرهفتهی نمایشش کسب کرد و مجموعِ درآمد ۲۴ روزهاش را به ۱۰۹ میلیون دلار رساند. این رقم فیلم ترسناک «راهبه» را حتی با احتساب نرخ تورم، بالاتر از تمام دنبالهها و اسپینآفهای مجموعهی «احضار» (The Conjuring) قرار میدهد. این در حالی است که «راهبه» با پشت سر گذاشتنِ درآمد جهانی ۳۲۰ میلیون دلاری «احضار ۲»، به پرفروشترین فیلم این مجموعهی ۵ قسمتی در گیشهی جهانی هم تبدیل شده است. «راهبه» با کسب ۳۳۰ میلیون دلار در دنیا از ۲۲ میلیون دلار بودجه نشان داد که برادران وارنر کار فوقالعادهای در راهاندازی یک دنیای سینمایی انجام داده است. به احتمال زیاد «ستارهای متولد شده است» (A Star Is Born) از هفتهی آینده، روند موفقیتهای رگباری این کمپانی را ادامه خواهد داد. در ردهی ششم جدول به «آسیاییهای خیلی مایهدار» (Crazy Rich Asians) برمیخوریم که ۴ میلیون و ۱۵۰ هزار دلار دیگر در هفتمین آخرهفتهی اکرانش کسب کرد و به مجموع درآمد خانگی ۱۶۵ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار رسید. این رقم «آسیاییها» را بالاتر از درآمد ۱۶۴ میلیون دلاری «خواستگاری» (The Proposal) در سال ۲۰۰۹، به پرفروشترین کمدی/رومانتیکِ سینما در ۹ سال گذشته تبدیل میکند و یک پله پایینتر از درآمد ۲۴۲ میلیون دلاری «عروسی بزرگ و پُرریخت و پاشِ یونانی من» (My Big Fat Greek Wedding) در سال ۲۰۰۲، در جایگاه دوم پرفروشترین کمدی/رومانتیکِ سینما با محوریتِ کاراکترهای زن قرار میدهد. «آسیاییها» که با ۳۰ میلیون دلار بودجه تهیه شده تا حالا ۲۱۸ میلیون دلار در دنیا فروخته است. حالا که حرف از فیلمهای برادران وارنر است، فراموش نکنیم که «مگ» (The Meg) هم یک میلیون دلار دیگر در جریان این آخرهفته کسب کرد و مجموع درآمد خانگیاش را به ۱۴۱ میلیون و ۹۰۰ هزار دلار و درآمد جهانیاش را به ۵۲۱ میلیون دلار رساند.
در جایگاه هشتم جدول «غارتگر» (The Predator)، محصول فاکس را داریم که ۳ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار دیگر در جریان سومین آخرهفتهاش به جیب زد. این فیلم که با نقدهای ضعیف و استقبالِ ضعیفترِ مخاطبان مواجه شده بعد از ۱۷ روزی که از اکرانش گذشته، ۴۷ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار کسب کرده است. با این وجود، «غارتگر» از مجموعِ درآمد ۵۲ میلیون دلاری «غارتگران» (Predators) بدون احتساب نرخ تورم عبور خواهد کرد. اما به نظر نمیرسد که بتواند به درآمد ۵۸ میلیون دلاری قسمت اول «غارتگر» برسد. تازهاکرانهای هفتهی گذشته، همه از دم با کله سقوط کردند. مستند «فارنهایت ۱۱/۹» (Fahrenheit 11/9) به کارگردانی مایک مور، یک میلیون و ۱۲۰ هزار دلار دیگر در دومین آخرهفتهی اکرانش به دست آورد و مجموع درآمد ۱۰ روزهاش را به ۵ میلیون و ۱۹۰ هزار دلار رساند. «خودِ زندگی» (The Life Itself) حدود ۲۱۳ هزار دلار در دومین آخرهفتهاش به دست آورد و مجموع فروش ۱۰ روزهاش را به ۲ میلیون و ۸۵۸ هزار دلار رساند. فیلم «ملتِ قاتل» (The Assassination Nation) حدود ۲۰۲ هزار دلار فروخت، با ۸۰ درصد افت فروش مواجه شد و به درآمد ۱۰ روزهی افتضاحِ یک میلیون و ۷۲۸ هزار دلار دست پیدا کرد. «شگفتانگیزان ۲» (Incredibles 2) تا حالا یک میلیارد و ۲۱۰ میلیون دلار در دنیا فروخته است که آن را در جایگاه هفدهم پرفروشترین فیلمهای تاریخ قرار میدهد. جدیدترین محصول پیکسار تا حالا ۶۰۶ میلیون و ۷۷۰ هزار دلار هم در گیشهی خانگی فروخته است که آن را در ردهی نهم پرفروشترین فیلمهای گیشهی خانگی و ردهی پنجاهم پرفروشترین فیلمهای گیشهی خانگی با احتساب نرخ تورم جای میدهد. «بلککلنزمن» (BlacKkKlansman) تا حالا ۴۷ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار در خانه و ۸۰ میلیون دلار در دنیا از ۱۵ میلیون دلار بودجه فروخته است. «جانی انگلیش ضربه میزند» (Johnny English Strikes Back) یک ماه مانده به آغازِ اکرانش در آمریکای شمالی، ۴۴ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار در دنیا فروخته است. «ماموریت غیرممکن: فالاوت» (Mission Impossible: Fallout)، محصول پارامونت هماکنون ۷۸۹ میلیون دلار در دنیا (۲۱۹ میلیون دلار در خانه و ۱۸۲ میلیون دلار در چین) فروخته است که آن را بالاخره از درآمدِ ۷۸۸ میلیون دلاری «سریع و خشن ۶» عبور میدهد. تریلر «در حال جستجو» (Searching) هم تا حالا ۳۶ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار در کشورهای خارجی فروخته که آن را به درآمد جهانی نفسگیرِ ۶۱ میلیون دلار میرساند.
اما بگذارید سری به بحثهای باکس آفیسی پیرامون «کاپیتان مارول» (Captain Marvel) بزنیم. چند روز پیش بود که برادران وارنر تاریخ هفتم فوریه ۲۰۲۰ را برای اکران فیلم «پرندگان شکاری» (Birds of Prey) اعلام کرد. تاریخی که این فیلم را به مصافِ مستقیم با «پیتر خرگوشه ۲» (Peter Rabbit 2) میفرستد و یک هفته قبل از اکران «جیمز باند ۲۵» است. از قضا «جیمز باند ۲۵» در ابتدا قرار بود یک هفته بعد از «واندر وومن ۱۹۸۴» (Wonder Woman 1984) اکران شود، ولی حالا یک هفته بعد از «پرندگان شکاری» روی پرده خواهد رفت. در حال حاضر هیچ چیزی دربارهی فیلم ابرقهرمانی تماما زنانهی «پرندگان شکاری» نمیدانیم و معلوم نیست که صحبتهای مارگو رابی دربارهی درجه سنی بزرگسالانهی این فیلم حقیقت داشته باشد. ولی در حال حاضر با وجود «کاپیتان مارول»، «واندر وومن ۱۹۸۴»، «پرندگان شکاری» و فیلم مستقلِ «بلک ویدو» (Black Widow) که دیر یا زود ساخته خواهد شد، آیندهی سینمای کامیکبوکی زنانه خواهد بود. مخصوصا اگر «دارک فینیکس» (Dark Phoenix) که طبق گفتهی سازندگانش نگاهی «لوگان»گونه به شخصیتِ سوفی ترنر خواهد انداخت و «اونجرز ۴» (Avengers 4) که حضور وسپ و والکری بهعلاوهی نقش پُررنگ کاپیتان مارول در داستان این فیلم را هم در نظر بگیریم. اما همهی اینها چه ربطی به «کاپیتان مارول» دارد؟ مسئله این است که آیندهی سینمای کامیکبوکی آنقدر بهطرز گستردهای زنانه است که «کاپیتان مارول» حکم یک رویدادِ منحصربهفرد را نخواهد داشت. این یعنی «کاپیتان مارول» برای اینکه تبدیل به یک موفقیت شود نباید به بیش از یک میلیارد دلار فروش جهانی دست پیدا کند. ماجرا از جایی شروع میشود که عدهای بعد از انتشارِ تریلرِ «کاپیتان مارول» با بازی بری لارسن، او را ستارهی یک میلیارد دلاری بعدی مارول معرفی کرده بودند. البته که «کاپیتان مارول» میتواند به یک فیلم یک میلیاردی دیگر برای این کمپانی تبدیل شود. ولی در حال حاضر چنین چیزی تضمینشده نیست. حتی این احتمال وجود دارد که این فیلم نتواند فروش خانگی (۴۱۳ میلیون دلار) و فروش جهانی (۸۲۱ میلیون دلار) «واندر وومن» را تکرار کند. نکته این است که تا وقتی مارول و دیزنی بودجهی بزرگی به این فیلم اختصاص ندهند، «کاپیتان مارول» برای موفقیت نیازی به شکستنِ اعداد و ارقام به جا مانده از «واندر وومن» ندارد. «واندر وومن» به لطفِ نقدهای بسیار خوبِ منتقدان که در تضاد مطلق با نقدهای تیره و تاریکِ فیلمهای قبلی دیسی قرار میگرفت و قرار گرفتن در جایگاه نجاتدهندهی دنیای سینمایی دیسی در موقعیتِ فوقالعاده منحصربهفردی قرار گرفت.
همچنین این فیلم با خوششانسی درست بعد از فیلمهای ناامیدکنندهای مثل «شاه آرتور» (King Arthur)، «بیگانه: کاوننت» (Alien: Covenant) و «دزدان دریایی کاراییب ۵» (Pirates 5) و قبل از فیلمهای ناامیدکنندهی دیگری مثل «مومیایی» (The Mummy)، «ماشینها ۳» (Cars 3) و «ترنسفورمرها: آخرین شوالیه» (Transformers: The Last Knight) اکران شد. در نتیجه تمام رقبایش را تا قبل از «من نفرتانگیز ۳» (Despicable Me 3) و «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» (Spider-Man: Homecoming) نابود کرد. ولی «کاپیتان مارول» باید با رقبای سرسختتری دست به یقه شود. این فیلم درست بین «چگونه اژدهایتان را تربیت کنید ۳» (How to Train Your Dragon 3) و «ما» (Us)، فیلم جدید جوردن پیل اکران میشود و از این جا به بعد فقط سه هفته قبل از آغاز اکرانِ «دامبو» (Dumbo) به کارگردانی تیم برتون فاصله دارد. یک ماه بعد هم «شزم» (Shazam) روی پرده میرود، اما یک ماه کافی است تا سرنوشتِ «کاپیتان مارول» را مشخص کند. نکته این است که اگر فیلمهای فوریه و مارس خوب باشند، آن وقت «کاپیتان مارول» به فیلم کمرمقتری به عنوان یک رویداد سینمایی تبدیل میشود. «دیو و دلبر» (Beauty and the Beast) به خاطر این موفق به کسب ۵۰۴ میلیون دلار در خانه و یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار در دنیا شد که به تنها گزینهی غیراکشنِ ماه مارس که پُر از فیلمهای اکشن بود تبدیل شده بود. هرچند جالب است بدانید که با تغییر زمان اکرانِ «دارک فینیکس» از چند هفته قبل از «کاپیتان مارول» به دو ماه بعد از آن، این فیلم از شر یکی از مهمترین رقیبهایش راحت شده است. از آنجایی که از زمان «کاپیتان مارول» تا «شزم» هیچ اکشن بزرگی نداریم، پس بله، این احتمال وجود دارد که «کاپیتان مارول» با تبدیل شدن به تنها گزینهی اکشنِ سینماروها به فروش یک میلیارد دلاریاش برسد. ولی فقط به خاطر اینکه «واندر وومن» ۸۲۱ میلیون دلار و «بلک پنتر» یک میلیارد و ۳۴۵ میلیون دلار فروختند به این معنی نیست که «کاپیتان مارول» قرار است بهتر از «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» (۸۸۱ میلیون دلار) و «ثور: رگناروک» (۸۵۴ میلیون دلار) بفروشد. نکتهای که باید به خاطر بسپاریم این است که «واندر وومن» به خاطر اینکه مردم میخواستند از فیلمهای ابرقهرمانی زنانه حمایت کنند به چنین موفقیتِ غولآسایی دست پیدا نکرد. «واندر وومن» موفق شد چون مردم واقعا دوست داشتند فیلمی با محوریتِ واندر وومن ببینند. اگر فیلمهای اکشنِ زنانه قرار بودند همینطوری بهطور پیشفرض موفق باشند، آن وقت فیلمهایی مثل «توم ریدر» (Tomb Raider)، «بلوند اتمی» (Atomic Blonde)، «رزیدنت ایول: آخرین فصل» (Resident Evil: Final Chapter) و «شبح درون پوسته» (Ghost in the Shell)، درآمدهای به مراتب بالاتری کسب میکردند؛ مخصوصا در گیشهی آمریکای شمالی. چنین چیزی دربارهی «بلک پنتر» هم صدق میکند. موفقیتِ ساختهی رایان کوگلر بهطور معجزهآسایی «حاشیهی اقیانوس آرام: طغیان» (Pacific Rim: Uprising) یا «چینخوردگی در زمان» (A Wrinkle in Time) را که با محوریتِ بازیگران سیاهپوست بودند به فیلمهای موفقی تبدیل نکرد.
مسئله این است که «کاپیتان مارول» از تبلیغات رسانهای «واندر وومن» و «بلک پنتر» بهره نمیبرد. اگر «واندر وومن» به عنوان نجاتدهندهی دنیای سینمایی دیسی معرفی میشد یا «بلک پنتر» به عنوان اولین فیلم ابرقهرمانی با محوریتِ ابرقهرمانانِ اقلیت پا پیش گذاشت، «کاپیتان مارول» در فضای رسانهای خنثیتری عرضه میشود. قابلذکر است که شخصیتِ کاپیتان مارول اصلا به اندازهی امثالِ واندر وومن و هارلی کویین هم پرطرفدار نیست. «کاپیتان مارول» بیش از اینکه به خاطر خانمبودن شخصیت اصلیاش مورد توجه قرار بگیرد، به خاطر اینکه فیلم دیگری از استودیوی اعظم مارول است در دید قرار میگیرد. تفاوت بزرگی بین «با فیلم واندر وومن طرفیم» با «با فیلم دیگری از مارول طرفیم که حالا ایندفعه شخصیت اصلیاش خانم است» وجود دارد. همچنین «بلک پنتر» در مقایسه با «کاپیتان مارول» از ایدهی داستانی آسانتری برای معرفی به عموم مردم بهره میبرد: «چه میشد اگر جیمز باند پادشاه یک کشور آفریقایی فوقپیشرفته میبود؟». بماند که آن فیلم میتوانست خودش را به عنوان ساختهی کارگران «ایستگاه فروتویل» (Fruitvale Station) و «کرید» (Creed) معرفی کند که معرفی آسانتری در مقایسه با کارگردانانِ «نیمه نیلوفر» (Half Nelson)، «شوگر» (Suger) و «میسیسیپی گرایند» (Mississippi Grind) است. هیچکدام از این حرفها به این معنی نیست که سرنوشتِ تیره و تاریکی برای «کاپیتان مارول» پیشبینی میشود. مارول یک برند مورد اعتماد است. «واندر وومن» شاید باید خودش را به جای فیلم دیگری از دیسی لعنتشده، به عنوان فیلم واندر وومن معرفی میکرد، اما همین که «کاپیتان مارول» به عنوان فیلم دیگری از مارول معرفی شود برای مورد توجه قرار گرفتنش کافی است. اگر «کاپیتان مارول» فیلم خوبی از آب در بیاید، تنها اتفاق بدی که میتواند بیافتد این است که مردم بگویند این فیلم چرا فقط ۵۵۰ تا ۶۵۰ میلیون دلار در دنیا فروخته است. «واندر وومن» و «بلک پنتر» به این دلیل به فیلمهای شدیدا موفقی تبدیل شدند که نه تنها با استقبال منتقدان روبهرو شدند، بلکه حفرهی بزرگی از فرهنگ عامه را پُر کردند. با اینکه دوست داریم باور کنیم که موفقیتِ این دو فیلم یعنی تمام اکشنهای زنانه و تمام بلاکباسترهای سیاهپوستمحور در باکس آفیس ضدگلوله هستند، ولی اینطور نیست. «کاپیتان مارول» احتمالا به موفقیتِ بزرگی برای مارول تبدیل خواهد شد، اما برای این کار نیازی به پشت سر گذاشتنِ «واندر وومن» ندارد و نباید با انتظاراتِ فروش یک میلیارد دلاری دست و پنجه نرم کند.
اما شاید مهمترین خبر باکس آفیسی هفتهی گذشته تحقیقاتی بود که نشان داد حدود نیمی از محتوای منفی توییتری مربوط به «جنگ ستارگان: آخرین جدای» (Star Wars: The Last Jedi) که در جریان ۶ ماه مخصوصا رایان جانسون را هدف قرار داده بودند، ترولهایی بودند که به احتمال خیلی زیاد حاصلِ «بات»های روسی بودهاند. همیشه تهاجم منفی گستردهای که به «آخرین جدای» میشد مشکوک به نظر میرسید و بیش از اندازه بزرگ بود و این تحقیقات نشان میدهد که اگر واکنش منفیای هم به این فیلم وجود داشت، نباید تا این حد افسارگسیخته میبود. بالاخره طبیعتا فیلمی که مورد خصومت عموم مردم قرار میگیرد نباید به ۶۲۱ میلیون دلار فروش خانگی و یک میلیارد و ۳۳۲ میلیون دلار فروش جهانی دست پیدا کند. «آخرین جدای» اما اولینباری نیست که با این پدیده روبهرو میشویم. تفاوتِ واکنشِ عموم مردم به یک فیلم در مقایسه با واکنشِ کاربرانِ آنلاین یکی از پُرتکرارترین ماجراهای بلاکباسترهای هالیوودی بوده است. البته که این تحقیقات به این معنی نیست که تمام کسانی که از «آخرین جدای» به دلایل احمقانه (تمرکز این فیلم روی زنان و اقلیتها) یا به دلایلِ قابلتاملِ هنری متنفر هستند جزو آن باتهای روسی قرار میگیرند. بالاخره من هم «جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد» (The Force Awakens) را دوست نداشتم. ولی ماجرای واکنشِ منفی گستردهی طرفدارانِ سرسخت در مقایسه با مورد استقبال قرار گرفتن این فیلم توسط عموم مردم هیچوقت با هم جور در نمیآمد. حملات علیه «آخرین جدای» به حدی بزرگ بود که به نظر میرسید تکتک کسانی که آن را از دیدهاند ازش متنفر هستند، اما همزمان نقدهای بسیار مثبت فیلم، میانگین امتیاز A فیلم از تماشاگران افتتاحیه و فروش فوقالعادهاش باعث شده بود که نتیجهی این معادله درست به نظر نرسد. تا اینکه به تازگی مشخص شد بخش قابلتوجهای از این تنفرها حاصلِ آدمهایی با جبهههای سیاسی یا باتهای روسی بوده است. ظاهرا هدف این بوده تا نشان دهند که فرهنگ آمریکا آنقدر از لحاظ سیاسی متزلزل است که حتی یک فیلم «جنگ ستارگان» هم میتواند آدمها را به جان یکدیگر بیاندازد. یکی از دلایلی که این نقشه جواب داده است، به خاطر این است که یا با برنامهریزی قبلی یا بهطور تضادفی، واکنشهای «رایان جانسون جنگ ستارگان را خراب کرد» در راستای همان استانداردی قرار میگیرد که در سالهای اخیر در رابطه با فیلمهای متعددی دیدهایم. در واقع این باتهای روسی بیشتر از اینکه فرصتِ تازهای برای ماهی گرفتن از آب گلآلود ساخته باشند، از فرصتی که وجود داشته سوءاستفاده کردهاند. آنها فقط به آتشی که همیشه روشن بوده، بنزین اضافه کردهاند.
آیا شکایتهایی که به «آخرین جدای» میشد فرقی با «مرد آهنی ۳»، «پیشتازان فضا: به درون تاریکی» (Star Trek: Into the Darkness) یا «مرد عنکبوتی ۳» (Spider-Man 3) میکرد؟ «به درون تاریکی» کارش را با نقدهای خوب و میانگین امتیازات قوی از تماشاگران در ماه می ۲۰۱۳ شروع کرد. فیلم به ۸۳ میلیون دلار افتتاحیه دست پیدا کرد و رفت تا به ۲۲۸ میلیون دلار فروش خانگی و ۴۸۷ میلیون دلار فروش جهانی برسد. بله، اگر از کاربران آنلاین و گیکهای سینما دربارهی این فیلم بپرسید، آنها احتمالا آن را با دلایل منطقی یا غیرمنطقی یکی از بدترین فیلمهای مجموعهی «استار ترک» معرفی میکنند. اما عموم مردمی که آن را تماشا کردند، آن را به عنوان یک سرگرمی پاپکورنی کیفیت بالا و پُر از صحنههای «اسپکتکل» دیدند. عموم مردم هیچ اهمیتی به مشکلات فیلم که فقط برای نِردهای این مجموعه مهم است نداشتند. اینکه آیا حق با طرفداران است یا اینکه راضی شدن عموم مردم با هر چیزی اشتباه است بحث دیگری است. صحبت دربارهی این است که واکنشهای منفی آنلاین به «به درون تاریکی» بازتابدهندهی واکنشهای کلی تمام مخاطبان این فیلم نبودند. هر دوی «مرد عنکبوتی ۳» و «افراد ایکس: آخرین ایستادگی» (X-Men: The Last Stand) نقدهای ضد و نقیضی دریافت کردند و به ترتیب با کسب ۸۹۰ میلیون دلار در سال ۲۰۰۷ و ۴۵۷ میلیون دلار در سال ۲۰۰۶، در گیشه رکوردشکنی کردند، اما امروزه کاربران آنلاین از آنها به عنوان فاجعههای وحشتناکی یاد میکنند. چنین چیزی دربارهی «روز دیگری برای مُردن» (Die Another Day) هم صدق میکند که بعد از افتتاحیهی ۴۷ میلیون دلاریاش، به ۱۶۰ میلیون دلار فروش خانگی و ۴۳۳ میلیون دلار فروش جهانی دست پیدا کرد. دلیلِ هالیوود برای ریبوت کردن مرد عنکبوتی و جیمز باند بعد از پرفروشترین قسمتهایش هرچه بود، به خاطر واکنشِ منفی مخاطبانشان به آن قسمتها نبود. نمونههای دیگری هم وجود دارد. مثلا «اونجرز: دوران اولتران» (Avengers: Age of Ultron) با وجود اینکه در فضای اینترنت به درستی به عنوان فیلم شکستخوردهای با واکنشهای منفی روبهرو شد، اما توسط عموم مخاطبان مورد استقبال قرار گرفت. یا شاید نِردهای سینما تا ابد دربارهی اینکه «شوالیهی تاریکی برمیخیزد» (The Dark Knight Rises) دنبالهی ناامیدکنندهای است توی سروکلهی یکدیگر بکوبند، ولی آن فیلم هم با استقبالِ گستردهی عموم مردم مواجه شد. این فیلمها در کنار «دنیای ژوراسیک» (Jurassic World)، برای عموم مردم دنبالههای اکشنمحور و رنگارنگ و پُرسروصدا و بزرگی بودند که شاید به بهترین تجربهی سینمایی عمرشان تبدیل نشده بودند، ولی خاطرهی بدی هم از آن ندارند. شاید عاشقشان نشده بودند، ولی از آنها متنفر هم نشده بودند. چنین چیزی دربارهی «جنگ ستارگان: آخرین جدای» هم صدق میکند. این فیلم کارش را با کسب ۲۲۰ میلیون دلار به عنوان افتتاحیه شروع کرد و به ۶۲۰ میلیون دلار در خانه دست پیدا کرد.
اینکه «آخرین جدای» فقط ۲/۸ برابر افتتاحیهاش فروخت برای یک اکرانِ کریسمسی عالی نیست، اما نباید فراموش کنیم که نه تنها «جومانجی ۲» (Jumanji 2) و «بزرگترین شومن» (The Greatest Showman) بهطرز غیرمنتظرهای به رقبای خیلی قدرتمندی تبدیل شدند، بلکه اکثرِ اکرانهای دسامبر خواب ۲۲۰ میلیون دلار افتتاحیه را هم نمیتوانند ببینند. به دست آوردن ۶۲۰ میلیون دلار در خانه و یک میلیارد و ۳۳۲ میلیون دلار در دنیا در حالی که «جومانجی ۲» به ۹۶۲ میلیون دلار و «بزرگترین شومن» به ۴۴۱ میلیون دلار دست پیدا کردند یعنی «آخرین جدای» از استقبال عموم مردم بهره میبرد. این حرفها به این معنی نیست که همه عاشق «آخرین جدای» هستند یا باید آن را دوست داشته باشند. عملکرد یک فیلم در گیشه لزوما به معنی کیفیتش نیست. اما این ارقام نشان میدهند که برای اکثرِ سینماروهای کژوال، «آخرین جدای» حکم یک فیلم دیگر مثل بقیهی فیلمها را داشت. «آخرین جدای» برای آنها چیزی بیشتر از دو ساعت و نیم سرگرمی پرخرجِ اکشنمحور نبود. نه کمتر، نه بیشتر. آنها نه به هویتِ والدین رِی اهمیت میدادند و نه به پسزمینهی داستانی اسنوک. آنها نه از اینکه لوک اسکایواکر به پیرمرد خسته و تلخی در مایههای وولورینِ «لوگان» تبدیل شده بود شکایت داشتند و نه اعتقاد داشتند که سکانسی که در سیارهی کازینو جریان داشت اضافه بود. ما در مرکزِ جر و بحثهای جدی سینمایی باور داریم که همه مثل خودمان یک مشت گیکِ پرشور و اشتیاقِ جزیینگر هستند. این موضوع بهعلاوهی کمپین ترولهای روسی باعث شد که «آخرین جدای» به عنوان فیلمی که اکثر مردم را خشمگین کرده بود به نظر برسد. ولی «آخرین جدای» هم درست مثل «اونجرز: دوران اولتران»، «دنیای ژوراسیک» یا «شوالیهی تاریکی برمیخیزد»، دنبالهای با نقدهای خوب و گیشهی موفقیتآمیزی بود که اکثر سینماروها یا عاشقشان شدند، یا فقط دوست داشتند یا از آنها خوششان نیامد، ولی آنها به تمام فکر و ذکرشان هم تبدیل نشده بودند.
نظرات