جرج آر. آر. مارتین از درسهایی که از «ارباب حلقهها» گرفته است میگوید
به تازگی وبسایت آیجیان در جریانِ اولین نمایشِ فیلم زندگینامهای «تالکین» (Tolkien) که دربارهی جی. آر. آر. تالکین، خالقِ «ارباب حلقه ها» است حضور پیدا کرده است و با جرج آر آر مارتین، یکی از مُریدان درجهیک او دربارهی درسهایی که برای نوشتن «نغمه یخ و آتش» از «ارباب حلقهها» گرفته است صحبت کرده است. تاکنون مقایسههای فراوانی بین مارتین و تالکین انجام شده است و با موفقیتِ غولآسای سریال «بازی تاج و تخت»، میراثِ مارتین به عنوان یکی از فانتزینویسانِ مستقلِ این حوزه که کارِ تالکین را پیشرفت داده است در ذهنِ این ژانر برای همیشه حک شده است. با این حال، مارتین در جریانِ مراسم فرش قرمز فیلم تالکین، بلافاصله از این میگوید که از همان روزهای ابتدایی نوشتن سری رُمانهای موفقش، تحتتاثیرِ «ارباب حلقهها» بوده است:
وقتی شروع به نوشتن «بازی تاج و تخت» کردم، یکی از کارهایی که کردم این بود که به کاری که تالکین با «ارباب حلقهها» کرده بود نگاه کنم و سعی کنم تا ازش درس بگیرم. یکی از بزرگترین درسها، نحوهی اجرای جادو بود. آخه، شخصا فکر میکنم که خیلی از فانتزیهای حماسی شامل مقدار بیش از اندازهای جادو هستند. در عوض سرزمین میانه سرشار از حسِ جادو است، جادو همیشه یک چیز جانبی است و از آن برای زمینهچینی داستان استفاده میشود. گندالف یک جادوگر است، اما وقتی اُرکها حمله میکنند، او به جای اینکه مثل خیلی از داستانهای دیگر، بهطور جادویی آنها را ناپدید کند، شمشیرش را میکشد و با آنها مبارزه میکند.
این درسِ بهخصوص، همان چیزی بود که دنیای وستروس و نحوهی تعاملِ ساکنانش با تمام عناصرِ جادویی و ماوراطبیعهاش را شکل داد:
من از اولش هم میدانستم که وستروس باید دارای جادو باشد، اما همزمان میدانستم که باید آن را در پسزمینه، کمرنگ و مرموز حفظ کنم. جادو مثل یکجور علم قلابی که آدم با ترکیب کردن بالِ خفاش و مقدار زیادی خون باکره به چیزی جادویی دست پیدا میکند نیست. جادو، کتاب آشپزی نیست. جادو، دانش است.
از اولش میدانستم که وستروس باید دارای جادو باشد، اما ازطرفی میدانستم که باید آن را در پسزمینه، کمرنگ و مرموز حفظ کنم
یکی دیگر از چیزهایی که مارتین از تالکین سرمشق گرفته، نحوهی ساختاربندی روایتِ داستانش است:
ساختارِ «ارباب حلقهها» تاثیر بسیار زیادی روی «بازی تاج و تخت» گذاشت. اگر به ساختار «ارباب حلقهها» نگاه کنید، میبینید که همهچیز از شایر در حالت محدودی آغاز میشود و به مرور بزرگتر و بزرگتر و بزرگتر و بزرگتر میشود. یاران حلقه سفرشان را به عنوان چهار هابیت شروع میکنند و بعد سر راه آراگون بهشان اضافه میشود و بعد آنها به ریوندل میرسند و افراد بیشتری بهشان میپیوندند. اگرچه آنها برای مدتی با هم هستند، اما هرچه در کتابها جلوتر میرویم، آنها از هم جدا میشوند. «بازی تاج و تخت» هم منهای دنی، از وینترفل آغاز میشود و بعد یک سری اتفاقات، کاراکترها را از هم جدا میکند و در سراسر دنیا پراکنده میکند.
اگرچه مارتین چیزهای زیادی از تالکین یاد گرفته است، اما این دو غولهای فانتزی در برخی جاها نیز با هم فرق میکنند. مثلا مارتین در جریان پنل بعد از اکران فیلم، خاطرهی بامزهای دربارهی چیزی که تالکین را از دیگر نویسندهها از جمله خودش متفاوت میکند تعریف کرد:
زبان یکی از خصوصیاتِ معرفِ کار تالکین است و او استاندارد بسیار بالایی در این زمینه برای تمام ما فانتزینویسها به جا گذاشت. او در حالی زبانهای بسیاری اختراع کرد که من فقط ادایش را در آوردم. وقتی من «بازی تاج و تخت» را به اچبیاُ فروختم، آنها بهم گفتند: «اینجا ما کلی سکانس به زبان دوتراکی داریم. میشود کتاب قوانین و گرامر دوتراکی را برایمان بفرستی؟» تالکین احتمالا جواب آنها را با ارائه کردن یک کتاب غولپیکر میداد، اما من تنها چیزی که برای گفتن داشتم این بود: «من فقط حدود هشتتا کلمه اختراع کردهام.»
مارتین اما در جریان این پنل به وضعیتِ کتابهای باقیمانده از «نغمه یخ و آتش» هم اشاره کرد. او توضیح داد که با وجود «دو کتاب دیگری که برای نوشتن» باقی مانده است، هنوز کارش با این سری تمام نشده است و خبر داد که در حال کار کردن روی یک آپدیت دربارهی وضعیتِ پیشرفتِ «بادهای زمستان» است. بعد از هشت سال صبر کردن برای «بادهای زمستان»، هیجانزدهشدن برای معنایی که این آپدیت میتواند داشته باشد سخت است. بالاخره منظور مارتین از «آپدیت» میتواند طیف گستردهای از معناهای مختلف را شامل شود؛ از «تقریبا تمام شده» و «امیدوارم امسال تمام شود» گرفته تا «امیدوارم سال بعد تمام شود» و «امیدوارم به قرن بعدی برسد». اما کمی خوشبینی در این شبهای تاریک و پُر از وحشت، ضرری ندارد. بیایید «دارم روی یک آپدیت کار میکنم» را «منتظر هستم تا ناشرم تاریخ رسمی انتشار را بهم بگوید» ترجمه کنیم!