گزارش باکس آفیس: چرا «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» تاثیرگذارترین فیلم در موفقیتِ مارول در گیشه بود؟

سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۱
مطالعه 19 دقیقه
2015-04-captain-america-the-winter-soldier
در گزارش باکس آفیس این هفته درباره‌ی افتتاحیه‌ی انیمیشن Abominable و دلیلِ تصمیمِ «دنیای ژوراسیک ۳» برای بازگرداندنِ بازیگران قدیمی مجموعه صحبت می‌کنیم. همراه زومجی باشید.
تبلیغات

گزارش باکس آفیسِ این هفته را با انیمیشنِ «نفرت‌انگیز» (Abominable)، محصولِ یونیورسال و استودیوی دریم‌ورکس شروع می‌کنیم که با کسب ۲۰ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار به‌عنوانِ افتتاحیه، صدرِ جدول را تصاحب کرد. این رقم، افتتاحیه‌ی «نفرت‌انگیز» را بالاتر از «سندباد» (۱۵ میلیون دلار در سال به نرخ امروز / ۶ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار در سال ۲۰۰۳)، در جایگاهِ یکی مانده به آخرِ بدترین افتتاحیه‌های تاریخِ دریم‌ورکس قرار می‌دهد. خبر خوب این است که این فیلم فقط با ۷۵ میلیون دلار بودجه تهیه شده و ممکن است وقتی در این هفته در بازار چین اکران شد، با استقبالِ گسترده‌ای مواجه شود. پس، با اینکه این افتتاحیه، دستاوردِ ضعیفی برای دریم‌ورکس حساب می‌شود، اما تقریبا به‌طور قطع در طولانی‌مدت به فیلمِ برنده‌ای برای یونیورسال که فقط ۴۰ درصد از بودجه‌ی فیلم را تأمین کرده تبدیل خواهد شد. اینکه «نفرت‌انگیز» به‌عنوان اولین فیلمِ اورجینالِ دریم‌ورکس از زمان «توربو» در ژوئیه سالِ ۲۰۱۳، افتتاحیه‌ای در حد و اندازه‌ی برخی انیمیشن‌های برادران وارنر همچون «لگو نینجاگو»، «لک‌لک‌ها» و «پاکوچیک» داشته، دلیلی برای جشن گرفتن نیست. «نفرت‌انگیز» که منهای دنباله‌های «پاندای کونگ‌فوکار» و «چگونه اژدهایتان را تربیت کنید»، به‌عنوانِ یکی از بهترین فیلم‌های دریم‌ورکس نامیده شده، دچارِ وضعیتِ نرمالِ جدید سینما شده است؛ انیمیشن‌های جدیدِ دریم‌ورکس دیگر مثل گذشته فقط به خاطر اینکه اسم دریم‌ورکس روی آن‌ها حک شده، رویدادهای سینمایی نیستند؛ این روزها انیمیشن‌های اورجینال هم تقریبا به اندازه‌ی فیلم‌های لایو اکشنِ اورجینال در جذبِ مردم به سینماها مشکل دارند. دیگر دورانِ افتتاحیه‌ی ۶۰ میلیون دلاری «پاندای کونگ‌فوکار»، «هیولاها علیه بیگانگان» یا حتی افتتاحیه‌ی ۴۳ میلیون دلاری «کرودها» به پایان رسیده است. نکته‌ی جالبِ ماجرا این است که «نفرت‌انگیز»، در حدود یک سال گذشته بعد از «پاکوچیک»، محصولِ استودیوی برادران وارنر و «لینکِ گم‌شده»، محصولِ استودیوی لایکا، سومینِ انیمیشنی است که حول و حوشِ موجودِ افسانه‌ای «یتی» می‌چرخد. هر سه فیلم کم و بیش خوب هستند، اما ظاهرا ماهیتِ یکسانِ «نفرت‌انگیز» با آن‌ها در ظاهر از قرار معلوم به نفعش تمام نشده است. همچنین همین که والدین می‌توانند سر بچه‌هایشان را با نشاندنِ آن‌ها جلوی کارتون‌های نت‌فلیکس یا هولو سرگرم کنند باعث شده تا آن‌ها دلیلِ کمتری برای سر زدن به سینما داشته باشند. این یکی از دلایلی بود که به عدمِ استقبال از «لگو مووی ۲»، «پرندگان خشمگین ۲» و «زندگی مخفی حیوانات خانگی ۲» منجر شد.

مسئله این است که حالا انیمیشن‌ها هم درکنار فیلم‌های لایو اکشن فقط در صورتی می‌توانند مردم را به سینما بکشانند که دلیلِ خوبی برای متقاعد کردنِ آن‌ها برای دیدنشان در سینما داشته باشند. مثلا «چگونه اژدهایتان را تربیت کنید: دنیای پنهان» (۱۶۰ میلیون خانگی و ۵۲۰ میلیون جهانی) و «زندگی مخفی حیوانات خانگی ۲» (۴۲۹ میلیون دلار از ۸۰ میلیون دلار بودجه) توانسته بودند این دلیل را فراهم کنند. در حال حاضر خبر خوبِ درباره‌ی سرنوشتِ «نفرت‌انگیز» جدا از بودجه‌ی ۷۵ میلیونی‌اش و کیفیتِ هنری خوبش این است که انیمیشن‌های دریم‌ورکس سابقه‌ی درخشانی در زمینه‌ی تجربه‌ی دوام‌های طولانی‌مدت دارند. انیمیشن‌های دریم‌ورکس به‌طور میانگین حدود ۳/۵ برابرِ افتتاحیه‌شان می‌فروشند. «نفرت‌انگیز» با کسب ۳ تا ۳/۵ برابرِ افتتاحیه‌اش، به چیزی بین ۶۵ تا ۷۵ میلیون دلار فروشِ خانگی دست می‌یابد که اگرچه باتوجه‌به استانداردهای دریم‌ورکس خیلی پایین است، ولی برای فیلمِ اورجینالی با ۷۵ میلیون دلار بودجه و شانسِ بالا در کشورهای خارجی بد نیست. «چگونه اژدهایتان را تربیت کنید: دنیای پنهان» عملکردِ فوق‌العاده‌ای داشت و در ماه آوریلِ بعدی هم «ترول‌ها: تورِ جهانی» به احتمالِ زیاد اکرانِ خوبی خواهد داشت، اما اگر دریم‌ورکس فقط می‌خواهد روی موفقیت‌های گذشته‌اش حساب باز کند، خوب نخواهد بود. ۱۰ سال پیش دریم‌ورکس در بین غول‌های انیمیشن‌سازی، بعد از پیکسار در جایگاه دوم قرار داشت و اورجینال‌هایی مثل «هیولاها علیه بیگانگان» می‌توانست با ۵۹ میلیون دلار افتتاحیه اکران شود و به ۱۹۷ میلیون دلار درآمدِ خانگی برسند، اما ۱۰ سال بعد، استودیوی ایلومینیشن جای دریم‌ورکس را درکنارِ دیزنی و پیکسار گرفته است و حالا دیگران در حال جنگیدن برای به دست آوردنِ جایگاه سوم در بازاری هستند که دیگر انیمیشن‌های بزرگ به‌طور اتوماتیک رویدادهای سینمایی حتمی حساب نمی‌شوند. اما دومین تازه‌اکرانِ این هفته «جودی» (Judy) با بازی رنی زلوگر است که در ۴۶۱ سینما روی پرده رفت و ۳ میلیون دلار به‌عنوانِ افتتاحیه کسب کرد. محصولِ استودیوی «رودساید اترکشنز» که نقدهای مثبتش بیش از خودِ فیلم، از نقش‌آفرینی بازیگرِ اصلی‌اش تعریف کرده‌اند به‌عنوان اولینِ فیلمِ رسمی فصلِ اُسکار پا پیش گذاشته است. میانگینِ درآمدِ سینما به سینمای «جودی»، ۶ هزار و ۷۰۶ دلار است که در این زمینه بهترین فیلمِ تاریخِ رودساید اترکشنز حساب می‌شود.

2019-9-fa095136-cd4c-48ef-be86-147643742954

اما در زمینه‌ی فیلم‌های قدیمی جدول، فیلمِ سینمایی «دان‌تاون ابی» (Downton Abbey) را در جایگاه دوم جدول داریم که با تجربه‌ی افتِ فروشِ نه چندان عالی ۵۳ درصدی در جریانِ دومین آخرهفته‌اش، کماکان به رقمِ قابل‌قبولِ ۱۴ و نیم میلیون دلار دست پیدا کرد. گرچه «دان‌تاون ابی» با افتِ فروشِ شدیدی مواجه شده، اما فراموش نکنیم که داریم درباره‌ی فیلمی حرف می‌زنیم که ۱۴ و نیم میلیون دلار افتتاحیه‌ی خیلی خوبی برای آن حساب می‌شد و همین که رقمی که به‌عنوانِ افتتاحیه‌اش قابل‌قبول می‌بود را در دومین آخرهفته‌اش به دست آورده یعنی این فیلم در وضعیتِ مطمئن‌تر از مطمئنی قرار دارد. محصولِ استودیوی فوکس فیچرز که با ۱۳ میلیون دلار بودجه تهیه شده، بعد از ۱۰ روزی که از اکرانش گذشته، ۵۸ میلیون و ۵۰۹ میلیون دلار کسب کرده است. اگر «دان‌تاون ابی» بتواند درآمد ۸۳ میلیون دلاری «کوهستان بروکبک» را پشت سر بگذارد، به پُرفروش‌ترین فیلمِ تاریخِ استودیوی فوکس فیچرز در گیشه‌ی خانگی بدل خواهد شد. رده‌ی سومِ جدول متعلق به «کلاهبرداران» (Hustlers) است که بعد از افت فروش شدیدش در آخرهفته‌ی دومش، این هفته خودش را جمع و جور کرد و با تجربه‌ی افت فروشِ عالی ۳۱ درصد، ۱۱ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار دیگر فروخت. این فیلمِ ۲۰ میلیون دلاری بعد از ۱۷ روزی که از اکرانش گذشته، ۸۰ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار کسب کرده است. رقمی که آن را بالاتر از «کریسمسِ مامان‌های بد» (۷۲ میلیون دلار)، در جایگاهِ سوم پُرفروش‌ترین فیلم‌های تاریخِ استودیوی اس‌تی‌ایکس اینترتینمنت قرار می‌دهد. این فیلم هنوز این شانس را دارد تا از مرز ۱۰۰ میلیون دلار عبور کند و هنوز می‌تواند با پشت سر گذاشتنِ «وارونه» (۱۰۹ میلیون دلار) و «مامان‌های بد» (۱۱۳ میلیون دلار)، تاجِ پادشاهی استودیوی اس‌تی‌ایکس را به چنگ بیاورد. «کلاهبرداران» تاکنون ۹۵ میلیون دلار در دنیا فروخته است. در رده‌ی چهارمِ جدول «آن: فصل دوم»‌ (It: Chapter Two) قرار دارد که ۱۰ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار دیگر کسب کرد و به مجموعِ خانگی ۱۹۳ میلیون و ۹۱۱ هزار دلار رسید. این فیلم احتمالا تا هفته‌ی بعد از مرزِ ۲۰۰ میلیون دلار فروشِ خانگی عبور می‌کند. در همین حین، این فیلمِ ترسناکِ ۷۰ میلیون دلاری تاکنون به ۴۱۷ میلیون دلار درآمدِ جهانی دست یافته است. رده‌ی پنجمِ جدول متعلق به «به سوی ستارگان» (Ad Astra)، با بازی برد پیت است که ۱۰ میلیون و ۱۴۳ هزار دلار در دومین آخرهفته‌اش کسب کرد. این رقم مجموعِ درآمدِ این فیلم ۱۰۰ میلیون دلاری را به ۳۵ میلیون و ۵۲۵ هزار دلار می‌رساند و آن را در مسیر تمام کردنِ کارش با ۵۵ میلیون دلار فروشِ نهایی قرار می‌دهد. «به سوی ستارگان» تاکنون ۸۹ میلیون دلار در دنیا فروخته است. در جایگاه هشتم کمدی «پسران خوب» (Good Boys)، محصولِ یونیورسال جای گرفته که ۲ میلیون دلار دیگر در هفتمین آخرهفته‌اش فروخت و به مجموعِ خانگی ۸۰/۴ میلیون دلار و مجموعِ جهانی ۱۰۴ میلیون دلار دست پیدا کرد. «شیر شاه» تاکنون ۵۴۰ میلیون دلار در خانه و یک میلیارد و ۶۳۸ میلیون دلار در دنیا فروخته است. «انجل سقوط کرده»‌ (Angel Has Fallen) یک میلیون و ۵۳۵ هزار دلار دیگر در ششمین آخرهفته‌اش کسب کرد و به ۶۷ میلیون و ۱۸۴ هزار دلار فروشِ خانگی و ۱۲۳ میلیون دلار فروشِ جهانی دست یافت که دوامِ قابل‌توجه‌ای برای فیلمی با ۴۰ میلیون دلار بودجه است که کسی تقاضای آن را نکرده بود. «هابز و شاو» (Hobbs & Shaw) درآمدِ خانگی «جان ویک ۳» را پشت سر گذاشت. محصولِ ۲۰۰ میلیون دلاری یونیورسال بالاخره به ۱۷۱ میلیون دلار فروشِ خانگی و ۷۵۵ میلیون دلار فروشِ جهانی دست پیدا کرد.

Sebastian Stan Winter Soldier

رده‌ی ششم در اختیارِ «رمبو: آخرین خون» (Rambo: Last Blood)، محصولِ لاینزگیت است که پس از تجربه‌ی ۵۴ درصد افت فروش، ۸ میلیون و ۵۷۵ هزار دلار در دومین آخرهفته‌اش فروخت و به مجموعِ ۱۰ روزه‌ی ۳۳ میلیون و ۱۵۰ هزار دلار رسید. آمارِ «آخرین خون» بهتر از «رمبو ۴» که در دومین جمعه‌ی اکرانش با ۶۶ درصد افت فروش و در دومین آخرهفته‌اش با ۶۱ درصد افت فروش مواجه شد و با کسب ۷ میلیون دلار در دومین آخرهفته‌اش به درآمدِ ۱۰ روزه‌ی ۲۹/۹ میلیون دلار دست یافت، است. «آخرین خون» احتمالا اکرانش را با کسب ۴۵ میلیون دلار در خانه به اتمام خواهد رساند که کم و بیش برابر با درآمدِ ۴۲/۷ میلیون دلاری «رمبو ۴» خواهد بود. این فیلم ۴۶ میلیون دلار در دنیا فروخته است. یکی از فیلم‌هایی که منتقدان «رمبو: آخرین خون» را با آن مقایسه می‌کنند، «لوگان» است. چه از نظرِ داستانی (رمبو و وولورین، دختربچه‌ای را از دست آدم‌رباها نجات می‌دهند) و چه از نظر اینکه هر دو فیلم در یک ژانرِ متفاوت (وسترن) در مقایسه با ژانرِ مرسومِ مجموعه قرار می‌دهند. این دقیقا همان چیزی است که به فرمولِ جدید فیلمسازی در سال‌های اخیر در هالیوود تبدیل شده است: برداشتن‌ِ یک آی‌پی و قرار دادن آن در چارچوبِ یک ژانر متفاوت. و این دقیقا همان چیزی است که نه «اونجرز»، بلکه «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» را به مهم‌ترین فیلمِ دنیای سینمایی مارول تبدیل می‌کند. پارامونت به خوبی بازاریابی «مرد آهنی»، «ثور» و «کاپیتان آمریکا: اولین انتقام‌جو» را انجام داد، تا اینکه دیزنی در سال ۲۰۰۹، مارول را خرید و با «اونجرز» وارد میدان می‌شود. اخیرا خبر رسید که پارامونت کارگردانِ فیلمِ لایو اکشنِ «مایکرونات‌ها» (Micronauts) که براساس کامیک‌بوکی به همین نام از مارول است را انتخاب کرده است. به عبارت دیگر، پارامونت مشغولِ ساختنِ مجموعهِ جدیدی در مایه‌های همان برندی که خودش در ساختِ آن دست داشت و بعد آن را به دیزنی فروخت است. فیلم‌های ابرقهرمانی به‌دلیلِ تلاش برای مخلوط کردنِ عناصرِ ژانرهای مختلف در بن‌مایه‌ی خودشان تکامل پیدا کردند، ولی هالیوود با تبدیل کردنِ آی‌پی‌های غیرابرقهرمانی به فرنچایزهای ابرقهرمانی به این اتفاق واکنش نشان داد. یک زمانی فیلم‌های کامیک‌بوکی از روی دستِ «رمبو» تقلید می‌کردند، ولی حالا «رمبو» از روی دستِ فیلم‌های کامیک‌بوکی تقلید می‌کند. فیلمی که این حرکت را به رازِ موفقیتِ مارول تبدیل کرد «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» بود. «سرباز زمستان» اولین فیلم کامیک‌بوکی که عناصرِ ژانرهای دیگر را به سینمای ابرقهرمانی آورده بود نبود. «شوالیه‌ی تاریکی» در سال ۲۰۰۸ تلاش کرد تا کلیشه‌های ابرقهرمانی را با کلیشه‌های سینمای جنایی مایکل مان و کلیشه‌های سیاست‌های شهری سینمای سیدنی لومت ترکیب کرد و همه را در قالب یک پکیجِ بلاک‌باستری رضایت‌بخش ارائه کند. جان فاورو، رابرت داونی جونیور و دیگران، دنیای سینمایی مارول را با «مرد آهنی» که حکمِ نسخه‌ی بزرگسالانه‌پسندتر و حجیم‌ترِ «ترنسفورمرها» را داشت متولد کرد. «ریشه‌های افراد ایکس: وولورین»، لوگان را در چارچوب یکی از اکشن‌های تاریخی با توپ و تفنگ قرار داد. فیلم‌های ابرقهرمانی سال ۲۰۱۱ از داستان‌‌های ابرقهرمانی غیرخلاقانه‌‌ای مثل «گرین لنترن» شروع می‌شدند و تا ملودرامِ جنگ جهانی دومی مثل «کاپیتان آمریکا: اولین‌ انتقام‌جو» و تریلرِ جاسوسی دهه‌ی شصتی مثل «افراد ایکس: کلاس اول» ادامه داشتند. خیلی زود همه متوجه‌ی ماهیتِ فیلم «وولورین» به‌عنوان مخلوطی از سینمای ابرقهرمانی و فیلم‌های سامورایی‌محور شدند و تصمیم گرفتند تا کاراکترهای ابرقهرمانی را با الگوی ژانرهای مختلف ترکیب کنند؛ آن‌ها فهمیده بودند که این حرکت، فکرِ بکری برای تبلیغات کردنِ این فیلم‌ها به‌عنوانِ چیزی فراتر از «یک فیلم ابرقهرمانی دیگر» است. در ادامه کوین فایگی رفت و کلِ کمپینِ تبلیغاتی دنیای سینمایی مارول در دورانِ پسا-«اونجرز» را براساسِ این حرکت پی‌ریزی کرد.

در نتیجه، «انت‌من» حکم یک فیلمِ سرقت‌محور، «ثور: دنیای تاریک» حکمِ یک فانتزی شمشیری/جادوگری و غیره را داشت. این حرکت به مارول اجازه داد تا با متفاوت جلوه دادنِ فیلم‌هایش، ارائه‌ی چندین فیلم در یک سال را توجیه کند و از این طریق، سینماروها را مطمئن کرد که آن‌ها می‌توانند با وجود از دست دادنِ فیلمِ قبلی‌شان، کماکان از دیدنِ فیلم جدیدشان لذت ببرند. با تمام اینها، «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» اولین فیلمِ غیراونجرزی مارول بود که نه‌تنها حکم یک «اپیزود اسطوره‌شناسی» را داشت و رویدادهایش باعث ایجادِ تغیراتی در کلِ داستانِ مجموعه می‌شد، بلکه مهم‌تر اینکه «سرباز زمستان» خودش را به‌عنوان یک فیلم ابرقهرمانی که در قالبِ یک تریلرِ سیاسی توطئه‌محور تبلیغات می‌شد ارائه کرد. «سرباز زمستان» نقشِ یک فیلم تام کلنسی‌وار را داشت که یک ابرقهرمان در مرکزِ آن قرار داشت. فیلمی که از لحاظِ کیفیتِ هنری خیلی بهتر از «جک رایان: سرباز سایه»، به‌عنوان فیلم واقعی تام کلنسی که چند ماه قبل اکران شده بود ظاهر شد. این یعنی حالا فیلم‌های ابرقهرمانی ثابت کردند که نه‌تنها می‌توانند عناصرِ دیگر ژانرها را قرض بگیرند، بلکه می‌توانند حتی بهتر از فیلم‌های واقعی آن ژانرها عمل کنند. «سرباز زمستان» نقدهای قابل‌قبولی دریافت کرد و ۹۴ میلیون دلار به‌عنوان افتتاحیه فروخت که به‌معنی ۴۴ درصد رشد نسبت به افتتاحیه‌ی ۶۵ میلیون دلاری «اولین انتقام‌جو» بود. «ثور: دنیای تاریک» با فقط ۳۱ درصد رشد فروش در مقایسه با افتتاحیه‌ی ۶۵ میلیون دلاری قسمتِ اولِ «ثور» مواجه شد. «سرباز زمستان» درنهایت به ۲۵۹ میلیون دلار درآمدِ خانگی و ۷۱۴ میلیون دلار درآمد جهانی دست یافت که در آن زمان حکمِ یک رکورد را در بین فیلم‌های مارول که از تونی استارک بهره نمی‌بردند حساب می‌شد. «سرباز زمستان» هم فیلمی بود برای کودکانی که «بتمن برای همیشه» را دوست دارند و هم فیلمی برای بزرگسالانی که «بازی‌های وطن‌پرستانه» را دوست دارند بود. نکته‌ی کنایه‌آمیزِ ماجرا این است که اگرچه پارامونت، دنیای سینمایی مارول را به راه انداخت، اما بعد از اینکه دیزنی، مارول را خرید، دنیای سینمایی مارول شروع به استفاده از راه و روشِ فیلمسازی پارامونت برای بلاک‌باسترسازی کرد. «سرباز زمستان» به‌عنوانِ داستانی که ترکیبی از «خطر حی و حاضر» (Clear and Present Danger)، «نظر مخالف» (The Parallax View) و «جی. آی. جو» (G.I.Joe) که همه محصولات پارامونت هستند بود، حکمِ یک فیلم کامیک‌بوکی را داشت هم مناسبِ بچه‌ها بود و هم به اندازه‌ی کافی برای بزرگ‌ترها، بزرگسال بود. این فیلم هم طرفدارانِ سینمای ابرقهرمانی را جذب کرد و هم طرفدارانِ سری «بورن» را. حالا فیلم‌های مارول فقط از فیلم‌های ژانر الهام نمی‌گرفت، بلکه در گیشه و کیفیت هم از آن‌ها جلو زده بود. سه سال بعد، «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» در اوایلِ تابستانِ ۲۰۱۶، باعثِ نادیده گرفتنِ فیلم‌های بزرگسالانه‌ی واقعی از جمله «هیولای پول» (Monster Money)، «همسایه‌ها ۲» (Neighbors 2) و «آدم‌های خوب» (The Nice Guys) شد. «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» و چند ماه بعد، «نگهبانان کهکشان» (که نقشِ نسخه‌ی بهترِ استار ترک‌های پارامونت را داشت)، مارول را به غولِ بانفوذی که امروز می‌شناسیم متحول کرد.

Guardians of the Galaxy

اتفاقی که افتاد این بود که حالا سینماروها، خوراکِ سینمایی‌شان را ازطریقِ فیلم‌های کامیک‌بوکی به دست می‌آوردند؛ چه کمدی («ددپول»)، چه وسترن («لوگان»)، چه فانتزی/علمی-تخیلی («کاپیتان مارول»)، چه اُپراهای فضایی («ثور: رگناروک»)، چه ماجراجویی‌های اسطوره‌ای («آکوآمن» و «واندر وومن») یا چه تریلرهای اکشنِ ستاره‌محورِ (دنباله‌های «کاپیتان آمریکا»). نکته‌ی خنده‌دارِ ماجرا این است که در حالی مارول داشت با استفاده از فرمولِ پارمونت، پادشاهی‌اش را می‌گستراند، استودیوهای دیگر سعی کردند تا با تلاش برای ساختِ دنیاهای سینمایی خودشان، به «اونجرز» واکنش نشان بدهند. خیلی از آن‌ها، از جمله دنیای تاریکِ یونیورسال، ارائه‌ی فیلم‌های مستقلِ خوب را به هرچه زودتر رسیدن به کراس‌اورهایشان یا هرچه دیرتر رسیدن به داستان‌های اصلی‌شان ترجیح دادند. «مومیایی» و «بتمن علیه سوپرمن» برای جذب مشتری، تمرکز روی دنیای مشترکِ فیلم‌هایشان و قول دادنِ دنباله‌ها و اسپین‌آف‌هایشان را در اولویتِ بالاتری نسبت به پرداختِ کاراکترهای دوست‌داشتنی و ارائه‌ی فیلم‌های مستقلِ عامه‌پسند قرار دادند. فیلم‌های دنیای سینمایی مارول به این دلیل پُرطرفدار شدند، چون نه‌تنها کیفیتشان نسبتا بهتر از فیلم‌های مشابه‌ی پیرامونشان است، بلکه به خاطر تاکیدشان روی شخصیت‌پردازی به‌جای دنیاسازی. مردم دیدنِ نسخه‌های سینمایی ابرقهرمانان مارول در حین تعامل با یکدیگر را دوست داشتند. در عوض، استودیوها شروع به تبدیل کردنِ آی‌پی‌هایشان به اکشن‌های پُرخرجی که سعی می‌کردند کاراکترهایشان را به ابرقهرمانانی در دنیاهای مشترک معرفی کنند کردند. بنابراین فیلم‌های ابرقهرمانی در حالی در حال متحول شدن به چیزی فراتر از فیلم‌های ابرقهرمانی بودند که آی‌پی‌های غیرابرقهرمانی تصور می‌کردند که دلیلِ موفقیتِ مارول در ماهیتِ ابرقهرمانی‌شان نهفته است. در نتیجه آن دسته از فیلم‌های ابرقهرمانی از جمله «گرین لنترن»، «جاستیس لیگ»، «مرد عنکبوتی شگفت‌انگیز ۲» و غیره که دربرابرِ تن دادن به فرمولِ جدید فیلمسازی هالیوود مقاومت کردند، با استقبال مواجه نشده و کشته شدند. دیگر استودیوها در واکنش به موفقیتِ دنیای سینمایی مارول، شروع به ارائه‌ی فیلم‌هایی که به‌طرز نصفه و نیمه‌ای ابرقهرمانی حساب می‌شدند کردند. طبیعتا مخاطبان تصمیم نگرفتند تا جنسِ اصلی را به ازای کپی/پیستِ ضعیف‌ِ آن‌ها رها کنند که از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به «مومیایی»، «شاه آرتور: افسانه‌ی شمشیر» و «سولو: داستانی از جنگ ستارگان» اشاره کرد. این فیلم‌ها می‌خواستند آی‌پی‌های سابقه‌دار را در دنیایی که نسخه‌های قبلی‌شان با کیفیت عالی در خانه در دسترس هستند بازسازی کنند. مثلا مخاطبان به «رابین هود» که تلاشی برای «بتمن آغاز می‌کند»سازی این آی‌پی و زمینه‌چینی دنباله‌ای «شوالیه‌ی تاریکی»‌وار برای آن است نگاه می‌کنند و در عوض تصمیم می‌گیرند تا یا «شوالیه‌ی تاریکی» (جنسِ اصلی) را تماشا کنند یا سراغِ «رابین هود: شاهزاده دزدان» (نسخه‌ی برترِ این آی‌پی) بروند. درنهایت، به محض اینکه مقیاسِ فیلم‌های دنیای سینمایی مارول گسترش پیدا کرد، «سرباز زمستان» و بعدا «نگهبانان کهکشان»، نقشِ انقلابی را داشتند که حتی «ترنسفورمرها» را نیز به مرور بی‌اهمیت کردند.

استودیوها تصمیم گرفتند تا کاراکترهای ابرقهرمانی را با الگوی ژانرهای مختلف ترکیب کنند؛ آن‌ها فهمیده بودند که این حرکت، فکرِ بکری برای تبلیغات کردنِ این فیلم‌ها به‌عنوانِ چیزی فراتر از «یک فیلم ابرقهرمانی دیگر» است

پارامونت در حالی دنیای سینمایی مارول را در سال ۲۰۰۸ با «مرد آهنی» به راه انداخت که والت دیزنی از راه رسید و از الگوی بلاک‌باسترسازی خودِ پاراموت برای درهم‌شکستنِ رقبایش که پاراموت هم جزوشان است استفاده کرد. مارول با «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» نشان داد که ترکیب کردنِ سینمای کامیک‌بوکی با عناصرِ ژانرهای خارجی می‌توانند با یک تیر، دو نشان بزند و علاوه‌بر جذب سینماروهای بزرگسال و کودک، نسخه‌ی بهترِ فیلم‌های ژانرهایی که ازشان الهام گرفتند را ارائه کنند. اما در عوض، هالیوود رازِ موفقیتِ مارول را اشتباهی فهمید و تمام تمرکزش را روی ساختِ «اونجرزِ» خودشان گذاشتند. هالیوود در حالی پنج سال آزگار روی به دست آوردنِ یک موفقیتِ جهانی «اونجرز»گونه وقت گذاشت که مارول و بعدا برادران وارنر از این فرصت استفاده کردند تا بلاک‌باسترهای رقبایشان را ازطریقِ روشی که هیچ ربطی به «اونجرز» نداشت، بی‌اهمیت کنند. شاید «اونجرز» بیشتر از همه سروصدا به پا کرد و بیشتر از همه غیرمعمول بود و بیشتر از همه فروخت، اما این «سرباز زمستان» بود که جایگاهِ مارول را ثابت کرد و این همان فیلمی بود که دیگر استودیوها باید از آن الهام می‌گرفتند. اما یکی دیگر از ترندهای جدیدِ بلاک‌باسترسازی هالیوودی که «دنیای ژوراسیک ۳» به جدیدترین نمونه‌ای که به آن روی آورده، ترندی است که با «افراد ایکس: روزهای گذشته‌ی آینده» روی بورس آمد. قضیه این است که هفته‌ی گذشته خبر رسید که «دنیای ژوراسیک ۳» قرار است با بازگرداندنِ کاراکترهای سه‌گانه‌ی اورجینالِ «پارک ژوراسیک»، بدل به دیداری بین کاراکترهای نسلِ قبلی و نسلِ جدید مجموعه «پارک/دنیای ژوراسیک» شود. حالا نه‌تنها «دنیای ژوراسیک ۳» که در یازدهم ماه ژوئن ۲۰۲۱ اکران می‌شود (۲۸ سال بعد از اولین «پارک ژوراسیک» و ۳۹ سال بعد از «ای.تی») شامل کریس پرت و برایس دالاس هاوارد از دو فیلم قبلی «دنیای ژوراسیک» می‌شود، بلکه سم نیل، لورا دِرن و جف گلدبلوم هم از فیلم‌های اورجینالِ «پارک ژوراسیک» در آن حضور خواهند داشت. کاراکتر دکتر ایان مالکوم (جف گلدبلوم) در حالی شخصیتِ اصلی «دنیای گم‌شده: پارک ژوراسیک» (۶۲۹ میلیون دلار در سال ۱۹۹۷) بود که کاراکتر دکتر آلن گرنت (سم نیل) هم شخصیتِ اصلی «پارک ژوراسیک ۳» بود. کاراکترِ دکتر اِلی ساتلر (لورا دِرن) هم در حالی حضورِ کوتاهی در «پارک ژوراسیک ۳» (۳۸۳ میلیون دلار) داشت که دکتر مالکوم هم یکی از آن حضورهای تریلرپسندانه در «دنیای ژوراسیک: پادشاهی سقوط‌کرده» داشت. درست نه‌تنها درست مثل «سریع و خشن ۴»، برای اولین‌بار در تاریخِ مجموعه، سه پروتاگونیستِ اصلی «پارک ژوراسیک»‌ها در یک فیلم درکنار هم حضور خواهند داشت، بلکه درست مثل «افراد ایکس: روزهای گذشته آینده، شاهدِ رویارویی گروه بازیگرانِ قدیمی مجموعه با گروه بازیگرانِ جدید مجموعه هستیم؛ حرکتی تبلیغاتی که ترفندی برای به جنب و جوش انداختنِ نوستالژی طرفداران است که این روزها بدجوری جواب می‌دهد. قسمتِ اول «سریع و خشن» در تابستانِ ۲۰۰۱ به یک موفقیتِ غیرمنتظره تبدیل شد. این فیلم با کسب ۴۰ میلیون دلار به‌عنوانِ افتتاحیه رفت تا به ۲۰۷ میلیون دلار فروش جهانی (۱۴۴ میلیون دلار فروش خانگی) از ۳۸ میلیون دلار بودجه دست پیدا کند.

Fast and Furious

در ابتدا هدف ساختِ یک دنباله‌ی مرسوم برای این فیلم بود. اما وقتی وین دیزل درخواستِ ۲۷ میلیون دلار حقوق کرد (شاید به خاطر اینکه او واقعا فکر می‌کرد که ۲۷ میلیون دلار می‌ارزد یا شاید هم به خاطر اینکه او نمی‌خواست برای دنباله بازگردد و می‌خواست قیمتش را آن‌قدر بالا ببرد که یونیورسال با آن مخالفت کند)، دیزل از دنباله کنار گذاشته شد و «سریع و خشن ۲» با محوریتِ پاول واکر و تایریس گیبسون به‌عنوانِ جایگزین وین دیزل ساخته شد که با کسب ۵۰/۴ میلیون دلار به‌عنوانِ افتتاحیه، به ۲۳۶ میلیون دلار فروشِ جهانی از ۷۶ میلیون دلار بودجه دست یافت. در ادامه «سریع و خشن: توکیو دریفت» به کارگردانی جاستین لین را به‌عنوانِ یک اسپین‌آفِ مستقل داشتیم که فاقدِ حضورِ پاول واکر و وین دیزل در هیچ نقشِ مهمی بود. «توکیو دریفت» که کارش را با ۲۷ میلیون دلار افتتاحیه در تابستانِ ۲۰۰۵ شروع کرد و به ۱۵۸ میلیون دلار فروشِ جهانی از ۸۰ میلیون دلار بودجه دست یافت، عملکردِ ناامیدکننده‌ای داشت. به این ترتیب، کارمان به «سریع و خشن ۴» کشیده شد که با بازگرداندنِ چهارِ ستاره‌ی فیلم اول (وین دیزل، پاول واکر، میشل رودریگز و جوردانا بروستر)، یک‌جورهایی به اولین فیلمِ باکس آفیسِ مُدرن تبدیل شد که ایده‌ی ساختِ دنباله‌هایی را که چند سال بعد از قسمتِ اصلی عرضه می‌شوند مطرح کرد؛ دنباله‌هایی که این روزها با امثالِ «نیرو برمی‌خیزد» و «هالیووین» از سروکولِ سینما بالا می‌روند. «سریع و خشن ۴» در سوم آوریل ۲۰۰۹ با کسب ۷۰ میلیون دلار به‌عنوانِ افتتاحیه، رفت تا به ۳۶۳ میلیون دلار فروشِ جهانی دست پیدا کند. از اینجا به بعد را دیگر همگی از ترفندِ تبلیغاتی «سریع و خشن ۵» با بازگرداندنِ کاراکترهای مکملِ چهار فیلمِ قبلی، چالشِ «خشن ۷» بعد از مرگِ پاول واکر (که به یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار پیروزی نهایی منجر شد) و درگیری وین دیزل و دواین جانسون خبر داریم. به عبارت ساده‌تر، «سریع و خشن» به این دلیل به غولِ بی‌شاخ و دُمی که امروز می‌شناسیم تبدیل شد که یونیورسال نتوانست تا هشت سال بعد از فیلم اول و چهار فیلم بعد از فیلم اول، یک دنباله‌ی مرسوم برای فیلم اول بسازد. اگر دنباله‌ی قسمتِ اولِ «سریع و خشن» بلافاصله ساخته می‌شد، شاید این مجموعه در موقعیتِ فعلی‌اش نبود. اما همین که طرفداران مجبور شدند هشت سال برای دیدنِ دنباله‌ی فیلم اول صبر کنند، آن را از یک دنباله‌ی معمولی، به یک دنباله‌ی نوستالژیک تبدیل کرد که طرفداران بیش از همیشه برای آن سر و دست می‌شکستند. حالا اتفاقی که دارد در رابطه با «دنیای ژوراسیک ۳» و ششمین فیلمِ «پارک ژوراسیک» می‌افتد این است که این‌بار شاهدِ حضورهای کوتاهِ کاراکترهای قدیمی مجموعه نیستیم، بلکه این فیلم می‌خواهد دست به حرکتی «افراد ایکس: روزهای گذشته‌ی آینده»‌وار بزند.

2019-9-7f39ee60-4bfb-44aa-b88d-ca784d12696c

اگر فیلم‌های مستقلِ وولورین را نادیده بگیریم، سری اولِ «افراد ایکس» از یک سه‌گانه تشکیل شده بود که شامل گروهی از بازیگران (هیو جکمن، پاتریک استوارت، هیل بری، ایان مک‌کلن و غیره) می‌شد که آن فیلم‌ها گیشه‌ها را در سال ۲۰۰۰ (۲۹۷ میلیون دلار از ۷۵ میلیون دلار بودجه)، سال ۲۰۰۳ (۴۱۴ میلیون دلار از ۱۱۰ میلیون دلار بودجه) و سال ۲۰۰۶ (۴۵۷ میلیون دلار از ۲۱۰ میلیون دلار بودجه) ترکاندند. با این وجود، گرچه «افراد ایکس: آخرین ایستادگی» به کشته شدن یا سلبِ قدرتِ برخی کاراکترها منجر شد، اما استودیوی فاکس هنوز فیلم‌های بیشتری می‌خواست. «افراد ایکس: کلاس اول» به کارگردانی متیو وان که در دهه‌ی ۶۰ جریان داشت، حکمِ پیش‌درآمدی با حضور جیمز مک‌آووی، مایکل فاسبندر، جنیفر لارنس و نیکولاس هولت در نقشِ نسخه‌ی جوان‌تر پروفسور ایکس، مگنیتو، میستیک و بیست را داشت که با وجود نقدهای عالی‌اش، گیشه‌ی متوسطی (۳۴۶ میلیون دلار از ۱۶۰ میلیون دلار بودجه) را در تابستانِ ۲۰۱۱ تجربه کرد. بنابراین فاکس برای فیلم بعدی تصمیم گرفت تا از ترفندِ نوستالژی برای کشیدنِ طرفداران به سینماها استفاده کند. آن‌ها علاوه‌بر بازگرداندنِ برایان سینگر، کارگردان قسمت اول و دومِ «افراد ایکس»، اکثرِ گروه بازیگرانِ اورجینالِ سه‌گانه‌ی اصلی (جکمن، استوارت، بری، مک‌کلن و غیره) را نیز در جریانِ داستانی سفر در زمان که آن‌ها را درکنار گروه بازیگران «کلاس اول» در یک فیلم قرار می‌داد، بازگردانند. «افراد ایکس: روزهای گذشته‌ی آینده» به یک موفقیتِ بزرگ تبدیل شد و علاوه‌بر کسب نقدهای قوی، به ۲۳۳ میلیون دلار فروشِ خانگی و ۷۴۹ میلیون دلار فروشِ جهانی در تابستانِ ۲۰۱۴ دست یافت. طبیعتا فعلا مشخص نیست که «دنیای ژوراسیک ۳» تا چه اندازه از سم نیل، لورا درن و جف گلدبلوم استفاده می‌کند. شاید آن‌ها حضورهای بسیارِ کوتاهی در فیلم داشته باشد و شاید هم آن‌ها اصلا تعاملی با دار و دسته‌ی کریس پرت و برایس دالاس هاوارد نداشته باشند، اما تصمیمِ یونیورسال برای بازگرداندنِ آن‌ها، مخصوصا باتوجه‌به نحوه‌ی پایان‌بندی فیلم آخر (ورود دایناسورها به دنیا) نشان می‌دهد که هدفِ استودیو این است که این فیلم را به مادرِ تمام فیلم‌های «پارک ژوراسیک» یا چیزی در مایه‌های فینالِ مجموعه تبدیل کند. به عبارتی، «پارک ژوراسیک ۳» خودش را به‌عنوانِ ترکیبی از «سریع و خشن ۴» (بازیگرانِ اورجینال مجموعه برای اولین‌بار درکنار هم قرار می‌گیرند)، «افراد ایکس: روزهای گذشته‌ی آینده» (دیدارِ بازیگران قدیمی با بازیگران جدید) و «هری پاتر و یادگاران مرگبار ۲» (فینالِ مجموعه) تبلیغات خواهد کرد. اگر «دنیای ژوراسیک ۳» واقعا به‌عنوانِ فینالِ مجموعه جواب بدهد، آن وقت درکنار «سریع و خشن ۱۰» در دوم آوریل ۲۰۲۱ و «هالیووین به پایان می‌رسد» در پانزدهم اکتبر ۲۰۲۱، یکی دیگر از بزرگ‌ترین فرنچایزهای لایو اکشنِ یونیورسال را (حداقل در ظاهر) به سرانجام می‌رساند.

کپی لینک

جدول ۱۰ فیلم برتر هفته

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات