گزارش باکس آفیس: آیا موفقیت «جوکر» آغازگر دوران جدیدی از سینمای ابرقهرمانی خواهد بود؟
گزارش باکس آفیس این هفته را با فیلم کامیکبوکی «جوکر» (Joker) شروع میکنیم که هیچکدام از بحثهای حاشیهای منفیای که پیرامون آن در فضای آنلاین راه افتاده بود، تاثیری روی فروش افتتاحیهاش نداشتند. سینماروها با دلقک جرم و جنایت رقصیدند و نشان دادند که واقعا این فیلم را دوست داشتهاند. چرا که ساختهی تاد فیلیپس به رقم فکانداز ۹۳ و نیم میلیون دلار بهعنوان افتتاحیهی سه روزه دست یافت که ۷ میلیون و ۴۰۰ هزار دلارش متعلق به سینماهای آیمکس است. چه خوب و چه بد، این افتتاحیه نشان میدهد که سینماروها تا وقتی که مهرِ مارول یا دیسی روی بلاکباسترهای سینمایی خورده باشد، برای دیدنشان حاضر میشوند. «جوکر» نمایندهی فیلمی است که برادران وارنر یکی از بهترین ارائهکنندگانشان است. این فیلم شاید از لحاظ فنی یک فیلم کامیکبوکی در چارچوب یک برند ثابتشده و شناختهشده باشد. اما همزمان بهعنوان نسخهی کامیکبوکی «راننده تاکسی» و «پادشاه کمدی»، حکم یک فیلم نامرسوم و غیرتجاری را دارد. بنابراین موفقیت «جوکر» درکنار «مجیک مایک»، «احضار»، «تکتیرانداز امریکایی»، «آن» و «ستارهای متولد میشود»، یکی دیگر از آن فیلمهایی است که اگرچه تمام ویژگیهای یک بلاکباستر مرسوم را ندارند، ولی برادران وارنر استعداد قابلتوجهای در تبلیغات کردن و تبدیل کردن آنها به رویدادهای سینمایی تمامعیاری را دارد. «جوکر» با این افتتاحیه، بهترین افتتاحیهی تاریخ ماه اکتبر و پشتسر «آن: فصل دوم» (۹۱ میلیون دلار) و «آن» (۱۲۳ میلیون دلار)، جایگاه سوم بهترین افتتاحیهی تاریخ ماههای اکتبر و سپتامبر را به دست آورده است. ظاهرا اگر سروصداهای آنلاین سر پیام خشونتآمیز فیلم، به افزایش علاقهی مردم برای دیدن آن منجر نشده باشند، به فروشش آسیب نرساندهاند. همچنین اگرچه نتیجهگیری کلی منتقدان دربارهی فیلم به اندازهی زمان برنده شدن شیر طلایی ونیز درخشان نیست، اما نقدهای فیلم اکثرا تا شب افتتاحیهاش مثبت بودند. همچنین تریلرهای «جوکر» پیش از فیلمهای نظیر «آن:فصل دوم» و «روزی روزگاری در هالیوود» پخش شدهاند که دوتا از پُرفروشترین فیلمهای بزرگسالانهی تابستان امسال بودند. فراموش نکنیم که «جوکر» از پُرطرفدارترین و مشهورترین تبهکار خیالی تاریخ بهره نیز میبرد. این فیلم همچنین جزیی از برند فیلمهای ابرقهرمانی دیسی است که اگرچه زمانی مورد تمسخر قرار میگرفت، اما چند وقتی میشود که با فیلمهای مستقلِ «واندر وومن»، «آکوآمن» و «شزم»، اعتماد نسبی سینماروها را به دست آورده است. حتی «مرد پولادین»، «بتمن علیه سوپرمن»، «جوخهی انتحار» و «جاستیس لیگ» هم که با نقدها و سروصدای رسانهای افتضاحی روی پرده رفتند، افتتاحیههایی بین ۹۳ تا ۱۶۶ میلیون دلار داشتند. افتتاحیهی «جوکر»، منهای فیلمهای «ددپول» (۱۳۲ میلیون دلار و ۱۲۸ میلیون دلار) و فیلمهای «آن»، در جایگاه پنجم بهترین افتتاحیهی تاریخ فیلمهای بزرگسالانه قرار میگیرد. افتتاحیهی «جوکر» حتی با احتساب نرخ تورم، بلیتهای بیشتری در مقایسه با «۳۰۰» (۷۰ میلیون دلار در سال ۲۰۰۷ / ۹۲ میلیون به نرخ امروز) و «هانیبال» (۵۸ میلیون در سال ۲۰۰۱ / ۹۰ میلیون به نرخ امروز) فروخته است. «جوکر» بالاتر از افتتاحیهی ۹۲ و نیم میلیون دلاری «مرد عنکبوتی: دور از خانه»، بزرگترین افتتاحیه در بین فیلمهای غیردیزنی/غیرمارولی سال ۲۰۱۹ حساب میشود. اگر «جومانجی: مرحلهی بعد» یکی از آن دنبالههایی که با استقبال دیوانهواری بعد از محبوبیت فیلم اول تبدیل میشوند از آب در بیاید و افتتاحیهای شبیه به سهگانهی «هابیت» داشته باشد که هیچی، در غیر این صورت «جوکر»، رکورد بهترین افتتاحیهی غیردیزنی امسال را حفظ خواهد کرد.
- گزارش باکس آفیس: چرا «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» تاثیرگذارترین فیلم در موفقیتِ مارول در گیشه بود؟
- گزارش باکس آفیس: آیا «ماتریکس ۴» به مجموعه جدیدی برای برادران وارنر تبدیل خواهد شد؟
- باکس آفیس: محاسبه سود و زیان خالص بلاکباسترهای سال ۲۰۱۸
- گزارش باکس آفیس: پیشبینی درآمد «جنگ ستارگان: ظهور اسکایواکر» در بدترین و بهترین حالتِ ممکن
فعلا مشخص نیست که «جوکر» بعد از آخرهفتهی افتتاحیهاش که اکثرا به طرفداران هاردکور این کاراکتر اختصاص دارد، چگونه دوام خواهد آورد. اما از شواهد به نظر میرسد که مردم آن را دوست دارند. همچنین نباید فراموش کنیم که حتی فیلم ترسناک «موروثی» (Hereditary) هم سه برابر افتتاحیهاش فروخت. وقتی داریم دربارهی یک فیلم ۶۰ میلیون دلاری با نقدهای قوی، شانس بالایی در فصل جوایز و ۲۳۴ میلیون دلار افتتاحیهی جهانی (۱۶ و نیم میلیون دلار از سینماهای آیمکس) صحبت میکنیم، یعنی این فیلم همین الانش پیروز از میدان خارج شده است و هر چیزی که بعد از آخرهفتهی افتتاحیهاش به دست بیاورد، پاداش حساب میشود. حتی اگر «جوکر» با سقوط شدیدی مثل «بتمن علیه سوپرمن» مواجه شود (۸۷۳ میلیون دلار از ۴۲۲ و نیم میلیون دلار افتتاحیهی جهانی)، کماکان از مرز ۴۰۰ میلیون دلار فروش جهانی عبور خواهد کرد. اگر فیلم عملکردی شبیه به «واچمن» (۱۰۸ میلیون دلار از ۵۵ میلیون دلار افتتاحیه) داشته باشد، فروش خانگی ۱۸۳ میلیون و ۶۰۰ هزار دلاریاش پیشبینی میشود. ولی اگر دوامی در مایههای «جاستیس لیگ» (۲۲۹ میلیون از ۹۳/۸ میلیون افتتاحیه)، «جوخهی انتحار» (۳۲۵ میلیون از ۱۳۳ میلیون افتتاحیه)، «شزم» (۱۴۰ میلیون از ۵۷ میلیون افتتاحیه)، «ونوم» (۲۱۳ و نیم میلیون از ۸۰/۲ میلیون افتتاحیه)، «لوگان» (۲۲۶ میلیون از ۸۸ میلیون افتتاحیه) یا «ددپول ۲» (۳۲۴ میلیون از ۱۲۵/۵ میلیون افتتاحیه) داشته باشد، فروش نهایی ۲۲۸ تا ۲۴۹ میلیون دلاریاش در گیشهی خانگی انتظار میرود. حتی اگر «جوکر» آخرهفتهی بعد با کله سقوط کند، باید به خاطر داشته باشیم که «جوخهی انتحار» با ۶۷ درصد و «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» با ۶۲ درصد افت فروش در آخرهفتهی دومشان مواجه شدند، اما هر دو خودشان را جمع و جور کردند و در طول ماه رشد کردند. اگر استودیوها باید از موفقیت «جوکر» درس بگیرند، اولین درس که خب، این است که مردم تا وقتی که کاراکترهای یک فیلم را بشناسند و دوست داشته باشند برای دیدن آن حاضر میشوند، اما درس مهمتر این است که هر وقت فیلمهای مارول، دیسی و پیکسار حداقل در ظاهر غیرمحافظهکار و خارج از استانداردهای همیشگیشان ظاهر میشوند، با استقبال گستردهتری مواجه میشوند. «کاپیتان مارول» و «بلک پنتر» هر دو افتتاحیهی بزرگتری در مقایسه با «مرد عنکبوتی: دور از خانه» و «ثور: رگناروک» داشتند. «آکوآمن» (یک میلیارد و ۱۵۵ میلیون دلار) در حالی تقریبا به دو برابر درآمد جهانی «جاستیس لیگ» (۶۵۹ میلیون دلار) دست یافت که «واندر وومن» با کسب ۴۱۳ میلیون دلار در گیشهی خانگی ثابت کرد که دنیای سینمایی دیسی به سوپرمن و بتمن خلاصه نشده است. اولین شکست مارول «هالک باورنکردنی» بود که از قضا بهعنوان پاسخی به هالک عجیب و نامرسوم انگ لی، تا حد ممکن با ساختاری جریان اصلی و مرسوم ساخته شده بود. تلاشهای گرانقیمت برادران وارنر برای تبدیل کردن «جاستیس لیگ» به «اونجرز»، اشتباه مرگباری بود که درنهایت حکم نسخهی دستدوم فیلمی را که چند سال قبل دیده بودیم را پیدا کرد. همچنین این موضوع باعث افزایش بودجهی فیلم تا ۳۰۰ میلیون دلار شد. در نتیجه، فروش جهانی ۶۵۹ میلیونی فیلم که در حالت عادی میتوانست «فقط خوب» باشد، آن را به یک فاجعهی تمامعیار متحول کرد. چنین چیزی دربارهی پیکسار هم صدق میکند. «پشت و رو» به درآمد بسیار بزرگتری در مقایسه با «دایناسور خوب» دست یافت و «کوکو» در حالی از مرز ۸۰۰ میلیون دلار عبور کرد که «ماشینها ۳» به زور ۳۰۰ میلیون دلاری شد. این قضیه دربارهی دیگر مجموعهها هم حقیقت دارد؛ میخواهد «جنگ ستارگان» باشد (جایی که «سولو» به خاطر هویت توخالی و تکراریاش، نادیده گرفته شد) یا «جانوران شگفتانگیز» (مجموعه با تمرکز روی دنیاسازی بهجای شخصیتپردازی آسیب شدیدی دید). حتی موفقترین فیلمهای «افراد ایکس» فاکس هم «افراد ایکس: روزهای گذشتهی آینده» (ترکیب بازیگران جدید و قدیمی مجموعه) و اسپینآفهای بزرگسالانهاش («ددپول»، «لوگان» و «ددپول ۲») بودهاند. وقتی که استودیوها نظر و اعتماد مخاطبان را جلب کردهاند، توانایی به چالش کشیدن آنها را به دست میآورند.
ولی اگر برایتان سؤال است که وضعیت فروش «جوکر» در مقایسه با دیگر فیلمهای کارنامهی واکین فینیکس چگونه است و این فیلم برای تبدیل شدن به پُرفروشترین فیلم ستارهاش چقدر باید بفروشد خب، قضیه این است که فینیکس از سال ۱۹۸۶ تاکنون در ۳۱ فیلم مختلف که در آمریکای شمالی و ۲۵ فیلم که در دنیا اکران شدهاند بازی کرده است. مجموع درآمد این ۳۱ فیلم در آمریکای شمالی یک میلیارد دلار و در سراسر دنیا یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار است. ارقامی که بهمعنی میانگینِ فروشِ ۳۲ میلیون و ۹۰۰ هزار دلار برای فیلمهای آمریکای شمالی و ۷۵ میلیون و ۴۰۰ هزار دلاری برای فیلمهای جهانیاش هستند. پُرفروشترین فیلم فینیکس در گیشهی خانگی «نشانهها» (Signs) است که در دوران اوج ام. نایت شیامالان در سال ۲۰۰۲ عرضه شد و با کسب ۶۰ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار افتتاحیه، رفت تا به ۲۲۸ میلیون دلار فروش خانگی دست پیدا کند. اما در بین پُرفروشترین فیلمهای او در دنیا، «نشانهها» با ۴۰۸ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار در جایگاه دوم قرار میگیرد. پُرفروشترین فیلم فینیکس در دنیا که به ارمغان آورندهی اولین نامزدی اسکارش هم بود، «گلادیاتور» است. ساختهی ریدلی اسکات در سال ۲۰۰۰ به ۱۸۷ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار و ۴۶۰ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار درآمد جهانی دست یافت. فینیکس درکنار «نشانهها» و «گلادیاتور»، فقط چهار فیلم دیگر دارد که از مرز ۱۰۰ میلیون دلار فروش جهانی عبور کردهاند که عبارتاند از: «روستا» (The Village)، «سر به زیر باش» (Walk the Line)، «پدر و مادری» (Parenthood) و «نردبان ۴۹» (Ladder 49). افتتاحیهی «جوکر» بدون احتساب نرخ تورم، بالاتر از «نشانهها» (۶۰/۱ میلیون)، «روستا» (۵۰/۷ میلیون)، «گلادیاتور» (۳۴/۸ میلیون)، «سربه زیر باش» (۲۲/۳ میلیون) و «نردبان ۴۹» (۲۲/۱ میلیون) قرار میگیرد و با احتساب نرخ تورم کماکان بالاتر از «نشانهها» (۹۳/۲ میلیون)، «روستا» (۷۳/۶ میلیون)، «گلادیاتور» (۵۸/۲ میلیون)، «نردبان ۴۹» (۳۲ میلیون) و «سربه زیر باش» (۳۱/۴ میلیون) جای میگیرد. «جوکر» برای تبدیل شدن به پُرفروشترین فیلم فینیکس در گیشهی خانگی با احتساب نرخ تورم، «نشانهها» (۲۲۸ میلیون / ۳۵۳ و نیم میلیون به نرخ امروز) و «گلادیاتور» (۱۸۷/۷ میلیون / ۳۱۳ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار) را در مقابلِ خودش میبیند.
«جوکر» یک فیلم کاملا غیرتجاری است که به احتمال زیاد اگر از اسم جوکر بهره نمیبرد توسط مردم نادیده گرفته میشود، اما اسم جوکر، این فیلم کاملا غیرتجاری را در مرکز یک برند کاملا تجاری قرار داده است
اما شاید مهمترین سوالی که در حال حاضر باید بپرسیم این است که آیا موفقیت «جوکر» بهمعنی آغاز دوران جدیدی از سینمای کامیکبوکی است؟ برای جواب دادن به این سؤال باید به روزهای تولد سینمای کامیکبوکی برگردیم و تغییر و تحولهای این سینما را تا به امروز مرور کنیم تا ببینیم «جوکر» چگونه نقش مرحلهی تازهای از این سینما را ایفا میکند. اولین دوران سینمای کامیکبوکی که به «دوران قهرمانان پالپ» مشهور است از سال ۱۹۸۹ شروع شد و تا ۱۹۹۷ ادامه پیدا کرد. این تیم برتون بود که با «بتمن»، چیزی که امروز بهعنوان صنعت بلاکباسترسازی کامیکبوکی را میشناسیم کلید زد. موفقیت آن فیلم که مایکل کیتون و جک نیکلسون را بهعنوان ستارگان اصلیاش داشت، آغازگر موج فیلمهای آیپیمحوری بود که از فیلمهای ویدیوگیمی («برادران سوپر ماریو») شروع میشدند و تا کتابهای برند («شکار اکتبر سرخ»)، سریالهای تلویزیونی («فراری») و کامیکبوکهای تازهکار («لاکپشتهای نینجا») ادامه داشتند. اما در زمینهی فیلمهای کامیکبوکی، «بتمن» که حس و حال یک اکشن پالپ نوآر دههی چهلی را داشت، به آغازگر موج تقلیدکارانی از جمله «دیک تریسی» (Dick Tracy)، «فانتوم» (The Phantom)، «شدو» (The Shadow)، «راکتییر» (The Rocketeer) و «ماسک» (The Mask) شد. همچنین در این دوران شاهد نسخهی بهروزرسانیشدهی فیلمهای ماجراجویی تاریخی از جمله «رابین هود: شاهزادهی دزدان» و «نقاب زورو» هم بودیم. در بین آنها، فیلمهایی که موفق شدند یا مثل «لاکپشتهای نینجا»، براساس کامیکبوکهای جدید بودند یا مثل کوین کاستنر در «رابین هود» یا آنتونیو باندراس در «نقاب زورو»، از ستارگان تمامعیاری در نقشهای اصلیشان بهره میبردند. احتمالا تعجببرانگیز نیست که بزرگترین موفقیت این دوران (حتی بزرگتر از دنبالههای «بتمن»)، «ماسک» بود؛ یک اکشن/کمدی پالپ که نهتنها براساس کامیکبوک جدیدی بود، بلکه جیم کری را در دوران اوج بازیگریاش بهعنوان ستارهای اصلیاش داشت. در نتیجه، آن فیلم در سال ۱۹۹۴ به ۳۵۰ میلیون دلار فروش جهانی دست یافت. «ماسک» در قدم اول بهعنوان فیلم جدید جیم کری و در قدم دوم بهعنوان یک اقتباس کامیکبوکی تبلیغات شده بود. به این ترتیب به «بلید» (Blade) میرسیم که حکم اولین فیلم موفقیتآمیز مارول را دارد؛ فیلمی که به اشکال مختلفی تاثیر قابلتوجهای در تعریف سینمای کامیکبوکی مُدرن داشت. مشخصا اولین دستاورد فیلم این بود که با کسب ۱۳۱ میلیون دلار از ۴۰ میلیون دلار بودجه، به اولین فیلم مارول که با استقبال دیوانهواری مواجه شد تبدیل شد. دوم اینکه این فیلم یک سال بعد از «بتمن و رابین» عرضه شد و نمایندهی کاهش جنبههای «کمپی» فیلمهای بتمن جوئل شوماخر و ارائهی یک اکشن ترسناک نسبتا واقعگرایانه و تیره و تاریک را داشت. همچنین «بلید» فیلمی بود که در دنیای واقعی و زمان حال جریان داشت و بهجای کامیکبوکی با دههها قدمت، براساس کامیکبوک نسبتا جدیدی بود. این در حالی بود که «بلید» بهجای سرمایهگذاری روی یک بازیگر شناختهشده و محبوب در نقش اصلیاش، از تکنیک «کاراکتر شناختهشده و محبوب بهجای بازیگر» برای کشیدن مردم به سینماها استفاده کرد که این روزها به پای ثابت فیلمهای ابرقهرمانی، مخصوصا دنیای سینمایی مارول تبدیل شده است.
اما بعد از «دوران قهرمانان پالپ»، «دوران مُدرن» از سال ۱۹۹۸ آغاز شد و تا سال ۲۰۰۸ ادامه داشت. نکتهی کنایهآمیز ماجرا این است که اگرچه دوران مُدرن سینمای کامیکبوکی هنوز واقعا شروع نشده بود، اما در این دوران ما شاهد سه پروژهی «ماتریکس» و «مرد اسرارآمیز» (The Mystery Man) در سال ۱۹۹۹ و «ناشکستنی» در سال ۲۰۰۰ بودیم که حکم بهروزرسانی، هجو یا درهمشکستن کلیشههای فیلمهای ابرقهرمانی مُدرن را داشتند. اگرچه میتوانیم سر اینکه «اسپاون» (Spawn) یا «بلید» در مقایسه با «افراد ایکس» (برایان سینگر) و «مرد عنکبوتی» (اولین فیلم کامیکبوکی بزرگ سینما از زمان «بتمن») چقدر در آغاز دوران دوم سینمای ابرقهرمانی نقش داشتهاند بحث کنیم، اما درنهایت حقیقت این است که همهی آنها، کم یا زیاد، به اشکال مختلف در تعریف دوران مُدرن فیلمهای ابرقهرمانی هالیوود نقش داشتند. فیلمهای دوران مُدرن شامل «افراد ایکس» (۲۹۹ میلیون دلار در سال ۲۰۰۰)، «مرد عنکبوتی» (۸۲۱ میلیون دلار در سال ۲۰۰۲)، «هالک» (۲۴۵ میلیون دلار در سال ۲۰۰۳)، «بتمن آغاز میکند» (۳۷۱ میلیون دلار در سال ۲۰۰۵)، «سوپرمن بازمیگردد» (۳۹۱ میلیون دلار در سال ۲۰۰۶ از ۲۷۰ میلیون دلار بودجه) و «گوست رایدر» (۲۲۸ میلیون دلار در سال ۲۰۰۷) بودند. آنها بلاکباسترهای پُرخرجی بودند که اکثرا در زمان حال جریان داشتند و از جلوههای کامپیوتری مُدرن برای به حقیقت تبدیل کردن نسخهی لایو اکشن کاراکترهای مارول و دیسی استفاده میکردند. همچنین اکثر آنها توسط فیلمسازان مولف و صاحبسبکی همچون سم ریمی، برایان سینکر، کریس نولان و انگ لی کارگردانی شدهاند. موفقیت این فیلمها به همان اندازه که از صدقهسری نسلی است که با تماشای کارتونهای «بتمن»، «افراد ایکس» و «مرد عنکبوتی» در اوایل دههی ۹۰ بزرگ شده بودند، اما به همان اندازه هم از فاجعههای دنیای واقعی بهره بردند. حملات یازده سپتامبر جذابیت جنبهی فانتزی و عمق تماتیک این فیلمها را افزایش داد. حالا نهتنها مردم آمریکا میتوانستند با دیدن مرد عنکبوتی در حال دفاع از نیویورک، در قالب این فیلمها تماشاگر به حقیقت پیوستن آرزوهایشان باشند، بلکه این فیلمها میتوانستند با بدل شدن به تمثیلی از تحولات سیاسی دنیای واقعی، روی موضوعات حساس و داغ و بحثبرانگیز روز دست بگذارند. از «بتمن آغاز میکرد» و «شوالیهی تاریکی» که در قالب لیگ سایهها و جوکر، از تبهکارانی را در مقابل بتمن قرار میدهد که نمایندهی ترسهای دنیای پسا-«یازده سپتامبر» هستند گرفته تا «افراد ایکس» که حول و حوش بحث «آزادی در مقابل امنیت» در دوران «جنگ علیه تروریسم» میچرخد. اما بعد از «دوران مُدرن»، به «دوران دنیاهای مشترک» میرسیم که از سال ۲۰۰۸ شروع شد و حداقل تا این لحظه ادامه پیدا کرده است. دوران مُدرن سینمای ابرقهرمانی با غایت تمام فیلمهای ابرقهرمانی مستقل و سیاسی یعنی «شوالیهی تاریکی» به اتمام رسید. در همان سال، «مرد آهنی» اکران شد که موفقیتش آغازگر دوران دنیاهای سینمایی مشترک بود. «مرد آهنی» (۵۸۵ میلیون دلار از ۱۴۰ میلیون دلار بودجه)، استودیوی مارول را با قدرت برای به حقیقت تبدیل کردن چیزی که بعدا به دنیای سینمایی مارول معروف میشد، به جلو هُل داد. اگرچه موفقیت «مرد آهنی» بهطرز نامحسوسی روی فیلمهای ابرقهرمانی باقیمانده از دورانهای قبلی تاثیر گذاشت (از حس و حال رفاقتی «گرین لنترن» گرفته تا خشونت «یازده سپتامبر»وار «مرد پولادین»)، اما این «اونجرز» بود که دوران دنیاهای سینمایی مشترک را رسمی کرد و بهشکلی مهر خودش را روی صنعت کوبید که همهمهی جمعیت را ساکت کرد و نظر همه را به سمت خودش جلب کرد.
ساختهی کراساور جاس ویدن که دار و دستهی مرد آهنی، هالک، ثور، بلک ویدو و کاپیتان آمریکا را گرد هم آورده بود، با کسب نقدهای بسیار مثبت و ۲۰۷ میلیون دلار افتتاحیه، دوام قدرتمندی را تجربه کرد و در تابستان ۲۰۱۲ به یک میلیارد و ۵۱۹ میلیون دلار درآمد جهانی دست یافت. درآمد این فیلم ۲/۴ برابر درآمد جهانی «مرد آهنی ۲» در سال ۲۰۱۰ بود. این تفاوت آنقدر بزرگ بود که متاسفانه دیگر استودیو به اشتباه فکر کردند تنها چیزی که «اونجرز» را به چنین رقم سرسامآوری رساند، ماهیت دنیای سینمایی مارول بود. استودیوها تصور کردند کافی است فیلمهایشان را دنیاهای سینمایی مشترک بنامند، به فیلمهای آینده اشاره کنند و کاراکترهای فیلمهای مختلف را گرد هم بیاورند تا موفقیت «اونجرز» را تکرار کنند. اما مشکل این بود که دیگر استودیوها در حالی ناگهان متوجهی سروصدای «اونجرز» شده بودند که مارول سالها در سکوت در حال زمینهچینی آن بود. آنها تنها چیزی که دیده بودند نتیجه بود و حالا میخواستند یک شبه به آن برسند. بنابراین دنیای سینمایی مارول با «بتمن علیه سوپرمن»، این کار را انجام داد و شکست خورد، یونیورسال با «مومیایی» این را تکرار کرد و دنیای سینماییاش را شروع نشده به باد فنا داد و پارامونت هم در تلاش برای تبدیل کردن «ترنسفورمرها» به یک دنیای سینمایی طوری شکست خورد که مجبور شد با «بامبلبی» به ریشههایش برگردد و اعتماد از دست رفتهی طرفداران مجموعه را از نو به دست بیاورد. تلاش سونی با دنیاسازی با «مرد عنکبوتی شگفتانگیز ۲» در حالی به سرنوشت مرگبار آن مجموعه تبدیل شد که آنها کماکان با اعتمادبهنفسی که از همکاری با مارول و موفقیت «ونوم» به دست آوردهاند، به تلاششان ادامه میدهند. حتی تلاش خود دیزنی برای تبدیل کردن «جنگ ستارگان»، به دنیایی از اپیزودها و اسپینآفهای فرعی شکست خورد. سالها طول کشید و فیلمهای زیادی تلف شدند تا هالیوود متوجه شود (۱) دنیاهای سینمایی از فیلمهای مستقلی که مردم دوست دارند ارزش کمتری دارند، (۲) مخاطبان به متحول کردن آیپیهایی مثل «رابین هود» و «تارزان» به مجموعههای ابرقهرمانی علاقهای ندارند و (۳) فیلمهای ابرقهرمانی وقتی بهتر میفروشند که با عناصر یک ژانر دیگر مخلوط شوند. «شوالیهی تاریکی»، «ریشههای مردان ایکس: وولورین»،«افراد ایکس: کلاس اول» و «کاپیتان آمریکا: اولین انتقامجو» (که هر دو فیلمهای تاریخیای در جریان جنگهای آشنای دنیای واقعی اتفاق میافتند)، فرمول بلاکباسترسازی ابرقهرمانی را بهروزرسانی کردند. فیلمهای دوران دنیاهای مشترک به اندازهی فیلمهای فیلمهای دوران مُدرن، سیاسی بودند و به همان اندازه که به یکدیگر متصل بودند، آماده بودند تا به همان اندازه هم از لحاظ ژانر با یکدیگر تفاوت داشته باشند. از همین رو، هماکنون در دورانی هستیم که هر ژانری برای خودش یک فیلم ابرقهرمانی دارد. واقعیت دنیای سینمایی مارول که خیلیها را در حین تقلید از آن به کشتن داد، این بود که فیلمهای مارول هرگز چندان با هم ارتباط نداشتند.
شما میتوانستید اکثر فیلمهای مستقلشان را بدون دیدن دیگر فیلمهایشان تماشا کنید. اگرچه فیلمهای «اونجرز» و تا حدودی دنبالههای «کاپیتان آمریکا» حکم اپیزودهای اسطورهپردازی که خط داستانی کلی مجموعه را تغییر میدهند را داشتند، ولی عموم مردم حتی اگر فیلمهای مستقل را ندیده بودند، میتوانستند در حین تماشای فیلمهای کراساور، احساس سردرگمی و گمشدگی نکنند. برای لذت بردن از «انتمن» نیازی به دیدن «مرد آهنی ۳» وجود نداشت و حتی برای لذت بُردن از «اونجرز: بازی پایانی»، دیدن «اونجرز: جنگ اینفینیتی» حیاتی نیست. مخاطبان نه به خاطر ارتباط این فیلمها با یکدیگر، بلکه به خاطر کیفیت نسبی آنها و شخصیتهای دوستداشتنیشان برای تماشای انها در سینماها حاضر شدند. ختم کلام. معلوم نیست که فاز بعدی فیلمهای دنیای سینمایی مارول و سریالهای مارول چقدر به یکدیگر ارتباط خواهند داشت، شک دارم که دیزنی مهمترین عامل جذب عموم مردم را فدای افزایش مشترکان دیزنیپلاس با تبدیل کردن سریالهایشان به پیشزمینههای حیاتی برای فهمیدن فیلمهایش کند. اگرچه در حال حاضر، «اونجرز: بازی پایانی»، خط داستانی سه فاز اول مارول را به پایان رسانده است، دنیای سینمایی دیسی بیشتر از همیشه روی ساخت فیلمهای مستقل از یکدیگر تمرکز کرده و یونیورسال در تلاش است تا «سریع و خشن» و «دنیای ژوراسیک» را اشباع نکند، اما آسیبی که با تلاش دیوانهوار استودیوها برای تکرار «اونجرز» خودشان باید به سینما وارد میشد، وارد شده است. در آن سالها که هالیوود در تعقیب «اونجرز» در خلسه فرو رفته بود، پلتفرمهای استریمینگ و شبکههای کابلی از این فرصت استفاده کردند تا روی دست هالیوود بلند شوند؛ آنها با خرج کردن پولهای هنگفتی روی فیلمها و سریالهای بزرگسالانه و ستارهمحور و کیفیت بالا که از نظر ارزش پروداکشن با ۹۰ درصد فیلمهای هالیوودی رقابت میکردند، مفهوم کلاسیک فیلم دیدن در سینما را نابود کردند. سینماروها به تماشای فیلم و سریالهایشان در خانه با استفاده از نتفلیکس عادت کردند. در نتیجه، دوران جدیدی شکل گرفت که در آن، مردم به ندرت به تماشای هر چیزی که جزیی از مارول و دیسی نیست میروند. حالا در عصری هستیم که مردم، خوراک سینماییشان را ازطریق فیلمهای ابرقهرمانی ثابتشده تأمین میکنند. آنها وقتی «آکوآمن» را دارند، دیگر نیازی به «شاه آرتور: افسانهی شمشیر» ندارند. آنها وقتی «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» را دارند، دیگر نیازی به کمدیهای دبیرستانی ندارند. آنها «انتمن» را برای فیلمهای سرقتمحور، «ونوم» را برای فیلمهای ترسناک کمپی، «کاپیتان آمریکا» را برای اکشنهای سیاسی، «کاپیتان مارول» را برای فیلم های علمی تخیلی، «نگهبانان کهکشان» را برای اُپراهای فضایی و «شانگچی» را برای فیلمهای رزمی دارند. تلاش مارول و دیسی برای برای متنوع کردن فیلمهای ابرقهرمانی ازطریق اضافه کردن عناصر دیگر ژانرها به آنها، بهشان اجازه داده تا فیلمهایشان را فراتر از مرزهای سینمای ابرقهرمانی گسترش بدهند و با تصاحب دیگر ژانرها، تماشای هرگونه فیلم دیگری به جز ابرقهرمانی را برای عموم مردم بیمعنی کنند.
اکنون در سال ۲۰۱۹، در دورانی هستیم که مخلوط عناصر دیگر ژانرها با چارچوب سینمای ابرقهرمانی حسابی روی بورس است و رعایت کردن یا نکردن این نکته، مشخصکنندهی موفقیت یا شکست این فیلمها در گیشه خواهد بود. وقتی مردم در قالب فیلمهای ابرقهرمانی هر چیزی که لازم دارند را به دست میآورند، چگونه میتوانی مردم را برای دیدن فیلمهای ژانر غیرابرقهرمانی و فیلمهای مستقل جذب کنی؟ «جوکر» جواب این سؤال است. «جوکر» حتی بیشتر از «شوالیهی تاریکی» یا «لوگان»، حکم یک درام کاملا اولد-اسکول را دارد که از قضا یکی از محبوبترین کاراکترهای مدیوم کامیکبوک، شخصیت اصلیاش است. این فیلم با کمترین مقدار اکشنهای مرسم، جلوههای کامپیوتری یا داستانگویی دنبالهپسند ساخته شده است. چیزی که «جوکر» بهعنوان دوران بعدی سینمای ابرقهرمانی معرفی میکند این است: بهجای اینکه شاهد فیلمهایی باشیم که از عناصر دیگر ژانرها (وسترن، تریلر جاسوسی، سرقت و غیره) قرض میگیرند، شاهد فیلمهای ابرقهرمانیای خواهند بودند که به قرض گرفتنهای جسته و گریخته بسنده نمیکنند، بلکه لباس ژانر مقصد را کاملا به تن میکنند. با «جوکر» اولویتها تغییر خواهد کرد. فیلم ابرقهرمانی با رگههایی از سهگانهی جیسون بورن («کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان») به فیلم جیسون بورن با حضور یک ابرقهرمان تغییر میکند. فیلم ابرقهرمانی با رگههایی از سینمای مارتین اسکورسیزی، به سینمای مارتین اسکورسیزی با حضور المانهای کامیکبوکی تغییر میکند. فعلا مشخص نیست که آیا «جوکر» آغازگر چنین ترندی خواهد بود یا نه؛ ترندی که البته بهمعنی بلعیده شدن تمام بخشهای دستنخوردهی سینمای فعلی با المانهای ابرقهرمانی خواهد بود که افسردهکننده است. اما اینکه انتظار داشته باشیم «جوکر» بعدی سینما عملکردی شبیه به «جوکر» داشته باشد، مثل این میماند که انتظار داشته باشیم «موربیوس» عملکردی شبیه به «ونوم» داشته باشد. اما اگر فیلمهای تیر و طایفهی «جوکر» بتوانند بودجههایشان را پایین نگه دارند و جای صحنههای اکشن و جلوههای کامپیوتری زیاد، روی ارزش بصریشان سرمایهگذاری کنند، شاید آنها شانسی برای فراگیر شدن و دست یافتن به درآمدهای نه چندان بالا اما سودآور داشته باشند. «جوکر» یک فیلم کاملا غیرتجاری است که به احتمال زیاد اگر از اسم جوکر بهره نمیبرد توسط مردم نادیده گرفته میشود، اما اسم جوکر، این فیلم کاملا غیرتجاری را در مرکز یک برند کاملا تجاری قرار داده است.
«جوکر» نه یک اکشن/کمدی غیرمرسوم شبیه به «ددپول» است و نه یک فیلم ابرقهرمانی تیره و تاریک اما کماکان آشنا مثل «لوگان» است. «جوکر» در سادهترین تعریف ممکن یک «درام» است. اما این درام قرار است درآمدی در حد بلاکباسترها داشته باشد. چرا که این درام حول و حوش بزرگترین دشمن بتمن جریان دارد. تفاوتهای اساسی چیزی مثل «لوگان»، «سرباز زمستان» با «جوکر»، دو چیز است؛ اول اینکه «جوکر» حکم یک درام تماما مارتین اسکورسیزیوار را دارد؛ چیزی که در تضاد با «لوگان» و «سرباز زمستان» بهعنوان فیلمهایی که نیمی ابرقهرمانی و نیمی ژانر مورد انتخابشان هستند قرار میگیرد. دوم اینکه «جوکر» نمونهای از یک فیلم کامیکبوکی است که در یک ژانر عمیقا غیرتجاری به موفقیتی در حد فیلمهای کامیکبوکی مرسوم دست پیدا میکند. اگر «جوکر» به الگوی بعدی سینمای ابرقهرمانی تبدیل شود، پس احتمالا شاهد درامها، تریلرها، ملودرامهای عاشقانه، فیلمهای جنایی و مطالعههای شخصیتی با بودجههای متوسط خواهیم بود که از شخصیتهای کامیکبوکی بهره میبرند. به عبارت دیگر، «جوکر» ارائهکنندهی راهحلی برای مشکل «همه میخواهند فیلمهای ابرقهرمانی» که هالیوود را تهدید میکند است. اگر «جوکر» شما را به یاد «راننده تاکسی» (۲۷ میلیون دلار در سال ۱۹۷۶)، «پادشاه کمدی» (۲/۳ میلیون دلار در سال ۱۹۸۳) یا «تو هرگز واقعا آنجا نبودی» (۲/۵ میلیون دلار در سال ۲۰۱۸) میاندازد، واقعیت این است که این فیلمها منهای «راننده تاکسی»، در گیشه شکست خوردند. اما حالا «جوکر» درامی است که دارد سینمایی که از دور خارج شده بود را به یکی از پُرسروصداترین و پُرفروشترین فیلمهای روز تبدیل میکند. همچنین دنبالهروی از الگوی «جوکر»، سادهترین راه برای استثنایی به نظر رسیدن در دوران فرمانروایی دنیای سینمایی مارول که به این زودیها فرمولش را عوض نخواهد کرد خواهد بود. اما دیسی و دنیای مرد عنکبوتی میتوانند با دنبال کردن الگوی «جوکر» نهتنها از کاراکترهایی که به درد اکشنهای ماجراجویی نمیخورند استفاده کنند، بلکه مردم را برای دیدن فیلمهایی که در حالت عادی نادیده میگیرند به سینما بکشانند. اینکه آیا این اتفاق خوب خواهد بود یا نه، بحث دیگری خواهد بود، اما احتمال اینکه موفقیت «جوکر» آغازگر دوران جدیدی از سینمای کامیکبوکی باشد وجود دارد.
اما از «جوکر» و دورانهای سینمای ابرقهرمانی که بگذریم، دومین تازهاکران این آخرهفته «لوسی در آسمان» (Lucy in the Sky)، ساختهی نوآ هاولی است که با نقدهای ضعیف در ۳۷ سینما روی پرده رفت و با نتایج ضعیفی مواجه شد. این فیلم که ناتالی پورتمن و جان هـم را بهعنوان بازیگران اصلیاش دارد و به فضانوردی میپردازد که در تلاش برای وفق دادن خودش برای زندگی روی زمین بعد از بازگشت از فضا است، فقط ۵۶ هزار دلار بهعنوان افتتاحیه کسب کرد. رقمی که به معنای میانگین سینما به سینمای ضعیف یک هزار و ۵۱۷ دلار است. سومین تازهاکران آخرهفته اما «درد و شکوه» (Pain and Glory)، جدیدترین ساختهی پدرو آلمودوار اسپانیایی است. این فیلم که نقدهای بسیار بسیار مثبتی دریافت کرده توسط شرکت سونی کلاسیکس در چهار سینما اکران شد. این درام که آنتونیو باندراس و پنلوپه کروز را بهعنوان ستارگان اصلیاش دارد، ۱۶۱ هزار دلار فروخت که بهمعنی میانگین سینما به سینمای امیدوارکنندهی ۴۰ هزار و ۱۵۳ دلار است. ولی قبل از اینکه به فیلمهای قدیمی جدول برسیم، بگذارید از «مرد ماه جوزا» (Gemini Man)، محصول پارامونت و اسکایدنس برایتان بگویم که این هفته زودتر از آمریکای شمالی در کشورهای خارجی اکران شد. این اکشن به کارگردانی انگ لی که ویل اسمیت را در نقش قاتل مسنی که کلون جوانتر خودش قصد کشتنش را دارد، نقدهای بسیار ضد و نقیضی دریافت کرده است. این فیلم ۷ میلیون دلار کسب کرد که شامل ۱۸ درصد از سینماهای خارجی میشود و در تمام پنج منطقهای (فرانسه، آلمان، سوئد، اتریش و اسراییل) که در آن اکران شده، صدرنشین باکس آفیس شد. جدیدترین فیلم بالیوودی این روزها که در گیشه سروصدا به پا کرده «جنگ» (War) است که بعد از افتتاحیهی رکوردشکنانهاش در هند، به عملکرد شگفتانگیزش ادامه میدهد. این فیلم اکرانش را در روز چهارشنبه با کسب ۵۳ و نیم میلیون دلار (به واحد پول هند) در جریان روز اول اکرانش آغاز کرد که حدود ۷ و نیم میلیون دلار امریکا حساب میشود؛ رقمی که بهترین رکورد روز افتتاحیه برای یک فیلم بالیوودی حساب میشود. «جنگ» ۲۵ میلیون (حدود ۳ میلیون و ۵۳ هزار دلار) در روز شنبه فروخت و به درآمد چهارروزهی ۱۲۵ میلیون و ۱۵۰ هزار دلار (حدود ۱۷/۷ میلیون دلار) دست یافت. این فیلم بعد از اکران در ۳۰۵ سینما در آمریکای شمالی، ۲ میلیون دلار فروخته که بهمعنی میانگین سینما به سینمای قابلقبول ۶ هزار و ۵۵۷ دلار است. اما در زمینهی فیلمهای قدیمی جدول، انیمیشن «نفرتانگیز» (Abominable)، محصول دریمورکس در بازار چین با شکست مواجه شد. این در حالی است که ظاهرا «نفرتانگیز» با اکثر کاراکترهای چینیاش و لوکیشن اصلیاش که در شانگهای زمان حال جریان دارد، حسابی برای مورد استقبال قرار گرفتن در بازار چین حساب باز کرده بود. مشکل این بود که «نفرتانگیز» سهشنبه، در «روز ملی» چین همزمان با فیلمهای بزرگ چینی اکران شده بود که شامل «مردم من، کشور من» (My People My Country)، «کاپیتان» (The Captain) و «صخرهنوردان» (The Climbers) میشود؛ در نتیجه، این انیمیشن چارهای به جز مدفون شدن زیر محصولات محلی نداشت. این فیلم در شش روز اول اکرانش ۱۱ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار در چین فروخته است و امید اندکی به دوام آوردن آن در طول چند هفتهی آینده وجود دارد. «نفرتانگیز» هم درست مثل «آسیاییهای خرپول» در حالی در آمریکا حکم یک رویداد سینمایی منحصربهفرد را داشت که در بازار چین یک فیلم دیگر شبیه دیگر فیلمهای اطرافش بود.
تلاش مارول و دیسی برای برای متنوع کردن فیلمهای ابرقهرمانی ازطریق اضافه کردن عناصر دیگر ژانرها به آنها، بهشان اجازه داده تا فیلمهایشان را فراتر از مرزهای سینمای ابرقهرمانی گسترش بدهند
«نفرتانگیز» اما کماکان ۱۲ میلیون دلار دیگر در دومین آخرهفتهاش در آمریکای شمالی فروخت و به مجموع ۱۰ روزهی ۳۷ میلیون و ۸۳۳ هزار دلار دست یافت. این فیلم که با ۷۵ میلیون دلار بودجه تهیه شده، میتواند کارش را با کسب ۷۰ میلیون دلار در خانه به اتمام برساند. «نفرتانگیز» به هیچوجه موفقیت بزرگی نخواهد بود، اما در حالی تاکنون ۷۶ میلیون دلار در دنیا فروخته که از هفتهی بعد در ۹ بازار جدید روی پرده خواهد رفت. در جایگاه سوم جدول «دانتان ابی» (Downton Abbey)، محصول فوکس فیچرز را داریم که ۸ میلیون دلار دیگر در سومین آخرهفتهاش کسب کرد و به مجموع ۱۷ روزهی ۷۳ میلیون و ۶۲۶ هزار دلار دست یافت. این فیلم بهزودی با عبور از «کوهستان بروکبک» (۸۳ میلیون دلار)، به پُرفروشترین فیلم استودیوی فوکس فیچرز در گیشهی خانگی بدل خواهد شد. همچنین این فیلم درآمد ۸۳ میلیون دلاری «پروندههای ایکس: با آینده مبارزه کن» را نیز پشت سر خواهد گذاشت. فیلم سینمایی سریال «دانتان ابی» که با ۱۳ میلیون دلار بودجه تهیه شده، تاکنون ۱۳۵ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار در دنیا فروخته است. ردهی چهارم جدول متعلق به «کلاهبرداران» (Hustlers)، محصول استودیوی استیایکس است که از مرز ۱۰۰ میلیون دلار فروش جهانی عبور کرد و امیدوار است تا از مرز ۱۰۰ میلیون دلار فروش خانگی هم عبور کند. جدیدترین فیلم کانستنس وو و جنیفر لوپز ۶ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار دیگر در چهارمین آخرهفتهاش فروخت. رقمی که مجموع درآمد ۲۴ روزهی این فیلم ۲۰ میلیون دلاری را به ۹۱ میلیون و ۳۲۱ هزار دلار رساند. این فیلم تاکنون ۱۱۰ میلیون دلار در دنیا فروخته است. در جایگاه ششم با «به سوی ستارگان» (Ad Astra)، محصول فاکس/دیزنی برمیخوریم که ۵۵۰تا از سینماهایش را از دست داد و ۴ میلیون و ۵۵۷ هزار دلار دیگر در سومین آخرهفتهاش به دست آورد تا به مجموع ۴۳ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار برسد. این درام علمی-تخیلی ۱۰۰ میلیون دلاری در حالی ۱۱۱ میلیون دلار در دنیا فروخته است که «رمبو: آخرین خون» (Rambo: Last Blood)، با کسب ۳ میلیون و ۴۹۰ هزار دلار دیگر، به مجموع ۱۷ روزهی ۳۹ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار دست یافت. این فیلم ۶۴ میلیون دلار در دنیا فروخته است. «شیر شاه» (Lion King) در حالی از مرز ۵۴۰ میلیون دلار فروش خانگی عبور کرد که «شاهین کرهی بادامزمینی» (The Peanut Butter Falcon) بهعنوان پُرفروشترین فیلم مستقل امسال، به ۱۹ میلیون دلار نزدیک شد. در همین حین، «جودی» (Judy) تعداد سینماهایش را به یک هزار و ۴۵۸ سینما افزایش داد و با تجربهی ۵۲ درصد رشد فروش، ۴ میلیون و ۴۴۵ هزار دلار فروخت و به مجموع ۱۰ روزهی ۸ میلیون و ۹۰۴ هزار دلار رسید. «آن: فصل دوم» (It: Chapter Two)، محصول برادران وارنر با کسب ۵ میلیون و ۳۵۵ هزار دلار، به ۲۰۲ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار فروش خانگی رسید. رقمی که آن را به اولین فیلم غیردیزنی/غیرمارولی سال ۲۰۱۹ تبدیل میکند از این مرز عبور کرده است. «آن: فصل دوم» پشتسر «جنگیر» (۲۳۲/۹ میلیون)، «شکارچیان ارواح» (۲۴۲/۲ میلیون)، «آروارهها» (۲۶۰ میلیون)، «حس ششم» (۲۹۳/۵ میلیون) و «آن» (۳۲۷/۵ میلیون)، در جایگاه ششم پُرفروشترین فیلمهای ترسناک گیشهی خانگی قرار دارد. «برو بیرون» (۱۷۶ میلیون) و «هالووین ۲۰۱۸» (۱۵۹/۳ میلیون) در ردهی هفتم و هشتم قرار دارند. اما «آن: فصل دوم» با احتساب نرخ تورم، به ردهی نوزدهم پُرفروشترین فیلمهای ترسناک سقوط میکند. ردهی اول تا ششم این فهرست متعلق به «آروارهها» (یک میلیارد و ۱۵۴ میلیون دلار)، «جنگیر» (۹۹۶ و نیم میلیون دلار)، «شکارچیان ارواح» (۶۴۱ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار)، «حس ششم» (۵۱۸ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار)، «گرملینها» (۴۰۹ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار) و «آن» (۳۲۸ میلیون و ۹۰۰ هزار دلار) است.
نظرات