ثور؛ محبوبترین ایزد در اساطیر اسکاندیناوی، ایزد قدرتمند آذرخش، توفان و تندر؛ نامی بسیار آشنا و شخصیتی است که در افسانه اسکاندیناویها به حد زیادی درباره او صحبت شده است. در متون اسطورهشناسی نام او و خانوادهاش بسیار ذکر شده است. البته محبوبیت او تنها در میان افراد علاقهمند به اسطورهشناسی وجود ندارد بلکه از آنجایی که ما سالهای زیادی شاهد حضور او در دنیای کتابهای کمیک هستیم، این کاراکتر توانسته محبوبیت زیادی در بین خوانندگان اینگونه کتابها هم بهدست بیاورد.
جالب است بدانید که چرخه راگناروک نسخههای مختلف زیادی از داستان گذشته ثور ایجاد کرده است. حقیقت این است که با توجه به اینکه سرزمین آزگارد محلی پر از افسانه محسوب میشود پس میتوان نتیجه گرفت که با دنبال کردن هر کدام از این داستانها نمیتوان متوجه شد که در واقع کدام یک داستان اصلی است. یکی از همین داستانها را خود اودین تعریف کرده است؛ زمانی که داستان ثور قبلی را برای ثور کنونی تعریف میکند. با توجه به این داستان، مثل اینکه قبل از تولد ثور کنونی، یک ثور نام دیگری هم وجود داشته است. ثور قبلی هم فرزند اودین بود اما برخلاف ثور کنونی که موهای بلوند دارد، آن ثور موی قرمز داشت.
ما شخصیت ثور را در کتابهای کمیک کمپانی مارول مشاهده کردیم و فیلم Thor: Ragnarok آخرین اثری بود که از این شخصیت به روی پرده سینماها رفت. شاید به واسطه این آثار سینمایی اطلاعاتی را درباره این کاراکتر بهدست آورده باشید اما تا به حال به عنوان یک طرفدار دوست داشتید درباره ابرقهرمان مورد علاقه خود اطلاعات بیشتری نسبت به قبل بهدست بیاورید؟ با اینکه مدت نسبتا زیادی از اکران فیلم ثور: راگناروک میگذرد، ما این موضوع را بهانه قرار دادیم تا در قالب مقالهای، اطلاعاتی درباره این ابرقهرمان محبوب و همچنین تفاوتهایی را که میان داستان اصلی این شخصیت و همچنین آثاری که از او به نمایش درآمده برای شما دوستداران دنیای کتابهای کمیک و شخصیت ثور، بیان کنیم.
برای آشنایی اولیه با این شخصیت بهتر است اول به مشخصات ابتدایی و معمول او بپردازیم. نام کامل او، ثور پسر اودین یا همان اودینسان است. همانطور که از نام کامل او مشخص است، نام پدر او اودین بوده که طبق داستانهای کمیک و افسانهها، او پدر کل مردم آزگارد است.
شخصیتی که در این مقاله مورد بررسی و معارفه قرار گرفته، با ثور افسانههای نورس یا اسکاندیناوی متفاوت است
نام مادر اصلی او یورد بوده که به گایا هم معروف است و یکی از قدیمیترین الهههای زمین محسوب میشود. پیش از متولد شدن ثور، اودین فرزند پسری میخواست که قدرت او، هم از زمین و هم از خود سرزمین آزگارد حاصل شود تا بتواند بهعنوان وارث، قدرتهای پدرش را به ارث ببرد. همین موضوع باعث شد که با یورد آشنا شود. اودین یک غار در کشور نروژ در نظر گرفت و همانجا بود که یورد، ثور را به دنیا آورد.
چند ماه بعد از تولد ثور، اودین او را به آزگارد بازگرداند تا همانجا او را بزرگ کند. همسر اودین یعنی الهه فریگ، از همان ابتدا همانند یک مادر واقعی با ثور برخورد کرده و او را بزرگ کرد. تا چند سال پیش، ثور هنوز متوجه نشده بود که مادر واقعی او یورد است. ثور در کنار برادر ناتنیاش یعنی لوکی حقهباز بزرگ شد. لوکی همیشه تصور میکرد که در دل پدر و مادرشان، ثور عزیزتر از خودش است و مدام به او حسودی میکرد. ثور تقریبا در سن ۸ سالگی بود که اودین چکش مخصوص قدرتمند یعنی همان میولنیر را برای او ساخت.
در افسانهها گفته شده که ثور در طی جریان راگناروک (از بین برنده نسخه قبلی آزگارد)، مار میدگارد به نام سِرپِنت را کشته و خودش هم به وسیله زهر همان هیولای در حال مرگ، مرده است. در اینگونه افسانهها خود اودین هم کشته شده اما نسخه جدید شخصیت اودین در قالب چندین خدایی که از جریان راگناروک جان سالم به در بردهاند، ظاهر شده است. همین اودین جدید است که نقش پدر ثور کنونی را ایفا میکند. با این اوصاف حتی اگر روزی هم داستان واقعی ثور به تصویر کشیده شود، ما هیچگاه متوجه نخواهیم شد که کدام نسخه، داستان اصلی خواهد بود.
خویشاوندان معروف: اودین بورسان (پدر، مرحوم)، گایا (مادر)، فریگ (مادر ناتنی)، لوکی، بالدر، هرمود و تیر (برادران ناتنی)، بور بوریسان (پدربزرگ، مرحوم) و هلا (قوم و خویش نزدیک مانند دختر برادر یا خواهر).
از القاب و عناوین او میتوان به خدای رعد و برق، پسر اودین، ارباب سرزمین آزگارد، ثور قدرتمند، گلدیلاکس، شاهزاده کوچک، رعد و برق، آرکین تورسن، خدای آزگارد، دانر، لوریدی، پسر ریش سفید، زیگفرید، زیگموند، هرکول جعلی و... اشاره کرد.
وابستگی به گروهی خاص: خدایان آزگارد، انتقام جویان، ارتش ثور، انتقام ملکه و گاد پک.
تحصیلات: آموزش دیده توسط دانشمندان آزگارد و پزشکی (به واسطه بلیک).
اولین حضور این شخصیت در دنیای کمیک: کتاب Journey into Mystery، شماره ۸۳ (سال ۱۹۶۲).
ثور در جنگ جهانی دوم هم حضور داشته و در برههای از زمان با آدولف هیتلر همکاری کرده است. او با رعد و برقی که به وسیله چکشش ایجاد کرده بود، با مهاجمان مبارزه کرده و تقریبا یونیون جک دوم (برایان فالس ورث) را تا مرز کشتن ررساند. زمانی که ثور متوجه شد هیتلر آدم خوبی نیست، با خود عهد بست که دیگر به او کمکی نکند. به همین دلیل بیشتر الکتریسیتهای که در بدن برایان فالس ورث وجود داشت را خارج کرده و دوباره به چکشش برگرداند اما از همان زمان، یونیون جک دوم، تبدیل به یک ابرانسان شد.
ثور در آزگارد یک زندگی پویا و پرماجرا را تجربه کرد و با بسیاری از دشمنان این سرزمین، از جمله غولهای یخی (Frost Giants)، مبارزه کرد. هرچه که سن ثور بالاتر میرفت، اودین به مرور زمان بیشتر متوجه میشد که او روزبهروز چقدر متکبرتر و گستاختر میشود به همین دلیل او را چندین بار به میدگارد فرستاد تا کمی انسانیت بیاموزد. با این حال، همانطور که در فیلم ثور سال ۲۰۱۱ مشاهده کردید، آنطور که اودین میخواست، ثور تغییر نمیکرد و در طی سالهای زیاد از رفتار گستاخانه او و همچنین غرور بیش از اندازهاش خسته شده بود. در برههای از زمان، گستاخی ثور به حدی رسید که آتش بس میان آزگاردیان و غولهای یخی را شکست و تقریبا در حال آغاز کردن یک جنگ بزرگ میان مردمان این دو سرزمین بود. بعد از این جریانات اودین متوجه شد که دیگر زمان آن رسیده تا ثور انسانیت را به طور واقعی بیاموزد. به همین علت چکشش را به زمین فرستاد، قدرتهایش را تا حدی از او گرفت، (دوباره) حافظهاش را از اینکه هویت واقعی او چیست پاک کرد و در قالب یک دانشجوی پزشکی جوان به نام دونالد بلیک که از لحاظ فیزیکی مشکل داشت، به زمین فرستاد.
ثور که در قالب بلیک با آن وضعیت فیزیکی زندگی میکرد، ارزش فروتنی، صبر و پایداری را تا حدی آموخت. بعد از آن او تصمیم گرفت که از افراد مریض یا در حال مرگ مراقبت کند؛ اول به عنوان یک دانشجوی پزشکی و بعد به عنوان یک پزشک موفق. بلیک بعد از ترک مدرسه پزشکی، یک مرکز تمرین خصوصی در شهر نیویورک افتتاح کرد و توانست به سرعت تبدیل به یک جراح بزرگ و معروف شود.
بعد از گذشت ده سال، اودین فکر رفتن به نروژ برای گذراندن تعطیلات را در ذهن بلیک پدیدار کرد. بلیک در آنجا با جمعی از بیگانههای نژاد کرونان که به مردان سنگی (Stone Men) از سیاره زحل (Saturn) هم معروف بودند، روبهرو شد. بلیک برای فرار از دست این نژاد بیگانه به غاری پناه برد؛ درست همان غاری که هزاران سال پیش ثور در آن متولد شده بود. اودین چکش ثور را در یک محفظه چوبی مانند عصا در آنجا پنهان کرده بود. بعد از گذشت مدتی به خاطر پرتاب شدن یک تخته سنگ مقابل دروازه غار، بلیک در آنجا گیر افتاد. به همین علت او از سر ناامیدی و عصبانیت، با آن عصای چوبی به سنگ ضربه محکمی وارد کرد. همین تلنگر باعث شد که او به فرم اصلی خداگونه خود یعنی ثور بازگردد. او در قالب ثور از غار خارج شد و تمام کرونانها را از آنجا راند و کار همه آنها را ساخت.
در ابتدا با اینکه بلیک تا حدودی میدانست که همان ثور است، اما هیچ پیش زمینهای از گذشته و زندگیاش به عنوان یکی از خدایان آزگاردی نداشت. با این حال، اوضاع به همین منوال نگذشت و بعد از گذشت چند ماه بخش زیادی از خاطراتش بازگشت. بعد از گذشت چند ماه، اودین هویت دروغین بلیک را برایش آشکار کرد و علت این کار را هم برایش توضیح داد. اما برخلاف انتظار، ثور هویت بلیک را انتخاب کرده و ترجیح داد روی زمین بماند و جراحیهای پزشکیاش را ادامه دهد. بخشی از وابستگی او به زمین به این خاطر بود که بهطور ناخودآگاه حس میکرد میراث مادری او در این دنیا قرار دارد. بخش دیگر هم بهخاطر عشقش به بشریت و همچنین نیازی بود که در او وجود داشت و میخواست چیزهایی را که تنها موجودات فانی میتوانند تجربه کنند امتحان کند.
در طی سالهای زیاد، ثور بهشدت به جین فاستر علاقه داشت. اگرچه اودین عشق میان این دو را تایید نمیکرد اما ثور روی حرف خود باقی مانده بود؛ تا اینکه بالاخره عشق آنها به هیچ سرانجامی نرسید و ثور با الهه دیگری به نام سیف ارتباط برقرار کرد. گفته شده پیش از اینکه ثور در قالب بلیک به زمین رفته و عاشق جین فاستر بشود، با سیف رابطه عاطفی داشته است.
سیف، عشق دیرینه ثور
اگرچه این رابطه در طی سالهای اخیر رنجهای زیادی برای هر دوی آنها به وجود آورده اما همچنان ادامه داشته و مشخص نیست در آینده به کجا برسد.
بعد از مدتی ثور از زندگی در قالب بلیک دست کشید. به خاطر سحر و جادوی اودین، ثور میتواند بهوسیله چکش خود، در هر زمان به شکل دوست و همتای فانی خود یعنی بتا ری بیل تبدیل شود. با کمک نیک فیوری، مدیر سازمان شیلد، او توانست یک «هویت مخفی» به نام سیگرد جارلسون جعل کند. در این مورد، ثور در واقع به یک انسان فانی تبدیل نشده بود بلکه همانند یک کارگر ساختمانی معمولی لباس میپوشید و عینک میزد.
او بعدها در طی ماجراجوییهای خود روی زمین، با زنی به نام تارین ملقب به دزیگنیت (موجودی کیهانی) آشنا شد. تارین بعدها به خاطر علاقهاش به ثور، نام ثور دخت را روی خود گذاشت. این دو با کمک هم توانستند گلادیاتور مسافر زمان یعنی کالارک را که با خود عهد کرده بود تا ثور را نابود کند، شکست دهند.
بعد از اینکه ثور و بتا ری بیل یک بار سورت را شکست دادند، او به قصد انتقام با الفهای تاریکی سوارتآلفهایم پیمان بست تا جنگی علیه خدایان آزگارد به راه بیاندازند. ثور، اودین و لوکی برای محافظت از آزگارد ذات روحانی خود یا همان روحهایشان را با یکدیگر ادغام کردند تا به قدرت بیشتری دست یابند. اگرچه آنها این کار را کردند، اما اگر اودین خود را برای آزگارد فدا نمیکرد این جنگ به پایان خوبی نمیرسید. در آخر هم اودین، سورت را گرفت و خودشان را در یک شکاف بزرگ انداخت. با کشته شدن اودین، اگرچه ثور و لوکی پیروز میدان شدند اما سرزمین آزگارد هم بدون رهبر شده بود، به همین دلیل لوکی به دنبال این میگشت تا قدرت تخت پادشاهی را بهدست بیاورد. لوکی با الهه آزگاردی به نام لورلای همدست شد تا او طلسمی را روی ثور قرار دهد. قرار بود به واسطه این طلسم، ثور عاشق لورلای شود تا او بتواند از این طریق به لوکی کمک کند. اما ثور تسلیم این طلسم نشد و آن را شکست.
با این حال لوکی هم از خواستهاش دست نکشید. بعد از مرگ اودین، خدایان آزگارد مراسم «Great Althing» را اجرا کردند تا رهبر جدیدی را انتخاب کنند اما لوکی همچنان به دنبال راهی برای تصاحب تاج و تخت بود. او ثور را در زمین تبدیل به یک قورباغه کرد تا به همین واسطه ضعیف شده و نتواند کاری کند. اما ماجرا به همینجا ختم نشد و ثور درگیر مبارزهای که بین قورباغهها و موشها در پارک مرکزی نیویورک رخ داده بود، شد و تا زمانی که چکش خود را پیدا نکرد، به شکل انسانیاش برنگشت. در همین حین، هاروکین هم خودش را جای ثور جا زد تا رأیش به نفع لوکی را اعلام کند. بعد از این جریان ثور لوکی را دستگیر کرد و وولستاگ (دوست ثور) او را به شکل طبیعی بازگرداند. در نهایت تاج و تخت پادشاهی به ثور پیشنهاد شد اما او، به خاطر مسئولیتی که در قبال حفاظت از زمین داشته و چون زندگی پر از ماجراجوییاش را هم دوست داشت، نتوانست این پیشنهاد را بپذیرد و برادر ناتنیاش یعنی بالدر شجاع را برای این کار معرفی کرد. در آخر هم بالدر انتخاب شده و بر تخت پادشاهی نشست.
در برههای از زمان ثور با انسانی به نام اریک مسترسون ادغام شد؛ این دو روح میتوانستند با استفاده از میولنیر (چکش ثور) در این دو بدن جابهجا شوند.
یکی از قوانین آزگارد به این صورت است که هیچ خدایی نمیتواند خدای دیگری را بکشد در غیر این صورت مجازات خواهد شد
زمانی که لوکی سعی کرد سوزان آستین، زنی را که رابطه نزدیکی با پسر اریک داشت بکشد، ثور بهشدت عصبانی شد. به همین دلیل تمام قدرت لوکی را توسط چکشش گرفت و به ظاهر این خدای شیطانی را از بین برد. از آنجایی که کار ثور خلاف قوانین بود، به عنوان تنبیه، او از زمین بیرون انداخته شده و به ضمیر ناخودآگاه اریک فرستاده شد؛ البته پیش از این موضوع، قدرت خدای رعد و برق به اریک مسترسون اعطا شده بود تا بتواند نقش ثور را در نبود او ایفا کند. در نهایت، زمانی که لوکی باری دیگر ظاهر شد، اریک توانست از طریق ضمیر ناخودآگاه خود که ثور در آن پنهان شده بود او را پیدا کرده و از تبعید، نجاتش دهد. جالب است بدانید که تمامی این کارها جزو نقشه لوکی بوده و او از آنجایی که روح اودین را به سرزمین متعلق به مفیستو فرستاده بود، میتوانست جسم او را تسخیر کند.
از آنجایی که اریک به عنوان یک ابرقهرمان خودش را ثابت کرده بود، اودین به عنوان پاداش پتک تاندر استرایک (Thunderstrike) را به او اعطا کرد. بعد از این جریان او، نام Thunderstrike را هم بهعنوان لقب خود انتخاب کرد و به عنوان یک قهرمان کار خود را روی زمین ادامه داد. با این حال، او بعد از مدتی مبارزه، در نبردی با خدای مرگ مصریان به نام سث، قهرمانانه جانش را از دست داد. بعد از مرگ اریک (بهترین و نزدیکترین دوست ثور روی زمین)، ثور به شدت به عزاداری و ناراحتی پرداخت. بعد از مرگ او، ثور از اودین خواست که اریک را نجات داده و برگرداند که اودین هم با اکراه قبول کرد. اما تنها راه او برای این کار، این بود که روح و جسم ثور و مسترسون را با هم ادغام کند.
بعد از مدت طولانی و جابهجا شدن ثور در بدنهای مختلف، اودین متوجه شد که این تغییر هویت مداوم و به اشتراک گذاشتن قدرت، او را دیوانه کرده است. به طور مثال، حضور والکری یکی از علائم آشکار سازی دیوانگی او بود. با این حال این قضیه خیلی به طول نیانجامید و اودین با کمک آدام وارلاک و دکتر استرنج، توانست سلامت فکری او را دوباره برگرداند. در نهایت بعد از این جریانات، اودین متوجه خطایی که مرتکب شده بود، شد.
بعد از اینکه ثور به حالت عادی بازگشت و مدتی را روی زمین گذراند، تصمیم گرفت که مدتی به سرزمین خود برگردد. آنجا بود که متوجه شد آزگارد توسط خدایان تاریکی (موجوداتی که توسط آزگاردیان به دورترین نقطه جهان فرستاده شده بودند) تسخیر شده است. آنها زره متحرک نابودگر را به زمین فرستادند که نهتنها توانست انتقام جویان را شکست دهد بلکه ثور را تقریبا به حد مرگ رساند. بعد از آن، یکی از کلاغهای جادویی اودین به نام مارنوت به ثور پیشنهاد کرد که با تصرف جسم جیک اولسن (که در طی نبردی کشته شده بود)، میتواند دوباره همانند اولش شود. ثور این پیشنهاد را پذیرفت، با نابودگر مبارزه کرد و او را به بُعد دیگری فرستاد. بعد از این جریان، ثور متوجه شد که حتی حالا هم میتواند بین دو جسم خود و اولسن جابهجا شود اما از آنجایی که خاطرات او هم در بدنش وجود داشت، حفظ دو هویت بسیار برای او سخت بود. با این حال ثور تصمیم گرفت که با همین هویت روی زمین بماند.
در برههای از زمان، ثور که به جای پدرش بر تخت پادشاهی نشسته بود، به شدت مصمم شد که خدایان آزگارد را به جایگاه قبلیشان روی زمین بازگرداند. زیرا او اعتقاد داشت که این خدایان باید روی زمین پرستش شوند. برای این کار، او باید آزگارد را به زمین پیوند میزد. افزایش فعالیتهای ثور روی زمین باعث احیای پیروان آزگاردیان شد و حتی مکانی به نام «کلیسای ثور» هم در مدت زمان بسیار کمی ساخته شد. تمایل و علاقه ثور برای مبارزه به منظور حفاظت از جان پیروانش باعث شد که او در برابر دوستان خود در تیم انتقام جویان قرار گیرد.
از آنجایی که ثور زمان زیادی را روی زمین میگذراند، زمینیان بهخصوص انتقام جویان برای او اهمیت زیادی داشته و همانند اعضای خانوادهاش هستند
با توجه به این رفتارهای ثور، بعد از گذشت مدتی، ساکنان زمین به تدریج ترسشان نسبت به او افزایش یافت و در نهایت کنسرسیوم ملتها، حملهای را علیه سرزمین آزگارد ترتیب دادند. از همان زمان ثور با خود عهد کرد که زمین را فتح کند؛ بعد از گذشت مدتی او به خواسته خود رسید و نزدیک به دو هزار سال در زمین حکمفرمایی کرد. در همان زمان او با افسونگر ازدواج کرد و صاحب فرزندی به نام مگنی شد. بعد از مدتی ثور متوجه شد که راه را به کل اشتباه آمده است. به همین دلیل، توسط دستگاهی که بهدست زارکو ساخته شده بود، در زمان به عقب سفر و از حمله به آزگارد جلوگیری کرد. او این بار در زمان قدیم با جیک اولسن ادغام شد تا مطمئن شود که انسانیت اولسن مانع از به وجود آمدن آن خط زمانی شود.
ثور بعد از رخ دادن اتفاقاتی که منجر به تولد دوباره او در ظاهری جدید شده بود، از میولنیر استفاده کرد تا بتواند پایتخت سرزمین آزگارد را در اوکلاهوما بازسازی کند. مدت بسیار کمی بعد از آن، آیرون من با ثور در شهر نیواورلینز ملاقات کرد. او با ثور همانند یک دوست، بسیار خوب رفتار کرد اما به ثور گفت که او نمیتواند هر زمان که دلش خواست روی زمین ظاهر شده و آزگارد را روی زمین بازسازی کند، حتی حالا که صاحب آن زمین است هم این اتفاق امکانپذیر نیست. ثور به استارک توضیح داد گروهی را که با آنها کار میکند کاملا میشناسد و میداند قوانینی را نقض کرده که میتواند فاصله بسیار زیادی بین او و بقیه قهرمانان به وجود بیاورد؛ قهرمانانی که همانند اعضای یک خانواده به او نزدیک هستند. در پی ایجاد یک سازش، استارک به طور منطقی برای ثور توضیح داد که آنها میتوانند این آزگارد را بهعنوان یک سفارت خارجی معرفی کنند که مصونیت دیپلوماتیکی هم به ساکنان آن داده شود. به این صورت، ثور هم با این قضیه موافقت کرد و توانستند طبق این سازش، هر دو طرف به خواسته خود برسند.
زمانی که آزگارد تبدیل به همان سرزمین و قلمرو پیشین شده بود، ثور باری دیگر با یک تهدید جدید راگناروکی مواجه شد. این بار، لوکی با سورت تشکیل تیم داده بود. آنها از سلاحهایی استفاده میکردند که شباهت بسیار زیادی به میولنیر داشت. این درگیری خیلی طول نکشید و ثور در نهایت این دو را پیدا کرده و زندگی خود را فدا کرد تا بتواند آنها را نابود کند. بعد از این اتفاق، اودینپاور (قدرت اودین) در قالب یک آزگاردی جوان ظاهر شد و به خاطر آخرین پیروزی ثور، به او تبریک گفت. در آخر هم برنامهای که همیشه اودین برای پسر خود داشت، عملی شد.
در طی یک حمله، اسکرالها بتا ری بیل را از برزخی که در آن گیر افتاده بود بیرون کشیدند و همینطور یک سوپر-اسکرال را فعال کردند تا بتواند چکش مخصوص او به نام استورمبریکر (تندرشکن) را به خوبی چرخانده و به کار بگیرد. بالدر و بتا ری بیل، خدایان را علیه نیروهای اسکرال فرمان دادند. در همان زمان ثور از راه رسید، استورمبریکر را بهدست آورد و تمام آزگارد را روی سر اسکرال فرو ریخت. بعد از این حمله، ثور باری دیگر به نیویورک پرواز کرد و به گروهی از صدها ابرقهرمان دیگری که قصد داشتند حمله اسکرال را از بین ببرند، پیوست. در آنجا، ثور مجبور شد یکی از دوستان انتقام جوی خود به نام واسپ را قربانی کند زیرا اسکرالها او را تبدیل به یک سلاح بیولوژیکی کرده بودند تا هر وقت تمام درها به روی آنها بسته شد، از واسپ استفاده کرده و کل سیاره را نابود کند.
در برههای از زمان، لوکی در زمان به گذشته سفر کرده و کاری کرد که مطمئن شود پدر اودین یعنی بور، اولین پادشاه سرزمین آزگارد، در نبرد خود با غولهای یخی کاملا شکست خورده و نابود شده است. در دنیای امروزی، لوکی جسد بور را در شهر نیویورک زنده کرد و طلسمی روی آن قرار داد تا هر چیزی که اطرافش قرار دارد او را به اشتباه انداخته و با همه توهم دشمنی داشته باشد؛ این طلسم به گونهای بود که بور با هرچیزی که در مقابلش قرار میگرفت مبارزه میکرد، حتی با ثور. بور بخشی از قدرت اودین را درون فردی که بهعنوان یک دیو دیده بود، حس کرد و باعث شد که اور به ثور حمله کرده و انتقام پسر مرده خود را از او بگیرد. با این جریانات ثور مجبور بود که بور را بکشد زیرا میترسید که به خاطر مبارزه آنها، کل سیاره از بین برود. بعد از این مبارزه، لوکی به بالدر یادآوری کرد که از نظر فنی، بور احیا و زنده شده در واقع پادشاه آزگارد بوده که حالا به دست ثور کشته شده و مجازات کشتن پادشاه یک سرزمین هم تبعید قاتل از همان سرزمین است. با اینکه بالدر برادر ثور محسوب میشد، اما محبور بود حرفهای لوکی را قبول کند. بعد از اینکه ثور تبعید شد، لوکی مقدماتی را ترتیب داد تا تمام آزگاردیان به دعوت دکتر دوم به لاتوریا نقل مکان کنند.
زمانی که چکش محبوب ثور یعنی میولنیر در نبردش با پدربزرگ احیا شده خود به شدت آسیب دیده بود، به قدری منزوی شد که از همه فاصله گرفت به جز رفیق همیشگیاش که شخصیت دیگرش محسوب میشد. لوکی توضیح داد که نسخه مؤنث خودش، معنی و ارتباط خاصی با سیف داشته و همین منتقل شدن بین بدن خود و مدل زنانهاش میتواند میزبان روح سیف (جسمش) را بکشد. به همین دلیل، ثور به دنبال دکتر استرنج گشت تا با استفاده از کمک او و فدا کردن بخشی از نیروی اودین (Odin Force) بتواند میولنیر را درست همانند قبلش کند. بعد از آن، ثور با آزاد کردن روح سیف از طلسم لوکی، توانست او را از این وضعیت نجات دهد و بهواسطه همین موضوع، لوکی به مدل مردانه خود بازگشت. ثور و اطرافیان او متوجه شدند که لوکی و دکتر دوم مدت زیادی با یکدیگر کار میکردند و تصمیم گرفتند که با این دو مقابله کنند. بعد از این موضوع، لوکی با استفاده از قدرت خود، برای حفظ نجات دکتر دوم، او را تله پورت کرده و از آنجا دور کرد. در نهایت هم مردم آزگارد باری دیگر به سرزمین امن خود بازگشتند.
در طی جریان محاصره آزگارد، ثور بهسرعت به سمت سرزمین پدری خود بازگشت تا مقابل نورمن آزبورن و مهاجمان همدست او یعنی انتقامجویان تاریک ایستادگی کرده و مبارزه کند. آزبورن به رابرت رینولدز ملقب به سنتری دستور داد تا پیش از آنکه چشمهای ثور تغییر شکل داده و ترسناک شود، آزگارد را نابود کند. سنتری که بهطور کامل توسط شخصیت وید (Void) تسخیر شده بود، اقدام به مبارزه علیه قهرمانان و حتی کشتن آنها کرد تا اینکه لوکی از سنگهای نورن استفاده کرد و قهرمانان جبهه خود را قدرتمندتر ساخت. مدتی بعد از قوی شدن قهرمانان، زمانی که سپاه حریف متوجه شد قدرت دشمنانشان از لوکی ساطع میشود، وید در اقدامی به او حمله کرد. اقداماتی که لوکی برای دفاع خود در آن زمان انجام داد، آنچنان اثربخش نبود و پیش از آنکه بمیرد، از ثور معذرت خواهی کرد. ثور که تا به آن لحظه خیلی خشمگین شده بود، بعد از مشاهده مرگ برادرش، خشم پنهان شدهاش فوران کرد و با یک انفجار سهمگین، رعد و برقهای بسیار زیادی را به سمت وید پرتاب کرد و از او چیزی به جز اسکلت سوخته به جا نگذاشت. بعد از آن هم، ثور شنل خود را پاره کرد، دور بدن بی جان سنتری پیچید و با پرتاب کردن جسد به سمت خورشید، بدن او را از بین برد.
بعد از این مبارزه نفسگیر و سخت، بالدر ثور را از تبعید خارج و او را به سِمَت مشاور خود منصوب کرد. از همان زمان بود که ثور به عنوان یکی از اعضای اصلی به تیم انتقام جویان پیوسته است.
زمانی که دنیا خواران به نه قلمرو یا همان نه دنیا حمله کردند، ثور مجبور شد تا اودین را به زندگی بازگرداند. مدت کمی بعد از آن، شخصیت سین یک چکش عجیب در آنتارتیکا پیدا کرد که به واسطه آن به اسکادی تبدیل شد. او بعد از تبدیل شدن به اسکادی توانست سرپنت (Serpent) را آزاد کند؛ مار غولپیکری که ادعا میکرد به جای اودین، در واقع او «پدر همگان» است. اودین بعد از حس کردن این موضوع، صلاح دید که از میدگارد عقب نشینی کند. ثور به این کار پدرش اعتراض کرد و اودین هم با تنبیه، کاری کرد که او از حرفهایش اطاعت کند. بعد از مدتی اودین آزگارد را به عنوان یک دنیای جنگ بازسازی کرد و با این کار قصد داشت میدگارد را نابود کرده و سرپنت را باری دیگر شکست دهد. بعد از مدت کوتاهی زیر نظر اودین بودن، ثور به کمک لوکی فرار کرد و پس از رسیدن به زمین، مدت زمان کمی را به تیم انتقام جویان پیوست. برای اینکه بتواند به روش خودش دشمنشان را شکست دهد، به آنتارتیکا سفر کرد؛ جایی که سرپنت قلعه ترس و وحشت خود را دوباره بنا کرده بود. او قصد داشت که همانجا با سرپنت مبارزه کند اما درعوض به شهر نیویورک فرستاده شد و در آنجا با نول (Nul) و انگریر (Angrir)، دو عضو از تیم سرپنت مبارزه کرد.
اگرچه لورلای به ثور بدی کرده بود اما در موقع نیاز، ثور به کمک او رفت. زمانی که ثور سعی داشت لورلای را از اسارت نجات دهد، یک الف تاریکی به نام آلگریم از حاکم خود یعنی ملکیث در برابر ثور دفاع کرد. ملکیث، هم ثور و هم آلگریم را درون شکافی پر از گدازه انداخت.
قدرتهایی که در وجود خود ثور و چکشش وجود دارد، به او این توانایی را میدهد که در صورت ضعیف شدن، باز هم قوی بوده و توانایی شکست دشمنانش را دارد
با اینکه ثور نجات یافت اما آلگریم به شکل بدی سوخت و تنها انتقام از ثور در حافظهاش باقی مانده بود. قادر مطلقی به نام بیاندر، آلگریم را تبدیل به کِرس کرد، زخمهای او را بهبود داد، قدرتش را تقویت کرده و زره او را بازسازی کرد. کرس به منظور انتقام گرفتن، در شهر منهتن به دنبال ثور بود. ثور با کمک تیمی به نام پاور پک توانست کرس را شکست داده و حافظه او را بازگرداند. کرس متوجه شد که مسبب اصلی بدبختیاش، ملکیث بوده است. ثور از بیاندر خواست تا کرس را به «هل» بفرستد تا ملکیث را پیدا کند. هلا، الهه مرگ آزگارد هم به خاطر جنگ طلبی کرس، بهشدت از او عصبانی شده بود. در نهایت کرس ملکیث را در آزگارد پیدا کرد و او را کشت. اما هلا به عنوان تلافی، طلسمی روی ثور قرار داد که استخوانهایش شکننده شود. بنابراین ثور هم اجبارا زرهی طراحی کرد که ضعف او را برطرف کرده و مانع از مرگش او شود.
از طرف دیگر لوکی از این فرصت استفاده کرد تا مار میدگارد را آزاد کند و باعث ایجاد آخرالزمانی به نام راگناروک بشود که کار آزگاردیان را به پایان میرساند. علی رغم ضعفی که ثور داشت، توانست این مار را شکست دهد. بهخاطر طلسم هلا، اگرچه استخوانهایش به طور کامل خرد شده بود اما از این نبرد زنده بیرون آمد. بعد از آن لوکی زره متحرکی به نام نابودگر را فرستاد تا ثور را عذاب دهد اما در عوض او روح خود را درون این زره فرستاد تا کنترل آن را در دست بگیرد. ثور توسط این زره به «هل» سفر کرد و قصد به راه اندازی جنگی را داشت. در این زمان، هلا که مستاصل شده بود و هیچ راهی نداشت، طلسم را از روی ثور برداشت و جسم او را همانند اولش کرد.
ثور نیمی آزگاردی و نیمی از نژاد خدایان بزرگ است. او چندین ویژگی معمولای را که در بین خدایان آزگاردی وجود داشت در خود دارد. با این حال برخی از این ویژگی و قدرتها در طی سالهای زیاد، نسبت به بقیه بیشتر پیشرفت کردند. در حال حاضر به جرئت میتوان گفت که ثور از قدرتمندترین انسانها روی زمین و به خصوص در دنیای مارول است. جالب است بدانید که او روی زمین، بخش بسیار زیادی از قدرتش را از دست میدهد، مگر اینکه بخواهد با کسی مبارزه کند که از نظر قدرتی همسطح او بوده یا قویتر از او باشد.
- قدرت ابرانسانی:
ثور دارای قدرت فیزیکی بسیار بالایی است که اگر بخواهیم روی آن محدودیت قرار دهیم، انتهای آن مشخص نیست. از آنجایی که او پسر اودین و الههای همچون گایا است، از نظر فیزیکی از قدرتمندترین خدایان اسکاندیناوی یا همان نورس و همچنین از قویترین انسانهای روی زمین محسوب میشود. او به راحتی میتواند یک میلیون تن را جابهجا کرده و همچنین میتواند اورو (سنگی که شبیه به سنگ معمولی است اما خواص فلز را داشته و انرژی زیادی دارد) را در خاک و گرد و غبار فرو ببرد. او با یک حرکت میتواند میدان نیروی شخصیت موجسوار نقرهای را نابود کند، با خشک کردن و کاهش میزان آب بدن نامور میتواند او را ضربه فنی کند، میتواند یک گلادیاتور را شکست داده و در نهایت بیهوشش کند (او تنها با یک ضربه شخصیت بیزاری را بیهوش کرد)، قدرت او به مدت یک ساعت با شخصیت هالک وحشی (Savage Hulk) کاملا برابری میکند. او هرکول را در یک مسابقه مقاومتی و قدرتی شکست داده است. او توانسته مار یا همان سرپنت میدگارد را بلند کند؛ ماری بسیار بزرگ که میتواند چندین بار به دور سیاره زمین پیچ خورده و محکم به دور آن جمع شود.
قدرتی که در وجود ثور هست، در حالت عادی با موجود بسیار قویای مانند هالک وحشی برابری میکنم؛ حال گفته شده زمانی که این ابرقهرمان به حالت جنون رسیده بود به حدی از قدرتمندی رسید که توانست اجرام ستارهای را هم نابود کند
زمانی که ثور دیوانه شده بود، با چنان نیرویی به بتا ری بیل ضربه وارد کرد که توانست اجرام ستارهای کوچکی را که روی آن قرار داشتند نابود کند. او حتی توانست با یک ضربه زره سلستیال را شکسته و نیروی خود را از آن عبور دهد. تمامی این موارد او را تبدیل به قدرتمندترین موجود روی زمین کرده که قدرت او با شخصیتهایی مانند هرکول، هالک و سنتری برابری کرده و میتواند شخصیتی مانند گلادیاتور را به راحتی شکست دهد. او در نبردهای بزرگ قادر است تا به وضعیت «دیوانگی مبارز» برسد؛ در این وضعیت قدرتش به طور موقت تا ده برابر افزایش پیدا میکند. نکته مثبتی که درباره قدرت او وجود دارد این است که او همیشه خود را به آخرین درجه از قدرتش نمیرساند تا به منطقهای که در آن حضور دارد و همچنین حریفش آسیب جدی وارد نکند به خصوص اگر حریفش از او ضعیفتر باشد. البته این موضوع در مواقع لازم، مثلا اگر بهشدت تهدید شده یا عصبانی شود، تغییر میکند.
- استقامت ابرانسانی:
ساختمان عضلانی ثور نسبت به بقیه مردم آزگارد خیلی قویتر و کارآمدتر است. در نتیجه، در مقایسه با تمامی انسانها و افراد هم نژاد خود، او در حین انجام فعالیتهای فیزیکی اصلا احساس خستگی نمیکند. او دارای یک استقامت تقریبا خستگی ناپذیر است. او میتواند به مدت ماههای بیشمار و بدون احساس هیچگونه خستگیای، خود را به کار بگیرد. استقامت بدنی ثور او را قادر میسازد تا به مدت ۹ ماه بدون هیچگونه استراحت و تغذیه کردن، با کل ارتش غولهای یخی مبارزه کند. او حتی قادر است چندین ماه با خدای آسمان یعنی زئوس هم وارد جنگ شده و او را زخمی کند. او حتی میتوانست در جنگ تروجان هم حضور داشته باشد. هلا که یکی از شخصیتهای اصلی این جنگ بوده عنوان کرده که ثور میتوانست تا هر زمان که لازم بود جنگ را ادامه داده و مبارزه کند.
- انعطافپذیری ابرانسانی:
پوست، عضلات و بافت استخوانی ثور، شباهت زیادی با بافت انسانهای معمولی دارد اما چندین برابر بهتر از مدل انسانی است؛ از آنجایی که وزن او از انسانهای معمولی بیشتر است، همین موضوع کمک زیادی به او میکند.
- زنده ماندن در شرایط بسیار سخت:
او قادر است در یک فضای خلاء، مدت زیادی بدون آب، هوا، غذا و حتی خواب زنده بماند.
- آسیب ناپذیری:
خدایی که نژاد او از یک سمت به آزگاردیان و از سمت دیگر به خدای قبل از خود برمیگردد، مصونیت و آسیبناپذیری مطلق را در وجود خود دارد. این موضوع باعث میشود که این خدا به دردهای مخصوص انسانها از قبیل بیماری، مسمومیت، آتشسوزی، گرمازدگی، برقگرفتگی، خفگی، یخزدگی و... دچار نشود. همچنین ثور به خاطر «نیروی زندگی» و خواص حیاتی و روحیای که دارد، خیلی سخت قابل کشتن خواهد بود. او این نیروی قابل توجه خود را از نژاد خداگونهاش، قدرتهایش، میولنیر و نیروی اودینی (اودین فورس) که دارد میگیرد. ثور در حملات از بین برنده سیاره، بدون هیچ زحمتی توانست سالم و بدون هیچ آسیب فیزیکی، خارج شود.
- سرعت ابرانسانی:
ثور میتواند با حداکثر سرعتی که یک ابرانسان قادر به حرکت است، حرکت کند. او میتواند در عرض تنها چند دقیقه با پرواز به خورشید برسد. او حتی میتواند در زمینه سرعت، شخصیت نقره سریع را شکست داده و ادعا میکند که میتواند سریعتر از او دشمنان را از بین ببرد. هلا یک بار عنوان کرد که ثور سریعتر از رعد و برقی است که آن را فرا میخواند.
- خاصیت بهبود و التیام:
علیرغم مقاومت بسیار زیادی که ثور در برابر آسیب دیدگی دارد، اما باز هم شرایطی وجود دارد که بتوان به او آسیب زد. در موارد نادری که او مجروح میشود، بدنش قادر است با سرعت بسیار بیشتری نسبت به انسانها و حتی باقی مردم آزگارد، بافتهای آسیب دیده را درمان کند. او حتی با استفاده از نیروهای جادویی مثل نیروی اودین یا چکش خود، میتواند اعضای از دست داده بدن خود را دوباره به وجود آورد.
- طول عمر:
ثور هم همانند بقیه ساکنین آزگارد، آنطور که برخی از خدایان جاویدان هستند، نیست. سرعت طی شدن عمر ثور، بسیار بسیار کمتر از انسانهای معمولی است. گذر طول عمر افراد میرا، از نظر ثور که به نوعی یک فرد جاویدان محسوب میشود، به اندازه یک پلک بر هم زدن است. او در طی زندگیاش نابود شدن زمین را شاهد بود و حتی منفجر شدن خورشیدها را هم مشاهده کرد. با این اوصاف، او در حال حاضر حداقل میلیاردها سال سن دارد. مصرف سیبهای طلایی الهه ایدون یک امر ضروری برای هر آزگاردی است که قدرت فیزیکی آنها را در بالاترین حد نگه میدارد اما جالب توجه است که ثور با این سیبهای زرین به این درجه از قدرت و مصونیت فیزیکی نرسیده است.
- تغییرات جغرافیایی:
ثور بعد از قیام خود، اصالت خود را که مشخص میکرد فرزند الهه گایا است قبول کرد. بعد از آن قدرتی به دست آورده که میتواند کل زمین را کنترل کند. او با این قدرت میتواند شکافهایی بین قارهها به وجود آورد و حتی میتواند زلزلههای بسیار شدیدی در سطح زمین ایجاد کند.
- سخنان جادویی:
ثور در طی جریان راگناروک، با نوشیدن از چاه میمیر، دانش و نحوه استفاده از رونز (Runes) را بهدست آورد که به واسطه همان توانست قدرتهای بینهایت عرفانی و جادوها را علاوه بر قدرتهایی که خودش داشت، کسب کند. نوشیدن از چاه میمیر، عقل و حکمت و همچنین الهام و آگاهی هم به او اضافه کرد. زمانی که او در سرزمین آزگاردیان بود، میتوانست جادوهایی را انجام دهد و طلسمهایی را اجرا کند که قدرتهای فوقالعاده و متنوعی به او اضافه میشد. از جمله این قدرتها میتوان به پرواز کردن بدون میولنیر، دورنوردی (تلهپورت) از درون بعدی خاص به والهالا و سرزمین سورت (در حالی که اودین قادر به انجام این کار نبود)، نابود کردن یک نسخه دیگر از میولنیر و استفاده از انرژی آن برای ایجاد یک انفجار که برای کشتن دو موجود شیطانی به طور همزمان کافی است، نابود کردن والهالای بازسازی شده و همچنین کشتار ترولهای سنگی بسیار زیاد آن هم تنها در چند ثانیه، ایجاد کردن انرژیهای دایرهوار که از ضربههای پرقدرت شخصیت منگوگ جلوگیری میکند، فرو کردن منگوگ درون یک «بطری» و مجددا بیرون آوردن او و دیدن حتی بدون چشمهای فیزیکی اشاره کرد.
در حال حاضر مشخص نیست که آیا او هنوز قدرتهای رونز را دارد یا خیر و اگر دارد، نسبت به زمان تولد دوباره او، به چه میزان این قدرت افزایش پیدا کرده است. گفته شده، تسلط و کنترلی که ثور روی جادوهای رون و عرفان وایکنیگها دارد، نه تنها بیشتر از همه مردم آزگارد است بلکه از تمام افرادی که در این نه دنیا وجود دارند، از جمله الفهای تاریکی سوارتآلفهایم، لوکی، افسونگر، هلا الهه مرگ و سورت یوتون آتشی بیشتر است. در این میان، تنها فردی که تسلط او از ثور بیشتر است، اودین «پدر همگان» بوده که ثور حتی نشان داده ظرفیت این را دارد که در آیندهای نزدیک، از پدرش هم سبقت بگیرد. با این حال، بعد از تولد دوبارهاش، او این توانایی را از دست میدهد.
- نیروی اودین (اودین فورس):
نیروی اودین، ثور را قادر میسازد تا از منابع بینهایت انرژیهای کیهانی و عرفانیای که در آزگارد وجود دارد استفاده کند و همین موضوع تمامی تواناییهای او را خودبهخود افزایش میدهد. مجموعه قدرتهای خود اودین که پادشاه آزگارد است و برادرهایش به نام ویلی و وه به همراه قدرتهای خود ثور، باعث میشود که او بهطور موثرتری بیشتر از قبل قدرتمند شود. نیروی اودین میتواند قدرتهای ثور را به میزان قابل توجهی افزایش دهد. همچنین میتواند تواناییهای بیشتری نسبت به پدرش و پدران آسمان قبلی آزگارد، به او بدهد.
ثور با استفاده از نیروی اودین، علاوه بر نابود کردن سپر استیو راجرز، میتواند جادوگر قدرتمندی مانند دکتر استرنج را هم به راحتی شکست دهد
با اینکه ثور در مواقع بسیار نادری به قدرت بیحد و حصر جادویی خود دست میزند اما قادر است سپر کاپیتان آمریکا را با یک نگاه ساده متلاشی و تجزیه کند، بهراحتی میتواند از آزگارد به آسمان شهر نیویورک تلهپورت کند، بعد از اینکه در مبارزه او و یک موجود بسیار قدرتمند ماه از بین رفت، ثور قادر بود دوباره آن را به وجود بیاورد، میتواند منگوگ را نابود کند و میتواند به راحتی کل زمین را تصاحب کند.
با این اوصاف، زمانی که او قدرت رونز را بهدست آورد و قدرتهای او به حد بسیار بالایی رسید، نه تنها توانست به سطح پدرش برسد، بلکه تا حد قابل توجهی از نظر قدرت از او سبقت گرفت. با به دست آوردن قدرت رونز، او درک و روشنفکری هم به دست آورد. او با بهدست آوردن این قدرت، علاوه بر اینکه بر همه چیز عالم میشود بلکه قادر مطلق هم خواهد بود؛ او میتواند بهطور کامل گذشته، حال و آینده را ببیند؛ میتواند آینده همه چیز، همه انسانها و جانوران، هر برگ و هر درخت را ببیند؛ او میتواند فراتر از ساختار کوانتمی، فراتر از معماری کیهانی، درون پوچی و پایان هر چیز را ببیند.
ثور بعد از تولد دوباره خود، تنها توانست به بخش کوچکی از این منبع قدرت بیپایان (اودین فورس) دست پیدا کند که از همان هم در نبرد با پدر اودین (بور) استفاده کرد که در نهایت هم او را کشت. حال این نیرو در میولنیر وجود دارد.
ثور یک جنگجوی بسیار خوب و فوقالعاده ماهر محسوب میشود که در آموزش هنرهای جنگ و مبارزه، تجربیات بیشماری را آموخته است. او یکی از ماهرترین جنگجویان روی کره خاکی است. او میتواند با کاپیتان آمریکا مبارزه کرده و در زمانی ضعیف شده او را شکست دهد، او حتی قادر است شخصیتهایی مانند گراگ، نابود کننده خدایان را هم درست همانند کاپیتان آمریکا با مهارتهای جنگی فراوانش شکست دهد. از آنجایی که او به مهارتهای جنگی بیشماری مسلط است، زمانی که وارد میدان مبارزه تنبهتن با شخصیتهایی همچون هالک، منهدمکننده (Juggernaut) و بقیه جانوران میشود، میتواند از روشهایی که راه مبارزه آنها را دفع میکند استفاده کند که در این راه تخصص بسیار زیادی هم دارد.
او در تیراندازی هم مهارت زیادی دارد. ثور در تمامی زمینههای مبارزه چون مبارزه تنبهتن، کشتی، شمشیربازی، پرتاب چکش و خیلی موارد دیگر، تخصص دارد. ثور همچنین در تمامی هنرهای مبارزهای باستانی از جمله وایکینگهای باستانی، سلتها، ساکسونها و قبایل آلمانی اروپای باستانی آگاهی بسیار زیادی دارد. علاوه بر خدای رعد و برق، خدای جنگ بودن به ثور این توانایی را میدهد که بتواند تمامی هنرهای رزمی میدگارد را هم یاد گرفته و تخصص زیاد پیدا کند. این امر به او این امکان را میدهد که بتواند در مبارزههای خود از چندین نوع روش مبارزه مانند هنرهای رزمی، مهارتهای مختلف، استراتژیها و تاکتیکهای مبارزهای استفاده کند. او همچنین ثابت کرده که میتواند با سلاحهای خوب متنوعی مانند تبرها، سپرها و گرزها مبارزه کند. ثور در میدان مبارزه و جنگها به فردی بسیار زیرک که البته تصمیمات احساسی زیادی هم میگیرد معروف است.
- متخصص فنون جنگی:
ثور به مدت هزاران و هزاران سال، ارتش سرزمین آزگارد را در میادین نبرد در برابر نیروهای بسیار قوی هدایت کرده است. او در این رهبریهای بزرگ خود از تمامی استراتژیها و تاکتیکهایی که روی زمین و تمامی نه دنیای آزگارد (حتی آن فراموش شدهها) به کار میرفت، استفاده کرده است.
- متخصص مبارزه با چکش:
بعد از قرنها تمرین در استفاده و چرخاندن چکش خود، حالا ثور تبدیل به یک استاد فوقالعاده خوب در زمینه مبارزه با چکشش شده است.
- متخصص پزشکی:
بهخاطر هوش بسیار بالایی که ثور دارد، توانسته در طی سالهایی که روی زمین در نقش دونالد بلیک که یک جراح خوب بوده و جیک اولسن که تکنسین فوریتهای پزشکی بود، زندگی کرده، دانش پزشکی آموخته و تبدیل به یک جراح بسیار خوب شود.
این چکش فوقالعاده قدرتمند از فلزات مختلف بسیار خوب و پایدار ساخته شده است. این چکش برای هر کاری قابل استفاده است. این چکش آنقدر قدرت دارد که میتواند سیارهها را نابود کند و آنقدر دارای انرژی است که میتواند کل کهکشان را تخریب کند. ثور اغلب اوقات از این چکش بهعنوان یک سلاح فیزیکی استفاده میکند و هیچکس قادر نیست آن را بلند کرده یا پرتاب کند. گفته شده که این چکش قدرت کافی برای نابود کردن زره سلستیال را در خود دارد. این چکش حتی قدرت این را دارد که قدرتها و ویژگیهای عرفانی بیشماری را به ثور اعطا کند. نمونههایی از قدرتها و تواناییهایی که این چکش به ثور اعطا میکند، به شرح زیر است:
فلزات به کار برده شده در ساخت میولنیر به حدی مستحکم است که از گرمایی به اندازه هسته خورشید هم سالم بیرون خواهد آمد
- کنترل آب و هوا: ثور با این چکش میتواند عناصری مانند طوفان، باران، باد، رعد و برق و غیره را کنترل کند. او نه تنها این عناصر را در نقطهای که حضور دارد تغییر میدهد، بلکه در لحظهای میتواند باعث ایجاد شدن باران و حتی زلزله در سرتاسر دنیا شود. او هر کدام از این پدیدهها را میتواند به صورت جداگانه ایجاد کند. او در کنترل آب و هوا درست همانند شخصیت استورم است و حتی توانایی این را دارد که قدرتهای کنترلی استورم را از بین ببرد.
- پرواز: ثور میتواند میولنیر خود را با نیروی بسیار زیادی چرخانده و پرتاب کند. در زمان چرخش، در صورتی که چکش خود را نگه داشته باشد، میتواند با سرعت فوقالعاده زیادی پرواز کند. در فضایی مانند زمین، ثور میتواند با سرعت صدا یعنی ۷۷۰ مایل بر ساعت پرواز کند. او حتی میتواند به سرعتی بیش از سرعت نور دست یابد. او میتواند با استفاده از باد، شناور مانده و حتی ثابت کرده که بدون استفاده از میولنیر هم توانایی پرواز دارد.
- تولید انرژی: با استفاده از میولنیر، ثور میتواند انفجارهای قدرتمند و پرانرژی عرفانی تولید کند. حتی میتواند انرژیها را برای حملات پرانرژیتر انتقال دهد.
- گاد بلاست (God Blast): ثور قادر است انرژیهای بسیار زیادی را به درون چکش خود بکشد و از آنها برای یک انفجار بسیار بزرگ به نام گاد بلاست استفاده کند. انرژی خدایی او بسیار گسترده و قدرتمند است. اگرچه تحمل چکش بالا است اما زمانی که ثور انرژیهای خدایی خود را به چکشش منتقل کرد تا گنبد مغزی (Brain Dome) یا همان کلاه سلستیال اگزیتار (Celestial Exitar) بزرگ را نابود کند، چکش از آن همه میزان انرژی منتقل شده، در هم شکست. گاد بلاست میتواند موجوداتی به بزرگی و قدرتمندی مار میدگارد را نابود کند. این انرژی توانسته آسیب بسیار زیادی به موجودی مانند گالاکتوس وارد کند که او برای نجات زندگیاش مجبور به فرار شد. ثور از این توانایی تنها در مواقع خیلی کمی استفاده کرده است.
- ضد نیرو: ثور انفجار پرقدرت و پرانرژی دیگری هم به نام ضد نیرو یا آنتی فورس دارد و قادر است همه سیارهها را نابود کند. این انفجار آنقدر پرانرژی است که با یک تلنگر همه چیز را نابود میکند. ثور با این انرژی میتواند موجودی به نام منگوگ را خلع سلاح کرده و گفته شده که او را کشته است.
- موانع: ثور با چکش خود میتواند موانع، میادین نیرو و حلقههای قدرتمندی ایجاد کند که غیرقابل نفوذ هستند. این موانع و حلقهها آنقدر پایدار هستند که ثور میتواند یک بمب قدرتمند در آن قرار دهد و انرژی ساطع شده از آن، این موانع را از بین نمیبرد. قدرتمندی حلقهها بهقدری است که میتوانند یک پنجم دنیای مارول را نابود کنند. اگر این حلقهها و میادین نباشند، ممکن است یکی از انفجارهای ثور میلیونها میلیون کهکشان را نابود کند.ثور با استفاده از قدرت جذب انرژی توانست بخش زیادی از انرژیای که اسکرالها در بدن واسپ قرار داده بودند را بیرون بکشد
- جذب انرژی: ثور با استفاده از چکشش میتواند تمامی انرژیهایی را که به قصد آسیب به سمت او پرتاب میشوند جذب کند. درست زمانی که انرژی جذب شد، او میتواند آن را به سمت منبع آن بفرستد یا از آن بهعنوان یک سلاح استفاده کند. این جذب انرژی میتواند در زمانی آنقدر خطرناک یا گسترده باشد که کل کهکشان را نابود کند.
- دورنوردی یا طیالعرض: با گرفتن میولنیر و بهسرعت چرخاندن آن، ثور میتواند یک دروازه ایجاد کند که خود و بقیه از آن عبور کنند. او با باز کردن این دروازهها میتواند در لحظه به هر نقطهای سفر کند؛ در حالی که فاصله نقاط اصلا مهم نیست، زیرا او یک بار از این راه از آزگارد به زمین و بالعکس را سفر کرده است. او قبلا دارای توانایی سفر در زمان هم بود اما زمانی که ایمورتوس از ثور خواست که با استفاده چکشش سرزمین فانتوس را نجات داده و از برزخ بیرون آورده و به زنجیره طبیعی زمانی بازگرداند، برخی از انرژیهای موقتی این چکش، از آن خارج شد.
- دستکاری مادهها: این توانایی به ثور این امکان را میدهد که سایز یک ماده را از سطح مولکولی به مقیاس وسیعی تبدیل کند. همچنین اجازه میدهد که پیکربندی جدیدی ایجاد کرده و عناصر را کیمیاگری کند. این توانایی زمانی آشکار شد که ثور قصد داشت بدن چوب و آهنی شخصیت مرد جاذب را به گاز هلیوم تبدیل کند.
- احیا: ثور با استفاده از قدرتی که در چکشش وجود دارد میتواند انسانی را که به اشتباه کشته شده احیا کند.
- ذرات آلفا: چکش ثور میتواند ذرات آلفای اتمسفر را تحت کنترل دربیاورد و از آن برای پودر کردن هر سلاحی استفاده کند.
- خنثی کردن انرژی عارفانه: او از این توانایی روی شخصیت منهدمکننده یا جاگرنات استفاده کرده بود تا انرژیهای عارفانهای را که آسیبناپذیری خاصی به او داده بودند خنثی کند. همین موضوع باعث شد تا بتواند جاگرنات را در مبارزه شکست دهد.
- انرژی کیهانی: میولنیر به ثور اجازه میدهد که تا حد نامعلومی انرژی کیهانی تولید و کنترل کرده و برای هر کاری از آن استفاده کند.
- ناپدیدشدن و لمسناپذیری: ثور با استفاده از چکش خود میتواند خودش و دیگران را لمسناپذیر و/یا نامرئی کند. ثور با این توانایی میتواند قدرتهای برخی شخصیتها مانند ویژن یا شدوکت را با مشکل مواجه کند.
- انتقال روحها: ثور با استفاده از چکش خود میتواند روحها را دستکاری کند.
- پیوند عرفانی: تا زمانی که ثور زنده باشد، میولنیر تمامی دستورات او را اطاعت میکند. اگر اراده و خواسته ثور واقعی باشد، این چکش از تمامی موانع عبور کرده و خود را به او میرساند؛ حتی اگر فاصلهای به اندازه سیارات میان آنها باشد. این چکش حتی میتواند او را به شکل یک شخص معمولی غیرنظامی کند. زمانی که او یک انسان معمولی باشد، چکش تبدیل به یک عصای چوبی قدیمی میشود. اگر او تبدیل به یک انسان فانی شده باشد و بیشتر از ۶۰ ثانیه از چکش خود دور بماند، دوباره به حالت اول خود بازمیگردد.
- افسون شایستگی: این افسون که برای میولنیر خوانده شده این امکان را میدهد که هر کسی نتواند از آن استفاده کند و هر کدام از شایستگانی که به آن نیاز داشته باشند، نجاتشان خواهد داد. تاکنون افرادی که در لیست شایستگان قرار گرفتند عبارتند از: ثور، اودین، تیواز، اریک مسترسون، رد نورول، بتا ری بیل و کاپیتان آمریکا.
حال در پایان به برخی کتابهای کمیک معروفی که ثور در آنها حضور داشته اشاره میکنیم:
- مجموعه Journey into Mystery، شماره ۸۳
- مجموعه Avengers، شماره ۱ - ۶۳
- مجموعه Thor، شماره ۲ - ۴۱ الی ۴۳ - ۶۸ - ۷۹ - ۸۵ - ۱۵۹ - ۳۴۱ - ۴۰۸ - ۴۳۲ - ۴۵۷ - ۴۶۰ الی ۴۷۱
- مجموعه Thor Annual، شماره ۱۱
حضور شخصیت ثور در فیلمها (با بازی کریس همسورث):
- فیلم Thor محصول سال ۲۰۱۱
- فیلم The Avengers محصول سال ۲۰۱۲
- فیلم Thor: The Dark World محصول سال ۲۰۱۳
- فیلم Avengers: Age of Ultron محصول سال ۲۰۱۵
- فیلم Thor: Ragnarok محصول سال ۲۰۱۷
از آخرین حضور این شخصیت در آثار تلویزیونی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- برنامه Guardians of the Galaxy با صداپیشگی تراویس ویلینگهام
- برنامه Lego Marvel Super Heroes: Avengers Reassembled
- برنامه Marvel Disk Wars: The Avengers با صداپیشگی یاسویوکی کیس
- برنامه Hulk and the Agents of S.M.A.S.H. با صداپیشگی ویلینگهام
- برنامه Lego Marvel Super Heroes: Maximum Overload
از آخرین انیمیشنهای این شخصیت میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- انیمیشن سریالی Thor: Tales of Asgard با صداپیشگی متیو ولف
- دو انیمیشن Ultimate Avengers و Ultimate Avengers 2 با صداپیشگی دیو بوت
از آخرین بازیهای این شخصیت میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- بازی Marvel vs. Capcom: Infinite
- بازی Marvel Avengers Academy
- بازی Marvel: Future Fight
- بازی Disney Infinity 3.0
- بازی Disney Infinity: Marvel Super Heroes
نظرات