معرفی شخصیت کوئیک سیلور، پیترو ماکسیموف
شخصیت کوئیک سیلور یک انسان جهش یافته محسوب میشود. او میتواند با سرعتی بسیار بالاتر از حد توان یک انسان معمولی حرکت کند و جابهجا شود. او برادر دوقلوی شخصیت اسکارلت ویچ به حساب میآید. بعد از اینکه او و خواهرش انجمن برادری جهش یافتههای شرور (Brotherhood of Evil Mutants) را ترک کردند، تبدیل به یکی از اعضای تیم ابرقهرمانی انتقام جویان شدند. اگرچه وفاداری و قابلیت اعتماد کوئیک سیلور تا مدت بسیار زیادی متغیر و بیثبات بود اما عشق عجیب او به خواهرش کاملا علاقهای غیرقابل انکار محسوب میشد.
در اکثر داستانها، او به عنوان یک جهش یافته به تصویر کشیده شده است؛ انسانی که از بدو تولد، قدرتهای ابرانسانی خاصی در ذات خود دارد. در داستانهای کتابهای کمیک که از سال ۲۰۱۵ آغاز شد، او محصول آزمایشهای ژنتیکی شخصیت تکامل عالی (High Evolutionary) بوده است. شخصیت کوئیک سیلور اغلب در داستانهایی که با تیم ابرقهرمانی مردان ایکس مرتبط بوده ظاهر شده است. او در چندین داستان، به عنوان یک دشمن یا مخالف برای این تیم ابرقهرمانی به خوانندگان اینگونه داستانها معرفی شده است. مدتی بعد از گذشت این جریانها، خود او دیگر تبدیل به یک ابرقهرمان شد. جالب است بدانید که در اکثر داستانهای مختلف، او به عنوان پسر شخصیت مگنیتو و همچنین برادر ناتنی شخصیت پولاریس معرفی شده است.
کوئیک سیلور برای اولین بار در دوران نقرهای دنیای کتابهای کمیک ظاهر شد. او در آن زمان در چندین مجموعه کتاب کمیک شرکت کرد که به عنوان مثال میتوان به مجموعه اختصاصی وی به نام Quicksilver و همچنین به عنوان یکی از اعضای تیم ابرقهرمانی، به کتابهای کمیک انتقام جویان اشاره کرد.
اگرچه در اکثر کتابهای کمیک، قدرتهای کوئیک سیلور یک مسئلهی مادرزادی به حساب میآید، اما در مقابل در کتابهای کمیک دیگر هم به این موضوع اشاره شده که قدرتهای او حاصل چندین آزمایش است
همچنین این شخصیت در چندین فیلم، آثار تلویزیونی و همچنین بازیهای ویدئویی اقتباسی هم حضور داشته است. در میان این لایو اکشنها، این شخصیت به دو مدل مختلف روی پرده سینماها ظاهر شده که این آثار توسط دو استودیوی فیلمسازی مختلف هم ساخته شده است. آرون تایلر-جانسون در مجموعهی ابرقهرمانی دنیای سینمایی مارول این شخصیت را ایفای نقش کرد. این بازیگر در فیلم Captain America: The Winter Soldier (کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان) و فیلم Avengers: Age of Ultron (انتقام جویان: عصر اولتران) ایفای نقش کرده است. از طرف دیگر ایوان پیترز نقش شخصیت کوئیک سیلور را در آثار سینمایی کمپانی فاکس قرن بیستم یعنی فیلم X-Men: Days of Future Past (مردان ایکس: روزهای گذشته آینده) و فیلم X-Men: Apocalypse (مردان ایکس: آپوکالیپس) ایفا کرد. همچنین او یک حضور کوتاه در فیلم Deadpool 2 (ددپول 2) که چندی پیش به روی پرده سینماها رفت، داشته است. بهعلاوه اعلام شده که او در فیلم X-Men: Dark Phoenix (مردان ایکس: دارک فینکس) هم حضور خواهد داشت.
در سال ۲۰۰۶، سایت IGN شخصیت کوئیک سیلور را در جایگاه بیست و سوم لیست ۲۵ عضو بسیار خوب تاریخ تیم مردان ایکس و جایگاه ۴۴ در لیست ۵۰ عضو بسیار خوب تیم انتقام جویان قرار داد. این سایت در رابطه با این شخصیت اعلام کرده که «کوئیک سیلور میتواند یک مثال بسیار خوب برای تبدیل شدن یک شخصیت شرور به یک فرد خوب باشد».
پیِترو و خواهر دوقلوی او یعنی واندا (همان اسکارلت ویچ) همیشه تصور میکردند که فرزندان یک زن و شوهر جیپسی به نام جَنگو و ماریا ماکسیموف هستند؛ زن و شوهری که آنها را بزرگ کرده بودند. این دو برادر و خواهر اصلا نمیدانستند که آنها توسط این زن و مرد به فرزند خواندگی گرفته شدهاند. در واقع، این دو برادر و خواهر در کوه «واندِگور»، آن هم از زنی که فقط با نام «ماگدا» شناخته میشد به دنیا آمدند؛ زنی که در حال فرار از دست شوهرش بود، شوهری که «تبدیل به یک هیولا» شده بود. او به منزل «بووا» رفت. بووا، مامای شخصیت تکامل عالی به حساب میآمد. ماگدا که به خاطر زمان بارداریاش بهشدت سنگین شده بود، چندین هفته را در همان محل سپری کرد تا در نهایت دو فرزند خود را به دنیا بیاورد. او بعد از به دنیا آوردن فرزندانش، به سرعت فرار کرد و درون کولاک شدید آن زمان ناپدید شد. بعد از آن زمان، دیگر هیچکس خبری از او به گوشش نرسید. با توجه به وضعیت آب و هوایی آن زمان و ضعف بسیار زیادی که او پس از زایمان داشت، اینگونه به نظر میرسد که مدت بسیار کوتاهی بعد از فرار جان خود را از دست داده است. در همان زمانی که آنها در کوه واندگور به سر میبردند، به شخصیت «ویزر» برای فرزند خواندگی پیشنهاد شدند. همسر ویزر بهتازگی جان خود را از دست داده بود. اگرچه او سرپرستی این دو کودک را قبول نکرد، اما بهگونهای فکر و رفتار کرد که انگار آنها فرزندان خودش هستند.
اگرچه ماکسیموفها خانوادهی فقیری بودند اما علاقه بسیار زیادی در میان آنها وجود داشت. این دو برادر و خواهر دوقلو دوران کودکی نسبتا خوب و شادی را گذراندند اما این شرایط تنها تا زمانی ادامه داشت که خانوادهی آنها در طی جریانی به قتل رسیدند. خانوادهی آنها توسط روستاییان محلی که از دست جنگو به خاطر دزدیدن غذا بسیار عصبانی بودند به قتل رسیدند. پیترو از قدرتهای تازه کشف شدهی خود استفاده کرد و خواهرش واندا را نجات داد. این دو خواهر و برادر که دیگر یتیم شده بودند، در اروپای شرقی سرگردان شدند. آنها مدام در حال جابهجایی و حرکت بودند زیرا واندا خیلی خوب قادر به کنترل کردن قدرتهای جادوگری خود نبود و اگر آنها مدت زیادی در یک مکان سکونت مییافتند ممکن بود توجه و سوءظنهای مردم محلی زیادی به سمت آنها جلب شود. یک روز، واندا به طور کاملا اتفاقی یک خانه را به آتش کشید و همین موضوع باعث شد که مردم محلی از دست این دو دوقلو عصبانی شوند و به آنها حمله کنند. با اینکه پیترو تا جایی که در توانش بود تلاش کرد که خود و خواهرش را از آن وضعیت نجات دهد، اما در نهایت هر دوی آنها دستگیر شدند. با این حال در نهایت توسط شخصیت مگنیتو نجات یافتند.
علاقهی پیترو نسبت به خواهرش واندا آنقدر زیاد بود که حتی حاضر شد بهخاطر او به انجمن برادری شروری بپیوندد و زیر نظر مگنیتو، عملیاتهای تروریستی انجام دهد
آنها بعد از این جریان تصور میکردند که به مگنیتو مدیون هستند به همین دلیل علی رغم میل باطنی، به انجمن برادری جهش یافتههای شرور پیوستند. مگنیتو ترسی که از غریبهها و اطرافیان در وجود آنها بود و حس قدردانیای را که واندا داشت به بازی گرفت و از آنها سوء استفاده کرد. با این حال، هیچ کدام آنها اصلا با تبدیل شدن به یک فرد تروریست راحت نبودند. پیترو تا مدتها مدام نارضایتی و بیمیلی خود را نسبت به این اقدامات نشان میداد و اعلام میکرد که او تنها به خاطر خواهرش در این انجمن حضور دارد. از طرف دیگر، واندا کمی خوشروتر و سازگارتر رفتار میکرد. او حس میکرد که آنها به مگنیتو بدهکار هستند اما در اعماق وجودش از شرایطی که داشتند بهشدت ناراضی بود و اغلب اوقات از رفتار بیعاطفهی مگنیتو تا حد بسیار زیادی تعجب میکرد. در برهه زمانیای که آنها در انجمن برادری جهش یافتههای شرور حضور داشتند، هم شخصیت «تود» و هم «مستر مایند» اغلب اوقات احساسات اسکارلت ویچ را به بازی میگرفتند و او را اذیت میکردند، به همین دلیل کوئیک سیلور تلاش میکرد تا جایی که میتواند از حقوق خواهرش در برابر آنها دفاع کند. بعد از چندین برخورد با تیم مردان ایکس، زمانی که مگنیتو و همچنین پادوی او یعنی تود توسط یک موجود کیهانی به نام «استرنجر» دزدیده شدند، این خواهر و برادر انجمن را ترک کردند. بعد از این اتفاق، آنها به اروپا بازگشتند. پیترو و تنها خواهرش واندا رفتار خود را تا حدودی اصلاح کردند و مدتی بعد متوجه شدند که یک تیم ابرقهرمانی به نام انتقام جویان در حال عضو گیری است و از استعدادهای جدید استقبال میکنند. به همین دلیل آنها به سراغ این تیم رفتند و در نهایت توسط آیرون من در این تیم ابرقهرمانی عضو شدند.
القاب و اسامی مستعار: ماگنوسان، پیترو فرانک، ماتئو ماکسیموف، پسرِ امِ سابق، پیتر ماکسیموف، پتروس، پرنس پیترو، دیوی جیپسی، پیترو لنشر، Chthon، سوییفت، گلولهی نقرهای و پیترو.
اعضای خانواده: اسکارلت وارلاک (پدربزرگ مادری، مرحوم)، ناتالیا ماکسیموف یا همان اسکارلت ویچ (مادر، مرحوم)، جنگو ماکسیموف (عموی مادری و پدر ناتنی، مرحوم)، ماریا ماکسیموف (عمهی مادری و مادر ناتنی)، کریستال (همسر سابق، ازدواج منحل شده)، واندا ماکسیموف یا همان اسکارلت ویچ (خواهر دوقلو)، ویژن (شوهر خواهر سابق، مرحوم) و غیره.
تیمها: Romany، عضو سابق تیم Avengers Unity Division، تیم Underground، تیم X-Factor و همچنین سازمان Serval Industries، جاسوس سابق هاووک و انتقام جویان، آکادمی انتقام جویان، مایتی اونجرز، تیم G.R.A.M.P.A، عضو غیررسمی خانوادهی سلطنتی انهیومنز، شوالیههای واندگور، انجمن برادری جهش یافتههای شرور، تیم X-Factor تحت حمایت دولت، کابینهی جینوشا، انتقام جویان ساحل غربی و غیره.
دوستان: ادم کرون، انجل، آرکان، بیست، بلک بولت، شوالیه سیاه، بلک پنتر، بووا، کیبل، کاپیتان آمریکا، کاپیتان مارول، کارول دنورز، کریستال و غیره.
دشمنان: آپوکالیپس، انجل، آرس، بندیکت، بلک بولت، کاپیتان آمریکا، شوالیه سیاه، Chthon و غیره.
شخصیت کوئیک سیلور توسط استن لی و جک کربی برای حضور در کتابهای کمیک کمپانی مارول خلق شد. او برای اولین بار در ماه مارس سال ۱۹۶۴ و در قسمت ۴ سری کتاب کمیک The X-Men حضور یافت. این شخصیت در ابتدا به عنوان یک آنتاگونیست در داستانهای تیم مردان ایکس حضور مییافت. اگرچه مدت خیلی زیادی طول نکشید که او به عضویت تیم ابرقهرمانی دیگری یعنی انتقام جویان درآمد و به عنوان یک شخصیت ثابت و منظم، در سری کتاب کمیک انتقام جویان حضور یافت. او در این مجموعه، برای اولین بار در ماه می سال ۱۹۶۵ و در قسمت ۱۶ ظاهر شد. او در این مجموعه محبوب و چندین مجموعهی دیگر، چندین بار دیگر هم حضور یافت و به هنرنمایی پرداخت؛ برخی اوقات به عنوان یکی از اعضای تیم، برخی اوقات به عنوان یکی از متحدان و برخی دیگر یه عنوان یک آنتاگونیست حاضر میشد.
از سال ۱۹۹۱ تا سال ۱۹۹۳ شخصیت کوئیک سیلور یک کاراکتر ثابت در اولین ولوم سری کتاب کمیک X-Factor به حساب میآمد. این مجموعه تمرکز و تاکید زیادی روی کج خلقی و تکبر این شخصیت داشت. نویسندهی این مجموعه یعنی پیتر دیوید اعتقاد داشت که چنین اخلاقهایی یک نتیجه یا اتفاق کاملا طبیعی از قدرتهایی است که او کسب کرده بود. سری کتاب کمیک اختصاصی خود این شخصیت دارای ۱۳ قسمت بود و انتشار آن از ماه نوامبر سال ۱۹۹۷ آغاز شد. او همچنین یک نقش مهم و اساسی در خط داستانی House of M و Avengers: The Children's Crusade هم ایفا کرده است. او در ماه آگوست سال ۲۰۱۰ به عنوان یک شخصیت مکمل به سری کتاب کمیک Avengers Academy پیوست و از همان قسمت اول تا آخرین قسمت که شماره ۳۹ بود و در ماه ژانویه سال ۲۰۱۳ منتشر شد، حضور داشت. این شخصیت در ۲۹۶۸ کتاب کمیک حضور داشت که تنها در قسمت ۱۷۷ سری کتاب کمیک The Avengers به نام The Hope...And The Slaughter!، قسمت اول سری کتاب کمیک The Infinity Gauntlet به نام God و قسمت ۶ سری کتاب کمیک X-Men: Age of Apocalypse به نام Chrysalis جان خود را از دست داده است.
- شروعهای جدید:
زمانی که کوئیک سیلور و اسکارلت ویچ متوجه شدند که تیم انتقام جویان در حال پذیرش اعضای جدید هستند، با عجلهی بسیار زیاد به سمت آنها رفتند تا به این گروه اضافه شوند. آنها قصد داشتند با انجام کارهای خوب، جرائم گذشتهی خود را جبران کنند. این دو خواهر و برادر به مدت چندین سال با افتخار و تلاش زیاد برای تیم انتقام جویان فعالیت و خدمت کردند. اگرچه جالب است بدانید که در آن زمان همچنان غرور زیاد و مشکلات عدم اعتماد با پیترو همراه بود. اغلب اوقات او با هاوکآی درباره اینکه یکی از آنها باید جایگزین کاپیتان آمریکا، به عنوان رهبر تیم، شود در حال مبارزه و درگیری بود. در آن زمان، او و خواهرش به همراه کاپیتان آمریکا و هاوکآی که در گذشته یک شرور به حساب میآمد تشکیل نسل جدیدی از انتقام جویان را داده بودند و بعد از مدتی نام «Cap's Kooky Quartet» را از آن خود کردند. بعد از مدتی اسکارلت ویچ تبدیل به دوست صمیمی هاوکآی شد و این دو با یکدیگر تبدیل به اعضای وفادار انتقام جویان شدند. البته این ماجرا تا زمانی ادامه داشت که در طی یک ماموریت در مقابل مگنیتو، واندا مورد اصابت گلوله قرار گرفت. کوئیک سیلور به سرعت به همراه خواهر زخمیاش میدان مبارزه را ترک کرد و دو عضو دیگر گروه را با مگنیتو تنها گذاشت. بعد از این مبارزه، این دو خواهر و برادر متوجه شدند که شخصیت شرور اصلی زندگی آنها همین مگنیتو است.
پیترو و واندا باری دیگر در سری کتاب کمیک مردان ایکس ظاهر شدند. در این خط داستانی، آنها به همراه چندین جهش یافتهی دیگر، توسط رباتی به نام «Sentinel» ربوده شدند. البته مدت خیلی کمی بعد از این جریان توسط مردان ایکس نجات یافتند.
- بازگشت به کوه واندگور:
کوئیک سیلور و خواهرش اسکارلت ویچ زمانی که قدرتهای خود را برای مدت کوتاهی از دست دادند، مجبور شدند تیم انتقام جویان را ترک کنند و به محل تولد خود بازگردند. در همین حین که آنها در حال بازگشت به کوه واندگور بودند، پروفسور ایکس از طریق قدرت تله پاتی خود از آنها سوال کرد که آیا مایل به پیوستن به تیم مردان ایکس هستند یا خیر؛ آنها با پیوستن به این تیم میتوانستند در مقابل «Factor Three» مبارزه کنند. با این حال این دو جهش یافته این پیشنهاد را قبول نکردند و اعلام کردند که آنها باید به آمریکا بازگردند زیرا همچنان یکی از اعضای انتقام جویان به حساب میآمدند. بعد از بازگشت، قدرتهای کوئیک سیلور به نحوی افزایش یافتند؛ به طوری که در آن زمان او دیگر قادر به پرواز کردن (البته برای فواصل کوتاه) بود، او این کار را با لرزش بسیار سریع پاهای خود انجام میداد. مدت خیلی کوتاهی بعد از بازگشتشان و زمانی که اسکارلت ویچ توسط یک فرد ناشناخته مورد اصابت گلوله قرار گرفت، کوئیک سیلور با میل خود به تیم انجمن برادری جهش یافتههای شرور پیوست.
این شخصیت برای این دو خواهر و برادر کاملا ناشناخته بود. جالب است بدانید که این گلوله توسط مگنیتو کنترل میشد. در نهایت او آرامش خود را دوباره بهدست آورد و بعد از این اتفاقات دوباره انجمن برادری را ترک کرد. با این حال به جای اینکه او باری دیگر به تیم انتقام جویان بپیوندد، به همراه واندا و یکی دیگر از اعضای انجمن برادری یعنی تود، برای مدت کوتاهی با یکدیگر همراه شدند و به مسافرت پرداختند. از آنجایی که این گلوله به نحوی قدرت واندا را پاک کرده بود، این سه دوست به اروپا رفتند و کتابی درباره طلسمهای مختلف پیدا کردند. آنها معتقد بودند که با استفاده از این طلسمها میتوانند قدرتهای واندا را بازگردانند. در عوض این طلسم جنگ سالاری به نام «آرکان» را احضار کرد؛ فردی که آرزو داشت با واندا عروسی کند. این شخصیت دوباره در سری کتاب کمیک انتقام جویان ظاهر شد و به اعضای این تیم اعلام کرد که واندا ربوده شد و توسط آرکان به بُعد دیگری برده شده است. بعد از اینکه واندا نجات یافت، آنها متوجه شدند که قدرتهای او بهخاطر جابهجایی در ابعاد مختلف زمین و سیاره آرکان بازگشته است. او به همراه برادرش پیترو دوباره به تیم بازگشتند.
در طی یکی از ماموریتها، کوئیک سیلور توسط Sentinel زخمی و مدتی بعد توسط یکی از اعضای تیم اینهیومنز به نام «کریستال» پیدا شد. کریستال تا زمانی که پیترو توانست همانند قبل بهبود یابد از او نگهداری کرد. همین موضوع باعث شد تا این دو شخصیت با یکدیگر آشنا شوند و در نهایت با یکدیگر ازدواج کنند. پیترو و واندا همچنین رابرت فرانک (قهرمان سابق جنگ جهانی دوم)، یعنی همان شخصیت ویزر را ملاقات کردند؛ فردی که به همراه همسر پا به ماهش در آن زمان در کوه واندگور حضور داشت. بعد از این جریان فرانک به تیم انتقام جویان پیوست و اعتقاد داشت که پیترو و واندا فرزندان او هستند. در طی این برهه زمانی که این دو خواهر و برادر به تیم انتقام جویان پیوسته بودند، پیترو یک نقش در خط داستانی Kree–Skrull War ایفا کرد. او در این خط داستانی به نیروهای مقابل آرس کمک زیادی کرد. از طرف دیگر اسکارلت ویچ هم وارد یک رابطه عاشقانه با یک اندروید به نام «ویژن» که همتیمی او در تیم انتقام جویان به حساب میآمد، شد. اگرچه در ابتدا پیترو بهشدت مخالف این ارتباط و رابطه عاشقانه بود اما در نهایت به ازدواج آنها رضایت داد و برایشان آرزوی خوشبختی کرد.
- حماسهی کوروچ:
در طی این خط داستانی، پیترو همچنان در مقابل ازدواج واندا اعتراض خود را نشان میداد. این ماجرا تا زمانی که شخصیت «موندرِگِن» با استفاده از قدرت تله پاتی خود حسِ تبعیض و تعصبش نسبت به این اندروید را پاک نکرده بود، ادامه داشت. در نهایت بعد از اینکه موندرِگَن این حس را از ذهن پیترو پاک کرد، او رابطهی این دو را پذیرفت. در همین برهه زمانی، واندا و پیترو بهطرز عجیبی با جنگو ماکسیموف روبهرو شدند. او در همین دیدار اعلام کرد که پیترو و واندا به فرزند خواندگی گرفته شده بودند. آنها به کوه واندگور رفتند تا به دنبال ریشههای خود بگردند. در کمال تعجب آنها بووا را پیدا کردند. در طی همین دیدار، بووا درباره مادر واقعیشان و اتفاقاتی که در حین زایمان رخ داد توضیح داد. با این حال، در آن زمان دیگر نتوانستند به هویت پدر واقعی خود پی ببرند زیرا از آنجایی که ماگدا ترس بسیار زیادی از همسر خود داشت، هیچگاه درباره او صحبت نکرد و نام او را بر زبان نیاورد. بعد از یک مبارزه در کنار انتقام جویان آن هم در مقابل خدایی به نام «Elder God Chthon»، این خواهر و برادر به واسطهی بووا (یکی از نیو منهایی که توسط تکامل عالی ساخته شده است) متوجه شدند که آنها فرزندان ماکسیموف هستند نه فرزندان رابرت فرانک.
مگنیتو تا جایی که در توانش بود تلاش کرد تا نظر فرزندانش نسبت به خود را تغییر دهد و کارهای خوبی انجام دهد تا گذشته جبران شود اما بعد از تلاش زیاد مگنیتو موفق نشد و باری دیگر به کارهای زشت و شرورانهی خود ادامه داد
در این خط داستانی، پیترو تصمیم گرفت که تیم انتقام جویان را ترک کند و تمام وقتش را با خانوادهی همسرش بگذراند. او برای گذراندن این زمان به ماه و شهر «آتیلان» که محل زندگی گروه اینهیومنز بود، رفت. او در آن شهر، به عنوان یک افسر در نیروهای نظامی آنها خدمت کرد. مدت خیلی کمی بعد از این جریان، پیترو و کریستال صاحب یک فرزند دختر شدند و نام او را «لونا» گذاشتند؛ فرزندی که بعدا مشخص شد مانند پدر و مادرش نیست و نوزاد انسانی کاملا عادی است. مدت کمی بعد از به دنیا آمدن لونا، اسکارلت ویچ و ویژن تصمیم گرفتند که به ماه و شهر آتیلان سفر کنند تا به ملاقات این خانوادهی خوشحال بروند؛ در همین حین، مگنیتو هم از راه رسید. او در آن زمان دیگر از مسیر تروریستی خود خارج شده بود. او بهشدت در تلاش بود تا کارهایی را که در گذشته باید انجام میداد، انجام دهد به همین دلیل تصمیم گرفت تا آخرین ردپایی را که از همسر گمشدهاش دارد، دنبال کند تا بلکه به او برسد. در طی خط داستانی سری کتاب Vision and the Scarlet Witch، مگنیتو بووا را مجبور کرد تا حقیقت فرزندان گمشدهاش را برایش فاش کند، بووا دربارهی داستان ماگدا و سرگذشت غمانگیز او توضیح داد. بووا در همین حین، ناخواسته به مگنیتو اطلاع داد که او پدر همان خواهر و برادر جوانی است که در انجمن برادری آنها را بازی داده بود. مگنیتو زمانی که این حقیقت را متوجه شد، بهسرعت مسیر خود را به سمت شهر آتیلان کج کرد تا این خبر را به این دو خواهر و برادر اطلاع دهد؛ خبری که به شدت باعث تعجب آنها شد. در حالی که واندا نامطمئن بود و بسیار گیج شد، پیترو وحشت زده شده بود. پیترو بیدرنگ مگنیتو را رد کرد و اصلا این موضوع را نپذیرفت. با توجه به اینکه مگنیتو در دوران اصلاحی و بازسازی خودش به سر میبرد، به تدریج توانست احترام پیترو را بهدست بیاورد اما اصلا مورد پذیرش او واقع نشد. زمانی که مگنیتو بعد از سپری کردن این دوران، باری دیگر به سمت کارهای تروریستی خود روی آورد، پیترو بیش از پیش از او متنفر شد.
- اولین سقوط:
زمانی که پیترو متوجه شد همسرش یعنی کریستال به او خیانت کرده، با غرور، بداخلاقی، گستاخی و عصبانیت از روی حسادت بسیار زیاد تصمیم گرفت که شهر آتیلان را ترک کند. او بعد از این جریان، رفتارش تغییر زیادی کرد و بسیار غیرمنطقی شد. او به حدی دیوانه و مجنون شد که حتی تلاش میکرد برای اعضای تیم انتقام جویان پاپوش درست کند و اینگونه نشان میداد که آنها خیانتکار هستند و او خیانت کردهاند. او کاری کرد که اعضای تیم انتقام جویان از گروهی به نام «نیروی آزادی» که از طرف دولت حمایت میشدند، فرار کنند. او در این خط داستانی خود را پادشاه تمامی جهش یافتهها اعلام کرده بود. بعد از گذشت این جریانات، ویژن به سراغ کوئیک سیلور رفت و با نشان دادن تصویر خواهر زادهی تازه به دنیا آمدهاش، سعی داشت تا هر جور که شده او را آرام کند. زمانی که تیم X-Factor در نهایت او را دستگیر کردند و به آتیلان بازگرداندند، بعد از مدتی مشخص شد که دیوانگی و جنون پیترو توسط تجهیزات یکی از اعضای تیم اینهیومنز به نام ماکسیموسِ دیوانه به وجود آمده بود. کوئیک سیلور که در زمان دیوانگی خود با «انتقام جویان ساحل غربی» مبارزه کرده بود، بعد از بهبود یافتن و برای جبران اعمال قدیمی خود به کمک این تیم رفت تا با کمک هم مگنیتو و همچنین همدست او یعنی ایمورتوس را شکست دهند زیرا این دو شخصیت شرور، خواهرش واندا را فریب و ربوده بودند. در همین حین، اگرچه پیترو سلامت عقلی خود را به دست آورده بود، اما از آنجایی که هیچکس از این موضوع خبر نداشت، از همین دیوانگی خود استفاده کرد تا نزدیک خواهرش بماند و از او محافظت کند. بعد از اینکه پیترو به خواهرش کمک کرد و او را از دست مگنیتو و ایمورتوس نجات داد، ترجیح داد به جای رفتن به محل زندگی کریستال، روی زمین ماند.
- یک بار دیگر قهرمان و X-Factor:
در خط داستانی Bloodties، پیترو تصمیم گرفت که وقت خود را صرف همکاری با گروه جهش یافتهای به نام X-Factor که از طرف دولت حمایت میشدند، کند. متاسفانه در همین حین، دختر پیترو یعنی لونا توسط جهش یافتهی شروری به نام «فیبین کورتز» دزدیده شد. او قصد داشت از لونا به عنوان یک سپر انسانی و همچنین نمادی برای سلطه و پادشاهی مگنیتو استفاده کند. پیترو که عجلهی بسیار زیادی برای نجات تنها دخترش داشت، با کریستال، تیم انتقام جویان، X-Factor و مردان ایکس ملاقات کرد. این ابرقهرمانان دست به دست هم دادند و با کمک یکدیگر توانستند لونا را با موفقیت نجات دهند. علاوه بر نجات لونا، آنها قرار بود در مقابل افرادی که مسئول جنگ داخلی کشور جینوشا بودند هم بایستند. البته جالب است بدانید که پیترو در این مبارزه تقریبا جان خود را در مبارزه با «اکسِدوس» فدا کرد. بعد از این جریان، پیترو تیم X-Factor را ترک کرد و در فاصله بسیار نزدیکی نسبت به تیم انتقام جویان قرار گرفت.
زمانی که پیترو برای محافظت از تنها دخترش به کوه واندگور رفت، در معرض یکی از ایزوتوپهای تکامل عالی قرار گرفت که همین موضوع باعث چند برابر شدن قدرتش شد
اگرچه او علاقه زیادی به پیوستن دوباره به این تیم داشت، اما اعلام کرد تا زمانی که رقیب احساسیاش به نام «شوالیه سیاه» که علاقه زیادی به کریستال داشت، گروه را ترک نکند، بهطور رسمی به انتقام جویان نمیپیوندد. در برههای از زمان کریستال به همراه چندین قهرمان دیگر، در طی جریانی که با شخصیت «Onslaught» داشتند، در یک دنیای جیبی گم شده بود. بعد از این اتفاقات، پیترو تلاش کرد تا کدورتهایی را که بین او و کریستال به وجود آمده بود کنار بزند و بعد از آشتی کردن با او، دوباره خانوادهی خود را تشکیل دهند. پیترو دوباره ارتباط خود با مردان ایکس را کمتر از قبل کرد و در تلاش بود تا تمام وقت و تمرکز خود را روی مراقبت از تنها دخترش صرف کند.
بعد از اینکه پیترو متوجه شد که اکسِدوس به همراه تیم شرورانهای به نام «Acolytes» قصد دارد تا در طی عملیاتی به قلعهی نظامی تکامل عالی حمله کنند، به تیم «شوالیههای واندگور» پیوست. همین موضوع باعث شد که او به همراه دخترش لونا برای مدت زمانی در همان محل سکونت داشته باشند. در همان مدت زمانی که پیترو در آنجا حضور داشت، در معرض ایزوتوپ E قرار گرفت؛ مادهای که باعث افزایش چند برابری تواناییها و قدرتهای سرعتیاش شد. او باری دیگر به تیم انتقام جویان که شکل جدیدی به خود گرفته بود، پیوست.
- جینوشا:
پیترو تصمیم گرفت که برای محافظت بیشتر از دخترش، لونا را به سمت کریستال بفرستد. زمانی که سازمان ملل از مگنیتو تقدیر کرد و بعد از جریانات خط داستانی «جنگ مگنیتو» حکومت کشور جینوشا را به او اعطا کرد، پیترو هم به کابینهی او پیوست. پیترو در این زمان هنوز هم از مگنیتو منتفر و عصبانی بود و اصلا به او اعتماد نداشت. با این حال اینگونه اعتقاد داشت که در این برهه باید تا جایی که میتواند نزدیک او باشد تا مطمئن شود که سیاستهای او، به مرور زمان بیرحمانه و ستمگرانه نخواهد شد. در نهایت پیترو مدت زیادی نتوانست جلوی خودش را بگیرد، شورش کرد و مگنیتو او را از کشور خود بیرون انداخت. بعد از این جریان، او به کمک شخصیت «پولاریس» که خواهر ناتنی خود او محسوب میشد، مخفیانه به این کشور بازگشت و تلاش کرد تا از راههای زیرزمینی به انسانهای این سرزمین کمک کند. او قصد داشت با این کار مخفیانه جاسوسی کارهای پدرش را بکند و در زمان لازم، اعضای تیم انتقام جویان را علیه مگنیتو وارد کشور کند. با این حال این نقشه هم خیلی موفق نبود و بعد از مدتی او دستگیر و دوباره از این کشور بیرون انداخته شد.
- خاندان ام:
شخصیت کوئیک سیلور در این خط داستانی، نقش بسیار مهمی را ایفا کرده است. زمانی که اسکارلت ویچ دیوانه شد، به اعضای تیم انتقام جویان حمله کرد و نفر از این تیم از جمله همسر خود را به قتل رساند، پیترو در تعطیلات و مسافرت به سر میبرد و در حال «خواندن یک کتاب» بود. در همین حین، تیم انتقام جویان و مردان ایکس به ملاقات پروفسور ایکس و دکتر استرنج رفتند تا درباره وضعیت فعلی واندا و همچنین سرنوشت او صحبت کنند. پیترو که از وضعیت خواهرش باخبر شده بود، تصور میکرد که این ابرقهرمانان کنار یکدیگر جمع شدند تا در نهایت خواهر او را به قتل برسانند به همین دلیل او به سرعت به کشور جینوشا رفت و مگنیتو را التماس کرد تا در حق او و خواهرش لطفی بکند.
خاندان ام در واقع یک واقعیت جایگزین و غیرواقعی است که درون آن اعضای این خاندان توانستند تقریبا به تمامی خواستههای خود برسند و جهش یافتهها به ارج و قرب و دلخواه خود دست یافتند
مگنیتو که خود را شکست خورده میدید و هیچ نقشهای نداشت، اصلا نمیتوانست فکر کند که باید چه کاری انجام دهد. پیترو، اسکارلت ویچ را قانع کرد تا دنیا را به واقعیت خاندان ام تبدیل کند؛ واقعیتی که در آن، هر کسی به همان آرزوهایی که دوست داشت، رسیده بود و جهش یافتهها تبدیل به اکثریت و اعضای بسیار مهم جامعه و انسانها تبدیل به اقلیت شده بودند.
در این واقعیت جالب، پدرشان که مهمترین عضو خانواده محسوب میشد، بزرگترین خواستهی قلبیاش که رسیدن به قدرت جهانی و همچنین حکومت بر سرتاسر دنیا بود، محقق شده بود. همچنین جامعهی جهش یافتهها روندی صعودی پیدا کرده بود. پیترو در این واقعیت نقش یک شاهزادهی وفادار را ایفا میکرد و در خدمت پدرش بود. بعد از مدتی، این فریب برای مگنیتو آشکار شد و او دریافت که این رویا دروغی بیش نبوده است. از آنجایی ولورین توانست باری دیگر حافظهی خود را بهدست بیاورد، به بقیه قهرمانان روی زمین از جمله شخصیت مرموزی به نام «لایلا میلر» کمک کرد تا دوباره حافظهی خود را بهدست بیاورند و به مبارزه با مگنیتو بروند. دیگر در آن زمان هم خود مگنیتو به حقیقت ماجرا پی برده بود و میدانست که این پیترو است که باید سرزنش شود. به همین دلیل او به سراغ پیترو رفت و او را آنقدر کتک زد تا در نهایت پسرش را به قتل رساند زیرا معتقد بود که پیترو از این فرصت سوء استفاده و به رویاهای او توهین کرده است. از طرف دیگر هم اسکارلت ویچ شاهد این ماجرا بود. بعد از این اتفاق، واندا برادرش را دوباره به زندگی بازگرداند. اما ماجرا به همینجا ختم نشد؛ اسکارلت ویچ با بیان کردن عبارت مرگبار «هیچ جهش یافتهی بیشتری نباید دیگر وجود داشته باشد»، قدرت ۹۹٪ از کل جمعیت جهش یافتهها را از آنها گرفت که در این میان بهطور تصادفی برادر خودش هم فاقد هرگونه قدرتی شد.
- پسر ام و X-Factor:
ادامهی داستان این شخصیت در سری کتاب کمیک Son of M اتفاق میافتد. پیترو که دیگر در این زمان قدرتهای خود را از دست داده بود و تمایل زیادی به خودکشی داشت، به همراه کریستال باری دیگر به شهر آتیلان رفت تا قوای خود را بهدست بیاورد. بعد از اینکه پیترو بهبود یافت، بهطور مخفیانه به تالار «تریگن میستز»، منبع جهشها و تواناییهای گروه اینهیومنز، رفت تا دوباره بتواند قدرتهای خود را بهدست بیاورد. به جای این اتفاق، او توانایی سفر در زمان را بهدست آورد. او بدون اینکه هیچ اجازهای از شخصیت «بلک بولت» بگیرد، تکههایی از کریستالهای تریگن را دزدید، آنها را در بدن خود وارد کرد و بهٔطور مکرر دخترش لونا را در معرض این کریستالهای قرار داد تا به این واسطه بتواند قدرتها و تواناییها به او اعطا کند. بعد از این جریان، او خودش را به عنوان «ناجی» نژاد جهش یافتهها معرفی کرد. او یک فروشگاه در «شهر جهش یافته» به راه انداخت و به تمام جهش یافتههایی که قدرتهایشان را در طی خط داستانی M-Day از دست داده بودند، قول داد که دوباره قدرتهایشان را به دست خواهند آورد.
با این حال چیزی که در این میان او به مشتریان خود اطلاع نداد این بود که این کریستالها، همیشه نمیتوانستند قدرت این جهش یافتهها را به سلامت به آنها بازگردانند بلکه فیزیولوژی انسانهای بسیار زیادی هم در نتیجه «درمانهای» پیترو تحت تاثیر قرار میگیرد و اغلب آنها جان خود را از دست داده بودند. بعد از مدتی، زمانی که سر و صدای فعالیتهای پیترو زیاد شد، گروه اینهیومنز به ملاقات کوئیک سیلور رفتند تا این کریستالها را از او پس بگیرند اما پیترو در پاسخ به آنها اعلام کرد که او با این کریستالها کارهای زیادی کرده است و این کریستالها در پوست او جاسازی شدهاند. در همین حین کریستال به کوئیک سیلور اعلام کرد که براساس قانونهایی که در گروه اینهیومنز وجود دارد، ازدواج آنها دیگر منحل شده است. بعد از چندین مرگ و در طی خط داستانی کمیک X-Factor، ریکتور که بهطور موقت قدرتهای خود را بازیابی کرده بود، از آنها استفاده کرد تا این کریستالها را از بدن پیترو بیرون بیاورد و همین موضوع او را باری دیگر تبدیل به یک انسان معمولی و بدون قدرت کرد. بعد از گذشت مدتی، پیترو در طی جریانی جان لایلا میلر را از خطر غرق شدگی نجات داد به این دلیل که او برنامه داشت تا این فرد را خودش و با دستان خود به قتل برساند. زیرا اعتقاد داشت که همین لایلا میلر باعث سقوط آنها در خط داستانی خاندان ام شده بود. زمانی که پیترو قصد کشت لایلا را داشت و برای مدت بسیار کوتاهی در کشتن او تردید کرد، این فرصت را به لایلا داد که فرار را به قرار ترجیح دهد و آن محل را ترک کند.
در خط داستانی کتاب کمیک X-Factor: The Quick and the Dead، پیترو بعد از مبارزهای که با لایلا میلر انجام داد، غش کرد و بیهوش در سنترال پارک رها شد. زمانی که او باری دیگر هوشیاری خود را بهدست آورد، اصلا خودش را نمیشناخت به همین دلیل پلیس او را در زندان عمومی زندانی کرد. در این زندان پیترو توهمهای زیاد و مختلفی را تجربه کرد که تا حد زیادی او را آزار میداد؛ او توهمهایی درباره خواهرش، پدرش، همسر و فرزندش میدید و حتی لایلا میلر هم در توهمات او حضور داشت که برای پیترو توضیح داد که شانس درِ خانهی او را زده است و اعلام کرد که او هنوز یک جهش یافته به حساب میآید. پیترو به واسطهی پنجره زندان مشاهده کرد که یک پسر در حال پرت کردن نامزد خود از روی سقف خانهاش است. او با دیدن چنین صحنهای، بلافاصله از سرعت ابرانسانی خود استفاده کرد، از زندان خود فرار کرد و این زن بیچاره را نجات داد. او به این نتیجه رسید که دیگر باید گذشتهی شرورانه و اعمالی را که در گذشته انجام داده است، کنار بگذارد و برای ساختن آیندهای بهتر قدم بردارد.
- قیام Chthon:
بعد از اینکه کوئیک سیلور توسط شخصیتی به نام «Modred the Mystic» دستگیر و زندانی شد، بدن او به عنوان یک جسم حامل، به خدای شیطانیای به نام Chthon پیشنهاد شد. بعد از این جریان و پیشنهاد چنین جسمی، Chthon هم آن را قبول کرد و به طور کامل کنترل این جسم را در دست خود گرفت. به لطف اسکارلت ویچ که در واقع همان شخصیت لوکی بود که به شکل اسکارلت ظاهرش را تغییر داد و همچنین گروه مایتی اونجرزِ «هنگ پیم»، جسم کوئیک سیلور تطهیر و کنترل Chthon از روی این بدن برداشته شد.
- انتقام جویان قدرتمند:
بعد از اینکه هنک پیم به همراه گروه انتقام جوی قدرتمند خود به کمک کوئیک سیلور آمد و او را در شکست دادن چنین دشمنی کمک کرد، کوئیک سیلور هم تصمیم گرفت که در چندین عملیات مانند از بردن تهدیداتی مثل سوورم و تایتان به آنها کمک کند. پیترو در طی اقدامی تصمیم گرفت تا تمامی جرمهای اخیری را که توسط یک اسکرال دغلباز مرتکب شده بود، روی کاغذ بنویسد. او در نهایت به تیم پیوست تا بعد از مدتی بتواند به خواهر خود بپیوندد.
در برههای از زمان، کوئیک سیلور برای اینکه روی برخی جنایات خود سرپوش بگذارد و به نوعی به خود شانس دوبارهای برای جبران بدهد، به دروغ به همه گفت که در آن زمان او تحت کنترل یک اسکرال بود. با این حال بعدها مشخص شد که این موضوع دروغی بیش نیست
حال بعد از گذشت مدتی و بعد از اینکه پیترو، هنک پیم را در جنگی شخصی علیه شخصیتی به نام «رید ریچاردز» کمک کرد، گروه مایتی اونجرز با امپراطور باستانی گروه اینهیومنز یعنی «The Unspoken» وارد یک بحث و جدل خاصی شدند. آنها با استفاده از تمامی انتقام جویانی که در آن زمان فعالیت میکردند، توانستند این پادشاه دیوانه و طرحهای او را متوقف کنند. در همین حین، پیترو هم از این شرایط استفاده کرد تا دوباره با همسر سابق خود کریستال و همچنین دخترشان لونا ارتباط برقرار کند و باری دیگر با آنها متحد شود. از طرف دیگر تمامی اعضای اینهیومنز هم به طور رسمی او و تمامی جنایتهایی که او علیه نژاد آنها انجام داده بود، بخشیدند. متاسفانه، لونا کاملا به این موضوع واقف بود که در آن زمان، پدرش توسط یک عضو اسکرالی تسخیر نشده و تحت کنترل آنها این جنایتها را انجام نداده بود (البته علاوه بر لونا، هنری پیم و همچنین خدمتکار تیم انتقام جویان یعنی جارویس از حقیقت پنهان شده در این دروغ باخبر بودند). با این حال لونا به خاطر عشقی که به پدرش داشت به او قول داد که این موضوع را به هیچکس اطلاع نخواهد داد اما در نهایت به او گفت که هیچوقت دیگر به او احترام نخواهد گذاشت. او بعد از این جریان دوباره همان لباس سبز اصلی خود را بر تن کرد و به تمامی انهیومنزها دروغ گفت. او به آنها اعلام کرد که بخش زیادی از جرمهای گذشتهی او به خاطر کنترلی که یکی از اسکرالها روی او داشت اتفاق افتاده بود. با این حال هنری پیم هم روی این دروغ سرپوش گذاشت زیرا احساس میکرد که کوئیک سیلور لایق یک شانس دوباره است تا بتواند خود را اصلاح کند.
او در این برهه زمانی دیگر متوجه شد، فردی که گروه را جمعآوری کرد و برای شکست دادن Chthon به کمکش آمد، در واقع لوکی بوده که ظاهر اسکارلت را به خود گرفته است. او که از این موضوع بسیار عصبانی شده بود، به همراه دیگر اعضای تیم به «جزیرهی سکوت» رفتند تا برای این خدای شرارت یک تله بگذارند. بعد از اینکه آنها لوکی را دستگیر و در دستگاهی که توسط هنک پیم طراحی شده بود، زندانی کردند، پیترو شکنجههای این خدای شرارت را آغاز کرد تا بتواند اطلاعاتی درباره محل تقریبی واندا بهدست بیاورد. لوکی هیچ اطلاعاتی در این زمینه به پیترو نداد و در عوض با برادرش ثور ارتباط برقرار کرد و ملتمسانه از او خواست تا به کمکش بیاید. ثور به آن محل رسید و به کوئیک سیلور به خاطر نحوهی برخوردی که با برادرش داشت، حمله کرد. کوئیک سیلور توانست از رعد و برقهای خدای رعد و برق پیشی بگیرد اما در نهایت او پیروز میدان شد.
- قیام فرزندان:
بعد از تمامی این اتفاقات او تمام تلاش خود را به کار گرفت تا خواهر خود اسکارلت ویچ را که مدت زیادی ناپدید شده بود، پیدا کند. او به کوه واندگور رفت تا ببیند که آیا ردی از خواهرش در آنجا پیدا میکند یا خیر. در طی همین جریان، او با گروه «انتقام جویان جوان» و مگنیتو که آنها هم برای پیدا کردن اسکارلت ویچ به کوه واندگور آمده بودند، ملاقات کرد. کوئیک سیلور تصمیم گرفت به سراغ یکی از خواهر زادههای خود به نام «ویکن» برود تا به کمک او به دنبال خواهرش بگردد اما در همین حین توسط پدر و دیگر خواهر زادهاش به نام «اسپید» متوقف شد. بعد از اینکه ویکن اعلام کرد که شاید مگنیتو این کار را انجام داده تا کارهایی که در گذشته انجام داده را جبران کند، کوئیک سیلور به شدت از این حرف عصبانی شد و در پاسخ به او گفت: «خواهر زاده، آخرین باری که من به خودم اجازه دادم تا چنین تفکری را باور کنم.... پدرم تلاش کرد من را به قتل برساند». در همین برهه از زمان، آنها متوجه شدند که اسکارلت ویچ در واقع در لاتوریا حضور دارد به همین دلیل کوئیک سیلور به همراه دیگر دوستان و همراهانش عازم لاتوریا شدند تا او را نجات دهند. در پایان این خط داستانی، در نهایت خود واندا بازگشت و خود را تحویل تیم مردان ایکس و انتقام جویان داد. همین موضوع باعث شد که مبارزه بزرگی بین این دو گروه اتفاق بیوفتد. با این حال در نهایت واندا از این دو گروه هم دست کشید و باری دیگر با برادرش پیترو متحد شد.
- دوران قهرمانی:
در این برهه زمانی، کوئیک سیلور به جمع کارکنان و آموزگاران آکادمی انتقام جویان پیوست تا به همین واسطه به دانش آموزان جوان و تازهکار کمک کند و به آنها نحوهی تبدیل شدن به یک قهرمان را آموزش دهد. او تصمیم گرفت برای انجام این کار، خود را از میراث پدرش مگنیتو دور کند. یکی از همین دانش آموزان جدید پیترو به نان «Finesse» متوجه شد که دزدیده شدن و کنترل شدن او توسط اسکرالها دروغی بیش نیست. او از همین موضوع استفاده کرد تا به زور، به خواستهای که از معلمش داشت، برسد. او از معلم خود خواسته بود تا «کلاسهای خصوصی» برای او ترتیب دهد و تمام مواردی را که در زمان حضورش در انجمن برادری جهش یافتههای شرور آموخته بود، به او بیاموزد. فینِس معلم خود کوئیک سیلور را متقاعد کرده بود که به او در جستجوهایش برای یافتن فردی به نام «تسک مستر» کمک کند؛ فردی که ممکن بود پدر واقعی او باشد. آنها برای انجام کارهای خود به محلی رفتند که تصور میکردند یک اردوگاه آموزشی رها شده است. اما در همان حین متوجه شدند که جریان برعکس تصور آنهاست و آنها بهسرعت تمامی مجرمانی را که در آنجا دیدند، دستگیر کردند. کوئیک سیلور به عمارت بازگشت و به تیگرا برخورد کرد؛ او بهشدت از دست برخی از دانش آموزان ناراحت بود زیرا آنها او را مورد تمسخر قرار داده بودند. کوئیک سیلور بعد از شنیدن این صحبتها، تیگرا را قانع کرد تا کاری کند که آنها از آکادمی اخراج شوند. بعد از مدتی در فضای جدید آکادمی انتقام جویان، مشخص شد که کوئیک سیلور باید به عنوان دستیار یکی از استادان، شخصیت «لایت اسپید» را تحت تربیت و آموزش خود قرار دهد.
بعد از گذشت مدتی، کوئیک سیلور به تیم ابرقهرمانی خصوصیای به نام X-Factor پیوست. در طی یکی از کنفرانسهای مطبوعاتیای که کوئیک سیلور داشت، تمامی اقدامات او مانند دوباره قدرتمند کردن برخی جهش یافتهها و دروغ گفتن درباره دزدیده شدن توسط اسکرالها و تمامی این جریانات توسط شخصیت نام «Fatale» به میان کشیده شد. او در این کنفرانس مسئولیت تمامی این اتفاقات را برعهده گرفت و خطاب به تمام مردم اعتراف کرد که او مسئول تمامی این اتفاقات بود و تمام این مدت در تلاش بود تا از روبهرو شدن با عواقب این جریانها دوری کند؛ همین اتفاق باعث شد که پیترو بتواند باری دیگر احترام دخترش را بهدست بیاورد و این دو نفر با یکدیگر آشتی کردند.
در این برهه زمانی، واندا و بقیهی قهرمانان و شروران، در طی یک مبارزه با شخصیت «Red Onslaught»، یک واژگونی اخلاقی و روحی را تجربه کردند. کوئیک سیلور و پدرش مگنیتو تلاش کردند تا با نسخهی واژگون شدهی واندا صحبت کنند اما در همین حین واندا به آنها حمله کرد و طلسمی خواند که به واسطهی این طلسم، او قصد داشت تمام بستگانی خونی خود را تنبیه کند. بعد از اینکه این طلسم اجرا شد، تنها این کوئیک سیلور بود که تحت تاثیر طلسم واندا قرار گرفت. همین موضوع باعث شد تا واندا متوجه شود که مگنیتو پدر واقعی و بیولوژیکی آنها نیست.
بعد از گذشت مدتی کوئیک سیلور و اسکارلت ویچ در طی سفری به سیارهی «Counter-Earth» رفتند. بعد از اینکه پیترو و واندا توسط شخصیتی به نام «لومنس» (زنی که توسط مواد ژنتیکی اسکارلت ویچ و کوئیک سیلور ساخته شده بود)، تعقیب و شکست داده شد، توسط خود تکامل عالی نجات داده شدند. تکامل عالی به آنها گفت که این دو خواهر و برادر در واقع فرزندان جنگو و ماریا ماکسیموف به نام آنا و ماتئو هستند که مدت بسیار زیادی همه آنها را مرده فرض میکنند. او همچنین به این دو اعلام کرد که آنها اصلا افراد جهش یافتهای نبودند و نیستند بلکه آنها بخشی از آزمایشات تکامل عالی هستند. پیترو و واندا بعد از اینکه از آزمایشات تکامل عالی فرار کردند، به سراغ Avengers Unity Division رفتند؛ واحدی که به سیارهی Counter-Earth سفر کردند تا این دوقلوها را پیدا کنند. بعد از انجام این کار، آنها به ساکنین Lowtown کمک کردند تا حمله و اذیت و آزار خالقشان در امان بمانند. بعد از اینکه تکامل عالی شکست خورد و به همراه لومنس به درون یک پورتال فرار کرد، کوئیک سیلور و اسکارلت ویچ هم به همراه Avengers Unity Division به زمین بازگشتند.
زمانی که دومین جنگ داخلی بین ابرقهرمانان آغاز شد، پیترو به سراغ واندا رفت و از او طلب کمک کرد. اما واندا حاضر نشد تا به پیترو کمک کند زیرا او و پیترو درباره اینکه کدام جبههی این مبارزه حرف درست را میزنند، اختلاف نظر داشتند. پیترو اصلا این موضوع که باید مردم را براساس آن چیزی که از آنها میبینیم و آنها انجام میدهند توصیف کنیم، قبول نداشت. از طرف دیگر واندا احساس میکرد که این موضوع میتواند اتفاقات نسبتا خوبی را به ارمغان بیاورد و میتواند در آینده باعث شود که آنها خیلی از کارهای اشتباه خطرناکی که در گذشته انجام داده بودند، انجام ندهند. اتفاقاتی که در گذشته رخ داده بود باعث شد تا او احساس کند که معرفی قدرتهایش و کمک به این مبارزه، میتواند منجر به رخ دادن اتفاقات خطرناکتری نسبت به وضعیت موجود، بشود. با این حال پیترو اصلا به نظرات خواهرش احترام نمیگذاشت همین موضوع باعث شد که واندا به شدت از دست او عصبانی شود زیرا پیترو هنوز احساس میکرد که خواهرش یک بچه است و مدام سعی داشت به او بگوید که چه کار کند و چه کار نکند. این اصرار بیش از حد پیترو باعث شد که واندا کاملا بیپرده به او بگوید که همین اخلاق بد او که اصلا از اشتباهات گذشتهاش درس نمیگیرد، او را تبدیل به یک جامعه ستیز کرده است. واندا همچنین به او اعلام کرد که او از لحاظ ذهنی و تله پاتیکی، تحت کنترل رد اسکال قرار دارد و به عنوان بخشی از کمپین فعلی اسکال، نقش یک «مامور خفته» را در تیم انتقام جویان ایفا میکند.
در طی خط داستانی Secret Empire، کوئیک سیلور به عنوان یکی از اعضای تیم Underground ظاهر شد؛ یک تیم جنبشی مقاومتی که علیه سازمان هایدرا شکل گرفته بود و از زمانی که این سازمان ایالات متحده را تحت کنترل خود درآورد، این تیم جنبشی فعالیت خود را آغاز کرد. در همین حین کوئیک سیلور به همراه هرکول یک نیروی ضربتی تشکیل دادند تا قطعات مختلف مکعب کیهانی را پیدا کنند. آنها با استفاده از مکعب کیهانی قصد داشتند کاپیتان آمریکا را به حالت معمولی و اصلی خود بازگردانند.
- میراث مارول:
در طی خط داستانی Avengers: No Surrender کوئیک سیلور یکی از قهرمانانی محسوب میشد که در بازی کیهانی دو شخصیت «گرند مستر» و «چلنجر» باقی مانده بود. در طی این برهه زمانی اسکارلت ویچ قصد داشت ویژن یخزده را احیا کند، اما بعد از مدتی این روند تغییر کرد و کوئیک سیلور به جای ویژن منجمد شد. او بعدا از زیرکی بسیار زیاد و همچنین قدرتهای اسکارلت ویچ استفاده کرد تا به دوستان انتقام جوی خود که در مخمصهای گیر افتاده بودند، کمک کند اما همین موضوع باعث شد که او از حداکثر توانایی خود فراتر رود و جان خود را از دست بدهد.
در انتها به انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت پیترو ماکسیموف/کوئیک سیلور در آن حضور داشت:
- فیلم X-Men: Days of Future Past محصول سال ۲۰۱۴ با بازی ایوان پیترز
- فیلم Captain America: The Winter Soldier محصول سال ۲۰۱۴ با بازی آرون تایلر-جانسون
- فیلم The Avengers: Age of Ultron محصول سال ۲۰۱۵ با بازی آرون تایلر-جانسون
- فیلم X-Men: Apocalypse محصول سال ۲۰۱۶ با بازی ایوان پیترز
- انیمیشن سریالی X-Men: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ با صداپیشگی ادریان ایگن
- انیمیشن سریالی X-Men: Evolution محصول سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۳ با صداپیشگی ریچارد ایان کوکس
- انیمیشن سریالی Wolverine and the X-Men محصول سال ۲۰۰۹ با صداپیشگی مارک هیلدرث
- انیمیشن سریالی The Super Hero Squad Show محصول سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ با صداپیشگی اسکات منویل
- بازی Captain America and the Avengers
- بازی X-Men Legends II: Rise of Apocalypse
- بازی Marvel: Ultimate Alliance 2
- بازی Marvel Super Hero Squad: The Infinity Gauntlet
- بازی X-Men: Destiny
- بازی Marvel: Avengers Alliance
- بازی Marvel Heroes 2015
- بازی Lego Marvel's The Avengers