معرفی شخصیت گرین گابلین، نورمن آزبورن
نورمن آزبورن یک کارخانهدار بیاخلاق و رئیس کمپانی آزکورپ به حساب میآمد. او در طی اتفاقی، در معرض یک فرمول آزمایشی قرار گرفت. این فرمول تواناییهای فیزیکی او و همچنین هوشش را تا حد زیادی افزایش داد اما همانند هر چیز دیگری، ضررهای خودش را داشت؛ این فرمول باعث شد که او به سمت دیوانگی و جنون کشیده شود. بعد از این اتفاق، او برای مدتهای زیادی تقریبا به اندازه چند دهه، به عنوان ترسناکترین دشمن شخصیت اسپایدرمن نام برده میشود. بیش از هر چیزی، نورمن آزبورن برای قتل «گوئن استیسی»، طراح خط داستانی Clone Saga و رئیس دورهای سازمان شیلد شناخته شده است. با اینکه او به طور کلی دشمن اصلی اسپایدرمن به حساب میآید اما در طی زندگی خود و جریانات مختلف، با ابرقهرمانان بسیار زیادی در دنیای مارول وارد مبارزه شده است.
شخصیت نورمن آزبورن یک شخصیت ابرشرور خیالی به حساب میآید که در کتابهای کمیکی که توسط کمپانی مارول کامیکس منتشر میشود، حضور مییابد. این شخصیت توسط استن لی (نویسنده و سردبیر مارول) و همچنین استیو دیتکو (نویسنده و هنرمند) خلق شده است. نورمن آزبورن اولین بار در قسمت ۱۴ سری کتاب کمیک The Amazing Spider-Man که در جولای سال ۱۹۶۴ منتشر شد، حضور یافت. این کتاب به عنوان اولین و بهترین نسخهی تجسم شخصیت گرین گابلین شناخته شده است.
نورمن آزبورن یا همان گرین گابلین، از همان ابتدا از گابلین گلایدر استفاده نمیکرد بلکه از یک وسیلهای مانند چوب جارو استفاده میکرد که آن را به جت مجهز کرده بود
او در قالب شخصیت گابلین، یک ظاهر با سبک و تم هالووین را انتخاب کرد: او لباس یک جن را بر تن میکرد، روی یک وسیله نقلیهی خفاش مانند به نام «گابلین گلایدر» سوار میشد و یک سری سلاح فوق پیشرفته برای انجام کارهای خود استفاده میکرد؛ سلاحهایی مانند یک سری نارنجکهای خاص به نام «بمبهای کدو تنبلی»، تا بتواند شهر نیویورک را در ترس و وحشت فرو ببرد. در برهه زمانیهای مختلف، نورمن آزبورن اغلب اوقات با ابرشرورهای دیگری مانند «دکتر اختاپوس» و «میستریو» و همچنین گروههایی شروریای مانند «سینیستر سیکس» و «دارک اونجرز» همکاری میکرد و متحد میشد ولی این روابط مدت زیادی به طول نمیانجامید زیرا او تمایل بسیار زیادی برای ایجاد هرج و مرجهای غیرقابل کنترل داشت. در سالهای اخیر، آزبورن توانست وضعیت جدیدی را به دست بیاورد و در عموم، لقب یک قهرمان را گرفته بود. در این برهه زمانی، او اولین نسخه و تجسم شخصیت «وطن پرست آهنی» به حساب میآمد.
از آنجایی که گرین گابلین یکی از دشمنان بسیار بزرگ اسپایدرمن به حساب میآید، به همین دلیل او همیشه در لیستهای مختلف، به عنوان شرورهای برتر و خیلی جالب شناخته میشود. جالب است بدانید که او تقریبا همیشه یکی از اعضای لیست بزرگترین شرورهای کتابهای کمیک تاریخ محسوب میشود. محبوبیت بسیار زیادی که این شخصیت توانسته در طی این سالها بهدست بیاورد، باعث شده تا در قالب محصولات مختلفی در میان طرفدارانش حضور داشته باشد. او حتی برای برخی از سازههای دنیای واقعی هم یک منبع الهام بود و در آثار رسانهای مختلف هم به او اشاره شده است. علاوه بر کتابهای کمیک، شخصیت نورمن آزبورن انواع مختلف رسانهای مانند لایو اکشن، انیمیشن و بازیهای ویدیویی، نقش دشمن اسپایدرمن را ایفا کرده است.
نورمن آزبورن فرزند یک مرد تاجر بسیار ثروتمند به نام «امبرسون آزبورن» است. نورمن در شهر نیو هیون ایالت کنتیکت متولد شد. او تقریبا دوران کودکی بسیار خوب و بدون مشکلی داشت تا اینکه امبرسون در روند اختراع کمپانی خودش شکست خورد و بخش زیادی از ثروت خانوادگیاش را از دست داد. همین موضوعات باعث شد که امبرسون به سمت مواد الکلی روی بیاورد و بهشدت خشن شود. نورمن جوان و همچنین مادرش اغلب اوقات هدف سوءاستفادههای فیزیکی و همچنین روحی و روانی امبرسون قرار میگرفتند. او قصد داشت با انجام این کارها، شکستهایی که زندگیاش را نابود کرده بود، جبران کند. این سوءاستفادهها و آزار و اذیتها باعث شد که نورمن متوجه شود، تنها یک فرد قوی میتواند از این شرایط جان سالم به در ببرد. همانجا به خودش قول داد که هیچوقت ضعیف نباشد. همین نتیجهگیری باعث شد که او سگ خانواده را بکشد زیرا احساس میکرد که این سگ هم یکی عوامل مشکلساز در زندگیاش است.
در یک شب طوفانی و پر از رعد و برق، امبرسون برای اینکه ترس پسرش نسبت به تاریکی را از بین ببرد، نورمن را در یکی از خانههای خانوادگی خود که کاملا خالی بود، تنها رها و او را همانجا زندانی کرد. زمانی که نورمن در آن خانهی خالی حضور داشت و با ترسهای خود دست و پنجه نرم میکرد، با یک هیولای سبز و جن مانند روبهرو شد؛ هیولایی که تمام مدت نورمن را زیر نظر داشت و او را تعقیب میکرد. نورمن که تنها در آن تاریکی بود، از این میترسید، زمانی که این تاریکی جایش را با روشنایی عوض کند، این هیولا به سراغش برود و او را بخورد. به همین دلیل به تاریکی چسبید و آرزو میکرد که این تاریکی هیچوقت او را رها نکند. درست در همان شب، او متوجه شد که تاریکی، بسیار بهتر از روشنایی است.
اتفاقات و رویاروییهایی مانند این شب، باعث شد که نورمن یک نیاز نسبت به قدرت و ثروت پیدا کند تا هیچوقت همانند پدرش یک شکست خوردهی معتاد و خشن نباشد. او بهشدت تلاش کرد تا بتواند ثروتی را که داشته، بهدست بیاورد. نورمن آنقدر در تحقق این هدف خود مصمم شده بود که تقریبا هیچ چیزی نمیتوانست مقابل او بایستد و او را از رسیدن به هدفش منع کند. نورمن توانست با یک بورسیه علمی و همچنین نمرههای خوبی در رشته شیمی و مهندسی برق، در دانشگاه Empire State University به تحصیل بپردازد. زمانی که نورمن در این دانشگاه مشغول تحصیل بود، با زن جوانی به نام «امیلی» آشنا شد و بعد از مدتی به این زن دل بست. با اینکه نورمن تمایل بسیار زیادی به قدرت و ثروت داشت، اما امیلی توانست یک تعادل خوبی را در این مرد جوان به وجود بیاورد و ویژگیهای بسیار خوبی را در او ایجاد کند. این دو نفر بعد از گذشت مدتی با یکدیگر ازدواج کردند و یک پسر به نام «هارولد آزبورن» به دنیا آوردند. نورمن بهشدت عاشق امیلی بود و هیچ حد و حدودی برای این عشق وجود نداشت. با این حال، زمانهای خوش برای همیشه ماندگار نیستند و امیلی مدت خیلی کمی بعد از به دنیا آوردن هارولد، جان خود را از دست داد. بعد از این اتفاق ناگوار، نورمن تبدیل به یک پدر تنها، دیوانه، گمراه و بدبخت شده بود. دیگر امیلیای وجود نداشت که به زندگی نورمن نور ببخشد و ویژگیهای خوب او را بیدار کند به همین دلیل او دوباره تصمیم گرفت که به دنبال قدرت و ثروت برود و در این روند، هری را نادیده میگرفت و از او غافل شده بود.
نورمن بعد از اینکه در رشتههای تجارت و شیمی فارغالتحصیل شد، شرکت خود را با نام «OsCorp» ثبت و ساخت آن را آغاز کرد. او در طی انجام این کار، با استاد قدیمی و پیر خود یعنی «دکتر مندل استروم»، همکار شده بود. او کم کم تبدیل به یک فرد موفق و ثروتمند شده بود اما هنوز هم یک فرد تاجر بیرحم و ظالم به حساب میآمد و همیشه تشنهی قدرت بود. زمانی که استروم مقداری پول از حسابهای شرکت قرض گرفت، آزبورن این فرصت را مغتنم شمرد و استروم را به جرم اختلاس و دزدی به پلیس تحویل داد. همین موضوع باعث شد که نورمن، تنها صاحب و مالک این کمپانی باشد.
او بارها و بارها تلاش کرد تا پیتر پارکر را تبدیل به وارث میراث خود و همچنین گرین گابلین بعدی بکند اما تا امروز اصلا موفق نشده است
در طی زمانی که استروم در زندان به سر میبرد، آزبورن تصمیم گرفت که کار و فعالیت را روی فرمول افزایش قدرتی که استروم روی آن کار میکرد، ادامه دهد. او قصد داشت بعد از اتمام این فرمول، آن را به بیشترین پیشنهاد بفروشد. آزبورن تلاش کرد تا طبق نوشتههایی که پروفسور استروم به جا گذاشته بود، این فرمول را دوباره بسازد. آزبورن برای اینکه بتواند این فرمول را تکمیل و تمامی نقصهای آن را برطرف کند، از کارمندان خود به عنوان نمونههای آزمایشی استفاده کرد. یکی از این کارمندان، فردی به نام «نلز وان آدر» بود که بعد از استفاده از این فرمول، به یک هیولای قرمز و جن مانند به نام «پروتو گابلین» تبدیل شد. او قصد داشت هر کسی را که دوست دارد به قتل برساند. طولی نکشید که پروتو گابلین به سراغ نورمن آمد و قصد داشت او را در آزمایشگاهش به قتل برساند. اما این اقدام با شکست روبهرو شد و نومن توسط «آرتور استیسی» و «جورج استیسی» نجات پیدا کرد. بعد از این حملهی شکست خورده، نورمن نوشتههای بیشتری از استروم در میز قدیمیاش پیدا کرد.
او اطمینان داشت که نوشتههای جدید، همان قطعههای گمشدهی ساخت این فرمول هستند. با این حال، زمانی که آزبورن از اطلاعات جدید استفاده کرد، ترکیب این مواد یک سبز روشن به خود گرفت و خیلی زود این ترکیبات در صورت نورمن منفجر شد. بعد از این اتفاق، او راهی بیمارستان شد اما با سرعت فوقالعاده زیاد و تقریبا ابرانسانیای خوب شد و به همان حالت قبل بازگشت. او متوجه شد که این انفجار نه تنها قدرت او را زیادی کرده، بلکه هوشش را هم به درجات بسیار بالاتری برده است. همین موضوع باعث شد که نورمن آزبورن فوقالعاده دیوانه از خط قرمز خود بگذرد و در نهایت بعد از مدتی سلامت عقلی خود را از دست بدهد.
القاب و اسامی مستعار: نورمن ورجیل آزبورن، گرین گابلین، وطن پرست آهنی، Scrier، سوپر-اداپتوید، گابلین کینگ، میسون بنکس، گرانر کوبولد، کلتوس کسدی، رد گابلین، کارنیج، فرمانده آزبورن، رئیس آزبورن، گابی، گابلین، اورلود و غیره.
اعضای خانواده: امبرسون آزبورن (پدر، مرحوم)، امیلی آزبورن (همسر)، هری لیمن (پسر)، گابریل استیسی (پسر)، سارا استیسی (دختر)، نورمی آزبورن (نوه)، استنلی آزبورن (نوه) و غیره.
تیمها: اداپتویدز، الکمکس، کابال، سنچری کلاب، دیلی باگل، دارک اونجرز، گابلین کالت، همر، هل فایر کلاب، سینیستر سیکس، تاندر بولتز، اولتیمیت سیکس و غیره.
متحدان: مامور آبرامز، الیسون مانگرین، آلوین مورفی، آماندا مکگیل، آرس، آرنیم زولا، بلک اوت، بولز آی، کاپیتان باراکودا، چارلی کوپر، کانرد مارکس، دگر، دیکن، دارک بیست، دیویس هارمون، دکتر دووم، امیلی ازبورن، گابریل استیسی، گرین گابلین کانستراکت، هدزمن، هایدرا، جرمی بریگز، کینگ میکر، کولینا فردریکسون، لوتر، مایکل پوینتر، مایکل راسی، میستر ایکس، مون استون، موراس، مستر کرین، نوه وار، نورما آزبورن و غیره.
دشمنان: ایت بال، آلوین مورفی، آمازون، آندریاس وان استراکر، انجل، آنا ماریا مارکونی، آرس، آرمر، بیست، بن ریلی، بن اوریچ، بتانی کیب، بلک ویدو، بلیز، بلینگ، بلو استرک، بور، باکی بارنز، کاپیتان آمریکا، کسی لنگ، سایفر، کلاود ناین، کلاون، دیکن، دردویل، ددپول، دث ریپر، دکتر دووم، ادی براک، الکترا، امی دولین، فایر استار، گامبیت، گوئن استیسی، هنک پیم، هری آزبورن، هاوک آی، هنری روسو، هالک و غیره.
استن لی در ابتدا قصد داشت که شخصیت گرین گابلین، یک هیولای افسانهای و باستانی باشد که در یک تابوت مصری مانند، پیدا میشود. با این حال، استیو دیتکو تغییراتی در این شخصیت ایجاد کرد و به جای یک هیولای باستانی، گرین گابلین را در نهایت تبدیل به یک انسان کرد. به همین ترتیب میتواند گفت که تمام طرح اولیه شخصیت گرین گابلین، ایدهی دیتکو بوده است. همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، شخصیت گرین گابلین برای اولین بار در قسمت ۱۴ سری کتاب کمیک Amazing Spider-Man حضور یافت. در آن زمان هویت مخفی او برای هیچکس آشکار نبود اما طولی نکشید که این شخصیت تا حد فوقالعاده زیادی محبوب شد. استن لی و استیو دیتکو بر سرِ هویت اصلی این شخصیت نظرات متفاوت و مخالفی با هم داشتند؛ استن لی دوست داشت که این شخصیت، در واقع فردی باشد که اسپایدرمن او را میشناسد اما دیتکو ترجیح میداد که یک کاراکتر جدید باشد و معرفی آن، یک احساس واقعی بودن به داستانها بدهد. استن لی در طی همین جریانات، در میان صحبتهای خود اینگونه جریان را توضیح داد:
استیو میخواست که این شخصیت، فردی باشد که ما هیچوقت در گذشته او را ندیدهایم. زیرا او اعتقاد داشت که در زندگی واقعی، معمولا اغلب شخصیتهای شرور، افرادی هستند که ما هیچوقت آنها را نمیشناختیم. اما من احساس میکردم که این نظر اشتباه است. من اینگونه احساس میکردم که این کار به نوعی خیانت به خواننده است... اگر او کسی است که تو هرگز او را نمیشناختی و او را ندیدهای، پس اصلا چه دلیلی دارد که تمام سرنخها را دنبال کنی؟ من فکر میکردم که این موضوع، خوانندگان را خسته میکند.
استن لی همچنین در بیانیه خود اعلام رد، به خاطر حافظهی ضعیفی که دارد (طبق گفتهی خودش)، ممکن است که گیج شده باشد و گرین گابلین را با شخصیت دیگری اشتباه کرده باشد. به علاوه، او در طی صحبتهای دیگر خود عنوان کرد که یادش نمیآید که یکی بودنِ نورمن آزبورن و گرین گابلین در واقع ایدهی خودش بوده یا دیتکو. با این حال، دیتکو معتقد است که این ایده به او تعلق دارد. او حتی ادعا میکند که از قسمت ۲۳ سری کتاب کمیک The Amazing Spider-Man، نورمن آزبورن را به عنوان هویت اصلی گرین گابلین مشخص کرده بود. براساس گفتههای دیتکو، او قصد داشت که «فردریک فاسول» را به عنوان گرین گابلین معرفی کند. همین اختلاف نظرها باعث شد که دیتکو، اسپایدرمن را ترک کند و در قسمت 37 این مجموعه، گرین گابلین در نهایت با نام و هویت اصلی نورمن آزبورن معرفی شد. این شخصیت در ۲۰۴۹ کتاب کمیک حضور داشت که تنها در قسمت ۱۲۲ سری کتاب کمیک The Amazing Spider-Man به نام The Goblin's Last Stand! جان خود را از دست داده است.
شخصیت گرین گابلین در ابتدا به عنوان یک شخصیت شرور ظاهر شد. او قصد داشت که دنیای زیرزمینی را تحت کنترل و رهبری خودش بگیرد. به همین دلیل برای اینکه او بتواند این کار را انجام دهد و لیاقت خود را ثابت کند، میبایست جدیدترین قهرمان شهر نیویورک یعنی اسپایدرمن را شکست میداد. هویت واقعی و مخفی گابلین در ابتدا اصلا به نمایش در نیامد. او در چندین خط داستانی مختلف حضور یافت و اثبات کرد که میتواند یک دشمن مهم و ارزشمند برای اسپایدرمن باشد. گرین گابلین پیش از اینکه از گابلین گلایدر نمادین رونمایی کند، در ابتدا از یک دسته جاروی پرنده که به جت مجهز شده بود، استفاده میکرد اما حالا از همان گابلین گلایدر استفاده میکند.
هری آزبورن، تنها فرزند نورمن آزبورن به حساب نمیآید
گرین گابلین در همان ابتدا هم دشمن بزرگ و مهمی محسوب میشد اما زمانی که به عنوان اولین شرور، توانست هویت واقعی اسپایدرمن یعنی همان پیتر پارکر را کشف کند، تبدیل به یک دشمن بسیار بزرگتر و خطرناکتر شد. در همان برهه زمانی، مشخص شد که گرین گابلین در واقع نورمن آزبورن، پدر بهترین دوست پیتر یعنی هری آزبورن است. همین موضوع، حس درام و جذابیت بیشتری را به داستانهای اسپایدرمن اضافه کرد. با این حال، او حافظهی خود را تا حدودی از دست داد و دیگر خاطرات خود به عنوان یک ابرشرور را فراموش کرد. همین موضوع باعث میشد که او برخی اوقات، در داستانها به عنوان پدر مهربان و خوشقلب هری ظاهر شود اما در نهایت او دوباره به همین شخصیت ابرشرورانهی خودش بازگشت.
اصلیترین و بزرگترین دشمن اسپایدرمن، دکتر اختاپوس بود. این موضوع تا زمانی که گرین گابلین ظاهر شد و در خط داستانیای، دوست پیتر یعنی گوئن استیسی را قتل رساند، ادامه داشت. بعد از این اتفاق، گرین گابلین به سطح جدیدی رفت و او دیگر تبدیل به اصلیترین دشمن اسپایدرمن شد و جایگاه دکتر اختاپوس را از آنِ خود کرد. زیرا او بیشتر از هر شخصیت شرور دیگری، به اسپایدرمن آسیب رسانده بود. بعد از مرگ گوئن، آزبورن هم ظاهرا مرد و از همانجا تا پایان دوران نقرهای کتابهای کمیک اسپایدرمن، دیگر ظاهر نشد.
در طی دوران غیبت نورمن، پسرِ او یعنی هری تصمیم گرفت که پا جای پای پدرش بگذارد و راه او را دنبال کند. به همین ترتیب، او خودش تبدیل به گرین گابلین جدید شد. بعد از این اتفاق هم روانپزشک هری یعنی «بارت همیلتون» هم تصمیم گرفت که هویت گرین گابلین را در دست بگیرد. در پایان دوران نقره و در اوایل دوران مدرن، «هاب گابلین» که همان نسخهی تقلیدی گرین گابلین به حساب میآید، به اصلیترین و بزرگترین دشمن اسپایدرمن تبدیل شد. در اواخر دهه ۹۰، آزبورن باری دیگر به دنیای کتابهای کمیک بازگشت. در همان برهه زمانی مشخص شد که او، از همان ابتدا همه را بازی داده است. زمانی که نورمن، فردی به نام «بن ریلی» را که همچون برادر پیتر بود، به قتل رساند، رقابت و دشمنی بین او و اسپایدرمن تا حد بسیار زیادی شدیدتر شد. در همین برهه زمانی، نورمن به نقش «تاجر شیطانی» خود بازگشت و با این موضوع که او هم یکی از معدود افرادی است که هویت واقعی اسپایدرمن را میداند، پیتر را شکنجه میکرد.
در ادامهی دوران مدرن، جنون و دیوانگی آزبورن و همچنین وابستگی و احترامی که او نسبت به پیتر به عنوان یک دشمن داشت، مورد بررسی قرار گرفت. در این برهه زمانی، شخصیتِ نورمن تا حدودی دستخوش پیشرفت میشود تا نشان دهد که علی رغم نفرت بسیار زیادی که نسبت به اسپایدرمن دارد، احترام زیادی برای او قائل است و او را تحسین میکند؛ البته با روشهای پیچیده و خاصِ خودش. او حتی تا جایی پیش رفت که پیتر را همانند پسر خودش میدانست و در تلاش بود تا کاری کند که او، میراث نورمن را به عنوان وارث گابلین ادامه دهد. بعد از مدتی، او تلاش کرد تا کاری کند که پیتر در یک مبارزهی حماسی، او را بکشد؛ البته بعد از اینکه نورمن تا حد زیادی به پیتر حمله میکرد و زندگی او را مورد تهاجم قرار میداد. حملههای نورمن به پیتر، دیگر تقریبا بیش از پیش شخصی شده بود زیرا او مدام به دوستان و اعضای خانوادهی پیتر حملهور میشد. همین موضوع باعث شد که نفرت بین این دو نفر، بیش از پیش شدید شود.
در طی خط داستانی جنگ داخلی، زمانی که نورمن تبدیل به رهبر تیم «تاندر بولتها» شد، تا حدی از اسپایدرمن فاصله گرفت. در همین خط داستانی، نقش او که دیگر تبدیل به یک رهبر شده بود، درست همانند مبارزههای مداوم او با دیوانگی و جنونش، مورد بررسی قرار گرفت. نورمن، خودش را به عنوان یک موجود قهرمانی میدید که در تلاش بود تا کارها را از راه درستشان انجام دهد و دنیا را به گونهای شکل بدهد که در ذهن و دیدگاه خودش، آن جهان به خصوص، کاملا درست و کامل بود. این نسخه از نورمن آزبورن، در خط داستانی Dark Reign هم دوباره مورد بررسی قرار گرفت و به تصویر کشیده شد. در این خط داستانی، نورمن آزبورن تبدیل به رهبر تیم اصلی ابرقهرمانی دنیا شد و در تلاش بود از قدرت خود به گونهای استفاده کند تا بتواند جهان را همانطور که دوست دارد شکل بدهد. او واقعا باور داشت که دیگر لیاقت این را دارد که از طرف مردم مورد تشویق و تحسین قرار بگیرد و از اینکه میدید، به جای او افراد دیگری که «قهرمان» خطاب میشوند، این تشویقها را دریافت میکنند، بهشدت عصبانی و ناراحت میشد.
- انتقامگیری علیه اسپایدرمن:
آزبورن که دیگر دیوانه شده بود، بهشدت تلاش میکرد تا دنیای زیرزمینی مجرمانه را تحت کنترل و رهبری خودش بگیرد. او آن هیولای سبزی را که در کودکی باعث به وجود آمدن کابوسهایش شده بود، به یاد میآورد. نورمن تصمیم گرفت که به گرین گابلین تبدیل شود و با استفاده از همین هویت، ترس و وحشت را در دل دشمنانش به وجود بیاورد. حال این گابلین، برای اینکه بتواند اعتبار و شهرتی را برای خود دست و پا کند، تصمیم گرفت که اسپایدرمن را به قتل برساند. او، دو فرد مجرم به نامهای «اسکورچر» و «هدزمن» را به سراغ این قهرمان فرستاد اما آنها خیلی زود و راحت شکست خوردند. همینجا بود که نورمن تصمیم گرفت خودش مسائل را در دست بگیرد و در نهایت خودش به دنبال اسپایدرمن گشت.
ابتدا، گرین گابلین یک قرار ملاقات را با تیم «اینفورسرز» ترتیب داد. زیرا آنها هم پیش از این از آن قهرمان عنکبوتی شکست خورده بودند و درست همانند نورمن به دنبال راهی برای انتقام گرفتن بودند. بعد از اینکه گرین گابلین این مجرمان را ترساند، به آنها قول داد که آنها میتوانند با کمک یکدیگر انتقامشان را از این مرد عنکبوتی بگیرند اما برای انجام این کار، لازم است که به حرفهای گوش کنند.
نورمن توانست به طریقی، اسپایدرمن را به استودیو فیلمی هالیوود بکشاند. در آنها، او مورد حملهی اعضای تیم اینفورسرز و خودِ گابلین قرار گرفت. گابلین در طی این حمله، از همان چوب جاروی معروف و همچنین بمبهای مخصوصش استفاده کرده بود. در پایان این مبارزه، با اینکه اسپایدرمن توانست اعضای تیم اینفورسرز را شکست دهد، اما آنقدر در طی این مبارزه خسته شده بود که اصلا نتوانست از فرار گرین گابلین جلوگیری کند.
چند ماه بعد، گرین گابلین که دیگر از گلایدر خفاشی مانند و همچنین بمبهای کدو تنبلی خود استفاده میکرد، در کلاب طرفداران اسپایدرمن، به این قهرمان تار پرتابکن حملهور شد؛ جایی که «هیومن تورچ» هم در آن حضور داشت و خیلی زود به این مبارزه پیوست. اسپایدرمن تقریبا نسبت به گرین گابلین برتری پیدا کرده بود اما طولی نکشید که صدای پدر «لیز آلن» را شنید و متوجه شد که زن عمو می، دچار حملهی قلبی شده است. درست زمانی که اسپایدرمن این خبر را شنید، به سرعت میدان مبارزه را ترک کرد. همین موضوع باعث شد که مردم علیه او شوند و گابلین بتواند یک شهرت تاثیرگذار بهدست بیاورد.
بعد از گذشت مدتی، گرین گابلین به رهبر یک باند بزرگ به نام «لاکی لوبو» حمله کرد. او قصد داشت با شکست دادن رهبر این باند، کنترل اعضای آن را در دستان خود بگیرد و به «پادشاه جرم و جنایت» تبدیل شود. بعد از انجام این کار، گابلین به گونهای وانمود کرد که انگار در حال کمک کردن به نیروهای پلیس است تا آنها بتوانند لوبو را دستگیر کنند. اما طولی نکشید که او توسط اسپایدرمن متوقف شد و شکست خورد. در این جریان، بمبهای کدو تنبلی نورمن به پایان رسیده بود اما او در نهایت توانست از آنجا فرار کند زیرا اسپایدرمن هم تا حدودی ضعیف شده بود. در طی جریان دیگری که گرین گابلین تلاش کرد تا اسپایدرمن را شکست دهد، با فردی به نام «کرایم مستر» متحد شد. با این حال، این مبارزه منجر به مرگ کرایم مستر شد و گرین گابلین هم دوباره پا به فرار گذاشت.
- کشف هویت واقعی اسپایدرمن:
گرین گابلین بعد از اینکه چندین بار توسط اسپایدرمن شکست خورد، متوجه شد که این قهرمان عنکبوتی نه تنها یک مانع به حساب میآید و نمیگذارد که او دنیای زیرزمینی را تحت کنترل خود بگیرد، بلکه یک رقیب شخصی هم محسوب میشود. به همین دلیل، بعد از مدتی گرین گابلین بهشدت نسبت به اسپایدرمن وسواس پیدا کرد. گابلین جریان دزدیای را ترتیب داد تا بتواند از این طریق توجه اسپایدرمن را جذب کند. در طی مبارزه با دزدان، اسپایدرمن در معرض یک گاز که توسط خودِ گرین گابلین ساخته شده بود، قرار گرفت؛ گازی که حس عنکبوتی اسپایدرمن را ضعیف کرد. همین موضوع به گابلین اجازه داد تا بتواند اسپایدرمن را تعقیب کند. بعد از تعقیب، گابلین متوجه شد که اسپایدرمن همان پیتر پارکر است. او تبدیل به اولین شروری شد که توسط هویت اصلی و مخفی اسپایدرمن را متوجه شود.
او دارای فاکتور بهبودی است و همین موضوع باعث شده که او تقریبا غیرقابل کشتن شود
سپس گابلین خارج از خانه اسپایدرمن، با او روبهرو شد و همانجا توانست او را تسلیم خود کند. در مخفیگاهِ او که در اسکله قرار داشت، در حالی که اسپایدرمن به غل و زنجیر کشیده شده بود، گرین گابلین هویت مخفی خود را برای او آشکار کرد و همانجا اسپایدرمن متوجه شد که اصلیترین دشمنش، نورمن آزبورن است. بعد از این اتفاق، گابلین، اسپایدرمن را آزاد کرد زیرا حس میکرد، اینکه بخواهد مرد عنکبوتی ضعیف و زندانی شده را شکست دهد، یک پیروزی تو خالی به او میدهد. در طی مبارزهای که بعد از این جریان اتفاق افتاد، گابلین توسط یک «شارژ الکتریکی شیمیایی» بیهوش شد. این اتفاق باعث شد که او یک فراموشی موقت بگیرد و چند سال اخیر زندگی خود را از یاد ببرد؛ حتی اینکه او به گرین گابلین تبدیل شده بود. اسپایدرمن لباسهای نورمن را عوض کرد و کاری انجام داد تا مقامات تصور کنند که گرین گابلین در یک جریان آتشسوزی مرده است.
بعدها، نورمن که دیگر در قالب یک فرد معمولی زندگی میکرد و از وجود زندگی گابلینی خبر نداشت، با فردی به نام «کریون شکارچی» روبهرو شد. کریون تصور میکرد که او، نزدیکترین فرد به گابلین است. کریون ادعا کرده بود که گرین گابلین، ۲۰ هزار دلار برای کشتن اسپایدرمن به او پیشنهاد کرده و حالا او قصد دارد مقداری به این جایزه اضافه کند. متاسفانه، کریون نتوانست به طور مستقیم پولش را از گرین گابلین بگیرد زیرا دیگر همه تصور میکردند که او در یک جریان آتشسوزی مرده است. به همین دلیل تلاش کرد تا نورمن را پیدا کند. از آنجایی که کریون، نورمن را هم نتوانست پیدا کند، به سراغ هری آزبورن رفت و تلاش کرد تا او را گروگان بگیرد اما توسط اسپایدرمن متوقف شد. نورمن در طی این مبارزه، به آنجا رسید و کریون به سرعت به سمت او حملهور شد. کریون خیلی زود متوجه شد که نورمن هیچ چیزی درباره گرین گابلین و همچنین پولی که او باید از این شرور سبز رنگ بگیرد، نمیداند. به همین دلیل کریون بدون اینکه آسیبی به نورمن وارد کند، او را ترک کرد.
در نهایت، حافظه و خاطرات نورمن کم کم به ذهن او بازگشتند. بعد از مدت کمی، نورمن دچار مشکلاتی شد زیرا او صحنههایی را که مرتبط با گابلین و اسپایدرمن بود، میدید؛ صحنههایی که هیچ اطلاعاتی از آنها نداشت و نمیدانست که جریان آنها چیست. در طی سخنرانی کاپیتان جورج استیسی، خاطرات نورمن صحنههایی را از مبارزهی گرین گابلین با اسپایدرمن را به او نشان داد. او دیگر به یاد آورد که خودش گرین گابلین است و کاملا آماده شده تا انتقام خود را از پیتر پارکر بگیرد. نورمن میهمانیای را برای هری ترتیب داد تا در این میهمانی، او دوستان خود را دعوت کند. نورمن قصد داشت، زمانی که پیتر به این میهمانی آمد و در وضعیت آسیبپذیری قرار داشت، به او حمله کند. پیتر توانست از خانهی آزبورن به سلامت بیرون بیاید اما پیش از آن، گابلین به خانهی زن عمو می رفته بود. مبارزهای بین این دو رخ داد و اسپایدرمن در معرض یک بمب روانگردان قرار گرفت. همین موضوع باعث شد که گابلین بتواند اسپایدرمن را ضعیف کند. با این حال، اسپایدرمن خیلی زود به حالت قبلی خود بازگشت و درست از همان بمب روی بمب استفاده کرد؛ بمبی که باعث شد نورمن دوباره دچار فراموشی شود.
مدت کمی بعد از این اتفاقات، بعد از تماشای بازی «مری جین واتسون»، نورمن در یک جای تاریک یک در به خصوص دید که او را به دردسر انداخت. مشخص شد که این در، به مخفیگاه قدیمی گابلین راه دارد و زمانی که او از این در گذشت و وارد این مکان شد، خاطراتش صحنههای مختلف زیادی را به او نشان دادند و او دوباره به گرین گابلین تبدیل شد. اسپایدرمن با او برخورد کرد و مبارزهای بین این دو شکل گرفت. از طرف دیگر هم هری آزبورن به خاطر قرصهای زیادی که مصرف کرده بود، برای درمان راهی بیمارستان شد. دومین مبارزه بین گابلین و اسپایدرمن اتفاق افتاد. اسپایدرمن، گابلین را به سمت گلایدر خود هدایت کرد تا به بیمارستان برود و پسرش هری را ملاقات کند. تصویری که نورمن از هری دید، باعث شد که او از نظر روانی و روانشناختی دچار اختلال شود. همین موضوع باعث شد که او دوباره گرین گابلین بودن خود و همچنین این حقیقت که پیتر پارکر همان اسپایدرمن است، فراموش کند.
- مرگ نورمن و بازگشت او:
در طی این برهه زمانی، شوکی که باعث شد تا آخرین فراموشی نورمن اتفاق بیوفتد و همچنین استرسهای زیادی که به او منتقل میشد، منجر شد تا او دوباره خشم و عصبانیت گابلین را رها کند. در این برهه زمانی، اعتیاد هری تا حد زیادی افزایش یافت و همچنین ارزش سهام شرکت نورمن که بهشدت روی آن حساس بود، تا ۱۳٪ کاهش پیدا کرد. به همین خاطر، نورمن کنترل خودش را از دست داد و وهم و خیالهایی در رابطه با اسپایدرمن میدید. او در نهایت دوباره به شخصیت گرین گابلین تبدیل شد و قصد داشت با این هویت، انتقام خود را از اسپایدرمن بگیرد. این بار، نورمن به سراغ گوئن استیسی رفت و او را دزدید زیرا او در خانه منتظر پیتر بود. اسپایدرمن زمانی که از این اتفاق با خبر شد، ردِ گرین گابلین را گرفت و به دنبال او به پل بروکلین رفت. در آنجا، مبارزهای بین گرین گابلین و اسپایدرمن اتفاق افتاد و طولی نکشید که گابلین، گوئن را از پل به پایین انداخت. در طی یکی از به یاد ماندنیترین و همچنین نمادینترین اتفاقاتی که در دوران نقرهای رخ داد، اسپایدرمن یک تار عنکبوتی خطی را به سمت گوئن پرتاب کرد تا از افتادنِ او جلوگیری کند. اما فشار بسیار زیادی که از توقف ناگهانی به گوئن وارد شده بود، باعث شد تا گردن او بشکند.
تا به امروز، پیتر همچنان برای مرگ گوئن احساس گناه و ناراحتی میکند و درست همان احساسی را که همچنان به مرگ عمو بن دارد، نسبت به مرگ گوئن هم احساس میکند. اسپایدرمن که بهشدت از کارهای گابلین عصبانی شده بود، مبارزهی خود را با این شخصیت شرور ادامه داد. اما خشم و عصبانیت بسیار زیادی که در وجود اسپایدرمن ایجاد شده بود، چشمانش را کور کرده بود. از آنجایی که این خشم زیاد او را آشفته کرده بود، باعث شد تا به وسیلهی یکی از کابلهای این پل بیهوش شود و فرصت فرار کردن را در اختیار گرین گابلین قرار دهد. پیتر در نهایت ردِ گابلین را زد و به مخفیگاه او رفت. در مبارزهی جدید خود، اسپایدرمن توانست ضربات بسیار محکمی را به گابلین وارد کند و تقریبا او را له کرد. با اینکه عصبانیت خیلی زیادی در او وجود داشت، اما توانست جلوی خود را بگیرد و گابلین را به قتل نرساند. با این حال، گرین گابلین، گابلین گلایدر خود را هدایت کرد تا از پشت به اسپایدرمن ضربه وارد کند. اسپایدرمن که متوجه این اتفاق شد، جای خالی داد تا از برخورد با این گلایدر جلوگیری کند و در عوض، این گلایدر با خودِ گابلین برخورد کرد و به ظاهر او را کشت. پیتر زمانی که در حال تماشای مرگ نورمن بود، اصلا احساس نمیکرد که عدالت برقرار شده است. در پشت این صحنهها، شخصیت مرموزی وجود داشت که این اتفاقات را تماشا میکرد. بعد از مدتها مشخص شد که این شخصیت مرموز همان هری آزبورن بوده است.
از آنجایی که همه تصور میکردند گابلین مرده است، چندین نفر به سمت مخفیگاه او حملهور شدند و از تکنولوژی او استفاده کردند. از مهمترین این افراد میتوان به پسر خودش یعنی هری آزبورن، روانپزشک هری یعنی بارت همیلتون، برادر زادهی «بن اوریچ» یعنی «فیل اوریچ» و «رودریک کینگزلی» اشاره کرد.
در برههای از زمان، او تلاش کرد تا یکی از مسخرهترین نقشههای تاریخچهی کمیک را انجام دهد و قصد داشت با یک بمب تغییر دهندهی دیانای، به طور کلی همه چیز را تغییر دهد اما به خاطر هوش رید ریچاردز، این نقشه با شکست روبهرو شد
ما خیلی زود متوجه میشویم که نورمن اصلا نمرده است و در واقع، فرمول گرین گابلین که قدرتهای زیادی به او داده، یک فاکتور بهبودی هم به او اعطا کرده است. همین موضوع باعث میشود که تا حد زیادی از مردن او جلوگیری شود. او درون سردخانه به هوش آمد. او متوجه شد که هری، به مسئول این سردخانه رشوه داده است به همین دلیل به پسرش اجازه داد تا فرصت این را داشته باشد که فرد جدیدی که لباس گرین گابلین را بر تن میکند، او باشد. نورمن آنجا را ترک کرد و به سمت اروپا رفت تا در آنجا بتواند بیش از پیش آزادانه و بدون ترس زندگی کند. او همچنین بیدرنگ، وظیفهی رهبری تیم «Scrier» را پذیرفت. زیرا از طریق همین تیم قصد داشت تا نقشههای خود را پیش ببرد و در نهایت انتقامش را از اسپایدرمن بگیرد. نورمن نقشههای خود را تغییر داد و تلاش کرد تا با استفاده از کلونهای مختلف، بازی ذهنی خود را با پیتر آغاز کند. سربازان نورمن عبارت بودند از «سوارد ترینر»، «جوداس تِرَوِلِر»، «جکل» و مندل استروم که حالا تبدیل به یک شخصیت سایبورگ مانند به نام «Gaunt» شده است.
همانطور که خط داستانی Clone Saga به پایان خود نزدیک میشد، پیتر پارکر و بن ریلی این «حقیقت» را پذیرفتند که پیتر کلون به حساب میآید و بن در واقع همان اسپایدرمن واقعی است. در همین حین مشخص شد که مری جین، باردار است و فرزند پیتر را در شکم خود دارد. نورمن آزبورن، سوارد ترینر را که دوست بن ریلی به حساب میآمد، به قتل رساند. علاوه بر این، نورمن دیگر از مخفیگاه و سایههای خود بیرون آمده بود و تصمیم گرفت که بار دیگر با پیتر برخورد کند. بین و پیتر با کمک یکدیگر با Gaunt مبارزه کردند و او را شکست دادند. در همین حین هم مری جین باید برای زایمان خود آماده میشد. آزبورن زمانی که از شکست Gaunt با خبر شد، او را کشت. به مری جین گفته شد که فرزند او در روند زایمان، زنده نمانده است. «آلیسون مانگرین» که با نورمن آزبورن همکاری داشت، با کمک یکی از پزشکان به نام «دکتر فالسام» مسئول این شدند که به مری جین در رابطه با مرگ فرزندش دروغ بگویند و این کودک را بدزدند. نورمن به آلیسون گفت که شرایط را به گونهای ترتیب دهد تا این کودک دیگر در هیچ جا دیده نشود.
پیتر به بیمارستان رفت تا مری جین را ملاقات کند. زمانی که او به آنجا رسید، دکر فالسام به او اطلاع داد که مشکلی وجود داشته و او را بیهوش کرد. در همین حین، «جی. جوناه جیمزسون»، «فلش تامپسون»، «لیز آلن» و چند نفر دیگر، به طور مرموز و همچنین از منابع مختلف، دعوتنامههایی را دریافت کردند. این دعوتنامهها همه آنها را به دیلی باگل آورد و دور هم جمع کرد. خیلی طول نکشید که آنها متوجه شدند داخل یک تله افتادهاند. زمانی که پیتر به هوش آمد، آزبورن خود را به او نشان داد و در ادامه برای پیتر توضیح داد که او توانست با کمک فاکتور بهبودیاش از حادثهی گلایدر نجات پیدا کند، در تمام این مدت پنهان شده بود و حالا بعد از مدتها بازگشته زیرا او دیگر از این جریان که پیتر از تمام اتفاقات جان سالم به در میبرد خسته شده و حالا قصد دارد که برای آخرین بار، انتقامش را از او بگیرد. او همچنین به پیتر گفت که در واقع بن رایلی کلون است و خودش اسپایدرمن اصلی به حساب میآید. نورمن آزبورن در ادامه صحبتهای خود عنوان کرد که خودش مغز متفکر اصلی کل جریانات Clone Saga بوده است. بعد از این صحبتها، نورمن، پیتر را به سمت دیلی باگل هدایت کرد. نورمن قصد داشت تا زمانی که او تمامی دوستان و افرادی را که به پیتر نزدیک بودند میکشد، خودش هم در آنجا حضور داشته باشد و تمام این اتفاقات را ببیند؛ پیش از اینکه نورمن به سراغ خودش برود و او را به قتل برساند.
در برههای از زمان، او تقریبا در اکثر مواقع خودش را مستر کافی صدا میزد
با این حال، بن موفق شده بود که مخفیانه به دیلی باگل وارد شود و گروگانها را آزاد کند. بن بعد از اینکه گروگانها را نجات داد، بازگشت تا بتواند پیتر را آزاد کند. گابلین گلایدر به سراغ بن آمد تا بلایی سرِ او بیاورد، با این حال، بن مقابل این گلایدر ایستاد و در تلاش بود تا از این طریق پیتر را نجات دهد اما خودش در طی این جریان جانش را از دست داد. پیتر کیفی از بمبهای کدو تنبلی را به سمت گرین گابلین پرتاب کرد و زمانی که این کیف با گابلین برخورد کرد، منفجر و گابلین هم از دید پیتر ناپدید شد. بن ریلی جان خود را از دست داد و بدن او تجزیه و در نهایت متلاشی شد. همین اتفاق باعث شد تا مشخص شود که او در واقع همان کلون است. پیتر نتوانست بدن نورمن را پیدا کند اما میدانست که این آخرین باری نخواهد بود که آزبورنها را میبیند. نکتهی جالب توجهی که در رابطه با این برهه زمانی زندگی نورمن آزبورن وجود دارد، این است که درست از همان زمانی که او در سردخانه بیدار شد، میدانست که در واقع همان گرین گابلین است و قسمتهای فراموشی او به پایان رسیده بود.
بعد از آن اتفاقات، نه تنها گرین گابلین، بلکه نورمن آزبورن هم برای مدت زمان خاصی دیگر دیده نشدند. با این حال، نورمن تقریبا نیمی از دیلی باگل را خرید و در کنفرانس مطبوعاتی خود عنوان کرد که او در طی این مدت پنهان شده بود تا از دشمنان خود دوری کند؛ دشمنانی که اسپایدرمن هم جزو آنها بود. او همچنین عنوان کرد که حالا بعد از مدتها بازگشته تا «کمپین اسمیر» را که توسط یکی از خبرنگاران به نام بن اوریچ علیه نام خانوادگی او ایجاد شده، بررسی کند. اوریچ یک کتاب به نام «The Legacy of Evil» نوشت و در آن به نورمن آزبورن و گرین گابلین پرداخته بود. بن اوریچ به نوعی در این کتاب، نورمن آزبورن را به گرین گابلین ارتباط داده بود. نورمن عنوان کرد، حالا که این موضوع پیش آمده، او وظیفهی خود میٔداند که متوجه شود گرین گابلین واقعی چه کسی است و تمام وقت خود را صرف این کار خواهد کرد. زمانی که پیتر پارکر به خانهی خود بازگشت و متوجه شد که همه چیز به هم ریخته، آزبورن را برای این اتفاق سرزنش کرد و به آپارتمان او رفت و تا حد زیادی او را مورد ضرب و شتم قرار داد. متاسفانه، تمام این اتفاقات ضبط شد و دیلی باگل یک میلیون دلار جایزه برای سر اسپایدرمن قرار داد.
در طی خط داستانی Spider-Hunt، فردی به نام «دکتر جونز مولر»، با آزبورن متحد شد تا با هم روی یک ساختمان ژنتیکی کار کنند؛ ساختمان ژنتیکیای که به گرین گابلین کمک و از سوءظنهای بیشتر جلوگیری میکرد. نوهی نورمن، یعنی «نورمی آزبورن» برای این پروژهی ساختار ژنتیکی گرین گابلین دزدیده شد. به همین دلیل اسپایدرمن و دیگر افراد در تلاش بودند تا نورمی را پیدا کنند. اسپایدرمن توانست ردِ این پروژه را بزند و در طی این مبارزه و انفجاری که حین آن رخ داد، تمام دستاوردهای پروژه از بین رفت. در نهایت نورمی توسط «اور راید» و «کلارنس فیلدینگ» نجات پیدا کرد و به سمت نورمن بازگردانده شد. بعد از گذشت مدتی مشخص شد که خودِ نورمن توسط نسخهی جایگزین گابلین برنامهی دزدی نورمی را ترتیب داده بود. او قصد داشت تا با انجام این کار، افکار و تصورات عمومی را نسبت به اینکه اعتقاد داشتند نورمن آزبورن همان گرین گابلین است، تغییر دهد.
- بحران هویت:
بعد از گذشت مدت کوتاهی، جایزهای که برای سرِ اسپایدرمن قرار داده شده بود، به ۵ میلیون دلار افزایش یافت زیرا دزدی به نام «جوئی زد» به قتل رسیده بود و اکثرا شک کرده بودند که اسپایدرمن این کار را انجام داده است. پیتر به خاطر این اتفاقات مجبور شد که لباس کلاسیک اسپایدرمن را کنار بگذارد و چهار هویت و همچنین لباس جدید را اتخاذ کند؛ هویتهایی با نام «هورنت»، «ریکوچت»، «داسک» و «پرادیجی» که با عنوان «اسلینگرز» تنظیم شده بودند. پیتر در قالب هویت داسک، به فردی به نام «ترپستر» کمک کرد؛ کسی که درست همانند خودش به دنبال انتقامگیری از نورمن آزبورن بود. ترپستر تهدید کرد که آزبورن را به قتل میرساند اما داسک او را متوقف کرد و آزبورن باز هم فرصت فرار را پیدا کرد. ترسپتر (نام واقعی او پیت پتروسکی بود) در ملاء عام اعلام کرد که او جوئی زد را به قتل رسانده است. همین موضوع باعث شد تا اسپایدرمن از این جریان تبرئه شود. از طرف دیگر، پیتر در قالب هویت پرادیجی با «Conundrum» و همچنین «جک او لنترن» مبارزه کرد تا بتواند «تبریِز چالیز»، دختر دزدیده شدهی سفیر Sufindian را نجات دهد. پرادیجی با اعلام اینکه Conundrum یا جک او لنترن بود که خودشان را به شکل اسپایدرمن درآورده بودند و به نورمن آزبورن حمله کردند، کاری کرد که اسپایدرمن از این موضوع هم تبرئه شود. بعد از این اتفاقات، اسپایدرمن دیگر یک مجرم تحت تعقیب به حساب نمیآمد و خط داستانی Identity Crisis در همینجا به پایان رسید.
- جنگهای گابلین:
رودریک کینگزلی که برای جرمهای خود به عنوان هاب گابلین در زندان به سر میبرد، کم کم حرفهای خود را به مردم گفت و به آنها اعلام کرد که خاطرات آزبورن را دارد و با استفاده از آن میتواند اثبات کند که نورمن آزبورن همان گرین گابلین واقعی است. همین جریانات، باعث شد تا اولین مبارزه بین گرین گابلین اصلی و همچنین هاب گابلین جدید رخ بدهد. زمانی که رودریک در حال منتقل شدن بود، توسط کانستراکت گابلین دزدیده شد. کانستراکت گابلین خیلی زود این زندانی را خدمت نورمن آزبورن برد. نورمن تصور میکرد که رودریک دربارهی داشتن این خاطرات، دروغ میگوید و تمام منابع مالی او را در اختیار خود گرفت.
در طی این برهه زمانی، کینگ پین برای اینکه بتواند نورمن آزبورن را به قتل برساند و کنترل دنیای زیرزمینی شهر نیوروک را در دستان خود بگیرد، قاتلی به نام «نیترو» را به سراغ نورمن آزبورن فرستاد تا ساختمان دیلی باگل را منفجر کند. بعد از اینکه نیترو خود را منفجر کرد، نورمن، پیتر، نورمی و «بتی برنت» در یک آسانسور نابود شده، گیر افتادند. بعد از اینکه نورمن از لحاظ روحی و روانی کمی روی پیتر کار کرد، پیتر هم به این نتیجه رسید که نجات دادن بتی و نورمی به وسیلهی قدرتهای ابرانسانی خود ارزش این را دارد که هویت واقعی خود را به خطر بیاندازد و در معرض ریسک افشا شدن، آن هم در بین عموم، قرار دهد. به همین دلیل پیتر به سمت آسانسور بازگشت و در مدت زمان کوتاهی، نورمن را هم نجات داد. تصمیمی که پیتر گرفت، باعث شد تا نورمن زنده بماند و بتواند باری دیگر لباس و هویت گرین گابلین را در اختیار بگیرد و بعد از آن، دوباره به ترساندن پیتر و تمام کسانی که به او نزدیک هستند، ادامه دهد.
- The Gathering of Five:
در این خط داستانی، نورمن آزبورن پنج نفر از مردم را برای انجام یک مراسم مرموز که Gathering of Five نام داشت، گرد هم آورد. در طی این مراسم، قرار بود که هر کدام از این پنج نفر، یکی از پنج هدیه ممکن را دریافت کنند؛ هدیههایی از قبیل قدرت، جاودانگی، دانش، دیوانگی یا مرگ. هر کدام از این پنج نفر میبایست بخشی از این مراسم را در اختیار میگرفتند و با قلبی خالص، کمال میل و اعتقاد به هدفشان، این کار را انجام میدادند. این پنج نفر که در این مراسم شرکت کرده بودند، عبارت بودند از «مادام وب»، «مارتا مت فرانکلین»، «گرگوری هرد»، «موریس مکسول» و خودِ نورمن. در طرف دیگر این داستان، ما شاهد آلیسون مانگرین هستیم که در حال رفتن به سمت پیتر پارکر است تا اطلاعات بسیار مهمی را به او تحویل دهد. او نتوانست به پیتر دسترسی پیدا کند اما مری جین را پیدا کرد و به او گفت که می پارکر هنوز زنده است و در کلبهی شکاری نورمن، در شمال ایالت قرار دارد. مری جین به پیتر این اطلاعات را اعلام کرد و او تصمیم گرفت که به سراغ می برود. مری جین تلاش کرد تا او را متوقف کند و به او گفت که این جریان هم به احتمال خیلی زیاد میتواند یکی از تلههای نورمن باشد. در همین حین، بعد از مراسم Gathering of Five، آزبورن متقاعد شده بود و تصور میکرد که خودش هدیه قدرت را گرفته است.
او در پرونده یک قتل، برای اسپایدرمن پاپوش درست کرده بود و باعث شد که این قهرمان عنکبوتی، در آن زمان دچار مشکلات زیادی شود
پیتر در نهایت تصمیم خودش را انجام داد و به کلبهی نورمن رفت اما در آنجا با خودِ آزبورن که لباس مخصوص گرین گابلین را بر تن کرده بود، روبهرو شد. نورمن اعلام کرد که دیگر از این که بخواهد انتقام شخصیای را که علیه پیتر به راه انداخته مدام ادامه دهد، خسته شده است و مبارزهی بین آنها در آینده بسیار نزدیکی به پایان میرسد. او همچنین ادعا کرد که خیلی زود یک «بمب دیانای» را رها میکند تا دنیا را به آن گونه که دوست دارد، تغییر دهد. این تهدید به نظر خیلی واقعی میآمد، به خصوص که خیلی زود، پیتر براساس گزارشها متوجه شد که ۵۰ نفر از افرادی که در کمپانی آزبورن فعالیت میکردند، جان خود را از دست دادهاند. اسپایدرمن بعد از اینکه گابلین را شکست داد و او را خنثی کرد، به سمت ملک او رفت و امیدوار بود که بتواند فرزند خود یعنی می را پیدا کند. با این حال، آلیسون، مری جین را فریب داده بود و در اصل منظور او، همان زن عمو می مردهی پیتر بوده است.
پیتر به سرعت زن عموی خود را به سمت «رید ریچاردز» برد تا او آزمایشهایی را روی او انجام دهد. رید ریچاردز معتقد بود که او انسان است و یک کلون نیست اما تنها راهی که میشد از این موضوع اطمینان حاصل کرد، این بود که نمونهی دیانای او را بررسی کند. پیتر بعد از کمی تلاش توانست نمونهی قدیمیای از خون می را پیدا کند و آن را برای ریچاردز برد. زمانی که پیتر به ساختمان بکتسر بازگشت، رید به پیتر گفت که یک نفر دستگاهی را در بخش اصلی جمجمهی می قرار داده و اگر این دستگاه هر چه زودتر برداشته نشود، او خواهد مرد. پیتر به سراغ نورمن رفت تا متوجه شود که این دستگاه با چه هدفی در جمجمهی زن عمویش قرار داده شده است و نورمن هم با کمال میل تصمیم گرفت که اطلاعاتی را در اختیار او قرار دهد. در ابتدا، نورمن اعلام کرد که این دستگاه، «ماشه» همان بمب دیانای جهانی است و اگر دستگاه برداشته شود، این بمب منفجر خواهد شد. بعد از آن، او اعلام کرد که این بدن متعلق به زن عمو می واقعی است و کسی که در قسمت ۴۰۰ سری کتاب کمیک Amazing Spider-Man جان خود را از دست داده بود، بازیگری به حساب میآمد که توسط نورمن استخدام شد و ماتریس ژنتیکی می در او تزریق شده بود. طولی نکشید که نورمن در قالب گرین گابلین توانست اسپایدرمن را شکست دهد و او را در ملاء عام، ماسک او را بردارد.
- هدیه واقعی نورمن آزبورن:
بعد از گذشت مدتی مشخص شد که این توهم نورمن بوده و در واقع اسپایدرمن او را شکست داده است. مراسم Gathering of Five هدیه قدرت را به نورمن نداده بود بلکه چیزی که او در این مراسم بهدست آورد، هدیه دیوانگی و جنون بود. رید ریچاردز توانست دستگاهی را که در جمجمهی می بود، خنثی کند و او خیلی زود پیدا شد و به حالت قبل بازگشت. نورمن هم به بخش روانپزشکی Bellevue برده شد و در آنجا، توسط کارکنان هویت واقعیاش مشخص شد. آنها با گریه در حال فریاد کشیدن بودند که خیلی زود، گروهی از Scriers به آنجا حمله کردند، دکترها و نگهبانان را شکست دادند و آزبورن را گروگان گرفتند.
- وارث گابلین:
نورمن آزبورن که دیگر برای متعادل سازی و ثبات سلامت عقلیاش به قرص وابسته شده بود، به همراه یکی از دوستان، متحدان و همچنین کارمند Osborn Industry یعنی «دونالد منکن» در یک خانه امن حضور داشت. دونالد منکن یکی از اعضای Scriers به حساب میآید که آزبورن را از بخش روانپزشکی نجات داده بود. در همین حین، ما متوجه میشویم که نورمن، عاشق پرستار خود یعنی «کولینا فردریکسون» شده بود؛ این پرستار، نورمن را به یاد همسر مرحوم خود یعنی امیلی میانداخت. یک روز بعد از اینکه او به طور اتفاقی وارد اتاق نورمن که لباس گرین گابلین را بر تن داشت، شد، نورمن به طور اتفاقی و غریزی، اولین کاری که کرد این بود که یکی از بمبهای گازی خود را به سمت او پرتاب کرد. با اینکه نمیدانست که این پرستار در واقع همان کولینا است، اما با این بمب تقریبا باعث شد که او تا مرز مردن پیش برود. آزبورن تصمیم گرفت که داستان زندگی خود را برای کولینا تعریف کند.
نورمن همچنین آخرین مبارزههای خود را با اسپایدرمن بررسی کرد. او احساس کرد که دیگر بهترین زمان فرا رسیده تا یکبار دیگر به سمت این قهرمان عنکبوتی حملهور شود زیرا دیگر مری جین جان خود را از دست داده بود و پیتر پارکر تا حد زیادی حس سرخوردگی داشت. نورمن گروهی را با نام Order of the Goblin به وجود آورد. اعضای این تیم هم همان اعضای Scriers محسوب میشدند که تا مدت زیادی به نورمن وفادار ماندند. پیتر پارکر بهشدت از توهمهایی که توسط یک خمیر دندان به وجود آمده بود، رنج میبرد. این خمیر دندان در بستهی پستی جدیدش قرار گرفته بود و باعث میشد تا پیتر، صحنههایی که به گابلین مرتبط هستند، ببیند. برنامهی نورمن این بود که پیتر را وارث خود بکند و او همان گرین گابلین بعدی باشد.
نورمن به بازدید یکی از املاک قدیمی خانوادهی آزبورن رفت و یاد شبی افتاد که پدرش او را مجبور کرد که در آن خانه بماند تا بلکه تبدیل به یک مرد شود. همان شب بود که نورمن برای اولین بار با گابلین ملاقات کرد. توهمهای پیتر همچنان ادامه داشت. نورمن، پیتر را گروگان گرفت و زمانی که پیتر به هوش آمد، متوجه شد که نورمن او را به اسارت خود گرفته است. او متوجه شد، نورمن تا حد زیادی مصمم است که پیتر با همان تاریکی برخورد کند و در نهایت تبدیل به یکی از آزبورنها شود. نورمن تلاش کرد تا با شکنجه کردن پیتر، روح او را در هم بشکند و باعث شود که او، تاریکی را بپذیرد. نورمن به پیتر گفت که متوجه شده است، او وارث ارزشمند و حقیقی نورمن است. به خصوص زمانی که نورمی آزبورن تازه به دنیا آمده بود و زمانی که نورمن به ملاقاتش رفت، متوجه شد که پیتر هم مخفیانه به ملاقات این نوزاد آمده بود. نورمن ادعا کرد که پیروز این میدان، خودش بوده است زیرا در لحظهی کوتاهی در طی این شکنجه، پیتر به تاریکی «چشمک» زد. به همین دلیل، او دیگر نمیتواند به همان شخصیت قبلی خود بازگردد. پیتر در نهایت توانست این بازیهای ذهنی را کنار بزند و این موضوع را که وارث میراث آزبورن باشد، رد کرد.
- مرگی داخل خانواده:
این خط داستانی، در جایی آغاز میشود که نورمن آزبورن به ملاقات پسرش یعنی قبر هری میرود. او در ذهن خود به این موضوع فکر کرد که او توانسته به پیتر دست پیدا کند اما این مرد عنکبوتی خواستهی او را رد کرده است. نورمن نمیتواند اجازه دهد که اوضاع به همین شکل باقی بماند. در همین حین، از سمت دیگر داستان، پیتر رویایی دیده بود اما هیچکس را نداشت تا به او اعتماد و رویایش را تعریف کند. او تلاش کرد تا به مری جین اعتماد کند اما خیلی زود تصمیمش عوض شد (مری جین در کالیفرنیا زندگی میکرد و ارتباط آنها قطع شده بود). طولی نکشید که اسپایدرمن و گرین گابلین به سمت یکدیگر کشیده شدند و همدیگر را در هوایی بارانی و طوفانی ملاقات کردند. مبارزهای بین آنها آغاز شد و در آخر، نورمن او را به دورهمی خانوادگی خود دعوت کرد؛ دورهمیای که قرار بود یک تشییع جنازه باشد. مدتی بعد، گرین گابلین در تلویزیون حضور یافت و اعلام کرد که خودِ اسپایدرمن مسئول مرگ گوئن استیسی بوده است و در واقع او برنامه داشت تا گوئن را بعد از افتادن بگیرد و از مرگ نجاتش دهد. پیتر با نورمن برخورد کرد، آن هم زمانی که نورمن با چند نفر از مشتریان خود بود. نورمن به پیتر گفت که یکی از آنها، یا پیتر یا نورمن، باید بمیرد. بعد از این اتفاقات، گرین گابلین به سراغ فلش تامپسون رفت و با اینکه او یک معتاد در حال ترک به حساب میآمد، اما گابلین او را مجبور کرد که نوشیدنیهای الکلی بخورد و رانندگی کند. همین موضوع باعث شد تا فلش در دبیرستان میدتاون تصادف کند. به خاطر این تصادف، فلش به کما رفت.
نورمن پیشنهاد داد تا خسارتهای وارده به این دبیرستان را برطرف کند زیرا کامیونی که فلش با آن تصادف کرده بود، از کامیونهای کمپانی نورمن به حساب میآمد. بعد از مدتی، نورمن از پیتر خواست تا او را در یکی از کمپانیهای شیمیایی آزبورن، ملاقات کند. زمانی که آنها با یکدیگر ملاقات کردند، نورمن به این موضوع اشاره کرد که او برنامه دارد تا نورمی آزبورن، نوهی خود را ، به قتل برساند. مبارزهی بین آنها ادامهدار شد و نورمن عنوان کرد که تنها یکی از آنها میتواند آنجا را ترک کند و او مامورانی دارد که نقاط مختلفی هستند و هر لحظه میتوانند تمام کسانی که رابطه نزدیکی با پیتر دارند، به قتل برسانند. پیتر پارکر که با شنیدن این حرفها بهشدت عصبانی شد، به طرز بیرحمانه و وحشیانهای گرین گابلین را مورد ضرب و شتم قرار داد، به طوری که به نظر میرسید که گرین گابلین تسلیم شده باشد. درست پیش از اینکه پیتر، ضربهی آخر را به نورمن وارد کند، او را آزاد کرد و گفت که نورمن نمیتواند او را بکشد. در این نقطه زمانی این دو نفر حتی با یکدیگر شروع به خندیدن کردند. بعد از آن، پیتر به نورمن اعتماد کرد و رویای خود را به او گفت و در همان لحظه، خودِ پیتر متوجه معنی این رویا شد. هر روزی که او نفرت خود را نسبت به نورمن، آن هم در رابطه با کاری که او کرده بود، انکار میکرد، گوئن زنده میشد و زمانی که او خشم وجودش را فرا میگرفت، گوئن هم میمرد. پس او نباید اصلا عصبانی میشد. پیتر حرفهای نورمن را در رابطه با کشتن نورمن باور نکرد و این صحبتها را دروغ و بلوف خواند. همانطور که این خط داستانی به پایان خود نزدیک میشد، این دو رقیب با یکدیگر شروع به خندیدن کردند. این صحنه، میتواند برای خوانندگان یادآور صحنهی نمادین و پایانی کتاب Batman: The Killing Joke از آلن مور باشد. با اینکه اینگونه به نظر میرسید که نورمن تمامی این نقشهها را چیده بود تا پیتر او را به قتل برساند و جریان «مرگی داخل خانواده» اتفاق بیوفتد، اما در آخر، او به این نتیجه رسید که دست به خودکشی بزند. تاثیرات و شاخههای این داستان خیلی زیاد است؛ با این حال از مهمترین نتایج این خط داستانی میتوان به صورت پاراپلژی فلج شدن فلش اشاره کرد.
- پالس:
«تری کیدر» که یکی از گزارشگران دیلی باگل به حساب میآمد، تصمیم گرفت تا سرنخی را که یکی از دوستانش در رابطه با افراد گمشده در کمپانی آزکورپ پیدا کرده بود، دنبال کند. دوست این گزارشگر، یکی از کارمندان آزکورپ بود. این گزارشگر برای اینکه بتواند داستان خود را دنبال کند و آن را بنویسد، راه خود را به دفتر نورمن آزبورن پیدا کرد و قصد داشت که سوالاتی از او در رابطه با این افراد بپرسد. طولی نکشید که بدن مردهی او، در مخزن آبی که شرق سنترال پارک قرار داشت، پیدا شد. بن اوریچ قطعههای مختلف را در کنار یکدیگر قرار داد و در نهایت، پلیس به سراغ نورمن رفت تا در رابطه با بدنهای گمشده تحقیق کنند اما زمانی که آنها به دفتر نورمن رسیدند، او در آنجا نبود، در عوض آنها با گرین گابلین روبهرو شدند. خیلی زود اسپایدرمن خود را به آنجا رساند و گابلین را خنثی کرد. گابلین در تلاش بود که هم بن اوریچ و هم «جسیکا جونز» که نامزد «لوک کیج» به حساب میآمد، به قتل برساند. لوک کیج که از حملهی گابلین به سمت نامزدش عصبانی شده بود، به سراغ نورمن رفت اما پیش از آن، او توسط مقامات محاصره شده بود. نورمن برای اینکه بتواند از آن وضعیت فرار کند، خود را به شکل گرین گابلین درآورد اما لوک او را تسلیم کرد. این خط داستانی در جایی به پایان میرسد که به طور عمومی اعلام میشود که نورمن آزبورن در واقع همان گرین گابلین است و روانهی زندان میشود.
- The Last Stand:
این خط داستانی درست بعد از جریانات The Pulse اتفاق میافتد. اسپایدرمن دیگر درگیر جریانی شده که در طی آن، گرین گابلین را شکست دهد. او بالاخره موفق شد و گابلین به زندان رفت. با این حال، طولی نکشید که نورمن به اتهام حملات شدیدی که اسپایدرمن علیه او انجام داده بود، شکایت کرد. زمانی که پیتر به خانه بازگشت، در نیمههای شب فردی با او تماس گرفت و اعلام کرد که قبر عمو بن، نبش قبر شده است. به همین دلیل پیتر به قبرستان رفت تا ببیند که اوضاع از چه قرار است. متاسفانه، این موضوع یک تله بود و زمانی که او در خانه حضور نداشت، زن عمو می از خانهاش دزدیده شد. پیتر به زندان رفت و با نورمن برخورد کرد. او تصور میکرد که نورمن مسئول اصلی این اتفاق است. همانجا، نورمن دوباره بازیهای ذهنی خود را با پیتر آغاز کرد؛ آن هم دربارهی اینکه او در این موضوع دستی دارد یا خیر. با این حال، پیتر نتوانست هیچ اطلاعات جدیدی بهدست بیاورد. جالب است بدانید که ما در طی این مکالمه متوجه میشویم که نورمن ۵۵ سال سن دارد.
بعد از گذشت مدتی، فردی به نام «مک گارگن» به سراغ پیتر پارکر رفت و ادعا کرد که او مسئول اصلی ربوده شدن زن عمو می است. این فرد اعلام کرد که او برای نورمن آزبورن کار میکرد اما این آدمربایی تنها بخش کوچکی از نقشهی بزرگ او بوده است. گارگن در رابطه با تاریخچه شخصیتهای ابرشرور گفت و اینکه نورمن آزبورن هم یکی از آنها به حساب میآمد که بعد از مدتی کنترل خود را از دست داد و تبدیل به گرین گابلین شد. او اعلام کرد که در گذشته ادارههای فاسدی وجود داشتند؛ اگرچه در زمان حال دیگر چنین سازمانهایی فعالیت نمیکنند اما برخی از معروفترین آنها همچنان زنده هستند و به فعالیت میپردازند. به همین خاطر، نورمن هم تبدیل به یکی از هدفهای آنها شده زیرا او میداند که «تمام بدنهای مرده کجا دفن شدهاند» و حالا نورمن در زندان به سر میبرد. به همین ترتیب نورمن آزبورن تصمیم گرفت تا جریان آدمربایی زن عمو می را ترتیب دهد تا توجه پیتر را به خود جلب کند. او امیدوار بود تا با این کار پیتر به کمک او بیاید و او را از زندان نجات دهد؛ در غیر این صورت، زن عمو می خود را از دست میداد. پیتر از روی اجبار تصمیم گرفت که نورمن را از زندان فراری دهد و در همین میان، برای اینکه او بتواند این کار را انجام دهد، از «بلک کت» درخواست کمک کرد. پیتر توانست با موفقیت نورمن را از زندان بیرون بیاورد اما زمانی که نورمن بیرون آمد، برای پیتر سورپرایزی داشت. گرین گابلین، پیتر را فریب داد و او گروه «Sinister Twelve» را داشت؛ تیمی متشکل از دشمنان کلاسیک اسپایدرمن یعنی «راینو»، «هایدرو من»، «الکترو» و خیلی اعضای دیگر که انتظار او را میکشیدند.
خوشبختانه، مری جین با سازمان شیلد، تیم انتقام جویان، «دردویل» و همچنین تیم چهار شگفت انگیز تماس گرفت تا به کمک اسپایدرمن برود و دشمنانش را شکست دهند. از طرف دیگر هم گرین گابلین آنها را ترک کرد تا به سراغ مری جین برود و او را به قتل برساند اما اسپایدرمن خیلی زود متوجه شد و او را تعقیب کرد. آنها در جایی که به نظر میرسید پل جورج واشینگتون باشد، با یکدیگر ملاقات کردند. در همین حین هم «دکتر اختاپوس» که از لحاظ ذهنی تحت کنترل بود، وظیفه داشت که نورمن آزبورن را به قتل برساند به همین دلیل، او هم به میدان مبارزه آمد. یک رعد و برق زد و با گرین گابلین، که گابلین گلایدر خود را در هوا نگه داشته بود، به همراه دکتر اختاپوس برخورد کرد. همین رعد و برق باعث شد که هر دوی آنها به درون آب پایین پل بیوفتند. پیتر بالاخره توانست زن عمو می خود را پیدا کند که به صورت زنده در محل قبر عمو بن دفن شده بود. از آنجایی که او به موقع رسیده بود، توانست زن عموی خود را نجات دهد.
- Sins Past:
این خط داستانی در جایی آغاز میشود که پیتر در صندوق پستی خود یک نامه دریافت میکند؛ نامهای که تمبر سال ۲۰۰۴ روی آن خورده بود. این نامه از طرف گوئن استیسی ارسال شده بود. تنها یک صفحه در این پاکت وجود داشت و اطلاعات مهم آن گم شده بود. پیتر این پاکت نامه را برای «کاراگاه لامونت» برد. این کاراگاه هم به صورت قانونی این نامه را به بخشهای دیگری ارسال کرد تا آنها بررسی کنند و متوجه شوند که آیا چیزی روی پشت این برگه نوشته شده بود یا خیر. زیرا ممکن بود از این طریق آنها اطلاعات بیشتری در رابطه با این نامه متوجه شوند. زمانی که پیتر به ملاقات قبر گوئن رفت، توسط دو مهاجم ناشناس که یکی از آنها زن و دیگری مرد بود، مورد حمله قرار گرفت. کاراگاه لامونت نامه را به همراه اطلاعات جدیدی که از نامه اصلی بهدست آمده بود، بازگرداند. براساس این اطلاعات و همچنین نامه، مشخص شد که گوئن یک دوقلو را باردار و آنها را به دنیا آورده بود. نام این دو فرزند، «گابریل» و «سارا» بود. این دو مهاجم، همان گابریل و سارا بودند. آنها بهشدت مصمم بودند که پیتر پارکر/اسپایدرمن را به قتل برسانند زیرا آنها متقاعد شده بودند که پیتر پدر آنها محسوب میشود، فرزندانش را رها کرده است و مادرشان را به قتل رسانده است. پیتر آزمایشهای دیانای انجام داد تا متوجه شود که آن دو نفر واقعا فرزندان گوئن هستند یا خیر و در نهایت مشخص شد که آنها فرزندان او هستند.
مری جین به پیتر گفت که پدر واقعی این فرزندان را میشناسد. مری اعلام کرد که پدر آنها نورمن آزبورن است و ۷ ماه پیش از اینکه گوئن بمیرد، آنها با هم در ارتباط بودند. گوئن فرزندان خود را در اروپا به دنیا آورد و آنها همانجا ماندند. همین اطلاعات باعث شد که تا حدودی ارتباط برخی چیزها مشخص شود؛ اینکه چرا نورمن از بین این همه آدم، گوئن را انتخاب کرد و چرا بعد از «مرگ» ظاهریاش به اروپا رفت. همچنین، گوئن اجازه نمیداد که نورمن بچههایش را در اختیار داشته باشد به همین دلیل نورمن آنقدر تشنهی داشتن یک وارث بود و قصد داشت که پیتر نقش این وارث را پر کند. گوئن قصد داشت که پیتر بچههای او را بزرگ کند. با این حال، هنوز این سوال وجود داشت که چرا این کودکان آنقدر بزرگ شدهاند زیرا خط زمانی منطقی نبود. پاسخ این سوال هم همان فرمول گابلین بود که نورمن در معرض آن قرار گرفت. متاسفانه، این دوقلوها در حال مرگ بودند و برای زنده ماندن، به کمک پیتر احتیاج داشتند. زمانی که نورمن در اروپا بود، به این کودکان گفته که پیتر پدر آنها به حساب میآید و او مسئول مرگ مادرشان است. روی پل بروکلین، پیتر به سارا و گابریل گفت که نورمن در واقع پدر آنها است. سارا این حرف را باور کرد اما گابریل آن را نپذیرفت و در مبارزهای که بین آنها رخ داد، گابریل ناخواسته به سمت خواهرش تیراندازی کرد. پیتر از خون خود به سارا داد تا او را زنده نگه دارد. در همین حین هم دستورالعملی که نورمن به او داده بود تا او بتواند مخفیگاه گابلین را پیدا کند، به یاد آورد. زمانی که گابریل به آنجا رسید، نورمن پیغامی از قبل برای او در آنجا گذاشته بود و به همراه آن یک فرمول تقویت کننده هم قرار داشت که این مشکل بالا رفتن سن، برطرف میشد. بعد از آن، گابریل لباس گری گابلین را بر تن کرد. گری گابلین در بیمارستان به پیتر حمله کرد اما سارا پا پیش گذاشت تا به پیتر کمک کند. گابریل بیهوش شد و به درون آب افتاد. بعد از گذشت مدتی او به ساحل رسید، به هوش آمد و دچار فراموشی موقتی شد.
- جنگ داخلی:
آزبورن توانست از مبارزه آخر خود با اسپایدرمن جان سالم به در ببرد و به سمت فرانسه فرار کرد اما توسط ماموران سازمان شیلد دستگیر شد و به زندان افتاد. آزبورن زمانی که در زندان شیلد بود، در تعجب بسیار زیادی متوجه شد که اسپایدرمن در میان عموم اعلام کرده که همان پیتر پارکر است؛ چیزی که نشان میداد، پیتر «قانونها را شکسته است». پارکر همچنین عنوان کرد که گرین گابلین هم همان نورمن آزبورن است و مسئول اصلی مرگ گوئن استیسی به حساب میآید.
نورمن به سراغ ماموران شیلد رفت؛ کسانی که از او کمک میخواستند. گابلین در کوچهای با بن اوریچ برخورد و به او حمله کرد اما ماشینهای نانوی شیلد باعث شد که او متوقف شود. رئیس سازمان شیلد یعنی تونی استارک، برای اینکه قهرمانان گمراه را تشویق کنند تا نام خود را در طرح ثبت نامی، ثبت کنند، تصمیم گرفت که نانیتهایی را به نورمن تزریق کند؛ نانیتهایی که باعث میشد تا او تحت کنترل باشد. او کاری کرد که نورمن آزبورن در قالب گرین گابلینی خود به حلقه جاسوسی آتلانتیسی که شهر نیویورک ایجاد شده بود، حمله کند. او قصد داشت تا با انجام این کار، کاری کند که آتلانتیسیها به عنوان یک تهدید برای ایالات متحده آمریکا به حساب بیایند تا به این طریق، قهرمانان بیشتری را برای پیوستن به طرف ثبت نام ابرانسانها تشویق کند. با این حال، آزبورن با یک شخصیت سایهای قراری گذاشت. او از این فرد سایهای سرمی را دریافت کرد که تاثیرات آن نانیتهای کنترلی را از بین ببرد. در نتیجه، نورمن بعد از حملهور شدن به سمت آتلانتیسیها، تعداد بسیار زیادی از آنها کشت و برخیها را هم دچار آسیب کرد. او حتی در تلاش بود تا سفیر آتلانتیس را هم به قتل برساند اما تنها توانست آسیبهایی را به او وارد کند. طولی نکشید که او توسط پلیس دستگیر و روانهی زندان شد. با این حال، خیلی زود ماموران کمیسیون فعالیتهای ابرانسانی (CSA)، نورمن آزبورن را از اداره پلیس خارج کردند. بعد از تهدید پلیس، آزبورن بهشدت وحشت کرد و به دست و پای این ماموران افتاد که او را پیش خود نگه دارند. او قول داد که هر چیزی را که میداند، به آنها بگوید.
- تهاجم مخفی:
در این خط داستانی، کوه تیم تاندر بولت مورد حملهی یک اسکرال به نام کاپیتان مارول قرار گرفت اما او خیلی زود توسط آزبورن (او به وسیلهی سازمان CSA رهبر تیم تاندر بولتز شده بود) قانع شد که آنجا را ترک کند. اسکرالها تمامی تکنولوژیهای ساخته شده توسط استارک را غیرفعال کردند و از آنجایی که تیم نورمن مجبور بود تا از تکنولوژیهای آزکورپ به جای آنها استفاده کند، تاندر بولتها تنها تیمی شدند که توانستند به واشینگتون دی سی برسند و از آن دفاع کنند. نورمن در آخرین مبارزه مقابل اسکرالها، این تیم را به همراه دیگر قهرمانان هدایت کرد و خودِ او به همراه یک مسلسل به نبرد پیوسته بود و به مبارزه پرداخت.
در طی این مبارزه، از آنجایی که حالت جنون به نورمن درست داده بود، او تعداد بسیار زیادی از اسکرالهایی را که شبیه به اسپایدرمن بودند، به قتل رساند. در نهایت، خودِ آزبورن تیر نهایی را خلاص کرد، کوئین اسکرال را کشت و به این نبرد خاتمه داد. این رویداد به صورت زنده در تلویزیون نشان داده شد و مردم، نورمن آزبورن و تیم تاندر بولتز او را به شکل قهرمان میدیدند و تلاشهای آنها را در جهت برقراری امنیت تحسین میکردند؛ در صورتی که آیرون من را با نام ترسو خطاب میکردند. دوربینهای زیادی، تلاشهای قهرمانانهی نورمن را ضبط کردند و صحنهی کشته شدن ملکه ورانکه توسط نورمن آزبورن، بارها و بارها در تلویزیون نشان داده شد. همین موضوع باعث شد تا نورمن بتواند رسانه را فریب دهد و خود را به همراه تیمش، به عنوان قهرمان به تمام مردم جهان نشان دهد.
در یک خط زمانی خاص، گرین گابلین توانست که چارلی کوپر را تبدیل به هیولا کند
بعد از این جریانات، رئیس جمهور ایالات متحده سازمان شیلد را منحل کرد. بعد از آن، این دولت، نورمن را برای رهبری SHRA و همچنین Avengers Initiative جایگزین تونی استارک کرد. بعد از این اتفاقات، نورمن در جایی دیده شد که با تیم تازه تشکیل شدهی خود یعنی «Cabal» ملاقاتی دارد؛ تیمی متشکل از دکتر دووم، «نیمور»، «اما فراست»، «هود» و لوکی. آنها در این ملاقات به دنبال راهی هستند که به آزبورن کمک کنند و در ادامه خودشان هم قدرتهایی بهدست بیاورند تا بتوانند هر هدفی را که در رابطه با این جهان داشتند، به تحقق برسانند. همانطور که بارها اعلام شده، نورمن به دنبال راهی بود تا بتواند دنیا را به آن شکلی که دوست دارد، تغییر دهد. نورمن، تیم خود را با یک شخصیت سایهای (بعدا مشخص شد همان وید/سنتری است) به عنوان اسلحه مخفی خود، آشنا کرد. او همچنین اعضای تیم خود را ترساند و به آنها اعلام کرد که اگر فکر فریب دادن به سرشان بزند، با خشم این شخصیت سایهای روبه رو میشوند. به همین ترتیب، «قهرمانان» شکست خوردند، نورمن پیروز شد و در نهایت خط داستانی سلطنت تیره آغاز شد.
- سلطنت تیره:
در این برهه زمانی دیگر نورمن به عنوان بزرگترین قهرمان و همچنین قدرتمندترین مرد آمریکا شناخته میشد. نورمن در ابتدا به بهانهی فساد زیاد، شیلد را منحل و سازمان «H.A.M.M.E.R» را به عنوان سازمان جدید آورنده صلح جهانی، جایگزین آن کرد. از آنجایی که خودش رئیس این سازمان بود، یکی از افراد مهم شیلد یعنی «ویکتوریا هند» را به عنوان محرم اسرار خود انتخاب کرد. بعد از این، او تونی استارک را اخراج کرد، لقب فراری را به او داد و اعلام کرد که او علت اصلی حملهی اسکرال است. با این حال، تونی یک ویروس را در پایگاه دادهی SHRA کار گذاشت تا مانع از این شود که آزبورن، به هویت واقعی قهرمانانی که در آن ثبت شدهاند، دسترسی داشته باشد. طولی نکشید که آزبورن، 50 State Initiative را هم منحل کرد. او معتقد بود که این هم یکی از برنامههای شکست خوردهی استارک به حساب میآید. به همین دلیل تصمیم گرفت که تنها یک تیم انتقام جو که زیر نظر دولت هستند، وجود داشته باشند؛ انتقام جویان تاریک.
در مرحله بعد، آزبورن تیم تاندر بولتز را به تیم عملیات سیاه خودش تبدیل کرد و «یلنا بلووا» را رهبر آن قرار داد. هدف اصلی این تیم این بود که تمام تهدیدات ابرقهرمانانهای را که برنامههای آنها را به خطر میانداخت، از بین ببرند. او همچنین StarkTech را بازخرید کرد و کنترل آن را در دست گرفت. همین موضوع باعث شده بود تا بتواند به اطلاعات طبقهبندی شدهی زیادی به همراه تکنولوژیهای مختلف، مانند لباس آیرون منِ تونی استارک، دسترسی داشته باشد. در همین حین، «Swordsman» به سراغ نورمن رفت تا دربارهی منحل کردن برنامهی تاندر بولتز با او صحبت کند اما نورمن او را با همان شمشیر خودش به قتل رساند و جسد او را از پنجره بیرون انداخت. بعد از این اتفاق، نورمن متوجه شد که شخصیتش، آنطور که خودش تصور میکرد، ثبات ندارد.
- دارک اونجرز:
رئیس جمهور از نورمن خواست تا در ایر فورس وان با او ملاقات کند. در آنجا، «دکتر سامسون» تصاویری از آزبورن داشت که در طی حملهی تله پاتها به کوه تاندر بولتز، در حال کشتن افراد زیادی بود. نورمن زمانی که از این اتفاق با خبر شد، به سامسون اتهام زد که خودش هم در آن ماجرا مشارکت داشت. درست پیش از اینکه این تصاویر پخش شود، فردی که لباس گرین گابلین را بر تن کرده بود، به آنها حمله کرد. در همین حین، دکتر سامسون به خاطر ارسال کنندهی امواج گامایی که توسط انت من فعال شده بود، به یک حالت جنون و دیوانگی مبتلا شد و رئیس جمهور را تهدید کرد. آزبورن بعد از اینکه برای دفاع از رئیس جمهور از یک گاز بیهوش کننده استفاده کرد، با این گابلین به مبارزه پرداخت و او را از ایر فورس وان به بیرون پرتاب کرد. در همانجا هم مشخص شد که این گابلین در واقع همان «Headsman» است که توسط دیگر تاندر بولتها نجات پیدا کرده بود. به خاطر همین اتفاق، رئیس جمهور تصمیم گرفت که نورمن را مسئول بخش امنیتی کشور بکند.
حال که آزبورن دیگر مسئول نیروی ویژهی آورندهی صلح جهانی شده بود، تصمیم گرفت که تصویر خود را از فعالیتهای قهرمانی، به تمام دنیا نشان دهد. پیش از هر کاری، او، «گوست» را استخدام کرد تا وارد اسلحه خانهی آیرون من بشود و یکی از لباسهای او را بدزدد. نورمن تغییراتی در این لباس ایجاد و خود را تبدیل به وطن پرست آهنی کرد. او گروهی از مردم را که لیاقت نامیده شدن با اسم انتقام جویان را داشتند، انتخاب کرد. او، «آرس» را استخدام کرد و به گونهای او را فریب داد که او تصور میکرد دقیقا همان نقشی را که در تیم انتقام جویان قدرتمند داشت، در این تیم هم دارد. نورمن همچنین سنتری را متقاعد کرد که به این تیم بپیوندد؛ نورمن به او قول داد که سرمی مشابه سرم خودش به او میدهد و مشکلات وید او را حل میکند. در مرحله بعد، نورمن به «بولز آی» و ونوم هویت جدیدی دارد و نام هاوک آی و اسپایدرمن مشکیپوش را به آنها اعطا کرد. او تلاش کرد تا «کارول دنورز» یا همان «خانم مارول» را هم به تیمش بیاورد اما او این پیشنهاد را نپذیرفت. بعد از این اتفاق، نورمن به ملاقات «مون استون» که در جزیره تاندر بولتز بود، رفت و یکی از لباسهای قدیمی خانم مارول را به او داد. بعد از آن نورمن، «نوه وارر» را به عنوان کاپیتان مارول به تیم آورد؛ کسی که اصلا خبر نداشت، نورمن آزبورن و همچنین همتیمیهایش، در گذشته شرور محسوب میشدند. «دیکن» هم به عنوان ولورین به تیم پیوست و قصد داشت پدر خود را اذیت کند.
به همین ترتیب، تیم آزبورن با حضور خودش به عنوان رهبر و وطن پرست آهنی، تکمیل شد. او تیم انتقام جویان خود را با اعضای خانم مارول، کاپیتان مارول، ولورین، هاوک آی، سنتری و آرس، به تمام مردم معرفی کرد. او به اعضای تیم خود قول داد، مادامی که آنها او را همراهی کنند و به هیچ وجه با رسانه و مطبوعات صحبت نکنند، میتوانند ثروت و محبوبیت بیشتری بهدست بیاورند. تیم انتقام جویان در اولین ماموریت خود زیر نظر نورمن آزبورن، دکتر دووم را از دست «مورگان له فی» نجات دادند. زمانی که آنها در حال بازگشت به برج انتقام جویان بودند، آزبورن متوجه شد که «کلینت بارتون» در کنفرانس مطبوعاتی خود، آزبورن را متهم کرده و اعتقاد دارد که نورمن از لحاظ روانی و ذهنی، بیثبات است.
بعد از مدتی، تیم انتقام جویان تاریک مورد حملهی «مرد مولکولی» فوقالعاده قدرتمند قرار گرفتند. او توهمهایی از گوئن و اسپایدرمن به آزبورن نشان داد و بقیه اعضای تیم قادر به انجام هیچ کاری نبودند. خیلی زود سنتری خود را به آنجا رساند، مرد مولکولی را شکست داد و همه چیز را به همان حالت قبل بازگرداند.
- پسر آمریکایی:
در این خط داستانی، نورمن به سراغ پسر خود یعنی هری رفت و از او خواست تا به عنوان پسر آمریکایی به انتقام جویان بپیوندد اما هری به این پیشنهاد پدرش خندید. مدتی بعد، اسپایدرمن که بهشدت از این اقدامات نورمن عصبانی شده بود، به او حملهور شد و در حالی که او را کتک میزد به او گفت که هری را به حال خودش رها کند. در طی این مبارزه، آزبورن تلفن خود را پاسخ داد و اسپایدرمن در کمال تعجب متوجه شد که هری دوباره به پیشنهاد پدرش فکر کرده است. اسپایدرمن در حالی که ناامید شده بود، نورمن را ترک کرد. با این حال، بعد از مدتی مشخص شد که همسر هری یعنی «لیلی هالیستر» که Menace هم محسوب میشد، باردار است و هری قول داده بود تا هر کاری برای خانوادهاش انجام دهد. نورمن در عموم، به هری برای پیوستنش به دارک اونجرز خوشآمد گفت و لباس مخصوص پسر آمریکایی را به او نشان داد؛ لباسی که تنها توسط یک آزبورن قابل استفاده بود.
بعد از گذشت مدتی مشخص شد که لیلی، فرزند هری را باردار نیست بلکه پدر این کودک، نورمن بود. نورمن از آنجایی که هری را به عنوان یک وارث ارزشمند قبول نداشت، بهشدت به دنبال یک وارث بود اما به خاطر فرمول گابلین، فرزند او هم درست همانند فرزندان گوئن دچار عذاب میشدند. به همین دلیل، نورمن به ملاقات لیلی رفت و این مشکل را رفع کرد. زمانی که پیتر از این واقعیت با خبر شد، به سرعت به سراغ هری رفت تا این موضوع را به او اطلاع دهد. هری که این موضوع را فهمید، با استفاده از لباس پسر آمریکایی خود، به پدرش حمله کرد. در نهایت هری پدر خود را شکست داد و درست زمانی که هری قصد داشت کار او را یکسره کند، پیتر به او گفت که اگر او پدرش را بکشد، درست همان پسری میشود که نورمن آرزویش را داشت. به همین دلیل، هری، نورمن را به همان شکل رها کرد.
- Utopia: No More X-Men:
بعد از اینکه شورشهای جهش یافتهها، شهر سانفرانسیسکو را هم تحت تاثیر قرار داد، توجه نورمن آزبورن به این «مشکل» جلب شد. پیش از هر کاری، او دستور داد که چارلز اگزاویه و همچنین «بیست» را دستگیر و آنها را درون سلول نگهداری کنند. بعد از آن، نورمن به تیم انتقام جویان قانع نشد و تیم مردان ایکس خودش را تشکیل داد؛ تیمی متشکل از «میمیک» به عنوان انجل، مستیک به عنوان اگزاویه، «دارک بیست» به عنوان بیست، دیکن به عنوان ولورین، نیمور، «وپن امگا» و «کلوک و دگر» به رهبری اما فراست. در طی رویارویی که بین تیم ایکس فورس و دارک ایکس من رخ داد، نیمور و همچنین اما فراست با شکست دادن و کنار زدن دیکن و میمیک، ظاهر واقعی خود را نشان دادند. زمانی که آزبورن از این موضوع با خبر شد، خشم تمام وجودش را فرا گرفت و به خود قول داد که خودش «سایکلاپس» را میکشد. در مبارزهای که بین آزبورن و سایکلاپس شکل گرفت، نورمن خیلی راحت توانست او را شکست دهد. با این حال، او تصمیم گرفت به جای اینکه اسکات را نابود کند، به سراغ ایکس-لیدر برود. پیش از اینکه آزبورن بتواند حرکتی برای کشتن او انجام دهد، متوجه شد که سنتری در حال پرواز کردن به سمت فضا است و وید هم او را تعقیب میکند، از طرف دیگر هم «مون استار» در حال شکست دادن آرس بود. آنها مجبور بودند که تیم مردان ایکس را بکشند تا بتوانند از آنجا فرار کنند اما متاسفانه آنقدر تعداد آنها زیاد بود که نورمن مجبور شد به همراه دو تیم انتقام جویان و ایکس من خود، عقب نشینی کنند. با اینکه نورمن و افرادش شکست خوردند، اما نسخهی دیگری را به مردم جهان نشان دادند. او به مردم جهان گفت که او و نیروهایش توانستن این مبارزه حماسی را برنده شوند و سرزمین یوتوپیا را به عنوان زندانی برای جهش یافتهها عنوان کرد. همان موقع، نورمن لیستی از موانعی که بر سر راهش قرار داشتند تهیه کرد و تصمیم گرفت که این موانع را از بین ببرد.
- Siege:
یک شب، آزبورن در حال صحبت کردن با سمت گابلینی خود بود. سمت گابلینی، آزبورن را قانع کرد تا حملهای را علیه سرزمین آزگارد راه بیاندازد تا بتواند به قدرت نهایی دست پیدا کند. با اینکه آزبورن در ابتدا تمایلی به این کار نداشت، اما در نهایت پذیرفت. نورمن آزبورن، در آخرین تلاش خود برای دستیابی به قدرت، سرزمین آزگارد را دید و قصد داشت تا کنترل آن را در دستان خود بگیرد و از آنجایی که لوکی هم یکی از اعضای تیم Cabal به حساب میآمد، میتوانست حاکم جدید آزگارد باشد. بعد از اینکه اجازه انجام این خواسته توسط رئیس جمهور رد شد، لوکی اعضای تیم هود را به شیکاگو فرستاد. آنها قصد داشتند تا آشوبی را به راه بیاندازند که دلیلی برای حمله کردن به سرزمین آزگارد به وجود بیاید. اعضای این باند با «ولستگ» درگیر شدند و در نخایت منجر به منفجر شدن ورزشگاه سلجر فیلد شدند؛ اتفاقی که باعث شد تعداد زیادی از مردم عادی در طی این حادثه جان خود را از دست بدهند. آزبورن اعضای تیم انتقام جویان و همچنین تمامی Initiative را احضار کرد تا جنگی را علیه آزگارد به راه بیاندازند. با اینکه تیم انتقام جویان در ابتدا نسبت به انجام این کار تمایلی نداشتند، اما نورمن به آنها گفت که اگر آنها به او بپیوندند، نورمن تمامی آنها را آزاد خواهد کرد. تنها مشکل آنها، آرس بود. او یکی از نوادگان آزگارد به حساب میآمد و هیچ وقت حاضر نمیشد که با برادران خود مبارزه کند.
آزبورن به او دروغ گفت و اعلام کرد که لوکی کنترل این سرزمین را بهدست آورده است به همین دلیل، آرس هم قبول کرد تا با آنها همراه شود اما به نورمن اخطار داد که اگر متوجه شود، او دروغی گفته، او را خواهد کشت. در نهایت آنها به آزگارد رفتند و این سرزمین توسط نیروهای آزبورن حفاظت میشد. در طی همین جریان «دونالد بلیک» به سراغ تونی استارک رفت و به او کمک کرد تا بتواند همانند قبل نیروی تازهای بگیرد. او میدانست که آزبورن جنگی را علیه آزگارد به راه انداخته و قصد دارد این سرزمین را نابود کند. به همین دلیل او آنجا را ترک کرد و به ثور تبدیل شد. درست زمانی که آزبورن متوجه شد که ثور به دنبال او افتاده، از چند تن از شرورهایش و سنتری خواست که به او حمله کنند و به طرز وحشیانهای او را مورد ضرب و شتم قرار دهند. حال از سمت دیگر، استیو راجرز شاهد تمامی این اتفاقات بود. همانطور که حملهی نورمن همچنان ادامه داشت، «ماریا هیل» موشکی را به سمت او پرتاب کرد و این فرصت را به وجود آورد تا ثور بتواند خود را به محل امنی برساند و بهبود یابد. از طرف دیگر، همانطور که آرس در حال مبارزه کردن بود، متوجه شد که فریب خورده است به همین دلیل به سمت نورمن حملهور شد.
سنتری از این اتفاق عصبانی شد و به سمت آرس حمله کرد، به همین دلیل مبارزهی بین این دو، آغاز شد. طولی نکشید که سنتری توانست در این مبارزه برتری پیدا کند و در کمال تعجب، آرس را از وسط به دو نیمه تقسیم کرد. بعد از مدت بسیار کمی، کاپیتان آمریکا و اعضای واقعی تیم انتقام جویان به سرزمین آزگارد رسیدند و قصد داشتند در شکست دادند نورمن و تیم قهرمانی دروغینش، به مردم آزگارد کمک کنند. تونی استارک هم در این مدت زمان بهبود یافت و درست همانند قبل شد، به همین دلیل او هم به این مبارزه پیوست. او کاری کرد که لباس مخصوص نورمن خاموش شود و کاپیتان آمریکا هم خیلی راحت این لباس را شکست. همین موضوع باعث شد که صورت نورمن آزبورن کم کم رنگش به سبز تغییر پیدا کرد که شباهت زیادی به همان ماسک گرین گابلینش داشت. همانطور که سنتری همچنان با ثور مبارزه میکرد و دیگر سرزمین آزگارد را به طور کامل نابود کرده بودند، او با آیرون من و کاپیتان آمریکا برخورد کرد. ثور تا حد زیادی در تلاش بود که دو همتیمی خود را از قدرت نهایی سنتری نجات دهد.
بعد از اتفاقاتی که در خط داستانی Siege رخ داد، آزبورن روانهی زندان شد. در این صحنه، ما شاهد حضور استیو راجرز هم هستیم که اعلام میکند، آزبورن دقیقا به همانجا و به پشت میلههای زندان تعلق دارد و نباید جای دیگری باشد. همانطور که استیو در حال ترک کردن آنجا بود، نورمن با توهمی از هویت دیگر خود برخورد کرد. در این توهم، او متوجه شد که این هویت دیگرش همیشه همراهش خواهد بود و شرایط اصلا مهم نیست و هیچ چیزی آنها را از هم جدا نخواهد کرد. بعدها، بعد از اینکه لوک کیج به عنوان رهبر تیم جدید تاندر بولتها انتخاب شد، ما شاهد این هستیم که آزبورن به عنوان زندانی جدیدی در زندان «رفت» حضور دارد؛ زندانی که به طور به خصوص، برای نگه داشتن خطرناکترین شخصیتهای شرور سرتاسر دنیا ساخته شده است.
- سقوط H.A.M.M.E.R.:
در این خط داستانی، حین انتقال نورمن آزبورن، ماموران همر مداخله کردند و نورمن را از آن وضعیت نجات دادند. او باری دیگر به سازمان همر پیوست و یک تیم جدید با عنوان دارک اونجرز را تشکیل داد؛ تیمی متشکل از «اسکار» به عنوان هالک، «تریک شات» به عنوان هاوک آی، «ای اپک» به عنوان اسپایدرمن، «گورگن» به عنوان ولورین، «تاکسی داکسی» به عنوان اسکارلت ویچ، «سوپریا» به عنوان خانم مارول و راگناروک به عنوان ثور.
این تیم بعد از گذشت مدتی برای اولین بار حضور یافتند تا موقعیتی را که در میامی به وجود آمده بود، تحت کنترل خود بگیرند. زمانی که تیم انتقام جویانِ لوک کیج به آنجا رسید، آنها حمله کردند. این اتفاق تا حد زیادی به چهره و ظاهر تیم انتقام جویان آسیب وارد کرد زیرا نه تنها دیگر به این ماجرا رسیده بودند، بلکه به کسانی که زودتر خود را به آنجا رساندند و (ظاهرا) قصد کمک کردن داشتند، حمله کرده بودند. در همین حین، آزبورن شورشی را بیرون عمارت انتقام جویان به راه انداخت و کاری کرد تا آنها به چندین پایگاه همر حمله کنند. با این حال، این اتفاق یک تله بود و این تیم توسط چندین تن از ماموران پیشرفتهی همر دستگی شدند.
نورمن آزبورن آنقدر نسبت به پیتر پارکر کینه داشت که فرزند نوزاد او را دزدید و حتی به نظر میرسد که او را به قتل رسانده است
با استفاده از این اهرم، نورمن آزبورن میتوانست باری دیگر جایگاه قبلی خود به عنوان رئیس امنیت ملی را بهدست بیاورد و همچنین مالک عمارت تیم انتقام جویان باشد. آزبورن و تیم انتقام جویان او، خیلی زود با لوک کیج و تیم انتقام جویان جدید، برخورد کردند. تیم انتقام جویان تاریک خیلی زود، به لطف اقدامهای اسکار که به عنوان یک نفوذی فعالیت میکرد، اعزام شدند. آنها تلاش کردند که آزبورن را شکست دهد اما از آنجایی که او قدرت فیز کردن (تغییر ساختار مولکولی) را از ویژن بهدست آورده بود، آنها نتوانستند در شکست دادن نورمن موفق عمل کنند. آنها در نهایت موفق شدند که آزبورن را شکست دهند و باعث شدند که او به کما برود. بعد از این اتفاقات، همر خیلی زود منحل شد و سازمان ایم و هایدرا منابع باقی ماندهی او را تصرف کردند.
بعد از اینکه رودریک به شهر نیویورک بازگشت، یک پرستار و دکتر به اتاقی از بیمارستان که نورمن آزبورن در آن بستری بود فرستاده شدند. این پرستار و دکتر بعد از رسیدن متوجه شدند که نورمن در آنجا حضور ندارد.
- هوش بسیار بالا:
حتی پیش از اینکه نورمن آزبورن خود را در معرض سرم گابلینی قرار دهد، تا حد بسیار زیادی باهوش و نابغه بود. او در همان زمان هم تخصص زیادی در زمینههای علمی مختلف داشت. همین که او توانست فرمولهای گابلین را خلق کند و آن را به پایان برساند، این هوش و تخصص را اثبات میکند. با این حال، بعد از اینکه او در معرض این سرم قرار گرفت، هوش و نبوغ او تا حد زیادی بیشتر شد. آزبورن توانست ترکیبات شیمیایی متعددی را مهندسی و حتی آنها را ترکیب کند که مهمترین شاهکار او همین فرمول گابلین بود. از آخرین مهندسیهای شیمیایی او میتوان به فرمول تغییر شکل دهنده به نام «Menace» و همچنین سرمی که ظاهر سیمبیوت «ونوم» را تغییر میدهد، اشاره کرد. نورمن همچنین توانسته که چندین وسیله الکترونیکی و مکانیکی را اختراع کند؛ وسایلی مانند تجهیزات گرین گابلین، لباس مخصوص وطنپرست آهنی و برنامه «پسر آمریکایی». هوش نورمن باعث شده که او در زمینهی استراتژیک نسبت به دیگران خیلی موثرتر باشد و این نبوغ در زمینهی هدایت و تشکیل تیمهای مختلفی مانند دارک اونجرز، دارک ایکس من، تاندر بولتز و الومیناتی کمک زیادی به او کرده است.
- قدرت ابرانسانی:
سرم گابلین، قدرت ابرانسانی را به نورمن اعطا کرد. او به واسطهی این قدرت ابرانسانی خود میتواند چیزی در حدود ۹ تن را بکشد. از آنجایی که این قدرت تاثیر زیادی در توانایی فیزیکی نورمن داشته، او میتواند در شرایط مختلفی، به صورت تن به تن، با اسپایدرمن مبارزه کند.
- سرعت ابرانسانی:
علاوه بر قدرت ابرانسانی، نورمن بعد از این سرم، سرعت ابرانسانی هم بهدست آورد. همین موضوع، سرعت واکنشی او را هم تغییر داده و به سطح بسیار بالاتری نسبت به انسانهای معمولی برده است.
- پایداری ابرانسانی:
فرمول گابلین همچنین به نورمن این توانایی را داده تا بتواند در مقابل آسیبهای فیزیکی بزرگ و قدرتمند، بیشتر از یک انسان معمولی ایستادگی و مقاومت کند. با اینکه او نسبت به شکست ناپذیری فاصلهی بسیار زیادی دارد، احتمال اینکه آسیب ببیند زیاد است و میتواند توسط سلاحهای گرم معمولی و همچنین سلاحهای سرد و برّنده دچار آسیب شود، اما از طرف دیگر هم میتواند در مقابل نیروهای بسیار قدرتمند و تاثیرگذاری، مقاومت کند. آزبورن با همین قدرت خود توانسته در مقابل ضربات قدرتمندی که در مبارزههای مختلف از طرف اسپایدرمن به او وارد میشد، مقاومت کند.
- استقامت ابرانسانی:
نورمن میتواند تا چند برابر نسبت به انسانهای معمولی، خود را در شرایط سخت قرار دهد و از لحاظ فیزیکی به خودش فشار بیاورد. زیرا ساختمان عضلانی و ماهیچههای او به میزان قابل توجهی، کمتر از انسانها سموم خستگی تولید میکنند.
- سرعت بهبودی بالا:
آزبورن فاکتور شفا دهندگی متوسط و خوبی دارد. همین موضوع باعث شد تا آزبورن زمانی که با گلایدر خودش برخورد کرد و آسیب بسیار زیادی دید، از خطر مرگ نجات پیدا کند. او همچنین توانسته از سایر آسیبهای بسیار شدید مانند انفجار چندین مورد از بمبهای خود، جان سالم به در ببرد و بعد از مدتی به طور کامل بهبود یابد.
تواناییها:
علاوه بر قدرتهایی که بالاتر به آن اشاره شد، نورمن آزبورن استعداد بسیار زیادی در زمینهی دستکاری، سوءاستفاده و فریب دادن دارد. او این توانایی خود را بارها و بارها در طی سالهای اخیر نشان داده است که قابل توجهترین آنها، خط داستانی Dark Reign بوده است. او اغلب تلاش میکند تا دیگران را به هدفهای خود متصل کند یا آنها را به سمت راههایی هدایت میکند که در بلند مدت، برای خودش منفعت داشته باشد. ارزشی که نورمن برای دیگران قرار میدهد، ارتباط مستقیمی با نظر شخصیاش در رابطه با اینکه آن فرد چقدر میتواند سودمند باشد، دارد. برای اثبات این حرف میتوان دشمنی طولانی مدت او با اسپایدرمن را به عنوان مدرک ارائه کرد. اسپایدرمن آنقدر برای نورمن ارزش دارد که او در برههای از زمان او قصد داشت پیتر را به عنوان وارث خود انتخاب کند. حال از طرف دیگر، میتوانیم پسرش هری را ببینیم که نورمن ارزش زیادی برای او قائل نمیشد و به معنای واقعی کلمه با او بیرحمانه و ظالمانه رفتار میکرد.
در برههای از زمان، نورمن وانمود کرد که نقش یک پدر حامی را ایفا میکند به همین دلیل، جایگاه یکی از اعضای تیم انتقام جویان تاریک را به هری پیشنهاد داد و از او خواست تا تجسم جدیدی برای شخصیت کاپیتان آمریکا باشد. او همچنین پسر خود را در پروژه پسر آمریکایی هم آورد. جالب است بدانید که نورمن حتی با دوست هری یعنی «لیلی هالیستر» ارتباط برقرار کرد؛ کسی که بعد از استفاده از فرمول گابلین، به Menace تبدیل شد. او در تلاش بود تا با استفاده از لیلی هالیستر بچهدار شود و یک وارث ارزشمند داشته باشد. نورمن در ادامه رفتار خوبی را لیلی داشت و فرم جنی او را به گونهای تغییر داد که جذابتر از قبل شود و بیش از پیش به شخصیت گابلینی نورمن شباهت پیدا کند. نقشهی نهایی هم به این صورت بود که هری میبایست خود را فدا میکرد (درست همانند مرگ استیو راجرز). نومن زندگی پسر خود را نابود کرد تا به این وسیله بتواند محبوبیت، حمایت و دلسوزی بیشتری را در میان مردم پیدا کند.
علاوه بر اینکه نورمن توانایی زیادی در سوءاستفاده از دیگران دارد، یکی از مبارزان بسیار خوب و بااستعداد محسوب میشود. او توانایی این را دارد که از چندین نوع اسلحهی مختلف استفاده کند. قابل توجهترین اسلحههایی که نورمن استفاده میکند، همان سلاحهای گابلین و همچنین گلایدری است که تنها به خودش تعلق دارد.
نقطه ضعف:
- بیثباتی ذهنی و روحی:
با اینکه نورمن آزبورن هوش و نبوغ قابل توجهی دارد، اما لازم به ذکر است که این شخصیت، وضعیت ذهنی بیثباتی دارد. فرمول گابلین تا حد زیادی هوش نورمن آزبورن را بالا برده اما این موضوع به قیمت سلامت عقلیاش تمام شده است. این موضوع باعث شده که او بیش از اندازه مغرور شود و همچنین توهم ابهت و بزرگی را داشته باشد. به همین دلیل، این بیثباتی ذهنی منجر به این میشود که او تصمیمات غیرمنطقیای را بگیرد. دیوانگی و جنون او بعد از Gathering of the Five بیشتر و بدتر هم شد. این اتفاق باعث شد که او بینایی کمتری نسبت به واقعیت داشته باشد.
- غرور و تکبر:
دیوانگی آزبورن نحوه تفکر را ضعیف و همچنین دید او را نسبت به واقعیت تا حد زیادی دستخوش تغییرات کرده است. او معتقد است که در هیچ شرایطی، کسی نمیتواند او را شکست دهد و به واسطهی همین تفکر، او اغلب اوقات دشمنان خود را دستکم میگیرد. به طور مثال، زمانی که آزبورن دشمن خود یعنی اسپایدرمن را دستگیر کرد، گفت که میداند اسپایدرمن برنامههایی برای فرار دارد. با این حال، برای اینکه نورمن بتواند برتری خود را ثابت کند، تصمیم گرفت تا به سوپرمن اجازه دهد که برای فرار اقدام کند تا به واسطهی همین موضوع نورمن بتواند با او به مبارزه بپردازد. همین تصور غلط در نهایت باعث شکست خودِ آزبورن شد.
در انتها به انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت نورمن آزبورن/گرین گابلین در آن حضور داشت:
- انیمیشن سریالی Spider-Man محصول سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۰ با صداپیشگی لی کارلسون
- انیمیشن سریالی Spider-Man محصول سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۲ با صداپیشگی نیل روس
- انیمیشن سریالی Spider-Man and His Amazing Friends محصول سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۳ با صداپیشگی دنیس مارکس
- انیمیشن سریالی Spider-Man: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۸ با صداپیشگی نیل روس
- انیمیشن سریالی Spider-Man Unlimited محصول سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱ با صداپیشگی رینو رومانو
- انیمیشن سریالی The Spectacular Spider-Man محصول سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹ با صداپیشگی آلن راچینز (نورمن آزبورن) و استیون بلوم (گرین گابلین)
- انیمیشن سریالی Ultimate Spider-Man محصول سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷ با صداپیشگی استیون وبر
- انیمیشن سریالی Spider-Man محصول سال ۲۰۱۷ تا کنون با صداپیشگی جاش کیتون
- سری فیلم Spider-Man محصول سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ با بازی ویلم دفو
- فیلم The Amazing Spider-Man 2 محصول سال ۲۰۱۴ با بازی کریس کوپر
- بازی Marvel Heroes محصول سال ۲۰۱۳
- بازی Spider-Man محصول سال ۲۰۰۲
- بازی Spider-Man: Friend or Foe محصول سال ۲۰۰۷ با صداپیشگی راجر ال. جکسون