شخصیت بلک ماسک، یک رئیس مافیایی بیرحم و پست محسوب میشود که در شهر گاتهام به فعالیت میپردازد. او رهبر گروه «False Face Society» است و به خاطر نفرت فوقالعاده زیاد نسبت به بروس وین و همچنین استعداد سادیستیکی و دیوانهواری که در شکنجه کردن قربانیانش دارد، معروف شده است.
شخصیت بلک ماسک یا همان رومن سایونس، یک کاراکتر ابرشرور محسوب میشود که در کتابهای کمیکی که توسط کمپانی دی سی کامیکس منتشر میشود، حضور دارد. این کاراکتر محبوب توسط داگ موئنچ و تام مندریک خلق شده است. او برای اولین بار در قسمت ۳۸۶ سری کتاب کمیک Batman که در ماه آگوست سال ۱۹۸۵ منتشر شد، حضور پیدا کرد. به طور معمول، این شخصیت به عنوان یک رئیس بهشدت بیرحم و وحشی باند مجرمانه که در شهر گاتهام فعالیت میکرد، به تصویر کشیده میشد. این شخصیت، تعلق خاطر و علاقهی بسیار زیادی نسبت به استفاده از ماسک دارد و از شکنجهی قربانیان خود لذت خیلی زیادی میبرد. شخصیت بلک ماسک، یکی از سرسختترین و صبورترین دشمنان ابرقهرمان شهر گاتهام یعنی بتمن به حساب میآید و این کاراکتر هم به همان دسته دشمنانی تعلق دارد که گالری دشمنان معروف بتمن را میسازند.
این شخصیت محبوب، علاوه بر کتابهای کمیک، در انواع مختلف رسانده مانند انیمیشنهای سریالی و بازیهای ویدیویی هم حضور پیدا کرده است. چندی پیش در پی خبرهای مختلف عنوان شد که کاراکتر بلک ماسک قرار است در دنیای سینمایی دی سی و با فیلم Birds of Prey (پرندههای شکاری) برای اولین بار روی پرده سینماها حضور پیدا کند. این کاراکتر قرار است توسط یوان مکگرگور ایفا شود. به همین دلیل ما بر آن شدیم که در قالب مقالهای، این کاراکتر محبوب را به شما معرفی کنیم.
رومن سایونس در یک خانواده ثروتمند در شهر گاتهام به دنیا آمد. او در کنار پدر و مادری بزرگ شد که به خاطر سطح طبقاتی و موقعیت اجتماعیشان، بیشتر برای موقعیتشان اهمیت و ارزش قائل بودند و توجه خیلی کمی نسبت به تندرستی و سلامتی فرزند خود داشتند. به طور مثال، زمانی که هنوز زمان زیادی از تولد رومن کوچک نگذشته بود و او با سر به روی زمین افتاد، مادرش قبول نکرد که از دکتر شکایت کند. او دوست نداشت که نام خانوادگی سایونس به دادگاهها و پروندههای مختلف باز شود و در نهایت مشکلی برای شهرت آنها به وجود بیاید، به همین دلیل دست از شکایت از دکتر برداشت. مدت کمی بعد از این اتفاق، مردم که پدر و مادر رومن هم از جملهی آنها بودند، متوجه شدند که چشمان رومن، «یک مشکل عجیب و غریب» دارد.
دوران کودکی رومن، با اینکه خیلی لوکس بود و پدر و مادر او ثروت زیادی داشتند، اما تظاهر زیادی هم در میان آنها موج میزد. بارها و بارها، شرایط مختلفی به وجود میآمد که پدر و مادر رومن «ماسکهای» حسن نیت، خوش اخلاقی و مهربانانهای را به صورت خود میزدند و با مهمانهایی که درست به اندازه خودشان ثروت و نفوذ در جامعه داشتند، رفتار بسیار خوبی میکردند؛ مهمانهایی که درست به اندازهی خودشان، در خلوت خود مشغله و ناراحتی خاطر داشتند، مانند خانواده وین. خیلی زود، رومن بزرگ شد و نفرت بهشدت زیادی نسبت به آن «ماسکها» و «دوستان» خانواده خود که از سطح طبقاتی بالایی برخوردار بودند، پیدا کرد؛ لازم به ذکر است که پدر و مادر خودش هم در این دسته افراد بودند. آنها اغلب اوقات رومن را مجبور میکردند تا او هم «ماسکی» به صورت خود بزند.
رومن سایونس یا همان بلک ماسک در یک خانوادهی بسیار معروف و ثروتمند به دنیا آمد اما هیچ عشق علاقهای از سمت پدر و مادرش دریافت نمیکرد
زمانی که رومن در سن ۱۲ سالگی بود، به اولین گردش کوتاه مدت خود در املاک بسیار لوکس سایونس برده شد. میتوان گفت، درست همین جا بود که وسواس بسیار زیاد و مادامالعمر او نسبت به ماسکها، به طور جدی آغاز شد. زیرا زمانی که او در آنجا حضور داشت و تفریح میکرد، توسط یک راکون هار و خشمگین گاز گرفته شد؛ موجودی که در «یک ماسک مادامالعمر» گیر افتاده بود و بعد از این اتفاق، رومن هم اعتقاد داشت که خودش هم به این سرنوشت دچار شده است. این گاز گرفتگی باعث شد که تبها و توهمهای خیلی بدی را برای او به وجود بیاورد. با این حال، رومن جوان از تمامی آنها جان سالم به در برد. در طی این مدت، اتفاقاتی برای رومن رخ داد که در نهایت، بعد از این اتفاقات، یک فرد سردتر و نامتعادلتر به وجود آمد که درد و رنجهای زیادی را متحمل شده بود.
در سن بیست و یک سالگی، رومن به عنوان یکی از کارمندان، در کمپانی پدر خودش به نام Janus Cosmetics استخدام شد. با اینکه رومن در ابتدای کار خود، از پایینترین نقطه آغاز کرد، اما در عرض یک ماه آنقدر فعالیتهای خوب و پیشرفت داشت که توانست به جایگاه معاون رئیس دست پیدا کند. مدت خیلی کوتاهی بعد از این اتفاق، رومن عاشق یک مدل جوانی شده بود که قصد داشت برای این کمپانی، تست بدهد. این مدل، تحت عنوان «Circe» فعالیت میکرد. با اینکه رومن به سرعت Circe را استخدام و حتی از او خواستگاری کرد، اما پدر و مادر او که هنوز کمپانی Janus Cosmetics را اداره میکردند، او را از ارتباط داشتند با چنین زن با سطح طبقاتی پایینی منع کردند و قصد داشتند که Circe را از آنجا اخراج کنند. رومن تظاهر کرد که تصمیم والدینش را پذیرفته است. او برای اولین بار در طی آن چند سال، بالاخره موفق شد که یکی از آن «ماسکهایی» را که پدر و مادرش عاشق آنها بودند، روی صورت بگذارد. تابستان سال بعد از این اتفاق، پدر و مادر رومن در طی جریان آتش سوزی مرموزی، جان خود را از دست دادند.
مدت بسیار کوتاهی بعد از مرگ این دو، رومن توانست جایگاهی را که زمانی پدرش آن را در اختیار داشت، بهدست بیاورد؛ آن جایگاه هم چیزی نبود جز ریاست کمپانی Janus Cosmetics. با این حال، رومن خیلی زود ثابت کرد که اصلا نمیتواند تاجر خوبی باشد و بعد از آن، در چهار مورد از پنج دفتر روابط عمومی این کمپانی تغییراتی ایجاد کرد تا این دفاتر بتوانند آپارتمان خصوصیای برای خودش و سرسی باشند. در میان این پنج دفتر، یکی از آنها باقی مانده بود که در نهایت این دفتر هم تبدیل به یک انباری، برای وسواس جدید رومن شد؛ او در این انباری، کلکسیونی از ماسکهای مختلفی داشت که آنها را از سرتاسر دنیا جمعآوری کرده بود. خیلی زود، این علاقه و سرگرمی رومن به کار او هم سرایت پیدا کرد. در طی این برهه زمانی، رومن زیردستان خود را تحت فشار قرار داد تا یک خط تولید جدید را به بازار عرضه کنند. در این خط تولید جدید، قرار بود که وسایل آرایشی عجیب و غریب و شدیدی به بازار عرضه شوند که در واقع ماسکهای مایع بودند. با این حال، مدت زیادی طول نکشید که این خط تولید وسایل نقاشی صورت، به طرز چشمگیری با شکست روبهرو شد و رومن هم در مقابل چشمان کارمندانش، شکست خورده و سیاهرو شد.
رومن که دیگر کاملا در رابطه با پیشرفت کمپانی Janus Cosmetics و همچنین افزایش میزان درآمد آن ناامید و مستاصل شده بود، تصمیم گرفت که پولهای خود را در بخش تحقیقات و پیشرفت کمپانی سرمایه گذاری کند. او افراد این بخش را مجبور کرد تا یک چیز جدید اختراع کنند. برای ایجاد حس شادی و لذت در رومن، دانشمندان کمپانی جِینِس، خیلی زود یک نوع محصول آرایشی کاملا جدید و ۱۰۰ درصد ضد آب را خلق کردند؛ چیزی که رومن آن را بدون هیچ معطلی و با شوق زیاد، به بازار عرضه کرد. او آنقدر از این محصولات خوشش آمده بود که اصلا به درخواست و حرفهای دانشمندان در رابطه با اینکه این محصولات هنوز آزمایشی هستند و باید مراحل ایمنی و تستهای مختلف را پشت سر بگذارند، توجهی نکرد. متاسفانه، از بخت بد رومن و همچنین کمپانی لوازم آرایشی جینس، مشخص شد که این محصولا، به طرز بسیار وحشتناکی سمی و خطرناک هستند. همین موضوع باعث شده بود که صورت صدها نفر از کسانی که این محصولات را در سرتاسر شهر گاتهام مصرف کرده بودند، آسیبهایی بسیار بد و دائمی را متحمل شود.
طولی نکشید که کمپانی لوازم آرایشی جینس، با پروندههای اتهامی و دادگاهی مختلف، محاصره شد. این مشکلات مختلف موجب شد که در یک چشم به هم زدن، این کمپانی در آستانهی ورشکستی قرار بگیرد. رومن که در طی این دوران تا حد زیادی تحقیر شده بود، بالاخره مجبور شد که یک سری کمکهای مالی از کمپانی صنایع وین را بپذیرد. این کمکهای مالی شرطی را به همراه داشت و قرار بر این بود که رومن دیگر کنترل و ادارهی کمپانی لوازم آرایشی جینس را کنار بگذارد و اجازه بدهد که صنایع وین، یک هیئت مدیرهی جدید را برای این شرکت انتخاب کند. البته خود صنایع وین هم قرار بود که به عنوان رهبر و مدیر اصلی در این شرکت حضور داشته باشد. در حالی که رومن مشکلات زیادی را متحمل شده بود و فاجعهی بزرگی در زندگیاش رخ داد، سرسی هم تصمیم گرفت که او را در میان این همه مشکل رها نکند و با رفتن، نمک روی زخم رومن پاشید. او قصد داشت که یک فرد شکست خورده را رها کند، به دنبال رویاهای خودش برود و در جایی دیگر، تبدیل به یک مدل شود.
رومن که دیگر بعد از تحمل کردن این مشکلات، کاملا دیوانه شده بود، به قبرستانی رفت که پدر و مادرش در آن دفن شده بودند. او اصلا دوست نداشت که خودش را مقصر تمامی این بدبختیها و مشکلات بداند و تصور میکرد، تمام کارهایی که انجام داده درست بودهاند. همانطور که او در حال باز کردن در قبرستان خانوادگی سایونس بود، یک رعد و برق بزرگ به او اصابت کرد. این رعد و برق نه تنها در این قبرستان خانوادگی را باز کرد، بلکه رومن را از سر، به سمت نزدیکترین سنگی که در آنجا قرار داشت، پرتاب کرد. رومن این اتفاق را به عنوان نشانهای برای «تولد دوبارهاش» تلقی کرد و به سمت قبرستان دوید و تابوت پدرش را به وسیلهی یک سنگ، خراب کرد. رومن چندین روز بعد از آن اتفاق را پنهان شد و خود را برای جریان تولد دوبارهاش آماده میکرد. او در طی این مدت، با استفاده از همان قطعهای که از تابوت پدرش بهدست آورده بود، یک ماسک سیاه بسیار ترسناک ساخت. در طی همان زمانی که پلیس به دنبال رومن میگشت و در مورد ناپدید شدنش تحقیق میکرد، او چندین وسیله و شیء مختلف دیگر را از خانهی خود و همچنین کمپانی لوازم آرایشی جینس جمعآوری کرد؛ یک هفت تیر اتوماتیک، چندین هزار دلار پول نقد، تمام کلکسیون ماسکی که جمع آوری کرده بود و شیشههای باقی مانده از آن لوازم آرایش ضد آب شکست خورده. بعد از گذشت مدتی که در آن زمان خود را پنهان کرده بود، رومن در قالب جدیدترین رئیس دنیای جرم و جنایت شهر گاتهام ظاهر شد و نام خود را بلک ماسک گذاشت.
همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، شخصیت رومن سایونس یا همان بلک ماسک توسط داگ موئنچ و تام مندریک خلق شده است. او برای اولین بار در قسمت ۳۸۶ سری کتاب کمیک Batman که در ماه آگوست سال ۱۹۸۵ منتشر شد، حضور پیدا کرد. این شخصیت در ۲۷۷ کتاب کمیک حضور داشت و تنها در قسمت ۵۲ سری کتاب کمیک Catwoman، Backward Masking, Conclusion جان خود را از دست داده است.
القاب و اسامی مستعار: پادشاه جرم و جنایت، اورفئوس، بلک هد، رئیس دنیای زیرزمینی و مافیاهای شهر گاتهام.
تیمها: زندانیان تیمارستان آرکهام، سیاه و سفیدها، ارتش بلک لنترن، جامعه صورت دروغینها و جامعه مخفی ابرشرورها.
متحدان: ادم بمب، الکساندر کوزوف، الیس سینر، بین، چاکی سول، ددشات، دث استروک، دکتر دث، الکتروکیوشنر، فایر باگ، فایر فلای، فرایت، هامپی دامپی، جین دو، کیلر کراک، کیلر ماث، لیدی شیوا، متال هد، مستر فریز، مستر زاز، ریپر، ریدلر، اسمارت بمب و یانگ ال.
دشمنان: آرتمیس، باربارا گوردن، بتمن، بلک اسپایدر، بلاک باستر، کاساندرا کین، کت گرل، کت وومن، سرسی، دیوید فرانکو، دیک گریسون، دوک تامپسون، ایکو هاسیگاوا، فت تونی، فایر فلای، ژنرال، هاروی بولاک، هالی رابینسون، جیسون تاد، کارون، کیلر کراک، لوئیس، مگی کایل، من بت، شهردار هیدی، میرر مستر، اونیکس، اورفئوس و غیره.
- جامعه صورت دروغینهای شهر گاتهام:
بلک ماسک بعد از ظاهر شدن در جامعه، خیلی زود توانست یک لژیون از پیروان را دور خود جمع کند. این پیروان به طبقات مختلفی از دنیای زیرزمینی شهر گاتهام تعلق داشتند. او کار خود را با دو جنایتکار خردهپا به نامهای «Thespis» و «Tupeng» آغاز کرد. رومن که دیگر در قالب بلک ماسک ظاهر شده بود، باند خود را با نام False Face Society خطاب میکرد؛ باندی که کاملا نسبت به دیگر باندهای جنایتکارانه منحصر به فرد بود و از چندین زاویه مختلف، شبیه یک فرقهی خاص بود. هر کدام از اعضای این باند ماسک مختلفی را به صورت خود میزدند و بلک ماسک معتقد بود و به اعضای خود اطمینان میداد که پوشیدن این ماسکها، شخصیتهای آنها را «بازسازی» و آنها را تبدیل به افراد قدرتمندتری میکند. آنها ماموریتهای خود را در پایگاهی که در قبرستان خانوادگی سایونس قرار داشت، اداره میکردند. اعضای باند خلافکارانهی False Face Society خیلی زود شهر گاتهام را در یک موج جنایتکارانه، دفن کردند. همین موضوع باعث شده بود که هم توجه نیروهای پلیس و هم قهرمان شهر یعنی بتمن، به آنها جلب شود.
در طی همان زمانی که نیروهای قانون قطعههای مختلف را کنار یکدیگر میگذاشتند تا هویت واقعی بلک ماسک را متوجه شوند، این رئیس جدید جرم و جنایت هم تصمیم گرفته بود تا به دنبال آنهایی برود که در حقش ظلم کرده بودند و انتقام خود را از آنها بگیرد. با اینکه بلک ماسک تنها تسپیس و تیوپنگ را در کنار خود داشت، اما شخصا به سراغ سه تن از اعضای جدیدی که کمپانی صنایع وین آنها را برای کارهای اجرایی کمپانی لوازم آرایشی جینس انتخاب کرده بود، رفت و آنها را مجبور کرد که هر کدام، ماسکهایی را که با آن لوازم آرایش ضد آب و شکست خورده پوشانده شده بودند، روی صورت خود بگذارند. بلک ماسک با این کار، هر سهی آنها را به قتل رساند. این مواد شیمایی سمی، خیلی زود کار این اعضای جدید را ساخت. بعد از اینکه این مواد شیمایی قربانیان خود را به قتل رساند، صورت آنها را هم به طرز وحشتناکی نابود کرد. زمانی که این کار با موفقیت انجام شد، بلک ماسک به عنوان قدم بعدی به سراغ سرسی رفت و او را ربود. او در این برهه کار جدیدی پیدا کرده بود و به عنوان یک مدل، در یک مجله فعالیت میکرد. بلک ماسک بعد از اینکه سرسی را دزدید، او را مجبور کرد تا ماسکی را که لوازم آرایش آبکی پوشیده شده بود، روی صورت خود بگذارد. او از کشتن سرسی گذشت و او را زنده گذاشت اما صورت او را به طرز وحشتناکی از بین برد. بلک ماسک بعد از این کار، از سرسی خواست که باری دیگر به او بپیوندد وگرنه دقیقا همان بلایی که سر کارمندان وین آمده بود، سرِ او هم میآمد. سرسی که با دیدن این وضعیت هیچ چاره دیگری نداشت، با پیوستن دوباره به او موافقت کرد. بلک ماسک هم خیلی زود ماسک یک «مانکن» را به او داد تا از قصد، زندگی سابق او را به مسخره بگیرد.
در همین حین، بتمن هم توانست متوجه شود که هویت واقعی بلک ماسک چیست. بعد از پیدا کردن این حقیقت، به درستی حدس زد که حتما هدف بعدی این رئیس جنایتکار جدید، بروس وین خواهد بود. از آنجایی که بتمن این حدس را زده بود، به همین دلیل امیدوار بود که با قرار دادن تلههایی بتواند او را دستگیر کند. بروس وین یک مهمانی بالماسکه در عمارت وین به راه انداخت و کاملا میدانست که این سایونس، اصلا نمیتواند در مقابل چنین چیزی مقاومت کند. حدسهای بروس کاملا درست بود زیرا همان شب، سایونس به همراه سرسی وارد این مهمانی شدند و با مهمانان مختلف گرم گرفتند و مشغول صحبت شدند. بعد از اینکه مدتی از شروع مهمانی گذشته بود، سایونس، بروس را به سمت یک بخش خاصی از این عمارت کشاند و قصد داشت که او را به وسیلهی یک اسلحه به قتل برساند. از آنجایی که بروس انتظار این اتفاق را داشت، به همین دلیل به خوبی توانست با بلک ماسک مبارزه و او را خلع سلاح کند. همین اتفاق باعث شد تا سایونس از آنجا فرار کند. بعد از این فرار، رابین (جیسون تاد) وظیفه داشت که به دنبال او را برود و پایگاه او را که در قبرستان خانوادگی سایونس بود، پیدا کند.
بتمن و رابین خیلی زود به دنبال بلک ماسک رفتند و پایگاه او را در قبرستان پیدا کردند. در آنجا با اعضای تیم False Face Society مبارزه کردند و خیلی راحت توانستند آنها را شکست دهند. با این حال، خود بلک ماسک با استفاده از دکمهای که روی تابوت پدرش قرار داده بود، توانست از آن پایگاه فرار و به وسیلهی یک نعشکش، از قبرستان دور شود. با اینکه بتمن و رابین به وسیلهی بت موبیل به دنبال بلک ماسک بودند، اما او به سمت املاک خانوادهی سایونس رفت، شکست خود در پروژه کشتن بروس وین را در قسمت ضعفهای رومن سایونس نوشت و قصد داشت که هویت رومن را به طور کامل از هویت دیگر خود یعنی بلک ماسک جدا کند. زمانی که بتمن و رابین در حال مبارزه کردن با اعضای باقی ماندهی False Face Society بودند، بلک ماسک به اتاق قدیمی رومن سایونس رفت و تمام اسباب بازیهای قدیمی داخل آن را به آتش کشید. او با انجام این کار قصد داشت که کل عمارت را با خاک یکسان کند.
با اینکه بلک ماسک در آن زمان بیقراری عجیبی داشت اما با انجام این کار نمادین، این آشوب و بیقراری هم خیلی زود از بین رفت و باری دیگر قدرتمند شد. با این حال، این حال خود زمان زیادی به طول نیانجامید و زمانی که او از آن اتاق بیرون آمد، متوجه شد که تمام اعضای تیم False Face Society خود، توسط بتمن و رابین شکست خوردهاند. او که به دیدن این صحنه به طور کلی ناامید و نابود شده بود، به سمت اتاق در حال سوختن خود رفت و قصد داشت خودش را بکشد. از طرف دیگر، بتمن برای اینکه بلک ماسک را از این مرگ حتمی نجات دهد، بت رنگی که به آن کابلی متصل بود، به سمت زانوهای بلک ماسک پرتاب کرد. همین موضوع باعث شد که بلک ماسک با صورت روی تیرآهنهایی که در حال فروپاشی بود، بیفتد. این تیرآهنها، چند اسباب بازی در حال سوختن را به صورت بلک ماسک چسباند. با اینکه بتمن و رابین در نهایت توانستند او را از درون این آتش بیرون بکشند، اما طولی نکشید که متوجه شدند، این شعلهها ماسک را سوزانده و با صورتش ترکیب شده است. این اتفاق به طرز طعنهآمیز و کنایهداری باعث شد که بلک ماسک در نهایت به خواستهی خود برسد و تمام آثار رومن سایونس را از زندگیاش پاک کند.
مدت کوتاهی بعد از این اتفاق، بلک ماسک دستگیر شد. او بعد از دستگیری به تیمارستان آرکهام رفت و در بخش مجرمان دیوانه زندانی شد.
- بازگشت به گاتهام:
او در سن ۲۱ سالگی، در کمپانی لوازم آرایشی پدر و مادرش از پایینترین جایگاه شروع به کار کرد و در عرض یک ماه توانست خود را به جایگاه معاون رئیس برساند
در این برهه زمانی، بلک ماسک به همراه اعضای تیم False Face Society باری دیگر به شهر گاتهام بازگشتند تا دوباره و دوباره این شهر و همچنین مردم آن را به خطر بیاندازند؛ این موضوع حتی بعد از بحران در زمینهای بینهایت هم ادامه داشت. در طی خط داستانی قسمت ۴۰۰ سری کتاب کمیک Batman، رأس الغول به سراغ یک سری از ابرشرورها رفت و آنها را آزاد کرد؛ زندانیانی که این رئیس جرم و جنایت هم میان آنها بود. درست زمانی که بلک ماسک آزاد شد، به سراغ هدفهای شخصی خود رفت و قصد داشت که آنها به تحقق برساند. او دوست نداشت که درست همانند دیگر افراد (مانند پنگوئن، ریدلر و کیلر کراک) که مانند او آزاد شده بودند، راه جوکر را در پیش بگیرد.
در دوران پس از بحران، بلک ماسک مدت کوتاهی در قسمت ۳ سری کتاب کمیک Batman: Shadow of the Bat و در بخشی از خط داستانی The Last Arkham حضور پیدا کرد. در این خط داستانی، او بخشی از یک باند بزرگ از زندانیانی بود که فردی به نام «جرمایا آرکهام» آنها را آزاد کرد تا به سراغ بتمن بروند. با این حال، این رئیس دنیای جرم و جنایت در طی این جریان، تا حد بسیار زیادی مورد ضرب و شتم قرار داده شد و همانند دیگر دوستان زندانیاش، شکست خورد.
در خط داستانی قسمت ۴۹۴ سری کتاب کمیک Batman، بلک ماسک بعد از یک فرار نامشخص از تیمارستان آرکهام، باری دیگر به سمت جرم و جنایت برگشت و همان روشهای قدیمی خود را ادامه داد. در طی این مدت، او باری دیگر به طور کامل False Face Society ساخت و سرسی را هم که اصلا از وضعیتش راضی نبود، در کنار خود داشت. او حتی یک سرباز جدید هم به نام «تتو»، به تیم خود آورد. این رئیس دنیای جرم و جنایت، خیلی زود توانست خود را به سطوح بالایی برساند و جایگاهی را در میان جنایتکارانی که در دنیای زیرزمینی درجههای بسیار بالایی داشتند، بهدست بیاورد. او در این برهه زمانی، همچنان به انتقامگیری خود علیه بروس وین ادامه داد و حتی به چندین تن از اعضای تیم False Face Society دستور داد که چند ساختمانی را که به صنایع وین تعلق دارد، در سرتاسر گاتهام به آتش بکشند. این آتشسوزی ناگهانی و با وسعت زیاد، باعث شد که توجه بتمن یک بار دیگر به آنها جلب شود. او تصمیم گرفت که خود را به شکل یکی از اعضای جدید False Face Society در بیاورد؛ عضوی که توسط خود بلک ماسک، نام «اسکال فیس» روی او گذاشته شده بود.
با اینکه اسکال فیس توانست با کمک رابین (تیم دریک) یکی دیگر از آتشسوزیهای تیم جامعه صورت دروغینها را متوقف کند، اما نتوانست تتو را نسبت به ربودن «لوشس فاکس» متوقف کند. او «مغز متفکر» کمکهای مالی کمپانی وین به حساب میآمد. کینه و خشن بلک ماسک همچنان قدرتمند بود و او تقریبا تا جایی پیش رفت که فاکس را به قتل برساند اما سرسی توانست به گونهای او را متقاعد کند که در آن زمان، از کشتن این فرد بگذرد. این رئیس جنایتکار تصمیم گرفت که لوشس فاکس را درون انبار مخصوصی که ماسکهایش را در آن نگهداری میکرد، زندانی کند تا بمیرد. او بعد از این کار تصمیم گرفت که انرژی باقی ماندهی خود را روی امپراطوری جنایتکارانهاش بگذارد و آن را قدرتمند کند. با این حال، در طی همین برهه زمانی، او کم کم به هویت و واقعی بودن اسکال فیس مشکوک شد. او به همراه تتو به این موضوع شک کردند که عضو جدید آنها، یک جاسوس است.
شب بعد، بلک ماسک بازجویی لوشس فاکس را آغاز کرد. او در طی بازجویی از لوسش فاکس درخواست کرد تا به صنایع وین خیانت کند و هر آن چیزی را که دربارهی بروس وین میٔداند، به زبان بیاورد. همانطور که انتظار میرفت، لوشس فاکس در برابر خواستههای بلک ماسک مقاومت کرد. حتی زمانی هم که بلک ماسک او را تهدید کرد که به وسیلهی یکی از ماسکها و لوازم آرایشیهای سمی خود صورت او را نابود میکند و در نهایت او را به قتل میرساند، فاکس باز هم نترسید و مقاومت خود ادامه داد. بلک ماسک که دیگر بهشدت عصبانی شده بود، تصمیم گرفت که این ماسک مخصوص خود را به زور روی صورت فاکس بگذارد. در همین حین، اسکال فیس که کاملا ناامید شده بود، به این جنایتکار حمله کرد. با اینکه او توانست لوشس فاکس را نجات دهد، اما هویت خود را به عنوان بروس وین، فاش کرد. تتو خیلی زود توانست بروس وین را شکست دهد. با این حال، درست زمانی که بلک ماسک آماده شده بود تا به طرف بزرگترین دشمن خود شلیک کند، سرسی وسط این دعوا پرید و گلوله اسلحه بلک ماسک، به او برخورد کرد. زمانی که همه در سردرگمی به سر میبردند، بروس توانست از آنجا فرار کند و کلاه و شنل مخصوص بتمن را بپوشد.
در عرض چند ثانیه، بلک ماسک و تتو محل را ترک کردند و بتمن هم آنها را تعقیب میکرد. بلک ماسک و تتو در نهایت در اسکله به بن بست خوردند و دیگر هیچ گزینهای برایشان باقی نمانده بود. به همین دلیل، تتو مجبور شد که با این مبارز شنل پوش مبارزه کند. بعد از یک مبارزهی کوتاه و البته وحشیانه، بتمن توانست پیروز شود. بلک ماسک که با دیدن این مبارزه بهشدت ترسیده بود تصمیم گرفت که فرار را به قرار ترجیح دهد به همین دلیل از روی اسکله پایین پرید و درون آبهای سیاه شنا کرد. پلیس تیمی تشکیل داد که آن ناحیه را برای پیدا کردن جنازه این جنایتکار، پیدا کنند اما آنها نتوانستند به سرنخ مهمی دست پیدا کنند. بعد از این جریان، بتمن هم که از قبل در بحران ۴۰ سالگی قرار داشت، شکست خود را در جهت دستگیر کردن بلک ماسک، قبول کرد.
بلک ماسک همچنان در خط داستانی Knightfall و همچنین Zero Hour نقش بسیار بزرگی را ایفا کرد. مدت کمی بعد از این، او در قسمت ۶۸۴ سری کتاب کمیک Detective Comics هم حضور کوتاهی داشت و همچنان تیم False Face Society را هدایت میکرد. مدتی بعد از این جریان، در خط داستانی ۵۱۸ سری کتاب کمیک Batman، فرد حوانی به نام «جانی لامونیکا» که با نام «بلک اسپایدر» هم شناخته میشد، به سراغ بلک ماسک رفت و تمایل داشت که به تیم False Face Society بپیوندد. از آنجایی که بلک ماسک توجهش به لامونیکا جلب شده بود، از این مرد جوان خواست تا به مهمانی بالماسکه دیگری که در عمارت وین برگزار میشد، برود و با خراب کردن آن، «ارزش خود را نشان دهد». بلک اسپایدر همانطور که دستور گرفته بود، کارش را انجام داد اما به اصلا نتوانست به کسی صدمه وارد کند و در نهایت هم به سختی موفق به فرار از دست بتمن شد.
با این حال، بعد از گذشت مدتی بتمن متوجه شد که لامونیکا یک عامل دوگانه یا مامور جاسوسی برای فردی به نام «ترک اوتومن» که رقیبی برای بلک ماسک به حساب میآمد، بود. با توجه به همین موضوع، متوجه شد که بلک اسپایدر قصد دارد تا به هر طریقی که شده، بلک ماسک را به قتل برساند تا بلکه به این طریق، راه را برای کارفرمای اصلی خود هموار کند. به همین دلیل، مبارز شنل پوش ردِ هر دوی آنها را گرفت و در نهایت به یک سالن نمایش متروکه رسید. با اینکه بتمن خیلی دیر رسید و نتوانست مبارزهی لامونیکا و افراد بلک ماسک متوقف و همچنین از کشته شدن آنها جلوگیری کند، اما توانست جلوی لامونیکا را بگیرد تا بلک ماسک را نکشد. بتمن اینگونه تصور میکرد که بلک اسپایدر باید تهدید بزرگتری باشد به همین دلیل وقت خود را صرف مبارزه با لامونیکا کرد و هیچ چارهای نداشت جز اینکه به بلک ماسک اجازه دهد تا آن محل را ترک کند. شب بعد از آن اتفاق، یک تعقیب و گریز ناامیدانه و خشونتآمیز را به راه انداخت تا این رئیس دنیای جرم و جنایت را پیدا کند اما به هیچ نتیجهای نرسید.
در قسمت ۶۹۷ سری کتاب کمیک Detective Comics، هم بلک ماسک و هم اعضای تیم صورت دروغینها، درگیر بازیای شده بودند که توسط بتمن و نیروهای اداره پلیس شهر گاتهام به راه انداخته شده بود. آنها قصد داشتند تا با انجام این کار، فردی به نام «لاک آپ» را از مخفیگاه خود بیرون بکشند تا به او دست پیدا کنند. یکی از اعضای بالا رتبهی تیم صورت دروغینها به نام «جو ربیت» در طی همین جریان دستگیر شد و توسط نیروهای پلیس تحت فشار قرار گرفت که تا هر مدرکی را که علیه بلک ماسک دارد، به دولت تحویل دهد. قرار بود که چنین حرکتی، لاک آپ را فریب دهد و او را از مخفیگاه خود بیرون بکشد؛ زیرا پارتیزان داستان ما تمامی مجرمانی را که از مجازاتهای زندانی خود فرار کرده بودند، هدف قرار داده بود و قصد داشت که به سراغ آنها برود. با این حال، چند تن از اعضای تیم صورت دروغین را به سراغ جو ربیت فرستاد و قصد داشت این «خائن» را که توسط پلیس دستگیر شده بود، به قتل برساند و این کار تقریبا منجر به شکست کل نقشهها شد.
در طی برهه زمانی کوتاهی، بلک ماسک در تلاش بود تا عملیاتهای خود را گسترش دهد و به شهر همسایهی گاتهام یعنی بلاد هیون هم ببرد. به همین منظور، او به چند تن از اعضای تیم صورت دروغین خود دستور داد که کودکان خانواده «مین» را که رئیس مافیاها و جنایتکاران ویتنامی شهر بلاد هیون محسوب میشدند، بدزدند. بلک ماسک تصمیم داشت تا آنقدر این کودکان را نگه دارد که خانوادهی مین به او اجازه دهند که تجارت هروئین شهر بلاد هیون را در دست بگیرد. اما این نقشهی بلک ماسک هم با موفقیت انجام نشد زیرا در آن زمان قهرمان جدیدی به نام «نایت وینگ» به این شهر آمده بود و باعث شد که این نقشهها با شکست روبهرو شود.
در خط داستانی Batman: Bullock's Law ما شاهد این بودیم که بلک ماسک به سراغ «هاروی بولاک» رفت و به این پلیس یک پیشنهاد ارائه کرد. بلک ماسک به هاروی بولاک پیشنهاد داد که او، یک دیسک پر از اطلاعاتی که درباره رقیبان تیم صورت دروغین در دنیای زیرزمینی دارد به هاروی بدهد (اطلاعاتی که به راحتی میتوانست حداقل ۱۰ پروندهی موفقیت آمیز را برای این پلیس و سابقهی او به وجود بیاورد) و در عوض قرار بود که هاروی در جلسهی دادگاه پیش روی «جانی پودلز» که یکی از عالی رتبهترین اعضای صورت دروغین بود، شهادت بدهد؛ شهادتی که باعث میشد، تفاوت خیلی زیادی در روند پرونده ایجاد شود. بولاک در ابتدا این پیشنهاد را رد کرد اما بعد از گذشت مدتی بالاخره تسلیم شد و پروسهی حذف رقیبهای بلک ماسک در سرتاسر شهر گاتهام را آغاز کرد. زمانی که اراده و قدرت تصمیم گیری این پلیس باری دیگر به لغزش افتاد، بلک ماسک تا جایی پیش رفت که تصمیم گرفت هویت واقعی یک قاتل سریالی پست را که با نام «Widow-Whacker» شناخته میشد و یکی اعضای صورت دروغین به حساب میآمد، فاش کند. با این حال، در نهایت ذات درست هاروی بولاک پیروز میدان شد و این پلیس در جلسهی دادگاه پودلز، یک شهادت واقعی و صادقانه را ارائه کرد و روند این پرونده، جهتی کاملا معکوس گرفت. بلک ماسک که بهشدت از این اتفاق عصبانی شده بود، چند تن از اعضای صورت دروغین را به سراغ بولاک فرستاد تا او را به قتل برسانند. اما این پلیس توانست اعضای صورت دروغین را فریب دهد و آنها را به قلمروی یک باند رقیب بکشاند. همین موضوع باعث شد که یک جریان تیراندازی بزرگ رخ دهد و خودِ بولاک، تنها فرد زنده باشد.
- چهره جدید جنایت:
بعد از جریان زلزلهی بزرگی که در شهر گاتهام به وجود آمد و به خاطر خرابیهای بسیار زیاد وضعیت «No Man's Land» اعلام شد، شخصیت بلک ماسک هم متحمل تغییرات بسیار زیادی در شخصیت و همچنین نحوهی عملکردش شد.درست همانند دیگر زندانیانی که از تیمارستان آرکهام رها شده بودند، این رئیس جنایتکار هم گروه جدیدی را تشکیل داد و همچنین محل مخصوص به خودی را در شهر متروکه و تقریبا نابود شدهی گاتهام انتخاب کرد و نام آن را «Fashion District» گذاشت. با این حال، این بار، او دیگر آن ماسک نمادین و مخصوص را روی صورتش نمیگذاشت و هدف او دیگر پول یا قدرت نبود. او در این برهه زمانی، از فلسفهی هیچ انگاری یا نیهیلیسم خاصی پیروی میکرد. این فلسفه ادعا داشت که «چهره واقعی» شهر گاتهام، با این زلزله آشکار شده است. پیروان بلک ماسک دیگر خود را با نام «چهره حقیقیها» خطاب میکردند. آنها به طور کامل تبدیل به یک فرقه شدند. اعضای این تیم به طرز وحشتناکی صورت خود را نابود میکردند و دقیقا همین کار را هم با تمام افرادی که همچنان از فلسفهی «چهره دروغین» حمایت میکردند، انجام میدادند.
بلک ماسک که رئیس سابق دنیای مجرمانه بود، به همراه پیروان بسیار زیادی که داشت، سد خونینی را در سرتاسر شهر گاتهام که به خاطر زلزله نابود شده بود، به راه انداختند. آنها قصد داشتند که به سمت برج ساعت که هنوز سرپا بود بروند. اعضای این تیم هر کاری را که دوست داشتند در این شهر انجام میدادند و هر کسی را که سد راهشان میشد، یا به قتل میرساندند یا صورت آنها را هم درست همانند خودشان نابود میکردند. با اینکه برج ساعت همچنان پایگاه عملیاتهای شخصیت «اوراکل» بود و در وسط قلمروی «بلو بوی» یا همان اداره پلیس شهر گاتهام سابق بود، اما مشخص شد که اصلا هدف سخت و دشواری برای بلک ماسک و افراد جنایتکار او نیست. دیگر شرایط به گونهای شده بود که اوراکل بهشدت احساس ناامیدی میکرد و کاملا آماده بود که با یک تفنگ تک تیرانداز اضطراری، به سمت بلک ماسک شلیک کند. با این حال، زندگی بلک ماسک به طور کاملا اتفاقی، توسط بت گرل جدید که به این ماجرا مداخله کرد، نجات داده شد. این بت گرل، با اعضای زیادی از تیم چهره حقیقی مبارزه کرد و باعث شد که آنها کاملا تسلیم شوند. بعد از این اتفاق، او دست بلک ماسک را هم شکست. بقیه اعضای تیم چهره حقیقی بعد از اینکه رهبر خود را در این حال و روز شکست خورده دیدند، از آنجا گریختند. طولی نکشید که بتمن هم خودش را به این ماجرا رساند و بلک ماسک را به زندان بلک گیت برد. در آن زمان، این زندان توسط لاک آپ که دیگر همدست بتمن شده بود، اداره میشد تا کاملا حواسش به افرادی که در زندان بودند و میبایست به مجازات آنها رسیدگی شود، باشد.
رومن سایونس از همان کودکی علاقه و وسواس عجیبی نسبت به ماسکهای مختلفی داشت و کلکسیونی از آنها جمع آوری کرده بود
مدتی بعد از این جریانها، بلک ماسک که زندانی شده بود (به نظر میرسید که او در مدتی که در بلک گین به سر میبرد، فلسفهی جدید خود را رها کرده بود)، نقش کوچک اما مهمی را در ماموریت نایت وینگ ایفا کرد. این ماموریت به دستور بتمن انجام میشد و قرار بر این بود تا اتحادی را که با لاک آپ برقرار شده بود، قطع کنند و کنترل بلک گیت را باری دیگر در دست بگیرند. بعد از اینکه لاک آپ و ستوانهای او به نقشهی نایت وینگ و همچنین حضور او در جزیره با خبر شدند، این پارتیزان را شکست دادند و او را درون یک سلول زندانی انداختند؛ سلولی که در آن چندین مجرم و جنایتکار دیگر هم حضور داشتند و همگی خواستار خون او بودند و قصد داشتند که او را به قتل برسانند. اما از طرف دیگر، بلک ماسک به همراه اسکرکرو تا حد زیادی مخالف این تب و تاب زودگذر زندانیان برای گرفتن انتقام بودند. آنها اعتقاد داشتند که نایت وینگ زنده میتواند برگ برندهای برای آنها باشد و در نهایت میتواند باعث آزادی آنها بشود. زندانیان با شنیدن این صحبتها در نهایت تصمیم گرفتند که دست از سر نایت وینگ و کشتن او بردارند. در مقابل، رابین سابق هم تصمیم گرفت که این مهربانی آنها را با کمک کردن و آموزش آنها در جهت استفاده از باروتهای باقی مانده جبران کند. آنها قصد داشتند که با منفجر کردن این باروتها، از سلولی که در آن زندانی بودند، فرار کنند. با این حال، نایت وینگ اصلا قصد نداشت که اجازه دهد این زندانیان، باری دیگر آزاد شوند و مدت خیلی کوتاهی بعد از این اتفاق، آنها را به حال خود رها کرد.
بعد از اینکه دولت ایالات متحده لایحه No Man's Land را لغو کرد و شهر گاتهام باری دیگر به آغوش گرم اتحادیه بازگشت، بلک ماسک باری دیگر به همان نقش قبلی خود به عنوان یک کینگ پین جرم و جنایت بازگشت و قصد داشت که همان روشهای قبلی خود را از سر بگیرد. در این برهه زمانی، او تصمیم گرفت که تیم جامعه صورت دروغینهای خود را به طور کلی رها کند. خیلی زود، توجه او به سمت تجارت و قاچاق مواد مخدر جلب شد. او قصد داشت که این کار تجاری خود را در محلهی East End که تقریبا جرم و جنایت در آن موج میزد، انجام دهد. بلک ماسک چندین تن از پلیسهای فاسد را جمع آوری کرد و از آنها خواست تا امنیت این منطقه را برقرار کنند. با این حال، فعالیتهای مشکوک او باعث شد که با «محافظ» تازه متولد شدهی منطقهی East End یعنی «کت وومن» برخورد کند. در طی این رویارویی، دو تن از این پلیسهای فاسد که جیرهخور بلک ماسک بودند، به دوست کت وومن یعنی «هالی رابینسون» شلیک کردند. همین موضوع باعث شد که این دزد، تصمیم بگیرد که این اتفاق را با یک نقشهی انتقام درست و حسابی، جبران کند. او قصد داشت که در این پروژه انتقام گیری از کاراگاه پلیسی به نام «کریسپوس آلن» و کاراگاه خصوصیای به نام «اسلم بردلی» کمک بگیرد. این نقشه کاملا موفقیت آمیز بود و جریان مبادلهی هروئین و الماسی را که بلک ماسک با یک مافیای روسی ترتیب داده بود، با شکست روبهرو شد؛ هروئین به وسیلهی یک بمب منفجر شد و در همین حین هم الماسها به سرقت رفت.
بلک ماسک که بهشدت از این اتفاق عصبانی شده بود، تصمیم گرفت که از کت وومن انتقام بگیرد. برای انجام این کار، او به سراغ دوست دوران کودکی این دزد یعنی «سیلویا سینکلیر» رفت و از او درخواست کمک کرد. سیلویا یکی از معدود افرادی بود که هویت واقعی کت وومن یا همان سلینا کایل را میدانست. در طی روزهای بعد، این رئیس جنایتکار جریان بمبگذاریای را ترتیب داد تا در آن، یک مرکز اجتماعی که کت وومن هزینهی ساخت و ساز آن را پرداخت کرده بود، نابود شود. او همچنین قصد داشت که خواهر کت وومن یعنی «مگی» را بربایند و او را شکنجه کنند. او تا جایی پیش رفت که حاضر بود تا هالی و اسلم را هم به قتل برساند. در نهایت طولی نکشید که کت وومن از نقشههای بلک ماسک و اتفاقی که قرار بود در آیندهای نزدیک رخ دهد با خبر شود. این دزد به سرعت به پنت هاوس بلک ماسک رفت تا با این جنایتکار بزرگ و همچنین دوست خیانتکار خود روبهرو شود.
کت وومن که تا حد زیادی ترسیده بود، باری دیگر توسط کاری که سیلویا و بلک ماسک انجام داده بودند، غافلگیر شد. طولی نکشید که متخلفان منطقهی East End، دوست او یعنی هالی را دست بسته و اسیر شده، به آنجا آوردند. کت وومن بلافاصله بعد از دیدن هالی تسلیم شد و همانطور که سیلویا یک اسلحه روی سر این دزد قرار داده بود، بلک ماسک هم کت وومن را به سمت اتاق شکنجهاش، راهنمایی کرد. بعد از اینکه آنها وارد این اتاق شدند، کت وومن دید که خواهرش با زنجیر به دیوار آویزان شده است. طولی نکشید که او متوجه شد، خواهرش از درد و آسیب زیاد تقریبا بیهوش شده است به همین دلیل به بلک ماسک التمال کرد که مگی را آزاد کند. در پاسخ، بلک ماسک معاملهای را به این دزد پیشنهاد داد. قرار بر این بود، در صورتی که کت وومن قبول کند که جای مگی را روی دیوار بگیرد تا بلک ماسک بتواند او را تا سر حد مرگ شکنجه کند، میپذیرد که دست از سر مگی بردارد و او را به اتاق اورژانس بفرستد.
کت وومن که این پیشنهاد را شنید، خیلی زود با آن موافقت کرد اما درست زمانی که کت وومن با زنجیر به دیوار آویزان شد، بلک ماسک زیر قول و قرارهایش زد و به افرادش دستور داد که مگی را به قتل برسانند. با این حال، کت وومن به درستی خیانت او را پیشبینی کرده بود. به همین دلیل، طولی نکشید که او بمبی را که قبل از تمام این اتفاقات در پنت هاوس بلک ماسک جاسازی کرده بود، فعال کرد. زمانی که بلک ماسک و سیلویا سرگرم این انفجار بودند، کت وومن توانست دست و پای خود را از این زنجیرها آزاد کند. بلک ماسک که با دیدن این اتفاقات بهشدت ترسیده بود، فرار را به قرار ترجیح داد و سیلویا را در اتاق شکنجهاش تنها گذاشت تا کت وومن را معطل کند. با این حال کت وومن خیلی راحت سیلویا را شکست داد و به سراغ آن جنایتکار بزرگ رفت و در نهایت توانست او را در بن بستی گیر بیاندازد. بلک ماسک که دیگر کاملا ناامید شده بود، تلاش کرد تا هالی را برای بار دوم اسیر کند اما این بار کت وومن دست او را خواند و از او سبقت گرفت. کت وومن تا حد زیادی بلک ماسک را مورد ضرب و شتم قرار داد و در نهایت او را بدون هیچ سلاحی، با یک دست از بالکن پنت هاوساش آویزان کرد. بلک ماسک کت وومن را التماس میکرد که به او کمک کند اما این دزد که به دنبال انتقام بود، به حرفهای او توجهی نکرد. طولی نکشید که بلک ماسک دیگر نتوانست خود را به آن حالت نگه دارد و از همانجا افتاد و ظاهرا مرد.
- از ریاست تا پادشاهی جرم و جنایت:
کسی نمیداند که چگونه، اما بلک ماسک توانست از آن سقوط خود، جان سالم به در ببرد و چندین ماه بعد از آن اتفاق خود را پنهان کرد. او قصد داشت که بعد از به پایان رسیدن این چند ماه، باری دیگر به همان قدرت قبل بازگردد. زمامی که یک جنگ بسیار بزرگ بین باندهای مختلف در سرتاسر شهر صورت گرفت، فرصت خیلی خوبی برای بلک ماسک به وجود آمد. این جنگ به خاطر کار اشتباه «استفانی براون» بود که قصد داشت با این کار، بتمن را تحت تاثیر قرار دهد اما همه چیز خلاف تصور پیش رفت. این جنایتکار بزرگ سعی کرد که از این هرج و مرج سوءاستفاده کند. با اینکه او حضور خود را در این نبرد پنهان میکرد، اما مخفیانه در تلاش بود تا یک اتحاد بین خود و دیگران به وجود بیاورد. با اینکه «هاش» نپذیرفت تا با او متحد شود، اما مافیای روسیای به نام «الکساندر کوزوف» پیشنهاد او را در جهت همکاری با هم، پذیرفت. همانطور که مبارزه و خشونت میان این مافیاها ادامه داشت و کم کم در حال نابود کردن شهر گاتهام بود، بلک ماسک تلاش میکرد تا اطلاعات مورد نیازش را جمع آوری و این هرج و مرج را تشدید کند. این در حالی بود که بلک ماسک، چندین تن از رقیبان خود مانند «دیگو اسکابدو» را به قتل رساند و یک سری افراد دیگر مانند «Ventriloquist» و «اسکار فیس» را تهدید کرد تا با او متحد شوند.
نقشههای بلک ماسک دیگر به اوج خود رسید و او در همین حین، رهبر یکی از باندها به نام «Orpheus» را به قتل رساند؛ فردی که به طور مخفیانه، یکی از ماموران بتمن به حساب میآمد. بعد از کارهایی که بلک ماسک انجام داده بود، دیگر شرایط به گونهای شده بود که این جنایتکار بزرگ خود را در جایگاهی دید که میتواند مبارزه را کاملا به نفع خود به پایان برساند و پیروز این میدان باشد. تقریبا در همین حین، بلک ماسک با فردی به نام «اسپویلر» برخورد کرد؛ کسی که بلک ماسک توانست بعد از یک کشمکش طولانی، او را شکست دهد. درست بعد از شکست دادن، بلک ماسک این قهرمان جوان را شکنجه کرد تا بتواند اطلاعاتی درباره نقش اورفئوس در این جریان بهدست بیاورد. بلک ماسک دوباره به ملاقات هاش رفت. بعد از کمی صحبت، هاش محل دقیق بت کیو را به بلک ماسک اطلاع داد. خیلی زود، بلک ماسم خود را به شکل اورفئوس درآورد. او قصد داشت تا به این طریق بتمن را فریب دهد و اینگونه نشان دهد که نقشههای او همچنان در وضعیت خوبی قرار دارند. با اینکه نقشههای این جنایتکار بزرگ تقریبا به خاطر حملهی ناگهانی مزدوری به نام «فیلو زیس» در حال شکست خوردن بود، اما او خیلی راحت توانست شرایط را مدیریت کند. او حتی تا حدودی کمک کرد که زیس بتواند از آنجا فرار کند.
«اورفئوس» به همراه بتمن نقشهی خود را به سطح جدید و البته نهایی بردند. نقشهی آنها این بود که تمام باندهای باقی مانده را در یک محیط عمومی و بزرگ جمع آوری کنند. برای این کار، آمفی تئاتر پارک رابینسون انتخاب شد و مرحلهی پایانی این نقشه، در ابتدا به آرامی و خیلی خوب جلو رفت. چندین هزار جنایتکار مانند اسکرکرو، کیلر کراک و «Tweedledee» و «Tweedledum» خیلی زود در محل مورد نظر جمع شدند. از طرف دیگر هم اعضای اداره پلیس شهر گاتهام با اینکه تمایلی به پیروی از دستورات بتمن نداشتند، اما همان اطراف آرام منتظر نشسته بودند. با این حال، زمانی که اوفئوس تقلبی به روی جایگاه رفت، خود واقعیاش را نشان داد و اعلام کرد که قصد دارد تا تمام رقیبهای باقی ماندهاش را به قتل برساند؛ آن هم با کمک متحدان جدیدش یعنی «فایر فلای» و «دکتر دث». خیلی زود، هرج و مرج بهشدت زیادی آغاز شد و لحظه به لحظه هم به شدت آن اضافه میشد؛ تمامی مجرمان، نیروهای اداره پلیس و پارتیزانهای لباس پوش (مانند رابین، نایت وینگ، «تارانتولا»، بت گرل و بتمن) به جانِ یکدیگر افتادند و همه با هم در حال مبارزه کردن بودند. در میانهی تمامی این هرج و مرجها، بتمن توانست دکتر دث را شکست دهد و او را متوقف کند و از طرف دیگر هم فرصت این را پیدا کرد که ماسک «اورفئوس» تقلبی را بردارد. بلک ماسک که با این کار دیگر دستش رو شده بود، با کمک اسکرکرو فرصت این را پیدا کرد که از این دعوا فرار کند.
در خط داستانی No Man's Land رومن سایونس فرقهی عجیب و غریبی را مخصوص به خودش ایجاد کرد
بعد از این اتفاق، بلک ماسک به آپارتمانی بازگشت که در آن اسپویلر را نگهداری و شکنجهاش میکرد. زمانی که بلک ماسک به آنجا رسید، متوجه شد که این پارتیزان در طی مدت غیبت او، توانسته خودش را آزاد کند. طولی نکشید که مبارزهی دوم هم بین این دو شکل گرفت. اسپویلر در این مبارزه، خشونت و شرارت بیشتری از خودش به نمایش گذاشت. با این حال، زمانی که او در کشتن شخصیت شرور مقابل خودش تردید کرد، بلک ماسک تا حدودی برتری یافت و به بهدست آوردن پیروزی، نزدیک و نزدیکتر شد. بلافاصله بعد از این اتفاق، این جنایتکار بزرگ به سمت شانهی اسپویلر شلیک کرد و با لگد بسیار محکمی، او را از بالای پلهها به پایین انداخت و به او گفت، آزاد است که فرار کند زیرا بلک ماسک دیگر هیچ احتیاجی به او نداشت. در طی زمانی که اسپویلرِ بهشدت آسیب دیده کشان کشان در سرتاسر شهر گاتهام حرکت میکرد و به دنبال بتمن میگشت، بلک ماسک مرحله آخر نقشه خود را آغاز کرد. او قصد داشت تا با استفاده از اطلاعاتی هاش قبلا به او داده بود، این کار را انجام دهد. او خیلی زود به سمت North End شهر گاتهام رفت، گروه بزرگی از خلافکاران باقی مانده (مانند کیلر کراک و اسکرکرو) را جمع آوری کرد و یک گرزارشگر به نام «آرتورو رودریگز» و همچنین فیلمبردار او را به عنوان گروگان گرفت. در این برهه زمانی، بلک ماسک دیگر به عنوان رهبر دنیای زیرزمینی گاتهام شناخته میشد. آنها قصد داشتند به سمت برج ساعت بروند؛ جایی که بلک ماسک تصور میکرد، بت کیو است اما در واقع پایگاه اوراکل بود.
در حالی که فیلمبردار رودریگز به صورت زنده در حال فیلمبرداری بود، بلک ماسک از سیستمهای و دیوارهای دفاعی اوراکل گذشت و رو در رو، با خودِ اوراکل روبهرو شد. مدت خیلی کمی بعد از این اتفاق، این جنایتکار بزرگ رودریگز را به خارج از ساختمان فرستاد و بعد از آن، به سمت فیلمبردار شلیک کرد و او را کشت. بلک ماسک از جسد این فیلمبردار به عنوان یک سه پایه استفاده کرد تا این دوربین را که همچنان در حال ضبط کردن بود، نگه دارد. همانطور که بلک ماسک پیشبینی کرده بود، بتمن خیلی زود خودش را به برج ساعت رساند و کاملا آماده بود که یک بار برای همیشه، کار این جنایتکار را به پایان برساند. این دو مرد، مبارزهی خود را آغاز کردند و مقابل چشمان وحشتزدهی اوراکل، بهشدت یکدیگر را کتک میزدند. آنها به قدری به یکدیگر آسیب وارد کردند که این مبارزه، فاصله خیلی زیادی با مرگ آنها نداشت. اوراکل که اصلا دوست نداشت شاهد نابود شدن و از خود گذشتگی بتمن باشد، قسمت خود تخریبی را که درون برج ساعت کار گذاشته بود، فعال کرد. همین موضوع باعث شد که بتمن این مبارزه را رها کند و برای نجات دادن اوراکل، از این ساختمان فرار کند. بلک ماسک دوباره توانست جان سالم به در ببرد. بعد از اینکه مبارزه ی بسیار بزرگ شهر گاتهام به پایان رسید و شهر کم کم در حال بازسازی شدن بود، تمامی خلافکارانی که از این جنگ جان سالم به در بردند، گرد هم آمدند و بلک ماسک را به عنوان پادشاه دنیای زیرزمینی خود انتخاب کردند.
- بازگشت ثروت:
در این برهه زمانی، بلک ماسک تقریبا بر تمام قسمتهای مجرمانه و فاسد شهر مانند قاچاق مواد مخدر، اخاذی، خرید و فروش اسلحه و غیره را کنترل میکرد. او حتی به ابرشرورهایی مانند «مد هتر» و «مستر فریز» هم خدماتی ارائه میکرد و روی فعالیتهای آنها کنترل داشت. با این حال، طولی نکشید که فرمانروایی او در شهر گاتهام، در طی خط داستانی Under the Hood به چالش کشیده شد. زیرا در این خط داستانی، یک پارتیزان بیرحم و جدید ظاهر شد که نام خود را «رد هود» گذاشته بود. شخصیت رد هود بلافاصله بعد از ظاهر شدن، یک تنه تلاش کرد تا جنگی را علیه امپراطوری بزرگ این جنایتکار بزرگ به راه بیاندازد. او در اقدام اولیهی خود، هشت تن از بزرگترین و بهترین دلالان خیابانی را مجبور کرد تا به جای اتحاد با بلک ماسک، با او متحد شوند. در ابتدا، بلک ماسک این پارتیزان تازهکار را جدی نگرفت و فکر نمیکرد که خطر بزرگی باشد اما رد هود خیلی زود با خرابکاری یک جریان انتقال اسلحه (محمولهای که خیلی برای بلک ماسک اهمیت داشت)، به این جنایتکار بزرگ ثابت کرد که چه خطر بزرگی به حساب میآید. در طی یکی از این شبها، این پارتیزان تازهکار یک اندروید جنگی به نام «امیزو» را فعال کرد (اندرویدی که بتمن و نایت وینگ خیلی زود آن را خنثی کردند) و یک محفظه را که حاوی بیش از صد پوند کریپتون بود، به سرقت برد اما پیش از این، او بخش زیادی از بار باقیماندهی آن را با یک بمب نابود کرد. بلک ماسک که بهشدت از این اتفاق عصبانی شده بود، تلاش کرد تا باری دیگر آن کریپتونها را بازگرداند. او، مستر فریز را موظف کرد که رد هود را به قتل برساند. اما از آنجایی که بتمن و نایت وینگ خیلی زود خودشان را به آن محل رساندند، این نقشه کاملا با شکست روبهرو شد.
در طی هفتههای بعدی، مبارزهی خود علیه بلک ماسک را به سطح بالاتری برد. او چندین محمولهی بعدیای را که سازمان این جنایتکار بزرگ برای آن نقشههایی کشیده بودند و برای خود بلک ماسک هم اهمیت زیادی داشت، نابود کرد. علاوه بر این، فردی به نام «اونیکس» که در گذشته قاتل بود و حالا یک قهرمان محسوب میشد و از طرف دیگر هم کت وومن که محافظ محلهی خود بود، سرسختانه به فعالیتهای خود ادامه دادند تا از منطقهی خود دفاع کنند و اجازه ندهند که او وارد محلهی آنها شود. به همین دلیل، زمانی که این جنایتکار بزرگ تلاش کرد که با کمکهای کیلر کراک، کنترل منطقهی هیل را در دست بگیرد، با شکست بزرگی روبهرو شد. این پارتیزان زن جوان، با یکدیگر متحد شدند و با کمک هم کیلر کراک را شکست دادند. آنها حتی پیغام تهدیدآمیز و ترسناکی را هم برای او فرستادند. کیلر کراک به وسیلهی ایمپلنتی که مد هتر در جمجمهاش قرار داد، تحت کنترل بلک ماسک درآمده بود و هر کاری را که او میخواست، برایش انجام میداد. اما زمانی که به وجود چنین ایمپلنتی پی برد، آن را از جمجمهی خود درآورد و دیگر تحت کنترل بلک ماسک نبود. همین موضوع باعث شد که بعد از این اتفاق، او از تیم جنایتکاران این جنایتکار بزرگ استعفاء دهد و حتی در همین حین هم چندین تن از اعضای زیردست او را به قتل رساند.
جالب است بدانید که در خط داستانی War Crimes، بلک ماسک کمی بدبختتر شد و روی سراشیبی بدی افتاده بود. در این خط داستانی، ما شاهد حضور «ارون بلک» هستیم؛ فردی که خیلی خوب به نظر میرسد اما در واقعیت همان «کلو مستر» است که خودش را به شکل ارون بلک درآورده است. او متوجه شده بود که دخترش یعنی همان استفانی براون که به ابرقهرمانی به نام اسپویلر تبدیل شده بود، کشته شده است. ارون بلک کمپینی را با نام «کمپینی برای مجازات» تشکیل داد و بتمن را مقصر اصلی مرگ فرزندش میدانست. او اعلام کرد که استفانی، تنها و اولین فرزندی نبود که برای بتمن کار میکرد و در همین پروسه جان خود را از دست داده است. او اعلام کرد که عدالت باید به این کارهای بتمن رسیدگی کند. در ابتدا، بلک ماسک امیدوار بود تا بتواند روی این موج تبلیغاتی منفی و جوِ بدی که در شهر به وجود آمده سوار شود و آن را به نفع خود تمام کند. به همین دلیل، او خود را به شکل بتمن درآورد و به سمت هر کسی که به گونهای با استفانی در ارتباط بود، حمله میکرد و برخی اوقات آنها را میکشت. این جنایتکار بزرگ تصمیم داشت که بیش از پیش تصویر بتمن را در چشم همه خراب و لکهدار کند. با این حال، زمانی که او تلاش کرد تا خودِ ارون بلک را به قتل برساند و نقشهای توسط جوکر با شکست روبهرو شد، تا حد زیادی سردرگم شد. زمانی که بلک ماسک مشغول مبارزه با تیم Ace of Knaves بود، بتمن واقعی به صحنه مبارزه رسید، آن را تمام کرد و به دنبال بلک ماسک افتاد. بعد از یک تعقیب و گریز طولانی، بلک ماسک توانست به سختی از چنگ شوالیه تاریکی فرار کند.
شخصیت بلک ماسک تا به امروز در هیچ لایو اکشنی حضور نداشته است و فیلم پرندههای شکاری اولین اثر سینمایی او خواهد بود
چند روز بعد از این جریانات، بلک ماسک باری دیگر لباس بتمن را بر تن کرد و به داخل یک برنامه گفتگوی زندهی آرتورو رودریگز رفت. او به رودریگز و مهمان این برنامه که «کریستال براون»، مادر استفانی براون بود، حمله کرد. با اینکه بتمن واقعی خیلی زود توانست خود را به این صحنه برساند و بلک ماسک را متوقف کند، اما این جنایتکار باری دیگر توانست از چنگ او در برود. بلک ماسک این بار، پرونده پزشکی استفانی را سوزاند؛ مدارکی که بتمن با سختی و دشواری زیاد بهدست آورده بود تا بلکه از طریق آنها بتواند واقعیت مرگ استفانی را به همه ثابت کند. با توجه به اینکه حواس بتمن برای مدت کوتاهی پرت شد، بلک ماسک از همین فرصت استفاده کرد و از استودیو رفت اما خیلی زود دوباره جوکر او را گیر انداخت. باری دیگر مبارزهای بین این دو شکل گرفت؛ مبارزهای که در آن، جوکر دلیل اصلی خود را برای انتقامگیری از بلک ماسک فاش کرد. این جنایتکار بزرگ، مقصر اصلی مرگ استفانی براون که یکی از رابینهای سابق محسوب میشد، بود و جوکر تصمیم داشت که تمامی رابینها را تنها خودش به قتل برساند و به همین خاطر، قصد داشت که از بلک ماسک انتقام بگیرد.
در نهایت، هم بتمن و هم نیروهای پلیس توانستند این دو مرد جنایتکار را پیدا کنند اما پیش از آن، جوکر یک تیر اسیدی که با چسب پرقدرتی پوشیده شده بود، به سمت بلک ماسک شلیک کرد. این تیر، به آرامی و به طرز دردناکی خود را درون جمجمهی بلک ماسک سوزاند. تنها بتمن بود که توانست این تیر را خنثی کند. مدت کوتاهی بعد از آن، شوالیه تاریکی هر دوی این جنایتکاران را به حدی کتک زد که آنها تسلیم شدند. بتمن هم در نهایت هر دوی آنها را تحویل پلیس داد. با اینکه بلک ماسک زندانی شد اما مدت آن خیلی کوتاه بود. او در طول دوران محاکمهی خود توانست باری دیگر از آنجا فرار کند. او دو نگهبان مسلح، دو شاهد و قاضی ارشد این محاکمه را هم در همین حین به قتل رساند.
- تاریکترین شب:
بلک ماسک بعد از اینکه توسط کت وومن به قتل رسید، باری دیگر در قالب یک بلک لنترن، به داستان بازگشت. یک بار که کت وومن در حال دزدی بود، بلک ماسک به سمت او حملهور شد اما بعد از اینکه متوجه شد که این دزد گربهای اصلا از او نمیترسد، تصمیم گرفت که به سراغ خواهر او یعنی مگی که در موسسه روانی محلهشان بود، برود تا ترس و نفرت بیشتری را بهدست بیاورد. کت وومن که از قصد بلک ماسک با خبر شده بود، هارلی کویین و پویزن آیوی را استخدام کرد تا با کمک هم به سراغ بلک ماسک بروند. بلک ماسک بعد از اینکه مگی را یافت، او را زندانی کرد تا او را شکنجه کند. طولی نکشید که کت وومن به همراه دستیارانش به آنجا رسیدند. پویزن آیوی، بلک ماسک را در یک گیاه بزرگ زندانی کرد و او را با اسید برای همیشه سوزاند.
- Detective Comics: Scare Tactics:
بلک ماسک بعد از اینکه در خط داستانی قبلی به قتل رسید، باری دیگر در جریانات خط داستانی فلش پوینت، دیده شد. در این برهه زمانی بتمن مشغول بازجویی دن متیوز، یکی از نگهبانان تیمارستان آرکهام، بود. در همین حین، دن در طی اقدامی ناامیدانه تلاش کرد تا از آنجا فرار کند به همین دلیل در سلول چندین تن از زندانیان را باز کرد. بلک ماسک یکی از آن چندین زندانیای بود که به سمت بتمن حملهور شد اما طولی نکشید که جوکر هم به این میدان آمد تا به بتمن کمکی کرده باشد. این دو با یکدیگر همکاری کردند و تمامی این زندانیانی را که از سلول خود فرار کرده بودند، کتک زدند و به همان جای مخصوص خود بازگرداندند.
با اینکه بلک ماسک در اصل هیچ قدرت ابرانسانیای ندارد اما در خط داستانی مجموعه New 52 میتوانست ذهن افراد مختلف را کنترل کند. جالب است بدانید که در این مجموعه او دچار بحران چند شخصیتی شده بود و در واقع بلک ماسک و رومن سایونس دو شخصیت کاملا متفاوت حساب میشد
زمانی که «محفل جغدها» به تیمارستان آرکهام آمدند تا جرمایا آرکهام (در این خط داستانی، او رئیس تیمارستان بود) را به قتل برسانند، رومن سایونس در آنجا نگه داشته شد تا شاهد این اتفاق باشد. رومن سایونس به این فکر افتاد تا به دنبال راهی باشد که بخش تاریک وجودش را تحت مراقبت قرار دهد. با اینکه جرمایا آرکهام هیچوقت به طور واقعی تبدیل به بلک ماسک نشد اما قدرتی را که مدام رومن را وسوسه میکرد، متوجه میشد. به همین دلیل، زمانی که تالنهای محفل جغدها به سراغ جرمایا آمدند تا او را بکشند، او حس کرد که تنها راه آزادی و نجاتش، این است که رومن را آزاد کند و ماسک مخصوصی را که به او این قدرت را میداد تا ذهنهای ضعیف را کنترل کند، به او بدهد. رومن از همین قدرت خود روی دیگر زندانیان استفاده کرد تا آنها به سراغ تالنها بروند. به نظر میرسید که همه چیز، درست همانطور که رومن میخواهد، پیش میرود. این جریان تا زمانی ادامه داشت که رومن تلاش کرد تا بتمن را کنترل کند؛ کسی که به تیمارستان آمده بود تا جرمایا را نجات دهد. قدرتهای بلک ماسک روی بتمن کار نکردند و بتمن هم ماسک سیاه رومن را نابود کرد و او را به همان شکل شکست خورده و ناامید، رها کرد.
بلک ماسک قصد داشت که آن ماسکها را بازگرداند و باری دیگر تیم False Face Society را راه بیاندازد. آنها در کارناوال Black Otter پنهان شده بودند. مد هتر این ماسکها را دزدید و به گروه بلک ماسک نفوذ کرد. مد هتر کاری کرد که همدستانش، به بلک ماسک و تیم او حمله کنند. بتمن خیلی زود خودش را به این صحنه رساند و هم بلک ماسک و هم مد هتر را شکست داد. بتمن بهشدت بلک ماسک را مورد ضرب و شتم قرار داد و کاری کرد که ماسک او بشکند. بعد از این اتفاق، بتمن ماسک شکسته را به اتاق غنیمتهای خود برد و مد هتر و بلک ماسک را باری دیگر راهی آرکهام کرد.
- Red Hood and the Outlaws: Dark Trinity:
در خط داستانی مجموعهی تولد دوباره دی سی، بلک ماسک باری دیگر ظاهر شد و این بار، قدرتهای او در دنیای زیرزمینی گاتهام تا حد زیادی افزایش پیدا کرده بود. بلک ماسک به همراه باند خود، شرکتهای زیادی را تحت عنوان و علامت خود ایجاد کرده بودند. در این میان هم هر کسی را که با آنها مخالفت میکرد، به قتل میرساندند. آخرین نقشهای که بلک ماسک داشت، این بود که یک ویروس پیشرفته و خاص را روی ذهن شهردار پیاده کند تا بتواند او را تحت کنترل خودش بگیرد. با این حال، این کار توجه جیسون تاد یا همان رد هود را به خود جلب کرد. جیسون تلاش کرد تا شهردار را به قتل برساند و این کار، تا حد زیادی رومن را تحت تاثیر قرار داد. همین موضوع باعث شد تا جایگاهی را درون سازمانش به جیسون پیشنهاد بدهد. در همین حین هم رومن در تلاش بود تا کنترل و هدایت «ما گان» را هم در دست بگیرد و او را به سازمان خود بیاورد. او در این فکر بود تا از ما گان بخواهد که به او بپیوندد اما پیشنهادش رد شد. رومن هم در پاسخ به این اتفاق، باند خود را موظف کرد تا بمبی را یتیم خانهی او کار بگذارند. او قصد داشت که با این کار، ما گان را از سر راه خود کنار بزند. با این حال، بدون اینکه کسی متوجه شود، جیسون توانست ما گان را نجات دهد.
شب بعد از این اتفاق، در حالی که رومن در حال رانندگی بود، جیسون سراغ او رفت و بعد از کمی مبارزه و کشمکش، او را متوقف کرد. بعد از توقف، جیسون، بلک ماسک را مجبور کرد که وارد ساختمانی شود، افراد او را شکست داد و اسلحهای را روی چانهاش گذاشت. جیسون اعلام کرد که او به این خاطر سراغش آمده تا دربارهی پیشنهادی که داده بود، با هم صحبت کنند. طولی نکشید که رومن به جیسون تبریک گفت زیرا او تمام انتظاراتش را برآورده کرده بود. همین موضوع باعث شد که این دو به انتهای یک آسمانخراش بروند و با هم صحبت کنند. رومن ادعا کرد که او قصد دارد در شهر گاتهام فرمانروایی کند و آن را به همان طریقی که فکر میکند درست است، اداره کند. این در حالی است که بقیه مجرمان شهر تنها سعی میکنند که چیزهای مختلفی را تحت کنترل خود بگیرند و فکرهای بزرگتری ندارند. رومن اعلام کرد که به دنبال یک فرد خوب میگردد که دست راستش باشد و تصور میکند که رد هود کاملا مناسب این جایگاه است و میتواند وارث خوبی باشد. به همین دلیل، رومن قصد داشت که جیسون را آزمایش کند. آنها با هم به یک کوچه رفتند و رومن به جیسون دستور داد تا مردانی را که نتوانستند ما گان را به قتل برسانند، بکشد. جیسون این دستور را اجرا نکرد زیرا اعتقاد داشت که آنها به صورت زنده، ارزش بیشتری دارند. با اینکه رومن به عقیدهی جیسون احترام گذاشت، اما دکمهی مخصوصی را فشار داد و باعث شد که سرهای آن مردان منفجر شود.
رومن برای اینکه بتواند قدرت بیشتری را بهدست بیاورد، تصمیم گرفت تا به کمک جیسون و دیگر زیردستانش، یک سری اسلحهی بسیار مهم و خاصی را که از طریق قطار به شهر میآمد، بهدست بیاورند. با این حال، در طی این جریان، فردی به نام «آرتمیس» که از دنیای بانا-مایدل بود، مداخله کرد و به دنبال اسلحه خاصی میگشت. در حالی که رد هود و آرتمیس در حال مبارزه بودند، بلک ماسک به وسیلهی یک هلیکوپتر به آنجا رسید و جایزه خودش را بگیرد. درست زمانی که امنیت محموله برقرار شد و نورمن واگنی را که میخواست به هلیکوپتر خود وصل کرد، او جیسون و آرتمیس را به حال خود رها کرد و فکر میکرد که آنها میتوانند از پس خود بربیایند و خود را به موقع به محل مورد نظر برسانند. آنها زمانی که خود را به داخل این واگن خاص رساندند، متوجه شدند که آن اسلحهی بسیار مهم که قرار بود بازی را به نفع آنها تغییر دهد، در واقع کلون سوپرمن بوده است. زمانی که آن دو در حال بررسی شرایط و اوضاع بودند و با یکدیگر در رابطه با این سلاح قدرتمند صحبت میکردند، رومن گاز بیهوش کنندهای را روی آنها آزاد کرد که باعث شد رد هود و آرتمیس، بیهوش شوند. صبح روز بعد از آن اتفاقات، در حالی که رومن و جیسون در حال صحبت کردن با یکدیگر بودند، رومن به جیسون تبریک گفت که توانست یک آمازونی را شکست دهد و بعد از آن هم، از اینکه او را به همراه آرتمیس بیهوش کرده بود، عذرخواهی کرد. جیسون بعد از اینکه رومن را بخشید، جویای حال آرتمیس شد و درباره او سوالاتی پرسید اما با بیتوجهی رومن روبهرو شد. رومن جواب این سوالهای جیسون را نداد تا به او نشان دهد که کلون سوپرمن در کجا نگهداری میشود.
آنها با یکدیگر وارد آزمایشگاهی شدند؛ آزمایشگاهی فوقالعاده پیشرفته که حتی اعضای لیگ عدالت هم نمیتوانستند از هزینههای آن بر بیایند. رومن برای جیسون توضیح داد که از دانشمندانی که استخدام کرده، چه چیزهایی را درباره این کلون شنیده است. بعد از اینکه او متوجه شد که این کلون به لکس لوثر تعلق دارد و از طرف دیگر هم لوثر دستور داده بود که این کلون نابود شود، متوجه شد که واقعا چنین موجودی توسط آنها ساخته شده است. او متوجه شد که چقدر این کلون ارزشمند است و چه کارهایی را میتواند انجام دهد، به همین دلیل او کاری کرد که این کلون به شهر گاتهام آورده شود. او همچنین در میان صحبتهای خود افشا کرد که او از جیسون استفاده کرده بود تا آوردن این کلون به آزمایشگاهش را یک نوع دزدی نشان دهد تا خطر کمتری را به همراه داشته باشد و همچنین ویژگیهای دفاعی این موجود هم به نوعی فعال شود؛ موضوعی که رومن اصلا به خودش زحمت نداد تا با خود جیسون در میان بگذارد و نظر او را هم بداند. زمانی که دانشمندان در حال انجام آزمایشها و فعالیتهایی روی کلون سوپرمن بودند، رومن متوجه شد که او در زمینه نفس کشیدن مشکلاتی دارد. طولی نکشید که این کلون به طرز عجیبی وحشت کرد، انگار که در تلاش بود تا از آن محفظهی مخصوص، فرار کند. به همین دلیل، از جایی که در آن نگه داشته میشد، بیرون آمد و رومن را تا حد زیادی تحت تاثیر قرار داد زیرا این محفظه با مواد خاصی ساخته شده بود که به همین راحتی کسی نمیتوانست شیشههای آن را خرد کند. رومن که همچنان از تماشای او لذت میبرد، متوجه شد که این کلون به مرور زمان در حال تغییر کردن است و طولی نکشید که او به طور کامل تبدیل به یک کلون «بیزارو» شد.
به جز رومن سایونس، یک بلک ماسک دیگر هم به نام جرمایا آرکهام وجود داشت که هیچوقت به طور واقعی تبدیل به بلک ماسک نشد
بعد از اینکه این کلون از محفظهی مخصوص خود بیرون آمد، کمی ضعیف شده بود به همین دلیل، افراد بلک ماسک توانستند او را مهار کنند و به جای دیگری ببرند و او را با زنجیرهایی در یک سلول بسیار خاص روی زمین بستند. در این سلول، تصاویری از سوپرمن که در حالتهای مختلف بود و کارهای متفاوتی مانند پرواز یا مبارزه کردن انجام میداد، به این کلون نشان داده میشد. این در حالی بود که آنها به زور پلکهای این کلون را باز نگه میداشتند و او را مجبور میکردند که این تصاویر را نگاه کند. رومن اعتقاد داشت که این کار میتواند به او کمک کند تا متوجه شود که چقدر قدرتمند است. او قصد داشت بعد از انجام این کارها و آزمایشها، این موجود را هرچه زودتر به میدان نبرد بفرستد تا هر کاری را که رومن میخواهد، انجام دهد. جیسون که متوجه شد هیچکدام از این روشها جوابگو نیستند، تصمیم گرفت که شانسش را امتحان کند و به بیزارو نزدیک شود و از آنجایی هم که رومن به اندازه کافی به جیسون اعتماد داشت، به او اجازه داد تا تلاشش را بکند. در نهایت، جیسون با کمی تلاش و البته کشمکش توانست بیزارو را آرام کند و سرِ عقل بیاورد؛ کاری که باعث شد رومن فوقالعاده تحت تاثیر قرار بگیرد.
روز بعد از آن اتفاق، رومن و جیسون باری دیگر به صرف خوردن غذا با یکدیگر ملاقات کردند. بعد از اینکه رومن متوجه شد که جیسون حاضر است جان خود را به خطر بیاندازد تا از آرتمیس و بیزارو محافظت کند، به این نتیجه رسید که او یک دوست بسیار خوب محسوب میشود و روحیه دوستداشتنیای دارد. به همین دلیل تصمیم گرفت تا چیزی را به او نشان دهد. در طی این مسیر، رومن در رابطه با دوران بچگیاش به جیسون گفت و اینکه او چطور پدر و مادرش را به قتل رسانده است زیرا آنها مدام آن شرکتهای مجرمانهی خود را بالاتر از فرزندشان قرار میدادند و اصلا اهمیتی برای او قائل نبودند. بعد از مدت کوتاهی، آنها به یک انبار که مقصدشان بود، رسیدند؛ انباری که در آن، رومن تمام وسایل عتیقه و سلاحهای بسیار مهمی که تا آن زمان جمع آوری کرده بود، نگه داری میکرد. جیسون از او در رابطه با نقشهی اصلیاش که برای شهر گاتهام کشیده بود، سوال کرد. نورمن هم در پاسخ توضیح داد که نقشه اصلی او این است که تا جایی که میتواند قدرت لازم را جمعآوری کند تا بتواند از هر کسی که او را به چالش میکشد، بالاتر و بهتر باشد و آنها را شکست دهد. بعد جیسون در رابطه با «کمانِ را» از نورمن سوال کرد و او اینگونه پاسخ داد که این کمان دیگر متعلق به آرتمیس نیست. جالب است بدانید که در طی این زمان آرتمیس توانسته بود از سلول خود فرار کند و به طور مخفیانه جیسون و رومن را تعقیب میکرد.
رومن در ادامهی صحبتهای خود دربارهی رویایش که دوست داشت شهر را از هرگونه بیمار روانیای پاک کند توضیح داد. او همچنین دلیل اصلیای که بیماران به این شهر آمدند هم توضیح داد. طولی نکشید که رومن درباره همان ویروس ارگانیک و پیشرفتهای که یک بار شهردار تزریق کرده بود، صحبت کرد. رومن در ادامه به تلاش ناکام جیسون به سمت شهردار اشاره کرد و اینکه این کارِ او باعث شد تا تمام نقشههایش خراب شود. جیسون که متوجه شد برای او پاپوش درست شده بود، از رومن سوال کرد که چه مدت از این جریان خبر دارد. نورمن هم در پاسخ گفت که تمام این مدت از آن خبر داشت و در واقع خودش تمام این جریانات را چیده بود تا جیسون به سمت خودش کشیده شود. رومن با اینکه میدانست، جیسون قصد دارد تا به او خیانت کند اما از صمیم قلب او را مانند یک دوست خوب میدانست و از او دعوت کرد تا در مبارزهای که به راه انداخته بود، به او بپیوندد. جیسون بلافاصله این درخواست را رد کرد به همین دلیل، نورمن هم قید دوستی خود با جیسون را زد و یکی از آن ویروسهای خاص را به سر خودش تزریق کرد. همین موضوع باعث شد تا او بتواند سلاح ابرقدرتی را که جیسون در ساختش به او کمک کرده بود، احضار کند و او را تحت کنترل خود بگیرد؛ این سلاح هم چیزی نبود جز بیزارو که این ویروس را به او هم تزریق کرده بود.
از آنجایی که بیزارو دیگر غیرقابل کنترل شده بود و رومن کنترل او را در دست گرفته بود، جیسون مجبور شد تا تبدیل به رد هود شود بلکه بتواند با این روش کاری از پیش ببرد. خوشبختانه، طولی نکشید که رومن در پیشروی برنامههایش با شکست روبهرو شد. آرتمیس خیلی زود توانست خود را به این ماجرا برساند و با کمک رد هود، بیزارو را مورد ضرب و شتم شدیدی قرار دادند. همین موضوع، بیزارو را ضعیف کرد به طوری که برای مدتی به روی زمین افتاده بود. جیسون از این فرصت استفاده کرد تا به سمت بلک ماسک تیراندازی کند و او را به قتل برساند اما او هم با شکست روبهرو شد. طولی نکشید که بیزارو دوباره به شکل قبلی خود بازگشت و باری دیگر حمله خود را آغاز کرد. رومن کارهایی را انجام داد و بیزارو را به گونهای هدایت کرد که با ضربه نهایی خود، جیسون را به قتل برساند اما از آنجایی که آرتمیس شاهد این صحنهها بود، تصمیم گرفت که به جای رفتن، همانجا بماند و مبارزه کند. حملهی او باعث شد تا بیزارو درد زیادی را متحمل شود و از آنجایی که او با رومن ارتباط داشت، این درد به او هم منتقل شد. آرتمیس و رد هود از یکدیگر جدا شدند و به نظر میرسید که آنها نقشهی خاصی را ترتیب دادهاند. در حالی که آرتمیس در حال مبارزه با بیزارو بود، نورمن به دنبال رد هود رفت و اصلا قصد نداشت به او اجازهی فرار دهد. نورمن تا پایگاه مخفی جیسون که زیر One Police Plaza قرار داشت، او را تعقیب کرد. رومن توانست خود را به داخل برساند اما آن محل پر از زنگهای خطر بود و همین موضوع باعث شد که رد هود بتواند خود را برای مبارزهای جدید، آماده کند. او با اسلحههای مخصوصش، منتظر رومن ایستاده بود.
با اینکه به طور کلی رومن سایونس یک جنایتکار ماهر به حساب میآید، اما موقعیتی هم وجود داشته که او به عنوان پادشاه این دنیا انتخاب شده بود
زمانی که رومن خود را به جیسون رساند و تیراندازی بین آنها آغاز شد، رومن اعلام کرد که او از همان ابتدا، پنج قدم از جیسون جلوتر بوده است. رومن برای اینکه از تیراندازیهای جیسون در امان بماند، پشت دیواری پنهان شده بود و با حریقش صحبت میکرد. زمانی که رومن از جایی که پنهان شده بود بیرون آمد، جیسون با پا ضربه محکمی به صورت او وارد کرد. جیسون کاملا آماده بود که رومن را به قتل برساند اما درست در زمانی مناسب، رومن روی نقطه ضعف جیسون دست گذاشت. او ادعا کرد که جیسون ارتباط محکمی با بتمن دارد و به همین خاطر است که او لباسی را با علامت خفاش بر تن میکند تا بتواند از این طریق، ارتباط خود را بتمن حفظ کند. در طی همین مدت زمان کمی که جیسون حواسش پرت شد تا جواب خوبی در پاسخ به این حرف بدهد، رومن چرخی زد و به سمت او شلیک کرد. لباس محکمی که جیسون بر تن داشت، او را از مرگ نجات داد اما رومن عزمش را برای کشتن جیسون جزم کرده بود به همین دلیل به سراغ ماسک خود رفت تا هود پیش از مردنش بتواند چهره مرگ را ببیند.
تا به آن لحظه جیسون هنوز نتوانسته بود پادزهری برای ویروسی که رومن به سرش تزریق کرده بود پیدا کند، از طرف دیگر هم بلک ماسک تصمیم گرفت که او را به قتل برساند زیرا او دیگر هیچ فایدهای برای رومن نداشت. پیش از اینکه رومن بتواند با اسلحهی خود شلیک کند، آرتمیس به همراه بیزارو سقف را خرد کردند و وارد میدان شدند. برای مدت کمی حواس بلک ماسک پرت شد و همین اتفاق فرصت مناسب را به جیسوت داد تا بتواند اسلحه خود را که در دستان بلک ماسک بود، بهدست بیاورد. زمانی که جیسون، رومن را خلع سلاح کرد، او را ریاکار خواند و علاقهی بهاصطلاح زیاد او را نسبت به شهر گاتهام، زیر سوال برد. بعد از این اتفاق، جیسون به سراغ آرتمیس که هنوز در حال مبارزه با بیزارو بود، رفت. طولی نکشید که رومن به بیزارو دستور داد تا به سمت جیسون و آرتمیس حمله کند. در نهایت بیزارو کاری کرد که هر دوی آنها بیهوش شوند. آنها بعد از گذشت مدتی هوشیاری و قدرت خود را بهدست آوردند و درست در همان زمان، دوباره مبارزهشان را آغاز کردند. همانطور که آنها در حال مبارزه کردن بودند، جیسون اعلام کرد که نورمن در تمام این مدت اشتباه میکرده و تصور اینکه آنها خیلی شبیه هم هستند، کاملا اشتباه است. او اعلام کرد که درست به همان اندازهای که جیسون با بتمن وجه تشابه دارد، با نورمن هم شباهت دارد؛ تقریبا هیچ چیزی بین آنها مشترک نیست.
بعد از اینکه صحبت بین این دو نفر به پایان رسید، رومن به روی زمین افتاد و به نظر میرسید که به خاطر آن ویروس خاص، در حال نابود و متلاشی شدن است. آنقدر وضع او بد شده بود که ابتدا به زبان باینری و بعد به زبان کریپتونی صحبت میکرد. طولی نکشید که زبان او دوباره به همان انگلیسی بازگشت و جیسون را التماس کرد که به دنبال راه درمانی برای او باشد. از آنجایی که این ویروس به مرور زمان ذهن و مغز رومن را نابود میکرد و ارتباطاتی هم با بیزارو داشت، باعث شده بود که او درست همانند بیزارو ببیند و فکر کند. زمانی که دید رومن تا حد زیادی گسترده شد و دیگر توانایی این را داشت که کهکشان را هم ببیند، متوجه شد که عشق و علاقهی زیاد او به گاتهام در برابر آن کهکشان تقریبا هیچ است و هیچ ارزشی ندارد. اینکه رومن ذهن و مغز خود را به یک بیگانه متصل کرده بود، یک فکر احمقانه و بسیار بد به نظر میرسید و جیسون او را به خاطر این تصمیم مسخره کرد. رومن باری دیگر از جیسون درخواست پادزهر و درمان این ویروس را کرد اما جیسون التماسهای او را نادیده گرفت. حتی اگر جیسون تمام آن جرم و جنایتهایی را که رومن انجام داده بود، نادیده میگرفت، باز هم نمیتوانست قبول کند که پادزهر را به او بدهد و چنین انسان پست و جنایتکاری را باری دیگر به زندگی بازگرداند. رومن که دیگر در حال نزدیک شدن به مرگ بود و برای نجات یافتن هر کاری میکرد، به جیسون قولی را یادآوری کرد؛ قولی که براساس آن، قرار بود جیسون هیچوقت رومن را نکشد. اما جالب است بدانید که جیسون اصلا قصد کشتن رومن را نداشت، بلکه نمیخواست به او «کمک» کند. زمانی که رومن کم کم به سمت بیهوش شدن میرفت و وضع یک بیمار درون کما را پیدا کرده بود، جیسون به او گفت که هیچکس را به جز خودش، برای شرایطی که برایش به وجود آمده، سرزنش نکند. بعد از گذشت مدتی، ما دوباره شاهد حضور رومن هستیم که تا حدودی بهبود یافته اما مغز او تا حد زیادی آسیب دیده است. او زیر نظر ما گان که دیگر یک خانه سالمندان تاسیس کرده، تحت مراقبت است.
- استاد و مغز متفکر کارهای مجرمانه:
او به عنوان یکی از بهترین استراتژیستها و مدیرهای دنیای زیرزمینی شهر گاتهام شناخته میشود.
- استاد شکنجه:
اینگونه گفته شده که بلک ماسک میتواند افراد را به گونهای شکنجه کند که آنها دیوانه و مجنون شوند. این کار به عنوان یکی از تواناییهای اصلی او شناخته میشود زیرا او میتواند از لحاظ ذهنی و جسمی، افراد را به گونهای شکنجه کند که افراد بسیار معدودی میتوانند جان سالم به در ببرند.
- مبارزه تن به تن:
بلک ماسک در زمینهی مبارزه تن به تن، یک ورزشکار بسیار ماهر و موفق به حساب میآید. او تا به امروز توانسته با قهرمانان و شرورهای زیادی مانند نایت وینگ، رابین، رد هود، کت وومن و در برههای از زمان، با بتمن، مبارزه تن به تن داشته باشد.
- تیرانداز ماهر:
افراد خیلی زیادی در دنیای کتابهای کمیک کمپانی دی سی، در زمینهی تیراندازی، او را به عنوان یک فرد مرگبار به حساب میآورند.
- استاد تغییر قیافه:
بلک ماسک تا به امروز توانسته با توانایی تغییر قیافه خود بارها در جمعیت ترکیب شود و حتی بتمن را هم با این شگرد خود فریب داده است.
- کنترل ذهن:
نسخهی زمین نخستِ سایونس، این توانایی را داشت که ذهن افراد مختلف را به وسیلهی ماسک خود تحت کنترل بگیرد.
در انتها به چند مورد از انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت رومن سایونس/بلک ماسک در آن حضور داشت:
- سریال Gotham محصول سال ۲۰۱۴ تاکنون با بازی تاد استاشویک (پدر رومن سایونس)
- انیمیشن سریالی The Batman محصول سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ با صداپیشگی جیمز رمار
- انیمیشن سریالی Batman: The Brave and the Bold محصول سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱ با صداپیشگی جان دیماجیو
- انیمیشن Batman: Under the Red Hood محصول سال ۲۰۱۰ با صداپیشگی وید ویلیامز
- انیمیشن Batman: Bad Blood محصول سال ۲۰۱۶ با صداپیشگی استیون بلوم
- سری بازی Batman: Arkham
- بازی Batman: Dark Tomorrow محصول سال ۲۰۰۳ با صداپیشگی مایکل رایت
- بازی DC Universe Online محصول سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶