معرفی شخصیت کینگ پین، ویلسون فیسک
ویلسون فیسک از جانب خودش، بهعنوان کینگ پین دنیای جرم و جنایت شناخته میشود. او یکی از برجستهترین و معروفترین شخصیتهای جنایت سازمان یافته در ایالات متحده محسوب میشود. او پادشاه گانگسترها است و با ارادهای آهنین در ساحل شرقی جرم و جنایت سازمان یافته را کنترل میکند.
شخصیت کینگ پین یا همان ویلسون فیسک یک کاراکتر ابرشرور است که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر میشوند، حضور دارد. این شخصیت توسط استن لی و جان رومیتا سونیور ساخته شده است. ویلسون فیسک برای اولینبار در قسمت ۵۰ سری کتاب کمیک The Amazing Spider-Man که در ماه ژوئیه سال ۱۹۶۷ منتشر شده بود، ظاهر شد.
کینگ پین، یکی از ترسناکترین و قدرتمندترین رئیسهای دنیای جرم و جنایت در دنیای مارول محسوب میشود که بهطور معمول، جایگاه و عنوان پادشاه جرم و جنایت شهر نیویورک را در اختیار دارد. او در ابتدا، یکی از دشمنان اسپایدرمن به حساب میآمد و بعدها تبدیل به بزرگترین دشمن دردویل شد. علاوهبر این، او بهنوعی دشمن پانیشر هم محسوب میشود. بهطور معمول، نماد ظاهری کینگ پین، وزن خیلی زیاد و جثه بزرگ است. او معمولا یک کت سفید بر تن میکند و همیشه یک چوب به همراه دارد. جالب است بدانید که روی چوب و عصای کینگ پین، معمولا یک سری الماس یا مواد محکم دیگری وجود دارد تا در مبارزههای تن به تن به او کمک بسیار زیادی میکند.
سایت محبوب آی جی ان در فهرست ۱۰۰ شخصیت شرور برتر تاریخ کتابهای کمیک خود، کینگ پین را در رتبه ۱۰ قرار داد. علاوهبر کتابهای کمیک، شخصیت ویلسون فیسک در انواع مختلف رسانهای مانند فیلم، آثار تلویزیونی و غیره هم حضور داشته است.
ویلسون گرنت فیسک هیچوقت یک دوران کودکی معمولی و نرمال نداشت؛ آن هم به خاطر وزن خیلی زیادی که داشت. او هیچوقت میان کودکان و دوستان دیگرش محبوب نبود و کسی او را دوست نداشت. بعد از ورود به مدرسه، خیلی طول نمیکشید که ویلسون فیسک تبدیل به هدف بسیار خوبی برای قلدرهای مدرسه میشد. همه به خاطر وضعیت ناراحت کننده و رقت انگیزی که او داشت، به او ترحم میکردند. فیسک در همان دوران کودکی و نوجوانی خود بهصورت انفرادی زندگی میکرد و کاملا منزوی بود. او همیشه مجبور بود که زندگی معمولی و بسیار خوب دیگران را تماشا کند. همین اتفاقات غمانگیز باعث شد تا زاویه دید خاصی در فیسک به وجود بیاید که برای رسیدن به نیازهای خود و برطرف کردن آنها، از دیگران استفاده کند.
این ماجراها و اتفاقات، اولین قدمهای فیسک به سمت زندگی و کار جنایتکارانه بود؛ مسیری که تا پایان زندگیاش ادامه داشت و به همین شکل بود. ویلسون فیسک دیگر مصمم شده بود تا در این دنیا، تبدیل به بهترین فرد شود. به همین ترتیب او برای اولینبار در سن دوازده سالگی مرتکب قتل شد. فیسک بهشدت معتقد بود که قدرت این وحشیگری، تنها راهی است که او تبدیل به یک فرد بسیار موفق در دنیای زیرزمینی و جرم و جنایت باشد. به همین ترتیب، او بلافاصله خودش را در رشته تناسب اندام و وزنهبرداری ژاپنی آموزش داد. همین موضوع باعث شد تا او در همان سن جوانی تبدیل به یک فرد بزرگ جثه شود که نیرو و قدرت بسیار زیادی در جسم او وجود داشت.
شخصیت ویلسون فیسک براساس بازیگری به نام سیدنی گرین استریت خلق شده است
لازم به ذکر است که فیسک با استفاده از کتابهای دزدیده شدهی مختلف، مواردی را که باید آموزش میدید، یاد گرفت و همچنین درکنار تمام اینها، علاقه بسیار زیادی هم به علوم سیاسی پیدا کرد. تا به این لحظه، فیسک هم قدرت فیزیکی بسیار زیاد پیدا کرده بود و هم دانش خیلی زیادی در موضوعات مختلف داشت. به همین دلیل خیلی زود تبدیل به یک نیروی قدرتمند شد و کم کم باندهای خلافکار محلی را تحت کنترل خود گرفت. بعد از این اتفاق، او تلاش میکرد تا با قلدری کردن و همچنین ترساندن افراد مختلف، کاری کند که آنها به باند خلافکاری خود بپیوندند. به مرور زمان، فیسک با نشان دادن توانایی بینظیر در رهبری کردن باندهای مختلف و همچنین استعداد بسیار زیاد در سازماندهی کردن، لقب «کینگ پین جرم و جنایت» را به دست آورد؛ عنوانی که او در دوران نوجوانی موفق به کسب آن شد.
شهرت موفقیتها و همچنین وحشیگریهای فیسک خیلی زود سراسری شد و بعد از گذشت مدتی، توجه دیگر اربابان بزرگ و شناخته شدهی دنیای جرم و جنایت شهر نیویورک را به خود جلب کرد. یکی از همین رئیسان جرم و جنایت به نام «دان ریگولتو» که فوقالعاده توسط فیسک و شهرت بسیار زیاد او تحت تاثیر قرار گرفته بود، او را در باند خود استخدام کرد تا بهعنوان دست راست شخصی خودش فعالیت کند. اما فیسک مصمم بود تا تبدیل به بهترین فرد این دنیای زیرزمینی شود. همین موضوع باعث شد تا درنهایت فیسک، ریگولتو را به قتل برساند و جایگاه او را از آن خود کند. او دیگر تبدیل به ترسناکترین و موفقترین ارباب دنیای زیرزمینی و مجرمانه در شهر نیویورک شده بود.
بعد از گذشت مدتی، فیسک با موفقیت توانست باند محلی کوچک خود را تبدیل به یک ارتش کند. او از همان پشت صحنه، با دقتی کامل نقشه دستیابی به اهداف خود را طرح ریزی کرد و بهگونهای فعالیت میکرد تا از دیدرس قوانین به دور باشد. بعد از مدتی، زمانیکه شهرت فیسک خیلی زیاد شد و ثروت، نفوذ و قدرت خیلی زیادی را برای او به ارمغان آورد، توجه دیگر اربابهای جرم و جنایت را به خود جلب کرد. به همین ترتیب، رقابت خیلی زیادی بین فیسک و دیگر اربابهای زیرزمینی به وجود آورد، بهخصوص «ماگیا». بعدها، فیسک تصمیم گرفت که کمپین مجرمانهی خود را پنهان کند تا بلکه به این طریق بتواند پول و ثروت خود را بهصورت قانونی سرمایهگذاری کند.
در این برهه زمانی دیگر جرم و جنایت راه خود را به کوچه و خیابان باز کرد و به دنیای واقعی آمد. در این زمان دیگر هیچکس به تاجر فروتن و نجیبی مانند ویلسون فیسک شک نمیکرد که رهبر اصلی این اتفاقات باشد. از طرف دیگر، این تجارت به فیسک کمک کرد تا ثروت خود را بیشتر از قبل کند که با این راه بتواند دیگر باندهای مجرمانهی رقیب خود را از میدان کنار بزند. تقریبا در همین برهه زمانی بود که فیسک با «ونسا» جوان ملاقات کرد. بلافاصله فیسک و ونسا بعد از ملاقات یکدیگر عاشق هم شدند و مدتی بعد با هم ازدواج کردند. فیسک آنقدر به خاطر ونسا و ذات بسیار خوب او تحت تاثیر قرار گرفته بود که بالاخره از کشمکشهای خود برای دست یافتن به قدرت بیشتر، دست برداشت و برای برههای از زمان به آرامش رسید.
یک سال بعد از ازدواج ویلسون و ونسا، آنها صاحب فرزند پسری به نام «ریچارد فیسک» شدند. اما ونسا دوست نداشت که ریچارد، قاطی فعالیتهای مجرمانهی ویلسون شود و بهشدت در تلاش بود تا او را از همه پنهان کند. همانطور که ریچارد در حال بزرگ شدن و رشد کردن بود، بهطور مداوم مورد تحقیرهای پدرش قرار میگرفت. ویلسون مدام فرزندش را تحقیر میکرد و به او نفرت میورزید زیرا ویلسون، همیشه ریچارد را بهعنوان یک فرد ضعیف و رقتانگیز میدید. همین اتفاقات باعث شد تا ونسا به اجبار، ریچارد را برای تحصیل به اروپا بفرستد. البته تحصیل تنها دلیل فرستادن ریچارد نبود زیرا ونسا قصد داشت که فرزندش را تا جایی که میتواند، از دست ویلسون و سبک زندگی مجرمانه و بسیار بد او دور کند. به همین ترتیب، ریچارد بعد از اینکه تحصیل خود را به پایان رساند، همانطور در اروپا ماند. او حتی مرگ خود را جعل کرد تا بلکه به این طریق بتواند هرگونه ارتباط خود را با خانوادهاش قطع کند. ویلسون فیسک، بعد از اینکه از خبر مرگ پسرش باخبر شد، با اینکه نسبت به جعلی بودن آن شک کرده بود، اما باز هم تصمیم گرفت که به همسرش نشان ندهد و از او مخفی نگه دارد.
ویلسون فیسک، بعد از مدتی فعالیت در قالب یک تاجر، خود را در رقابتی با شریک خودش دید؛ او یک تاجر اهل شاین به نام «ویلی لینکلن» بود که با اسم مستعار «کریزی هورس» هم شناخته میشد. به همین ترتیب، ویلسون فیسک تصمیم گرفت که ویلی لینکلن را به قتل برساند تا بلکه به این طریق بتواند جایگاهش را به دست بیاورد. بعد از این اتفاق، او دختر کریزی هورس یعنی «مایا لوپز» را هم بهعنوان فرزند خودش به سرپرستی گرفت. بعد از گذشت مدتی، فیسک دختر ناتنی خود یعنی همان مایا را به یک مدرسه ویژه فرستاد؛ جایی که مایا، بخشی از دوران بسیار خوب زندگیاش را در آن گذراند، آن هم تحت نظارت نسبتا دور فیسک.
همانطور که نفوذ و شهرت ویلسون فیسک به طرز عجیبی افزایش پیدا میکرد، توجه قهرمانان لباسپوش و زرهدار را هم به خود جلب کرد؛ کسانی که بعدها تبدیل به تهدیدی برای شهرت فیسک شدند. او خیلی زود با اسپایدرمن برخورد کرد؛ آن هم زمانیکه او دختر جهش یافتهای را استخدام کرده بود تا محوطه ساخت و ساز را دستکاری و خراب کند. در طی همین برهه زمانی، فیسک با فرصت بسیار خوبی روبهرو شد تا قهرمانهای در حال رشد، برخورد کند و آنها را تحت نظارت خودش بگیرد. ویلسون فیسک متوجه شد که چقدر قهرمانان با بیدقتی کامل با شخصیتهای شرور مبارزه میکنند و در همین حین هم املاک ارزشمند و چیزهای مختلف را نابود میکنند.
او با استفاده از یک زره بسیار ویژه و خاص از خودش محافظت میکند
بعد از این اتفاق او، تصمیم گرفت تا به کمک تونی استارک و همچنین «ان ماری هوگ» سازمانی را به نام «Damage Control» را تشکیل دهند. استارک بعد از با خبر شدن از شهرت واقعی و پنهان ویلسون فیسک، همکاری و ارتباط با او را بهشدت سخت دید. به همین ترتیب استارک تصمیم گرفت که سهم خود از این شرکت را به فروش برساند. بعد از گذشت مدتی، ویلسون فیسک هم از سهم خود از Damage Control گذشت و باعث شد که ان ماری هوگ تنها بنیانگذار این سازمان باشد.
القاب و اسامی مستعار: ولیسون گرنت فیسک، Dirigible، هارولد هاوارد، کینگ پین جرم و جنایت، رئیس، شستشو دهندهی ذهن، پادشاه جرم و جنایت، شهردار فیسک و غیره.
تیمها: Assassins Guild، کابال، سنچوری کلاب، Damage Control، صنایع فیسک، هایدرا، هند و غیره.
متحدان: آلفردو مورلی، الیستر اسمیت، آرشیتکت، بولز آی، سیسیل آناد، کریزی هورس، کراس بو، دردویل، دکتر دووم، دکتر روگان، فلیکس کاریداد، فیلچ، فاگ، فرانسیس کلوم، فرانز کراوس، ژنرال هی ورث، هربرت لندن، جیک مارتینو، جوزفین پولاسکی، نایت، لیدی بولز آی، لارکس، مگنیتو، میستر نوبادی، مونتانا و غیره.
دشمنان: اشلی بارتون، بن یوریچ، بتسی بیتی، بلک کت، بلک پنتر، بلک اوت، بومرنگ، باش ویکر، کنون بال، کاپیتان آمریکا، کارلوس لوبو، چیس استین، کریزی هورس، سایکلاپس، دانته ریگولتو، دردویل، دزلر، ددپول، دکتر دووم، ادواردو لوبو، الکترا، فید، فایر استار، فلای، فاگی نلسون، فول کیلر، جورج استیسی، گوست رایدر، گوئن استیسی و غیره.
همانطور که در ابتدای مقاله هم به آن اشاره شده است، این شخصیت توسط استن لی و جان رومیتا سونیور ساخته شده است. ویلسون فیسک برای اولینبار در قسمت ۵۰ سری کتاب کمیک The Amazing Spider-Man که در ماه ژوئیه سال ۱۹۶۷ منتشر شده بود، ظاهر شد. با اینکه اسپایدرمن دشمنهای زیاد خطرناکی مانند «بیگ من»، «کرایم مستر» و حتی خود گرین گابلین را داشت و با آنها مبارزه میکرد، اما استن لی یک شخصیت جدید میخواست که با دنیای جرم و جنایت و کارهای این چنینی، بیشتر از یک کار و تجارت معمولی رفتار نکند؛ کسی که با دنیای زیرزمینی و جنایتکارانه، به روش دیگری اهمیت بدهد. او یک شخصیت شرور میخواست که بهطور موفقیت آمیزی، دنیای جنایتکارانه را با دستورهای تبدیل به یک ارتش بسیار بزرگ بکند؛ شخصیت شروری که تبدیل به ارباب و پادشاه تمام رئیسهای باندهای جنایتکارانه باشد. هم استن لی و هم هنرمند این شخصیت یعنی جان رومیتا سونیور، ایده خود را از یکی از بازیگران سینما یعنی سیدنی گریناستریت گرفتند و ویلسون فیسک را خلق کردند؛ کسی که با نام پادشاه دنیای جرم و جنایت هم شناخته میشد.
در قسمت ۷۰ سری کتاب کمیک Amazing Spider-man، استن لی تصمیم گرفت که تا کمی ویژگیهای انسانی را به شخصیت ویلسون فیسک اضافه کند. زمانیکه ویلسون فیسک ازدواج کرد، به خوانندگان نشان داد که او درکنار زندگی مجرمانه و خلافکارانهی خود میتواند تبدیل به یک همسر متعهد هم باشد؛ کسی که دقیقا به همان اندازه زندگی مجرمانه، برای خانواده و همسر خود هم ارزش و اهمیت قائل بود. این شخصیت در ۱۵۲۴ کتاب کمیک حضور یافته که در هیچکدام از آنها جان خود را از دست نداده است.
- دوران نقرهای:
کینگ پین بعد از اولین حضور خود در دنیای بسیار بزرگ مارول، در شرایط و وضعیتهای مختلف، تبدیل به یک تهدید منحصربهفرد و اصلی برای اسپایدرمن شد. کینگ پین بهعنوان یک مرد تاجر بزرگ جثه و سنگینوزن در کتابهای کمیک ظاهر میشد و بعد از گذشت مدتی توانست تمام بخشهای دنیای زیرزمینی و مجرمانهی شهر نیویورک را متحد کند. برخی اوقات نقشههای او توسط اسپایدرمن با شکست روبهرو میشد. هم کینگ پین و هم اسپایدرمن چندین بار در شرایط مختلف و در مقابل هم پیروزیهایی را به دست آوردند؛ اما میتوان گفت که اکثر اوقات اسپایدرمن پیروز میدان بود و با موفقیت نقشههای کینگ پین برای تصرف و تحت کنترل گرفتن شهر نیویورک را با شکست روبهرو میکرد.
نفرت کینگ پین نسبت به این مرد عنکبوتی اعصاب خردکن که در هر شرایطی مداخله میکرد و خرابکاری به بار میآرود، تا جایی پیشرفت که او بهشدت از دست اسپایدرمن عصبانی شده بود و تصمیم گرفت که بالاخره انتقام خود را از اسپایدرمن بگیرد و تبدیل تهدید و خطر بزرگتری برای او شود. در پایان دوران نقرهای، اینگونه نشان داده شد که ویلسون فیسک یک مرد متاهل محسوب میشود و با یک زن ناشناخته ازدواج کرده است. در ابتدا، فیسک بهعنوان یک مغز متفکر جنایتکار ساده اما مهم دیده میشد که یک نقش اصلی و مستقیم را در نقشههای خودش برعهده میگرفت. بعدها کینگ پین بیشازپیش تبدیل به یک تاجر فاسد شد که بیشتر از هر چیزی از پشت میز خود و همچنین از پشت صحنه نقشههایش را هدایت میکرد.
- دوران برنز:
دوران برنز، دوران بسیار مهمی برای شخصیت کینگ پین بود. در این برهه زمانی، همسر او یعنی ونسا و همچنین فرزند پسرشان یعنی ریچارد فیسک به خوانندگان کتابهای کمیک معرفی شدند و برای اولینبار در داستانهای او حضور پیدا کردند. آنها بهعنوان یک خانواده واقعا عجیب و غریب ظاهر شدند زیرا ونسا و ریچارد تا حد زیادی با سبک زندگی جنایتکارانهی کینگ پین مشکل داشتند و مدام با این موضوعات درگیر بودند. در همین برهه زمانی، زمانیکه فیسک توانست عنوان «سوپریم هایدرا» را در شهر لاس وگاس به دست بیاورد، چندین بار با کاپیتان آمریکا برخورد کرد و با او نبردهایی داشت.
بعد از اینکه هم ویلسون و هم فرزندش یعنی ریچارد در موقعیتهای بسیار بدی قرار گرفتند و تا آستانه مرگ پیش رفتند، ونسا قول داد که اگر ویلسون کار خود را بهعنوان کینگ پین جرم و جنایت رها نکند و خانوادهاش را در اولویت قرار ندهد، خیلی زود او را ترک خواهد کرد. به همین ترتیب، ونسا ۲۴ ساعت به ویلسون زمان داد تا کارهای باقیماندهی خود را بهعنوان کینگ پین انجام دهد و برای همیشه آن را رها کند. در همین برهه زمانی، فیسک دوباره با اسپایدرمن درگیر شد و اگر به خاطر محدودیت زمانی ونسا نبود، کینگ پین این قهرمان عنکبوتی را کامل به قتل میرساند. فیسک به ظاهر دیگر از شغل کینگ پینی خود کنار کشید و خود را بازنشسته کرد. اما زمانیکه همسر او توسط اربابهای جنایتکار محلی ربوده شد، او بهناچار مجبور شد تا به همان هویت کینگ پین خود بازگردد. آنها قصد داشتند تا با انجام این کار، فعالیتهای سابق ویلسون فیسک را تلافی کنند اما به این موضوع توجه نکردند که این کار، مدارک ارزشمند بیشتری را به وجود میآورد تا خودشان را به زندان بیاندازند.
کینگ پین دیگر تصور کرده بود که همسرش ونسا، در این حادثه جان خود را از دست داده است. تمام این اتفاقات باعث شد تا توجه دردویل به سمت ویلسون فیسک جلب شود. در همین برهه زمانی، کینگ پین و دردویل برای اولینبار با هم برخورد کردند و به نبرد با هم پرداختند؛ ماجرایی که درنهایت مبارزهها و دشمنی طولانی مدت بین کینگ پین و دردویل را پایهگذاری کرد. بعد از گذشت مدتی، فیسک دوباره با همسر پیدا شدهی خود تجدید دیدار کرد و متحد شد. اما دیگر در این زمان، دردویل را یک تهدید بسیار بزرگ و اصلی برای جایگاه خود بهعنوان کینگ پین میدید زیرا این قهرمان، تعداد زیادی از نقشههایش را که برای تصرف شهر نیویورک کشیده شده بود، با شکست و مشکل روبهرو کرد. به همین دلیل، او بهعنوان کینگ پین تلاش کرد تا تبدیل به تهدید بزرگتری برای اسپایدرمن و دردویل شود. علاوهبر این، پانیشر هم چندین بار تلاش کرد تا علیه کینگ پین اقداماتی انجام دهد؛ اتفاقی که معمولا منجر به شکست این پارتیزان میشد.
- دوران مدرن:
تقریبا میتوان گفت که دوران مدرن، یکی از تاریکترین و بدترین فصلهای کاری دردویل بود؛ آن هم به خاطر کسی مانند کینگ پین. کینگ پین، بعد از جمع آوری مدارک لازم و مهم برای ثابت کردن اینکه مت مورداک همان دردویل است، خیلی زود زندگی یکی از مهمترین و سرسختترین دشمنان خود را نابود کرد. بعد از این کار، کینگ پین توانست دردویل را به درس عبرتی برای دیگر دشمنان خود تبدیل کند. بااینحال، برنامه آنطور که باید و شاید پیش نرفت و زمانیکه دردویل سبک زندگی جنایتکارانهی فیسک را برای عموم آشکار کرد، زندگی او وارونه و ازاینرو به آن رو شد. بعد از این اتفاق، او زندگی و مهمتر از همه ثروت خود را از دست داد؛ آن هم به خاطر سازمان تروریستی رقیبی که تمام هدفش را روی سقوط و شکست ویلسون فیسک گذاشته بود.
در یکی از خط داستانیها و یکی از نسخههای کینگ پین، بازوهای مکانیکی دکتر اختاپوس را داشت
درنهایت، ویلسون فیسک امپراطوری جنایتکارانهاش را بازسازی کرد؛ اما طولی نکشید که به خاطر حملات و ترورهای مختلف تا سر حد مرگ پیش رفت. بعدها مشخص شد که تمام این ماجراها، زیر سر پسر خودش بوده است و تمام آنها را خودش طرح ریزی کرده بود. فیسک تا به آن روز، همچنان دردویل را با استفاده از اطلاعاتی که به دست آورده بود، اذیت میکرد. ویلسون فیسک درنهایت به خاطر قتلی که سالها پیش مرتکب شده بود، دستگیر شد و به زندان رفت. فیسک ثابت کرد که حتی از پشت میلههای زندان هم بسیار خطرناک است؛ او با کارها و حرفهای خود دردویل، سازمان افبیآی و حتی آیرون من را تحت تاثیر قرار داد و کاری کرد تا دستورهای او را اجرا کنند.
شدت ماجرا تا جایی افزایش یافت که همسر در حال مرگ ویلسون فیسک یعنی ونسا مجبور شد خودش را به میان بیاندازد تا دردویل را نسبت به آزاد کردن همسرش متقاعد کند. به همین ترتیب، دردویل موفق شد تا آخرین آرزوی ونسا در حال مرگ را محقق کند و همسرش را از زندان در بیاورد؛ اما تنها به این شرط که ویلسون فیسک شهروندی خود را لغو کند و از ایالات متحده خارج شود. فیسک برای مدت کوتاه و موقتی بازنشسته شد. اما مدت زیادی از این اتفاق نگذشت و زمانیکه «لیدی بولز آی» و اعضای گروه «هند» به او حمله کردند، مجبور شد تا باری دیگر به ایالات متحده بازگردد.
او بعد از بازگشت به ایالات متحده به دردویل اعلام کرد که مبارزهاش با هند، آخرین مبارزه و حضورش در ایالات متحده خواهد بود. بااینحال، فیسک بهطور مخفیانه گروه هند را تحت کنترل خود درآورد و تصمیم گرفت که با استفاده از آنها، امپراطوری جنایتکارانه از دست رفتهی خود را بازسازی کند. بااینحال، ماجرا طبق برنامه پیش نرفت و نقشه ویلسون فیسک با شکست روبهرو شد؛ آن هم به خاطر اینکه دردویل قبول کرد تا رهبری این گروه را برعهده بگیرد. او با این کار قصد داشت تا از درون، این گروه را تغییر دهد. به همین ترتیب، ویلسون فیسک منتظر بود تا فرصت مناسبی پیش بیاید و ضربه خود را به دردویل وارد کند تا بلکه به این طریق بتواند کنترل گروه هند را در دست خود بگیرد.
همانطور که انتظار میرفت، دردویل به خاطر شرایط جدیدی که برایش پیش آمده بود، به ناچار مجبور شد تا با دیگر دوستان خود و همچنین دیگر قهرمانان هم ردهاش، مبارزه کند. ویلسون فیسک که به خوبی میدانست که تمام این اتفاقات به خاطر نفوذ بسیار زیاد هند است و دردویل را تحت تاثیر قرار داده، تمام این حقایق را برای گوست رایدر توضیح داد تا بلکه به این طریق به اهداف خودش برسد. به همین ترتیب، گوست رایدر به سراغ دردویل و ارتش او رفت و آنها را شکست داد. فیسک که با موفقیت توانست به خواستهی خود برسد و دردویل را از میدان کنار بزند، بالاخره کنترل اعضای باقیماندهی ارتش دردویل را در دست گرفت و قدم اول مسیر خود برای تبدیل شدن دوباره به کینگ پین جنایتکار را برداشت.
- در چنگالهای کینگ پین:
علاوهبر تونی استارک و احتمالا ان ماری هوگ، مردم معمولی هم ویلسون فیسک را بهعنوان یک تاجر بسیار ثروتمند و قانونی میدیدند که در شرایط مختلف مبالغ زیادی را به خیریهها کمک میکرد و چهره سخاوتمند و بسیار خوبی را برای خود ایجاد کرده بود. فیسک بعد از دیدن دیگر اربابهای جنایتکار شهر نیویورک که در متحد کردن دنیای مجرمانه شکست خورده بودند، متوجه شد که بزرگترین تهدید آنها اسپایدرمن است. زیرا او تمام نقشههای آنها را با شکست روبهرو میکرد و مقابل متحد شدن دنیای زیرزمینی میایستاد.
به همین ترتیب، ویلسون فیسک تصمیم گرفت که برای مدتی بدون هیچگونه فعالیت مجرمانهای زندگی کند و منتظر یک موقعیت بسیار مناسب برای محقق کردن هدفهایش باشد. بعد از گذشت این مدت زمان، در یکی از مقالههای روزنامه دیلی بیگل اینگونه خواند که اسپایدرمن خود را از فعالیتهای قهرمانانه و مبارزه با جرم و جنایت بازنشسته کرد؛ اتفاقی که باعث شد تا فیسک بالاخره به آرزوی خود نزدیک شود. بلافاصله، ویلسون فیسک تصمیم گرفت تا در دوران نبود اسپایدرمن، اهداف خود را محقق کند. به همین ترتیب، تمام مجرمان را مجبور کرد تا متحد شوند و کنترل خیابانهای شهر نیویورک را در دست گرفت؛ او با این کارها، منجر به ایجاد شدن بزرگترین موجهای جنایی شهر نیویورک شد. بااینحال، بعد از اینکه افراد کینگ پین به سراغ صاحب دیلی بیوگل یعنی «جی جوناه جیمزسون» رفتند و او را ربودند، اسپایدرمن دوباره به دوران مبارزهای خود بازگشت و فیسک مجبور شد تا باری دیگر با او برخورد کند.
اسپایدرمن با اینکه توانست موج جنایتکارانهی ویلسون فیسک را باری دیگر خنثی کند، اما اصلا برای اتفاقات بعدی آماده نبود زیرا فیسک را بهعنوان یک مجرم ساده سنگینوزن تصور میکرد و انتظار زیادی از او نداشت. کینگ پین بعد از مبارزه با اسپایدرمن و شکست او در این نبرد، به افراد خود دستور داد که هم جی جوناه جیمزسون و هم اسپایدرمن را به قتل برسانند. اسپایدرمن بعد از فرار از تله مرگ کینگ پین و همچنین نجات زندگی جیمزسون تلاش کرد تا باری دیگر کینگ پین را شکست دهد. بااینحال، پیش از اینکه اسپایدرمن بتواند دوباره با کینگ پین مبارزه کند، از مسیر اصلی خود خارج شد و کینگ پین توانست فرار کند. از یک طرف ویلسون فیسک میدانست که اسپایدرمن خیلی به شکست او و همچنین به پایان رساندن امپراطوری و شهرتش نزدیک شده است. از طرف دیگر هم متوجه شد که هم اسپایدرمن و هم جیمزسون مدارک خیلی کمی درباره فعالیتهای مجرمانهی فیسک و یکی بودن او و اسم «کینگ پین» دارند.
- برندِ شستشو دهندهی ذهن:
در این برهه زمانی، ویلسون فیسک دیگر تلاش میکرد تا با احتیاط بیشتری به بازسازی کردن شهرت خودش بپردازد؛ چه بهعنوان یک تاجر قانونی و چه بهعنوان یک ارباب جنایتکار. به همین ترتیب او تصمیم گرفت که یک مسیر جدید برای تحت کنترل گرفتن شهر نیویورک در پیش بگیرد. او بهطور مخفیانه یکی از کارمندان نورمن آزبورن یعنی «دکتر گرهارد وینکلر» را استخدام کرد؛ کسی که در تکنیکهای شستشوی مغز مهارت و تخصص بسیار زیادی داشت. فیسک از یک طرف پول و هزینه سرویسهای وینکلر را پرداخت میکرد و از طرف دیگر هم تجهیزات مورد نیاز خود را از صنایع آزکورپ میگرفت. او بهطور مخفیانه یک کلوب باز کرد تا پوششی برای فعالیتهای مجرمانهاش باشد. بعد از این اتفاق، او نام مستعار جدیدی با عنوان برِین واشر اتخاذ کرد و تحت همین نام مستعار فعالیتهایش را ادامه داد.
هدف اصلیای که فیسک در تلاش بود تا آن را محقق کند، این بود که از این کلوب تازه تأسیس خود، در جهت شستشوی مغزی شخصیتهای بسیار مهم شهر نیویورک استفاده کند. او قصد داشت تا با استفاده از این روش، آنها را تحت کنترل خود بگیرد و مسیر خود برای کنترل کردن شهر نیویورک را تا حد زیادی راحت کند. مری جین بهعنوان خواننده استخدام شد تا در کلوب ویلسون فیسک فعالیت کند؛ این در حالی بود که او اصلا از اهداف اصلی کلوب برای هیپنوتیزم کردن مقامات عالی رتبهی شهر نیویورک، خبر نداشت. فیسک با موفقیت توانست «کاپیتان جورج استیسی» را شستشوی مغزی دهد و کاری کند که او، کارهای ویلسون را انجام دهد.
بااینحال، طولی نکشید که فعالیتهای فیسک هم توسط اسپایدرمن و هم توسط مری جین کشف شد. اما تلاش اسپایدرمن برای متوقف کردن فیسک تنها باعث شکست خوردن خودش شد. بعد از این اتفاق، او ترجیح داد که با قبول این شکست، میدان مبارزه را ترک کند تا یک قربان شستشوی مغزی دیگر نباشد. به همین ترتیب، ویلسون فیسک همچنان از کاپیتان استیسی بهعنوان یکی از سربازان خود استفاده میکرد و از طرف دیگر هم ارتباط خود را با وینکلر ادامه میداد تا تکنیکهای جدیدتری در این زمینه آموزش ببیند. او از همین طریق توانست تعدادی از تجهیزات خود را به صنایع آزبورن منتقل کند.
در خط داستانی Spider-Island یک سری شخصیتها، قدرتهای عنکبوتی میگرفتند که از قضا ویلسون فیسک هم یکی از همان افراد بود
زمانیکه اسپایدرمن از وضعیت کنونی کاپیتان جورج استیسی با خبر شد، تصمیم گرفت تا در قالب پیتر پارکر در خانهاش به سراغ او برود و در رابطه با این موضوع با او صحبت کند. اما ماجرا آنطور که باید و شاید پیش نرفت و حضور پیتر پارکر باعث شد تا جورج عقل و هوش خود را از دست بدهد و بعد از حمله کردن به او، او را مجبور به ترک کردن خانهاش بکند. دیگر از همین رو، فیسک متوجه سعی و تلاش پیتر پارکر شد و فهمید که او به نقشههای پنهانی فیسک پی برده است. همین موضوع باعث شد تا ویلسون فیسک به افراد خود دستور قتل پیتر پارکر را بدهد؛ چه در خانه خودش و چه در دفتر دیلی بیوگل. البته ماجرا آنچنان موفقیتآمیز نبود و افراد فیسک در قتل پیتر با شکست روبهرو شدند.
شرایط بد و همچنین بدشانسی جایی دیگر به اوج خود رسید که کارفرمای وینکلر یعنی نورمن آزبورن، به ارتباط او و فیسک و فعالیتهای پنهانیای که انجام میدادند، پی برد. از طرف دیگر هم اسپایدرمن بالاخره به محل نگهداری پنهانی فیسک که در صنایع آزبورن قرار داشت، پی برد. به همین ترتیب آنها تلاش کردند تا فیسک و فعالیتهایش را متوقف کنند. از یک طرف اسپایدرمن موفق به شکست فیسک شد و از طرف دیگر هم آزبورن کاری کرد تا وینکلر بهطور اتفاقی و تصادفی، ماشین شستشوی مغزی خود را نابود کند. همین اتفاق باعث شد تا جورج استیسی و همچنین هر فرد دیگری که تحت کنترل فیسک بود، آزاد شود. در پایان این ماجرا، وینکلر توسط تاثیرات ماشین منفجر شده، کشته شد و ویلسون فیسک هم توانست با استفاده از یکی از هلیکوپترهای شخصی نورمن آزبورن، از آنجا فرار کند و از زیر محاکمهی مقامات، در برود.
- Crises on the Campus:
ویلسون فیسک، زمانیکه متوجه شد یک لوح رسی باستانی در دانشگاه امپایر استیت (ESU) نگهداری میشود و ممکن است اسرار ارزشمند در خود داشته باشد، تصمیم گرفت که آن را به دست بیاورد و از آن خود کند. فیسک از یکی از معترضان نزدیک خود سوءاستفاده کرد و توانست به کمک افراد خود، بهطور مخفیانه وارد دانشگاه امپایر استیت شود. او بعد از ورود، بهراحتی توانست این لوح را به دست بیاورد. زمانیکه اسپایدرمن از این موضوع با خبر شد، به سرعت به ماجرا آمد. فیسک و قهرمان داستان ما به مبارزه پرداختند. این مبارزه تا جایی ادامه داشت که فیسک درنهایت موفقیت توانست یک حواس پرتی برای اسپایدرمن ایجاد و سریع از آنجا فرار کند.
فیسک که میدانست به احتمال خیلی زیاد اسپایدرمن او را تعقیب میکند، از همین موضوع استفاده کرد تا از شر این مرد عنکبوتی که کم کم تبدیل به تنها مانع بزرگ اهداف شوم فیسک شده بود، راحت شود. همانطور که انتظار میرفت، فیسک باری دیگر با اسپایدرمن به نبرد پرداخت و نسبت به قهرمان مقابل خود برتری پیدا کرد. بااینحال، این قهرمان توانست تا کاری کند که عصای لیزری فیسک برعکس کار کند و به خودش آسیب بزند. همین موضوع باعث شد تا کینگ پین جرم و جنایت، بیهوش شود. درنهایت اسپایدرمن توانست کینگ پین را شکست دهد و او را به زندانی نیروهای پلیس در بیاورد. بااینحال، طولی نکشید که فیسک توانست پلیسها را نسبت به اینکه اسپایدرمن برای خودش کار میکند، متقاعد کرد. او به آنها گفت که اسپایدرمن کاری کرده که مقامات او را دنبال کنند و شکستش بدهند زیرا او قصد داشت که لوح دزدیده شده را پس بدهد.
فیسک که در زندان بود، به خودش قول داد که فرار و آزادیاش نزدیک است. او تصمیم داشت که راه آزادی خود را با دستهایش بسازد به همین ترتیب در تلاش بود تا میلههای سلول زندانی خود را با قدرت بسیار زیادش خم کند و از آنجا برود. درحالیکه اسپایدرمن بهشدت درگیر مشکلات مختلف، چه در برخورد با اجرای قانون و چه در زندگیاش، بود و با آنها دستوپنجه نرم میکرد، ویلسون فیسک موفق شد که از زندان خود فرار کند. بعد از این ماجرا، دیگر کشته شدن اسپایدرمن، از اولویتهای اصلی فیسک به حساب میآمد. به همین ترتیب یک نقشه دیگر را طرح ریزی کرد تا توجه دشمنش را به خود جلب کند و یک بار برای همیشه، او را شکست دهد.
او در نقشه خود در تلاش بود تا موجی از سرقت را در خیابانهای نیویورک به راه بیاندازد. به همین ترتیب طولی نکشید که او توانست با موفقیت، توجه قهرمان شهر را یک بار دیگر به سمت خود جلب کند. همانطور که آنها در خیابانهای شهر نیویورک در حال مبارزه کردن بودند، فیسک به این نتیجه رسید که باید یک بار دیگر به دستهای اسپایدرمن شکست بخورد. در طی همین مبارزه بود که جی جوناه جیمزسون و همچنین «ند لیدز» به میان آمدند و مداخله کردند. همین موضوع آنقدر حواس اسپایدرمن را پرت کرد که فیسک توانست بهراحتی از آنجا فرار کند و سوار ماشین همسرش یعنی ونسا فیسک شود.
فیسک دیگر متوجه شده بود که فعالیتهای اخیرش، بخش زیادی از توجه مقامات را به سمت خود جلب کرده است. به همین ترتیب تصمیم گرفت که برای مدتی به همراه همسر خود پنهان شود و هیچ فعالیت خاصی نداشته باشد تا اینکه تمام این تنشها آرام بگیرد. البته لازم به ذکر است که کارهای تجارتی قانونی او همچنان ادامه داشت و درکنار درآمد غیرقانونی او قرار میگرفت و آن را تکمیل میکرد. کینگ در این برهه از زمان، کم کم به یک ثروت حجیم دست پیدا کرد و از طرف دیگر هم گروهی را از افراد زیر دستش تشکیل داد؛ گروهی متشکل از بولز آی، «بوش وکر» و همچنین الکترا.
در رویداد Secret Empire کینگ پین به دکتر استرنج و متحدانش کمک کرد که با یک سری هیولا مبارزه کنند؛ خط داستانیای که در آن فیسک توسط یک شیطان تسخیر شد
او دیگر با به دست آوردن ثروت مورد نظر و همچنین افراد بسیار خوب و قهار، تمام قدرتهایی را که یک کینگ پین جنایتکار و ارباب دنیای زیرزمینی شهر نیویورک لازم داشت، در اختیار داشت. همین موضوع باعث شد که او نهتنها تبدیل به دشمن قهرمانان شد، بلکه دیگر باندهای خلافکارانه و ارباب آنها یعنی ماگیا و هایدرا هم رقیب بسیار بزرگی برای او بودند و تلاش میکردند تا فیسک را شکست دهند. در نتیجه، این دو گروه با یکدیگر متحد شدند تا کینگ پین را شکست دهند و از میدان به در کنند؛ ماجرایی که درنهایت توانستند پیروز آن باشند. همین موضوع باعث شد تا ویلسون مجبور به ترک آمریکا شود و به ژاپن سفر کند.
ویلسون فیسک که دیگر نسبتا فقیر و بدون قدرت شده بود، تصمیم گرفت که تجارت ادویه را آغاز کند تا بلکه به این طریق بتواند باری دیگر ثروتمند شود. درنهایت بعد از گذشت مدتی، ویلسون توانست سرمایه لازم را به دست بیاورد و دوباره به شهر نیویورک بازگشت. زمانیکه او به نیویورک بازگشت، جنگی را بین باندهای مختلف به راه انداخت تا به این طریق بتواند ماگیا را پایین بکشد. در میانهی این هرجومرج، کینگ پین توانست باری دیگر کنترل دنیای زیرزمینی و مجرمانه این شهر را در دست بگیرد.
- The Secret of the Schemer:
در طی مدت زمانیکه فیسک و خانوادهاش به ژاپن سفر کرده بودند و او مجبور بود که پنهان شود و از کار و کاسبی جنایتکارانهاش دست بکشد، ونسا یک مقاله در رابطه با مرگ پسرش در یکی از روزنامهها خواند. ونسا به این موضوع شک کرده بود که احتمالا پسرشان، ریچارد فیسک، بعد از پی بردن به سبک زندگی جنایتکارانه پدرش، دست به خودکشی زده است؛ آن هم به این خاطر که فیسک، مدت خیلی زیادی این موضوع را از همسر و فرزندش پنهان کرده بود. فضاحت ماجرا دیگر زمانی به اوج خود رسید که یک ارباب جنایتکار که خودش را خیلی بزرگ میدانست و نام خود را «اسکیمر» گذاشته بود، از وضعیت آن زمان ویلسون فیسک سوءاستفاده کرد و تصمیم گرفت که باقیماندهی امپراطوری او را تصاحب کند.
به همین ترتیب، ویلسون فیسک بهطور مخفیانه یک هویت جدید برای خود ایجاد کرد و متن تبلیغاتیای را در روزنامه دیلی بیوگل به چاپ رساند؛ آن هم چیزی نبود جز اینکه هرکس اسکیمر را دستگیر کند، پاداشی پنج هزار دلاری دریافت خواهد کرد. اما این کار هم ظاهرا موفقیتآمیز نبود زیرا اسکیمر و اعضای باند او توانستند به نیروهای فیسک و همچنین عمارت او نفوذ کنند. بعد از این اتفاق، دیگر توجه اسپایدرمن هم به آنها جلب شد. زیرا اسپایدرمن هم در تلاش بود که با دستگیری اسکیمر بتواند جایزه خیلی بزرگ ویلسون فیسک را دریافت کند. زمانیکه اسکیمر با فیسک، آن هم در خانه خودش برخورد کرد، ونسا خیلی زود متوجه شد که اسکیمر درواقع چه کسی است.
در همین حین، دوباره سر و کله اسپایدرمن پیدا شد و همه چیز را به هم ریخت. اسپایدرمن و فیسک دوباره به مبارزه با یکدیگر پرداختند و همین اتفاق شرایط بسیار خوبی را برای اسکیمر، آن هم به همراه ونسا فراهم کرد. طولی نکشید که فیسک با انجام کاری باعث شد تا اسپایدرمن تعادل خود را در طی مبارزه از دست دهد و همین اتفاق فرصت بسیار خوبی را برای فرار در اختیار ویلسون قرار داد. فیسک بعد از فرار، تلاش کرد تا محل دقیق همسرش را پیدا کند. بلافاصله او با ونسا تجدید دیدار کرد؛ کسی که به خاطر خطرهای خیلی زیادی که سبک زندگی جنایتکارنهی فیسک به وجود میآورد، بهشدت عصبانی بود.
اسپایدرمن درنهایت توانست اسکیمر را دستگیر کند و خیلی زود او را به آدرسی برد که در آن آگهی ثبت شده بود تا بتواند جایزه خود را دریافت کند. بااینحال، طولی نکشید که اسپایدرمن متوجه شد، تمام این ماجراها، یک حقه و فریب از طرف کینگ پین بود؛ به همین ترتیب کینگ پین توانست با استفاده از یک تور فلزی، هم اسپایدرمن و هم اسکیمر را دستگیر کند. فیسک میدانست که همسرش، به چیزی در رابطه با اسکیمر شک کرده بود به همین ترتیب او را مجبور کرد تا حقیقت را در رابطه با خودش بگوید. اما زمانیکه فیسک ماسک اسکیمر را برداشت، با پسرش ریچارد روبهرو شد که بهشدت عصبانی بود. او در طی همین صحبتها آشکار کرد، از اینکه در بخش زیادی از زندگی و زمان رشدش از پول غیرقانونی و جنایتکارنه پدرش استفاده کرده، پشیمان است و شخصا دوست دارد که پایان و سقوط امپراطوری جنایتکارانه پدرش را به چشم ببیند. همین شوک بسیار بزرگ باعث شد تا ویلسون فیسک وارد وضعیت روانگسیختگی کاتاتونی شود. از همین رو، اسپایدرمن متوجه شد که اصلا نیازی نیست تا در کارهای فیسک و همچنین مشکلات خانوادگی او دخالت کند بنابراین تصمیم گرفت که از آنجا برود و آنها را به حال خودشان رها کند.
- خواب بزرگ در لاس وگاس:
طولی نکشید که ریچارد تا حد بسیار زیادی از اعمالی که انجام داده بود، پشیمان شد. زیرا او اصلا قصد نداشت که به هیچ طریقی، به پدرش آسیب وارد کند. از آنجایی که ریچارد از کردههای خود بهعنوان اسکیمر عذاب وجدان داشت و احساس گناه میکرد، به سازمان تروریستیای به نام هایدرا پیوست و خیلی زود مراحل مختلف را پشت سر گذاشت و به درجات بسیار بالایی رسید. طولی نکشید که ریچارد توانست به جایگاه سوپریم هایدرا دست پیدا کند. ریچارد از منابع و تجهیزات سازمان هایدرا استفاده کرد تا پدر خود را احیا کند و باری دیگر به زندگی بازگرداند. بعد از این اتفاق، ریچارد با تحویل دادن سازمان هایدرا به پدرش، دین خود را به او پرداخت کرد.
فیسک که این فرصت را موقعیت بسیار خوبی برای کنترل و هدایت شهر لاس وگاس و همچنین کل دنیا در آیندهای نزدیک میدید، تصمیم گرفت که هیچ زمانی را تلف نکند. او بلافاصله کنترل فعالیتها و عملیاتهای هایدرا را در دست گرفت تا بلکه به واسطهی ارتش این سازمان، بتواند اهداف خود را محقق کند. فیسک به خاطر فعالیتهایی که در این سازمان داشت، توجه کاپیتان آمریکا و فالکون را به خود جلب کرد. همین موضوع باعث شد که این دو قهرمان بتوانند خیلی زود، ویلسون فیسک را شکست دهند؛ آن هم پیش از اینکه به واقعیت حضور و دخالت او در سازمان هایدرا پی ببرند. بعدها مشخص شد که درواقع رد اسکال، رهبر اصلی سازمان هایدرا بود و ذهن ویلسون را دستکاری کرده بود.
کینگ پین میتواند با کاپیتان آمریکا، مبارزه تن به تن انجام دهد
از همین رو، فیسک و فرزند او یعنی ریچارد یک بار دیگر با هم متحد شدند و همکاریای را با این دو قهرمان آغاز کردند. آنها با کمک یکدیگر توانستند نقشه رد اسکال را با شکست روبهرو کنند. رد اسکال در تلاش بود تا با استفاده از ربات اسلیپر خود، هم کاپیتان آمریکا و هم لاس وگاس را نابود کنند. با اینکه ویلسون فیسک توانست در پروسه شکست رد اسکال کمکی بکند، اما پسر او از آسیبهای بزرگ و مهمی رنج میکشید. همین موضوع فیسک را مجبور کرد تا او را در یک وضعیت بیحرکت و سرمازیستی قرار دهد. بعد از این رویداد فیسک متوجه شد که اهدافش نسبت به تصرف کل دنیا و تحت کنترل گرفتن آن، کاملا بیفایده و غیرواقعی بود. به همین ترتیب تصمیم گرفت که همچنان فعالیتهای خود را بهعنوان یک رئیس جنایتکار در دنیای زیرزمینی ادامه دهد.
- ضرب الاجل:
بعد از ماجراهای رویداد لاس وگاس، فیسک دوباره به همان حالت پنهانی خود بازگشت. زمانیکه همسر او یعنی ونسا از وضعیت واقعی ریچارد با خبر شد، وضعیت روحی بسیار بدی پیدا کرد و تا حد زیادی نابود شد. فیسک که با دیدن این شرایط مصمم شده بود تا پسر در حال مرگ خود را احیا کند. به همین ترتیب لقب خود را به The Boss تغییر داد. او بلافاصله بزرگترین دشمن خود یعنی اسپایدرمن را بهعنوان کاندیدا عالی و بسیار خوبی برای جابهجا کردن نیروی زندگی با پسرش انتخاب کرد. فیسک با دقت بسیار زیادی نقشهی خود را دنبال میکرد و با برداشتن هر قدم، تلاش میکرد که همچنان دخالت خود در این ماجرا را پنهان کند. او برای پیش بردن نقشهی خود شرورهایی مانند سندمن، تینکرر و چندین نفر دیگر را استخدام کرد تا اسپایدرمن را دستگیر کنند.
او به افراد خود دستور داد تا کاری کنند که اسپایدرمن آنها را تا پناهگاه خودشان دنبال کند. اسپایدرمن درنهایت رد افراد فیسک را زد و به یک استودیو فیلمسازی متروکه دنبال آنها رفت. در آنجا، فیسک منتظر او بود تا با موفقیت این قهرمان را که اصلا انتظار چنین ماجرایی را نداشت، دستگیر کند. زمانیکه اسپایدرمن به آن انبار متروکه رسید، فیسک قهرمان داستان را به همراه پسر در حال مرگش را به درون یک ماشین مخصوص انداخت. طولی نکشید که فیسک توانست هدف خود را محقق و نیروی زندگی را بین اسپایدرمن و ریچارد جابهجا کند. با اینکه ونسا با فیسک و همچنین روشهایی که او برای بازگرداندن فرزندشان مشکل داشت، اما بعد از دیدن اینکه پسرش صحیح و سالم است، تصمیم گرفت که سکوت کند و با اختلافاتشان کنار بیاید.
بعد از این ماجرا، باتوجهبه اینکه اسپایدرمن بسیار ضعیف شده بود و تنها ۶ ساعت برای زندگی کردن برایش باقی مانده بود، فیسک به افرادش دستور داد که اسپایدرمن را مورد اذیت و آزار قرار دهند و جسم ضعیف او را با یک اتوموبیل بسیار سریع به خیابانهای شهر نیویورک بفرستند. بااینحال، اسپایدرمن توانست خیلی زود خود را به «دکتر کانرز» برساند و از او درخواست کمک کند. او با استفاده از یک ماشین کشندهی انرژی توانست کمک زیادی به اسپایدرمن کند. بعد از این اتفاق، اسپایدرمن رد کینگ پین و اعضای خانوادهاش را زد و به یک اسکله رفت تا آنها را پیدا کند. با اینکه اسپایدرمن با موفقیت توانست انرژی زندگی خود را بازگرداند، اما ریچارد از قبل کاملا جوان شده بود و انرژی لازم را به دست آورده بود.
دوباره خیلی زود مبارزهای بین اسپایدرمن و فیسک صورت گرفت؛ مبارزهای که در حین آن، کینگ پین بهطور اتفاقی به استقبال مرگ خود رفت و همه تصور میکردند که او مرده است. با اینکه ونسا به این باور رسیده بود که همسرش را از دست داده، اما باز هم از اسپایدرمن، از اینکه ناخواسته سلامت و زندگی پسرش را بازگردنده بود، تشکر کرد. او همچنین به اسپایدرمن قول داد که نه خودش و نه ریچارد، دیگر هیچوقت تهدیدی برای اسپایدرمن یا شهر نیویورک نخواهند بود.
- ۲۴ ساعت آخر:
با اینکه همه به این باور رسیده بودند که فیسک جان خود را از دست داده است، اما او توانست بعد از مبارزهاش با اسپایدرمن، خود را از خرابههایی زیر آب قرار داشت، نجات دهد. بعد از اینکه او از آب خارج شد، برای دوران موقتی به خاطر سقوط و آسیبی که به او وارد شده بود، دچار فراموشی شد و بدون هیچ هدف خاصی در خیابانها میچرخید. در همین یکی از رئیسهای دنیای جرم و جنایت به نام «Silvermane» از این موضوع با خبر شد و بلافاصله تصمیم گرفت که به سراغ فیسک برود و او را از بین ببرد.
افراد Silvermane تقریبا فیسک را به قتل رساندند اما نتوانستند کار خود را با موفقیت به پایان برسانند. زیرا فیسک خیلی زود به بیمارستان برده شد؛ جایی که او تحت درمان قرار گرفت تا آسیبهای وارد شده به او، بهبود یابد. فیسک که در طی این مدت کم کم خاطرات و حافظهی خود را به دست آورده بود، بعد از به دست آوردن بهبودی کامل خود، به خانه بازگشت و همسر خود را غافلگیر کرد. ونسا که بهشدت از زندگی در یک وضعیت خطرناک خسته شده بود و مدام از، از دست دادن یکی از اعضای خانوادهاش میترسید، کینگ پین را مجبور کرد تا بین خانواده و همچنین شغلش بهعنوان کینگ پین جرم و جنایت، یکی را انتخاب کند.
ویلسون فیسک آنقدر قدرتمند است که میتواند دستبندهایی را که به دستش بسته میشوند، نابود کند
ونسا که میدانست تحویل دادن و بازنشستگی از چنین جایگاهی کمی زمان میبرد، به همین دلیل به فیسک ۲۴ ساعت زمان داد تا تصمیم نهایی خود را بگیرد و کارهای باقیماندهاش را بهعنوان کینگ پین جرم و جنایت انجام بدهد و با این جایگاه خداحافظی کند. زمانیکه فیسک متوجه شد که تنها ۶ ساعت برایش وقت باقی مانده، تصمیم گرفت که شغل و تجارت خود را با مرگ اسپایدرمن به پایان برساند. او بهراحتی، افراد خود را به سراغ اسپایدرمن فرستاد تا آنها این قهرمان را به خانهاش بیاورند. کینگ پین قصد داشت به این صورت برای آخرین بار با اسپایدرمن برخورد داشته باشد و او را به قتل برساند.
مبارزه بین اسپایدرمن و فیسک خیلی زود تبدیل به یک نبرد بسیار سخت و جدی شد؛ نبردی که مسیرش را به سمت عمارت ویلسون فیسک باز کرد و به آنجا رسید. فیسک در همین حین توانست نسبت به اسپایدرمن برتری پیدا کند. به همین ترتیب، او به کتک زدن این قهرمان شکست خورده پرداخت. زمانیکه فیسک در تلاش بود تا محکمترین ضربهی خود را اسپایدرمن وارد کند و او را به قتل برساند، ونسا در مبارزه آنها مداخله کرد و به فیسک گفت که زمان او به پایان رسانده است. به همین ترتیب، فیسک دیگر باید تصمیم نهایی خود را میگرفت. با اینکه ویلسون فیسک تا حد زیادی به همسر خود خواهش کرد که تنها چند دقیقه بیشتر به او زمان بدهد، اما ونسا، همسر خود را مجبور کرد که اگر خانوادهاش را انتخاب کرده، باید دست از سر اسپایدرمن و کشتن او بردارد و به همراه همسرش به چین برود.
- کینگ پین باید بمیرد:
بعد از گذشت مدتی که فیسک به همراه همسر خود در چین بود و در دوران بازنشستگی به سر میبرد، یک قرارداد از طرف یک دادستان کل دریافت کرد. او باید فایلها و مدارکی را که علیه دیگر رئیسان دنیای زیرزمینی شهر نیویورک داشت، تحویل میداد و کاری میکرد که آنها به زندان بیفتند. ونسا که در این برهه زمانی تاثیر و نفوذ زیادی روی همسر خود پیدا کرده بود، فوقالعاده با او صحبت کرد که این قرار را انجام دهد، اسم خود را از هرگونه اتهامی پاک کند و جایزه بزرگی را برای مشکلات خود پیشنهاد دهد؛ ونسا کاری کرد که فیسک بلافاصله پیشنهاد و قرار دادستان را پذیرفت.
بااینحال، برای پیش رفتن تین پروسه، یک وکیل یا نماینده قانونی نیاز بود. به همین ترتیب، همسر فیسک به شهر نیویورک بازگشت تا مت مورداک و همچنین «فاگی نلسون» را استخدام کرد تا وکالت پرونده همسرش را برعهده بگیرند. البته طولی نکشید که دیگر رئیسان دنیای زیرزمینی شهر نیویورک از اهداف فعلی فیسک با خبر شدند و تصمیم گرفتند تا ونسا را به گروگان بگیرند تا بلکه به این طریق فیسک فایلها و پروندهها را به خودشان تحویل دهد. فیسک که از این ماجرا با خبر شد، به ناچار مجبور شد تا به نیویورک بازگردد که معامله را انجام دهد. او به خوبی میدانست که این جنایتکاران، حملهای را طرح ریزی کردند و به محض اینکه وارد شهر شود، به سمتش حملهور میشوند. به همین ترتیب مجبور شد تا دوباره به هویت کینگ پین جرم و جنایت خود بازگردد. فیسک قول داد که اگر ونسا آسیبی ببیند یا کشته شود، در شهر دریاچه خون راه میاندازد.
در خط داستانی Marvel Zombies Return، اسپایدرمن در طی مبارزهاش با کینگ پین، او را خورد
فیسک بعد از ورود به شهر، توانست به کمک فرد معتمد و دست راست جدید خود یعنی «لینچ» به جایگاه کینگ پین جنایتکار خود بازگردد. بعد از این اتفاق، طولی نکشید که مشخص شد که دردویل در قالب یکی از افراد فیسک یعنی «شیدز» به مأموریت او نفوذ کرده تا از درون آنها را کنترل کند. فیسک بعد از گذشت مدتی بالاخره به نفوذ دردویل پی برد. به همین ترتیب این دو نفر برای اولینبار در اتاق تاریکی به مبارزه با یکدیگر پرداختند. با اینکه دردویل تا لحظات آخر نسبت به فیسک برتری داشت، اما تنها یک ضربهی بسیار محکم به سر دردویل، باعث شد که فیسک بهراحتی پیروز میدان باشد.
او به افرادش دستور داد تا ترتیب دردویل را بدهند. در مرحله بعد، فیسک قصد داشت تا با معامله با رئیسهای جنایتکار مختلف شهر، کاری کند که همسر خود را از اسارت آنها آزاد کند. بااینحال، با اینکه فیسک از هیچ چیز خبر نداشت، اما دست راست او یعنی همان لینچ کاری کرد تا معامله به طرز وحشتناکی اشتباه پیش برود؛ او باعث ایجاد یک تصادف شد و کینگ پین را به این باور رساند که همسرش مرده است. فیسک که اصلا نتوانست بدن همسرش را پیدا کند، دیگر کامل متقاعد شده بود که ونسا به قتل رسیده است.
به همین ترتیب، او بلافاصله تصمیم گرفت که از تمام آن جنایتکاران انتقام مرگ همسرش را بگیرد. او میدانست که آنها به احتمال خیلی زیاد بولز آی را استخدام کردند تا فیسک را به قتل برسانند. فیسک که کاملا میدانست به احتمال زیاد بولز آی در جلسهاش با جنایتکاران مقابلش وارد ماجرا میشود و او را به قتل برساند، تصمیم گرفت که دستمزد بالاتری را به بولز آی پیشنهاد دهد. او همچنین به بولز آی قول داد که یک شغل خیلی خوب برای او فراهم میکند و شهرت بزرگترین قاتل شهر نیویورک را به او میدهد؛ پیشنهادی که بولز آی اصلا نمیتوانست در مقابل آن مقاومت کند به همین دلیل آن را قبول کرد.
از همین رو بولز آی براساس اولین قراردادش با فیسک، تمام رئیسهای دنیای جرم و جنایت نیویورک را به قتل رساند. بعد از این ماجرا، آنها قرارداد جدیدی با هم بستند و قرار بر این شد که بولز آی، جدیدترین تهدید مقابل فیسک یعنی دردویل را به قتل برساند. بااینحال، طولی نکشید که بولز آی در مأموریت خود ناموفق عمل کرد و توسط دردویل شکست خورد؛ آن هم زمانیکه فیسک شاهد تمام لحظههای مبارزه بود. بعد از این نبرد، فیسک به دردویل پیشنهاد یک شغل، بهعنوان قاتل اصلی خودش را داد. بااینحال، این قهرمان پیشنهاد او را نپذیرفت و قول داد که به فعالیتهای غیرقانونی فیسک پایان خواهد داد.
- قرار:
بعد از اینکه ویلسون فیسک باری دیگر جایگاه کینگ پین شهر نیویورک خود را به دست آورد، اصلا خبر نداشت که ونسا از آن ماجرای حمله جان سالم به در برده است. او در زیر زمین پنهان شده بود و بهعنوان یک خدمتکار برای مرد سنگینوزن شیطانیای که شباهت بسیار زیادی به فیسک داشت، کار میکرد؛ جالب است بدانید که این مرد هم با عنوان «کینگ» شناخته میشد. از آنجایی که ونسا به خاطر تمام آن مشکلاتی که در زندگیاش رخ داده بود، اصلا تعادل روانی نداشت و به هم ریخته بود، اصلا از هویت واقعی خود اطلاعی نداشت و کاملا تصور میکرد که کینگ، درواقع همسر اصلیاش است. طولی نکشید که دردویل و بن یوریچ از این موضوع مطلع شدند. به همین ترتیب دردویل تصمیم گرفت که زیرزمین شهر نیویورک برود و ته و توی این ماجرا با خبر شود. از همین رو او بهراحتی توانست کینگ را شکست دهد و ونسا را از چنگال او بیرون بکشد.
درست در همین برهه زمانی و در جایی دیگر، فیسک در تلاش بود تا شهر نیویورک را در دستان و تحت کنترل خود بگیرد. به همین ترتیب مقدمات این را فراهم کرد تا یکی از مامورانش یعنی «راندولف چری»، شهردار بعدی این شهر بشود. زمانیکه دردویل از نقشههای واقعی کینگ پین مطلع شد، به ملاقات فیسک رفت و مدارکی را به او نشان داد که اثبات میکرد، همسر او هنوز زنده است و اگر او قصد دوباره دیدنش را دارد، باید نقشههایش را متوقف کند و چری را از این بازی بیرون بیاورد. فیسک از اینکه دید که چگونه دردویل نسبت به خودش برتری پیدا کرده، بهشدت عصبانی شد. اما درنهایت نقشه خود را برای شهردار کردن چری متوقف کرد و باری دیگر به همسرش پیوست.
- قاتلان اصلی کینگ پین:
فیسک بهعنوان انتقام نسبت به دردویل، برای اینکه نقشههایش را خراب کرده بود، تصمیم گرفت که قاتل اصلی جدید خود یعنی الکترا را به سراغ فاگی نلسون بفرستد تا او را به قتل برساند. اما زمانیکه فاگی نلسون، الکترا را بهعنوان عشق سابق مت مورداک شناخت، تصمیم گرفت که ماموریتش را انجام ندهد. در همین برهه زمانی و در نقطه دیگر، بولز آی بهشدت در تلاش بود تا دوباره جایگاه خود بهعنوان قاتل اصلی کینگ پین را به دست بیاورد. به همین ترتیب، او به طرز وحشتناکی الکترا را به قتل رساند تا بلکه به این طریق بتواند این عنوان را دوباره کسب کند.
زمانیکه بولز آی ادعا کرد که آن وکیل نابینا یعنی مت مورداک و دردویل درواقع یک نفر هستند، فیسک تصمیم گرفت که در رابطه با استخدام دوبارهی بولز آی، تجدید نظر کند. با اینکه فیسک تا حدودی حرف بولز آی را قبول داشت و خودش هم به این نتیجه رسیده بود، اما از او خواست که برای به دست آوردن جایگاه مورد نظرش، باید برای این ادعای خود سند و مدرک بیاورد. زمانیکه درنهایت بولز آی توسط دردویل شکست خورد و نتوانست هیچ مدرکی را به فیسک نشان دهد، کینگ پین عذر بولز آی را خواست و اعلام کرد که هیچ نیازی به خدمات او ندارد.
- ظهور تهدیدهای جدید:
با گذشت زمان، تهدیدهای جدیدی کم کم برای کینگ پین شروع به ظهور کردند. تمام این ماجراها با استخدام رهبر دیوانهی یک فرقه به نام «Micah Synn» آغاز شد. فیسک که از شهرت میکا خبر داشت، میدانست که میتواند تا حد زیادی در مقابل دردویل مفید باشد و به کارهای غیرقانونی فیسک کمک کند. بعد از این اتفاق، فیسک روی علایق و حساسیتهای میکا نسبت به زنان، بهخصوص آنهایی که متاهل محسوب میشدند، انگشت گذاشت. فیسک شخصا به میکا اخطار داد که این اقدامات علیه زن هر مردی، غیرقابل پذیرش است و درون این سازمان اصلا چنین چیزهایی تحمل نمیشود (قانونی که بعدها خود فیسک در تجارت خودش زیر پا میگذارد).
میکا که این قانون را نادیده گرفته بود، در یک مراسم جشن کریسمس عمومی، تلاش کرد تا همسر فاگی نلسون را برباید. زمانیکه دردویل از این موضوع مطلع شد، به سرعت مداخله کرد اما میکا توانست نسبت به حریفش برتری پیدا کند. این موضوع تا زمانی ادامه داشت که درنهایت فیسک مداخله کرد تا از برد دردویل مطمئن شود. به همین دلیل، میکا هم تصمیم گرفت که به وسیلهی قبیلهی خود، محمولهی قاچاقی را که متعلق به فیسک بود، بدزدد. همین موضوع باعث شد که او و قبیلهاش تبدیل به یکی از تهدیدهای بزرگ برای سازمان فیسک به حساب بیایند.
زمانیکه میکا تبدیل به یک تهدید بزرگ شد، فیسک به این نتیجه رسید که به احتمال خیلی زیاد او به سراغ همسرش ونسا هم میآید تا او را بدزدد. به همین خاطر او یک بازیگر را انتخاب کرد تا در قالب ونسا قرار بگیرد. در این برهه زمانی، فیسک و دردویل تصمیم گرفتند تا با همکاری یکدیگر، به حکومت ترسناک میکا پایان بدهند. قهرمان داستان توانست نیروهای میکا را شکست دهد و کاری کند که این مرد دیوانه، خود را پنهان کند؛ جایی که فیسک میتوانست بهطور مداوم او را مورد آزار و اذیت قرار دهد. در همین برهه زمانی، وقتی که فیسک متوجه شد که یکی از ناشران دفتر روزنامه دیلی بیوگل به نام «میلتون فار» اطلاعات و مدارک ارزشمندی دارد که میتواند عملیاتهای فیسک را به پایان برساند، تصمیم گرفت که در کار آنها دخالت کند.
به همین ترتیب، فیسک افراد تحت فرمان خود را به این دفتر روزنامه فرستاد تا مدارک را نابود کنند. فیسک همچنین قصد داشت کاری انجام دهد که میلتون بتواند به خاطر تلاشهای ناکام خود علیه کینگ پین، مرگ را با چشمان خود ببیند. بعد از این ماجرا، ویلسون فیسک به اسپایدرمن کمک کرد تا هاب گابلین مرموزی را که ظهور کرده بود، شکست دهد؛ آن هم تنها به این خاطر که فعالیتهای هاب گابلین بهگونهای بود که میتوانست تهدید بزرگی برای سازمان فیسک باشد.
- جنایت و تنبیه:
علاوهبر اینکه کینگ پین یک جنایتکار بزرگ محسوب میشود، اما از طرف دیگر هم یک مرد متعهد و خانواده دوست است که هر کاری برای همسرش انجام میدهد
زمانیکه دکتر اختاپوس به خودش قول داده بود تا شهر نیویورک را به واسطهی یک فعال کننده (که در آن زمان در اختیار فیسک بود) نابود کند، فیسک تصمیم گرفت که این فعال کننده را با یک نسخه جعلی جابهجا کند زیرا میدانست که افراد دکتر اختاپوس برای دزدیدن آن خواهند آمد. بااینحال، دزد معروف گربهای دنیای مارول یعنی بلک کت ارزش این شیء را دید و آن را برای خودش دزدید. درنهایت نسخه اصلی این فعال کننده به دست دکتر اختاپوس رسید و او تا حد زیادی شهر را نابود کرد.
بعد از گذشت مدتی، یکی از پارتیزانهای این شهر به نام پانیشر که فردی به نام «جیگساو»، مواد مخدر به او تزریق کرده بود، باعث شد تا کمی هرجومرج در خیابانهای این شهر به وجود بیاید. طولی نکشید که او درنهایت متوجه شد که در مقابل خود کینگ پین قرار گرفته است. ویلسون فیسک بهراحتی توانست این پارتیزان را شکست دهد. بعد از این مبارزه، فیسک آن پانیشر بیهوش شده را به همان حال رها کرد تا اسپایدرمن و مقامات که به آنجا آمده بودند، به وضعیتش رسیدگی کنند. کینگ پین بعد از اینکه متوجه شد که دکتر اختاپوس چگونه به نسخه اصلی فعال کننده دسترسی پیدا کرده، تصمیم گرفت که هر طور شده، از بلک کت به خاطر اقدامات خودخواهانه و بیاحتیاطش انتقام بگیرد.
جالب است بدانید که ونسا به خاطر مشکلات و سختیهای خیلی زیادی که در طی زندگیاش متحمل شده بود، در برهه زمانیهای مختلف مدام وارد وضعیت روانپریشی میشد. به همین ترتیب فیسک به خودش قول داده بود تا برای بازگرداندن همسر خود به سلامت کامل، هر کاری انجام دهد. او در طی همین دوارن متوجه شد که یکی از ماموران قدیمیاش به نام «آرون نیکلسون» یک توانایی منحصربهفرد دارد؛ تواناییای که این امکان را در اختیار او قرار میدهد تا برای هر مشکلی یک پاسخ و راهحل داشته باشد. به همین ترتیب فیسک، نیکلسون را قدرتمند کرد تا بلکه به این طریق بتواند در رابطه با مشکلات بزرگ کنونیای که داشت، از او کمک بگیرد؛ مشکلاتی که آنقدر بزرگ و سخت بودند که خود فیسک بهتنهایی قادر به حل کردن آنها نبود.
فیسک بهطور مخفیانه از همان دستگاه استفاده کرد تا قدرتهایی را در اختیار بلک کت قرار دهد؛ آن هم قدرت شانس بد او. این قدرت به این شکل بود که برای هر کسی که یک تهدید برای بلک کت محسوب میشد، اتفاقات بدی رخ میداد. بلک کت این کار را انجام میداد زیرا تا حد زیادی دوست داشت که یک همکار «مبارز با جرم و جنایت» خیلی خوب برای اسپایدرمن باشد. اما با این وجود، فیسک هویت خود را آشکار کرد و کاری انجام داد تا بلک کت مجبور شود که به ازای این قدرتها، برای کینگ پین کار کند. بلک کت خواستههای فیسک را پذیرفت. او بهطور قاطع به فیسک اعلام کرد که هر کاری را که او دستور دهد، انجام میدهد البته به این شرط که آسیب زدن به اسپایدرمن از این فهرست خط زده شود.
- جواب:
در این برهه زمانی دیگر نیکلسون یک هویت و لباس نامشخص به نام «اَنسِر» را برای خود انتخاب کرد تا از افشا شدن هویت واقعی خود جلوگیری کند. او بهعنوان یک مشاور درکنار فیسک قرار داشت و در چندین نقشهی مختلف که آنها علیه اسپایدرمن و بلک کت کشیده بودند، کمک زیادی کرد. نیکلسون، فیسک را راهنمایی و کمک کرد تا بتواند ربات مردهای به نام Silvermane را به دست بیاورد. او قصد داشت تا از این ربات بهعنوان قاتل خود استفاده کند. انسر همچنین به فیسک پیشنهاد کرد که قدرتهای یکی از پارتیزانهای شهر به نام «دَگِر» میتواند ونسا را به سلامت کامل بازگرداند.
بااینحال، Silvermane مرده، توانست نیروی زندگی از دست رفتهی خود را ازطریق دگر به دست بیاورد و با موفقیت از آنجا فرار کند. همین اتفاق منجر به این شد که امید بسیار کمی برای همسر فیسک، برای بازگشت به حالت طبیعی و سلامت کامل وجود داشته باشد. انسر فوقالعاده وفادار که دگر را ربوده بود، تصمیم گرفت که این بار خودش را فدا کند تا نیروی زندگی خودش بتواند به درون جسم همسر فیسک برود و او بتواند سلامت کامل خود را دوباره به دست بیاورد. بااینحال، دگر اصلا به اصرار و درماندگی کینگ پین توجهی نکرد و درنهایت هم به ونسا کمک نکرد.
در این برهه، فیسک دیگر اسپایدرمن و بلک کت را به خاطر این ماجرا مقصر میدانست. زیرا آنها در نقشههای او مداخله کردند. به همین خاطر تصمیم گرفت که هویت واقعی قدرتهای واقعی او را فاش کند. فیسک نشان داد، آنهایی که اطراف بلک کت زندگی میکنند، به خاطر شانس و نحسی خیلی بدی که او دارد، زندگیشان را به خطر میاندازند؛ حتی اسپایدرمن.
- تولد دوباره:
فیسک که برای نجات همسر خود کاملا مستاصل و ناامید شده بود، روانشناسی به نام «دکتر پاول موندات» را مجبور کرد تا به او کمک کند. فیسک برای اینکه بتواند موندات را مجبور به همکاری کند، تصمیم گرفت که همسر او را بدزدد. بااینحال، ماجرا آنطور که باید و شاید پیش نرفت و نقشهاش درست به سمت خودش بازگشت؛ به این صورت که موندات نهتنها توانست سلامت کامل ونسا را به او بازگرداند، بلکه کاری کرد که او بهجای همسر خودش، به موندات وفادار باشد. بعد از این اتفاق، دردویل توانست همسر موندات را از اسارت فیسک نجات دهد. فیسک بعد از اینکه دید که همسرش، از او میترسد، به باخت خود اعتراف کرد و به موندات اجازه داد که برای درمان بیشتر و بهبودی کاملتر، همسرش را به اروپا ببرد.
فیسک برای اینکه کارهای غیرقانونی خود را بپوشاند، کارهای خیر و قانونی زیادی انجام میداد به طوری که تقریبا هیچ کدام از مردم عادی هویت واقعی فیسک را باور نمیکردند
کینگ پین به طرز عجیبی دیگر عصبانی و خشمگین بود. او شاهد این بود که تمام نقشههایش برای نجات همسر خود و بازگرداندن سلامت کامل او، با شکست روبهرو شده بود؛ آن هم فقط و فقط به خاطر دردویل. اما او به عصبانیت خود ادامه نداد و تصمیم گرفت که یک بار برای همیشه، آن انتقامی را که دوست داشت، از این قهرمان بگیرد؛ آن هم زمانیکه نامزد سابق او یعنی کارن پیج برای به دست آوردن مواد مخدر مورد نیازش، هویت واقعی دردویل را ارائه کرد. فیسک دیگر با این اطلاعات، به این باور رسیده بود که همان وکیل نابینا یعنی مت مورداک درواقع قهرمان شهر نیویورک یعنی دردویل است. فیسک بعد از به دست آوردن این اطلاعات، بهطور کامل زندگی مت مورداک را نابود کرد. او کاری کرد که مورداک هم شغل و هم زندگی شخصیاش را از دست بدهد.
فیسک با این کار، این قهرمان را مجبور کرد که به خیابانها برود و دیگر زندگی عادیای نداشته باشد. دردویل که بهشدت از این وضعیت عصبانی بود، تلاش کرد تا انتقام خود را از فیسک بگیرد. اما در طی مبارزهاش با او، به طرز وحشتناکی کتک خورد و تقریبا مرگ واقعی خود را با چشمانش دید. با اینکه همه تصور میکردند که او مرده، اما بعد از گذشت مدتی کینگ پین به این موضوع شک کرد. به همین دلیل یک فردی دیوانه را استخدام کرد تا هویت دردویل را به خود بگیرد و هم نلسون و هم پیج را به قتل برساند. او قصد داشت تا با انجام این کار، دردویل واقعی را از پناهگاه خود بیرون بکشد و مطمئن شود که آیا واقعا مت مورداک در آن رودخانه جان خود را از دست داده یا خیر.
همانطور که انتظار میرفت، دردویل همچنان زنده بود. همین موضوع باعث شد تا فیسک وارد قسمت بعدی نقشهی خود بشود؛ نقشهای که در آن، او باید به سراغ ارتباطات دولتی خود میرفت. او از وضعیت خود استفاده کرد تا بتواند لطفی را از طرف دولت دریافت کند. همین موضوع باعث شد تا او، یکی از بزرگترین سربازان آنها یعنی «نوک» را استخدام کند که دردویل را از پناهگاه خود بیرون بکشد (این سرباز بهطور مخفیانه برای اهداف فاسد به کار گرفته میشد). فیسک، نوک را به محله هلز کیچن فرستاد تا به اموال عمومی آسیب وارد کند. او با این کار توانست با موفقیت، دردویل را بیرون بکشند. این قهرمان توانست نوک را شکست دهد و بعد از این ماجرا، نوک بلافاصله به وسیله اعضای تیم اونجرز به زندان برده شد.
طولی نکشید که فیسک متوجه شد که نقشهاش برعکس شده است. ماجرا زمانی به بدترین وضع خود رسید که نوک توانست از زندان فرار کند، هرجومرج بیشتری به وجود آورد و حتی به دیلی بیوگل حمله کرد؛ اتفاقی که در طی آن، افراد بیگناه زیادی کشته شدند. هم کاپیتان آمریکا و هم دردویل تلاش کردند تا نوک را متوقف کنند اما دولت بلافاصله او را به قتل رساند تا با این کار بتواند رد عملیاتهای خود روی این سرباز را بپوشانند. بااینحال، دردویل بالاخره توانست با استفاده از نوک، انتقام خود را از کینگ پین بگیرد. او ماهیت واقعی کینگ پین را برای همه آشکار کرد. دردویل کاری کرد تا کینگ پین از جایگاه خود کنار بکشد و برای مدتی مخفی بماند.
کینگ پین استعدادها و تواناییهای فوقالعاده چشمگیری دارد. بهعنوان یک انسان، او یک ظاهر فیزیکی منحصربهفرد دارد که با افتخار، خود را بهعنوان یک مرد سنگینوزن ساده نشان میدهد. با اینکه از لحاظ فیزیکی وزن بسیار زیاد و جثه بزرگی دارد، اما میتوان گفت که بخش زیادی از جرم بدن کینگ پین از عضله خالص تشکیل شده است تا بافتهای چربی. علاوهبر این، کینگ در مقایسه با مردهای دیگری که وزن و سایز او را دارند، به طرز فوقالعادهای سریع، چابک و بهشدت قوی است.
او بهراحتی میتواند یک میز چوبی بسیار سنگین را بلند کند و آن را بهعنوان یک سلاح به کار بگیرد. او میتواند در مقابل شخصیتهای ابرانسانی با قدرتهای بسیار زیاد قرار بگیرد و با آنها مبارزه کند. فیزیک فیسک باعث شده تا او دشمن بسیار خطرناکی برای افراد خیلی زیادی به حساب بیاید. علاوهبر تواناییهای فیزیکیای که ویلسون فیسک دارد، بدن بسیار بزرگ او، در مقابل حملههای کشنده و مرگبار، مانند زخمهای چاقو و حتی گلولههای مختلف (البته اگر به نقاط غیرحیاتی اصابت کند)، از او محافظت میکند.
فیسک بهعنوان یک مرد تاجر، بخش زیادی از عملیاتهای مجرمانهی خود را از پشت میز و پشت صحنه هدایت میکند. زیرا او معمولا در میان شهرت قانونیای که در شهر نیویورک برای خود دست و پا کرده، پنهان میشود. درست از همان زمان کودکی، فیسک به خودش قول داد که بخش زیادی از زمان خود را روی آموزشهای مختلف، بهخصوص هنرهای رزمی مانند سومو، هاپکیدو و غیره صرف کند. او بعد از فراگیری این هنرها، آنها را با قدرتهای فیزیکی خودش ترکیب کرد و یک سبک مبارزهای منحصربهفرد را به وجود آورد. در طی این سالها، فیسک دیگر سبکهای مبارزهای را هم فراگرفته و در مبارزههای خود استفاده کرده است؛ سبکهایی مانند کشتی، مبارزههای خیابانی و غیره.
فیسک در طی دوران حرفهای و کاری خود هنرمندهای رزمی و مبارزهای شناخته شده و کار بلدی مانند دردویل، پانیشر، اسپایدرمن، کاپیتان آمریکا و حتی شخصیتهای شروری مانند رد اسکال را هم شکست داده است. با اینکه فیسک در زمینههای مختلف تجاری حضور پیدا کرده تا فعالیتهای غیرقانونی و جنایتکارانهی خود را پوشش دهد، اما میتوان گفت که او یک سرمایهگذار، برنامهریز و بنیانگذار بسیار خوب و موفق است که حتی چندین شرکت مختلف هم زیر نام و نظر او در حال فعالیت هستند.
بدون درنظرگرفتن زندگی جنایتکارانهی او بهعنوان کینگ پین، ویلسون فیسک در چندین شرایط و وضعیت مختلف شهر نیویورک را کمک کرده است؛ آن هم با آغاز کردن کسب و کارهایی که باعث شده وضعیت شهر تا حد زیادی بهبود پیدا کند. او همچنین به چندین کمپین خیریه مختلف کمک کرده تا بلکه به این طریق بتواند نظر مثبت مردم را نسبت به خودش افزایش دهد و ظاهر خوبی بسازد. به خاطر همین موضوع، بخش زیادی از مردم به سختی میتوانستند باور کنند که فیسک، واقعا مسئول همان کارهایی باشد که به آن متهم شده است؛ اینکه او قربانی عملیاتهای پارتیزانی قهرمانانی مانند اسپایدرمن، پانیشر و دردویل است.
با اینکه فیسک به سختی و به ندرت خود را در مسائل سیاسی یا کمپینهای انتخاباتی دخالت میداد، اما او در چندین زمینه علوم سیاسی و دیگر فعالیتهای تأمین شده توسط دولت، تجربه داشته است. علاوهبر اینکه فیسک با استفاده از دانش و اطلاعات خیلی زیادی که دارد، تبدیل به یک فرد بسیار موفق در دنیای تجارت شده، او یک مغز متفکر بسیار قهار در زمینه فعالیتهای جنایتکارانه هم محسوب میشود. بااینحال، فیسک اعلام کرد که ترجیح میدهد مغز متفکری مانند دکتر دووم یا رد اسکال نباشد زیرا معتقد بود که اهداف و خواستههای آنها بهشدت غیرواقعی است.
بهطور کلی میتوان گفت که فیسک بهطور مستقیم در بخش بسیار زیادی از فعالیتهای غیرقانونیاش دخالت نمیکند و بهصورت فیزیکی در آنها حضور ندارد بلکه ترجیح میدهد که از پشت صحنه نقشههایش را هدایت کند یا قاتلان مختلفی را استخدام کند تا اهدافش را محقق کنند. به ندرت پیش میآید که فیسک بهصورت فیزیکی به سمت دشمنان خود حملهور شود، مگر اینکه بهشدت از طرف مقابلش عصبانی باشد یا ترجیح دهد که خودش به شخصه کار او را یک سره کند. او با آژانسهای دولتی، تجارتها، متخصصان، دانشمندان، دستیارها، قاچاقچیها، نیروهای اجرای قانون، باندهای مجرم، گروههای تروریستی، شرورها و قهرمانان زیادی ارتباط دارد؛ بخش زیادی از آنها از روی ترس، تعهد یا حتی سوءاستفاده و دستکاری، برای ویلسون فیسک کار کردهاند.
ویلسون فیسک از لحاظ ذهنی بسیار ماهر و منظم است. جالب است بدانید که او در مقابل هیپنوتیزم یا هر چیز دیگری که باعث بشود تا او اراده خود را از دست بدهد یا نسبت به هدفش منحرف شود، مصون است. حتی فردی مانند «پرپل من» هم بعد از مدتی تلاش متوجه شد که اصلا نمیتواند فیسک را کنترل کند یا او را تحت کنترل و هدایت خود قرار دهد.
- کینگ پین جرم و جنایت:
عنوان معروف «کینگ پین جرم و جنایت» در ابتدا یک نام مستعار ساده بود که در دوران نوجوانی به ویلسون فیسک داده شد و بعدها تبدیل به نامی شد که خود ویلسون به خودش نسبت میداد؛ نامی که در ترس را در وجود افراد خیلی زیادی در ساحل شرقی به وجود میآورد. با اینکه چندین رئیس جنایتکار دیگر تلاش کردند تا یک اتحاد و پیوستگی بسیار بزرگ را زیر نظر خودشان به وجود بیاورند، اما همگی شکست خوردند. بعد از گذشت مدتی که فیسک در شهر نیویورک ظاهر شد و توانست تمام باندها و سازمانهای جنایتکار (البته به جز ماگیا) را تحت کنترل خود قرار دهد، عنوان کینگ پین جرم و جنایت خود را معروف کرد و سر زبانها انداخت.
بعد از سر زبان افتادن این عنوان، جنیاتکاران و شروران بسیار زیادی در رقابت بودند تا آن را به دست بیاورند اما فیسک تنها فردی بود که توانست با موفقیت، این نام و همچنین قدرتی را که درون دنیای جنایتکارانه و زیرزمینی وجود داشت، کنترل کند. فیسک زمانیکه به جایگاه کینگ پین رسید، تبدیل به تنها مردی شد که توانست تمام بخشهای جنایتکارانهای را که در دنیای زیرزمینی شهر نیویورک وجود داشت، در یک تعادل استاندارد قرار دهد و آن را تحت کنترل خود بگیرد. این موضوع به آن معنی است که اگر او از این جایگاه خود کنار گذاشته میشد، تمام دنیای زیرزمینی به هم میریخت و جنگ بسیار بزرگی بین باندهای خلافکاری مختلف به راه میافتاد؛ آن هم فقط به این دلیل که تمام جنایتکاران بزرگ قصد داشتند تا بر سر تصاحب این جایگاه با هم رقابت کنند و یکدیگر را کنار بزنند.
با این وجود، بعدها ویلسون فیسک از جایگاه بزرگ خود کنار گذاشته شد و افراد خیلی زیادی تلاش کردند تا عنوان اختصاصی او را برای خودشان تصاحب کنند. افرادی مانند آلفردو مورلی که بعد از به دست آوردن این عنوان، متوجه شد که نمیتواند جایگاه کینگ پین را کنترل کند؛ پارکر رابینز که بعد از تشکیل دادن یک ارتش بسیار بزرگ متشکل از ابرشرورها، این عنوان را به دست آورد؛ و حتی دردویل که بهطور ناامیدانهای تلاش کرد تا این عنوان را به دست بیاورد و درنهایت این ماجرا با خود دردویل به پایان رسید. اما در میان تمام افرادی که این عنوان را در اختیار گرفتند یا حتی قصد تصاحب آن را داشتند، فیسک تنها فردی بود که تمام زندگی خود را وقف آن کرد؛ حتی با وجود تمام خطرات و مسئولیتهایی که جایگاه کینگ پین جرم و جنایت برایش به ارمغان میآورد.
در انتها به چند مورد از انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت ویلسون فیسک/کینگ پین در آن حضور داشت:
- انیمیشن سریالی Spider-Man محصول سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۰ با صداپیشگی تام هاروی
- انیمیشن سریالی Spider-Man محصول سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۲ با صداپیشگی جی. استنلی جونز
- انیمیشن سریالی Spider-Man and His Amazing Friends محصول سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۳ با صداپیشگی واکر ادمیستن
- انیمیشن سریالی Spider-Man: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۸ با صداپیشگی راسکو لی براون
- انیمیشن سریالی Spider-Man: The New Animated Series محصول سال ۲۰۰۳ با صداپیشگی مایکل کلارک دانکن
- سریال Daredevil محصول سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ با بازی وینسنت دن آفریو
- فیلم تلویزیونی The Trial of the Incredible Hulk محصول سال ۱۹۸۹ با بازی جان ریس-دیویس
- فیلم Daredevil محصول سال ۲۰۰۳ با بازی مایکل کلارک دانکن
- انیمیشن Spider-Man: Into the Spider-Verse محصول سال ۲۰۱۸ با صداپیشگی لیو شرایبر
- بازی Spider-Man محصول سال ۲۰۱۸ با صداپیشگی تراویس ویلینگهام
- بازی The Amazing Spider-Man 2 محصول سال ۲۰۱۴ با صداپیشگی جی بی بلانک
نظرات