دکتر رابرت بروس بنر، درحالیکه در طی بررسی یک بمب آزمایشی، در حال نجات دادن جان یک مرد جوان بود، در معرض حجم زیادی از تابش پرتوی گاما با دوز بسیار بالا قرار گرفت و درنهایت تبدیل به هالک شگفت انگیز شد؛ یک موجود غول پیکر سبز رنگ که تجسم زنده و واقعی خشم و قدرت فیزیکی خالص به حساب میآید.
هالک یک شخصیت ابرقهرمانی به حساب میآید که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر میشوند، حضور دارد. این کاراکتر توسط نویسنده مارول یعنی استن لی و همچنین هنرمند آن یعنی جک کربی خلق شد. هالک برای اولینبار در قسمت اول سری کتاب کمیک The Incredible Hulk که در ماه می سال ۱۹۶۲ منتشر شده بود، ظاهر شد. این شخصیت در کتابهای کمیک خود هم بهعنوان هالک (یک موجود غول پیکر بسیار بزرگ و سبز است که شباهت زیادی به انسان با قدرت فیزیکی فوقالعاده زیاد دارد) و هم بهعنوان هویت اصلی خود یعنی بروس بنر (یک فیزیکدان و دانشمند لاغر اندام و ضعیف که از لحاظ اجتماعی منزوی است و از لحاظ احساسی کمی مشکل دارد) ظاهر میشود؛ تقریبا میتوان گفت که این دو، دو موجود کاملا جدا به حساب میآیند زیرا شخصیتهای مستقلی دارند و کاملا از هم متنفر هستند.
استن لی در صحبتهای خود عنوان کرده بود که برای خلق هالک از ترکیب شخصیت فرانکشتاین و همچنین دکتر جکیل و آقای هاید الهام گرفته است. با اینکه رنگ شخصیت هالک در طی سالها و کتابهای کمیک مختلف تغییر پیدا میکرد و اغلب اوقات متفاوت بود، اما معمولیترین و طبیعیترین رنگ او، سبز است. از آنجایی که این شخصیت محبوبیت بسیار زیادی پیدا کرد و یکی از کاراکترهای مهم و نمادین این فرهنگ به حساب میآید، علاوهبر کتابهای کمیک، در آثار مختلف زیادی مانند لایو اکشن، انیمیشن، آثار تلویزیونی، بازیهای ویدیویی و غیره هم حضور داشته است. علاوهبر این، محصولات زیادی هم با الهام از او ساخته شده است.
دکتر برایان بنر که یک دانشمند اتمی محسوب میشود، بعد از ازدواج با همسر خود یعنی ربکا صاحب یک فرزند پسر به نام رابرت بروس بنر شدند. پدر بروس با اینکه عشق زیادی نسبت به مادر او داشت، اما از آنجایی که از لحاظ ذهنی کمی ناپایدار بود، یک نفرت بسیار بزرگ و حسادت عمیق نسبت به او را در درونش پرورش داد. برایان متقاعد شده بود که فعالیتها و کارهایش در زمینه علوم اتمی، تا حدودی ساختار ژنتیکی او را تغییر داده است. به همین دلیل بهشدت از اینکه تغییر ساختار در بروس هم وجود داشته باشد و بعدا تبدیل به یک موجود عجیب و غریب بشود، وحشت داشت؛ این در حالی بود که بروس یک کودک بسیار با استعداد و باهوش بود.
همانطور که بروس رشد میکرد و بزرگ میشد، درست همانند مادرش مورد خشم پدرش که در حالت عادی خود قرار نداشت، قرار میگرفت و برایان مدام از آنها سوءاستفاده میکرد. بعد از گذشت مدتی، ربکا به طرز غمانگیزی توسط خود برایان به قتل رسید؛ آن هم درست زمانیکه قصد داشت از آنجا برود و بروس را هم همراه خود ببرد. قتل مادر و همچنین دستگیری پدر خانواده باعث شد که بروس برای زندگی به سراغ عمه خود یعنی خانم دریک رفت تا زیر نظر او زندگی کند. با اینکه او در یک خانواده جدید زندگی میکرد، اما همچنان آن سختیهای بسیار بزرگ دوران ابتدایی زندگیاش (سوءاستفاده توسط پدرش و همچنین سختیهای مادرش و مرگ او) با او همراه بود. همین موضوع باعث شده تا بروس بهشدت از لحاظ اجتماعی منزوی شود.
مشکل خشم و عصبانیت بروس بنر مربوطبه دوران کودکی او میشود
بروس بعد از اینکه دوران دبیرستان خود را به پایان رساند و فارغالتحصیل شد، به سراغ رشته فیزیک هستهای رفت و این رشته را در دانشگاه Desert State University ادامه داد. او بعد از تمام کردن درسش در این دانشگاه، مطالعه و یادگیری را رها نکرد و به مؤسسه California Institute of Technology رفت. او درکنار ارتش و در پایگاه بیابانی آنها که در نیو مکزیکو قرار داشت، به فعالیت پرداخت. ژنرال راس که به «تاندر بولت» هم معروف بود، مافوق بروس بنر محسوب میشد و تمام فعالیتها و آزمایشهای او را روی بمب گاما که بهتازگی ساخته شده بود، نظارت میکرد. در همین برهه زمانی بود که بروس با دختر راس یعنی «بتی» آشنا شد. خیلی زود این دو نفر به سمت هم جذب شدند و به یکدیگر دل بستند.
درست در همان روزی که انفجار آزمایشی این بمب گاما برنامهریزی شده بود، بروس بنر یک نفر را در منطقه آزمایشی دید. بنر که امیدوار بود تا بتواند این فرد را نجات دهد، به درون همین منطقه آزمایشی رفت و بلافاصله خود را به آن فرد رساند؛ یک پسر نوجوان به نام «ریک جونز» که پنهانی خود را به آن منطقه رسانده بود تا جرئت و جسارت خود را به چالش بکشد. بنر خیلی زود توانست جونز را به سمت منطقه امنی هول بدهد. بااینحال، دستیار بنر یعنی «ایگور استار اسکای»، که درواقع یک مامور مخفی خارجی به نام ایگور درنکوو بود، بهجای اینکه طبق دستورها شمارش معکوس این بمب را عقب بیاندازد و انفجار آن را متوقف کند، اجازه داده که این شمارش معکوس به حرکت خود ادامه دهد و درنهایت منفجر شود.
همین اتفاق وحشتناک باعث شد تا بروس بنر درون این انفجار بمب گامایی گیر بیفتد و با حجم زیادی از پرتوها و اشعههای گاما برخورد کند؛ این انفجار و پرتوهای ساطع شده از آن، تا حد زیادی جان بروس بنر را در معرض خطر قرار داده بود. بعد از گذشت مدت کوتاهی بنر و جونز توسط کارکنان آن پایگاه ارتش به درون پایگاه بیابانی برده شدند؛ آنها در این پایگاه به درون یک فضای ایزوله رفتند تا به خاطر قرار گرفتن در معرض پرتوهای گاما، مورد آزمایش و بررسی قرار بگیرند تا از خطرات بعدی جلوگیری شود. آنها همچنان در زمان غروب آفتاب در همان فضای ایزوله بودند که بنر برای اولینبار تبدیل به یک موجود هیولایی غول پیکر، خاکستری و وحشتناک شد. این موجود وحشی خیلی زود توسط همان کارکنان ارتش نام گرفت و بعد از آن با عنوان «هالک» خطاب میشد.
القاب و اسامی مستعار: بروس بنر، هالک شگفت انگیز، موجود شگفت انگیز، دکتر بنر، دیوید بنر، دیوید بلین، بروس بنکرافت، دیوید بیکسبی، باب دنر، شکننده دنیاها، بروس رابرتز، پونی بنر، جو فیکسیت، آقای فیکسیت، اسکارتاکوس، Annihilator، جید جاینت، جید جاوز، داک گرین، نابود کننده دنیا، زخم سبز، چشم خشم، هارکانون، هارگ، هالکو، گرین کینگ و غیره.
تیمها: اونجرز، بنر ونجرز، چلنرهای دووم، انتقام جویان کیهانی، قهرمانان کیهانی، دارک اولتیمیتز، دیفندرز، چهار شگفت انگیز، هارد ۷، Heralds of Onslaught، Heroes For Hire، اسب سواران آخرالزمان، هالک گنگ، هالک باسترها، انجمن هیومن های، Illuminati، گرگینههای مارول، زامبیهای مارول، چهار شگفت انگیز جدید، شیلد، اسمش و غیره.
متحدان: اکسس، اشیل، ادم کراون، ادم وارلاک، الکس پاور، اماندا وان دووم، امریکن ایگل، انجل، آپوکالیپس، اپریل سامرز، اتلانتا، بتمن، بیست، بیو بنر، بتی راس، بیلی باب بنر، بلک نایت، بلک پنتر، بلنکا، بلیزینگ اسکال، بلاسم، بلو هالک، باب هیکمن، بابی جو بنر، بریز جیمز، برایان بنر، کانر، کاپیتان آمریکا، کاپیتان یونیورس، کارمیلا بلک، کارول هیکمن، چارلی بنر، کلی بریکفورد، کلوسوس، کریستال، دنیل کیج، دارک انجل و غیره.
دشمنان: ایب جنکینز، ابومینیشن، مرد جاذب، ادورزری، ایجنت جونز، ایجنت پرت، ایجنت اسمیت، الکس وایلدمن، آلفا، آماندا وان دووم، انجل، انیموس، انی لئون هارت، آپوکالیپس، ارس، ارمند مارتل، ارسنال، اطلس، اتوما، بارون هلمت زمو، بتمن، باتروک، بیست، برتولت هووری، بی-بیست، بیلی، بیلی والترز، بلک بولت، بلک نایت، بلک ویدو، بلک برد، بلک هیث، بلیپ، بلیزارد، بلاد برادرز، بومرنگ، برنک، براوو، برایان بنر و غیره.
همانطور که در ابتدای این مطلب هم به آن اشاره شده بود، هالک توسط نویسنده مارول یعنی استن لی و همچنین هنرمند آن یعنی جک کربی خلق شد. این شخصیت برای اولینبار در قسمت اول سری کتاب کمیک The Incredible Hulk که در ماه می سال ۱۹۶۲ منتشر شده بود، ظاهر شد. استن لی و جک کربی در طی زمان خلق هالک، تحت تاثیر شخصیتهای ترسناک و ادبی فرانکشتاین و دکتر جکیل/آقای هاید قرار گرفته بودند و آنها را منابع الهام خود قرار دادند. نویسندههای زیادی نوشتن و نگارش داستانهای هالک را در دست گرفتند که برجستهترین آنها خود استن لی و افراد بزرگ دیگری مانند بیل مانتلو، پیتر دیوید و گرگ پاک بودند.
از طرف دیگر هم هنرمندان برجستهای مانند خود جک کربی، ماری سورین، هرب تریمپ، سال بوسما، جان بایرن، تاد مک فارلین، دیل کیون، گری فرانک، ادم کوبرت، مارک دئوداتو جونیور و جان رومیتا جونیور طراحی و تصویر پردازی این شخصیت را در دست گرفتند. استن لی در ابتدا قصد داشت که هالک را تبدیل به یک شخصیت خاکستری رنگ بکند زیرا اعتقاد داشت که «خاکستر میتواند یک رنگ سنگین، دراماتیک و محزون باشد. این رنگ به خوبی میتوانست حالت ملودراماتیکی را که آنها قصد نشان دادنش را داشتند، به تصویر بکشد». بااینحال، نسخههای اولیهی قسمت اول مجموعه هالک شگفت انگیز نشان داد که چاپگرها باید زمان سخت و زیادی را برای درست کردن آن رنگ خاکستری صرف کنند. به همین دلیل تصمیم اینگونه گرفته شد که رنگ پوست به یک رنگ آشناتر مانند سبز تغییر پیدا کند.
تا سال ۱۹۸۶، همه نسخههایی که چاپ شده بود و داستان گذشتهی هالک را به تصویر کشیده بود، این شخصیت را با رنگی سبز به مخاطبان خود نشان میداد. این موضوع تا زمانی ادامه داشت که نویسنده و طراحی به نام جان بایرن به میان آمد و تصمیم گرفت که در قسمت ۳۱۸ سری کتاب کمیک The Incredible Hulk، این شخصیت را با رنگی خاکستری نشان دهد و او را در مرکز توجهات قرار دهد. در اصل قرار بود که نام اصلی این شخصیت همان بروس بنر معروف باشد، تا اینکه در چندین کتاب کمیک، نام او با عنوان «باب» نوشته شد. به همین دلیل برای اصلاح این موضوع، نام او تبدیل به رابرت بروس بنر شد که اغلب اوقات با همان نام وسط خود در کمیکها ظاهر میشد. این شخصیت در ۶۵۹۹ کتاب کمیک حضور داشت و تنها در قسمت اول سری کتاب کمیک Onslaught: Marvel Universe به نام With Great Power...، قسمت ۱۱ سری کتاب کمیک Marvel Super Heroes Secret Wars به نام ...And Dust to Dust! و همچنین قسمت ۳ سری کتاب کمیک Civil War II جان خود را از دست داده است.
- دوران نقرهای (از سال ۱۹۶۲ تا ۱۹۷۰):
با اینکه مجموعه اصلی و اولیه هالک با شکست روبهرو شد و ۶ قسمت از آن بیشتر به مرحله چاپ نرسید، نویسنده این مجموعه یعنی استن لی احساس میکرد که هالک در قالب یک شخصیت مهمان و اضافه شونده در مجموعههای دیگر، بهتر از هر زمان دیگری میتواند عمل کند و به اوج خود میرسد. به همین دلیل تصمیم بر آن شد که هالک تبدیل به یکی از اعضای موسس تیم ابرقهرمانی انتقام جویان شود. درست در همان قسمت بعدی، استن لی شخصیت هالک را از تیم کنار گذاشت و او را بهعنوان شخصیتی به تصویر کشید که هر از گاهی بهعنوان یک تهدید و خطر دوباره به این مجموعه میآید.
او در مجموعههای مختلف زیادی ظاهر میشد و حتی هنرمندان برجسته زیادی هم مانند استیو دیتکو، جک کربی، باب پاول، جان رومیتا سونیور، بیل اورت، جان بوسما، گیل کین، ماری سورین و درنهایت هم هرب تریمپ طراحی تصاویر او را برعهده گرفتند. محبوبیت هالک روزبهروز در حال افزایش یافتن بود تا اینکه درنهایت توانست یک مجموعه اختصاصی برای خودش داشته باشد و این مجموعه تا سال ۱۹۶۸، ۱۰۲ قسمت از آن به مرحله چاپ رسید. در همین حین هم روی توماس به این تیم اضافه شد و نوشتن داستان این مجموعه را برعهده گرفت. روی توماس دیگر نقش یک نویسنده ثابت را داشت و به مدت ۸ سال این مجموعه را ادامه داد.
- دوران برنز (از سال ۱۹۷۰-۱۹۸۵):
همانطور که بالاتر هم اشاره شد، توماس و تریمپ همچنان بهعنوان تیم خلاقیت ثابت این مجموعه کار خود را ادامه دادند، تا اینکه توماس نقش سردبیر را در سال ۱۹۷۲ پذیرفت. نویسندههای برتر و برجسته آن برهه زمانی گری کانوی، استیو گربر، آرچی گودوین و استیو انگل هارت، این مجموعه را ادامه دادند و هر کدام هم نقشی در تولید قسمتهای آن داشتند. تا اینکه درنهایت لن وین بهعنوان نویسنده ثابت به تیم آمد و از قسمت ۱۷۹ این مجموعه فعالیت خود را آغاز کرد. کار بسیار مهمی که وین در این مجموعه انجام داد، معرفی شخصیت ولورین، آن هم در قسمت ۱۸۱ سری کتاب کمیک The Incredible Hulk بود. هنرمند این مجموعه یعنی هرب تریمپ تا سال ۱۹۷۵ در این تیم بود و بعد قرارداد دیگری را امضا کرد. همین موضوع به سال بوسما این اجازه را داد که برای یک دهه در این مجموعه بماند؛ هرچند که دراینمیان هم برخی اوقات از تیم و مجموعه فاصله میگرفت.
بعد از گذشت مدتی، نویسنده دیگری به نام راجر استرن جایگزین وین شد و تصمیم داشت که کم کم زاویه روانشناختی هالک را مورد بررسی قرار دهد. بااینحال استرن آخرین نویسنده نبود و طولی نکشید که بیل منتلو به این تیم پیوست و نگارش مجموعه را به مدت ۶ سال در دست گرفت. در این برهه زمانی ما شاهد این بودیم که هالک و همچنین دیگر شخصیتهای داستان او، به روشهای مختلفی رشد میکنند و دستخوش تغییرات میشوند. در سال ۱۹۸۲، منتلو کاری کرد که بروس بنر کنترل بدن هالک را در دست بگیرد، تمام مردم سرتاسر دنیا او را تایید کنند و باری دیگر به سمت یک دیوانگی بیمعنی و کاملا پوچ، نزول کند. بعد از انجام این کارها، منتلو این مجموعه را به جان بایرن دادو او کاری کرد که بروس و هالک برای مدتی از یکدیگر جدا شوند. در طی همین مدت هم بروس بنر توانست با بتی ازدواج کند.
- دوران مدرن (از سال ۱۹۸۵ تاکنون):
بعد از اینکه بایرن این مجموعه را ترک کرد، فرد جدیدی به نام ال میلگرام جلو آمد تا جایگاه او را به دست بیاورد. میلگرام بعد از پیوستن به تیم خلاقیت، هالک را دستخوش تغییرات کرد و دوباره او را به همان موجود خاکستری رنگ اصلی بازگرداند. به همین طریق، او مسیر را بهطور کامل برای پیتر دیوید هموار کرد تا بتواند نگارش مجموعه را در سال ۱۸۷ در دست بگیرد. پیتر دیوید بعد از تشکیل تیم با هنرمندانی مانند تاد مک فارلین و همچنین جف پِروز، همچنان به همان مسیر خود ادامه داد و هالک خاکستری رنگ را در داستانها به تصویر میکشید. او بعد از گذشت مدتی هم هویت «جو فیکسیت» را به هالک داد که یک فرد نسبتا قانونشکن در شهر لاس وگاس به حساب میآمد. دیوید چندین سال بعد هم همین وظیفه نویسندگی خود را ادامه داد و در طی این مدت با دیل کیون هم تشکیل تیم داد. آنها درکنار یکدیگر، شخصیتهای هالک سبز رنگ و خاکستری رنگ را با شخصیت بنر ادغام کردد و درنهایت یک نسخه جدید از هالک را به وجود آوردند.
در یک خط داستانی هالک، ولورین را خورده است
درست از همان برهه زمانی، این شخصیت همچنان به پیشرفت خودش ادامه داد و به روشهای مختلفی تغییر میکرد و برخی اوقات هم با شکست روبهرو میشد. این موضوع تا زمانی ادامه داشت که دیوید درنهایت این مجموعه را در سال ۱۹۹۷ ترک کرد. جو کیسی جایگزین دیوید شد و تا مدتی در این تیم باقی ماند. تا اینکه این مجموعه با نام و عنوان جدید «Hulk» فعالیت خود را از سر گرفت و دیگر جان بایرن نویسندگی و ران گارنی طراحی تصاویر آن را برعهده گرفت. بایرن بعد از مدت خیلی کمی این تیم را ترک کرد و مجموعه دوباره به همان نام اصلی و اولیه خود یعنی Incredible Hulk بازگشت. پاول جنکینز نویسنده این مجموعه شد، تا اینکه بروس جونز در سال ۲۰۰۲ جایگزین او شد. در طی چندین سال بعد، ما شاهد این بودیم که هالک و بنر مدام از دست یک آژانس مرموز، در حال فرار هستند؛ آژانسی که بعد از گذشت مدتی مشخص شد که توسط دشمن دیرینه و خونین هالک یعنی «لیدر» هدایت میشده است.
گرگ پاک بالاخره به این تیم آمد و جایگاه جونز را در دست گرفت. او کار خود را با خط داستانی «Planet Hulk» آغاز کرد؛ خط داستانیای که در آن ما شاهد تبعید شدن هالک به دست دیگر ابرقهرمانان بودیم. هالک بعد از گذشت مدتی از آن دنیای دیگر آمد و قصد داشت که با عنوان «World War Hulk» انتقام خود را بگیرد. این مجموعه دوباره دستخوش تغییرات شد و با نام Hulk باری دیگر ریبوت شد؛ آن هم زیر نظر نویسنده جدیدی به نام جف لوب. این مجموعه شامل یک داستان کاملا جدید بود و روی یک شخصیت اسرارآمیز به نام رد هالک تمرکز داشت و این ماجرا به مدت ۲ سال ادامه پیدا کرد. این مجموعه دوباره به همان شمارهگذاری اصلی خود بازگشت و راز و رمز رد هالک را که بعد از گذشت مدتی بهطور کامل فاش شد، ادامه داد. بعد از افشا شدن ماجرای رد هالک، این مجموعه به «Incredible Hulks» تغییر پیدا کرد و شامل تمام شخصیتهایی بود که در طی این چند سال در معرض پرتوهای گاما قرار گرفته بودند. این عنوان متوقف شد؛ آن هم به خاطر اینکه گرگ پاک مجموعه را ترک کرد تا به سراغ پروژههای دیگری برود. درنهایت این مجموعه دوباره به همان نام The Incredible Hulk خود بازگشت و نویسنده جدیدی به نام جیسون ارون و هنرمندی به نام مارک سیلوستری به این تیم پیوستند.
- Marvel NOW!:
بعد از جیسون ارون، مارک وید و لینین یو بهعنوان هنرمندان جدیدی به نام تیم پیوستند و چاپ و تولید قسمتهای جدید آن را که دوباره با نام جدید «Indestructible Hulk» کارش را آغاز کرده بود، در ماه نوامبر سال ۲۰۱۲ شروع کردند. هدف و فرضیه اصلی این مجموعه این بود که بروس بنر بالاخره این موضوع را میپذیرد که نمیتواند هیچوقت از دست هالک راحت شود. به همین ترتیب تصمیم میگیرد که دیگر زمان آن رسیده تا از نبوغ خود به نفع بشریت و انسانها استفاده کند و بالاخره به آن شناخت و محبوبیتی که مستحقش است، برسد. از همین رو، دکتر رابرت بروس بنر تصمیم گرفت که تبدیل به مامور سازمان شیلد شود. همین موضوع به او اجازه میداد تا بتواند از هالک بهعنوان یک سلاح کشتار جمعی استفاده کند؛ آن هم با این شرط که بنر بتواند بودجه، آزمایشگاه، تجهیزات و کارمندانی را که نیاز دارد تا اختراعات خود را انجام دهد، به دست بیاورد.
- دوران اولیهی هالک:
همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، بروس بنر بعد از جذب کردن مقدار زیادی از پرتوهای انفجار یک بمب گامایی، تبدیل به یک موجود غول پیکر و خاکستری رنگ شد. او تا مدتها بعد از این اتفاق، نمیتوانست تبدیل به همان نسخه استاندارد و سبز رنگ خود بشود. ماجراجویی اول بنر زمانی بود که توسط یک شخصیت شرور روسی به نام «گارگویل» دستگیر شد. او توسط همان جاسوس کمونیستی به نام ایگور درنکوو یا استار اسکای که خودش را بهجای دستیار بروس بنر جا زده بود، نسبت به تغییرات بروس مطلع شد و درنهایت هم او را دستگیر کرد. گارگویل قصد داشت تا به واقعیت پنهانی که در رابطه با هالک وجود داشت پی ببرد تا بلکه بتواند به این طریق، صورت خود را که به خاطر پرتوهای گاما افتضاح شده بود، به حالت قبل بازگرداند.
گارگویل برای اینکه بتواند به بروس نسبت به همکاری کردن فشار بیاورد، به سراغ ریک جونز رفت و او را دستگیر کرد. گارگویل به بروس قول داد که اگر به او کمک کند، هر دوی آنها را آزاد خواهد کرد. همین ماجراها باعث شد تا ریک جونز خیلی زود تبدیل به دستیار بروس بنر بشود. آنها با یکدیگر سفر میکردند و در تلاش بودند تا با هم راهی برای کنترل خشم هالک را پیدا کنند. از آنجایی که تا این برهه زمانی هنوز بنر نتوانسته بود هالک را تحت کنترل خود بگیرد، ژنرال تادئوس راس که به تاندر بولت هم معروف بود، او را بهعنوان یک تهدید بزرگ معرفی کرد. او تمام کارکنان ارتش را بسیج کرد تا تحت نظارت و دستور خودش، رد هالک را بزنند و درنهایت هم او را دستگیر کنند. ژنرال راس به افراد خود دستور داده بود که اگر لازم شد، حتی میتوانند هالک را نابود کنند.
بااینحال، بروس بنر در طی همین کش و قوسها توانست تا حدودی روی هویت هالک خود کنترل به دست بیاورد؛ آن هم با درمانهای پرتویی و تابشی و خیلی زود تبدیل به یکی از اعضای اصلی تیم اونجرز شد. بااینحال این موفقیت هم خیلی به طول نیانجامید و سوءتفاهمی که بین اعضای تیم به وجود آمد، باعث شد که هالک خیلی زود تیم انتقام جویان را ترک کند. بنر با تلاش زیاد بالاخره موفق شد که وضعیت خود را برای یک مدت طولانی مخفی نگه دارد اما این مورد هم خیلی طولانی نشد و او چه در قالب بنر و چه در قالب هالک سرگردان شد و بدون هیچ هدفی سرتاسر کشور را میگشت.
- گالری شروران:
در طی تمام این سالها، هالک با دشمنان زیادی مانند لیدر، «ابومینیشن»، «راینو»، مرد جاذب و همچنین «وندیگو» مبارزه کرده است. او حتی در شرایطی گیر افتاد که خودش را در چین کمونیست دید که هم با «ماندارین» و هم «ارتش آزادیبخش مردم» در حال مبارزه کردن بود. در طی همین برهه زمانی، «جید جاینت» چندین بار به اعماق فضا سفر کرد و در طی همین مدت با گروه New Men تکامل عالی در واندگور دوم (قسمت ۹۴ سری کتاب کمیک Tales To Astonish، اوت سال ۱۹۹۷)، «The Sagittarians» و همچنین «The Galaxy Master» (قسمت ۱۱۱ سری کتاب کمیک Incredible Hulk، ژانویه سال ۱۹۶۹) مبارزه کرد.
اغلب اوقات ماجراجوییهای هالک باعث میشد تا او با قهرمانان دیگر مانند اسپایدرمن (قسمت سوم سالیانه سری کتاب کمیک Amazing Spider-Man، نوامبر سال ۱۹۶۶)، اعضای تیم چهار شگفت انگیز و تیم اینهیومنز (قسمت اول سالیانه سری کتاب کمیک Incredible Hulk، اکتبر سال ۱۹۶۸) و سیلور سرفر (قسمت ۹۳ سری کتاب کمیک Tales To Astonish، ژوئیه سال ۱۹۶۷) برخورد کند و به مبارزه با آنها بپردازد. لازم به ذکر است که هالک چند باری هم با همتیمیهای سابق خود در تیم اونجرز مبارزه کرده است. در یک برخورد قابلتوجه و مهم، هالک با ضدقهرمانی به نام «نیمور ساب مارینر» متحد شد تا با اعضای تیم انتقام جویان مبارزه کند (قسمت سوم سری کتاب کمیک Avengers، ژانویه سال ۱۹۶۴).
هالکهای مختلف میتوانند از درون یکدیگر انرژی را جذب کنند و بیرون بکشند
بااینحال، هالک خیلی زود علاقهی خود را نسبت به این فعالیتها از دست داد و شاهزاده آتلانتیس را ترک کرد تا خودش بهتنهایی با قویترین قهرمانان زمین مبارزه کند. درست در پایان همین خط داستانی بود که اعضای تیم انتقام جویان، قهرمان دوران جنگ جهانی دوم یعنی کاپیتان آمریکا را بهصورت کاملا یخزده پیدا کردند. در طی دورانی که بنر بدون هیچ هدفی میچرخید و سرگردان بود، به سراغ یکی از اعضای فامیل خود یعنی «جنیفر والترز» رفت که یکی از وکلای شهر لس آنجلس محسوب میشد. اما در طی همین مدت زمان ملاقات آنها، جنیفر توسط یکی از افراد جنایتکار بزرگ لس آنجلس به نام «نیکولاس ترسک» مورد اصابت گلوله قرار گرفت. او قصد داشت تا به این طریق، از یکی از افراد دزد خود به نام «لو مانکتون» محافظت کند؛ کسی که به خاطر یک ماجرای قتل، به دردسر افتاده بود.
تنها کاری که بروس بنر در آن زمان میتوانست انجام دهد، این بود که مقداری خون به او تزریق کند. به خاطر همین کار، جنیفر والترز هم تبدیل به یک شخصیت شبیه به هالک شد. او که مسیری ابرقهرمانی را در پیش گرفته بود، نام خود را شی-هالک گذاشت. مدت کمی بعد از این اتفاق، هالک توسط فردی به نام «دکتر لئونارد سمسون» که با لقب داک سمسون هم شناخته میشود، دستگیر شد. هر دوی آنها در همین ماجرا متوجه شدند تنها راهی که میتواند بنر را از هالک بودن درمان کند، این بود که جسم هر دوی آنها بهطور کامل جدا شود. به همین ترتیب بروس بنر در یک محفظه خاص قرار گرفت که میتوانست سلولهایی را که مخصوص خودش بودند، از سلولهایی که به هالک تعلق داشتند و آلوده بودند، جدا کند.
هر دوی آنها، حالا که از یکدیگر جدا شده بودند، توانستند جسمهای منحصر به فردی را دریافت کنند و شخصیتهای مخصوص به خودشان را داشته باشند. اما خیلی زود مشخص شد که هالک، بدون ذهن بنر و همچنین چارچوبهای اخلاقی او، تبدیل به یک تهدید بسیار بزرگتر میشود. بنر خیلی زود یک تیم به نام «هالک باسترها» را تشکیل داد تا هالک را پیدا و متوقف کنند. در طی همین برهه زمانی بنر تصمیم گرفت تا از بتی راس درخواست ازدواج بکند.
- ازدواج بروس و بتی:
در طی ماجرای مراسم عروسی، بروس بنر مریض شد. در همین برهه زمانی مشخص شد که بنر و هالک تا حد زیادی به یکدیگر نیاز دارند؛ درواقع این شدت نیاز به قدری بود که بدون یکدیگر میمردند زیرا در طی این مدتی که از یکدیگر دور بودند، انسجام مولکولی آنها از بین رفته بود. هالک بعد از اینکه به خاطر مریضیاش بهشدت مریض شد، اعضای تیم انتقام جویان به سراغ او رفتند و او را دستگیر کردند. بتی که دیگر متوجه شده بود فقط یک راه برای متوقف کردن هالک و همچنین نجات جان همسرش وجود دارد، با اعضای اونجرز صحبت کرد که دست از سر هالک بردارند و او را آزاد کنند.
به همین ترتیب آنها با کمکهای ویژن، یک سینتزوید که یکی از بزرگترین دشمنان اونجرز محسوب میشد و اولتران (خلق شده توسط هنری پیم) او را از باقیماندههای هیومن تورچ اصلی ساخته بود، توانستند هالک و بروس بنر را باری دیگر به یکدیگر بازگردانند. متاسفانه شرایط دیگر بهگونهای شده بود که اگر ویژن درکنار آنها حضور پیدا نمیکرد، این ناپایدار بودن انسجام مولکولها، باز هم اتفاق میفتاد. بعد از این ماجرا بروس بنر به کما رفت و هالک هم به زنجیر کشیده شد. دکتر سمسون بعد از این ماجراها، به این نتیجه رسید که تنها راه برای دوباره ادغام کردن این دو شخصیت، این بود که دوباره آنها را در یک محفظه حمامی خاص قرار دهند، آن هم با یونیزاسیون معکوس.
جالب است بدانید که هالک میتواند روحها ببیند. همین موضوع باعث شد تا او یکی از معدود شخصیتهایی باشد که میتوانست شکل روحانی دکتر استرنج را ببیند
زمانیکه آنها در حال مهیا سازی شرایط و تجهیزات لازم بودند، بنر و هالک را درون یک پایگاه گامایی قرار دادند و آنها را به زنجیر کشیدند تا یک وقت مزاحم کارشان نشوند. آنها بعد از قرار داده شدن در این محفظه خاص، مدام تغییر شکل میدادند و از یکی به دیگری تبدیل میشدند؛ هالک به بنر و برعکس و در تمام این مدت مدام با یکدیگر بحث میکردند که چه کسی باید کنترل این جسم را در دست بگیرد. به طرز عجیب و غریبی بنر مدام از داخل جسم هالک به بیرون انداخته میشد به همین دلیل بنر از سمسون و همچنین ماموران سازمان شیلد که در آنجا حضور داشتند، خواهش کرد تا او را به قتل برسانند و هالک را برای همیشه متوقف کنند. ماموران سازمان شیلد که اصلا دوست نداشتند به بنر آسیبی بزنند، تصمیم گرفتند که به هر راهی که شده، هالک را دوباره به همان محفظه حمامی بازگردانند.
در همین برهه زمانی بود که ژنرال راس از دست اسکورت شیلدی خود فرار کرد. او در تلاش بود تا به هر طریقی که شده، آن محفظه بهخصوص را نابود کند تا بلکه به این طریق بتواند هالک را برای همیشه از بین ببرد. بااینحال، او توسط ریک جونز متوقف شد و درنهایت ماجرا بهگونهای پیش رفت که خود او به درون این محفظه حمامی پرتاب شد. زمانیکه این مخزن بالاخره ترکید و نابود شد، در کمال تعجب تمام افرادی که در آنجا حضور داشتند، هالک خاکستری خلق شد و از آن بیرون آمد. بعد از این ماجراها، بنر دیگر در ساعات تاریک شبانه روز تبدیل به هالک میشد و در ساعات روشنایی روز دوباره به همان شکل انسانی خود بازمیگشت. همانطور که انتظار میرفت، هر دوی آنها یعنی بروس و هالک بهتنهایی در تلاش بودند تا راهی را پیدا کنند که بتوانند ازطریق آن دیگری را نابود کنند و خودشان برای همیشه کنترل جسم را در اختیار بگیرند.
از طرف دیگر، ریک جونز هم در طی درگیریاش با ژنرال راس به درون محفظه افتاده بود، تبدیل به یک موجود هالک مانند شد اما خیلی زود این مشکل او توسط لیدر درمان شد. بااینحال، پروسه درمان ریک جونز باعث شد تا یک ارتباط ذهنی بین این دو به وجود بیاید. لازم به ذکر است که ژنرال راس هم در همین برهه زمانی تقریبی به قتل رسید اما بدن او توسط لیدر ربوده شد؛ کسی که در اقدام بعدی به سراغ بتی راس بنر رفت و او را هم دزدید. به همین ترتیب، بروس بنر، ریک جونز و همچنین «کلی کوارترمین» بعد از اتحاد با یکدیگر، تلاش کردند تا بتی را پیدا و او را نجات دهند. آنها قصد داشتند تا در همین حین هم تمام بمبهای گامایی را که در اختیار دولت قرار داشت، نابود کنند. آنها به همین طریق توانستند تمام نقشههای لیدر را که قصد دزدیدن این بمبها را داشت، خراب کنند.
در همین حین، لیدر برای اینکه بتواند سرعت جستجوهای هالک برای پیدا کردن خودش را کاهش بدهد، تصمیم گرفت که بتی را بازگرداند. بتی در همین برهه زمانی آشکار کرد که باردار است. بااینحال، با وجود تمام تلاشهای بنر، جونز و کوارترمین، لیدر موفق شد که یک بمب گامایی را بدزدد. او بعد از ربودن این بمب، آن را در یک شهر کوچک آریزونایی به نام میدلتاون، منفجر کرد. به نظر میرسید که این اتفاق، باعث کشته شدن هالک شده است و همچنین چندین موجود رادیو اکتیوی را که حکم خدمتکاران لیدر را داشتند، خلق کرده است؛ خدمتکارانی که لیدر برای آنها نامهای راک، هات شات، جیل بیت و اوگرس را انتخاب کرده بود. اینگونه به نظر میرسید که لیدر علاوهبر تمام این کارها، فردی به نام «Redeemer» را هم احیا کرده است؛ کسی که به باور همه، مرده بود.
- هالک در وگاس:
این نسخه از هالک چندین سال را در لاس وگاس، آن هم تحت عنوان جو فیکسیت که با نام آقای فیکسیت هم شناخته میشد، گذراند. این نسخه از هالک، یک موجود بسیار بدجنس، دزد کاملا هوشمند و خلافکار به حساب میآمد که از تمام بخشهای کوچک و معاملاتی که در شهر صورت میگرفت خبر داشت. او تبدیل به یکی از افراد «مایکل برنگتی» شده بود و در محل کسبوکار او، نقش یک فرد خلافکار و قانون شکن را ایفا میکرد. او تحت عنوان همان جو فیکسیت، هر چیزی را که دوست داشت، به دست آورده بود؛ مثل پول، صلح و غیره. زیرا تمام دنیا تصور میکردند که هالک در طی جریان همان انفجار بمب گامایی جان خود را از دست داده است.
در همین برهه زمانی بود که او، یک ارتباط خوب هم با فردی به نام «مارلو جونز» آغاز کرد. بااینحال، مدت خیلی زیادی نگذشته بود که مارلو، جو را ترک کرد و به قرار گذاشتن با ریک جونز پرداخت و بعدها هم با خود ریک جونز ازدواج کرد. جالب است بدانید که دکتر رابرت بروس بنر برای چندین ماه اصلا دیده نشد و هیچکس خبری از او نداشت. در دنیای مایکرو ورس، جو به این منظور استفاده شد تا یک رهبر فاسد مذهبی را تخریب و سرنگون کند و بعد از این اتفاق، او دوباره تله پورت شد و به زمین ۶۱۶ بازگشت. بهعنوان پرداخت، برای کمکی که در سرنگونی این رهبر فاسد کرده بود، آنها دقیقا همان طلسمی را که به فیکسیت قولش را داده بودند، روی او اجرا کردند تا بلکه به این طریق او بتواند برای همیشه از دست بروس بنر راحت شود.
این طلسم باعث تغییر ناگهانی او شد و تنها برای سه ما دوام داشت و بعد از سه ماه، او دوباره به همان وضعیت قبل بازگشت. زمانیکه بروس بنر دوباره ظاهر شد، متوجه شد که سه ماه از آخرین باری که او خودش بوده، گذشته است و این موضوع بهشدت او را شگفتزده کرد. بعد از چندین برخورد گیج کننده مختلف، او متوجه شد که جو این کار را در همان زمان خودش انجام داد و با شخصیت متناوب خود، به یک آتش بس ناگهانی رسیده بود.
- جنگ تکاملی:
بعد از اینکه فیکسیت یک مبارزه با شخصیت تینگ داشت، «بیست» به سراغ او رفت و از او خواست تا به تیم ابرقهرمانی انتقام جویان بپیوندد. او در ابتدا اصلا تمایلی به انجام این کار نداشت اما بعد متقاعد شد تا به آنها بپیوندد؛ آن هم زمانیکه اعضای تیم اونجرز به او قول دادند که بعد از آن ماجرا، دست از سر او برمیدارند. بیست و فیکسیت دوباره به کاپیتان آمریکا، فالکون، هرکول و یلو جکت پیوستند. اعضای اونجرز در تلاش بودند تا با کمک هم، تکامل عالی را نسبت به منفجر کردن یک «بمب ژنتیکی» متوقف کنند؛ همین اتفاق باعث میشد تا یک تکامل بزرگ اتفاق بیفتد. بعد از اینکه اعضای این تیم ابرقهرمانی به سمت پایگاه تکامل عالی حمله کردند (درواقع پایگاه او یک کشتی جنگی بود)، تکامل عالی به سرعت آنها را دستگیر کرد و بهراحتی آنها را به زندان انداخت.
اعضای تیم انتقام جویان بعد از فرار از آن زندان، تصمیم گرفتند تا از ماشین آلات خود تکامل عالی استفاده کنند تا هرکول را به «تکامل» برسانند. آنها قصد داشتند تا با انجام این حرکت، کاری کنند که هرکول و خود تیم، با دشمنشان برابر شوند. فیکسیت بعد از متوجه شدن از این نقشه، به سراغ دیگر اعضای اونجرز رفت و از آنها خواست تا او را بهجای هرکول به تکامل برسانند. او قصد داشت تا با انجام این کار، حتی بیشتر از قبل قدرت داشته باشد. بعد از اینکه اعضای تیم با نقشهی فیکسیت مخالفت کردند، او تصمیم گرفت که به تیم حمله کند. به همین ترتیب کاپیتان آمریکا تصمیم گرفت تا به سراغ خود تکامل عالی برود و او را نسبت به حضورشان خبردار کند. او امیدوار بود تا با انجام این کار، خود تکامل عالی دست به کار شود و به آنها در جهت متوقف کردن نقشه فیکسیت، کمک کند.
سگهای کوچک و بامزه از نقطه ضعفهای هالک محسوب میشود
بعد از اینکه خود تکامل عالی در آنجا ظاهر شد،یک پرتو پلاسمایی پر قدرت را به سمت فیکسیت پرتاب کرد؛ پرتویی که یک انسان معمولی را تبدیل به هیچ چیز میکرد و بهطور کامل او را از بین میبرد. فیکسیت که به سختی توسط آن پرتوی پر قدرت مورد آسیب قرار گرفته بود، کاملا به این آمادگی رسید تا تکامل عالی را با ضربههایش نابود کند. بالاخره این شخصیت شرور به این نتیجه رسید که تلاش و مبارزه کردن با فیکسیت تنها باعث ضعیف شدن خودش و عقب راندن او میشود. به همین دلیل تصمیم گرفت که از قدرتهای خود برای انتقال او، به حومه لاس وگاس استفاده کند. در همین حین، سایر اعضای تیم انتقام جویان توانستند تکامل عالی را شکست دهند؛ آن هم بدون اینکه کمکی از فیکسیت بگیرند. فیکسیت دوباره به سراغ برنگتی رفت تا برای او کار کند، این در حالی بود که اونجرز در کمال خوش قولی تصمیم گرفتند که خیانت فیکسیت را فراموش کنند و طبق حرفی که زده بودند، او را به حال خود رها کنند.
- حملات آتلانتیس:
در این برهه زمانی، فیکسیت به یک پارک دریایی رفت و حتی با یک نهنگ هم کشتی گرفت. او بهدنبال پولی بود که آنها به برنگتی بدهکار بودند. در همین حین، فیکسیت متوجه شد که اتفاقات عجیبی در این موجودات دریایی رخ میدهد. این اتفاق باعث شد تا به این موضوع پی ببرد که آتلانتیسیها قصد دارند به سطح زمین حمله کنند و این رفتارهای عجیب حیوانات بخشی از این نقشه است. به همین ترتیب فیکسیت به اعضای اونجرز پیوست تا در مبارزه با آتلانتیسیهای مهاجم به آنها کمک کند. اما دوباره بلافاصله بعد از پایان یافتن مبارزه، او این تیم را ترک کرد.
- شمارش معکوس:
بنر تحت عنوان و هویت بروس «بنکرافت» شغل یک نگهبان را در مرکز تحقیقات هستهای یوکا فلتز در اختیار گرفت. او قصد داشت تا به این طریق، از فاصلهای نزدیکتر بهدنبال یک درمان برای هالک بگردد. در همین برهه زمانی، او توسط «مد من» مسموم شد، آن هم درست چند لحظه پیش از اینکه آن مرکز تحقیقاتی توسط Abomination مورد حمله قرار بگیرد. هالک زمانیکه متوجه شد که فاکتورهای بهبودی او آنقدر قوی نیستند که با چنین سمی مبارزه کنند، فوقالعاده تعجب کرد. او مقابل Abomination ایستاد و تا حد زیادی به مبارزه با او پرداخت اما درنهایت او را به درون یک مخزن بزرگ زبالههای سمی انداخت و باعث شد تا او یک سری آسیبهای همیشگی به دست بیاورد.
فاکتور بهبودی هالک بهگونهای است که به او این توانایی را میدهد تا زیر آب هم نفس بکشد
حتی در قالب هالک، این دردها همچنان ادامه داشتند و باعث شدند تا او چندین حمله قلب را پشت سر بگذارد. در طی همین برهه زمانی، هالک با «شی-تینگ» مبارزه کرد؛ آن هم زمانیکه بهدنبال رید ریچاردز بود تا برای درمان شدن به او کمک کند. رید ریچاردز اصلا نتوانست درمانی را برای هالک پیدا کند. او اینگونه برآورد کرده بود که بنر دیگر نمیتواند صبح روز بعد و پروسه تغییر شکل هالک به بروس را تحمل کند و از آن وضعیت جان سالم به در نمیبرد. هالک در قالب جو فیکسیت، کم کم شروع به لاغر شدن و ضعیف شدن کرد و بخش زیادی از حجم بدن و قدرتش را از دست داد. در طی همین ماجرا، پای لیدر به قصه باز شد و قبول کرد که در ماجرای پیدا کردن یک پادزهر، به او کمک کند؛ آن هم در صورتی که هالک به او قول بدهد که برادر او یعنی مد من را به قتل برساند.
فیکسیت بعد از اینکه توانست مد من را پیدا و او را آلوده کند، توانست آن پادزهری را که دنبالش بود، به دست بیاورد اما اصلا نتوانست سوزن آن را به پوست خود نزدیک و آن را به خودش تزریق کند. در طی زمان تغییر و تحولش، بنر قادر بود که سرم را به خودش تزریق کند و خودش را نجات بدهد. بااینحال، در پایان این ماجرا بروس تصمیم گرفت که مد من را به همان شکل رها کند و میدانست که او قادر نیست تا به سراغ پادزهر برود و خودش را نجات دهد. در همین برهه زمانی، بنر معتقد بود که بتی بچهاش را به دنیا آورده است به همین دلیل تصمیم گرفت تا هر طور شده او را پیدا کند (او اصلا نمیدانست که بتی فرزند خود را از دست داده است). او حتی به سراغ تونی استارک رفت و از او درخواست کمک کرد. استارک در طی همین جستجوها، متوجه شد که بتی فرزند خود را از دست داده اما جرئت این را نداشت که به بروس بگوید.
- پروفسور هالک:
بعد از گذشت مدتی، بروس بنر توانست با کمکهای سمسون و هینوتیزم «رینگ مستر» با دو شخصیت دیگر خود یعنی «گیلت هالک» و همچنین «دویل هالک» برخورد کند. این دو شخصیت، عذاب وجدانی را که بروس بنر نسبت به خانواده و نفرت بسیار زیادی را که نسبت به دنیا داشت، نشان میدادند. این اتفاق درواقع باعث نشد تا او بهطور فیزیکی به هر کدام از این شخصیتها تبدیل شود اما بنر خیلی زود توانست کنترل جسم خود را دز دست بگیرد. او بعد از صحبت کردن با یک نوع تجسمی که از مادر مرحومش وجود داشت، توانست یک شکل ادغام شده را خلق کند که اغلب اوقات با نام «پروفسور» به او اشاره میکرد. این نسخه از هالک هم سبز رنگ بود و در زمانهای عصبانیتش، درست به اندازه گرین هالک، قدرتمند میشد. یکی از مضراتی که در رابطه با این نسخه از هالک وجود داشت، این بود که زمانیکه او بهشدت عصبانی میشد و کنترل خود را از دست میداد، دوباره به همان جسم بروس بنر برمیگشت اما همچنان هوش و ذهن هالک وحشی را داشت.
- دستکش آهنین بینهایت:
زمانیکه تایتان دیوانه یعنی همان تانوس سنگ تغییر دهنده واقعیت را به دست آورد و آرزو کرد که دستکش آهنین بینهایت را به دست بیاورد، امیدوار بود که به این طریق بتواند نصف موجودات زندهی زمین را از بین ببرد. اعضای تیم انتقام جویان که در تلاش بودند تا با این شخصیت شروری که تقریبا توانای مطلق محسوب میشد، مبارزه کنند، به سراغ هالک رفتند و از او خواستند تا دوباره به تیم بپیوندد و در تلاشهای آنها در جهت نابود کردن نقشههای تانوس به آنها کمک کند. با وجود یک سری تنشهایی که بین هالک و اعضای تیم وجود داشت، نسخه جدید هالک که حالا از هوشمندی و نبوغ بیشتری برخوردار بود، تصمیم گرفت که این کدورتها را کنار بگذارد و به تیم بپیوندد.
اعضای تیم انتقام جویان به همراه مجموعهای دیگر از قهرمانان مختلف، به سراغ تانوس رفتند و به او حمله کردند اما درنهایت با شکست روبهرو شدند و تعداد زیادی هم از قهرمانان تا حد زیادی آسیب دیدند، نابود شدند یا بهطور کامل از صفحه هستی و سیاره زمین پاک شدند. تعداد کمی از قهرمانان که زنده مانده بودند، مثل دکتر دووم، درکس، فایر لرد، هالک و ثور توسط دکتر استرنج دوباره به میدان مبارزه خوانده شدند. قرار بود که این بار آنها به ادم وارلاک کمک کنند که در نبرد نهایی برای دستکش آهنین به مبارزه بپردازند. بعد از به پایان رساندن این مبارزه بسیار بزرگ، هالک دوباره راهش را از دیگر اعضای تیم اونجرز جدا کرد؛ هرچند در این برهه زمانی، این اتفاق کمی دوستانهتر از قبل رخ داد.
- پیوستن به پانتئون:
این نسخه از هالک بالاخره به تیم ابرقهرمانی به نام پانتئون پیوست و رهبری آن را در دست گرفت. زمانیکه هالک برای اولینبار به پانتئون پیوست، این تیم قهرمانی توسط Agamemnon که با نام Vali Halfling هم شناخته میشد، هدایت و رهبری میشد. او همچنین در طی مدت زمانیکه با این تیم بود، در شرایط مختلف، با یکی از قدرتمندترین عضو آن یعنی «Ajax» چندین بار به مبارزه پرداخت. هالک و ریک برای کمک به یکی از دوستان خود یعنی جیم ویلسون قبول کردند تا در یک کنسرت که پولهای آن به نفع بیماران مبتلا به ایدز جمع میشد، کمک کنند. از یک طرف ریک نقش ستاره این مراسم را داشت و هالک هم امنیت آنجا را برقرار میکرد.
هالک در یک خط داستانی تمام قدرتهای خود را آزاد کرد و تنها با یک ضربه توانست یک سیاره را نابود کرد
بااینحال، این مراسم کنسرت توسط یک قاتل معتاد به مواد مخدر یعنی «اسپید فریک» متوقف شد. او به این مراسم کنسرت آمده بود تا یکی از اعضای حاضر در آن را به قتل برساند. در همین حین، جیم مورد اصابت یک چاقو قرار گرفت؛ آن هم زمانیکه تلاش میکرد تا آن مرد را نجات دهد. درنهایت هالک توانست پیش از اینکه اسپید فریک کسی را به قتل برساند، از شر او خلاص شود. زمانیکه هالک و ریک به پانتئون بازگشتند، آنها به ایالت فلوریدا و اورگلیدز فرستاده شدند تا در رابطه با ناپدید شدن دو نوجوان تحقیق کنند؛ احتمال داده میشد که غیب شدن این دو نوجوان ارتباطی با ناپدید شدن دانشمند پانتئون داشته باشد.
زمانیکه آنها در آنجا قرار داشتند، به مبارزه با من-تینگ و همچنین همان دانشمند گمشده پرداختند. این دانشمند خود را تبدیل به Glob کرده بود و درنهایت توسط لمس من-تینگ به قتل رسید. او در طی یکی از مأموریتهای خود درکنار یک نیروی شورشی در Trans-Sabal به مبارزه پرداخت. او به همراه آنها، هم با «من درویدز» و هم با یک ابرتیم جدید به نام «ایکس فاکتور» که زیر نظر دولت و سازمان شیلد بودند، وارد نبرد و مبارزه شد. این کشور توسط فردی به نام «Farnoq Dahn» هدایت و مدیریت میشد؛ او یک دیکتاتور بود که به دولت ایالات متحده قول داده بود تا اگر آنها در تبدیل شدنش به یک حاکم بی قید و شرط کمک کنند، او هم در بحث انرژی تا حد زیادی به آنها کمک خواهد کرد.
بعد از گذشت مدتی مشخص شد که این دیکتاتور یک فرد روانی است زیرا او در تلاش بود تا یک مادر و فرزند را بهصورت جداگانه وارد موشک کند و قصد داشت که با این کار، پیروز این نبرد شود. او تهدید کرده بود که اگر پانتئون فعالیتهای خود متوقف نکند، او هم موشکها را پرتاب میکند. این دیکتاتور هم توسط هالک و هم توسط ایکس فاکتور متوقف شد. این فرد ظالم در انتها مجبور شد تا با مردم خودش، آن هم به خاطر جرم و جنایتهایی که انجام داده بود، روبهرو شود. جالب است بدانید که بخش زیادی از مردم این کشور، رهبر ظالم خود را همچنان درست مانند یک خدا میدیدند و در مقابل پای او زانو میزدند. بالاخره این فرد ظالم توسط ریک جونز که بهشدت آسیب دیده بود و لباس مندروید را بر تن داشت، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. بعد از این ماجراها، هالک از منابع پانتئونی خود استفاده کرد تا با «ایگور» برخورد کند؛ ایگور درواقع همان دستیار سابقش بود که اجازه داد بمب گامایی منفجر شود و درنهایت هالک به وجود بیاید.
لازم به ذکر است که ایگور از قبل به خاطر کابوسهایی که از سر جریان منفجر شدن بمب گامایی برایش به وجود آمده بود و به خاطر تصمیمی که گرفت، دیوانه و روانی شده بود. زمانیکه آنها در راه بازگشت از یکی از مأموریتهای خود بودند، یکی از اعضای پانتئون یعنی «آتلانتا»، توسط مبارز «Troyjan» یعنی «تراوما» مورد اصابت گلوله قرار گرفت. بعد از این اتفاق، هالک به همراه «Ulysses» و همچنین «هکتور» به سراغ او فرستاده شدند تا او را پیدا کنند. هالک بعد از کمی جستوجو توانست کشتی تراوما را پیدا کند که از قبل مورد حمله قرار گرفته بود و به همان وضعیت افتضاح رها شده بود. تراوما توانست آتلانتا را پیدا کند و عشق خود را نسبت به او ابراز کرد. اما در همان حین هم هالک سر رسید و بهمنی را به وجود آورد که مستقیم روی سر تراوما فرود آمد. زمانیکه رئیس قدیمی هالک یعنی مایکل برنگتی به قتل رسید، او با پانیشر متحد شد و تشکیل تیم داد تا انتقام رئیس خود را از قاتلش بگیرد. قاتل او هم کسی نبود جز نیروی ابرانسانیای به نام «فراست».
- رهبر پانتئون:
زمانیکه هالک به پانتئون پیوست، این تیم توسط Agamemnon رهبری میشد؛ یک فرزند جاودانه از یک والد آزگاردی و یک والد انسان. در این برهه زمانی هیچکس نمیدانست که قرنها پیش، Agamemnon یکی از فرزندان خود را به بیگانههایی به نام تروی جان تقدیم کرده بود تا در مقابل بتواند این توانایی را به دست بیاورد که قدرتهای خداگونهی خود را به فرزندان خود هم منتقل کند.
در طی همین برهه زمانی، مارلو توسط یک زن که خودش را بهجای مادر ریک جا زده بود، به قتل رسید. ریک به خاطر این ماجرا، درد احساسی زیادی را در خودش احساس میکرد و بهشدت به خاطر این اتفاق از لحاظ روحی آسیب دیده بود. از آنجایی که یک پیوند ذهنی بین ریک جونز و لیدر وجود داشت، لیدر هم این حجم از ناراحتی و غم را احساس میکرد. از آنجایی که این حجم از درد و غم لیدر را فوقالعاده مورد آزار قرار داده بود، پیشنهاد داد که مارلو را به زندگی بازگرداند. به همین ترتیب، لیدر به کمک سربازهایی گامایی خود و همچنین U-Foes به مقر اصلی پانتئون که «The Mount» حمله کرد. او قصد داشت تا با انجام این کار، حواس هالک را پرت کند تا بتواند از Agamemnon مقابل هایدرا درخواست کمک کند. Agamemnon در مقابل پذیرفت که در مقابل هایدرا به لیدر کمک کند و همین موضوع بهشدت هالک را عصبانی کرد.
او با تمام شخصیتهای دنیای مارول و همچنین تعداد زیادی از شخصیتهای دی سی هم مبارزه کرده است
در طی همین ماجرا، بتی بهدنبال او رفت تا او را پیدا کند و همین موضوع باعث شد تا آنها دوباره بتوانند با هم ارتباط برقرار کنند. بااینحال همانطور که انتظار میرفت، Agamemnon به لیدر خیانت کرد و هالک را به Freehold فرستاد تا او را به قتل برساند. هالک در اواسط حملهی هایدرا، به داخل Freehold سقوط کرد؛ آن هم درست زمانیکه لیدر مشغول احیا کردن و بازگردانی مارلو به زندگی بود. هالک که روی خشم و عصبانیت خود غلبه کرده بود، اصلا به خواسته و خوشحالی ریک اعتنایی نکرد و درنهایت دستگاه را نابود کرد زیرا اعتقاد داشت که لیدر در حال دروغ گفتن بود و از حال و اوضاع بسیار بد دوستش استفاده میکرد. به نظر میرسید که لیدر در طی مبارزهاش با هالک به قتل رسید. در طی همین مبارزه بود که هالک کلاه مخصوص Freehold را خراب کرد و مشخص شد که او درواقع همان ژنرال راس است که به زندگی بازگشته است. هالک همان موقع به اشتباه خود پی برد.
بعد از تمام این ماجراها، Agamemnon احساس کرد که زمان آن رسیده که به ماجراجوییهای جدیدی بپردازد و در همین حین هم با افراد عادی جدیدی آشنا بشود و با آنها ارتباط برقرار کند. به همین دلیل هالک را بهعنوان جایگزین خود در جایگاه رهبری انتخاب کرد. هالک در قالب اولین مأموریت خود بهعنوان رهبر تیم، به آمازون رفت تا در رابطه با یک شرکت جدید که در حال قطع کردن درختهای جنگل بود، تحقیق کند. در آنجا، او با حضور و حملهی «جاگرنات» غافلگیر شد. جاگرنات بهعنوان یک نیروی قدرتمند برای سازمان New World Order یا همان نظم نوین جهانی کار میکرد؛ رهبر این سازمان هم کسی نبود جز رد اسکال. در طی همین ماجرا، هالک توسط آنها دستگیر و ذهن او شستشو داده شد. به همین ترتیب او به مبارزه با اعضای اونجرز پرداخت. او درواقع تصور میکرد که جاگرنات، همان پدر بسیار بد و سوءاستفادهگرش است.
زمانیکه کین (همان جاگرنات) از هالک تعریف و تمجید کرد، هالک توانست این کنترل ذهنی را بشکند و خودش را از آن قید و بند آزاد کند زیرا متوجه شده بود که پدر واقعی خودش هیچوقت این کار را انجام نمیداد و لطف و محبتی نسبت به او نداشت. به همین ترتیب، بعد از اینکه هالک آن کنترل ذهنی را شکست، جاگرنات را شکست داد و او را بیهوش کرد. زمانیکه هالک، بهجای اینکه برای اشاره کردن به خودش، از همان نام هالک بهجای بروس استفاده کرد، نشانههایی از بیثباتی را باری دیگر نشان داد. هالک برای کمک کردن به یکی از اعضای سابق تیم پانتئون یعنی «Perseus» به لاک نس رفت تا در رابطه با گزارشهایی که حول محور یک هیولا در دریاچه ثبت شده بود، تحقیق و بررسی انجام دهد. بعد از کمی تحقیق مشخص شد که این هیولا درواقع «Piecemeal» بوده است. هالک کم کم در حال شکست دادن Piecemeal بود که در همین حین، مد من مداخله کرد.
براساس گفتههای جک کربی، برای خلق هالک از یک زن واقعی الهام گرفته شده که یک ماشین را برای نجات فرزند خود میکشد
بعد از اینکه Perseus به قتل رسید، هالک از شدت عصبانیت، Piecemeal را به قتل رساند و همچنین به نظر میرسید که مد من را هم به قتل رسانده است اما هیچ جسدی از او پیدا نشد. هالک از قدرت جدید خود بهعنوان رهبر تیم پانتئون استفاده کرد و یک حمله را به سمت یک زندان بسیار امینیتی و قدرتمند را به راه انداخت. او قصد داشت تا با این کار، نامزد سابق خود را که به اشتباه در آنجا زندانی شده بود، فراری بدهد. در همین حین، تراوما دوباره به آنجا آمد و آتلانتا را دزدید تا او را تبدیل به عروس خود بکند. هالک هم با کمکهای سیلور سرفر و همچنین استار جمرز و هم تیمیهای خود در پانتئون، به سیاره خانگی ترویجان حمله کردند.
بعد از اینکه آنها به آنجا رسیدند، با پدر تراوما برخورد کردند. پدر تراوما که رهبر ترویجانها محسوب میشد و «Lord Armageddon» نام داشت، در کمال تعجب، حقیقت واقعی Agamemnon را برای آنها فاش کرد. شرایط بهگونهای شد که اگر آنها تلاش میکردند که آتلانتا را بازگردانند، ترویجانها هم عمر طولانیای را که تمام اعضای پانتئون به دست آورده بودند، از آنها میگرفت. هالک اصلا اهمیتی برای این پیمان قائل نبود و بلافاصله به سمت تراوما حمله کرد و بهطور کاملا اتفاقی او را تا آستانه مرگ پیش برد. تراوما بهعنوان آخرین حرفهای خود، از اعضای پانتئون معذرتخواهی کرد و از پدرش خواست تا به همه آنها اجازه رفتن بدهد و کاری با آنها نداشته باشد.
- A Future Imperfect:
در این خط داستانی، هالک به واسطهی نوهی دختری ریک جونز به نام «جنیس» به آینده برده شد تا با نسخهی بعدی خود یعنی «Maestro» مبارزه کند. مثل اینکه Maestro تمام قهرمانان و شرورهای سیاره زمین را به قتل رسانده بود و خود را امپراطور جهان بعد از آخرالزمان میدانست. Maestro درواقع یک فرد ظالم بود که با استفاده از ترس و وحشت از مرگ، مردمش را هدایت و رهبری میکرد. شرایط بهگونهای بود که هرکس سد راه این رهبر ظالم قرار میگرفت، هیچ نتیجهای به جز مرگ دردناک نداشت. او درست همان هوش بروس بنر را داشت و دو برابر هالک، قدرتمند بود. او همچنین بخشهای وحشتناکتر و بدتری نسبت به نسخه گذشتهی هالک داشت. هالک قبول کرد که با جنیس همکاری کند به همین دلیل با او به آینده رفت و با نسخه آینده ریک هم روبهرو شد؛ آیندهای که در آن ریک روی صندلی چرخدار گیر کرده بود. ریک تمام باقیماندهی قهرمانان مرحوم را جمعآوری کرده بود و در عین حال تلاش میکرد تا یک نیروی مقاومتی را هم هدایت کند.
هالک بلافاصله به مبارزه با Maestro اما این رهبر ظالم بهراحتی و خیلی زود توانست گردن هالک را بشکند. بعد از این اتفاق، Maestro به افراد و خدمتکاران خود دستور داد تا هالک را تحت درمان قرار بدهند. Maestro در طی مبارزه دوم خود با هالک، از یک سلاح که توسط «Forge» طراحی شده بود، استفاده کرد؛ جالب است بدانید که هدف اصلی این سلاح، کشتن هالک بود. بااینحال او در این هدف خود اصلا موفق نبود و هالک توانست او را در بعد زمان به گذشته و درست به همان زمانیکه بمب گامایی منفجر شد و هالک را به وجود آورد، بفرستد. هالک بعد از اینکه موفق به کشتن Maestro شد، دوباره به همان زمان حال خود بازگشت. زمانیکه او به برهه زمانی خود بازگشت، این ترس که یک روز عقلش را از دست بدهد و تبدیل به Maestro بشود مدام همراهش بود و اصلا او را رها نمیکرد.
- مامور زمان:
تا امروز، قهرمانان مختلف دنیای مارول بارها و بارها بعد زمان را دستکاری کردند و آن را تغییر دادند. همین کار باعث میشد تا زنجیره فضا و زمان به هم بریزد و خراب شد. بعد از رخ دادن این اتفاقات، با وجود کمکهای Zarrko، هیچکس آنقدر قدرتمند و پایدار نبود که بتواند از بلایی که بر سر بعد زمان رخ میداد، جام سالم به در ببرد... البته به جز هالک. بروس بنر بعد از بازگشت از مأموریت خود، بهدنبال این بود که در طی این مدت زمان اچه اتفاقی برای دنیا رخ داده بود؛ زیرا یک سری چیزها بهطور کل نابود شده بودند، بدون اینکه هیچ ردی از خود به جا بگذارند. به همین ترتیب، بنر به همراه ماریا هیل با زارکو مشورت کردند؛ زیرا تنها فردی بود که نظریهی خرابکاری و نابودی زنجیره زمان را مدتها پیش مطرح کرده بود.
زارکو توضیح داد که هالک تنها کسی است که میتواند همه را نجات دهد و از جریان و زنجیره زمان هم جان سالم به در ببرد. با اینکه بروس بنر اصلا تمایلی به انجام این کار نداشت، اما زارکو کاری کرد تا بنر با انجام این حرکت موافقت کند؛ او برای بروس توضیح داد که تمام این اتفاقات، به خاطر شخصیتهای شروری به نام «The Chronarchists» رخ داده و این دستکاریهای زمان باعث شده تا او حتی نام بتی را هم دیگر به یاد نیاورد. علاوهبر این، شخصیت هالک هم به خاطر تغییرات بسیار زیادی که در گذشته به وجود آمده بود، اصلا ثبات خوبی نداشت و مدام در حال تغییر بود به همین دلیل اگر بنر خیلی زود کار خود را آغاز میکرد، ممکن بود هالک دوباره دیوانه و روانی شود.
جالب است بدانید که هالک/بروس بنر ۳ بار ازدواج کرده و ۴ بچه دارد
این وضعیت کاملا پیچیده شده بود؛ بنر نمیتوانست مأموریت خود را بدون هالک به پایان برساند و علاوهبر این، او باید در تمام این مدت در قالب همان هالک باقی میماند زیرا اگر دوباره تبدیل به بروس بنر میشد، به احتمال خیلی زیاد به خاطر تاثیرات جریان زمان، جان خود را از دست میداد. آنها برای اولین سفر خود، به زمان بعد از میلاد مسیح یعنی سال ۱۸۷۳ رفتند. اولین چیزی که بعد از حضور آنها در این برهه زمانی رخ داد، این بود که بلافاصله آنها مورد حملهی یک دایناسور قرار گرفتند؛ آن هم در حضور «کید کولت»، «Two-Gun Kid» و همچنین «Rawhide Kid». بعد از اینکه هالک به آن دایناسور رسیدگی کرد و او را شکست داد، بنر وضعیت را برای آن باند توضیح داد و همگی آنها قبول کردند تا کاری را انجام بدهند که از همه درستتر است.
در رابطه با The Chronarchist باید گفت که او درواقع فردی به نام «توک بالتوسار» بود که یک دانشمند جنایی از قرن ۲۳ به حساب میآمد. در طی مدت زمانیکه هالک با دایناسورهای توک درگیر شده بود و مبارزه میکرد، آن باند گاوچران هم توسط یک سری نوچه که از لحاظ سرعتی دچار پیشرفت شده بودند، قرار گرفتند. اعضای این باند تا حد زیادی با دشمنان خود مبارزه کردند اما اصلا قادر به شکست دادن آنها نبودند و بهنوعی هم خسته شدند. به همین ترتیب هالک به سراغ آنها رفت و این تهدید را هم از بین برد و اعضای باند خود را نجات داد. در همین حین، بنر برای دیگران توضیح داد که چگونه میتوانند توک را شکست دهند. آنها اگر میتوانستند به پنل کنترلی زره مخصوص او دست پیدا کنند، قادر به بیثبات کردن او بودند. یک سری موارد در رابطه با توک وجود داشت که برای بنر کاملا عجیب بود.
چرا او به همراه یک سری دایناسور به سال ۱۸۷۳ آمده بود درحالیکه کاملا واضح بود مردمی که در این برهه زندگی میکنند، از ابزارهای پیشرفته خاصی برخوردار نیستند که توک بخواهد نسبت به آنها برتری پیدا کند. اما بعد بنر به این نتیجه رسید که دایناسورها فقط یک موقعیت مناسب بودند تا توک بتواند به هدف خود نزدیک شود. براساس اطلاعاتی که در تحقیقات در رابطه با انرژی به دست آمده بود، واضح بود که توک به دوران ما قبل تاریخ بازگشته تا بتواند ورید نقره را که سالهای بعد تبدیل به آلیاژ میشد، آلوده کند. این آلیاژ برای سفر در زمان استفاده میشد و احتمالا توک قصد داشت این آلیاژ را از بین ببرد. در طی مدت زمانیکه گاوچرانها در حال مبارزه با توک بودند، بنر به هالک اعلام کرد که به سراغ معادنی که این آلیاژ از آن استخراج میشد برود و آنها را نابود کند.
بااینحال، به خاطر سطح بسیار زیاد پرتوها و تابشها، زره هالک کم کم شروع به خراب شدن کرد. به همین دلیل او به کملات منتقل شد. در آنجا، هالک دوباره یکی دیگر از اعضای Chronarchist را شکست داد؛ آن هم با کمک بلک نایت و متحدان او. بااینحال، به نظر میرسید که دخالتهای مداوم او، یکی از اعضای دیگر Chronarchist در بعد زمان به گذشته رفته بود و تغییراتی را در گذشتهی هالک به وجود آورد. همین موضوع باعث رخ دادن زنجیرهای از حوادث مختلف شد؛ بهطور مثال هالک مجبور شد تا دوباره با تعداد زیادی از دشمنان سابق خودش مانند Abomination و همچنین سند من مبارزه کند، آن هم درحالیکه دائما در حال تغییر بین تجسمها و نسخههای مختلف خود بود.
زمانیکه هالک به سفر Columbus منتقل شد، تبدیل به Green Scar شد. بنر یا همان راب تلاش کردند که وضعیت را بررسی و آنالیز کنند. بااینحال، در همین برهه، «فین فانگ فووم» از ناکجا آباد ظاهر شد و به مبارزه با هالک پرداخت. مدت زیادی طول نکشید که مشخص شد، او آنطور هم که باید و شاید دشمن خوب و تاثیرگذاری برای گرین اسکار قدرتمند به حساب نمیآید؛ او کسی بود که از قدرت، اندازه و سرعت خود استفاده کرد تا فین فانگ فووم را شکست دهد. در همین حین، آخرین عضو Chronarchist به نام «Khotto» در حال دستکاری و ایجاد تغییرات در بمب گامایی (نسخه اولیهی آن) بود؛ آن هم با استفاده از اجزایی که خود تورک از داخل معادن استخراج کرده بود.
درواقع جالب است بدانید که تمام این کارها برای آزاد کردن زارکو بود؛ کسی که از همان ابتدا پشت تمام این ماجراها بود و خودش آنها را هدایت میکرد. هالک به محل تولد خود بازگشت و در آنجا با بروس بنر برخورد کرد که در حال نجات دادن ریک جونز بود. هالک به سمت بنر رفت و او را به سمت همان حفره پرتاب کرد. او با این کار باعث شد تا بنر دوباره در معرض همان میزان پرتوی گاما قرار بگیرد و دوباره تبدیل به هالک شگفت انگیز بشود. در طی همین برهه زمانی بنر متوجه شد که شتاب مداوم زمانی باعث شده تا بدن ساختگیاش در وضعیت بسیار بدی قرار بگیرد. به همین دلیل هوش و نبوغ خود را به نسخه جوانتر خود منتقل کرد تا بلکه به این طریق بتواند مأموریت خود را با موفقیت انجام دهد.
در یک داستان بسیار غمانگیز، دکتر بروس بنر تنها بازماندهی یک جنگ هستهای بود. جهش او نهتنها به او اجازه داد تا از مرگ بشریت زنده بماند، بلکه آنقدر خود را درمان میکرد تا برای یک مدت بسیار طولانی در زمین مرده زنده بماند
خوشبختانه نقشه بنر با موفقیت انجام شد اما مشکلات جدیدی به وجود آمدند. آثار پرتوی گاما و این تابشها از طرف دو بمب گامایی باعث شده بود تا هالک از جهت مختلفی تا حد زیادی تغییر کند. نتیجه پرتوهای گاما این بود که هالک تبدیل به یک موجود بسیار هیولاییتر، بیمغزتر و قدرتمندتری شده بود. بنر در یک لحظه فکر کرد که آزادی خود را به دست آورده است اما درست در همان زمان متوجه شد که بتی از این خط زمانی پاک شده است. علاوهبر این، او متوجه شد که در حین انجام این کار احمقانه و خودخواهانه خود، اصلا به این موضوع توجه نکرده که دیگر هیچ قهرمانی وجود ندارد تا این هالک دیوانه و قدرتمند را متوقف کند.
بنر در همین حین بهدنبال مقداری از پرتوی گامای باقیمانده میگشت تا به واسطهی آن بتواند قدرت خود را به دست بیاورد و بعد از برخورد با Khotto، او و وحشیگریهای او را متوقف کند. همانطور که بالاتر هم عنوان شد، تمام اعضای Chronarchists تمام این مدت برای زارکو کار میکردند و از قصد هالک جدید را به وجود آوردند. آنها قصد داشتند تا به واسطهی این هالک جدید که بسیار قدرتمندتر از نسخه قبل بود، زارکو را از زندان بسیار خاص و غیرقابل نفوذ خود بیرون بکشند و فراری بدهند. بنر درنهایت خونسردی خود را از دست داد و حرکت قدرتمندی را روی Khotto پیاده کرد و باعث فعال شدن زره زمانی شد. آنها دوباره در بعد زمان به گذشته و به زمان انفجار بمب گامایی بازگشتند.
بااینحال، به خاطر اجزای زمانی به خصوصی که در بمب گامایی کار گذاشته شده بود، زمان تا حد بسیار زیادی کند حرکت میکرد. به همین دلیل تغییرات و پروسه تبدیل شدن، کمی بیشتر از قبل طول کشید. بنر همچنان به مبارزه خود با آخرین Chronarchists ادامه داد؛ این ماجرا آنقدر ادامه داشت که او بالاخره Hulk Squared جدید را دید که از جریان زمان به آنجا و به سراغ او آمده است. بنر باری دیگر تبدیل به هالک شد و توانست مانع زمان را از بین ببرد. همین موضوع باعث شد تا او بتواند زارکو را بگیرد و به درون جریان زمان بکشد. بااینحال به نظر میرسید که Uber Hulk در زمان گم و ناپدید شد.
آنها آنقدر در این جریان چرخیدند تا اینکه یک نیروی اسرارآمیز به سراغ زارکو و Khotto آمد و ازطریق تغذیه کردن، هر دوی آنها را نابود کرد. این در حالی بود که هالک درنهایت توسط رد شی هالک نجات پیدا کرد. به نظر میرسید که همه چیز در بهترین حالت خود قرار دارد و همه چیز درست شده است... اما اصلا اینطور نبود. بنر احساس میکرد که چیزهایی در گذشته او تغییر کرده است اما اصلا نمیدانست که این تغییرات چه چیزهایی هستند.
- جنگ داخلی ۲:
در طی یک فروپاشی در Kiber Island، هالک تلاش کرد تا با جذب کردن، تمام خطراتی را که پرتوهای راکتوری به وجود میآوردند، از بین ببرد تا زندگی هیچکس در معرض خطر قرار نگیرد. این انرژی به قدری زیاد بود که هالک تحمل کنترل و تحمل آن را نداشت و تقریبا در حال به وجود آوردن یک انفجار بسیار خطرناکتر بود. «آمادئوس چو» بالاخره توانست همه را نجات دهد و قهرمان شود. او با استفاده از یک سری نانیت توانست پرتوهای اضافی را از بدن بنر خارج کند. همین موضوع باعث شد تا بهطور اتفاقی، چو تمام انرژیهای گامای بنر را هم جذب کند و او درنهایت تبدیل به یک هالک جدید شود. حال که دیگر بنر وضعیت جدیدی پیدا کرده بود و هالک هم درمان شد، تصمیم گرفت که به تحقیقات گامایی خود ادامه بدهد.
متاسفانه، «پروفیلر» یک الهام دریافت کرد که در آن هالک بازگشته بود و تمام اعضای اونجرز را به قتل رسانده بود. همین موضوع باعث شد تا کاپیتان مارول بنر را بازداشت کند. او قصد داشت با انجام این کار، از این موضوع که او نسبت به تبدیل شدن دوبارهاش به هالک هیچ تلاشی نمیکند، مطمئن شود. با اینکه بنر مدام به بیگناهی خود اعتراف میکرد، اما تنش و عصبانیت او در حال افزایش بود. این موضوع تا زمانی ادامه داشت که هاوک آی او را به وسیله یک تیر کشت. او ادعا کرد که تصور میکرد بروس قصد دارد دوباره تبدیل به هالک شود. بعد از مرگ بروس، او به وسیله یک فایل ویدیویی نهایی که از قبل ضبط کرده بود، از تمام دوستان و کسانی که دوستشان داشت، خداحافظی کرد.
بروس بنر بهعنوان یکی از بزرگترین و نابغهترین دانشمندان روی زمین به حساب میآید. گفته شده که «ذهن او آنقدر نابغه و درخشان است که اصلا نمیتوان با هیچ آزمون هوشی آن را اندازهگیری کرد». نورمن آزبورن، بروس بنر را بهعنوان چهارمین فرد برتر، در فهرست باهوشترین افراد زمین میداند. بنر در زمینههایی مانند زیست شناسی، شیمی، مهندسی، پزشکی، فیزیولوژی و فیزیک هستهای تخصص دارد. او با استفاده از همین اطلاعات و دانش توانسته یک نام مستعار هم با عنوان «بنر تک» برای خود ثبت کند؛ او از لحاظ تجهیزات و اطلاعات تکنولوژیکی دقیقا با تونی استراک و دکتر دووم براری میکند.
برخی از تکنولوژیها شامل یک میدان نیرو میشود که میتواند از او دربرابر هر حملهای در سطح موجودات هالک مانند و یک تله پورتر، محافظت کند. تقریبا میتوان گفت که هالک از یک قدرت فیزیکی بی حد و حصر برخوردار است و کاملا به وضعیت احساسی او ارتباط دارد؛ بهخصوص به میزان خشم و عصبانیت او. این موضوع را میتواند با یکی از نظراتی که بارها و بارها تکرار شده، اثبات کرد «هالک هرچه عصبانیتر شود، قدرتمندتر میشود». موجود بسیار قدرتمند و کیهانیای به نام بیاندر یک بار فیزیولوژی هالک را مورد بررسی قرار داد و ادعا میکند که قدرت فیزیکی هالک «هیچ عنصر محدود کنندهای درون خود ندارد» و هیچ چیز برای آن محدودیت به وجود نمیآورد.
برخی اوقات اینگونه تصور میشود که قدرت هالک، توسط نفوذی که ناخودآگاه و ذهن بنر روی جسم وجود دارد، محدود میشود؛ زمانیکه جین گری از لحاظ روانی «بنر را خاموش کرده بود»، هالک آنقدر قدرتمند شد که شکل فیزیکی شخصیت شروری به نام «Onslaught» را شکست دهد و او را نابود کند. قدرت او به او اجازه میدهد تا به مدار پایین زمین برود یا در سرتاسر قارهها حرکت کند. علاوهبر این، او قدرت ابرانسانی هم دارد. اینگونه نشان داده شده که قرار گرفتن در معرض پرتوی گاما باعث شده که هالک قویتر از قبل بشود.
علاوهبر قدرت، دوام، فاکتور بازسازی و استقامت هالک به نسبت میزان خشم و عصبانیت او، افزایش پیدا میکند و هیچ محدودیتی ندارد. هالک دربرابر هر آسیب و صدمهای مقاوم است. البته میزان این مقاومت در نسخههای مختلف تجسمهای این شخصیت متفاوت است. اما در کل میتوان گفت که او میتواند درجه حرارت خورشیدی، انفجارهای هستهای و اثرات نابودی سیارهها را بهراحتی تحمل کند. او اینگونه نشان داد که هم توانایی بازسازی و هم توانایی بهبود را در خود دارد؛ مانند رشد بافتهای مختلف که به او اجازه میدهد تا زیر آب هم نفس بکشد، برای مدت زمان خیلی طولانی بتواند بدون هیچ حفاظی در فضا زنده بماند و زمانیکه دچار آسیب شد، در کمتر از چند ثانیه زخمهای خود را درمان کند. بهطور مثال در یکی از موارد، یک نابودی کامل، بخش زیادی از توده بدن او را نابود کرده بود اما او توانست خود را بهبود ببخشد.
نسخه آینده هالک یعنی همان Maestro توانایی این را دارد که خودش را فقط به واسطه پودری که از خودش به جا مانده، بهطور کامل درمان کند. یکی از تاثیرات همین همین توانایی را میتوان طولانی شدن عمر او دانست. جالب است بدانید که او میتواند دربرابر هر کنترل روانی یا تغییر ناخواسته مقاومت کند. او با استفاده از پرتوها و تابشهای مختلف یا حتی جادوی سیاه، قدرتمندتر هم بشود. او میتواند با زور مشت خود و ضربههایش، راهش را از درون بعدهای فضایی یا زمانی باز کند و به نقاط مختلف برود.
در انتها به چند مورد از انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت بروس بنر/هالک در آن حضور داشت:
- انیمیشن سریالی The Marvel Super Heroes محصول سال ۱۹۶۶ با صداپیشگی مکس فرگوسی (در نقش هالک) و پاول سولز (در نقش بروس بنر)
- سریال The Incredible Hulk محصول سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۲ با بازی بیل بیکسبی (در نقش بروس بنر) و لو فریگنو (در نقش هالک)
- انیمیشن سریالی The Incredible Hulk محصول سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۳ با صداپیشگی مایکل بل (در نقش بروس بنر) و باب هولت (در نقش هالک)
- انیمیشن سریالی The Incredible Hulk محصول سال ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۷ با صداپیشگی نیال مکدوناف (در نقش بروس بنر) و لو فریگنو (در نقش هالک)
- انیمیشن سریالی Hulk and the Agents of S.M.A.S.H. محصول سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۵ با صداپیشگی فرد تاتاسیور (در قالب هر دو نقش)
- فیلم Hulk محصول سال ۲۰۰۳ با بازی اریک بانا
- فیلم The Incredible Hulk محصول سال ۲۰۰۸ با بازی ادوارد نورتون (در نقش بروس بنر) و لو فریگنو (در نقش هالک)
- فیلم The Avengers محصول سال ۲۰۱۲ با بازی مارک رافلو
- فیلم Avengers: Age of Ultron محصول سال ۲۰۱۵ با بازی مارک رافلو
- فیلم Thor: Ragnarok محصول سال ۲۰۱۷ با بازی مارک رافلو
- فیلم Avengers: Infinity War محصول سال ۲۰۱۸ با بازی مارک رافلو
- فیلم Avengers: Endgame محصول سال ۲۰۱۹ با بازی مارک رافلو
- بازی Marvel Ultimate Alliance 3: The Black Order محصول سال ۲۰۱۹ با صداپیشگی فرد تاتاسیور
- بازی Lego Marvel Super Heroes 2 محصول سال ۲۰۱۷ با صداپیشگی گری مارتین
- بازی Marvel vs. Capcom: Infinite محصول سال ۲۰۱۷ با صداپیشگی فرد تاتاسیور
- بازی Disney Infinity: Marvel Super Heroes محصول سال ۲۰۱۴ با صداپیشگی فرد تاتاسیور
نظرات