موون نایت - مارول کامیکس - moon knight - marvel comics

معرفی شخصیت مون نایت

سه‌شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ - ۲۳:۵۰
مطالعه 52 دقیقه
در این قسمت از سری مقالات معرفی شخصیت‌های کمیک تصمیم گرفتیم تا به سراغ یکی از اعضای تیم انتقام جویان ساحل غربی و آواتار خدای ماه مصر مارول یعنی مارک اسپکتور یا همان مون نایت برویم.
تبلیغات

پیش از اینکه به‌سراغ مقاله معرفی شخصیت‌های دنیای کمیک این هفته برویم، نقل قولی از شخصیت مون نایت را باهم بخوانیم:

من رنگ سفید نمی‌پوشم تا خودم را پنهان کنم. من این رنگ را می‌پوشم تا آن‌ها آمدن من را ببینند و از حضور من با خبر شوند. تا اینکه بفهمند که چه کسی دارد به سراغشان می‌آید. زیرا اصلا مهم نیست که من چه هدف خوبی برای آن‌ها هستم. زمانی‌که آن‌ها رنگ سفید را ببینند، دستان آن‌ها به‌شدت به لرزش می‌افتد؛ به‌حدی که اصلا نمی‌توانند ماه را هدف بگیرند.

مون نایت، مارک اسپکتور، استیون گرنت و همچنین جیک لاکلی؛ این چهار اسم در اصل چهار جنبه مختلف از یک مرد هستند که توسط شخصیتی به نام «کانشو» احیا شده است؛ کانشو خدای قهرمی انتقام و عدالت مصری به حساب می‌آید. او، مون نایت را احیا کرد تا به‌عنوان «نماد» یا همان آواتار او به فعالیت بپردازد. آن دسته از فانیان ظالمی که در شب فعالیت می‌کنند و به شکار بی‌گناهان می‌پردازند و از قدرتی که از طرف ماه می‌آید استفاده می‌کنند، مواظب انتقام مون نایت باشند.

مون نایت یا مارک اسپکتور یک شخصیت ابرقهرمانی است که در کتاب‌های کمیکی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر می‌شوند، حضور پیدا می‌کند. این شخصیت محبوب توسط نویسنده‌ای به نام داگ موئنچ و طراحی به نام دان پرلین خلق شده است. او برای اولین‌بار در قسمت ۳۲ سری کتاب کمیک Werewolf by Night که در اوت سال ۱۹۷۵ منتشر شده بود، ظاهر شد. مون نایت در لیستی که مجله ویزارد از بزرگ‌ترین شخصیت‌های تاریخ کتاب‌های کمیک تهیه کرده بود، رتبه ۱۴۹ را به دست آورده است. علاوه‌بر این، در لیستی که سایت محبوب آی جی ان از بزرگ‌ترین شخصیت‌های کتاب‌های کمیک تهیه کرده، مون نایت رتبه ۸۹ را کسب کرده است.

سایت آی جی ان بعد از انتشار این رتبه‌بندی، عنوان کرد که به احتمال خیلی زیاد، مون نایت کم و بیش شبیه بتمن است؛ به طوری که اگر بتمن هم از مانند مون نایت از مشکلات اختلال چند شخصیتی رنج می‌برد، به احتمال خیلی زیاد دیگر این چیزی نبود که در حال حاضر هست و تبدیل به چیزی شبیه به مون نایت می‌شد. درکنار این فهرست، در لیستی هم از ۵۰ انتقام‌جوی برتر تهیه کرده بود، مون نایت را در رتبه ۴۹ آن قرار داد. در آینده‌ای نزدیک قرار است پخش سریال Moon Knight آغاز شود و اخیرا هم تیزری از آن منتشر شده است. همانطور که در تیزر مون نایت دیدیم، این شخصیت قرار است برخی از ماجراجویی‌های خود را به‌صورت لایو اکشن به ما نشان دهد؛ بنابراین زمان خوبی است تا بفهمیم که مون نایت کیست؟

کپی لینک

معرفی شخصیت مون نایت

مارک اسپکتور در ایالت شیکاگو و شهر ایلینوی به دنیا آمده است. او پسر سرکش یک خاخام یهودی بسیار زحمت‌کش و جاهد بود. خانواده او در دهه ۱۹۳۰ از اروپا فرار کردند تا جان خود را از دست ماجرای هولوکاست نجات دهند. مارک اصلا متوجه نمی‌شد که چرا پدر او همانجا در کشور خودشان نماند و مقابل شکنجه‌های مردم نایستاد و مبارزه نکرد. به مرور زمان، مارک به خاطر تصمیماتی که پدرش گرفته بود، از او و روش‌های صلح‌آمیزی که داشت، متنفر شد و مدام او را به‌عنوان یک فرد ترسو می‌دید. مارک به‌طور کل اعتقادات پدرش را رد کرد و به‌عنوان یک بوکسور سنگین‌وزن فعالیت خود را آغاز کرد.

بعد از گذشت مدتی او بالاخره مسیر خود را به سمت تفنگداران دریایی ارتش آمریکا پیدا کرد و به آن‌ها پیوست. در آن‌جا، مارک به‌عنوان یک کماندو آموزش دید و تربیت شد. مدت خیلی کمی بعد از این اتفاقات، توانایی‌هایی که مارک داشت، باعث شد تا او جایگاه بالاتری برسد و در سازمان سیا یا همان آژانس اطلاعات مرکزی استخدام شود. او در این سازمان درکنار فردی به نام «ویلیام کراس» کار می‌کرد؛ کسی که بعدها تبدیل به یک فرد شرور به نام «کراس فایر» شد. علاوه‌بر کراس، «رندال اسپکتور» هم که برادر مارک محسوب می‌شد، در آن‌جا فعالیت می‌کرد. بااین‌حال، رندال به سازمان سیا خیانت کرد و به‌طور مخفیانه سلاح‌های مختلفی را قاچاق یا به فروش می‌رساند.

مون نایت با لباسی سفید و یک ماه طلایی روی سینه

زمانی‌که عشق مارک از این ماجرا خبردار شد و در تلاش بود تا رندال را به مقامات تحویل دهد، رندال متوجه شد و عشق مارک را به طرز وحشیانه‌ای با استفاده از یک ساطور قصابی به قتل رساند. مارک هم برای اینکه این کار را تلافی کند و انتقام عشق زندگی خود را بگیرد، تصمیم گرفت که رندال را تعقیب کند و به مبارزه با او بپردازد. بااین‌حال خیلی این مبارزه به طول نیانجامید و به نظر می‌رسید که او در طی این نبرد، به خاطر انفجار یک نارنجک منفجر شده است. بعد از این ماجراها، مارک که حسابی از سازمان سیا زده شده بود، از آن‌ها جدا شد و تصمیم گرفت که به‌عنوان یک مزدور مستقل و درنده، فعالیت خود را ادامه دهد. او دیگر به این مشهور شده بود که حاضر است برای درآمدی خوب و مأموریت‌های عالی، هر کاری را انجام دهد.

در طی یکی از مأموریت‌ها که در قاره آفریقا بود، مارک با یک مزدور فرانسوی به نام «جین پاول فرنچی دوچامپ» آشنا شد. ارتباط آن‌ها به‌گونه‌ای بود که این مزدور فرانسوی خیلی زود به یکی از نزدیک‌ترین دوستان مارک و همچنین خلبان او تبدیل شد. مارک زمانی‌که برای تروریستی به نام «رائول بوشمن» کار می‌کرد، تا حد بسیار زیادی از وحشیگری و ظلمی که بوشمن داشت، نفرت پیدا کرده بود. برای اولین‌بار در طی این چند سال زندگی، وجدان مارک از خواب زمستانی بیدار شد. همین وجدان منجر به این شد که مارک عمیقا به دردسر بیفتد. بعد از آن، در سلیما و در کشور سودان، مسیر آن‌ها به باستان‌شناسی به نام «دکتر پیتر الراونه» برخورد کرد. این دکتر باستان‌شناس در تلاش بود تا مقربه یک فرعون مصری را حفاری کند.

بوشمن که اعتقاد داشت تا درون این مقبره طلا و ثروت بسیار زیادی نهفته است، این دکتر را به قتل رساند و در تلاش بود تا خودش این مقبره را غارت کند. مارک که با دیدن این صحنه بیشتر از قبل از بوشمن متنفر شده بود، تلاش کرد تا یک کار خوب و مناسب انجام دهد. به همین ترتیب به دختر الراونه که مارلین نام داشت، کمک کرد تا از دست رائول فرار کند و جان خود را نجات دهد. بوشمن که حسابی از خیانت مارک عصبانی و آزرده شده بود، به طرز وحشیانه‌ای اسپکتور را مورد ضرب و شتم قرار داد و او را در همان بیابان رها کرد تا پیش از مردن، تا حد زیادی رنج ببرد. اسپکتور که به سختی هوشیار بود، به زور خودش را به سمت آن مقبره باستانی کشاند تا از آن به‌عنوان یک پناهگاه استفاده کند.

بارها و بارها گفته شده که مارک اسپکتور یا همان مون نایت دچار اختلال تجزیه هویت است

مارلین که همچنان به همراه افراد پدرش در آن مقبره حضور داشت، زمانی‌که مارک را دید که خودش را به زور به درون آن‌جا می‌آورد، به سراغ او رفت. او به همراه افراد پدرش، مارک را به داخل و به نزدیکی‌های خدای ماه یعنی کانشو بردند. مارک اسپکتور که به خاطر مبارزه سخت خود با بوشمن و همچنین چیزهایی که در بیابان بود و با آن‌ها دست‌وپنجه نرم کرد، حسابی ضعیف شده بود، همانجا جان خود را از دست داد. همان‌طور که مارلین بالای جنازه‌ی سرد اسپکتور در حال گریه کردن بود، او ناگهان دوباره به زندگی بازگشت. او بعد از بازگشت ادعا کرد که یک الهام از کانشو دیده است که او را به زندگی بازگردانده و احیا کرده است.

مارک اعلام کرد که قرار است بعد از این بازگشت دوباره به زندگی، به شوالیه انتقام ماه یا همان موون بشود. بعد از این اتفاقات، مارک بلافاصله شنلی را که روی مجسمه کانشو قرار داشت، برداشت و دور خودش پیچید. این شنل قرار بود یک لباس موقتی باشد. او قصد داشت دوباره به سراغ بوشمن برود و باری دیگر با او مبارزه کند. به همین دلیل مارک وقتی را تلف نکرد و به سراغ بوشمن رفت و این بار، او توانست پیروز میدان باشد. در همین نقطه زمانی بود که مون نایت بالاخره متولد شد.

القاب و اسامی مستعار: مارک اسپکتور، استیون گرنت، جیک لاکلی، مشت کانشو، تسک مستر، Lunar Legionnaire، شوالیه هلال ماه، موونی، شوالیه سفید، مستر نایت، مسیریاب، نگهبان، سفرکنندگان و غیره.

تیم‌ها: انتقام جویان، انتقام جویان ساحل غربی، آژانس اطلاعات مرکزی، مدافعان، انتقام جویان سابق، Heroes For Hire، هولی گارد، اسب سواران آخرالزمان، شوالیه‌های مارول، پسران نیمه شب، انتقام جویان مخفی، شوالیه‌های نهایی، جنگجویان نهایی، The Committee و سپاه تفنگداران دریایی ایالات متحده آمریکا.

متحدان: بیست، بلک پنتر، بلک ویدو، باک لایم، باکی بارنز، کاپیتان آمریکا، کلویی ترن، کلوک، کلاود، کراولی، دگر، دردویل، دارک هاوک، کاراگاه فلینت، کاراگاه هال، دکتر استرنج، دکتر وودوو، دکتر پیتر الراونه، اکو، اریک او گریدی، فرنچی، گامبیت، گامورا، جینا لندرز، گوست رایدر، هنک پیم، هاوک آی، هی وایر، هل کت، آیرون فیست، آیرون من، ایزابل کریستل، جک نوریس، جفری پایپر، جسیکا اسپکتور و غیره.

دشمنان: اگونی، اموت، انارکی، آریا، آرسنال، بنگال، بیگ بن داناون، بلک اسپکتر، بورا، بولز آی، بوشمن، کاکتوس، چین، چین ساو، کانکر لرد، کانستریکتور، کنت نفاریا، کراس فایر، سایکلون، دانسن ماکابر، دد زود، دموگابلین، دیگر، دکتر اختاپوس، فلای، گامبیت، گرسپ، گریت وال، هلیون، تکامل عالی، هاب گابلین، آیس، جیک فیوری، جستر، کانگ، کانشو، کیلر شریک، مادام ماسک، مستر اسنایپر، مید نایت، موون شید و غیره.

مون نایت با کت و شلوار و ظاهری کاملا سفید در کوچه
کپی لینک

سلاح های مون نایت و قدرت هایش

مارک اسپکتور در طی دوره‌هایی از زندگی خود که به‌عنوان یک بوکسور، تفنگدار دریایی ایالات متحده، مزدور و همچنین قهرمان شنل‌پوش فعالیت می‌کرد، توانست تخصص بسیار زیادی در تکنیک‌های مبارزه تن به تن و هنرهای رزمی‌ای همچون بوکس، کونگ فو، اسکریما، جودو، کاراته، نینجوتسو، ساواته و موای تای به دست بیاورد. او یک ورزشکار در سطح المپیک و همچنین آکروبات و ژیمناست بسیار حرفه‌ای محسوب می‌شود و در طرح‌ریزی استراتژی مبارزه، تبحر زیادی دارد. مارک در طی دوران طولانی مدت فعالیت خود در استفاده از انواع مختلف سلاح‌ها مانند دارت‌های پرتابی، نانچیکو، چوب بو و باتون تخصص بسیار زیادی دارد. او در استفاده از بیشتر سلاح‌ها مهارت دارد و در پرتاب اسلحه نیز خیلی حرفه‌ای است. اسپکتور یک راننده بسیار خوب است و می‌توانست یک هلی کوپتر را هم خلبانی کند. تسک مستر که می‌تواند سبک مبارزه‌ای هر فردی را یاد بگیرد و کپی کند، اعلام کرده که ترجیح می‌دهد تا سبک مون نایت را تقلید نکند زیرا مون نایت ترجیح می‌دهد که مشت بخورد تا اینکه آن را مسدود کند و جای خالی بدهد.

اسپکتور به خاطر ملاقاتی که با خدای ماه مصری یعنی کانشو داشت، توانست قدرت‌های ابرانسانی خود را به دست بیاورد. قدرت، استقامت و رفلکس‌های مون نایت بسیار پیشرفته است و میزان آن کاملا به وضعیت و گام‌های ماه بستگی دارد. هرچه که ماه به سمت وضعیت کامل خود پیش می‌رود، قدرت مون نایت هم که از آن سرچشمه می‌گیرد، بیشتر می‌شود. لازم به ذکر است که او حتی در طی یک ماه جدید هم می‌تواند چند صد پوند را تکان دهد. در حال حاضر هنوز مشخص نیست که چه مقدار از این قدرت عرفانی و جادویی است و چه مقدار از آن نتیجه خود هیپنوتیزمی‌ای است که به خاطر عدم ثبات روانشناختی‌اش انجام می‌داد. در یک برهه زمانی نامشخص، این باور به وجود آمده بود که مون نایت این قدرت‌های خود را از دست داده است (آخرین باری که او به همراه این قدرت‌های ابرانسانی قمری دیده شده بود، زمانی بود که در گروه انتقام جویان ساحل غربی قرار داشت، تیمی که در سال ۱۹۸۹ آن را ترک کرده بود). بااین‌حال در سال ۲۰۰۷ رسما تایید شد که او قدرت‌هایش را در طی خط داستانی Midnight Sun از دست داده است.

ظاهرا کانشو در این خط داستانی ادعا کرده بود که این از دست دادن قدرت‌ها، به‌نوعی یک تنبیه برای مون نایت بوده که از دستوران و خواسته‌های او نافرمانی کرده است. لازم به ذکر است که مارک به خاطر داشتن چندین شخصیت مختلف، دربرابر برخی حملات روانی و ذهنی مقاوت است و برخی اوقات هم می‌تواند الهام‌هایی از آینده را ببیند. تا به امروز اینگونه نشان داده شده که مون نایت، تحمل بسیار بالایی دربرابر درد دارد و به‌طور مثال می‌تواند زخم یک گلوله که درون پایش به وجود آمده، تحمل کند؛ آن هم درحالی‌که درد او همانند افراد عادی نیست و مقدای خیلی کمی از آن را حس می‌کند. در طی خط داستانی مجموعه مون نایت که توسط جارلی هیوستون نوشته می‌شد، پروفایل یک نوع قدرت‌های جهش یافته داشت و می‌توانست اعمال هر فردی را که می‌بیند آنالیز یا پیشبینی کند.

شخصیت مون نایت در حال حمله کردن به سمت دشمن
کپی لینک

روند تکامل مون نایت

همان‌طور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شده بود، این شخصیت محبوب توسط نویسنده‌ای به نام داگ موئنچ و طراحی به نام دان پرلین خلق شده است. او برای اولین‌بار در قسمت ۳۲ ولوم اول سری کتاب کمیک Werewolf by Night که در اوت سال ۱۹۷۵ منتشر شده بود، ظاهر شد. در ابتدا، او به‌عنوان شرور شخصیت اصلی خط داستانی آن دو قسمت مجموعه ظاهر شده بود. بااین‌حال، مون نایت ثابت کرد که می‌تواند شخصیت بسیار خوب و مفیدی باشد. آن هم باتوجه‌به محبوبیتی که در همان مدت کم به دست آورد و باعث شد تا خوانندگان، داستان‌های بیشتری را از او بخواهند. به همین ترتیب او دوباره به کتاب‌های کمیک بازگشت تا در مجموعه Marvel Spotlight، Spectacular Spider-Man، Marvel Two-In-One و همچنین The Defenders به‌عنوان ستاره مهمان حضور داشته باشد.

همین مجموعه‌ها و حضورهای کوتاه در آن‌ها باعث شد که گذشته‌ی او تا حدودی تعریف شود. بعد از این مجموعه‌ها، او توانست یک بخش اختصاصی در مجله Hulk! داشته باشد. تا به این برهه زمانی محبوبیت این شخصیت آنقدر زیاد شد که بالاخره توانست یک سری کتاب کمیک اختصاصی در سال ۱۹۸۰ به دست بیاورد. لازم به ذکر است که این شخصیت در ۱۱۶۰ کتاب کمیک حضور داشت. با اینکه تارخ تولد او مشخص نیست اما در قسمت ۶۰ سری کتاب کمیک Marc Spector: Moon Knight به نام The Final Phase و همچنین قسمت ۱۶ سری کتاب کمیک The Avengers Annual به نام The Day Death Died جان خود را از دست داد.

موون نایت - مارول کامیکس - moon knight - marvel comics

شخصیت مون نایت از زمان اولین حضور خود در سال ۱۹۷۵ در ده‌ها کتاب کمیک حضور پیدا کرده است؛ حال چه در کتاب‌های کمیک مون نایت و اختصاصی خودش چه به‌عنوان شخصیت مهمان در مجموعه قهرمان‌های دیگر. همان‌طور که بالاتر هم عنوان شد، او در ابتدا به‌عنوان شخصیت شرور داستان‌های «جک راسل» در مجموعه Werewolf by Night حضور پیدا کرد و قرار بود که تنها یک شرور معمولی باشد و در حداکثر در یک قسمت ظاهر شود؛ یک مزدور که بیشتر نسبت به هدف خود دلسوزی می‌کرد و اهمیت قائل می‌شد تا کارفرمای خود. بااین‌حال، مون نایت آنقدر از طرف خوانندگان مورد استقبال قرار گرفت که به‌جای ظاهر شدن به‌عنوان یک متحد/شرور برای راسل، در چندین کتاب کمیک دیگر هم به‌عنوان ستاره مهمان حضور پیدا کرد.

دوست بسیار نزدیک مون نایت یعنی فرنچی به اضافه مارلین که ارتباط خوبی با او برقرار کرده بود، از همان اوایل داستان مخصوص به این قهرمان، حضور پیدا کردند. از همان داستان‌های ابتدایی نه‌تنها دوستان و افراد اطراف او مشخص شدند، بلکه اسامی دیگر مارک هم مشخص شد؛ جیک لاکلی که درواقع یک راننده تاکسی جوان بود و دیگری هم استیون گرنت که یک پسر میلیونر بسیار بازیگوش محسوب می‌شد. علاوه‌بر این، بعد از گذشت مدتی لباس مون نایت هم تا حدودی دستخوش تغییرات شد. به همین ترتیب، بالهای گلایدری او حذف و بیشتر تبدیل به به یک شنل معمولی و مرسوم شد. مون نایت بالاخره در سال ۱۹۸۰ توانست مجموعه اختصاصی خود را دریافت کند؛ مجموعه‌ای که در آن داستانی آن هم ما شاهد مردن این شخصیت و هم احیا شدن او توسط کانشو بودیم.

علاوه‌بر تمام این موارد، اولین مجموعه کتاب کمیک مون نایت، برای اولین‌بار از احتمال عدم ثبات روانی مارک به ما خبر داد. در این خط داستانی ما متوجه شدیم که احیا شدن او تا حد زیادی شبیه به همان تجربه مرگ بود و باعث شد که مغز او آسیب زیادی ببیند. بعد از این آسیب‌ها، مثل اینکه بخش زیادی از مغز او و همچنین شکاف‌های آن، با توهم پر شده بود. متاسفانه در سال ۱۹۸۲ از قسمت ۱۵ مجموعه و بعد از آن، شرکت مارول مجبور شد که محدوده انتشار و توزیع این مجموعه کتاب کمیک را کاهش دهد. همین تصمیم باعث شد تا تعداد خوانندگان تا حد زیاد و فوق‌العاده چشمگیری کاهش پیدا کند. درنهایت هم این ماجراها منجر به متوقف شدن مجموعه در سال ۱۹۸۴ شد.

نویسنده‌های دومین مجموعه کتاب کمیک مون نایت تصمیم گرفتند تا در سال ۱۹۸۵ و در مجموعه Moon Knight: Fist of Khonshu به‌طور کامل به ماجرای مبهم و پر از سؤال کانشو و همچنین احیای مون نایت بپردازند. آن‌ها همچنین تصمیم گرفتند که این ماجرای اختلال چند شخصیتی را رها کنند. آن‌ها بعد از اعمال تغییراتی در مون نایت، او را بیشتر به یک قهرمان نسبتا ماوراءطبیعی تبدیل کردند؛ آن هم با دادن لباسی جدیدی به این شخصیت و همچنین یک هویت نسبتا مصری و سلاح‌هایی که از مصر باستان نشأت گرفته بود. نویسندگان با انجام این کار، بیشتر از هر چیزی او را تبدیل به یک ماجراجوی جهانی تبدیل کردند. این مجموعه با فروش و استقبالی ضعیف روبه‌رو شد. همین اتفاق باعث شد تا این مجموعه متوقف و مون نایت باری دیگر ناپدید شود.

شخصیت مون نایت در حال پرت کردن یک ماه

مون نایت بالاخره توسط اعضای تیم انتقام جویان ساحل غربی از ابهام و گمنامی نجات پیدا کرد و در مجموعه کتاب کمیک آن‌ها ظاهر شد. در این مجموعه، نویسندگان دوباره ماجرای کانشو را تعریف کردند. در خط داستانی Phantom Rider، نویسندگان کانشو را از یک خدای سخاوتمند و بزرگوار به شخصیتی تبدیل کردند که بیشتر هویتی خودخواه و سوءاستفاده‌گر داشت. سومین مجموعه مون نایت که Marc Spector: Moon Knight نام داشت، از جابه‌جایی و تعویض نویسندگان مختلف رنج می‌برد که هر کدام دیدگاه‌ها و ایده‌های متفاوتی در رابطه با مسیری که باید این مجموعه طی کند، نسبت به یکدیگر داشتند. به همین ترتیب، ما شاهد این بودیم که اغلب اوقات مون نایت در مجموعه خودش هم گم می‌شد. در این مجموعه، مدام شخصیت‌های ابرقهرمانی دیگری هم مانند اسپایدرمن و پانیشر حضور پیدا می‌کردند.

موون نایت به این دلیل سفید می‌پوشد که دشمنانش متوجه آمدن او و حضورش بشوند

ناگفته نماند که نویسندگان مدام مجبور بودند تا خط داستانی‌های خود را تغییر دهند و به‌گونه‌ای پیش ببرند که با خط داستانی مجموعه‌های کراس اوری بزرگی مانند The Acts of Vengeance و The Infinity War سازگار باشد. لازم به ذکر است که در پایان این مجموعه، خط داستانی به جایی رسید که درنهایت به مرگ مون نایت ختم شد. مون نایت درنهایت در یک مینی سری که در سال ۱۹۹۸ و با نام Moon Knight: Resurrection Wars منتشر شده بود، احیا شد و یک سال بعد از آن هم در یک دنباله به نام Moon Knight: High Strangeness حضور و فعالیت خود را ادامه داد. با این وجود، مون نایت همچنان به‌عنوان ستاره مهمان در کتاب‌های کمیک مختلف حضور پیدا می‌کرد. تا اینکه بالاخره مجموعه چهارم او در سال ۲۰۰۶ توسط چارلی هیوستون چاپ خود را آغاز کرد. این مجموعه نسبت به مجموعه‌های قبلی از خشونت و ترس بیشتری برخوردار بود. زیرا این هنرمند بیشتر از هر چیزی روی ناپایداری روانی مون نایت تمرکز داشت و در تلاش بود تا بیشتر روی این موضوع مانور دهد.

هیوستون تا قسمت ۱۴ در این مجموعه باقی ماند و داستان این شخصیت را نوشت. بعد از آن مایک بنسون به تیم آمد و کنترل این سری را در دست گرفت. به همین ترتیب، هیوستون تغییراتی را در داستان کلی ایجاد کرد. این مجموعه کتاب کمیک برای ۳۰ قسمت چاپ شد؛ به اصافه چندین قسمت سالیانه و ویژه. مارول بعد از پایان یافتن آخرین مجموعه کمیک شخصیت مون نایت، یک کتاب جدید به نام Vengeance of Moon Knight را معرفی کرد که نگارش داستان آن برعهده گرگ هورویتز بود. این مجموعه تا حد زیادی مون نایت را دستخوش تغییرات قرار داد که بیشتر به سمت شخصیتی می‌رفت که با تکنولوژی ترکیب شده بود. در این نسخه، مون نایت از زره پیشرفته و گجت‌های مختلف استفاده می‌کرد. علاوه‌بر این، او خیلی همانند قبل خشن و ترسناک نبود. با اینکه این مجموعه برای ۱۰ قسمت منتشر و بعد از آن هم متوقف شد، اما همچنان بعد از آن مون نایت به‌طور منظم در مجموعه Secret Avengers حضور پیدا می‌کرد.

مون نایت در حال پاره کردن لباس و آشکار هویت خود

او همچنین در رویداد Shadowland هم نقش مهمی را ایفا کرد. مجموعه جدید مون نایت در سال ۲۰۱۱ کار خود را آغاز کرد که نگارش داستان آن برعهده برایان مایکل بندیس و همچنین طراحی تصاویر آن هم برعهده الکس مالیو بود. این مجموعه تفاوت خیلی زیادی نسبت به نسخه‌های قبلی داشت. در این خط داستانی مون نایت به ساحل قربی برده شد و مشکلات روحی و ذهنی او به وضعیت بسیار بدی کشیده شد. این مجموعه فقط برای ۱۲ قسمت چاپ شد. در سال ۲۰۱۴ شرکت مارول یک مجموعه جدید را برای شخصیت مون نایت معرفی کرد. این بار، آن‌ها رویکرد «فصلی» را در نظر گرفتند. به طوری که این بار هر ولوم، یک نویسنده جدید کنترل داستان را در دست می‌گرفت و آن داستانی را که دوست داشت، برای طرفداران تعریف می‌کرد. اولین نویسنده این مجموعه هم وارن الیس بود که پایه و اساس را برای نویسندگانی که بعد از آن می‌آمدند، بنا کرد.

  • قهرمان شب برمی‌خیزد:

مارک بعد از شکست دادن بوشمن، با مارلین و فرنچی به ایالات متحده بازگشت؛ آن هم به همراه مجسمه کانشو. او تصمیم گرفته بود که فعالیت خود را ادامه دهد و همچنان با شرارت مبارزه کند. او تصمیم گرفت که در طی این مدت، از همان پس‌اندازی که زمان فعالیت‌های مزدورانه‌اش جمع‌آوری کرده بود استفاده و بعد هم با آن‌ها سرمایه‌گذاری کند. به همین ترتیب، او این پول را تبدیل به یک ثروت کوچک کرد و یک فروشگاه کوچک در شهر نیویورک ساخت. او همچنین برای تأمین مالی و حمایت از جنگ خصوصی خود از این ثروت کوچکش استفاده می‌کرد. مارک برای اینکه در طی این مدتی که به‌نوعی تبدیل به یک قهرمان شده بود، از روزهای مزدورانه‌ی خودش فاصله بگیرد، تصمیم گرفت که یک شخصیت دیگر به نام استیون گرنت را به وجود بیاورد و آن را به خودش اختصاص دهد.

استیون گرنت یک کارآفرین میلیونر بسیار ولخرج محسوب می‌شد. از آنجایی که مارک برای این شخصیت جدید خود ویژگی‌های خاص و قابل توجهی را در نظر گرفته بود، دیگر می‌توانست با این هویت به داخل جمع افراد بالا رتبه‌ی شهر نیویورک و ثروتمندان برود و میان آن‌ها قدم بزند. بعد از گذشت مدت زمان بسیار کمی، او به ارزش و اهمیت این جایگاه پی برد. زیرا تمام فعالیت‌های جنایتکارانه و همچنین نقشه‌های شرورانه‌ای که ریخته می‌شد، همگی در همین مهمانی‌های مختلف و جلسات به وجود می‌آمد. علاوه‌بر این، مارک تصمیم گرفت که یک شخصیت دیگر هم برای سطوح پایینی جامعه خلق کند و ارتباطاتی را هم در آن دنیا به وجود بیاورد.

به همین ترتیب، او هویتی به نام جیک لاکلی را خلق کرد که یک راننده تاکسی در شهر نیویورک به حساب می‌آمد. مارک ازطریق هویت لاکلی خود توانست درون همین خیابان‌ها با چندین فرد مختلف مانند «برترند کراولی» و «جینا لندرز» و همچنین پسران او یعنی ریکی و ری ارتباط برقرار کند. مارک در طی همین مدت هم لباس‌ها و سلاح‌های متنوعی را برای خودش به وجود می‌آورد. او همچنین یک هلی کوپتر ویژه با خصوصیات خاصی را هم ساخت که نام آن را «موون کاپتر» گذاشته بود. مدت کمی بعد از این اتفاقات، فرنچی خود را در قالب یک مرد تاجر فرانسوی قرار داد و با گروهی از نجیب‌زادگان که نام خود را «The Committee» گذاشته بودند، ارتباط برقرار کرد. این نجیب‌زادگان در تلاش بودند تا جک راسل یا همان Werewolf By Night را دستگیر کنند و باری دیگر بازگردانند.

اعضای این گروه قصد داشتند که با بازگرداندن Werewolf By Night، از او به‌عنوان یک سلاح استفاده کنند تا بلکه بتوانند به این طریق هدف خود را که تسخیر و فرمانروایی شهر بود، محقق کنند. فرنچی دراین‌میان درست همانند یک رابط عمل کرد و اعضای گروه The Committee و همچنین مارک اسپکتور را با یکدیگر آشنا کرد. مارک که با هویت مزدورانه خودش آمده بود، ناگهان لباس مون نایت و همچنین سلاح‌های مخصوص خودش را نشان داد؛ چیزهایی که فرنچی ادعا کرده بود که مارک برای مبارزه با راسل آن‌ها را ساخته است. با اینکه مارک توانست با موفقیت راسل را شکست دهد. اما هنوز مدت زیادی از پایان این مبارزه نگذشته بود که شک و شبهه‌های مارک در رابطه با اهداف واقعی اعضای گروه The Committee زیاد و زیادتر شد. به همین ترتیب، به سراغ جک رفت، او را آزاد کرد و درنهایت هم اعضای گروه The Committee را شکست داد.

همین اتفاقات باعث شد تا اعضای گروه The Committee تبدیل به دشمن فوق‌العاده بزرگ و ابدی مارک شوند. علاوه‌بر این، دیگر همه مون نایت را به‌عنوان یک پارتیزان و قهرمان تازه‌کار می‌شناختند که مستحق احترام بود. مون نایت بعد از شکست دادن فردی که خودش را با نام کانکر لرد صدا می‌کرد و همچنین نقشه‌هایی که او کشیده بود، برای مدت کوتاهی به یک تیم ابرقهرمانی به نام مدافعان پیوست تا به مبارزه با شخصیت‌های رباتی و شروری که تیمی به نام Zodiac را تشکیل داده بودند، مبارزه کنند. بعد از این ماجراها، مون نایت به همراه اسپایدرمن به مبارزه با سایکلون رفت و بعد از آن هم به کمک تینگ، با کراس فایر مبارزه کرد و در تلاش برای شکست دادن او بود. علاوه‌بر تمام این مبارزه‌ها، او به چندین مأموریت انفرادی هم علیه یک گروه تروریستی رفت. این گروه تروریستی توسط فردی به نام «لوپینار» هدایت می‌شد. او حتی به مبارزه با برادر خودش یعنی رندال هم رفت؛ کسی که در برخورد قبلی‌شان جان سالم به در برده بود و حالا تبدیل به یک قاتل روانی که زن‌ها را هدف می‌گرفت و با تبر آن‌ها را به قتل می‌رساند.

مون نایت اسپایدی و ولورین با هم ترکیب شدند

در برهه‌ای از زمان مون نایت قدرت‌هایی داشت که کاملا به ماه و وضعیت آن وابسته بود

بعد از تمام این ماجراها، مون نایت با شخصیت‌های شروری برخورد کرد که تقریبا هر کدام از آن‌ها، کم کم تبدیل به بخشی از گالری شروران مخصوص به او شدند که اصلا چشم دیدنش را نداشتند و به‌نوعی به خونش تشنه بودند؛ به‌عنوان مثال می‌توان به شرورهایی مانند «میدنایت من»، «مورفئوس»، «استیند گلس اسکارلت» و «بلک اسپکتر» اشاره کرد. او برای مبارزه با تعدادی از دشمنان خود، چندین بار با اسپایدرمن متحد شد. علاوه‌بر این، مون نایت با قهرمانان دیگری هم مانند دردویل، آیرون من، پاور من و آیرون فیست هم اتحاد تشکیل داده و به مبارزه با شروران رفته است. در همین برهه زمانی بود که به مارک خبر رسید که پدرش در بستر مرگ افتاده است. به همین دلیل مارک تصمیم گرفت که به ملاقات او برود و مشکلاتش را با او حل کند. متاسفانه پدر مارک پیش از اینکه او بتواند خود را به شیکاگو برساند، جان خود را از دست داد. اما مارک به محض اینکه به شیکاگو رسید، متوجه شد که بدن پدر او توسط دانش آموز سابق خودش یعنی «زوهار» دزدیده شده است.

این دانش آموز در تلاش بود تا از بدن این خاخام مرحوم، برای افزایش تمرکز خود روی طلسم‌های عرفانی استفاده کند. او قصد داشت تا با انجام این کار، مارک را به خاطر گناهانی که مقابل مربی مرحومش انجام داده بود، تنبیه کند. بااین‌حال، مون نایت توانست برتری را به دست بیاورد و زوهار را شکست دهد. اما بعد از این ماجراها، آسیب روانی به همراه مشکلاتی که به خاطر چند شخصیت مختلف به وجود آمده بود و او حسابی با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کرد، باعث شد تا فشار و آسیب جدی‌ای به سلامت روانی اسپکتور وارد شود. علاوه‌بر اینکه مارک از مشکلات اختلال چند شخصیتی رنج می‌برد، آسیب عصبی شدیدی هم به او وارد شده بود که باعث رنج و عذابش می‌شد. البته بعدها این اختلال شخصیتی تغییر کرد و به اختلال تجزیه هویت تبدیل شد.

کپی لینک

مشت کانشو:

اسپکتور چندین ماه در پروسه درمان قرار داشت تا مشکلاتی که برای سلامت روانش به وجود آمده بود، از بین برود و به‌طور کامل بهبود پیدا کند. بعد از پایان یافتن این دوره، اسپکتور تصمیم گرفت که خودش را از فعالیت‌های مون نایت بازنشسته کند. از طرف دیگر هم از آنجایی که فشار زیادی از طرف مارلین بر رویش قرار داشت، تصمیم گرفت که هر دو هویت مارک اسپکتور و همچنین جیک لاکلی را رها کند. زیرا مارلین اعلام کرده بود که شخصیت شاد و سطح بالای استیون گرنت را بیشتر از همه دوست دارد. مارک دیگر در این برهه زمانی به‌طور کامل متقاعد شده بود که فقط یک تجربه نزدیک به مرگ داشت و قسمتی را که با کانشو بود، تا حد زیادی توهم بود. او حتی بعد از اینکه این توضیحات را باور کرد و متقاعد شد، بت این خدای مصری را هم فروخت. بااین‌حال، مدت زیادی از این ماجراها نگذشته بود که مارک مدام خواب‌های عجیبی می‌دید و این خواب‌ها او را آزار می‌داد. او بعد از چند بار دیدن این خواب‌ها، متقاعد شد که باید به دره پادشاهان مصر بازگردد.

بااین‌حال، مارلین با جدیت بسیار زیاد تصمیمات او را رد کرد و قبول نکرد که همراه او به این مسیر پر پیچ و خم نزولی که خشونت و جنون بسیار زیادی را به همراه داشت، برود. مارلین همچنین به‌شدت به مارک اصرار کرد که او هم به این ماجراجویی نرود. او مطمئن بود که اگر مارک یک بار دیگر به آن‌جا برود، دوباره هوایی می‌شود و لباس مخصوص مون نایت را بر تن می‌کند. بااین‌حال، زمانی‌که مارک با وجود تمام این اصرارها تصمیم نهایی خود را گرفت، مارلین ارتباطش را به او قطع کرد و از خانه او هم رفت. مارک در طی سفر خود به مصر، سه کشیش را ملاقات کرد. این سه کشیش اعلام کردند که بت کانشو به دستان آواتار و نماد «انوبیس» یعنی فردی به نام «احمد عزیز» افتاده است. ظاهرا این احمد عزیز در تلاش بود تا مراسمی را اجرا کند که درنهایت این بت را از بین ببرد و آسیب زیادی به کانشو وارد کند.

زیرا او اعتقاد داشت که بت کانشو، تنها چیزی است که برای تسخیر و کنترل کردن تمام دنیا، مقابل او قرار دارد و مانع بزرگی برایش محسوب می‌شود. به همین ترتیب، این سه کشیش، مارک را به‌عنوان مشت کانشو خواندند و مجموعه از سلاح‌های عرفانی و همچنین نیروها و قدرت‌های ماوراءطبیعی به او هدیه دادند. به واسطه همین هدیه‌ها، قدرت مارک دوباره از سر گرفته شد و ایمان او مجدد احیا شد. مارک دیگر می‌توانست دوباره آن لباس مخصوص مون نایت را بر تن کند. او حتی حالا دیگر چندین برابر قبل قدرت داشت و می‌توانست به‌راحتی آنوبیس را شکست دهد، نقشه‌های او را از بین ببرد و بت کانشو را هم از دست او نجات دهد. در کمال تعجب و به طرز عجیبی، درست چند ثانیه بعد از نجات دادن بت از نابودی، یک طوفان بیابانی ناگهانی که مملو از شن بود، به آن‌جا آمد و عزیز را کور کرد. علاوه‌بر این، این طوفان آنقدر قدرتمند بود که باعث نابودی معبد شد. در آخر هم همین نابودی معبد، عزیز را به قتل رساند.

کپی لینک

انتقام‌جوی نقره‌ای:

زمانی‌که اعضای گروه انتقام جویان ساحل غربی در مصر باستان گیر افتادند، هاوک آی با کانشو یک قرار گذاشت. براساس این عهد و قرار، هاوک آی چند سلاح مختلف را به وجود آورد که کانشو می‌توانست ازطریق قدرت‌های عرفانی آن‌ها را پیشرفته و قدرتمند کند. قرار بر این بود که سلاح‌ها بعدها و در قرن بیستم، به مارک اسپکتور داده شود. در عوض انجام این کار کار هم کانشو به نماد و آواتار خود یعنی مارک خبر داد که آن‌ها در چه وضعیتی قرار دارند. او با انجام این کار، به مون نایت اجازه داد که به کمک اعضای این گروه ابرقهرمانی برود، آن‌ها را نجات دهد و به زمان حال بازگرداند. بعد از این ماجراها، مون نایت به‌عنوان انتقام‌جوی بیست و چهارم، به این گروه پیوست. با اینکه مون نایت نقش بسیار مهمی را در مبارزه و شکست « Dominus» و بعد از آن هم «اگزمینر» از نژاد Silg را ایفا کرده بود، اما زمانی‌که به این گروه ابرقهرمانی پیوست، آشوب زیادی را به همراه داشت.

شخصیت‌های مختلف در مقابل کاراکتر مون نایت

از آنجایی که او مدت زمان بسیار طولانی‌ای را تنها بود و به‌صورت فردی به مأموریت‌های مختلف می‌رفت و تقریبا عضو هیچ تیمی نبود، برای هماهنگ کردن خودش با اعضای تیم به مشکل می‌خورد. او اغلب اوقات کارهای خود را سریع انجام می‌داد و برخی از قوانین مختص گروه را می‌شکست؛ مانند ماجرای تعقیب فردی به نام « Cornelius Van Lunt» که درنهایت باعث کشته شدن این فرد شد. علاوه‌بر این، بعد از گذشت مدتی زمانی کع ارتباط احساسی و عاشقانه‌ای بین او و یکی دیگر از اعضای گروه یعنی « Tigra» به وجود آمد، تا حدودی این تنش بیشتر و ارتباط‌ها پیچیده‌تر شد. از آنجایی که «فانتوم رایدر» آسیب زیادی به ماکینگ برد وارد کرده بود، او هم اجازه داد تا فانتوم رایدر در طی ماجرایی جان خود را از دست بدهد و کشته شود.

موون نایت تا به امروز چندین مورد از تجهیزات تکنولوژیکی بسیار جذاب و پیشرفته مارول را ساخته است

زمانی‌که این حقیقت فاش شد، همسر او یعنی هاوک آی، او را متهم کرد. همین موضوع باعث شد تا ماکینگ برد از عضویت خود در گروه انتقام جویان، استعفاء دهد. بعد از این اتفاق، هم Tigra و هم مون نایت انتخاب شدند تا به همراه او از این گروه بروند و تیم زیرمجموعه‌ای خودشان از نوع انتقام جویان را تشکیل دهند. این سه نفر به همراه «بیل فاستر» در طی رویداد Evolutionary War با تکامل عالی مبارزه کردند. بعد از این ماجرا هم آن‌ها به مبارزه با « Night Shift» رفتند. در طی همین برهه زمانی، اعضای گروه به سراغ «هل استورم» رفتند و از او خواستند تا در ماجرای ماکینگ برد به آن‌ها کمک کند. زیرا مدام فانتوم رایدر به سراغ او می‌رفت و او را اذیت می‌کرد. در همین حین هم مشخص شد که مدتی است، کانشو مون نایت را تسخیر کرده و درواقع او منبع اصلی این قدرت‌های ماوراءطبیعی که ماهیتی قمری دارند، است.

هل استورم بعد از کمی تلاش توانست این خدای مصری ماه را متقاعد کند که از بدن اسپکتور بیرون برود. بعد از این اتفاق، مشخص شد که درواقع این کانشو بود که دوست داشت به تیم انتقام جویان ساحل غربی بپیوندد و در اصل مارک هیچ علاقه‌ای به انجام این کار نداشت. مارک اصلا نمی‌دانست که کانشو در طی این چند ماه اخیر در زندگی او چه کارهایی انجام داده و تا چه اندازه روی او تاثیر داشته است. به همین دلیل ارتباط خود را با Tigra قطع کرد. علاوه‌بر این، مارک آن سلاح‌های عرفانی و جادویی را هم رها کرد.

کپی لینک

مارک اسپکتور: مون نایت:

بعد از ماجراهایی که حول محور کانشو و تسخیر بدن اسپکتور به وجود آمده بود، مارک دوباره به شهر نیویورک بازگشت و به‌دنبال مارلین گشت تا او را پیدا کند. علاوه‌بر این هم مارک به‌دنبال راهی بود که بتواند ارتباط خود را دوباره با فرنچی برقرار کند و مشکلات به وجود آمده را از بین ببرد. او در این برهه زمانی دیگر مطمئن نبود که آیا می‌خواهد دوباره تبدیل به مون نایت شود یا خیر. بااین‌حال، زمانی‌که بوشمن، دشمن قدیمی مارک اسپکتور، به شهر آمد و مارلین را دزدید، مارک مجبور شد تا دوباره به قالب همان شوالیه هلال ماهی خود بازگردد. بااین‌حال، از آنجایی که دیگر هیچ نفوذ و تاثیر ماوراءطبیعی از طرف کانشو روی مارک قرار نداشت، او از لحاظ روانی و ذهنی خیلی بیشتر از قبل ثبات داشت؛ به طوری که او دیگر به هویت‌های مختلف خود یعنی جیک لاکلی یا استیون گرنت ادامه نداد.

در عوض، او دیگر در این خط داستانی و در شرایط جدید خود، تصمیم داشت که بیشتر روی امپراطوری مالی خود تمرکز کند. به همین ترتیب او شرکت مخصوص به خود را افتتاح کرد و نام آن را SpectorCorp گذاشت. در همین حین، او در تلاش بود تا تمرکز بیشتری روی خیابان‌های شهر داشته باشد و با جنایت‌هایی که در آن‌ها رخ می‌دهد مبارزه کند؛ به‌جای اینکه همانند قبل که تحت تاثیر و نفوذ کانشو بود، به مبارزه با تهدید‌های کیهانی یا ماوراءطبیعی بپردازد. بعد از تمام این اتفاقات، مارک متوجه شد که یکی از دشمنان قدیمی او یعنی میدنایت من زنده است. اما هنوز مدت زیادی نگذشته بود که مشخص شد درواقع آن شخصیت شرور مرده و پسر بزرگسال او بازگشته است. ظاهرا پسر میدنایت من در تلاش بود تا در قالب یک قهرمان، تمام کارهای اشتباه و جنایتکارانه‌ای را که پدرش انجام داده بود و سبک زندگی بسیار بدی که داشت، جبران کند. به همین ترتیب به سراغ بزرگ‌ترین دشمن پدرش یعنی مون نایت رفت تا تحت آموزش او قرار بگیرد و تبدیل به یک مبارز با جرم و جنایت شود.

مارک که به‌نوعی در مقابل این ماجرا احساس تعهد می‌کرد، با اکران آموزش دادن او را پذیرفت. میدنایت که به طرز ناامیدانه‌ای در تلاش بود تا نشان دهد که فرد شایسته‌ای است و می‌تواند قهرمان خوبی باشد،‌ به سیکرت امپایر نفوذ کرد. اما درنهایت دستگیر شد و شرایط به‌گونه‌ای پیش رفت که همه تصور کردند که او مرده است؛ آن هم درحالی‌که لباس مون نایت را پوشیده بود. بااین‌حال، برخلاف تصور همه، میدنایت از آن ماجرا جان سالم به در برده بود. از آنجایی که او آسیب‌های بسیار زیادی در طی آن ماجرا دید، تبدیل به یک سرباز سایبورگی شد و در سیکرت امپایر به فعالیت پرداخت. میدنایت که تصور می‌کرد که این انتقام‌جوی نقره‌ای او را رها کرده است، کم کم به این باور رسید که وضعیت فعلی او، به‌طور کامل تقصیر مون نایت است.

از آنجایی که دیگر میدنایت به‌عنوان مامور میدانی آن‌ها فعالیت می‌کرد، کاری کرد تا «تاندر بال» بتواند از زندان فرار کند. همین کارها باعث شد تا توجه اسپایدرمن و دارک هاوک به سمت او جلب شود. او توانست از آن مخمصه فرار کند اما اسپایدرمن بلافاصله میدنایت را شناخت؛ آن هم به خاطر برخوردی که قبلی‌ای که با مون نایت داشت. بعد از این مأموریت، میدنایت به مأموریت دیگری فرستاده شد که در طی آن باید جنگجوی جدیدی به نام نووا را دستگیر می‌کرد. در طی همین ماجراها، میدنایت متوجه شد که خیلی زود او عنوان منسوخ را می‌گیرد و به‌نوعی از رده خارج می‌شود. زیرا تنها یکی از ماموران سایبورگی قرار بود توسط امپایر بازسازی شود. میدنایت که حسابی از این اتفاق عصبانی شده بود، با کمک‌های مخفیانه یک پرستار دلسوز به نام «لین چرچ» توانست دستگاه‌های کنترلی امپایر را غیرفعال کند.

در برهه زمانی‌ای که مون نایت عضو تیم انتقام جویان ساحل غربی بود، با یکی از اعضا به نام Tigra رابطه‌ای احساسی داشت

شخصیت مون نایت در کتاب کمیک مون نایت

بعد از انجام این کار، میدنایت دیگر به‌طور کامل به امپایر پشت کرد و به‌دنبال راهی بود تا خودش را به‌جای رهبر جدید آن‌ها جا بزند و جایگاه بالایی در این گروه به دست بیاورد. مون نایت به همراه اسپایدرمن، دارک هاوک، پانیشر، «نایت ترشر» و نووا که به‌تازگی آزاد شده بود، توانست به سراغ سیکرت امپایر برود و گروه آن‌ها را نابود کند. آن‌ها همچنین میدنایت و لین چرچ را هم شکست دادند. جالب است بدانید که لین چرچ خودش هم یک سایبورگ محسوب می‌شد و در تلاش بود تا از میدنایت به‌عنوان یک شیء آزمایشی استفاده کند تا بتواند خودش را ارتقاء بدهد؛ زیرا درون میدنایت، چند مورد از موفق‌ترین ایمپلنت‌های سایبرنتیکی وجود داشت. در برخورد دیگری که مارک با برادر خود داشت، اتفاقات بسیار بدی رخ داد. برادر او این بار لباس هویتی به نام «شدو نایت» را بر تن کرده بود که به‌نوعی نسخه پیجیده‌ای از هویت مون نایت محسوب می‌شد.

در طی این برخورد، یک انفجار در عمارت اسپکتور رخ داد که آسیب بسیار زیادی به فرنچی وارد کرد؛ به طوری که او از کمر به پایین فلج شد. بعد از این اتفاق، او مجبور شد که نقش و وظایف خود را به‌عنوان خلبان مون نایت، رها کند. یکی از عواقب این اتفاق این بود که مارک مجبور شد تا یک تکنولوژی جدید به نام « Angelwing» را به وجود بیاورد؛ یک هواپیمای کنترل از راه دور که بتواند کارهایش را با آن انجام دهد. در طی همین برهه زمانی، یک سری دشمنان مختلف و البته سرسخت هم سر راه مون نایت قرار گرفتند که او را مجبور کردند تا تجهیزات و سلاح‌های مبارزه‌ای خود را تا چندین سطح بالاتر ارتقاء بدهد. علاوه‌بر این، مارک کم کم استخدام یک سری ماموران خیلی خوب و حرفه‌ای را هم آغاز کرد تا درون مأموریت‌ها به او کمک کنند. او این ماموران را از دسته‌های مختلف انتخاب کرد؛ از پروفایل‌های روانشناختی گرفته تا دزدهای حرفه‌ای و همچنین ماموران اطلاعاتی.

آن‌ها قرار بود تا در یک سازمان نسبتا کوچک که مارک نام آن را « The Shadow Cabinet» گذاشته بود، کنار یکدیگر جمع بشوند و به فعالیت بپردازند. مارک ازطریق حلقه‌های ارتباطی هولوگرافیکی ارتباط خود را با این سازمان و همچنین اعضای آن حفظ می‌کرد. بعد از گذشت مدتی، مون نایت توسط هاب گابلین که توسط یک نیروی شیطانی تسخیر شده بود، با یک ویروس شیطانی آلوده شد. همین اتفاق باعث شد تا مارک یک زره مخصوص کامل برای خود درست کند که در نگه داشتن این ویروس به او کمک کند؛ آن هم درحالی‌که خودش به‌دنبال درمان آن می‌گشت. او به طرز ناامیدانه‌ای به‌دنبال چیزی می‌گشت تا بتواند وضعیت فیزیکی خود را که در حال نابود شدن بود، درمان کند. بعد از گذشت مدتی فقط یک درمان پیدا کرد و او هم چیزی نبود جز کمک‌های دکتر استرنج.

کپی لینک

جنگ بی نهایت و جنگ صلیبی:

در این برهه زمانی، میگس که همان بُعد و تجسم شرورانه‌ی ادم وارلاک به حساب می‌آید، در تلاش بود تا قدرت مطلق را کسب کند. به همین دلیل به‌عنوان اولین قدم در نقشه خود، همزادهای شروری را چه از قهرمان‌ها و چه از شرورهایی که روی زمین فعالیت می‌کردند، ایجاد کرد. به همین ترتیب مون نایت مجبور بود تا با خودِ شرورش مقابله کند. این نسخه از مون نایت، نام خود را «موون شید» گذاشته بود که درنهایت او توانست نسخه شرورانه خودش را شکست دهد. بعد از این مبارزه‌ها، «گادِس» که بُعد و تجسم ادم وارلاک محسوب می‌شد، قهرمانان زیادی را که معنوی یا مذهبی محسوب می‌شدند یا تجربه‌ای نزدیک به مرگ داشتند، استخدام کرد تا درکنار یکدیگر فعالیت کنند و این نیروهای شیطانی را شکست دهند.

از آنجایی که مون نایت وابستگی و ارتباط نزدیکی با خدای ماه داشت و برای اولین‌بار هم به این منظور احیا شد که در قالب آواتار انتقام فعالیت کند، گادس او را هم استخدام کرد. مون نایت به این منظور به استخدام گادس درآمد که از او دفاع کند؛ آن هم در طی مدت زمانی‌که او مشغول پاکسازی جهان، از هرگونه نیروهای شیطانی و شرورانه بود. بااین‌حال، زمانی‌که گادس با نیروی ترکیبی ادم وارلاک، تانوس و همچنین پروفسور ایکس، شکست خورد، مون نایت هم به همان شکل قبلی و سابق خود بازگشت. مدت خیلی کمی بعد از این ماجراها، زمانی‌که مبارزه‌ای علیه «سث جاویدان» به وجود آمده بود، مون نایت زندگی خود را فدا کرد تا مارلین و همچنین فرنچی را نجات دهد.

  • Resurrection War:

در این خط داستانی، ظاهرا کانشو دوباره مون نایت را به زندگی بازگرداند تا سه تن از بزرگ‌ترین دشمنان او را شکست دهد و نقشه‌شان را به‌طور کامل نابود کند؛ دشمنانی که بلک اسپکتر، رائول بوشمن و مورفئوس. هر سه‌ی این دشمنان، تحت نفوذ و کنترل کامل ست، خدای تاریکی و هرج‌و‌مرج بودند. مارک مدام به این موضوع فکر می‌کرد که آیا مرگی که داشته، واقعی بوده یا خیر. او همچنین در همین برهه زمانی کم کم رویاهایی از آینده را هم می‌دید. مارک با این آگاهی که حالا دیگر تبدیل به «نور سفید» کانشو شده است، تصمیم گرفت که نقشه‌های دشمنان خود را از بین ببرد و مانع آن‌ها شود. به همین ترتیب، کمک‌های از طرف استیند گلس اسکارلت هم دریافت می‌کرد تا با کمک هم این سه نفر و نقشه‌های آن‌ها را شکست دهند.

این دو نفر با کمی تلاش توانستند آن سه نفر شرور را شکست دهند و نقشه‌های شرورانه‌ی آن‌ها را شکست دهند. دشمنان مون نایت که دشمنان کانشو هم محسوب می‌شدند، در تلاش بودند تا به یک ساختمان سازمان ملل متحد که در آن زمان جلسه‌ای در آن در حال برگزاری بود، حمله کنند. بعد از این ماجراها، مون نایت که از احیا شدن دوباره‌ای به‌نوعی خوشحال بود، دوباره به همان فعالیت‌های مبارزه‌ای خود علیه جرم و جنایت بازگشت. او به بلک پنتر کمک کرد تا از دست Kingdom of the Dead جان سالم به در ببرد. بعد از آن هم بلافاصله به گروه شوالیه‌های مارول پیوست؛ گروهی متشکل از قهرمانان و پارتیزان‌هایی که در همان سطح خیابانی قرار داشتند. بااین‌حال، مدت زیادی طول نکشید که این گروه از هم پاشید و هر کدام از اعضا مسیر جداگانه‌ای را نسبت به سایر در پیش گرفتند.

  • سقوط ماه:

هاوک آی بدون اینکه بداند و کاملا ناخواسته، اولین سلاح‌های مون نایت را ساخته است

در این برهه زمانی، نسخه جدیدی از گروه The Committee در تلاش بودند تا مون نایت را شکست دهند و از بین ببرند. به همین دلیل، فردی به نام « The Profile» را استخدام کردند تا به‌طور کامل از استعدادهای غیرمعمول او استفاده کنند؛ آن‌ها در تلاش بودند که با کمک The Profile نه‌تنها مون نایت را شکست دهند، بلکه او را بشکنند و نابود کنند. به پیشنهاد The Profile، آن‌ها یک استراتژی بلند مدت را طراحی کردند و در مسیر آن قدم برداشتند. اول از همه، آن‌ها به سراغ بوشمن رفتند و او را استخدام کردند تا یک بار دیگر به Lunar Legionnaire حمله کند. علاوه‌بر این، آن‌ها به‌عنوان بخشی از مبارزه خود از بوشمن خواستند تا از لحاظ فیزیکی، مارک را فلج کند. به همین ترتیب قرار بود که هر دو پای مارک به طرز بسیار بدی بشکند و او قدرت تحرک خود را از دست بدهد. بااین‌حال، بوشمن که حسابی اعتماد به نفس گرفت و مغرور شده بود، اصلا آمادگی ضدحمله وحشیانه‌ی مارک را نداشت.

شخصیت مون نایت یک ماه خونی در دست دارد

مارک به‌عنوان تلافی از یکی از دارت‌های هلال مانند خود استفاده و آن را به طرف صورت بوشمن پرتاب کرد. به همین ترتیب باعث شد تا بوشمن به خاطر همین اتفاق بمیرد. مارک که دیگر نمی‌توانست با این وضعیت به فعالیت‌های خود به‌عنوان مون نایت ادامه بدهد، بیشتر و بیشتر مسکن و قرص‌های ضد روان‌پریشی مصرف می‌کرد. همین اتفاقات باعث شده بود که مارک از همین طریق، تمام قروت خود را بسوزاند و دیکر نتواند امپراطوری مالی خود را حفظ کند. به همین دلیل این امپراطوری خیلی زود از هم پاشید. رفتار و طرز تفکر او به نقطه‌ای رسیده بود که او دیگر به‌طور کامل و برگشت ناپذیری هر کسی را که اطرافش قرار داشت، دشمن خود به حساب می‌آورد و دیگر همانند قبل با آن‌ها رفتار نمی‌کرد، به‌خصوص فرنچی. ارتباط آن‌ها دیگر به جایی رسیده بود که فرنچی به این نتیجه رسید که دیگر از هیچ طریقی، حتی از کوچک‌ترین راه‌ها، نمی‌تواند به مارک کمک کند. او دیگر نمی‌توانست ارتباط خود را همانند قبل با مارک حفظ کند.

بعد از فرنچی هم مارک وارد بحث و جدل بزرگی با مارلین شد. در حین همین مشاجره، زمانی‌که مارک حسابی به مارلین توهین کرد، مارلین هم تصمیم گرفت که مارک را ترک کند. ظاهرا سلامتی او در حال نابودی و فاسد شدن بود. مارک به‌طور مداوم، کانشو را «می‌دید» و حس می‌کرد که کانشو دارد با او «صحبت می‌کند» و پیشنهادهای احمقانه‌ای به او می‌دهد. این در حالی بود که ظاهرا کانشو تصمیم گرفته بود که ظاهر بوشمن مرحوم را به خود بگیرد (البته بدون صورتش) و به همین ترتیب، مون نایت را شکنجه کند. اعضای گروه The Committee که به این نتیجه رسیده بودند که مارک هم از لحاظ فیزیکی و هم روانی در وضعیت بسیار ضعیفی قرار دارد، به مرحله بعدی نقشه خود قدم گذاشتند. آن‌ها در طی این مرحله یک اوباش را استخدام کردند تا از لحاظ فیزیکی به فرنچی حمله کند و باعث بیمارستان رفتن او بشوند. این اتفاق، به‌جای اینکه مارک را بشکند و نابود کند، بیشتر باعث شد که ترغیب شود، به‌دنبال مهاجم فرنچی برود و به‌طور وحشیانه‌ای او را مورد ضرب و شتم قرار دهد.

اعضای گروه The Committee که حسابی از این اتفاق ترسیده بودند، «تسک مستر» را استخدام کردند تا مون نایت را شکست دهد و از میدان به در کند. تسک مستر در تلاش بود تا مارک را شکنجه کند اما او توانست با کمک‌های مارلین و همچنین مستخدم خود یعنی «ساموئلز»، از خود دفاع کند. همین اتفاق باعث شد تا مارک قدرت زیادی پیدا کند و بتواند تسک مستر را شکست دهد و یک بار دیگر هم اعضای گروه The Committee را نابود کند. مدت خیلی کوتاهی بعد از این ماجراها، مارک متوجه شد که یکی از شرکت‌های بزرگی که او هنوز مالکیتش را در دست داشت، در بحث تکنولوژی به موفقیت بسیار بزرگی دست پیدا کرده است. این اتفاق به این معنی بود که او می‌توانست یک بار دیگر ثروتمند بشور و خودش و البته زندگی‌اش را بازسازی کند. او بالاخره تصمیم گرفت که صندلی چرخ‌دار خود را کنار بگذارد و با کمک‌های دوست فرنچی، به دوره‌های فیزیوتراپی برود.

موون نایت - مارول کامیکس - moon knight - marvel comics

پس از این اتفاقات، مارک به نتیجه بسیار بزرگی رسید که تغییر دهنده همه چیز بود؛ او متوجه شد که در تمام این مدت، کانشو مقصر همه اتفاقات رخ داده بود و خودش تمام امور را هدایت می‌کرد. ظاهرا بعد از آخرین احیا و بازگشت مارک، شهرت او به طرز بسیار بدی دچار نزول شد و کاهش یافت. به همین ترتیب کانشو تصمیم گرفت تا به طریقی کاری کند که شوالیه انتقام او، دوباره به همان وضعیت سابق خود بازگردد. از همین رو، اعضای گروه The Committee را فریب داد؛ مارلین را در یک لحظه بحرانی به ماجرا بازگرداند؛ حتی کاری کرد که ثروت مارک به همان اندازه قبل بازگردند و در همین حین هم مدام به او یادآوری می‌کرد که چه چیز و چه کسی است. به همین ترتیب شوالیه انتقام کانشو باری دیگر به همان وضعیت قبلی خود بازگشت و باید فعالیت‌های خود را باری دیگر با نام خدای ماه ادامه می‌داد.

با اینکه دیگر بعد از این ماجراها اعضای گروه The Committee پنهان و خود را گم و گور کرده بودند، اما مارک بالاخره توانست ردِ پروفایل را بزند. اما زمانی‌که پروفایل متوجه شد که اصلا در حد مون نایت نیست و نمی‌تواند او را شکست بدهد، به طرز مسخره‌ای تبدیل به متحد او شد و قصد داشت که نقش خبرچین او را برعهده بگیرد. مون نایت دوباره به خیابان‌های شهر بازگشت و در تلاش بود تا تمام زمان‌های از دست رفته‌ی خود را جبران کند. او متوجه شد که در طی این مدت، یک سری قتل‌های زنجیره‌ای اتفاق افتاده است؛ آن هم به دست همکار و شاگرد سابق خود یعنی میدنایت که تبدیل به سایبورگ شده بود، از برخورد آخرشان جان سالم به در برده بود و حالا دیگر در وضعیت طبیعی قرار نداشت. مون نایت با دیدن این اتفاقات به این نتیجه رسید که دیگر هیچ انتخابی ندارد و مجبور بود که همکار سابق خود یعنی میدنایت را به قتل برساند.

  • جنگ داخلی:

در طی رویداد بزرگ جنگ داخلی، مون نایت انتخاب کرد که در جبهه هیچکدام از قهرمانان قرار نگیرد و با هیچدام متحد نشود زیرا همان‌طور که به کاپیتان آمریکا هم گفته بود «این جنگ درست همانند یک بازی تسخیر پرچم است». کاپیتان آمریکا در پاسخ به مون نایت گفته بود که اصلا نمی‌خواهد تا او به خاطر «روش‌های» اجرای عدالت به جبهه آن‌ها بپیوندد. آیرون من هم از طرف دیگر که از سابقه تمایلات روانی مون نایت و همچنین یک نوع احساس تعهدی که به خاطر ارتباط قبلی آن‌ها به‌عنوان انتقام جویان در او وجود داشت، تصمیم گرفت که دستگیر کردن مارک فقط باعث می‌شود تا وضعیت او بدتر از قبل شود. زمانی‌که ماجرای ثبت‌نام ابرانسان‌ها تبدیل به یک قانون شد، مون نایت احساس کرد که دوست ندارد این قانون، کار و فعالیتش را دچار مشکل و اختلال کند. به همین دلیل تصمیم گرفت تا به‌صورت قانونی نام خود را ثبت کند.

مون نایت روی یک سنگ بزرگ نشسته است و با خود حرف می‌زند

پدر مارک در زمان گذشته از دست اروپای هیتلری فرار کرده بود و مارک هم هیچوقت او را به خاطر این ضعف نبخشید

تونی استارک برای اینکه بتواند مارک را در این طرح ثبت‌نام کند، یک قرار برای اینکه او را تحت معاینه و آزمایش روانپزشکی قرار بدهد، تعیین کرد و همان‌طور که انتظار می‌رفت، او نتیجه خوبی نداشت. اما زمانی‌که روانپزشک مارک را تحت یک هیپنوتیزم عمیق قرار داد تا با شخصیت‌های دیگر او صحبت کند، کانشو ظاهر شد و مارک را تسخیر کرد. مارک که حالا تحت کنترل و نفوذ کانشو قرار داشت، این روانپزشک را تضعیف کرد و توانست ماجرا را آنطور که دوست دارد، پیش ببرد. بعد از اینکه این روانپزشک وحشت‌کرده ثبت‌نام مارک را تایید کرد، مقابل او زانو زد و شروع به تحسین و عبادت او کرد. بعد از این ماجراها، مارک مقابل پروفایل ادعا کرد که او تمام این ماجراهای تسخیر را جعل کرده بود تا بتواند به مقاصد خود برسد. او در اصل از اطلاعاتی که از پروفایل گرفته بود، استفاده کرد تا این روانپزشک را بترساند و کاری کند که او درخواست ثبت نامش را تایید کند.

او قصد داشت تا با انجام این کار و دریافت تاییدیه، همچنان به فعالیت‌های شبانه خود ادامه دهد، عدالت را به طرز وحشیانه‌ای برای اراذل و اوباش و همچنین باندهای مختلفی که شهر را اداره می‌کردند، به ارمغان بیاورد. اخیرا بلک اسپکتر از زندان آزاد شده بود و مارک اصلا از این موضوع خبر نداشت. بلک اسپکتر در نظر داشت تا به سراغ مون نایت برود و هر طور که شده، انتقام خود را از او بگیرد. بلک اسپکتر برنامه داشت تا دوباره به زندگی جنایتکارانه خود بازگردد. او به‌عنوان اولین قدم برای محقق کردن هدف خود، یک سری قربانی را کشت و علامت هلال ماه را روی سر آن‌ها قرار داد تا با انجام این کار، برای مون نایت پاپوش درست کند و این قتل‌ها را گردن او بیاندازد. بعد از این اتفاقات، به خاطر فشارهای خیلی زیادی که از طرف مردم روی آیرون من بود، او تصمیم گرفت که بلافاصله شناسه مون نایت را لغو کند. او بعد از این کار به مون نایت اعلام کرد که دیگر بخشی از Initiative به حساب نمی‌آید.

مارک که هنوز به‌دنبال راهی می‌گشت تا عدالت را برای بلک اسپکتر به ارمغان بیاورد، متوجه شد که او برنامه دارد تا یک سری نانوبات‌های مختلف را در قالب یک رژه نمایشی در سرتاسر شهر آزاد کند. او در تلاش بود تا با استفاده از این ربات‌ها، کنترل شهر را به‌طور کامل در دست بگیرد. مون نایت درنهایت نقشه‌های او را خراب و با شکست روبه‌رو کرد. علاوه‌بر این، مون نایت کاری کرد که بلک اسپکتر از روی سقف یک ساختمان به پایین بیفتد و جان خود را از دست بدهد. از آنجایی که اسپکتور از دولت اخراج شده بود و از طرف دیگر هم سازمان شیلد به‌دنبال او می‌گشت، تصمیم گرفت که خود را پنهان کند. کمیسیون فعالیت‌های ابرقهرمانی (C.S.A) که دیگر حکم دستگیری او را به دست آورده بودند، با اعضای گروه تاندر بولت ارتباط برقرار کردند. این سازمان از اعضای گروه تاندر بولت خواستند تا به کمک آن‌ها بیایند و مون نایت را دستگیر کنند؛ آن هم به‌عنوان یک فراری از دست قانون.

آیرون من فوق‌العاده با این موضوع و انجام این کارها مخالف بود اما به‌نوعی کسی به حرفش گوش نداد و کنار گذاشته شد. مون نایت همچنان فعالیت‌های خود را به حداقل رسانده بود و با لباسی مشکی ظاهر می‌شد تا یک سری کارها را انجام بدهد. در همین حین، سازمان شیلد به سراغ چند تن از دوستان و رابط‌های مارک رفت و آن‌ها را بازجویی کرد؛ هرچند که اصلا نتوانست اطلاعات جدیدی از این افراد به دست بیاورد. حالا زمان آن رسیده بود که اعضای گروه تاندر بولت کار خود را آغاز کنند. چند هفته بعد از برخوردی که مون نایت با اعضای گروه تاندر بولت داشت، از کانشو خواهش و التماس کرد که به خاطر از دست دادن ایمانش نسبت به او، او را ببخشد. اما این خدای ماه نه‌تنها حرف‌های او را نشنیده گرفت، بلکه اعلام کرد که او پیروانی را دارد که به‌طور واقعی او را می‌پرستند و از او پیروی می‌کنند. در طی همین ماجراها، مارک دوباره لباس مخصوص خود را برتن کرد تا به کمک فرنچی برود؛ کسی که توسط یک باند خیابانی مورد حمله قرار گرفته بود و به همراه دوست بسیار نزدیکش به‌شدت آسیب دیده بود.

اما چیزی را که آن‌ها نمی‌دانستند، این بود که در اصل این ماجرای حمله یک نقشه بود تا مون نایت به آن‌جا کشیده شود و به دام اعضای گروه تاندر بولت بیفتد. به همین ترتیب هنوز مدت زیادی از رسیدن مون نایت به محل مورد نظر نگذشته بود که توسط ونوم مورد حمله قرار گرفت. مون نایت توسط این گروه شرور اصلاح شده دستگیر شد اما زمانی‌که ماموران سازمان شیلد به آن‌جا رسیدند، او توانست از آن‌جا فرار کند و جان خود را نجات دهد. در همین زمان، اعضای گروه تاندر بولت تصمیم گرفتند تا بولز آی را آزاد کنند که به سراغ مون نایت برود و او را به قتل برساند. به همین دلیل هم فرنچی قبول کرد تا به دوست خود کمک کند. زمانی‌که بولز آی به مون نایت رسید، بلافاصله مبارزه بین آن‌ها آغاز شد. نبرد آن‌ها آنقدر شدید بود که در سرتاسر شهر نیویورک ادامه داشت و درنهایت آن‌ها را به یک انبار رساند؛ انباری که به‌طور مخفیانه، مواد منفجره بسیار زیادی در آن کار گذاشته شده بود. مون نایت کاری کرد تا این بمب‌ها منفجر شود و به همین ترتیب کل انبار روی هوا رفت. بعد از گذشت مدت کوتاهی، نورمن آزبورن در طی یک کنفرانس مطبوعاتی خطاب به خبرنگاران از موفقیت گروه تاندر بولت در نابود کردن مون نایت خبر داد.

این در حالی بود که آیرون من اعضای تیم او را به خاطر مرگ این پارتیزان، محکوم کرد. بااین‌حال، مون نایت به طرز جالبی مرگ خود را جعل کرد و توانست به وسیله یک تونل از قبل آماده شده، از آن‌جا فرار کند. او از بی‌خبری همه استفاده کرد تا به فعالیت خود ادامه دهد. بااین‌حال، این اتفاقات باعث شد تا هویت «مارک اسپکتور» کشته شود و دیگر جیک لاکلی کنترل امور را در دستان خود بگیرد. لاکلی بلافاصله از آن‌جا فرار کرد و به مکزیک رفت تا نیروی تازه‌ای پیدا کند. او در همین برهه توسط یک میلیونر استخدام شد تا به‌دنبال دخترش بگردد که اخیرا توسط پلیس‌های فاسد ربوده شده بود. جالب است بدانید که از طرف دیگر هم پانیشر دقیقا به‌دنبال همین پلیس‌های فاسد بود و مون نایت اصلا از این ماجرا خبر نداشت. او در تلاش بود تا به بهترین روشی که خودش از آن خبر داشت، عدالت را برای آن‌ها به ارمغان بیاورد و آن هم چیزی نبود جز، مجازات و تنبیه. مون نایت پیش از هر کاری به سراغ «برادران زاپاتا» رفت.

ترکیب شخصیت مون نایت و مارک اسپکتر در حال دویدن

ظاهرا بعد از اینکه جیک لاکلی افراد «الکانتارا» را کشته بود، او این برادران را به میدان آورد. مون نایت در تلاش بود تا با برادران زاپاتا قراری بگذارد و به کمک آن‌ها، الکانتارا را شکست دهد و از مسیر خود بیرون کند. بااین‌حال، زمانی‌که مون نایت متوجه شد که همه افراد به قتل رسیده‌اند به جز خود الکانتارا، تصمیم گرفت که به طرز شدید و وحشتناکی به سمت او حمله کند. البته این موضوع تا زمانی ادامه داشت که فردی به نام «تالتک» به آن‌ها آمد و به اصل ماجرا پی برد. به همین دلیل مون نایت خودش را کنار کشید و سرانجام تالتک، الکانتارا را به قتل رساند. مون نایت بعد از این ماجراها، پول الکانتارا را برای خودش برداشت و یک خانه خرید تا در آن زندگی کند. در همین حین هم در تلویزیون دید که نورمن آزبورن تبدیل به چه فردی شده است. به همین دلیل به خودش قول داد که در آینده‌ای نزدیک به ایالات متحده بازمی‌گردد و او را شکست می‌دهد.

  • بازگشت با یک انتقام:

موون نایت در طی زندگی خود چندین بار جانش را از دست داد و دوباره به زندگی بازگشت

در این برهه زمانی، مون نایت به شهر نیویورک بازگشت تا انتقام خود را از نورمن آزبورن بگیرد. او این کار را زمانی انجام داد که یک ماجرای سرقت بانک را بدون اینکه حتی یک نفر از سارقان را به قتل برساند، متوقف کند. همین اتفاق باعث شد تا تعجب نیروهای پلیس تا حد زیادی برانگیخته شود. در طی این دوران، کانشو هنوز در تلاش بود تا مون نایت را قانع کند که تبدیل به همان پارتیزان وحشی و بی‌رحمی شود که قبلا بود. اما مون نایت اصلا این موضوع را قبول نمی‌کرد و همچنان به فعالیت خودش ادامه می‌داد و وسوسه‌های این خدا را نادیده می‌گرفت. او فوق‌العاده در تلاش بود تا تمام اشتباهات قبلی خود را جبران کند و در همین حین هم یک قهرمان جدید به وجود بیاورد. اخبار مربوط‌به بازگشت مون نایت خیلی زود در سرتاسر این شهر شلوغ پخش شد. زمانی‌که نورمن آزبورن این اخبار را شنید، بلافاصله اعلام کرد که مون نایت یک فرد مرتد و دیوانه است و باید متوقف شود.

علاوه‌بر این هم به مردم شهر خود قول داد که در آینده‌ای نزدیک مون نایت دستگیر می‌شود و برای فعالیت‌های قهرمانان و پارتیزانی‌ای که در گذشته انجام داده بود، مجازات می‌شود. درست در همین لحظه، سنتری مقابل مون نایت ظاهر شد و به او یادآوری کرد که او هیچوقت نمی‌تواند از گذشته خود فرار کند و در آینده مدام مورد آزمایش قرار می‌گیرد و باید نشان دهد که یک قهرمان بسیار خوب است. در طی این دوران، مون نایت به سراغ پروفایل که خبرچین هویت مجرمانه‌اش محسوب می‌شد، رفت. او همه اطلاعاتی را که درباره «اسلاگ» و یک سری الماس‌هایی را که دزدیده بود داشت، تعریف کرد. به همین ترتیب مون نایت به سراغ اسلاگ رفت و با او و افرادش برخورد کرد. این در حالی بود که کانشو مدام در ذهن مون نایت قرار داشت و او را مجبور می‌کرد تا این شرور را به قتل برساند اما او این کار را انجام نداد. در همین حین، نورمن آزبورن، «هود» را موظف کرده بود تا به سراغ مون نایت برود و او را متوقف کند.

شخصیت مون نایت با ظاهری کاملا سفید یک ماه در دست دارد

هود هم به‌عنوان اولین قدم به سراغ پروفایل رفت و از او خواست تا محل دقیق مون نایت را پیدا و به او اطلاع دهد. پروفایل هم از طرف دیگر برای اینکه مون نایت را شکست دهد، به سراغ قبر بزرگ‌ترین دشمن او یعنی رائول بوشمن رفت. در همین حین، جیک به خانه خود رفت و اخبار مربوط‌به فرار در ریون کرافت را دید. به همین دلیل او دوباره لباس مخصوص مون نایت را بر تن کرد و به مستخدم خود گفت که به خلبان او زنگ بزند تا موون کاپتر را به سراغش بفرستد. اما او نمی‌توانست با این خلبان ارتباط برقرار کند. به همین دلیل مون نایت تصمیم گرفت تا از وسیله نقلیه دیگر خود یعنی انجل وینگ استفاده کند. زمانی‌که درهای گاراژ مخصوص مون نایت باز شد، در کمال تعجب دید که فرنچی در یک لباس هوانوردی در آن‌جا قرار دارد و با یک عصا هم راه می‌رود. زمانی‌که این دو دوست به یکدیگر پیوستند، فرنچی پشت فرمان موون کاپتر نشست و مون نایت را درون مبارزه بین زندانیان فراری انداخت.

درست در میان همین هرج‌و‌مرج و البته مبارزه، کانشو هنوز در تلاش بود تا مون نایت را قانع کند که فرد مورد نظرش را به قتل برساند اما تلاش‌های او هیچ فایده‌ای نداشت و او این کار را نکرد. زمانی‌که مون نایت با فرنچی ارتباط برقرار کرد و از او خواست تا برگردد، فرنچی اعلام کرد که نمی‌تواند این کار را انجام دهد زیرا دسته بزرگی از پرندگان آسمان را پوشانده بودند و فرنچی نمی‌توانست از میان آن‌ها عبور کند؛ پرندگانی که توسط اسکرکرو احضار و به آن‌جا آمده بودند. حال فرنچی برای اینکه بتواند خودش را به مون نایت برساند، یک تور بزرگ به سمت این پرندگان پرتاب کرد و تهدید آن‌ها را خنثی کرد. مون نایت در اقدام بعدی به سراغ اسکرکرو رفت و او را دستگیر کرد اما او مدام با مون نایت بحث می‌کرد که بهتر است به‌جای وقت تلف کردن، به سراغ دشمن قدیمی خود یعنی بوشمن برود و با او سر و کله بزند.

مون نایت بعد از شنیدن این حرف، به سراغ یکی از رابط‌های خود یعنی «کراولی» رفت تا هر خبری را که در خیابان‌ها رخ می‌دهد، از او بگیرد. اما درست در همان لحظه، هر دو آن‌ها مورد حمله بوشمن قرار گرفتند. بوشمن بعد از کمی اذیت کردن و آسیب رساندن به مون نایت، با RPG خود به سمت او شلیک کرد اما با گوشه یکی از ساختمان‌های اطراف برخورد کرد و تا آستانه فروپاشی و نابودی پیش رفت. مون نایت بلافاصله به سمت این ساختمان رفت تا آن را نگه دارد و از افتادن آن جلوگیری کند. از طرف دیگر هم بوشمن، مون نایت را تنها گذاشت تا با ارتش خود که متشکل از مجرمانی بود که از ریون کرافت فرار کرده بودند، مبارزه کند. بعد از اینکه مون نایت آن‌ها را شکست داد، علامت خود را روی ژاکت تمام آن‌ها حک کرد.

موون نایت - مارول کامیکس - moon knight - marvel comics

اسپایدرمن که شاهد فعالیت‌های مون نایت بود، به سراغ او رفت و قصد داشت تا او را متقاعد کند که فعالیت‌های قهرمانانه‌اش را متوقف کند؛ آن هم پیش از اینکه دوباره به روش‌های وحشیانه و مرگبار خود بازگردد. زمانی‌که مون نایت این حرف را شنید خیلی عصبانی شد و اعلام کرد که روش‌های قهرمانانه‌ی او هیچ فایده و تاثیری نداشته زیرا نورمن آزبورن هنوز در منصب قدرت قرار دارد. در همین برهه زمانی، مون نایت یک اطلاعات کوچک اما مهم از کراولی دریافت کرد و به یکی از انبارهای OsCorp رفت و در آن به‌دنبال بوشمن می‌گشت. مون نایت به محض رسیدن به آن‌جا، به درون انبار نفوذ و جستجوی خود را برای بوشمن آغاز کرد اما هیچ فایده‌ای نداشت تا اینکه خودش، مارک را غافلگیر کرد. بعد از یک نبرد و کشمکش طولانی که بین مون نایت و بوشمن به وجود آمده بود، مارک در تلاش بود تا دوباره به‌صورت بوشمن آسیب وارد کند.

بوشمن که احساس خطر کرده بود، به مارک التماس کرد که دست از سر او بردارد و دوباره صورتش را نابود نکند. همین خواهش‌ها باعث شد تا تردید زیادی در این قهرمان به وجود بیاید و درنهایت هم این کار را انجام نداد. مارک خیلی زود آن‌جا را ترک کرد و اجازه داد که مقامات با بوشمن دست‌وپنجه نرم کنند. در همین حین، بعد از اینکه مارک پیروز این میدان شد، پروفایل تصمیم گرفت که غار کانشو را ترک کند؛ آن هم به دلایلی که مشخص نیست. بعد از این ماجراها، مون نایت متوجه شد که یک نفر به زور قصد دارد تا وارد بیمارستانی بشود. به همین دلیل بلافاصله خود را به آن‌جا رساند و در آن‌جا با ددپول برخورد کرد که قصد داشت یک بیمار بستری شده را به قتل برساند. مون نایت، ددپول را متوقف کرد و آن‌ها وارد یک درگیری مختصر شدند اما مدت زیادی طول نکشید که ددپول از درون پنجره بیرون پرید و از آن بیمارستان فرار کرد. مون نایت بعد از فرار کردن ددپول متوجه شد، فردی را که نجات داد در اصل یک رئیس جنایتکار اوکراینی بود که به خاطر عارضه سرطان در بستر مرگ قرار داشت. همین اتفاق باعث شد تا مون نایت هویت خودش را به‌عنوان یک قهرمان زیر سؤال ببرد.

موون نایت - مارول کامیکس - moon knight - marvel comics

ددپول بعد از فرار از بیمارستان، به سراغ کارفرمای خود رفت؛ زنی که پسر او به دست افراد همین رئیس جنایتکار ربوده شده بود. مون نایت تصمیم گرفت که به ملاقات ددپول برود و بعد از اینکه آن‌ها کمی با هم صحبت کردند، مون نایت به انباری رفت تا پسر این کارفرما را نجات دهد. مون نایت این پسر را نجات داد و افراد این رئیس جنایتکار را رها کرد تا نیروهای پلیس با آن‌ها دست‌وپنجه نرم کنند. اما هنوز مدت خیلی زیادی نگذشته بود که ددپول دوباره مبارزه خود را با مون نایت آغاز کرد؛ درست از همان جایی که دفعه قبلی به پایان رسیده بود. آن‌ها داخل سالن آینه‌های یک کارناوال مبارزه کردند و زمان زیادی طول نکشید که تبدیل به یک شمشیربازی شد؛ مبارزه‌ای که مون نایت توانست پیروز آن باشد. زمانی‌که جیک زمان خواب کابوس‌هایی را می‌دید، ناگهان بیدار شد و با سرعت زیادی به سمت بیمارستان رفت. اما خیلی دیر کرده بود و نتوانست آن رئیس جنایتکار را از دست کارفرمای ددپول نجات دهد. این زن زودتر خود را به آن‌جا رساند و با تزریق کلرید پتاسیم باعث شد تا قلب او از کار بیفتد.

  • دوران قهرمانی:

بعد از ماجراهای خط داستانی Dark Reign و همچنین Siege، نورمن آزبورن از عنوان «پلیس برتر» آمریکا کنار گذاشته شد و سازمان مخصوص او یعنی H.A.M.M.E.R. هم به‌طور کل منحل شد. کاپیتان استیو راجرز در این برهه زمانی یک گروه به نام انتقام جویان مخفی تشکیل داد تا در قالب یک تیم ابرقهرمانی کاملا مخفیانه، به فعالیت بپردازند. البته درکنار این گروه، آن تیم اصلی انتقام جویان هم وجود داشت و فعالیت می‌کرد. استیو راجرز که قصد تشکیل این تیم جدید را داشت، به سراغ مون نایت رفت و از او خواست تا به گروه جدیدش بپیوندد و رستگاری خود را پیدا کند. مون نایت این پیشنهاد را پذیرفت و اولین مأموریت او این بود که به سراغ «کاپیتان باراکودا» برود؛ کسی که در حال گرفتن تانکرهای نفتی بود.

مون نایت با انجام این مأموریت و همچنین نجات دادن خدمه این تانکر‌ها توانست خود را به دیگر اعضای تیم اثبات کند. ظاهرا در طی این مأموریت، کاپیتان باراکودا از Horn of Proteus استفاده کرده بود تا هیولاهای دریایی را احضار و تانکر نفتی را نابود کند اما مون نایت توانست با موفقیت از پس آن‌ها بربیاید. بعد از این مأموریت، مون نایت به همراه دوست انتقام‌جوی دیگر خود یعنی انت من به پایگاه Roxxon رفت و به آن‌جا نفوذ کرد. آن‌ها بعد از مأموریت آخر خود مجبور شدند تا به مریخ برود و یکی دیگر از هم‌تیمی‌های خود یعنی نووا را که به‌دنبال Serpent Crown می‌گشت، نجات دهند. اعضای این تیم از یکدیگر جدا شدند تا هر کدام کارهای مختلفی را انجام دهند. به همین دلیل هم بلک ویدو و والکری به‌دنبال مون نایت رفتند تا دنبال نووا بگردند.

زمانی‌که آن‌ها نووا را پیدا کردند، او تاج سرپنت را بر سر گذاشته بود و از قبل حضور آن‌ها را حس کرده بود. مون نایت و بلک ویدو به محض اینکه با نووا برخورد کردند، بیهوش شدند. بعد از اینکه اعضای تیم توانستند با تلاش بسیار تهدیدی را که در مریخ وجود داشت از بین ببرند، به سیاره زمین بازگشتند و همچنان مأموریت خود را ادامه دادند. آن‌ها در تلاش بود تا متوجه شوند که چه کسی در تلاش برای دزدیدن تاج سرپنت است و چرا این تاج را می‌خواهد.

2022-4-moon-knight-with-damaged-clothes
  • Shadowland:

در این برهه زمانی، مون نایت به عمارت خود بازگشت و زمانی‌که از خواب بیدار شد، کانشو با حضورش او را غافلگیر کرد. کانشو دوباره همانند قبل در تلاش بود تا مون نایت را قانع کند که به همان روش‌های مرگبار خود بازگردد و با نام او افراد مختلف را به قتل برساند. بعد از چندین روز که جیک مدام توسط فردی به نام «شدو نایت» مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفت، از طرف استیو راجرز یک مأموریت جدید دریافت کرد. در طی این مأموریت، او باید به‌عنوان یک زندانی به شدو لند نفوذ می‌کرد. درست زمانی‌که قهرمانان و نینجاهای گروه هند مشغول مبارزه با یکدیگر بودند، جیک یک شنل و بالاپوش سفید روی خودش انداخت و به میدان مبارزه پیوست. در همین لحظه، دردویل از پشت به مارک حمله کرد اما زمانی‌که مون نایت شروع به مبارزه با دردویل کرد، بلافاصله موجود ناشناخته‌ای که درون دردویل بود، به داخل بدن مارک رفت.

مارک اسپکتور چندین برابر نسبت به ابرقهرمانان دیگر تمرین داشت و مورد آموزش قرار گرفته بود

به همین ترتیب، کانشو خیلی زود ظاهر شد و به مون نایت اعلام کرد که برای اینکه بتواند این موجود را به قتل برساند، به Sapphire Crescent احتیاج دارد. Sapphire Crescent یک شیء خاص به حساب می‌آید که بخشی از مجسمه اصلی کانشو است. به همین ترتیب، مون نایت از کانشو خواست تا این شیء خاص را به او بدهد اما کانشو در عوض می‌خواست تا به خواسته خودش برد؛ این خواسته هم چیزی نبود جز اینکه مون نایت با نام او به کشتن بپردازد، چیزی که او اصلا زیر باز انجام دادنش نرفت. زمانی‌که او دوباره به خانه و عمارت خود بازگشت، مارلین را پیدا کرد که در خون خود غرق شده بود. او متوجه شد که مارلین، بچه‌ای را در شکمش بود، از دست داده است و شدو نایت مقصر اصلی این اتفاق است. به همین ترتیب، مون نایت به جایی رسید که قبول کرد با نام کانشو به کشتن بپردازد و اول از همه هم با شدو نایت آغاز کرد.

زمانی‌که مبارزه بین آن‌ها آغاز شد و او مشغول نابود کردن گلایدرهای فرد مقابل خود بود، این مرد دیوانه نشان داد که در اصل، همان رندال اسپکتور است. این دو برادر به‌شدت با هم مبارزه کردند اما درنهایت رندال از آن‌جا فرار کرد. جیک که حسابی از کاری که رندال با مارلین کرده بود، خشمگین بود و می‌خواست انتقام بگیرد، قبول کرد که رندال را با نام کانشو به قتل برساند. به همین دلیل، این خدا محل دقیق Sapphire Crescent را به مون نایت اطلاع داد که در نیواورلینز قرار داشت. جیک بعد از رسیدن به آن‌جا متوجه شد که این شیء در کنترل یک طالع‌بین است و مجبور شد که مبلغ زیادی را بابت آن پرداخت کند. زمانی‌که جیک وارد یک کارناوال شد، رندال به سراغش رفت و Sapphire Crescent را از او دزدید. به همین ترتیب هم مبارزه بین این دو برادر دوباره آغاز شد. شدو نایت به مون نایت اطلاع داد که او فقط به این خاطر این کارها را انجام می‌دهد، چون که از طرف دستیار کانشو یعنی پروفایل فرستاده شده است.

زمانی‌که میزان آسیب‌ها در حال افزایش بود، مون نایت کنترل مبارزه را در دست گرفت و کم کم شدو نایت را به سمت یک لنگرگاه برد. اما او کاملا آماده بود که خودش را به قتل برساند و همه کسانی را هم که در اطرافش هستند، به وسیله دینامیت منفجر کند. به همین ترتیب، مون نایت Sapphire Crescent را به سمت شدو نایت پرتاب کرد، گلوی او را برید و باعث شد که او از پشت به درون آب بیفتد. بلافاصله مون نایت به سمت شدو لند رفت تا دوباره با دردویل و اعضای گروه هند مقابله کند. بعد از این اتفاقات، Lunar Legionnaire اعلام کردند که جیک لاکلی مرده است. به همین ترتیب او دیگر می‌توانست یک بار دیگر همان مارک اسپکتور باشد.

  • بازگشت به نیویورک:

مارک بعد از پشت سر گذاشتن تمام این ماجراها، با استفاده از پول‌های قدیمی به شهر نیویورک بازگشت. او در این برهه زمانی، یک سری سلاح‌ها و تجهیزات جدید در اختیار داشت؛ چیزهایی مانند باتون ارتقاء داده شده و یک لیموزین خودکار. او دیگر در این برهه زمانی نام «مستر نایت» را روی خودش گذاشته بود و یک کت و شلوار و ماسک سفید بر تن می‌کرد. او دیگر حالا با فردی به نام «فریک بیت» یا همان کاراگاه فلینک کار می‌کرد تا با هم درباره جنایات عجیب تحقیق کنند. البته لازم به ذکر است که در مواقعی که لازم می‌شود، مارک هویت مستر نایت را رها می‌کند و دوباره به سراغ همان مون نایت می‌رود که دیگر یک زره روشن ارتقاء داده شده و پیشرفته دارد. او همچنین به کمک یک روانپزشک متوجه شد که هیچوقت مشکل اختلال تجزیه هویت نداشت. اما در عوض زمانی‌که ذهن و ناخودآگاه کانشو یک کلون از خودش ساخت، ذهن مارک را مجبور کرد تا با این چهار جنبه کنار بیاید و وفق پیدا کند.

همین موضوع باعث شد تا آسیب زیادی به مغز و ذهن مارک اسپکتور وارد شود. بعد از گذشت مدتی، مون نایت با یک باند از روح‌های بی‌ارزش برخورد کرد و قصد مبارزه با آن‌ها را داشت اما به هیچ طریقی نتوانست به آن‌ها آسیب وارد کند. کانشو به او یادآوری کرد که بهتر است برای انجام این کار، اشیاء مصری باستانی مختلفی را به دست بیاورد؛ اشیائی مانند سلاح‌ها و زره سحر شده. بعد از به دست آوردن آن‌ها، او دوباره با این روح‌ها برخورد کرد، مبارزه خود را با آن‌ها ادامه داد و موفق شد که آن‌ها را شکست دهد.

از همین رو او ادعا کرده بود که توانایی‌هایش روی افراد «فوق طبیعی» به خوبی کار نمی‌کنند و از طرف دیگر هم نگاه کردن به مارک از لحاظ فیزیکی به او آسیب وارد می‌کند؛ مخصوصا زمانی‌که او لباس مخصوص خود را بر تن کرده است. حال این توضیح ارائه شده بود که یا کانشو واقعی است و حضورش در توانایی‌های پروفایل اختلال ایجاد می‌کند یا مارک آنقدر دیوانه است که اعتقاد و باور او نسبت به جادو و به‌خصوص کانشو بسیار زیاد او باعث می‌شود تا در توانایی‌های پروفایل اختلال ایجاد شود.

در انتها به چند مورد از انیمیشن‌ها و بازی‌هایی اشاره می‌کنیم که شخصیت مارک اسپکتور/مون نایت در آن حضور داشت:

  • انیمیشن سریالی Ultimate Spider-Man محصول سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷ با صداپیشگی دایدریچ بیدر
  • انیمیشن سریالی Avengers Assemble محصول سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۹ با صداپیشگی گیدیون امری
  • بازی Marvel: Ultimate Alliance محصول سال ۲۰۰۶
  • بازی Spider-Man: Web of Shadows محصول سال ۲۰۰۸ با صداپیشگی رابین اتکین داونز
  • بازی Marvel Ultimate Alliance 3: The Black Order محصول سال ۲۰۱۹
  • بازی لگو مون نایت به نام Lego Marvel Super Heroes 2 محصول سال ۲۰۱۷ با صداپیشگی کیث سیلوراستاین
  • بازی Marvel: Future Fight محصول سال ۲۰۱۵
  • بازی Marvel: Contest of Champions محصول سال ۲۰۱۴

این مقاله اولین بار شهریور ۱۳۹۸ منتشر شده و در اردیبهشت ۱۴۰۱ با اطلاعات جدید به‌روزرسانی شده است.

سوالات متداول

  • ۱-دشمنان مون نایت چه کاراکترهایی هستند؟

    از میان شاخص ترین دشمنان مون نایت می‌توان به کاراکتر‌های Bushman، Randall spector، Taskmaster و Black spectre اشاره کرد. فهرست کامل دشمنان مون نایت را در مقاله معرفی شخصیت مون نایت می‌توانید بخوانید.

  • ۲- کمیک مون نایت چه نام دارد؟

    کمیک های مون نایت غالبا با نام خود مون نایت منتشر شده‌اند. کمیک Marc Spector: Moon Knight و کمیک Moon Knight of Khonshu دو نمونه از کمیک های شناخته شده مون نایت هستند. برای آشنایی با سایر کمیک های مون نایت، مقاله معرفی شخصیت مون نایت را در زومجی بخوانید.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات