پیش از اینکه بهسراغ مقاله معرفی شخصیتهای دنیای کمیک این هفته برویم، نقل قولی از شخصیت کیبل را باهم بخوانیم:
برخی اوقات هدف، روشهای بد را توجیه میکند؛ مهم نیست که به قیمت روح تو هم تمام شود.
کیبل یا همان نیتن سامرز، زمانی بهعنوان یک شخصیت ناشناخته و مرموز به حساب میآمد. بعدها مشخص شد که این فرد، در اصل همان فرزند سایکلاپس است که میتواند در بعد زمان سفر کند. نیتن سامرز زمانیکه سن بسیار کمی داشت، توسط یک ویروس کشندهی تکنو ارگانیک آلوده شده بود. البته او توانست با استفاده از قدرتهای ذهنی بسیار قدرتمندی که داشت، این ویروس را تحت کنترل خودش بگیرد. کیبل در یک بره زمانی خاصی، از اعضای موسس و رهبر تیم ستیزهجویی به نام ایکس فورس شناخته میشد؛ تیمی که در ابتدا New Mutants نام گرفته بود. او در طی این مدت زمان، جوانان بیهدف را زیر بال و پر خود میگرفت و موارد مختلفی را در زمینه مبارزه به آنها یاد میداد. کیبل با انجام این کارها، آنها را بهگونهای شکل میداد تا برای تهدیدهای آینده، بهطور کامل آماده باشند.
کیبل یک بار توانست با تمام اعضای تیم انتقام جویان مبارزه کند و تقریبا تمام آنها را هم شکست دهد
نیتن سامرز معروف به کیبل، یک شخصیت ضدقهرمان محسوب میشود که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر میشوند، حضور پیدا میکند. این شخصیت بهطور کلی اغلب اوقات با تیم ایکس فورس یا تیم مردان ایکس ارتباط دارد. این شخصیت برای اولینبار بهعنوان یک نوزاد تازه متولد شده، در قسمت ۲۰۱ سری کتاب کمیک Uncanny X-Men که در ماه ژانویه سال ۱۹۸۶ منتشر شده بود، حضور پیدا کرد. او توسط نویسندهای به نام کریس کلیرمونت خلق شده بود. این در حالی است که شخصیت بزرگسالی او یعنی کیبل توسط نویسنده دیگری به نام لوئیس سیمونسون و نویسنده/هنرمندی به نام راب لیفلد خلق شد. شخصیت کیبل برای اولینبار در قسمت ۸۷ سری کتاب کمیک The New Mutants که در ماه مارس سال ۱۹۹۰ منتشر شده بود، حضور پیدا کرد.
نیتن سامرز پسر واقعی و بیولوژیکی یکی از اعضای اصلی تیم مردان ایکس یعنی سایکلاپس (اسکات سامرز) و همچین مدلین پرایر (کلون جین گری) به حساب میآید. او برادر ناتنی «ریچل سامرز» و همچنین «نیت گری» است. علاوهبر این، او الگوی ژنتیکی استرایف به حساب میآید و این شخصیت شرور براساس کیبل ساخته شده است. او از یک خط زمانی احتمالی که در آینده قرار دارد، آمده است. زمانیکه او به آن ویروس ارگانیکی آلوده شد، به آینده رفت و در حین بزرگ شدن، تبدیل به یک جنگجوی بسیار بزرگ شد؛ آن هم پیش از اینکه به زمان حال بازگردد.
همانطور که بالاتر هم به آن اشاره شد، کیبل که فرزند اسکات سامرز و مدلین پرایر محسوب میشود، با نام نیتن کریستوفر چارلز سامرز به دنیا آمد. مستر سنیستر دشمن خونین اسکات سامرز محسوب میشد، امیدوار بود که بتواند از این پسر بهعنوان یک سلاح استفاده کند. او قصد داشت با انجام این کار، هم بهنوعی به سایکلاپس صدمه بزند هم اینکه آپوکالیپس را شکست دهد اما درنهایت نقشهاش با شکست روبهرو شد. سرانجام، آپوکالیپس هم بهعنوان تلافی، این نوزاد را با یک ویروس تکنو-ارگانیک آلوده کرد؛ این ویروس یک بیماری لاعلاج محسوب میشد و هیچ راه درمانی برای آن وجود نداشت. به همین ترتیب هم کیبل به آینده برده شد تا در همانجا تربیت شود و رشد کند. درنهایت هم او دوباره به گذشته یا همان زمان حال بازگشت تا با استرایف مبارزه کند. هدف اصلی او از بازگشت به زمان حال این بود که آپوکالیپس را متوقف کند و از صعود و معراج او در آینده، جلوگیری کند.
القاب و اسامی مستعار: سرباز ایکس، نیتن سامرز دی اسپرینگ، Askani'son، نیتن وینترز، فرد منتخب، مسافر، ناجی و نیتن کریستوفر چارلز سامرز.
تیمها: انتقام جویان، اونجرز یونیتی اسکواد، قبیله اسکانی، قبیله چوزن، اسب سواران آخرالزمان، جهش یافتههای جدید، انتقام جویان یاغی، سیکس پک، ایکس فورس، ایکس من و غیره.
متحدان: ادم ایکس، الکس سامرز، آلیا دی اسپرینگ، انجل، اسکانی، بانشی، بیست، بیشاپ، بلک باکس، بولت، باگ، کالیبان، کنون بال، کاپیتان آمریکا، کلوسوس، کاپی کت، سایکلاپس، سایفر، داون سیلک، دزلر، ددپول، دکتر وودوو، دومینو، دکتر نمسیس، الکترا، الون، فرال، فایر استار، فرنکلین رودز، فرنکلین ریچاردز، گامبیت، گریسون کین، جنسیس، گوست رایدر، گریزلی، همر، هاووک، هوپ و غیره.
دشمنان: ادمینسترتور، اندریا وان استراکر، اندریاس وان استراکر، آپوکالیپس، آرک لایت، آرنیم زولا، بالابان، بانتام، بارون وان استراکر، بسشن، بلاسکو، بلدامه، بیگ کازینو، بیشاپ، بلک باکس، بلک دث، بلک تام کسیدی، بلاک باستر، بلادی بس، بلو، بون برکر، برک، برود کویین، سزار، کالیبان، کالیستو، کامرون هاج، کاپیتان آمریکا، کاساندرا نووا، چارم، کلوسوس، کاپی کت، گوست رایدر کیهانی و غیره.
همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شده بود، شخصیت کیبل توسط راب لیفلد خلق شده است. بخش زیادی از داستانهای او توسط نویسندههایی به نام لوئیس سیمونسون و همچنین فابیان نسییزا به روی کاغذ آمدند؛ البته بعد از اینکه لیفلد طرح اصلی شخصیت خود را مطرح کرد، فابیان نسییزا هم تا حدودی خلاقیت خود را در کار دخیل کرد و طراحی آن را انجام داد. مدت خیلی زیادی از حضور کیبل در کتابهای کمیک نگذشته بود، که مشخص شد نیتن کریستوفر چارلز سامرز، نوزاد تازه متولد شدهی سایکلاپس و آن مزدور مسافر زمان که از آینده به زمان حال آمده است، درواقع یک فرد واحد هستند و هیچ تفاوتی با هم ندارند. کیبل برای اولینبار در قسمت ۸۷ ولوم اول سری کتاب کمیک New Mutants که در سال ۱۹۹۰ منتشر شده بود حضور پیدا کرد. اما پیش از این، باز هم در دنیای مصور کمیکی ظاهر شده بود. او اولینبار در قالب یک نوزاد در قسمت ۲۰۱ سری کتاب کمیک Uncanny X-Men یعنی در سال ۱۹۸۶ حضور پیدا کرده بود. این نوزاد متولد شده هم توسط هنرمندان دیگری یعنی کریس کلیرمونت و ریک لئوناردی معرفی شدند. این شخصیت در ۳۰۰۷ کتاب کمیک حضور پیدا کرد که تنها در قسمت ۲۸ سری کتاب کمیک X-Force به نام Last Stand و قسمت ۱۸ سری کتاب کمیک X-Force به نام X-Cutioner's Song Part 12: Ghosts In The Machine جان خود را از دست داده است.
نیتن سامرز پیش از اینکه تبدیل به کیبل شوند، نوزاد تازه متولد شدهی سایکلاپس بود که برای حفاظت دربرابر ویروسی که به آن مبتلا شد، به آینده فرستاده شده بود. زمانیکه کیبل در دوران کودکی بود، نشان داد که یک سری تواناییهای ذهنی خفیفی درونش وجود دارد. بعدها، کیبل بهعنوان مردی در کتابهای کمیک ظاهر شد که گذشته بسیار مرموزی داشت و اصلا مشخص نبود که ریشه او چیست. او اول از هر چیزی کاری کرد تا مردم باور کنند که او یک مرد معمولی است که فقط یک سری اندامهای سایبورگی دارد. این خصوصیات کم کم تغییر کردند و کیبل بهعنوان جهش یافتهای ظاهر شد که یک سری اندامهای رباتی داشت.
بعد از گذشت مدتها، بالاخره شخصیت او تکامل یافت و تبدیل به همان فرزندی شد که سایکلاپس آن را به آینده فرستاده بود. به همین ترتیب، او نشان داد که در اصل یک جهش یافته با یک سری اندامهای تکنو-ارگانیک است. اولین مأموریت او این بود که مطمئن شود تا استرایف در صعود و معراج کنون بال بهعنوان یک « High Lord» دخالتی نمیکند. این خط داستانی، خیلی زود بدون اینکه حتی نتیجهای داشته باشد، متوقف شد؛ آن هم زمانیکه مارول، مفهوم کلی اترنالها را مطرح کرد. او خیلی زود و بهراحتی تبدیل به رهبر تیمی شد که قرار بود رویای چارلز اگزاویه را محقق کنند؛ البته کیبل هنوز هم به مبارزات خود برای آرمانهای خودش ادامه میداد.
کیبل بعد از اینکه فهمید که چگونه میتواند ویروس تکنو ارگانیک خود را سرکوب کند، به قدرت تقریبا بینظیر و بیرقیبی دست پیدا کرد. او قصد داشت تا از این قدرتهای خود، به این منظور استفاده کند که دنیا تبدیل بهجای بهتری برای زندگی کردن شود. زمانیکه او این قدرتها را از دست داد، خودش را تبدیل به مدافع و محافظ هوپ سامرز کرد. به همین ترتیب هم او را با خود به آینده برد تا به این طریق بتواند از او محافظت کند. درنهایت هم کیبل جان خودش را برای منافع هوپ سامرز فدا کرد.
- Infancy & the Inferno:
در این برهه زمانی، مدلین پرایر کم کم قدرت پیدا کرد و تبدیل به گابلین کویین شد. او قبول کرد تا به N'astirh کمک کند که پلی از زمین به سمت برزخ به وجود بیاورد؛ آن هم بهعنوان بخشی از دوزخ خودش. بخشی از طلسم مورد نیاز برای انجام این کار، نیازمند این بود تا برای ساخته شدن این پورتال، از کودکانی استفاده شود. به همین ترتیب هم بلافاصله کریستوفر ربوده شد و بهعنوان بخشی از یک پنتاگرام عرفانی، به سمت آسمان برده شد. این اتفاق قرار بود که پورتال را به لیمبو یا برزخ باز کند؛ همین پورتال هم باعث میشد تا شیطانهای زیادی به سمت شهر نیویورک حملهور شوند و آن را نابود کنند. کریستوفر و همچنین دیگر کودکانی که در این مراسم بودند، توسط اعضای تیم جهش یافتههای جدید و تیم X-Terminators نجات پیدا کردند. اما کریستوفر خیلی زود دوباره به این ماجرا بازگردانده شد.
مدلین پرایر که مادر کریستوفر محسوب میشد، قصد داشت تا با انجام این کار و قربانی کردن فرزند خودش، طلسم نهایی را انجام دهد؛ اتفاقی که باعث میشد تا برای همیشه پلی از برزخ به سمت زمین وجود داشته باشد. خوشبختانه از آنجایی که کریستوفر یک ارتباط ذهنی و تله پاتیکی با جین گری داشت، توانست او و اعضای تیم ایکس فاکتور را به آنجا هدایت کند تا او را نجات دهند. کریستوفر با اینکه قصد شیطانی مادر خودش را احساس میکرد، اما همچنان آرام ماند تا توسط سایکلاپس و جین گری نجات پیدا کرد.
- ویروس تکنو-ارگانیک:
اسکات و جین که بعد از ماجراهای قبل، این نوزاد را تحت مراقبت خود قرار داده بودند، نامش را نیتن کریستوفر گذاشتند. در این نقطه زمانی آپوکالیپس ظاهرا متوجه شده بود که سنیستر چه نقشههایی را در نظر گرفته است. به همین ترتیب هم نیتن کوچک را ربود و او را آن هم در پایگاه مخصوص Inhumans با یک ویروس مرگبار تکنو-ارگانیک آلوده کرد؛ البته طولی نکشید که اعضای تیم فاکتور ایکس او را پیدا کردند و نجات دادند. اسکانی که یکی از اعضای انجمن خواهریای بود که در آینده مقابل آپوکالیپس ایستاده بودند (قبیله اسکانی)، در این برهه زمانی ظاهر شد. او به سایکلاپس گفت که نیتن به خاطر این ویروس بهخصوص جان خود را از دست میدهد؛ مگر اینکه او این نوزاد را با خودش به ۲۰۰۰ سال بعد ببرد.
سایکلاپس دیگر هیچ چارهای نداشت جز اینکه با این موضوع موافقت کند و فرزندش را به دست یک غریبه بسپارد تا با خودش به آینده ببرد. قرار بر این بود که او، با استفاده از رایانه احساسی به نام Ship که متعلق به تیم فاکتور ایکس بود و قدرت درک داشت، مراقب فرزندش باشد. لازم به ذکر است که شیپ توسط سلستیالها ساخته شده بود و در طی مدتی، تحت کنترل آپوکالیپس قرار داشت. این رایانه با یک ویروس تکنو-ارگانیک تا مرز نابودی پیش رفت اما باز هم نجات پیدا کرد و دوباره قابل استفاده شد. مدت زیادی نگذشته بود که مشخص شد رهبر قبیله اسکانی که با نام مادر اسکانی شناخته میشد، در اصل همان ریچل سامرز است که به اشتباه در این برهه زمانی قرار گرفته بود. ریچل سامرز هم در اصل دختر اسکات و جین محسوب میشد که به یک واقعیت دیگر تعلق داشت.
زمانیکه نیت به این قبیله رفت، بلافاصله کلونی از او ساخته شد تا اگر در طی دوران درمان اتفاقی برای او افتاد و زنده نماند، این کلون از او باقی بماند. بااینحال، بعد از گذشت مدت کوتاهی اسکانی توسط افرادی که فوقالعاده به آپوکالیپس وفادار بودند، مورد حمله قرار گرفتند. آنها با این حمله، کلون را هم با خودشان بردند زیرا اعتقاد داشتند که همان نیتن اصلی است. آپوکالیپس این نوزاد را بهعنوان وارث خود بزرگ کرد که قرار بود بعد از مرگش، این کلون راهش را ادامه دهد. به همین ترتیب هم نامش را استرایف، آورندهی هرجومرج، گذاشت. با وجود تردیدهایی که وجود داشت، اما درنهایت نیتن از آلودگی آن ویروس جان سالم به در برد. به همین ترتیب نیتن برای مدت کوتاهی زیر نظر ریچل قرار گرفت و بزرگ شد.
- بزرگسالی:
در این برهه زمانی، مکان مخصوص قبیله اسکانی مورد حمله قرار گرفت. در طی این حمله نیتن تقریبا تا جایی پیش رفت که توسط Ch'Vayre دستگیر و برای آپوکالیپس برده شود. بااینحال، نیتن توسط پدرش یعنی سایکلاپس و جین گری نجات پیدا کرد. جالب است بدانید که در این دوران، مادر اسکانی یا همان ریچل، توانست روح و روان اسکات و جین را به برهه زمانی خودش بیاورد. او قصد داشت تا با این کار، در طی این دوران بهخصوص و بسیار خشن، خود اسکات و جین، نیتن را تحت مراقبت قرار دهند و بزرگ کنند. زیرا پاکسازیهای آپوکالیپس حتی وجود اسکانی را هم تهدید میکرد و مشخص نبود که آنها تا کی قادر به نگهداری از نیتن هستند. درنهایت نیتن تحت مراقبت والدین ناتنیاش که با نام «اسلیم» و «رد» شناخته میشدند، قرار گرفت.
از آنجایی که کیبل اصلا رابطه خوبی با اعضای ایکس من نداشت، زمانیکه به جرم قتل پروفسور ایکس متهم شد، هیچکس حرف او را باور نکرد
آنها خودشان را با نام خانواده Dayspring به تمام مردم جهان معرفی کردند. نیتن اصلا هیچ ایدهای نداشت که اسلیم درواقع از لحاظ روانی شباهت بسیار زیادی به پدر واقعی خودش دارد. او همچنین نمیدانست که آنها جهش یافته محسوب میشوند. نیتن تا سن ۱۲ سالگی با اسلیم و رد ماند. در این برهه زمانی، آنها به Crestcoast سفر کردند تا یک سری بررسی ژنتیکی قانونی انجام دهند. در همین حین، آنها توسط نگهبانان آپوکالیپس مورد حمله قرار گرفتند. زیرا این شک و تردید نسبت به خانواده دی اسپرینگ وجود داشت که یک سری جاسوس باشند. نیتن بهشدت عصبانی شد و به سمت یک نگهبان حمله کرد. زمانیکه یک نفر به نام «تورین» به سراغ نیتن آمد و او را به همراه خانوادهاش برد، او دیگر دست از کتک زدن آن نگهبان برداشت.
اعضای خانواده دی اسپرینگ بعد از ورود به شهر، به تورین و یک گروه از شورشیان پیوستند. آنها درکنار یکدیگر یک سری حملات محاسبه شده را طراحی کردند که تا چند سال بعد قرار بود این حملات را انجام دهند. نیتن در طی یکی از مأموریتهای خود، به یکی از آزمایشگاههای آپوکالیپس برخورد کرد. به همین ترتیب، این شورشیان توانستند نمونه اولیه ویروس میراث را پیدا کنند. ریچل که ازطریق ذهن میتوانست با نیتن صحبت کند، او را راهنمایی کرد و به درون یک برنامه رایانهای برد. ریچل کاری کرد تا نیتن تنظیماتی را انجام دهد که این آزمایشگاه بهطور خودکار نابود شود. طولی نکشید که استرایف حضور نیتن را حس کرد. به همین ترتیب هم این دو نفر، یکدیگر را ملاقات کردند. آنها از دیدن اینکه تا به این اندازه به هم شباهت دارند، بسیار تعجب کردند. از همین رو هم نیتن یک نیروی ذهن بسیار قدرتمند به سمت استرایف فرستاد تا او را زمین بزند. زمانیکه آزمایشگاه منفجر شد، شورشیان از آنجا فرار کردند.
- سالهای نوجوانی:
دوران بلوغ، دوران نسبتا بدی برای نیتن محسوب میشد و بدن او اصلا با شرایط جدیدی که پیدا کرده بود، سازگاری نداشت. او اغلب اوقات تا آستانه مرگ پیش میرفت اما زمانیکه در بعد فراجسمی با ریچل صحبت میکرد، دوباره به زندگی بازمیگشت. نیتن دوباره توانست سلامت و بهبودی خود را به دست بیاورد و بلافاصله به اسلیم اطلاع داد که رد در خطر است. آنها با سرعت به سراغ رد رفتند و متوجه شدند که آپوکالیپس او را دستگیر کرده است؛ ظاهرا قرار بود که او، با بدن استرایف پیوند بخورد. به همین ترتیب، نیتن در این پروسه دخالت کرد و اجازه نداد که این اتفاق رخ دهد؛ درنهایت هم آپوکالیپس را به قتل رساند. حال که آپوکالیپس دیگر یک تهدید محسوب نمیشد، ریچل کاری کرد تا اسلیم و رد به بدنهای خود در زمان حال بازگردند. به همین ترتیب نیتن تنها ماند و دیگر کسی را نداشت.
- پیدا کردن اسکانی:
چند سال بعد از ماجراهای خط داستانی قبل، نیتن و همچنین دوستش به نام « Tetherblood» توسط فردی به نام «استریتر آمبریج» که از کنعانیان محسوب میشد، دستگیر شدند. مدت زیادی طول نکشید که این دو پسر توسط فردی به نام « Blaquesmith» که یک تلهپات کنندهی مرموز بود، آزاد شدند. Blaquesmith به نیتن گفت که بهدنبال اسکانی بگردد و آن را پیدا کند. او قرار بود که از یک زن خاص، یک سری چیزها را بیاموزد. به همین ترتیب هم نیتن مسیر خود را به سمت Ebonshire کج کرد. او در این مسیر به یک کشتی دزدان دریایی برخورد کرد که مورد حمله قرار گرفته بود. از همین رو هم نیتن تلاش کرد تا آخرین بازمانده را از دست Daegon مرگبار، نجات دهد. متاسفانه نیتن اصلا در حد و اندازهی آن هیولا نبود و تا آستانهی مرگ پیش رفت.
بااینحال، خیلی زود او توسط زن جوانی به نام آلیا نجات پیدا کرد. آلیا با استفاده از وسیله خاصی به نام Psimitar، این هیولا را شکست و جان نیتن و همچنین آخرین دزد دریایی را نجات داد. آلیا تصمیم داشت که نیتن را به خانه خود ببرد اما در میانهی راه، با « Loci» برخورد کردند. زمانیکه نیتن Psimitar را تحت کنترل گرفت و از آن استفاده کرد، تا حد زیادی این زن جوان را تحت تاثیر قرار داد. به همین ترتیب، این دو نفر کم کم به سمت هم جذب شدند و علاقهای هم بین آنها به وجود آمد. نیتن که حسابی آسیب دیده بود، به همراه آلیا و دزد دریاییای که بیهوش بود، از آنجا فرار کردند. آلیا، نیتن را به «مادام سانکتیتی» معرفی کرد؛ رهبر قبیله زیرزمینی اسکانی. نیتن خیلی زود، قدرتی را که درون مادام سانکتیتی وجود داشت، احساس کرد. از همین رو هم تصور کرد که او، همان زنی است که Blaquesmith راجع به او صحبت کرده بود.
نیتن از مادام سانکتیتی خواست تا راه و روشهای مخصوص اسکانی را به او آموزش دهد. این درخواست بهنوعی با هدف قبیله تضاد داشت زیرا قبیله اسکانی از قدیم برای زنان ساخته شده بود. اما سانکتیتی این درخواست نیتن را پذیرفت و نام اسکانی سان یا همان پسر اسکانی را به او داد. او فرد منتخبی محسوب میشد که قرار بود قیام و شورشی را علیه کنعانیان هدایت کند. نیتن خیلی زود تحت نظر آلیا قرار گرفت و آلیا همه چیز را به او یاد میداد؛ به همین ترتیب هم این دو نفر کم کم به هم نزدیکتر از قبل شدند. نیتن بعد از گذشت مدتی، از اینکه نقشی شبیه به مسیح را برای قبیله داشت و قرار بود که همه چشم امیدشان به سمت او بود، خسته شد و مدام به ترک کردن آنجا فکر میکرد. مدت زیادی نگذشته بود که Blaquesmith ظاهر شد و به نیتن اطلاع داد که درواقع آلیا آن زنی بود که از ابتدا باید سراغش میرفت.
در همین برهه زمانی کنعانیان به آنجا حمله کردند و تعداد زیادی از اعضای قبیله اسکانی را از بین بردند. نیتن و آلیا در طی این حمله، تا آستانه مرگ پیش رفتند. جالب است بدانید که این حمله توسط خود آمبریج شکل گرفته بود؛ کسی که تحت پوشش همان دزد دریایی که نیتن از دست Daegon نجاتش داده بود، قرار داشت و در طی این مدت سپاسگزارانه به خود نیتن خدمت میکرد. مدت زیادی طول نکشید که آمبریج توسط Tetherblood به قتل رسید. این سه نفر بعد از گذراندن آمبریج به رئیس قبیله یعنی « Haight» برخورد کردند. نیتن قسم خورده بود تا از هر رژیمی که بر هر گروهی از مردم حکومت میکنند و به آنها ظلم میکنند، انتقام بگیرد. طولی نکشید که نیتن به همراه آلیا و دوست خود، از آنجا فرار کردند. در طی همین مسیر هم نیتن و آلیا ازدواج کردند و صاحب یک فرزند پسر به نام «تایلر» شدند.
- قبیله چوزن:
از آنجایی که کیبل مدام در زمان سفر میکرد، خط زمانیهای مختلفی به وجود آمده بود. فردی در خط داستانی Age of Apocalypse به نام نیت گری وجود داشت که برادرش محسوب میشد و درواقع خودش بود
از یک طرف استرایف یک ارتش را تشکیل داد و از طرف دیگر هم نیتن قبیله چوزن (Chosen) را برای خودش ساخت؛ یک گروه که قرار بود هم با ارتش استرایف مقابله کنند و هم مقابل دولت فاسد کنعانیان جدید بایستند و با آنها مبارزه کنند. در یک نبرد، سردرگمیای که بین دو دشمن وجود داشت، کاملا مشهود بود. کیبل و اعضای قبیله چوزن تصور کرده بودند که کنعانیان حملهای را ترتیب دادند و قرار است به سمت آنها بیایند. به همین ترتیب آنها تلاش کردند که نبرد را از اردوگاه خود دور کنند. کیبل به منظور انجام این کار، آلیا و همچنین پسرش تایلر را در اردوگاه تنها گذاشت. طولی نکشید که مشخص شد، این انحراف کاملا بیهوده بوده است زیرا یک بمب روی اردوگاه انداخته شد و آسیب زیادی را به وجود آورد.
کیبل بعد از باخبر شدن از ماجرای بمب، بلافاصله به سمت اردوگاه رفت و از میان همه، همسرش را پیدا کرد. آلیا از نیتن در رابطه با پسرشان پرسید. با اینکه او نمیدانست که تایلر دقیقا کجاست، اما به همسرش گفت که پسرشان در جای امنی قرار دارد. به همین دلیل هم آلیا با خیالی آسوده از بابت پسرش، در آغوش کیبل جان داد. در همین لحظه، « Boak» به اعضای گروه شورشیان اطلاع داد که این حمله، توسط کنعانیان جدید هدایت نشده بود بلکه تمام این اتفاقات زیر سر نیروهای آنارشیستی استرایف بود. کیبل با دیدن مرگ همسرش آلیا، زخم بزرگی در دلش به وجود آمده بود. اما زمانیکه Boak به او اطلاع داد که حتی تایلر هم توسط استرایف در طی این حمله ربوده شده است، انگار نمک روی این زخم پاشیدند.
یکی از مأموریتها این بود که کیبل و دیگر اعضای تیم که حسابی نابود شده بودند، به محل بمباران شده بروند. آنها در همین حین، یکی از اعضای ارتش کنعانیان را پیدا کردند که زنده مانده بود. Tetherblood در تلاش بود که این مرد را به قتل برساند اما کیبل او را متوقف کرد. قرار بر این بود که آنها پیغامی را برای کنعانیان بفرستند تا آنها برای پیدا کردن این عضوشان به آنجا بیایند. این مرد خیلی زود تبدیل به «سینسیر» شد؛ یکی از دشمنان قسم خوردهی کیبل. بعد از گذشت مدتی، در طی برخوردی که کیبل با استرایف داشت، او را تعقیب کرد و ردِ دشمنش را زد تا اینکه به یک سری تونل مخفی در میشیگان رسید. در آنجا، استرایف باز هم کیبل را شگفتزده کرد و به سمت او و اعضای تیمش حملهور شد.
بهعنوان یک حرکت غافلگیرانه، استرایف پسر نیتن یعنی تایلر را نشان داد و او را بهعنوان جدیدترین عضو نیروهای خودش معرفی کرد. ظاهرا تایلر توسط یک جهش یافته به نام «فریسکو» از لحاظ ذهنی مورد سوءاستفاده و دستکاری قرار گرفته بود. تایلر هم که همانند پدرش از قدرتهای ذهنی برخوردار بود، ذهنش را به یکی از اعضای گروه نیتن به نام «داون سیلک» ارتباط داد؛ او با انجام این کار، نیتن را در یک شرایط غیرممکن قرار داد. کیبل حالا مجبور بود که از بین این زن و پسرش که دیوانه شده بود، یکی را انتخاب کند. نیتن که به این نتیجه رسیده بود که پسرش کامل از دست رفته، همتیمیاش را انتخاب و به سمت تایلر شلیک کرد؛ البته لازم به ذکر است که در همین حین، از لحاظ ذهنی به داون سیلک هم آسیب زد. همین انتخاب باعث شد تا تایلر بهطور کل به پدرش پشت کند و مقابل او قرار بگیرد؛ حتی زمانیکه دیگر کنترل ذهن از بین رفته بود. بعد از سالها جنگیدن و مبارزه، حالا استرایف به گذشته رفته بود و نیتن مجبور شد که او را تعقیب کند.
- اولین ارتباط در زمان حال:
کیبل وقتی که به زمان حال آمد، متوجه شد که در اسکاتلند قرار دارد. او امیدوار بود که در مؤسسه اگزاویه باشد اما سفر در زمان چیزی نیست که ما تمام فاکتورهای آن را تحت کنترل خود بگیریم. کیبل بهعنوان اولین نفر با «رورند کریگ» ارتباط برقرار کرد. رورند کریگ که تصور میکرد، کیبل در اصل همان سرباز یا هرالد شیطان است، کل مردم روستا را علیه او تحریک کرد که به مبارزه با او بپردازند. در همین حین، «مویرا مک تاگرت» هم سر و کلهاش پیدا شد و بعد از نشان دادن یک صورت مهربان، کیبل را به مرکز تحقیقاتی خود برد تا یک سری آزمایشها را روی او انجام دهد. از آنجایی که در بدن کیبل یک ویروس تکنو-ارگانیک وجود داشت، کل ماشینآلات آزمایشگاه مویرا از کار افتاد و آنجا منفجر شد. کیبل که شاهد این ماجرا بود، به سختی توانست مویرا را از میان آن انفجارات و همچنین سقوط یک دستگاه بر رویش، نجات دهد.
بعد از این ماجراها، کیبل ذهن مویرا را خواند و به واسطه همین کار توانست زبان انگلیسی را هم بیاموزد. کیبل با همان زبان انگلیسی توانست مقاصد و اهداف خود را برای مویرا توضیح دهد و اعلام کرد که قصد دارد تا با چارلز اگزاویه ملاقات کند. از همین رو مویرا به پروفسور اطلاع داد که کیبل قصد دارد با او ملاقات کند. کیبل در همین حین که از آنجا به سمت پروفسور اگزاویه میرفت، ذهن «Wolfsbane» را هم پاک کرد. زیرا او در آنجا حضور داشت اما اجازه نداشت تا از حضور کیبل در آن برهه زمانی خبر داشته باشد. کیبل زمانیکه به شهر نیویورک رسید، برای مدتی در خیابانهای این شهر چرخید تا کمی با قرن بیستم و چیزهایی که در آن وجود دارد، آشنا شود. در همین حین که کیبل مشغول انجام یک سری تحقیقات درباره چازلر اگزاویه بود، صدای جیغ را شنید و متوجه شد که بانکی در همان حوالی، مورد سرقت قرار گرفته است.
به همین ترتیب او پنهانی و مخفیانه وارد بانک شد اما مورد حمله Vulture قرار گرفت؛ کسی که در حال انجام اولین مأموریت سرقت بانکی خودش بود. مدت زیادی طول نکشید که این بانک منفجر شد و فردی به نام «فرنکلین رودز» توانست کیبل را از میان خرابههای این بانک پیدا کند. زمانیکه رودز، کیبل را به خانه برد، متوجه شد که او مردی است که توسط جنگ لمس و در یکی از جنگهای بزرگ حضور داشته است. درست در همین حین که این اتفاقات رخ میداد، ولورین هم کمک کرد تا یک شخص به نام «D'Von Kray» در کشور کانادا دستگیر شود. ظاهرا این شخص هم مانند کیبل از آینده به زمان حال آمده بود تا نیتن سامرز را از میدان بازی بیرون بیاندازد و تهدید او را از بین ببرد.
زمانیکه مقامات کانادایی تلاش کردند تا برنامهریزیهای کری را دوباره انجام دهند و بهعنوان یک فرد نظامی و ارتشی از او استفاده کنند، کری از آنجا فرار کرد. او بعد از رسیدن به شهر نیویورک توانست خیلی زود کیبل را پیدا کند. آنها بلافاصله مبارزه خود را با یکدیگر آغاز کردند و کیبل توانست پیروز این مدان باشد اما در همین حین، رودز در این تیراندازی وحشیانه جان خود را از دست داد. ولورین نسبت به غم بزرگی که کیبل در دل خود داشت (به خاطر از دست دادن افراد خوب زندگیاش) بسیار مسخره رفتار میکرد و کاملا بیعاطفه بود. همین موضوع هم باعث شد تا یک رقابت بسیار بزرگ بین این دو شخصیت به وجود بیاید؛ رقابتی که برای چندین دهه به طول انجامید.
- Wild Pack into Six Pack:
در خط داستانی Uncanny Avengers استیو راجرز تیمی را تشکیل داد و از آنجایی که کیبل از شکست این تیم خبر داشت، تصمیم گرفت تا به آنها بپیوندد و عضوی از اونجرز باشد
بعد از گذشت مدتی، کیبل یک گروه متشکل از مزدوران مختلف را با نام وایلد پک تشکیل داد؛ البته لازم به ذکر است که بعدها نام این گروه به سیکس پک تغییر کرد، زیرا سیلور سیبل به آنها اطلاع داد که نام وایلد پک از قبل انتخاب شده بود. اعضای این گروه، پول را از هر کسی که آن را پیشنهاد میکرد، میگرفتند. وقتی مدتی از فعالیت گروه وایلد پک گذشته بود، آنها به نیو مکزیکو رفتند تا به یک مرکز تحقیقاتی که متعلق به سازمان هایدرا بود، نفوذ کنند. آنها قصد داشتند تا در طی این مأموریت، یک قطعه دزدیده شده را بازگردانند. کیبل اعضای تیم خودش را هدایت کرد و آنها به خوبی توانستند وارد این آزمایشگاه شوند؛ آن هم بدون به وجود آمدن هیچ مشکل بزرگ و خاصی. زمانیکه آنها وارد آزمایشگاه شدند، «همر» که یکی از اعضا بود، مخفیانه وارد سیستم شد تا بتواند این قطعه را به دست بیاورد.
زمانیکه او این کار را انجام داد، یک پیغام از طرف «بارون وان استراکر» روی یک صفحهنمایش بزرگ نشان داده شد. این پیغام به اعضای تیم وایلد پک اطلاع داد که تنها ۲۰ ثانیه فرصت دارند که جان خود را بردارند و هرچه زودتر از آنجا فرار کنند. باتوجهبه اینکه آنها توانستند این قطعه دزدیده شده را به دست بیاورند، کیبل خیلی سریع اعضای تیم خود را به سمت خارج از این مرکز هدایت کرد؛ پیش از اینکه آنجا منفجر شود و همه را از بین ببرد. وایلد پک خیلی زود این قطعه را به سازمان A.I.M. که کارفرمای آنها محسوب میشد، تحویل دادند. کارفرماهای این تیم هم اعلام کردند که این قطعه دیگر به درد هیچ کاری نمیخورد. آنها فقط قصد داشتند تا با استفاده از این مأموریت به این نتیجه برسند که سازمان هایدرا، با تحقیقاتشان تا چه جاهایی پیش رفته است.
از آنجایی که اعضای تیم کار خود را به خوبی و درستی انجام داده بودند، مسئولان سازمان ایم هم به خوبی دستمزد آنها را به خاطر مشکلات پشت سر گذاشته، پرداخت کردند. در طی یک برهه زمانی خاص، کیبل که دیگر کامل تیم سیکس پک را در اختیار خود داشت، دوباره به زمان آینده سفر کرد تا رایانه مخصوص خود یعنی پروفسور را به دست بیاورد. او قصد داشت تا با استفاده از این رایانه، تحقیقی را درباره گروه خاصی انجام دهد؛ این گروه اعضای جهش یافتهای داشت که ظاهرا تمام آنها جاودانه بودند و اکسترنالها نام داشتند. در این جستوجو، نام فردی به نام «سم گاتری» بلافاصله در نتیجه جستوجو ظاهر شد. اینگونه به نظر میرسید که این فرد، در قرن بیست و چهارم زندگی بسیار خوبی داشت. براساس این اطلاعات، او با نام مستعار کنون بال در قرن بیستم زندگی میکرد؛ در همین زمان بود که او بهعنوان اولین اکسترنال بالقوه که پتانسیل بسیار زیادی هم داشت، شناخته شد.
کیبل بعد از اینکه کمی جستجوی خودش را ادامه داد، علاقه خاصی نسبت به سم پیدا کرد. زیرا او اعتقاد داشت که سم، برای اینکه تبدیل به یک های لرد شود، پتانسیل بسیار زیادی دارد؛ او توانایی این را داشت که آپوکالیپس را متوقف کند و مانع صعود و عروج او شود. به همین ترتیب او خیلی سریع به زمان حال بازگشت و مبارزه خود را با استرایف ادامه داد. کیبل قصد داشت که خیلی سریع مسیح جهش یافته خودش را پیدا کند، اعضای تیم سیکس پک را در طی چند مأموریت دیگر هدایت کند و درنهایت مانع صعود آپوکالیپس شود. شاید بتواند برهه زمانیای را که اعضای سیکس پک ماموریتی با محوریت «Tolliver» داشتند، بهعنوان مهمترین و حیاتیترین زمان کیبل دانست. تالیور با اعضای این تیم قراردادی را امضا کرده بود تا تیم چندین مأموریت کوچک را در افغانستان برای او انجام دهند و مقابل هم خوب و راحت دستمزدشان را دریافت کنند.
اعضای تیم خیلی زود این قرارداد را پذیرفتند زیرا حس میکردند که کار کردن برای این شخص خیلی برای آنها نتایج خوبی دارد. اما متاسفانه همه چیز آنطور که باید و شاید پیش نرفت و در طی یکی از مأموریتها، اعضای این تیم تقریبا به این نتیجه رسیدند که کار بسیار اشتباهی انجام دادند. زمانیکه اعضای تیم یک مسیر تریاک را در افغانستان بررسی میکردند، دومینو یک دریچه مخفی را پیدا کرد. به همین ترتیب کیبل به آنها دستور داد که وارد این مسیر مخفی شوند. از آنجایی که آنها جسارت خیلی زیادی داشتند، آنقدر این مسیر را دنبال کردند تا درنهایت به یکی از عملیاتهای استرایف برخوردند. آنها بلافاصله از آنجا فرار کردند اما حقیقت اصلی را نمیتوانستند رد کنند؛ اینکه آنها قرار خود را با تالیور شکسته بودند، باعث میشد تا تبدیل به هدف شماره اول این شخص شوند. بعد از این ماجرا، کیبل اعضای تیم را در مأموریتهایی هدایت کرد که قرار بود در طی آن استرایف را شکست دهند.
بعد از اینکه آنها بالاخره یک تاسیسات مخصوص را پیدا کردند، کیبل به همر دستور داد یک دسک اطلاعاتی را بارگیری کند. در همین لحظه استرایف سر و کلهاش در آنجا پیدا شد و گریستون کین را گروگان گرفت. همر کاملا قانع شده بود که این دیسک اطلاعاتی را در ازای نجات زندگی کین به استرایف بدهد اما کیبل بلافاصله از پشت به همر شلیک کرد. بااینحال استرایف باز هم موفق شد که این دیسک را بگیرد و پیش از اینکه این پایگاه منفجر شود، جان خود را نجات دهد و فرار کند. کیبل بهتنهایی از آن پایگاه خارج شد و دیگر اعضای تیم را تنها گذاشت تا بهتنهایی از خودشان دفاع کنند. کین و همر افرادی بودند که در طی این ماجرا بهشدت آسیب دیدند. تقریبا همه اعضای تیم بعد از این ماجرا کینه بسیار بزرگی را از کیبل در دل داشتند.
- ملاقات با جهش یافتههای جدید:
کیبل که دیگر این مسیر را بهتنهایی در پیش گرفته بود، ردِ گروه استرایف را زد و توانست پایگاه نیروی آزادی را خیلی زود پیدا کند. زمانیکه کیبل وارد این پایگاه شد، دردسرهای زیادی را متحمل شد و بهناچار مجبور بود که هرطور شده از این پایگاه و از دست افراد داخل آن فرار کند. از آنجایی که کیبل دیگر همه اعضای تیم سیک پک خود را در کنارش نداشت، این کار اصلا راحت نبود اما باید به هر شکلی جان خود را نجات میداد و از دست اعضای نیروی آزادی فرار میکرد. کیبل بعد از مدتی فرار کردن، تصور میکرد که دیگر از دست نیروی آزادی نجات پیدا کرده است اما طولی نکشید که در شهر نیویورک دوباره توسط آنها محاصره شد. خوشبختانه چند تن از اعضای گروه جهش یافتههای جدید بهطور اتفاقی در آنجا حضور داشتند که کیبل کمک کردند تا با افراد مقابل مبارزه کند و آنها را شکست دهد.
مادر نیتن سامرز یعنی مدلین پرایر تلاش کرد تا برای برقراری ارتباط بین زمین و برزخ، نوزاد تازه متولد شدهی خودش را قربانی کند
بعد از این ماجراها، کیبل با جهش یافتههای جدید همراه شد و درکنار آنها به مدرسه مخصوصشان رفت. مویرا مک تاگرت هم در آنجا حضور داشت و مشغول راضی کردن Wolfsbane بود تا به همراه او به اسکاتلند بازگردد. کیبل که شاهد این ماجرا بود، پا پیش گذاشت و درخواست کرد که Wolfsbane همانجا بماند. مویرا این درخواست را پذیرفت اما فقط به این علت که میدانست کیبل میتواند فرد خوب و مناسبی برای کودکان باشد. اعضای تیم جهش یافتههای جدید به یک مربی/معلم احتیاج داشتند و کیبل هم در مقابل به یک سری اعضای قدرتمند نیاز داشت تا بتواند به اهداف خود دست پیدا کند. او به این نتیجه رسید که اگر مربی این گروه باشد، نیازهایی که هر دو طرف دارند، بهطور کامل برطرف میشود. روشهایی که کیبل در پیش گرفته بود، خیلی نظامیتر و سختگیرانهتر از مربیهای قبلی بود. به همین ترتیب هم اعضای تیم جهش یافتههای جدید خیلی زود تبدیل به زیر شاخهای از تیمهای ایکس شدند.
- رهبر جهش یافتههای جدید:
معرفی کیبل بهعنوان رهبر تازهی تیم جهش یافتههای جدید نهتنها باعث شد که تیمهای دیگر به سمت مسیر اشتباهی سوق پیدا کنند، بلکه یکی از دانشآموزهای خودش هم از آن مسیری که باید در آن قرار میگرفت، خارج شد. «ریکتور» از اینکه حالا کیبل تبدیل به رئیس/مربیاش شده بود، بسیار خشمگین و عصبانی شد. او اصلا به هیچکس نمیگفت که چرا تا به این اندازه از کیبل نفرت دارد. بااینحال، او تصمیم گرفت که راهش را از دیگر اعضای این گروه جدا کند و یک سری دردسر و مشکل در تونلهای مورلاک به وجود بیاورد. درنهایت کار به جایی رسید که خود ریکتور به دردسر بزرگی افتاد و کیبل مجبور شد که به آنجا برود و این پسر بچه را نجات دهد.
این تقریبا اولین ماموریتی بود که اعضای این تیم در آن شرکت داشتند و کیبل با روشهای نظامیتری آنها را هدایت میکرد. آنها در طی این مأموریت با «Masque» و همچنین مورلاکها، «سیبرتوث» و کالیبان برخورد کردند؛ تمام این برخوردها در یک ملاقات انجام شد. تمام چیزی که کیبل به آن اهمیت میداد، این بود که بتواند ریکتور را بازگرداند. در پایان این مأموریت، کیبل کاری کرد تا اعضای تیمش، شاهد این باشند که کالیبان کمر سیبرتوث را شکست؛ بعد هم آنها با خیال راحت به خانه بازگشتند.
- Days of Future Present و مادریپور:
در این برهه زمانی، کیبل به همراه اعضای تیم جهش یافتههای جدید، درگیر نبردی که اعضای گروه چهار شگفتانگیز با Ahab داشتند (در طی خط داستانی Days of Future Present)، شدند. در طی همین ماجرا بود که کیبل اجازه داد تا دیگر گروهها به این موضوع پی ببرند که او دیگر حالا رئیس و مربی اعضای تیم جهش یافتههای جدید است. این تیم، نقش بزرگ و زیادی در این نبرد نداشت؛ جالب است بدانید که در اتفاقی کنایهآمیز، در خط داستانی Days of Future Present، پسر سایکلاپس ربوده شده بود و حالا کیبل مبارزه میکرد تا بتواند او را دوباره به دست بیاورد و برای پدرش بازگرداند. در این برهه زمانی هنوز مشخص نشده بود که کیبل فرزند واقعی سایکلاپس محسوب میشود و بعدها این موضوع مشخص شد.
در اصل، ماجرایی که در حال رخ دادن بود، این بود که کیبل بدون اینکه هیچ اطلاعی داشته باشد، برای زندگی گذشته خودش مبارزه میکرد تا اصلا بتواند در آینده وجود داشته باشد. تا کمی بعد از این ماجرا، کیبل هنوز از داستان گذشتهی خودش خبر نداشت. بعد از این اتفاقات، اعضای تیم جهش یافتههای جدید به سمت مادریپور هدایت شدند. در همینجا بود که کیبل ردِ فعالیتهای جبهه Mutant Liberation Front را گرفت. او قصد داشت تا با استفاده از کمک اعضای تیم خودش و همچنین «سان فایر»، استرایف را شکست دهد. از طرف دیگر هم اعضای Mutant Liberation Front در نظر داشتند تا یک دارو را درون آب آشامیدنی شهرهای بزرگ بریزند؛ مگر اینکه اهدافی که آنها داشتند به بهترین نحو انجام شود.
به همین ترتیب این تیم تقسیم شدند. سان فایر رهبری اعضایی از تیم را برعهده گرفت که تواناییهای پرواز را داشتند. این در حالی بود که کیبل هم وظیفه رهبری دیگر اعضای تیم که قرار بود روی زمین مبارزه کنند، برعهده داشت. زمانیکه اعضای گروه سان فایر دستگیر شدند، کیبل به یک دشمن آشنا برخورد کرد؛ رقیب قدیمی خودش یعنی ولورین. این مبارزه بهشدت وحشیانه بود و تنها کسی که توانست این دو نفر را متوقف کند، کسی نبود جز ریکتور. ریکتور با فکرهای بسیار سریع خود به این نتیجه رسید که این دو نفر، هر دو در یک جبهه قرار دارند. به همین ترتیب آنها با هم متحد شدند و با کار گذاشتن مواد منفجره درون همان انباری که مواد شیمیایی در آن قرار داشت، آنجا را منفجر کردند؛ به همین ترتیب هم Mutant Liberation Front نابود شدند. به همین ترتیب، آدم خوبها توانستند پیروز میدان باشند و جان سالم به در ببرند؛ البته این در حالی بود که آدم بدها هم توانستند زنده بمانند.
- برنامه انقراض (X-Tinction Agenda):
درست در طی همین رویداد خاص X-Tinction Agenda که کیبل بهطور رسمی عنوان یک جهش یافته را دریافت کرد؛ علاوهبر آن، یکی از چشمان او هم کم کم شروع به درخشش کرد. در این رویداد، کیبل تا حدودی بخشی از آن جنبه آزاردهنده و ناهنجار خود را به نمایش گذاشت. او همچنین نشان داد که چقدر جهش یافتههای جوان را دوست دارد و تا حد فوقالعاده زیادی برای آنها ارزش قائل است. زمانیکه حاکمان سرزمین جینوشا حمله کردند، استورم تمام جهش یافتههایی را که تجربه زیادی داشتند جمع کرد و به درون قسمت زیرزمینی عمارت ایکس انداخت؛ همین موضوع باعث شد تا کیبل خیلی ناراحت شود و احساس کند که به او توهین شده است. کیبل اصلا نمیتوانست تحمل کند که Wolfsbane بیرون از آن زندان در حال فعالیت بود و خودش در آن زندان قرار داشت؛ بهخصوص اینکه کیبل کسی بود که از مویرا مک تاگرت خواست تا به Wolfsbane اجازه دهد که آنها بماند و تحت مراقبت او باشد.
زمانیکه یکی از افراد تحت مراقبت خودش یعنی «وارلاک» به قتل رسید، همه چیز چند برابر بدتر شد و کیبل حسابی خشمگین شده بود. زمانیکه کیبل با «کامرون هاج» برخورد کرد، هیچ مشکل و تردید برای اینکه به سراغش برود و در نبردی با او شرکت کند، نداشت. اما همه چیز آنطور که انتظار میرفت، پیش نرفت. زیرا کیبل خیلی زود به طرز بسیار بدی مورد ضرب و شتم قرار گرفت. از آنجایی که افراد زیادی از طرف کیبل و دیگر تیمها در جینوشا زندانی شده بودند، همه تصمیم گرفتند تا با کمک یکدیگر به سمت جینوشاییها حمله کنند. در این شرایط هم کیبل نشان داد که چقدر برای جهش یافتههایی که در تیمهای دیگر قرار دارند، احترام و اهمیت قائل است. او نقشهای را که توسط سایکلاپس طرحریزی شده بود، پذیرفت. کیبل حتی بیدرنگ و بدون هیچ فکری وارد نبرد با گامبیت شد تا بلکه به این طریق بتواند زندانیان را آزاد کند. به محض اینکه هاج با شکست روبهرو شد، کیبل اعضای تیم جهش یافتههای جدید خودش را به خانه برد؛ البته منهای وارلاک که جان خود را از دست داده بود و همچنین Wolfsbane که از لحاظ ژنتیکی تغییر پیدا کرده بود. Wolfsbane دیگر میخواست در جینوشا بماند و به همراه هاووک دیگر جهش یافتههای را آزاد کند.
- پایان یک دوره برای جهش یافتههای جدید:
آپوکالیپس برای اینکه مستر سنیستر را شکست دهد، نیتن را به یک ویروس تکنو ارگانیک آلوده کرد و همین موضوع هم کلون شروری را از او به وجود آورد
زمانیکه کیبل به عمارت ایکس بازگشت، در تلاش بود تا هر عضوی از تیمش را که میتواند، نجات دهد تا بتواند گروه را سرپا نگه دارد. زمانیکه او مشغول نگاه کردن به استخدامیهای جدیدش بود، ددپول ظاهر شد و اعلام کرد که تالیور، جایزهای روی سر کیبل قرار داده است و او باید کشته شود. با کمک برخی اعضای تیم جهش یافتههای جدید و همچنین ورود به موقع دومینو، ددپول درنهایت شکست خورد و دوباره برای تالیور فرستاده شد. بااینحال در این برهه زمانی ریکتور تصمیم گرفت که گروه را ترک کند و برای پیدا کردن Wolfsbane به جینوشا برود. بهدنبال او، «سان اسپات» هم که خبر مرگ پدرش را شنیده بود، تصمیم گرفت که از گروه برود. به همین ترتیب کیبل مجبور شد که نقش والد قوی و عاشق را ایفا کند و به این اعضای هستهای و مهم خود اجازه بدهد که بهدنبال زندگی خودشان بروند.
زمانیکه تعدادی از اعضای گروه جهش یافتههای جدید رفتند، کیبل تصمیم گرفت تا اعضای گمنام و قاتلی را برای تیم خود استخدام کند؛ افرادی مانند «وار پث»، دومینو، «شَتِر استار» و «فرال». او کاملا مصمم شده بود که گروهی از سربازان قدرتمند و حرفهای را تشکیل دهد و آنها را برای جنگی آماده کند؛ جنگ بزرگی که او اعتقاد داشت در همین نزدیکیها است و خیلی زود رخ میدهد.
- پادشاههای درد:
کیبل در این برهه احساس کرده بود که عمارت ایکس اصلا برای اعضای تیمش امنیتی ندارد. زیرا از یک طرف سربازانی که به دنیای شتر استار تعلق داشتند، بهدنبال او بودند. از طرف دیگر هم مولارکها، فرال را تحت تعقیب قرار داده بودند و قصد پیدا کردنش را داشتند. به همین ترتیب هم آنها عمارت ایکس را ترک کردند تا مکان امنی را برای سکونت پیدا کنند. اولین برخورد و ماموریتی که اعضای این گروه داشتند، این بود که باید یا دو جهش یافته دیگر مبارزه میکردند؛ جهش یافتههایی که در نقطههای مکانی مختلفی روی زمین، در حال جذب کردن انرژی آن بودند. تحقیقاتی که این گروه در خط داستانی Kings of Pain به راه انداخته بودند، باعث شد تا با اعضای New Warriors برخورد کوتاهی داشته باشند. این دو گروه خیلی زود مبارزه خود را بر سر یک سوءتفاهم آغاز کردند. اما سرانجام با یکدیگر متحد شدند تا در مقابل آن جهش یافتههای جذب کننده بایستند و آنها را متوقف کنند.
اینگونه به نظر میرسید که تمام این مدت، هدف جمعآوری این حجم از انرژی به این دلیل بود که قصد داشتند تا با استفاده از آن انرژی، «پروتئوس» را احیا کنند و به زندگی بازگردانند؛ کسی که پسر مویرا مک تاگرت محسوب میشد. این تلاش کاملا موفقیتآمیز بود و سرانجام هم پروتئوس احیا شد. تمام اعضای تیمهای ایکس دور یکدیگر جمع شدند تا با هم به این نتیجه برسند که چگونه میتوانند پروتئوس را متوقف کنند. پروتئوس قصد داشت که جهان را بهگونهای شکل دهد که به نظر خودش کاملا منطقی و درست بود. در کمال تعجب، کیبل اعلام کرد که با نابود کردن پروتئوس کاملا مخالف است؛ حتی اگر قرار باشد که برای یک هدف بزرگتر و بهتر این کار انجام شود. این در حالی بود که در سمت دیگر، سایکلاپس قصد داشت تا با صحبت کردن، کاری کند که پروتئوس خودش را بکشد تا بلکه به این طریق بتواند به کمال خود برسد. درنهایت همه چیز طبق سلیقهی سایکلاپس پیش رفت و پروتئوس با حرفهای سایکلاپس موافقت کرد. همین موضوع هم باعث شد تا کیبل و اعضای تیمش دوباره خانه خود را ترک کنند و بهدنبال خانه جدیدی بگردند.
- ساخت تیم ایکس فورس:
در این برهه زمانی فهرست اعضای تیم جهش یافتههای جدید کمی تغییر کرد و اعضای دیگر وارد آن شدند. علاوهبر این، این تیم نام خود را هم تغییر داد و ایکس فورس گذاشت. این نسخه از تیم، برای اولینبار تلاش کرد که گروه Mutant Liberation Front زمین بزند اما نتیجه بسیار خوبی را نتوانست دریافت کند. گروه کیبل توانست به یک یا دو عضو از گروه مقابل آسیبهایی را وارد کند اما درنهایت استرایف توانست با خیال راحت از آنجا فرار کند. بعد از این مأموریت، کیبل تصمیم گرفت که این گروه نیاز دارند که بیشتر روی کار تیمی خود کار کنند. به همین دلیل در طی یک جلسه تمرینی، به فرال اجازه داد که پنهان شود و دیگر اعضا باید به کمک یکدیگر او را پیدا میکردند. بعد از گذشت مدتی مشخص شد که این ایده آنقدرها هم خوب نیست و نتیجه بدی را در پی داشت.
در پایان این جلسه تمرینی، فرال درست همانند اسمش دیوانه شد و شکم کنون بال را از وسط شکافت. کیبل که شاهد این اتفاق بود، هیچ چارهای جز اینکه گلولهای آرامبخش را به سمت فرال شلیک کند، مقابل خود نمیدید. او امیدوار بود که کنون بال هم بتواند از آسیبی که متحمل شده بود، جان سالم به در ببرد و زنده بماند؛ درنهایت هم همینطور شد و او زنده ماند.
- Sabotage:
مدت خیلی کمی بعد از ماجراهای خط داستانی قبل، کیبل تصمیم گرفت که اعضای تیمش را به ماموریتی ببرد که دیگر تیمهای ابرقهرمانی معروفتر، اصلا حاضر نبودند که وارد چنین شرایطی بشوند. آنها در طی این مأموریت در تلاش بودند تا فردی به نام «بلک تام» و همچنین «جاگرنات» را متوقف کنند. زیرا این دو شرور قصد داشتند که مرکز تجارت جهانی را با مواد منفجره با خاک یکسان کنند. زمانیکه آنها به محل مورد نظر رسیدند، کیبل دید که «سیرین» از قبل به آنجا رسیده است و در تلاش است تا این دو نفر را تحت کنترل بگیرد. زیرا سیرین یک مدتی همکار این دو نفر محسوب میشد و شناخت بسیار خوبی از آنها داشت. به همین ترتیب، خیلی زود به اعضای تیم کیبل پیوست. قرار بر این بود که یک تیم زمینی به سراغ جاگرنات بروند و او را شکست دهند؛ آن هم درحالیکه اسپایدرمن مدام چرخ میخورد و قصد داشت که کمکی بکند. از طرف دیگر هم کیبل تیمی را هدایت میکرد که با هم به سراغ بلک تام بروند و او را شکست دهند.
این مجرم، تمام بازرگانانی را که مرکز تجارت جهانی قرار داشتند، زندانی کرده بود؛ از جمله «گیدیون» و همچنین عضو سابق تیم جهش یافتههای جدید یعنی سان اسپات. کیبل تا توانست بلک تام را تهدید کرد اما متوجه شد که چاشنیای در دستان او قرار دارد که میتواند با یک حرکت، کل ساختمانی را که در آن قرار داشتند، با خاک یکسان کند. تهدیدهای بیشتر کیبل هم باعث شد تا بلک تام مجبور به فشردن دکمه مخصوص شود. جهش یافتهها از این ماجرا جان سالم به در بردند اما قسمت بالایی ساختمان کاملا نابود شده بود. به همین ترتیب کیبل اعضای جوخه خود را فرستاد تا بهدنبال بازماندهها بگردند. خودش هم بلافاصله بهدنبال بلک تام رفت. کیبل، بلک تام را در یک فضای خالی و بازی که برای آسانسور بود، پیدا کند.
بلک تام تلاش کرد تا یک معامله بین خودش و کیبل به وجود بیاورد؛ این تقریبا همان چیزی است که تمام قهرمانان با آن موافقت میکنند. اما کیبل هیچ کدام از بخشهای آن را گوش نکرد. به همین ترتیب، او اسلحه خود را روی بلک تام خالی کرد و باعث شد تا او به درون فضای خالی آسانسور پرتاب شود و به پایین بیفتد. بااینحال، بلک تام جان خود را از دست نداد زیرا در طی همین ماجرا، ددپول و تالیور هم ظاهر شدند و بهنوعی او را نجات دادند. کیبل دوباره به اعضای تیم خود پیوست و زمانیکه جی. دبلیو. بریج به آنجا آمد، آنها محل وقوع حادثه را ترک کردند.
- مرگ کنون بال:
لازم به ذکر است که کیبل یک جهش یافته در سطح امگا به حساب میآید
مدت کوتاهی بعد از ماجراهای خط داستانی قبلی، اعضای تیم کیبل حالا باید با مرگ احتمالی کنون بال دستوپنجه نرم میکردند. در این برهه زمانی، مورلاکها و همچنین اعضای جدید گروه انجمن برادری جهش یافتههای شرور به تیم ایکس فورس، آن هم در خانه خودشان حمله کردند. زمانیکه فردی به نام « Sauron»، کنون بال را به قتل رساند، کیبل دیگر واقعا به این باور رسیده بود که این مرگ، قرار است تولدی دوباره را برای کنون بال بهعنوان یک های لرد به ارمغان بیاورد. به نظر میرسید که همین اتفاق هم در حال رخ دادن است زیرا کنون بال باری دیگر متحرک شد و به حرکت درآمد. البته لازم به ذکر است که این باور کیبل اصلا دیگر بیشتر از این نشان داده نشد زیرا اعضای اکسترنالها به قتل رسیدند و مرگ احتمالی کنون بال دیگر هرگز مورد بازبینی قرار نگرفت.
در پایان مبارزه، کیبل به شتر استار اجازه داد تا Masque را به قتل برساند. سم خیلی زود بهبودی و سلامتی دوباره خود را به دست آورد. زمانیکه این نبرد به پایان رسید و اعضای گروه به خاطر تنشی که متحمل شدند در حال آرام شدن بودند، شتر استار بهطور اتفاقی و تصادفی به درون یک کرم چاله افتاد. به همین ترتیب، کیبل هم دیگر اعضای تیم ایکس فورس را به درون این کرم چاله هدایت کرد تا با کمک یکدیگر بتوانند همتیمی خود را بازگردانند. بااینحال، آنها از یک بُعد دیگر سر در آوردند و به ظاهر همانجا هم گیر افتادند. این بعد بهگونهای بود که مردها را دیوانه میکرد، به طوری که عطش خون در آن به وجود میآمد. اعضای تیم Warheads هم در آنجا حضور داشتند. اما درنهایت آنها هم گروه ایکس فورس را ترک کردند تا آنها خودشان بهتنهایی با گربههای غول پیکری که در آنجا حضور داشتند، مبارزه کنند.
کیبل تمام تلاش خود را کرد که سربازانش را درکنار یکدیگر و کاملا متحد نگه دارد اما کم کم تستوتسرونی را که درونش مدام در حال پمپاژ شدن بود و هر لحظه هم میزانش افزایش پیدا میکرد، احساس کرد. او تمام تلاش خود را کرد تاکنون بال را تحت نظر داشته باشد و تمام مدت از این مراقبت کند که هیچ اتفاق ناگواری برایش رخ ندهد. در همین حول و حوش بود که سر و کله گروه Warheads دوباره پیدا شد. این بار آنها نقش بردههای یک جادوگر را داشتند؛ آنها به محض بازگشتن، بلافاصله مبارزه خود را با ایکس فورس آغاز کردند. اعضای گروه کیبل هم فکر و قدرت خود را روی یکدیگر قرار دادند و طلسم آن جادوگر را شکستند. آنها با استفاده از همین کار توانستند وارد آن کرم چاله شوند و دوباره به خانه بازگردند.
- یک حسابرسی با تالیور:
کیبل بعد از بازگشت به حالت و جایگاه اصلی خود، به همراه تعدادی از اعضای تیم ایکس فورس به سمت تونلهای مورلاک رفتند تا برای آن جهش یافتههای عجیب و غریب، یک پیغام به جا بگذارند: سر به سر گذاشتن ایکس فورس را تمام کنید. زمانیکه کیبل در حال به جا گذاشتن این پیغام بود، ددپول بهطور مخفیانه به پایگاه ایکس فورس نفوذ کرد و در همین حین به دومینو روبهرو شد. درواقع لازم به ذکر است که این فرد، همان کاپی کت یا نامزد ددپول بود که خودش را به شکل دومینو درآورده بود. ددپول بعد از برخورد با دومینو، او را مورد ضرب و شتم قرار داد تا به او یادآوری کند که در چه تیمی است. زمانیکه کیبل بازگشت، متوجه شد که دومینو به چه روزی افتاده است. دومینو/کاپی کت هم در مقابل برای کیبل توضیح داد که برای تالیور کار میکند.
به همین ترتیب کیبل به اعضای تیم خود دستور داد که هرچه زودتر آماده شوند زیرا قرار بود که دومینو، آنها را به سمت تالیور راهنمایی کند. بااینحال، پیش از اینکه آنها بتوانند پایگاه خود را ترک کنند، سر و کله تیم جدید جی. دبلیو. بریج یعنی Weapon: PRIME پیدا شد و مبارزه خود را با ایکس فورس آغاز کرد. کیبل در طی اقدامی، تمام دستگاهها و سلاحها را به خارج از پایگاه تله پورت کرد و بهطور مخفیانه به همراه دومینوی تقلبی از آنجا رفت. در مقابل، اعضای تیم ایکس فورس هم زنده از آن مبارزه بیرون آمدند اما کیبل دیگر از آنها جدا شده بود. کیبل که خشم زیادی را درونش داشت، دومینو را مجبور کرد تا او را به سمت تالیور ببرد.
کیبل سرانجام در عمارت ایتالیایی تالیور متوجه شد که دومینویی که در تیم آنها حضور داشت، تقلبی بود و دومینوی اصلی، نزدیک به یک سال بهعنوان یک زندانی در عمارت تالیور قرار داشت. او بالاخره دومینو را آزاد کرد و زمانیکه کیبل هلیکوپتر تالیور را منفجر کرد، راه این دو نفر از یکدیگر جدا شد. دومینو به سراغ گروه ایکس فورس کیبل رفت تا باری دیگر به آنها بپیوندد. از طرف دیگر هم کیبل تصمیم گرفت تا به سراغ ایستگاه فضایی خود یعنی Graymalkin برود. زمانیکه او به آنجا رسید، تصمیم گرفت تا خودش را متعهد کند و تغییراتی را در خود به وجود بیاورد؛ تغییراتی که در تلاش بود تا از زمان رسیدنش به برهه زمانی حال، آنها را به وجود بیاورد.
- دستوپنجه نرم کردن با MyS-Tech:
بااینحال، زمانیکه یک گروه از Warheads، یک کرم چاله را درست به داخل خانهی کیبل آوردند، همه چیز ازاینرو به آن رو شد و کیبل هم توسط یک سازمان به نام MyS-Tech از مسیر اصلی خود منحرف شد. کیبل تک تک اعضای گروه Malkuth Troop را به قتل رساند (از جمله «بوت» که بعدها توسط «وورین» دوباره به تحرک درآمد و تبدیل به «شدو رایدر» شد)؛ البته به جز «چه»، که بهعنوان فردی محرمانه در ردههای سازمان MyS-Tech قرار داشت. در این دوران، اعضای گروه Warheads (گروهی متشکل از مزدوران بین بعدی که توسط همان سازمان MyS-Tech استخدام شده بودند) بهطور اتفاقی و سهوی، دستگاهی به نام Clavis Key را ربودند؛ دستگاهی که ابعاد مختلف را تحت نظر داشت و آنها را بررسی میکرد.
شخصیت کیبل با این هدف به وجود آمده که مقابل آپوکالیپس بایستد و او را متوقف کند
در این برهه زمانی، کیبل مأموریت خود را آغاز کرده بود تا یک قاچاقچی مواد مخدر سازمان MyS-Tech را که دیوانه و مجنون شده بود، دستگیر کند. در همین حین، او با نیک فیوری و همچنین «بد هند» متحد شد. قرار بر این بود که آنها با کمک یکدیگر به سراغ دستگاه دزدیده شده بروند. آنها هم در مقابل در تلاش بودند که بتوانند در سازمان MyS-Tech نفوذ کنند. جالب است بدانید که کیبل، یک همکار و نفوذی درون سازمان داشت (همان چه). قرار بر این بود که هر زمانیکه سیستمهای دفاعی از بین رفتند، او و بد هند مخفیانه وارد شوند. آنها بعد از ورود، بلافاصله با فردی به نام « Bysshe» برخورد کردند اما خیلی زود توانستند او را از میدان کنار بزنند و مسیر خود را ادامه دهند. کیبل خیلی زود دستگاه مورد نظر خود را پیدا کرد، آن را برداشت و به همراه بد هند از آنجا فرار کرد. به همین ترتیب، مسئولان ارشد سازمان MyS-Tech به ماموران خود یعنی Harpies دستور دادند تا این دو نفر را تعقیب کنند.
کیبل به سمت مقصد مورد نظر خود رفت تا کلید را بازگرداند و در سر جای خودش قرار دهد. اما با وجود تمام اقدامات خوبی که کیبل انجام داده بود، باز هم Harpies توانستند او را پیدا کنند. به همین ترتیب پیش از اینکه کیبل بتواند کلید را در قفل مخصوص قرار دهد، توسط افراد سازمان MyS-Tech گیر افتاد. بد هند در مقابل با پرتوهای مخصوصی که درگیر آنها بود مبارزه کرد و درنهایت Harpies با انفجاری بزرگ از بین برد. زمانیکه دیگر این تهدیدها از بین رفتند، کیبل با خیال راحت کلید را قفل خود قرار داد و بلافاصله آن ناپدید شد. در مقابل دستمزد کیبل هم تمام و کمال پرداخت شد. بعد از گذشت مدتی، زمانیکه کیبل با بررسیهای مختلف متوجه شد که مقدار زیادی انرژی سایونیک از پایگاه MyS-Tech خارج میشود، دوباره با آنها درگیر شد.
کیبل با اینکه در ابتدا با شدو رایدرها (بهخصوص بوت دوباره متحرک شده) مشکل داشت و درگیریهایی بین آنها به وجود آمده بود، اما درنهایت به تیم آنها پیوست؛ تیمی که قرار بود تا با کمک یکدیگر مقابل سازمان MyS-Tech بایستند و آن را نابود کنند. این نبرد باعث شد تا اعضای این گروه وارد یک بُعد دیگر به نام « Arena World» بشوند. آنها در این بعد باید با موجودی به نام « Abadon» مبارزه میکردند. این نبرد خیلی کوتاه و مختصر بود و کیبل به همراه شدو رایدرها به زمین بازگشت. او بعد از بازگشت به زمین، دوباره به سمت ایستگاه فضایی خود یعنی Graymalkin رفت.
- تمرکز دوباره روی استرایف و گروه او:
کیبل برای اینکه بتواند تفاوت و تغییری را به وجود بیاورد، تمام حرکات Mutant Liberation Front را زیر نظر گرفت. از آنجایی که او وقت زیادی را روی این گروه گذاشته بود، میدانست که قصد انجام چه کاری را دارند. به همین ترتیب به موزهای در پاریس رفت و در آنجا منتظر ماند. به محض اینکه گروه Mutant Liberation Front وارد شدند و قصد ربودن یک شمشیر را داشتند، کیبل از مخفیگاه خود بیرون آمد و آنها را غافلگیر کرد. یکی از اعضا به نام «سومو» توانست این شمشیر را به دست بیاورد اما کیبل از ناحیه سر، او را مورد اصابت گلوله قرار داد. از همین رو اعضای Mutant Liberation Front پراکنده شدند. کیبل بلافاصله این شمشیر را به دست آورد و آن را برای یکی از دوستانش که در مصر بود، برد تا آن را تحلیل کند. این شمشیر یک شیء باارزش محسوب نمیشد اما شباهت بسیار زیادی با آثار هنری متنوعی که در برهه زمانیهای مختلف وجود داشتند، داشت.
بهطور تصادفی، همین آثار هنری دقیقا هدف گروههای سرقت مختلف بود که قصد داشتند به خاطر آنها، از آن موزهها دزدی کنند. کیبل متوجه شد که دو اثر باقیمانده در کجا قرار دارند. به همین ترتیب به یکی از آن موزهها که در مصر بود، رفت و منتظر ورود Mutant Liberation Front شد. آنها ظاهر شدند و کیبل دوباره به سمت آنها حملهور شد. او هنوز هم نمیتوانست از پس هیچکدام بربیاید و آنها دستگیر کند. زمانیکه کیبل به خانه امن خود در سوئیس رفت، تلاش کرد تا یک سری آزمایش و تحلیل روی عملیاتهای Mutant Liberation Front که تا به آن زمان انجام داده بودند، انجام دهد. کیبل هنوز خیلی در تحقیقات خود عمیق نشده بود که کین وارد خانه او شد و مبارزهای جذاب بین آنها شکل گرفت.
کیبل بالاخره توانست کین را شکست دهد و او را تسلیم خودش کند. زمانیکه کیبل از کین در رابطه با این حمله و نفرتی که نسبت به او داشت، پرسید، کین یک تصویر هولوگرافیک از استرایف نشان داد؛ تصویری که در آن استرایف کلاه خود را برداشته بود. کیبل در آن لحظه برای اولینبار متوجه شد که صورت خودش و استرایف کاملا شبیه به هم است و پیش از آن اصلا از این موضوع خبر نداشت. کیبل توانست کین را متقاعد کند که استرایف نیست. کیبل تلاش کرد تا با کین معامله کند؛ قرار بر این بود که اگر کین به کیبل کمک میکرد تا استرایف را شکست دهد و دستگیر کند، کیبل هم در مقابل به همر کمکهای زیادی میکرد. به همین ترتیب هم کین پذیرفت.
این دو نفر به ملاقات «سیلور سامورای» رفتند و او را متقاعد کردند تا به آنها اجازه دهد که یک ماسک اجدادی و قدیمی را با یک مدل تقلبی جابهجا کنند؛ ماسکی را که آنها احتمال میدادند که استرایف بهدنبال آن باشد. آنها این ماسک را ردیابی کردند و به یک سری خرابه در مکزیک رسیدند. در آنجا، برخلاف انتظار، اعضای گروه MLF به سمت کین و کیبل حملهور شدند. استرایف دوباره کیبل را در یک موقعیت بسیار آشنا قرار داد. او قصد داشت تا دوباره جان کین را با یک دیسک اطلاعاتی مبادله کند. کیبل هم دوباره قصد نداشت که با این معامله موفقیت کند و استرایف کم کم تا جایی پیش میرفت که خود کیبل را به قتل برساند. به همین ترتیب کین پا پیش گذاشت و استرایف را بهشدت سوزاند. این سه نفر تا حد زیادی آسیب دیده بودند. کیبل، بهجای اینکه کار استرایف را یک سره کند و او را به قتل برساند، کین را در بعد زمان به آینده فرستاد. او این کار را کرد، تا کین بتواند دستهای خود را با استفاده از تکنولوژیهای آینده درمان کند. به همین ترتیب او کین را تنها گذاشت و خودش دوباره به زمان حال بازگشت.
- قصد ترور پروفسور اگزاویه:
کیبل معتقد بود که کاملا از چیزی که به صلاح سرتاسر مردم دنیا است، خبر دارد و فکر میکرد که بهتر از رهبران فعلی میتواند آن را اداره کند. به همین دلیل هم تمام اقدامات او کل دنیا را تهدید میکرد
کیبل هم درست همانند پروفسور اگزاویه، به این موضوع اعتقاد داشت که باید تعادل و ارتباط دوستانهای بین جامعه انسانی و همچنین جهش یافتهها به وجود بیاید. اما تفاوتی که بین آنها وجود داشت، این بود که هر کدام از روشهای مختلفی میخواستند این هدف را محقق کنند. کیبل معتقد بود که روشهای اگزاویه بسیار آسان و معمولی هستند، آن هم در طی این برهه زمانیکه همه چیز دشوار و سخت شده است. او اعتقاد داشت که با روشهای تهاجمیتری باید این هدف را محقق کرد. از آنجایی که کیبل روشهای تهاجمی و وحشیانهای را در پیش گرفته بود، زمانیکه پروفسور ایکس با یک گلوله که دارای ویروس تکنو-ارگانیک بود، مورد اصابت قرار گرفت، همه بدون استثناء معتقد بودند که کار کیبل بوده است؛ زیرا فردی هم که به پروفسور ایکس شلیک کرده بود، هیچ تفاوتی با کیبل نداشت.
در اصل همانطور که حدس میزنید، این گلوله توسط استرایف شلیک شده بود (آن هم در طی خط داستانی X-Cutioner's Song). استرایف عزم خود را جزم کرده بود که از والدین خود یعنی سایکلاپس و جین گری، انتقام بگیرد. بعد از این اتفاق ناگوار، اعضای تیم مردان ایکس و همچنین ایکس فاکتور با یکدیگر متحد شدند تا بهدنبال کیبل بگردند و او را دستگیر کنند. آنها همچنین برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر، به سراغ تیم ایکس فورس او هم رفتند. آنها هیچ اطلاعاتی از کیبل نداشتند زیرا درست از زمانیکه پایگاه ایکس فورس توسط تالیور از بین رفته بود، کیبل اصلا به سراغ آنها نرفت و ارتباطش را با اعضای این تیم قطع کرد. ظاهرا در طی این مدت، کیبل نبرد را به مقر تالیور برده بود، دومینو را نجات داده بود، ظاهرا تالیور را هم به قتل رسانده بود، به آینده سفر کرد تا آن را شکل بدهد و دوباره نهایتا به زمان حال بازگشت؛ این موقع زمانی بود که او متوجه شد، پروفسور اگزاویه مورد اصابت گلوله قرار گرفته است.
کیبل زمانیکه به زمان حال بازگشت، به ایستگاه فضایی خود رفت و در رابطه با ماجرای ترور پروفسور ایکس خبردار شد. او همچنین متوجه شد که خودش، مظنون شماره اول و اصلی متحدان پروفسور است. کیبل که بهدنبال راهی بود تا هر اتهامی را از اسم خودش پاک کند، مصمم شد تا استرایف را پیدا کند و او را به قتل برساند. کیبل در طی این مدت متوجه شد که دپارتمان کی بیشتری اطلاعات را در رابطه با گروه Mutant Liberation Front دارند. اینگونه به نظر میرسید که قبل از ورود کیبل به این مکان، اتفاق دیگری در آنجا رخ داده بود زیرا تمام نگهبانان در جای دیگری قرار داشتند. به همین ترتیب هم کیبل خیلی راحت توانست وارد اتاق اسناد و مدارک شود. او در آنجا با ولورین و همچنین بیشاپ برخورد کرد. از قرار معلوم، آنها هم آنجا بودند تا اطلاعاتی را از کیبل به دست بیاورند.
به محض اینکه این سه نفر یکدیگر را ملاقات کردند، مبارزه بزرگی بین آنها صورت گرفت. درنهایت کیبل خودش را تسلیم کرد اما تنها به این شرط که دو نفر مقابلش به او اجازه دهند که او صحبت کند و شرایطش را توضیح دهد. بیشاپ کمی نسبت به انجام این کار تردید داشت اما ولورین به کیبل اجازه داد تا صحبت کند. زمانیکه آنها از اصل ماجرا خبردار شدند، به کمک یکدیگر از آن مرکز فرار کردند. کیبل هم خیلی زود آنها را به Graymalkin منتقل کرد. این سه نفر مشکلات زیادی را در برقراری ارتباط میان ماجرای ترور اگزاویه، ربوده شدن سایکلاپس و جین گری و اینکه چگونه کیبل، استرایف و آپوکالیپس، هر سه در این ماجراها نقش داشتند، پشت سر گذاشتند. کیبل برای آنها توضیح داد که استرایف دقیقا شبیه خودش است و هیچ تفاوت ظاهریای با هم ندارند. به همین ترتیب هم ولورین و بیشاپ به این نتیجه رسیدند که یا کیبل کلون استرایف است یا برعکس.
ولورین و بیشاپ متوجه شدند که استرایف از آپوکالیپس بهعنوان یک ماسک و پوشش استفاده میکند و از همین رو، آنها تمام مخفیگاههای قدیمی را که روی زمین قرار داشت، جستوجو کردند. در همین حین، ولورین به یاد آورد که آپوکالیپس یک پایگاه هم روی ماه داشت و آنها احتمال دادند که استرایف به آنجا رفته باشد. به همین ترتیب کیبل مسیر تواناییهای تله پورتی Graymalkin را تغییر داد تا بتواند آنها را به ماه ببرد. آنها در همین حین، تمام اطلاعاتی را که به دست آورده بودند، با استورم که روی زمین بود، در میان گذاشتند. او هم درخواست کرد که برای تیمهای دیگر منتظر بمانند. اما کیبل این خواسته را نپذیرفت. به همین ترتیب آن سه نفر با هم به ماه رفتند و بلافاصله توسط دارک رایدرهای استرایف مورد حمله قرار گرفتند. خوشبختانه تیمهای ایکس به حرف کیبل گوش نکردند و خیلی زود خودشان را به آنجا رساندند. از همین رو توانستند سه دوست خود را نجات دهند. بعد از شکست دادن دارک رایدرها، کیبل یک گروه کوچک تشکیل داد و به سراغ استرایف رفت. زیرا او همچنان جین گری و سایکلاپس را در اختیار داشت.
زمانیکه کیبل و هاووک به برجی که استرایف در آن قرار داشت رسیدند، خیلی زود توانستند از میدان نیرویی که بهصورت ویژه طراحی شده بود، عبور کنند. اما سایر مجبور بودند که بیرون از میدان منتظر بمانند. همانطور که در مقالههای قبلی هم این موضوع مطرح شده بود، استرایف روی این میدان شرطی قرار داده بود که تنها کسانی که خون سامرز را در رگهای خود دارند میتوانند وارد آن شوند. او همچنین اعلام کرد که خودش همان فرد واقعی محسوب میشود و کیبل تنها یک کلون و کپی از استرایف است. به همین ترتیب، بدن کیبل منفجر شد و تمام پوستی که روی بدن او قرار داشت، از بین رفت. همین اتفاق نشان داد که نصف بدن کیبل، از فلز تشکیل شده است. جین گری در همین حین، یک سد محافظتی برای همه افراد ایجاد کرد؛ آن هم به این خاطر که درگیری بین کیبل و استرایف آغاز شده بود و میتوانست به همه آسیب بزند.
در طی سکوت کوتاهی که به وجود آمده بود و هیچکس کاری انجام نمیداد، کیبل یک سوئیچ یا دکمه به سایکلاپس داد و از او خواست که هر وقت زمان مناسبش فرا رسید، آن را فشار دهد. سایکلاپس متوجه شد که کیبل قصد دارد خودش را منفجر کند و آن سوئیچ انرژیهای خاصی را به دور برج به وجود میآورد و درنهایت کیبل و استرایف را به جایی میبرد که هیچکس از محل دقیق آن خبر ندارد. در یک لحظه مهم و حیاتی، بدن کیبل منفجر شد و سایکلاپس هم آن سوئیچ مخصوص را فشرد. همین کار باعث شد تا بهنوعی یک حفره در اطراف برج ایجاد شود. همه چیز به داخل این حفره کشیده شدند؛ از جمله استرایف و همچنین کیبل. همه افرادی که شاهد این ماجراها بودند، به طرز عجیبی در وحشت فرو رفتند و به خاطر فداکاری و از دست دادن کیبل، به عزاداری برخواستند.
- بازگشت به آینده:
درحالیکه X-Universe در تلاش بود تا قطعات مختلف حاصل از ماشینکاری استرایف را جمعآوری کند، اتفاقی رخ داد که باعث شد تا کیبل بهطور موقت جابهجا شود. او توانست مسیر بازگشت به خانه خود را در برهه زمانی آینده پیدا کند و به آنجا برود. بعد از این اتفاق، او تصمیم گرفت که بهدنبال کین بگردد و دوباره به برهه زمانی گذشته بازگردد. او به یکی از خانههای امن قبیله چوزن رفت؛ آن هم درست بعد از اینکه آنجا مورد حمله Flatliners قرار گرفته بود. او به اعضای تیم خود کمک کرد که این مزدوران را شکست دهند و نابود کند. بعد به آنها اطلاع داد که به کمکشان برای پیدا کردن کین و همچنین برگرداندن او به گذشته احتیاج دارد.
- بازگشت به حال:
از زمانیکه ددپول برای اولینبار وارد داستانهای کیبل شده است، ارتباطی دوستانه، دشمنی و غیره بین آنها وجود داشت. ددپول حداقل دو بار کیبل را به قتل رسانده است
اعضای قبیله چوزن به کیبل کمک کردند که وارد New Canaanite Tinex که در آبشارهای نیاگارا قرار داشت، بشود. پیش از اینکه آنها بتوانند وارد تالار زمان شوند، مورد حمله دوبارهی Flatliners قرار گرفتند. کیبل که به این نتیجه رسیده بود که تعداد اعضای قبیله با دشمنانشان یکی نیست، از Boak خواست تا یک پالس الکتریکی به سمت آنها بفرستد و اعضای Flatliners شکست دهد. با اینکه هوپ سامرز اصلا با انجام این کار موافق نبود، اما درنهایت Boak کاری را انجام داد که کیبل از او خواسته بود؛ کاری که نتیجه موفقیتآمیزی را هم بهدنبال داشت. به همین ترتیب اعضای تیم وارد تالار زمان شدند و هوپ با بررسی خط زمانی قصد داشت تا کین را پیدا کند.
زمانیکه کین پیدا شد، کیبل او را کامل آماده کرد تا به گذشته بازگرداند. کین حدس میزد که کیبل هم قرار است به همراه او به گذشته بازگردد. زمانیکه هوپ کارش را به درستی انجام داد و گره درست را قفل کرد، این دو با هم وارد جریان زمانی شدند. کیبل و کین در تالار زمان کیبل ظاهر شدند و او اصلا نمیدانست که چرا این اتفاق افتاده است. او اصلا از زمان گذشته خبر نداشت و نمیدانست که اعضای ایکس فورس در اصل ایستگاه Graymalkin را پاکسازی کردند که سازمان شیلد و صنایع استارک نتوانند به تکنولوژی آینده او دست پیدا کنند.
چالب است بدانید که حالا تالار زمان کیبل، در اعماق اقیانوس قرار داشت و آنجا در حال استراحت کردن بود. کیبل بعد از اینکه خودش را کامل آماده کرد، تالار را به سیستم باتری شخصی خودش متصل کرد. او در همین حین هم به چند سؤال کین پاسخ داد. کیبل برای او توضیح داد که اصلا نمیداند چگونه این اتفاق رخ داده، اما معتقد است که خودش، کلون استرایف است. او همچنین عنوان کرد که در نظر دارد تا در آینده، سایکلاپس و همچنین جین گری را به قتل برساند. این حرف به وضوح نشان میداد که در آیندهای نزدیک قرار است یک اتفاق وحشتناک بزرگ رخ دهد. بعد از گذشت مدت زمان خاصی، کیبل توضیح داد که آنها برای تله پورت کردن به خانه امنی که در سوئیس داشت، کاملا آماده هستند. بااینحال، آنها بعد از رسیدن به آنجا، متوجه شدند که جی. دبلیو. بریج بساط خودش را در آنجا پهن کرده است.
به همین ترتیب هم کیبل به همراه یک اسلحه به سراغ بریج رفت. بریج هم تمام تلاش خودش را کرد و برای کیبل توضیح داد که میتواند اعضای تیم ایکس فورس را برایش پیدا کند. این دو مشغول مشاجره بودند که بالاخره کین پا پیش گذاشت و به کیبل گفت که بهتر است تا تمرکز خود را روی بهبود ستون فقرات همر بگذارند. این سه نفر با هم به Camp Verde سفر کردند؛ جایی که آخرین پایگاه ایکس فورس محسوب میشد. آنها در آنجا با دومینو و «گریزلی» برخورد کردند. کاپی کت هم در آنجا حضور داشت و از دیدن کیبل فوقالعاده خوشحال شد. بااینحال، کیبل اصلا متوجه نشد که چه زمانی این نوع خاص از ارتباط را با کاپی کت برقرار کرده بود. زیرا او اصلا هیچوقت متوجه نشد که او به اندازه یک سال خودش را جای دومینو جا زده بود.
زمانیکه کیبل در حال خارج شدن از ساختمان بود، با همر برخورد کرد. همر، کیبل را تهدید کرد که او را به قتل میرساند اما کین توانست با صحبتهای خود او را آرام کند. کین برای همر توضیح داد که آنها یک سری تکنولوژی مخصوص را از آینده با خودشان آوردند تا کمر و ستون فقرات او را درمان کنند. همر اصلا این درمان را قبول نکرد و بلافاصله آن را رد کرد. اینگونه به نظر میرسید که گروه سیکس پک دوباره درکنار یکدیگر جمع شدهاند. بااینحال، بریج به کیبل گفت که اگر به پنهان کردن چیزهای مختلف از اعضا و همچنین نگه داشتن راز ادامه دهد، دیگر جایی درون این تیم ندارد. کیبل نمیتوانست به آنها چنین قول را بدهد و از همین رو، دیگر اعضای گروه او را در Camp Verde رها کردند. آنها در اولین مأموریت خود تصمیم داشتند که بهدنبال کاپی کت بگردند؛ کسی که اخیرا گم شده بود و هیچکس متوجه گم شدن او نشد.
سابق:
کیبل بعد از اینکه روی آن قسمت از مغزش را که قدرتهای جهش یافته در آن قرار داشت، لوبوتومی انجام داد، اعلام کرد که تواناییهای تله پاتی و دورجنبی او دیگر مثل قبل کار نمیکند و بهنوعی تا حد صفر کاهش پیدا کرده است. حال در این شرایط او دیگر از Infonet و همچنین Cone of Silence بهعنوان جایگزینی برای قدرتهای سابقش استفاده میکرد.
فعلی:
کیبل خودش یک جهش یافته محسوب میشود و پدر و مادر جهش یافتهای هم دارد. به همین ترتیب، قدرت بسیار زیادی در زمینه تله پات و همچنین دورجنبی در او وجود دارد که در بالاترین سطح پتانسیل خودش است. اگرچه کیبل در زمان کودکی به یک ویروس تکنو-ارگانیک آلوده شد، در بخش زیادی از زندگی خود، بهصورت ناخودآگاه با قدرتهای خود این ویروس را سرکوب میکرد و میتوانست آن را تحت کنترل بگیرد. این موضوع به قدری روی او تاثیر گذاشت که نصف بدنش از بین رفت. زمانیکه کیبل به سن و سال کمتر خود رفت، بخش زیادی از قدرتهای خود را از دست داد. اما به محض اینکه دوباره به همان سن و سال اصلی خود بازگشت، کم کم توانست تواناییها و قدرتهای قبلی خود را به دست بیاورد.
زمانیکه مقداری از مواد سرم ابرسرباز توسط یک فروشنده اسلحه به نام «ولگا» به کیبل تزریق شد، او تواناییهای خود را بهطور کامل از دست داد. این وضعیت حتی او را مجبور کرده بود که به بدنهای کلونهای مختلف متوسل شود. این شرایط تا زمانی ادامه داشت که دختر کیبل درنهایت این مواد ابرسرباز را از بدن او خارج کرد.
- تله پاتی:
کیبل توانایی این را دارد که ذهن افراد دیگر را بخواند و حتی افکار مورد نظر خودش را هم وارد ذهن آنها بکند. قدرت ذهنی کیبل آنقدر زیاد است که توانایی انجام کارهای مختلف مانند به وجود آوردن توهم، اتصال ذهنی، کنترل ذهن، تلههای ذهنی، تسخیر ذهن، سپر سایونیک، انفجار سایونیک و غیره را هم انجام دهد.
- دورجنبی:
همانطور که بالاتر هم به آن اشاره شده بود، کیبل تواناییهای دورجنبی را هم در خودش دارد. همین قدرت به او اجازه میدهد که با انرژی افکاری که در ذهنش وجود دارد، مواد مختلف را دستکاری کند. کیبل به خوبی قادر است که اشیاء مختلف را از جمله خودش، کنترل کند. در مقاطع بزرگتر اینگونه میتوان گفت که او میتواند اشیاء با وزن بسیار زیاد را بلند و شناور کند؛ چیزی در حدود چندین تن. البته ممکن است بیشتر از این وزن را هم توانایی بلند کردنش را داشته باشد اما هنوز چیزی با این مضمون نشان داده نشده است. نیتن در بالاترین حد پتانسیل خود میتواند با تلاش و زحمت بسیار کمی، خاموش کند.
- سفر در زمان:
در طی خط داستانیهای مختلف اینگونه نشان داده شده که کیبل با استفاده از قدرت سایونیکی که دارد، میتواند خودش و همچنین افراد دیگر را تقریبا در هر برهه زمانیای که دوست دارد، قرار دهد. بعد هم در عرض کمتر از چند دقیقه دوباره میتواند ظاهر فیزیکی دنیای واقعی را به خود بگیرد و به فعالیتش ادامه دهد. او همچنین میتواند به شکل فراجسمی هم سفر کند. کیبل یک بار با کمک توانست این کار را انجام دهد و بهصورت فراجسمی سفر کند. اما به نظر میرسد که دیگر توانایی انجام این کار را نداشته باشد.
در انتها به چند مورد از انیمیشنها و بازیهایی و آثاری اشاره میکنیم که شخصیت نیتن سامرز/کیبل در آن حضور داشت:
- انیمیشن سریالی X-Men: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ با صداپیشگی لاورنس بین
- فیلم Deadpool 2 محصول سال ۲۰۱۸ با بازی جاش برولین
- بازی Marvel vs. Capcom 2: New Age of Heroes محصول سال ۲۰۰۰ با صداپیشگی لاورنس بین
- بازی Marvel: Ultimate Alliance 2 محصول سال ۲۰۰۹ با صداپیشگی کیت فرگوسن
- بازی Marvel Super Hero Squad Online محصول سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲
- بازی Marvel Avengers Alliance محصول سال ۲۰۱۲
- بازی Deadpool محصول سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۵ با صداپیشگی فرد تاتاسیور
- بازی Marvel Heroes محصول سال ۲۰۱۳ با صداپیشگی جیمز ام. کانر
- بازی Marvel: Future Fight محصول سال ۲۰۱۵
- بازی Marvel Puzzle Quest محصول سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۶