معرفی شخصیت واندر وومن، دایانا پرینس
پیش از اینکه بهسراغ مقاله معرفی شخصیتهای دنیای کمیک این هفته برویم، نقل قولی درباره شخصیت واندر وومن از قول آتنا را باهم بخوانیم:
دختری که خودش موجب شگفتی است، شگفتیهای زیادی را دیده است... او تبدیل به زنی شده که سرتاسر دنیا را سفر کرده است، دنیاها را پشت سر گذاشته است! زنی که زندگیهای خیلی زیاد و بیشماری را تحت تاثیر خودش قرار داده است و باعث شده که این زندگیها، به روشهای غیرقابل باوری به سمت خوبی پیش بروند. زنی که امید، لذت و عشق را همراه با خود میآورد. زنی که برای افراد خیلی زیادی یک قهرمان محسوب میشود. حقیقت تو هرگز تغییر نکرده است، دایانا. حتی خود خدایان هم توانایی این را ندارد که چنین چیزی را از تو بگیرند. چرا ما این کار را بکنیم؟ این یکی از چندین دلیلی است که ما تو را دوست داریم.
واندر وومن شاهزاده خانم آمازونها محسوب میشد که قدرتهای ابرانسانی یک خدا را در وجود خود دارد. او یکی از قدرتمندترین مدافعان صلح، عدالت و برابری به شمار میرود و یکی از اعضای ثابت و منظم گروه لیگ عدالت هم محسوب میشود. او اغلب اوقات برای قهرمانان غیر کامیک بوکی خیلی زیادی یک نمونه اولیه و منبع الهام به حساب آمده است. هدف او به ارمغان آوردن عشق و صلح در سرتاسر دنیا است. اولین و اصلیترین داستانی که از منشاء او بیان شده، اینطور است که او در ابتدا یک شخصیت سفالی بود که توسط خدایان جان و زندگی دریافت کرد. اما در سالهای اخیر، داستان او تا حدودی دستخوش تغییرات شد. او دیگر به عنوان دختر زئوس و ملکه سرزمین آمازون یعنی «هیپولیتا» به تصویر کشیده میشد.
دایانا در ابتدا به عنوان کودکی گلی خلق شد که خدایان به او جان و زندگی دادند. اما بعدها داستانش تغییر کرد و تبدیل به دختر زئوس و هیپولیتا شد
واندر وومن یک شخصیت ابرقهرمانی محسوب میشود که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت دی سی کامیکس منتشر میشوند، حضور پیدا میکند. این شخصیت، یکی از اعضای موسس و اصلی تیم جاستیس لیگ به شمار میرود. این شخصیت اولینبار در قسمت ۸ سری کتاب کمیک All Star Comics که در ماه اکتبر سال ۱۹۴۱ منتشر شده بود، حضور پیدا کرد. البته حضور او در این قسمت کوتاه بود و در ژانویه سال ۱۹۴۲ به صورت کامل در قسمت اول سری کتاب کمیک Sensation Comics حضور پیدا کرد. مجموعههای اختصاصی واندر وومن از همان ابتدای خلقت تا به امروز به صورت مداوم و پشت سر هم منتشر میشدند؛ البته به جز آن وقفه کوتاهی که در سال ۱۹۸۶ به وجود آمده بود. واندر وومن در سرزمین مادری خود که یک جزیره خاص به نام تمیسکیرا هست، با نام اصلی خود یعنی شاهزاده دایانا از تمیسکیرا مورد خطاب قرار میگیرد.
زمانی هم که او به دنیای بیرون از سرزمین مادریاش آمده بود و قصد داشت که با دیگر مردم معمولی یکی شود، هویت غیرنظامی با نام دایانا پرینس را به خود میگرفت. واندر وومن توسط یک روانشناس و نویسنده آمریکایی به نام ویلیام مولتون مارستون (نام هنری: چارلز مولتون) و همچنین هنرمندی به نام هری جی. پیتر خلق شده است. اینگونه گفته شده که همسر مارستون به نام الیزابت و همچنین فرد دیگری به نام اولیو بایرن منابع اصلی الهام او برای طراحی ظاهر این شخصیت بودند. مارستون در تلاش بود تا ایدههایی را که درباره تئوری DISC داشت، در کتابهای کمیکی خود وارد کند. به همین دلیل هم این شخصیت، الهام و تاثیر خیلی زیادی از فمنیستهایی که در آن زمان فعالیت میکردند، دریافت کرده بود. این شخصیت در طی مدت فعالیت خود محبوبیت خیلی زیادی را به دست آورده است. به طوری که روز ۲۱ اکتبر که زمان انتشار اولین کتاب کمیک او است، به نام Wonder Woman Day نامگذاری شده است. این شخصیت به خاطر محبوبیت خیلی زیادی که کسب کرد، در کنار کتابهای کمیک، در آثار مختلف دیگری هم از رادیو و سینما گرفته تا دنیای تلویزیون و بازیهای ویدیویی، حضور پیدا کرده است.
درست همانند شخصیتهای زیادی که مدت زمان طولانیای را در دنیای کتابهای کمیک بودند، داستان واندر وومن هم در طی تاریخ بارها و بارها دستخوش تغییرات قرار گرفت. علی رغم این اتفاق، یک سری مسائل در تمام داستانها یکی بود و به همان قوت خودش باقی مانده بود. او شاهزاده خانم سرزمین آمازونها محسوب میشود؛ یک نژاد از زنان که به دور از سلطهی مردان، در جزیره پردایس که بعدها نامش به تمیسکیرا تغییر کرد، زندگی میکنند. واندر وومن بعد از اینکه بر روی این جزیره بزرگ شد، به دنیای مردان سفر کرد تا ماموریت خود را برای به ارمغان آوردن دیپلماسی، صلح و عشق انجام دهد. تا زمان انتشار مجدد New 52 شرکت دی سی، یک سری از جنبههای داستان منشاء این شخصیت بود که از همان ابتدا تا انتها وجود داشت و تغییری نکرد. مادر او یا همان هیپولیتا، دخترش را از خشت و گل به وجود آورد و خدایان یونانی هم زندگی را به او اعطا کردند. او در میان آمازونهای دیگر بزرگ شد؛ کسانی که مهارتهای یک رزمنده بودن و همچنین درسهایی از عشق و صلح را به او آموختند.
زمانی که استیو ترور، یک خلبان آمریکایی، در جزیره پردایس سقوط کرد، آمازونها یک مسابقه بین خودشان برگزار کردند تا ببینند که چه کسی افتخار و مسئولیت این را دریافت میکند که او را به دنیای مردان بازگرداند؛ اگر فرد پیروز ماموریت خود را با موفقیت انجام میداد، لقب قهرمان را در میان تمام آمازونها دریافت میکرد. در دوران طلایی کتابهای کمیک، داستانی به شکلی پیش رفت که یک ارتباط احساسی هم بین دایانا و استیو ترور به وجود آمد؛ ارتباطی که در سرتاسر دوران طلایی و نقرهای و نسخههایی که از این شخصیت ارائه شده بود، وجود داشت. بعد از خط داستانی رویداد بحران در زمینهای بینهایت، داستان منشاء این شخصیت تا حدودی دستخوش تغییرات شد. نسخه جدید داستان واندر وومن توسط گرگ پاتر و جرج پرز بازگو شد. در این نسخه، داستان اینگونه بازگو شد که آمازونها در اصل تناسخ روح زنانی بودند که در زمانهای قدیم مورد آزار قرار گرفته بودند یا به قتل رسیدند.
در قرن ۱۲ و پیش از میلاد حضرت مسیح، یک بحث و گفتگو در کوه المپوس به وجود آمده بود؛ آن هم حول محور اینکه بشر چگونه باید ایجاد شود و چه ارتباطی را با خدایان داشته باشد. در این میان، ارس که خدای جنگ و نابودی محسوب میشد، قصد داشت که به همراه ارتش خود پایین و به دنیا بیاید و بشریت را تسلیم خودش بکند. خدایان دیگری که در آنجا حضور داشتند، زمانی که این نقشه و برنامه را شنیدند، بلافاصله با تصمیمات ارس مخالفت کردند؛ از جمله «آرتمیس» که قصد ایجاد صلح را داشت. او حتی پیشنهاد داد که یک نژاد دیگر در دنیا به وجود بیاید که بتواند انسانها را هدایت کند و به مسیر درستی ببرد. زئوس نظرات و استدلالهای آنها را رد کرد. به همین دلیل هم آنها تصمیم گرفتند که بدون رضایت زئوس کار خود را پیش ببرند. خدایان با کمک فردی به نام «چارون»، توانستند به Womb of Gaea برسند؛ جایی که روح زنانی که در گذشته مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند یا به قتل رسیدند، قرار داشت.
او یکی از اعضای موسس لیگ عدالت محسوب میشود و در زمان کراس اور دی سی با مارول، او موفق به بلند کردن چکش ثور شد
این زنان توسط مردان مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند و حالا تحت محافظت گایا قرار داشتند. آرتمیس این روحها را به یونان فرستاد تا آنها در قالب زنان بالغ و بزرگسال باری دیگر زنده شوند. آفرودیت که شاهد این ماجراها بود، متوجه شد که یک روح دیگر هم وجود دارد که هنوز در Womb of Gaea باقی مانده است. زمانی که او درباره این روح سوال پرسید، آتنا پاسخ داد که هنوز زمان مناسب آن نرسیده که این روح به دنیا بیاید. این نژاد جدید در یونان قرار داشتند و از همین رو، الههها به سراغ این روحها رفتند. هرکدام از این الههها نعمتهای مختلفی را در اختیار این روحها قرار دادند. این روحها این هدف را داشتند که درست همانند راه و روشهای گایا، بشریت را هدایت کنند. آنها بلافاصله هم هیپولیتا و آنتیوپ را به عنوان رهبر این زنان انتخاب کردند. تمدن آنها هم آمازون نام گرفت. داستانهای مختلفی درباره این تمدن جدید در سرتاسر یونان پخش شد و به گوش هرکول هم رسید و توجه او را جلب کرد. در اصل ارس ذهن هرکول را دستکاری کرده بود تا او، آمازونها را پیدا و به آنها حمله کند.
هرکول خیلی زود خود را به آمازونها رساند اما بلافاصله توسط هیپولیتا شکست خورد. بعد از این اتفاق، او تظاهر کرد که با آمازونها دوستی دارد و متحد آنها محسوب میشود. زمانی که آنها گارد خود را پایین آورده بودند و احساس امنیت میکردند، یونانیان، آمازونها را مسموم کردند. به همین ترتیب هم توانستند هیپولیتا، آنتیوپ و دیگر آمازونها را دستگیر و زندانی کنند. هیپولیتا در حالی که در زندان به سر میبرد، توسط آتنا آزاد شد. آتنا به هیپولیتا یادآوری کرد که چه هدفی دارد و از او خواست تا از انتقام گرفتن دوری کند و فقط به دنبال راههای صلحآمیز باشد. هیپولیتا از آنجا فرار کرد و آمازونهای دیگر را از زندان خودشان نجات داد. هیپولیتا پیغام آتنا را با دیگر آمازونها به اشتراک گذاشت. اما از آنجایی که عطش انتقام چشمان آنها را کور کرده بود، اصلا به هیچ چیز توجه نکردند و به طرز وحشیانهای مردان دیگر را به قتل رساندند. بعد از این ماجراها، آنتیوپ کمربند مخصوص خود را به هیپولیتا داد تا به دنبال انتقام خود برود.
در همین لحظه هم الههها در آنجا ظاهر شدند و به آمازونها اعلام کردند که آنها در انجام اهداف خود و چارچوبی که داشتند، شکست خوردند. به همین دلیل هم الههها، آمازونها را به یک جزیره دوردست تبعید کردند تا به عنوان یک مجازات، از نیروی شیطانیای که در داخل آن قرار داشت، محافظت کنند. آنها توانستند جاودانگی به دست بیاورند؛ اما این تا زمانی ادامه داشت که آنها از مسیر خود خارج نشوند و همان هدف جدید خودشان را انجام دهند. این هدف قرار بود که روح آنها پاکسازی کند. آمازونها ملتی را بنا کردند و به مدت ۴۰۰۰ سال در همان جزیره باقی ماندند. در طی همین برهه زمانی بود که هیپولیتا، تنها رهبر آمازونها، یک اشتیاق غیرقابل توصیف را در وجود خود احساس کرد. منالیپ یا همان اوراکل، به هیپولیتا اعلام کرد که او تنها آمازونی محسوب میشود که در زمان مرگ تجسم قبلیاش، باردار بود؛ این میل و اشتیاق بسیار زیاد، مربوط به همان فرزندی میشد که متولد نشده بود.
طبق گفتههای اوراکل، هیپولیتا در زمان طلوع آفتاب به ساحل رفت و با استفاده از گل و خشت، یک کودک کوچک درست کرد. او بعد از این کار، با گریه و داد نام آرتمیس را صدا کرد و او را خواست. خدایان با دیدن این ماجراها، به این نتیجه رسیدند که دیگر زمان استفاده کردن از روح باقیماندهی داخل Womb of Gaea فرا رسیده است. از همین رو هم این روح را خارج کردند، با آن جسم گلی ادغام کردند و همین اتفاق باعث شد تا یک کودک واقعی به وجود بیاید. این کودک که بزرگترین هدیه را که همان زندگی است، از گایا گرفته بود، نعمتهای دیگری را هم از دیگر خدایان دریافت کرد که هر کدام قدرتی را در اختیارش قرار دادند. دیمیتر قدرت بزرگی را به این کودک داد، آفرودیت هم یک زیبایی بزرگ و یک قلب مهربان را اعطا کرد، آتنا دانش و عقل بزرگی را به او داد، آرتمیس چشمان یک شکارچی و وحدت با هیولاها را اعطا کرد، هستیا یک ارتباط خواهرانه بین او و آتش به وجود آورد و در آخر هرمس هم سرعت بسیار بالا و توانایی پرواز کردن را به این کودک داد.
هیپولیتا نام این کودک را به خاطر یک مبارز مقدس، دایانا گذاشت. این کودک با اطلاع از اینکه عشق هزاران مادر را در اطراف خود دارد، بزرگ شد. به همین ترتیب هم دایانا از تمیسکیرا متولد شد. با این حال، از زمان آغاز دوران New 52 نسخه جدیدی از این شخصیت بازگو شده است. با اینکه این نسخه به صورت کلی بیان نشده است، اما یک سری چیزهای جزئی مشخص است. در این بازه زمانی، آمازونها یاد گرفتند که چگونه تعداد خود را افزایش دهند و همچنین به این حقیقت پی بردند که اصل و نصب الهی واندر وومن چه چیزی است. علی رغم اینکه در این نسخه اعلام شده بود که پدر اصلی او زئوس است، اما یک سری چیزهای محوری مانند نعمتهایی که از طرف خدایان مختلف دریافت کرده بود، تغییر پیدا نکرد. با این حال، ما همچنان هم باید صبر کنیم و ببینیم که داستان در مجموعههای بعدی چگونه تغییر میکند. در ماههای اولین انتشار مجموعه New 52، شرکت دی سی کامیکس تصمیم داشت تا بیشتر بر روی این بخش از داستان دایانا تمرکز کند که او توسط ارس آموزش دیده بود؛ با اینکه دایانا در دوران نوجوانی زیر نظر او آموزش دید، اما در پایان علیه او شورش کرد.
هنوز مشخص نیست که این عوامل به خصوص، چه تاثیری قرار است در نسخه جدید داستان منشاء و گذشته او داشته باشند. زمانی که دایانا برای اولینبار به دنیای مردان آمد، با گروهی برخورد کرد که به سمت پنتاگون حملهور شده بودند. به خاطر همین ماجراها، او با فردی به نام «باربارا مینروا» برخورد کرد که در آنجا بر روی دوران باستان و آثار مربوط به آن زمان کار میکرد. باربارا به دایانا کمک کرد تا بتواند خودش را با دنیای انسانها و مردان سازگار کند.
القاب و اسامی مستعار: دایانا پرینس، دایانا از تمیسکیرا، شاهزاده دایانا، شاهزادهی آمازونها، الهه حقیقت، دایانا الههی حقیقت، واندی، واندر گرل، شاهزاده آمازون و غیره.
تیمها: All-Star Squadron، آمازونهای تمیسکیرا، ارتش بلک لنترن، دی. ای. او، دی. ام. ای، Deputy Lanterns، خانمهای خشمگین، خشمگینها، خدایان المپوس، اینسرجنسی، لیگ عدالت ۳۰۰۰، لیگ عدالت تاریخ، لیگ عدالت اروپا، لیگ عدالت آمازونها، لیگ عدالت آمریکا، جاستیس لیگ تسک فورس، لیگ عدالت متحد، لیگ عدالت بینهایت و غیره.
متحدان: آکانتا، مامور آزادی، ال پرت، آلانا دامینگز، الکساندر بزرگ، الیس، ال-استار، آلفا، آلتیا، امیزینگ من، آمیتیست، آنایا، انجل سانتیاگو، آنتیوپ، آفرودیت، آپولو، آکوامن، ارس، ارجنت، آرتمیس، ازتک، بری آلن، بتمن، بت وومن، بیست، بتی، بیگ باردا، بیل لومیس، بیلی بتسون، برد بوی، بیشاپ، قناری سیاه، بلک نایت، بلک لایتنینگ، بلک پنتر، بلک تورن، بلک والکن، بوش مستر، کنون بال و غیره.
دشمنان: ابرا کادابرا، ایس، ادولف هیتلر، الکس لوتر، امیزینگ گریس، امیزو، اندرس کادولو، انجل من، آنتی مانیتور، آپولو، ارک، ارس، آرماگدون، آرمک، آرتمیس، آرتور لایت، اتومیکا، بارمی باگر، بیزارا، بلک مانتا، بلک شیلد، بلاک باستر، بلو آیس، بانی هافمن، برینیاک، برین استورم، برین ویو، بوش مستر، کاپیتان کلد، کاپیتان تاندر، کارمن لینو، چیتا، کشیر، سرسی، کلی فیس، کلاک کینگ، کانستراکت، کاپر هد، کریستال فراست و غیره.
همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، داستان اصلی منشاء واندر وومن به این صورت بود که او توسط مادر خود یعنی ملکه هیپولیتا از خشت و گل درست شد و بعد هم به عنوان یک آمازونی، زندگی را دریافت کرد. علاوهبر این، او یک سری قدرتهای ابرانسانی را هم از طرف خدایان یونانی به عنوان هدیههای بزرگی، دریافت کرد. اما در سالها اخیر، شرکت دی سی داستان گذشتهی او را تا حد زیادی دستخوش تغییرات قرار داد. به این صورت که او دیگر دختر زئوس و هیپولیتا محسوب میشد. او بعد از متولد شدن، توسط مادر خود و خالههایش به نام «آنتیوپ» و «منالیپ» بزرگ شده بود. این شخصیت در طی دهههای گذشته، به شکلهای مختلفی به تصویر کشیده شده بود که ماجراهای متفاوتی را پشت سر میگذاشت؛ به طور مثال او در اواخر دهه ۱۹۶۰ قدرتهای ابرانسانی خود را به طور کامل از دست داد؛ در دهه ۱۹۸۰ هنرمندی به نام جرج پرز یک ظاهر ورزشی به این شخصیت داد و تاکید زیادی بر روی خلق و خوی آمازونی او داشت.
او در این زمان، مجموعه بزرگی از فناوریهای پیشرفته داشت؛ چیزهایی مانند کمند حقیقت، یک جفت مچبند غیرقابل نابودی و آسیبناپذیر، یک تیارا که به عنوان یک شیء پرتابی مورد استفاده قرار میگرفت و در داستانهای دیگر هم یک سری دستگاههایی که براساس فناوری خود آمازونیها ساخته شده بود. شخصیت واندر وومن در دوران جنگ جهانی دوم خلق شد؛ شخصیتی که در این داستان خلق شده بود، به نوعی به تصویر کشیده شده بود که با ارتش نیروهای محور مبارزه میکرد. او در همین حین، با یک سری ابرشرورهای رنگارنگ هم درگیریهایی پیدا کرده بود. البته ماجراهای او به همین مسائل ساده ختم نشد و به مرور زمان چیزهای دیگری مانند جنبههای مختلف شخصیت او، خدایان و درگیریاش با هیولاهایی که از اساطیر یونانی آمده بودند، مورد بررسی قرار میگرفتند. درست از همان زمانی که واندر وومن خلق شد و به دنیای کتابهای کمیک آمد، گروه بزرگی از دشمنان را دریافت کرد که در تلاش بودند تا سرزمین آمازون را از بین ببرند. افرادی مثل همان دشمنان کلاسیک یعنی ارس، «چیتا»، «دکتر پویزن»، «سرسی»، «دکتر سایکو» و «جایگانتا» و در کنار آنها هم دشمنان و شروران جدیدی مانند «ورونیکا کیل» و «فرست بورن». واندر وومن از همان ابتدا در گروههای ابرقهرمانی مختلفی مانند لیگ عدالت و جامعه عدالت دیده میشد.
ویلیام مولتون مارستون این شخصیت را با الهام از زن خود خلق کرده است تا نماد یک زن آزاد و موفق باشد
ظاهر واندر وومن در اوایل دوران طلایی کتابهای کمیک باعث شد تا او تبدیل به اولین قهرمان زن مهم و برجسته شود. خالق واندر وومن، به این دلیل او را خلق کرد که میخواست یک واکنش مخالف نسبت به حضور ابرقهرمانان برجسته مرد نشان دهد (در این زمان سوپرمن، بتمن و کاپیتان آمریکا خیلی روی بورس بودند). او امیدوار بود که خلق این شخصیت، بتواند منبع الهامی برای کودکان باشد و تعادلی را در جامعه آن زمان که تحت سلطه مردها بود، به وجود بیاورد. همانطور که بالاتر هم گفته شد، مارستون تا حد زیادی این شخصیت را با الهام از همسر خود و دستاوردهای او خلق کرد؛ کسی که در آن زمان که فعالیت و درس خواندن برای زنان بسیار سخت و دشوار بود، تحصلات دانشگاهی خود را با موفقیت به پایان برساند. در نتیجه، اولین مجموعه واندر وومن شامل تعداد زیادی از مقاله و آثار دیگری بود که سعی داشتند قدرت درونی زنان را بازگو کنند. به طور مثال مقالهای بود که در آن مسیرهای شغلی مختلفی را عنوان میکرد که زنان میتوانستند دنبال کنند یا حتی یک سری داستانی با نام Wonder Women of History وجود داشت که زنان موفق و مشهوری را معرفی میکرد.
مارستون بالاخره این شخصیت را در قسمت ۸ سری کتاب کمیک All-Star Comics که در سال ۱۹۴۱ منتشر شده بود، معرفی کرد. او در مجموعه Sensation Comics در سال ۱۹۴۱، نقش اصلی را در اختیار گرفت و همچنین اولین کتاب اختصاصی او هم در سال ۱۹۴۲ منتشر شد. این شخصیت محبوب در ۶۹۷۷ کتاب کمیک حضور داشت که در هیچکدام از آنها جان خود را از دست نداده است. تاریخ تولد این کاراکتر هم در کتابهای کمیک، ۲۱ مارس ۱۸۸۱ عنوان شده است. علاوهبر این، مارستون در سال ۱۹۴۳ این حرف را درباره شخصیت خود زد:
دیگر حتی دختران هم نمیخواهند همان دختر باقی بمانند. زیرا نمونه اولیهای که از زنان و زنانگی در ذهن ما وجود دارد، فاقد نیرو، قدرت و اقتدار است. آنها نمیخواهند دختر باشند زیرا دوست ندارند درست همانند زنان خوب، حساس و لطیف، مطیع و صلح دوست باشند. ویژگیهای زنان قوی به خاطر ضعفی که دارند، مدام نادیده گرفته میشود و حقیر شمرده میشود. راهحل واضح و آشکار این ماجرا هم این است که شخصیت زنانهای خلق شود که تمام قدرت سوپرمن را درون خودش داشته باشد؛ زنی که در کنار قدرت، تمام زیبایی و خوبیهای یک زن عالی را هم داشته باشد.
به خاطر فرمتی که اکثر کتابهای کمیک دوران طلایی داشتند، بخش زیادی از خط داستانیهایی که در آن زمان و برای تمام شخصیتها نوشته میشدند، تقریبا یکی و شبیه به هم بودند؛ از جمله خط داستانیهای واندر وومن. اگر بخواهیم به عبارت دقیقتر این موضوع را بیان کنیم، در آن زمان اصلا خط داستانی خاصی وجود نداشت بلکه تمام قسمتها فقط دارای دو یا سه داستان خاص بودند. تمامی این داستانها به یک روش آغاز و به یک روش هم به پایان میرسیدند. به همین دلیل هم هیچ مجموعه و داستان خاصی برای واندر وومن وجود نداشت، تا اینکه او به دوران نقرهای رسید. در این دوران، این شخصیت با تحولات مختلفی روبهرو شد. به طور مثال او با دشمنان مشترکی مانند «کبرا» وارد نبرد شد. حال فرمت تغییر یافتهای که برای این شخصیت در نظر گرفته شده بود، باعث شد تا او توانایی این را داشته باشد که به عنوان یک شخصیت رشد و تحول بیشتری را به دست آورد. با این حال، داستانهای دوران نقرهای هم که حول محور واندر وومن بودند، به چند دسته تقسیم میشود؛ داستانهای محروم، انجام آزمایشهای مختلف برای ورود مجدد به لیگ عدالت، یک داستان طلایی درباره کارهای او در طی جنگ جهانی دوم، ماجراجوییهای او به عنوان یک فضانورد ناسا، شکار کبرا و در نهایت هم بازگشت استیو ترور و سیاستهای داخلی کار کردن در پنتاگون.
معروفترین و مشهورترین داستانی هم که واندر وومن تا امروز در آن شرکت داشته، For the Man Who Has Everything نام دارد؛ یک داستان خاص که بیشتر بر روی سوپرمن تمرکز دارد اما واندر وومن به همراه بتمن هم در آن حضور دارند. اولین خط داستانی مهم که او بخشی از آن محسوب میشد، بحران در زمینهای بینهایت بود. مجموعهای که زیر نظر پرز منتشر میشد هم خط داستانیهای جذاب زیادی نداشت اما اطلاعات بیشتری را درباره او مشخص کرد. ورود او به دنیای مردان و انسانها، بیشتر به این خاطر بود که یک جنگ هستهای را که توسط ارس آغاز شده بود، متوقف کند. بعدها که مجموعه واندر وومن را نویسندهی دیگری در دست گرفت، او تا حدودی تغییر کرد. در این دوران، دایانا با جنایتهای سازمانیافته در بوستون برخورد میکرد و با افرادی مانند «ارس بوچانان» و «وایت مجیشن» هم روبهرو شد. در طی خط داستانی ساعت صفر، داستان متفاوتی از گذشته دایانا مطرح شد. در این خط داستانی، این آرتمیس بود که حق واندر وومن بودن را دریافت کرد.
واندر وومن بعد از شکست دادند ارس یا همان وار، لقب خدای جنگ (الهه جنگ) را کسب کرد
این ماجرا به گونهای پایان یافت که دایانا بعد از اینکه آرتمیس به قتل رسید، با وایت مجیشن مبارزه کرد. مجموعه جان بایرن هم آنچنان خط داستانیهای مهم و خاصی نداشت؛ البته به جز مرگ دایانا و نمایش اینکه چگونه مرگ او بر روی دیگران تاثیر گذاشته است. دایانا به محض اینکه به دنیای کمیک بازگشت، با یک شرور جدید به نام «Devastation» برخورد کرد؛ کسی که اغلب اوقات به مبارزه با او میپرداخت. او همچنین در این دوران، مسئولیت یک دختر جوان به نام «کاساندرا سندمارک» را هم در دست گرفت (کسی که بعدها تبدیل به واندر گرل شد). واندر وومن به عنوان یکی از شخصیتهای برجستهی دنیای دی سی، نقش مهمی را در کراس اورهای بزرگ مانند Our Worlds at War و همچنین Joker’s Last Laugh را ایفا کرد. زمانی که روکا داستانهای واندر وومن را در دست گرفت، یک سری خط داستانیهای مهم و به یاد ماندنی به وجود آمدند. از جمله آنها میتوان به Stoned و خط داستانی فداکاری سوپرمن که در قسمت ۲۱۹ سری کتاب Wonder Woman به پایان رسید و منجر به کشته شده مکسول لرد به دست دایانا شد، اشاره کرد.
واندر وومن خیلی کم و جزئی با مجموعه 52 در ارتباط بود. او در دنیای One Year Later که بعد از رویداد بحران بینهایت اتفاق افتاده بود، تبدیل به یکی از اعضای Department of Metahuman Affairs شد. به یاد ماندنیترین خط داستانی این شخصیت در این برهه زمانی، ماجرای Amazons Attack بود. اکثر طرفداران هم اعتقاد دارند که این خط داستانی نه خیلی جذاب بود، نه خیلی به عمق شخصیتها پرداخته شده بود. بعد از اینکه گیل سایمون مسئولیت مجموعه را در دست گرفت، چند خط داستانی خوب و جذاب به وجود آمدند. مهمترین آنها هم Rise of the Olympian و همچنین Warkiller بودند. بعد از رفتن گیل سایمون، این شخصیت دوباره در خط داستانی Odyssey ظاهر شد؛ جایی که باید کشف میکرد چه کسی است و چه بلایی سر زندگی او آمده است. در این دوران او در خط داستانی Blackest Night هم حضور پیدا کرد؛ او اولین بلک لنترن محسوب میشد و بعدها هم تبدیل به یک Star Sapphire شد. در پی ماجرای فلش پوینت، دایانا جامعه آمازونهای نابود شده را هدایت کرد و آنها با کمک هم در انگلستان مستقر شدند؛ آن هم بعد از اینکه با آتلانتینیها به رهبری آکوامن، نبرد بزرگی داشتند.
- خدایان و فانیها:
خدایان، به رهبری آتنا، آمازونها را خلق و در یونان مستقر کردند تا آرمانهای خودشان را تحقق ببخشند. هدف آنها این بود که انسانها را با خودشان همراه کنند و در مسیر درست قرار دهند. رهبر آمازونها که اشتیاق زیادی برای داشتن یک بچه احساس میکرد، تصمیم گرفت که کودکی را از گل به وجود بیاورد و از خدایان بخواهد که به او زندگی اعطا کنند. خدایان هم که این خواسته قلبی هیپولیتا را شنیدند، این کودک را زنده کردند و هدیه گایا و نعمت زندگی را به او بخشیدند. این کودک با داشتن قدرتهای مختلفی که خدایان به او داده بودند، بزرگ شد و به دایانا از تمیسکیرا تبدیل شد. زمانی که او به سن بزرگسالی رسید، اوراکلِ آمازونها تصویری از آینده را دید که در آن خدایان و بشریت در یک خطر بزرگ که توسط ارس به وجود آمده بود، قرار داشتند.
خیلی زود، خدایان به سراغ آمازونها آمدند و آنها را موظف کردند که یک مسابقه را برگزار کنند و در پایان آن یک قهرمان را برگزینند؛ قهرمانی که قرار بود در آینده، آنها را از رستاخیز حفظ کند. دایانا مقابل آرزوی مادرش ایستاد، در این مبارزه شرکت کرد و پیروز شد. آتنا هم به خاطر این پیروزی، سلاحی را برای او فرستاد؛ کمند حقیقت که توسط هفائستوس و از کمربند گایا ساخته شده بود. در همان برهه از زمان، استیو ترور هم به تمیسکیرا آمد؛ آن هم به خاطر دسیسههای ارس که قصد داشت آنجا را بمبگذاری کند. دایانا نقشههای او را از بین برد و ترور را نجات داد. بعد از این ماجراها دایانا تصمیم گرفت که به دنیای انسانها برود و ارس را متوقف کند. به همین ترتیب، استیو ترور را هم با خود به آمریکا برد. زمانی که او به بوستون رسید، با فردی به نام «پروفسور جولیا کاپاتلیس» ملاقات کرد. دایانا بعد از نبرد با یک هیولا به نام «دیکی» که توسط «فوبوس»، یکی از پسران ارس فرستاده شده بود، به همراه جولیا و استیو به نقشه ارس پی برد: ارس قصد داشت که یک جنگ هستهای را در سرتاسر دنیا به راه بیاندازد.
این گروه، به همراه یکی از دوستان استیو به نام «مکیلیس» به پایگاه نظامیای که سربازان ارس در آن قرار داشتند، رفتند. آنها در تلاش بودند که هم کنترل این پایگاهها را در دست بگیرند و هم جنگ هستهای را متوقف کنند. در همان زمان، خود ارس ظاهر شد و نقشه اصلی خود را آشکار کرد: او قصد داشت که این جنگ را به وجود بیاورد تا خودش را قدرتمندتر کند تا بلکه به این طریق بتواند زئوس را از جایگاه پادشاه المپوس، خلع کند. دایانا که نتوانست از لحاظ فیزیکی او را شکست بدهد، کمند مخصوص خود را به دور ارس پیچید. دایانا با انجام این کار، حقیقت نابود کنندهای را که قرار بود او به ارمغان بیاورد، نشانش داد. ارس با دیدن این حقیقت تا حدودی نرم شد و از همین رو، دایانا هم به هدف اصلی خود رسید.
- چالش خدایان:
در این برهه زمانی، دایانا با فردی به نام «باربارا ان مینروا» برای اولینبار ملاقات کرد. مینروا که کمند دایانا را دیده بود، دوست داشت آن را به دست بیاورد. به همین دلیل هم دایانا را فریب داد تا باور کند که او کمربند گایا را که برای آنتیوپ بود، در دست دارد. مدت زیادی طول نکشید که دایانا به حقیقت این فریب پی برد و با خشم بسیار زیادی از آن خانه خارج شد. جولیا کاپاتلیس که شاهد این اتفاقات بود، به سمت چیتا شلیک کرد و خطر او را از خودشان دور کرد. دایانا بعد از این ماجراها به سرزمین تمیسکیرا بازگشت. زئوس که تا حدودی از دست دایانا عصبانی شده بود، از او خواست تا به صورت رو در رو، با او ملاقات کند اما دایانا این ملاقات را نپذیرفت. زئوس که به خاطر این رد شدن بیشتر عصبانی شده بود، دایانا را به یک ماموریت فرستاد؛ این ماموریت هم چیزی نبود جز Challenge of the Gods، که در زیر تمیسکیرا و فراتر از Doom's Doorway قرار داشت.
دایانا نه تنها در این چالش پیروز میدان شد، بلکه هرکول را هم نجات داد. هرکول برای ۳۰۰۰ سال قبل در آن جهنم قرار داشت و از یک مجازات ابدی رنج میبرد. البته هیپولیتا هم در این ماجرا به دایانا کمک کرد و هرکول را نجات داد زیرا به دنبال دختر خود رفته بود. در این خط داستانی، دایانا با روح مادر استیو ترور یعنی دایانا ترور هم ملاقات کرد (نام دایانا براساس این شخصیت انتخاب شده بود). دایانا ترور پیش از تولد دایانا به سرزمین تمیسکیرا آمده بود و در راه دفاع از آن، جان خود را از دست داده بود. در طی همین دوران بود که مشخص شد، فردی به نام «گاد پن» یکی از ماموران من هانترها محسوب میشود. زئوس که شاهد تمام زحمات دایانا بود، او را بخشید و از طرف دیگر هم آمازونها، هرکول را به خاطر جنایتهایی که علیه آنها انجام داده بود، بخشیدند.
- اولین نبرد با سرسی:
دایانا بعد از نبردی که با «سیلور سوان» داشت، به یونان رفت تا با جولیا که در آنجا مستقر شده بود، ملاقات کند. دایانا در آنجا با یکی از دوستان جولیا که اپیگرافینویس مشهوری به نام «استاوروس کریستادولودو» ملاقات کرد. در همین لحظه، یک توطئه نشان داده شد که یک زن مرموز و ناشناخته هم پشت آن قرار داشت. او در یک مکان نامعلوم سکونت داشت و نقشهای را طراحی میکرد. این زن مرموز با خدمتکار خودش که نام «میکس» مشغول صحبت درباره حضور دایانا و همچنین اینکه چگونه این اتفاق میتواند یک تهدید باشد، بود. باز هم در همین لحظه مشخص شد که یک گروه شورشی وجود دارند و آنها به طور مخفی مشغول مبارزه با نیروهای جادوگر بودند؛ گروهی که توسط مردی به نام «گرگوری» هدایت میشد. ظاهرا این مرد که رهبری گروه شورشی را در دست داشت، فرزند پسر خود را به خاطر هیولاهای این جادوگر از دست داده بود. آن زن مرموز که همین جادوگر بود، از خدمتکاران خود استفاده میکرد تا آنها را به شکل حیوانات بکند. او قصد داشت تا با انجام این کار، دشمنان خود را که در این گروه شورشی بودند، از بین ببرد.
دستبندهایی که دایانا استفاده میکند، قدرت زیادی دارد اما در عین حال هم دشمنان را در برابر خشم و قدرت فوقالعاده زیاد این آمازون در امان نگه میدارد
این گروه شورشی دو عضو با نامهای «کاتینا» و «اسپایروس» هم داشتند. اعضای این گروه در تلاش بودند تا به صورت فعال، سایر پیروان این جادوگر را پیدا کنند و از طرف دیگر هم مراقب این باشند که دایانا در معرض خطر آنها قرار نگیرد. دایانا در حالی که بر روی یک قایق قرار داشت، توجهاش به سمت یک جزیره کوچک جلب شد و به سمت آن رفت. او یک حضور عجیب و غریب را بر روی آن جزیره احساس کرد و به نوعی هم توسط فرد مرموزی که در آنجا زندگی میکرد، از لحاظ فیزیکی مورد حمله قرار گرفت؛ این حمله برای این بود تا به نوعی به دایانا هشدار داده شود. اما همین اتفاق باعث شد تا او در همان نقطه از هوش برود. زمانی که دایانا در بیمارستان به هوش آمد، متوجه شد که توسط دوستانش احاطه شده است. آنها مدام به این موضوع فکر میکردند که آیا آن ماگیا است یا خیر؛ ماگیا یک طلسمی بود که برخی تصور میکردند که یک موهوم پرستی ناب است. گفته شده است که ماگیا از یک جزیره مرموز و ناشناخته آمده است؛ گفته شده که در آن جزیره، یک جادوگر هم زندگی میکند.
در همان لحظه، جولیا فردی به نام «تئوفیلیوس ونتوراس» را به دایانا معرفی کرد که یکی از ثروتمندترین افراد همان منطقه محسوب میشد. او در اصل یکی دیگر از سربازان همان جادوگر بود. این فرد دایانا و دوستانش را فریب داد تا اینگونه فکر کنند که آن جادوگر، تنها یک زن تنها و ثروتمند است و اصلا افسانههایی که درباره ماگیا یا خود جادوگر مطرح شده است، صحت ندارند. هنوز مدت زیادی نگذشته بود که استاوروس به ملاقات گرگوری رفت. گرگوری در این ملاقات، طوماری را که اعضای گروهش از آن جزیره پیدا کرده بودند، به استاوروس داد؛ طوماری که ممکن بود اطلاعات مخفیای را درباره آن جادوگر ارائه کند. در همین حین، میکس خبر مرگ پسر ونتوراس را به او داد و به نظر میآمد که او توسط اعضای گروه شورشی به قتل رسیده است. همین اتفاق باعث شد تا او به دنبال انتقام از همان شورشیها و مهمتر از همه دایانا باشد. به همین ترتیب، آنها تبدیل به هیولا شدند و به سمت دایانا حمله کردند.
دایانا بلافاصله با نیروهای جادوگر مبارزه کرد اما توسط خود جادوگر شکست خورد. جولیا که در همین حین طومار را به دست آورده بود، بلافاصله مشغول به کار شد تا آن را رمزگشایی کند و به همین ترتیب هم با پی بردن به نقطه ضعف جادوگر، دایانا را نجات دهد. جادوگر بعد از اینکه دایانا را به قلعه خود منتقل کرد، نشان داد که او سرسی است؛ یک جادوگر که روح هکاته، خدای ماه را در اختیار دارد. آنها در مسیری قرار داشتند که در پایان آن قرار بود کل دنیا را به هرج و مرج بکشانند. او برای دایانا توضیح داد که دقیقا چه اتفاقی برای خالهاش یعنی آنتیوپ که توسط خود سرسی کشته شده بود، افتاده است. سرسی گفت که وجود دایانا، برای ماموریتی که او دارد، یک تهدید محسوب میشود. زیرا هدف نهایی دایانا این است که صلح و برابری میان انسانها را ترویج بدهد. سرسی قصد داشت که دایانا را به قتل برساند اما توسط جولیا و شورشیها متوقف شد. جولیا توانسته بود طومار را رمزگشایی کند و دیگر میدانست چگونه حملات و تهدید این جادوگر را دفع کند. اما آنها توسط سرسی به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و تا آستانه مرگ پیش رفتند. اما در همین حین بود که او به طرز مشکوکی توسط یک نیروی ناشناخته احضار شد و از جزیره بیرون رفت؛ بعدها مشخص شد که این نیروی ناشناخته در اصل همان خدای هرمس بوده است.
- The New 52:
در این برهه زمانی، زئوس زنی به نام «زولا» را باردار کرد. از آنجایی که هرا به شدت از این اتفاق عصبانی شده بود، تصمیم داشت تا او را به قتل برساند اما از طرف دیگر هم هرمس در تلاش بود تا از زولا محافظت کند. به همین دلیل هم هرمس، این زن را به آپارتمان واندر وومن فرستاد تا او وظیفه محافظت را در اختیار داشته باشد. واندر وومن به همراه هرمس و زولا به تمیسکیرا رفتند. همانجا بود که ملکه هیپولیتا برای دایانا توضیح داد که پدر واقعی او زئوس است. دایانا که حسابی از شنیدن این حقیقت عصبانی شده بود، تمیسکیرا را ترک کرد. از طرف دیگر هم که هرا این واقعیت را متوجه شده بود، بلافاصله با عصبانیت، خود را به تمیسکیرا رساند. واندر وومن خیلی زود به این نتیجه رسید که ترک کردن سرزمینش کار اشتباهی بوده است اما به محض اینکه برگشت، متوجه شد که مردم تبدیل به مار شدهاند؛ البته به جز هیپولیتا که تبدیل به سنگ شده بود. در حالی که واندر وومن، هرمس و زولا در یک کافه حضور داشتند، فردی به نام «لنوکس» به آنجا آمد؛ این مرد میدانست که زولا از زئوس باردار است و از هویت واندر وومن و هرمس هم خبر داشت.
لنوکس به واندر وومن اطلاع داد که او برادر دایانا است. در همین برهه زمانی بود که «هیدز»، زولا را فریب داد و او را ربود. او با دایانا معاملهای کرد که اگر او وظیفه خود را انجام میداد، میتوانست دوباره زولا را پس بگیرد. مدت کوتاهی بعد از این اتفاق، دایانا تصمیم گرفت که به همراه هرمس به دنیای زیرزمینی برود و زولا را پیدا کند. هیدز که انتظار آمدن آنها را میکشید، روحهایی را به سراغ آنها فرستاد تا وقت آنها را بگیرند و به دایانا و هرمس حمله کنند. آنها بعد از اینکه این روحها را شکست دادند، وارد جنگی شدند و بعد هم کلبهای را پیدا کردند که شباهت زیادی به خانه زولا داشت. آنها به محض اینکه زولا را پیدا کردند، هیدز را مقابل خود دیدند. هیدز آنها را آزاد کرد اما پیش از اینکه بتوانند فرار کنند، با اسلحه اروس خود به سمت واندر وومن شلیک کرد. دایانا، هرمس و زولا را مجبور کرد که آنجا را ترک کند و خودش به تنهایی در کنار هیدز بماند؛ هیدز با انجا این کار قصد داشت که دایانا را تبدیل به عروس خود بکند.
زمانی که دایانا در حال آماده شدن برای ازدواج با هیدز بود، کمند خود را به او داد و اعلام کرد که اگر هیدز او را واقعا دوست دارد، باید با نگه داشتن کمند آن را اعتراف کند. دایانا که میدانست این عشق واقعی نیست، از آنجا فرار کرد و حتی به عنوان تلافی، به سمت هیدز شلیک هم کرد. بعد از این ماجراها، او با آپولو و آرتمیس هم برخورد کرد. در همین حین نبردی رخ داد که در پایان آن منجر به دستگیری زولا شد. هرمس و دایانا توسط دستگاه مخصوصی به المپوس رفتند و بعد هم این اتفاقات رخ دادند: هرمس به دایانا توانایی پرواز کردن را داد و دایانا هم مدل خدایی خود را به الهه آرتمیس نمایش داد؛ او نشان داد که اگر دستبندهای خود را در بیاورد، قدرتش چندین برابر میشود. زمانی که دایانا به زمین بازگشت، با زولا برخورد کرد. زولا اعلام کرد که هرمس کودک او را ربوده است. این دو نفر بعد با هرا برخورد کردند و متوجه شدند که توسط آپولو به زمین تبعید و تبدیل به یک انسان فانی شده است.
قدرتهای واندر وومن، نتیجه نعمتهایی است که او از طرف خدایان دریافت کرده است؛ البته در نسخه مدرن اینگونه به نظر میرسد که او قدرتهایش را به خاطر اجداد الهی خود به دست آورده است. اما مهمترین نکتهای که درباره قدرتهای او وجود دارد، آموزشهای «انرژی مغز» است. تواناییهای او تا حد زیادی از تربیت و آموزشی که در جامعه رزمی آمازونها دیده است، سرچشمه گرفته میشود. او یکی از قدرتمندترین ابرقهرمانان دنیای دی سی به حساب میآید.
- قدرت ابرانسانی:
سطح قدرت ابرانسانی او آنقدر بالا است که میتوان آن را با قدرت خود زمین برابر دانست. او از لحاظ قدرتی با قدرتمندترین شخصیتهای دی سی مانند سوپرمن یا کاپیتان مارول، در یک سطح قرار دارد. از همین رو، او قادر است که هزاران تن را با کمترین تلاش بلند کند یا تکان دهد. در یک خط داستانی، واندر وومن توانسته پاور گرل را در یک نبر تن به تن، شکست دهد؛ آن هم زمانی که تلاش میکرد تا او را از کنترل ذهنیاش خلاص کند. در یک موقعیت خاص، او به همراه سوپرمن و مارشن من هانتر توانست سیاره زمین را تکان بدهد. در مجموعه New 52، واندر وومن با مبارزهاش با یک خدا، سطح جدیدی از قدرت خود را به نمایش گذاشت. ما در این خط داستانی متوجه شدیم که در اصل این مچبندهای واندر وومن هستند که قدرتهای او را تحت کنترل قرار میدهند و از دشمنان او محافظت میکنند. در نبردی که او با سوپر گرل داشت، همه تصور میکردند که این دو از لحاظ قدرتی با هم برابر هستند؛ تا اینکه واندر وومن در حالی که هنوز دستبندهای خود را داشت، سوپر گرل را شکست داد.
- سرعت ابرانسانی:
تا به امروز، اصلا مشخص نشده که حداکثر سرعت واندر وومن تا چه حد است. اما او با میل خودش وارد اسپید فورس شده است و نشان داده که میتواند سرعت خود را حداقل تا سرعت نور، افزایش بدهد. فلش اعلام کرده که واندر وومن خیلی راحت میتواند خود را به او برساند؛ به طوری که حتی او میتواند سرعت خود را از هایپرسونیک هم بالاتر ببرد. او نشان داده که میتواند با برخی از سریعترین شخصیتهای دنیای دی سی یعنی جسی کوییک هم مسابقه بگذارد. او در خط داستانیهای مختلف نشان داده که میتواند دشمنان خود را خلع سلاح کند، در یک چشم به هم زدن آنها را دستگیر و زندانی کند، با وایت مارشن و «Genocide» رقابت کند و پیش از اینکه امیزو بتواند حتی یک کلمه را به پایان برساند، او را شکست دهد. مهارتهای او در زمینه مبارزه و همچنین رفلکسهایش آنقدر حرفهای و ماهرانه است که حتی افرادی مانند سوپرمن را هم شگفتزده میکند.
- استقامت و آسیب ناپذیری:
دایانا اولین واندر گرل محسوب میشود و بعدها هم مسئولیت کاساندرا سندمارک را که واندر گرل بعدی بود، برعهده گرفت
در دوران بعد از عصر طلایی و همچنین پیش از مجموعه 52، دیمیتر (یکی از الهههای زمین) مصونیت در برابر تابش و همچنین سرمای فضای را به واندر وومن اعطا کرد. او تا حد زیادی میتواند در برابر آتش و درجه حرارت بسیار بالا مقاومت کند. او در خط داستانیهای مختلف نشان داده که میتواند در برابر آتش، گدازه، انفجارهای حرارتی، آتش جهنم و حتی نگاه بسیار داغ سوپرمن هم مقاومت کند. با این حال، آسیب ناپذیری او هم یک محدودیتی دارد و دایانا نمیتواند در برابر سلاحهای بسیار تیز و آسیب زننده مقاومت کند. واندر وومن میتواند با دشمنانی مانند سوپرمن یا خدایان به صورت تن به تن مبارزه کند و حتی در برابر آسیبهای بسیار بزرگی که از طرف آنها متحمل میشود، مقاومت کند. واندر وومن مقاومت بسیار بالایی در برابر حملات جادویی و آسیبهای این چنینی دارد. لازم به ذکر است که واندر وومن برای زنده ماندن اصلا نیازی به غذا خوردن یا خوابیدن ندارد و میتواند نفس خود را برای چندین ساعت متوالی زیر آب نگه دارد. واندر وومن میتواند تا زمانی که جان خود را از دست میدهد، مبارزه کند. او اصلا نیازی به استراحت کردن ندارد.
- جاودانگی:
در ابتدا، واندر وومن فقط تا زمانی جاودان محسوب میشد که در سرزمین تمیسکیرا باقی میماند. زمانی که او این جزیره را ترک کرد، قدرت جاودانگی خود را هم از دست داد. با این حال، نسخه کنونی این شخصیت، هنوز هم یک جاودان واقعی به شمار میرود؛ زیرا ماهیت الهی او و این حقیقت که او دختر هیپولیتا و زئوس است، باعث میشود که او یک شبه خدا باشد.
- پرواز:
واندر وومن این توانایی خود را از هرمس دریافت کرد و میتواند با سرعت خیلی بالا پرواز کند. در دوران نقرهای، او توانایی پرواز کردن را نداشت و مجبور بود که به توانایی آمازونی خود برای سوار شدن بر روی جریانهای هوایی و هواپیمای نامرئی خود تکیه کند. واندر وومن میتواند با سرعت هایپرسونیک پرواز کند و خود را به سطح سوپرمن برساند.
- فاکتور بهبودی:
در موارد نادر که واندر وومن آسیب میبیند، بدن او خیلی زود خودش را از هرگونه آسیبی خلاص میکند و در زمان فوقالعاده کمی زخمها را بهبود میبخشد.
- دانش الهی:
در ابتدا و در دوران طلایی، دانش دایانا عمدتا شامل اطلاعات عمیقی از احساسات انسانها میشد. زمانی که او برای اولینبار در دنیای مردان ظاهر شد، آنقدر خوب و سریع انگلیسی را یاد گرفت که میتوانست تنها برای چند ساعت با افراد مختلف صحبت کند. این موضوع به تواناییهای تاکتیکی او هم کمک زیادی کرد. او در کنار مارشن من هانتر و بتمن، از باهوشترین و خردمندترین اعضای لیگ عدالت آمریکا به شمار میرود.
- حسهای پیشرفته:
بینایی، شنوایی، چشایی، لامسه و بویایی واندر وومن در یک سطح ابرانسانی قرار دارد. او از شنوایی و دید در شب فوقالعادهای برخوردار است. او حتی نشان داده که میتواند دشمنان خود را با استفاده از بویشان، ردیابی کند (خصوصا در محیطهای طبیعی). واندر وومن چشم شکارچیان را دارد که به او اجازه میدهد تا همیشه مسافتهای دور را ببیند و دقیق تیراندازی کند.
- قدرتهای الهی دیگر:
در برههای از زمان، او میتوانست در تاریکی و همچنین داخل توهمات را ببیند. همین توانایی باعث شده بود تا او در برابر تله پاتی مقاوم باشد. واندر وومن به خاطر هوشی که دارد، میتواند سریعتر از یک انسان معمولی زبانها را بیاموزد و میتواند با حیوانات هم صحبت کند. او نشان داده که میتواند برای صحبت با خدایان و همچنین درخواست کمکهای ویژه، وارد سطح خیالاندیشی و استرال هم بشود.
- قدرتهای خدای جنگ:
جالب است بدانید که واندر گرل هم درست همانند قهرمانان خیلی زیادی، برای چند سال قدرتهای خود را از دست داده بود
دایانا بعد از کشتن مربی خود یعنی «وار» یا همان جنگ، لقب خدای جنگ را در اختیار گرفت. بعد از این اتفاق، مشخص شد که او قدرتها و تواناییهای جدیدی به دست آورده است. او حالا دیگر میتواند از طریق تله پاتی با تمام سربازانی که بر روی سیاره زمین داشت، ارتباط برقرار کند و آنها را تحت کنترل بگیرد؛ زیرا او بزرگتری رهبر این سربازان محسوب میشد. او توانایی این را داشت که سربازهای مرده را به زندگی بازگرداند تا در کنار او مبارزه کنند؛ البته دایانا خودش این کار را انجام نداد اما از آنجایی که فرد قبلی این توانایی را داشت، مشخص شد که او هم میتواند.
تجهیزات:
شاهزاده دایانا یا همان واندر وومن، تجهیزات مختلفی دارد که تواناییهای جذابی را در اختیار او قرار میدهد. در این بخش به معرفی کوتاهی از آنها میپردازیم:
- کمند حقیقت:
این کمند مردم را مجبور میکند که حقیقت را بگویند. این طناب توانایی بازگرداندن خاطرات از دست رفته، از بین بردن توهمها یا ایجاد توهمها را هم دارد. جالب است بدانید که کمند میتواند بدن نگهدارندهی خود را درمان کند، جنون را از بین ببرد و از کسانی که اطرافش قرار دارند، در برابر حملات جادویی محافظت کند. دایانا میتواند با استفاده از این طناب، لباس خود را هم تغییر دهد؛ البته تا زمانی که آن لباس در «فرکانس مناسب» کمند باشد. کمند غیرقابل نابودی است و در نبرد کاربرد زیادی دارد؛ از آسیب رساندن به جسم گرفته تا حمله کردن به روح دشمنان.
- دستبندهای پیروزی:
این دو دستبند کاملا غیرقابل نابودی هستند؛ زیرا از باقیماندهی سپر مخصوص زئوس ساخته شدهاند. واندر وومن میتواند با استفاده از آن، اشیاء پرتابی، شمشیرها، مشتها یا هرگونه حملات مختلف دیگر مانند پرتوهای امگای دارک ساید را خنثی کند یا حتی آنها را به سمت خودشان برگرداند. زمانی که دایانا دستانش را روی یکدیگر قرار میدهد، این دستبندها خودشان یک سپر پر انرژی را هم به وجود میآورند. در رویدادهای اخیر دایانا آموخته است که چگونه رعد و برق جادویی و نابود کننده را از دستبندهایش ساطع کند. این رعد و برق زیر آب هم کار میکند و حتی خدایان و الههها را هم تحت تاثیر قرار میدهد. در برههای از زمان، این دستبندها برای کنترل کردن آمازونها مورد استفاده قرار میگرفت. زیرا زمانی که یک آمازون دستبندهای خود را از خودش جدا کند، به یک خشم غیرقابل کنترل میرسد که تمام قدرتش را رها میکند.
در انتها به چند مورد از انیمیشنها و بازیهایی و آثاری اشاره میکنیم که شخصیت دایانا پرینس/واندر وومن در آن حضور داشت:
- فیلم Batman v Superman: Dawn of Justice محصول سال ۲۰۱۶ با بازی گل گدوت
- فیلم Wonder Woman محصول سال ۲۰۱۷ با بازی گل گدوت
- فیلم Justice League محصول سال ۲۰۱۷ با بازی گل گدوت
- فیلم تلویزیونی Wonder Woman محصول سال ۱۹۷۴ با بازی کتی لی کرازبی
- سریال Wonder Woman محصول سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ با بازی لیندا کارتر
- انیمیشن The Lego Movie محصول سال ۲۰۱۴ با صداپیشگی کوبی اسمالدرز
- انیمیشن The Lego Batman Movie محصول سال ۲۰۱۷ با صداپیشگی کوبی اسمالدرز
- انیمیشن The Lego Movie 2: The Second Part محصول سال ۲۰۱۹ با صداپیشگی کوبی اسمالدرز
- انیمیشن Teen Titans Go! To the Movies محصول سال ۲۰۱۸ با صداپیشگی هالزی
- بازی Injustice: Gods Among Us محصول سال ۲۰۱۳ با صداپیشگی سوزان آیزنبرگ
- بازی Injustice 2 محصول سال ۲۰۱۷ با صداپیشگی سوزان آیزنبرگ
- بازی Lego Batman 2: DC Super Heroes محصول سال ۲۰۱۲ با صداپیشگی لورا بیلی
- بازی Lego Batman 3: Beyond Gotham محصول سال ۲۰۱۴ با صداپیشگی لورا بیلی
- بازی Lego Dimensions محصول سال ۲۰۱۵ با صداپیشگی لورا بیلی
- بازی Lego DC Super-Villains محصول سال ۲۰۱۸ با صداپیشگی سوزان آیزنبرگ
نظرات