شخصیت بلک پنتر به همراه یک پلنگ سیاه روی ساختمان

معرفی شخصیت بلک پنتر، تی چالا

جمعه ۴ مهر ۱۳۹۹ - ۲۲:۱۱
مطالعه 36 دقیقه
در این قسمت از سری مقاله معرفی شخصیت کتاب‌های کمیک، به سراغ پادشاه سرزمین واکاندا، خطرناک‌ترین مرد دنیا و پادشاه مرده‌ها یعنی تی چالا یا همان بلک پنتر می‌رویم.
تبلیغات

تی چالا، همان بلک پنتر است؛ پادشاه سرزمین واکاندا که یکی از پیشرفته‌ترین ملت‌های روی زمین، در زمینه فناوری محسوب می‌شود. او در میان باهوش‌ترین و بهترین هنرمندهای رزمی در سرتاسر جهان به حساب می‌آید. تی چالا یکی از اعضای قدیمی تیم انتقام جویان و همچنین یکی از اعضای گروه Illuminati محسوب می‌شود. او قدرت‌ها و توانایی را که دارد، ثروت، جایگاه و زندگی‌اش را صرف خدمت به تمام انسان‌های روی کره زمین کرده است. بلک پنتر یک شخصیت ابرقهرمانی محسوب می‌شود که در کتاب‌های کمیکی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر می‌شوند، حضور پیدا می‌کند. این شخصیت توسط نویسنده و ویراستاری به نام استن لی و نویسنده و هنرمندی به نام جک کربی خلق شده است.

او برای اولین‌بار در دوران نقره‌ای کتاب‌های کمیک و در قسمت ۵۲ سری کتاب کمیک Fantastic Four که در جولای سال ۱۹۶۶ منتشر شده بود، حضور پیدا کرد. نام واقعی بلک پنتر همان تی چالا است و در داستان‌های مختلف به‌عنوان پادشاه و محافظ سرزمین داستان و آفریقایی واکاندا به تصویر کشیده شده است. تی چالا به واسطه نوشیدن عصاره گیاهی دارویی قلب شکل و همچنین انجام مراسم‌های سنتی و باستانی سرزمین واکاندا، به توانایی‌های پیشرفته‌ای دست پیدا کرده است. علاوه‌بر این، او مهارت زیادی در زمینه‌های مختلف علوم، فعالیت‌های بدنی سخت، مهارت‌های مبارزه تن به تن و همچنین دسترسی به ثروت خیلی زیاد و فناوری‌های پیشرفته واکاندایی دارد.

بلک پنتر اولین ابرقهرمان آفریقایی‌تبار بود که در جریان اصلی کتاب‌های کمیک آمریکایی حضور پیدا کرد. او چندین سال قبل از اینکه دیگر ابرقهرمان‌های سیاه پوست دیگر شرکت مارول یعنی فالکون (سال ۱۹۶۹)، لوک کیج (۱۹۷۲) و بلید (سال ۱۹۷۳) و شرکت دی سی یعنی جان استوارت در قالب گرین لنترن (۱۹۷۱) خلق شوند، ظاهر شد. در یک خط داستانی خاص، هویت بلک پنتر در اختیار یک افسر پلیس چند نژادی شهر نیویورک یعنی «کسپر کول» قرار داده شد. کول که در ابتدا کار خود را به‌عنوان یک پیرو آغاز کرده بود، بعدها نام «وایت تایگر» را در اختیار گرفت و تبدیل به یک متحد برای تی چالا شد. برای مدت کوتاهی نقش بلک پنتر و همچنین رهبری سرزمین واکاندا در اختیار خواهر تی چالا یعنی «شوری» قرار داده شد. بلک پنتر به خاطر محبوبیت زیادی که به دست آورد، در آثار مختلف سینمایی، تلویزیونی و غیره حضور پیدا کرد. در سال ۲۰۱۱ سایت محبوب آی جی ان فهرستی از ۱۰۰ قهرمان برتر کتاب‌های کمیک تهیه کرد که بلک پنتر را در رتبه ۵۱ آن قرار داده بود.

شخصیت بلک پنتر کیست

مدت‌ها پیش، یک شهاب‌سنگ بسیار بزرگ که از یک ماده معدنی کمیاب ساخته شده بود، بر روی زمین و سرزمین واکاندا سقوط کرد؛ ماده معدنی‌ای که با نام ویبرانیوم شناخته می‌شد. اولین پادشاه واکاندا، بلک پنتر باشنگا، این ماده معدنی را مهار کرد و برای پرورش ملت خودش آن را مورد استفاده قرار داد. هزاران سال بعد از این اتفاق، در زمان تی چاکا که حالا بلک پنتر جدید بود و فرمانروای واکاندا محسوب می‌شد، سطح دستاوردهای فنی و اقتصادی این سرزمین به سطح خیلی بالایی رسیده بود. به‌طوری که حتی از حد و اندازه دنیای مدرن هم تا حد خیلی زیادی پیشی گرفته بود. به‌همین ترتیب، تی چاکا تصمیم گرفت که واکاندا را از بقیه جهان پنهان کند.

زیرا دوست نداشت که سرزمینش توسط افراد خارجی مورد دستکاری قرار بگیرد و تغییر کند. اولین همسر تی چاکا یعنی «نیامی» در زمان زایمان شاهزاده تی چالا جان خود را از دست داد. چند سال بعد، یک دانشمند هلندی به نام «یولیسیس کلاو» یک راه برای رسیدن به سرزمین واکاندا پیدا کرد. او یک سلاح مبتنی بر صدای ویبرانیوم ساخت و از آن استفاده کرد تا پادشاه تی چاکا را به قتل برساند. شاهزاده تی چالا که تنها فرزند این خانواده محسوب می‌شد و در آن زمان یک کودک بود، توانست همان سلاح صوتی را علیه خود کلاو استفاده کند و دست راست او را از بین ببرد. کلاو بعد از این اتفاق، از کشور فرار کرد و واکاندا را به دیگر بخش‌های جهان نشان داد و قسم خورد که انتقام می‌گیرد.

شاهزاده تی چالا بعدها، بعد از شکست دادن عموی خود یعنی «پادشاه سیان»، تبدیل به شاه این سرزمین شد. هر سال، مراسمی در واکاندا برگزار می‌شد که همه اعضای سلطنتی اجازه شرکت در آن را داشتند. هرکس که می‌توانست پادشاه کنونی را در یک نبرد تن به تن شکست دهد، می‌تواند تبدیل به پادشاه/ملکه جدید این سرزمین شود. البته این حقیقت هم وجود دارد که پادشاه برای تبدیل شدن به بلک پنتر می‌بایست گیاه دارویی و قلب شکل واکاندا را می‌خورد و توانایی‌های پیشرفته و ابرانسانی خاصی به دست می‌آورد. از همین رو، احتمال شکست خوردن چنین فردی توسط یک انسان معمولی خیلی کم بود. علی رغم این موضوع، تی چالا توانست پیروز میدان باشد. بعد از این مراسم، او همان گیاه دارویی و قلب شکل را خورد و حس‌های ابرانسانی را به‌دست آورد. علاوه‌بر این، چابکی، قدرت و مهمتر از همه توانایی‌های جسمی بسیار بالایی به او اعطا شد.

القاب و اسامی مستعار: پادشاه تی چالا، خطرناک‌ترین مرد جهان، پادشاه واکاندا، کلاینت، اعلی حضرت، پلنگ واکاندا، یوکاتانا، کول تایگر، نوبین پرینس، مرد بدون ترس، انتقام‌جوی جنگلی، پادشاه مرده‌ها، لوکاس چارلز، پادشاه یتیم، هارامو-فال، دامیسا سارکی.

تیم‌ها: ماموران واکاندا، انتقام جویان، بلاد فورس، کنگره دنیاها، مدافعان، چهار شگفت‌انگیز، قهرمانان برای استخدام، ایلومیناتی، انتقام جویان جدید، انتقام جویان یاغی، سازمان شیلد، کرو، مقاومت، وی-لاک‌ها، اولتیمیتز، ارتش واکاندا.

متحدان: آفریکا، انکا، انجل، انت من، آشا، ازاری، بستت، بتمن، بیست، بنهازین، بلک اکس، بلک بولت، بلک گولیاث، بلک نایت، بلک ویدو، بلینک، بلید، بلاد هاوک، بلو مارول، بوی-تینگ، برنز تایگر، باکی بارنز، کاپیتان آمریکا، کاپیتان بریتین، کاپیتان هرام، کارول دنورز، کلاود، کول تایگر، کلوسوس، کمیسر رابرت اوهارا، سایکلاپس، دردویل، ددپول، دث لاک، دلروی واتکینز، درک کاناتا، دکتر کروکودایل، دکتر استرنج، دکتر وودوو، دووپ، درکس، اما فراست و غیره.

دشمنان: ابنر لیتل، ادورسری، الکیما، الیوشا کراوینووف، امریکن پنتر، اندریاس دی رویتر، اندرومیدا، ارکادیوس، آریانا مکنزی، اریس، بارباروس، بارنی فیدلر، بارون هلموت زیمو، بارون ماکابر، بارونس بلاد، باریکید، باتروک، بلک دوارف، بلک نایت، بلک سوان، بلاک، بلاد تاید، بلو تالن، بوی- تینگ، برین چایلد، کالوس وود، کاپریکورن، کاپیتان بلیز، کاپیتان اسکارگ، کارنیوورس، کاساندرا، کاکروچ همیلتون، فرمانده فریتز کلو، کاتن ماوث، کنت نفاریو، کریزمون دینامو و غیره.

خلقت شخصیت بلک پنتر

همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، بلک پنتر استن لی و جک کربی خلق شده است. او برای اولین‌بار در دوران نقره‌ای کتاب‌های کمیک و در قسمت ۵۲ سری کتاب کمیک Fantastic Four که در جولای سال ۱۹۶۶ منتشر شده بود، حضور پیدا کرد. لازم به ذکر است که این شخصیت در ۲۸۲۳ کتاب کمیک حضور داشت که تنها در قسمت ۱ سری کتاب کمیک Onslaught: Marvel Universe به نام With Great Power...، قسمت ۱ سری کتاب کمیک The Infinity Gauntlet به نام God و همچنین قسمت ۱۷۷ سری کتاب کمیک The Avengers به نام The Hope...And The Slaughter! جان خود را از دست داد.

روند تکامل شخصیت بلک پنتر

بلک پنتر از همان ابتدا پادشاه جنگجوی سرزمین آفریقایی واکاندا بود؛ جایی که از لحاظ فنی و تکنولوژی، در جایگاه بسیار بالایی قرار داشت. او به‌عنوان یک پادشاه و مبارز با جرم و جنایت فعالیت می‌کرد و حس‌های ابرانسانی بویایی، بینایی و شنوایی به‌همراه رفلکس‌های پیشرفته پلنگ‌مانند خود را وقف مردم کرد. استن لی در طی اولین حضور این شخصیت، بلک پنتر را به‌عنوان قهرمان آفریقایی که تیم ابرقهرمانی آمریکایی به نام چهار شگفت‌انگیز را شکست می‌دهد، معرفی کرد. چند سال بعد یعنی در سال ۱۹۶۸، روی توماس با دیدن اولین حضور این شخصیت، او را یک انتقام‌جو خواند. در سال ۱۹۷۲، بعد از انتشار چهار قسمت کتاب کمیک، بلک پنتر تبدیل به شخصیت اصلی مجموعه Jungle Action از دان مک‌گرگور شد.

داستان Panther's Rage که به قلم مک‌گرگور نوشته شده بود، یکی از تحسین برانگیزترین داستان‌های افسانه بلک پنتر بود که مورد استقبال خیلی زیادی قرار گرفت. خالق دیگر این شخصیت یعنی جک کربی بعدها به طراحی و نوشتن داستان مجموعه اختصاصی این کاراکتر در سال ۱۹۷۷ مشغول شد. در سال ۱۹۹۸، کریستوفر پریست نوشتن داستان‌های بعدی بلک پنتر را آغاز کرد. پریست با ساخت و گسترش افسانه‌های بلک پنتر که توسط لی و مک‌گرگور پایه‌گذاری شده بود، توانست این شخصیت را مدرنیزه کند. پریست در تغییراتی که در واکاندا ایجاد کرده بود، شخصیت بستت را به وجود آورد؛ یک خدا از مصر باستان.

بستت همان خدای پلنگی بود که واکاندایی‌ها آیین مذهنی خود از بلک پنتر را حول محور آن ساخته بودند. پیش از این تغییرات، خدای پلنگی واکاندایی‌ها هیچ نام و ریشه‌ای نداشت. تجسم پریست از بلک پنتر تا حد زیادی مورد تحسین و استقبال قرار گرفت. در سال ۲۰۰۴ یک نویسنده آثار سینمایی و تلویزیونی به نام رجینالد هادلین نوشتن داستان‌های بلک پنتر را آغاز کرد. تصرف هادلین در این داستان‌ها باعث شد تا خیلی از چیزهایی که در گذشته درباره این شخصیت معرفی شده بود، تغییر کند؛ به‌نوعی می‌توان گفت که این هنرمند، ماجراجویی‌های قهرمان سیاه پوست ما را به‌صورت کامل راه‌اندازی مجدد کرد.

بااین‌حال، یکی سری از موارد مانند انتخاب تی چالا به‌عنوان یک پادشاه جنگجو، همگی به همان شکل قبل و کلاسیک خود که در داستان‌های قدیمی بلک پنتر بود، باقی ماند. دخل و تصرف‌های هادلین در داستان‌های بلک پنتر هم باعث شد تا این سری کتاب‌های کمیک از این شخصیت، در بخش فروش موفقیت خیلی زیادی به دست بیاورد. او همچنین شخصیت شوری، خواهر کوچکتر تی چالا را خلق کرد. این شخصیت در داستان‌های بعدی که در سال ۲۰۰۹ منتشر شده بود، تبدیل به بلک پنتر جدید شد.

خط داستانی‌های مهم شخصیت بلک پنتر در کتاب‌های کمیک
  • شکست دادن چهار شگفت‌انگیز:

پادشاه تی چالا برای اینکه بتواند قدرت‌ها، توانایی‌های مبارزه‌ای و نبوغ خودش را مورد آزمایش قرار دهد، تیم ابرقهرمانی آمریکایی یعنی چهار شگفت‌انگیز را به سرزمین واکاندا دعوت کرد. اعضای این گروه بعد از دیدن «جنگل فناوری» واکاندایی که همگی ساخته دست انسان بود، شگفت‌زده شدند و نظرات خود را درباره اینکه چقدر عالی بود و واقعی به نظر می‌رسید، اعلام کردند. البته رید ریچاردز (آقای شگفت‌انگیز) می‌دانست که این ساخته دست انسان است. بعد از این ماجرا، بلک پنتر به اعضای چهار شگفت‌انگیز حمله کرد، آنها را خنثی و بعد هم در نهایت آنها را شکست داد؛ آن هم با استفاده از یک ترکیب از تکنولوژی که درون لباس پلنگی‌اش قرار داشت.

او علاوه‌بر این تکنولوژی، یک سری توانایی‌های ابرانسانی و شبه‌پلنگی هم داشت که منشا آن را برای اعضای این تیم ابرقهرمانی توضیح داد. بلک پنتر بعد از این نبرد، خودش را به‌عنوان پادشاه تی چالا معرفی و بابت حمله کردن به اعضای این گروه، عذرخواهی کرد. او توضیح داد که قصدش از انجام این کار، آزمایش توانایی‌های خود بود و اینکه ببیند آیا می‌تواند برای مقابله با کلاو و مزدورهای او، متحدان خوبی را پیدا کند یا خیر. آنها خیلی زود تبدیل به دوستان خوب و متحدان یکدیگر شدند. در جای دیگر، کلاو به سرزمین واکاندا بازگشت و تلاش کرد که به این کشور حمله کند. او قصد داشت تا از ماده کمیاب واکاندا که ویبرانیوم نام داشت، استفاده کند و آن را به شکل یک سلاح صوتی در بیاورد.

تی چالا به کمک اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز و ارتش واکاندا، توانست کلاو و نیروهای اضافی او را شکست دهد. تی چالا بعد از این اتفاق به این نتیجه رسید که هرچقدر واکاندا در زمینه فناوری به برتری و قدرت بالاتری دست پیدا کند، باعث می‌شود که خطرهای بیشتری پادشاهی او را تهدید کند و یک روزی آنها را به زمین بزند. به‌همین ترتیب او تصمیم چگرفت که از ثروت، قدرت‌ها و زندگی خود در جهت «خدمت به تمام مردم» استفاده کند. بعد از این ماجراجویی، تی چالا با کاپیتان آمریکا و «شارون کارتر» متحد شد تا بتواند یک متقلب را که خودش را جای «بارون زیمو» مرحوم جا زده بود، شکست دهد. همین ماموریت باعث شد تا یک ارتباط دوستی بسیار قوی بین کاپیتان آمریکا و بلک پنتر شکل بگیرد.

  • تبدیل شدن به یک انتقام‌جو:

با اینکه اکثرا تصور می‌کنند شخصیت بلک پنتر بعد از جنبش پلنگ سیاه خلق شد اما خلقت او بعد از این جنبش انجام شد و بعد از آن پدیدار شد

تی چالا برای چند سال بعدی، دو زندگی مجزا داشت؛ یکی به‌عنوان مبارز با جرم و جنایت و یکی دیگر هم به‌عنوان پادشاه سرزمینش. خطرهای خیلی زیادی همچنان امپراطوری او را تهدید می‌کردند؛ همین امر باعث شد که او نسبت به ابرانسان‌ها، احتیاط بیشتری را به خرج بدهد. او که حالا تبدیل به یک قهرمان شده بود و به تمام مردم جهان خدمت می‌کرد، نسبت به انتقام‌جویان کنجکاو شد. تی چالا نمی‌دانست که آیا آنها نسبت به بشریت یک تهدید محسوب می‌شوند یا خیر. از همین رو تصمیم گرفت که با نفوذ به درون آنها، درباره این قهرمان ابرانسانی تحقیق کند. زمانی که بلک پنتر به عمارت انتقام‌جویان رسید، به درون آن نفوذ کرد و متوجه شد که چند تن از اعضای این گروه مرده‌اند!

چند لحظه بعد از ورود تی چالا، «جاسپر سیتول» به آنجا رسید و اینطور به نظرش آمد که تی چالا، گولیاث، واسپ و هاوک آی را به قتل رسانده است. بعدها مشخص شد که در حقیقت «گریم ریپر» این سه عضو انتقام‌جو را در یک حالت شبه‌مرگ قرار داده بود تا برای بلک پنتر پاپوش درست کند. پنتر توانست گریم ریپر را شکست دهد و این سه عضو قهرمان را آزاد کند. بعد از این اتفاق، انتقام جویان به بلک پنتر پیشنهاد دادند که به گروهشان بپیوندد و تی چالا هم با خوشحالی این پیشنهاد را پذیرفت. از همان زمان به بعد، تی چالا در ماجراجویی‌های مختلفی در کنار انتقام جویان قرار گرفت و تبدیل به یکی از اعضای قدیمی شد؛ این در حالی بود که در تمام این مدت، سرزمینش را هم هدایت می‌کرد.

او همچنین در طی این مدت، Quinjet را هم ساخت؛ چیزی که در طی سال‌های آینده، تبدیل به نقطه اتکای اصلی این گروه ابرقهرمانی شد. تی چالا در طی مدت زمانی که در این تیم حضور داشت، یک لباس پیشرفته را برای همکار کاپیتان آمریکا یعنی فالکون ساخت که بتواند با آن پرواز کند. همین اتفاق هم باعث شد تا ارتباط دوستانه خوبی بین تی چالا و این قهرمان جوان آمریکایی-آفریقایی شکل بگیرد.

  • کلاینت:

در طی مدت زمانی که تی چالا در واکاندا بود، پیغامی دریافت کرد که یکی از اعضای خیریه کودکان او که در آمریکا مستقر بود، با خونسردی کامل کشته شده است. او هم برای اینکه بتواند خانواده این کودک را تسلی بدهد، به شهر نیویورک سفر کرد تا در کنار این کار، درباره این اتفاق هم تحقیق کند. درست در همین حین، یک نفر به نام «مایکل آچیبی» که از ساکنان کشور همسایه واکاندا به نام Ghudaza بود، کودتایی را به راه انداخت که بتواند در نتیجه آن، این سرزمین را تسخیر کند. از آنجایی که کشور Ghudaza درگیر یک جنگ داخلی بود، تی چالا به یک سری از ساکنان این سرزمین اجازه داد که به واکاندا بیایند تا در اردوگاه‌های پناهندگان از آنها محافظت شود.

آچیبی یکی از افرادی بود که در یکی از این اردوگاه‌های ساکن شد؛ از همین رو هم به واکاندا دسترسی داشت. او با کمک شیطانی به نام «مفیستو» توانست تی چالا را سرنگون کند. هدیه مفیستو به آچیبی به او اجازه داد تا مردم سرزمین واکاندا را فریب دهد تا آنها، او را به عنوان فرمانروای خود در کنار مادر ناتنی تی چالا یعنی «راموندا» بپذیرند. در عوض، مفیستو هم می‌توانست یک «روح نجیب» را ببلعد. تی چالا بعد از پی بردن به دخالت مفیستو، به سمت او حمله کرد و قلب این شیطان را بیرون کشید. بعد او به «جهنم» منتقل شد؛ او در آنجا پیشنهاد کرد که روح خودش را بدهد و در عوض آزادی واکاندا و آچیبی را به دست بیاورد.

شخصیت بلک پنتر به همراه خدای پنتری

تی چالا این تصور را داشت که آچیبی تحت تاثیر و نفوذ مفیستو این کارها را انجام داده بود. مفیستو با این پیشنهاد موافقت کرد اما در ادامه توضیح داد که آچیبی با میل خودش، روح خود را به او فروخت. بعد از این صحبت‌ها، مفیستو به سمت تی چالا رفت تا روح او را ببلعد اما موفق نشد؛ زیرا روح تی چالا با خدای پنتر ارتباط معنوی داشت. در همین لحظه، صدها تن از پادشاهان سابق سرزمین واکاندا در آنجا ظاهر شدند؛ آن هم در حالی که ظاهر پلنگ واقعی را داشتند. این پلنگ‌ها در جهنم به مفیستو حمله کردند و او را به دام انداختند؛ در همین حین هم تی چالا از آنجا فرار کرد تا به سراغ آچیبی برود.

  • دشمن ایالت:

بعد از اینکه تی چالا تلاش کرد تا از راه ماهواره‌ای با واکاندا ارتباط برقرار کند، آچیبی تهدید کرد که اگر او به این کشور بازگردد، تمام مردم این سرزمین را نابود می‌کند. در نتیجه، تی چالا از کشور خودش تبعید شد؛ آن هم به همراه دیگر ساکنان این کشور که براساس شرایط موجود در قوانین واکاندا، آچیبی را یک غاصب می‌دانستند. تی چالا که در همان شهر نیویورک مستقر شده بود، تلاش کرد تا سایر متحدان آچیبی را پیدا کند. زیرا مطمئن بود که او تنهایی نمی‌توانست این کارها را انجام دهد. بعد از گذشت مدتی مشخص شد که آچیبی با جامعه اطلاعات ایالات متحده، روسیه و ایالت تروریستی آمریکای لاتین به نام Domuyan همکاری می‌کرد.

آنها به این طریق در تلاش بودند که پیشرفت‌های گسترده واکاندا در زمینه فناوری را افشا و از آن بهره‌برداری کنند. با اینکه پادشاه تی چالا سال‌ها پیش پیشبینی کرده که چنین اتفاقی رخ می‌دهد، اما مطمئن نبود که کدام یک از این کشورها، زودتر از بقیه حمله خود را آغاز می‌کند. او خیلی زود اقدامات متقابل خود را آغاز کرد. تی چالا یک اقدام کودتایی را به شورای امنیتی سازمان ملل ارائه کرد و به آنها اطلاع داد که این یک اقدام جنگی علیه واکاندا محسوب می‌شود. او با این صحبت‌ها به‌نوعی علیه ایالات متحده اعلام جنگ کرد. بعد از این اتفاق، «هانتر گرگ سفید» به سراغ تی چالا، «دورا میلاجه» و همچنین «مونیکا لین» رفت و برای آنها توضیح داد که قصد کمک دارد.

شخصیت بلک پنتر اولین ابرقهرمان سیاه پوست جریان اصلی کتاب‌های کمیک محسوب می‌شود

آنها که مشغول صحبت درباره یک تشکیل تیم و اقدامات بعدی بودند، ناگهان توسط سرویس‌های مخفی ایالات متحده و همچنین کشور روسیه مورد حمله قرار گرفتند و از همین رو هم از یکدیگر جدا شدند. آچیبی که در جای دیگری بود، بعد از اینکه متوجه شد که تی چالا به‌صورت شفاهی علیه ایالات متحده اعلان جنگ کرده، نابود کردن سرزمین واکاندا، آن هم با استفاده از فناوری خودشان، را آغاز کرد؛ تا به تی چالا ثابت کند که او کنترل کشورش را در اختیار دارد. علاوه‌بر این، به دستور خود آچیبی صدها سرباز گودازای هم به واکاندا حمله کردند. در شهر نیویورک، مونیکا لین (نامزد سابق تی چالا) توسط مافیای روسی مورد حمله قرار گرفت؛ بعد از نبرد تی چالا و هانتر با سرویس مخفی این کشور.

البته خوشبختانه دورا میلاجه توانست از او مراقبت کند. هانتر ۱۲ سال از تی چالا بزرگتر است. زمانی که بچه بود، یک حادثه سقوط هواپیما را تجربه کرد و تنها بازمانده همان هواپیما بود؛ هواپیمایی که درست خارج از سرزمین واکاندا سقوط کرد. در آن زمان، پادشاه تی چاکا (پدر تی چالا) از او مراقبت کرد و شهروندی واکاندا را به او داد. او تبدیل به رهبر پلیس مخفی سرزمین واکاندا یعنی Hatut Zeraze شد. هانتر هر کاری که می‌توانست، انجام می‌داد تا بتواند پادشاه تی چاکا را خوشحال کند؛ مهم نبود که این کار چقدر خشن باشد. تی چالا بعد از رسیدن به پادشاهی، Hatut Zeraze منحل کرد و هانتر هم تصمیم گرفت که واکاندا را ترک کند.

به همین دلیل بود که او حالا در شهر نیویورک ساکن بود. تی چالا پیشنهاد کمک هانتر را پذیرفت و هانتر هم در مقابل قسم خورد که وفاداری کامل را به او داشته باشد. البته، پذیرفتن تی چالا یک حیله و فریب بود. زیرا او اصلا به هانتر اعتماد نداشت و گذشته بسیار خشن او، دلیل اصلی این بی‌اعتمادی محسوب می‌شد. بعد از گذشت مدتی تی چالا، هانتر را بیهوش کرد، به دیگر اعضای گروه خود پیوست و به سمت واکاندا رفت تا با آچیبی برخورد کند. تی چالا بعد از اینکه بالاخره در کاخ واکاندا با آچیبی برخورد کرد، اجازه داد که دستگیر شود. او می‌دانست که آچیبی از ترس خود از این کشور فرار می‌کند (در واقع تبعید می‌کند) و باعث می‌شود که او دوباره پادشاه شود. زمانی که تی چالا از تله مرگ آچیبی فرار کرد، با هانتر روبه‌رو شد. این دو نفر در نبردی با هم درگیر شدند و کار به جایی رسید که تی چالا از یک روش کاملا جدید استفاده کند. بعد از این نبرد، زمانی که بمب‌های انفجاری آچیبی منفجر می‌شدند، از کاخ فرار کردند و هرکدام مسیر جداگانه‌ای را در پیش گرفتند.

  • ازدواج: جنگ داخلی:

تی چالا بعد از متحد شدن با اعضای تیم مردان ایکس در موقعیت‌های مختلف، ارتباط احساسی خود را با «اورورو مونرو» یا همان استورم، آغاز کرد. تی چالا بعد از اینکه به او کمک کرد تا دوباره به اعضای باقیمانده خانواده خود در آفریقا و ایالات متحده بپیوندد، از او خواستگاری کرد. استورم این پیشنهاد ازدواج را پذیرفت و این دو در یک مراسم بسیار بزرگ واکاندایی عروسی کردند. این عروس و داماد برای ماه عسل خود، به یک تور جهانی دیپلماتیکی رفتند. آنها از لاتوریا (دکتر دووم)، انگلیس، آتلانتیس (نیمور) و آتیلان (بلک بولت) رفتند، پیش از اینکه به ایالات متحده بروند. زمانی که به آنها رسیدند، متوجه شدند که این کشور درگیر یک جنگ داخلی بود. هنگام بازدید از کاخ سفید، مقامات سعی کردند تا اورورو را مجبور کنند که در طرح ثبت نام قانونی ابرانسان‌ها شرکت کند. همین اتفاق باعث شد تا این زوج سلطنتی، جبهه کاپیتان آمریکا و انتقام جویان مخفی را در نبرد علیه این طرح قانونی انتخاب کنند.

شخصیت تی چالا به همراه لباس مخصوص بلک پنتر
  • تهاجم مخفی: واکاندا را ببین و بمیر:

در اواسط رویدادهای تهاجم مخفی، اسکرال‌ها تلاش کردند که واکاندا را تسخیر کنند و معدن ماده ویبرانیوم را به دست بیاورند. در نتیجه، جنگ بین اسکرال و واکاندا آغاز شد. تی چالا با تاکتیک‌های حیله‌گرانه و فناوری‌های شگفت‌انگیزی که داشت، دفاع از ملت خود را آغاز کرد. مدت زیادی طول نکشید که این دو جبهه متوجه شدند که با کمبود سلاح‌های تکنولوژیکی روبه‌رو هستند. به همین ترتیب هم مجبور شدند که از روش‌های قدیمی و سلاح‌های معمول‌تر استفاده کنند؛ مثل شمشیر و سپر. تی چالا توانست سوپر اسکرال‌ها را شکست دهد (از جمله یک اسکرال خیلی بزرگ با توانایی‌های آیرون فیست، ولورین، لوک کیج و بولز آی). این در حالی بود که شوری و استورم یک لژیون پیاده را به سمت ارتش اسکرال‌ها هدایت می‌کردند.

زمانی که واکاندایی‌ها در حال ضعیف شدن بودند، اسکرال‌ها توانستند استورم را دستگیر کنند و تهدید کردند که او را به قتل می‌رسانند. بلک پنتر هم در مقابل با بریدن سر یک سوپر اسکرال، این کار را تلافی کرد و اجازه داد که دستگیر شود. او و استورم به محض اینکه به سفینه فضایی اسکرال وارد شدند، از یک دستگاه مخصوص واکاندایی استفاده کردند و خودشان را به شکل اسکرال درآوردند. بعد از مدت کوتاهی تی چالا و اورورو خودشان را نشان دادند و کشتن همه اسکرال‌ها را آغاز کردند. در جای دیگر، شوری در هدایت ارتش واکاندایی علیه پیاده‌نظام اسکرال موفق عمل کرد. بعد هم واکاندایی‌ها اسکرال‌های مرده را وارد سفینه کردند و به همراه یک پیغام اخطاری که با خون نوشته شده بود، آن را به سمت فضا پرتاب کردند.

  • سلطنت تاریک:

بعد از اتفاقاتی که در خط داستانی Secret Invasion رخ داد، یک تغییر رژیم در جهان غرب رخ داد. سازمان شیلد منحل شد و تونی استارک به خاطر به وجود آمدن یک سازمان جدید به نام «همر» اخراج شد؛ سازمانی که توسط نورمن آزبورن هدایت می‌شد. تی چالا یک احضار تصادفی را از نیمور، پادشاه آتلانتینی تبعید شده دریافت کرد. تی چالا بعد از ملاقات با نیمور، متوجه شد که یک گروه تاریک شبیه به ایلومیناتی تشکیل شده است. نیمور از تی چالا خواست تا به این «ایلومیناتی تاریک» بپیوندد؛ پیشنهادی که تی چالا رد کرد و توضیح داد که ترجیح خودش همان ایلومیناتی اصلی است. نیمور با اینکه مقداری از این رد شدن ناراحت شد، اما به تی چالا اجازه داد که از آنجا برود.

تی چالا که در حال آماده شدن برای رفتن از آتلانتیس بود، با یکی از اعضای گروه دارک ایلومیناتی یعنی دکتر دووم برخورد کرد. دووم که اصلا از رد کردن Cabal آنها تعجب نکرده بود، تصمیم گرفت که به او حمله کند؛ همین اتفاق هم باعث شد تا تی چالا و دورا ملاجه در مقابل خودش و «دووم بات‌های» او قرار بگیرند. بعد از یک نبرد وحشیانه و حماسی، دورا میلاجه و تی چالا از آتلانتیس فرار کردند؛ آن هم در حالی که تی چالا به‌طرز وحشتناکی آسیب دیده بود. آنها در سرزمین واکاندا سقوط کردند. همین سقوط هواپیما و نبردی که پیش از این با دووم پیش آمده بود، باعث شد تا تی چالا به کما برود.

  • جنگ دووم: قدرت:

تی چالا تنها بلک پنتر تاریخ نیست بلکه برای مدتی هم خواهر او یعنی شوری این جایگاه را به دست آورد

زمانی که تی چالا به هوش آمد، متوجه شد که سرزمین واکاندا توسط «مورلون» مورد حمله قرار گرفته است. او آموزش‌های فیزیکی خود را آغاز کرد که بتواند با دووم مبارزه کند. از آنجایی هم که دووم یک فرد دانشمند به حساب می‌آمد، از جادو استفاده کرد تا خودش را برای نبرد آماده کند. در طی مدت زمانی که تی چالا در کما بود، شوری سلطنت واکاندا را در دست گرفت و تبدیل به بلک پنتر جدید شد. از همین‌رو، تی چالا به سراغ کیمیاگر قدرتمند واکاندا یعنی «زاواواری» رفت. این دکتر جادوگر، قدرت آکولیت‌ها را به تی چالا داد؛ چیزی که قدرت فیزیکی و حس‌های او را افزایش داد و راهی را جلوی پایش گذاشت که بتواند در مقابل حمله‌های جادویی دووم مقاومت کند.

بعد تی چالا به سراغ مربی دورا میلاجه یعنی «آنیکا» رفت و درباره ترکیب علم و جادو با روش‌های مبارزه واکاندایی سوال کرد. در جای دیگر، دووم منابع مورد نیاز Desturi را تامین کرد تا کودتایی را علیه شوری به راه بیاندازند؛ Desturi گروه مخالف واکاندا بودند که برای ایجاد یک جنگ داخلی تلاش می‌کردند. «والتر دکلون» که رئیس عملیاتی دووم محسوب می‌شد، یک سرنخ‌‌ها و اطلاعات اشتباهی را مهیا کرد که باعث شد تی چالا و شوری آنقدر منحرف شوند که اعضای Desturi بتوانند قبیله پنتر را سرنگون کنند؛ آن هم در طی یک کودتای بسیار دقیق و موفق. زمانی که Desturi در کودتای خود موفق شدند، استورم، سیان و راموندا را زندانی کردند.

در همین حین، تی چالا به همراه شوری و دورا میلاجه با اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز و یک سری از اعضای تیم مردان ایکس متحد شدند تا به Desturi حمله کنند. تی چالا به همراه متحدان خود توانستند واکاندا را بازگردانند و همه زندانیان Desturi را آزاد کنند. در جای دیگری، دووم به سرزمین واکاندا نفوذ کرد و توانست مقدار زیادی از ویبرانیوم‌های پردازش شده را بدزدد. او بعد از این کار، به سمت کشور خودش یعنی لاتوریا رفت و از همانجا، حمله به چند شهر مختلف در سرتاسر دنیا را آغاز کرد. او از همان ویبرانیومی که در اختیار داشت، استفاده کرد تا تمام اشیاء و سازه‌هایی را که مبتنی بر این ماده ساخته شدند، دستکاری کند.

استورم، شوری، دورا میلاجه و اعضای تیم چهار شگفت‌انگیز موظف شدند که تسهیلات شبکه‌ای دووم را که در سرتاسر دنیا قرار داشت، از بین ببرند. این در حالی بود که خود تی چالا تلاش کرد تا نقشه‌ای را برای نجات دنیا آغاز کند. بعد از مدتی، قهرمانان به لاتوریا رفتند تا با دووم مقابله کنند. تی چالا در نبردی با دووم درگیر شد و توانست یک دستگاه از راه دور را روی او نصب کند؛ چیزی که ویبرانیوم پردازش شده را خنثی می‌کرد. این دستگاه آنقدر قدرتمند بود که توانست تمام ویبرانیوم‌هایی که در سرتاسر دنیا استفاده شده بودند، بی‌اثر کند. به‌همین ترتیب، زره جدید دووم که با ویبرانیوم ساخته شده بود، بی‌فایده شد و او هم در این نبرد شکست خورد. بعد تی چالا به واکاندا بازگشت تا مقداری از ویبرانیوم فعال را با کمک استورم، اعضای تیم مردان ایکس، انتقام جویان و چهار شگفت‌انگیز، ذخیره کند.

  • بلک پنتر: خطرناکترین مرد دنیا:

همانطور که در خط داستانی قبل هم گفته شد، تی چالا برای اینکه بتواند دکتر دووم را شکست دهد، مجبور شد که تمام ذخایر ویبرانیوم را در واکاندا نابود کند. بعد از این اتفاق، برای اینکه او بتواند با شرمساری خود کنار بیاید، سلطنت را در اختیار بلک پنتر فعلی یعنی شوری قرار داد و کشورش را ترک کرد. او به شهر نیویورک رفت و در آنجا با مت مورداک یا همان دردویل به یک توافق رسید تا تبدیل به محافظ جدید هلز کیچن شود. مورداک هم بعد از این توافق تصمیم گرفت شهر نیویورک را ترک کند تا به مسائل اخلاقی خود برسد؛ آن هم بعد از اتفاقاتی که در رویداد Shadowland رخ داده بود. تی چالا به لطف کمک «فاگی نلسون» توانست هویت «Mr. Okonkwo» را افشا کند.

شخصیت بلک پنتر در حال بالا رفتن از پشت بام‌ها

تی چالا به واسطه هویت شهروندی خود تلاش کرد تا با منطقه جنایتکار اطرافش آشنا شود و خودش را کم کم در این محل جا بیاندازد. یکی از اهداف و دلایل تی چالا برای این ماجراجویی جدید، این بود که کم کم همه جنبه‌های بلک پنتر را کنار بگذارد. او دیگر فناوری واکاندایی، حس‌های ابرانسانی یا لباس ویبرانیومی خودش را نداشت. از طرف دیگر هم به خودش قول داده بود که تا زمانی که اشتباهاتش را جبران نکرده است، به سرزمین واکاندا برنگردد؛ او قصد داشت که از طریق همین ماجراجویی شخصی برای شناخت خودش به آن هدف برسد.

  • پادشاه مرده‌ها:

بعد از اینکه دردویل به شهر نیویورک بازگشت، تی چالا تصمیم گرفت که به سرزمین واکاندا بازگردد. تی چالا به محض بازگشت به سرزمینش، یک سری رویاهایی را می‌دید که آنها را به‌عنوان اخطار قبلی تعبیر کرد. او در خواب‌هایش، بست، خدای پنتر و دوست قدیمی‌اش یعنی رید ریچاردز یا همان آقای شگفت‌انگیز را دید. او به سراغ رید رفت و به او پیشنهاد کرد که به واکاندا بیاید؛ رید هم این پیشنهاد را پذیرفت. رید به محض اینکه به آنجا رسید، تصور کرد که آنها قرار است درباره ذخایر ویبرانیوم که تی چالا ناخواسته برای شکست دکتر دووم مجبور به نابود کردنشان شده بود، صحبت کنند. اما تی چالا اعلام کرد که این ملاقات اصلا ارتباطی به ویبرانیوم ندارد.

بعد از اینکه یک مرده‌ی زنده به مراسم تشریفاتی ملکه شوری آمد و آن را متوقف کرد، تی چالا دوست خود رید را به سمت نکروپلیسِ واکاندا هدایت کرد. به همین ترتیب، شوری، استورم و زن نامرئی مجبور بودند با این نامرده‌ای که از طرف خدای جَکِل (آنوبیس) فرستاده شده بود، مبارزه کنند. این دو قهرمان زمانی که به محل مورد نظر خود رسیدند، با خدای پنتر روبه‌رو شدند. او با صحبت‌هایش تایید کرد که خواب‌های تی چالا واقعا هم یک سری اخطار بوده است. در حقیقت، این خواب‌ها توسط خود خدای پنتر خلق شده بود تا او را به نکروپلیس بکشاند. بعد این خدا از تی چالا درباره چیزی که بیشتر از همه در زندگی دوست داشت، پرسید.

تی چالا زمانی که در جوامع عمومی ظاهر می‌شد، برای اینکه توجهات دوری کند، از نام لوک چارلز استفاده می‌کرد

تی چالا هم در مقابل اعلام کرد که دوست دارد دوباره پادشاه شود. اما زمانی که بحث شوری پیش آمد، تی چالا خواسته خود را پس گرفت و اعلام کرد که آرزو می‌کند هیچ اتفاقی برای خواهرش رخ ندهد. این خدای قدرتمند دوباره از تی چالا درباره بالاترین آرزویی که در زندگی دارد، سوال کرد. او هم در پاسخ عنوان کرد که دوست دارد به مردمش خدمت کند؛ اما تبدیل به هرچیزی که بست می‌خواهد، خواهد شد. بعد از این صحبت‌ها، بَست لقب بلک پنتر شخصی خودش را به تی چالا داد و او را به‌عنوان پادشاه شهر مرده‌ی واکاندا تاج‌گذاری کرد. او، تی چالا را به‌عنوان «پادشاه مرده‌ها» خطاب کرد و گفت که او قدرت و دانش تمام پادشاهانی که در نکروپلیس آرامیده‌اند، دریافت می‌کند.

  • انتقام جویان علیه مردان ایکس: ابطال ازدواج:

در طی رویدادهای AvsX موجود کیهانی قدرتمند مرگ و تولد دوباره که با نام نیروی فینکس شناخته می‌شود، به زمین بازگشت و به دنبال یک میزبان می‌گشت. یک نوجوان به نام هوپ پیدا شد که به نظر می‌رسید میزبان مورد نظر فینکس باشد. از آنجایی که این دختر جوان یک جهش یافته بود، اعضای تیم مردان ایکس قصد داشتند که فینکس را به او پیشنهاد کنند. آنها باور داشتند که او می‌تواند ناجی نژاد جهش یافته باشد. بااین‌حال، اعضای تیم انتقام جویان قصد داشتند که این دختر را پنهان کنند و می‌ترسیدند که این نیرو، این دختر را آلوده کند؛ او می‌توانست تبدیل به یک تهدید بالقوه برای نژاد انسان‌ها باشد.

همین اختلاف نظرها باعث شد تا این دو گروه با یکدیگر در نبردی درگیر شوند. فینکس به‌صورت اتفاقی توسط آیرون من به پنج انرژی تقسیم شد که هر کدام از این بخش‌ها، میزبانی را برای خود انتخاب کردند؛ هر پنج انرژی هم به سراغ اعضای تیم مردان ایکس رفتند. سایکلاپس، اما فراست، کلوسوس، مجیک و نیمور این انرژی‌ها را دریافت کردند و شروع به اصلاح جهان، به همان شکلی که دوست داشتند، کردند. با اینکه یک سری از اقدامات آنها سخاوتمندانه و مسالمت‌آمیز بود، اما انتقام جویان اعتقاد داشتند که چنین موجودات بسیار قدرتمندی باید تحت کنترل گرفته شوند. در طی هرج و مرجی که به وجود آمد، تی چالا با اعضای تیم انتقام جویان متحد شد.

این در حالی بود که همسرش استورم، با اعضای تیم مردان ایکس متحد شد. بسیاری از مردم سرزمین واکاندا سردرگم شده بودند که چرا باید ملکه آنها با تیم ایکس من متحد شود. از همین رو، بلافاصله او را به‌عنوان خائن امپراطوری واکاندا معرفی کردند. تی چالا یک خانه امن برای انتقام جویان در واکاندا فراهم کرد. نیمور که به دنبال این قهرمانان می‌گشت، به واکاندا حمله کرد و تقریبا این سرزمین را غرق کرد؛ در این میان هم اگر نگوییم هزاران، بلکه صدها نفر از شهروندان را به قتل رساند. تی چالا که حسابی ناراحت و خشمگین شده بود، تمام اعضای تیم مردان ایکس را دشمن کشور خودش نامید. بعدها استورم به واکاندا آمد و متوجه شد که نیمور چه کار کرده است.

به همین ترتیب به سراغ تی چالا رفت و او را در حال عزاداری برای مردمانی دید که نیمور جانشان را گرفته بود. تی چالا که حسابی از اتفاقاتی که رخ داده بود خشم داشت، خشم و عصبانیتش را سر استورم خالی کرد. در کمال تعجب، استورم به سمت تی چالا حمله‌ور شد و این دو نفر نبرد خود را آغاز کردند. واکاندایی‌ها حسابی شوکه و سردرگم شده بودند که چرا استورم باید به تی چالا حمله کند. همین اتفاق هم منجر به این شد که کاهن اعظم این کشور، ازدواج بین تی چالا و استورم را باطل کند.

شخصیت بلک پنتر در میان درختان
  • ایلومیناتی:

مدت‌ها پیش، مدتی بعد از جنگ اسکرال و کری، تی چالا، آیرون من، دکتر استرنج، آقای شگفت‌انگیز، بلک بولت، پروفسور ایکس و نیمور در سرزمین واکاندا با هم ملاقات کردند. آیرون من پیشنهاد کرد که آنها یک دولت ابرانسانی، چیزی شبیه به سازمان ملل را تشکیل دهند و هر از گاهی با یکدیگر به‌صورت مخفیانه ملاقات کنند؛ تا بلکه شاید بتوانند به این طریق از رخ دادن دوباره‌ی اتفاقاتی مانند جنگ اسکرال و کری جلوگیری کنند. بعد از کمی بحث و گفتگو، همگی موافق بودند که گروه ایلومیناتی را تشکیل دهند؛ البته همه به جز تی چالا. تی چالا در آن زمان با این موضوع مخالفت کرد زیرا این حس را داشت که این گروه خیلی زود شکست می‌خورد.

تی چالا به این دلیل این باور را داشت که فکر می‌کرد آنها تصمیم گرفتند که مخفیانه دنیا را کنترل و اداره کنند. مدتی بعد از این ماجرا و همچنین رویداد AvsX، تی چالا دوباره ایده پیوستن به ایلومیناتی را در نظر گرفت؛ آن هم بعد از اینکه رویدادی مانند «تهاجم» را مشاهده کرده بود. یک Incursion زمانی رخ می‌دهد که دو جهان موازی با یکدیگر برخورد کنند و زمین‌های موازی هم در مرکز این فاجعه باشند. تی چالا با «بلک سوان» برخورد کرد؛ یک زن از زمین موازی که زمین خودشان را نابود کرده بود تا از برخودش با زمین ۶۱۶ جلوگیری کند. تی چالا در جنگل‌های واکاندا در حال گشت‌و‌گذار بود و برخی از کاندیدهای احتمالی را برای برنامه فضایی این کشور در نظر می‌گرفت.

درست در همین زمان بود که بلک سوان به آنها حمله کرد. بعد از اینکه بلک سوان به مزدوران خود دستور داد که چند تن از کاندیدهای بلک پنتر را به قتل برسانند، خود تی چالا آنها را کشت و توانست بلک سوان را هم دستگیر کند. بعد او با ایلومیناتی ارتباط برقرار کرد و گزارش داد که چه چیزی را مشاهده کرده بود. تی چالا بعد از پیوستن به این گروه، قسم خورد که دیگر عضو این گروه یعنی نیمور را به خاطر کاری که در خط داستانی AvsX با سرزمین واکاندا کرده بود، به قتل می‌رساند. اعضای گروه ایلومیناتی و بلک پنتر به ماموریتی رفتند تا با یک سری تهاجم‌های دیگر مقابله کنند. آنها در تلاش بودند تا از چیزی که بلک سوان انجام داده بود، جلوگیری کنند.

البته، اعضای این گروه در انتها به این نتیجه رسیدند که نابود کردن زمین‌های موازی (دقیقا همان کاری که بلک سوان کرده بود)، بهترین گزینه مقابل آنها است. هرچه زمان می‌گذشت، درگیری‌های بین واکاندا و آتلانتیس به مرور بیشتر می‌شد. نیمور که در تلاش برای پایان دادن به این اختلافات بود، یک پیشنهاد صلح را به تی چالا ارائه کرد تا به خواهرش یعنی ملکه شوری که فرمانروای کنونی واکاندا بود، منتقل کند. تی چالا این پیشنهاد را به ملکه شوری ارائه کرد اما او آن را نپذیرفت؛ شوری به این موضوع اشاره کرد که اقدامات نیمور در خط داستانی AvsX یک نوع عمل تروریستی محسوب می‌شود. بعد شوری دستور حمله به آتلانتیس را صادر کرد.

اعضای گروه ایلومیناتی در کنار یکدیگر

البته این در حالی بود که تی چالا در طی حرکتی فریبکارانه، پیشنهاد نیمور را پذیرفت. تیم Hatut Zeraze که پلیس مخفی واکاندا محسوب می‌شدند، به سمت آتلانتیس رفتند تا آنجا را نابود کنند. نبردی بین این دو مرد شکل گرفت و آنقدر شدید شد که به نقطه اوج خود رسید؛ آن هم در زمانی که گروه ایلومیناتی با «جامعه بزرگ» در حال مبارزه بود. تی چالا آماده بود که یک بمب ضدماده برای نابود کردن جهان «جامعه بزرگ» استفاده کند تا زمین ۶۱۶ را نجات دهد. اما سرانجام این کار را انجام نداد زیرا در همین حین میلیاردها انسان بیگناه جان خود را از دست می‌دادند. اما نیمور این چاشنی را دزدید و خودش این سیاره را نابود کرد.

او ادعا کرد که جرئت و شجاعت انجام کاری را که تی چالا و دیگران ندارند، دارد. تی چالا با دیدن این ماجرا، به‌طرز وحشیانه‌ای به نیمور حمله کرد اما هالک بین آنها مداخله و این نبرد را متوقف کرد. نیمور به خاطر کارهایی که انجام داده بود، از گروه ایلومیناتی بیرون انداخته شد و تصمیم گرفت که تنهایی نسخه جدیدی از Cabal را تشکیل دهد. از آنجایی که تی چالا نتوانست دنیای جامعه بزرگ را نابود کند (این نشان می‌داد که تی چالا نمی‌تواند در هر شرایطی و به هر قیمتی از واکاندا دفاع کند)، روح‌های تی چالا و دیگر بلک پنترها، او را توبیخ و تنبیه کردند. هشت ماه بعد از این اتفاق، گروه Cabal به واکاندا رفتند و تقریبا آنجا را نابود کردند.

تی چالا بعد از تخلیه آخرین بازمانده‌های این سرزمین، خنجر تشریفاتی پدرش را از شوری گرفت؛ اما خیلی نگذشته بود که شوری توسط «پروکسیما میدنایت» به قتل رسید. اعضای فراری گروه ایلومیناتی بعدها به اعضای تیم انتقام جویان پیوستند؛ آن هم بعد از اینکه نیمور به آنها التماس کرد تا به او کمک کنند. نیمور توضیح داد که اعضای Cabal (خصوصا تانوس) دیگر اصلا قابل کنترل نیستند. در طی ماموریتی که قهرمانان به یک جهان در حال انفجار رفتند تا اعضای گروه Cabal زندانی کنند، تی چالا خنجر خود را درون بدن نیمور فرو کرد و او را همانجا گذاشت تا بمیرد. اما در کمال تعجب و بی‌خبری قهرمانان، هم نیمور و هم گروه Cabal از آنجا جان سالم به در بردند.

  • جنگ‌های مخفی:

چادویک بوزمن خودش تصمیم گرفته بود که در فیلم بلک پنتر از لهجه آفریقایی استفاده کند

در طی تهاجم نهایی، بلک پنتر یکی از قهرمانانی بود که تلاش کرد تا از نابود شدن زمین خود توسط زمین ۱۶۱۰، جلوگیری کند. بعد از اینکه کشتی‌ای که «تیم رستاخیز» زمین را منتقل می‌کرد، توسط Children نابود شد، آقای شگفت‌انگیز و بلک پنتر مجبور شدند که «قایق نجات» را عملی کنند. زمانی که «قایق نجات» مستقر شد، «منیفولد» تعداد زیادی از قهرمانان را به نقطه دیگری تله پورت کرد؛ از جکله اسپایدرمن، استار-لرد، کاپیتان مارول، سایکلاپس و ثور. همین اتفاق به آنها اجازه می‌داد تا در پایان مولتی ورس، جان سالم به در ببرند. بلک پنتر و دیگر قهرمانانی که در این قایق نجات حضور داشتند، هشت سال بعد از پایان مولتی ورس توسط دکتر استرنج بیدار شدند.

بعد از پایان مولتی ورس، Battleworld به وجود آمده بود؛ سیاره‌ای که با بخش‌های مختلف واقعیت‌های نابود شده و به دست دووم ساخته شده بود. بلک پنتر و دیگر قهرمانان، بعدها توسط استرنج به جایی منتقل شدند که با Cabal برخورد کنند؛ آن هم بعد از اینکه یک پیغام اضطراری توسط یکی از اعضای ارتش ثور فرستاده شده بود. بعد از این اتفاق هم خود دووم ظاهر شد تا این نبرد را متوقف کند. زمانی که دووم تلاش کرد تا آنها را به قتل برساند، دکتر استرنج آنها را در سرتاسر Battleworld پخش کرد؛ اما نجات جان این افراد، به قیمت زندگی خودش تمام شد. شرایط به‌گونه‌ای پیش رفت که بلک پنتر در قلمرو مصر به همراه نیمور تنها ماند.

سه هفته بعد از این ماجراها، تی چالا به همراه نیمور به جزیره پنهان آگاموتوی استرنج رسیدند. آنها به واسطه کلید آگاموتو که استرنج به آنها داده بود، وارد شدند و خودشان را به‌عنوان اعضای گروه ایلومیناتی به تصویر یک جادوگر عالی رتبه مرحوم، شناسایی کردند. بعد از شناسایی، آنها یک سری اشیاء بسیار قدرتمند که استرنج در طی چندین سال جمع کرده بود، به دست آوردند؛ از جمله Siege Courageous و یک دستکش بینهایت که فقط در شهر دوومستت کار می‌کرد. بلک پنتر و نیمور بلافاصله به سرزمین مرده‌ها رفتند تا نیروی بیشتری جمع کنند. بلک پنتر از لقب خود یعنی پادشاه مرده‌ها استفاده کرد تا زامبی‌ها را نسبت به پیوستن به آنها در مقابل دووم، متقاعد کند.

این دو نفر با استفاده از Siege Courageous خودشان را به همراه زامبی‌ها به میدان نبرد رساندند و اعلام کردند که سلطنت دووم به پایان رسیده است. دووم تلاش کرد تا با حرف‌های مختلف تی چالا را متقاعد کند که می‌تواند بازسازی واکاندا را انجام دهد؛ البته اگر او مبارزه‌های خود را به پایان برساند. اما تی چالا با این موضوع موافقت نکرد و دووم را شکست داد. ویکتور خیلی زود از آن حمله بهبود پیدا کرد و یک انفجار پر انرژی را به سمت بلک پنتر و نیمور هدایت کرد. همین انفجار جان نیمور را گرفت اما تی چالا به مبارزه خود ادامه داد و این دو نفر از قدرت‌های خود علیه یکدیگر استفاده کردند. نبرد این دو زمانی به پایان رسید که دووم دستکش بینهایت را نابود و تی چالا را شکست داد.

اما خیلی زود مشخص شد که این اتفاق تنها یک حواس پرتی بوده است. زیرا دووم به محل استقرار مرد مولکولی تله پورت شد. زمانی که مرد مولکولی قدرت خود را به آقای شگفت‌انگیز منتقل کرد، Battleworld منفجر شد. زمانی که ساکنان Battleworld در حال فرار کردن از مرگ نهایی خود بودند، بلک پنتر محکم خودش را به سنگ واقعیت چسباند و جهان بومی و دوباره متولد شده‌ی خود نتقل شد؛ آن هم در سرزمین واکاندا که به‌تازگی بازسازی شده بود و درست مدتی پیش از رویدادهای تهاجمی و نابود شدن زمین‌ها.

  • اولتیمیت‌ها:

بلک پنتر از همان زمان اولین حضور، آنقدر محبوب شد که تقریبا در تمام گروه‌های ابرقهرمانی مارول حضور پیدا کرد

در این برهه زمانی، کارول دنورز به ملاقات تی چالا رفت تا درباره تشکیل یک تیم برای حل یک مشکل صحبت کند؛ تیمی برای مقابله با تهدیدهایی که نسبت به زمین و جهان، آن هم در یک مقیاس کیهانی وجود دارد. این تیم با حضور کاپیتان مارول، بلو مارول، اسپکتروم، خانم آمریکا و بلک پنتر تشکیل شد. اولین ماموریت آنها شامل گالاکتوس بود. تی چالا خودش را به اعماق فضا منتقل کرد تا با کاپیتان مارول و بلو مارول ملاقات کند و گفتگویی را هم با گالاکتوس آغاز کرد. تی چالا با گالاکتوس صحبت کرد و برای او توضیح داد که درباره آن محلی که گالاکتوس در آنجا قرار می‌گیرد، خبر دارد؛ جایی که هنوز در فضا قرار داشت و قدرت مصرف نشده‌ای را حمل می‌کرد.

اعضای تیم Ultimates با کمک یکدیگر توانستند کاری کنند که گالاکتوس به آن اتاق بازگردد؛ او در همانجا دوباره متولد شد و در قالب گالاکتوسِ آورنده زندگی ظاهر شد. مشکل بعدی گروه Ultimates این بود که به دنبال راه‌حلی برای جریان زمانی بگردند؛ ظاهرا جریان زمانی به خاطر استفاده خیلی زیاد از سفر در زمان، خراب شده بود و آنها باید مشکل آن را حل می‌کردند. آنها خیلی زود به این نتیجه رسیدند که نمی‌توانند میزان آسیب وارد شده به جریان زمانی را از درون Omniverse ببینند. از همین رو، تی چالا به کمک بلو مارول توانست وسیله نقلیه‌ای را درست کند که می‌توانست به آنها اجازه دهد که همه آنجا را ترک کنند؛ زیرا قصد داشتند که از خارج از Omniverse به جریان زمانی نگاه کنند.

آنها بعد از سفر از درون دنیاها و ابعاد مختلف مانند Superflow و Neutral Zone، توانستند بالاخره راهی برای خروج از Omniverse پیدا کنند. متاسفانه این وسیله نقلیه‌ای که قهرمانان در آن قرار داشتند، نتوانست بیشتر از این آن شرایط را تحمل کند و اعضای گروه اولتیمیت را در یک وضعیت خطرناک قرار داد؛ اما آنها توسط گالاکتوس نجات پیدا کردند. تی چالا برای گالاکتوس توضیح داد که آنها به خاطر خراب شدن جریان زمانی آنجا قرار داشتند؛ گالاکتوس هم در مقابل، دیدگاه خود را درباره جریان زمان با آنها به اشتراک گذاشت. تی چالا و دیگر اعضای این گروه، از جمله افرادی بودند که در جنگ داخلی دوم هم حضور داشتند.

آنها در آن دوران از الهام‌های یک اینهیومن جدید به نام «Ulysses» استفاده می‌کردند که قرار بود آینده را پیشبینی کند. اعضای اولتیمیت براساس این الهام‌ها در تلاش بودند تا مشکلات را پیش از اینکه رخ دهند، متوقف کنند. از همه مهم‌تر، تی چالا در این ماموریت حضور پیدا کرد تا حمله‌ای را که توسط تانوس قرار بود رخ دهد، متوقف کند. آنها در دستگیری تانوس موفق شدند اما این موفقیت به قیمت جان ماشین جنگی تمام شد؛ کسی که در طی این نبرد جان خود را از دست داد. بعد از این اتفاق، تانوس توانست از سلول زندانی خود فرار کند اما تی چالا و بلو مارول توانستند دوباره او را متوقف کنند؛ آنها با هوش خود دستگاهی را ساختند که برای مدتی مغز تانوس را خاموش می‌کرد.

سرانجام گروه اولتیمیت‌ها به خاطر اقدامات تی چالا در جنگ داخلی دوم، منحل شد. او به صورت عمومی مخالفت خود را با اقدامات کاپیتان مارول اعلام کرد. تی چالا معتقد بود که کاپیتان مارول از حد خودش گذشته است و اعلان جنگ علیه او، یعنی اعلان جنگ با کل سرزمین واکاندا. دولت آمریکا نمی‌توانست ادامه عملیات‌های گروه اولتیمیت‌ها را تحمل کند؛ آن هم به خاطر حرکت سیاسی‌ای که تی چالا انجام داده بود. از همین رو، این گروه قهرمانی هم منحل شد.

قدرت‌ها و توانایی‌های شخصیت بلک پنتر

عنوان «بلک پنتر» در حقیقت جایگاه یک فرد را نشان می‌دهد؛ کسی که به‌عنوان رئیس و سردسته قبیله پلنگی واکاندایی‌ها انتخاب می‌شود. پنتر به‌عنوان سردسته باید یک گیاه ویژه که شکلی مانند قلب دارد، مصرف کند. این گیاه علاوه‌بر اینکه بین این فرد و خدای پنتر واکاندایی‌ها یعنی بَست ارتباطی عرفانی را برقرار می‌کند، حس‌های فوق‌العاده و ابرانسانی، قدرت پیشرفته، سرعت، چابکی، استقامت، دوام، فاکتور بهبودی و رفلکس‌های سریعی را در اختیارش قرار می‌دهد. در برهه زمان خاصی او این ارتباط را از دست داد و با یک خدای ناشناخته پنتری، ارتباط دیگری را برقرار کرد. همین ارتباط جدید ویژگی‌های فیزیکی پیشرفته و همچنین مقاومت در برابر جادو را به او داده است.

حس‌های او آنقدر قدرتمند هستند که او می‌تواند رایحه یک طعمه را دنبال کند و بوی هزاران فرد مختلف را به خاطر بسپارد. تی چالا بعد از نبردی که با دکتر دووم داشت، توانایی‌های پیشرفته خود را از دست داد؛ تا زمانی که یک ارتباط جدید با خدای پنتری ایجاد کرد. او علاوه‌بر افزایش قدرت و توانایی‌های ابرانسانی فعلی‌اش، لقب «پادشاه مردگان» را هم به دست آورد. همین عنوان، قدرت و دانش تمام بلک پنترهای قدیمی و همچنین توانایی کنترل کردن مرده‌ها را در اختیارش قرار می‌داد. بعد از ماجرای Battleworld و احیای مجدد مولتی ورس، تی چالا بالاخره قدرت‌های جدیدی را نشان داد؛ آن هم به خاطر عنوان پادشاه مردگانی که به دست آورده بود.

او حالا دیگر نه‌تنها می‌توانست مرده‌ها را به حرکت در بیاورد، بلکه توانایی این را هم داشت که روح‌های جدا شده را با شکلی ملموس به دنیای فیزیکی بیاورد. علاوه‌بر این، تی چالا با استفاده از این انرژی‌های عرفانی می‌توانست نیزه‌ای را به واسطه انرژی درخشان آبی رنگ، در دستانش به وجود بیاورد. تی چالا با جادوگر خود یعنی زاواواری همکاری کرد تا بتواند مقاومت و مصونیت در برابر حملات جادویی و شناسایی آنها را کسب کند تا بلکه به این طریق بتواند دکتر دووم را شکست دهد. زمانی که ارتقای تی چالا انجام شد، از آن به بعد هر حمله جادویی و عرفانی که علیه او صورت می‌گرفت، تنها باعث قدرتمندتر شدن او می‌شد.

تی چالا از زمان پیوستن به تیم انتقام جویان، تجهیزات و خصوصا کویین جت آنها را ساخته است

در طی این آماده‌سازی‌ها، تی چالا یک هنر ترکیبی عرفانی-علمی قدرتمند به وجود آورد و نام آن را «فیزیک سایه» گذاشت. او با استفاده از این اختراع دیگر می‌توانست سلاح‌های سایه‌ای را به وجود بیاورد و ویبرانیوم را در سطح کوانتوم ردیابی کند. پنتر به‌عنوان پادشاه واکاندا به مجموعه وسیعی از اشیاء جادویی، تکنولوژی‌های پیشرفته واکاندایی و تجهیزات ارتشی دسترسی دارد. او همچنین حمایت تمام دانشمندان، جنگجویان و جادوگرانی را که در سرزمینش هستند، در اختیار دارد. ارتش واکاندا به‌عنوان یکی از قدرتمندترین ارتش‌های روی زمین شناخته شده است. او یک شکارچی، ردیاب، استراتژیست، سیاستمدار، مخترع و دانشمند ماهر است.

او در مقطع دکتری و در رشته فیزیک از دانشگاه آکسفورد فارغ‌التحصیل شده است. تی چالا علاوه‌بر مخترع بودن، یک متخصص در زمینه فیزیک و یک فرد متبحر در زمینه تکنولوژی پیشرفته است. او تا حد زیادی در رشته‌های آکروبات و نبرد تن به تن آموزش دیده است. او در اشکال مختلف نبرد غیرمسلحانه، مهارت خیلی زیادی دارد و سبک مبارزه‌ای منحصربه‌فرد و ترکیبی را به وجود آورده است که شامل آکروباتیک و تقلیدهای مختلف از حیوانات است. سردسته قبیله واکاندایی‌ها یکی از ثروتمندترین افراد در دنیا محسوب می‌شود. البته از آنجایی که واکاندا به‌صورت کلی از اقتصاد جهانی جدا است و مقدار دقیق ذخایر گسترده ویبرانیوم و تکنولوژی‌های بسیار پیشرفته آنها هم مشخص نیست، تصمیم‌گیری در رابطه با این موضوع کمی دشوار است.

در ولوم ۳ سری کتاب کمیک Black Panther، نویسنده کریستوفر پریست زرادخانه روزمره پنتر را گسترش داد و حالا شامل تجهیزات دیگر مانند یک «خنجر انرژی»، یک لباس با بافت ویبرانیوم و یک ابررایانه قابل حمله به نام «کیمویو کارت» بود. در ولوم چهارم این سری کتاب کمیک، نویسنده رجینالد هادلین تجهیزات ویژه‌ای را مانند «زره سه لایه» و «زره سبک» را برای یک سری کارهای خاص معرفی کرد. در یک برهه زمانی خاص هم شمشیر ابونیِ بلک نایت را در اختیار او قرار داد. در ولوم ۶ مجموعه Black Panther، تا-نهیسی کوتس و برایان استل فریز یک لباس جدید برای تی چالا معرفی کردند که به او اجازه می‌داد تا با استفاده از این لباس، انرژی جنبشی را جذب و آن را به‌عنوان انفجارهای انرژی بیرون بفرستد.

چادویک بوزمن در نقش شخصیت بلک پنتر

در انتها به انیمیشن‌ها، فیلم‌ها و بازی‌هایی اشاره می‌کنیم که شخصیت تی چالا/بلک پنتر در آن حضور داشت:

  • انیمیشن سریالی Fantastic Four محصول سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶ با صداپیشگی کیث دیوید
  • انیمیشن سریالی Iron Man: Armored Adventures محصول سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲ با صداپیشگی جفری بویر چپمن
  • انیمیشن سریالی The Super Hero Squad Show محصول سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ با صداپیشگی تای دیگز
  • انیمیشن سریالی The Avengers: Earth's Mightiest Heroes محصول سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۳ با صداپیشگی جیمز سی. ماتیس سوم
  • انیمه Marvel Disk Wars: The Avengers محصول سال ۲۰۱۴ با صداپیشگی ماهیتو اوبا
  • فیلم Captain America: Civil War محصول سال ۲۰۱۶ با بازی چادویک بوزمن
  • فیلم Black Panther محصول سال ۲۰۱۸ با بازی چادویک بوزمن
  • فیلم Avengers: Infinity War محصول سال ۲۰۱۸ با بازی چادویک بوزمن
  • فیلم Avengers: Endgame محصول سال ۲۰۱۹ با بازی چادویک بوزمن
  • بازی Avengers محصول سال ۲۰۲۰
  • بازی Marvel Ultimate Alliance 3: The Black Order محصول سال ۲۰۱۹ با صداپیشگی جیمز سی. ماتیس سوم
مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات