معرفی شخصیت بلک ویدو، ناتاشا رومانوف
پیش از اینکه بهسراغ مقاله معرفی شخصیتهای دنیای کمیک این هفته برویم، نقل قولی از شخصیت ناتاشا رومانوف را باهم بخوانیم:
چند ماموریت دیگر باید انجام شود... چقدر دیگر باید بگذرد... نمیدانم که قادر به انجام این کار هستم یا نه... حتی اگر هم من بتوانم خودم را ببخشم... این همان چیزی است که من حالا هستم... و تو هیچوقت نمیفهمی که من قبلا چه کسی بودم.
مامور سابق سازمان کی. جی. بی یعنی ناتاشا رومانوف که بیشتر با نام مستعار بلک ویدو شناخته میشود، یکی از بهترین مامورانی است که سازمان شیلد به خود دیده است. او یکی از اعضای قدیمی گروه انتقام جویان محسوب میشود که در برههای از زمان هم رهبری گروه قهرمانی چمپینها را برعهده داشت؛ گروهی که در لس آنجلس فعالیت میکردند و عمر کمی هم داشتند. ناتالیا آلیانوونا رومانووا یا همان ناتاشا رومانوف ملقب به بلک ویدو، یک شخصیت ابرقهرمانی محسوب میشود که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت مارول کامیکس منتشر میشوند، حضور پیدا میکند.
این شخصیت توسط ویراستار و خالق طرح به نام استن لی، نویسندهای به نام دان ریکو و هنرمند به نام دان هک خلق شده است. بلک ویدو برای اولینبار در قسمت ۵۲ سری کتاب کمیک Tales of Suspense که در ماه آوریل سال ۱۹۶۴ منتشر شده بود، حضور پیدا کرد. این شخصیت در ابتدا بهعنوان یک جاسوس روسی معرفی شد؛ یک آنتاگونیست برای ابرقهرمان بزرگ دنیای مارول یعنی آیرون من. او بعدها به ایالات متحده مهاجرت کرد و به یکی از ماموران یک سازمان جاسوسی و ساختگی به نام شیلد تبدیل شد. بعد از گذشت مدتی هم ناتاشا به تیم ابرقهرمانی انتقام جویان پیوست.
ناتالیا «ناتاشا» آلیانوونا رومانووا حدودا در سال ۱۹۲۸ متولد شد. زمانی که سربازان دشمن به استالینگراد حمله کردند، ناتاشا والدین خود را از دست داد و از همان دوران جوانی توسط یک سرباز روسی به نام «ایوان پتروویچ بزوخووف» بزرگ شد. ناتاشا برای اینکه بتواند زندگی ایوان را نجات دهد، قبول کرد که به یک مرکز مخفی که به دولت شوروی تعلق داشت و با نام مرکز «اتاق سرخ» شناخته میشد، بپیوندد. او در طی مدت زمانی که در آنجا بود، هم از لحاظ روانی و هم بیولوژیکی مورد دستکاری و ارتقاء قرار گرفت. همین دستکاریها باعث شد تا او یک عمر طولانی و ظاهری جوان برای مدت زمان زیادی را داشته باشد.
او به همین واسطه به یکی از ماموران ویژه که با نام بلک ویدو شناخته میشدند، تبدیل شد. در طی مدت زمانی که ناتاشا در آنجا حضور داشت، توسط وینتر سولجر مورد آموزش و تربیت قرار گرفت؛ همانجا هم بود که آنها از لحاظ احساسی با یکدیگر درگیر شدند. برای هر بلک ویدو، خاطرات اشتباه و دروغینی استفاده میشد تا مسئولان مطمئن شوند که آنها به سازمان و ماموریتهای خود وفادار هستند. ناتاشا خاطراتی را به دست آورد که در آنها تبدیل به یک بالرین شده بود. اما سرانجام به حقیقت اصلی ماجرا پی برد. علاوهبر این، او متوجه شد که اتاق سرخ هنوز در حال فعالیت است و الان با عنوان 2R شناخته میشود.
القاب و اسامی مستعار: ناتاشا رومانوف، نادین رومن، نات، تاشا، سارینا، اکتوبر، لورا متهرز، ننسی راشمن، بلک پیرل، ناتاریا شاستاکووا، ناتوسکا، تزارینا، ایبون فلیم، ناتالیا آلیانوونا رومانووا، ناتالی راشمن، یلنا بلووا، وار ویدو و غیره.
تیمها: ای فورس، صنف آدمکشها، انتقام جویان، بلک اسپکتر، چمپینها، قهرمانان برای استخدام، اینفینیتی واچ، کی جی بی، بانوان آزادکننده، آزادکنندهها، شوالیههای مارول، اتاق سرخ، سازمان شیلد، انتقام جویان مخفی، سینستر سیکس، دختران آزادی، The Initiative، وی-لاکها، تاندر بولتها، مبارزان فدرالیست آزادی نهایی، اولتیمیتها.
متحدان: آرکوس، ایجنت الدر، ایجنت مکالروی، البیون، آمادئوس چو، اندرومدا، انجل، آنجلا دل تورو، آنا رومانوف، انت-من، ارس، آوا آیالا، بتمن، بیست، بن گالاگر، بلک گولیاث، بلک نایت، بلک پنتر، بلک رز، بریز جیمز، باکی بارنز، کاپیتان آمریکا، کاپیتان آمریکا-ایکس، کاپیتان سیتروس، کاپیتان مارول، کاپیتان یونیورس، کارول دنورز، سنچری، کمیسر رابرت اوهارا، کریزمون دینامو، کریستا، دگر، دنیل کیج، دنی فرچ، دردویل، دارک انجل، دارک استار، ددپول، دث رک و غیره.
دشمنان: ایجنت کراک، آلاریس، الکساندر لوکین، الف، امو، اندرو فورسان، آنتی-من، آنتی ویژن، ارس، آریا، بد سید، بارون هلموت زیمو، بیتل، بندیکت، بنگال، برتولت هوور، بیگ بن داناون، بلک دورف، بلک لوتس، بلک مامبا، بلک ویدو، بلک وینگ، بلاد ریث، بومرنگ، بروتوس، بولت، بولز آی، کاپریکورن، کاپیتان آمریکا، کاساندرا، چارلی، کارنل، کبرا، کلونل لینگ، سایکلون، دیمون درن، دد رینگر، دکتر بانگ، دکتر دووم، دکتر میداس، دکتر اختاپوس، اگ هد و غیره.
همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شده بود، این شخصیت توسط ویراستار و خالق طرح به نام استن لی، نویسندهای به نام دان ریکو و هنرمند به نام دان هک خلق شده است. بلک ویدو برای اولینبار در قسمت ۵۲ سری کتاب کمیک Tales of Suspense به نام The Crimson Dynamo Strikes Again! که در ماه آوریل سال ۱۹۶۴ منتشر شده بود، حضور پیدا کرد؛ آن هم بهعنوان یک شخصیت شرور و آنتاگونیست در داستانهای آیرون من. این شخصیت محبوب در ۳۳۴۸ کتاب کمیک حضور پیدا کرد که تنها در دو شماره، یعنی قسمت ۱۷۷ سری کتاب کمیک The Avengers به نام The Hope...And The Slaughter! و قسمت ۷ سری کتاب کمیک Secret Empire جان خود را از دست داد.
اینگونه شایعه شده بود که بلک ویدو بهنوعی با آخرین تزارهای حاکم در کشور روسیه مرتبط است اما هنوز این شایعه اثبات نشده است. هنوز هیچ اطلاعات زیادی از گذشته و تاریخچه شخصیت بلک ویدو در دست نیست؛ آن هم به خاطر ماجراهای جنگ جهانی دوم. فقط این موضوع آشکار شده که او بهعنوان ناتالیا رومانووا در استالینگرادِ کشور روسیه متولد شده است؛ آن هم در حالی که هیچ اطلاعاتی از والدین او وجود ندارد. زمانی که ناتاشا هنوز سنی نداشت، نازیها ساختمانی را که او به همراه والدین خود زندگی میکرد، به آتش کشیدند. در همین حین، مادر ناتاشا، او را از پنجره بیرون انداخت و او به آغوش یک سرباز روسی به نام ایوان پتروویچ افتاد؛ کسی که در آن زمان در ارتش فعالیت میکرد.
در همین حین که ناتاشا در حال بزرگ شدن بود، ایوان از او مراقبت و نگهداری میکرد. بعدا هم ایوان تبدیل به راننده ناتاشا شد. ناتاشا کل دوران جوانی خود را به همراه ایوان و دیگر اعضای گروه او در اروپا سفر میکرد و مناطق جنگزده آن را میدید. بعد از این دوران، او توسط اتاق سرخ استخدام شد. استادان و اربابانی که آنجا بودند، مراسم عروسیای را ترتیب داد تا ناتاشا با یک خلبان قهرمان به نام «الکسی شاستاکوو» ازدواج کند. بعدها، ناتاشا به کمک اتاق سرخ و به لطف شستشوی ذهنی آنها، به این باور رسیده بود که او یک زن خانهدار معمولی روسی است. زمانی که الکسی (ظاهرا) کشته شد، ناتاشا متوجه شد که یک تمایل قلبی برای دفاع و خدمت به کشورش در او وجود دارد. به همین ترتیب هم از دولت خواست تا در جایگاه همسر مرحوم خود، به دفاع و خدمت به کشور بپردازد. از همین رو، او خیلی زود تبدیل به مامور عالی و ارشد سازمان کی جی بی شد.
- ناتاشای جوان:
برای مدتی بلک ویدو زیر نظر ولورین آموزش میدید و در مواقع لازم از او کمک میگرفت. ولورین هم در مقابل برای مدتی اقدامات وحشیانه خود را کنار گذاشت و تا حد زیادی به ناتاشا و سلامت او اهمیت میداد. ایوان از ناتاشا مراقبت میکرد؛ تا اینکه در سال ۱۹۴۱ توسط یک فرد نازی به نام «بارون استراکر» ربوده شد. او بعد از ربوده شدن، به گروه هند پیوست و تبدیل به یک قاتل شد. بااینحال، ایوان توانست ناتاشا را پیدا کند و او را علی رغم میل باطنیاش، بازگرداند؛ البته کاپیتان آمریکا و ولورین هم در طی این مسیر به او کمک کردند. زمانی که ولورین به کشور آمریکا بازگشت، بلک ویدو او را از دست قاتلهای سازمان هایدرا نجات داد. بعدها دوباره زمانی که «بن گریم» و کارول دنورز پروژه رد استورم را از کشور روسیه دزدیدند، با او برخورد کرد. ناتاشا، آنها را تحت تعقیب قرار داد اما در همان حین به او دستور داده شد که ماموریت را رها کند و دیگر ادامه ندهد. در طی همین مدت زمان، بلک ویدو عاشق باکی بارنز شد؛ کسی که بهنوعی مورد شستشوی مغزی گرفته داده شده بود.
- مامور اتحاد جماهیر شوروی:
یکی از ماموریتهای ناتاشا این بود که به همراه همکار خود یعنی «بوریس تورجنوو» به شرکت صنایع استارک نفوذ کند و فردی به نام «آنتون وانکو» را به قتل برسانند. البته نقشهها براساس برنامهریزیها پیش نرفت و اقدامات بلک ویدو توسط خود آیرون من متوقف شد. در همان ماموریت، ناتاشا به سمت تونس استارک جذب شد و تصمیم گرفت که سعی کند و حواس او را پرت کند تا همکارش بتواند محصولات استارک را از بین ببرد. مدت کمی بعد از اینکه همکار ناتاشا یعنی بوریس تورجنوو و دشمنشان یعنی آنتون واکنو مردند، ناتاشا تصمیم گرفت که در همان کشور آمریکا بماند و بهعنوان یک جاسوس مخفی فعالیت کند؛ او در نظر داشت تا با این کار، لطف سازمان کی جی بی را جبران کند. او توانست دلسوزی و همدردی را در تونی استارک به وجود بیاورد و امیدوار بود که به این طریق دستگاه ضدجاذبه را بدزدد. ناتاشا بالاخره موفق شد که این دستگاه را بدزدد و از آن برای تخریب استفاده کند. سرانجام، آیرون من توانست دستگاه ضد جاذبه خود را نابود کند اما موفق به دستگیری ناتاشا نشد.
- هاوک آی:
در این برهه زمانی، ناتاشا بلافاصله به سراغ هاوک آی رفت که در این دوران بهصورت اشتباه، یک فرد تحت تعقیب محسوب میشد. او برخی اوقات از هاوک آی استفاده میکرد؛ زیرا از علاقه و تمایل او نسبت به خودش خبر داشت و برخی اوقات هم پیش آمده بود که هاوک آی در ماموریتهای مختلف به ناتاشا کمک کرده باشد. ناتاشا توانست هاوک آی را فریب دهد تا در دزدیدن یک سری نقشه از تونی استارک، به او کمک کند. هاوک آی با نقشهای که ناتاشا طراحی کرده بود، موافقت کرد و همین اتفاق باعث شد تا او سرانجام با آیرون من برخورد کند. این دو با یکدیگر درگیر شدند و مبارزه کردند؛ این در حالی بود که ناتاشا از قاصله خیلی دوری در حال تماشا کردن بود.
ناتاشا در برههای از زمان، تحت عنوان ناتالی راشمن، حرفه مدلینگ را دنبال میکرد
البته همه چیز به خوبی و خوشی به پایان نرسید زیرا یکی از تیرهایی که هاوک آی پرتاب کرد، توسط آیرون من منعکس شد و با ناتاشا برخورد کرد؛ تیری که باعث بیهوش شدن او شد. بعد از اینکه او به هوش آمد، سازمان کی جی بی به او دستور داد تا حملات به سمت صنایع استارک را متوقف کند. بعد هم آنها یک هدف جدید به ناتاشا دادند و این هدف جدید، شرکت نوآوریهای ویلیامز بود. ناتاشا باری دیگر توانست هاوک آی را متقاعد کند که با هم به سمت این شرکت حمله کنند. در همین ماجرا بود که هاوک آی با اسپایدرمن برخورد کرد؛ این قهرمان هم توانست هاوک آی را متقاعد کند که کارهای او کاملا اشتباه. البته ماجرا به همین نقطه ختم نشد و ناتاشا دوباره توانست هاوک آی را نسبت به سرقت مجدد نقشههای استارک، متقاعد و راضی کند.
زمانی که هاوک آی در این ماموریت بود، ماموران سازمان کی جی بی به آنجا آمدند و ناتاشا را دزدیدند؛ زیرا قصد داشتند که او را به همان کشور روسیه بازگردانند. آنها یک لباس جدید و تجهیزات پیشرفتهای را برای ناتاشا طراحی کردند. ناتاشا خیلی زود به سمت هاوک آی برگشت تا در مبارزه با آیرون من، همکاری کند. خوشبختانه آیرون من توانست هر دوی آنها را شکست دهد. زیرا او از یک انفجار الکتریکی استفاده کرد و با همین کار ناتاشا را شوکه کرد. البته در همین زمان بود که علاقه ناتاشا نسبت به هاوک آی، وفاداری او نسبت به روسیه را زیر سوال بود. هاوک آی دیگر قبول نکرد که با بلک ویدو همکاری داشته باشد و خیلی زود به تیم انتقام جویان پیوست.
سازمان کی جی بی یک بار دیگر ناتاشا را دزدید و مغز او را بهگونهای شسشتو داد که او دوباره به این سازمان خدمت کند. آنها به ناتاشا دستور دادند که به اعضای تیم انتقام جویان حمله کند. اما او خودش را آزاد کرد و نفوذ آنها را از روی خودش برداشت و بلافاصله به هاوک آی پیوست. او تبدیل به یکی از متحدان تیم انتقام جویان شد و در ماموریتهای خیلی زیادی به آنها کمک میکرد. البته او از اعضای تمام وقت این گروه به حساب نمیآمد زیرا قسم و سوگند آنها برای نکشتن افراد، اصلا باب میلش نبود. ناتاشا بعدها تصمیم گرفت که به سازمان شیلد بپیوندد و به مامور دوگانهی آنها و جاسوسی علیه سازمان کی جی بی تبدیل شود.
در طی یک ماموریت برای سازمان شیلد، ناتاشا به این حقیقت پی برد که الکسی شاستاکوو هنوز زنده است و حالا او تبدیل به رد گاردین شده است. در همین برهه زمانی، او به همراه دیگر اعضای انتقام جویان به مبارزه با رد گاردین رفت. در همین حین، اعضای این گروه به ناتاشا پیشنهاد کردند که بهعنوان یکی از اعضای رسمی، به تیم بپیوندد. اما از آنجایی که او حسابی آشفته و پریشان شده بود، این پیشنهاد را رد کرد و حتی برای مدتی از هویت بلک ویدوی خود هم دست کشید.
- ارتباط با دردویل:
ارتباط بلک ویدو و هاوک آی زمانی به پایان رسید که ناتاشا دوباره به هویت بلک ویدوی خود بازگشت. او به هاوک آی گفت که دوست دارد یک حرفه انفرادی را داشته باشد و قصد دارد که برای رسیدن به این هدف، ارتباط خود را با او به پایان برساند. به همین ترتیب، او تبدیل به یک بلک ویدوی کاملا جدید شد؛ لباس خود را تغییر داد و رنگ آن را تماما مشکی کرد. او به یک پارتیزان تبدیل شد و با مجرمان معمولیای که در سرتاسر شهر نیویورک حضور داشتند و فعالیت میکردند، مبارزه کرد. سرانجام، زمانی که ایوان به کشور آمریکا آمد، ناتاشا دوباره به او ملحق شد. ایوان در این برهه زمانی نقش راننده ناتاشا را داشت و برخی اوقات هم به او مشاوره میداد.
زمانی که ناتاشا در شهر نیویورک فعالیت میکرد، با دردویل روبهرو شد. ارتباط ناتاشا با همکار مت مورداک یعنی «فاگی نلسون» اصلا خوب نبود. زیرا او بهگونهای شستشوی مغزی داده شده بود که ناتاشا را به جرم قتل اسکورپین، تحت پیگرد قانونی قرار دهد. ناتاشا هیچوقت نتوانست فاگی را به خاطر این کار ببخشد؛ حتی با اینکه ثابت شده بود که ناتاشا کاملا بیگناه است. سرانجام، ارتباط مت و ناتاشا آنقدر زیاد و عمیق شد که به جایی رسید که مت ارتباط خود را با «کارن پیج» به پایان رساند. این زوج جدید تصمیم گرفتند که به سان فرانسیسکو نقل مکان کنند و یک زندگی جدید را در آنجا از سر بگیرند. آنها در همان سان فرانسیسکو هم به کار پارتیزانی خود ادامه دادند.
ناتاشا اینطور تصمیم گرفته بود که خارج از حرفه مبارزه با جرم و جنایت، حرفه دیگری را پیدا کند؛ از همین رو هم تصمیم گرفت که به یک طراح مد تبدیل شود. البته تلاش او در این زمینه خیلی موفقیتآمیز نبود. رابطه بین ناتاشا و مت در این دوران کمی دچار مشکل شده بود که همین شکست ناتاشا هم مزید بر علت شد. این دو پارتیزان بعدها به اعضای تیم انتقام جویان کمک کردند تا به مبارزه با مگنیتو بروند. در همین دوران بود که هر دو پیشنهاد پیوستن به این گروه ابرقهرمانی را دریافت کردند و هر دوی آنها هم این پیشنهاد را پذیرفتند. زمانی که اعضای تیم در حال مبارزه با خدای شیر بودند، ناتاشا به این نتیجه رسید که خیلی گزینه مناسبی برای این گروه نیست.
از همین رو هم خیلی زود از این گروه جدا شد و ارتباط خود را با مت اصلاح کرد. آنها برای مدت زمانی ارتباط خود را ادامه دادند اما سرانجام این ناتاشا بود که این ارتباط را با مت به هم زد. زیرا تصور میکرد که مت در میدان جنگ با او رفتار یکسانی ندارد. البته بعد از پایان یافتن این رابطه، ناتاشا هنوز هم با مت دوست بود و در موقعیتهای خاص به او کمک میکرد.
- چمپینها:
ناتاشا همچنان در ساحل غربی باقی ماند و برای مدت کوتاهی هم به گروه قهرمانان لس آنجلس پیوست و رهبری آنها را برعهده گرفت؛ تمام این ماجراها در حالی بود که ناتاشا با هرکول رابطه عاشقانه داشت. نیازهای این گروه توسط انجل تامین میشد و اعضای آن توانستند به موفقیتهای متوسطی برساند. اما سرانجام به خاطر ورشکستگی از هم پاشیدند. مدت خیلی کوتاهی بعد از اینکه چمپینز منحل شدند، ناتاشا و هرکول توسط تیم سابقشان یعنی اونجرز احضار شدند. از آنجایی که انتقام جویان در نبردی با شبه خدای تقریبا قادر مطلقی به نام «مایکل کورواک» قرار داشتند، هرکول و ناتاشا تصمیم گرفتند که به آنها کمک کنند.
او بعد از اینکه با هاوک آی آشنا شد، به خاطر او به ایالات متحده آمد و کشور خودش را ترک کرد
مدت خیلی کوتاهی بعد از این ماجرا، هرکول و بلک ویدو به ارتباط خود پایان دادند و ناتاشا هم تصمیم گرفت که برای مدتی بهصورت انفرادی فعالیت داشته باشد. ناتاشا هنوز هم اسم دردویل را یدک میکشید و در دنیای زیرزمینی و جنایتکارانه، همه او را بهعنوان عشق دردویل میشناختند. به خاطر همین اطلاعات، بولز آی به سراغ ناتاشا رفت و او را دزدید؛ زیرا قصد داشت که از آن بهعنوان یک تله برای این استفاده کند که دردویل را به سمت خودش بکشاند. البته ناتاشا توانست خودش را آزاد و در شکست دادن بولز آی به دردویل کمک کند. بعدها، یکی از دشمنان ناتاشا به نام «دیمن درن»، ایوان را ربود تا بتواند بلک ویدو را به تله خود بکشاند.
او ارتشی از مبارزان زن را در اختیار داشت. دیمن درن قصد داشت که بعد از دستگیری ناتاشا، یک بلک ویدوی تقلبی را به سراغ نیک فیوری بفرستد و او را به قتل برساند. ناتاشا توانست مامورهای درن را شکست دهد و به فیوری در رابطه با این ماجرای ترور توضیح داد. بعد هم بلافاصله به سراغ ایوان رفت و پیش از اینکه جزیره درن توسط سازمان شیلد بمباران شود، او را نجات داد. بعد از گذشت مدتی از این اتفاق، گروه هند در تلاش بودند که بدن یک جنگجوی ارشد مرده به نام «کریگی» را بدزدند و آن را احیا کنند. به همین ترتیب هم بلک ویدو تلاش کرد تا نقشههای آنها را خراب کند اما آنها، ناتاشا را مسموم کردند و باعث مرگ او شدند.
اما سرانجام ناتاشا توسط سنگ چست نجات داده شد و به زندگی بازگشت. در این برهه زمانی، ناتاشا شاهد یک سری تعاملات عجیب و غریب بین مت و نامزدش «هدر گلن» بود. از آنجایی که او نسبت به سلامت روانی مت نگرانیهایی داشت، تصمیم گرفت که به ملاقات فاگی نلسون برود. فاگی به ناتاشا توضیح داد که مت بعد از مرگ الکترا واقعا افسرده و نابود شده بود. اما او در ادامه این را هم توضیح داد که مت برای اینکه هدر گلن را مجبور به ازدواج با خودش بکند، حرفه او را از بین برد و نابود کرد. به همین ترتیب هم این دو تصمیم گرفتند که نوشتهای را برای هر دوی آنها بنویسند و کاری کنند که ارتباط این دو به هم بخورد.
اصل اختلاف مت و هدر این بود که مت، زندگی کاری و تجاری هدر را از بین برده بود؛ آن هم بعد از اینکه شرکت او بهخاطر همکارهای بزرگ کینگ پین آلوده شده بود. بعد از این اتفاقات، ناتاشا دوباره با دردویل متحد شد تا هند را متوقف کنند. آنها در تلاش بودند تا الکترا را احیا کنند که بهعنوان قهرمان جدید آنها فعالیت داشته باشد. در طی این نبرد، دردویل که حسابی ناامید شده بود، خودش تلاش کرد تا جسد الکترا را احیا کند اما تصور میکرد که با شکست روبهرو شده است و بلک ویدو را ترک کرد. از طرف دیگر، ناتاشا میدانست که الکترا با موفقیت احیا شده است اما این حقیقت را از دردویل، آن هم به خاطر صلاح خودش، پنهان کرد.
هدر گلن بعد از به هم خوردن ارتباطش با مت، آنقدر ناراحت بود که اقدام به خودکشی کرد. همین اتفاق باعث شد تا ناتاشا هم تا حدی خودش را مسئول مرگ این زن بداند. ماموران روسی با ساختن یک مدل از الکسی شاستاکوو به نام Life Model Decoy (LMD)، کاری کردند که ناتاشا مجبور به انجام کارهای کثیف آنها شود. آنها تهدید کردند که اگر او در نقشههایی که کشیده بودند با آنها همکاری نکند، «الکسی» را خواهند کشت. زمانی که ناتاشا کاری را که آنها میخواستند، انجام داد، آنها حقیقت را برایش آشکار و اقدام به کشتن او کردند اما ناتاشا توانست با کمک ایوان، آنها را شکست دهد.
در آن زمان، مغز ناتاشا بهگونهای برنامهریزی شد که تبدیل به یک مامور به نام «اکتوبر» بشود؛ ماموری که قرار بود موشکهای مختلفی را پرتاب و جنگ جهانی سوم را به راه بیاندازد. ناتاشا در پرتاب موشکها موفق بود. اما در مقابل آیرون من از منفجر شدن آنها جلوگیری کرد. در ادامه، تونی استارک به ناتاشا کمک کرد که مامور کی جی بی را دستگیر کند؛ همان ماموری که مسئول برنامه ریزی مجدد ذهن ناتاشا بود.
- پیوستن به انتقام جویان:
در این دوران، ناتاشا به انتقام جویان بازگشت. با اینکه بلک نایت رهبر میدانی این گروه محسوب میشد، اما ناتاشا وظیفه مدیریت و رهبری برنامههای تیم را برعهده داشت. در طی این برهه زمانی، ناتاشا به کاپیتان آمریکا علاقمند شد اما در نهایت با آیرون من ارتباط برقرار کرد. در طی نبردی که اعضای گروه با آنسلات داشتند، تحت رهبری ناتاشا، همه اعضای گروه ظاهرا به قتل رسیدند. او تلاش کرد تا قهرمانان جدیدی را استخدام کند اما با شکست روبهرو شد. در همین دوران هم شرکت صنایع مری استارک تهدید کرد که او را تحت پیگرد قانونی قرار میدهد و او را مجبور کرد که این گروه را ترک کند.
- بعد از آنسلات:
ناتاشا تصور میکرد که خودش آخرین انتقامجو محسوب میشود. از همینرو هم تصمیم گرفت که تنهایی فعالیت کند و به سراغ دشمنان تیم انتقام جویان یعنی «گری گارگویل» و «اربابان شرارت» رفت. او در این دوران دوباره با دردویل برخورد کرد و این بار این مت بود که نسبت به سلامت ذهنی و روحی ناتاشا نگرانیهایی داشت. اما این اتفاق، فقط زندگی مت را به هم ریخت زیرا او در تلاش بود تا ارتباط خود با کارن پیج را دوباره از ابتدا بسازد. ناتاشا قصد داشت که ارتباط خودشان را از سر بگیرد و همه چیز را درست کند. اما متوجه شد که مت و کارن دقیقا در حال انجام همین کار هستند و آنها را ترک کرد تا در آرامش باشند. حتی زمانی هم که «مستر فیر» برای کارن پاپوش درست کرده بود، پیشنهاد کرد که به او کمک کند. بعدها، مشخص شد که تیم قهرمانی تاندر بولتها، در حقیقت همان اربابان شرارت هستند که خودشان را خوب نشان میدادند. ناتاشا بعد از فهمیدن این حقیقت، آنها را متقاعد کرد که جنایتکاران دیگر برگ برندهای را رو کردهاند. ناتاشا با انجام همین کار شرایطی را به وجود آورد تا آنها دوباره به قهرمانان واقعی تبدیل شوند.
- بازگشت قهرمانان:
او هم درست مثل خیلی از جاسوسهای روسی، در اتاق سرخ آموزش دید؛ جایی که حتی مسئولان آن به گونهای ذهن ناتاشا را شستشو دادند که با یک فرد مشخص شده ازدواج کند
در این دوران، اعضای تیم انتقام جویان از جهان متناوبی که به آن منتقل شده بودند، بازگشتند و ناتاشا هم در موقعیتهای مختلف به آنها کمک کرد. زیرا او تا حد زیادی این حس را داشت که خودش مسئول اصلی از بین رفتن ارتباط آنها بود. ناتاشا دوباره به سازمان شیلد برگشت و برای آنها کار میکرد. او کاری کرد که گروه Freedom's Light که یک گروه تروریستی محسوب میشدند، از بین بروند. در یکی از ماموریتها، ناتاشا قصد داشت که به یک اردوگاه کار اجباری که توسط « The Mandarin» هدایت میشد، نفوذ کند. به همین ترتیب هم از آیرون من درخواست کمک کرد. بعد ناتاشا با یک مرد به نام «ویندیکتور» وارد مبارزه شد.
ویندیکتور ادعا میکرد که از مادر مرحوم او خاطراتی دارد و افشا کرد که برادر خودش است. البته این مرد پیش از اینکه بتواند ادعای خود را اثبات کند، جان خود را از دست داد. زمانی که دردویل متوجه شد که بچه کارن ضد مسیح است، ناتاشا تمام تلاش خود را کرد که از این کودک محافظت کند اما سرانجام آسیب خیلی زیادی به او وارد شد. در پایان، کارن پیج در حالی که مشغول محافظت از این کودک بود، جان خود را از دست داد. بعد از این اتفاق، ناتاشا توضیح داد که هنوز به مت علاقه دارد؛ هرچند که آنها برای اینکه دوباره تبدیل به یک زوج شوند، فاصله خیلی زیادی نسبت به هم داشتند.
- دومین بلک ویدو:
ناتاشا با یک بلک ویدوی دیگر به نام یلنا بلووا برخورد کرد و با او وارد رقابت شد. یلنا هم فرد دیگری بود که در اتاق سرخ آموزش دید و دوست داشت که تنها بلک ویدو باشد و نسبت به این موضوع وسواس پیدا کرده بود. این دو بلک ویدو در طی یک ماموریت با یکدیگر برخورد کردند؛ آن هم در حالی که در تلاش بودند تا سلاح بیولوژیکی Endless Fury را بازیابی کنند. این دو شخصیت سرانجام با یکدیگر مبارزه کردند. در همین حین، این دو به یک توافقی رسیدند. آنها تصمیم گرفتند که ظاهر خود را با یکدیگر عوض کنند تا یلنا متوجه شود که اگر روزی برایش اتفاقی بیفتد، مافوقهایش اصلا اهمیتی برای زنده یا مردن او قائل نیستند. ناتاشا علی رغم وجود یک بلک ویدوی دیگر، هنوز هم یکی از بزرگترین ماموران زنده سازمان شیلد به حساب میآمد.
- جنگ داخلی:
بعد از ماجرایی که حول محور جنگجویان جدید در استمفورد رخ داد، بحث همان طرح ثبت نام قانونی ابرانسانها به وجود آمد. ناتاشا هم یکی از کسانی بود که از این طرح حمایت میکرد. او به جبهه آیرون من پیوست تا با کمک هم، ابرقهرمانان یاغی را دستگیر کنند. ناتاشا بعد از مرگ کاپیتان آمریکا، مسئول این شد که سپر این قهرمان را حمل کند. اما درست در حین انجام این کار، توسط باکی بارنز مورد حمله قرار گرفت. باکی، ناتاشا را بیهوش کرد و سپر را دزدید. در همین زمان مشخص شد که ناتاشا و باکی در گذشته یک ارتباط احساسی با یکدیگر داشتند؛ آن هم زمانی که ناتاشا برای تبدیل شدن به یک مامور، در حال آموزش دیدن بود.
مدت خیلی کمی بعد از این اتفاق، ناتاشا یک ماموریت مسخره از سازمان شیلد دریافت کرد و مجبور بود که به همراه یک سری مقامات خشمگین، مامورانی را آموزش دهد. او آنقدر از این اتفاق عصبانی بود که به یک معلم خشن و نفرتانگیز تبدیل شد. زمانی که تونی استارک این ماموریت را از ناتاشا گرفت، او تا حد زیادی خوشحال شد و فرصت این را پیدا کرد که دوباره به تیم انتقام جویان بپیوندد. ناتاشا زمانی که برای آنها کار میکرد، با اولتران، سیمبیوتهای بیگانه و دکتر دووم وارد مبارزه شد. در همین دوران، ناتاشا به همراه فالکون توانستند باکی را از دست رد اسکال نجات دهند و او را به سازمان شیلد بیاورند.
در آنجا، باکی تبدیل به نسخه جدید کاپیتان آمریکا شد. بعد از مدتی هم ناتاشا به او کمک کرد که نقشههای رد اسکال برای تسخیر و تحت کنترل گرفتن آمریکا را نابود کند. آنها در همین حین، یکی از ماموران سازمان شیلد به نام «شارون کارتر» را هم نجات دادند. به همین ترتیب، احساسات قدیمی دوباره به سراغ ناتاشا و جیمز بازگشت و آنها باری دیگر ارتباط خود را آغاز کردند. هنوز مدت زیادی نگذشته بود که ناتاشا دستور گرفت که هرکول را دستگیر کند اما به خاطر احترامی که برای این خدای یونانی قائل بود، اجازه داد که او فرار کند.
- تهاجم مخفی:
در این برهه زمانی، ناتاشا به گروه انتقام جویان قدرتمند پیوست و به همراه آنها به سوج لند رفت تا به کشتی اسکرال که در آنجا سقوط کرده بود، نگاهی بیاندازد. او در کنار اعضای انتقام جویان جدید با گروهی از اسکرالها مبارزه کرد؛ موجوداتی که شباهت خیلی زیادی به ابرقهرمانان مختلف داشتند و لباسهای قدیمی آنها را پوشیده بودند. بعد از گذشت مدتی، ناتاشا به همراه انتقام جویان، به نبرد نهایی با اسکرال در سنترال پارک پیوست. بعد از این ماجراها، او به ارتباط خود با کاپیتان آمریکا (یا همان جیمز بارنز) ادامه داد و در ماموریتهای مختلف هم با او همکاری میکرد. اما دیگر با انتقام جویان قدرتمند یا سازمان شیلد ارتباطی نداشت؛ آن هم بعد از اینکه توسط نورمن آزبورن منحل شدند.
- سلطنت تاریک:
در خط داستانی سلطنت تاریک مشخص شد که ناتاشا در نقش یلنا بلووا قرار گرفته تا در تیم تاندر بولتها حضور داشته باشد؛ تیمی که زیر نظر نورمن آزبورن هدایت میشد. او در این مدت بهصورت مخفیانه برای نیک فیوری کار میکرد. او به «سانگ برد» کمک کرد که از تاندر بولتها فرار کند و به همتیمیهای سابق خود یعنی «فیکسر» و «ابنر جنکینز» بپیوندد. در همین زمان، ولورین هم چیزهایی را که از شمشیر موراماسا باقی مانده بود، به بلک ویدو سپرد. ناتاشا در این نقشه، با ولورین همکاری کرد و برای حملاتی که قرار بود از طرف اعضای سلاح ایکس انجام شود، آماده شد. بعد هم شمشیر را دقیقا همانجایی که ولورین گفته بود، قرار داد. بعدها ولورین از همین شمشیر استفاده کرد و امگا رد را به قتل رساند.
- دوباره تنها:
ناتاشا رومانوف اولین بلک ویدوی مارول محسوب نمیشود و پیش از آن فرد دیگری به نام کلیر وویات این نقش را برعهده داشت اما به اندازه ناتاشا شناخته نشد
بعد از کمک کردن به ماریا هیل و پپر پاتس برای نجات دادن زندگی و جان تونی استارک، بلک ویدو دوباره یک حرفه انفرادی جدید را آغاز کرد. او خیلی زود خودش را مورد حمله یک دشمن پنهان دید که از سربازان رباتی برای جلو بردن عملیات خودش استفاده میکرد. او در نظر داشت که یک تراشه ذخیرهای اطلاعات مخفی را که ناتاشا زیر پوست خودش قرار داده بود، بدزدد. ناتاشا که از دوستان و متحدان خود جدا شده بود، حالا باید فقط به هوش و سرسختی فیزیکی خودش تکیه میکرد تا متوجه شود که هدف این دشمن دقیقا چیست و مهمتر از همه اینکه او اصلا چه کسی است؛ تا بعد بتواند انتقام ظالمانه او را به پایان برساند.
اینطور مشخص شد که «ایموس چمپین» به وجود چنین تراشهای پی برده بود و قصد داشت با آن، از بلک ویدو اخاذی کند. ایموس در تلاش بود تا با این کارها، بلک ویدو را به جایی بکشاند که چارهای جز کشتن او نداشته باشد؛ تا بلکه به این طریق بتواند ذهن خود را وارد یک بدن جدید کند. بلک ویدو توانست ایموس را ردیابی کند و بعد هم یک ویروس را به همراه دادههای اطلاعاتی مخفی به او منتقل کند؛ این ویروس بهگونهای بود که تمام کامپیوترهایی را که آن را دریافت میکردند، نابود میشدند. ناتاشا در نبرد نهایی با ایموس، ذهن مغز ایوان را که ایموس با خودش نگه داشته بود، نابود کرد. اما قبول نکرد که خود او را بکشد؛ در عوض، دادههای انتقال ذهن او را پاک کرد.
- ویدو میکر:
مدت کمی بعد از رویداد کمیکی قبلی، ناتاشا در خط داستانی Widowmaker در ماجرایی گیر افتاد که جاسوسان جهانی را مورد هدف قرار میداد. در این دوران، او متهم به قتل سناتور آمریکایی به نام «ویت کرین» شده بود. پسر سناتور یعنی نیک، توسط یک جاسوس رقیب به اسم « Fatale» دستگیر شد. این جاسوس قصد داشت که از منبع نیک برای دخالت ناتاشا در این ماجرا خبردار شود. ناتاشا بلافاصله به سراغ آنها رفت و نیک را از دست جاسوس دیگر فراری داد و او را به یک پایگاه مخفی که به سازمان سیا تعلق داشت، برد. ناتاشا قصد داشت تا با این کار نیک را بترساند و بتواند به منبع او پی ببرد. اما این نقشه نتیجهای عکس داشت و هر دوی آنها مورد حمله قرار گرفتند.
ناتاشا و نیک فرار کردند اما زمانی که در لهستان بودند، توسط «فانتازما» و «کریزمون دینامو» مورد حمله قرار گرفتند. ناتاشا توانست کریزمون دینامو را شکست دهد و بعد Fatale سر و کلهاش پیدا شد و فانتازما را بیهوش کرد. در همین گیر و دار، Fatale افشا کرد که خودش استخدام شده بود تا ویت کرین را به قتل برساند اما زمانی که به سراغ او رفت، متوجه شد که فردی قبل از خودش این کار را انجام داده است. به همین دلیل هم حالا نیاز دارد تا نیک، کسی را که واقعا پدرش را کشته است، پیدا کند. نیک اعلام کرد که نام منبع او « Sadko» است. البته منبع اصلی این اطلاعات نبود. زمانی که آنها به آنجا رسیدند، متوجه شدند که تلهای است که با مواد منفجره پر شده است.
او در اصل در سال ۱۹۲۸ متولد شده بود و حتی در جنگ جهانی دوم هم مبارزه کرد
این دو جاسوس هم با دیدن این تله، مجبور شدند که از آنجا فرار کنند. خیلی زود مشخص شد که توطئه علیه جاسوسان، خیلی بزرگتر از این حرفها است. زمانی که ناتاشا به کشور روسیه رفت، با «ماکینگ برد» و هاوک آی برخورد کرد که آنها هم به خاطر یک سرنخ به آنجا آمده بودند. در همانجا، آنها متوجه شدند که تعداد زیادی از جاسوسان کارآموز و یکی از ماموران سازمان شیلد کشته شدهاند. «پرون»، کریزمون دینامو، فانتازم و «اسپانتیک» به آنجا آمدند و به سمت هاوک آی حمله ور شدند. زیرا تصور میکردند که او رونین و مسئول مرگ جاسوسان است. کار به جایی رسید که این سه قهرمان و «دامینیک فورچن» به این نتیجه رسیدند که این اتفاقات همه یک نوع حواسپرتی است و هدف واقعی چیز دیگری است؛ یک سفیر در کشور روسیه و شهر سن پترزبورگ.
آنها در اقدامی بعدی به کشور ژاپن رفتند. دامینیک و ماکینگ برد در ساحل روسی که نزدیک به جزیرههای شمالی ژاپن قرار داشت، یک نیروی مبارزهای قدرتمند را پیدا کردند. این در حالی بود که ناتاشا و هاوک آی به دنبال «مادام» میگشتند. او یک نینجای قدیمی بود که با رونین جدید همکاری میکرد برای اینکه بتوانند این حمله روسی را انجام دهند. این چهار قهرمان در همان جزیره Iturup دوباره با یکدیگر برخورد کردند و همانجا بود که رونین را هم دیدند؛ کسی که مشخص شد در حقیقت همان الکسی شاستاکوو است. نقشه او این بود که ماموران اطلاعاتی جهان را به قتل برساند و در حالی که حملات خود را انجام میدهد، کشورها را بدون هیچگونه اطلاعاتی رها کند.
بخش دیگر نقشهاش هم این بود که قهرمانان را به سمت خودش بیاورد تا بتواند هر چهارتای آنها را به قتل برساند. شاستاکوو در همان زمان آتشفشان را در جزیره به راه انداخت تا نقشههایش را عملی کند. اما ناتاشا به همراه دیگران از گدازه استفاده کردند تا نیروهای او را شکست دهند. زمانی که ناتاشا نقشههای واقعی الکسی را به فانتازم نشان داد، فانتازم عمل هیپنوتیزم را روی او انجام داد و کاری کرد که او شاهد مرگ ناتاشا باشد. همین کار هم فرصت خوبی را به ناتاشای واقعی داد که او را شکست دهد.
- طولانیترین زمستان:
در این دوران، ناتاشا و باکی به دنبال یک مامور خفته از پروژه Zephyr میگشتند. او در یک محفظه خاص، در یک رستوران در شهر وگاس قرار داشت. زمانی که آنها به آنجا رفتند، متوجه شدند که این مامور از خواب بیدار شده است. آنها صبح همان روز یک جلسه کوتاه با «جسپر سیتول» داشتند که برای آنها درباره یکی از ماموران سابق سازمان کی جی بی توضیح داد. این مامور «نیکو استانوویچ» نام داشت که در خفا به سر میبرد و این احتمال داده میشد که او مسئول رسیدگی به آن مامور خفته باشد. به همین ترتیب هم باکی و ناتاشا به مینه سوتا رفتند تا با یکی دیگر از ماموران سابق سازمان کی جی بی ملاقات کنند. این فرد که «میکل بولگاکوف» نام داشت، جزو همان جوخه بود.
آنها بولگاکوف را مورد بازجویی قرار دادند تا اینکه توانستند به همان اطلاعات کمی که او درباره کدهای فعالسازی ماموران خفته داشت، دست پیدا کنند. ظاهرا او این کدها را به یک سری خریداران ناشناخته و مسئولان دیگر فروخته بود. باکی و ناتاشا به محل آن انبار رفتند و به مامورانی که در آنجا حضور داشتند، رسیدگی کردند. در همان زمان، آنها توسط یک گوریلی که از لحاظ ژنتیکی اصلاح شده بود و یک سلاح زنجیری داشت، مورد تهاجم قرار گرفتند. بعد از یک نبرد کوتاه، این گوریل از آنجا رفت. آنها برگشتند تا جلسه دیگری داشته باشند و آن مامور فعال شده را پیدا کنند. در همین حین هم نیک فیوری اطلاعات خاصی در رابطه با ماموریت نفوذ به یک حراجی را به آنها داد.
باکی به همراه ناتاشا به سمت اراذل و اوباش حمله کردند و توانستند بعد از شکست آنها، اطلاعاتی را درباره خریدار آن کدها به دست بیاورند؛ آنها همچنین متوجه شدند که این خریدار یک دووم بات هم خریده است. آنها به همین ترتیب فهرست افراد احتمالیای که میخواستند از این مامورها و ربات برای آغاز یک جنگ بین ایالات متحده و لاتوریا استفاده کنند، محدود کردند و در نهایت به «لوسیا فون بارداس» رسیدند. باکی و ناتاشا برای اینکه بتوانند کمکی بگیرند و از یک جنگ جلوگیری کنند، به قلعه دکتر دووم نفوذ کردند. دووم که حسابی سردرگم شده بود، به سمت آنها حمله کرد. در حالی که باکی و دکتر دووم با دووم بات و «آرکادی» درگیر بودند، ناتاشا به یک ماموریت فرستاده شد.
او وظیفه داشت که درباره یک مرکز تحقیقاتی شبیه به میمون تحقیق و بررسی انجام دهد. زمانی که ناتاشا به آنجا رسید، متوجه شد افرادی که در آنجا حضور داشتند، چند ساعت قبل از آنجا رفته بودند. ویدو به همراه دکتر دووم و وینتر سولجر به سوله موشکی دووم نفوذ کردند و در آنجا با لوسیا روبهرو شدند. در حالی که باکی به سمت «دیمتری» میدوید تا با او مبارزه کند، ناتاشا مشغول مبارزه با سربازهای گوریلی شد. این در حالی بود که دووم، وان بارداس را شکست داد. بعد از این اتفاقات هم ناتاشا یک سری اطلاعات مخفیای را فیوری در رابطه با خریدار کد در اختیار او قرار داده بود، برای باکی تعریف کرد.
- تیر شکسته:
در این دوران ناتاشا به باکی کمک کرد که درباره آخرین مامور خفته تحقیق کند و ماجرای او را به سرانجام برساند. در نهایت « Novokov» موفق شد که ویدو و باکی را از یکدیگر جدا کند. زیرا از همان ابتدای ماجرا، بلک ویدو هدف اصلی این شخصیت بود.
- شکار ویدو:
Novokov بالاخره موفق شد که ناتاشا را دستگیر کند و تغییراتی را در برنامهریزی این زن به وجود آورد که او دوباره به همان راه و روشهای قدیمی خود بازگردد. او دوباره بهعنوان یک مامور مخفی تبدیل به یک رقاص باله شد اما مدت زیادی طول نکشید که باری دیگر توسط بارنز و سازمان شیلد دستگیر شد. آنها موفق شدند که اولین لایه برنامهنویسی ذهن او را به حالت قبل برگردانند. اما این کار فقط باعث شد که او دوباره تبدیل به همان نسخه قبلی خودش شود و به یک مامور حمله کند، او را بکشد و اسلحهاش را بگیرد. او به مرور سربازان بیشتری را به قتل رساند و فیوری را مورد هدف قرار داد؛ کسی که قصد مبارزه با او را داشت. ناتاشا مدام در حال تیراندازی کردن بود اما سیتول مقابل او قرار گرفت و از تیراندازی بیشتر او جلوگیری کرد؛ البته خود سیتول هم در میان طوفان گلولهها کشته شد.
ناتاشا آنجا را ترک کرد و باری دیگر به Novokov پیوست. زمانی که لئو و ویدو در یک منطقه بمبگذاری شده بودند، باکی به سمت آنها حمله کرد. او موفق شد که همزمان با هر دوی آنها مبارزه کند و زمانی که ماموران سازمان شیلد به آنجا رسیدند، باکی توانست Novokov را شکست دهد. لئو تلاش کرد که از ناتاشا بهعنوان یک گروگان استفاده کند. اما هاوک آی کاری کرد که آنها از هم جدا شوند و در همین حین هم باکی به سمت لئو تیراندازی کرد. سازمان شیلد توانست دوباره تمام بخشهای خاطرات ویدو تا همین روز خاص را کنار یکدیگر قرار دارد؛ البته به جز خاطراتی که از باکی وجود داشت. باکی که از این اتفاق خبردار شد، دلش شکست و متحمل غم بزرگی شد اما حداقل خیالش از این بابت راحت بود که دیگر لازم نیست ناتاشا بیشتر از این زجر بکشد.
ناتاشا در سنین کم، سرمی شبیه به سرم ابرسرباز را دریافت کرد که با نسخه اصلی تفاوتهایی داشت. این سرم تواناییهای فیزیکی مختلفی که خیلی به تواناییهای کاپیتان آمریکا شبیه بود، به ناتاشا داد؛ البته این قدرتها و تواناییها به اندازه کاپیتان بزرگ و قدرتمند نبودند. فیزیولوژی او در سطح خیلی بالایی قرار دارد و همین موضوع باعث شده که او بسیار قوی، چابک، سریع و محکم باشد. البته این میزان از توانایی و نیرو را یک زن هم میتواند داشته باشد، بدون اینکه بهعنوان ابرانسان دستهبندی شود. البته این موضوع در رابطه با حسها و سیستم ایمنی او هم صدق میکند؛ این موارد هم در بالاترین حدی که یک انسان معمولی میتواند داشته باشد، قرار دارد.
ناتاشا از همان سنین جوانی بهگونهای تربیت شد و آموزش دید که تبدیل به یک هنرمند در زمینه هنرهای رزمی شود. او ورزشهایی مانند کاراته، جودو، کنپو، جوجوتسو، نینجوتسو، آیکیدو، ساواته، موای تای، سامبو و چندین سبک مختلف از کونگ فو را میشناسد و در تمام این مهارتها تبدیل به یک استاد حرفهای شده است. او از همان زمانی که آموزشهای خود را آغاز کرد، تبدیل به یکی از بهترین ماموران و جاسوسها در سرتاسر دنیا شد. ناتاشا بارها و بارها ثابت کرده که یکی از بهترین گردآورندههای اطلاعاتی در دنیای مارول محسوب میشود. او به زبانهای مختلف تسلط دارد و در زمینه برنامهنویسی و هک رایانهای، تخصص خیلی زیادی دارد.
او در نبرد یک استراتژیست و فرمانده میدانی بسیار خوب است و در موقعیتهای مختلف، رهبری تیم انتقام جویان و حتی سازمان شیلد را برعهده گرفته بود. در مینی سریای که در سال ۲۰۰۴ با نام Black Widow منتشر شده بود، داستان گذشته ناتاشا تا حدی تغییر کرد. او در این داستان جدید، از لحاظ بیوتکنولوژیک و سایکو-تکنولوژیک مورد ارتقا قرار گرفت. همین عملیات به این سوال پاسخ میدهد که چرا ناتاشا (با توجه به اینکه پیش از جنگ جهانی دوم متولد شده)، انقدر جوان است. با اینکه خود ناتاشا فرد پوستکلفتی محسوب میشود، اما لباس مشکی رنگ او، از یک پارچه مصنوعی خاص و پیشرفته ساخته شده که در برابر دمای خیلی زیاد و حتی گلولههای کوچک، مقاوم است.
بعدها تغییراتی در این لباس به وجود آمد که به او اجازه میداد خیلی راحت از دیوار بالا برود و حتی به سقف هم بچسبد؛ درست مانند اسم مستعار خودش که یادآور یک عنکبوت به نام بلک ویدو است. او از یک سری تجهیزات خاص و پیشرفته استفاده میکرد که توسط بهترین جاسوسان مدرن دنیا استفاده میشد؛ مانند گیجکنندهها، گازهای اشکآور، یک کابل و یک فرستنده. ناتاشا میتواند با استفاده از سیم قلابدار خود خیلی سریع از طریق پشتبامها از ساختمانی به ساختمان دیگر برود. او یک کابل جمعشونده هم دارد که نام آن را Widow's Line گذاشته است. او مدلهای مختلفی از سلاحها را هم دارد؛ از سلاحهای مخصوص مبارزههای نزدیک گرفته تا سلاحهای دوربرد. سلاح اصلی او با نام Widow's Bite شناخته میشود که از محفظهای که روز مچش قرار دارد، بیرون میآید. آنها یک انفجار الکتریکی قدرتمند را ایجاد میکنند که بالاترین قدرت آن چیزی حدود ۳۰ هزار ولت است.
در انتها به انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت ناتاشا رومانوف/بلک ویدو در آن حضور داشت:
- انیمیشن سریالی The Marvel Super Heroes محصول سال ۱۹۶۶ با صداپیشگی پگی گریفین
- انیمیشن سریالی The Super Hero Squad Show محصول سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ با صداپیشگی لینا هیدی
- انیمیشن سریالی The Avengers: Earth's Mightiest Heroes محصول سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ با صداپیشگی ونسا مارشال
- انیمیشن سریالی Iron Man: Armored Adventures محصول سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲ با صداپیشگی اشلی بال
- انیمیشن سریالی Avengers Assemble محصول سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۹ با صداپیشگی لورا بیلی
- انیمیشن سریالی Ultimate Spider-Man محصول سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷ با صداپیشگی لورا بیلی
- انیمیشن سریالی Spider-Man محصول سال ۲۰۱۷ تا کنون با صداپیشگی لورا بیلی
- فیلم Iron Man 2 محصول سال ۲۰۱۰، فیلم The Avengers محصول سال ۲۰۱۲، فیلم Captain America: The Winter Soldier محصول سال ۲۰۱۴، فیلم Avengers: Age of Ultron محصول سال ۲۰۱۵، فیلم Captain America: Civil War محصول سال ۲۰۱۶، فیلم Avengers: Infinity War محصول سال ۲۰۱۸، فیلم Captain Marvel محصول سال ۲۰۱۹، فیلم Avengers: Endgame محصول سال ۲۰۱۹ و فیلم Black Widow محصول سال ۲۰۲۱ با بازی اسکارلت جوهانسون
- انیمیشن Iron Man: Rise of Technovore محصول سال ۲۰۱۳ با صداپیشگی کلیر گرنت
- انیمیشن Avengers Confidential: Black Widow & Punisher محصول سال ۲۰۱۴ با صداپیشگی جنیفر کارپنتر
- بازی Avengers محصول سال ۲۰۲۰ با صداپیشگی لورا بیلی
- بازی Marvel Ultimate Alliance 3: The Black Order محصول سال ۲۰۱۹ با صداپیشگی لورا بیلی
- بازی Marvel vs. Capcom: Infinite محصول سال ۲۰۱۷ با صداپیشگی لورا بیلی
نظرات