دخترها، جوش، مشق شب و ابرشرورها. زمانیکه شما در دوران نوجوانی قرار دارید، مجبور هستید که یک شکستناپذیر باشید. مارک گریسون، همان قهرمانی است که Invincible نام دارد؛ کسی که یک دو رگهی انسان/ویلترومایت محسوب میشود. مارک یکی از بزرگترین قهرمانان سیاره زمین است و فرزند امنی-من هم محسوب میشود؛ امپراطور جدید امپراطوری ولترومایت. اینوینسیبل، تا پایان ماجرا یک قهرمان واقعی است. اینوینسیبل یا همان مارک گریسون، یک شخصیت ابرقهرمانی محسوب میشود که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت ایمیج کامیکس منتشر میشوند، حضور پیدا میکند. این شخصیت توسط نویسندهای به نام رابرت کرکمن و هنرمندی به نام کوری واکر خلق شده است.
تصاویر کمیکهای این کاراکتر هم توسط رایان آتلی انجام شده است. اینوینسیبل برای اولینبار در یک پیشنمایش که بهعنوان بخشی از قسمت ۱ سری کتاب کمیک Tech Jacket در ماه نوامبر سال ۲۰۰۲ منتشر شده بود، حضور پیدا کرد. اما آنقدر محبوب شد که خیلی زود مجموعه اختصاصی و منظم خود را در سال ۲۰۰۳ بهدست آورد؛ آن هم بهعنوان یک عضو اصلی در فهرست ابرقهرمان جدید آن زمانِ شرکت ایمیج. اینوینسیبل فرزند امنی-من است؛ یک ابرقهرمان فرازمینی که به نژاد ولترومایت تعلق دارد. این شخصیت قدرت ابرانسانی و توانایی پرواز کردن را از پدرش به ارث برده است. او قسم خورده که از سیاره زمین محافظت کند. زمانیکه مارک به دوران نوجوانی رسید، خیلی سخت میتوانست با قدرتهای نوظهور خود کنار بیاید و واقعیت ریشههای خود را باور کند.
نولان گریسون یا همان امنی-من که یکی از قدرتمندترین و بزرگترین محافظان زمین محسوب میشد، با یک زن از نژاد انسانها ازدواج کرد و صاحب فرزندی به نام مارک گریسون شد. پدر مارک به یک نژاد بیگانه و ابرقدرت تعلق داشت که با نام ولترومایت شناخته میشوند. از آنجایی که مادر مارک یک انسان بود، همیشه این احتمال وجود داشت که او هیچکدام از قدرتها و تواناییهای پدرش را دریافت نکرده باشد. او بخش زیادی از دوران نوجوانیاش را بهعنوان یک پسر معمولی سپری کرد، بدون اینکه هیچ اتفاق خاصی در زندگیاش رخ دهد. اما بعد از گذشت این مدت، یک روز قدرت، توانایی پرواز و آسیبناپذیری او شروع به نمایان شدن کرد. مارک با کمکهای پدر خود توانست یک لباس برای خودش طراحی و مبارزه با جرم و جنایت را آغاز کند. بعد از اینکه مشخص شد که هویت معمولی او شکستناپذیر نیست، مارک تصمیم گرفت که همین اسم را برای هویت ابرقهرمانانه خود استفاده کند؛ اینطور شد که قهرمانی به نام Invincible متولد شد.
القاب و اسامی مستعار: مارک گریسون، اینوینس بوی، مارکس سباستین گریسون.
تیمها: Coalition of Planets، آژانس دفاعی جهانی، نگهبانان جهان، جامعه ابرانسانی، تین تیم، پکت، ولترومایتها.
متحدان: ادم ویلکینز، الین ویان، الارم کت، الن، امبر بنت، اندرسا، انجل مورفی، انیسا، اپریل هاوسام، آکواریا، آکواروس، آرت، اتم ایو، بی. ان. وینسلو، بتسی ویلکینز، بلک سامسون، بریجت، بریت، بولت پروف، کاپیتان پیکل، سیسیل استدمن، چاد اندرسون، کلیر بونو، دبورا گریسون، درک سندرز، دایناسوروس، دونالد فرگوسن، دانفورد، دوپلیکیت، ادی، فیلیپ شف، فایر بریدر، گرویتیتور، آیرون من، کیت کریستوفر، کید اینوینسیبل، کید ثور، لیثن، لوک کیج، مالوک دریگن و میس لوکا و غیره.
دشمنان: انگستروم لوی، انیسا، بتل بیست، بکی دووال، بی-پلین، کانکوئست، دی. ای. سینکلر، دن، دارک وینگ، دیوید هینز، دایناسوروس، داک سیسمیک، دکتر اختاپوس، الفنت، گری، ژنرال کرگ، جاینت، گرید لاک، ایگوانا، اینسامنیاک، ایزوتوپ، جک دووال، کیل کنون، کینگ لیزارد، کومودو دریگن، کرسک، لوکان، مشین هد، مگمانیاک، مگناتک، مستر مایند، مولر تویینز، میستر لیو، اکتاباس، امنی من، اونان، پاور پلکس، رمپیج، ربات، روس لیوینگستون، سالامندر، سولار من، امپرور و غیره.
همانطور که در ابتدای متن هم به آن اشاره شد، شخصیت اینوینسیبل یا همان مارک سباستین گریسون توسط نویسندهای به نام رابرت کرکمن و هنرمندی به نام کوری واکر خلق شد. قرار بر این بود که از او بهعنوان یک شخصیت ثابت برای شرکت ایمیج کامیکس استفاده شود. به همین ترتیب هم او برای اولینبار در قسمت ۱ سری کتاب کمیک Tech Jacket که در نوامبر سال ۲۰۰۲ منتشر شده بود، حضور پیدا کرد. از همان قسمت ابتدایی تا کمیکهای مدرن دنیای اینوینسیبل، رابرت کرکمن نویسندگی تمام قسمتهای ماجراجوییهای او را برعهده داشت که تمرکز اصلی روی خود این شخصیت بود. رایان آتلی هم بهعنوان هنرمند تیم، در قسمت ۸ مجموعه به این دو هنرمند پیوست و کار خود را آغاز کرد. از همان زمان، این هنرمندان باعث شدند که شخصیت اینوینسیبل به موفقیت خیلی بزرگی در عرصه کتابهای کمیک برسد؛ کسی که در Image Continuity هم پذیرفته شده است. لازم به ذکر است که این شخصیت محبوب در ۳۴۰ کتاب کمیک حضور داشته که در هیچکدام از آنها جان خود را از دست نداده است.
مارک نهتنها از لحاظ احساسی بلکه در زمینه قدرتها هم دستخوش تغییرات مختلفی شد. پدر او تلاش کرد تا لباسی را برای پسرش تهیه کند که برای خودش درست شده باشد. اما مشکل این بود که مارک نمیتوانست لباس ابرقهرمانی خود را انتخاب کند و حسابی سردرگم شده بود. به همین ترتیب هم خیاط ابرقهرمانان به نام آرت روزنبام به او گفت که برود و هر زمان که اسمی برای خود انتخاب کرد، بازگردد و لباسش را انتخاب کند. مارک بعد از اینکه از یک فرد درسخوان دربرابر یک قلدر مدرسهای دفاع کرد، به دفتر مدیر مدرسه فرستاده شد. در آنجا، مدیر به مارک گفت که او یک فرد «شکستناپذیر» نیست. همین اتفاق و همین صحبتها باعث شد تا او بالاخره به این نتیجه برسد که نام خود یا شکستناپذیر یا همان اینوینسیبل بگذارد. انجام این کار، شخصیت او را به جسورترین، شجاعترین و قهرمانیترین نسخهای که ممکن بود، تبدیل کرد.
- ملاقات تا تین تیم:
دو ماه بعد از این ماجراها، مارک با تین تیم برخورد کرد؛ یک گروه از قهرمانان جوان که شامل ربات، دوپلی-کیت، رکس-اسپلود اتم ایو میشد. مارک به اعضای این گروه کمک کرد که مولرها را دستگیر کنند؛ یک دو قلوی بسیار قدرتمند و بسیار باهوش. در این دوران، اینوینسیبل همچنین با پدرش هم متحد شد تا با یک تهاجم بیگانه که از طرف گروهی به نام Flaxans انجام شده بود، مبارزه کنند. آنها در گذشته «نولان» را دستگیر کرده بودند و قصد داشتند که انتقام خود را به خاطر فرار و شورشی که او به راه انداخته بود، بگیرند. بااینحال، از آنجایی که زمانِ بُعد آنها سریعتر از گذر زمان ما بود، آنها دستگاههایی را خلق کردند تا پیر شدنشان در اینجا را متوقف کند.
اما این دستگاهها هم خیلی زود نابود شدند و Flaxans عقبنشینی کردند. روز بعد از این اتفاق، مارک یکی از اعضای تین تیم یعنی اتم ایو را در مدرسه دید و بلافاصله او را شناخت. این دو با یکدیگر دوست شدند و با معلم خود مبارزه کردند؛ آن هم زمانیکه متوجه شدند که او بمبهایی را به دانشآموزان بسته است و قصد دارد در طی نقشه توطئهگرانهای، آنها را منفجر کند. از آنجایی که این معلم پسر خود را از دست داده بود و همسرش هم او را ترک کرده بود، قصد داشت با عملی کردن این نقشه، انتقام خود را بگیرد. در همین دوران، اینوینسیبل مجبور شد که بهتنهایی با النِ بیگانه مبارزه کند زیرا امنی-من خارج از شهر بود. در حقیقت الن یک بیگانه شرور نبود.
او فقط قصد داشت که قهرمانان سیارههای مختلف را مورد آزمایش قرار دهد. امنی-من همیشه فکر میکرد که او یک فرد بد و شرور است زیرا حقیقت مأموریت الن را نمیدانست. الن بعد از اینکه با اینوینسیبل صحبت کرد، متوجه شد که به مدت ۱۵ سال، به سیاره اشتباهی میرفته است و از همین رو، آنجا را ترک کرد.
- من عاشق کالج هستم:
مارک بعد از اینکه دبیرستان را تمام کرد، به کالج رفت. زمانیکه او به همراه دوست خود یعنی «ویلیام» در حال بازدید از Upstate University بودند، توسط یک ریانیمن (یک زامبی رباتی) مورد حمله قرار گرفتند. در حقیقت یک دانشآموز شرور به نام «دی. ای. سینکلر» این زامبی رباتی را ساخته بود. او در طی این فرایند، از مردان بیخانمان در آزمایشهای خود استاده میکرد و قصد داشت که یک فرد مرده را تبدیل به برده خودش بکند. بعد هم اندامها و قطعات رباتی را به آنها اضافه میکرد تا راحتتر بتواند آنها را تحت کنترل بگیرد. ویلیام بهدنبال «ریک شریدن» میگشت؛ فردی که تبدیل به یک ریانیمن شده بود.
خیلی از افراد معتقد هستند که مارک گریسون/اینوینسیبل، نسخه واقع گرایانهتر شخصیت جان کنت/سوپر بوی محسوب میشود
ویلیام خودش را به شکل یک مرد بیخانمان درآورد و اجازه داد که توسط دی. ای. دستگیر شود. مارک با ریانیمنها مبارزه کرد و در نتیجه تمام این تلاشها، دی. ای. را متوقف کرد اما در همین حین بود که ویلیام، به هویت مخفی مارک پی برد. زمانیکه این اتفاقات در حال رخ دادن بود، اتم ایو متوجه شد که نامزد او یعنی رکس-اسپلود با دوپلی-کیت به او خیانت کرده است. به همین دلیل هم از گروه تین تیم جدا شد. او بعد از اینکه از این تیم جدا شد، به سراغ اینوینسیبل رفت تا باز هم با او کار کند. به مرور زمان اتم ایو متوجه شد که حسهایی نسبت به مارک دارد اما پیش از این، امبر بنت احساسش را با مارک در میان گذاشته بود و آنها ارتباط رمانتیک خود را آغاز کرده بودند.
به همین ترتیب هم او هیچوقت به مارک نگفت که از او خوشش میآمد. مدت خیلی کمی بعد، اعضای گروه نگهبانان جهان (بهترین تیم ابرقهرمانی سیاره زمین)، به قتل رسیدند. بلافاصله یک تیم جدید تشکیل شد که بیشتر اعضای آن را اعضای تین تیم تشکیل داده بودند. به اینوینسیبل پیشنهاد شد تا بهعنوان یکی از اعضا به این گروه بپیوندد اما او این پیشنهاد را رد کرد. البته در موقعیتهای مختلف، مارک و ایو همچنان به اعضای این گروه کمک میکردند و دوست هم محسوب میشدند. مارک همچنین در این دوران با یک گروه تروریستی به نام لیزارد لیگ (متشکل از سالامندر، ایگوانا، کومودو دریگن و کینگ لیزارد) مبارزه کرد و خیلی زود آنها را شکست داد؛ زیرا آنها در تلاش بودند که منبع آب شهری را مسموم و آلوده کنند. بعد از مدت کوتاهی، مارک با «داک سیسمیک» ملاقات کرد؛ کسی که از با استفاده از بندهای مچ دست خود، زلزله به وجود میآورد و دوست داشت که با ابرقهرمانان مشهور مبارزه کند.
- نظم جدید جهانی:
زمانیکه مشخص شد که امنی-من مقصر اصلی نابود شدن نگهبانان جهان بوده است، مارک تصمیم گرفت که با او برخورد کند. امنی-من برای پسرش توضیح داد که ولترومایتها واقعا کاوشگرانه صلحجویی نیستند و یک سری فاتحان خشن محسوب میشوند. امنی-من وظیفه داشت که سیاره زمین را به تسخیر خود در بیاورد و به مارک پیشنهاد داد که در این فرصت با او همراه شود و با هم این کار را انجام دهند. از آنجایی که مارک با این پیشنهاد و انجام این کار مخالفت کرد، این پدر و پسر با هم درگیر شدند. امنی-من برای اینوینسیبل توضیح داد که کل زندگی او دروغی بیش نبوده است. او هیچوقت برای مادر مارک اهمیتی قائل نبود و او فقط حکم یک «حیوان خانگی» را برای امنی-من داشت؛ اینکه او هیچوقت مادر مارک را دوست نداشت (البته بعدها مشخص شد که همه این حرفها دروغ بوده است).
امنی-من خیلی راحت توانست در این نبرد پیروز شود و باعث شد که اینوینسیبل به مدت دو هفته به کما برود و بعد هم این سیاره را ترک کرد. مارک بعد از پی بردن به این موضوع، به سراغ آژانس دفاع جهانی رفت و قصد داشت که با آنها کار کند. رابط او «سیسیل استدمن» نام داشت؛ کسی که در گذشته رابط امنی-من هم محسوب میشد. در این دوران، «انگستروم» به زندانی که دو قلوهای مولر در آن قرار داشتند، رفت و آنها را آزاد کرد. بعد هم این دو دشمن قدیمی مارک، با هوش خیلی زیادی که داشتند، به انگستروم کمک کردند تا اهداف خود را عملی کند. او قرار بود که از دستگاه خود برای پیدا کردن همتایانش استفاده کند و قصد داشت که با استفاده از دانش آنها «نژاد انسانها را بهتر از قبل کند».
به همین ترتیب هم پدر او، نسخه شرور/اصلاح شدهی سوپرمن در دنیای ایمیج کامیکس محسوب میشود
زمانیکه مارک به این دو قلوها و همچنین همتایان آنها که به واسطه انگستروم از ابعاد دیگر آمده بودند، حمله کرد، خود انگستروم از ماشینش بیرون آمد و برای زندگی اینوینسیبل التماس کرد. متاسفانه انجام همین کار باعث بروز خطایی در دستگاه شد و سرانجام کار این دستگاه به انفجار کشیده شد. بعد از این ماجراها، نگهبانان جدید، مارک را پیدا کردند. یکی از مولرها که جان سالم به در برده بود، توانست انگستروم را پیدا کند. او بهطرز وحشتناکی دچار آسیب شده بود (هم فیزیکی و هم ذهنی) اما اعلام کرد که نقشه او موفقیتآمیز بوده است. او خیلی زود قسم خورد که انتقامش را از اینوینسیبل میگیرد زیرا او را مقصر رخ دادن چنین انفجاری میدانست.
در همین دوران بود که مارک متوجه شد پدر او یک همسر بیگانه جدید به نام «آندرسا» پیدا کرده است؛ آندرسا به یک نژاد بیگانه که شبیه به حشرهها بودند، تعلق داشت و طول عمر او فقط ۹ ماه بود. آنها در یک سیاره دیگر صاحب یک فرزند پسر به نام «اولیور» هم شده بودند؛ کسی که شکلی شبیه به انسان داشت و پوست او بنفش رنگ بود. اولیور هم درست مانند مادرش عمر میکرد اما نولان این تصور را داشت که اگر قدرتهایش وارد بدن او شود، گذر عمرش کند خواهد شد، درست همانند یک ولترومایت. بعد آنها توسط ولترومایتها مورد حمله قرار گرفتند و در طی همین مبارزه، زمانیکه نولان در تلاش بود تا مارک را نجات دهد، کمرش شکست و دستگیر شد.
نولان به مارک گفت تا پیش از اینکه او را ببرند، کتابهایش را مطالعه کند. بعد از دستگیری نولان، ولترومایتها تسخیر کردن سیاره زمین را از نولان گرفتند و برعهده مارک قرار دادند؛ او قرار بود که در یک مدت زمان ۱۰۰ ساله، این کار را انجام دهد. مارک کتابهای نولان را مطالعه کرد و متوجه شد که پدر او، در تلاش بود تا با استفاده از داستانهای علمی تخیلی، به مردم بگوید که چطور میتوانند به ولترومایتها آسیب بزنند و آنها را شکست دهند. مادر اولیور از اینوینسیبل درخواست کرد تا برادر ناتنی و بیگانه خود را همراه خودش به خانه ببرد. مارک هم این کار را انجام داد تا مادر انسانیاش خانه او را بازسازی کند و او را در امان نگه دارد. مادر مارک قبول کرد که اولیور را بزرگ کند. بعد، مارک به همراه امبر به آفریقا رفتند تا با ایو ملاقات کنند؛ کسی که با استفاده از قدرتهای خود، در حال کمک کردن به مردم محلی آنجا بود. از آنجایی که ایو دوست داشت به مارک نزدیکتر باشد، ملاقات آنها کمی او را آزار داد و حضور امبر هم شرایط را چند برابر برایش سختتر کرده بود.
- مارول:
مارک بعد از اینکه یک تماس تلفنی تهدیدآمیز دریافت کرد، با سرعت به سمت خانه خود رفت. زمانیکه مارک به خانه رسید، مادر خود را در چنگالهای انگستروم لوی دید. در این زمان، انگستروم در تلاش بود تا با استفاده از همان دستگاهی که ساخته بود و با کشیدن اینوینسیبل به درون ابعاد مختلف، او را ضعیف کند و درنهایت هم او را شکست بدهد. در همین حین بود که مارک با اسپایدرمن و اعضای تیم انتقام جویان جدید ملاقات کرد. در طی این فرایند، اینوینسیبل با اعضای خانواده اسپایدرمن هم ملاقات کرد و به این نتیجه رسید که خودش و اسپایدرمن، وجه تشابه و اشتراکات زیادی با یکدیگر دارند. از همین رو، او با اسپایدرمن متحد شد تا دکتر اختاپوس را شکست دهد. بعد از اینکه آنها بالاخره توانستند دکتر اختاپوس را شکست دهند، اینوینسیبل یک پورتال پیدا کرد که میتوانست به واسطه آن به بعد مخصوص خودش برود. بعد که او به خانه رسید، مادرش را کتکخورده پیدا کرد.
- انتقام:
اینوینسیبل که حسابی به خاطر اتفاقاتی که برایش رخ داده بود احساس عصبانیت میکرد و بیمنطق شده بود، لوی را تا سر حد مرگ مورد ضرب و شتم قرار داد؛ تا بلکه به این شکل انتقام کاری را که با مادرش کرده بود، بگیرد. در همین برهه بود که اعضای یک گروه از نگهبانان که از ۱۵ سال در آینده آمده بودند، مارک را نجات دادند. ایو برای مارک توضیح داد که چقدر دوستش دارد و در مقابل، مارک هم احساس خود را در عمل به ایو نشان داد و مشخص شد که احساس آنها دو طرفه بوده است. اما متاسفانه خوشی آنها خیلی طول نکشید که توسط یک مریخی، مورد تهاجم قرار گرفتند و فرصت پیش نیامد که آنها بیشتر درباره خودشان صحبت کنند. بعد از این اتفاق، مارک به سراغ کتابهایی رفت که پدرش آنها را نوشته بود. درست در همین زمان بود که او متوجه شد که در حال مطالعه کردن اطلاعاتی است که چطور میتواند به یک ولترومایتی آسیب وارد کند یا او را بکشد.
- تهاجم بعدی:
بعد از گذشت مدت زمانی، مارک با یک تهاجم بیگانه درگیر شده بود که در طی این نبرد، یک گروه از بیگانگان به نام Sequids هم به کمک او آمده بودند. درست در همین حین، بخش کوچکی هم از گروه نگهبانان در مونتانا در حال مبارزه با لیگ لیزارد بودند؛ کسانی که تلاش میکردند تا یک هولوکاست هستهای را به راه بیاندازند. تلاش آنها برای متوقف کردن دشمن بهطرز افتضاحی با شکست روبهرو شد و در همین حین، «شرینکینگ ری» خورده شد، دوپلی-کیت ظاهرا به قتل رسید و رکس اسپلود هم علاوهبر اینکه دست خود را از دست داد، از ناحیه سر هم مورد اصابت گلوله قرار گرفت اما خوشبختانه جان سالم به در برد. البته کومودو دریگن، ایگوانا و سالامندر هم در طی این نبرد جان خود را از دست دادند.
بعد از یک سوءتفاهم و نبردی با النِ بیگانه، «ایمورتال» گروه را ترک کرد؛ آن هم بیشتر به خاطر بلایی که سر کیت آمده بود. در این زمان، ایو به سیاره زمین برگشت (زیرا متوجه شد که مارک ارتباط خود را با امبر به هم زده است). ارتباط آنها به این خاطر به هم خورد که زندگی ابرقهرمانی مارک مشکلاتی را برای آنها به وجود آورده بود و امبر هم به فرد دیگری به نام «گری» حس پیدا کرده بود. این دو نفر با یکدیگر صحبت کردند و مارک برای او توضیح داد که اگر بیخیال نشود و به زندگی خود ادامه ندهد، چه اتفاقاتی در آینده برایش رخ میدهد. بعدها، مارک به صرف نهار، با مادر خود ملاقات کرد و درباره رابطه جدید مادرش صحبت کرد. هنوز خیلی نگذشته بود که صحبتهای آنها توسط یک زن ولترومایتی به نام «آنیسا» متوقف شد.
اینوینسیبل اصلا از این نمیترسد که از زور و خشونت استفاده کند و معتقد است برخی اوقات خشونت برای حفظ جان بیگناهان نیاز است
این دو ولترومایتی با یکدیگر مبارزه کردند و آنیسا توانست مارک را شکست دهد. بعد از این نبرد، وظیفه مارک را به او یادآوری کرد و گفت که باید هرچه زودتر زمین را تسخیر کند اما مارک این حرف را با کمال احترام رد کرد. از طرف دیگر، النِ بیگانه که در تلاش بود تا نولان را پیدا کند، کاری کرد که توسط ولترومایتیها بهعنوان یک اسیر، زندانی شود. الن بعد از اینکه از کتابهای نولان و همچنین شورشی که علیه ولتروم به راه انداخته بود، خبردار شد، امیدوار بود که به همان زندانی که نولان در آن قرار دارد، بیفتد. الن امیدوار بود که به این طریق، بتواند نولان را از اعدام شدن نجات دهد. در طرف دیگر، اینوینسیبل و رکس اسپلود با یکدیگر متحد شدند تا «مولتی-پاول»، برابر دو قلوی دوپلی-کیت، را شکست دهند؛ کسی که به خاطر مرگ خواهرش، تا حد زیادی خشمگین بود.
درست در همین نقطه زمانی بود که مشخص شد کیت اصلا نمرده و زنده است و این هم یکی از فریبهای خودش بود. به دلایل نامعلومی، او بعد از مرگ ظاهریای که داشت، خودش را پنهان کرده بود تا کسی او را پیدا نکند. او قصد داشت که برادرش را بدون اینکه او را به زندان ببرد، متوقف کند. اما زمانیکه به سراغ اینوینسیبل رفت تا به او کمک کند، متوجه شد که مارک پیش از رسیدن دوپلی-کیت، برادرش را متوقف کرده بود و حالا قصد داشت که او را به زندان ببرد. در همین دوران، قدرتهای اولیور، برادر ناتنی مارک، کم کم شروع به نشان دادن خودشان کردند. از همین رو، اولیور از مارک پرسید که آیا میتواند به او نحوه درست مبارزه با جرم و جنایت را آموزش دهد؛ بعد از مدت کوتاهی، اینوینسیبل پیشنهاد اولیور را برای همکار شدن، قبول کرد.
- Fallout with the Government:
مارک تصمیم گرفت که بهدنبال اتم ایو بگردد و بالاخره توانست او را، درحالیکه پنهان شده بود، در آفریقا پیدا کند. همین زمان بود که سیسیل با مارک ارتباط برقرار کرد و به او اطلاع داد که داک سیسمیک تمام ابرقهرمانان را دستگیر کرده است و آنها در زیر زمین در زندان به سر میبرند. از همینرو، اینوینسیبل و اتم ایو خود را به آنجا رساندند تا به ابرقهرمانان کمک کنند. در طی رسیدن به این هدف، مارک با هیولاهای زیادی مبارزه کرد و آنها را شکست داد اما زمانیکه به داک سیسمیک رسید، خیلی خسته شده بود و از حال رفت. مارک زمانیکه به هوش آمد و قوای خود را بهدست آورد، داک سیسمیک را مورد ضرب و شتم قرار داد و به حقیقت شوکهکنندهای پی برد.
او متوجه شد که سیسیل خالق شرور ریانیمنها و همچنین «دارک وینگ دوم» را استخدام کرده است. مارک به مبارزه با دارک وینگ رفت و حسابی او را کتک زد. در همین حین مارک به این نتیجه رسید که هیچکس نمیداند او واقعا یک قاتل است. او با خشم و عصبانیت خیلی زیادی آنجا را ترک کرد. مارک در اقدام بعدی به سراغ اتم ایو رفت تا با او درباره بزرگترین اشتباه زندگیاش صحبت کند و در آنجا سیسیل را دید. سیسیل، او را به اتاق سفید برد و از چند ریانیمن استفاده کرد تا به مارک حمله کنند. اینطور به نظر میرسید که در تصورات سیسیل، مارک از حد خودش عبور کرده است و به بُعد تاریک خود وارد شده است. از آنجایی که این اتفاق واقعا رخ نداده بود و مارک هم خیلی زود و بسیار بد عصبانی میشد، میتوانست پایان زندگی سیسیل را رقم بزند.
مارک با گروه ریانیمنها مبارزه کرد و در همین حین متوجه شد که سیسیل، راه دیگری را برای تحت کنترل داشتن او در اختیار دارد و به شکل دیگری بر او نظارت میکند. مارک متوجه شد که سیسیل، چیزی را درون سر او قرار داده است. به همین ترتیب، مارک به سراغ اعضای گروه نگهبانان جدید جهان رفت و از آنها درخواست کمک کرد. یکی از اعضای این گروه که ربات نام داشت، توانست با دستکاری مغز مارک، این فرکانس خاص را مسدود کند. بعد از انجام این کار، مارک با خشم و عصبانیت زیادی از آنجا رفت و تقریبا تمام ریانیمنها را نابود کرد. بعد از این کار، سیسیل به مارک گفت که دیگر خودش را اخراج شده بداند. همین حرف عصبانیت مارک را بیشتر از قبل کرد.
مارک به سمت سیسیل پرواز کرد و او را به دیوار چسباند و او را تهدید کرد که تحت هیچ شرایطی به خانوادهاش نزدیک نشود و اگر بفهمد که سیسیل قصد دارد اولیور را استخدام کند، او را خواهد کشت. زمانیکه این ماجراها به پایان رسید، اینوینسیل به خانه بازگشت و داستان را برای مادرش، برادرش و همچنین ایو که آنجا بود، تعریف کرد. مارک که داستان خود را به پایان رساند، به همراه ایو به حیاط پشتی رفتند و مارک از احساسات واقعیاش نسبت به ایو صحبت کرد؛ درباره اینکه زمانیکه در حال مردن بود، به جز ایو، به هیچ چیز دیگری نمیتوانست فکر کند.
- همکار جدید، لباس جدید، تغییرات بزرگ:
مارک دیگر یک مامور آزاد و مستقل محسوب میشد که دیگر برای دولت کار نمیکرد. او به اولیور گفت که باید او را آموزش دهد و باید یاد بگیرد که چطور میتواند از قدرتهایش استفاده کند. به همین ترتیب، آنها تبدیل به همکاران یکدیگر شدند و مارک، اولیور را به همانجایی برد که خودش اولین لباسش را خریده بود. اولیور اصرار داشت که نام خود را «کید امنی-من» بذارد؛ زیرا او لباسی را انتخاب کرده بود که یک O بزرگ روی آن قرار داشت. از طرف دیگر هم مارک یک لباس آبی رنگ انتخاب کرد؛ چیزی که در ابتدا اصلا از آن خوشش نمیآمد. کار مارک و اولیور به جایی رسید که به مبارزه با دو ابرشرور رفتند. در طی این نبرد، اولیور اشتباهات تازهکارانه زیادی انجام داد.
او یک برادر ناتنی به اسم اولیور دارد که ظاهری انسانی و رنگی بنفش دارد؛ کسی که بعدها تبدیل به همکار مارک میشود
اما اینوینسیبل تمام این اشتباهات را بخشید و نادیده گرفت. زمانیکه مارک به خانه رسید، تصمیم داشت که زمان خود را با ایو بگذراند؛ آن هم زمانیکه یک سری ربات شناور در هوا، مشغول تماشای آنها بودند. این رباتها در حقیقت دوربینی بودند که در دفتر انگستروم لوی تنظیم شده بودند؛ کسی که تصور میشد، مرده است. در این دوران، دو قلوهای مولر یک سلاح جدید پیدا کردند بودند و به نظر میرسید که قصد ازبینبردن نگهبانان جهان را دارند. به همین ترتیب هم مارک لباس مخصوص خود را پوشید و به سمت آن منطقه پرواز کرد؛ هنوز مدت زیادی نگذشته بود که اولیور هم لباس خود را پوشید و بهدنبال برادرش رفت. اینوینسیبل بلافاصله نبرد خود با دو قلوهای مولر را آغاز کرد.
این نبرد تا جایی ادامه داشت که این دو شرور خسته شدند و یک موشک هستهای را پرتاب کردند. درست در همان لحظه اولیور به آنجا رسید و شاهد این بود که اینوینسیبل به همراه موشک به آسمان رفت. درحالیکه مارک در فضا بود، اولیور با دو قلوهای مولر مبارزه کرد و کارش به جایی رسید که هر دوی آنها را به قتل رساند. زمانیکه مارک بازگشت و به پایگاه هستهای رسید، این بدنهای مرده را دید و به اولیور گفت که به آسمان برود. مارک برای اولیور توضیح داد که زندگی انسان ارزشمند است اما اولیور این حرفها را قبول نداشت و معتقد بود که مارک خیلی شبیه به پدرش حرف میزند. در طی همین صحبت، اولیور از مارک پرسید که آیا تا به حال به این فکر کرده که حرفهای پدرشان درست است یا نه.
مارک هم با احتیاط پاسخ داد... بعضی اوقات. مارک که هنوز به خاطر کاری که اولیور کرده بود، متعجب بود، زودتر از حد معمول ایو را ترک کرد. او به خانه بازگشت تا با اولیور درباره کاری که کرد، صحبت کند. بحث آنها به نقطهای رسید که مارک خشمگین شد و صدایش بالا رفت و قرار شد که بعدا این بحث را ادامه دهند. همه چیز زمانی بدتر شد که مارک فهمید، مادرش راز بزرگ مارک را به نامزد جدید خود گفته است. او که حسابی خشمگین بود، به گشتزنی رفت و در همان زمان بود که با «تایتان» برخورد کرد. مارک به او گفت که هنوز او را برای تصاحب شرکت Machine Head نبخشیده است. همین اتفاق باعث شد تا نبردی بین آنها شکل بگیرد؛ تا اینکه یک اژدهای خیلی بزرگ به مارک حمله کرد.
تایتان از آنجا فرار کرد و ما در همان لحظه شاهد این بودیم که او نبردی را با «مستر لیو» و اعضای تیم او آغاز کرده است؛ تیمی که مولتی-پاول را هم شامل میشد. مارک بعد از این نبرد به خانه بازگشت تا با اولیور صحبت کند و به او گفت که او را میبخشد. اما به نظر میرسید که توجه اولیور به گوی خاصی که در درخت است، جلب شده است. تا به آن زمان، مارک و ایو به قرارهای زیادی رفته بودند و به این نتیجه رسیدند که از صمیم قلب عاشق هم هستند و برای هم اهمیت قائلند. از آنجایی که آینده به خطر افتاده بود، اینوینسیبل به آنجا رفت تا آن را نجات دهد و تقریبا ایمورتال را کشت، زیرا خودش اینطور گفته بود. مارک در ابتدا قبول نکرد که این کار را انجام دهد اما زمانیکه ایمورتال چیزهایی را درباره آینده آشکار کرد، باعث عصبانیت مارک شد و سر او را از بدن جدا کرد.
بعد از این اتفاق، ما بلافاصله به جایی منتقل میشویم که الن و نولان در آنجا زندانی شدهاند. این دقیقا همان روز اعدام نولان است و او و نولان بهصورت تلپاتی با هم ارتباط برقرار میکردند. الن درباره این صحبت کرد که در طی این مدت، با اینکه هر دو در اسارت بودند، تبدیل به دوستان خوبی برای یکدیگر شدند. نولان به این موضوع اشاره کرد که حالا زمان آن رسیده که الن از سلول خود بیرون بیاید و به او کمک کند. او باید در طی انجام این کار، دیگر زندانیان را هم از سلول خود آزاد میکرد. یک سری از زندانیان دوست نداشتند که به او کمک کنند اما یک نفر تصمیم به کمک گرفت. نولان بعد از آزادی، با ولترومایتها درگیر شد و مبارزه کرد و سرانجام توانست از آنجا فرار کند؛ اما پیش از این اعلام کرد که تنها ۵۰ نفر از ولترومایتهای اصیل با خونی پاک باقی ماندهاند.
تا به امروز هنوز میزان دقیق تواناییها و قدرتهای اینوینسیبل مشخص نشده است. از آنجایی که او یک ولترومایت اصیل و واقعی محسوب نمیشود، این امکان وجود دارد که قدرتهایش همچنان گسترش پیدا کنند. اگر او همچنان به فشار آوردن به بدن خود ادامه دهد، قدرتهای او سریعتر از قبل گسترش پیدا میکنند.
- قدرت ابرانسانی:
اینوینسیبل میتواند وزن ۴۰۰ تن را تحمل کند. مدت کوتاهی بعد از اینکه پدر او از زمین تبعید شد، مارک توانست کمک کند و یک کشتی تفریحی را که وزنی بیش از ۳۰۰ هزار تن داشت، از درون آب بیرون بیاورد. البته از آن زمان که این مورد نشان داده شده بود، قدرت مارک افزایش چشمگیری داشته است. همانطور که Conquest تایید کرده، در حال حاضر او تقریبا به قدرتمندی پدر خودش رسیده است و اینطور پیشبینی شده که در آیندهای نزدیک، حتی از او هم پیشی بگیرد. حالا قدرت او به کنار، زمانیکه این نیرو با سرعت او ترکیب میشود، مارک میتواند یک سیاره را با توانایی پرواز کردن خود نابود کند؛ آن هم با پرواز در داخل هسته آن، با کمک دو ولترومایتی دیگر. بعد از سالها قدرتمندتر شدن، مارک دیگر به جایی رسید که توانست در نبردی تن به تن، مقابل «Thragg» قرار بگیرد؛ کسی که در خط داستانیهای قبلی، بارها بارها خودش و امنی-من را شکست داده بود.
- آسیبناپذیری:
مارک گریسون درست همانند اسمی که برای خودش انتخاب کرده است، تقریبا دربرابر همه آسیبها مقاوم است. او میتواند انفجار موشکهای هستهای را با کمترین آسیب و صدمه تحمل کند. البته همانطور که گفته شد، تقریبا همه آسیبها برایش قابل تحمل است. زیرا اگر ولترومایتها بارها و بارها با قدرت خیلی زیاد او را کتک بزنند، میتواند به مرور زمان متحمل آسیب شود. این آسیبناپذیری در رابطه با محدوده ذهنی و تغییر شکل هم صدق میکند. البته این نکته لازم به ذکر است که در چندین موقعیت مختلف، یک سری ویروسهای خاص توانستند از این سد آسیبناپذیری عبور کنند و ولترومایتها را بکشند؛ جمعیت کم آنها هم به خاطر همین اتفاق است. بالاترین سطح دوام و استحکام او، مربوطبه زمانی است که یک انفجار سیارهای برای سیاره ولتروم رخ داد. حتی در این شرایط، او در فاصله کمی از مرکز انفجار قرار داشت که در مرکز سیاره رخ داده بود.
- پرواز:
او در برهه زمانیهای خاصی هم سفر در زمان را تجربه کرده است و هم به ابعاد مختلف کشیده شده است؛ او در یکی از این ابعاد، با اسپایدرمن و اونجرز هم ملاقات داشت
مارک هم درست همانند پدر خود توانایی پرواز کردن دارد. او یک بار گفته بود که میتواند از زمین تا سیاره مریخ را تنها در عرض چند روز پرواز کند. البته از آن زمان، اینطور نشان داده شده که سرعت پرواز مارک چند برابر بیشتر شده است. اینطور گفته شده که سرعت پرواز او، با سرعت پدرش برابر میکند؛ کسی که میتواند از زمین تا Alpha Centuri را تنها در عرض یک هفته طی کند (آن هم فقط با یک تنفس هوا). همین موضوع نشان میدهد که سرعت پرواز آنها چیزی حدود ۲۵۰ برابر بیشتر از سرعت نور است. او همچنین توانسته که در عرض یک ساعت، کل منظومه شمسی را پرواز کند.
- بهبودی:
مارک میتواند با سرعت بیشتر و کارآمدتری آسیبهای خود را درمان کند؛ آن هم زخمهایی که میتواند برای یک انسان معمولی با سرعت بهبودی طبیعی، یک آسیب کشنده محسوب شود.
- استقامت:
مارک میتواند آسیبهای شدید جسمی را که توانایی کشتن یک انسان معمولی را دارند، تحمل کند؛ چیزهایی مانند شکستگیهای متعدد استخوان، شکستگی جمجمه و حتی از بین رفتن پوست بدن. در یک موقعیت خاص، مارک همچنان به مبارزه خود ادامه داد؛ آن هم زمانیکه یک مشت وارد شکم او شده بود و دل و رودهاش را از بدن بیرون آورده بود. هرچند که مدت خیلی کمی بعد از این اتفاق از هوش رفت.
- ظرفیت ریه:
با اینکه او نمیتواند در فضا نفس بکشد، اما توانایی این را دارد که نفس خود را آنقدر نگه دارد که مبارزه خود را انجام دهد یا بدون لباس مخصوص فضایی، مسافتهای کوتاه را طی کند. مارک همچنین میتواند برای یک مدت خیلی طولانی، نفس خود را زیر آب نگه دارد. در آن روزهای اول، مارک توانست چندین ساعت یا حتی یک روز را بدون هوا زنده بماند. البته نشان داده شده که ظرفیت ریه او در حال حاضر با ظرفیه ریه یک فرد بالغ ولترومایتی برابری میکند. زیرا پدرش نشان داده که میتواند حداقل یک هفته، تنها با یک تنفس هوا، در فضا زنده بماند. علاوهبر این، مارک نشان داده که فضای خلاء یا تابش درون فضا، هیچ تاثیری روی او ندارد.
- ماندگاری طولانی:
درست همانند یک ولترومایتی، مارک هم طول عمر زیاد و طولانیای دارد. طول عمر او به این شکل است که هر چقدر عمر او بیشتر شود، سرعت پیر شدنش کاهش پیدا میکند. هنوز مشخص نیست که او چقدر میتواند عمر کند و طول عمر او به چه صورت است اما نشان داده شده که او میتواند هزاران سال هم زنده بماند.
در انتها به انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت مارکس سباستین گریسون/اینوینسیبل در آن حضور داشت:
- انیمیشن سریالی Invincible محصول سال ۲۰۲۱ با صداپیشگی استیون ین
- کمیکهای متحرک با صداپیشگی پاتریک کاوانا
نظرات