مصاحبه گیم اسپات با خالق ددپول درباره این فیلم
فیلم سینمایی ددپول (Deadpool) خیلیها را شگفت زده کرد. ساخت ددپول با کارگردانی تیم میلر و بازی رایان رینولدز بیش از ده سال طول کشیده است. اخیرا راب لایفلد، خالق ددپول، با وبسایت گیم اسپات مصاحبهای انجام داده و درباره فیلم صحبتهایی کرده است. با زومجی همراه باشید.
تبلیغات
ددپول با درجه سنی بزرگسال عرضه شد و گیشه را تصاحب کرد. ساخت دنباله این فیلم نیز از حالا تایید شده است. راب لایفلد، خالق شخصیت ددپول، یکی از بزرگترین هواداران فیلم این شخصیت است. در مصاحبهای که وبسایت گیم اسپات با وی داشته، لایفلد درباره فیلم و نسخه بعدیاش صحبتهایی کرده که در ادامه آمده است.
چه حسی دارید درباره اینکه ددپول را همه جا خارج از کمیکها میبینید؟
خدای من، خیلی حس خوبی دارد. من میتوانیم ددپول را در همه جای آمریکا مشاهده کنم. باید حقوق و مجوز ددپول را به دست مارول میدادم، چرا که آنها ددپول را در جاهای دیگر تبلیغ میکنند. پوسترها، تیشرتها، ساعتها، کیف پولها و... و من به اینکه این شخصیت را خلق کردهام افتخار میکنم. لحظاتی هستند که با خود میگویم «چه میشد اگر هیچوقت آن نقاشی را نمیفروختم؟» و یا «چه میشد اگر هیچوقت حق این شخصیت را به مارول نمیدادم؟» این موضوع خیلی هیجان انگیز است. من هرگز چنین حسی نداشتم. اما حالا دیگر نمیتوانم این حس را متوقف کنم. هر دفعه به فروشگاه میروم تبلیغات و اسباببازیهای جدید ددپول را میبینم. همچنین حالا میتوانم بیشتر به کارهایم برسم. در حال حاضر نقاشیهای زیادی روی طاقچه خانهام دارم. هروقت کسی به ملاقاتم میآید به او میگویم «نقاشی جدیدم را دیدی؟» شرایط بسیار خوب است.
درباره تکامل شخصیت پس از خلقاش توسط شما و فابیان [نیسیزا] چه حسی دارید؟
کدام یک؟ بگذارید صادقانه بگویم، این شخصیت ده بار به تکامل رسیده. اتفاقی که افتاده این است که به جایی رسیده که تبدیل به یک شخصیت لوده شده. وقتی داستانی مثل «ددپول، ددپول را میکشد» میخوانید، داستانی که در آن تمامی را میکشد به این نتیجه میرسید که «این دیگر زیاده روی است.» به همین دلیل است که یک مجسمه واقعگرایانه از با هر دو اسلحهاش را در کنار یک عروسک کوچک روی طاقچهام دارم. او شبیه به کسی است که اگر او را در یک کوچه ببینید شما را زهره ترک خواهد کرد، اما من او را در کنار دو عروسک کوچک گذاشتهام. از اینکه کمپانی (Funko) راهی برای دادن عروسکها به کودکان پنج ساله، پانزده ساله و مادرهای چهل و پنج ساله پیدا کرده بسیار خوشحالم. عروسک در کنار عروسکهای بخش کودکان است. درست در کنار عروسک یک پرنسس میتوانید عروسک کوچک را ببینید. هیچ شخصیتی نیست که مانند در تمامی سنین هوادار داشته باشد. صادقانه بگویم، چیزی که بیشتر از هرچیز دوستش دارم، نسخهای از است که در فیلمش دیدیم. او در فیلم بیشتر جدی است و کمتر لودگی میکند. او به شش سال اولیه کمیکهای نزدیکتر است. او با دایناسورها درگیر نمیشود و با زامبیها نمیجنگد. او بیشتر یک سرباز مزدور و یا یک ابرسرباز است. او هیچ شباهتی به شخصیتی که در کمیکها به آن تبدیل شده ندارد. فکر نکنم هیچوقت مثل در کمیکها شود. وقتی که با نویسندههای فیلم صحبت میکنم، آنها با جدیت تمام درباره فیلم حرف میزنند. به همین دلیل است که فکر میکنم فیلم به هدف خود رسیده است. من به عنوان کسی که و را خلق کرده به آنها گفتم «هیچوقت نتوانستم این شخصیتها را به خوبی شما نشان دهم.» مردم از من میپرسند «داستان عاشقانه بین وید و ونسا را در کدام شمارهی کمیکها میتوان یافت؟» چنین چیزی را نمیتوانید در کمیکها ببینید. پسرم از من میپرسد «آیا صحنه اکشن روی بزرگراه با ۱۲ گلوله را از روی کمیکها الهامگیری کردهاند؟» نه! چنین چیزی در کمیکها نیست! این صحنه کاملا اورجینال است. تمام اینها ساخته و است. سوال مورد علاقه من این است که « در کدام کمیک با تیم شد؟» اگر میتوانستم ۱۰ سال در زمان به عقب برگردم و آن کمیک را بنویسم... وای خدای من! آن کتاب ۳۰۰ دلار ارزش پیدا میکرد. مردم دوست دارند به چنین داستانهایی دسترسی داشته باشند اما این ممکن نیست. زیرا پاول و رت یک داستان عالی را خلق کردند. آنها توانستند داستانها و شخصیتهای قدیمی را با یکدیگر ترکیب کنند و یک داستان کاملا جدید خلق کنند. آنها توانستند داستانی بسازند که تا به حال مانندش را نداشته است. حدودا در سه شماره از کمیک حضور داشت. کاری که ، ، رت و پاول با این شخصیت کردند بینظیر بود. من میتوانم شماره ۹۸ کمیک میوتانتهای جدید را در دست بگیرم و با خود بگویم «یک میلیون نفر آن را خواندهاند» و دی وی دی فیلم را در دست بگیرم و با خود بگویم «۷۱۶ میلیون دلار در باکس آفیس فروش داشته است.» این فیلم همه چیز را تحتالشعاع قرار داده است.
تا به حال چند بار فیلم را دیدهاید؟
هجده بار. تا قبل از تاریخ اکران، فیلم را هشت بار دیده بودم. من آنقدر خوششانس بودم که در اکرانهای آزمایشی نیز حضور داشتم. وقتی تفسیر نسخه بلوری را انجام دادیم، تیم و من در سینما نشستیم و دو بار فیلم را تماشا کردیم. سپس به آخرین رویداد هواداری رفتیم و قبل از اکران فیلم، آن را در مقر تماشا کردیم. آن موقع بود که به خود گفتم «خیلی خب، من این فیلم را سه دفعه دیدهام.» از ظهر تا ساعت نه، سه دفعه فیلم را دیدم. میدانم این موضوع عجیب و غریب است. شاید فکر کنید من این فیلم را به این دلیل دوست دارم که در ساختش همکاری داشتهام اما این فیلم واقعا فیلم خوبی است. اگر این فیلم به نام شخصیتی دیگر بود، باز هم آن را دوست داشتم و دلیلم این بود که به خوبی از اکشن به کمدی و از کمدی به داستان عاشقانه و به درام میرود. این فیلم ترکیب چهار فیلم با یکدیگر است. هیچوقت در هنگام تغییر جو داستان حس عجیبی پیدا نمیکنید. فکر کنم به همین دلیل است که همه از فیلم خوششان آمده. تا انتهای فیلم، شما به تمامی شخصیتها علاقه پیدا میکنید. این اولین باری نیست که یک فیلم شخصیت خود را به این شکل بهبود داده و یک محصول شگفتانگیز به صنعت کمیک بوک تحویل داده است. کتابهای کمیک خوب هستند. در واقع من عاشق آن کتابها هستم. من کسی هستم که پنج نسخه از را در یک سفینه فضایی گذاشتم و آنها را در کهکشان به گشت و گذار فرستادم. نمیتوانم اینجا بنشینم و بگویم در کمیکهایم لودگی وجود ندارد. در نتیجه ممکن است آنچنان به کمیکها وفادار نبودهام. فکر میکنم هیچوقت کمیکی به خوبی کمیکهای سال گذشته نوشته نشود.
اولین باری که یک فیلم مانند تغییراتی در شخصیت خود داد فیلم سینمایی (Superman) در سال ۱۹۷۸ بود. سوپرمنی که در فیلم دیدم آن چیزی نبود که به آن عادت داشتم. سیاره کریپتونی که دیدم هیچ شباهتی به چیزی که در شش سال کمیک خوانیام دیده بودم نداشت. کمیکهای زیادی داشتهام اما هیچوقت و را را اینگونه ندیده بودم. ما همیشه میدانستیم سوپرمن در سفینهای از دهه ۱۹۵۰ به زمین آمد. حالا با یک طناب پرواز میکند. در زمان کودکی من لباسهای سبز و بنفش به همراه یک جت پک داشت. در فیلم او یک تروریست بود که بار کمدی فیلم را نیز به دوش میکشید. این فیلم برخی چیزها را تغییر داد و یک محصول جدید را به ما معرفی کرد. یکی دیگر از این نمونهها (Batman Begins) ساخته است. ما حس میکنیم فیلمها نمیتوانند کمیک بوکها را نشان دهند اما بعضی اوقات آنها را بهتر نیز نشان میدهند. پسر من پانزده سال سن دارد و تمام دوستانش به دیدن فیلمهای ابرقهرمانی میروند. وقتی در راه خانه تا مدرسه از پسرم پرسیدم «دوستانت هوادار کمیک بوکها هستند؟» در پاسخ به من گفت هیچ کدام از آنها هوادار کمیک بوک نیستند اما عاشق فیلمهای مارول هستند. پاسخ عجیبی به من داد. دوستانش چندین بار به دیدن فیلم ددپول رفتند. پسرم را متقاعد کردم این فیلم ارزش دیدن را دارد. او در گذشته فکر میکرد ددپول فقط شخصیت مورد علاقه من است و اصلا شخصیت جالبی نیست. که رایان رینولدز به تصویر کشید شخصیتی است که مردم او را میشناسند. همیشه وقتی درباره سوپرمن صحبت میکنیم، در ذهن ما ظاهر میشود. با محصولاتی که در حال حاضر تولید شده، حالا دیگر همه را میشناسند.
به عنوان یک هوادار که هیچ دستی در ساخت فیلم نداشته است، دوست دارید چه چیزهایی را در قسمت دوم ببینید؟
راستش را بخواهید نمیتوانم درباره قسمت دوم صحبت کنم. چه چیزی میخواهم ببینم؟ میخواهم حضور دوباره تیم، رت، پاول، و رایان در کنار یکدیگر را ببینم. چیزی بیشتر از این نمیتوانم به شما بگویم. من از کودکی در جنوب کالیفورنیا بزرگ شدم. هالیوود همیشه به محل زندگی من نزدیک بوده. خانوادهام در صنعت سرگرمی بودهاند. همسر من و خواهرانش در ساخت فیلم دست داشتهاند و باجناق من مسئول انتخاب بازیگر است. این فیلم موفقیت بزرگی است. دوست دارم دوباره رایان را در نقش ددپول ببینم. در ماه دسامبر به یکی از اکرانهای آزمایشی فیلم رفتم، نیم ساعت زودتر رسیدم و تیم را دم در دیدم. قرار بود به تماشاچیهای آزمایشی نزدیک نشویم زیرا آنها نمیدانستند قرار است چه چیزی را تماشا کنند. آنها چند لحظه قبل از خاموش شدن چراغها از فیلمی که قرار است ببینند مطلع میشدند. تیم من را یک گوشه برد و گفت «حس بدی دارم از اینکه نبردهای با شمشیر در فیلم بیشتر نبودند.» سپس، ده دقیقه بعد، ددپول آن مرد را به سیخ میکشد. البته ما از شمشیرها در فیلم استفاده کردیم. به عنوان مثال در پرده سوم، وقتی که از میپرسد کیف اسلحهاش کجاست، او مجبور بود از شمشیرهایش استفاده کند. او همه را ریز ریز کرد. او سر یک نفر را قطع کرد و آن را با پایش شوت کرد. با استفاده از شمشیرهایش با جنگید. من به تیم گفتم مبارزه با شمشیرهای زیادی وجود دارد. تیم در جواب گفت «همینطور است، ای کاش تعدادشان بیشتر بود.» این آرزوی من برای است.
چقدر درباره کیبل هیجان زده هستید؟
میدانید که، نمیتوانم بگویم. [با خنده] من نمیتوانم درباره چیزی بگویم، به غیر از اینکه کسی به من نگفته بود قرار است در انتهای فیلم به او اشاره شود. در هفته اول ماه دسامبر هنوز دو ماه و نیم به اکران فیلم مانده بود. ناگهان دیدم از اتاق آمد بیرون و نام را به زبان آورد. در آن لحظه به سختی توانستم خودم را کنترل کنم. پشت سر من نشسته بود و شانههایم را گرفت و گفت، «نظرت چیه؟» بدترین قسمتش این بود که به مدت دو ماه و نیم نمیتوانستم دربارهاش صحبت کنم. خیلی هیجان انگیز بود. قرار است با نسخه جدید به دنیایی کاملا جدید پا بگذاریم.
حضور افتخاری شما در فیلمبرداری چطور بود؟
کاملا غیر منتظره بود. تیم با من تماس گرفت و گفت، «هی باب، میخواهی توی یک بار باشی یا یک کلوپ شبانه؟» راستش را بخواهید پسرم پیامش را دید. من و پسرم در یک اتاق هتل بودیم. من پسرم را خوب تربیت کردهام. او به من گفت «پدر! میخواهی به یک کلوپ شبانه بروی؟! مامان چی میگه؟» من هم به او گفتم آرام باشد. اون نمیبایست به پیامهای من نگاه کند، اما من هم نباید گوشی موبایلم را جلوی او روی زمین میگذاشتم. در نتیجه به تیم گفتم بار خوب است. صحنههای جالبی را فیلمبرداری کردیم. من در تمام ملاقات وید و ونسا، نبرد بزرگ در بار و چیزهای دیگر حضور داشتم. بسیار جالب بود. در تمام آن مدت باورم نمیشد یازده سال طول کشید تا روند ساخت فیلم شروع شود. یک تخته سنگ است که روی آن نوشته شده. عجیب بود. تمام ونکوور برای فیلم به مدت دو هفته تعطیل شده بود. همه بسیار خوشحال بودند. من میتوانستم در یک بار بنشینم و شخصیتی که خلق کردن را ببینم. من نام خودم را زیر دیدم و چند عکس از آن گرفتم. قبل از اینکه به آنجا بروم، صحنهای را فیلمبرداری کردند که اسلحههای خود را آماده میکند و با و خداحافظی میکند تا به جنگ برود. تیم فیلمش را به من نشان داد. همان موقع لباس پوشیدن رایان را دیدم. راستش را بخواهید، بهترین بخش کار، ملاقات با تیم گریم بود. من چهرهی زخمی رایان را در دست گرفته بودم. درست مثل این بود که سرش را قطع کرده و یخ زده بودند. من شگفت زده شده بودم. هیجان انگیز است. مثل این است که به شهربازی کمیک بوکها رفته بودم و باز هم دوست دارم به آنجا برگردم.
قبلا هم مصاحبه تیم میلر درباره نقاط قوت و ضعف فیلم را در زومجی خواندید. همچنین پیشنهاد میکنیم زومکست مربوط به موفقیت غیرمنتظره فیلم ددپول را مشاهده کنید و نقد این فیلم را بخوانید.
منبع: GameSpot
داغترین مطالب روز
نظرات