۱۰ غولآخر بازی Cuphead که باید برای شکست دادن آنها آماده شویم
اولین چیزی که بعد از دیدن یکی از ویدیوهای گیمپلی «کاپهد» (Cuphead) برایتان سوال میشود این است که سازندگانش برای خلق چنین تصاویر عجیب و اتفاقاتِ افسارگسیختهای دقیقا از چه مواد مخدر روانگردانی استفاده کردهاند؟ دومین چیزی که دربارهی بازی متوجه میشوید این است که باید خودتان را برای مبارزه با غولآخرهای زیادی آماده کنید. آن هم نه غولآخرهای معمولی. بلکه غولآخرهایی که چه از لحاظ طراحی ظاهر و چه از لحاظ پیچیدگی چالشی که برای بازیکننده ایجاد میکنند، واقعا آدم را به درون روان مریض و دیوانهی خالقانشان میاندازند و ازتان میخواهند در آنجا دوام بیاورید. راستی، استایل گرافیکی مدهوشکنندهی بازی را فراموش نکنید. گرافیکی که انگار «انگ» این بازی است و به ایجاد اتمسفر جذاب اما در عین حال شرورانهای منجر شده که به تمام لحظات بازی احساسی شیطانی داده است.
بازیهای اکشن/سکوبازی مستقل زیادی ساخته میشوند، اما واقعا تعداد کمی از آنها موفق میشوند سری توی سرها در بیاورند. «کاپهد» به لطف خلاقیت سازندگانش و پولی که مایکروسافت خرج ساخت نسخهی کاملتری از آن کرده به اینجا رسیده است. اما از هرچه بگذیم، سخن دوست خوشتر است. «کاپهد» شاید قهرمانهای بامزه و بافت بصری کلاسیکی داشته باشد، اما وقتی حرف از این بازی میشود اولین چیزی که به یادمان میآید غولآخرهای آن هستند. غولآخرهای اولد-اِسکولی که قرار است بازیکنندگان قدیمی را حسابی به چالش بکشند. اینقدر تمرکز بازی روی غولآخرهایش زیاد است که این سوءتفاهم ایجاد شده بود که کل بازی به کشتن غولآخرها خلاصه شده است. از همین رو، تصمیم گرفتیم در این مطلب، برخی از غولهایی که تاکنون از آنها رونمایی شده را فهرست کرده و طراحی پیچیدهی آنها را کمی بررسی کنیم.
۱-اژدها
یکی از چیزهایی که از همین ابتدا باید دربارهی غولهای «کاپهد» بدانید این است که آنها شاید در ظاهر آشنا به نظر برسند، اما از جزییاتی بهره میبرند که شکست دادنشان را سختتر از آن چیزی که به نظر میرسد میکنند. مثلا این اژدها یکی از مثالهای بارز این تعریف است. شاید در دوران طلایی بازیهای ویدیویی، غولهای عظیمجثهی زیادی مثل این را شکست داده باشید و تصور کنید کشتن این اژدها مثل آب خوردن است، اما کافی است کنترل «کاپهد» را به دست بگیرید تا نظرتان تغییر کند. در حالت عادی، شلیکهای این اژدها از الگوهای تکرارشوندهای پیروی میکنند که گلولههای لیزی مسلسلوار و گلولههای آتشین بزرگ از جملهی آنهاست. خطراتی که اگر کمی به نحوهی حرکت و تغییر مسیرشان دقت کنید، میتوانید آنها را پیشبینی کنید. اما چیزی که این تنظیمات ساده را چالشبرانگیز میکند این است که اول از همه اژدها در حال حرکت به عقب است. این یعنی ما با یک صحنهی در حال حرکت طرفیم و بازیکنندگان برای اینکه از قاب خارج نشده و کشته نشوند، باید علاوهبر جاخالی دادن، به سمت جلو هم حرکت کنند.
عنصر دیگری که قضیه را پیچیدهتر میکند، این است که ما در آسمان به سر میبریم. یعنی نیروی جاذبه و زمین سفت انتظارمان را میکشد و تنها چیزی که برای معلق ماندن در هوا داریم، پریدن از این سکو به آن سکو است. در نتیجه خیلی زود خودتان را در موقعیتهای حساس زیادی پیدا میکنید. چالش اصلی این غولآخر و تقریبا همهی غولهای بازی این است که باید به تعادل دقیقی بین تیراندازی، جاخالی دادن، پریدن به روی سکوهای درست، تلاش برای عقب نماندن و کنترل استرس و هیجانتان برسید. این وسط، انتظار نداشته باشید با خالی کردن دوتا خشاب غولهای «کاپهد» را بکشید، بلکه روی هزاران هزار گلوله حساب باز کنید. به خاطر همین است که مراحل مبارزه با غولهای «کاپهد» مثل یک دوی ۸۰۰ متر سریع نیستند که در عرض دو-سه دقیقه تمام شوند، بلکه ماراتن طاقتفرسایی هستند که قدرت مدیریت بحران بازیکننده در طولانیمدت را مورد آزمایش قرار میدهند و از آنجایی که ما گیمرها اکثر وقتمان را به جای دویدن و ورزش کردن، در پشت کامپیوتر میگذرانیم، انتظار داشته باشید تا این ماراتن دمار از روزگارمان در بیاورد! اگر با خواندن این پیچیدگیها برای تجربهی این بازی دچار تردید شدید، بهتر است همین الان تصمیم بگیرید. چون این اژدها تازه یکی از آسانترین غولهای بازی است.
۲-دزد دریایی و صندوقچهاش
در مقایسه با «اژدها» اگرچه خوشبختانه در مبارزه با این غول در آسمان به سر نمیبریم، اما در عوض دو عنصر چالشبرانگیز دیگر به این یکی اضافه شده تا جای خالی نیروی جاذبه را پر کند. دزد دریایی با استفاده از فشار دادن یک هشتپای صورتی بدبخت، او را به مجبور به شلیک گلولههای ریز و صورتیرنگ میکند. چیزی که در اینجا باید به آن دقت کنید «ریز»بودن گلولههاست. در مبارزه با اژدها بزرگ بودن گلولهها حداقل این نکتهی مثبت را دارد که باعث میشود آنها را بهتر بتوانیم در میان این همه هرج و مرج و شلوغی تشخیص دهیم، اما امواج دریا که با برخورد به اسکله پخش میشوند، گلولههای خودتان و صندوقچهای که از بالا حمله میکند، باعث میشود تا احتمال ندیدن گلولههای دزد دریایی بالا برود. این در حالی است که درست مثل اژدها، الگوی چندان راحتی برای حفظ کردن نحوهی شلیک دزد دریایی وجود ندارند.
دومین عنصر چالشبرانگیز این مبارزه، همین صندوقچهی بالای صفحه است که جای عنصر «حرکت» در مبارزه با اژدها را پر میکند. همانطور که آنجا پرواز رو به عقب اژدها اجازه نمیداد در یک جا ثابت بمانید، حملهی چکشی صندوقچه هم مجبورتان میکند تا مدام در حال حرکت باقی بمانید. هنوز تمام نشده! خیلی زود متوجه میشوید دزد دریایی قادر به فراخواندن یک هشتپای بزرگ هم است. هشتپایی که به صورت جداگانه باید کشته شود و با ریختن بارانی از گلوله بر روی سرتان، بازیکننده را کاملا در موقعیت فشردهای قرار میدهد. این وسط، یکی از نکاتی که باید به آن اشاره کنم و به این مبارزه خلاصه نمیشود این است که شما میتوانید «کاپهد» را به صورت دونفره بازی کنید. اگرچه این در ابتدا خبر خوشحالکنندهای است، اما سازندگان کاری کردهاند تا دونفره بازی کردن بدون عواقب منفی هم نباشد. موضوع از این قرار است که شاید داشتن یک مبارز دیگر به شکست دادن راحتترِ غولها کمک کند، اما همانطور که گفتم، از آنجایی که محیطهای بازی شلوغ هستند، اضافه شدن یک نفر دیگر که در محیط بالا و پایین میپرد و شلیک میکند به شلوغی بیشتر محیط بازی ختم میشود. بنابراین انتخاب با خودتان است!
۳-پرندهی خانه به دوش
تا اینجا باید متوجه شده باشید که «کاپهد» اصلا قدمی به نفع آرامش خاطر بازیکنندگانش برنمیدارد. بنابراین، با اینکه در طول مبارزه با پرندهی خانه به دوش، کاپهد و ماگمن سوار بر هواپیمای تکنفره هستند و نباید نگران سقوط و پریدن از این سکو به آن سکو باشند، اما در عوض سازندگان یک جور دیگر قصد در تنگنا قرار دادن ما را دارند. عنصر هرجومرج تصویر در این مبارزه هم وجود دارد. حرکت سریع پرنده به سمت راست، حس تند و سریعی به مبارزه اضافه کرده است. مهمترین سلاح تهاجمی این پرنده، شلیک کردن تخممرغهای رنگی از دهانش است. خب، مثل همیشه ممکن است فکر کنید خیالی نیست. کنار رفتن از مسیر یک تخم مرغ بزرگ آسان است، اما مشکل این است که تخم مرغها پس از برخورد به دیوار سمت چپ تصویر منفجر میشوند و ترکشهایشان از پشت به سمت بازیکننده برمیگردد.
بنابراین سازندگان با یک خلاقیت کوچولو، یکی از کلیشههای ژانر را میشکنند. قبل از این، بعد از کنار رفتن از مسیر یک گلوله، خیالمان راحت میشد و آمادهی کنار رفتن از مسیر گلولهی بعدی میشدیم، اما حالا ترکشها کاری میکنند تا مجبور شویم همزمان علاوهبر جلو، حواسمان به پشت سرمان هم باشد. این در حالی است که پس از مدتی به دلایل نامعلومی سروکلهی یک سری جوجهی ماشینی طلایی هم پیدا میشود که وارد صحنه میشوند. اما نه جوجه ماشینی معمولی، بلکه جوجههایی که یک میخ بزرگ به پشتشان وصل کردهاند. فکر کنم کمکم دارید به این نتیجه میرسید که مبارزه با نیروی جاذبه، خیلی بهتر بود، مگه نه؟!
۴-زنبور گاوی پلیس (!)
قبل از هرچیز بگذارید بهتان هشدار بدهم که احتمال اینکه آشنایی با آقای زنبور گاوی پلیس به کابوس جدیدتان تبدیل شود زیاد است. چرا؟ چون این یکی از «دارک سولز»وارترین غولآخرهای «کاپدهد» است که برای نابود کردن اعصاب و روانتان طراحی شده است. برای شروع یک زنبور پلیس داریم که در عرض صحنه حرکت میکند و بمبهایی را جاگذاری میکند که پس از انفجار به چندین تکه تبدیل میشوند. بعد یک سری زنبورهای کارگر معمولی هم داریم که همینطوری بیدلیل در محیط بازی برای خودشان پرواز میکند و برخورد با آنها نوار سلامتیتان را کاهش میدهد. اما دردسرسازترین بخش این مبارزه، این است که کل کندو در حال پر شدن با عسل است. بنابراین مثل غولهایی که بالاتر توضیح دادم، مدام باید در حال پریدن به سمت بالا باشید. فقط مشکل این است که مثل مبارزه با اژدها یا دزد دریایی، زنبور پلیس در یک نقطه قرار ندارد، بلکه او هم همراه شما حرکت میکند. در نتیجه، فقط پریدن به سمت بالا کارگشا نیست، بلکه باید حواستان به موقعیتِ زنبور پلیس و زیردستانش هم باشد. تمام اینها به این معنی است که هر دو ثانیه باید بپرید. بنابراین خودِ عمل زنده ماندن مکافات دارد، چه برسد به اینکه این وسط باید یک غول را هم بکشید.
۵-سیبزمینی و هویج
آقای سیبزمینی یکی از آسانترین غولهای بازی است. فقط کافی است از روی آت و آشغالهایی که به طرفتان تف میکند، جاخالی بدهید و به شلیک کردن ادامه دهید، اما به محض اینکه از شر او خلاص میشوید، آقای سیبزمینی در زمین فرو میرود و در ظاهر یک هویج هیپتونیزمکننده دوباره از زیرزمین سر در میآورد. به خشکه این شانس! سازندگان نه تنها به فکر ما نبودند، بلکه با این کارشان خوشحالی چند ثانیهای ما را به سخره هم میگیرند. هویج هیپتونیزمکننده نسبت به بقیهی غولها سخت نیست. او فقط از آسمان موشکهای هویجی فرود میآورد و از وسط پیشانیاش هم پرتوهای کُشنده شلیک میکند، اما اگر سر مبارزه با آقای سیبزمینی جانهایتان را الکی از دست داده باشید، یک اشتباه ممکن است دوباره شما را به چکپویت قبلی بفرستد. اما یکی از نکاتی که باید اینجا به آن اشاره کنم این است که سازندگان «کاپهد» حدود ۳۰ غول متفاوت برای بازی طراحی کردهاند که تمامیشان خصوصیات شخصیتی و تهاجمی ویژهی خودشان دارند و آنها در طراحی این خصوصیات به هیچ منطقی پایبند نشدهاند. بالاخره کجا میتوانید هویجی پیدا کنید که از قدرتهای فرا-ذهنی بهره میبرد!
۶-گل آفتابگردان
به نظر میرسد گل آفتابگردان در دسته غولآخرهای آسانتر بازی قرار میگیرد، اما کماکان این به این معنی نیست که در مبارزه با این گلِ قاتل دشواری نخواهید داشت. اولین سلاح گل آفتابگردان این است که با باز کردن دستانش چندتا دانهی گل شلیک میکند. گلولههایی که برخلاف برخی از دیگر غولآخرهای بازی، در یک خط صاف حرکت نمیکنند، بلکه مثل گلولهی شاتگان پخش میشوند. بنابراین جاخالی دادن از آنها به سادگی پریدن به بالا یا دراز کشیدن روی زمین نیست. دومین ابزار تهاجمی او شلیک چیزی شبیه به بومرنگ است. این بومرنگ هم درست مثل تخم مرغهای پرندهی خانه به دوش پس از خارج شدن از صحنه ناپدید نمیشود، بلکه چند ثانیه بعد دوباره وارد میدان نبرد شده و به سمت گل آفتابگردان برمیگردد.
اما حملهی بعدی این غول که وحشیانهترینشان است، زمانی است که او نیمهی بالایی بدنش را به صورت انفجاری به جلو پرتاب میکند و تمام بالا یا پایین صفحه را اشغال میکند. هنوز ادامه دارد! یکی از چیزهایی که دربارهی طراحی غولآخرهای «کاپهد» دوست دارم این است که حملات اکثرشان چند مرحلهای است و همیشه بازیکننده را غافلگیر میکنند. مثلا گل آفتابگردان میتواند خودش را تبدیل به یک مسلسل کرده و از دماغش تیر شلیک کند. تیرهایی که بر سر بازیکنندگان فرود میآیند، پس از برخورد به زمین ناپدید نمیشوند، بلکه به شکل یک نهال کوچک رشد میکنند و تبدیل به گیاهان گوشتخوار وحشی کوچولویی میشوند که بازیکننده را گاز میگیرند. خلاصه آن گل آفتابگردانِ مهربان و بیآزار بازی «گیاهان علیه زامبیها» را فراموش کنید. این یکی ظاهرا توسط زامبیها گاز گرفته شده!
۷-غورباقههای دوقلوی بوکسور
ظاهرا باید انتظار یکی از طاقتفرساترین مبارزهها را در مقابله با این دو غورباقهی بوکسور بکشیم. اولین عنصری که این مبارزه را با دیگر غولهای بازی متفاوت میکند این است که مثلا برخلاف پرنده، اژدها یا دزد دریایی، غورباقهها در یک نقطه از میدان نبرد ثابت نیستند. دومین مشکل هم این است که آنها دو نفر هستند. یعنی وقتی یکی از آنها در سمت راست تصویر قرار میگیرد، باید حواستان به پشت سرتان هم باشد. اما بگذارید فعلا نگران جدا شدن آنها از هم نباشیم. موضوع این است که حتی وقتی غورباقهها در کنار هم ایستادهاند هم میتوانند مرگبار باشند. چرا؟ چون اگر آقای سیبزمینی فقط در یک ردیف تیراندازی میکند، غورباقهها هم به بالای تصویر تیراندازی میکنند و هم پایین. در نتیجه شما رسما باید برای جاخالی دادن از گلولههایی که کل صفحه را پر کردهاند به نئوی «ماتریکس» تبدیل شوید. یا راهی برای اسلوموشن کردن بازی پیدا کنید!
اما وقتی این دو از هم جدا میشوند، یکی از غورباقهها با مشت زدن به شکمش گلوله شلیک میکند (به خدا اگر بدانم چگونه میتوان با ضربه زدن به شکم گلوله درست کرد!)، و دیگری با چرخاندن سریع دستانش تبدیل به موتور جت شده و شما را به سمت پرههای مرگبارش میکشد. یا به عبارتی دیگر، نه راه پس دارید و نه راه پیش! البته شما در طول بازی سلاحهای مرگبارتر و آیتمهای قدرتی متفاوتی را به دست میآورید که نه تنها در این شرایط به کمکتان میآیند، بلکه هیجان بازی را هم یک مرحله بالا میبرند!
۸-شبح خبیث
مبارزه با شبح خبیث مطمئنا به یکی از حساسترین مبارزههایتان در طول بازی تبدیل خواهد شد. چرا؟ خب، چون طراحان در این مبارزه دو عنصر چالشبرانگیز را با هم ترکیب کردهاند. از طرفی ما بر روی یک ارابه قرار داریم که در حال تعقیب قطار است و از طرفی دیگر سطح این ارابه خیلی محدود است و قدرت مانور را از بازیکنندههایی که تا قبل از این به بالا و پایین پریدنهای متوالی و ورجه وورجه عادت کرده بودند میگیرد. اصلیترین حملهی شبح این است که از کف دستانش چشم شلیک میکند. طبق معمول در ابتدا همهچیز مدیریتپذیر به نظر میرسد. از آنجایی که ارابه دور از دسترس شبح است، کافی است به سادگی فقط به تیراندازی ادامه بدهید. اما در همین حین، عنصر غافلگیری در ظاهر یک کدوی تنبل پرنده بر بالای ارابه ظاهر میشود و چیزی شبیه به قالب صابون را پایین میاندازد. اگر این قالب صابون به اهرم کنترلکنندهی جلوی ارابه برخورد کند، ارابه به جلو حرکت کرده و شما در دسترس شبح خبیث قرار میگیرد و او حالا میتواند به جای شلیکهای بیهدف، واقعا ضربات مهلکی بهتان وارد کند. این وضعیت تا وقتی ادامه دارد که کدو تنبل پرنده دوباره از راه برسد و یکی از صابونهایش را بر سر اهرم عقب بیاندازد.
۹-کرهی آبی
کرهی آبی یکی از غولهایی است که شاید پیچیدگی عجیب و غریبی نداشته باشد، اما در عوض در آن دسته غولهایی قرار میگیرد که به یک جا بند نیست و مدام ورجه وورجه میکند. حملهی اولِ کرهی آبی بالا و پایین پریدن برای له کردن بازیکنندگان است، اما با این تفاوت که الگو و مقدار پرشاش یکسان نیست و این باعث میشود تا بازیکننده نتواند به راحتی حرکت بعدی او را پیشبینی کند. این در حالی است که او هر از گاهی از حرکت میایستد و خودش را همچون یک مشت محکم به جلو شلیک میکند. وقتی به اندازهی کافی به او آسیب زدید، غول وارد شکل دومش میشود که کرهی آبی عصبانیتر و بزرگتری است، اما لحظهی جالب این غول زمانی میرسد که او وارد مرحلهی سوم و آخرش شده و تبدیل به یک سنگ قبر میشود بله، سنگ قبر!
۱۰-خانم زپلین
بگذارید مقاله را با یکی از دیوانهوارترین و هیجانانگیزترین غولآخرهای بازی تمام کنیم. این غول ترکیبی از یک زن و کشتی هوایی است. مبارزه با خانم زپلین مثل مبارزه با اژدها و پرندهی خانهبهدوش در هوا جریان دارد، اما با توجه به ویدیوها خیلی سختتر و پیچیدهتر از دوتای قبلی است. اولین خطر نه خود غول، بلکه زپلینهای بنفشرنگ کوچکتری هستند که از سمت راست وارد میشوند و با هدفگیری دقیقی یک گلوله به سمت بازیکنندگان شلیک میکنند و میروند. حملهی بعد متعلق به خانم زپلین است: صدای خندهی او به شکل یک جسم فیزیکی (HA) به سمت بازیکنندگان شلیک میشود. این یکی از همان غافلگیریهای کوچکی است که بهتان گفتم. ممکن است در دفعات اول هیچکس فکرش را نکند که صدای خندهی دشمن بتواند آسیبرسان باشد و آن را جدی نگیرد.
از اینجا به بعد خانم زپلین خودش را به شکلهای گوناگونی تغییر میدهد. اولی تبدیل شدن به یک گاو خشمگین ابری است که بهطور ناگهانی با شاخهایش به جلو هجوم میآورد. در این میان آن زپلینهای کوچکتر به یک گلوله بسنده نکرده و چهار گلوله به سمت شما شلیک میکنند. این وسط، خانم زپلین هم از حملهی جدیدش که یک گردباد است پردهبرداری میکند. اما تغییر شکل بعدی خانم زپلین، او را به موجودی شبیه به زئوس تبدیل میکند. زئوس دو نوع حمله دارد: شلیک تیر از کمان و ستاره. تیرها از صحنه خارج میشوند، اما ستارهها آنقدر به دور بازیکننده میچرخند تا نابود شوند. نهایتا، در یکی از زیباترین انیمیشنهایی که در این بازی دیدهام، خانم زپلین به شکل نهاییاش تبدیل میشود: یک ماه غولپیکر و ترسناک. چالش اصلی بازیکنندگان آغاز میشود. اگرچه این ماه «غولپیکر» به جز خندیدن به شما کار دیگری نمیکند، اما همین غولپیکربودن کافی است تا نصف صفحه را اشغال کرده و فضای کمتری برای مانور شما باقی بماند. از اینجا به بعد بازی به فستیوال جاخالیهای صدمثانیهای و تیراندازیهای بیوقفه تبدیل میشود. همان چیزی که از «کاپهد» میخواهیم!