۱۰ بازیگری که با روشهای عجیب و غریب در نقش خود فرو رفتهاند
بازیگر در لغت به معنای شخصی است که در یک محتوای بصری اعم از فیلم، سریال، تئاتر و بازی ویدیویی به ایفای نقش میپردازد. اما این حرفه فراتر از معنای لغویاش یکی از اصلیترین عوامل موفقیت یا شکست یک اثر هنری است. این عنصر به حدی اهمیت دارد که متدهای متعددی برای جهتدهی به آن ایجاد شده است. از کنستانتین استانیسلاوسکی که در قالب متد اکتینگ، بازیگر را به فراموش کردن خود و نگاه به جهان از دید شخصیت دعوت میکند تا استالا ادلر که بر اهمیت تخیل و تصور در بازیگری تاکید دارد. از برتولت برشت که دائما به مخاطب یادآوری میکند که در حال تماشای یک نمایش بوده نه زندگی واقعی و از طریق بیگانهسازی مانع از نزدیک شدن مخاطب به نمایش در حال اجرا میشود، تا وسولد مایرهولد که در نظریه بیومکانیک بازیگران را به بروز حرکتهای بدن و ایجاد احساس از طریق آن تشویق میکند. درست است که اگر بهترین بازیگرها هم نقشی ضعیف و پرداخت نشده را ایفا کنند، باز هم شخصیت گرفتار اشکالات خود است. اما در طول تاریخ هنرمندانی وجود دارد که نه تنها به بهترین شکل ممکن از پس ایفای نقش خود بر آمدهاند، بلکه آن را به تکامل رساندهاند. این امر با غرق شدن در نقش محقق میشود. بازیگری موفق است که باعث شود بیننده شخصیت را نه به چشم یک مخلوق نویسنده، بلکه به عنوان یک فرد حقیقی با تمام ویژگیهای باورپذیرش بببند و حقیقت وجودیاش را باور کند. در جهان نامتناهی سینما بازیگرانی وجود دارند که تفاوتی بین نقشهایشان قائل نمیشوند و بیشتر به دنبال شهرت و درآمد بالا هستند. اما در مقابل هنرمندانی هم حضور داشته یا دارند که پس از امضای قرارداد و دریافت فیلمنامه از خانه و خانواده دوری کرده، تجربیات جدید به دست میآورند و هویت شخصیت را برای خود تثبیت میکنند. در این مطلب به ۱۰ بازیگری میپردازیم که به شکلهای عجیب و غریب تلاش کردهاند در نقشی که وظیفه ایفای آن را دارند، غرق شوند.
۱۰. ادرین برودی - فیلم نوازنده پیانو (The Pianist)
ادرین برودی جوانترین بازیگر مذکری است که جایزه اسکار بهترین بازیگر را دریافت کرده است. زمانی که او این جایزه را برای ایفای نفش در یکی از بهترین فیلمهای رومن پولانسکی دریافت کرد، تنها ۲۹ سال سن داشت. آدرین برودی در فیلم نوازنده پیانو که براساس داستانی واقعی ساخته شده، ایفاگر نقش نویسنده، آهنگساز و پیانیست مشهوری به نام ولادیسلاو اشپیلمان است.
در فیلم The Pianist، آدرین برودی برای آنکه در حس و حال و شرایط این شخصیت قرار بگیرد، تصمیم گرفت که غم و تنهایی وی را به صورت واقعی تجربه کند. او برای تحقق این امر خانه، ماشینش، دوستان و خانوادهاش را کنار گذاشت که بهواسطه این اقدام در روابط عاطفیاش هم دچار مشکل شد. در مدتی که وی از جامعه دور شده بود، دسترسی به تلفن را از خود سلب کرده و ارتباطش با دیگران را در حداقلترین حالت ممکن نگه داشته بود. همچنین این شیوه زندگی که آدرین برودی در پیش گرفته بود، باعث شد که وی به افسردگی مبتلا شود که بعدها اعلام کرد دقیقا چنین هدفی را در ذهن داشته است. علاوه بر این او مدتی را به یادگیری پیانو اختصاص داد. به همین دلیل در سکانسهای مربوط به نواختن پیانو، این خود آدرین برودی است که قطعههای مختلفی از شوپن را مینوازد.
۹. تمام تیم بازیگری فیلم The Seven Samurai (هفت سامورایی)
کمتر کسی را میتوان پیدا که نام آکیرا کوروساوا، یکی از بزرگترین و مشهورترین کارگردانان آسیای شرقی و جهان، را نشنیده باشد. این کارگردان که با رفتارهای نظامی پدرش بزرگ شده و بارها همراه با او سینما رفته، به دلیل رفتارهای سختگیرانهاش برای ساخت فیلمهایش در بهترین شکل ممکن، به استنلی کوبریک ژاپن و کابوسی برای بازیگران تبدیل شده بود. کارنامه این کارگردان پر از فیلمهای بینظیر و تکرارنشدنی از جمله Rashomon (راشومون)، Seven Samurai (هفت سامورایی) و Yojimbo (یوجیمبو) است. اما هر قدر این فیلمها برای دنبالکنندگان سینما تماشایی است، روند دشوار و سخت ساخت آنها هر فردی را متعجب میکند.
برای مثال او در فیلم Throne of Blood (سریر خون) از تیرهای واقعی استفاده کرد، در فیلم Ran (آشوب) قلعهای را که بازیگران در آن حضور داشتند، به آتش کشید و در فیلم Rashomon برای آنکه «باران ظاهر بهتری داشته باشد» آب موجود در منبع را سیاه کرد. اما اقدامات عجیب و غریب آکیرا کوروساوا برای فرو بردن بازیگران در نقش و خلق تجربهای واقعی و حقیقی به این موارد محدود نمیشود. در فیلم سینمایی هفت سامورایی که یکی از برترین آثار کلاسیک سینما است، با ساموراییهایی همراه میشویم که توسط کشاورزان یک دهکده و برای مقابله با راهزنان که محصولات آنها را به زور تصاحب میکنند، استخدام شدهاند.
آکیرا کوروساوا برای آنکه بازیگران با تمام ابعاد و جنبههای زندگی یک سامورایی آشنا شوند، آنها را مجبور کرد که به مدت سه هفته لباس این جنگجویان نظامی را بر تن کنند. او با این عمل قصد ایجاد «پیوستگی» بین بازیگران و نقش را داشت. همچنین او میخواست که بازیگران حالتی ناامید داشته باشند و به همین دلیل از کثیف بودن لباسها استقبال میکرد. تجربه زندگی ساموراییها و ادامه حیات به سبک و سیاق آنها باعث شد بازیگران بیش از پیش در نقش خود فرو رفته و چنان بازی بینظیری از خود به نمایش بگذارند که فیلم سینمایی The Seven Samurai به شاهکاری که هماکنون میشناسیم تبدیل شود.
۸. مارلون براندو - فیلم The Men (مردان)
علاقهمندان به سینما مارلون براندو را با فیلمهای The Godfather (پدرخوانده)، Apocalypse Now (اینک آخرالزمان) و Last Tango in Paris (آخرین تانگو در پاریس) میشناسند. با این حال بسیاری با اولین تجربه سینمایی او یعنی فیلم The Men آشنا نیستند. مارلون براندو در این فیلم نقش ستوانی مجروح را در جریان جنگ جهانی دوم ایفا میکند که برای بازگشت به جامعه دچار مشکل است.
مارلون براندو که پیشکسوت متد اکتینگ محسوب میشود، تمام تلاش خود را به کار میبندد که در نقش فرو رفته و خود را فراموش کند. او برای تحقق این امر، پیش از آغاز روند فیلمبرداری در حدود یک ماه را در بیمارستان ارتش سپری کرده و در هنگام مطالعه روی بیماران، از یک صندلی چرخدار برای حرکت در اتاقها و راهروها استفاده میکرد. در طول فیلمبرداری تهیهکنندگان فیلم نگران بودند که سبک خاص بازیگری مارلون براندو روی نحوه ادای دیالوگها و تعاملش با دیگر بازیگران تاثیر گذاشته و کیفیت نهایی اثر را پایین بیاورد. اما زمانی که این فیلم اکران شد و مخاطبین جهانی این فیلم تحت تاثیر بازی عالی و بدون نقص او قرار گرفتند، تهیهکنندگان متوجه شدند که بیدلیل نگران بودهاند. درست است که مارلون براندو بازیگری بیهمتا و بااستعداد است که از پس ایفای هر نقشی برمیآید، اما بدون شک حضور در بیمارستان ارتش و تجربه زندگی سربازان در نزدیک شدن او به نقش تاثیر بسیاری داشته است. این اقدام مارلون براندو باعث شد که تاریخ از او به عنوان یکی از اولین بازیگرانی که برای فرو رفتن در نقش در موقعیت شخصیت قرار گرفته یاد کند.
۷. ویگو مورتنسن - فیلم Eastern Promises (عهدهای شرقی)
ویگو مورتنسن بهواسطه حضور در یکی از بهترینهای تاریخ سینما یعنی سهگانه The Lord of the Rings (ارباب حلقهها) در نقش آراگورن شناخته شده است. وی برای ایفای این نقش اسب سواری آموخت و دست به شمشیر شد. اما این اقدامات او در مقابل اعمالش برای فرو رفتن در نقش نیکولای در فیلم عهدهای شرقی چندان به چشم نمیآیند.
ویگو مورتنسن در این فیلم وارد فضای مافیای روسیه شده و در قالب یک پاک کننده به نام نیکولای لوزین که وظیفه از بین بردن رد خلافکاران را دارد، به ایفای نقش میپردازد. مسلما قرار گرفتن جلوی دوربین به عنوان چنین شخصیتی و باور پذیر کردن آن چندان کار راحت و آسانی نیست و ویگو مورتنسن به خوبی این امر را درک کرد. برای نزدیک شدن به نقش او به کشور روسیه سفر کرده و مدتی را در اورال سپری کرد. همچنین وی به تماشای فیلمها و سریالهای روسی پرداخته و زبان این کشور را به طور کامل یاد گرفته است. در کنار این اقدامات، ویگو مورتنسن به ادبیات روسیه هم گرایش پیدا کرده و کتابهایی از نویسندههای بزرگی همچون ولادیمیر ناباکوف (نویسنده رمانهای شاه، بیبی، سرباز و خنده در تاریکی) و فیودور داستایفسکی (نویسنده رمانهای برادران کارامازوف، ابله و جنایت و مکافات) را مطالعه کرده است. به عنوان ایفاگر نقش یک عضو مافیایی، ویگو مورتنسن به کمک یک جرمشناس حرفهای چندین هفته روی فرهنگ گنگهای روسی تحقیق کرد. این تحقیقات سر منشا بسیاری از خالکوبیها نقش بسته روی بدن نیکولای هستند.
تمام این اعمال و اقدامات ویگو مورتنسن باعث شدند که او قادر باشد به بهترین شکل ممکن نقش خود را ایفا کند. این امر توانست نظر اعضای آکادمی اسکار را جلب کند و این هنرمند در بین نامزدان جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد در هشتادمین دوره این مراسم قرار گرفت. اما دنیل دی لوییس با فیلم There Will Be Blood (خون به پا خواهد شد) موفق به دریافت این جایزه شد.
۶. رونی مارا - فیلم The Girl With The Dragon Tattoo (دختری با خالکوبی اژدها)
یکی از عادتهای سینمای آمریکا ساخت اقتباس هالیوودی از ادبیات و آثار دیگر کشورهای جهان است. این آثار معمولا به دو دسته موفق و ناموفق تقسیم میشوند. در دسته اول میتوان به فیلم A Clockwork Orange (پرتقال کوکی) که از رمانی با همین نام نوشته آنتونی برجس اقتباس شده، اشاره کرد و دسته دوم بسیاری از آثار اقتباسی از مانگاها و انیمههای ژاپنی از جمله فیلمهای Death Note (دفترچه مرگ) و Ghost in the Shell (روح در پوسته) را که نه تنها فیلمهای قابل قبولی نیستند بلکه هیچ شباهتی به منبع اقتباس خود ندارد، شامل میشود. زمانی که اعلام شد هالیوود قصد ساخت اقتباس جدیدی از رمان The Girl With The Dragon Tattoo (دختری با خالکوبی اژدها)، اثر پرفروش و محبوب استیگ لارس، نویسنده سوئدی، را دارد، بسیاری نگران بودند که این اقتباس جزء اقتباسهای ناموفق قرار بگیرد. همچنین در سال ۲۰۰۹ سینمای کشور سوئد اقتباس درخور توجهی از رمان مذکور ساخته بود که این امر باعث شد هیچ نیازی به ساخت یک اقتباس آمریکایی حس نشود. با این وجود فیلم The Girl with the Dragon Tattoo با کارگردانی دیوید فینچر (کارگردان فیلمهای Fight Club ،The Social Network ،The Curious Case of Benjamin Button و Zodiac)، نویسندگی استیون زایلیان (فیلمنامهنویس فیلمهای Schindler's List ،Moneyball و The Irishman) و با حضور بازیگران مختلفی از جمله دنیل کریگ و رونی مارا در سال ۲۰۱۱ اکران شد و از نظر امتیازات دریافتی از منتقدین عملکردی مشابه اقتباس سوئدی داشت.
بازی رونی مارا در قالب کاراکتر لیزبث سلندر به قدری عالی و بدون اشکال است که همچنان باید این نقشآفرینی او را برترین در کارنامه کاریاش دانست. این امر به آن دلیل محقق شده است که رونی مارا تنها از لحاظ ظاهری خود را به لیزبث سلندر تبدیل نکرده، بلکه تلاش کرده است که این شخصیت را با روح و روان درک کرده و در آن فرو برود. در واقع هر آنچه که در چهره لیزبث مشاهده میکنید واقعی بوده و هیچ المان غیر واقعی در آن وجود ندارد. همچنین رونی مارا کارهای مختلفی همچون اسکیتبردینگ، موتورسواری، کیکبوکس را آموخته و در کلاسهای رایانش و یادگیری لهجه سوئدی هم شرکت کرده است.
تجربیات رونی مارا برای غرق شدن در دنیای لیزبث به موارد مذکور ختم نشده است. رونی مارا مدتی به محل وقوع حوادث فیلم دختری با خالکوبی اژدها یعنی شهر استکهلم کشور سوئد نقل مکان کرده و در این شهر به تنهایی زندگی کرد. تمام این اقدامات باعث شد که رونی مارا در هشتاد و چهارمین دوره از جوایز اسکار نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر زن شود. اما مریل استریپ با ایفای نقش مارگارت تچر در فیلم سینمایی The Iron Lady (بانوی آهنی) توانست این جایزه را به دست آورد.
۵. مریل استریپ - Sophie's Choice (انتخاب سوفی)
مریل استریپ را بدون هیچ شکی و تردیدی باید یکی از برترین بازیگرهای تمام دوران سینما دانست. هنرمندی که با ۲۱ نامزدی جایزه اسکار و ۳۱ نامزد گلدن گلوب، رکوردار محسوب میشود و فیلمهای مشهوری از جمله Kramer vs. Kramer (کریمر علیه کریمر) ، The Deer Hunter (شکارچی گوزن) و The Iron Lady (بانوی آهنی) را در کارنامه دارد. اما اثری که در هنگام مرور کارنامه کاری مریل استریپ نباید از آن چشم پوشی کرد فیلم Sophie's Choice است. بازی فوقالعاده و بی نظیر مریل استریپ در این فیلم نه تنها اسکار و گلدن گلوب بهترین بازیگر زن را برای او به ارمغان آورد، بلکه باعث شد که به عنوان یکی از برترین هنرنماییهای تاریخ سینما در حافظه علاقهمندان ثبت شود.
اگر استعداد و تواناییهای بازیگری مریل استریپ را کنار بگذاریم، پروسه آماده شدن برای ایفای نقش در فیلم انتخاب سوفی، ویژگی است که باعث شده سوفی به شخصیتی بهیادماندنی تبدیل شود. مریل استریپ در این فیلم نقش یک مهاجر لهستانی را بازی میکند که گذشتهای دردناک داشته و زندگی کنونیاش هم تفاوت زیادی با آن ندارد. این هنرمند برای قرار گرفتن در قالب شخصیت سوفی نه تنها زبان لهستانی را یاد گرفت، بلکه در کنار آن به یادگیری زبان آلمانی هم پرداخت. اقدامهای مریل استریپ تنها به زبانها ختم نشد و او قادر به تکلم به زبان آلمانی با لهجه لهستانی است که این امر مورد تحسین بسیاری از دنبالکنندگان سینما از جمله منتقدین اهل کشور لهستان قرار گرفت.
۴. رابرت دنیرو - Raging Bull (گاو خشمگین)
در بین فیلمهایی که مارتین اسکورسیزی مقام کارگردانی آنها را در اختیار داشته، فیلم Raging Bull یکی از شاخصترین آنها است. اثری که میتوان از آن به عنوان بهترین هنرنماییهای رابرت دنیرو یاد کرد. فیلم گاو خشمگین که براساس یک داستان واقعی و با اقتباس از کتاب Raging Bull: My Story ساخته شده، داستان جیک لاموتا، بوکسور میانوزن را با تمام تراژدیهایش روایت میکند. این فیلم نامزد دریافت هشت جایزه اسکار بوده که در نهایت توانست دو اسکار بهترین بازیگر مرد و بهترین تدوین را دریافت کند.
رابرت دنیرو برای علاوه بر اضافه کردن ۳۰ کیلوگرم وزن، ساعتها به تمرین بوکس زیر نظر حرفهترین مربیها پرداخت. همچنین او مدتی را در کنار جو پشی (بازیگر نقش جوئی لاموتا، برادر جیک)، جیک لاموتا و همسر سابقش گذراند تا بیش از پیش با شخصیت آنها آشنا شوند. از آنجایی که رابرت دنیرو تمرینات بوکس را به صورت جدی دنبال کرده و جیک لاموتا شخصا او را آموزش داده بود، در چندین مسابقه بوکس میانوزن واقعی شرکت کرد که توانست در دو سوم آنها پیروز شود. جیک لاموتا مدتی بعد اعلام کرد که رابرت دنیرو یکی از بهترین بوکسورهایی است که تاکنون وظیفه مربیگری آنها را برعهده داشته است.
۳. فارست ویتاکر - The Last King of Scotland (آخرین پادشاه اسکاتلند)
در سال ۲۰۰۶ فیلم The Last King of Scotland با کارگردانی کوین مکدونالد و بازیگری جیمز مکآووی اکران شد. در این فیلم که از روی رمانی با همین نام اقتباس شده، دکتر اسکاتلندی به نام نیکولاس گاریگان به تصویر کشیده میشود که برای تبدیل شده به پزشک شخصی رئیس جمهور کشور اوگاندا یعنی عیدی امین وارد این کشور میشود. فارست ویتاکر به قدری در این فیلم در نقش دیکتاتور اوگاندا درخشید که آکادمی اسکار او را لایق دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد دانست.
فارست ویتاکر آمادهسازی برای ایفای نقش را با یادگیری آکاردئون، سرگرمی مورد علاقه عیدی امین آغاز کرد. همچنین برای قرار گرفتن در فضای کشور اوگاندا و آشنایی با سیاست آن، به این کشور نقل مکان کرد. در این مدت به منظور به دست آوردن درک درست و جامع از روحیات و ویژگیهای شخصیتی، فارست ویتاکر به ملاقات با بسیاری از اقوام و دوستان عیدی امین و فرماندهان سابق او پرداخت. پایانبندی این روند یادگیری زبان سواحلی، چندین ماه تلاش برای تکلم با لهجه آفریقای شرقی همانند عیدی امین و مطالعه کتابهای متعددی است که براساس زندگی «پادشاه اسکاتلند» نوشته شدهاند.
۲. هیث لجر - The Dark Knight (شوالیه تاریکی)
اگر بخواهیم برترین فیلمهای ابرقهرمانی تاریخ را ردهبندی کنیم، بدون شک سهگانه بتمن به کارگردانی کریستوفر نولان، در بالای لیست قرار خواهد گرفت. شاخصترین و برترین فیلم این مجموعه، فیلم The Dark Knight است که در بین ویژگیهای مثبت آن، ایفای نقش جوکر توسط هیث لجر بیش از دیگران به چشم میآید. مرگ ناگهانی این هنرمند ۶ ماه پیش از اکران فیلم، اتفاقی ناگوار است که مخاطبین سینما هیچگاه آن را از یاد نخواهند برد. در کنار مواردی همچون لقب گرفتن به عنوان پرفروشترین فیلم سال ۲۰۰۸، قرار گرفتن در جایگاه سی و دومین فیلم پرفروش تمام دوران و دریافت جایزه بهترین تدوین صدا، مهمترین دستاورد فیلم شوالیه تاریکی اعطا اسکار بهترین بازیگر مکمل به هیث لجر پس از مرگ او است.
جوکر یکی از منحصربهفردترین شخصیتهای کمیک بوکی تاریخ است که چه از نظر انگیزهها و اهداف و چه از نظر ویژگیهای رفتاری و شخصیتی با دیگر کاراکترها تفاوت دارد. مسلما ایفای نقش در قالب شخصیتی که «تنها مقصودش مشاهده نابودی دنیا» است، امری نیست که هر بازیگری از عهده آن بربیاید و فرو رفتن در آن بینهایت پیچیده و خاص است. هیث لجر با آگاهی نسبت به این ویژگیها، به مدت یک ماه خودش را در یک اتاق هتل حبس کرد تا در نهایت به این نتیجه برسد که در وجود جوکر هیچ انسانیتی وجود ندارد. بهواسطه آزادی عملی که کریستوفر نولان در اختیار هیث لجر قرار داده بود، او توانست هر آنچه را که در نظر داشت به شخصیت جوکر منتقل کرده و یکی از برترین آنتاگونیستهای تاریخ سینما را به مخاطبین تقدیم کند. هر قدر این شخصیت روی پرده سینما فوقالعاده و بینظیر است، اما تاثیر عمیقی رو لجر گذاشت که باید آن را یکی از عوامل دخیل در مرگ او دانست.
۱. دانیل دی-لوئیس - تمام فیلمهایی که در آنها ایفای نقش کرده است
دانیل دی-لوئیس مشهورترین بازیگر پیرو سبک متد اکتینگ بوده که میتوان از او به عنوان مدرک زندهای برای دستیابی به جوایز مختلف در صورت «فرو رفتن در نقش با روشهای بحثبرانگیز و دیوانهوار» نام برد. به هرحال از بازیگری صحبت میکنیم که در طی دو دهه موفق شده سه بار جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را به دست آورد. رکوردی که بسیاری از بزرگان صنعت سینما از جمله مارلون براندو، جک نیکلسون و رابرت دنیرو موفق به تکرار آن نشدهاند. حال این سوال پیش میآید که راز موفقیت دانیل دی-لوئیس چیست؟ بدون شک پاسخ را باید در سبک بازیگری او و روندی که برای غرق شدن در نقش در پیش میگیرد، جستجو کرد.
برای فیلم The Boxer (بوکسور)، دانیل دی-لوئیس در حدود ۱۸ ماه در کنار بری مک گیگان، قهرمان بوکس جهان، به تمرین پرداخت. بری مک گیگان درباره این بازیگر گفته است که او به راحتی میتوانست در مسابقات بوکس حرفهای شرکت کند. دانیل دی-لوئیس پیش از آغاز فیلمبرداری فیلم The Age of Innocence (عصر معصومیت)، به کارگردانی مارتین اسکورسیزی، در هتلی همنام با شخصیتی که وظیفه ایفای آن را برعهده داشته، اقامت کرده و ماهها با عصا و کلاه اشرافی در خیابانها تردد میکرد. در فیلم In The Name of the Father (به نام پدر) که دانیل دی-لوئیس نقش یک محکوم را بازی میکرد، ۱۳ کیلوگرم از وزن خود را کاهش داد، در سلولهای زندان زندگی کرد، برای دو روز از خوابیدن امتناع کرد و چند روز مورد بازجویی قرار گرفت که در طی آن به خواسته خودش روی او آب سرد ریخته شده و توهینهای بازجو را میشنید. همکاری بعدی دانیل دی-لوئیس با مارتین اسکورسیزی در فیلم Gangs of New York (دارودسته نیویورکی) به وقوع میپیوندد. اثری که دانیل دی-لوئیس برای ایفای نقش بیل قصاب تحت تعلیم یک قصاب و افراد سیرک قرار گرفت.
اما هنرنمایی که باید آن را برترین در کارنامه هنری دانیل دی-لوئیس دانست، مربوط به فیلم The Last of the Mohicans (آخرین موهیکان) است. او برای اینکه با سبک زندگی شخصیت ناتانیل پو آشنا شود و آن را به صورت واقعی تجربه کند، ماهها در جنگل به تنهایی زندگی کرد. در طی این مدت او غذای خود را با شکار تامین میکرد و توانست برای خود قایق درست کند. از دیگر فیلمهایی که دانیل دی-لوئیس با تمام وجود در نقش خود غرق شده است میتوان به فیلمهای My Left Foot (پای چپ من)، There Will Be Blood (خون به پا خواهد شد) و Lincoln (لینکلن) اشاره کرد. سال گذشته دانیل دی-لوئیس از بازیگری حدافاظی کرد و فیلم Phantom Thread (رشته خیال)، آخرین هنرنمایی او در صنعت سینما است.
در پایان باید به هنرمندی اشاره کنیم که شاید در این لیست حضور نداشته باشد، اما همواره به عنوان یکی از برترین بازیگران تاریخ معرفی میشود. این فرد کسی نیست جز مرد خندان سینما، فیلیپ سیمور هافمن. هنرمندی که بازیهای بهیادماندنیاش را در فیلمهای Mission: Impossible III (ماموریت غیرممکن 3)، Before the Devil Knows You're Dead (قبل از اینکه شیطان بداند مردهای)، Almost Famous (تقریباً مشهور)، The Talented Mr. Ripley (آقای ریپلی بااستعداد)، Magnolia (مگنولیا)، Charlie Wilson's War (جنگ چارلی ویلسون)، Doubt (تردید)، The Master (مرشد) و Capote (کاپوتی) مشاهده کردهایم و بهواسطه فرو رفتن در نقش و ایفای آنها به واقعیترین شکل ممکن، او را تحسین کردهایم. با این وجود که چهار سال از مرگ فیلیپ سیمور هافمن میگذرد، اما هنرنماییهای او هیچگاه از یاد و خاطره طرفداران سینما پاک نخواهد شد.