پیش نمایش بازی Far Cry 5
دیوانگی، یک آنتاگونیست روانی و مبارزه با گروهی که زیر سایهی آن شخص قرار گرفتهاند، سه کلیدواژهای هستند که جهان نسخههای اصلی مجموعهی Far Cry را پس از عرضه شدن سومین اثر از این مجموعه، میتوان به کمک آنها توصیف کرد. کلیدواژههایی که اینجا، در Far Cry 5 و شهر هوپ از ایالت مونتانای آمریکا، میتوان به سادگی وسط دنیای تریلر آنها را دید و شناسایی کرد. چرا که اینجا نیز ما قرار است با جوزف سید، دیوانهی تازهای که از قضا فرماندهی یک فرقهی متعصب دینی را برعهده دارد مبارزه کنیم. فردی که آزادی مردمان شهر را از آنها گرفته و قصد برپا کردن رستاخیز مخصوص به خودش را دارد و گیمر، موظف است با برانگیختن آتش مقاومت در برابر او و گروه لعنتیاش، هوپ کانتی را دوباره تبدیل به جایی بدون ترس، برای ساکن شدن کند. داستانی که شاید تنها عنصر شکلدهنده به پنجمین «فارکرای» یوبیسافت نباشد اما عضو مهمی از دنیای آن است که اگر حقیقتش را بخواهید، امیدوارکننده هم به نظر میرسد. فارغ از آن اما ساختهی جدید این استودیوی بزرگ، در گیمپلی، گرافیک و تمامی بخشهای دیگر هم دوستداشتنی و جذاب ظاهر شده. انگار «فارکرای 5» حداقل از مناظر فنی، قصد تبدیل شدن به نسخهی کمالیافتهی تمام آنچیزهایی که تا به امروز در دنیای این مجموعه دیدهایم را دارد. با همهی اینها تا قبل از انتشار بازی در تاریخ بیست و هفتم مارچ سال ۲۰۱۸ میلادی (۷ فروردین سال ۱۳۹۷ شمسی)، هیچچیز دربارهی کیفیت بخشهای گوناگون آن نمیتوانیم بگوییم؛ به خصوص با در نظر گرفتن قدرت شگفتانگیزی که یوبیسافت برای آفرینش تریلرهای مات و مبهوتکننده دارد. با این حال، بگذارید حالا که دیگر چیزی به عرضهی Far Cry 5 باقی نمانده، با نگاهی به قسمتهای مختلف بازی، تمام دانستههایمان دربارهی آن را برایتان مرور کنم.
ماجرا، دربارهی مردی با نام جوزف سید است که از شهر ناکجاآبادی از ایالت جورجیا به اینجا آمده و میگوید خدا به او دستور راهنمایی کردن مردم را داده است
داستان بازی، شما را در نقش نایبرییس کلانتر در شهری قرار میدهد که انگار از مابقی دنیا جدا شده و تنها، توسط گروه پستفطرت و وحشی «پروژهای در دروازهی بهشت» (The Project at Eden’s Gate)، کنترل میشود. شهری که در آن نشان و جایگاه کلانتر هیچ ارزشی ندارد و بازیکن باید با اراده و تلاش خودش و بهره بردن از کمکهای مردم هوپ کانتی، دوباره امنیت و عدالت را به تمامی نقاط آن بازگرداند. ماجرا، دربارهی مردی با نام جوزف سید است که از شهر ناکجاآبادی از ایالت جورجیا به اینجا آمده و تا پیش از یک معجزه، زندگیاش هیچ معنا و هدفی نداشته است. او ادعا میکند که به خاطر آن معجزه، با خدا صحبت کرده و خدا از او خواسته که تا پیش از به پایان رسیدن دنیا و برپایی رستاخیز، تا جای ممکن روح انسانهای بیشتر و بیشتری را نجات دهد. با این حال، جوزف که «پدر» خطابش میکنند، به جای انتخاب کردن راهی صلحجویانه و آرامشبخش برای دعوت مردم، قصد انجام صحیح این کار با وحشیانهترین روشهای ممکن را دارد. شخصی که توسط مردان و زنانی که آنها را پیامرسانهایش خطاب میکند و صد البته ارتشی از متعصبان پشتیبانی شده و به این سادگیها شکست نمیخورد. خود جوزف، میگوید برخلاف انتخابشدگان قبلی، خداوند به هیچکس اجازه نخواهد داد که او را از جایگاهش پایین بکشد و به همین سبب، در نهایت آرامش و قدرت در حال راهنمایی کردن اجباری مردمان شهر و آماده کردن آنها برای نابودی نهایی است. نتیجهی کارهای او هم چیزی به جز ایجاد شدن دهها جسد و جاری شدن یک دریا خون نیست؛ به همین دلیل هم هر چه زودتر، باید جلوی این مرد را گرفت و او را به زانو درآورد.
اینگونه که مشخص است، بازی چه در میان آنتاگونیستهایش و چه در ماین شخصیتهای مهم جنبش مقاومت، کاراکترهای پرداختشده و جذابی را نشانمان میدهد
با این که شخص اصلی این قصه کسی به جز جوزف که در ابتدای کار با پناه دادن به آدمهای فقیر، انسانهای بیبهره از همهچیز و افرادی که جامعه به آنها پشت کرده گروه را شکل داده نیست، اما در حقیقت او نه به تنهایی بلکه در کنار یارانش قصد ساختن «بهشتی جدید» در شهر هوپ را دارد. یارانی که اصلیترینهایشان خواهران و برادران مورد علاقهی او یا همان سه نفری که در گروه «قاصدان» (The Heralds) حضور پیدا کردهاند هستند و هر کدامشان، مسئولیت فرماندهی یکی از مناطق اصلی شهر را بر عهده دارند. آنها همیشه دقیقا کارهایشان را مطابق با دستورات «پدر» یا همان جوزف به سرانجام میرسانند و فقط و فقط به خود او، جواب پس میدهند. اولین شخص از این سه نفر، فِیث سید یا همان زنی است که با لقب «فرشتهی فریبدهنده» معرفی میشود. شخصی که جوزف او را یک ابزار از طرف خدا برای نگه داشتن مردم در مسیر سعادت خطاب میکند و کافی است فردی یک بار تحت تاثیر طلسمش قرار بگیرد، تا دیگر راهی برای فرار وی وجود نداشته باشد. بعد از او اما نوبت به جیکوب سید میرسد. برادر بزرگی که مسئولیت عضوگیری برای فرقه و ریاست ارتش محافظ آن را بر عهده دارد و مهمترین هدفش، چیزی نیست جز آن که اجازهی آسیب رسیدن به فرقه توسط هیچ شخصی را ندهد. جان سید اما سومین شخصیت این گروه و فردی است که با استفاده از ترس، ایمان و خشونت، از منابع انسانی گروه محافظت میکند. اگر کسی قصد جدا شدن از «پروژهای در دروازهی بهشت» یا روبهرو شدن با تشکیلات ایجادشده توسط جوزف را داشته باشد، جان یا یک مرگ دهشتناک یا چیزی به مراتب بدتر از آن را تقدیم او خواهد کرد.
اما حالا بگذارید با گذشتن از فرقهی متعصب و حال به هم زنی که قصد نابود کردن تمام افرادش را داریم، به سراغ مهمترین افراد و حتی حیوانات حاضر در جنبش مقاومت برویم. جنبشی که از مردم عادی درهی هالَند تا انسانهای خودپسندترِ ساکن در کوههای وایتِیل، با یک هدف واحد به عضویت آن درآمدهاند؛ به این هدف که هوپ کانتی را دوباره برای خودشان کنند و از شر جوزف سید خلاص بشوند. آنها از تمام امکانات در دسترسشان بهره میبرند و با نقشههای گوناگون، اهدافشان را دنبال میکنند تا مطمئن شوند که جوزف سید، خطبهی بعدیاش را از درون قبر برای آدمها بخواند! این وسط، مقاومت با این که از اجتماع افراد مختلفی ایجاد شده، دو شخص بسیار مهم و اصلیتر نیز دارد. اولی، مِری مِی فِیرگِریو است که به تازگی عزیزترین اشخاصش در دنیا یعنی پدر و مادرش را از دست داده و در درهی هالَند به دنیا آمده و همهی عمر در همان مکان، زندگی کرده است. پیش از این رخدادها، او به همراه خانوادهاش نه یک زندگی ساده بلکه یک یک زندگی سخت اما دوستداشتنی را تجربه میکرد. وقتی که آن دو نفر از دنیا رفتند، بانک فاسدشدهی شهر تمام زمین و داشتههای خانوادهی او را با مبلغ بسیار بسیار پایینی به اعضای فرقه فروخت و اینجا، همان نقطهای بود که آتش خشم در وجود مِری شعلهور شد. او به خودش قول داد که اجازهی پایدار ماندن این گروه لعنتی را ندهد و انتقامش را به شکل دیوانهکنندهای، از آنها بگیرد. در کنار مِری، جِروم جفریز نیز یکی از اصلیترین اعضای گروه مقاومت به حساب میآید. یک پیشوای دینی که قبلا در جنگ هم شرکت کرده و نزدیک به پانزده سال است که به عنوان کشیش اصلی این شهر کوچک در آن زندگی میکند. ده سال قبل وقتی جوزف سید برای نخستین بار به شهر هوپ آمد، جروم از نخستین کسانی بود که با او دست دوستی دادند. بعد از ورود جوزف، آرامآرام اشخاص حاضر در کلیسای جروم تعهدشان نسبت به او را شکستند و زیر سایهی جوزف که ادعای انتخاب شدن از سوی خدا را داشت، قرار گرفتند. موضوعی که به سبب عدم ارتباط خیلی از کارهای جوزف با دین او را آزار هم میداد اما از آنجایی که جروم معتقد بود مردم خودشان باید راه دلخواهشان برای نزدیکتر شدن به خدا را انتخاب کنند، هرگز جلوی این مرد را نگرفت و گذاشت هر رخدادی که در حال وقوع بود، بدون هیچ مشکلی اتفاق بیوفتد. تا این که یک روز افراد جوزف، او را داخل جنگل به دام انداختند و پس از بارها شلاق زدن و مورد ضرب و شتم قرار دادن، وی را همانجا رها کردند تا خیلی سریع برای همیشه جانش را از دست بدهد. اینگونه بود که جروم پس از نجات پیدا کردن معجزهوارش از آن مهلکه، تصمیم گرفت با ایستادن در برابر این انسانها که در یک دستشان کتابی خوب و در دست دیگرشان اسلحه برای آزار رساندن به مردم بود، آنها را به طور کامل نابود کند.
در کنار مری و جروم که اصلیترین ارکان مقاومت به حساب میآیند، شش زن و مرد دیگر را هم داریم که مبارزان مهمی در این جنگ دیوانهوار هستند
البته که شما برای نابود کردن جوزف، به کمک افراد بسیار بسیار بیشتری احتیاج خواهید داشت و برای از بین بردن این فرقهی پرقدرت، میتوانید از کمک جنگجویانی دوستداشتنی و توانمند و به خصوص شش زن و مرد شجاع که هر کدام تواناییهای خودشان در مبارزات را دارند، بهره ببرید. نخستین شخص از بین این مبارزان اما کسی نیست جز هِرک درابمن جونیور. یک دیوانه و یک آدم کلهخراب خطرناک، که در میان اسلحهها بزرگ شده و در نابود کردن همهچیز به کمک تک به تک آنها، تبحر خاصی دارد. جس بِلَک، یکی از دختران این گروه شش نفرهی خواستنی، به خاطر مشکلات کاری پدر و مادرش هرگز کودکی شیرینی را تجربه نکرد و مدام مابین مکانهایی متفاوت، جابهجا میشد. نتیجهی این ماجرا هم چیزی نبود جز آن که وی همیشه مشغول انجام دادن کارهایی همچون زدن دیگر دانشآموزان، گرافیتی کشیدن بر روی در و دیوار، خرید و فروش مواد مخدر، دزدیهای کوچک و به آتش کشیدن اتومبیل مدیر مدرسهشان بود. یک شب، وقتی جس و خانوادهاش در خواب به سر میبردند، یکی از پیروان فرقه که با لقب The Cook شناخته میشد به خانهی آنها حمله کرد و پس از ربودن هر سهتایشان و شکنجه کردن بیوقفهی این سه نفر، پدر و مادر جس را مقابل چشمانش کشت. از آن زمان به بعد هم جس تمام تلاشش را برای نابود کردن The Cook و از آن بالاتر تمام فرقه به کار میبرد و تبدیل به یکی از اشخاص مهم، در دستهی مقاومت شد. بعد از او، نوبت اَدِلِین درابمن یعنی سومین فرد این گروه میرسد که وی را میشود شخصی دانست که حداقل در نگاه خودش، فردی سالمتر، ثروتمندتر و حتی عاقلتر از غالب مردم هوپ کانتی است. همسر هِرک درابمنِ پدر یا به عبارت بهتر، مادر هِرک درابمن جونیور که اعضای فرقه به زور زمینش را از چنگ او درآوردند و حالا مثل مابقی افراد، قصد انتقام گرفتن از آنها را دارد.
شارلِمِین ویکتور باشای چهارم (!)، که خودش دوست دارد او را شارکی صدا کنند، به معنی واقعی کلمه انسانی است که میتوان او را آتش بیار معرکه خطاب کرد! چون او به تنهایی سه بار و در سه شرایط مختلف، پارکینگ خانوادگیشان را به آتش کشید و کاری کرد که پلیس آن را برای همیشه، وادار به تعطیل شدن کند. از آنجایی که قانون هیچوقت رابطهی خوبی با شارکی نداشت، فرقه او را به پیوستن به این گروه و داشتن یک زندگی بهتر دعوت کرد ولی وقتی شارکی فهمید این زندگی بهتر، با شکنجه کردن مردم و شستوشوی مغزی دادن آنها همراه است، تصمیم گرفت با قرار گرفتن در گروه مقاومت، تمام تلاشش را برای نابود کردن جوزف سید و پیروانش بکند. این وسط، از نیک رای و گریس آرمسترانگ، دو عضو دیگر مقاومت هم نمیتوان گذشت. اولی، یک خلبان بازنشسته و یک سرباز کهنهکار است که جنگ در نگاهش چیزی بیشتر از جلوهی دیگر جهنم نیست ولی حالا که دشمنان خودشان در شهر او جنگ را شروع کردهاند، دیگر پا پس نخواهد کشید. آخرین نفر نیز همانگونه که گفتم، گریس آرمسترانگ یعنی اسنایپر قدرتمندی است که مدال برنز المپیک را به دست آورده، بارها در افغانستان خدمت کرده و مانند دیگران، از حضور جوزف سید و همراهانش در شهر هوپ آزرده شده است. همهی اینها نیز در کنار یکدیگر از او یک مبارز کامل ساختهاند. شخصی که آماده است تا با کشتن بیشترین تعداد ممکن از اعضای «پروژهای در دروازهی بهشت»، هر چه سریعتر آنها را به نابودی کامل برساند.
ولی برخلاف انتظارتان، فقط آدمها اعضای مهمی از دستهی مقاومت نیستند و بومِر، هلو و صد البته چیزبرگر هم به عنوان سه حیوان کاردرست و جنگنده، میتوانند به شما برای رسیدن به اهدافتان کمک کنند. بومر، سگ شکاری با فهم و شعوری است که پس از به قتل رسیدن صاحبانش توسط اعضای فرقه، به تنهایی سراغ آنها رفت و با پاره کردن گردنشان، زندگیشان را تمام کرد. حواس فوقالعادهی بومر و قدرت بالای او در شکار کردن انسانهای پستفطرت، چیزی است که در طول بازی به خوبی میتوانید از آن استفاده کنید و قطعا، در برخی مراحل به کمکتان میآید. بین این حیوانات اما هلو، یوزپلنگ تند و تیزی که شاید زندگیاش را در اسارت سپری کرده باشد اما در زمان لازم از هر حیوان جنگلی و آزادی وحشیتر به نظر میرسد، از همه بیشتر به درد مخفیکاریهایتان میخورد. دختر خشمگینی که به دلیلی شبیه به دلیل بومر، از اعضای فرقه متنفر است و کشته شدن آنها را میخواهد. این وسط اما شخصیت محبوب خود من، چیزبرگر یعنی خرس عصبانی و کشندهای است که فقط به دشمنان حمله میکند و به هر روشی که وجود دارد، آنها را میکشد. کسی که جیکوب، برادر جوزف سید آن را برای خودش میخواست اما صاحبش او را آزاد کرد و حالا، مثل خیلیهای دیگر، قاتل اعضای کثیف فرقه به حساب میآید.
با گذر از تمامی این موارد اما وقت آن رسیده که دربارهی خود جهان بازی و کارهایی که میتوان یا باید در هوپ کانتی انجام داد، صحبت کنیم. شهری که فارغ از تمامی مسائل پیشآمده، مردمانی آزاد و دوستداشتنی دارد و احتمالا تا کیلومترها نزدیک به آن، نمیشود محلی به جذابیتش پیدا کرد. جایی که در آن شکار، کشاورزی و ماهیگیری، اصلیترین کارها به حساب میآیند و افراد برای آزادی و داشتههای سادهشان، به شدت ارزش قائل میشوند. پس خودتان حساب کنید وقتی جوزف سید با کارهایش سبب از بین رفتن همین آرامش زیبای شهر شده و از هوپ کانتی، دنیایی آشفته و پرشده از ترس ساخته، چهقدر انسانهای حاضر در این مکان میخواهند هر طور که شده، وی را نابود کنند و به کارهایش پایان دهند. با این اوصاف، همینقدر بدانید که شما قرار است به عنوان یکی از آدمهایی که روحشان را به فرقه نفروختهاند، برای شهر، آزادی و حتی خانهتان با جوزف سید و یارانش مبارزه کنید؛ آن هم در شهری که حالا دیگر هیچجایش را نمیتوان امن خطاب کرد. چه هنگام راه رفتن در زمینهای سنگی میان کوههای وایتِیل، چه موقع حرکت کنار رود هِنبِین و چه حتی وسط قدم زدنهایتان در طبیعت رامنشدهی درهی هالَند، چیزی به اسم امنیت و آرامش وجود نخواهد داشت. همیشه باید نگاهتان به همهی گوشه و کنارها باشد تا مبادا شلیک چند گلوله یا یک حملهی ناراحتکنندهی دیگر، مرگتان را از راه برساند.
هوپ کانتی، جهان زندهای از آدمها، مکانها و فرصتهای جذابی است که تقدیم بازیکنان میشوند. جایی که گیمر آزادی شیرینی برای انتخاب اشخاصی که میخواهد به آنها کمک کند، روشی که برای نابود کردن فرقه در پیش میگیرد و ترتیب دلخواهی که برای به قتل رساندن اعضای آن در نظر گرفته دارد و بازی، سعی نمیکند با یک جلوهی تماما خطی، مسیر را به او نشان دهد. کمپین داستانی بازی، تحت تاثیر انتخابهای شما به عنوان بازیکن خواهد بود و تصمیماتی که درون لحظات Far Cry 5 میگیرید، باعث شکلدهی به بخشهایی از جهان بازیتان خواهد شد. با جستوجو در نقشهی گستردهی «فارکرای 5»، میتوانید بخشها و محتواهای بیشتر و بیشتری از جهان آن را بشناسید و بعد از یک مدت، این کار خودش تبدیل به یکی از تفریحاتتان در این جهان خواهد شد. راستی، اینگونه که خود یوبیسافت میگوید، هوش مصنوعی بازی همیشه حواسش هست که در کنار تمامی آزادیهایتان، یک هدف واحد و واضح هم در برابرتان قرار دهد تا گستردگی این دنیا، سبب گم شدنتان در میان مراحل اصلی و فرعی آن نشود. افزون بر همهی اینها، بهتر است موقع حرکت در تپهها، نهرها و حتی غارهای جهان بازی، هم حواستان به اشخاصی که میتوانید با نجات دادنشان آنها را به لشگر مبارزتان اضافه کنید باشد و هم به افرادی که اگر دست از پا خطا کنید، شما را خواهند کشت و کارتان را تمام خواهند کرد.
بازی در نقاط گوناگون نقشهاش، حیوانات، بافتهای گیاهی و صد البته دشمنان گوناگونی را نشانتان میدهد
Far Cry 5، اثر جهانباز عظیمی است که در هر گوشهی آن، چیز تازهای قرار گرفته و هوش مصنوعی دشمنانش، بسیار واقعیتر از تمام بازیهای قبلی مجموعه به نظر میرسد. در چنین جهان بزرگی، به گفتهی سازندگان بازی تقریبا میتوانید به شکلی بیپایان، به جستوجو و انجام دادن کارهای مختلف بپردازید؛ از ماهی گرفتن و گشتوگذار وسط طبیعت بزرگ نقشه برای استراحت کردن مابین مراحل اصلی قصه گرفته تا انجام دادن مراحل فرعی جذابی که سبب میشوند در «فارکرای 5»، پیشرفت بیشتری داشته باشید. داخل هر یک از سه منطقهی اصلی بازی که در راس دشمنان حاضر در آنها باید با یکی از اعضای اصلی گروه The Heralds روبهرو شوید، صدمه زدنهای مختلف شما به دشمنان، باعث رشد ابعاد و قدرت گروه مقاومت در آن منطقه خواهد شد. هر چه قدر این قدرت افزایش پیدا کند و شما بیشتر از قبل به دشمنان ضربه بزنید، جهان بازی هم خطرناکتر، دیوانهوارتر و چالشبرانگیزترین جلوه میکند. نقطهی انتهایی همهی اینها هم آنجایی است که قدرت مقاومت به اوج خودش در منطقهای به خصوص میرسد و میان دقایق یک مرحلهی حماسی، بازیکن برای نابود کردن فرماندهی این مکان (بخوانید یکی از خواهران یا برادران جوزف سید) تلاش میکند. این سه نفر یا به عبارت بهتر رئسای این سه منطقه، اشخاصی هستند که بین شما و «پدر»، یعنی همان جوزف سید لعنتی ایستادهاند و اگر دلتان نابود کردن او را میخواهد، اول از همه آنها باید از بین بروند. میدانم. حالا برایتان سوال شده که سه منطقهی بزرگ جهان بازی، چه مکانهایی هستند و هر کدامشان چه ویژگیهایی دارند.
Far Cry 5، اثر جهانباز عظیمی است که در هر گوشهی آن، چیز تازهای قرار گرفته و هوش مصنوعی دشمنانش، بسیار واقعیتر از تمام بازیهای قبلی مجموعه به نظر میرسد
درهی هالَند که زیر سایه رفتارهای خشونتبار جان سید گرفتار شده، نخستین منطقه از بین این سه مورد است. جایی که اسمگذاریاش به آن سبب اینگونه انجام شده که مهاجران هلندی نخستین بار آن را بنا کردهاند و تا دلتان بخواهد میشود در نقطه به نقطهاش مزارع، حیوانات و اعضای جامعهی کوچکی با نام «پایان پاییز» را پیدا کرد. زمینهای سرسبز این منطقه، افراد حاضر در فرقه را به سمت آنجا کشاندهاند تا با درو کردن و به دست آوردن بیشترین محصولات ممکن، خودشان را برای از راه رسیدن روز پایان زمین که جوزف وعدهی اتفاق افتادنش را داده، آماده کرده باشند. منطقهی رودخانهی هِنبِین یا همان مکان حکمرانی فیث سید، در گذشته به عنوان مکانی شناخته میشد که انسانها برای درمان شدن به آنجا میرفتند. نقطه به نقطهی چشمانداز این بخش از شهر، با چشمههای داغ آب، کلبههای دوستداشتنی و گلهای زیبایی پر شده که نام این ناحیه را به آن بخشیدهاند. هِنبِین، مقر مرکزی فرقه و قلمرویی است که در آن با استفاده از مواد مخدر، مردم را وادار به پیوستن به اعضای «پروژهای در در دروازهی بهشت» میکنند. در انتهای این صحبتها اما به آخرین منطقهی بازی و به عبارت بهتر سرزمین تحت سلطهی جیکوب سید یا همان کوههای وایتِیل میرسیم که طبیعتی کاملا وحشی دارد و مکانهای صعبالعبورش، باعث میشوند آدمها به سادگی بتوانند در آن کارهای به خصوصشان را به دور از چشم جامعه و قانون، به سرانجام برسانند. نقطهای که فرقه در آن ساختن یک ارتش قدرتمند برای محافظت از پیروانش هنگام نابود شدن همهچیز را شروع کرده و از این مهمتر، مردمان گریخته از دست جوزف سید، لابهلای نقاط کورش مخفی شدهاند و انتظار زمانی برای حمله کردن به دشمنانشان و نابود کردن انسانهای پستفطرت قرار گرفته زیر سایهی «پدر» را میکشند.
کارهایی که در بازی میتوانید با انجام دادنشان خودتان را سرگرم کنید، پرواز کردن با هواپیماها، ماهی گرفتن در کنار دریاچهها، شکار کردن حیوانات مختلف و زیادی که در جایجای نقشهی بزرگ بازی زندگی میکنند و در آخر ساختن چیزهای متفاوت و آپدیت کردن اسلحههایتان به کمک منابعی است که با گشتوگذار در نقشهی بازی و انجام دادن کارهای قبلی بیانشده، به دستتان میرسند. در کنار اینها البته ساختهی تازهی یوبیسافت، دنیایی مرحلهی اصلی و فرعی دارد که میتوانید از انجام دادن آنها لذت ببرید. چرا که در بزرگترین فارکرای عرضهشده تا به امروز، مخاطب هم توانایی تجربهی همهچیز به شکل تکنفره را دارد و هم میتواند با کمک یکی دیگر از بازیکنان در حالت Co-Op، به نابود کردن فرقه بپردازد. این وسط، هم شخصیتهای گوناگونی دارید که شانس انتخاب کردن از بینشان برای همراهی کردنتان در پیشبرد مراحل به شما بخشیده شده و هم حیواناتی هستند که بتوانید روی دوستیشان حساب باز کنید. پس با این که بازی به نوعی انبار مهمات بزرگی را تقدیمتان کرده، باید اطمینان داشته باشید که وسط ثانیههای Far Cry 5، شلیک کردن تنها راهتان برای به پایان رساندن یک مرحلهی جذاب نیست. راستی، حالا که صحبت اسلحهها به میان آمد، بگذارید کمی هم دربارهی وسایل و تفنگها و تمام ابزار آلات کشندهای که در جهان اثر میتوان یافت برایتان بگویم؛ چیزهایی که خودتان با انجام دادن مراحل گوناگون و ملاقات با افراد مختلف، میتوانید به دستشان بیاورید و سپس، برای سلاخی کردن دشمنان از آنها استفاده کنید. AR-C، همان اسلحهای است که به کمکش بدون در نظر گرفتن هیچ چیزی، هر که را میتوانید میکشید و شاتگان D2، به درد لحظاتی میخورد که در فاصلههای نزدیک، میخواهید با یک شلیک دشمنتان را به زانو دربیاورید. در Far Cry 5، سنگها را به مانند همیشه برای پرت کردن حواس دشمنانتان خواهید داشت و علاوه بر آن، میتوانید از تفنگ MP40، برای نبردهای تند و تیز در فاصلههای کم بهره ببرید.
افزون بر همهی اینها، موقعی که دلتان کشتن یک نفر از فاصلهی دور بدون خبردار کردن بقیه را میخواست MBP .50 و وقتی که هوس شلیک کردن با اسلحهای کوچک که از قضا گلولههای زیادی دارد به سرتان زد، پیستول M1911 چیزی است که به سراغش میروید. در این میان، برای نابود کردن ساختمانها و ماشینها در یک انفجار دینامیت را دارید و برای آوردن همین بلا بر سر آدمهای مقابلتان، از نارنجک استفاده میکنید. آخر از همه بگذارید دوباره سراغ محبوبترین چیزهای حاضر در این بخش برای خودم بروم؛ یک چوب بیسبال خفن برای مبارزهی رودررو با دشمنانتان و یک کمان خفنتر که با استفاده از تیرهایش، مرگهای تمیز و بیاشکالی را تقدیم آنها میکنید. تازه همهی اینها را که بگذاریم کنار به وسایل نقلیهی بازی که از شش اتومبیل تماما متفاوت با یکدیگر، یک هلیکوپتر و یک هواپیمای هیجانانگیز تشکیل شدهاند میرسیم. همهی اینها یعنی چه؟ یعنی حداقل روی کاغذ، دنیای «فارکرای 5» غالب آنچیزهایی را دارد که برای سرگرم شدن، احتمالا به آنها احتیاج داریم!
در دیالسی Lost on Mars، جدی جدی قرار است با کاراکتر نیک رای، به روی سطح سیارهی سرخ یعنی همان مریخ خودمان پا بگذاریم!
فارغ از کمپین داستانی اصلی، بازی سیزنپس دوستداشتنی و بزرگی را هم دارد که شخصا اگر Far Cry 5 اثر خوبی از آب دربیاید، بدون هیچ شک و شبههای خریداریاش خواهم کرد. سیزنپسی که اولین بستهی الحاقی موجود در آن Dead Living Zombies نام گرفته و شما را در یک سناریوی خندهآور، مقابل زامبیهای از گور بلندشدهای قرار میدهد که باید تکتکشان را بکشید. سپس نوبت به Hours of Darkness و داستانی جذاب در میانههای جنگ ویتنام میرسد که به کمک آن، شما در نقش یکی از افراد حاضر در این جنگ، به شکل مخفیانه سعی میکنید سربازهای همراهتان را از مهلکهی بزرگ به وجود آمده نجات دهید. اگر فکر کردهاید دیوانهبازیهای یوبیسافت همینجا خاتمه پیدا کرده بگذارید خیالتان را با گفتن این جمله رها کنم که در دیالسی Lost on Mars، جدی جدی قرار است با کاراکتر نیک رای، به روی سطح سیارهی سرخ یعنی همان مریخ خودمان پا بگذاریم و با موجودات هوشمند ساکن در آنجا مبارزه کنیم! فارغ از همهی اینها با خرید سیزنپس بازی، به نسخهی ریمسترشدهی شاهکاری به اسم Far Cry 3 نیز بر روی کنسول نسل هشتمیتان دسترسی پیدا خواهید کرد؛ چیزی که واقعا وسوسهکننده به نظر میرسد و باعث میشود بیش از پیش خرید این سیزنپس را کاری منطقی و ارزشمند خطاب کنیم.
هر آنچه که باشد، همهی اطلاعات بیانشده دربارهی Far Cry 5، تا قبل از عرضه شدن بازی چیزی بیشتر از ادعا نیستند و فقط پس وقت گذراندن پای جهان اثر جدید یوبیسافت است که میتوانیم آن را قضاوت کنیم. با همهی اینها، پیشبینی شما چیست؟ آیا «فارکرای 5» سرگرمکننده و خواستنی ظاهر خواهد شد یا هرگز، نمیتوانیم آن را دوست داشته باشیم؟