دفتر خاطرات: خشم و خون، آتش و یخ، انتقام و مرگ؛ به Mortal Kombat خوش آمدید
سالنی شلوغ و پر سروصدا با تعداد زیادی تلویزیون جمع و جور و کنسولهای بازی در شکلهای مختلف. فردی که پشت یک میز نشسته است و با دریافت پول، کارتریجها را آماده میکند و به کودکانی تحویل میدهد که برای تجربه بازی صبر و تحمل ندارند. شور و شوق و کلکل بین بچهها و شادی و غم آنها در هنگام انجام بازیهای دو نفره غوغا میکند. تصاویری که شاید این روزها خیلی کمتر از قبل آنها را ببینیم، ولی برای متولدین دهههای قبل تصاویری آشنا و دوستداشتنی هستند. کلوبهای بازی جزیی جدانشدنی از فرهنگ زندگی گیمرهای آن زمان بودند و همگی خاطرات زیادی از آنها داریم، ولی دراینمیان بازیای بود که نمیشد آن را با سایر بازیها مقایسه کرد؛ بازی مورتال کامبت (Mortal Kombat) که آن زمان پدیده جدید و حیرتانگیزی محسوب میشد و معجون درجه یکی بود از مبارزات لذتبخش، شخصیتهای جالب و متنوع، خشونت بسیار بالا و گرافیکی که بهدلیل تکنیکهای به کار رفته در آن، حالت طبیعیتری نسبت به سایر بازیها داشت. نسخه اول مورتال کامبت هم سهم زیادی در شلوغ شدن کلوبها داشت، ولی این نسخه دوم بود که بازار سبک مبارزهای را بیش از همیشه داغ کرد. بعدها هم که نسخه سوم و آلتیمت از راه رسیدند و جشن ما را کامل کردند.
همه مقدمه بالا برای این بود که علاوهبر یادآوری اهمیت کلوبها در همهگیر شدن بازیهای ویدیویی بین ایرانیها، از نقش مهم مورتال کامبت در آن سالها هم یاد کنیم. سری بازیهایی که خارج از ایران هم محبوبیت زیادی دارند و به دلایل مختلف، جزو مهمترین آثار دنیای بازی محسوب میشوند. در این قسمت از دفتر خاطرات، به بررسی این سری قدیمی و پرطرفدار میپردازیم و درکنار صحبت در مورد تاریخچه ساخت آن، داستان این مجموعه را هم شرح میدهیم. با زومجی همراه باشید.
با اینکه تاریخچه سبک مبارزهای به سالها قبل و دهه ۷۰ میلادی برمیگردد، ولی این سبک در اوایل دهه ۹۰ دستخوش تغییر و تحولات چشمگیری شد و دوران جدیدی را آغاز کرد؛ زمانیکه از یک طرف سری Street Fighter محصول کپکام با عرضه دومین نسخه در سال ۱۹۹۱ به بلوغ رسیده و از طرف دیگر هم Fatal Fury در همان سال توسط SNK تولید و منتشر شده بود. هر دو بازی از کیفیت بالایی برخوردار بودند و توانستند نگاه جامعه گیمرها به سبک مبارزهای را تغییر دهند و زمینهساز عرضه بازیهای بزرگ دیگری شوند. در آن سالها شرکت مطرحی به نام میدوی (Midway) وجود داشت که هرچند طراح بازی هم بود، ولی بیشتر بهعنوان ناشر شناخته میشد. میدوی سعی داشت به تدریج جای پای خود را بهعنوان یک شرکت بازیسازی هم محکمتر کند و بههمین دلیل در اواخر دهه ۸۰ با شرکت دیگری به نام ویلیامز (Williams) ترکیب شد تا با قدرت بیشتری جلو برود. معروفترین اثر میدوی یعنی مورتال کامبت هم محصول همین نگرش بود.
میدوی برای خلق یک بازی باکیفیت، نیاز به طراحانی خوشذوق و حرفهای داشت و بههمین دلیل به سراغ دو نفر رفت. جان توبایس هنرمندی بود که کار خود را از طراحی کمیکها آغاز کرد و نقش پررنگی در مطرح شدن آثاری مثل کمیک The Real Ghostbusters داشت. او که در ابتدا قصد داشت برای همیشه در دنیای کمیک باقی بماند، مدتی بعد به صنعت بازی ورود پیدا کرد و اسیر جذابیتهای آن شد. اولین کار حرفهای توبایس بازی Smash TV از ساختههای ویلیامز بود که در آن نقش طراح هنری را ایفا کرد و توانست خیلی زود نام خود را در این صنعت مطرح کند. سپس به سراغ طراحی هنری بازی Total Carnage رفت و بار دیگر قدرت خود را در این زمینه نشان داد. نفر دوم ماجرا، برنامهنویسی به نام اد بون بود که از اواخر دهه ۸۰ به شرکت ویلیامز ملحق شده بود و روی دستگاههای پینبال کار میکرد. اد بون پس از برنامهنویسی و کار روی تعداد زیادی دستگاه پینبال از جمله موارد معروفی مثل Black Knight 2000، به سمت طراحی و ساخت بازیهای ویدیویی رفت و در تولید آثاری مثل High Impact Football و Super High Impact دخیل بود و جالب اینکه در بازی Total Carnage هم صداگذاری یکی از کاراکترها را برعهده داشت. درنهایت جان توبایس و اد بون برای هدف مشترکی کنار هم قرار گرفتند و میدوی با آنها قراردادی بست که طی آن، در عرض یک سال اثر جدیدی خلق کنند.
به نسلهای اخیر نگاه نکنید که تیمهای بازیسازی گاهی اوقات از صدها نفر تشکیل میشوند. در آن دوران طراحی بازی تفاوتهای زیادی با امروز داشت و تیم اصلی سازنده مورتال کامبت هم فقط و فقط از چهار نفر تشکیل شده بود؛ تیمی که به جز توبایس و بون، دو نفر دیگر به نامهای جان فوگل (طراح و انیماتور) و دن فوردن (طراح صدا) هم در آن حضور داشتند و همین چهار نفر توانستند یکی از معروفترین بازیهای تاریخ را در عرض ۱۰ ماه آماده کنند.
اد بون و جان توبایس درکنار کارلوس پسینا، مدل نقش ریدن
البته در ابتدا قرار نبود پروژه به این شکل ساخته شود و آنها قصد داشتند اثری اکشن با محوریت ژان کلود ون دام طراحی کنند. هرچند درنهایت این همکاری امکانپذیر نشد، ولی تأثیر خود را بر بازی گذاشت و باعث خلق شخصیتی به نام جانی کیج (Johnny Cage) شد که هم یک بازیگر هالیوودی بود و ظاهری مشابه وندام داشت و هم مخفف اسم او یعنی JC، با مخفف ژان کلود یکی بود. بنابراین خیلی هم عجیب نبود که گیمرهای ایرانی هم در آن زمان این شخصیت را به نام «فرانکی» میشناختند! شخصیتی که وندام در فیلم رینگ خونین (Bloodsport) در نقش او بازی کرده بود. البته این تنها مورد از شباهتهای شخصیتهای مورتال کامبت با نمونههای واقعی نبود و مورد معروف دیگر، شخصیتی بهنام لیو کنگ (Liu Kang) بود که او هم بهدلیل شباهت زیاد به بروس لی، آن روزها در بین گیمرهای ایرانی بهنام این بازیگر و رزمیکار معروف شناخته میشد. از دیگر موارد مشابه هم میتوان به ریدن (Raiden) اشاره کرد که طراحی آن برگرفته از یکی از شخصیتهای فیلم مشکل بزرگ در چین کوچک (Big Trouble in Little China) اثر جان کارپنتر بود و حتی ظاهر شخصیت خبیث بازی یعنی شنگ سونگ (Shang Tsung) هم از شخصیت منفی همین فیلم الهام گرفته شده بود.
از دیگر نکات جالب در مورد مورتال کامبت میتوان به انتخاب اسم آن اشاره کرد؛ موضوعی که تا اواسط پروسه تولید بازی همچنان ذهن سازندگان را مشغول کرده بود و آنها مدتها بهدنبال نام مناسبی برای اثر خود بودند؛ اسامی مختلفی مثل Kumite (یکی از بخشهای کاراته)، Death Blow، Dragon Attack و Fatality که درنهایت هیچکدام انتخاب نشدند. تا اینکه روزی یکی از طراحان بازی عبارت Combat را روی تختهی اتاق اد بون نوشت و یکی دیگر از طراحان، حرف C را به K تبدیل کرد و عبارت Kombat در اینجا شکل گرفت، ولی هنوز به نام نهایی بازی تبدیل نشده بود تا زمانیکه استیو ریچی طراح پینبال و از دوستان اد بون پیشنهاد کرد که کلمه Mortal را هم به آن اضافه کنند و در اینجا بود که نام Mortal Kombat خلق شد.
اد بون و جان توبایس در ابتدا قصد ساخت بازی اکشنی با حضور ژان کلود ون دام را داشتند، ولی موفق به انجام این کار نشدند و بعدها شخصیتی با شکل و شمایل او را وارد مورتال کامبت کردند
با اینکه مورتال کامبت اولین اثری نبود که در طراحی شخصیتهای آن از افراد واقعی استفاده میشد و پیش از آن هم بازیهایی مثل Pit-Fighter به سراغ دیجیتالی کردن مدلهای واقعی و تولید شخصیتهای بازی از این طریق رفته بودند، ولی این اثر جزو معروفترین بازیهای آن دوران در این زمینه بود. تمام شخصیتها با استفاده از تکنیکهای خاص آن دوران با کمک تعدادی مبارز رزمی و چند بازیگر نهچندان مطرح به نمونههایی واقعگرایانه درون بازی تبدیل شدند؛ به جز گورو (Goro) که به خاطر ظاهر خاص خود و چهار دستی که داشت، ابتدا به شکل یک ماکت کوچک ساخته و سپس از آن تصویربرداری و به داخل بازی منتقل شد. در زمینه صوتی هم میدوی بهدنبال اثری متفاوت بود و به همین دلیل به سراغ ماریس انگلن و الیویه آدامز رفت. این دو که پیش از آن عضو گروه موسیقی Lords of Acid بودند، در آن زمان از گروه جدا شدند و گروه جدیدی به نام The Immortals را تأسیس کردند و علاوهبر کار روی اولین نسخه مورتال کامبت، بعدها آهنگهایی هم برای نسخههای بعدی و فیلم سینمایی آن ساختند.
درنهایت بازی در سال ۱۹۹۲ برای دستگاههای آرکید عرضه شد و توانست خیلی زود به یکی از محبوبترین بازیهای این دستگاهها تبدیل شود و صفهای عریض و طویلی برای تجربه آن به وجود بیاید که البته این موضوع با جنجالهایی هم همراه شد. هرچند مورتال کامبت تنها بازی خشن زمان خود نبود و پیش از آن هم آثاری مثل Splatterhouse و Chiller با خشونت زیاد خود سروصدای زیادی ایجاد کرده بودند، ولی محبوبیت عظیم مورتال کامبت درکنار تصاویر واقعگرایانه آن باعث شد خشونت این بازی بیشتر به چشم بیاید و حرف و حدیثهای زیادی پیرامون آن شکل بگیرد. فیتالیتیهای مشهور بازی هم دراینمیان نقش پررنگی داشتند؛ قابلیتی که تأثیر مستقیمی بر گیمپلی و پیروزی و شکست بازیکنها نداشت ولی به آنها اجازه میداد بعد از شکست دادن حریف، بدترین بلاهای ممکن را سر او بیاورند و صحنههایی پر از خون و خشونت خلق کنند. همین مسائل بود که باعث شد یک سناتور آمریکایی به نام جوزف لیبرمن در سال ۱۹۹۳ سخنرانیای در این زمینه انجام دهد و بهشدت به مبحث خشونت در بازیهای ویدیویی حمله کند و بعد از آن هم رسانههای مختلف مطالب زیادی در این زمینه نوشتند. حتی سیستم ردهبندی درجه سنی بازیها یعنی ESRB هم که دو سال بعد از عرضه مورتال کامبت شکل گرفت، تولد خود را تا حدی مدیون این بازی است.
یک سال بعد از عرضه بازی روی دستگاههای آرکید، نوبت به نسخههای خانگی رسید و بازی برای کنسولهای مستر سیستم، SNES، جنسیس و کنسولهای دستی گیمبوی و Game Gear عرضه شد و بعدها برای پلتفرمهای دیگری مثل سگا سیدی، آمیگا و سیستمعامل داس هم منتشر شد. دراینمیان نکته جالب به تفاوتهای ریز و درشت بین نسخههای مختلف بازی برمیگشت و برای مثال نسخه SNES بهدلیل سختگیریهای نینتندو با محدودیتهای زیادی همراه بود و حتی خون هم از بازی حذف شده و عرق جای آن را گرفته و فیتالیتیهای بازی هم ملایمتر شده بودند. نسخههای کنسولهای دستی هم با محدودیتهای دیگری در زمینه گیمپلی مواجه بودند و محتوای کمتری نسبت به سایر نسخهها داشتند. ولی با وجود تمام این موارد، مورتال کامبت توانست روی اکثر پلتفرمها با موفقیت عظیمی همراه شود و فروش بالایی را تجربه کند که زمینهساز حرکت میدوی به سمت نسخه بعدی شد.
تبلیغ نسخه آرکید مورتال کامبت
==========
بعد از این توضیحات سری هم به داستان بازی بزنیم و با آن آشنا شویم.
سالها قبل و در آغاز زمان، تنها خدایان باستان (Elder Gods) و موجودی به نام One Being وجود داشتند؛ موجودی که از قدرت خدایان باستان تغذیه میکرد و از این راه به حیات خود ادامه میداد. هرچند این خدایان با یکدیگر مشکلاتی داشتند، ولی درنهایت تصمیم گرفتند اختلافات خود را کنار بگذارند و با کمک هم علیه این دشمن مشترک متحد شوند؛ اتحادی که زمینهساز شکلگیری شش سلاح به نام «کامیدوگو» شد. سلاحهایی ویرانگر که سبب متلاشی شدن بدن One Being شدند، ولی روح و خودآگاهی او از بین نرفت و به حیات ادامه داد. کامیدوگوها در شش قطعه از بدن One Being باقی ماندند و از نظر خدایان مخفی شدند؛ شش قطعهای که بعدها به شش قلمروی جدا از هم تبدیل شدند و حیات در آنها شکل گرفت. هرچند دراینمیان قلمروهای دیگری هم تشکیل شدند، ولی این شش قلمرو را میتوان اصلیترین موارد دانست:
EarthRealm: این دنیا همان کرهی زمین محسوب میشود. دنیایی زیبا که بهدلیل قدرت و ارزش بالای آن، خیلیها به فکر فتح و تصرف آن افتادهاند. همین موضوع باعث شد ریدن بهعنوان یکی از خدایان، مأموریت حفاظت از زمین را برعهده بگیرد. گونههای اصلی ساکن در این دنیا دو نوع هستند. سارینها (Saurians که با نام Zaterran یا رپتور هم شناخته میشوند) اولین گونه هوشمند ساکن زمین بودند؛ ولی بعد از مبارزاتی بین خدایان، بخش عمدهای از آنها از بین رفتند و باقیمانده آنها هم به سرزمین «زاترا» کوچ کردند. گونه دیگر انسانها هستند که هرچند دومین گونه هوشمند زمین بودند، ولی جمعیت آنها به مراتب بیشتر از گونه دیگر است.
NetherRealm: این قلمرو را میتوان معادل جهنم در نظر گرفت. سرزمینی پر از آتشفشان و مواد مذاب که ارواح افرادی که دست به گناهان بزرگ زدهاند، وارد آن میشوند و عذابهای دردناکی را تجربه میکنند. راحتترین راه ورود به ندررلم این است که فرد مورد نظر شخصیتی شیطانی داشته یا روحش فاسد شده باشد. جادوگران در این قلمرو ضعیف میشوند و نیروی خود را تا حد زیادی از دست میدهند و از معروفترین بخشهای آن میتوان به پل جاودانگی و زندان ارواح اشاره کرد.
در مورد ساکنان اولیه این سرزمین اطلاعات زیادی وجود ندارد، هرچند به نظر میرسد Oniها از اولین ساکنان آن باشند. در حال حاضر بیشتر موجودات ندررلم را دیوهای شیطانی و ارواح خبیث تشکیل میدهند که از ظاهر اصلی خود دور شدهاند و شکل و شمایل انسانی به خود گرفتهاند.
Outworld: این قلمرو امپراتوری بزرگی است و شامل سرزمینهای بیشماری میشود که با جادوی خاصی به هم متصل هستند. قلمرویی که تحت استبداد عظیمی قرار دارد و همواره درگیر آشفتگی و مشکلات مختلف است. بیشترین مناظر آوتورلد را زمینهای خشک بنفشرنگ تشکیل میدهند و چشمههای اسید هم در آن به وفور یافت میشوند. جنگلی هم در این قلمرو وجود دارد که درختان آن چهرههایی انسانمانند دارند و ناله و فریاد میکشند.
شوکانها و سنتورها از نژادهای مقیم آوتورلد هستند و به خاطر خوی وحشی خود همواره با یکدیگر در نبرد به سر میبرند
از ساکنان اصلی آوتورلد میتوان به Cryomancerها اشاره کرد که تقریباً منقرض شدهاند؛ موجوداتی که شباهت زیادی به انسانهای رنگپریده دارند و از توانایی تغییر شکل و استفاده از قدرت یخ برخوردار هستند. همینطور Outworlderها که آنها هم به انسانها شبیه هستند، ولی قدرت جادوگری زیاد و طول عمر بالایی دارند. گونههای دیگری هم در این قلمرو زندگی میکنند که از ابتدا ساکن آن نبودهاند و بعدها به آن وارد شدهاند. شوکانها (Shokan) موجوداتی نیمه انسان، نیمه اژدها با چهار دست هستند. سنتورها (Centaurian) که ترکیبی از انسان و اسب با دم عقرب هستند و موجوداتی پلید محسوب میشوند که همواره با شوکانها در نبرد هستند. ومپایرها یا خونآشامها از دیگر ساکنان این قلمرو هستند که توانایی حرکت بین قلمروهای مختلف را دارند. همچنین سارینهایی که در سرزمین زاترا سکونت داشتند و این سرزمین طی اتفاقاتی تحت کنترل آوتورلد درآمد. تارکاتانها (Tarkatans) موجودات کوچنشینی که به وحشی بودن و چنگکهایی قدرتمند در دستان خود مشهور هستند و از ترکیب Outworlderها و دیوهای ندررلم به وجود آمدهاند. ادنینها (Edenians) که از سرزمین اصلی خود به اینجا تبعید شدند. و درنهایت Osh-Tekkها که آنها هم کم و بیش شبیه انسانها هستند، ولی پوستی آبیرنگ دارند و تحت تابش اشعه خورشید، قدرت زیادی پیدا میکنند و در نقطه مقابل نسبت به تاریکی ضعف دارند.
OrderRealm: همانطور که از نام این قلمرو مشخص است، نظم و قانون در آن به بیشترین شکل ممکن رعایت میشود. سرزمینی که نام دیگر آن Seido است و دنیایی است بسیار متمدن، پیشرفته و قانونمدار. Seido سرزمین خیلی بزرگی نیست و بیشتر از نواحی کوهستانی تشکیل شده است که خیابانهای باریک و جادههای پلمانند در گوشه و کنار آن به چشم میخورند. منطقهای زیبا با درختانی بسیار بلند که از زیر جادهها به سمت بالا رشد کردهاند و چشمههای آب هم در نقاط مختلف آن دیده میشوند. Seido دارای زیرمجموعههایی است که هرکدام با یک رنگ مشخص شدهاند. مناطقی با تمهای آبی، سبز، قرمز و طلایی که هر یک سنگهای قیمتی مخصوص خود را با رنگ متناسب با آن مناطق دارند.
ساکنان این دنیا Seidanها هستند که شباهت زیادی به انسانها دارند، ولی طول عمر بیشتری نسبت به آنها دارند و قابلیتهای جادویی قدرتمندی هم در اختیار آنها است؛ مردمانی قانونمند که اهمیت زیادی به نظم و انضباط میدهند و برای رسیدن به آن مبارزه میکنند.
ChaosRealm: نقطه مقابل OrderRealm که در آن آشوب و هرجومرج بیداد میکند و حتی از آشوب بهعنوان یک دیدگاه مذهبی استفاده میشود. طبیعی است که در چنین دنیایی، حکومت به شکل معمولی وجود ندارد و هر ساکن این قلمرو به خودش این اجازه را میدهد که بهدنبال منافع خود باشد، حتی با وحشیگری و درگیری با دیگران. در این قلمرو گورستانی وجود دارد که از دید ساکنان ChaosRealm بسیار مقدس است و بهجز آن، معابد متعددی هم در این سرزمین بیقانون دیده میشوند که برای مقاصد مذهبی به کار میروند. به نظر میرسد حتی قانون فیزیک هم در اینجا با سایر قلمروها تفاوتهایی دارد و برای مثال میتوان به صخرههایی اشاره کرد که در هوا شناور هستند.
به ساکنان این سرزمین ChoasRealmerها میگویند. موجوداتی انسانمانند با خوی وحشی که خیلی از آنها خالکوبیهایی روی بدن خود دارند. این موجودات حتی در نوع حرف زدن خود هم آشفته و بیقانون عمل میکنند و بهصورت برعکس کلمات را ادا میکنند.
Edenia: دنیایی خوش آب و رنگ با سرزمینهایی سبز و حاصلخیز که اسم آن به باغ عدن شباهت دارد (باغ عدن، بهشت اولیهای بوده است که طبق روایات آدم و حوا در آن حضور داشتند). ادنیا بیشترین شباهت را به زمین دارد و دارای مناطق متنوعی با آب و هوای گوناگون است. بیشترین تفاوت ادنیا با زمین به قدرت جادو در آنجا مربوط میشود و هر چقدر از نظر جادویی از زمین پیشرفتهتر است، از نظر تکنولوژیکی نسبت به زمین در سطح پایینتری قرار دارد.
ادنینها بهعنوان ساکنان این قلمرو افرادی صلحطلب هستند و شباهت ظاهری زیادی به انسانها دارند، ولی تفاوتهایی هم با آنها دارند که به گذشته ادنینها برمیگردد. آنها از نسل خدایان هستند و همین موضوع باعث شده است طول عمر بسیار زیادی داشته باشند، به شکلی که ده هزار سال برای آنها طول عمری معادل یک جوان محسوب میشود.
قلمروهای مورتال کامبت
مدتها بعد از خلق قلمروها، امپراتوری به نام اوناگا ملقب به اژدهاشاه (Onaga the Dragon King) حکومت خود را بر آوتورلد شروع کرد و تبدیل به اولین حکمرانی شد که اتحاد را در آن سرزمین برقرار میکند.
اوناگا فردی قدرتطلب بود و شروع به تسخیر و تصرف سایر قلمروهای مجاور کرد تا قدرت امپراتوری خویش را روزبهروز بیشتر از قبل کند. رمز پیروزی اوناگا، لشکر قدرتمند و شکستناپذیر او بود که به آن لشکر اژدهاشاه میگفتند. قلب اوناگا هم ویژگی عجیبی داشت که به او اجازه زنده کردن مردگان را میداد و همین موضوع باعث شده بود لشکر عظیم او هرگز شکست را تجربه نکند و هر سربازش بعد از مرگ، دوباره به زندگی بازگردد و به او خدمت کند. این امپراتور قدرتمند به اینها هم راضی نبود و میخواست طعم زندگی جاودانی را بچشد و به همین دلیل به سراغ آخرین تخم اژدها رفت. قرار بود پیروان او با کمک طلسمی جادویی و وردهای مخصوص، او را تبدیل به اژدهایی کوچک درون این تخم کنند و زندگی ابدی را به او هدیه دهند، ولی اوضاع همیشه به کام فرمانروایان پیش نمیرود و مشاور مورد اعتماد اوناگا یعنی شائوکان (Shao Kahn) به او خیانت کرد. شائوکان که دوست داشت بهتنهایی در مرکز قدرت قرار گیرد، اوناگا را مسموم کرد و کنترل آوتورلد را در دست گرفت. هرچند او برخلاف اوناگا توانایی برقراری اتحاد بین بخشهای مختلف این قلمرو را نداشت.
پیشگویی رخ دادن آرماگدون باعث شد آرگوس و همسرش ازطریق نقشههایی پیچیده تصمیم به نجات دنیا بگیرند
زمانیکه شائوکان در حال لشکرکشی با نیروهای آوتورلد به سایر قلمروها و فتح آنها بود، آرگوس (Argos) بهعنوان خدای محافظ قلمروی ادنیا تصمیم به مقابله با او گرفت. آرگوس در این راه تنها نبود و همسر جادوگرش دلیا (Delia) و دو فرزندش تیون (Taven) و دیگان (Daegon) هم به او کمک میکردند و دو اژدها به نامهای اورین (Orin) و کارو (Caro) هم درکنار او بودند. دراینمیان دلیا بهدلیل در اختیار داشتن قدرتهای جادویی، با دریافت الهاماتی دو پیشگویی انجام داد که یکی از آنها «آرماگدون» بود. پیشگوییای که خبر از آیندهای تاریک میداد که در آن تعداد مبارزان مورتال کامبت بسیار زیاد میشود و قدرت آنها به جایی میرسد که آتش جنگ این مبارزان باعث نابودی تمام قلمروها و از راه رسیدن آخرالزمان میگردد. این پیشگویی سبب شد که خدایان باستان به فکر جلوگیری از این اتفاق بیافتند و دست به تدابیری برای محافظت از قلمروها بزنند. آنها تصمیم گرفتند از عطش خونریزی و جنگ خود مبارزان استفاده کنند و همانطور که شاپرکها به سمت آتش میروند و میمیرند، مبارزان مورتال کامبت را هم به سمت هدف خاصی هدایت و کار را در آنجا یکسره کنند. وظیفه این کار برعهده آرگوس و همسرش افتاد و دلیا بر اثر یکی دیگر از پیشگوییهای خود متوجه شد که نبرد اصلی در نزدیکی آتشفشانی در سرزمینهای جنوبی ادنیا رخ خواهد داد. به همین دلیل آرگوس هرمی در آن منطقه ساخت و دلیا هم موجودی آتشین و مرگبار به نام بلیز (Blaze) را در آنجا مستقر کرد تا در صورت رسیدن مبارزان به آن منطقه، قدرت کافی برای متوقف کردن آنها را داشته باشد.
البته برخلاف آرگوس که بیشتر به نابودی مبارزان فکر میکرد، دلیا دوست داشت از راههای مسالمتآمیزتری وارد شود و کار را پیش از نبرد نهایی مبارزان با بلیز تمام کند. آرگوس و دلیا بهدلیل قرار گرفتن بر سر دوراهی برای انتخاب این تصمیم، به سراغ راه دیگری رفتند؛ به این شکل که فرزندان آنها وارد رقابتی با یکدیگر شوند و هر کدام توانست بلیز را شکست دهد، به حاکم جدید ادنیا تبدیل شود و تصمیمات را برعهده بگیرد. دو برادر باید به زمین میرفتند و در آنجا بهدنبال معابدی از پدر و مادر خود میگشتند و یک شمشیر مخصوص از معبد پدر و یک زره ویژه از معبد مادر بهدست میآوردند. درنهایت باتوجهبه دستاوردهای دو برادر، راه یکی از آنها به نابودی مبارزان مورتال کامبت و دیگری به از بین رفتن قدرت آنها منتهی میشد؛ چیزی شبیه شیر یا خط بین آرگوس و دلیا برای یک تصمیم بزرگ. سرانجام یک روز با تصمیم آرگوس، دو برادر به معبد پدر در ادنیا فراخوانده شدند و طبق نقشهای از پیش طراحی شده، توسط نیروهای آرگوس محاصره و گرفتار شدند و در خوابی مصنوعی فرو رفتند، تا زمانیکه دنیا نیاز به کمک آنها پیدا کند. هر دو برادر در کوههایی واقع در زمین تحت نگهبانی و مراقبت قرار گرفتند و کارو، اژدهای قرمز مسئولیت حفاظت از دیگان را برعهده گرفت و اورین، اژدهای طلایی هم مأمور مراقبت از تیون شد. تا روزی که بلیز اولین نشانه از شروع آشوب را اعلام کند و اژدهایان، تیون و دیگان را از خواب بیدار کنند و مأموریت آنها آغاز شود.
شائوکان | ریدن | اوناگا
درحالیکه خدایان باستان مشغول نظارت بر قلمروها و هدایت آنها بودند، یکی از این خدایان به نام شیناک (Shinnock) اسیر حرص و طمع خود شد و رویای بهدست گرفتن قدرت و به چنگ آوردن قلمروی زمین بهسراغ او آمد. در همان دوران بود که خدایان باستان، ریدن خدای رعد را مأمور محافظت از قلمروی زمین کرده بودند.
شیناک توانست به اژدهای قرمز، کارو نیرنگ بزند و شرایطی را ایجاد کند که او تصور کند زمان مورد نظر فرا رسیده است و دیگان باید از خواب بیدار شود. بعد از آن هم به سراغ دیگان رفت و او را فریب داد و نقشهای کشید که دیگان تصور کند آرگوس و دلیا با او دشمنی دارند. درنهایت دیگان پدر و مادر خود را به قتل رساند و همین موضوع باعث شد قلمروی ادنیا ضعیف و درگیر آشوب و هرجومرج شود. شائوکان هم از این فرصت استفاده کرد و با حمله به این قلمرو که دیگر خدای محافظ خود را از دست داده بود، آن را تحت سلطه خود درآورد.
بعد از این اتفاقات، شیناک به زمین رفت و وارد تالار جینسی (Jinsei) شد؛ جایی که میتوانست در آن قدرت شکستناپذیری را بهدست آورد. ولی ریدن به مبارزه با او پرداخت و نبردی سخت و خونین بین این دو آغاز شد که نتیجه آن نابودی بخش اعظمی از زمین و فرو رفتن آن برای قرنها در تاریکی بود. درنهایت ریدن متوجه شد که شیناک همراه خود طلسم مخصوصی دارد که به او قدرت بی حد و اندازهای میدهد؛ طلسمی که به شیناک اجازه میداد بهراحتی و بدون هیچ مشکلی از قلمرویی به قلمروی دیگر برود و به شرارت بپردازد. ریدن دو راه بیشتر نداشت، یا باید زمین را به شیناک تسلیم میکرد و در اختیار او میگذاشت، یا با قربانی کردن بخشی از ساکنان زمین از جمله سارینها جلوی شیناک را میگرفت. او راه دوم را انتخاب کرد و درنهایت توانست طلسم را از شیناک بگیرد و با کمک خدایان باستان، او را به ندررلم تبعید کند. سارینهای باقیمانده هم قلمروی جدیدی به نام زاترا از خدایان هدیه گرفتند و به آنجا کوچ کردند، هرچند بعدها این قلمرو هم تحت سلطه امپراتوری شائوکان قرار گرفت.
در آن دوران پیشگویی دیگری هم مطرح شده بود؛ پیشگوییای که خبر از بازگشت One Being در آینده میداد. به این شکل که اگر کسی بتواند طلسم شیناک و هر شش کامیدوگو را بهدست آورد، با کنار هم قرار دادن آنها به بیشترین قدرت ممکن دست خواهد یافت و میتواند تمام قلمروها را نابود کند. ریدن برای جلوگیری از به وقوع پیوستن این پیشگویی، معبدی در زمین ساخت و طلسم شیناک را در آنجا قرار داد و چهار نگهبان را مأمور حفاظت از آن کرد. هر کدام از این نگهبانان، نماینده یک عنصر حیات بودند و شامل نگهبان آب، آتش، خاک و باد میشدند. تا زمانیکه طلسم سر جای خود باقی میماند، نه پیشگویی به حقیقت تبدیل میشد و نه شیناک میتوانست از ندررلم خارج شود.
شیناک در این قلمروی جهنمی اوضاع خوبی نداشت و مورد حمله لوسیفر (Lucifer) حاکم آنجا قرار گرفت. لوسیفر با کمک ارواحی که خود شیناک قبل از آن به این قلمرو تبعید کرده بود، با شیناک جنگید و او را شکست داد. او سالهای متوالی در عذاب ندررلم گرفتار بود، تا اینکه با جادوگری به نام کوانچی (Quan Chi) آشنا شد. کوانچی در ابتدا یک Oni ساکن این قلمرو بود که توانسته بود با بهدست آوردن دانش جادویی خاصی، تغییر چهره دهد و به شکل و شمایلی انسانمانند درآید. او توسط نیروهای جادویی قدرتمند خود، توانایی حرکت بین قلمروها بدون جلب توجه خدایان را هم داشت.
کوانچی به شیناک پیشنهاد وسوسهانگیزی داد؛ نجات او از ندررلم و لوسیفر، البته با یک شرط: بهدست آوردن قدرت و حکمرانی درکنار شیناک. او هم به ناچار قبول کرد و اتحادی بین این دو شکل گرفت و به نبرد با لوسیفر رفتند. نبردی که مدتها طول کشید و درنهایت توانستند با شکست لوسیفر، کنترل قلمرو را بهدست آورند. هرچند شیناک حکومت بر قلمروی مردگان را بهدست گرفته بود، ولی این موضوع او را راضی نمیکرد و بهدنبال چیزی بیشتر از حکمرانی بر یک قلمروی آتشین و دیوهای ساکن آن بود.
شیناک | شنگ سونگ | کوانچی
همانطور که پیش از این گفته شد، شائوکان بعد از خیانت به اوناگا کنترل آوتورلد را در دست گرفت. او هم مانند حاکم پیشین، عطش زیادی برای تحت اختیار درآوردن سایر قلمروها داشت. شائوکان روزبهروز قدرت بیشتری بهدست میآورد و برای هزاران سال مشغول حمله و تصرف سرزمینهای دیگر بود و درنهایت قدرتش بهحدی رسید که توانایی تسلط بر قلمرویی هم اندازه آوتورلد را بهدست آورد. او به سراغ سرزمین سبز و حاصلخیز ادنیا رفت و متوجه شد که برای متصل کردن قلمروی خود به ادنیا باید در مسابقات مقدسی به نام مورتال کامبت شرکت کند. مسابقاتی که هرچند سال یک بار برگزار میشوند و قوانین آن به شکل زیر است:
- این مسابقات در هر نسل یکبار برگزار میشوند و قلمروهای درگیر در مسابقه باید بهترین مبارزان خود را وارد رقابت کنند.
- مبارزان نمیتوانند قبل از شروع مسابقات با یکدیگر به نبرد بپردازند و هیچ قلمرویی هم نمیتواند بعد از شروع مسابقات، از آن کنارهگیری کند.
- برنده نهایی این رقابتها که به شکل تن به تن و حذفی انجام میشوند، با لقب «قهرمان بزرگ مورتال کامبت» شناخته خواهد شد. اگر مبارزان یک قلمرو بتوانند در ۱۰ دوره از مسابقات پشت سر هم مبارزان قلمروی رقیب را شکست دهند، حق حمله به آن قلمرو را بهدست میآورند. کسی که در این ۱۰ دوره قهرمان شده باشد هم تا مسابقات بعدی، طول عمر جاودانه و قدرت شکستناپذیری را هدیه میگیرد.
- هرگونه قانونشکنی و اقدام خلاف قوانین مسابقات، با خشم خدایان باستان روبهرو میشود و تاوان سختی بهدنبال خواهد داشت.
شائوکان که تنها راه تسلط بر ادنیا را شرکت در مسابقات مورتال کامبت میدید، وارد مسابقات شد و مبارزاتی بین قلمروی خودش و ادنیا ترتیب داد. با وجود تلاشهای مبارزان ادنیا، آوتورلد توانست در ۱۰ مرحله از مسابقات پشت سر هم برنده شود و در همین زمان بود که آسمان آبی ادنیا رنگ دیگری به خود گرفت و دروازههایی در آن پدید آمد و دو قلمرو به یکدیگر متصل شدند؛ دروازههایی جادویی که جنگجویان شائوکان ازطریق آنها به ادنیا حمله و آنجا را تصرف کردند. خود شائوکان هم به سراغ حاکم ادنیا، جرود (Jerrod) رفت و بعد از کشتن او، همسرش سیندل (Sindel) را به اسارت گرفت و بهعنوان ملکه خود انتخاب کرد و دختر او کیتانا (Kitana) را هم دخترخوانده خود نامید؛ دختری که به خاطر قابلیتهای بالای خود و توصیه سیندل به شائوکان، قرار بود تبدیل به محافظ و آدمکش شخصی او شود. مدتی بعد، سیندل که مشکلات و سختیهای مردم ادنیا زیر سلطه شائوکان را میداد، تصمیم به خودکشی گرفت تا طلسمی جادویی را شکل دهد که مانع از دستیابی شائوکان به زمین و تکرار این وقایع در آنجا شود. ولی شائوکان که از ماجرا خبردار شده بود، نگذاشت خودکشی سیندل به شکل کامل انجام شود و روح او را در آوتورلد اسیر کرد تا نتواند به زندگی بعد از مرگ برود.
به سراغ ماجراهای ساخت بازی برویم و بعداً دوباره به داستان برمیگردیم.
بعد از موفقیتهای عظیم مورتال کامبت، اد بون و همکارانش قصد ساخت بازیای براساس فیلمهای جنگ ستارگان (Star Wars) را داشتند، ولی چیزی نگذشت که مدیران میدوی آنها را متوجه این قضیه کردند که خبری از جنگ ستارگان و بازیهای دیگر نیست و باید به فکر ساخت نسخه دوم مورتال کامبت باشند و کار روی این بازی به سرعت شروع شد؛ بازیای که قرار بود از هر نظر نسبت به نسخه اول پیشرفت داشته باشد و تیم سازنده هم برای رسیدن به این هدف، به امکانات جدیدی مجهز شد. مورتال کامبت 2 با افزایش تعداد شخصیتها از ۷ به ۱۲ و وارد کردن مبارزانی جالب و متفاوت، از این نظر بهبود خوبی نسبت به قبل پیدا کرده بود و درکنار آن تنوع فیتالیتیها هم بیشتر شده بود. بازی از جهاتی تاریکتر از نسخه قبل بود، ولی از طرف دیگر بهدلیل استفاده از رنگآمیزیهای متفاوت و جلوههای بصری با کیفیت بالاتر، حال و هوایی جذابتر داشت.
سازندگان مورتال کامبت بعد از ساخت این اثر قصد کار روی یک بازی جنگ ستارگان را داشتند، ولی میدوی این اجازه را به آنها نداد
برای طراحی شخصیتها، مانند نسخه اول از تکنیکهایی استفاده شد که به سازندگان اجازه میداد تصویری دیجیتالی براساس اشخاص واقعی بهدست آورند و البته این بار بهجای استفاده از دوربین سونی Hi8، به سراغ دوربین گرانتری از این شرکت رفتند که حدود ۲۰هزار دلار ارزش داشت و باعث میشد کیفیت کار به مراتب بالاتر رود. آنها حتی برای واقعیتر نشان دادن مبارزان، روی مدلهای خود با اسپری آب میپاشیدند تا حالت طبیعیتری در بازی پیدا کنند و حس عرق کردن وسط مبارزات را به مخاطب بدهند. البته در اینجا هم مثل نسخه قبل، برای طراحی شخصیت کینتارو (Kintaro) بهجای استفاده از مدل واقعی از ماکت کوچکی استفاده شد تا این شخصیت چهار دست با شکل و شمایل دقیقتری وارد بازی شود. در آن زمان تیم سازنده با محدودیتهای حافظه مواجه شده بود و از آنجایی که قصد معرفی شخصیتهای جدید را داشت، مجبور شد مواردی را هم حذف کند که قرعه به نام سونیا بلید (Sonya Blade) و کینو (Kano) افتاد؛ دو شخصیتی که بهگفته اد بون کمتر از سایرین توسط بازیکنها انتخاب میشدند. از طرف دیگر باز هم به خاطر محدودیتها، تعدادی از شخصیتهای بازی در حقیقت بر پایه یک مدل ثابت ولی با رنگهای متفاوت طراحی شده بودند. هرچند اد بون و توبایس نتوانستند بازیای براساس جنگ ستارگان بسازند، ولی این قضیه تأثیر خود را روی مورتال کامبت گذاشت و شباهتهایی بین فیلم جنگ ستارگان و بازی مورتال کامبت وجود داشت؛ به این شکل که در نسخه اول این دو اثر، مخاطب با شخصیت خبیث و قدرتمندی آشنا میشد ولی امپراتور اصلی و پشت پرده ماجرا را نمیدید و در قسمت دوم با او روبهرو میشد؛ نقشی که در دومین فیلم جنگ ستارگان بر عهده شخصیت دارت سیدیوس (Darth Sidious) بود و در قسمت دوم مورتال کامبت هم بر دوش شائوکان.
این بار هم نسخه آرکید بازی یک سال زودتر از سایر نسخهها منتشر شد و در سال ۱۹۹۳ در مراکز تفریحی قرار گرفت و دوستداران مورتال کامبت برای تجربه آن صفهای طولانیای تشکیل دادند. بازی از طرف منتقدان تحسین شد و نسخههای کنسولی آن هم فروش قابل قبولی داشتند. جالب اینکه نینتندو به علت نارضایتی مخاطبان خود نسبت به سانسور نسخه اول، این بار جلوی نمایش خون را نگرفت و تنها به دادن اخطاری روی کارتریج نسخه SNES بسنده کرد؛ هرچند نسخه ژاپنی بازی روی این کنسول باز هم با سانسور همراه بود و رنگ خون بهجای قرمز، سبز رنگ شده بود.
مورتال کامبت 2
طعم خوش موفقیت مورتال کامبت 2 باعث شد میدوی نتواند به این راحتی از فکر ساخت نسخه بعدی بیرون بیاید و کار روی بازی سوم خیلی زود آغاز شد. شکل و شمایل نسخه سوم تغییراتی نسبت به قبل داشت و بیشتر از اینکه دنبالهروی فضای شرقی و حال و هوای رزمی نسخههای قبلی باشد، به سمت غرب حرکت کرده بود. شخصیتهای جدیدی با این سبک و سیاق به آن اضافه شدند و محیطهای شهری و مدرن بیشتری هم برای بازی طراحی شد. این بار سایبورگها هم وارد مبارزه شدند و در مجموع همهچیز بوی تکنولوژی به خود گرفته بود، به شکلی که خبری از نینجاها به سبک قدیم نبود و شخصیت معروف اسکورپیون (Scorpion) نیز غایب بود. حتی ساب زیرو (Sub-Zero) هم بهجای پوشش نینجایی خود، با شمایلی متفاوت در بازی حضور داشت.
مورتال کامبت 3 در سال ۱۹۹۵ برای دستگاههای آرکید منتشر شد و به فاصلهای کوتاهتر نسبت به قبل، برای پلتفرمهای دیگر هم عرضه شد. باز هم میدوی به دستاورد بزرگی رسیده بود و چه از نظر نقدها و چه فروش، روزهای خوبی را پشت سر میگذاشت. این بار بهجای اینکه سازندگان بازی با سرعت به سمت ساخت چهارمین قسمت بروند، ترجیح دادند نسخه سوم را کاملتر کنند و به همین دلیل نسخه آلتیمت بازی ساخته شد؛ بازیای که همان سال برای دستگاههای آرکید و یک سال بعد برای جنسیس و SNES و سایر کنسولها منتشر شد و درکنار گیمپلی بهبودیافته و تغییرات مختلف در نوع مبارزات و اضافه شدن بروتالیتی، شخصیتهای بیشتری هم داشت و یکبار دیگر پذیرای شخصیتهای محبوبی مثل اسکورپیون شد. آلتیمت مورتال کامبت 3 بهگفته اد بون، محبوبترین نسخه دوبعدی او بوده است و البته آخرین نسخهای هم بود که او شخصاً کار برنامهنویسی آن را انجام داد.
این بازی هم آخرین نسخه دوبعدی مورتال کامبت نبود و در سال ۱۹۹۶ نسخهای برای کنسولهای پلیاستیشن و نینتندو 64 منتشر شد که مورتال کامبت تریلوژی نام داشت و همانطور که از نام آن مشخص است، شخصیتهای نسخههای مختلف سه بازی اول را پوشش میداد و شخصیتهای جدیدی هم در آن حضور داشتند. همچنین نوار جدیدی به بازی اضافه شده بود که Aggressor نام داشت و با پُر شدن آن، مبارزان سریعتر و قدرتمندتر میشدند. این بازی یک سال بعد برای کامپیوتر و سگا ساترن هم منتشر شد و نسخههای متفاوتی از آن برای دو کنسول دستی R-Zone و Game.com هم عرضه شد.
با از راه رسیدن نسل جدید کنسولها، شرکتهای مختلف به تدریج به سمت ساخت آثار سهبعدی میرفتند و انتقال بازیهای قدیمی و کلاسیک دوبعدی به سهبعدی، گاهی اوقات با چالشهای زیادی همراه بود. بعضی بازیها در این راه با مشکلاتی مواجه شدند و بخشی از محبوبیت خود را از دست دادند و این موضوع میتوانست برای مورتال کامبت هم با خطراتی همراه باشد. درکنار آن، رقبای قدرتمندی مثل سری تکن (Tekken) و بازی Soul Edge (پدر معنوی Soulcalibur) هم پیش از بازی میدوی وارد بازار شده بودند و با کیفیت بالای خود، رقابت را برای اد بون و همکارانش سختتر کرده بودند. طراحی یک بازی سهبعدی با پیچیدگیهای زیادی نسبت به آثار دوبعدی همراه بود و تیم قبلی میدوی برای ساخت نسخه چهارم مورتال کامبت جوابگو نبود. خود بون هم که تا آن روز بهتنهایی بخش عمده برنامهنویسیهای مورتال کامبت را انجام میداد، دیگر نمیتوانست بدون کمک سایرین پروسه ساخت را جلو ببرد. به همین دلیل میدوی اعضای جدیدی استخدام کرد و تعداد کارمندان آن تقریباً به دو برابر قبل رسید. افرادی مثل تاد الن و مایک بون (برادر اد بون) هم بهعنوان برنامهنویس به تیم ملحق شدند تا فشار کاری روی او کمتر شود.
سختافزارهای جدید به سازندگان مورتال کامبت 4 اجازه دادند از تکنیکهای پیشرفتهای برای طراحی فیتالیتیها استفاده کنند
در طراحی شخصیتهای مورتال کامبت 4 از تکنیکهای قبلی استفاده نشد و این بار مدلسازیهای کامپیوتری جای فرایند قبلی را گرفتند و همین موضوع اجازه میداد دست سازندگان بازی برای انجام بعضی کارها مثل نمایش فیتالیتیهای پیچیده بازتر باشد. همچنین بهلطف پردازش سهبعدی بازی، قابلیتهایی مثل نمایش فیتالیتی از زوایای مختلف به آن اضافه شده بود که جذابیت خاصی به بازی میداد. مورتال کامبت 4 آخرین نسخه این سری بود که برای دستگاههای آرکید عرضه میشد. بازی در ابتدا با شخصیتهای کمتر برای آرکید ارائه و به تدریج کاملتر شد و شخصیتهای بیشتری به آن اضافه شدند و باگها و مشکلاتش هم رفع شد. یک سال بعد هم نسخههای پلیاستیشن، نینتندو 64، گیمبوی کالر و کامپیوتر از راه رسیدند که به جز نسخه گیمبوی کالر، سایر نسخهها با واکنشهای نسبتاً خوبی مواجه شدند. هرچند کیفیت بازی به پای نسخههای دوبعدی نمیرسید و امتیازهای پایینتری نسبت به آنها کسب کرد، ولی بهعنوان اولین تلاش این تیم برای ارائه یک بازی مبارزه ای سهبعدی، کار قابل قبولی بود. از طرف دیگر هم زمینهساز ورود شخصیتهای جدیدی به این سری شد که دو مورد از آنها خیلی زود به محبوبیت بالایی دست یافتند، یعنی کوانچی و شیناک. دو سال بعد نسخهای از مورتال کامبت 4 تحت عنوان مورتال کامبت گلد برای کنسول دریمکست منتشر شد که با تغییراتی مثل اضافه شدن تعدادی شخصیت جدید و میدان مبارزه همراه بود و مکانیزم جدیدی برای انتخاب سلاح داشت، ولی در مجموع بازی موفقی نبود و به علت داشتن گرافیک پایینتر از نسخه آرکید و سایر ایرادات خود نتوانست رضایت دارندگان آخرین کنسول سگا را جلب کند.
مورتال کامبت 4
سری بازیهای مورتال کامبت روزهای جالبی را پشت سر گذاشته است، ولی شاید یکی از عجیبترین دورهها به زمانی برگردد که میدوی تصمیم گرفت نسخهای اکشن ماجرایی از این سری بسازد و داستانی را تعریف کند که به پیش از وقایع اولین نسخه مربوط میشد. بازی Mortal Kombat Mythologies: Sub-Zero اولین و آخرین نسخهای بود که نام یکی از کاراکترها را در عنوان خود داشت و کار روی آن تقریباً بهصورت موازی با نسخه چهارم شروع شد. نه تیم اصلی میدوی، که تنها بعضی از اعضای گروه قبلی روی این پروژه کار کردند و در قالب تیمی کوچک، به طراحی اثری پرداختند که یک بار دیگر شکل و شمایل دوبعدی به خود گرفته بود. البته با وجود گیمپلی دوبعدی و استفاده از مدلهایی مشابه نسخههای کلاسیک برای شخصیتهای اصلی، پسزمینه محیطها و بعضی دشمنها حالت سهبعدی داشتند و در مجموع بازی حالتی ترکیبی داشت. از نکات جالب این نسخه میتوان به میانپردههای نسخه پلیاستیشن اشاره کرد که به شکل لایو اکشن و واقعی فیلمبرداری شده بودند، ولی نسخه نینتندو 64 به علت محدودیتهای حافظه از تصاویر ثابت برای ارائه داستان خود استفاده میکرد.
این بازی درنهایت نتوانست انتظارات را برآورده کند و با کسب نقدها و امتیازهای پایین، به یکی از بدترین آثار این سری تبدیل و خیلی زود هم به دست فراموشی سپرده شد. جالب اینکه یک نسخه غیررسمی و دستساز از بازی هم برای کنسول سگا جنسیس عرضه شد که حتی به بازارهای ایران هم رسید و بین عدهای با نام مورتال کامبت 5 شناخته میشد!
آخرین تلاش میدوی برای ساخت اثری متفاوت از سری مورتال کامبت برای نسل پنجم کنسولها، بازی Mortal Kombat: Special Forces بود. یک بازی اکشن ماجرایی سوم شخص با محوریت کاراکتر جکس (Jax) که بازیکن در آن باید به مناطق مختلف سر میزد و بعد از مبارزه با دشمنها، غول آخر هر مرحله را از بین میبرد. این بازی که در سال ۲۰۰۰ تنها برای پلیاستیشن منتشر شد، از هر جهت یک شکست کامل به حساب میآمد و امتیازهای بسیار پایینی کسب کرد. گیمپلی بازی مشکلات زیادی داشت و شخصیت اصلی آن بهتنهایی جذابیت کافی برای پیش بردن داستان را نداشت و در طرف مقابل هم اکثر شخصیتهای جدید به هیچ وجه جالب طراحی نشده بودند، به شکلی که بیشتر آنها به سرعت از یادها رفتند و در نسخههای بعدی خبری از آنها نشد. از جمله دلایلی که بازی با مشکلات زیادی مواجه شد، عدم کار کردن بخش اعظمی از اعضای اصلی میدوی روی این نسخه بود. جان توبایس بهعنوان یکی از خالقان سری مورتال کامبت که از اولین نسخه نقش پررنگی در آن داشت، در سال ۱۹۹۹ و اواسط کار از میدوی جدا شده بود و عده دیگری هم به تدریج از شرکت خارج شدند. از طرف دیگر اد بون هم روی این نسخه کار نمیکرد و بعدها در مورد اتفاقات عجیب پیرامون این بازی صحبت کرد و گفت که میتوان در مورد وقایع آن روزها یک کتاب نوشت.
مورتال کامبت در بدترین دوران خود به سر میبرد و یک حرکت اشتباه دیگر کافی بود تا این مجموعه برای همیشه به دست فراموشی سپرده شود.
==========
بد نیست فعلاً نفسی تازه کنیم و ادامه داستان را پی بگیریم و بعد از آن دوباره به سراغ ماجراهای ساخت بازی برویم.
چند هزار سال بعد از تصرف ادنیا و چندین قلمروی دیگر توسط شائوکان، کمکم نظر او به زمین جلب شد و تصمیم گرفت اینبار ازطریق مسابقات مورتال کامبت، هجومی عظیم را به زمین ترتیب دهد. به همین خاطر جادوگر قدرتمندی به نام شنگ سونگ را عازم زمین کرد تا مسابقاتی را بین ساکنان زمین و آوتورلد برگزار کند. شائوکان که میدانست در صورت بهدست آوردن ۱۰ پیروزی متوالی میتواند زمین را تحت تسلط خود درآورد، تمام قدرتش را در این راه به کار گرفت. در طرف مقابل هم ریدن بهترین مبارزان زمین را در محفلی به نام نیلوفر سفید (White Lotus Society) جمع کرد؛ محفلی که وظیفه داشت هر ۵۰ سال بهترین مبارز زمین را برای شرایطی مثل مسابقات مورتال کامبت انتخاب کند. این مبارز کونگ لائوی بزرگ (Great Kung Lao) نام داشت و توانست شنگ سونگ را شکست دهد و به قهرمان بزرگ مسابقات تبدیل شود. کونگ لائوی بزرگ، شنگ سونگ را بخشید و او را از بین نبرد، ولی در مسابقات بعدی به دست سلاح مخرب او شکست خورد و کشته شد؛ این سلاح ویرانگر، شاهزاده شوکانی بود بهنام گورو که با قدرتهای عظیم خود توانست ۹ مسابقه متوالی را پیروز شود.
در این بین، اوناگا که سالهای زیادی از ناکار شدنش توسط شائوکان میگذشت و در عذاب بهسر میبرد، متوجه اقدامات شائوکان شده و به فکر انتقام افتاده بود. او توانست از راههای خاصی شروع به بازیابی خود کند و درنهایت با منتقل کردن روح خود به موجودی شبحمانند، نزد شوجینکو (Shujinko) رفت که بهعنوان یک مبارز قدرتمند، توسط زمین برای مسابقات بعدی مورتال کامبت انتخاب شده بود. او به شوجینکو گفت داماشی (Damashi) نام دارد و فرستادهای از سوی خدایان باستان است که میتواند قدرت زیادی به او اهدا کند، در صورتی که شوجینکو بتواند کامیدوگوها را از قلمروهای مختلف جمع کند و در مکان خاصی بین قلمروها به نام Nexus قرار دهد که مخصوص عبور و مرور قهرمان خدایان باستان بین قلمروها است.
پیش از برگزاری مسابقه بعدی مورتال کامبت، کوانچی نزد سابزیروی بزرگ (Sub-Zero the Elder یا Bi-Han) رفت و او را استخدام کرد تا طلسم باستانی شیناک را برایش پیدا کند. سابزیرو عازم این مأموریت شد و خدایان آب، باد، خاک و آتش را شکست داد. کوانچی هم طلسم را بهدست آورد و آن را نزد خود نگه داشت و یک طلسم قلابی را به شیناک داد. ریدن که مدتی بعد متوجه این ماجرا شده بود، نزد سابزیرو رفت و او را از خطرات این کار مطلع کرد و سابزیرو هم بعد از سپری کردن ماجراهای مختلف، به ندررلم سفر کرد و طلسم (تقلبی) را از چنگال شیناک گرفت.
دو سال بعد، نوبت دهمین دور از مسابقات مورتال کامبت بود و زمین بهترین نیروهای خود را جمع کرد تا با پیروزی در مسابقات، جلوی فاجعهای که با دهمین پیروزی پشت سر هم مبارزان آوتورلد ایجاد میشد را بگیرد. لیو کنگ، سونیا بلید و جانی کیج جزو این مبارزان بودند. درنهایت با کمک ریدن، زمین فاتح مسابقات شد و لیو کنگ هم قهرمان جدید مورتال کامبت نام گرفت. در آن دوران اتفاقات دیگری هم رخ داد؛ از جمله اینکه اسکورپیون که از اعضای قبیله شیرایرایو (Shirai Ryu) یعنی رقیب قبیله لینکوئی (Lin Kuei، قبیله سابزیرو) بود و توسط سابزیرو به قتل رسیده و دوباره به حیات بازگشته بود، توانست انتقام خود را از او بگیرد.
اسکورپیون | لیو کنگ | سابزیرو
هرچند شنگ سونگ در اجرای نقشه شائوکان ناموفق بود و مبارزان آوتورلد نتوانستند ۱۰ مسابقه پیاپی را پیروز شوند ولی شائوکان که نمیخواست دست خالی از زمین برگردد، به گروهی از تارکاتانها دستور داد به آکادمی ووشی (Wu Shi) حمله کنند. تارکاتانها به شکل وحشیانهای به این آکادمی هجوم بردند و بیشتر دوستان لیو کنگ و راهبان مستقر در آنجا و همینطور استادان لیو کنگ را به قتل رساندند. این موضوع سبب خشم لیو کنگ شده و باعث شد برای انتقام به آوتورلد برود. البته لیو کنگ در این راه تنها نبود و جانی کیج و کونگ لائو (از نوادگان کونگ لائوی بزرگ) هم او را همراهی میکردند. سرگردی به نام جکسون بریگز (Jackson Briggs ملقب به جکس) هم که بهدنبال یکی از نیروهای خود یعنی سونیا بلید میگشت، برای یافتن او با آنها همراه شد. در همین حال مسابقات جدید مورتال کامبت هم در آوتورلد آغاز شده بود که دسیسهای بود از طرف شائوکان برای زیر پا گذاشتن قوانین قلمروها، موضوعی که خدایان باستان هم از آن خبر نداشتند. ولی جنگجویان زمین توانستند علاوهبر نجات سونیا، نقشههای شائوکان را نیز بههم بریزند و همین موضوع باعث عصبانیت شائوکان شد و او را به فکر نقشه دیگری انداخت. به این شکل که سیندل را زنده کند و به زمین بفرستد و ازطریق او دروازهای بین زمین و آوتورلد باز کند. این اتفاق زمینهساز نبرد بزرگی شد که از آن بهعنوان «نبرد زمین» یاد میشود؛ نبردی که باز هم به شکست شائوکان منتهی و او مجبور شد با شرایطی نامساعد و جراحتهای فراوان به قلمروی خود بازگردد. و البته ادنیا هم بعد از سالها از چنگ شائوکان درآمد و یک بار دیگر به قلمرویی آزاد تبدیل شد.
شیناک در دوران حضورش در ندررلم، به تدریج نیروهای همپیمانی برای خودش پیدا کرد تا در آینده انتقام خود را بگیرد. او درنهایت توانست با کمک افرادی مثل نوب سایبات (Noob Saibot، همان سابزیرو که توسط اسکورپیون به قتل رسیده و دوباره احیا شده بود) و جنگجویی اهل ادنیا به نام تانیا (Tanya) از ندررلم فرار کند و به ادنیا برود که بهتازگی از دستان شائوکان آزاد شده بود. او هم مثل شائوکان به سراغ ملکه این سرزمین و دخترش یعنی سیندل و کیتانا رفت و آنها را به اسارت گرفت تا حکومت خود بر ادنیا را تضمین کند. البته هدف نهایی شیناک فراتر از اینها بود و او قصد حمله به بهشت و ازبینبردن خدایان را داشت تا انتقام سالها اسارت در ندررلم را بگیرد.
ریدن و فوجین (Fujin) که خطر را احساس میکردند، به زمین رفتند و بار دیگر مبارزان زمین را گرد هم جمع کردند. نیروهای زمین نبرد راحتی در پیش نداشتند و بعد از مدتها جنگ و درگیری طاقتفرسا، سرانجام لیو کنگ توانست یکبار دیگر به فرشته نجات زمین تبدیل شود و شیناک را شکست دهد و او و همپیمانش کوانچی بار دیگر به ندررلم تبعید شدند. خدایان باستان هم بعد از این اتفاقات ریدن را به جمع خود وارد کردند و او با ارتقای مقام، به یکی از خدایان باستان تبدیل شد. او نیز فوجین را جایگزین خود در زمین کرد تا از این به بعد کار محافظت از این قلمرو را برعهده بگیرد.
در این بین اسکورپیون هم توسط سابزیروی دوم (برادر سابزیروی اصلی) متوجه نقشههای شوم کوانچی شد. او که تا پیش از این کینهای عمیق از قبیلهی لینکوئی داشت، متوجه شد که کوانچی پشت تمام اتفاقاتی که برای خودش و خانوادهاش افتاده قرار داشته است. اسکورپیون نهتنها با خود عهد بست که تا ابد از سابزیروی دوم محافظت کند، بلکه آتش خشمش هم باعث شد سوگند بخورد که از کوانچی انتقام بگیرد.
کوانچی طی دورانی که در ندررلم به سر میبرد و به فکر فرار بود، ازطریق کتیبههای باستانی به اطلاعات زیادی در مورد گذشته دست یافت و با لشکر شکستناپذیر اوناگا آشنا شد. او سرانجام توانست از آنجا خارج شود و به سراغ شنگ سونگ رفت و پیشنهاد اتحادی مرگبار با او را داد. بعد از آن یک Soulnado (طوفانی مهیب از ارواح شکنجهشده) در قلعه شنگ سونگ ترتیب داد تا شنگ سونگ با کمک این ارواح، لشکر اوناگا را بار دیگر زنده کند. این دو به کمک اتحاد مرگبار خود تصمیم به نابودی تمام کسانی گرفتند که در آینده ممکن بود سد راهشان شوند و جلوی پیشروی آنها را بگیرند. اولین هدف شنگ سونگ و کوانچی کسی نبود جز شائوکان. کسی که بهدلیل شکستهای پی در پی اعتبار خود را از دست داده بود و اطرافیانش از او جدا شده بودند. به همین دلیل موقعیت برای کشتن او مناسب بود و این دو به دیدار شائوکان رفتند. آنها در ابتدا وانمود کردند که برای اتحاد با شائوکان به سراغ او رفتهاند، ولی در زمان مناسب به او حمله کردند و او را به قتل رساندند؛ هرچند کسی که کشته شد، شائوکان اصلی نبود و او پیش از این فرار کرده و در جایی مخفی شده بود.
لیو کنگ مبارز قدرتمندی بود، ولی ترکیب نیروهای کوانچی و شنگ سونگ میتوانست هر رقیبی را از پای درآورد
هدف بعدی کوانچی و شنگ سونگ، قهرمان زمین یعنی لیو کنگ بود که میتوانست در آینده برای آنها ایجاد مزاحمت کند. آنها با کمک دروازهای جادویی به سراغ لیو کنگ رفتند و او را کشتند؛ موضوعی که باعث شد ریدن مقام خود را بین خدایان باستان ترک کند و بار دیگر به زمین بیاید تا با همکاری سایر نیروهای زمین، جلوی بروز حادثه بزرگ بعدی را بگیرد. این جنگ محل ورود افراد جدیدی هم بود، از جمله لی مِی (Li Mei) که قصد داشت قلمروی خود یعنی آوتورلد را از اتحاد مرگبار دور نگاه دارد و نیتارا (Nitara)، خونآشامی که سرزمینش Vaeternus پیش از این با آوتورلد ترکیب شده و از بین رفته بود. همچنین سایبورگی به نام سایرکس (Cyrax) که بعد از تغییراتی بهتازگی عضو نیروهای ویژه آمریکا شده بود و با جکس و سونیا همکاری میکرد. و همینطور کنشی (Kenshi) که چشمانش را توسط شنگ سونگ از دست داده بود و به انتقام فکر میکرد. ولی درنهایت همه این افراد درکنار یکدیگر هم نتوانستند جلوی اتحاد شوم کوانچی و شنگ سونگ را بگیرند و این دو موفق شدند بخش اعظمی از مخالفان خود را به قتل برسانند و باعث متواری شدن سایر شوند.
پیش از این گفته شد که شوجینکو توسط اوناگا فریب خورده و بهدنبال یافتن شش کامیدوگو رفته بود. سفر او سالها طول کشید و درنهایت توانست ششمین کامیدوگو را در ادنیا پیدا کند. او کامیدوگوی آخر را هم درکنار سایر کامیدوگوها در جایگاه مخصوص خود در Nexus قرار داد و این اتفاق باعث شد تخم اژدهاشاه شکسته و او آزاد شود. اوناگا جسم خود را با یک نینجای سارین به نام رپتایل (Reptile) ترکیب کرد تا هرچه زودتر به شکل فیزیکی مناسب خود درآید. در طرف دیگر شوجینکو که هنوز از نقشه اوناگا خبر نداشت، منتظر بود با خدایان باستان دیدار کند. ولی بهجای آنها، اوناگا به سراغ شوجینکو رفت و به او در مورد نقشه خود گفت و اینکه شوجینکو به مدت ۴۱ سال فریب خورده و بهدنبال چیزی رفته است که تنها باعث ایجاد آشوب و عذاب در دنیا خواهد شد. بعد از اطلاع از نقشههای اوناگا و اینکه او بهدنبال یافتن طلسم شیناک برای دستیابی به قدرت مطلق است، شوجینکو توانست در آخرین لحظات جان خود را نجات دهد و به زمین فرار کند.
در طرف دیگر ریدن که جنگجویان و اطرافیان خود را از دست رفته میدید، تا پای جان در مقابل شنگ سونگ و کوانچی مقاومت کرد ولی درنهایت قدرت دو نفره آنها باعث شکست خوردن ریدن شد. زمان زیادی طول نکشید تا این دو هم به جان یکدیگر افتادند و برای از میان برداشتن طرف مقابل و در اختیار گرفتن قدرت کامل، مبارزه خونینی را شروع کردند. درحالیکه کوانچی فاصله زیادی تا پیروزی بر شنگ سونگ نداشت، اوناگا از راه رسید. اوناگا که بهدنبال طلسم بود و آن را در اختیار کوانچی میدید، به سراغ او رفت. اینک خطر بزرگتری از راه رسیده بود که کسی انتظار آن را نداشت. ریدن و شنگ سونگ هم به کمک کوانچی آمدند و هر سه نفر اتحاد موقتی جلوی یک رقیب مرگبار مشترک برقرار کردند. هرچند در ابتدا به نظر میرسید این اتحاد سهنفره میتواند جلوی اوناگا را بگیرد، ولی چیزی نگذشت که قدرت اوناگا خود را نشان داد و او را در مبارزه پیش انداخت. ریدن که متوجه شده بود مبارزه با اوناگا فرجام خوبی نخواهد داشت، با آزاد کردن تمام قدرتهای خدایی خود، انفجاری عظیم ایجاد کرد که معبد و سازههای آن را از بین برد. ولی تمام این تلاشها هم نتوانست جلوی قدرت حاکم پیشین آوتورلد را بگیرد و او درنهایت پیروز مبارزه شد و طلسم شیناک را به دست آورد.
مدتی بعد ریدن که روحش بعد از مبارزه با اوناگا تغییراتی پیدا کرده و حالتی سیاه به خود گرفته بود، بار دیگر به زمین بازگشت. او بهشدت از دست ساکنان زمین عصبانی بود که با قلمروی خود رفتار مناسبی نداشتهاند و دیگر نمیخواست به شکل سابق از زمین محافظت کند. خشم ریدن زمانی بیشتر شد که فهمید شوجینکو فریب خورده و با کنار هم قرار دادن کامیدوگوها باعث آزادی اوناگا شده است. صبر و طاقت ریدن به سر رسید و تصمیم گرفت به سراغ تنبیه افرادی برود که باعث شدند زمین به این حال و روز دچار شود و اولین هدف او هم شوجینکو بود. ریدن قصد داشت شوجینکو را به بدترین شکل ممکن مجازات کند، ولی او فرار کرد و ریدن به سراغ هدف بعدی خود یعنی جسد لیو کنگ رفت.
او جسد لیو کنگ را از آرامگاهش بیرون کشید و به معبدی زیرزمینی منتقل کرد که متعلق به گروهی از نکرومنسرهای باستانی به نام هوان (Houan) بود که خود ریدن قرنها پیش آنها را نابود کرده بود. ریدن دست و پاهای لیو کنگ را با دستبندهای طلسمشدهای بست که هوانها برای زنده کردن و کنترل مردگان از آنها استفاده میکردند. سپس مشغول خواندن وردهای جادویی نوشته شده روی دیوار معبد شد و با کمک نیروی رعد و جادوی معبد، لیو کنگ را به زندگی بازگرداند. جسم لیو کنگ اکنون به شکل کامل در اختیار ریدن بود و او قصد داشت از آن برای نابودی تمام کسانی که به تصور او نقشی در فجایع زمین داشتند استفاده کند.
از طرف دیگر اوناگا با استفاده از قدرتهای ویژه خود شروع به زنده کردن جنگجویان زمین برای ایجاد لشکری برای خود کرده بود و در عین حال با گروهی از تارکاتانها هم اتحاد برقرار کرد تا جلوی نفوذ لشکر ادنیا را بگیرند و زمان کافی برای پیدا کردن وردهای جادویی مورد نیاز برای استفاده از کامیدوگوها و در اختیار گرفتن قدرت مطلق را داشته باشد. ولی درنهایت شوجینکو که توانسته بود بازماندگان مبارزان زمین را دور هم جمع کند، به همراه آنها به مقر اوناگا حمله کرد. شاید شوجینکو نمیتوانست بهصورت مستقیم با اوناگا مبارزه کند، ولی او موفق شد شش کامیدوگو را متلاشی کند و باعث از بین رفتن قدرت اوناگا شود و اوناگا هم لحظاتی بعد از نظرها ناپدید شد. ولی این پایان کار اوناگا نبود و سرخپوستی به نام نایتولف (Nightwolf) که پیش از این برای چنین شرایطی آماده شده بود، نقشه خود را عملی کرد. او با ساز و کاری آشنایی داشت که توسط نیاکانش به او منتقل شده بود و گناهخوار (Sin Eater) نام داشت. روشی که باعث میشد تمام گناهانی که توسط یک طلسم جمع میشوند، به فرد مورد نظر منتقل شوند و نایتولف هم گناهان و عذابهای ایجاد شده در زمین طی حوادث اخیر را جمع کرد و با استفاده از عباراتی باستانی و وردهای جادویی به روح اوناگا که برای لحظاتی مقابل او پدیدار شده بود وارد کرد و باعث شد اوناگا به ندررلم منتقل شود. موضوعی که زمین را بار دیگر به شرایط طبیعی بازگرداند و فسادی که در این مدت در آن شکل گرفته بود، از بین رفت.
مدتی بعد از اتفاقات پیش آمده، پیشگوییای که سالها پیش توسط دلیا انجام شده بود سرانجام در حال به حقیقت پیوستن بود. هرچند همهچیز طبق انتظار پیش نرفته بود و برنامهریزیهای آرگوس و دلیا به هم ریخته و کارو به خاطر فریب خوردن از شیناک باعث شده بود دیگان خیلی زودتر از روز موعود از خواب بیدار شود. دیگان که متوجه مأموریت خود شده بود، کم کم اسیر قدرت شد و بهدنبال راه دیگری رفت. او گروه اژدهای قرمز را تشکیل داد که نام آن از کارو، اژدهای قرمز محافظ دیگان گرفته شده بود. همچنین کارو را مجبور کرد برای او دروازههایی برای ورود به مناطق دیگر ایجاد کند.
گروه اژدهای قرمز یک تشکیلات جنایتکار بود و هدف اصلی آن هم پیدا کردن بلیز و همچنین یافتن و به قتل رساندن تیون بود تا دیگان بتواند به فرد پیروز در این رقابت تبدیل شود. درنهایت تیون بعد از قدرت گرفتن دوباره اوناگا و در زمان تعیین شده از خواب بیدار شد، ولی خیلی زود مورد هجوم نیروهای اژدهای قرمز قرار گرفت. او بعد از پشت سر گذاشتن مبارزاتی با این نیروها، به سمت معبد پدر رفت تا سلاح مخصوص را پیدا کند، ولی در آنجا خبری از سلاح نبود. بعد از آن به سمت معبد مادر رفت که اکنون تحت تسلط قبیله لینکوئی قرار گرفته بود و توانست در آنجا زره مخصوص را پیدا کند. در همان ایام، کوانچی در حال گردهم آوردن جنگجویان شیطانی بود و توانست اوناگا، شائوکان، شیناک و شنگ سونگ را با یکدیگر متحد کند. کوانچی بهدنبال این بود که بیشتر با قدرتهای بلیز آشنا شود و متوجه این قضیه گردد که جنگجویی که بلیز را از بین میبرد، چه قدرتی هدیه خواهد گرفت. او در این راه اورین، اژدهای محافظ تیون را هم قربانی کرد. هر چقدر زمان به جلو میرفت و نبرد به روزهای حساس خود نزدیکتر میشد، نیروهای خیر و شر هم در دو گروه جدا از هم قدرت پیدا میکردند و تعداد اعضای آنها بالاتر میرفت. به شکلی که درنهایت دو گروه به نامهای «نیروهای روشنایی» و «نیروهای تاریکی» تشکیل و نبرد بزرگ آرماگدون آغاز شد.
همانطور که دلیا پیشبینی کرده بود، مبارزهی نهایی در دهانهی آتشفشانی در خرابههای ادنیا به وقوع پیوست. زمانیکه تیون به آنجا رسید، با بلیز مواجه شد و بلیز به او توضیح داد که هدف اصلی از جمعآوری تمام مبارزان در این نقطه این بوده است که یا همه آنها کشته شوند، یا قدرتهای آنها گرفته شود. دیگان هم که به آن مکان رسیده بود، برای تیون فاش کرد که پدر و مادرشان را او به قتل رسانده و این کار را با سلاح مخصوص پدرشان انجام داده است؛ همان سلاحی که تیون هم به دنبالش بود و آن را پیدا نکرده بود. دیگان همچنین به تیون گفت که ازطریق شیناک متوجه شده است آرگوس و دلیا دوست داشتهاند تیون پیروز این رقابت برادرانه شود و راه را برای موفقیت او هموار کرده بودند و همین موضوع آتش خشم دیگان را بیشتر کرده بود. دو برادر شروع به مبارزهای سخت و خونین کردند و درنهایت این تیون بود که برادر خود را شکست داد. در همین لحظه معبد عظیمی که آرگوس هزاران سال پیش در آن منطقه ساخته بود، سر از زمین بیرون آورد و بلیز که قدرتش بیشازپیش شده بود، بر بالای آن ایستاد. همه جنگجویان برای تصاحب قدرت به سمت بلیز حرکت کردند و هر کدام با دیگری میجنگید و او را از سر راه برمیداشت تا خود زودتر به بالای معبد برسد. تیون هم که با شکست برادرش شمشیر را بهدست آورده بود، به سمت بلیز حرکت کرد. هرچند درنهایت این تیون نبود که بلیز را شکست داد و برخلاف برنامهریزیهای انجامشده برای جلوگیری از آرماگدون، فرد دیگری بلیز را از بین برد یعنی شائوکان.
نبرد به پایان رسیده بود و تمام مبارزان هر دو گروه از بین رفته بودند، به جز شائوکان و ریدن. ریدن که دیگر امیدی به پیروزی نداشت و آخرین نفسهای خود را میکشید، در لحظات پایانی حیاتش ورد جادویی مخصوصی را با کمک طلسم خود خواند و به شکل ذهنی با خودش در گذشته ارتباط برقرار کرد و این جمله را به گذشتهی خودش منتقل کرد: «او باید پیروز شود.»
بلیز بر بالای معبد آرگوس
==========
برای تنوع کمی از داستان فاصله بگیریم و یک بار دیگر به سراغ میدوی و مراحل ساخت بازیهای مورتال کامبت برویم.
بعد از ناکامی میدوی با دو نسخه غیر مبارزهای مورتال کامبت و البته عدم استقبال از نسخه گلد دریمکست، شرایط برای این شرکت سخت شده بود و نسخه بعدی نقش مهمی در آینده آن داشت. از طرف دیگر یکی از دو خالق بازی یعنی توبایس هم از تیم جدا شده بود و اد بون وظیفهای سنگینتر از همیشه برعهده داشت. اوایل کار قرار بود نسخه جدید پسوند Vengeance (انتقام) داشته باشد که حرف اول آن یعنی V هم مشخص میکرد که با پنجمین نسخه اصلی مورتال کامبت طرف هستیم، ولی بعدها تصمیم میدوی عوض شد و پسوند Deadly Alliance (اتحاد مرگبار) برای بازی انتخاب شد. البته در لوگوی نهایی بازی، هنوز هم اثر V را میتوان دید.
بازی برای عرضه در سال ۲۰۰۲ آماده شده بود و میدوی هم کارهای تبلیغاتی عظیمی برای آن انجام داد. از جمله تولید آهنگی به نام Immortal توسط گروه راک Adema و موزیک ویدیویی براساس این آهنگ. کنسولهای سونی، نینتندو و مایکروسافت در نسل ششم پذیرای این بازی بودند و نسخه مخصوصی هم برای گیمبوی ادونس طراحی شده بود که تفاوتهایی با سایر نسخهها داشت و یک سال بعد هم نسخه دیگری براساس این بازی با نام Tournament Edition برای این کنسول دستی نینتندو منتشر شد. این بار تلاشهای میدوی به ثمر نشسته بود و اثر خوشساخت این شرکت توانست نظر منتقدان و طرفداران مورتال کامبت را به خود جلب کند و بار دیگر باعث موفقیت این سری شود. درکنار گرافیک چشمنواز بازی که به مراتب بهتر از نسخه چهارم بود (و البته فاصله پنجساله بین انتشار دو نسخه و تغییر نسل هم مزید بر علت شده بود)، شخصیتهای جدیدی به بازی اضافه شده بودند و داستان هم غافلگیریهای جالبی داشت که همه اینها دست به دست هم دادند و مسیر را برای ادامه راه مورتال کامبت هموار کردند. بخش محبوب Krypt هم از این نسخه به سری مورتال کامبت اضافه شد؛ بخشی که بازیکن در آن به جستوجو بین سنگ قبرهای یک گورستان میپردازد و با صرف پول، باعث آزادسازی موارد متنوعی میشود.
بعد از موفقیت این نسخه، اد بون به سراغ اجرا کردن ایدههای جدیدی در نسخه بعدی یعنی Deception (نیرنگ) رفت تا بتواند طرفداران مورتال کامبت را سورپرایز کند. از جمله این موارد، طراحی مینیگیمهایی برای نسخه بعدی بود که باعث ایجاد تنوع بیشتری در بازی میشدند. Chess Kombat یکی از این ایدههای عجیب بود که کمتر کسی انتظارش را داشت؛ مینیگیمی که درکنار شباهت به شطرنج (البته با حضور شخصیتهای مورتال کامبت)، ویژگیهای خاص خود را داشت ولی نتوانست طرفداران زیادی بهدست آورد. مورد بعدی Puzzle Kombat بود که مخاطب را در همان نگاه اول به یاد Super Puzzle Fighter II Turbo اثر کپکام میانداخت؛ بازیای که خودش هم بر پایه تتریس (Tetris) ساخته شده بود و گیمپلی آن با محوریت ردیف کردن بلوکهای همرنگ طراحی شده بود. همچنین بازی دارای بخش آنلاین بود که خود بهتنهایی امتیاز مثبتی برای یک بازی مبارزه ای محسوب میشد و ارزش آن را بالاتر میبرد.
Deception در سال ۲۰۰۴ برای کنسولهای پلیاستیشن 2 و ایکسباکس عرضه شد و توانست تنها در عرض یک هفته به فروش یک میلیون نسخه دست پیدا کند و رکورد آثار میدوی را در زمینه فروش اولیه جابهجا کند. مدتی بعد هم در اوایل سال ۲۰۰۵ برای گیم کیوب عرضه شد و نسخه مخصوصی هم برای کنسول دستی سونی PSP ساخته شد که سال ۲۰۰۶ با پسوند Unchained در اختیار علاقمندان قرار گرفت.
راهبان شائولین
چند سال از ساخت دو بازی غیر مبارزهای مورتال کامبت گذشته بود؛ بازیهایی بیکیفیت که شکست خوردند و کمتر کسی انتظار داشت میدوی بار دیگر به سراغ نسخهای از مورتال کامبت در سبکهای دیگر برود. ولی این قضیه اتفاق افتاد و کار روی راهبان شائولین (Shaolin Monks) شروع شد. بازی در سال ۲۰۰۴ برای پلیاستیشن 2 و ایکسباکس معرفی شد و بهگفته شان همریک تهیهکننده بازی، قرار بود اثر متفاوتی با داستانی عمیقتر نسبت به قبل باشد. داستانی پیرامون دو یار قدیمی لیو کنگ و کونگ لائو که در بازهی زمانی بین مورتال کامبت 1 و 2 روایت میشد. البته مدتها قبل از آن هم قرار بود میدوی نسخه مخصوصی برای لیو کنگ بسازد، ولی این قضیه به خاطر جدایی توبایس و بازخوردهای بهشدت منفی بازی Special Forces منتفی شده بود. اما این بار کار به شکل جدیتری روی بازی شروع شده بود و همهچیز خبر از ساخت یک اثر با کیفیت میداد. برای ارائه بازیای هرچه بهتر، شعبه لسآنجلس میدوی هم به کمک شعبه اصلی آمد و با همکاری یکدیگر اثر اکشن ماجرایی زیبایی را برای عرضه در سال ۲۰۰۵ آماده کردند که هم نظر رسانهها را به خود جلب کرد و هم به فروش یک میلیون نسخه رسید که برای نسخه فرعی مورتال کامبت، فروش بدی نبود.
از آنجایی که مورتال کامبت همیشه با حواشی زیادی همراه بوده است، این جنجالها حتی در زمان عرضه راهبان شائولین هم دست از سر میدوی برنداشت و ماجراهایی در مورد تبلیغات بازی پیش آمد. میدوی تبلیغ بهشدت خشنی برای بازی تدارک دیده بود که در یک دفتر کار اتفاق میافتاد و مبارزه دو همکار را نشان میداد که به فرو رفتن خودکار در بازو و کوبیدن گلدان به سر و درنهایت خوردن قلب یکی توسط دیگری ختم میشد! حتی صحنهای در این تبلیغ وجود داشت که یکی از شخصیتهای حاضر در آن کلاه خود را به سبک کونگ لائو به سمت یکی دیگر از شخصیتها پرتاب میکرد و باعث قطع شدن سر او میشد! تبلیغی خشن و خونین که توسط مؤسسه استاندارد تبلیغات (ASA) مورد انتقاد شدید قرار گرفت و بابت آن تذکر جدی به میدوی داده شد.
بعد از عرضه راهبان شائولین، میدوی که پیش از این یکبار به سراغ ساخت نسخهای از مورتال کامبت رفته بود که همه مبارزان این سری را کنار یکدیگر قرار داده بود و مجموعهای ارزشمند به مخاطب هدیه میداد، یک دهه بعد از آن و در سال ۲۰۰۶ هم به سراغ تولید یک پروژه مشابه رفت و این بار نسخه آرماگدون (Armageddon) طراحی شد تا مجموعهای عظیم از تمام جنگجویان مورتال کامبت در آن جمع شوند. البته داستان بازی هم به شکلی نوشته شده بود که توجیه مناسبی برای این قضیه وجود داشته باشد و در مجموع همه چیز بوی یک اثر بزرگ و مهیج را میداد.
مورتال کامبت آرماگدون بخشهای متنوعی مثل Motor Kombat داشت که بعضی از آنها طرفدارانی بهدست آوردند و بعضی دیگر خیلی زود فراموش شدند
درکنار گیمپلی استاندارد سری مورتال کامبت، بخش Konquest هم برای بازی در نظر گرفته شده بود که پیش از این در نسخههای Deadly Alliance و Deception هم شاهد آن بودیم. بخشی که به شکل سوم شخص طراحی شده بود و بازیکن را درگیر ماجراهای تیون میکرد. از دیگر بخشهای بازی، Motor Kombat بود که کمتر کسی انتظار دیدن آن را داشت؛ مینیگیمی که به سبک بازیهای Mario Kart و Crash Team Racing طراحی شده بود و مبارزان مورتال کامبت را بهجای نبردهای تن به تن، توسط ماشینهایی درون پیست به جان یکدیگر میانداخت! همینطور بخش Kreate a Fighter هم برای بازی طراحی شده بود که اجازه خلق شخصیتهای دلخواه را به بازیکن میداد و خیلی زود به موضوعی جنجالی تبدیل شد. در آن روزها وکیلی به نام جک تامپسون به شهرت زیادی بین گیمرها رسیده بود و هرچند وقت یک بار خبری از او در مورد شکایت و جار و جنجال در ارتباط با بازیهای ویدیویی شنیده میشد. یکی از این موارد هم به مورتال کامبت مربوط میشد و تامپسون به این دلیل که بخش Kreate a Fighter به بازیکنها اجازه ساخت شخصیتی شبیه به او را میداد، نسبت به این بازی میدوی شکایت داشت! موضوعی که البته به جایی نرسید و مدتی بعد هم این وکیل جنجالی توسط دادگاه فلوریدا از کار برکنار شد.
در مجموع نسخه آرماگدون عملکرد قابل قبولی داشت و هرچند نتوانست کیفیتی به اندازه سایر نسخههای نسل ششم ارائه کند، ولی به خاطر فهرست بلندبالای مبارزان و بخشهای فرعی متنوع به محصولی جذاب برای طرفداران مورتال کامبت تبدیل شد. درکنار نسخههای پلیاستیشن 2 و ایکسباکس که در سال ۲۰۰۶ عرضه شدند، نسخهای هم برای کنسول نینتندو Wii ساخته شد که اوایل ۲۰۰۷ به دست مخاطبان خود رسیده و یک شخصیت اضافه نسبت به نسخههای دیگر داشت، یعنی Khameleon که پیش از آن در نسخه نینتندو 64 برای مورتال کامبت تریلوژی هم حضور داشت.
بازی مورتال کامبت آرماگدون چه از نظر تعداد شخصیتها و چه داستان، بهنوعی پایانبخش نسلی از سری بازیهای محبوب مورتال کامبت بود و بعد از آن پنج سال زمان برد تا نسخه اصلی بعدی منتشر شود.
در اینجا بد نیست به نسخه Ultimate Mortal Kombat هم اشاره کنیم که در سال ۲۰۰۷ برای کنسول دستی نینتندو DS منتشر شد که هیچ ارتباطی به سایر نسخههای ساختهشده در آن سالها نداشت و یک پورت جدید از آلتیمیت مورتال کامبت 3 بود به همراه بعضی بهبودها و بخشهای اضافه.
مینیگیمهای مورتال کامبت
اد بون در سال ۲۰۰۷ صحبتهایی در مورد نسخه بعدی مورتال کامبت کرد که مهمترین بخش آن به تغییرات گسترده بازی برمیگشت. اثری که قرار بود تفاوتهای زیادی با نسخههای قبلی داشته باشد و از نو طراحی شود و در عین حال از نظر بصری شباهت زیادی به Gears of War داشته باشد؛ یعنی اتمسفر و رنگآمیزی تیره و تاریک و سنگین که به کمک موتور گرافیکی این بازی یعنی Unreal Engine 3 ساخته شود. ولی این ماجرا خیلی زود به بنبست رسید و بعد از آن یکی دیگر از اخبار عجیب پیرامون مورتال کامبت منتشر شد: قرارداد بین میدوی و دی سی (DC Comics)، ناشر معروف دنیای کمیک؛ قراردادی غافلگیرکننده که خبر از تولید یک اثر مشترک بین دو دنیا را میداد و قرار بود نبرد بزرگی بین مبارزان مورتال کامبت و قهرمانان دی سی ترتیب دهد.
Mortal Kombat vs DC Universe از همان اولین روزهای معرفی با واکنشهای مختلفی روبهرو شد. از یک طرف عدهای آرزوی دیدن چنین ترکیب شگفتانگیزی را داشتند و از همان موقع برای مبارزه شخصیتهایی چون بتمن و اسکورپیون روزشماری میکردند. ولی از طرف دیگر خیلی از طرفداران قدیمی مورتال کامبت مخالف این قضیه بودند و آن را باعث بدنام شدن این سری میدانستند. زمانی مخالفتها به اوج خود رسید که مشخص شد بازی برخلاف نسخههای قبلی با درجهبندی T منتشر خواهد شد و این قضیه فقط یک معنی داشت؛ خشونت بازی بهشدت کمرنگ شده و دیگر خبری از فیتالیتیهای مشهور و خونین نخواهد بود. همینطور هم شد و درنهایت با اثری روبهرو شدیم که در آن به علت استفاده از شخصیتهای دی سی، همهچیز ملایمتر از قبل شده بود.
داستان بازی توسط دو نفر از نویسندگان کمیک به نامهای جیمی پالمیوتی و جاستین گری نوشته شده بود و یک پیشدرآمد ۱۵ صفحهای هم برای نسخه مخصوص بازی با عنوان Kollector's Edition در نظر گرفته شد که طرح جلد آن اثر هنرمند معروف الکس راس بود. درنهایت بازی در سال ۲۰۰۸ برای پلیاستیشن 3 و ایکسباکس 360 عرضه شد و فروش بدی را تجربه نکرد، هرچند در حد انتظارات هم نفروخت. قرار بود مدتی بعد شخصیتهای جدیدی مثل هارلی کوئین و کوانچی هم ازطریق بستههای الحاقی به بازی اضافه شوند ولی به علت مشکلات متعددی که میدوی با آنها مواجه بود، این قضیه منتفی شد.
متأسفانه اوضاع میدوی در آن روزها اصلاً خوب نبود و این استودیو روزبهروز با گرفتاریهای بیشتری روبهرو میشد، تا اینکه در سال ۲۰۰۹ و تنها سه ماه بعد از انتشار این نسخه، اعلام ورشکستگی کرد. خبری دردناک برای طرفداران مورتال کامبت و سایر علاقمندان این شرکت قدیمی که کار خود را از چند دهه قبل شروع کرده بود و سرانجام به مرز فروپاشی رسیده بود. شرکت برادران وارنر یکی از شرکتهایی بود که برای در اختیار گرفتن حقوق بازیهای میدوی وارد میدان شد و توانست خیلی زود با آنها به توافق برسد و حقوق آثار مختلفی از جمله مورتال کامبت را به نام خود ثبت کند. وارنر مدتی بعد شروع به بستن تعدادی از زیرمجموعههای میدوی کرد، ولی استودیوی سازنده مورتال کامبت با سایرین فرق میکرد و جواهری بود که ارزش نگهداری را داشت. به همین دلیل این استودیو به یکی از زیرمجموعههای شرکت تبدیل شد و تا مدتی هم از آن تحت عنوان شعبه شیکاگوی وارنر یاد میشد، تا اینکه اوایل سال ۲۰۱۰ تغییر نام داد و اسم جالب NetherRealm Studios برای آن انتخاب شد. اسمی که اشاره به یکی از قلمروهای مورتال کامبت داشت و اد بون و همکارانش از این طریق ارادت کامل خود را به این سری پرطرفدار نشان دادند و لوگوی استودیو را هم براساس یکی از محبوبترین شخصیتهای بازی یعنی اسکورپیون طراحی کردند.
تولد استودیو ندررلم از دل میدوی
اولین بازی استودیوی جدید (البته در ظاهر جدید، ولی در باطن کهنهکار) نسخه نهم مورتال کامبت بود. اثری که نهتنها هیچ شماره و پسوندی نداشت، بلکه از نظر داستانی هم میتوان آن را نوعی ریبوت محسوب کرد. از آنجایی که در نسخه آرماگدون چیزی سالم نمانده بود و ادامه داستان منطقی به نظر نمیرسید، سازندگان بازی تصمیم گرفتند به گذشته سفر کنند و روایت جدیدی از نسخههای کلاسیک مورتال کامبت ارائه دهند که با تغییرات داستانی متعدد، هم طرفداران قدیمی را راضی کند و هم طرفداران جدیدی بهدست آورد. از نظر اتمسفر و خشونت هم قرار بود بار دیگر به دوران کلاسیک برگردیم و بعد از تجربه لطیف نسخه قبلی، شاهد اثری خونین باشیم که طرفداران را بیشازپیش راضی کند.
سنت حضور شخصیتهای مهمان در سری مورتال کامبت از نهمین نسخه اصلی این مجموعه شروع شد و در نسخه دهم و یازدهم نیز ادامه پیدا کرد
سرانجام مورتال کامبت (که با نام مورتال کامبت 9 و مورتال کامبت 2011 هم شناخته میشود) در سال ۲۰۱۱ برای پلیاستیشن 3 و ایکسباکس 360 منتشر شد و توانست درکنار فروش خیلی خوب، با کسب امتیازهای درخشان به یکی از بهترین نسخههای این سری تبدیل شود و بار دیگر آن را به اوج خود برساند. بازی بعدها برای ویتا و کامپیوتر هم منتشر شد و حضور شخصیتهای مهمان هم از همین نسخه آغاز شد و بعدها ادامه پیدا کرد؛ به شکلی که کریتوس از God of War به نسخه پلیاستیشن 3 آمد و فردی کروگر از سری فیلمهای کابوس در خیابان الم (A Nightmare on Elm Street) هم در بازی حضور پیدا کرد. البته صحبتهایی هم از حضور مارکوس فینیکس از Gears of War بهعنوان شخصیت مهمان نسخه ایکسباکس 360 مطرح شده بود که به دلایلی میسر نشد و Sweet Tooth شخصیت سری Twisted Metal هم جزو انتخابهای اولیه برای نسخه پلیاستیشن 3 بود که بعدها جای خود را با کریتوس عوض کرد.
در فاصله بین این نسخه و بازی بعدی، استودیو ندررلم سرگرم کار روی اثری با حضور شخصیتهای دی سی شد (البته این بار بدون جنگجویان مورتال کامبت) که Injustice: Gods Among Us نام داشت و درکنار آن روی آمادهسازی Mortal Kombat Arcade Kollection هم نظارت داشت که مجموعهای از نسخههای اول و دوم و آلتیمت مورتال کامبت 3 برای پلیاستیشن 3، ایکسباکس 360 و کامپیوتر بود. تا اینکه بالاخره نوبت به جدیدترین نسخه از این سری رسید و بازی برای کنسولهای نسل هشتم معرفی شد.
اولین زمزمهها در مورد نسخه دهم در سال ۲۰۱۳ به گوش رسید و مدتی بعد کیفر ساترلند بازیگر سریال 24 هم اعلام کرد که نقشی در این بازی دارد؛ موضوعی که توسط اد بون تکذیب شد و در نسخه نهایی هم خبری از ساترلند نبود. یکسال بعد زمان رونمایی از بازی فرا رسید و مورتال کامبت X به شکل رسمی معرفی و تریلری از آن پخش شد که نبرد دو شخصیت قدیمی یعنی اسکورپیون و ساب زیرو را نشان میداد؛ تریلری که هرچند برای دوستداران ساب زیرو ناراحتکننده بود و باید مرگ دردناک او را میدیدند، ولی بسیار خوشساخت و زیبا بود و عطش تجربه نسخه جدید را چند برابر میکرد.
مورتال کامبت X در آوریل ۲۰۱۵ برای پلیاستیشن 4، ایکسباکس وان و کامپیوتر منتشر شد و با کیفیت بالای خود و کسب نقدهای مناسب، فروش خیلی خوبی را هم تجربه کرد. البته نسخهای هم برای نسل قبل در نظر گرفته شده بود که به علت محدودیتهای سختافزاری کنسل شد. بازی داستان را به سالها بعد منتقل میکرد و درکنار استفاده از بعضی شخصیتهای قدیمی، تعدادی مبارز جدید و تازهنفس هم به سری مورتال کامبت معرفی کرد. درکنار بهبودهایی که در بخشهای مختلف دیده میشدند، حرکات محبوب X-Ray هم از نسخه نهم بازگشته بودند و فیتالیتیها هم تنوع خوبی داشتند. در مجموع نسخه دهم هرچند اثر بینقصی نبود، ولی توانست رضایت طرفداران مورتال کامبت را جلب و آنها را بیشتر از قبل به آینده امیدوار کند. هرچند انتقاداتی هم نسبت به بازی وجود داشت، از جمله تأکید بیشتر از حد بر حضور شخصیتهای مهمان مثل Alien و Predator که از فیلمهای ترسناک وارد مورتال کامبت شده بودند؛ شخصیتهای جالب و متفاوتی که بعدها درکنار سایر شخصیتهای بستههای الحاقی بازی در قالب مورتال کامبت XL هم عرضه شدند ولی به عقیده بعضی از طرفداران بازی، میشد بهجای آنها به سراغ مبارزان قدیمی بیشتری از خود مجموعه مورتال کامبت رفت.
بعد از مورتال کامبت X، یکبار دیگر نوبت به بازی مبارزه ای با حضور شخصیتهای دی سی رسید و استودیو ندررلم Injustice 2 را برای عرضه روی پلیاستیشن 4، ایکسباکس وان و کامپیوتر در سال ۲۰۱۷ آماده کرد؛ بازیای خوشساخت و جذاب که با استقبال خوبی از طرف منتقدان و مردم مواجه شد. ولی طرفداران مورتال کامبت روزبهروز بیشتر تشنهی تجربهی بازی جدیدی از این مجموعه میشدند و Injustice 2 نمیتوانست عطش آنها را برطرف کند. مدتها گذشت و خبر خاصی از نسخهی بعدی مورتال کامبت نبود و تنها شایعات و صحبتهای حاشیهای در مورد آن به گوش میرسید. تا اینکه به اواخر سال ۲۰۱۸ رسیدیم و در حالیکه خود را برای آغاز سال ۲۰۱۹ بدون شنیدن هیچ خبر رسمی از نسخهی جدید بازی آماده میکردیم، بالاخره در جریان The Game Awards 2018 بود که اد بون از این پروژه رونمایی کرد و بازی مورتال کامبت 11 بهطور رسمی معرفی شد. تریلر بازی بسیار جالب و تماشایی بود و با حضور ریدن و دو شخصیت متفاوت از اسکورپیون، خبر از اتفاقات عجیبی با محوریت بههم ریختن زمان در این نسخه میداد و طرفداران مجموعه را یکبار دیگر برای روبهرو شدن با پیچشهای داستانی آماده میکرد.
تاریخ عرضهی بازی هم در نوع خود جالب بود و در حالیکه مورتال کامبت 11 در آخرین ماه سال ۲۰۱۸ معرفی شده بود، تاریخ انتشار آن برای آوریل سال ۲۰۱۹ اعلام شد و به این شکل تنها چهار ماه بین زمان معرفی و عرضهی آن فاصله افتاد. بعد از معرفی بازی، بهتدریج اطلاعات بیشتری از آن منتشر شد و مراسم و رویدادهایی هم در ارتباط با آن برگزار شد و سرانجام زمان انتشار مورتال کامبت 11 فرا رسید؛ اثری که با نقدهای خوبی مواجه شد و از نظر فروش هم عملکردی خیرهکننده داشت، بهطوری که بیشترین فروش اولیه را بین تمامی نسخههای مورتال کامبت بهدست آورد. سازندگان بازی در این نسخه یکبار دیگر بهسراغ روایتی متفاوت رفتند و بعد از اتفاقاتی که در نسخههای قبلی شاهد بودیم و به داستانهای گذشتهی این مجموعه برگشته بودیم، اینبار هم با اضافهشدن شخصیتهای جدید بهسراغ داستانی با محوریت دستکاری در زمان و روبهرو شدن شخصیتهای مختلف با نمونههای جوانتر خود مواجه شدیم که داستان این مجموعه را بیشازپیش پیچیده میکرد. از نکات جالب پیرامون این نسخه میتوان به عرضهی آن برای نینتندو سوییچ درکنار پلیاستیشن 4، ایکسباکس وان و کامپیوتر اشاره کرد؛ موضوعی که باعث شده است مورتال کامبت 11 بعد از سالها یکبار دیگر بهسراغ کنسولی از این شرکت ژاپنی بیاید. همچنین نسخهای از بازی هم برای گوگل استیدیا در نظر گرفته شده است که در آیندهای نزدیک برای این پلتفرم ارائه خواهد شد.
اینبار هم به رسم این چند سال، شخصیتهای متنوعی برای انتشار در ماههای بعد از عرضهی مورتال کامبت در نظر گرفته شدهاند و در حالیکه بعضی از این شخصیتها بهدست علاقمندان رسیدهاند، مهمانهای جالبی هم در نوبت هستند که عبارتاند از اسپاون (Spawn)، جوکر (Joker) و ترمیناتور (Terminator). دراینمیان بد نیست به حواشی پیرامون استودیو ندررلم در ماههای اخیر هم اشاره کنیم؛ ماجراهایی که با شکایت بعضی از اعضای استودیو بابت مشکلات و سختیهای کار در آن ایجاد شد و بعد از مدتی اوضاع به جایی رسید که مقالاتی در این زمینه منتشر شد و نشان داد استودیو ندررلم هم یکی دیگر از استودیوهای صنعت بازی است که نهتنها با کمکاریهایی از طرف مسئولان خود در نوع رفتار با کارمندان همراه است، بلکه از کرانچهای شدیدی هم رنج میبرد که امیدواریم این مشکلات در آینده برطرف شوند.
==========
به آخرین بخش داستان مورتال کامبت میرسیم.
چند سال قبل از اتفاقات آرماگدون و در دوران برگزاری مسابقات مورتال کامبت توسط شنگ سونگ، ریدن زمانیکه همراهبا لیو کنگ وارد مسابقات میشد پیام خودش را از آینده دریافت کرد. پس از اتمام دو دور اول مسابقات که در آنها جانی کیج توانست رپتایل و باراکا (Baraka) را شکست دهد، ریدن و لیو کنگ با او دیدار کردند و در مورد هدف اصلی مسابقات توضیح دادند که برای جانی باورپذیر نبود. پس از آن جانی با سونیا همراه شد و هرچند در ابتدا سونیا روی خوشی به او نشان نمیداد، ولی بعد از نجات پیدا کردن او از دست مأمور گروه اژدهای سیاه یعنی کینو توسط جانی، رابطه بین آنها بهتر شد. دراینمیان جانی هم کم کم داشت متوجه حرفهای ریدن در مورد هدف مسابقات مورتال کامبت میشد. بعد از اینکه سونیا توانست با کمک ریدن، جکس را نجات دهد و گروه چهار نفرهی مبارزان زمین کنار یکدیگر قرار گرفتند، ریدن به آنها در مورد تصاویر ذهنی و الهاماتی که از آینده به او شده بود توضیح داد.
مدتی بعد، الهامات دیگری به ذهن ریدن آمدند و او متوجه شد که در آیندهای نزدیک اسکورپیون به سراغ ساب زیرو خواهد رفت و با به قتل رساندن او، باعث به وجود آمدن جنگجویی به نام نوب سایبات میشود. ریدن اسکورپیون را پیدا کرد و از او خواست ساب زیرو را ببخشد و در ازای آن، خدایان باستان قبیله اسکورپیون یعنی شیرایرایو را بار دیگر احیا میکنند. اسکورپیون این موضوع را پذیرفت و مبارزه او با ساب زیرو درکنار تخت سلطنت شنگ سونگ آغاز شد. هرچند ساب زیرو با به کار بردن عباراتی باعث خشم اسکورپیون شد و اسکورپیون او را به ندررلم منتقل کرد، ولی درنهایت از خیر کشتن او گذشت. ولی کوانچی به سراغ اسکورپیون آمد و به او تصاویری ذهنی از حمله قبیلهی لینکوئی به شیرایرایو و کشته شدن همسر و فرزند اسکورپیون به دست ساب زیرو را نشان داد. موضوعی که خشم اسکورپیون را به بیشترین میزان خود رساند و باعث فراموشی عهد او با ریدن شد و ساب زیرو را به قتل رساند. سپس درحالیکه از این قضیه پشیمان شده بود، با جمجمه سوخته ساب زیرو به زمین بازگشت و درنهایت در اوج خشم از نظرها ناپدید شد. در سوی دیگر سایرکس توسط شنگ سونگ مأمور کشتن جانی کیج بعد از پیروزی در مسابقه شده بود، اما ریدن جلوی او را گرفت و بعد از صحبتهایی که میان آنها رد و بدل شد، سایرکس با وجود پیروز شدن در رقابت از کشتن جانی صرفنظر کرد. بعد از آن هم به سراغ مبارزه با سایبورگ دیگری به نام سکتور (Sektor) رفت و او را هم شکست داد.
نسل جدید مبارزان مورتال کامبت
پس از این اتفاقات، مبارزهای بین کیتانا و لیو کنگ شکل گرفت و درحالیکه کیتانا قصد کشتن لیو کنگ را داشت، از او شکست خورد و توسط لیو کنگ بخشیده شد. لیو کنگ مبارزات خود را ادامه داد و افرادی چون ارمک (Ermac)، اسکورپیون، کوانچی، گورو و شنگ سونگ را از سر راه برداشت. ولی طلسم ریدن که قرار بود الهامات آینده را به او منتقل کند، ترک برداشت و نشان داد که ماجرا آنطور که باید پیش نرفته است. از طرف دیگر شائوکان که بابت شکست قلمروی آوتورلد در این مسابقات عصبانی شده بود، دستور اعدام شنگ سونگ را صادر کرد ولی بعد از اینکه فرصت دوبارهای برای برگزاری یک سری مسابقات دیگر در آوتورلد به او داده شد، از تصمیم خود مبنی بر کشتن شنگ سونگ صرفنظر کرد. در طول مسابقات آوتورلد اتفاقات مختلفی رخ داد. کیتانا از گذشته واقعی خود با خبر شد. سونیا گرفتار شد و جانی، جکس و ریدن به کمک او رفتند. برادر کوچکتر ساب زیرو به همراه نینجای دیگری بهنام اسموک (Smoke) در پی یافتن سرنوشت ساب زیروی بزرگ به نقاط مختلف سر زدند و ارمک هم دستان جکس را از بدن او جدا کرد. دراینمیان اتفاقی افتاد که خط زمانی قبلی را تغییر داد و اوضاع را متفاوت کرد؛ جایی که ریدن باعث نجات اسموک از دست سایبورگهای قبیلهی لینکوئی شد و بهجای او، ساب زیروی کوچک به سایبورگ تبدیل شد.
ریدن برای اینکه تغییراتی در خط زمانی جدید ایجاد کند، تصمیم گرفت کونگ لائو را بهعنوان قهرمان زمین انتخاب کند ولی لائو بعد از شکست دادن کینتارو (Kintaro)، از شائوکان شکست خورد و کشته شد و به نظر میرسید یکبار دیگر لیو کنگ قهرمان زمین خواهد بود. همین اتفاق هم افتاد و او شائوکان را شکست داد ولی برخلاف قوانین حاکم بر قلمروها، نیروهای آوتورلد به زمین هجوم آوردند. نیروهای زمین از جمله دو پلیس به نامهای کابال (Kabal) و کرتیس استرایکر (Kurtis Stryker) به مقابله با دشمنان رفتند و کینتارو، میلینا (Mileena) و رپتایل را شکست دادند، ولی کینتارو باعث سوختگی شدید کابال شد. استرایکر هم بعد از شکست دادن ارمک، برای ادامه دفاع از زمین به نایتولف ملحق شد. از طرف دیگر کابال که چیزی بیش از یک لاشه سوخته از او باقی نمانده بود، به آوتورلد منتقل شد و توسط کینو و شنگ سونگ احیا شد. در زمین، نیروهای ریدن افرادی چون ساب زیروی سایبورگ و شیوا (Sheeva) را شکست دادند و درنهایت تیم قدرتمندی از مبارزان زمین شکل گرفت که شامل این افراد میشد: لیو کنگ، جانی کیج، سونیا بلید، کیتانا، اسموک، نایتولف، استرایکر، ساب زیروی سایبورگ که انسانیت خود را دوباره بهدست آورده بود، جکس که بازوهای سایبرنتیکی به خود پیوند زده بود و مبارزی بهنام جید (Jade).
پس از آن سابزیرو به سراغ سکتور رفت و با دست یافتن به اطلاعاتی از حافظه او، متوجه شد که کوانچی با قربانی کردن ارواح زمینیان، آوتورلد را به زمین متصل کرده و اجازه هجوم جنگجویان آن قلمرو به زمین را داده است. در همین زمان سر و کله برادر بزرگتر ساب زیرو پیدا شد؛ کسی که بعد از مرگ تغییر ماهیت داده بود و با نام نوب سایبات شناخته میشد. ساب زیرو با او به نبرد پرداخت تا نایتولف فرصت کافی برای ازبینبردن اقدامات جادویی کوانچی را پیدا کند. ولی این دخالت باعث شد نیروهای شائوکان هم به مقر مبارزان زمین وارد شوند و سیندل همه را به جز جانی کیج، سونیا بلید، لیو کنگ و ریدن از بین ببرد. درنهایت هم این نایتولف بود که با قربانی کردن خود باعث از بین رفتن سیندل شد.
ریدن که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت و نگران آینده بود، به ندررلم رفت و تلاش کرد کوانچی را برای مقابله با شائوکان قانع کند. او حتی برای این کار پیشنهاد کرد روح جنگجویان از بین رفتهی زمین را هم به کوانچی بدهد، ولی کوانچی به او گفت پیش از این ازطریق شائوکان به این ارواح دست پیدا کرده است. سپس همین ارواح را احضار کرد و به آنها فرمان داد به ریدن حمله کنند. درحالیکه ریدن با این ارواح مبارزه میکرد و تعدادی از آنها را شکست داده بود، کوانچی به او گفت همین الآن هم شائوکان تقریباً پیروز این ماجرا شده است و در اینجا بود که ریدن متوجه شد منظور از عبارت «او باید پیروز شود»، پیروزی شائوکان در مورد ترکیب کردن دو قلمرو بوده است. زیرا شائوکان بدون کسب ۱۰ پیروزی پشت سر هم در حال ترکیب کردن دو قلمرو بود و این موضوع میتوانست باعث خشم خدایان باستان شود و دخالت آنها را بهدنبال داشته باشد. ریدن به زمین بازگشت و سعی کرد لیو کنگ را از قضیه مطلع کند که جلوی این کار شائوکان را نگیرد و اجازه دهد شائوکان در اقدام خود موفق شود، ولی لیو کنگ بهحدی از حوادث رخداده ناراحت و عصبانی بود که به صحبتهای ریدن توجهی نکرد و آمادهی رقابت با شائوکان شد. ریدن که نمیخواست این مبارزه شکل بگیرد، در تصمیمی عجولانه برای جلوگیری از رفتن لیو کنگ به مبارزه، باعث مرگ او شد. درنهایت ریدن بهتنهایی عازم رقابت با شائوکان شد و خود را داوطلبانه تسلیم او کرد تا خدایان باستان وارد ماجرا شوند و به او قدرت عظیمی اعطا کنند. همین اتفاق هم افتاد و درحالیکه شائوکان به وسیله نیروی خدایان تضعیف شده بود، ریدن او را شکست داد و خدایان باستان هم او را از بین بردند. ریدن هم درکنار تنها بازماندههای جنگجویان زمین یعنی سونیا و جانی، سوگند خورد زمین را دوباره بازسازی کند.
چند سال بعد از شکست شائوکان، شیناک سرانجام توانست از ندررلم فرار کند و به نیروهایش دستور حمله به زمین را بدهد. خود شیناک هم به معبد آسمانی ریدن رفت تا جینسی را مسموم و نابود کند. او تقریباً موفق شده بود ریدن و فوجین را توسط طلسم خود اسیر کند، ولی یک مرتبه سر و کله جانی کیج و همراهانش پیدا شد. هرچند شیناک همراهان جانی یعنی کنشی و سونیا را از سر راه برداشت، ولی جانی موفق شد طلسم را از چنگ شیناک درآورد و به دست ریدن برساند. ریدن هم شیناک را با طلسم اسیر کرد و درنهایت به توصیه فوجین، طلسم را به خدایان باستان داد تا از آن محافظت کنند.
پس از آن جانی و سونیا به قلعه کوانچی در ندررلم رفتند؛ به این امید که پیش از اقدام بعدی کوانچی و Revenantها، جلوی او را بگیرند (روننت به افرادی میگویند که از دنیا رفتهاند و در قالب موجودی با روح خبیث به زندگی برمیگردند). آنها با کوانچی، اسکورپیون و روننتهای جکس و ساب زیرو مبارزه کردند و درنهایت جانی مجروح شد و کوانچی به سراغ تبدیل کردن او به روننت رفت، ولی سونیا جلوی این کار را گرفت و در همان لحظه ریدن هم از راه رسید و طلسم کوانچی را به شکل معکوس درآورد و باعث شد جکس و ساب زیرو به حالت طبیعی برگردند و طلسم اسکورپیون هم از بین برود.
۲۰ سال از آن اتفاقات گذشت و در این مدت سونیا و جانی ازدواج کردند و صاحب دختری به نام کسی (Cassie) شدند. اسکورپیون هم به احیا و بازسازی قبیله خود شیرایرایو پرداخت و درکنار آن به آموزش پسر کنشی، تاکدا (Takeda) مشغول شد. ساب زیرو هم بعد از کشتن سکتور، مقام استاد اعظم قبیله لینکوئی را به دست آورد.
بعد از شکست شیناک، جانی کیج تیمی از جنگجویان زمین تشکیل داد که شامل این افراد میشد: کسی، تاکدا، دختر جکس یعنی جکی (Jacqui) و پسرعموی کونگ لائو به نام کونگ جین (Kung Jin). مبارزان بعد از پشت سر گذاشتن آموزشهای نهایی زیر نظر ساب زیرو به آوتورلد منتقل شدند تا جلوی مشکلات ایجاد شده به خاطر جنگهای داخلی بین میلینا (که طلسم شیناک را در اختیار داشت) و امپراتور فعلی آوتورلد یعنی کوتالکان (Kotal Kahn) را بگیرند. در زمین هم سونیا سراغ مأموریت ویژهای رفت و با گیر انداختن کینو، جای طلسم شیناک را از او پرسید. محل قرار گرفتن طلسم به اطلاع تیم مبارزان زمین رسید و آنها هم به کوتالکان کمک کردند که طلسم را بهدست آورد و میلینا را بازداشت کند. او دستور اعدام میلینا را داد و بعد از آن تصمیم گرفت طلسم شیناک را نزد خود در قلمروی آوتورلد نگه دارد؛ و سپس کسی کیج و تیمش را به گروگان گرفت تا ریدن نتواند برای بهدست آوردن طلسم اقدامی انجام دهد. دراینمیان مأمور زیردست کوتالکان یعنی دیوورا (D'Vorah) که به شکل مخفیانه برای کوانچی کار میکرد، طلسم را دزدید و متواری شد. کسی کیج و همراهانش هم موفق شدند فرار کنند و ماجرای طلسم را برای سونیا توضیح دهند.
پس از آن جکس و کنشی به کمک سارینا (Sareena) وارد قلمروی ندررلم شدند و کوانچی را که ضعیفتر از قبل شده بود، اسیر و به زمین منتقل کردند. در حالیکه کوانچی در اسارت به سر میبرد، اسکورپیون که حقیقت ماجرا را در مورد نحوه مرگ خانواده و قبیلهاش به خاطر نقشههای شیطانی کوانچی متوجه شده بود، به محل نگهداری او رفت تا او را به قتل برساند. او در این راه مجبور شد با کنشی، جانی و سونیا مبارزه کند و آنها را از سر راه بردارد. ولی در لحظات آخر دیوورا با طلسم از راه رسید و کوانچی با کمک جادوی طلسم باعث شد شیناک یکبار دیگر آزاد شود، هرچند در همان لحظه سر کوانچی توسط اسکورپیون از بدن جدا شد. جانی هم که به خاطر مبارزهی قبلی مجروح شده بود، توسط شیناک و دیوورا اسیر شد. سپس شیناک و دیوورا به کمک روننتهای کوانچی به معبد آسمانی حمله کردند و ریدن را شکست دادند. شیناک وارد جینسی شد و باعث فساد آن شد و خودش هم به یک موجود شیطانی و قدرتمند تغییر شکل داد.
در حالیکه کسی کیج و گروهش بهدنبال شیناک بودند، با کوتالکان و همراهانش مواجه شدند. هرچند آنها به کوتالکان در مورد خطر حضور شیناک توضیح دادند، ولی او تصمیم گرفت آنها را به قتل برساند تا باعث جلب رضایت شیناک شود و در عین حال زمان لازم را برای تجدید قوای نیروهای آوتورلد پیدا کند. ولی در همین لحظه سابزیرو و اعضای قبیلهی لینکوئی از راه رسیدند و اجازه این کار را به کوتالکان ندادند. در طرف دیگر و در معبد آسمانی در حالیکه جکی و تاکدا مشغول مبارزه با روننتها بودند، کسی و کونگ جین وارد تالار جینسی شدند. کسی موفق شد دیوورا و شیناک را از سر راه بردارد و پدرش را نجات دهد. ریدن هم که بهشدت زخمی شده بود بعد از پاکسازی جینسی، قدرتهای جدید شیناک را از او گرفت و روننتها را هم مجبور به عقبنشینی کرد. در همین لحظه سونیا و سربازانش هم از راه رسیدند و خانواده کیج یک بار دیگر کنار هم جمع شدند.
در طرف دیگر ماجرا لیو کنگ و کیتانا که از مدتی قبل به شکل روننت درآمدهاند، به حاکمان ندررلم تبدیل شدهاند. ریدن که در اثر پاکسازی جینسی، روح خود را فدا کرده و حالتی تاریک پیدا کرده، شیناک را اسیر کرده است و در حالیکه او را شکنجه میکند، به او از عزم خود بابت پیشگیری از حملات بعدی به زمین میگوید. شیناک در طول صحبتهای ریدن به این قضیه اشاره میکند که او توانایی کشتن یک خدای باستانی مثل شیناک را ندارد و ریدن هم جوابی ترسناک به او میدهد: «سرنوشتهایی بدتر از مرگ هم وجود دارند.» پس از آن هم سر شیناک را قطع میکند تا بهعنوان اتمام حجت و تهدیدی جدی در اختیار لیو کنگ و کیتانا قرار دهد؛ سری که همچنان پس از قطعشدن زنده است و نفس میکشد.
لیو کنگ و کیتانا در حالت روننت
هرچند ریدن تصور میکند این اقدام او باعث حل مشکلات خواهد شد و همهچیز روبهراه میشود، ولی ماجراهای بسیار پیچیدهتری در راه است. بعد از اینکه ریدن جسد شیناک و سر قطعشدهی او را ترک میکند و از آن مکان میرود، کرونیکا (Kronika) از راه میرسد؛ کسی که با لقب محافظ زمان (Keeper of Time) بهنوعی معمار سرنوشت دنیا و موجودات درون آن است و بر زمان تسلط دارد. او که از رفتار اخیر ریدن عصبانی شده و او را مسئول دستکاری در سرنوشت جهانیان و ازبینبردن تعادل در دنیا میداند، از قصد خود بابت اعمال تغییراتی در زمان و مرتبکردن سازوکار دنیا میگوید.
دو سال از آن روز گذشته است... سونیا بلید در حال سخنرانی در تشکیلات نیروهای ویژه است و از بازنشستهشدن جکس صحبت میکند. فرزند سونیا و جانی کیج یعنی کسی کیج هم قرار است به یکی از فرماندهان نیروهای ویژه تبدیل شود و برای رسیدن به این سِمت، باید مادر خود را در مبارزهای شکست دهد و موفق به انجام این کار میشود.
پس از آن ریدن با ظاهر تاریک خود بهسراغ خانوادهی کیج و جکی (دختر جکس) میرود و به آنها از نقشهی لیو کنگ و کیتانا برای هجوم به زمین میگوید؛ نقشهای که تنها راه خنثیکردن آن حمله به مقر فرماندهی این دو نفر در ندررلم است.
مبارزان زمین توسط قدرت ریدن وارد ندررلم میشوند و در حالیکه خود ریدن بهعنوان طعمهای در مرکز توجه نیروهای ندررلم قرار میگیرد تا حواس آنها را پرت کند، سایر اعضای گروه بهسمت مقر فرماندهی دشمن میروند و با افرادی چون کابال و جید (در حالت روننت) مواجه میشوند. پس از پشت سر گذاشتن مبارزات مختلف، درنهایت لیو کنگ و کیتانا به نیروهای زمین حمله میکنند و در این بین سونیا هم زیر کوهی از سنگها مدفون میشود و توانایی حرکت را از دست میدهد. او که دیگر امیدی به بیرون آمدن از زیر آوار ندارد، به دخترش دستور عقبنشینی به زمین را میدهد و با فعالکردن بمبهایی که در مقر فرماندهی ندررلم کار گذاشته بودند، آنجا را از بین میبرد و خود نیز از دنیا میرود.
بعد از آن در حالیکه لیو کنگ و کیتانا از این ماجراها شوکه شدهاند و به نقشههای بعدی خود فکر میکنند، کرونیکا از راه میرسد و ضمن اعلام همکاری با آنها، از هدف خود برای شروع دوبارهی تاریخ و خلق دورهای جدید از حیات صحبت میکند؛ دورانی که در آن دیگر خبری از ریدن نخواهد بود. لیو کنگ و کیتانا هم که دل خوشی از ریدن ندارند و او را مسبب مشکلات خود میدانند، با کرونیکا متحد میشوند.
همزمان با این اتفاقات، کوتالکان در میدان مبارزهی بزرگ آوتورلد در حال آمادهسازی مراسم اعدام کالکتور (Kollector) است؛ موجودی از نژاد ناکنادا (Naknada) که پیش از این در خدمت شائوکان بود و بعد از کشتهشدن او، قرار است به جرم خیانت به کوتالکان و مردم آوتورلد به سزای اعمالش برسد. ولی لحظاتی قبل از اینکه کالکتور اعدام شود، کرونیکا شروع به دستکاری در زمان میکند و میدان مبارزهی آوتورلد به لرزه درمیآید.
کرونیکا، محافظ زمان که از حرکات ریدن خشمگین شده است، دست به تغییراتی در زمان میزند
کالکتور در اثر این اتفاق خود را آزاد میکند و در همان لحظه مبارزانی از گذشته وارد دنیای جدید میشوند؛ افرادی که عبارتاند از نسخههای جوانتر باراکا، کینو، شائوکان، لیو کنگ، کیتانا، کونگ لائو، جید، ریدن، ارون بلک (Erron Black) و اسکارلت (Skarlet). همهی این افراد توسط کرونیکا از دورهی زمانی قدیمیتری به دنیای جدید آمدهاند و در حالیکه مشغول مبارزه در مسابقات مورتال کامبت بودند، ناگهان خود را در فضایی متفاوت و عجیب میبینند و هنوز نمیدانند که به آینده منتقل شدهاند. شائوکان که مثل سایرین از این اتفاق تعجب کرده است، وقتی بیشتر حیرتزده میشود که میفهمد کوتالکان حاکم آوتورلد شده است. بعد از توضیحات کوتالکان به شائوکان و صحبتهایی که او با ریدن میکند، این مبارزان تازه متوجه میشوند که ۲۵ سال در زمان به جلو سفر کردهاند؛ موضوعی که واکنشهای مختلفی را بهدنبال دارد و از طرفی ریدن نگران دستکاری در زمان است و از طرف دیگر کوتالکان بابت ملاقات دوباره با معشوقهی خود یعنی جید، سر از پا نمیشناسد. ولی کسی که بیشتر از همه عصبانی شده، شائوکان است و خیلی زود آمادهی نبرد با کوتالکان برای بازپسگیری قلمروی آوتورلد از او میشود.
کوتالکان با افرادی چون باراکا، اسکارلت، ارون بلک و شائوکان مبارزه میکند و در حالیکه اوضاع به ضرر شائوکان و همراهانش پیش میرود، ناگهان دیوورا از راه میرسد و آنها را از مهلکه نجات میدهد و به کندوی خود تلهپورت میکند. بعد از آن هم کوتالکان و ریدن با یکدیگر گفتوگو میکنند و با هم برای برطرف کردن مشکل پیشآمده متحد میشوند و قرار میشود افرادی چون کیتانا و جید در آوتورلد باقی بمانند، ولی ریدن به همراه لیو کنگ و کونگ لائو به زمین بروند تا اوضاع را از نزدیک ببینند.
از طرف دیگر هم ریدن تاریک در اثر ترکیب شدن زمانها از بین میرود و طلسم شیناک از او برجای میماند. همچنین نسخههای جوانتر سونیا، جانی و جکس هم از راه میرسند و با کسی، جکی و جانی کیج فعلی ملاقات میکنند.
اولین برخورد جانی کیج قدیم و جدید
ریدن و همراهانش با رسیدن به زمین، در جریان اتفاقات پیشآمده قرار میگیرند و متوجه حوادث ناگواری میشوند که در آینده برای آنها رخ خواهد داد. از جمله ریدن که از تاریک شدن شخصیتش در سالهای آتی مطلع میشود و سونیا که از مرگ خود در آینده خبردار میشود. همچنین لیو کنگ و کونگ لائو که در کمال تعجب میفهمند در آینده به افرادی پلید و شیطانی تبدیل خواهند شد؛ موضوعی که لیو کنگ آن را با رفتار نامناسب خود در آینده مرتبط میداند، ولی کونگ لائو تقصیر را به گردن ریدن میاندازد و حس خوبی نسبت به او ندارد. در حالیکه این افراد با تعجب و حیرت در حال کنار آمدن با واقعیت هستند، خبر میرسد که نیروهای ندررلم به آکادمی ووشی حمله کردهاند.
لیو کنگ و کونگ لائو بهسمت آکادمی ووشی میروند و در آنجا با اسکورپیون مواجه میشوند که مثل آنها از گذشته به زمان حال منتقل شده است. آنها موفق به شکست دادن اسکورپیون میشوند، ولی ناگهان در تلهای مرگبار گیر میافتند و در حالیکه فاصلهی زیادی تا مرگ ندارند، تله متوقف میشود و سر و کلهی جید (در حالت روننت) پیدا میشود. جید از این میگوید که کرونیکا اجازهی کشتن لیو کنگ و کونگ لائو را به او نمیدهد، چرا که مرگ این دو نفر باعث مرگ نمونههای روننت آنها در آینده میشود. بعد از آن هم مبارزهای بین این دو و جید درمیگیرد که با شکست جید همراه میشود و سپس سر و کلهی نمونههای روننت لیو کنگ و کونگ لائو پیدا میشود که آنها هم از این دو شکست میخورند. بعد از آن دو مبارز شائولین به گراس (Geras) میرسند؛ موجودی قدرتمند که مرگ برای او معنایی ندارد و به آکادمی ووشی آمده است تا نیروی حیات زمین را درون شیشههای مخصوصی جمعآوری کند و نزد کرونیکا ببرد. در حالیکه کونگ لائو کلاه تیز و بُرندهی خود را بهسمت گراس پرتاب میکند و با قطع شدن سر او خیال دو مبارز راحت میشود، گراس خیلی زود با دستکاری زمان به حیات بازمیگردد و از این میگوید که هر بار مرگ او باعث قویتر شدنش میشود.
سپس مبارزهای بین آنها درمیگیرد و با اینکه گراس شکست میخورد، به کمک نیروی خاص خود آنها را در زمان متوقف میکند تا کرونیکا از راه برسد. کرونیکا هم در حالیکه نیروی حیات زمین را در اختیار میگیرد، از خیر کشتن لیو کنگ و کونگ لائو میگذرد تا آسیبی به نمونههای روننت آنها وارد نشود.
در همان زمانیکه مبارزان شائولین سرگرم مأموریت خود بودهاند، ریدن هم به ملاقات خدایان باستان میرود و از آنها درخواست کمک میکند. یکی از این خدایان بهنام ستریان (Cetrion) در صحبتهای خود از ساعت شنی مخصوص کرونیکا میگوید و اینکه ریدن باید بهسراغ این ساعت برود تا زمان را یکبار دیگر به حالت عادی برگرداند. و سپس به این قضیه اشاره میکند که آیندهی ریدن و دنیا از پیش تعیینشده نیست و هرچند ریدن در زمان فعلی حالتی تاریک پیدا کرده بود، ولی ریدن جوانتر میتواند با اقدامات مناسب خود از این امر جلوگیری کند و آینده را به شکل دیگری رقم بزند.
از طرف دیگر کرونیکا در حالیکه با بهدست آوردن نیروی حیات زمین میتواند بهسراغ دستکاری در شنهای زمان برود، توانسته است متحدان بزرگی هم برای خود جور کند و با شائوکان به توافق رسیده است تا از لشکر او برای رسیدن به مقاصد خود استفاده کند. همچنین بعد از متحد شدن با سکتور، کارخانهی سایبورگسازی لینکوئی را هم در خدمت گرفته است تا از نیروهای آن استفاده کند.
گراس، لیو کنگ و کونگ لائو را در زمان متوقف میکند
سابزیرو و اسکورپیون که متوجه شدهاند کارخانهی سایبورگسازی لینکوئی با از راه رسیدن دوبارهی سکتور فعال شده است و یکبار دیگر مشغول دزدیدن جنگجویان و تبدیل آنها به بردگانی سایبورگ است، بهسراغ آنجا میروند و پس از ورود به کارخانه، با بدنهای متلاشیشدهی قربانیان مواجه میشوند. در همان حال سایرکس به همراه فرد ناشناسی از راه میرسد تا عملیات سایبورگسازی جنگجویان را آغاز کند و سابزیرو هم تصمیم میگیرد سایرکس را اسیر کند و با غیرفعال کردن بخشی از قطعات سایبورگی او، باعث بازگشت انسانیت به او شود تا به کمک سایرکس بتوانند کارخانه را متوقف کنند.
مبارزهی سابزیرو و اسکورپیون با سایرکس و همراهش آغاز میشود؛ همراهی که کسی نیست بهجز فراست (Frost)، از جنگجویان سابق لینکوئی که اکنون با شمایلی جدید به خدمت کرونیکا درآمده است و به خیال خود قصد دارد بعد از تغییرات زمان، یکبار دیگر غرور و افتخار را به قبیلهی خود بازگرداند.
سابزیرو و اسکورپیون درنهایت فراست را شکست میدهند و پس از آن بهسراغ نبرد با سایرکس میروند و موفق میشوند او را به شکلی دستکاری کنند که انسانیت خود را بازیابد. ولی در همین لحظه نوب سایبات از راه میرسد؛ برادر سابزیرو که پیش از این توسط اسکورپیون به قتل رسیده و یکبار دیگر به زندگی بازگشته بود. کرونیکا او را هم به جمع یاران خود اضافه کرده و قرار است در دوران جدید، رهبری مرگبارترین قبیلهی دنیا را به او بدهد. بعد از مبارزهی نوب سایبات با نینجاها، او هم شکست میخورد و سپس سایرکس در حالیکه کنترل مغز خود را بهدست گرفته و متوجه همهچیز شده است، تصمیم به کمک به سابزیرو و اسکورپیون برای نابود کردن خط تولید سایبورگها میگیرد. ولی ناگهان سکتور از راه میرسد و موشکی به سمت آنها پرتاب میکند که با تور مخصوص سایرکس دفع میشود.
پس از مبارزهی نینجاها با سکتور و شکست خوردن او، آنها دوباره بهسراغ تشکیلات سایبورگسازی میروند و درنهایت سایرکس با نابود کردن منبع قدرت کارخانه، باعث از کار افتادن همهی سایبورگها از جمله خودش میشود و فراست و نوب سایبات هم جسد سکتور را همراه خود به مرکز فرماندهی نیروهای کرونیکا تلهپورت میکنند. اسکورپیون و سابزیرو هم تصمیم میگیرند نزد ریدن برگردند و از انجام مأموریت خود برای او بگویند.
در همین حال در مقر کرونیکا، کینو و ارون بلک جوان از طرف گراس وظیفهی احیای سکتور و کپی کردن او را پیدا میکنند ولی شک و تردیدهایی برای همکاری با گراس و کرونیکا دارند، تا اینکه کینوی دنیای فعلی از راه میرسد و به آنها میگوید بههیچوجه نباید قید همکاری با کرونیکا را بزنند.
در سمت دیگر داستان، کوتالکان و جید بهسوی کندوی گمشدهی کیتین (Lost Hive of the Kytinn) حرکت میکنند، جایی که احتمال میرود شائوکان و گروهش در آن ساکن باشند. آنها در آنجا با جید روننت و دیوورا روبهرو میشوند و پس از شکست ایندو، به محل اقامت سربازان تارکاتان میرسند که به خدمت شائوکان درآمدهاند. جید با کالکتور مبارزه میکند و پس از پیروزی بر او، مجبور میشود با کوتالکان هم مبارزه کند، چرا که از تغییر رفتار کوتالکان و بیرحم شدن او احساس خطر کرده است. پس از آن هم شائوکان از راه میرسد و کوتالکان و جید را اسیر میکند.
سابزیرو و اسکورپیون پس از نفوذ به کارخانهی سایبورگسازی لینکوئی با فراست مواجه میشوند که به خدمت کرونیکا درآمده است
از طرف دیگر، ریدن دوباره نزد خدایان باستان میرود تا با آنها مشورت کند، ولی بعد از رسیدن به جایگاه خدایان متوجه میشود که آنجا ویران شده و چیزی باقی نمانده است. در همین حال ستریان بهسراغ او میآید و از نابودی تعادل بین نیروهای خیر و شر میگوید؛ موضوعی که ریدن تاریک با قطع کردن سر شیناک زمینهساز آن بوده است. ریدن از صحبتهای ستریان متعجب میشود، چرا که او خدای پاکدامنی است و باید شخصیتی روشن محسوب شود، ولی پس از آن مشخص میشود که ستریان اهداف مادرش را دنبال میکند که کسی نیست جز کرونیکا، محافظ زمان. کرونیکا بهعنوان مادر شیناک و ستریان، از این دو خدای باستان در نقش المانهایی برای ثبات بخشهای خیر و شر دنیا استفاده میکرده و اکنون با ناکار شدن شیناک، ستریان هم در صدد کمک به مادرش برآمده است تا شرایط به حالت قبل برگردد؛ دنیای جدیدی که ریدن در آن حضور نخواهد داشت و برای دستیابی به آن، باید نبرد عظیمی بین قلمروهای مختلف شکل بگیرد.
در همین حال کرونیکا همچنان مشغول جمعآوری نیروهای بیشتری برای خودش است و بهسراغ جکس میرود که بعد از اتفاقاتی چون روننت شدن و سپس مرگ همسرش، افسرده و بازنشسته شده است. کرونیکا موفق میشود با صحبتهای خود جکس را هم جذب تیمش کند و به او وعدهی دنیایی را میدهد که جکس و دخترش زندگی بهتری در آن خواهند داشت.
در طرف دیگر داستان و در مقر فرماندهی زمین، در حالیکه دو جانی کیج قدیم و جدید در حال جر و بحث هستند، ناگهان سر و کلهی گروه اژدهای سیاه (Black Dragon) به رهبری کینو پیدا میشود که سایبورگهای لینکوئی هم در کنارش هستند. هر دو جانی بهسراغ مبارزه با آنها میروند و دراینمیان گلولهای به کنار صورت جانی جوان اصابت میکند و اثر زخم آن روی صورت جانی فعلی هم پدیدار میشود؛ موضوعی که یکبار دیگر نشان میدهد شخصیتهای قدیم و جدید پیوند پیچیدهای با یکدیگر دارند و هر اتفاقی برای شخصیت جوانتر بیافتد، روی شخصیت فعلی هم اثر میگذارد.
نبرد ادامه پیدا میکند و جانی فعلی بهسراغ ارون بلک جوان میرود و از حضور او در تیم کینو تعجب میکند، چرا که بعدها ارون بلک به تیم کوتالکان خواهد پیوست. سپس جانی در مبارزه با او پیروز میشود و لحظاتی بعد پس از روبهرو شدن با دخترش کسی که آسیب دیده است، متوجه اسیر شدن سونیای جوان میشود و برای نجات او بهسراغ تانک عظیمی میرود که در مقر فرماندهی وجود دارد.
در حالیکه جانی همراه تانک خود موفقیتهایی بهدست میآورد، درنهایت به خاطر اصابت موشکهایی از طرف هواپیمای سکتور آسیب میبیند ولی موفق میشود با بمبگذاری در تانک، باعث نابودی این هواپیما شود. سپس به مبارزه با سکتور میپردازد و او را شکست میدهد و بعد هم بهسراغ کینوی جوان میرود و در حالیکه فاصلهی زیادی تا کشتن او ندارد، کینوی فعلی از راه میرسد و تیری به پای جانی شلیک میکند و سونیا و جانی جوان را هم گروگان میگیرد و با خود میبرد.
گراس | کرونیکا | ستریان
بعد از رفتن کینو و تیمش از منطقه، مشخص میشود که بمبی در بدن سکتور کار گذاشته شده است تا مقر فرماندهی زمین را با انفجار خود نابود کند ولی در آخرین لحظات پیش از انفجار، ریدن از راه میرسد و تیم مبارزان زمین را با نیروی مخصوص خود به محل زندگی اسکورپیون در معبد شیرایرایو تلهپورت میکند.
در سوی دیگر میدان، کیتانا بهدنبال پیدا کردن متحدانی برای مبارزه با شائوکان است و برای این کار بهسراغ شیوا میرود تا از لشکر عظیم او کمک بگیرد، ولی شیوا به این سادگی راضی به همکاری با کیتانا نیست و وقتی هم متوجه میشود که کوتالکان توسط شائوکان اسیر شده است، از همکاری با نیروهای زمین منصرف میشود. ولی پس از صحبتهای کیتانا مبنی بر اینکه او میخواهد نیروهای تارکاتان را هم جذب خود کند، شیوا به فکر فرو میرود و قول همکاری در صورت رخدادن چنین اتفاقی را میدهد.
کیتانا برای رسیدن به هدف خود، همراه لیو کنگ و کونگ لائو به پایگاه تارکاتانها میرود و برای فریب دادن آنها، خود را بهعنوان اسیری نشان میدهد که توسط دو سرباز گروگان گرفته شده است. هر سه نفر با کمک این نقشه به داخل تشکیلات دشمن میروند، ولی اسکارلت که در آنجا حضور دارد متوجه فریب آنها میشود و مبارزاتی در آنجا شکل میگیرد که به شکست اسکارلت و باراکا، رهبر تارکاتانها ختم میشود و جید هم نجات پیدا میکند. کیتانا پس از پیروزی بر باراکا از او میخواهد به نیروهای مخالف شائوکان بپیوندد، ولی او که دل خوشی از کوتالکان ندارد با این کار مخالفت میکند. کیتانا باز هم اصرار میکند و به او قول میدهد که زمینهساز اتحادی بزرگ بین تارکاتانها و کوتالکان خواهد شد و باراکا هم قبول میکند.
درنهایت لحظاتی پیش از اینکه شائوکان بتواند کوتالکان را در میدان مبارزهی بزرگ آوتورلد اعدام کند، کیتانا، لیو کنگ، کونگ لائو، جید، باراکا و تارکاتانها از راه میرسند و پس از نبردی عظیم با نیروهای شائوکان، موفق به شکست آنها میشوند. البته دراینمیان شائوکان هم کمر کوتالکان را میشکند و او را فلج میکند. اما درنهایت خودش هم توسط کیتانا شکست میخورد و کیتانا با سلاح بادبزنی مخصوصش صورت او را پاره میکند و همهچیز به سمتی میرود که کوتالکان یکبار دیگر حاکم آوتورلد شود. ولی او که دیگر سلامت قبل را ندارد و اقدامات کیتانا را هم تحسین میکند، او را بهعنوان حاکم جدید آوتورلد معرفی میکند و به این شکل، دوران جدیدی در این قلمرو آغاز میشود که در آن گروههای مختلف مثل تارکاتانها هم سهم خود را در این قلمرو خواهند داشت.
باراکا با درنظرگرفتن شرایطی حاضر میشود به تیم کیتانا بپیوندد و لشکر تارکاتانها را در اختیار او قرار دهد
در سمت دیگر ماجرا، سونیا که توسط کینو اسیر شده بود درون قفسی به هوش میآید و متوجه میشود در جایی اسیر شده است که مخصوص مبارزات زیرزمینی است. کابال جوان که او هم از گذشته به حال آمده و توسط کینو در مورد نحوهی سوختن خود در آینده فریب خورده است، برای مبارزه با سونیا وارد قفس میشود و شکست میخورد و پس از آن، کینو بهسراغ جانی کیج جوان میرود و او را درون قفس سونیا میاندازد. این دو در ابتدا از مبارزه با یکدیگر خودداری میکنند، ولی درنهایت چارهی دیگری هم ندارند و مشغول نبرد با هم میشوند تا حداقل به این شکل بتوانند زمان بیشتری را تلف کنند و دیرتر توسط کینو به قتل برسند. در همین لحظه کسی کیج و نیروهایش از راه میرسند و موفق به نجات جانی و سونیا میشوند. پس از آن هم نبرد آنها با کینو ادامه دارد و کار به جایی میرسد که کینو موفق به گروگان گرفتن جانی جوان میشود. ولی اشتباه او در اینجا است که به سونیا در مورد ارتباط بین شخصیتهای قدیم و جدید میگوید و به این موضوع اشاره میکند که اگر جانی جوان بمیرد، کسی کیج هم از صحنهی روزگار محو میشود. همین جمله جرقهای در ذهن سونیا میزند و او با تشکر از کینو بابت راهنماییاش، تیری به سمت چشم کینوی جوان که روی زمین افتاده شلیک میکند و همین گلوله عیناً اثر خود را روی چشم کینوی فعلی هم میگذارد و باعث کشته شدن او و آزادی جانی میشود.
بهنظر میرسد اوضاع در حال خوب شدن است، ولی ناگهان سر و کلهی گراس پیدا میشود و این شخصیت نامیرا و قدرتمند، یکییکی سربازان را از بین میبرد و بهسراغ کسی کیج میرود تا به نمایندگی از کرونیکا، انتقام شیناک را از او بگیرد. سونیا وارد مبارزه با او میشود و هرچند شکستش میدهد، ولی گراس باز هم از جای بلند میشود و در این لحظه کسی کیج با ماشین لیفتراکی از راه میرسد و بخش جلویی ماشین را در بدن گراس فرو میکند و او را به دیوار میدوزد و سپس بهوسیلهی نارنجکهایی، باعث انفجار او میشود. ولی حتی همهی این کارها هم باعث مرگ گراس نمیشوند و لحظاتی بعد قطعات بدن او به حرکت درمیآیند تا دوباره به یکدیگر وصل شوند و گراس از نو احیا شود. نیروهای زمین هم که توانایی مبارزه با او را ندارند، از آنجا خارج میشوند.
در همین حال، کرونیکا در مقر خود به لیو کنگ روننت از نقشههای بزرگش در ارتباط با جزیرهی شنگ سونگ و ارواح اسیرشده در آن میگوید؛ جزیرهای که نیروهای زمین هم در حال حرکت به سمت آن هستند، از جمله جکس جوان و جکی. آنها همراه کشتی عظیم خود به مقر شنگ سونگ میرسند که با حالت متروکه و اجساد پوسیدهی راهبان شائولین نشان میدهد بعد از پایان مسابقات مورتال کامبت، سالها است کسی به آنجا سری نزده است. در همین لحظه کابال و جید روننت از راه میرسند و در حالیکه کابال در مبارزه با جکس و جکی شکست میخورد، جید از قدرت ویژهی خود برای زنده کردن راهبان شائولین کمک میگیرد. دو مبارز دشمنان خود را از سر راه برمیدارند و پس از شکست دادن جید، به درون محل زندگی گورو میروند که سالها پیش در آن حضور داشت و جکس هم مدتی در آنجا زندانی شده بود. جکس و جکی در آنجا با تاج کرونیکا مواجه میشوند که در بالای چشمهی ارواح قرار گرفته و در حال جذب روحهای بیشماری است که به آن قدرتی عظیم میدهند.
در همین لحظه نوب سایبات سر میرسد و با کمک کلونهای خود مبارزهای سخت با این دو را ترتیب میدهد ولی درنهایت شکست میخورد. اما پس از آن غافلگیری بزرگ از راه میرسد که کسی نیست جز جکس دوران فعلی؛ کسی که با وعدههای فریبندهی کرونیکا بهسراغ نسخهی جوانتر خود و البته دخترش آمده است تا آنها را مجبور به عقبنشینی کند. مبارزهای بین جکس جوان و فعلی درمیگیرد که با پیروزی جکس جوان به پایان میرسد و او و جکی تاج کرونیکا را برمیدارند. پس از آن در حالیکه آنها قصد بازگشت نزد یاران خود را دارند، ستریان پدیدار میشود و از آنها میخواهد تاجی که متعلق به مادرش است را پس بدهند. با رد این درخواست، نبرد دیگری آغاز میشود و از آنجایی که جکس و جکی توانایی مقابله با خدایی مثل ستریان را ندارند، از این تاج استفاده میکنند تا قدرت بیشتری بهدست آورند. ولی ستریان با وجود شکست خود، به این سادگی تسلیم نمیشود و از قدرت عظیمش برای فرو بردن جکی درون شکافی که روی زمین ایجاد کرده است استفاده میکند. در حالیکه جکی فاصلهی زیادی تا سقوط درون شکاف ندارد، جکس مجبور میشود تاج را به ستریان تحویل دهد و او هم با کمک قدرتهای زمانی خود، شکاف را به حالت اول برمیگرداند و جکی نجات پیدا میکند و درنهایت ستریان و جکس فعلی همراه تاج ناپدید میشوند و با تقدیم آن به کرونیکا، باعث میشوند محافظ زمان به قدرتی بیش از همیشه دست پیدا کند.
درگیری جکس و جکی با نوب سایبات
در سوی دیگر میدان، اسکورپیون و سابزیرو قصد ملاقات با کارون (Kharon) را دارند؛ کسی که وظیفه دارد ارواح نفرینشده را با کمک کشتی مخصوص خود ازطریق دریای خون به ندررلم منتقل کند. اسکورپیون و سابزیرو در دورانی که روننت بودند، با کارون آشنا شدند و اکنون امید اندکی دارند که بتوانند با کمک او به ساعت شنی کرونیکا دست پیدا کنند و دنیا را نجات دهند.
دو نینجا درنهایت به محل زندگی کارون میرسند؛ جایی که ستریان هم مشغول انتقال موجودات شیطانی و سایبورگها به محل مبارزهی پایانی است. سابزیرو آنجا را ترک میکند تا آمادهی مراحل بعدی شود و اسکورپیون هم به سمت خانهی کارون میرود و در آنجا با دیوورا مواجه میشود که در حال شکنجهی کارون است. او دیوورا را در مبارزهای جانانه شکست میدهد، ولی ناگهان نسخهی جوانتر خود را در مقابلش میبیند؛ اسکورپیونی که از گذشته به حال منتقل شده است و برخلاف اسکورپیون فعلی، هنوز در آتش انتقام میسوزد و به چیزی جز نابودی دشمنانش فکر نمیکند. این دو نینجای زردپوش با یکدیگر مبارزه میکنند و درنهایت اسکورپیون فعلی، نسخهی جوان خود را شکست میدهد. بعد هم با او در مورد آیندهاش و اتفاقاتی که رخ خواهد داد، گفتوگو میکند و موفق میشود روی رفتار او تأثیر بگذارد و با کاستن از خشم و عصبانیتش، باعث پیوستن او به جبههی خود شود. ولی در همین لحظه دیوورا سر میرسد و با چنگکهایش، بدن اسکورپیون را سوراخ میکند و با اینکه اسکورپیون جوان به کمک نسخهی فعلی خود میآید و چنگکهای دیوورا را قطع میکند، ولی کار از کار گذشته است و نینجای باتجربه در آغوش نینجای جوان از دنیا میرود.
پس از آن، اسکورپیون جوان به خاطر قولی که داده است، به مقر زمینیها میرود و به آنها دست دوستی میدهد. ولی آنها تغییر جبههی اسکورپیون را باور نمیکنند و مبارزاتی بین او با سابزیرو و ریدن صورت میگیرد که به پیروزی اسکورپیون منتهی میشود. با وجود تلاشهای لیو کنگ برای صحبت با ریدن و جلب نظر او برای اعتماد به اسکورپیون، ریدن که به خاطر همراهی طولانیمدت با طلسم شیناک در حال حرکت به سمت تاریکی است، به حرفهای لیو کنگ توجه نمیکند و بهسراغ شکنجهی اسکورپیون میرود.
نبرد اسکورپیونها
لیو کنگ که پیش از این هم صحبتهایی در مورد تاریک شدن ریدن در آینده به گوشش رسیده بود، متوجه میشود که این صحبتها در حال تبدیل شدن به حقیقت هستند و به مبارزه با ریدن میپردازد ولی شکست میخورد. پس از آن ریدن در حالیکه حالت تاریکی پیدا کرده است، تصمیم به از میان برداشتن لیو کنگ میگیرد ولی ناگهان تغییری در چهرهی او دیده میشود و تصاویری در ذهنش شکل میگیرد که همهچیز را متوجه میشود؛ تصاویری از دورههای زمانی مختلف که نشان میدهند ریدن تاکنون دهها بار لیو کنگ را در زمانها و دنیاهای مختلف از بین برده و هر بار شخصیتی تاریک پیدا کرده و این بار هم قرار است تاریخ تکرار شود؛ اتفاقاتی که همهی آنها زیر سر کرونیکا بوده است و او در این مبارزات تمامنشدنی ریدن و لیو کنگ نقش داشته است. ولی همین تصاویر ذهنی باعث میشوند این دفعه ریدن از تصمیم خود صرفنظر کند و طلسم شیناک را هم کنار بگذارد تا بیش از این اسیر بخش تاریک خود نشود. پس از آن هم به حرفهای اسکورپیون ایمان میآورد ولی ناگهان کرونیکا پدیدار میشود و زمان و شخصیتهای مختلف به حالت سکون درمیآیند، همه بهجز ریدن.
ریدن از کرونیکا دلیل این نقشهها برای کشتن لیو کنگ در بازههای زمانی مختلف را میپرسد و او هم میگوید قدرت عظیم لیو کنگ و ریدن در ترکیب با یکدیگر باعث آسیب دیدن بینش زمانی کرونیکا میشود و به همین دلیل لیو کنگ باید از بین برود تا کرونیکا هم به اهدافش برسد. سپس ریدن به کرونیکا هشدار میدهد و میگوید که اینبار قضیه فرق خواهد کرد و او لیو کنگ را نخواهد کشت، ولی کرونیکا میگوید عین هم جملات را بارها و بارها در دورههای قبلی از زمان نسخههای مختلف ریدن شنیده است. بعد از آن هم لیو کنگ را همراه خود از آنجا میبرد و ریدن و اطرافیانش مجبور میشوند برای نجات او، عازم سفر به مقر کرونیکا شوند.
این سفر دریایی ازطریق کشتیهای کارون صورت میگیرد؛ کشتیهایی که تمام نیروها را با خود حمل میکنند، از ریدن و همراهانش تا کیتانا، شیوا، باراکا و لشکر تارکاتانها. ولی اوضاع به خوبی پیش نمیرود و کشتی عظیم کرونیکا از روبهرو پدیدار میشود و نبردی بزرگ بین نیروهای خیر و شر راه میافتد؛ مبارزاتی که طی آنها جکس فعلی هم به اشتباهات خود پی میبرد و یکبار دیگر به جبههی خیر میپیوندد. همچنین ریدن با گراس هم میجنگد و از آنجایی که توان کشتن او را ندارد، از لنگر و زنجیرهای مستحکم کشتی استفاده میکند و او را اسیر و درون دریای خون پرتاب میکند؛ دریایی که بهگفتهی ریدن هیچ پایانی ندارد و گراس تا ابد در آن اسیر خواهد شد. نفر بعدی فراست است و او هم مقابل ریدن شکست میخورد و از آنجایی که مشخص شده است سایبورگهای لینکوئی تحت فرمان او هستند، ریدن با قدرتهای مخصوص خود روی مغز فراست کارهایی انجام میدهد تا همهی سایبورگها متوقف شوند.
در همین حال و در مقر کرونیکا، لیو کنگ شیطانی و روننت بهسراغ لیو کنگ جوان میرود و شروع به جذب روح و قدرت او میکند و باعث از بین رفتن او میشود. پس از آن هم با قدرت عظیمی که بهدست آورده است، به کشتی کارون حمله میکند و ریدن را به مبارزه میطلبد. درنهایت ریدن موفق به شکست لیو کنگ میشود و از او میخواهد بر تاریکی خود غلبه کند، همانطور که ریدن هم این کار را انجام داد. ولی لیو کنگ روننت از ریدن میخواهد او را به قتل برساند و ریدن هم که سرنوشت مبارزات قبلی در دورههای مختلف را دیده است، از این کار خودداری میکند و بهجای آن، با کمک نیروی رعد خود بهسراغ لیو کنگ روننت میرود و خودش و لیو کنگ را به یک فرد واحد تبدیل میکند؛ موضوعی که باعث میشود لیو کنگ جوان از مرگ بازگردد و در مقر کرونیکا با نیروی جدید خود مواجه شود که ترکیبی است از رعد و آتش. سرانجام مشخص میشود که این اقدام ریدن باعث احیای لیو کنگ و تبدیل او به خدای آتش شده است و او دیگر یک انسانی فانی و معمولی نخواهد بود.
کرونیکا که هرگز پیشبینی چنین چیزی را نمیکرده، از اقدام ریدن غافلگیر شده است ولی همچنان به پیروزی امید دارد و بهسراغ ساعت شنی خود میرود. در حالیکه کشتیهای کارون به بندر میرسند، نبرد عظیمی آغاز میشود و نیروهای خیر و شر بهسراغ جنگ با یکدیگر میروند. همهچیز به نفع جبههی خیر است و با اضافه شدن لیو کنگ در قالب خدای آتش، قدرت آنها چند برابر شده است و دشمن شانس چندانی ندارد. لیو کنگ و همراهانش باقیماندهی لشکر شیاطین را هم از بین میبرند و به مقر کرونیکا میرسند. ولی در حالیکه فاصلهی چندانی تا رسیدن به ساعت شنی ندارند، ناگهان کرونیکا آخرین برگ برندهی خود را رو میکند و با عقب کشیدن زمان، باعث میشود کیتانا، کونگ لائو و سایر جنگجویان در زمان به عقب بروند و کل میدان نبرد به حالت اول برگردد. دراینمیان تنها لیو کنگ است که به خاطر قدرت خداگونهاش، تحت تأثیر زمان قرار نگرفته و سر جای خود باقی مانده است. سپس نسخههای روننت کیتانا، جید و کونگ لائو به مبارزه با او میپردازند و او هم توسط قدرت عظیمش همهی آنها را شکست میدهد و بهسراغ کرونیکا میرود. البته پیش از آن مجبور به مبارزهای سخت با ستریان میشود و او را هم پشت سر میگذارد؛ مبارزهای که ستریان در آن از تمام قدرت خود استفاده نمیکند و این موضوع بهگفتهی لیو کنگ، به خاطر عدم اطمینان قلبی ستریان بابت این ماجراها است و او با اینکه دوست دارد به مادرش کمک کند، بهعنوان خدای پاکدامنی میداند که این کار به صلاح نیست و برای همین قدرت کامل خود را به کار نمیبرد. ولی ستریان درنهایت تحت تأثیر صحبتهای کرونیکا قرار میگیرد و تصمیم میگیرد برای دفاع از مادرش یکبار دیگر به مبارزه با لیو کنگ بپردازد. او اینبار هم شکست میخورد و درنهایت خود را فدا میکند تا قدرتش در اختیار کرونیکا قرار بگیرد.
لیو کنگ با تبدیل شدن به خدای آتش با کمک ریدن، کرونیکا را از میان برمیدارد و کنترل زمان را در دست میگیرد
کرونیکا که اکنون قدرتی بیش از همیشه بهدست آورده است، زمان را دستکاری میکند و خودش و لیو کنگ را به میلیونها سال قبل و دوران پیش از تاریخ میبرد. نبرد بزرگی بین این دو شکل میگیرد و درنهایت لیو کنگ پیروز میدان میشود و با کمک قدرت آتشین خود، کرونیکا را به حالتی شیشهای و شکننده تبدیل میکند و باعث متلاشی شدن بدن او میشود. پس از آن لیو کنگ با ریدن مواجه میشود؛ ریدنی که با شمایل انسانی و بدون قدرتهای خداگونهی خود دیده میشود و به لیو کنگ خبر میدهد که اکنون او محافظ زمین شده است و شنهای زمان هم در کنترل کامل او است. لیو کنگ از این میگوید که قدرت کافی برای تغییر سرنوشت دنیا و زمان بهتنهایی را ندارد و نیاز به کمک دارد؛ کمکی که توسط کیتانا فراهم میشود و این دو درکنار یکدیگر قرار میگیرند و وظیفهی تعیین سرنوشت قلمروهای مختلف را از آغاز زمان برعهده میگیرند؛ سرنوشتی که باز هم با از راه رسیدن نیروهای خیر و شر همراه خواهد شد و هرچقدر هم لیو کنگ و کیتانا تلاش کنند، انتخاب نهایی در دست ساکنان قلمروهای مختلف خواهد بود و البته لیو کنگ و کیتانا هم برای مقابله با هر ماجرایی آمادگی خواهند داشت.
==========
داستان مجموعهی مورتال کامبت در اینجا به پایان میرسد؛ البته تا زمانیکه نسخهی جدید بازی منتشر شود و بتوانیم یک بار دیگر وارد دنیای جذاب آن شویم. بد نیست در پایان اشارهای هم به سایر آثار مرتبط با مورتال کامبت خارج از دنیای بازیهای ویدیویی داشته باشیم که خود به بخشهای مختلفی تقسیم میشود.
سه سال بعد از عرضه اولین نسخهی مورتال کامبت و موفقیت این بازی و دنبالهی آن، فیلمی براساس ماجراهای بازی ساخته شد که توسط پل اندرسون کارگردانی شده بود؛ فیلمسازی که تا آن روز کارنامه خاصی نداشت و بعدها هم نتوانست به فرد مطرحی در هالیوود تبدیل شود و بیشتر از هر چیز، به خاطر ساخت سری فیلمهای رزیدنت ایول شهرت پیدا کرد. فیلم مورتال کامبت اثر سطح پایین و بیکیفیتی بود که نقدهای تندی دریافت کرد و طرفداران هم از آن رضایت نداشتند. بااینحال به خاطر محبوبیت بالای این سری در آن دوران توانست به فروش خوبی دست پیدا کند و با وجود بودجه ۱۸ میلیون دلاری، بیش از ۱۲۰ میلیون دلار فروش داشته باشد. فیلم با وجود ضعفهای فراوان، در ایران هم به اثری محبوب تبدیل شد و بهعنوان یکی از اولین فیلمهای ساختهشده براساس بازیهای ویدیویی، سروصدای زیادی بهپا کرد و VHS آن بین طرفداران مورتال کامبت دست به دست میشد.
فیلم سینمایی مورتال کامبت
دو سال از اکران فیلم گذشته بود تا اینکه نوبت به نسخه دوم رسید. فیلمی با پسوند نابودی (Annihilation) که داستان قسمت اول را ادامه میداد و اینبار بهجای شنگ سونگ، به سراغ شائوکان رفته بود. این بار پل اندرسون از کارگردانی فیلم کنارهگیری کرده بود و این کار بر عهده جان لئونتی گذاشته شد که تا آن روز بهعنوان فیلمبردار شناخته میشد و سالها بعد به خاطر کارگردانی فیلم آنابل (Annabelle) شهرت بیشتری پیدا کرد. دومین فیلم مورتال کامبت هم کیفیت قابل قبولی نداشت و حتی نسبت به فیلم قبلی در سطح پایینتری قرار گرفت. اینبار فروش فیلم هم جالب نبود و با وجود افزایش بودجه آن به ۳۰ میلیون دلار، تنها حدود ۵۰ میلیون دلار فروخت. شکست این فیلم باعث شد ساخت سومین قسمت متوقف شود و مورتال کامبت با دنیای سینما خداحافظی کند.
سالها گذشت و با وجود انتشار اخباری در مورد ساخت فیلم جدید مورتال کامبت، خبری از آن نشد تا اینکه در سال ۲۰۱۰ فیلم کوتاهی با عنوان Rebirth توسط کوین تانچرون ساخته شد؛ فیلمی که با وجود بودجه اندک و امکانات پایین، توسط طرفداران مورتال کامبت مورد قبول واقع و سبب شد برادران وارنر به سراغ همکاری با تانچرون برود. محصول این همکاری هم سری Legacy بود که در قالب ۱۹ اپیزود کوتاه اینترنتی ساخته شد؛ مجموعهای که توانست در حد و اندازههای خود موفق ظاهر شود و با وجود بعضی ایرادات، نسبت به فیلمهای مورتال کامبت بازخورد بهتری بهدنبال داشته باشد.
سرانجام پس از سالها انتظار، فیلم سینمایی جدید مورتال کامبت وارد مراحل تولید شده است و طرفداران امیدوارند اثری خوشساخت برپایهی این مجموعه ببینند
موفقیت این سری باعث شد وارنر با تانچرون به گفتوگو بنشیند و مقدمات ساخت یک فیلم سینمایی براساس ماجراهای مورتال کامبت فراهم شود، ولی این موضوع خیلی زود منتفی شد و به جایی نرسید. مدتی بعد اخباری در مورد حضور جیمز وان کارگردان فیلمهای Insidious، Saw و The Conjuring بهعنوان تهیهکننده فیلم جدیدی از این سری منتشر شد و سرانجام ماجراهای ساخت این فیلم به نقطهای رسیده است که طرفداران مورتال کامبت میتوانند منتظر اکران آن در آینده باشند؛ فیلمی که سیمون مککوئید کارگردانی آن را برعهده دارد و مراحل فیلمبرداری خود را در استرالیا پشت سرمیگذارد تا برای اکران در تاریخ ۵ مارس ۲۰۲۱ (۱۵ اسفند ۱۳۹۹) آماده شود. در حال حاضر اطلاعات زیادی از ریبوت مورتال کامبت منتشر نشده است ولی تعدادی از بازیگران فیلم مشخص شدهاند، از جمله: هیرویوکی سانادا (اسکورپیون)، جو تسلیم (سابزیرو)، لودی لین (لیو کنگ)، تادانوبو آسانو (ریدن)، چین هان (شنگ سونگ)، جسیکا مکنامی (سونیا)، مکاد بروکس (جکس)، سیسی استرینگر (میلینا) و جاش لاوسن (کینو). هرچند بازیگران فیلم خیلی شناختهشده نیستند و کارگردان آن هم کارنامهی خاصی ندارد، ولی دوستداران این مجموعهی قدیمی امیدوار هستند بعد از سالها اثری خوشساخت و تماشایی برپایهی داستانهای آن ببینند؛ فیلمی که قرار است با درجهی سنی بزرگسال تولید شود و فیتالیتیهای معروف این مجموعه را هم در خود داشته باشد.
بهجز فیلمهای سینمایی، مورتال کامبت در زمینهی انیمیشن هم سابقهای قدیمی دارد و انیمیشنی با عنوان سفر آغاز میشود (The Journey Begins) پیش از اکران اولین فیلم منتشر شد و بعدها در سال ۱۹۹۶ هم یک سریال انیمیشنی ۱۳ قسمتی به نام محافظان قلمرو (Defenders of the Realm) از این سری پخش شد که کیفیت بالایی نداشت. همین طور سریال تلویزیونی تسخیر (Conquest) هم براساس ماجراهای این سری در سال ۱۹۹۸ به نمایش درآمد که تنها یک فصل دوام آورد و نتوانست مخاطبان زیادی را جذب کند؛ سریالی که خیلی زود به یکی از بزرگترین شکستها در دنیای مورتال کامبت تبدیل و در نقدهای مختلف بهعنوان لکه ننگی از آن یاد شد.
مورتال کامبت در دنیای کمیک هم پیشینهای قدیمی دارد و سری کمیکهای متعددی از آن عرضه شده است که بخشی از آنها توسط خود میدوی منتشر شدند و بخش دیگری در اواسط دهه ۹۰ میلادی توسط شرکت Malibu Comics تهیه شدند که داستان بازیها را به شکلی متفاوت و با تغییرات متعدد دنبال میکردند. گروه دیگری از این کمیکها هم با همکاری دی سی بهدست طرفداران رسیدند که خود به دو زیرمجموعه تقسیم میشدند؛ یکی کمیک مرتبط با بازی Mortal Kombat vs DC Universe که دو یار قدیمی مورتال کامبت هم در تولید آن نقش داشتند: جان توبایس در نقش طراح و جان فوگل هم بهعنوان نویسنده. دیگری هم چند سال بعد از آن در قالب پیشدرآمدی بر بازی مورتال کامبت X منتشر شد.
درکنار اینها، در سال ۱۹۹۶ کارتهای بازی مورتال کامبت هم توسط شرکت BradyGames عرضه شدند که شامل شخصیتهای حاضر در دو نسخه اول این سری میشدند و البته خشونت بهکار رفته در تصاویر آنها به مراتب کمتر از بازیهای این مجموعه بود.
و بالاخره به عجیبترین بخش ماجرا میرسیم که «تور زنده مورتال کامبت» نام داشت و از نمایشهایی تشکیل شده بود که در حضور بینندگان اجرا میشدند و به داستان مبارزه قهرمانان با دشمنان خود از جمله شائوکان میپرداختند؛ نمایشهایی که در ۲۰۰ شهر آمریکا به اجرا درآمدند و شامل مواردی چون نورپردازیهای خاص و صداهای از پیش ضبطشده. میشدند. این نمایشها که در سالهای ۱۹۹۵ و ۱۹۹۶ اجرا شدند، کیفیت پایینی داشتند ولی بهعلت حال و هوای متفاوت خود باعث جذب مخاطبان زیادی شدند.
در این مقاله سعی کردیم تاریخچهی یکی از تأثیرگذارترین بازیهای تاریخ را با هم مرور کنیم؛ مجموعهای که کار خود را با قدرت شروع کرد و در ادامه هم به پیشرفت خود ادامه داد. گاهی با شکست مواجه شد و حتی در دورههایی فاصلهی چندانی با نابودی نداشت، ولی باز هم مثل ققنوسی از میان آتش متولد شد و شکوه و عظمت خود را نشان داد. اثری که دنیای بازی بدون آن چیزی کم داشت و عرضهی هر نسخهی جدید آن یک اتفاق بزرگ محسوب میشود.
نظر شما در مورد مورتال کامبت چیست؟ از چه زمانی با این مجموعه آشنا شدید و چه خاطراتی با آن دارید؟ نظرات خود را با زومجی در میان بگذارید.
نظرات