چگونه هنری سیلیک در کنار تیم برتون، یکی از بهترین سبک های انیمیشن استاپ موشن را خلق کرد؟
هنری سیلیک به عنوان فیلمساز صاحبسبکی که اولین اثر پررنگ کارنامهاش یعنی The Nightmare Before Christmas به تازگی بیستوپنج سالگیاش را جشن گرفته است، جزو کارگردانهای کمترشناختهشدهی هالیوود، به حساب میآید. فردی که به زودی با اقتباس تلویزیونیِ جدید و هیجانانگیزی از بازی ترسناک و عمیق Little Nightmares، دوباره محصول جدیدی را تحویل طرفدارانش میدهد و خیلی بیشتر از آنچه که فکر میکنید، در شکل دادن به برخی از بهترین تجربههای سینمایی برخی سینماروها، نقش داشته است.
«کابوس قبل از کریسمس» (The Nightmare Before Christmas)، در زمان اکرانش از همه نظر یک اثر موفقیتآمیز به حساب میآمد. اولا این استاپ موشن جذاب، خودش یک فیلم سرگرمکننده، معنیدار و لایق تماشا بود که به شکلی شیرین و با روایت قصهی سفر پادشاه جشن هالووین به دنیا در زمان آغاز تعطیلات جشن سال نو، دربارهی بحران گیر افتادن در روزمرگیهای حوصلهسربر، ارزش رویدادهایی مثل کریسمس و صد البته شدت خطرناکی رسیدن به درک اشتباه دربارهی یک موضوع، صحبت میکرد. افزون بر آن اما فیلم، نزد منتقدان و اکثر مجامع هنری نیز با استقبالهای جدی مواجه شد. طوری که تقریبا همگان آن را اثری تاییدشده توسط مخاطبان عام و حرفهای خطاب کردند و از جهات گوناگونی، موفقیتهای بایدی را کسب کرد. ولی The Nightmare Before Christmas که تیم برتون جوان در آن زمان یکی از تهیهکنندگانش بود، جادهای را ساخت که حرکت خود هنری سیلیک و برتون در طول آن در سالهای بعدی، منجر به خلق انیمیشنهای معرکهای همچون «جیمز و هلوی غولپیکر» (James and the Giant Peach)، «عروس مرده» (Corpse Bride)، «کورالین» (Coraline) و «فرنکنوینی» (Frankenweenie) شد. مسیری که البته فیلمسازهای دیگری هم آن را ادامه دادند ولی در نهایت، به سبب خاص بودن استایل بصری و محتوای ارائهشده در آن، همچنان همین ساختههای تیم برتون و خود سیلیک، بهترین طیکنندگانش به شمار میروند. اکنون شاید بهترین راه برای رسیدن به شناختی بهتر دربارهی سیلیک و فیلم جریانسازش یا همان The Nightmare Before Christmas، گوش دادن به صحبتهای او دربارهی چگونگی ساخت این فیلم باشد. دربارهی چالشها و جذابیتهای مراحل ساخت اثری که جک اسکلینگتون، پادشاه هالووین را در دل خیلی از مردم، تبدیل به یکی از نمادهای عجیبوغریب و دوستداشتنی کریسمس و تمام جشنهای سال نو کرد.
سیلیک صحبتهایش دربارهی فیلم را با خنده، اینگونه آغاز میکند:
ما هیچ ایدهی بهتری نداشتیم. ما فقط از به سرانجام رساندن پروژهمان نمیترسیدیم. به نظر من، ما صرفا نادان و خوششانس بودیم.
همانگونه که اکثر دوستداران آثار سیلیک میدانند، این کارگردان و رهبر ساخت پروژههای بزرگ استاپ موشن سینمایی، با چنین صحبتهایی بیشتر کار پرزحمت خودش و تیمش برای خلق «کابوس قبل از کریسمس» در سال ۱۹۹۳ را در قالبی ساده، توصیف میکند. چون The Nightmare Before Christmas در زمانی ساخته شد که ایدهی خلق یک فیلم با ثبت تکتک فریمهایش و چسباندن آنها به یکدیگر، به هیچ عنوان پذیرفتهشده و حتی برای خیلیها، شناختهشده نیز نبود. به بیان بهتر، ساخت یک انیمیشن به این روش، همانقدر بیسابقه به نظر میرسید که داستان فیلم با محوریت تلاش یک موجود اسکلتی برای دزدیدن کریسمس از بابا نوئل، حداقل در نگاه نود درصد مخاطبان هنر هفتم، بیسابقه بود. هر آنچه که باشد، حالا که ۲۵ سال از اکران اثر میگذرد، بیش از هر زمان دیگری میتوان فهمید که عملکرد بیپروا و خوشبینانهی سازندگانش، تا چه اندازه لیاقت ستایش شدن دارد.
برای جستوجوی ریشهی داستان جک اسکلینگتون که میخواست معنی کریسمس را درک کند، باید به اواخر دههی هشتاد میلادی برویم. وقتی که یکی از انیمیشنسازهای دیزنی با نام تیم برتون که البته انگار شدت تاریکی و سیاهی محصولات انیمیشنیاش متناسب با داستانهای شیرین و پرمخاطب این کمپانی نبود، تبدیل به یک فیلمساز شد و داستان انیمیشن The Nightmare Before Christmas را به صورت خیلی خلاصه و در قالب یک متن چندخطی، برای خودش نوشت. سیلیک دربارهی این دستنوشته و نکاتی که دربارهی منبع الهام برتون برای نگارشش به یاد دارد، میگوید:
داستان با اقتباس از شعر معروف «شب قبل از کریسمس» (The Night Before Christmas) نوشته شده بود. تیم برتون آن را بازنویسی کرد و از دل ماجرایش، ایدهی دیگری با محوریت یک کاراکتر که شهر هالووین را اداره میکند و تصمیم به در دست گرفتن کنترل شهر کریسمس میگیرد، بیرون کشید. من از این شوکه شده بودم که داستان او، چهقدر اورجینال و به طرز خارقالعادهای خلاقانه بود.
شاید امروزه آدمهای زیادی باشند که در هر کریسمس یا جشن سال نوی کشور خودشان، از بازبینی The Nightmare Before Christmas لذت میبرند. چرا که همهی ما میدانیم این فیلم یکی از مجبوبترین فیلمهای متعلق به همین جشنهای سالانه است و در لیست تماشای همیشگی خیلیها در چنین اوقاتی از سال، قرار دارد. اما در زمان ساخت، یک انیمیشن با محوریت جشن ترسناک هالووین و موجودات وحشتناکش، مخصوصا در نگاه کمپانیهایی مثل دیزنی، به هیچ عنوان مناسب فیلم دیدنهای خانوادگی به نظر نمیآمد. در حقیقت دیزنی هیچ علاقهای به این پروژه نداشت. نتیجهی چنین تفکری هم شد آن که «کابوس قبل از کریسمس»، بودجه و حمایت استودیویی لازم برای ساختش را به دست نیاورد. فیلمی که قرار بود یک انیمیشن سیدقیقهای مخصوص کریسمس باشد و خیلی سریع، سازندگانش فهمیدند قرار نیست ساخته بشود. چند سال بعد، در زمانی که تیم برتون سوار بر امواج موفقیتهای پی در پی بود و به سبب کارگردانی Pee-wee's Big Adventure و Beetlejuice و صد البته فیلم Batman با بازی مایکل کیتون و جک نیکلسون، در تمام بدنهی سینما، طرفداران قرص و محکم خودش را داشت، ناگهان رفتار دیزنی در قبالش عوض شد. ناگهان خالقان میکی موس، نظر متفاوتی نسبت به The Nightmare Before Christmas با تهیهکنندگی او، پیدا کردند. سیلیک در این باره میگوید:
من کمکم بالا رفتن احتمال شروع پروژه را باور کردم. و از آن مهمتر، فیلم را در قالب یک اثر بلند سینمایی دیدم. چون برتون اصلا وقتی برای کارگردانی آن نداشت و من میتوانستم این اثر را در قالب تصویر بزرگتری از نظر بگذرانم. اول از همه، من از این که ما واقعا حمایت مالی و امکاناتی خوبی برای ساخت یک استاپ موشن دریافت کرده بودیم، شگفتزده شدم. این اتفاقی نبود که معمولا در سینمای هالیوود دیده شود. داستان فیلم هم به دنبال همین اتفاقات، گسترش پیدا کرد. کاراکترهایی مثل سالی و دانشمند شیطانی، در این مرحله به فیلم اضافه شدند. (آهنگساز بزرگی که پیشتر وظیفهی ساخت موسیقی متن «ادوارد دستقیچی» را به خوبی به سرانجام رسانده بود و بعد از این نیز به همکاری جدیاش با برتون ادامه داد) هم نگارش چند آهنگ برای اثر را آغاز کرد. این فوقالعاده بود.
بعد از این که تیم سازنده شوک جدی بودن شروع پروسهی ساخت فیلم مورد علاقهاش را پشت سر گذاشت، برخورد ترسناکش با کار سخت پروژه یعنی تصویرسازی موفقیتآمیز از تجسم سینمایی برتون، کلید خورد. جادهای که سیلیک باید آن را تا انتها میرفت و اولین ایستگاه حاضر در آن، ساخت شخصیت اصلی قصه یعنی جک اسکلینگتون بود.
سیلیک: برتون طرحهایی از جک کشیده بود. البته این طرحها مثل اصل داستان، در همان اواخر دههی هشتاد میلادی ترسیم شده بودند و از چهرهپردازیهای دیدهشده در سریال The Addams Family، الگو میگرفتند. طراح تولید فیلم ما، اولین مدل فیزیکی از جک را به زیبایی و با تبدیل کردن نقاشیهای دوبعدی برتون به موجودی سهبعدی ساخت. بعد از این، دیگر تمام وظیفهی ما، درک چگونگی حرکت دادن این مجسمه بود. جک ذاتا شخصیت شدیدا لاغری به حساب میآید و به همین خاطر، انیمیشنسازی استاپ موشن بر پایهی او یا به بیان آسانتر، خلق مدلی از وی که در عین وفاداری به طرح برتون، قابلیت حرکت دادن تمام اعضای بدنش برای پیشبرد مراحل تولید چنین اثری را داشته باشد، به شکل کموبیش غیرممکنی سخت بود. ما از میلههای فلزی در ساخت او استفاده کردیم. طوری که میلهها، مثل اسکلت بدن جک بودند و در زیر لباسهایش پنهان میشدند. خوشبختانه چون مخاطبان از موجودی متعلق به جشن هالووین، انتظار سیاهی و تاریکی و ترسناکی را دارند، تمام لباسهای جک هم مطلقا سیاه بودند. لباسهایی که به خوبی میلهها را میپوشاندند ولی اگر به همان شکل باقی میماندند، عملا جک را در سکانسهایی با بکگراند تصویری سیاه، غیب میکردند. به همین دلیل من خطوط راهراه سفید را به آنها اضافه کردم.
بعد از انجام این کارها، نوبتِ احساس بخشیدن به فیلم رسید. مخصوصا به جک، شخصیت اصلی.
سیلیک: به عنوان پروتاگونیست اصلی داستان، جک به مقدار زیادی از قیافهها و حالات چهره احتیاج داشت. ما تمام حالات مختلف چهرهی او را ترسیم کردیم و بعد با دست، مجسمههای تکتکشان را ساختیم. او یک دامنهی محدود و مشخص از حالات پایهای چهرهاش و همچنین قیافههای خاصتری داشت. چهرههایی که مثلا در زمانی که او با دستانش دو طرف لبش را میکشید تا چهرهای وحشتناک پیدا کند، به کار میآمدند. این چهرههای به خصوص، قسمتهای کلیدی و مهمی برای خارج کردن جک از جسم سادهاش و بردن او به سطح بالاتری از جدی گرفته شدن به عنوان یک شخصیت، محسوب میشدند.
اگر آن چهرهسازیهای به خصوص برای جک، منقلبکننده به نظر میرسیدند، سازندگان The Nightmare Before Christmas هم در مسیرشان برای تبدیل کردن رویای استاپ موشنوار تیم برتون به واقعیت، مشغول استانداردسازیهایی شدند که برای انیمیشنهای این سبک، انقلابی بودند.
سیلیک: ما میخواستیم دنیای فیلممان، به بزرگی دنیای واقعی به نظر برسد. پس از دوربینهای متحرکی استفاده کردیم که میتوانستند به صورت کامل و در طول صحنههای طراحیشده، با شخصیتها حرکت کنند. طوری که دائما به نقاط مختلفی کات نزنیم و این حس را به مخاطب ندهیم که تمام تصاویر روبهرویش، فقط حاصل فیلمبرداری از چند صحنهی ساختهشده برای حضور شخصیتها در آنها هستند. ما میخواستیم فیلممان دقیقا مثل یک لایو اکشن به نظر برسد. همچنین ما توانایی خرید نگهدارندههای فریم دیجیتالی را هم داشتیم. فکر میکیند آنها تا چند فریم را در خودشان نگه میداشتند؟ (با خنده) دو تا! با این حال، آنها به شدت آرامشبخش بودند. چون به خاطرشان تو همیشه میفهمیدی که تا کدام نقطه جلو آمدهای و در ادامهی فیلمبرداری، باید به کدام نقطه بروی. از همه مهمتر اما این بود که اگر مثلا قوزک پای یکی از عروسکها میشکست یا پاره میشد، تو میتوانستی او را به دست تیم تولید بدهی و بعد از تعمیر شدنش، مجددا فیلمبرداری را آغاز کنی. چرا که به خاطر آن دستگاهها، از آخرین فریم ثبتشده اطلاع داشتی و میدانستی که برای فریم بعدی، باید چه چیزی را ضبط کنی. میدانم که احتمالا چنین مواردی بیش از حد کوچک به نظر میرسند. ولی باور کنید در آن زمان، خیلی خیلی بزرگ بودند. در حقیقت تا قبل The Nightmare Before Christmas، هیچ انیمیشن استاپ موشنی وجود نداشت که در مراحل تولیدش، انجام چنین کاری ممکن بوده باشد.
مثل همیشه وقتی میخواهیم به گذشته نگاه کنیم و بخشی از تاریخ سینما را ورق بزنیم، کارهای پرفشار و سختی مثل ساخت The Nightmare Before Christmas، در نگاهمان شیرین و دوستداشتنی به نظر میرسند. اما سیلیک میگوید که علیرغم شیرین بودن خاطرات، مراحل ساخت اثر، ساده هم نبودهاند.
سیلیک: به خاطر برنامهریزی عالی و اجرای بسیار خوب تمام برنامهریزیها توسط گروه، پروسهی ساخت فیلم سخت اما خالی از لحظات زجرآور بود. در دل این برنامهی منظم، هر هفته باید چیز جدیدی برای پیشروی پروژه میساختیم. من نمیتوانم برایتان توصیف کنم که چهقدر این کارها جذاب و سرگرمکننده بودند. دلیل اصلی جذابیت آنها برای ما، این بود که میدانستیم تا چه اندازه جدید و متفاوت هستند. ما امیدوار به موفقیت پروژه بودیم اما اگر راستش را بخواهید، اهمیت خاصی هم به شکست یا پیروزیاش نمیدادیم. چرا که فقط از این که شانس ساخته شدنش به ما بخشیده شد، بینهایت احساس خوشحالی میکردیم.
البته امروزه ما خوب میدانیم که The Nightmare Before Christmas تا چه اندازه موفقیتآمیز بود. شور و هیجان سازندگان فیلم برای آفرینش آن، مشخصا هم با استقبال جدی تماشاگران در زمان اکران اثر از آن آن و هم با تبدیل شدن این محصول به یکی از محصولات لایق تماشا در تمام کریسمسها، کاملا نتیجه داد. داستان جک، در طول سالها تبدیل به یکی از نمادهای تازه از راه رسیدهی کریسمس شد و در همهی لیستهایی که به فیلمهای لایق تماشا و حتی بازبینی در تعطیلات سال نو میپردازند، جای گرفت. بیست و پنج سال از اکران این استاپ موشن خارقالعاده گذشت و همچنان، «کابوس قبل از کریسمس» بخش مهمی از سرگرمیهای عامه و شناختهشده برای همگان به حساب میآید. موضوعی که سیلیک با اشاره به آن، صحبتهایش را اینگونه ادامه میدهد:
جالب است که هر طور که باشد، فیلم در عین پیر شدنش هنوز در دل همه بسیاری از مخاطبان جایش را پیدا میکند. دیزنی این فیلم را به عنوان محصول استودیوی Touchstone Pictures منتشر کرد، چون احتمال میداد که به برند دوستداشتنیاش برای کودکان و خانوادهها، صدمه میزند! پانزده سال بعد از اکران فیلم اما ناگهان، آنها برای اولین بار The Nightmare Before Christmas را به عنوان محصولی از دیزنی معرفی کردند. جک اسکلینگتون، پادشاه هالووین به میکلی موس پیوست و با احترام، به خانوادهی کاراکترهای انیمیشنی دیزنی راه پیدا کرد.
بعد از بیان این جملات، هنری سیلیک با کمی مکث و صد البته لبخندی کوچک، با یک جمله مصاحبهاش را به انتها میرساند:
او (جک)، هرگز فراموش نمیشود.
نظرات