آرشیو: Half-Life؛ ماجراجویی فراموشنشدنی گوردون فریمن و دوستان
آرشیو به ایستگاه پانزدهم رسید و به رسم قسمتهای فرد، باز هم قرار است سراغ یک بازی قدیمی برویم. از آنجایی که اخیرا شرکت ولو نسخه جدیدی برای سری Half-Life معرفی کرده، چه چیزی بهتر از اینکه این قسمت از آرشیو را به این مجموعه دوستداشتنی اختصاص بدهیم که بدون اغراق، هم تاثیری فراموشنشدنی روی بازیهای شوتر اولشخص گذاشته، هم شخصیتهای بسیار محبوبی بهمان معرفی کرده و هم اینکه سالهای خیلی طولانی است که همهمان را چشم انتظار نسخه سومش نگه داشته است؛ نسخهای که مشخص هم نیست خبری از آن بشنویم یا خیر و ولو فعلا ترجیح میدهد تا بهجای کار روی آن، سراغ یک تجربه واقعیت مجازی از بازی برود! به هر حال اجازه بدهید بدون مقدمه بیشتر، سراغ Half-Life برویم و هم مروری بر روند ساخت بازیهای این سری داشته باشیم، هم نگاهی خلاصه به داستان آن بیندازیم و هم نکات جالب دیگری را که میتوان راجع به آن دانست مرور کنیم.
گیب نیوئل در سال ۱۹۸۰ وارد دانشگاه معتبر و مشهور هاروارد شد اما سه سال بعد و پیش از فارغالتحصیل شدن، در سال ۱۹۸۳ بود که از دانشگاه انصراف داد تا در شرکت مایکروسافت مشغول به کار شود. اتفاقی که نیوئل بعدها از آن دفاع کرد و گفت در چند ماه اول حضورش در مایکروسافت، چیزهای بیشتری در مقایسه با حضور سه سالهاش در دانشگاه یاد گرفته است! نیوئل ۱۳ سال آینده را در مایکروسافت فعالیت داشت و بهعنوان تهیهکننده روی Windows 1.01، 1.02 و 1.03 کار کرد. بااینحال سرنوشت نیوئل، قرار بود جای دیگری رقم بخورد و وی با الهام از مایکل ابرش، همکارش در مایکروسافت که این شرکت را برای کار کردن روی بازی Quake در استودیو اید سافتور ترک کرده بود، تصمیم مشابهی گرفت و همراهبا یکی دیگر از همکارانش به اسم مایک هرینگتون از مایکروسافت جدا شدند و شرکتی به اسم Valve را تأسیس کردند. آنها برای اولین پروژه بازیسازی خودشان، چند طراح و بازیساز را استخدام کردند و ابتدا میخواستند یک بازی شوتر اولشخص ترسناک بسازند و برای موتور این بازی هم ابرش به کمک دوستانش آمد و ولو به کمک وی توانست مجوز استفاده از موتور Quake استودیو اید سافتور را بهدست بیاورد و البته نزدیک به ۷۰ درصد از کدهای آن را تغییر داده و ویژگیهایی چون پشتیبانی از Direct3D و سیستم بهتر برای شبیهسازی انیمیشنها را به آن اضافه کرد.
دانلود ویدیو از آپارات | تماشا در یوتیوب
منابع الهام ولو برای این بازی، آثاری چون Doom و Quake از دنیای بازیهای ویدیویی و همینطور رمان The Mist استیون کینگ و اپیزود The Borderland سریال The Outer Limits بود که در این بین هری تیزلی، طراح ارشد بازی Doom را منبع الهام اصلی معرفی کرده و گفته که تیم سازنده دوست داشت تا بازی اول Valve بتواند مثل Doom بازیکنان را در موقعیتهای ترسناکی قرار بدهد. اسم اولیه که برای بازی انتخاب شد، Quiver با الهام از رمان The Mist بود که در ادامه به Half-Life تغییر یافت؛ پیشتر آریا بهپور در مقاله جداگانهای بهتر بهدلیل نامگذاری بازی به این شکل اشاره کرده اما بهطور خلاصه، Half-Life که ترجمه فارسی آن نیمهعمر است، در علم فیزیک به مدت زمانی گفته میشود که نیمی از هستههای مادهی پرتوزا به خاطر واکنشهای ماده دچار فروپاشی میشوند. در معادلات مربوطبه نیمهعمر هم از نماد لامبدا (λ) استفاده میشود که درواقع الان لوگو و نماد بازی هف-لایف هم بهحساب میآید. این نامگذاری بهنوعی هم به دردسرهای گوردون فریمن در بازی اشاره دارد و هم به جنبههای علمی آن مربوط میشود. به هر حال ولو پس از مشکلاتی در پیدا کردن ناشر، درنهایت با شرکت Sierra برای این منظور به توافق رسید و اولینبار در سال ۱۹۹۷ بود که بازی را در جریان E3 معرفی کرد و از قضا استقبال خیلی خوبی هم از نمایش بازی شد. ولو قصد داشت بازیاش را در نوامبر ۱۹۹۷ منتشر کند تا رقیبی برای بازی Quake 2 باشد اما با نزدیک شدن به این زمان، سازندگان به این نتیجه رسیدند که آنها یک سری اسلحه، محیط و ویژگیهای جالب طراحی کردهاند اما وقتی این ویژگیها کنار هم قرار میگیرند، جذابیت چندانی بهعنوان یک بازی ندارند. با اینکه اتخاذ چنین تصمیمی برای بازی اول یک شرکت و مخصوصا زمانیکه تا این اندازه نمایشهای آن مورد استقبال قرار گرفته بود سخت بهنظر میرسید، اما ولو این ریسک را پذیرفت و تصمیم گرفت تأخیر خوردن بازی را رسما اعلام کند.
ولو در جریان جلسههای متوالی، به این نتیجه رسید که یک بازی برای داشتن گیمپلی جذاب، باید سه ویژگی داشته باشد؛ اول اینکه در هر مرحله از بازی باید یک سری اتفاقات جالب رخ بدهد که بازیکن نقش آغازکننده آنها را داشته باشد و نه گذر زمان و در نتیجه ریتم بازی توسط بازیکن تعیین شود. دوم اینکه بازیکن بتواند روی محیط تاثیر داشته باشد؛ حتی اگر این تاثیر بهسادگی اضافه شدن یک لایه گرافیکی برای نشان دادن اثر گلولهها روی محیط باشد و سوم هم اینکه روند بازی، خطراتی را که پیش روی بازیکن قرار میگیرند بهنوعی به وی هشدار بدهد و با مرگ و میرهای متوالی و بدون هشدار قبلی باعث آزار وی نشود. ولو برای اجرایی کردن این ایدهها، نتوانست شخص مناسبی پیدا کند و به همین دلیل گروهی متشکل از ۶ نفر تشکیل داد و نام آن را Cabal گذاشت. این افراد بهطور متوالی در چهار روز از هفته کنار هم جمع میشدند تا روی جنبههای مختلف و بهتر کردن آنها کار کنند و نتیجه کارشان هم آماده کردن یک سند ۲۰۰ صفحهای برای ویژگیهایی که باید در طراحی بازی اعمال میشد و یک فایل ۳۰ صفحهای برای روایت داستانی بازی میشد که در زمینه داستان، مارک لیدلو، نویسنده رمانهای علمی تخیلی هم همکاری داشت. به هر حال پس از تأخیرهای متوالی، بازی یک بار دیگر در E3 1998 نمایش داده شد و خیلیها از دیدن پیشرفتهای بازی در مدت یکساله شگفتزده شدند و بازی حتی توانست جایزه بهترین نمایش نمایشگاه را هم کسب کند. پس از پشت سر گذاشتن یک دوره کرانچ که در آن تقریبا تمام اعضای ولو روی تمام کردن بازی تمرکز داشتند، درنهایت در نوامبر ۱۹۹۸ شاهد انتشار بازی بودیم تا ماجراجوییمان با دکتر گوردون فریمن دوستداشتنی رسما آغاز شود.
همه چیز از آزمایشگاه تحقیقاتی Black Mesa شروع شد؛ جایی که گوردون فریمن، فیزیکدانی که تازه درسش را تمام کرده بود، دیرتر از موعود به محل کارش میرسد و پس از پوشیدن لباس مخصوص، یک شی عجیب و غریب را برای آزمایش وارد دستگاه کرد و تحت تاثیر این کار، دستگاه منفجر و یک پرتال به بُعدی دیگه به اسم Xen باز میشود. هرچند فریمن از این انفجار جان سالم به در برد، ولی باز شدن پرتال همانا و ورود انواع موجودات فضایی خطرناک از Xen به زمین هم همانا. فریمن پس از خارج شدن از آزمایشگاه، متوجه میشود که تمام ارتباطات با دنیای بیرون قطع شده است و باید راهی برای خروج از این محیط پیدا کند؛ کاری که البته ساده هم نیست و فریمن جدا از روبهرو شدن با موجوداتی که از Xen وارد محیط آزمایشگاه شدهاند، باید با نیروهای نظامی هم که در پی حادثه به بلک مسا اعزام شدهاند مبارزه کند. به هر حال پس از رسیدن به سطح، فریمن مطلع میشود که دانشمندان Lambda Complex موفق شدهاند راهی برای بستن پرتالی که ساخته پیدا کنند و به همین دلیل تلاش میکند تا خودش را به آنها برساند و در این راه باید با چالشهای جدیدی هم روبهرو شود که شامل فعال کردن یک تست موتور راکت برای ازبینبردن موجودی عظیمجثه و همینطور پرتاب یک ماهواره میشود. پس از اینکه فریمن توسط نیروهای نظامی دستگیر و به داخل یک دستگاه فشردهکننده زباله پرتاب میشود تا بمیرد، وی موفق به فرار میشود و در بخشی قدیمی از سازمان، بقایایی قدیمی از موجودات Xen را پیدا میکند که قبل از وقوع حادثه در این محل حضور داشتهاند!
دانلود ویدیو از آپارات | تماشا در یوتیوب
نیروهای نظامی پس از اینکه متوجه میشوند قدرت مقابله با نیروهای فضایی را ندارند، تصمیم به ترک بلک مسا و بمباران آن میگیرند. فریمن اما از این حادثه هم جان سالم به در میبرد و پس از گذر از مکانهای مختلف، هر طور شده خودش را به Lambda Complex میرساند و متوجه میشود که راکت پرتابشده نتوانسته پرتال به Xen را ببندد چرا که یک موجود قدرتمند از طرف دیگر مانع از بسته شدن پرتال میشود؛ در نتیجه دانشمندان به فریمن اطلاع میدهند که تنها گزینه موجود، سفر به Xen و ازبینبردن این موجود قدرتمند است و بدین ترتیب شخصیت دوستداشتنی بازی به Xen تلپورت میشود. فریمن در دنیای Xen بقایای دانشمندانی را که قبل از وی به این جهان آمدهاند پیدا میکند و با دشمنان جدیدی مثل Gonarch مبارزه میکند و در کارخانهای که هدفش تولید سربازهای فضایی است، با پیدا کردن راهی وارد یک غار بزرگ میشود؛ غاری که در آن فریمن Nihilanth، یعنی همان موجود قدرتمندی که مانع از بسته شدن پرتال شده را پیدا میکند و پس از کشتن آن، به هدفی که میخواست میرسد. اما این، پایان کار نیست چرا که فریمن پس از مدتی توسط Gman، کاراکتر مرموز دنیای هف لایف بیدار میشود و باید پیشنهاد وی برای همکاری را قبول یا رد کند.
اما مهمتر از داستان، آنچه که باعث شد تا Half-Life به یک بازی واقعا ارزشمند تبدیل شود گیمپلی عالی آن بود. بازیکنان در بازی با کنترل گوردون فریمن که شخصیتی کاملا صامت بود و بازی هم از همواره از زاویه دید اولشخص وی روایت میشد، باید صحنههای اکشن مختلفی را پشت سر میگذاشت و حتی هر از گاهی پازلهای هوشمندانهای هم سر راه فریمن قرار میگرفتند. برای عبور از چالشهای بازی بازیکنان به سلاحهای مختلفی دسترسی داشتند که بدون شک یکی از فراموشنشدنیترین آنها دیلم مشهور بازی بود که در بسیاری از تصاویر هم در دست فریمن دیده میشود. همچنین همانطور که در داستان هم اشاره کردیم، هر از گاهی باید با موجودات بسیار قدرتمندی در بازی روبهرو شوید که راه ازبینبردن آنها معمولا در استفاده از آیتمهای محیطی نهفته است. بهعلاوه نباید از گانپلی بینقص بازی در زمان خودش هم غافل شویم که نتیجه آن، ساخته شدن یک سری ماد بسیار مشهور برای بازی بود که قطعا معروفترینِ آنها چیزی نیست جز Counter-Strike که سازندگانش با استفاده از هسته گانپلی و گیمپلی هف لایف، یک شوتر رقابتی بسیار عالی خلق کردند و بعدها نسخههای مختلفی از این بازی ساخته و منتشر شد که پرداختن به آنها خودش مقاله مجزایی را طلب میکند.
گیب نیوئل، در مصاحبهای گفته بود که انتظار اولیه ولو از فروش بازی چیزی حدود ۱۸۰ هزار نسخه در مجموع بوده است اما Half-Life پس از انتشار خیلی زود به یک موفقیت غافلگیرکننده برای سازندگانش تبدیل شد و توانست تا پایان سال ۱۹۹۸، تنها در منطقه آمریکا ۲۱۲ هزار و ۱۷۳ نسخه فروش داشته باشد و طبق آخرین آمار اعلامشده در سال ۲۰۰۸، فروش کلی بازی به ۹.۳ میلیون نسخه رسیده بود که باعث شد کتاب رکوردهای گینس گیمری (Guinness World Records: Gamer's Edition 2008) آن را بهعنوان پرفروشترین بازی شوتر اولشخص تاریخ تا سال ۲۰۰۸ معرفی کند. درکنار فروش عالی، Half-Life همچنین استقبال فوقالعاده منتقدین را هم در پی داشت و توانسته نمره ۹۶ را در متاکریتک ثبت کند. جف گرین، منتقد مشهور Computer Gaming World در آن زمان هف لایف را بهعنوان بازی معرفی کرد که نهتنها یکی از بهترینهای سال، که یکی از بهترین بازیهای تاریخ است و در بین بازیهای شوتر اولشخص تکنفره، بهترین تجربهای است که پس از نسخه اصلی Doom منتشر شده است. حتی افرادی مثل منتقد AllGame از سیستم طراحی مراحل بازی و حس درگیرکننده آنها بهعنوان یک ویژگی انقلابی نام برد که البته اغراقآمیز هم نیست و پس از هف لایف، بازیهای زیاد دیگری از سیستم طراحی مراحل این بازی الهام گرفتند.
موفقیتهای نسخه اول، کافی بودند تا هم هف لایف تبدیل به اثری کاملا معروف شود، هم ولو به اسمی شناختهشده تبدیل شود و هم اینکه این شرکت بودجه خوبی بهدست بیاورد و بتواند نسخه دوم بازی را بدون نیاز به ناشری دیگری بسازد. ۶ ماه پس از انتشار نسخه اول، ولو کار روی نسخه دوم را آغاز کرد و جالب اینکه گیب نیوئل، از تیم ۸۲ نفره ساخت بازی خواسته بود تا اثری کاملا انقلابی بسازند که بتواند لقب بهترین بازی پیسی تا آن زمان را یدک بکشد! وی برای رسیدن به این هدف هیچ محدودیت زمانی برای تیم تعیین نکرد و حتی به آنها وعده داد که به هر میزان که پول لازم باشد، در اختیارشان گذاشته میشود. سازندگان جدا از حمایتهای نیوئل، یک موتور جدید و اختصاصی به اسم Source را هم در اختیار داشتند که بهشان اجازه میداد تا بهتر از قبل ایدههایشان را اجرایی کنند. جالب است بدانید که برای بازی، ایدههای مختلفی در نظر گرفته شده بودند و برای مثال در یکی از آنها بازیکن قرار بود بین چند محیط فضایی مختلف تلپورت کند اما این ایده درنهایت رد شد چرا که در تضاد با حس پیوستگی بود که نسخه اول خیلی خوب آن را اجرا کرده بود و از بین بردنش منطقی نبود. اما Half-Life 2 یکی از عجیبترین پروسههای ساخت را در دنیای بازیهای ویدیویی پشت سر گذاشته است. بازی اولینبار در سال ۲۰۰۳ و در جریان E3 معرفی شد و جایزه بهترین بازی نمایشگاه را هم دریافت کرد. نیوئل در همان زمان ۳۰ سپتامبر ۲۰۰۳ را بهعنوان تاریخ انتشار بازی معرفی کرد اما هرچه بیشتر به این زمان نزدیک میشدیم، تیم سازنده بیشتر مطمئن میشدند که قادر نخواهند بود بازی را برای این تاریخ آماده کنند.
بااینحال از این بدتر، این بود که نیوئل و سایر اعضای ولو اطلاعات درستی هم در اختیار طرفداران قرار نمیدادند و جالب است بدانید که تأخیر خوردن بازی، در تاریخ ۲۳ سپتامبر یعنی هفت روز مانده به انتشار اعلام شد! حتی شرکت AMD رویداد ویژهای برای بازی در نظر گرفته بود که نیوئل در آن حاضر شد و پس از خواندن بیانیهای، بدون جواب دادن به سوالات طرفداران محل را ترک کرد. از آن بدتر، این بود که در ماه اکتبر کدهای سورس بازی توسط یک هکر آلمانی به اسم اکسل گمب فاش شدند و وی بعدا یک نسخه قابل بازی از هف لایف ۲ را هم فاش کرد که نشان میداد تا چه با اثری ناقص طرف هستیم. این اتفاق تاثیر بسیار بدی روی سازندگان بازی گذاشت و پروسه ساخت بازی شدیدا کُند شد. گمب بعدها با نیوئل تماس گرفت و اعلام کرد که یک طرفدار بازی است و هدفش آسیب زدن به این شرکت نبوده است؛ بااینحال نیوئل از وی برای یک مصاحبه استخدامی غیرواقعی دعوت کرد و از این طریق هویت وی لو رفت و پلیس آلمان هم وی را دستگیر کرد و به دو سال مجازات محکوم شد! به هر حال پس از کش و قوسهای فراوان، بالاخره در اکتبر ۲۰۰۴ یعنی بیش از یک سال از تاریخ انتشار اولیه اعلامشده، بازی منتشر شد و راستش را بخواهید ارزش این انتظار را هم داشت.
در آغاز بازی فریمن توسط شخصیت Gman بیدار و متوجه میشود که باز شدن پرتال به Xen، باعث جذب شدن یک امپراطوری فضایی قدرتمند به اسم Combine به زمین شده و آنها توانستهاند در هفت ساعت، زمین را تصرف و با استفاده از نیروهای قدرتمند پلیس، فضای ترسناکی در آن حاکم کنند. کمباین حتی با استفاده از تکنولوژی خاصی، قدرت تولید مثل را از انسانها گرفته است. فریمن توسط Gman وارد قطاری میشود که مقصدش شهر City 17 است؛ یعنی جایی که در آن دکتر والاس برین (Wallace Breen)، مدیر سابق بلک مسا قرارداد تسلیم شدن زمین جلوی نیروهای کمباین را امضا کرده و بهعنوان پاداش این کارش هم رهبری شهر به او واگذار شده است.
فریمن پس از رسیدن به این شهر، به نیروهای گروه مقاومت شامل Barney Calhoun، عضو سابق نیروهای امنیتی بلک مسا، دکتر الی ونس و دخترش الیکس ونس و همینطور دکتر کلِینِر (Kleiner) ملحق میشود و از آنجایی که تلپورت شدنش به Black Mesa East شکست میخورد، مجبور میشود تا به شکل پیاده مسیر را برای رسیدن به این پایگاه طی کند. فریمن خودش را به این پایگاه میرساند و پس از مدتی، Black Mesa East مورد حمله نیروهای کمباین قرار میگیرد که نتیجه آن دستگیر شدن الی و همینطور Mossman و منتقل شدنشان به زندان Nova Prospek است. فریمن که از الیکس هم جدا شده، برای رسیدن به این زندان ناچار وارد شهر مملو از زامبی Ravenholm میشود و با کمک گریگوری از آن به سلامت عبور میکند. پس از پیدا کردن دوباره الیکس و ورود به زندان، مشخص میشود که Mossman یک نفوذی از نیروهای کمباین بین اعضای گروه مقاومت است و قبل از اینکه شخصیتهای بازی بتوانند جلوی وی را بگیرند، خودش و الی را به پایگاه اصلی کمباین در شهر تلپورت میکند و وقتی که فریمن و الیکس هم سعی میکنند از تلپورتر استفاده کنند، منفجر میشود! پس از بازگشت شخصیتها به آزمایشگاه Kleiner، مشخص میشود که تحت تاثیر خراب شدن تلپورتر یک هفته زمان گذشته و پس از حمله دوباره نیروهای کمباین، این بار الیکس هم دستگیر و به پایگاه نظامی برده میشود. فریمن در تلاش برای رسیدن به این پایگاه با شرایطی روبهرو میشود که همه اسلحههایش از بین میروند و فقط یک Gravity Gun برای وی میماند که البته قویتر از قبل شده است. فریمن خودش را به پایگاه نظامی میرساند اما قبل از اینکه بتواند کاری انجام بدهد، دستگیر و به جایی منتقل میشود که والاس برین، Mossman، الی و الیکس هم حضور دارند. برین از اهدافش برای آزار دادن هرچه بیشتر انسانها صحبت میکند و Mossman که این صحبتها را خلاف وعدههای قبلی برین به خودش میداند، عصبانی میشود و شخصیتهای بازی را آزاد میکند و فریمن هم قبل از اینکه برین بتواند ازطریق پرتال فرار کند، با استفاده از Gravity Gun پرتال را از بین میبرد. درست وقتی که همه چیز تمامشده به نظر میرسد و البته پایگاه نظامی کمباین در آستانه انفجار قرار میگیرد، زمان متوقف میشود و Gman با ظاهر شدنش از فریمن بابت کارهایی که انجام داده تشکر میکند!
محله گاردین از Half-Life 2 بهعنوان بهترین بازی دهه یاد کرد
هرچند نسخه دوم هف لایف پروسه ساخت عجیب و سختی را پشت سر گذاشت، ولی سازندگان موفق شدند تا حد زیادی بازی را با آن کیفیتی که انتظارش میرفت منتشر کنند؛ به طوریکه این نسخه از بازی هم موفق شده نمره متای عالی ۹۶ را به ثبت برساند و بازی حتی به پنجمین اثری تبدیل شد که موفق شده بودند از مجله Edge نمره کامل را دریافت کنند و حتی Maximum PC، با درنظرگرفتن نمره ۱۱ از ۱۰ برای آن، هف لایف ۲ را بهترین بازی تاریخ معرفی کرد! پیشرفتهایی که ولو با حفظ ویژگیهای مثبت نسخه قبلی در بازی اعمال کرده بود، جذابیت زیادی به گیمپلی هف لایف ۲ بخشید و برای مثال تنوع بالاتر دشمنان در این نسخه، مبارزات بازی را متنوعتر از قبل کرده بود و حتی اضافه شدن Gravity Gun به بازی هم یکی از دلایل دیگری بود که جذابیت عجیبی به گیمپلی و مخصوصا حل پازلهای بازی میبخشید و البته نباید از فیزیک طبیعیتر بازی هم غافل شویم. کیفیت بالای بازی و استقبال منتقدین از آن باعث شدند تا این نسخه هم فروش بسیار خوبی داشته باشد و طبق آخرین آمار اعلامشده در سال ۲۰۱۱، فروش جهانی بازی ۱۲ میلیون نسخه بوده است. هف لایف 2 همچنین در سال انتشارش، ۳۴ جایزه بهترینِ سال را از رسانههای مختلف دریافت کرد و حتی بعدها مجله گاردین از آن بهعنوان بهترین بازی دهه یاد کرد.
در پی موفقیتهای نسخه دوم، ولو هم به ساخت بازیهای بیشتری از سری هف لایف اشتیاق نشان داد و البته همانطور که نیوئل هم در آن زمان اعلام کرد، قصد نداشت تا برای بازی جدیدی از مجموعه طرفداران را ۶ سال منتظر نگه دارد! تصمیم ولو برای ادامه مجموعه ساخت محتویاتی مثل بستههای الحاقی بود که اولین آنها، دو سال بعد از انتشار نسخه اصلی یعنی در سال ۲۰۱۶ و با نام Episode 1 منتشر شد. در این بازی شاهد هستیم که در جریان صحنه پایانی هف لایف ۲، چند Vortigaunt (وُرتیگان) ظاهر میشوند و جدا از نجات دادن الیکس از انفجار قریبالوقوع پایگاه، بین Gman و فریمن هم قرار میگیرند و فریمن را به جایی امن تلپورت میکنند. پس از اینکه D0G، ربات دوستداشتنی الیکس فریمن را از بین زبالهها نجات میدهد، این شخصیت و الیکس دوباره همدیگر را پیدا میکنند و پس از برقرار کردن ارتباط با الی و دکتر کلینر، متوجه میشوند که هسته پایگاه نظامی کمباین بهزودی منفجر میشود و کل شهر City 17 را نابود میکند. در نتیجه الیکس و فریمن دوباره وارد پایگاه شده و جلوی انفجار را میگیرند. الیکس متوجه میشود که هدف کمباین از منفجر کردن پایگاه، ارسال یک پیام به جهان اصلی نیروهای کمباین است و موفق میشود که یک کپی از این پیام را دانلود کند و البته پیامی از طرف Mossman هم پیدا میکند و همراهبا فریمن، سوار یک قطار میشوند تا قبل از انفجار نهایی پایگاه از آن فرار کنند. بااینحال قطار از مسیر خارج و این دو ادامه مسیر را پیاده طی میکنند که نتیجه آن روبهرو شدن با تعداد زیادی دشمن است. به هر حال الیکس و فریمن پس از مدتی با Barney Calhoun روبهرو میشوند که سعی دارد ازطریق قطاری انسانهای بیگناه را از شهر خارج کند و شخصیتهای بازی هم فرار این افراد را پوشش میدهند و پس از آن خودشان هم سوار یک قطار دیگر میشوند تا از شهر خارج شوند؛ بااینحال درنهایت پایگاه نظامی کمباین منفجر، پیامی که مدنظر بود منتقل و قطار هم تحت تاثیر شدت این انفجار از مسیر خارج میشود.
با اینکه اپیزود وان تجربه قابل قبولی بود، اما خب با دو نسخه اصلی هف لایف هم فاصله داشت و به همین دلیل نمره متای آن هم ۸۷ شد و اصلیترین انتقادی که از بازی میشد، به مدت زمان کوتاه آن اشاره داشت که به عقیده برخی از منتقدین، قیمت بازی را توجیه نمیکرد. البته نکته دیگر هم نبود ویژگی جدید خاصی در بازی بود که برای مثال منتقد Game Revolution آن را اصلیترین ایراد این نسخه میدانست. طبق اعلام ولو، تا پایان سال ۲۰۰۸ یک میلیون و چهارصد هزار نسخه از اپیزود وان به فروش رفته است.
درنهایت، آخرین نسخهی منتشر شده از سری هف لایف تا به امروز به سال ۲۰۰۸ و Half-Life 2: Episode Two مربوط میشود. بازی که ساخت آن همزمان با اپیزود اول و توسط تیمی به رهبری دیوید اسپیرر آغاز شده بود و ولو تصمیم داشت تا بازی را همزمان با پیسی، برای کنسولها هم منتشر کند. روند توسعه نسخههای پیسی و ایکسباکس 360 بازی توسط ولو صورت میگرفت و وظیفه ساخت نسخه پلیاستیشن 3 هم به یکی از استودیوهای الکترونیک آرتز واگذار شده بود که نتیجه آن هم درنهایت تأخیر خوردن این نسخه بود. این اپیزود در مقایسه با اپیزود اول، ویژگیهای جدید بیشتری داشت و مثلا شاهد دشمنان جدیدی به اسم هانتر بودیم و حتی بازی از حیث بصری هم پیشرفتهایی کرده بود. داستان بازی پس از خارج شدن الیکس و فریمن از بقایای قطاری که در قسمت قبل شاهدش بودیم شروع میشود و آنها متوجه میشوند که انفجار پایگاه نظامی، باعث به وجود اومدن یک پورتال جدید شده تا نیروهای کمباین بیشتری ازطریق آن به زمین بیایند و نیروهای مقاومت را از بین ببرند. شخصیتهای بازی پس از رسیدن به یک برج، موفق میشوند با دکتر ونس و کلینر ارتباط برقرار کنند و متوجه میشوند که گروه مقاومت میتواند با استفاده از فایلی که الیکس در قسمت قبل دانلود کرد، پرتال را ببندد. درحالیکه شخصیتهای بازی در تلاش برای رسیدن به پایگاه White Forest گروه مقاومت هستند، الیکس در یه معدن و در نتیجه حمله نیروهای کمباین بهشدت زخمی میشود و درنهایت یک ورتیگان با استفاده از آیتمهایی که فریمن پیدا میکند، موفق میشود الیکس را از مرگ نجات بدهد. شخصیتهای بازی پس از این اتفاق خودشان را به پایگاه وایت فورست میرسانند؛ جایی گروه مقاومت در تلاش است تا با استفاده از فایلی که الیکس دانلود کرده و همینطور راکتی که فریمن در نسخه اول پرتاب کرده بود، پرتال را ببندد. البته شرایط باز هم خوب پیش نمیرود و نیروهای کمباین به وایت فورست حمله میکنند؛ پس از این حمله الیکس از پیام Mossman که در پایگاه نظامی پیدا کرده بود صحبت میکند که در آن، این شخصیت از یک کشتی به اسم Borealis صحبت میکند. همینطور در این بخش از بازی متوجه میشویم که Gman شخصیتی است که نمونه آزمایشی نسخه اول را در اختیار فریمن قرار داده تا با وارد کردن آن در دستگاه، همه وقایع بازی شکل بگیرند.
به هر حال پس از کش و قوسهای مختلف و حمله دوباره نیروهای کمباین به وایت فورست، درنهایت گروه مقاومت موفق میشود با پرتاب یک راکت پرتال را ببندد و شخصیتهای بازی پس از آن به سمت یک هلیکوپتر حرکت میکنند تا با استفاده از آن از این محیط فرار کنند. بااینحال بازماندههای نیروهای فضایی دوباره به آنها حمله میکنند و زمانیکه الی تلاش میکند تا فریمن و دخترش را نجات بدهد، به دست یکی از این دشمنان کشته میشود و الیکس هم بهلطف کمک رباتش میتواند از مرگ نجات پیدا کند. درنهایت بازی درحالیکه الیکس جسد پدرش را در آغوش گرفته به پایان میرسد.
اپیزود دوم هف لایف 2، با استقبال بهتری نسبت به اپیزود اول روبهرو شد و نمره متای ۹۰ برای آن ثبت شد. هرچند باز هم انتقادهایی از مدت زمان کوتاه گیمپلی بازی میشد، اما بسیاری از منتقدین از موارد جدیدی که ولو در این بازی ارائه کرده بود استقبال کردند. بااینحال موردی که همیشه در رابطه با اپیزود دوم گفته میشود، این است که پایانبندی بازی به شکل یک کلیفهنگر است و بهنظر میرسد که قرار است شاهد ادامه این داستان باشیم؛ اتفاقی که هنوز هم با گذشت بیش از یک دهه از انتشار بازی، اتفاق نیوفتاده و طرفداران در تمام این سالها، بیصبرانه منتظر Half Life 3 بودهاند و با هر شایعهای که پیرامون آن منتشر شده، شگفتزده و بعد با تکذیب رسمی ولو ناامید شدهاند! البته روزنه امیدی هرچند کوچک برای طرفداران، این است که ولو پس از معرفی Half-Life: Alyx اعلام کرد که این بازی واقعیت مجازی آغازی دوباره برای بازیهای بیشتر از این سری خواهد بود؛ پس میتوانیم کماکان امیدوار باشیم که روزی، بتوانیم هف لایف ۳ را هم تجربه کنیم! به هر حال اگر به هر دلیلی تا به امروز موفق به تجربه هف لایف نشدهاید، پیشنهاد میکنم با رفتن به سراغ مجموعه Orange Box که شامل تمام نسخههای بازی در کنار دیگر آثار ارزشمند ولو مثل Portal میشود، لذت بازی کردن یکی از مجموعههای بسیار ارزشمند تاریخ بازیهای ویدیویی را بچشید.
حال نوبت شما است تا اگر خاطرهای با سری هف لایف دارید، آن را با زومجی و کاربرانش به اشتراک بگذارید.
نظرات