مصاحبه متی دیوپ پیرامون فیلم Atlantics
متی دیوپ، بازیگر و کارگردان ۳۷ سالهٔ فرانسوی و فرزند واسیس دیوپ، موزیسین معروف سنگالی-فرانسوی است که آهنگهای وی را میتوان در ژانرهای فولکلور، پاپ و جز دستهبندی کرد؛ کریستین براسارد، مادر متی دیوپ نیز دستی در هنر داشته است و بهخریدوفروش آثار هنری مشغول بود و دخترعموی جبرئیل دواپ مامتی، بازیگر، کارگردان، سخنور، آهنگساز و شاعر معروف سنگالی است و درمجموع متی دیوپ در خانوادهای هنری و نسبتاً معروف بزرگ شد و تأثیرات این همزیستی در کارنامهٔ کاری وی مشهود است. باوجودآنکه از دریچهٔ استانداردهای جشنوارهٔ فیلم کن، متی دیاپ فیلمسازی نوپا محسوب میشود و بهصورت رسمی اولین فیلم وی همین فیلم Atlantics (آتلانتیک) است، اما نباید کارنامهٔ کاری متی جوان را تنها در ساخت همین فیلم خلاصه کرد و وی نزدیک به یک دهه است که در سینما حضور دارد و با ایفای نقش شخصیت جوزفین در فیلم 35 Shots of Rum (سیوپنج پیک رام) کلر دنی، هنرپیشه، کارگردان و فیلمنامهنویس معروف سینمای فرانسه، نام خود را بر سر زبانها انداخت و بعد هم در فیلم Simon Killer (شمعون قاتل) آنتونیو کمپس و فیلم Hermia and Helena (هرمیا و هلنا) ماتیاس پینیرو نقشهایی را ایفا کرد و در فرانسه بیشتر خود را بهعنوان بازیگر جا انداخته بود تا اینکه کمکم روی بهساخت فیلمهای کوتاه و البته مستند میآورد و آثار وی در جشنوارههای مربوطبهآثار مستند بهنمایش درمیآمدند و معروفترین مستند این کارگردان نیز فیلم ۴۵ دقیقهای A Thousand Suns (هزاران خورشید) بود. سرانجام دیاپ در سال ۲۰۰۹ فیلم کوتاه «آتلانتیک» را ساخت که عنوان اولین فیلم سینمایی رسمی وی نیز از همان فیلم کوتاه گرفته شده است.
ساخت مستند «هزاران خورشید» نگاهها را بهسوی متی دیوپ جلب کرد و این مستند را میتوان بهنوعی شجرهنامهٔ هنری خانوادگی دیوپ دانست و البته ادای دینی از سوی متی دیوپ، به جبرئیل دیوپ مامتی، کارگردان درام Touki Bouki (توکی بوکی)؛ در فیلم «توکی بوکی» که محصول سال ۱۹۷۲ بود و این فیلم در فهرست صد فیلم برتر غیرانگلیسیزبان تاریخ سینما قرار دارد، ماگای نیانگ نقش شخصیت اصلی داستان را ایفا میکرد و متی دیوپ در مستند خود از همین بازیگر استفاده کرد و درواقع در این مستند، شاهد زندگی کنونی ماگای نیانگ بودیم.
متی دیوپ در سال ۲۰۱۹، فیلم تحسینشدهٔ «آتلانتیک» را ساخت؛ فیلمی شاعرانه که داستان آن در سواحل داکار در ساحل اقیانوس اطلس روایت میشود. در این مکان برج مدرنی در حال ساخت است و کارگرهای ساختمانی این برج چند ماه حقوقی دریافت نکردهاند و پس از تلاشی نافرجام برای گرفتن حقوق خود از مدیر این برج، در تصمیمی ناگهانی و برای رسیدن بهآیندهای بهتر تصمیم میگیرند شبانه از راه دریا از کشور فرار کنند، اما ماجراجویی آنها بههمین سادگیها پیش نمیرود و سرنوشت تلخی برای آنها رقم میخورد. از طرفی شخصیت آدا در فیلم معرفی میشود که عاشق پسری با نام سلیمان شده است و سلیمان نیز یکی از کسانی است که سوار کشتی شده و رؤیای کوچ بهاسپانیا را داشت، اما این دختر باید بهاجبار با مردی دیگر با نام عمر ازدواج کند که عمر خانوادهای ثروتمند دارد و خانوادهٔ آدا، قول دخترشان را بهاین خانواده دادهاند. شبی سلیمان بههمراه همکاران و دوستانش، شهر داکار را ازطریق راه دریایی و بهامید آیندهای بهتر، ترک میکند. چند روز بعد در مراسم ازدواج آدا، آتشسوزی در اتاق عروس و داماد اتفاق میافتد و تخت آنها بیهیچ دلیلی منطقی، آتش میگیرد و این مراسم بهم میخورد و بعد از آن ماجرا کمکم اتفاقات عجیبی روی میدهد. دراینمیان هم آدا خبردار میشود که سلیمان بهشهر بازگشته است؛ در این فیلم بازیگرانی چون ماما سانه، آمادو امبو، ابراهیم ترائوره و نیکول سوگو حضور دارند و بهایفای نقش پرداختهاند. فیلم Atlantics در بخش رقابتی جشنواره کن 2019 (Cannes 2019) حضور داشت و موفق بهدریافت جایزه بزرگ این جشنواره نیز شد؛ این فیلم با فیلمهایی چون The Dead Don't Die (مردگان نمیمیرند) جیم جارموش، Young Ahmed (احمد جوان)، ژان پیر و لوک داردن، Pain and Glory (رنج و افتخار) پدرو آلمودوار و A Hidden Life (یک زندگی پنهان) ترنس مالیک، رقابت داشت و درنهایت جایزه بزرگ را بهدست آورد.
مصاحبه زیر را اریک هاینز، در طول برگزاری جشنوارهٔ فیلم کن سال ۲۰۱۹ با متی دیوپ و در رابطه با فیلم «آتلانتیک» انجام داده است که در ادامه شما را دعوت بههمراهی و مطالعه میکنیم.
این مصاحبه ممکن است بخشهایی از داستان فیلم « آتلانتیک» را فاش سازد
اریک هاینز: فیلم کوتاه «آتلانتیک» شما بهگونهای بود که تصور نمیکردم درنهایت اولین ساختهٔ بلند سینماییتان چنین فیلمی از کار دربیاید. فیلم جدید را نمیتوان در دستهٔ مستند قرار داد و اِلمانهای ژانری نیز در این فیلم بهشکلی است که در کارهای پیشین شما ندیده بودم؛ مشتاقم بدانم چطور بهچنین نتیجهای دست پیدا کردید.
در فیلم کوتاه «آتلانتیک»، بُعد خیال وجود داشت، اما بهصورتی مینیمال و محدود؛ آن فیلم کوتاه بهنوعی یک داستان فراواقعی داشت. پس از ساخت آن فیلم بود که تحتتأثیر اتفاقات بهار سنگالی که تقریباً شش ماه بعد از بهار عربی رخ داد، قرار گرفتم. میدانستم که میخواهم فیلمی با اشارات غیرمستقیم (گوست فیلم) در مورد موقعیت مهاجرت بسازم، ولی اتفاقات بهار داکاری بهمن چشماندازی مهم برای ساخت فیلم سینمایی «آتلانتیک» داد. لازم بود ازطریق این بخش نوی نگاهم، از این نسل گمشده سخن بگویم. تصور داشتم جوانانی که در خیابان میدیدم که درگیر میشدند و در اجتماعات حضور داشتند، درواقع جایگزین تمام آن پسرانی شدهاند که [در دریا] ناپدید شدند. احساس میکردم ارتباطی نامرئی میان این دو نسل وجود دارد و آن پسرانی که داکار را بهمقصد اسپانیا ترک کردند، همانهایی که از پس این کار برنیامدند و در دریا کشته شدند، بخشی از زندگی را با خود بردند و همچنین آنهایی که در سال ۲۰۱۲ در خیابانها فریاد اعتراض سرمیدادند و خواستار تغییری بودند که از فقدانی که دچارش شده بودند، نشأت میگرفت. بهتصویر کشیدن این دو بخش، این دو لحظهٔ حساس داکار، سنگال، که با یکدیگر بهنوعی همزیستی داشتند، موضوعی بود که توجه من را بهخود جلب کرد.دوست دارم فیلمهایم کاملاً در زمان حال باشد تا اینکه دایرهوار گذشته و آینده را سیر کند. میتوانستم فیلمنامهای بنویسم که اتفاقات در سال ۲۰۰۶ روایت شوند، فیلمی با اشارهای غیرمستقیم که مرد جوانی ناگهان در آن ناپدید میشود و هیچکس هم نمیداند چه اتفاقی افتاده است و بعد هم شخصیتها مثل ارواح بازمیگردند، اما بیشتر علاقمند بهدنبال کردن نشانههای دورهٔ زمانی حال بودم و البته بسیار علاقمند بهدنبال کردن قوانینی بودم که مربوطبهرابطهٔ این زن جوان میشد. عرف چنین است که وقتی اولین فیلم بلند خود را میسازید، هرچند کم، ولی تا اندازهای داستان خود را چاشنی کار کرده و روایت میکنید؛ در مورد دوران نوجوانی خود صحبت میکنید. بعدتر متوجه شدم خلق این شخصیت آدا راهی بود برای زیستن در جای نوجوان آفریقایی که من شانس چنین زندگی کردنی را نداشتم. دوران نوجوانی من در شهر پاریس گذشت، در محیطی کاملاً سفیدپوستانه که البته مشکلی نداشت، ولی فکر میکنم تمام آن دورانی که من بهعنوان یک دختر چندنژادی در سنگال نبودم و در آنجا زندگی نکردم، لازم بود پیدایشان کنم. من ارتباط بسیار محکم و نزدیکی با شخصیت دارم؛ من این شخصیت را بهوجود آوردم و خلق کردم و این موضوع بهمعنای واقعی برای من زندگی در دنیایی موازی بود.
اریک هاینز: اشارهای که بهاین موضوع داشتید سبب شد بخواهم بار دیگر بهگفتهٔ پیشین شما در مورد زمان کاملاً حال بازگردم. بهنظر میرسد این موضوع بهخلق شخصیتی مربوط میشود که زندگی موازی با زندگی شما دارد و ازطریق این شخصیت که تا اندازهای میتوان گفت حسی فراتر از زنده بودن میدهد، بهشما اجازهٔ بودن میدهد. و با قرار دادن اتفاقات فیلم در زمان حال، بجای همان سال ۲۰۰۶ که خودتان گفتید ممکن بود در آن زمان روایت شود، بازیگران را در موقعیتی قرار دادید که درواقع نقش اشخاصی را ایفا کنند که در همان دورانی که این بازیگران حضور دارند، حضور دارند و باتوجهبهعقیدهای که در مورد یک گوست استوری (Ghost Story) دارید، بازیگران تحت تسخیر تجاربی که خودشان بهدست آوردهاند، زندگی خودشان و درک خودشان از این شرایط قرار میگیرند که این موضوع بهخلق زمان کاملاً حال کمک میکند.
بله، بهعنوان مثال میدانید که فیلم کوتاه «آتلانتیک» را بیشتر میتوان در دستهٔ مستند قرار داد؛ مرد جوانی که سرین صدایش میکردند، با من در مورد این سفر از داکار بهاسپانیا که بههمراه دو دوست خود عازمش شد، سخن گفت و ایدهٔ آن واقعاً جالب و مورد توجه بود. زمانی بود که رسانههای جمعی درحال تغییر دادن زندگی واقعی بسیاری از مردم بودند. اما شخصیتهای فیلم بلند، ارتباط مستقیمی با آن پسران نداشتند (پسران گمشده در دریا)؛ لازم بود همواره بازیگران را در مورد موقعیت اقتصادی و پسزمینهٔ اجتماعی شخصیتها، آگاه کنم. در دیسکو بود که بازیگر شخصیت دیور، پیشخدمت بار را پیدا کردم و کار وی نیز همان پیشخدمتی بود. بازیگر شخصیت سلیمان را نیز در محل ساختوسازی پیدا کردم، کسی که عاشق شخصیت آدا بود. میخواستم بازیگران، شخصیتها را از من بهتر بشناسند. تقریباً هفت ماه طول کشید تا بازیگر شخصیت آدا را پیدا کنم و وقتی او را پیدا کردم، کاری نمیکرد. آدا هجده سالش بود، بهمدرسه نرفته بود و دختری بود که در خانه آشپزی میکرد و ظرفها را میشست، اما وی توانست ازپس تبدیلشدن بهشخصیت آدا بربیاد و فکر میکنم این موضوع واقعاً تأثیر زیادی روی زندگی او داشت. میتوانست بهمدرسه بازگردد یا کاری گیر بیاورد – وی بهنحوی زندگی میکرد که میتوان آن را نسخهٔ مسخشده و تغییرشکلیافتهٔ شخصیت آدا خواند. وقتی او را دیدم، قرار بود با کسی ازدواج کند.
اریک هاینز: تصمیمی از پیش گرفتهشده؟
نه، ولی هنوز هم ایدهٔ ازدواج بهعنوان یک برنامه وجود دارد و قرار هم نیست من قضاوتی داشته باشم، اما خب منظورم این است...
اریک هاینز: جالب است، چون از طرفی میدانم که این بازیگران تجربهٔ کمتری نسبت بهشما دارند که خود بهعنوان بازیگر در سینما کار را آغاز کردید، بااینحال این اشخاص آشنایی بیشتری با محیط و بومگاه خود نسبت بهشما دارند. تصور میکنم این موضوع که آنها را بیشتر بهسمتی راهنمایی میکردید که بیشتر خودشان باشند تا سمتی که خود برای آنها پیش از ملاقات با این بازیگران برای ایفای نقش شخصیتها در ذهن خود متصور بودید، کاری دشوار بوده باشد.
این تجربه را با کلر (دنی) داشتم؛ جنبهٔ عالی و جادویی این موضوع، پیدا کردن شخص درست است. بااطلاع از این موضوع که او شخص درست را برای ایفای نقش انتخاب کرده است، متوجه شدم بیشتر بخش کار واقعاً آن چیزی نبود که کلر روی صحنه خلقکنندهٔ آن باشد و انتخاب شخص درست، اصلیترین موضوع است. باید بگویم واقعاً بهآنچه بازیگر روی صحنه میگوید تا من متوجه شوم ربطی ندارد. بُعدی فرای اینهاست. فکر میکنم هنر انتخاب بازیگران و پیدا کردن بازیگرِ درست، امری بسیار اسرارآمیز است. این کار همچون پیدا کردن شخصی است که درواقع همان شخصیتی باشد که شما بهوجودش آورده باشید. شخصیت از قوهٔ تخیل شما بیرون میآید، اما ناگهان مجبور میشوید بهآن هستی و وجودیت ببخشید و این شخصیت ذهنی شما در جایی در شهر حضور دارد و دیگر نمیدانید چه پیش خواهد آمد. نمیدانم که این اتفاق در زندگی شما هم افتاده است یا نه، اینکه زمانی شخصی را ملاقات میکنید و ناگهان چنین حسی بهشما دست بدهد که آیا واقعاً این برخورد تصادفی بوده است؟ فکر میکنم انتخاب بازیگر، امری بسیار عجیب و اسرارآمیز است.
اریک هاینز: البته همین رازآلودی کاری است که شما در نیم ساعت اول فیلم انجام دادید، معرفی شخصیتهای جدید و همچنین اِلمانی ماوراالطبيعه. بااینوجود این موارد بهداستان لحنی دراماتیک نمیدهند؛ اینطور بهنظر میرسد که انگار از بافت فیلم بهوجود میآیند. روی کاغذ تغییر نگرشی مهم را شاهد هستیم، اما شما بهخوبی و بسیار مطمئن و بادقت فراوان از پس این کار برآمدهاید.
این یکی از لحظاتی بود که واقعاً من را هیجانزده کرد؛ فکر میکنم که این تغییرات و جابهجاییها را واقعاً دوست دارم. برای تبدیل کردن این داستان بهفیلم، حقیقتاً هیجانزده بودم، دیدن اینکه واقعیت زیر نگاه من تغییر میکند. همیشه زیباشناسی جنها در فرهنگ اسلامی من را اغوا میکرد و البته این گفتهٔ افسانهای که آنها بهساعتی عروج کردند. دوست دارم پویایی میان ذات و طبیعت را نشان دهم و گیرایی و جاذبهٔ این اتفاق را روی شخص و مردم احساس کنم. میتوانم مثالهای زیاد و عجیبی را نام ببرم، ولی دوست دارم بهفیلم Picnic at Hanging Rock (پیکنیک در هنگینگ راک) اشاره کنم. عاشق صحنهای هستم که دختران از سنگها بالا میروند و در آن صحنه میتوان جاذبه و گیرایی سنگ را احساس کرد. موضوع دیگری که دوست دارم آن را بهتصویر بکشم، بازخورد فیزیکی به چیزهایی نامرئی است، مثل خلسه؛ آن زبان بدن و حسگرایی را دوست دارم. بههمین دلیل هم است که نسبت بهآثار کلر دنی حساس هستم. بهعنوان تماشاچی، از جذبشدن بهصحنه، خیلی خوشم میآید. احتمالاً این موضوع ارتباط زیادی بهپیوند من با موسیقی دارد. اولین آرزویی که داشتم این بود که موسیقیدان بشوم؛ وقتی نوجوان بودم ساز میزدم و بیسیست (نوازندهٔ گیتار باس) شده بودم.
اریک هاینز: یکی با چیرهشدن بر شخصی، شخص دیگری را تسخیر میکند که بعد تبدیل بهمیزبانی برای چیز دیگری میشود؛ این اتفاقی است که برای شخصیتها و البته فیلم شما میافتد.
همانطور که پیشتر اشاره کردم، تسخیر ابتدایی جایی است که این پسران قبل از سوارشدن بهقایق جان خود را از دست دادهاند. آنها قایقی میگیرند و ازپیشتر و در جان و روان خود، بهمقصد رسیدهاند.
گفتنی است سرویس استریم نتفلیکس (Netflix)، حق پخش جهانی فیلم Atlantics بهکارگردانی خریداری کرده بود و قرارداد بهامضاءرسیده بهگونهای بود که سرویس استریم نتفلیکس پخش جهانی فیلم Atlantics را در سراسر جهان بهجز کشورهای چین، لوکزامبورگ، سوئیس، روسیه و فرانسه، بر عهده داشت.
نظرات