تاریخچه مراسم اسکار و مرور نکات جالب برندگان قبلی بهترین فیلم تاریخ آکادمی
اسکار بهعنوانِ مراسمی که آکادمی عدهی زیادی از بازیگران، کارگردانان، نویسندگان و در کل تمام افرادِ درگیرِ ساختِ فیلم در صنعتِ سینما را دور هم جمع میکند، یکی از مهمترین مراسمهای اهدای جوایزِ سالانه و عامهپسندترین مراسمِ سینمایی سال است. اما در آستانه اسکار ۲۰۲۰، بیایید ببینیم منظور از آکادمی چه هست؟ منظور از آکادمی، آکادمی علوم و هنرهای تصاویرِ متحرک است که مرکز اصلیاش در بورلی هیلزِ ایالتِ کالیفرنیا قرار دارد. کسی که ایدهی تأسیسِ آکادمی را مطرح کرد، آقای لوییس بی. مهیر، یکی از موسسانِ استودیوی مترو گلدن مهیر در سالِ ۱۹۲۴ بود؛ استودیوی امجیام تحت مدیریتِ این مرد به باپرستیژترین استودیوی صنعتِ فیلمسازی تبدیل شده بود. گرچه امروزه از مراسم اسکار بهعنوان مراسمی برای تجلیل از سینماگران شناخته میشود، اما جالب است بدانید که لوییس بی. مهیر این مراسم را با هدفِ کم و بیش شرورانهای راهاندازی کرد. ماجرا از این قرار است که در سالهای آغازینِ تولدِ صنعتِ سینما، سازوکارِ فیلمسازی با چیزی که امروزه شاهدش هستیم فرق میکرد. سیستمِ کاری استودیوها به این شکل بود که هر استودیو گروهِ فیلمسازِ خودش را داشت. مثلا یک کارگردانِ صاحبسبک فقط برای یک استودیو فیلم میساخت و یک سوپراستار فقط برای کار کردن در فیلمهای یک استودیو قرارداد داشت. به عبارتِ دیگر، عواملِ ساختِ فیلمها از جمله داراییهای استودیوها بودند. اما از اواخرِ دههی ۲۰، اوضاع کمکم با تشکیلِ اتحادیههای کارگرانِ ساختِ استودیو در هالیوود تغییر کرد. چیزی که باعثِ بیقراری و عصبانیتِ لوییس بی. مهیر شد. این اتحادیهها شاملِ قراردادهای گرانقیمتِ کارگر میشدند که فیلمسازی را از لحاظ مالی برای استودیوهای فیلمسازی توجیه نمیکردند. لوییس بی. مهیر مخصوصا از این ناراحت بود که او میخواست از طراحانِ دکورِ امجیام برای ساختنِ خانهی ساحلیاش در سانتامونیکا استفاده کند، اما بهدلیلِ قرارداد اتحادیهای که بهتازگی امضا کرده بود، پروژهی خارجیاش خیلی گرانقیمت از آب در میآمد. مهیر این مشکل را با استخدام هنرمندانِ ماهرِ استودیو و استفاده از کارگرانِ ارزانقیمتِ خارجِ از استودیو حل کرد. اما این ماجرا چشمانِ مهیر را به سوی خطری که تهدیدش میکرد باز کرد؛ او به این نتیجه رسید که حالا که کارگران اتحادیه تشکیل دادهاند، احتمالا کارگردانان، بازیگران و نویسندگان هم دست به کار خواهند شد و در این زمینه به آنها خواهد پیوست. او باید به راهی برای پیشگیری فکر میکرد.
در نتیجه، مهیر و چندتا از دوستانش، آکادمی علوم و هنرهای تصاویرِ متحرک را در سال ۱۹۲۷ تأسیس کرد. آنها با این کار امیدوار بودند که این سازمان جلوی اتحادیهسازیهای بیشتر در هالیوود را بگیرد و اگر قرار است اتحادیهای هم وجود داشته باشد، خود بهعنوانِ یکی از موسسانش، کنترلِ آن را در دست داشته باشد. مهیر نمیدانست جلوی موجِ اتحادیهسازی در هالیوود را بگیرد، ولی میتوانست با پیشدستی، خود به رییسِ اتحادیه تبدیل شود. مهیر با ۳۶ بازیگر، کارگردان، نویسنده، تکنسین و تهیهکننده در یک هتلِ خوشگل دیدن کرد و به آنها گفت که اگر به عضویتِ آکادمی دربیایند، شرایطِ کاریشان بهبود پیدا خواهد کرد و جزیی از سازمانِ نخبههای سینما خواهند بود. هالیوودیها که نمیخواستند چنین فرصتی را از دست بدهند، به عضویتِ آکادمی در آمدند؛ در بینِ آنها داگلاس فِربنکس هم حضور داشت؛ این بازیگر، نویسنده، کارگردان و تهیهکننده که به بازیاش در فیلمهای صامتِ شمشیرزنی مثل «دزد بغداد»، «رابین هود» و «نشانِ زورو» مشهور بود، مجری اولین مراسم اسکار در سال ۱۹۲۹ بود و همراهبا همسرش مری پیکفورد، در دورانِ اوجشان بهعنوان «پادشاه هالیوود» و «عزیزِ آمریکا» شناخته میشدند. خلاصه اینکه بخشِ اهدای جوایزِ آکادمی که امروزه هر سال در سراسرِ دنیا در جلوی تلویزیون جشن گرفته میشود، نه یکی از اولین اهدافِ این سازمان، بلکه چیزی بود که بعدا به فکرشان خطور کرد. گرچه افرادِ زیادی از صنعتِ فیلمسازی به عضویتِ آکادمی در میآمدند، اما این سازمان رویدادهای اندکی را برای مشروع کردنِ آنها یا به نمایش گذاشتنِ استعدادهای هالیوود برنامهریزی میکرد. به این ترتیب، اولین مراسمِ اسکار که حکمِ بزرگداشتِ فیلمهای عرضه شده بین اول آگِست ۱۹۲۷ تا سی و یکم ژوئیه ۱۹۲۸ را داشت، در هتلِ روزولتِ هالیوود در سال ۱۹۲۹ برگزار شد. این مراسم با حضور ۲۵۰ نفر زن و مرد خوشپوش و بدون هرگونه سروصدای رسانهای برگزار شد. ما میدانیم که آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک بهعنوان وسیلهای برای مهار کردنِ موجِ اتحادیهسازیها در هالیوود از سوی استودیوها صورت گرفت تا آنها بتوانند به کنترل کردنِ کارمندانشان ادامه بدهند، اما مراسم اهدای جوایز چظور؟ هدفِ واقعی برگزاری آن چه چیزی بود؟ اسکات آیمن، نویسندهی کتابِ زندگینامهای لوییس بی. مهیر از زبانِ او فلسفهی مراسم اهدای جوایز را اینگونه توصیف میکند: «من متوجه شدم که بهترین راه برای کنترل کردنِ فیلمسازان آویزان کردن مدال از آنهاست... اگر بهشان جام و جایزه میدادم، آنها خودشان را برای تهیه کردن چیزی که میخواستم میکُشتند. به خاطر همین جوایز آکادمی را درست کردم».
اما اولین مراسمِ اسکار در مقایسه با اسکارهای امروزی حکم یک جشن تولد در مقایسه با کنسرتهای گروه وان دایرکشن را داشت. برخلافِ الان که مراسمِ اصلی با فرشِ قرمز قبل و رقص و شام بعد از آن و تحلیلهای رسانهها حدود سه-چهار ساعتی طول میکشد، سروته اولین مراسمِ اسکار در عرض ۱۵ دقیقه هم آمد. آن زمان برخلافِ الان، مثلا یک بازیگر میتوانست در یک شاخه، چند اسکار ببرد. مثلا اِمیل جنینگز به خاطر بازی در «راهی که همه میروند» (The Way of All Flesh) و «آخرین دستور» (The Last Command)، برنده دو اسکار بهترین بازیگر مرد شد. «بالها» (Wings) به کارگردانی ویلیام ولمن، برنده بهترین فیلم اولین مراسم جوایز آکادمی شد. اما یکی از نکاتِ جالبِ پیرامونِ جوایز آکادمی این است که اسم «اُسکار» چرا و چگونه برای آن انتخاب شده است. تئوریهای مختلفی دربارهی این موضوع وجود دارند که هیچکدامشان بهطور صد درصد ثابت نشدهاند. تنها چیزی که تاریخنگاران از آن اطمینان دارند این است که این اسم در سال ۱۹۳۹ برای خطاب کردن مجسمههای آکادمی انتخاب شد. اولین و پُرطرفدارترین تئوری میگوید که این اسم توسط مارگارت هِریک، منشی اجرایی آکادمی انتخاب شده است؛ وقتی او برای اولینبار این جایزه را در سال ۱۹۳۱ میبیند، یاد پسرعمویش که اسکار پیرس نام داشته و به «عمو اُسکار» شناخته میشده میافتد. ظاهرا در همین زمان، سیدنی اسکولسکی، ستوننویسِ روزنامههای هالیوودی هم آنجا حضور داشته است؛ اسکولسکی بعدا در مقالهای که در شانزدهم مارس ۱۹۳۴ دربارهی ششمین مراسم جوایز آکادمی در آن سال نوشته بود، در اینباره مینویسد که «کارمندان هم مشتاقانه مجسمهی مشهورشان را اسکار خطاب کردند». اما خودِ اسکولسکی ادعا میکند که او مسئولِ انتخاب این اسم است؛ او میگوید بعد از اینکه از نوشتن متوالی «مجسمهی طلایی آکادمی» در ستونهایش خسته میشود، سر خود شروع به خطاب کردنِ این مجسمه به یک اسمِ مختصرتر میکند. درنهایت، بتی دیویس، یکی از افسانهایترین بازیگرانِ زن تاریخ هالیوود که در سال ۱۹۴۱، رئیسِ آکادمی بود ادعا کرد که او اسم اسکار را برای مجسمه انتخاب کرده است؛ چرا که پشتِ آدمکِ مجسمه او را به یاد پشتِ شوهرش، هر وقت که از حمام بیرون میآمده میانداخته. دیویس در آن زمان با موزیسینی به اسم هارمن اُسکار نلسون جونیور ازدواج کرده بود. اما پیش از ماجرای اسم، آکادمی نمیدانست که باید چه جور جایزهای را برای تشکر از برندگان در نظر بگیرد؛ گزینهها از لوح افتخار شروع شده بود و به طومار رسیده بود که سِدریک گیبونز که در آن زمان کارگردانِ هنری استودیوی امجیام بود، مجسمهی فعلی را طراحی کرد؛ تصویر باشکوهی از یک شوالیهی ایستاده که شمشیرش را در یک حلقه فیلم فرو کرده بود؛ حلقه فیلمی با پنج سوراخ که نمایندهی پنج شاخهی اصلی جوایزِ آکادمی در آن زمان بودند که حالا افزایش پیدا کردهاند.
مجسمهها از جنس برنز با لایهی طلای ۲۴ عیار هستند. در جریان جنگ جهانی دوم، از آنجایی که مواد لازم بهدلیل کمبود فلز در دسترش نبود، مجسمهها به مدتِ سه سال با استفاده از گچ ساخته میشدند که باعث میشد مجسمهها خیلی سبک و شکننده باشند. برندگان اسکار بعد از جنگ میتوانستد بیایند و اسکارهای گچیشان را با اسکارهای برنزی عوض کنند. همچنین قبلا آکادمی صبحِ فردای مراسم، اسکارِ برندگان را جمع میکرد تا اسمشان را روی آنها حکاکی کند؛ پروسهای که برندگان را یک هفتهای از اسکار نازنینشان دور میکرد. اما از سال ۲۰۰۹ به بعد، برندگان اسکار در همان شبِ برگزاری مراسم، در حاشیهی مراسم رقصِ رسمی فرماندار که بعد از اهدای جوایز برگزار میشود میتوانند در صف بیاستند و حکاکی شدنِ اسمشان روی مجسمهشان را تماشا کنند. این در حالی است که آکادمی سابقهی اهدای اسکارهای ویژه هم دارد. مثلا آکادمی در سال ۱۹۳۸ به مناسبت اکرانِ فیلم «سفیدبرفی»، اسکار ویژهای را به والت دیزنی اهدا کرد که شامل یک مجسمهی بزرگ بهعلاوهی هفت مجسمهی کوچک در کنارش بود. یا اینکه اِدگار برگن، عروسکگردانی بود که یک عروسکِ چوبی به اسم چارلی مککارتی داشت. بنابراین وقتی برگن در سال ۱۹۳۷، در دورانِ اوجِ محبوبیتش به سر میبرد، به خاطر خلقِ کاراکتر چارلی مککارتی اسکار افتخاری دریافت کرد، آکادمی بهجای یک اسکار معمولی، یک اسکار چوبی که دهانش مثل عروسک حرکت میکرد به او هدیه کرد. همچنین بازیگرانِ کودک که برندهی اسکار میشدند، مجسمههایی با سایزِ کوچک دریافت میکردند. تا اینکه بالاخره آکادمی بیخیال این اسکارهای ویژه شد و تصمیم گرفت همه را به یک چشم ببیند. شاید به خاطر اینکه این جور کارها، به دردِ مراسمی که سال به سال باپرستیژتر و قلنبهسلنبهتر میشد نمیخورد. یا شاید هم خودِ مجسمههای معمولی اسکار آنقدر ویژه شدند که دیگر ویژهتر از این نمیشد. مراسمی که با ۲۷۰ عضو شروع شده بود، حالا بیش از ۷ هزار عضو دارد و نهتنها الهامبخش مراسمهای اهدای جوایز دیگری مثل تونی، گرمی، اِمی و گیم اواردز بوده است، بلکه در تاثیرگذاری روی آیندهی صنعتِ فیلمسازی رودست ندارد و نقشِ جمعبندی تمامِ مراسمهای جوایزِ چند ماه آخرِ سال را ایفا میکند. اگرچه فیلم «بالها» عموما بهعنوان اولین برندهی بهترین فیلم اسکار شناخته میشود، اما باید بدانید که اولین مراسمِ اسکار دو فیلم را بهعنوان بهترین فیلم انتخاب کرد؛ یک فیلم به خاطر کیفیتِ فنیاش انتخاب میشد و دیگری در شاخهی «بهترین فیلم منحصربهفرد و هنری» از لحاظِ مولفههای کیفیتِ هنریاش انتخاب میشد. بنابراین در حالی «بالها» جایزهی بهترین پروداکشن را بُرد که جایزهی بهترین فیلم هنری به فیلمِ آلمانی «طلوع» (Sunrise) رسید؛ این جایزه گرچه فقط یک سال دوام آورد، اما نشان میدهد که بزرگترین درگیری اسکار از همان ابتدا وجود داشته است؛ این جایزه نشاندهندهی تنشی است که همواره در قلبِ مراسم اسکار بینِ تجلیل کردن از فیلمهای عامهپسند و تجاری که از لحاظ فنی قوی هستند و تجلیل کردن از فیلمهایی مثل «طلوع» با ظاهرِ اروپاییشان که در گیشه شکست میخورند احساس میشود و در طول این ۹۰ سال دوام آورده است.
در جریان جنگ جهانی دوم، از آنجایی که مواد لازم بهدلیل کمبود فلز در دسترش نبود، مجسمههای اسکار به مدتِ سه سال با استفاده از گچ ساخته میشدند
یکی دیگر از فاکتورهایی که اولین جوایز آکادمی را بهعنوان لحظهی پایانِ یک دوران و آغاز یک دوران جدید معرفی میکند این است که تمام فیلمهایی که بین اول آگِست ۱۹۲۷ تا اول آگست ۱۹۲۸ در یک سینما در لس آنجلس نمایش داده شده بودند واجدِ شرایطِ نامزد شدن بودند؛ همه به جز یک فیلم: «خوانندهی جاز» (The Jazz Singer) بهعنوان اولین فیلمِ صدادارِ سینما به خاطر ماهیتِ صدادارش از مسابقه کنار گذاشته شد. این آخرین باری نبود که آکادمی سعی کرد با نادیده گرفتنِ فیلمهای نوآورانه، جلوی پیشرفتِ صنعتی و هنری سینما را بگیرد. بااینحال، برادران وارنر بهعنوان تولید کنندهی این فیلم برای تسلی خاطر هم که شده، یک اسکار افتخاری دریافت کرد؛ حرکتی که آکادمی در سالهای بعدی از آن بهعنوان ترفندی برای به دست آوردنِ دل افراد و حوزههایی که در رقابتِ اصلی اسکار جایی ندارند استفاده میکند. آکادمی برای دومین سالِ مراسم (۱۹۲۸-۱۹۲۹) تصمیم گرفت تا نامِ برندهها را (منهای مطبوعات) از قبل اعلام نکند. همچنین از سال بعد، تمام اعضای آکادمی قابلیتِ شرکت در رایگیری انتخاب برندگان را به دست آوردند؛ از آنجایی که برندگانِ سال قبل شباهتِ نزدیکی به فیلمهای تهیهشده توسط موسسان و کمیتهی رایدهندگان آکادمی را داشتند، جنجالِ زیادی سر این موضوع به راه افتاد. در مراسم سال ۱۹۳۰-۱۹۳۱، جایزهی بهترین فیلمنامه به دو بخش تقسیم شد تا فیلمنامههای اقتباسی جداگانه مورد رایگیری قرار بگیرند. مراسمِ سال ۱۹۳۶، اولین مراسمی بود که شاملِ شاخهی بهترین بازیگر زن مکمل و بهترین بازیگر مرد مکمل میشد و شاخهی بهترین جلوههای ویژه هم در مراسم سال ۱۹۳۹ به مراسم اضافه شد. آکادمی در سال ۱۹۳۷، جایزه اسکار یادبود ایروینگ جی. تالبرگ را معرفی کرد؛ ایروینگ جی. تالبرگ، تهیهکنندهی استودیوی امجیام بود که گرچه در سن ۳۷ سالگی، در جوانی درگذشت، ولی نقشِ پُررنگی در تولیداتِ باشخصیتِ این استودیو داشت. این جایزه به تهیهکنندگانی که کارنامهی کاریشان بهطور مداوم بازتابدهندهی فیلمهای باکیفیت است اهدا میشود. آلفرد هیچکاک، استیون اسپیلبرگ، بیلی وایلدر، جرج لوکاس، فرانسیس فورد کاپولا و کتلین کندی از جمله برندگانِ این جایزه هستند. در زمینهی فیلمها هم باید گفت که «سیمارون» (Cimarron)، محصولِ سال ۱۹۳۱ تا زمانِ «با گرگها میرقصد» در سال ۱۹۹۰، تنها وسترنی بود که برنده اسکار بهترین فیلم شده بود؛ اتفاقی که باتوجهبه ماهیتِ ژانرِ وسترن بهعنوانِ ژانرِ معرفِ هالیوودِ کلاسیک عجیب است. فیلم «گرند هُتل» (Grand Hotel)، برنده بهترین فیلم اسکار ۱۹۳۲ بهعنوانِ یک ملودرامِ پُرستاره، به اولین فیلمی که گردآورندهی تمامِ عناصرِ محبوبِ آکادمی که ما امروز بهعنوانِ فیلمهای اسکارپسند میشناسیم تبدیل شد.
جان فورد، اولین اسکار از چهار اسکار بهترین کارگردانیاش را در سال ۱۹۳۵ برای فیلم «خبرچین» (The Informer) برنده شد. این فیلم پیرامونِ جنگ استقلال ایرلند در دههی ۱۹۲۰ اتفاق میافتد. اینکه فورد اولین اسکارش را نه برای وسترنهای باشکوهی که نامش با آنها گره خورده، بلکه برای فیلمی با درونمایهی اجتماعی برنده میشود، یکی از ویژگیهای اعصابخردکنِ آشنای رایدهندگانِ اسکار است که از آن زمان تاکنون تغییر نکرده است. در جریان اولین دههی برگزاری اسکار، دو مراسم در جایگاه منحصربهفردی قرار میگیرند. در سال ۱۹۳۴، «یک شب اتفاق افتاد» (It Happened One Night)، ساختهی فرانک کاپرا به اولین فیلمی که برندهی هر پنجِ شاخهی اصلی بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن و بهترین فیلمنامه شد تبدیل شد؛ رکوردی که به مدتِ ۴۰ سال در اختیارِ این فیلم باقی ماند. پنج سال بعد در سال ۱۹۳۹، «بر باد رفته» موفق به برنده شدن هشت اسکار بهعلاوهی اسکار افتخاری برای تهیهکنندهاش دیوید اُ. سلزنیک و کارگردان هنریاش ویلیام کمرون منزیز شد. اما کلارک گیبل، اسکار بهترین بازیگر مرد را به رابرت دونات برای فیلم «خداحافظ آقای چیبس» باخت و باعث شد تا «بر باد رفته» نتواند رکوردِ «یک شب اتفاق افتاد» را بشکند. چیزی که موفقیتِ «بر باد رفته» را شگفتانگیزتر میکند رقبای آن در شاخهی بهترین فیلم هستند که از کُمدی «نینوتچکا» (Ninotchka) با فیلمنامهای از بیلی وایلدر شروع میشدند و تا «دلیجان» که جان وین را به یک ستاره تبدیل کرد و یکی از بزرگترین فانتزیهای سینما یعنی «جادوگر اُز» ادامه داشتند. تازه «منشی همهکارهی او» (His Girl Friday)، شاهکارِ کمدی اسکروبالِ هاوارد هاکس هم توسط آکادمی نادیده گرفته شد و به جمعِ نامزدها راه پیدا نکرد. هرکدام از این فیلمها در هر سال دیگری لیاقتِ اسکار بهترین فیلم را داشتند؛ همه فیلمهایی هستند که به اعتقاد عدهای از تحلیلگران، در گذرِ زمان بهتر از «بر باد رفته» دوام آوردهاند. ولی نکته این است که «بر باد رفته» بهعنوان یک درامِ رومانتیکِ تاریخی با پروداکشن و لباسهای پُرزرق و برقش و کمپینِ تبلیغاتی گرانقیمتش، یکی از همان فیلمهایی است که آکادمی بارها و بارها نشان داده است که فیلمهای محبوبش هستند و خیلی از نتایجِ مراسمهایش را قابلپیشبینی و تکراری کرده است. برنده اسکار ۱۹۴۰، «ربکا» (Rebecca)، ساختهی آلفرد هیچکاک بود. اولین فیلمی که هیچکاک در هالیوود کارگردانی کرد در حالی برنده بهترین فیلم شد که جایزهی بهترین کارگردانی به جان فورد برای فیلم «خوشههای خشم» (The Grapes of Wrath) رسید.
اسکار بهترین فیلم ۱۹۴۱ به «درهی من چقدر سرسبز است» (How Green Was My Valley)، ساختهی جان فورد رسید. جان فورد به دومین کارگردانی که سه جایزه بهترین کارگردانی برنده شده («خبرچین» و «خوشههای خشم») تبدیل شد. او یازده سال بعد چهارمین اسکار بهترین کارگردانیاش را برای «مرد ساکت» (The Quiet Man) در سال ۱۹۵۲ برنده شد؛ نتیجه رکوردی است که هیچ کارگردان دیگری تکرارش نکرده است. «دره من چقدر سرسبز است» همچنین بهعنوانِ فیلمی که با کنار زدنِ «همشهری کین»، فیلمی که عموما بهعنوانِ بزرگترین فیلمِ تاریخ سینما شناخته میشود، برنده جایزه بهترین فیلم شد؛ یک نمونه از اینکه آکادمی مهارتِ خوبی در تشخیص اینکه کدام فیلم، تاثیرِ گستردهتری روی آینده صنعت خواهد گذاشت ندارد. «دره من چقدر سرسبز بود» همچنین تنها فیلمِ جان فورد است که جایزه بهترین فیلم اسکار را برنده شده است. اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۴۲ به «خانم مینیور» (Mrs. Miniver) به کارگردانی ویلیام وایلر رسید. این فیلم اولین فیلمی بود که پنج نامزدی بازیگری در اسکار به دست آورد و به اولین فیلم از دو فیلمِ برندهی بهترین فیلم تبدیل شد که در هر چهار شاخه بهترین بازیگری نامزد شده است؛ دیگری «از اینجا تا ابدیت» (۱۹۵۳) است. «خانم مینیور» جایزهی تمامِ شاخههای نامزدشده از جمله بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه را منهای بهترین بازیگری مردِ نقش اصلی و مکمل برنده شد. اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۴۳ به «کازابلانکا» (Casablanca)، شاهکارِ عاشقانهی مایکل کرتیس رسید. وقتی نام این فیلم بهعنوان برنده اعلام شد، جک لی. وارنر، رئیس برادران وارنر جلوتر از هال بی. والیس، تهیهکنندهی واقعی فیلم روی استیج رفت و جایزه را قبول کرد. والیس که از این کار خشمگین شده بود، هیچوقت وارنر را نبخشید و او که بهعنوان «اعجوبه» در استودیو شناخته میشد، خیلی زود برادران وارنر را ترک کرد. همچنین جالب است بدانید که جولیوس جی. اِپستین و فیلیپ جی. اِپستین که جایزه بهترین فیلمنامه را برنده شدند، به اولین دوقلوهای برندهی اسکار تبدیل شدند. کمدی موزیکالِ «به راه خود میروم» (Going My Way)، ساختهی لئو مککری، جایزهی اصلی اسکار ۱۹۴۴ را به چنگ آورد. «به راه خود میروم» اولین فیلمی بود همزمان برنده بهترین فیلم و بهترین ترانه شد. بری فیتزجرالد برای این فیلم همزمان نامزد بهترین بازیگر مردِ نقش اصلی و بهترین بازیگر مرد نقش مکمل برای یک نقشآفرینی یکسان و برای یک فیلمِ یکسان شد. او اسکار بهترین نقش مکمل را برنده شد، اما بهترین نقش اصلی را به همبازیاش بینک کروسبی باخت (این اتفاق دیگر بهدلیل قوانینِ جدید آکادمی امکانپذیر نیست). فیتزجرالد یکی از کسانی بود که بهدلیل کمبودِ فلز در دورانِ جنگ، اسکار گچی دریافت کرد و چند هفته بعد، سرِ مجسمهاش را در حین تمرینِ ضرباتِ گلف شکست.
اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۴۵ به «تعطیلی از دسترفته» (The Lost Weekend) به کارگردانی بیلی وایلدر رسید. تنها فیلمی که همزمان جایزه بهترین فیلم اسکار و جایزه بزرگِ فستیوال کن را برنده شده است. «مارتی» (۱۹۵۵) نیز هر دوی بهترین فیلم و نخل طلا را برنده شده است. اما نکته این است که در سال ۱۹۵۵، نخل طلا جای جایزه بزرگِ فستیوال کن را بهعنوان مهمترین جایزه این فستیوال گرفت. اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۴۶ به «بهترین سالهای زندگیمان» (The Best Years of Our Lives) تعلق گرفت که به تلاشِ سه سرباز جنگ جهانی دوم برای وفق پیدا کردن با زندگی عادی پس از بازگشت به خانه میپردازد. «بهترین سالهای زندگیمان» اولین فیلمی بود که جایزه بهترین فیلم اسکار، بفتا و گلدن گلوب را برنده شد. هارولد راسل به اولین بازیگرِ مردی که دو اسکار برای یک نقشِ یکسان برنده شده است تبدیل شد. ماجرا این است که هیئتِ فرمانداران آکادمی که فکر میکردند او شانس بالایی برای برنده شدن ندارد، یک اسکار افتخاری به خاطر «آوردن امیدواری و شجاعت برای کهنهسربازان جنگ ازطریقِ نقشآفرینی»اش اهدا کردند. کمی بعد در جریان مراسم اصلی، او جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل را نیز برنده شد. اسکار بهترین فیلم ۱۹۴۷ به «قراردادِ شرافتمدانه» (Gentleman's Agreement) رسید. اِلا کازان با وجود برنده شدن اسکار بهترین کارگردانی، بعدا در مصاحبهای اعلام کرد که هرگز علاقهای به این فیلم نداشته و احساس میکرد که این فیلم از شور و شوقِ لازم از سمتِ او بهره نمیبرد. در سال ۱۹۴۸، «هملت» (Hamlet)، ساختهی لورنس اُلیور بهعنوانِ بهترین فیلم اسکار انتخاب شد. «هملت» به اولین فیلم بریتانیایی یا غیرآمریکایی تاریخ اسکار تبدیل شد که جایزه اصلی آکادمی را برنده شده است. لورنس اُلیور با این فیلم به اولین کارگردانی که خودش را به اسکار بهترین بازیگرِ نقش اصلی رسانده تبدیل شد. روبرتو بنینی در «زندگی زیبا است» (۱۹۹۷) تنها بازیگر دیگری است که به چنین دستاوردی رسیده است. جایزه بهترین فیلم اسکار ۱۹۴۹ به «تمام مردانِ پادشاه» (All the King's Men) رسید. «تمام مردان پادشاه» تا زمان «گلادیاتور» در سال ۲۰۰۰، به مدتِ پنجاه سال تنها برندهی بهترین فیلم اسکار بود که همزمان برنده بهترین کارگردانی یا بهترین نویسندگی نشده بود. اسکارِ بهترین فیلمِ ۱۹۵۰ به «همهچیز درباره ایو» (All About Eve ) تعلق پیدا کرد. این فیلم رکوردِ بیشترین تعداد نامزدی بازیگران زن برای یک فیلم را با چهار نامزدی در اختیار دارد: آن بکستر و بت دیویس برای بهترین بازیگر نقش اصلی و سلست هولم و تلما ریتر برای بهترین بازیگر نقش مکمل. این فیلم همچنین با چهارده نامزدی، همراهبا «تایتانیک» (۱۹۹۷) و «لالالند» (۲۰۱۶)، رکورددار بیشترین نامزدی تاریخِ اسکار است. همچنین این فیلم اولین برنده بهترین فیلم است که همزمان برنده بهترین طراحی لباس و بهترین صداگذاری شده است. «یک آمریکایی در پاریس» (An American in Paris)، اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۵۱ را برنده شد. این فیلم دوازده سال بعد از «بر باد رفته»، در آن زمان دومین فیلمِ رنگی برنده بهترین فیلم اسکار بود. بین سالهای ۱۹۲۷ تا ۱۹۶۱ فقط هفت فیلمِ رنگی برنده بهترین فیلم شدند. اما از «آپارتمان» در سال ۱۹۶۰ تاکنون، فقط دو فیلمِ سیاه و سفید («فهرست شیندلر» و «آرتیست») برنده بهترین فیلم شدهاند. «یک آمریکایی در پاریس» تنها فیلم موزیکالِ تاریخ آکادمی است که همزمان برنده بهترین فیلمنامهی اورجینال هم شده است.
اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۵۲ به «بزرگترین شوی روی زمین» (The Greatest Show on Earth) رسید. اگرچه سالها بعد سینمادوستان به انتخاب این فیلم انتقاد کردند و اعتقاد دارند که یا «نیمروز» (High Noon) یا «مرد ساکت» (The Quiet Man) باید برنده میشد، اما واقعیت این است که در سال ۱۹۵۲، برنده شدن این فیلم جنجالبرانگیز نبود. «بزرگترین شوی روی زمین» بهعنوان یک ملودرام حماسی که هوش از سر منتقدان و مخاطبان بُرد، حکمِ یک موفقیتِ پُرطرفدار را داشت. اما از این مسئله هم نمیتوان گذاشت که «آواز در باران» (Singin' in the Rain) حتی نامزد بهترینِ فیلم آن سال هم نشد. اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۵۳ به «از اینجا تا ابدیت» (From Here to Eternity) تعلق یافت. در آن زمان رکورد بیشترین اسکارهای برنده شده (هشتتا) در اختیار این فیلم و «بر باد رفته» بود. اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۵۴ به «در بارانداز» (On the Waterfront) رسید. مارلون براندو سی ساله بود که اسکار بهترین بازیگر مرد را برنده شد؛ چیزی که او را به جوانترین برنده اسکار بهترین بازیگر مرد تبدیل میکند. او بیست و سه سال این رکورد را در اختیارِ خود نگه داشت تا اینکه ریچارد دریفوس آن را برای بازی در «خداحافظ دختر» (۱۹۷۷)، از تصاحبِ تنهایی براندو در آورد. در حال حاضر رکورد جوانترین برنده اسکار نقش اصلی مرد در اختیار آدریان برودی برای «پیانیست» (۲۰۰۲) است که در آن زمان بیست و نه سال سن داشت. اسکار مارلون براندو برای این فیلم یا گم شد یا دزدیده شد. چرا که سروکلهی این جایزه بعدا در حراجی لندن پیدا شد؛ حراجی لندن که میخواست این آیتم را بفروشد با براندو تماس گرفت. مارلون براندو در حالی بالاخره اولین اسکارش را برای این فیلم به دست آورد که پیش از آن، سه سال متوالی برای فیلمهای «اتوبوسی به نام هوس» (۱۹۵۱)، «زندهباد زاپاتا!» (۱۹۵۲) و «جولیوس سزار» (۱۹۵۳) نادیده گرفته شده بود.
اما اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۵۵ به «مارتی» (Marty)، ساختهی دلبرت مان تقدیم شد. دلبرت مان به اولین کارگردانی که اسکار بهترین کارگردانی را برای اولین تجربهی کارگردانی برنده میشد تبدیل شد. رکورد او تا سال ۱۹۸۱ که رابرت ردفورد اسکار بهترین کارگردانی را برای «آدمهای معمولی» (Ordinary People) برنده شد، دستنخورده باقی ماند. «مارتی» با ۹۰ دقیقه ول، کوتاهترین فیلم تاریخ آکادمی است که برنده اسکار بهترین فیلم شده است. پدی چایفسکی اولین اسکار از سه اسکار بهترین فیلمنامهاش را برای این فیلم برنده شد. او تنها فیلمنامهنویسی است که بهعنوان یک نویسنده تنها، سه اسکار بُرده است. اما اسکار بهترین فیلمِ سال ۱۹۵۶ به «دور دنیا در هشتاد روز» (Around the World in Eighty Days) اهدا شد. مایک تاد، تهیهکنندهی فیلم بعد از بُردنِ اسکار، سالنِ مدیسون اسکور گاردن در نیویورک را اجاره کرد و یک مهمانی بزرگ به راه انداخت. بیش از هجده هزار نفر در این جشن حضور پیدا کردند و در تمام این مدت این مهمانی در خطر تبدیل شدن به یک هرجومرجِ تمامعیار قرار داشت؛ خودِ مایک تاد بعدا از این مهمانی بهعنوانِ یک فاجعه یاد کرد. «پُل رودخانهی کوای» (The Bridge on the River Kwai) برندهی بهترین فیلم سال ۱۹۵۷ شد. مایکل ویلسون و کارل فورمن، نویسندگانِ این فیلم به اتهامِ ارتباطاتِ کمونیستی در فهرستِ سیاه هالیوود قرار گرفتند و اسمشان از تیتراژِ فیلم حذف شد. از پییر بولی که رُمان فرانسوی اورجینالِ منبعِ اقتباسِ فیلم را نوشته بود بهعنوانِ تنها نویسندهی فیلم نام بُرده شد. در نتیجه، این فیلم در حالی اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی را برنده شد که پییر بولی اصلا انگلیسی صحبت نمیکرد. مشخصا او نویسندهی فیلمنامهی انگلیسی فیلم نبود. این موضوع به جنجالِ طولانیمدتی بین آکادمی و نویسندگانِ اصلی فیلم برای تصحیح اشتباهشان منجر شد. بالاخره آکادمی در سال ۱۹۸۴، اسکارِ ویلسون و فورمن را بهشان داد. متاسفانه، آکادمی وقتی بالاخره به اشتباهش پی بُرد که ویلسون زنده نماند تا آن روز را ببیند و فورمن هم یک روز بعد از اعلام این خبر مُرد. وقتی فیلم بازآفرینی شد، اسمِ آنها به تیتراژ اضافه شد. در آن سال، برای اولینبار دو فیلم بهطور همزمان در دو شاخهی بهترین کارگردانی و بهترین فیلم نامزد شده بودند؛ «پل رودخانهی کوای» به اولین فیلمی که هر دو جایزه را علیه رقیبش در هر دو شاخه برنده میشود تبدیل شد.
اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۵۸ به «جیجی» (Gigi) رسید. یک روز بعد از اینکه این فیلم ۹ اسکار برنده شد، به اپراتورهای تلفنِ امجیام دستور داده شده بود تمام تماسها را با عبارت «سلام، ام-جیجی-ام» جواب بدهند. این فیلم تمام ۹ اسکاری که برایشان نامزد شده بود را بُرد که در آن زمان در تاریخِ آکادمی بیسابقه بود. یک سال بعد «بنهور» با برنده شدن یازده اسکار، این رکورد را به نامِ خودش ثبت کرد. این فیلم همچنین یکی از تنها فیلمهایی است که با وجود قبضه کردن مراسمِ اسکار، در هیچکدام از شاخههای بازیگری نامزد نشده است. جالب است بدانید که این فیلم با عنوانِ چهار حرفیاش، رکوردِ کوتاهترین عنوانِ برندهی بهترین فیلم را تا زمان «آرگو» (۲۰۱۲) بهتنهایی در اختیار داشت. طولانیترین عنوانِ برنده بهترین فیلم در اختیار «ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه» (۲۰۰۳) با ۱۰ کلمه و ۳۵ حرفِ انگلیسی است. اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۵۹ به دستِ «بنهور» (Ben-Hur) رسید. اولین فیلم تاریخ آکادمی با یازده اسکار. دومی «تایتانیک» و سومی «ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه» بودند. از آنجایی که برخی از شاخههایی که «تایتانیک» و «بازگشت پادشاه» در آنها برنده شدهاند در زمانِ «بنهور» وجود نداشتند، این موضوع موفقیتِ این فیلم را به دستاوردی خیرهکنندهتر تبدیل میکند. «بنهور» همچنین اولین فیلمِ بازسازیشدهای است که اسکار بهترین فیلم را برنده شده است. «رفتگان» (The Departed)، ساختهی مارتین اسکورسیزی ۴۷ سال بعد به دومین فیلمِ بازسازیشدهی برنده بهترین فیلم تبدیل شد. «بنهور» اولین برنده بهترین فیلم است که همزمان اسکار بهترین جلوههای ویژه را نیز برنده شده است. این فیلم همچنین تا به امروز آخرین محصولِ استودیوی مترو گلدن مهیر است که برنده بهترین فیلم شده است. چارلتون هستون با دو ساعت و یک دقیقه و ۲۳ ثانیه، طولانیترین نقشی است که برنده بهترین بازیگر مرد نقش اصلی شده است. اما «آپارتمان» (The Apartment) به کارگردانی بیلی وایلدر برنده اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۶۰ شد. این فیلم تا زمان «آرتیست» در سال ۲۰۱۱، آخرین فیلم سیاه و سفید برندهی بهترین فیلم بود. «فهرست شیندلر» باتوجهبه اینکه برخی از صحنههایش مثل دختری با کُت سرخ و شمعِ آغازِ فیلم رنگی هستند، کاملا سیاه و سفید حساب نمیشود. بیلی وایلدر با این فیلم به اولین کسی که هر سه اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه را برنده شد تبدیل شد. «آپارتمان» همچنین اولین برنده بهترین فیلمِ اسکار است که به دو برندهی گذشتهی بهترین فیلم اسکار ارجاع میدهد. اولی «گرند هُتل» (۱۹۳۲) است که کاراکتر بکستر سعی میکند آن را از تلویزیون ببیند، اما مدام پخش آن به خاطر پیامهای بازرگانی عقب میافتد و دومی جایی است که رئیسِ شخصیتی به اسم بـاد با اشاره به بـاد و فـرن میگوید که آنها یک آخرهفتهی از دست رفته در آپارتمانِ بـاد داشتهاند که ارجاعی به «آخرهفتهی از دست رفته»، یکی از فیلمهای قبلی وایلدر است.
«بنهور» اولین فیلم تاریخ آکادمی با یازده اسکار است. دومی «تایتانیک» و سومی «ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه» بودند.
اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۶۱ به موزیکالِ «داستان وست ساید» (West Side Story) تقدیم شد. این فیلم با بردنِ ۱۰ اسکار و شکستنِ رکورد «جیجی» از سه سال قبل با ۹ اسکار، به پُراسکارترین موزیکالِ تاریخِ جوایزِ آکادمی تبدیل شد. همچنین «داستان وست ساید» اولین فیلمی بود که دو کارگردان (رابرت وایز و جروم رابینز)، اسکار بهترین کارگردانی را برنده شدند. این اتفاق تا ۴۶ سال بعد که جوئل و ایتن کوئن برنده اسکار بهترین کارگردانی «جایی برای پیرمردها نیست» (۲۰۰۷) شدند، تکرار نشد. جروم رابینز با وجود برنده شدن اسکار برای این فیلم، دیگر دوباره فیلمی را کارگردانی نکرد. اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۶۲ به «لورنس عربستان» (Lawrence of Arabia) به کارگردانی دیوید لین رسید. این فیلم که ۱۰ نامزدی به دست آورد، میتوانست آن را به یازدهتا افزایش بدهد، اما ظاهرا یک نفر فراموش کرده بود اسم فیلیس دالتون، طراحِ لباسِ فیلم را به آکادمی ارائه کند. گروه بازیگرانِ این فیلم شامل چهار برنده اسکار (آنتونی کویین، خوزه فرر، سِر دیوید لین و سِر الک گینس) و پنج نامزد اسکار (پیتر اُتول، کلود رینز، سِر آنتونی کویل، آرتور کندی و عمر شریف) میشود. اما در سال ۱۹۶۳، «تام جونز» (Tom Jones) برنده بهترین فیلم آکادمی شد. تونی ریچاردسون با وجود بُردن بهترین کارگردانی و بهترین فیلم از محصولِ نهایی ناراضی بود. او در کتابِ خاطراتش نوشت: «احساس میکردم که فیلم ناکامل و در اجرا سرهمبندی شده است. قصد ندارم توی سرِ چنین موفقیتی بکوبم؛ همه باید از آن لذت ببرند، اما هر وقت یک نفر با هیجان درباره «تام جونز» با من صحبت میکند، همیشه کمی از داخل به خود میلرزم». «تام جونز» تنها فیلمی است که سه نامزد در بخشِ بهترین بازیگر زن نقش مکمل دارد، اما هیچکدام از آنها جایزه را برنده نشدند. تنها ۹ فیلم در تاریخ سینما هستند که پنج نامزدی برای بازیگرانشان به دست آوردهاند که عبارتاند از: «خانم مینیور»، «همهچیز درباره ایو»، «از اینجا تا ابدیت»، «در بارانداز»، «پیتون پلیس»، «بانی و کلاید»، «پدرخوانده قسمت دوم» و «شبکه». این فیلم و «پیتون پلیس» تنها فیلمهای این جمع هستند که هیچکدام از نامزدیهایشان را به اسکار تبدیل نکردهاند. بهترین فیلم اسکار سال ۱۹۶۴ به «بانوی زیبای من» (My Fair Lady) رسید. «بانوی زیبای من» یکی از چهار پروداکشنی است که همزمان برنده جایزه بهترین نمایشِ تونی و بهترین فیلم اسکار شده است. سهتای دیگر «آوای موسیقی» (۱۹۶۵)، «مردی برای تمام فصول» (۱۹۶۶) و «آمادئوس» (۱۹۸۴) هستند. این فیلم اولین برندهی بهترین فیلمِ اسکارِ برادران وارنر از زمان «کازابلانکا» (۱۹۴۲) بود. وارنر باید بیست و پنج سال دیگر صبر میکرد تا دوباره این جایزه را برای فیلمِ «رانندگی برای خانم دیزی» (۱۹۸۹) برنده شود.
اما اسکار بهترین فیلم سالِ ۱۹۶۵ را موزیکالِ «آوای موسیقی» (The Sound of Music) تصاحب کرد. این فیلم در حالی در هجدهم آوریل سال ۱۹۶۶ برنده بهترین فیلم شد که مراسم جوایز آکادمی برای اولین بهصورتِ رنگی از تلویزیون پخش میشد. «آوای موسیقی» درکنار «دکتر ژیواگو»، پُرطرفدارترین فیلمهای سال ۱۹۶۵ بودند. هر دو فیلم در ابتدا با واکنشِ ضد و نقیضِ منتقدان مواجه شدند، اما درنهایت توسط بازوی قدرتمند کمپینِ تبلیغاتی استودیوهایشان و تبلیغاتِ دهان به دهانِ مثبتشان نجات پیدا کردند. هر دو فیلم شامل خصوصیاتِ مشترکی هستند که در بقای میراثشان نقش داشتهاند؛ از ساندترکهای شورانگیز و کیفیتِ پُروداکشنِ شگفتانگیزشان گرفته تا پیامِ جهانشمولشان درباره پیروزی روحیهی انسانی علیه شرارت و فساد. جالب است که هر دو فیلم ۱۰ نامزدی در اسکار به دست آوردند و هر دو پنج اسکار به چنگ آوردند. اسکار بهترین فیلمِ سالِ ۱۹۶۶ به «مردی برای تمام فصول» (A Man for All Seasons) رسید. پاول اسکوفیلد در سال ۱۹۶۲، جایزه تونی بهترین بازیگر یک تئاتر درام را برای «مردی برای تمام فصول» برنده شد و سپس، با تکرار این نقش در نسخهی سینماییاش هم اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را برنده شد. پاول اسکوفیلد که فکر میکرد ریچارد برتون اسکار بهترین بازیگر مرد را برای «چه کسی از ویجینیا وولف میترسد؟» برنده خواهد شد، در مراسم اسکار شرکت نکرد. وقتی او برنده شد، مجسمهی اسکار ازطریقِ پُست برای او فرستاده شد و در مسیرِ ارسال شکست. اسکار بهترین فیلم سالِ بعد به «در گرمای شب» (In the Heat of the Night) تقدیم شد. بهدلیلِ ترورِ دکتر مارتین لوتر کینگ در چهارم آوریل ۱۹۶۸، مراسمِ ارائه کردنِ اسکار بهترین فیلم، دو روز عقب افتاد. اسکار بهترین فیلم آکادمی در سال ۱۹۶۸ به موزیکالِ «اُلیور!» (Oliver) رسید. این فیلم به مدت سی و چهار سال، تا زمان «شیکاگو» (۲۰۰۲)، آخرین فیلمِ موزیکالی بود که برنده بهترین فیلم اسکار شد. «اُلیور!» تا زمان «ارابههای آتش» در سال ۱۹۸۱، آخرین فیلم برتانیایی یا غیرآمریکایی بود که اسکار بهترین فیلم را برنده میشد. «اُلیور» به مدت چهل و چهار سال تا زمان «زندگی پای» (آنگ لی) در سال ۲۰۱۳، آخرین فیلم خانوادهپسندی است که جایزه بهترین کارگردانی اسکار را برنده شده بود. بااینحال، فیلمهای خانوادهپسندِ مختلفی نامزدِ بهترین فیلم شدهاند که عبارتاند از: «سلام، دالی!»، «دیو و دلبر»، «عزیزم»، «داستان اسباببازی ۳»، «ویولنزن روی بام»، «جنگ ستارگان: امیدی تازه»، «مهاجمان صندوقچه گمشده»، «ای.تی»، «در جستجوی نورلند»، «بالا»، «نقطهی کور» و «هیوگو». اسکارِ بهترین فیلم سال ۱۹۶۹ اما توسط «کابوی نیمهشب» (Midnight Cowboy) تصاحب شد. «کابوی نیمهشب» اولین فیلم با ردهبندی سنی ایکس (افراد بالای ۱۷ سال) است که برنده بهترین فیلم آکادمی شده است. اگرچه هر دو بازیگرِ اصلی این فیلم با وجود نامزد شدن، از بُردن اسکار بهترین بازیگر مرد شکست خوردند، اما هر دو برای نقشهای آیندهشان برنده اسکار میشوند؛ داستین هافمن برای «کریمر علیه کریمر» (۱۹۷۹) و «مرد بارانی» (۱۹۸۸) و جان وویت برای «بازگشت به خانه» (۱۹۷۸).
مارلون براندو و رابرت دنیرو تنها بازیگرانِ تاریخ هستند که دو اسکار جداگانه برای بازی کردن یک نقشِ یکسان دریافت کردهاند
اسکار بهترین فیلم سالِ بعد به فیلم جنگی زندگینامهای «پاتن» (Patton) که دربارهی ژنرالِ جُرج اس. پاتن، ژنرالِ آمریکایی در جریان جنگ جهانی دوم است رسید. ران استیجر بعدها از قبول نکردنِ نقشِ اصلی «پاتن» بهعنوان بزرگترین اشتباهِ دورانِ کاریاش یاد کرد؛ چرا که نهتنها این نقش میتوانست به برنده شدن دومین اسکارش منجر شود، بلکه میتوانست نقشِ دون کورلئونه را هم برای او به ارمغان بیاورد؛ چرا که جُرج سی. اسکات، بازیگرِ نقش اصلی «پاتن» پس از موفقیتِ اسکاریاش با این فیلم، یکی از گزینههای نقش اصلی «پدرخوانده» حساب میشد. فرانک مککارتی در مقامِ تهیهکنندهی این فیلم در جنگ جهانی دوم زیر نظر ژنرال جرج سی. مارشال خدمت کرده بود. او ۲۰ سال برای ساختنِ فیلمی دربارهی جرج اِس. پاتن تلاش کرد و پس از برنده شدنِ اسکار، آن را به موزهی جرج سی. مارشال اهدا کرد. اسکار بهترین فیلمِ سال ۱۹۷۱ به «ارتباط فرانسوی» (The French Connection) به کارگردانی ویلیام فردکین رسید. بیل هکمن، از بازیگرانِ «ارتباط فرانسوی»، بعد از حضور در نقشِ رانندهی ژنرالِ پاتن در فیلم «پاتن» به جمعِ آن دسته از بازیگرانی که فیلمشان پشتسر هم اسکار بهترین فیلم را برنده شده میپیوندد که عبارتاند از: کلارک گیبل، کریستوفر والکن، مریل استریپ، جان گودمن، گای پیرس و مایکل کیتون. ویلیام فردکین در کتابِ خاطراتش نوشته که او نزدیک بود به مراسم اسکار که در آن جایزه بهترین کارگردانی را برنده میشد نرسد. ماشینِ او در پمپ بنزین خراب میشود. بنابراین او از اولین نفری که میبیند اجازه میخواهد ماشینش را قرض بگیرد. مرد در ابتدا به خاطر اینکه قصد بُردنِ زنش به یک قرارِ عاشقانه را داشته امتناع میکند. اما وقتی فردکین ۲۰۰ دلار به او پیشنهاد میکند، نظرش برمیگردد. تنها شرطِ دیگر مرد این بوده که فردکین با زنش تماس بگیرد و برای او توضیح بدهد که چرا قرارشان به هم خورده است. بعد از اینکه فردکین اسکار را برنده شد، مرد از حقش برای گرفتن پول گذشت و فقط از فردکین خواست تا با همسرش تماس گرفته و موضوع را برای او توضیح بدهد که فردکین این کار را انجام میدهد.
اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۷۲ اما به «پدرخوانده» (The Godfather)، شاهکارِ فورد کاپولا تقدیم شد. جالب است بدانید که آل پاچینو مراسم آکادمی را بایکوت کرد؛ او از این عصبانی بود که چرا در شاخه بهترین بازیگر مرد نقش مکمل نامزد شده است؛ باتوجهبه اینکه او زمان بیشتری نسبت به مارلون براندو که برنده بهترین بازیگر نقش اول شد، جلوی دوربین بوده است. مشکل از جایی پدید آمد که تهیهکنندگانِ فیلم مثل خیلیهای دیگر به اشتباه فکر میکردند فقط میتوان یک بازیگر را بهعنوان مدعی بهترین بازیگر مرد و زن نقش اصلی معرفی کرد. در صحنهای که ویتو کورلئونه تا یک قدمی مرگ پیش میرود، پوستری از جیک لاموتا، بوکسورِ سوژهی فیلم «گاو خشمگین» آویزان از دیوارِ پشتِ سرش دیده میشود. رابرت دنیرو برای بازی کردن هر دو کاراکترِ ویتو کورلئونه در قسمت دوم «پدرخوانده» و جیک لاموتا در فیلم اسکورسیزی برنده اسکار شد. همچنین در سکانسِ پایانی «گاو خشمگین»، رابرت دنیرو مونولوگِ نهایی مارلون براندو از پایانبندی «در بارانداز» را تکرار میکند. آن نقش هم مثل این یکی یک اسکار برای براندو به ارمغان آورد. وقتی مارلون براندو برنده بهترین بازیگر نقش اصلی شد، خانم ساچین لیتلفدر، فعالِ حقوق سرخپوستان را برای گرفتنِ جایزه فرستاد تا دربارهی رفتارِ بد صنعتِ فیلمسازی با جامعهی بومیانِ آمریکایی صحبت کند. «پدرخوانده» چهارمین فیلم از پنجِ فیلمی است که سهتا از بازیگرانِ یک شاخهی بازیگری مشغولِ رقابت برای بازی در یک فیلمِ یکسان بودند (آل پاچینو، جیمز کـان و رابرت دووال). دیگر فیلمها عبارتاند از: «شورش در بانتی» که کلارک گیبل، چارلز لاتن و فرانکوت تون برای بهترین بازیگر نقش اصلی، «در بارانداز» که لی جی. کاب، کارل مالدن و راد استینجر برای بهترین بازیگر مرد نقش مکمل، «تام جونز» که دایان کلینتو، ادیث ایوانز و جویس ردمن برای بهترین بازیگر زن نقش مکمل و «پدرخوانده: قسمت دوم» که رابرت دنیرو، مایکل وی. گازو و لی استراسبرگ برای بهترین بازیگر مرد نقش مکمل با هم رقابت کردند هستند. کلینت ایستوود جایزه بهترین فیلم را به آل رادی، تهیهکنندهی «پدرخوانده» اهدا کرد. ۳۲ سال بعد، این دو با هم اسکار بهترین فیلم را برای «عزیز میلیون دلاری» (۲۰۰۴) برنده شدند. اگرچه آکادمی نینو روتا، آهنگسازِ «پدرخوانده» را به بهانهی اینکه او از تمِ موسیقی فیلم قبلیاش «فورتونلا» (۱۹۵۸) استفاده کرده بود نامزد نکرد، اما نینو روتا کماکان گلدن گلوب، بفتا و گرمی بهترین موسیقی اورجینال را برنده شد. نکتهی کنایهآمیزش این است که او اسکار بهترین موسیقی اورجینال را در حالی برای «پدرخوانده: قسمت دوم» برنده شد که از همانِ تمِ عشقِ یکسانِ فیلم قبلی در دنباله استفاده کرده بود.
اما اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۷۳ به «نیش» (The Sting) با بازی رابرت ردفورد و پاول نیومن رسید. این فیلم از زمان «در جبهه غرب خبری نیست» (All Quiet on the Western Front) در سال ۱۹۳۰، اولین فیلم استودیوی یونیورسال که برنده بهترین فیلم شد بود. اِدیث هِد هشتمین و آخرین اسکارش برای بهترین طراحی لباس را برای این فیلم دریافت کرد و هنگام دریافت جایزه گفت: «فقط تصورش رو کنین. لباسِ دوتا از خوشتیپترین مردانِ دنیا رو تنشون کنی و تازه به خاطرش این رو هم بهت بدن». «نیش» درکنار «تصادف» (۲۰۰۴) یکی از دو فیلمی است که در حالی برنده اسکار بهترین فیلم شده که حتی نامزدِ یکی از شاخههای بهترین فیلمِ گلدن گلوب هم نشده است. اما اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۷۴ به «پدرخوانده: قسمت دوم» (The Godfather: Part II) تعلق گرفت. مارلون براندو و رابرت دنیرو تنها بازیگرانِ تاریخ هستند که دو اسکار جداگانه برای بازی کردن یک نقشِ یکسان دریافت کردهاند. براندو بهترین بازیگر نقش اول را برای «پدرخوانده» بُرد و دنیرو هم برای بازی کردنِ نقش نسخهی جوانی ویتو کورلئونه در قسمت دوم برنده بهترین بازیگر نقش مکمل شد. از قضا هیچکدامشان در هنگام دریافت جایزه حاضر نبودند. «پدرخوانده: قسمت دوم» اولین دنبالهای است که برنده بهترین فیلم شده است؛ دومین دنبالهی برنده بهترین فیلمِ اسکار «ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه» است. اما «پدرخوانده ۲» کماکان تنها برندهای است که شامل یک خط داستانی پیشدرآمد میشود. رابرت دنیرو یکی از شش بازیگری (سوفیا لورن، کریستوفر والتز، روبرتو بنینی، بنیسیو دلتورو و ماریون کوتیارد) است که برای نقشی برنده اسکار میشود که در فیلم به زبانی به غیر از انگلیسی صحبت میکند؛ چون تقریبا تمام دیالوگهای دنیرو در این فیلم، گویشِ سیسیسیالی زبانِ ایتالیایی است. اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۷۵ به «پرواز بر فرازِ آشیانهی فاخته» (One Flew Over the Cuckoo's Nest) رسید. این فیلم بعد از «یک شب اتفاق افتاد» در سال ۱۹۳۴، دومین فیلمِ تاریخِ اسکار بود که اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین بازیگر مرد و بهترین بازیگر زن را برنده شد. این فیلم سومین فیلم در طولِ سه سال متوالی است که جک نیکلسون نامزد بهترین بازیگر نقش اصلی آنها میشد؛ دوتای قبلی «آخرین مأموریت» (۱۹۷۳) و «محلهی چینیها» (۱۹۷۴) بودند. هرچند او برخلاف دوتای قبلی، بالاخره اسکار بهترین بازیگر را با این یکی به چنگ آورد.
اسکار بهترین فیلم سال بعد اما به «راکی» (Rocky)، ساختهی سیلوستر استالونه رسید. «راکی» اولین فیلمِ ورزشی تاریخ بود که برنده بهترین فیلم شد. سیلوستر استالونه (درکنار چارلی چاپلین) تنها کسی است که نهتنها نویسنده بهترین فیلمنامهی اورجینال بوده، بلکه در نقش اصلی همان فیلم بازی کرده و در هر دو شاخه نامزد شده است. اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۷۷ به عاشقانهی «آنی هال» (Annie Hall) به کارگردانی وودی آلن رسید. این فیلم با ۹۳ دقیقه زمان، بعد از «مارتی» (۹۱ دقیقه) در سال ۱۹۵۵، در جایگاه دوم کوتاهترین فیلمی که برنده بهترین فیلم شده قرار میگیرد. وودی آلن با این فیلم به اولین کسی که نامزدِ بهترین بازیگر فیلمی که به خاطر آن برنده بهترین کارگردانی شده تبدیل شد. سال بعد «شکارچی گوزن» (The Deer Hunter) برنده بهترین فیلم اسکار سال ۱۹۷۸ شد. هرچه به مراسمِ آن سال نزدیکتر میشدیم، واکنشهای منفی علیه این فیلم قوت میگرفت. وقتی لیموزینهای حاملِ عواملِ فیلم جلوی درِ سالنِ دوروتی چندلر پاویون در نهم آوریل سال ۱۹۷۹ حاضر شدند، معترضان که جزو گروه «کهنسربازانِ ویتنامِ علیه جنگ» بودند، پلاکارتهایی را با شعارهایی مثل «به نژادپرستی اسکار ندهید» و «شکارچی گوزن یک دروغِ کثیف است» نشان میدادند. «شکارچی گوزن» یکی از اولین نمونههای موفقِ استفاده از موفقیتش در اسکار برای بهبودِ عملکردش در گیشه است. وقتی اولین نمایشهای آزمایشی فیلم، فاجعهبار از آب در آمدند، استودیو مطمئن نبود چگونه باید فیلمی با چنینِ مضمون سیاه و افسردهکنندهای را تبلیغات کند. آنها آلن کـار، تهیهکنندهی کارکشتهی هالیوود را بهعنوانِ مشاور استخدام کردند. او متوجه شد که فیلم فقط در صورتی تماشاگر جذب خواهد کرد که توسط اسکار مورد توجه قرار بگیرد. او این فیلم را بهطور محدود در فقط دو سینما برای منتقدان و اعضای آکادمی نمایش داد و دوباره از روی پرده برداشته شد. تازه بعد از اینکه «شکارچی ذهن» بهطور گسترده مورد استقبال منتقدان قرار گرفت و ۹ نامزدی اسکار به دست آورده بود که اکرانِ گستردهاش با تمرکز روی موفقیتِ هنریاش آغاز شد که درنهایت به موفقیتش در گیشه منجر شد. حالا اکرانِ فیلمهای باپرستیژ در چند ماه آخر سال برای افزایشِ شانسِ اسکارشان و کسب درآمدِ بهتر به یکی از حرکتهای استانداردِ صنعتِ سینما تبدیل شده است. «شکارچی گوزن» شاملِ سه بازیگر برنده اسکار میشود که عبارتاند از: رابرت دنیرو، مریل استریپ و کریستوفر والکن.
اما اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۷۹ به «کریمر علیه کریمر» (Kramer vs. Kramer)، ساختهی رابرت بنتون رسید. وقتی جاستین هنری در سن هشت سالگی نامزدِ بهترین بازیگرِ مرد نقش مکمل شد، به جوانترین شخصی که نامزد این جایزه و جوانترین شخصی که تا آن زمان در هر شاخهای نامزد شده بود تبدیل شد؛ رکوردی که کماکان پابرجا باقی مانده است. در ردهی دوم کونزنی والیس با ۹ سال سن برای «جانورانِ حیاتوحشِ جنوبی» قرار دارد. موفقیتِ «کریمر علیه کریمر» در اسکار به آغازِ چرخهی جدیدی از ترندِ فیلمهایی دربارهی طلاق در دههی ۸۰ منجر شد؛ فیلمهایی که عبارتاند از: «ماه را هدف بگیر» (۱۹۸۲)، «قهرمان» (۱۹۷۹)، «مولف! مولف!» (۱۹۸۲)، «میز برای پنج نفر» (۱۹۸۳)، «سوختگی دل» (۱۹۸۶)، «تفاوتهای غیرقابل مقایسه» (۱۹۸۴)، «دشمنان، یک داستانِ عاشقانه» (۱۹۸۹)، «مادر خوب» (۱۹۸۸)، «جنگ رُزها» (۱۹۸۹) و «آخرین زوجِ آمریکا» (۱۹۸۰). اما جایزه بهترین فیلمِ آکادمی در سال ۱۹۸۰ به «آدمهای معمولی» (Ordinary People) به کارگردانی رابرت ردفورد رسید. رابرت ردفورد سومین کارگردانی بود که برای اولین تجربهی کارگردانیاش، برنده بهترین کارگردانی شد. اولی دلبرت مـان برای «مارتی» (۱۹۵۵) و دومی هم جروم رابینز برای «داستان وستساید» (۱۹۶۱) بودند. برندههای بعدی جیمز اِل. بروکس برای «شرایط مهرورزی» (۱۹۸۳)، کوین کاستنر برای «با گرگها میرقصد» (۱۹۹۰) و سم مندز برای «زیبایی آمریکایی» (۱۹۹۹) هستند. «آدمهای معمولی» بهعنوانِ فیلمی که «گاو خشمگین» را برای جایزهی اصلی شکست داده است، بهعنوان یکی از بدسلیقهترین انتخابهای تاریخِ آکادمی شناخته میشود. این فیلم بعد از «کریمر علیه کریمر» و قبل از «شرایط مهرورزی»، دومین فیلم در سهگانهای از فیلمهایی درباره روابطِ خانوادگی مشکلدار است که پشت سر هم برنده بهترین فیلم شدند. «آدمهای معمولی» به مدت سی سال تا زمان «بردمن» در سال ۲۰۱۴، آخرین فیلمی بود که اسکار بهترین فیلم را بدون نامزدی در بخشِ بهترین تدوین برنده میشد. اسکار بهترین فیلمِ سال ۱۹۸۱ به «ارابههای آتش» (Chariots of Fire) تقدیم شد. این فیلم از زمان «اُلیور!» در سال ۱۹۶۸، اولین فیلم بریتانیایی/غیرآمریکایی برنده بهترین فیلم حساب میشد.
اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۸۲ به «گاندی» (Gandhi) اهدا شد. سِر ریچارد اتنبورو در حالی جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلم را برای این فیلم برنده شد که خودش انتظار داشت و امیدوار بود که استیون اسپیلبرگ، آنها را برای «ای.تی» برنده شود. اتنبورو سر «پارک ژوراسیک» و «دنیای گمشده» با اسپیلبرگ کار کرد و سِر بن کینگزلی (بازیگر نقش گاندی) هم در «فهرست شیندلر» حضور پیدا کرد که جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلم را برای اسپیلبرگ به ارمغان آورد. یک نسخهی کپی از مجسمهی اسکارِ بهترین فیلمِ «گاندی» در موزهی «دنیای کوکاکولا» در آتلانتای ایالتِ جُرجیا در معرض نمایش گذاشته شده است؛ چرا که شرکتِ کوکاکولا در آن زمان صاحبِ استودیوی کلمبیا پیکچرز، ناشرِ این فیلم بود. «گاندی» تنها فیلم آن سال بود که با وجود برنده شدنِ اسکار بهترین فیلم، در هیچکدام از شاخههای بهترین فیلم گلدن گلوب نامزد نشده بود. اما اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۸۳ به «شرایط مهرورزی» (Terms of Endearment) با بازی شرلی مکلِین و دبرا وینگر تعلق گرفت. خیلی از تحلیلگرانِ صنعت فیلمسازی اعتقاد دارند که دبرا رینگر با قرار دادنِ خودش در شاخهی بهترین بازیگر زن نقشِ اول اشتباه بزرگی مرتکب شد. او بهعنوان یک بازیگرِ نسبتا تازهوارد و یک بازیگرِ جوان در بیست سالگیاش بهراحتی شانسِ بالاتری برای بُردنِ جایزهی بهترین بازیگر نقش مکمل را داشت. اما او با قرار دادنِ خودش در مقابلِ شرلی مکلین، سندِ شکستِ حتمیاش را امضا کرد. چرا که تا زمان، شرلی مکلین برای فیلمهای متعددی مثل «نقطهی بازگشت»، «آنجا بودن»، «چریتی شیرین»، «دور دنیا در هشتاد روز» و دیگر فیلمها نامزد شده بود اما برنده نشده بود. «شرایط مهرورزی» جایی بود که بالاخره نوبتِ او برای به دست گرفتن مجسمهی اسکار رسیده بود. چنین چیزی دربارهی مری تایلر مور که خودش را برای فیلم «آدمهای معمولی» در شاخه بهترین بازیگر نقش اصلی قرار داد و توسط نقشآفرینی سیسی اسپک برای فیلم «دختر معدنکار زغالسنگ» شکست خورد نیز صدق میکند. مور میتوانست با رقابت در بخش بهترین بازیگر نقش مکمل، برندهی آن سال شود. به عبارت دیگر، موفقیت در اسکار فقط به کیفیتِ هنری یک فیلم یا یک نقشآفرینی بستگی ندارد، بلکه به استراتژی و سیاست نیز ارتباط دارد. جک نیکلسون که با این فیلم برنده بهترین بازیگر مرد نقش مکمل شد، رکوردِ بیشترین تعداد نامزدی تاریخ در بین بازیگران مرد را در اختیار دارد.
اما اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۸۴ به «آمادئوس» (Amadeus)، ساختهی میلوس فورمن رسید. سِر لارنس اُلیور وظیفهی اهدای جایزه بهترین فیلم را برعهده داشت. او روی استیج رفت، پاک را باز کرد و گفت: «آمادئوس». مشکل این بود که او فراموش کرد که در ابتدا نامزدها را بخواند. اُلیور در هفتاد و هشت سالگیاش که از فراموشی خفیفی رنج میبرد، جایزه را به تهیهکننده «آمادئوس» تقدیم کرد و او پس از ابرازِ خوشحالی از دریافت این جایزه از دستِ کسی مثل لورنس اُلیور، به دیگر نامزدهای بهترین فیلم اشاره کرد. «آمادئوس» در جمع گروهِ کوچکی از فیلمهای برنده اسکار میپیوندد که هرگز در طولِ اکرانشان در بین پنج فیلم برتر باکس آفیس جای نگرفتند. «آمادئوس» همچنین یکی از هفت فیلمِ تاریخ است که دو نامزدی در بخشِ بهترین بازیگر مرد نقش اصلی به دست آورده است. اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۸۵ اما به «خارج از آفریقا» (Out of Africa) اهدا شد. این فیلم به جز اینکه مریل استریپ شمشین نامزدی اسکارش در شاخه بهترین بازیگر نقش اصلی را برای این فیلم به دست آورد، نکتهی اسکاری قابلتوجهی دیگری ندارد. جایزهی بهترین فیلم اسکار سال ۱۹۸۶ به «جوخه» (Platoon) به کارگردانی اُلیور استون رسید. طبقِ گفتهی اُلیور استون، او از عمد تام برنگر و ویلیام دفو را برخلاف تیپی که به آن معروف بودند انتخاب کرد (برنگر که نقش یک گروهبانِ سادیستی و بیرحم را بازی میکرد غالبا به بازی کردن آدمهای خوب معروف بود و ویلیام دفو هم که اکثرا نقشهای منفی بازی کرده بود، نقش گروهبانی با روحیهی قهرمانانه و بخشنده را برعهده دارد). این حرکت جواب داد و هر دوی آنها به خاطر نقشآفرینیشان در این فیلم نامزد اسکار شدند. اُلیور استون با این فیلم به اولین کهنهسربازِ جنگِ ویتنام که فیلمی دربارهی جنگ ویتنام کارگردانی کرده بود تبدیل شد. او پیش از این اولین کهنهسربازِ ویتنام بود که برای «قطار سریعالسیرِ نیمهشب» (۱۹۷۸) برنده اسکار بهترین فیلمنامهی اقتباسی شده بود و با این فیلم به اولین کهنهسربازِ ویتنام که برنده بهترین کارگردانی شد تبدیل شد. اسکار بهترین فیلم مراسمِ سال ۱۹۸۷ به «آخرین امپراتور» (The Last Emperor) رسید. این فیلم نامزد ۹ اسکار شده بود و تمامشان را برنده شد. این فیلم همچنین اولین فیلم با درجهبندی سنی «افراد بالای ۱۳ سال» است که برنده بهترین فیلم شده است. اما «مرد بارانی» (Rain Man) فیلمی بود که جایزه اصلی اسکار سال ۱۹۸۸ را به چنگ آورد. این فیلم که ۳۵۴ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار در دنیا فروخته بود، پُرفروشترین فیلمی که در آن زمان برنده بهترین فیلم شده بود حساب میشد. بعدا «فارست گامپ» در سال ۱۹۹۴، این رکورد را به نام خودش ثبت کرد. وقتی مایکل داگلاس میخواست داستین هافمن را بهعنوان برنده بهترین بازیگر معرفی کند، از عبارتِ «و اسکار تقدیم میشود به...» پیش از اسم هافمن استفاده کرد. این اولین باری بود که این عبارتِ جدید جایگزین عبارتِ سنتی «و برنده فلانی است» شده بود. هافمن در حالی برای این فیلم برنده شد که سه هفته بعد از آغاز فیلمبرداری، آنقدر از نقشآفرینیاش ناراضی بود که آن را بدترین بازی عمرش میدانست و از بری لوینسون، کارگردانِ فیلم میخواست تا بازیگر دیگری را جایگزینش کند. «مرد بارانی» همچنین تنها فیلمی است که همزمان برنده خرسِ طلایی جشنواره برلین و اسکار بهترین فیلم آکادمی شده است.
آخرین اسکار بهترین فیلمِ دههی ۸۰ به «رانندگی برای خانم دیزی» (Driving Miss Daisy) تعلق گرفت. جسیکا تندی اسکار بهترین بازیگر زن نقش اصلی را برای نقش دیزنی ورتان برنده شد. او در هشتاد و یک سالگی، پیرترین برنده این بخش حساب میشود. او همچنین تا سال ۲۰۱۰ که کریستوفر پلامر در سن ۸۲ سالگی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل را برای «تازهواردها» (Beginners) برنده شد، پیرترین برنده اسکار در تمامِ بخشها حساب میشد. پلامر همچنان با کسب نامزدی بهترین بازیگر نقش مکمل برای «تمام پولهای جهان» در سن هشتاد هشت سالگی، پیرترین برنده و نامزدِ در بین بازیگرانِ اسکار است؛ تا اینکه جیمز آووری با گرفتنِ جایزه بهترین فیلمنامهی اقتباسی برای «مرا به نامت صدا کن» در سن هشت و هفت سالگی، این رکورد را از چنگِ پلامر بیرون کشید. جسیکا تندی آنقدر از باختنِ اسکارش مطمئن بود که با مدیر برنامههایش سر صد دلار علیه خودش شرطبندی کرد. او وقتی در شب اسکار شرطش را پرداخت کرد، گفت که این بهترین شرطی بوده که تاکنون باخته است. «رانندگی برای خانم دیزی» یکی از سه فیلمِ برادران وارنر که برنده بهترین فیلم شده است که مورگان فریمن در آن حضور دارد. دو فیلم دیگر «نابخشوده» (۱۹۹۲) و «عزیز میلیون دلاری» (۲۰۰۴) هستند. «رفتگان» (۲۰۰۶) اولین برنده بهترین فیلم برادران وارنر از زمان «آمادئوس» (۱۹۸۴) بود که مورگان فریمن در آن حضور نداشت. این فیلم همچنین تنها فیلم در بین این سه است که علاوهبر فریمن، شامل حضور کلینت ایستوود در مقام کارگردان یا بازیگر نمیشود. «رانندگی برای خانم دیزی» یکی از پنج برندهی بهترین فیلم است که نامزد بهترین کارگردانی نشده است؛ دیگران عبارتاند از: «بالها»، «گرند هتل»، «آرگو» و «کتاب سبز». این فیلم همچنین یکی از دو برندهی اسکار است که از تئاترهایی که برنده جایزه پولیتزر شدهاند اقتباس شدهاند؛ اولی «تو نمیتونی با خودت ببریش» (۱۹۳۸) بود. این فیلم اولین برنده جایزهی اصلی اسکار است که برنده جایزه اتحادیهی تهیهکنندگانِ آمریکا هم شده بود.
«آدمهای معمولی» بهعنوانِ فیلمی که «گاو خشمگین» را برای جایزهی اصلی شکست داده است، بهعنوان یکی از بدسلیقهترین انتخابهای تاریخِ آکادمی شناخته میشود
اما اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۹۰ به «با گرگها میرقصد» (Dances with Wolves) رسید. استودیوی اُریون در ابتدا قصد داشت این فیلم و «سکوت برهها» را در اواخر ۱۹۹۰ اکران کرده و هر دو را بهعنوان مدعیانِ اسکار تبلیغات کند. اما مشکلاتِ مالی آنها مجبورشان کرد تا «با گرگها میرقصد» را زودتر و «سکوت برهها» را در اوایل ۱۹۹۱ اکران کنند. در این صورت، تهیهکنندگان باید تا اواخرِ سال بعد صبر میکردند تا کمپینِ اسکارشان را برای «سکوت برهها» شروع کنند. این باعث شد تا استودیوی اُریون مجبور شود بهجای دو فیلم، فقط یک فیلمِ مهم در سال ۱۹۹۱ اکران کند. از آنجایی که جودی فاستر برای «سکوت برهها» بهعنوان نامزد بهترین بازیگر زن تبلیغات میشد، استودیو تصمیم گرفت تا شانسِ او را با انتشار فقط یک فیلم دیگر با حضور او یعنی «کوچکمردی به نام تیت» افزایش بدهد و دیگر فیلمِ او یعنی «آسمان آبی» را بایگانی کند. فاستر جایزه بهترین بازیگر را برنده شد و «آسمان آبی» هم سه سال بعد اکران شد که به برنده شدنِ جایزه بهترین بازیگر زن اسکار برای جسیکا لنگ منجر شد. اسکار بهترین فیلم مراسم ۱۹۹۱ اما به «سکوت برهها» (The Silence of the Lambs) به کارگردانی جاناتام دم رسید. «سکوت برهها» تا این لحظه سومین و آخرین فیلمی است که برنده پنج جایزه اصلی اسکار یعنی بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه شده است. «سکوت برهها» یکی از اندک برندگان اسکار است که موفقیتِ دیوانهوارش در اسکار در تضاد با زمانِ اکرانش در اوایل سال بهجای چند ماه پایانِ سال که یکی از خصوصیاتِ ضروری موفقیت در اسکار شناخته میشود قرار میگیرد. آنتونی هاپکینز با بُردن بهترین بازیگر مرد برای این فیلم، بعد از دنیل دی لوییس و جرمی آیرونز در سالهای ۱۹۸۹ و ۱۹۹۰، به سومین بازیگرِ بریتانیایی که در سه سال متوالی این جایزه را برنده شدهاند تبدیل شد.
اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۹۲ به «نابخشوده» (Unforgiven)، ساختهی کلینت ایستوود رسید. موفقیتِ این فیلم در اسکار به اعتقادِ ایستوود به اینکه هرگز برنده اسکار نخواهد شد پایان داد. او علاوهبر دو اسکار برای این فیلم، بعدا دو اسکار دیگر بهعلاوهی جایزهی یادبود ایروینگ جی. تالبرگ را برنده شد و نامزد شش اسکار دیگر شد. «نابخشوده» بعد از «با گرگها میرقصد» و «سیمارون»، سومین وسترنِ برندهی بهترین فیلم اسکار است. کلیت ایستوود با این فیلم به جمعِ بازیگرانی که نه برای بازیگری، بلکه برای کارگردانی برنده اسکار شدهاند پیوست؛ این فهرست شامل وودی آلن، وارن بیتی، رابرت ردفورد، سِر ریچارد اتنبورو، کوین کاستنر و مِل گیبسون میشود. جین هکمن به خاطر برنده شدن بهترین بازیگر مرد نقش مکمل برای این فیلم، یک سال در میان در سه وسترنِ دیگر در قالب نقش مکمل حضور پیدا کرد که عبارتاند از: «جرونیمو: یک افسانه آمریکایی» (۱۹۹۳)، «وایات اِرپ» (۱۹۹۴) و «سریع و مُرده» (۱۹۹۵). این فیلم آخرین نقشآفرینی سینمایی آنتونی جیمز بود که بعد از این فیلم از بازیگری بازنشسته شد و روی حرفهی دیگرش بهعنوان نقاش تمرکز کند. نکتهی جالبش این است که جیمز دوران کاریاش را با حضور در فیلمهای برنده اسکار شروع کرد و به اتمام رساند؛ اولین تجربهی بازیگری او «در گرمای شب» (۱۹۶۷) بود. برنده اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۹۳ به «فهرست شیندلر» (Schindler's List) اهدا شد. وقتی استیون اسپیلبرگ سی و چهار سال بعد از ترک کردن دانشگاهِ کالیفرنیا به دانشگاه برگشت تا مدرکِ لیسانسش را بگیرد، استادِ سینمای او «فهرست شیندلر» را بهعنوان فیلم کوتاه دانشجویی که دانشجوها برای پاس کردن کلاس به آن نیاز دارند قبول کرد؛ فیلمی که تا آن زمان جایزه گلدن گلوب و اسکار بهترین کارگردانی و بهترین فیلم را برنده شده بود. این فیلم تا این لحظه، تنها برندهی بهترین فیلم اسکار است که شاملِ موسیقیای از جان ویلیامز میشود. «فهرست شیندلر» اولین فیلم جنگی برنده بهترین فیلم از زمان «جوخه» (۱۹۸۶)، اولین فیلم اکثرا سیاه و سفیدی که نامزدِ بهترین فیلم از زمان «طولانیترین روز» (۱۹۶۲) و اولین فیلم اکثرا سیاه و سفیدِ برنده جایزهی اصلی اسکار از زمان «از اینجا تا ابدیت» (۱۹۵۳) است. اسپیلبرگ در این فیلم سِر بن کینگزلی، ستارهی «گاندی» (۱۹۸۲) که اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را یازده سال قبل به آن باخته بود کارگردانی میکند. برانکو لاستیگ که نقشِ خدمتکارِ کلاب شبانه در اولین صحنهی حضورِ کاراکترِ اُسکار شیندلر را برعهده دارد، یکی از تهیهکنندگان فیلم و یکی از بازماندگانِ هولوکاست است؛ او در هنگامِ دریافتِ جایزهاش، شماره سریالش در دورانِ حبسش توسط نازیها را تکرار کرد: A3317.
«سکوت برهها» تا این لحظه سومین و آخرین فیلمی است که برنده پنج جایزه اصلی اسکار یعنی بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه شده است
برندهی بهترین فیلم مراسم اسکار سال ۱۹۹۴، «فارست گامپ» (Forrest Gump)، ساختهی رابرت زمهکیس بود. «فارست گامپ» درکنار «آپولو ۱۳» (۱۹۹۵) و «مسیر سبز» (۱۹۹۹)، یکی از سه فیلمی است که تام هنکس و گری سینایس در آن همبازی بودند. هر سه فیلم نامزد بهترین فیلم شدند، ولی فقط «فارست گامپ» برنده شد. «فارست گامپ» با کسب ۶۷۷ میلیون و ۳۸۷ هزار دلار در دنیا، پُرفروشترین برنده اسکارِ تاریخِ آکادمی بود. سه سال بعد «تایتانیک» رکوردش را شکست. بهترین فیلم اسکار سال ۱۹۹۵ به «شجاعدل» (Braveheart) به کارگردانی مِل گیبسون رسید. جالب است که بهترین فیلم اسکار تنها جایزهای بود که این فیلم برنده شد؛ هیچ مراسم جوایز یا گروه منتقدانِ دیگری آن را بهعنوان بهترین فیلم سال معرفی نکردند. دیالوگِ معروف «اونا شاید زندگیمون رو بگیرن، ولی هرگز آزادیمون رو نخواهند گرفت!» در جایگاه نود و نهمِ محبوبترین نقلقولهای تاریخ سینما توسط مجلهی «هالیوود ریپورتر» قرار گرفت؛ این فیلم یکی از سه نامزد اسکار بهترین فیلم آن سال بود که در این فهرست حضور داشت؛ دومی نقلقول «همین کافیه، خوک، همین کافیه» از «عزیزم» در ردهی هفتاد و یکم فهرست و سومی نقلقول «هیوستون ما به مشکل برخوردیم» از «آپولو ۱۳» در ردهی بیست و چهارم فهرست بودند. «شجاعدل» در اولین سال برگزاری مراسم جوایز اتحادیهی بازیگران اکران شد. این فیلم به مدت بیست و دو سال تا زمان «شکل آب»، تنها برندهی بهترین فیلم بود که هیچکدام از نقشآفرینیهایش در اتحادیه بازیگران نامزد نشده بود. اما برندهی اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۹۶ به «بیمارِ انگلیسی» (The English Patient ) با بازی رالف فاینس و ژولیت بینوش تقدیم شد. ژولیت بینوش در سالِ ۲۰۰۵، اسکارش را برای تعمیر نزدِ آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک بُرد. پسر سه سالهی او که عاشقِ بازی کردن با مجسمه بود، آن را خراب کرده بود. یکی از منافعِ برنده شدن اسکار این است که آکادمی هر وقت بخواهید آن را بهطور رایگان برایتان تعمیر میکند. «بیمار انگلیسی» اولین فیلم با تدوین دیجیتالی بود که اسکار بهترین تدوین را برای والتر مِرچ به ارمغان آورد. او کار تدوین فیلم را بهطور مکانیکی شروع کرده بود، اما بعد از مشکلِ پزشکی پسرش رو به سیستم دیجیتالی آورد تا بتواند در دورانِ بهبودی پسرش، کارش را در خانه ادامه بدهد.
برندهی بهترین فیلم اسکار سال ۱۹۹۷ «تایتانیک» (Titanic)، ساختهی جیمز کامرون بود. «تایتانیک» در زمینهی فیلمی با بیشتری تعداد نامزدی (۱۴تا) که هیچ جایزهای در بخشِ بازیگران برنده نشده رکورددار است. این فیلم از زمانِ «آوای موسیقی» در سال ۱۹۶۶، اولین فیلمی بود که با وجود بُردن بهترین فیلم، در بخش بهترین فیلمنامه نامزد نشده بود. درحالیکه فیلمنامهی این فیلم توسط اتحادیهی نویسندگان و جوایز گلدن گلوب نامزد شده بود. «تایتانیک» اولین باری بود که یک فیلم غیرموزیکال علاوهبر اسکار بهترین فیلم، برنده بهترین ترانه نیز شد. بهترین فیلمهای قبلی اسکار که بهترین ترانه را برنده شده بودند، هر دو موزیکال بودند. فیلم جیمز کامرون بعد از «سواران» (۱۹۳۳) دومین فیلم درباره کشتی تایتانیک است که برنده بهترین فیلم شده است. «تایتانیک» اولین باری بود که دو بازیگر (کیت وینسلت و گلوریا استوارت) به خاطر بازی کردن یک نقشِ یکسان، نامزد اسکار شده بودند. جیمز کامرون سه اسکار متفاوت برای این فیلم برنده شد: بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین تدوین. گرچه کارگردانان زیادی شانسِ بُردنِ سه اسکار برای یک فیلم را داشتهاند، اما کامرون و آلفونسو کوآرون تنها کسانی هستند که چیزی به جز سه شاخهی تکراری «بهترین فیلم، کارگردانی و فیلمنامه» را برنده شدهاند. این فیلم اولین برنده بهترین فیلم است که توسط یک نفر تهیه، کارگردانی، نوشته و تدوین شده است. «تایتانیک» اولین فیلمی است که در تمام هفت بخشِ فنی نامزد شده است (فیلمبرداری، تدوین، طراحی تولید، طراحی لباس، صداگذاری، تدوین صدا و جلوههای ویژه) و تنها فیلمی است که در تمامِ بخشها برنده شده است. «مد مکس: جادهی خشم» در حالی در تمام این بخشها نامزد شده که اسکار بهترین فیلمبرداری و بهترین جلوههای ویژه را برنده نشد. «تایتانیک» همچنین اولین فیلمی است جایزهی بهترین فیلم هر دوی جوایز آکادمی و جوایز امتیوی را برنده شد. «تایتانیک» پُرفروشترین برنده بهترین فیلم اسکار است و درکنار «ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه»، تنها برندگان بهترین فیلم هستند که بیش از یک میلیارد دلاردر دنیا فروختهاند. اما اسکارِ بهترین فیلم سالِ ۱۹۹۸ به «شکسپیرِ عاشق» (Shakespeare in Love)، یکی از بدنامترین برندگانِ تاریخِ این بخش رسید. جودی دنچ در نقش ملکه الیزابت که برای این فیلم برنده بهترین بازیگر نقش مکمل شد، فقط شش دقیقه جلوی دوربین حضور دارد. نقشآفرینی او بعد از بیتریس اِستریت در «شبکه» (۱۹۷۶) با پنج دقیقه حضور جلوی دوربین، در جایگاه دوم کوتاهترین نقشآفرینی برنده اسکار نقش مکمل قرار میگیرد. سال ۱۹۹۸ تنها سالی است که دو بازیگر زن برای بازی در نقش یک شخصیتِ یکسان در دو فیلم متفاوت نامزد اسکار شدند. جودی دنچ برای بازی در نقش ملکه الیزابت اول نامزد نقش مکمل شد و کیت بلانشت هم برای بازی در نقش ملکه الیزابت اول در فیلم «الیزابت» نامزد بهترین بازیگر نقش اصلی شد. جالب است بدانید که جوزف فاینس در هر دوی این فیلمها نقش معشوقهی ملکه الیزابت را برعهده دارد و جفری راش هم به خاطر بازی در هر دو فیلم نامزد بفتا شد. اما «شکسپیرِ عاشق» بیش از هر چیزِ دیگری قدرتِ کمپینهای تبلیغاتی برای موفقیت در اسکار را واضحتر از همیشه ثابت کرد و همچنین یکی از بیسلیقهترین انتخابهای تاریخ آکادمی با وجود نامزدی مثل «نجات سرباز رایان» شناخته میشود.
اما اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۹۹ به «زیبایی آمریکایی» (American Beauty)، ساختهی سم مندز رسید. «زیبایی آمریکایی» تا مرزِ پیوستن به جمع سه فیلمی که هر پنج اسکار اصلی را برنده شدهاند نزدیک شد؛ اما عدم برنده شدن آنت بنینگ در بخشِ بهترین بازیگر زنِ نقش اصلی، جلوی آن را از قبضه کردنِ تمام و کمالِ اسکار آن سال گرفت. «زیبایی آمریکایی» اولین فیلمی بود که علاوهبر بهترین فیلم اسکار، جایزه اتحادیهی تهیهکنندگان، بهترین فیلم بفتا، بهترین فیلم جوایز منتقدان و بهترین فیلم درام گلدن گلوب را برنده شد. قرن بیست و یکم اما با «گلادیاتور» (Gladiator) در جایگاه بهترین فیلمِ اسکار سال ۲۰۰۰ آغاز شد. ساختهی ریدلی اسکات بعد از پنجاه و یک سال، اولین برنده بهترین فیلم اسکار بود که جایزه بهترین کارگردانی یا بهترین فیلمنامه را برنده نشد. این اتفاق آخرینبار با «تمام مردان پادشاه» (۱۹۴۹) اتفاق افتاده بود و دوباره دو سال بعد با «شیکاگو» (۲۰۰۲) تکرار شد. جورجو کانتارینی، پسربچهای که نقش پسرِ ماکسیموس را بازی کرد، نقشِ پسر کاراکتر روبرتو بنینی را در «زندگی زیبا است» (۱۹۹۷) بازی کرد. هر دو مردی که نقش پدرش را برعهده داشتند (راسل کرو و روبرتو بنینی) اسکار بهترین بازیگر را برنده شدند. اسکار بهترین فیلمِ مراسم سال ۲۰۰۱ به «یک ذهنِ زیبا» (A Beautiful Mind) به کارگردانی ران هاوارد رسید. راسل کرو بعد از «نفوذی» (۱۹۹۹) و «گلادیاتور»، برای سومین سالِ متوالی نامزد بهترین بازیگر شد. راسل کرو برای این نقش جایزه بهترین بازیگر تمام مراسمهای جوایزِ اصلی را برنده شد (گلدن گلوب، اتحادیه بازیگران، گزینشِ منتقدان و بفتا)، اما اسکار بهترین بازیگر را به دنزل واشنگتن برای فیلم «روز تمرین» باخت. اسکار بهترین فیلم سال ۲۰۰۲ به «شیکاگو» (Chicago) اهدا شد. مهمترین رقبای «شیکاگو»، «دارودستههای نیویورکی» و «پیانیست» بودند.
اما بالاخره در سال ۲۰۰۳، اسکار بهترین فیلم به «ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه» (The Lord of the Rings: The Return of the King) اهدا شد تا سهگانهی پیتر جکسون در اوج به سرانجام برسد.این فیلم اولین فیلم فانتزی تاریخ است که این جایزه را برنده شده است. جالب است بدانید که آخرین روزِ فیلمبرداری این سهگانه درواقع یک ماه بعد از اکرانش در سینماها و سه هفته بعد از برگزاری آکادمی بود. پیتر جکسون میخواست یک نمای پایانی از جمجمههای روی زمین در تونلِ «مسیرِ مُردگان» ضبط کند که در نسخهی طولانی این فیلم استفاده شد. «بازگشت پادشاه» بعد از «پدرخوانده: قسمت سوم»، دومین بار در تاریخِ سینما است که قسمت سومِ یک سهگانه نامزد بهترین فیلم اسکار و گلدن گلوب میشود و تنها باری که سومین فیلم یک سهگانه، برنده بهترین فیلم میشود. «بازگشت پادشاه» رکورد برنده شدنِ تمام اسکارهایی که برایشان نامزد شده بود را شکست (یازده اسکار از یازده نامزدی). رکوردارهای قبلی «آخرین امپراتور» و «جیجی» بودند (۹ اسکار از ۹ نامزدی). همچنین این فیلم درکنار «بنهور» و «تایتانیک» رکورددار دریافتِ بیشترین اسکار در یک سال هستند. «بازگشت پادشاه» جایزه بهترین دستاوردِ علمیتخیلی را از جوایزِ هیوگو برنده شده است؛ این اولین باری است که یک فیلم جایزه اصلی اسکار و هیوگو را برنده میشود. «بازگشت پادشاه» اولین دنباله از زمان «پدرخوانده: قسمت دوم» است که اسکار بهترین فیلم را برنده شده است. موفقیتهای «بازگشت پادشاه» باعث شد تا مجموعه «ارباب حلقهها» اسکار تمام بخشهایی که در طول این سه فیلم نامزدش شده است را برنده شود؛ همه به جز بهترین بازیگر مرد نقش مکمل. اسکار بهترین فیلمِ سال ۲۰۰۴ به فیلم ورزشی «عزیز میلیون دلاری» (Million Dollar Baby) رسید. کلینت ایستوود در سن هفتاد و چهار سالگی به پیرترین برندهی بهترین کارگردانی تبدیل شد. ایستوود تنها نامزد بخش بهترین بازیگر بود که نقشِ یک شخصیتِ خیالی را برعهده داشت. هر چهارتای دیگر نقشآفرینی اشخاصِ واقعی را برای فیلمهایشان برعهده داشتند. این یکی از دو باری بود که ایستوود و مارتین اسکورسیزی سرِ اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی رقابت کردند. ایستوود ایندفعه را برنده شد، اما چهار سال بعد آنها دوباره مبارزه کردند که اسکورسیزی برای «رفتگان»، نمایندهی ایستوود («نامههایی از ایوو جیما») را شکست داد. «عزیز میلیون دلاری» درکنار «ارابههای آتش»، رکوردِ بیشترین تعداد اسکار برای یک فیلم ورزشی را در اختیار دارد (چهار اسکار).
«تایتانیک» اولین باری بود که یک فیلم غیرموزیکال علاوهبر اسکار بهترین فیلم، برنده اسکار بهترین ترانه نیز شد
اما اسکار بهترین فیلم سال ۲۰۰۴، به «تصادف» (Crash) تعلق گرفت. این فیلم از زمان «آخرین امپراتوری» (۱۹۸۷)، کمدرآمدترین برنده بهترین فیلم بود. قبل از اینکه رایان فیلیپ به این فیلم بپیوندد، هیث لجر برای نقش هنسن مذاکره کرده بود. نکتهی کنایهآمیزش این است که لجر در «کوهستان بروکبک» بازی کرد که اسکار بهترین فیلم را در تصمیم جنجالبرانگیزِ آکادمی به «تصادف» باخت. «تصادف» از زمان «راکی» (۱۹۷۶) تا آن موقع، اولین برنده بهترین فیلم بود که فقط سه اسکار برنده شده بود. معمولا فیلمی که برنده بهترین فیلم اسکار میشود، جایزه بهترین فیلم گلدن گلوب را هم برنده میشود. اما «تصادف» درکنارِ «نیش» (۱۹۷۳)، یکی از دو فیلمی است که اسکار را بدون گلدن گلوب به دست آورده است. وقتی نامزدهای اسکار در ژانویه ۲۰۰۶ اعلام شدند، این فیلم تنها فیلمی بود که در قالب دیویدی در دسترس بود. در نتیجه جایگاهش در بین پُرفروشترینهای آمازون از ردهی صد و سوم، به ردهی بیست و سوم بهبود پیدا کرد. استودیوی لاینزگیت فقط ۲ میلیون دلار خرج تبلیغاتِ این فیلم برای اعضای آکادمی کرد. اسکار بهترین فیلم سال ۲۰۰۶ به فیلم جنایی «رفتگان» (The Departed)، ساختهی مارتین اسکورسیزی رسید. وقتی این فیلم جایزه اصلی آکادمی را بُرد، اسکورسیزی از این اتفاق اعلام شگفتی کرد. او گفت از آنجایی که فیلمش، فیلمِ سخت، کثیف و خشنی است، در حین فیلمبرداری به جوایز فکر نمیکرد. «رفتگان» اولین برنده بهترین فیلم در قرن بیست و یکم بود که در ایالات متحده روی نوارهای ویاچاس منتشر نشد. «رفتگان» یکی از سه فیلمِ برنده اسکار با حضور جک نیکلسون است؛ دوتای دیگر «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» و «شرایط مهرورزی» هستند؛ «رفتگان» تنها فیلم در بین این سه است که نیکلسون برای بازی در آن حتی نامزد اسکار هم نشد. «رفتگان» تنها بازسازی یک فیلم خارجیزبان است که برنده بهترین فیلم اسکار شده است. سالِ ۱۹۹۷، سالِ استثنایی و تعیینکنندهای برای چهارِ بازیگر اصلی «رفتگان» بود؛ لئوناردو دیکاپریو در «تایتانیک» بازی کرد که رفت تا به پُرفروشترین فیلم دنیا (در حال حاضر سومین) تبدیل شده و یازده اسکار برنده شود. مت دیمون اسکار بهترین فیلمنامهی اورجینال را برای «ویل هانتینگ خوب» برنده شد و برای همین فیلم، نامزدِ بهترین بازیگر شد، اما این جایزه به جک نیکلسون برای بازی در «بهتر از این نمیشود» رسید. درنهایت، مارک والبرگ هم با حضور در فیلم تحسینشدهی «شبهای بوگی»، بهعنوانِ بازیگری آیندهدار در کانونِ توجه قرار گرفت.
اسکار بهترین فیلم سال ۲۰۰۷ به فیلم نئووسترنِ «جایی برای پیرمردها نیست» (No Country for Old Men)، ساختهی برادران کوئن رسید. خاویر باردم با این فیلم به اولین بازیگرِ اسپانیایی که برنده اسکار میشود تبدیل شد؛ خودِ باردم اولین بازیگر اسپانیایی بود که در سال ۲۰۰۰ برای «پیش از رسیدنِ شب»، نامزد اسکار شده بود. در لوکیشنی در تگزاس، فیلم «خون به پا خواهد شد» هم در آن نزدیکی فیلمبرداری میشد. یک روز برادران کوئن در حین تصویربرداری از یک فضای عریض متوجهی یک ابرِ دودِ سیاهِ غولآسا شدند که در برابرشان آشکار شد. از قضا پاول توماس اندرسون مشغول تست کردنِ ابزار مربوطبه شعلهور کردن یک جرثقیلِ نفت بود. کوئنها فیلمبرداریشان را روز بعد، بعد از پراکنده شدن دود، از سر گرفتند. این دو فیلم یک سال و نیم بعد به دوتا از مهمترین مدعیانِ اسکار تبدیل شدند. «جایی برای پیرمردها نیست» بعد از «داستان وستساید»، دومین فیلم تاریخ است که اسکار بهترین کارگردانیاش، به دو کارگردان رسید. یکی از دلایلی که این اتفاق خیلی نادر است به خاطر این است که آکادمی قوانین سفت و سختی علیه نامزد کردن بیش از یک نفر بهعنوان کارگردان یک فیلم دارد؛ تا به این وسیله جلوی بازیگران و تهیهکنندگان را از کارگردان جا زدن خودشان بگیرند. آکادمی فقط برای کارگردانانی که بهعنوانِ یک زوج معروف و اثباتشده هستند استثنا قائل میشود. خاویر باردم اولین بازیگری است که برای بازی در این فیلم جایزه اسکار بهترین نقش مکمل، جایزه اتحادیهی بازیگران، جایزه بفتا، جایزه گلدن گلوب و جایزه گزینشِ منتقدان را برنده شده است. اسکار بهترین فیلم مراسم سال ۲۰۰۸ به «میلیونر زاغهنشین» (Slumdog Millionaire)، ساختهی دنی بویل اهدا شد. این فیلم اولین برنده بهترین فیلمبرداری بود که اکثرا بهصورت دیجیتال ضبط شده بود. «میلیونر زاغهنشین» یازدهمین و تا به امروز آخرین برنده بهترین فیلم است که در هیچکدام از بخشهای بازیگری، نامزد نشده است. بهترین فیلم اسکار مراسم سال ۲۰۰۸ به فیلم جنگی «مهلکه» (The Hurt Locker) به کارگردانی کاترین بیگلو رسید. این جیمز کامرون بود که همسرِ سابقش کاترین بیگلو را متقاعد کرد که این فیلم را کارگردانی کند. او در ابتدا قصد داشت روی یک پروژه دیکر کار کند. کامرون فیلمنامه «مهلکه» را خواند و به او گفت که این را بهجای آن یکی انجام بدهد که درنهایت به برنده شدنِ اسکار بهترین کارگردانی او منتهی شد. درواقع، «مهلکه» دربرابر «آواتار»، ساختهی کامرون در ۹ رشته نامزد شد و ششتای آنها را برنده شد. «مهلکه» از زمانیکه نتایجِ باکس آفیس حساب میشدند، با کسب ۱۲ میلیون دلار کمدرآمدترین برندهی بهترین فیلمِ تاریخ اسکار بدون احتساب نرخ تورم است. حتی برندگانِ بهترین فیلمهای دههی ۶۰ نیز درآمد بهتری نسبت به «مهلکه» داشتهاند. کاترین بیگلو اولین زنی است که برنده اسکار بهترین کارگردانی، بفتا و اتحادیه کارگردانان شده است. این فیلم همچنین اولین فیلم کارگردانیشده توسط یک زن است که جایزهی اصلی آکادمی را برنده شده است. بیگلو بعد از لینا ورتمولر برای «هفت زیبا»، جین کامپتون برای «پیانو»، سوفیا کاپولا برای «گمشده در ترجمه»، چهارمین زنِ نامزد بهترین کارگردانی بود. بعدا گرتا گرویک برای «لیدی برد» هم به جمع آنها اضافه شد. «مهلکه» اولین فیلم دراماتیک درباره جنگ عراق است که برنده بهترین فیلم شده است. «مهلکه» بعد از «کازابلانکا» و «تصادف»، سومین برنده بهترین فیلم است که یک سال پیش از اینکه برای حضور در اسکار واجد شرایط شود، اکران شده بود.
اسکار بهترین فیلم مراسم سال ۲۰۱۰، به «سخنرانی پادشاه» (The King's Speech) به کارگردانی تام هوپر تقدیم شد. در سالی که نامزدهای بهترین فیلم شاملِ سنگینوزنهایی مثل «شبکهی اجتماعی»، «قوی سیاه» و «اینسپشن» میشدند، انتخاب محافظهکارانهی «سخنرانی پادشاه» به یکی دیگر از مشهورترین بیسلیقگیهای آکادمی تبدیل شد. دیوید سیدلر با هفتاد و سه سال سن، پیرترین شخصی است که برنده اسکار بهترین فیلمنامه اورجینال شده است. کالین فرث اسکار بهترین بازیگر مرد را برای بازی در نقشِ پادشاه جرج ششم برنده شد. سال بعد، او جایزه بهترین بازیگر زن را به مریل استریپ در نقش مارگارت تاچر برای فیلم «بانوی آهنین» اهدا کرد. سال بعد، استریپ جایزه بهترین بازیگر مرد را به دنیل دیلوییس برای بازی در نقش آبراهم لینکلن در فیلم «لینکلن» اهدا کرد. به این ترتیب، در طول سه سالِ متوالی، اسکار بهترین بازیگر به پادشاه انگلستان، نخستوزیرِ انگلستان و رئیسجمهور ایالات متحده اهدا شدند. در همان سالی که کالین فرث برای «یک مرد مجرد» (۲۰۰۹) نامزد بهترین بازیگر شده بود، او این جایزه را به جف بریجز برای فیلم «قلب دیوانه» (۲۰۰۹) باخت. سال بعد بریجز برای فیلم «شهامت واقعی» نامزد شده بود که این بار این جایزه به فرث رسید. این فیلم دومین باری است که یک بازیگر مرد و یک بازیگر زن برای بازی کردن نقش یک پدر و دخترِ اشرافی برنده اسکار شدهاند. اولینبار چارلز لاتون برای «زندگی خصوصی هنری هشتم» (۱۹۳۳) برنده اسکار شد و بعد جودی دنچ به خاطر بازی کردن نقش دخترش الیزابتِ اول در «شکسپیرِ عاشق» (۱۹۹۸) برنده شد. همچنین کالین فرث در حالی برای بازی در نقش پادشاه جرج ششم برنده شد که هلن میرن نیز که نقشِ دخترش الیزابت دوم را در «ملکه» (۲۰۰۶) برعهده داشت برنده اسکار شد.
اسکار بهترین فیلم مراسم ۲۰۱۱ به «آرتیست» (The Artist) رسید. ژان دوژاردن اولین بازیگرِ فرانسوی تاریخ است که برنده اسکار بهترین بازیگر مرد شده است. «آرتیست» دومین فیلم صامت است که در تاریخ آکادمی برنده بهترین فیلم شده است. اولی «بالها» بود که در اولین مراسم اسکار برنده شد. «آرتیست» یکی از دو فیلمِ حاضر در مراسم آکادمی سال ۲۰۱۲ بود که داستانشان به سینمای صامت میپرداخت؛ دیگری «هیوگو» بود. هر دو با تعداد بالای نامزدی (۱۰تا برای «آرتیست» و یازدهتا برای «هیوگو») مواجه شدند و نفری پنج اسکار به چنگ آوردند. «آرتیست» یکی از فیلمهای حاضر در اسکار ۲۰۱۲ بود که به شکلی به فرانسه یا فرهنگِ فرانسه ارتباط داشتند؛ فیلمهایی که شامل «آرتیست، «هیوگو»، «نیمهشب در پاریس»، «ماجراجوییهای تنتن»، «گربه چکمهپوش» (براساس یک داستان پریانی فرانسوی)، «ظهور سیارهی میمونها» (براساس یک رُمان فرانسوی)، «گربهای در پاریس» و «ساقدوشها» (که شامل سکانس مهمی با محوریتِ جشنی با تمِ فرانسوی میشد) میشوند. در عوض، هیچ فیلمی از فرانسه در بخش بهترین فیلم خارجیزبان نامزد نشده بود. اسکار بهترین فیلمِ سال بعد به «آرگو» (Argo) به کارگردانی بن افلک رسید. «آرگو» هم باز دوباره بهعنوان یکی دیگر از ضعیفترین برندگانِ بهترین فیلم تاریخ آکادمی در سالی که مدعیانِ قدرتمندتری مثل «جنگوی زنجیربُریده»، «لینکلن»، «زندگی پای»، «سی دقیقهی نیمهشب» و «عشق» حضور داشتند شناخته میشود. جان گودمن در دو سال متوالی در دو فیلم دربارهی فیلمسازی حضور پیدا کرد که هر دو برنده بهترین فیلم شدند؛ او در «آرتیست» نقش یک تهیهکنندهی هالیوودی و در این فیلم نقش یک چهرهپرداز را ایفا میکرد. «آرگو» اولین فیلم در هفت سال گذشته بود که بدون بهترین کارگردانی، برنده بهترین فیلم شد و اولین برنده بهترین فیلم در بیست و سه سال گذشته بود که حتی نامزد بهترین کارگردانی هم نشده بود. «آرگو» به تهیهکنندگی بازیگرانِ بتمن، جرج کلونی و بن افلک ساخته شده است. جایزه بهترین فیلم ازطریق ارتباطِ ماهوارهای با کاخ سفید، توسط میشل اوباما، بانوی اولِ ایالات متحده اعلام شد.
«آرتیست» دومین فیلم صامت است که در تاریخ آکادمی برنده بهترین فیلم شده است
جایزه بهترین فیلم سالِ ۲۰۱۳ به «۱۲ سال بردگی» (12Years a Slave) به کارگردانی استیو مککویین رسید. «۱۲ سال بردگی» اولین برندهی بهترین فیلم به کارگردانی یک کارگردانِ سیاهپوست است و دوازدهمین برنده بهترین فیلم است که فقط سه اسکار بُرده است؛ فهرستی که شامل «کازابلانکا»، «پدرخوانده»، «راکی»، «آرگو» و غیره میشود. این فیلم اولین تجربهی بازیگری لوپیتا نیونگو در یک فیلم بلند بود که به خاطرش برنده بهترین بازیگر زن نقش مکمل شد. اسکار بهترین فیلم سال ۲۰۱۴ به «بردمن» (Birdman) رسید. این فیلم و «هتل گرند بوداپست» که ادوارد نورتون در هردوی آنها حضور داشت با ۹ نامزدی، رکوردِ بیشترین نامزدیهای اسکار ۲۰۱۵ را در اختیار داشتند. «بردمن» اولین برنده بهترین فیلم بعد از سی و چهار سال بود که نامزد بهترین تدوین نشد؛ اتفاقی که باتوجهبه ماهیتِ پلانسکانسِ این فیلم تصمیمِ قابلدرکی بود. موسیقی متنِ تحسینشدهی آنتونیو سانچز که تقریبا کاملا به وسیلهی درامز نواخته شده بود، توسطِ شاخهی موسیقی آکادمی به این دلیل که با قوانینشان همخوانی نداشت نادیده گرفته شد. با این وجود، سانچز جایزه بهترین موسیقی فیلم را از گرمی و جایزه گزینشِ منتقدان دریافت کرد و توسط جوایز گلدن گلوب، بفتا و جوایز گلد دِربی نامزد شد. اسکار بهترین فیلم سال ۲۰۱۵ به «اسپاتلایت» (Spotlight) رسید. این فیلم بعد از «بردمن»، دومین فیلم کاملا فیلمبرداریشده بهصورت دیجیتالی است که برنده بهترین فیلم شده است. «اسپاتلایت» نامزد شش جایزه شد که دوتای آنها را برنده شد. مراسم با رسیدنِ اسکار بهترین فیلمنامهی اورجینال به این فیلم آغاز شد.
سپس، این فیلم در چهار شاخهی دیگری که در آنها نامزد شده بود شکست خورد (بهترین بازیگر زن نقش مکمل، بهترین بازیگر مرد نقش مکمل، بهترین تدوین و بهترین کارگردانی) و درنهایت مراسم را با بُردن بهترین فیلم به سرانجام رساند. آخرین برنده بهترین فیلم که فقط دو اسکار برنده شده، «بزرگترین شوی روی زمین» (۱۹۵۲) بود. این فیلم بعد از «بردمن»، دومین برندهی متوالی بهترین فیلم بود که شاملِ مایکل کیتون در گروه بازیگرانش میشد. اسکار بهترین فیلم سال ۲۰۱۶ به درام «مهتاب» (Moonlight) به کارگردانی بری جنکینز رسید. بری جنکینز با این فیلم چهارمین فیلمساز سیاهپوستی است که در بخش بهترین کارگردان نامزد شده است. اشتباهاتی که در زمینهی آماده کردنِ پاکتِ برندهها ایجاد شده بود باعث شد تا در ابتدا «لالالند» بهجای «مهتاب» برنده بهترین فیلم معرفی شود؛ نتیجه به یکی از معذبکنندهترین و بزرگترین سوتیهای تاریخِ آکادمی تبدیل شد. اسکار بهترین فیلم سال ۲۰۱۷ به «شکل آب» (The Shape of Water) اهدا شد. این فیلم اولین فیلمِ علمیتخیلی تاریخ است که برنده جایزه بهترین فیلمِ آکادمی شده است. «شکل آب» برنده اسکار بهترین کارگردانی برای گیرمو دلتورو شد؛ این چهارمین بار در پنجِ سال گذشته بود که یک کارگردانِ آمریکایی این جایزه را تصاحب میکند. آلخاندرو جی. ایناریتو برای «بردمن» (۲۰۱۴) و «ازگوربرخاسته» (۲۰۱۵) برنده شد و آلفونسو کوآرون هم این جایزه را برای «جاذبه» (Gravity) به خانه بُرد. «شکل آب» اولین فیلمی است که هر دو جایزه بهترین فیلم آکادمی و شیر طلایی جشنواره ونیز را برنده شده است. بالاخره به «کتاب سبز» (Green Book) میرسیم که برنده اسکار بهترین فیلمِ سال ۲۰۱۸ شد. انتخابِ «کتاب سبز» بهعنوانِ نمایندهی یکی دیگر از مشهورترین بدسلیقگیها و محافظهکاریهای آکادمی شناخته میشود. ماهرشالا علی با برنده شدن اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل، به اولین بازیگر سیاهپوستی که دو بار در این بخش برنده شده تبدیل شد. اولین بازیگر سیاهپوست با دو اسکار دنزل واشنگتن است که یک اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی و یک اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل دارد. «رانندگی برای خانم دیزی» (۱۹۸۹) که برنده بهترین فیلم شد به رابطهی بین یک کارفرمای سفیدپوست و رانندهی سیاهپوستش میپرداخت. نقشِ آنها در «کتاب سبز» عوض شده است.
نظرات