بازی های قدیمی اکتیویژن بلیزارد که دوست داریم احیا شوند
بعد از اعلام خبر خریداری اکتیویژن بلیزارد توسط مایکروسافت، همگی در شوک عجیبی فرو رفتیم و هضم چنین خبر بزرگی واقعاً کار راحتی نبود. درکنار رقم نجومی قرارداد که به حدود ۷۰ میلیارد دلار میرسد، تصاحب IPهای بزرگی مثل سری بازی کالاف دیوتی (Call of Duty) درکنار سه دنیای عظیم بلیزارد یعنی وارکرفت (Warcraft)، دیابلو (Diablo) و استارکرفت (StarCraft) درکنار بازی جدیدتر آنها اورواچ (Overwatch) باعث شد صنعت بازی روزهای پُرهیاهویی را پشت سر بگذارد.
اما درکنار این IPهای محبوب و البته دو مجموعه دیگر یعنی کرش بندیکوت (Crash Bandicoot) و اسپایرو (Spyro the Dragon) که روزگاری با پلی استیشن شناخته میشدند و اکنون عضو خانواده ایکس باکس هستند، تعداد زیادی IP کوچک و بزرگ دیگر هم بهدست مایکروسافت میرسد؛ آثاری که بعضی از آنها عمری بسیار طولانی دارند و بعضی دیگر هم دورانی را با محبوبیت فوقالعاده بالا پشت سر گذاشتند و اکنون روزهای بازنشستگی را میگذرانند.
در این مقاله سری میزنیم به ۱۵ عدد از IPهای اکتیویژن بلیزارد که حداقل پنج سال از انتشار آخرین نسخه آنها میگذرد و بعضی از این IPها هم از چند دهه قبل در حال خاک خوردن هستند، ولی طرفداران آنها اندک امیدی به احیای این آثار دارند؛ بازیهایی که فیل اسپنسر، رئیس مایکروسافت گیمینگ (بالاترین درجه از تشکیلات مایکروسافت در ارتباط با بازیهای ویدیویی) هم در صحبتهای اخیر خود به بعضی از آنها اشاره کرده است و همین قضیه باعث میشود امیدها برای تجربه نسخههای جدید بعضی از آنها بیشتر شود.
هدف از تهیه این فهرست، مروری بر IPهایی است که شانس زنده شدن آنها هرچند صفر نیست، ولی شاید در حد خیلی بالایی هم نباشد. بنابراین به سراغ مواردی مثل وارکرفت و استارکرفت نرفتهایم، با اینکه مدتها از تولید آخرین نسخه اصلی آنها میگذرد؛ چرا که مطمئن هستیم بالاخره یک روز شاهد تولید نسخه جدید آنها خواهیم بود. همچنین به آثاری مثل سری تونی هاوک (Tony Hawk's Pro Skater) و اسپایرو هم اشاره نکردهایم؛ چون اکتیویژن در همین چند وقت اخیر با بازسازی نسخههای قدیمی آنها نشان داده که این بازیها را فراموش نکرده است و احتمالاً در آینده بیشتر از آنها خواهیم شنید.
King's Quest
- اولین بازی: Wizard and the Princess - ۱۹۸۰
- آخرین بازی: King's Quest - ۲۰۱۵
بازیهای King's Quest هیچوقت در ایران آن طور که باید و شاید مطرح نبودهاند، ولی این مجموعه را میتوان یکی از بزرگان سبک ماجرایی دانست که تاریخچهای بسیار قدیمی هم دارد. هرچند اولین بازی این مجموعه در سال ۱۹۸۴ برای پی سی و پلتفرمهای دیگر منتشر شد، ولی از جهاتی میشود گفت بازی Wizard and the Princess هم جزئی از این مجموعه است؛ اثری که در سال ۱۹۸۰ برای کامپیوترهای اپل 2 عرضه شده بود و شرکت سیرا (Sierra)، سازنده این بازیها آن را پیشدرآمدی بر King's Quest میدانست.
بین سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۸، هشت نسخه از King's Quest در اختیار علاقمندان آثار ماجرایی قرار گرفت که اکثر آنها هم کیفیت خوبی داشتند و هر بار با بهبودهایی نسبت به قبل همراه بودند؛ آثاری که روبرتا ویلیامز، یکی از دو مؤسس شرکت سیرا در طراحی آنها نقش داشت و به این ترتیب میتوان لقب یکی از طولانیترین دورههای فعالیت یک بازیساز روی مجموعهای خاص را در حالی به او اختصاص داد که جزو معدود بازیسازهای زن مطرح آن دوران هم محسوب میشد.
همانطور که از نام مجموعه هم مشخص است، داستان قسمتهای مختلف آن در ارتباط با ماجراجوییهای سلطنتی است و هر دفعه ماجرایی جدید را در پادشاهی «داونتری» روایت میکند. شخصیت اصلی آن نیز همیشه ثابت نیست و شاهد حضور افراد مختلفی هستیم که هر بار داستانهای جدیدی را رقم میزنند.
با وجود کیفیت خوب این مجموعه و با اینکه بهگفته روبرتا ویلیامز، فروش هر نسخه از آن بهتر از نسخه قبلی بود، ولی باز هم این میزان فروش در حدی نبود که ادامه مجموعه را تضمین کند و بعد از عرضه King's Quest VIII: Mask of Eternity در سال ۱۹۹۸، تا مدتها خبری از آن نداشتیم. تا اینکه در سال ۲۰۱۵ شاهد احیای آن بودیم؛ در قالب اثری با نام ساده King's Quest محصول استودیو The Odd Gentlemen که بازی را برای نسل جدید گیمرها درکنار طرفداران قدیمی تدارک دیده و حال و هوایی امروزی به گیمپلی آن داده بود. بازی در قالب پنج اپیزود منتشر شد (درکنار یک بخش پایانی که ازطریق نسخه کامل آن قابل دسترس بود) و با وجود شروع خوبی که داشت، به تدریج افت کرد و خیلی زود هم بهدست فراموشی سپرده شد.
King's Quest را میتوان یکی از بزرگترین IPهای اکتیویژن بلیزارد دانست که در حال حاضر سرنوشت نامعلومی دارد؛ مجموعهای قدیمی که قرار بود چند سال قبل هم شاهد تولید نهمین نسخه از آن توسط تل تیل گیمز (Telltale Games) باشیم، ولی چنین اتفاقی رخ نداد و پروژههای دیگری هم در ارتباط با آن کنسل شد تا اکنون بهدست مایکروسافت بیفتد و در انتظار اتفاقات بعدی باشیم.
Pitfall
- اولین بازی: Pitfall - ۱۹۸۲
- آخرین بازی: Pitfall Mobile - ۲۰۱۲
پس از تأسیس شرکت اکتیویژن در سال ۱۹۷۹، یکی از اولین بازیهایی که این شرکت برای کنسول آتاری 2600 و پلتفرمهای دیگر تولید و منتشر کرد، پیتفال بود؛ بازی جذابی که دیوید کرین، یکی از مؤسسان اکتیویژن طراحی آن را برعهده داشت.
این بازی که در ایران هم طرفداران زیادی داشت، کنترل شخصیتی به نام «پیتفال هری» را برعهده بازیکن میگذاشت تا با عبور دادن او از موانع مختلف و پشت سر گذاشتن خطرات، به جمعآوری گنجهای موجود در محیط بپردازد. خطرات بازی هم شامل مواردی مثل کُندههای چوب در حال حرکت، مارها و عقربها و البته تمساحهایی میشدند که درون برکهها در حال استراحت بودند و با باز و بسته کردن دهانهای خود، ظاهری بسیار تهدیدآمیز داشتند.
Pitfall جزو قدیمیترین بازیهای اکتیویژن است و پتانسیل تبدیل شدن به یک اثر آرکید جذاب را برای نسل جدید گیمرها دارد
طبیعی است که اگر امروز به بازی پیتفال محصول ۱۹۸۲ نگاه کنیم، بهعنوان اثری مربوطبه ۴۰ سال قبل خیلی ساده و ابتدایی به نظر میرسد و گرافیک آن حتی قابل مقایسه با بازیهای یکی دو سال بعد روی کنسول NES هم نیست، ولی پیتفال در زمان خود جزو جذابترین بازیهای آتاری 2600 بود و نهتنها با استقبال خیلی بالایی از طرف مردم و منتقدان روبهرو شد، بلکه شاید بتوان گفت بعضی از خطرات محیطی در بازیهای ویدیویی سالها بعد و مواردی مثل استفاده از طناب برای عبور از روی موانع هم از پیتفال به یادگار ماندند و در بازیهای بعدی مورد استفاده قرار گرفتند.
در سالهای پس از آن، نسخههای دیگری هم از پیتفال تولید شد که هیچکدام شهرت نسخه اول را پیدا نکردند؛ از بازی Pitfall II: Lost Caverns که در سال ۱۹۸۴ برای آتاری 2600 و بعدها پلتفرمهای دیگر منتشر شد، تا Super Pitfall که با گرافیکی به مراتب بهتر از قبل بهدست دارندگان NES رسید، ولی ایرادات اساسی در گیمپلی داشت. یک دهه بعد در سال ۱۹۹۴ نوبت به بازی Pitfall: The Mayan Adventure رسید تا این بار شاهد نسخهای خوش آب و رنگ با گرافیک و انیمیشنهایی دیدنی برای سگا جنسیس، SNES و سایر پلتفرمها باشیم که البته باز هم مشکلاتی در گیمپلی داشت که مانع از عالی بودن بازی میشد.
اکتیویژن بعد از حرکت بازیهای ویدیویی به سمت بُعد سوم هم شانس خود را با پیتفال امتحان کرد که البته به جایی نرسید. یک بار در بازی Pitfall 3D: Beyond the Jungle که برای پلی استیشن منتشر شد (و نسخهای دوبعدی هم برای گیم بوی کالر داشت) و با کیفیت نهچندان بالای خود موفقیتی بهدنبال نداشت و شاید جالبترین نکته در مورد آن را بتوان صداپیشگی بروس کمپل دانست. یک بار دیگر هم بازی Pitfall: The Lost Expedition که در سال ۲۰۰۴ برای پلی استیشن 2، ایکس باکس، گیمکیوب و پی سی (درکنار نسخهای مخصوص گیم بوی ادونس و بعدها نسخه Wii) منتشر شد و هرچند استودیو Edge of Reality موفق شده بود اثری بهتر از نسخه قبلی ارائه دهد، ولی باز هم بازی خیلی ماندگاری نبود.
آخرین نسخه پیتفال در سال ۲۰۱۲ برای اندروید و iOS منتشر شد تا این سری را با المانهای آثار سبک Endless Runner مثل Temple Run پیوند بزند و بعد از آن دیگر خبری از این مجموعه نبوده است. جالب اینکه دیوید کرین هم در همان سال قصد تولید یک دنباله معنوی از بازی را با نام Jungle Adventure داشت و ازطریق کیک استارتر شروع به جذب کمکهای مردمی کرد ولی دربرابر ۹۰۰ هزار دلاری که درخواست کرده بود، تنها به ۳۱ هزار دلار رسید و پروژه ناکام ماند.
پیتفال یکی از آن دست آثاری است که میتواند به خوبی در قالب یک بازی دوبعدی باکیفیت به جذب مخاطب بپردازد، ولی اکتیویژن در دو دهه اخیر به سراغ انجام چنین کاری نرفته است و باید دید مایکروسافت در این زمینه چه میکند.
Police Quest/SWAT
- اولین بازی: Police Quest: In Pursuit of the Death Angel - ۱۹۸۷
- آخرین بازی: SWAT Elite Troops - ۲۰۰۸
سری بازیهای SWAT در دورانی به محبوبیت زیادی رسیده بودند و در ایران هم خاطرات خوشی با بعضی از آنها از جمله SWAT 3 داشتیم، ولی جالب است بدانید که این بازیها خود زیرمجموعه یک سری بزرگ به نام Police Quest بودند که اولین نسخه آن در سال ۱۹۸۷ وارد بازار شد.
جیم والز، افسر پلیسی بود که در ایالت کالیفرنیا فعالیت میکرد و در یکی از مأموریتهای خود، در اثر تیراندازی زخمی شد و بعدها از شغل خود کنارهگیری کرد. بعد از آن بود که کن ویلیامز، یکی از دو مؤسس شرکت سیرا با او ملاقات کرد و از ایدههای خود در مورد تولید یک بازی ماجرایی با المانهای شبیهساز در ارتباط با نیروهای پلیس گفت. ویلیامز قصد داشت از تجربیات والز برای طراحی اثری واقعگرایانه در دنیای پلیسها استفاده کند، ولی والز به قدری شیفته این ایده شده بود که تصمیم گرفت از حالت مشاور فراتر برود و خود با یادگیری طراحی بازیهای ویدیویی، نقش مهمتری در این زمینه ایفا کند.
بازی Police Quest: In Pursuit of the Death Angel نتیجه اولین همکاری والز و ویلیامز بود و در قالب یک اثر ماجرایی که وظایف نیروهای پلیس را شبیهسازی میکرد، به موفقیتهای زیادی رسید و راه را برای تولید نسخههای بعدی این مجموعه باز کرد؛ بازیهایی که والز طراح دو عدد دیگر از آنها بود و آثار جذابی را بهدست علاقمندان رساند ولی از نسخه چهارم به بعد، دیگر در تیم تولید این سری حضور نداشت.
هرچند سری Police Quest تا آن زمان هم به شهرت زیادی رسیده بود، ولی این پنجمین نسخه آن یعنی Police Quest: SWAT در سال ۱۹۹۵ بود که سر و صدایی بیشتر از قبل به پا کرد. این بازی هم مثل نسخه چهارم، بهجای استفاده از گرافیک کامپیوتری به سراغ تصاویر و ویدیوهایی از محیطهای واقعی درکنار بازیگران رفته بود و بازیکن با انجام کارهای مختلف، باعث اتفاق افتادن ماجراهایی میشد که با شکل و شمایلی واقعگرایانه به نمایش درمیآمدند.
سری بازیهای SWAT روزگاری محبوبیت بالایی داشتند و نسخه سوم این مجموعه هم در ایران طرفداران پرشماری بهدست آورده بود
ولی بعد از آن Police Quest: SWAT 2 دوباره به سراغ گرافیک کامپیوتری کلاسیک رفت و این بار با زاویه دوربین ایزومتریک، اثری متفاوت را تحویل مخاطبان داد که کموبیش موفق بود، ولی نه به اندازه قبل. اما اوج موفقیت این مجموعه در سال ۱۹۹۹ با بازی SWAT 3: Close Quarters Battle اتفاق افتاد؛ اثری که این بار کاملاً سهبعدی شده بود و مأموریتهای نیروهای SWAT را به واقعگرایانهترین شکل ممکن ارائه میداد. بازی با گرافیک زیبای خود و جزئیات بالایی که در مأموریتها داشت و دست بازیکن را برای انجام کارهای مختلف باز میگذاشت، به موفقیت زیادی رسید و راه را برای تولید نسخههای بعدی هموار کرد.
از یک نسخه جانبی با نام SWAT: Global Strike Team که برخلاف بازیهای قبلی که برای پی سی منتشر میشدند، برای پلی استیشن 2 و ایکس باکس عرضه شد و البته به موفقیت بالایی نرسید، تا نسخه چهارم که محصولی از Irrational Games، استودیوی کن لوین، خالق بایوشاک (BioShock) بود و کیفیت مناسبی داشت. بعد از آن تنها شاهد تولید یک بازی PSP و دو نسخه موبایل بودیم و از ۲۰۰۸ که بازی موبایل SWAT Elite Troops محصول Rovio عرضه شد، تا امروز دیگر خبری از SWAT نشده است.
The Lost Vikings
- اولین بازی: The Lost Vikings - ۱۹۹۳
- آخرین بازی: The Lost Vikings 2 - ۱۹۹۷
بازی وایکینگ های گمشده دومین اثر بلیزارد بود، آن هم زمانیکه این استودیو با نام Silicon and Synapse شناخته میشد و هنوز فاصله زیادی تا رسیدن به دوران شهرت داشت و بیشتر هم بهعنوان یک استودیوی کنسولی مطرح بود، نه یک شرکت پیسیمحور. بعد از اولین بازی این شرکت یعنی RPM Racing که برای SNES منتشر شد، بازی وایکینگهای گمشده هم در سال ۱۹۹۳ ابتدا بهدست دارندگان این کنسول نینتندو رسید و سپس پلتفرمهای دیگر از سگا جنسیس تا پی سی هم میزبان آن شدند.
وایکینگهای گمشده ماجراهای سه وایکینگ را روایت میکرد که سرگرم کار و زندگی خود بودند، تا اینکه ناگهان موجودات فضایی از راه میرسیدند و آنها را برای نمایش در باغ وحش کهکشانی خود میدزدیدند. پس از آن هم نوبت به بازیکن میرسید تا با کنترل این سه نفر، موانع را پشت سر بگذارد و آنها را به سرزمین خودشان بازگرداند.
بازی به سبک پلتفرمر ساخته شده بود و المانهای پازل و معما هم داشت که برای رد کردن آنها باید از همکاری هر سه وایکینگ استفاده میکردید؛ به این صورت که کنترل هر سه نفر در اختیار شما بود و باید به ترتیب بین آنها جابهجا میشدید و از قابلیتهای هرکدام بهره میبردید تا مراحل را تمام کنید. «اریک» وایکینگی لاغر و سریع بود که با کمک قابلیت دویدن و پریدن میتوانست از خیلی موانع عبور کند. «اولاف» با آن ظاهر تنومند، میتوانست با کمک سپر از خود و دوستانش دربرابر حملات دشمنان دفاع و در صورت نیاز با کمک همان سپر، سکویی برای بالا رفتن دوستان خود ایجاد کند. «بالوگ» هم روحیه جنگی بیشتری نسبت به دو رفیق خود داشت و با شمشیر و تیر و کمان به جان دشمنان میافتاد یا از راه دور با پرتاب تیر، کلید درها را فعال میکرد.
در مجموع همکاری سه وایکینگ با یکدیگر لحظات جذابی را تشکیل میداد و بازی درکنار حالت تکنفره، امکان تجربه دو نفره را هم به مخاطبان میداد و حتی روی سگا جنسیس میشد با کمک وسیله جانبی Multitap و اتصال کنترلر سوم، به شکل سه نفره هم از آن لذت برد.
چهار سال بعد هم نسخه دوم وایکینگهای گمشده منتشر شد که در حد نسخه قبلی به محبوبیت نرسید؛ اثری که از خیلی جهات شبیه بازی اول بود، ولی توانسته بود با کمک قدرتهای بیشتر برای شخصیتهای قبلی و همینطور اضافه کردن دو شخصیت جدید «فنگ» (یک گرگینه) و «اسکورچ» (یک اژدها) تنوع جالبی به مراحل و معماها بدهد. اما بعد از آن دیگر خبر خاصی از وایکینگهای گمشده نداشتیم، به جز مواردی چون حضور افتخاری آنها در بخشی از بازی دنیای وارکرفت (World of Warcraft) و همینطور ایفای نقش در بازی Heroes of the Storm.
سال گذشته با انتشار Blizzard Arcade Collection به مناسبت ۳۰ سالگی بلیزارد، طرفداران قدیمی وایکینگهای گمشده توانستند درکنار گیمرهای نسل جدید به سراغ تجربه هر دو بازی این مجموعه روی پی سی، پلی استیشن 4، ایکس باکس وان و نینتندو سوییچ بروند؛ مجموعهای که پتانسیل بالایی برای احیا دارد و میتواند در قالب یک بازی دوبعدی، لحظات سرگرمکنندهای را رقم بزند.
Gabriel Knight
- اولین بازی: Gabriel Knight: Sins of the Fathers - ۱۹۹۳
- آخرین بازی: Gabriel Knight: Sins of the Fathers 20th Anniversary Edition - ۲۰۱۴
شاید این روزها خیلیها با بازی Gabriel Knight: Sins of the Fathers آشنایی نداشته باشند، ولی این بازی در زمان خود جزو برترین آثار سبک ماجرایی اشاره و کلیک بود؛ اثری که شرکت سیرا آن را در سال ۱۹۹۳ منتشر کرد و هرچند فروش خیلی بالایی را تجربه نکرد، ولی تعریف و تمجید منتقدان را به همراه داشت.
از همان ابتدای بازی میشد حال و هوای متفاوت و تاریک آن را احساس کرد و با وجود ظاهر عادی دنیای بازی، المانهای ماورایی در گوشه و کنار آن به چشم میخوردند. شخصیت اصلی بازی یعنی «گابریل نایت»، رماننویسی بود که یک کتابفروشی را میگرداند و در اثر اتفاقاتی متوجه میشد که از نوادگان گروهی به نام «شکارچیان سایه» است که در گذشته با نیروهای شیطانی مبارزه میکردهاند. گابریل سپس در سفری دور و دراز با پشت سر گذاشتن ماجراهای مختلف، به جدیدترین نیروی این گروه تبدیل میشد و بازیکن هم در این مسیر با شخصیتهای مختلف و اتفاقاتی مرتبط با آیین «وودو» روبهرو میشد.
بازی گابریل نایت جزو آثار خوشساخت سال ۱۹۹۳ بود و نکته جالب در مورد آن، صداپیشگی مارک همیل، بازیگر نقش «لوک اسکایواکر» در سری جنگ ستارگان (Star Wars) بهجای یکی از شخصیتهای بازی بود. نسخه دوم بازی دو سال بعد در حالی با نام Gabriel Knight 2: The Beast Within منتشر شد که برخلاف مدل گرافیک نسخه اول که یادآور بعضی از آثار لوکاس آرتز (LucasArts) بود، این بار حالت فیلم تعاملی را پیدا کرده بود؛ یعنی از آن دست آثاری که صحنههای آنها از قبل با حضور بازیگران ضبط میشود و سپس بازیکن با کلیک کردن در محیط و انجام کارهای مختلف، شاهد حرکت و بازی بازیگران خواهد بود.
گابریل نایت 2 هم اثر خوشساختی بود و با نقدهای درخشانی مواجه شد ولی هرچند فروش بدی نداشت، میزان استقبال مردم از آن میتوانست بالاتر از اینها باشد. بعدها نسخه سوم بازی با عنوان Gabriel Knight 3: Blood of the Sacred, Blood of the Damned در حالی سال ۱۹۹۹ منتشر شد که کیفیت آن نسبت به قبل افت کرده بود و البته همچنان اثر نسبتاً خوبی محسوب میشد؛ بازیای که این بار به سراغ گرافیک کاملاً سهبعدی رفته بود و مخاطب میتوانست به این ترتیب آزادی عمل بیشتری در گشتوگذار درون محیطهای پُرجزئیات آن داشته باشد.
کار این مجموعه با همین سه نسخه به پایان رسید و فقط یک بار دیگر شاهد مطرح شدن نام بازی بودیم؛ آن هم در قالب Gabrial Knight: Sins of the Fathers - 20th Anniversary Edition که به مناسبت ۲۰ سالگی بازی منتشر شد و بازسازی آن با گرافیکی مدرن درکنار موارد جدیدی مثل معماهای تازه بود. جین جنسن، خالق این مجموعه در این سالها خیلی تلاش کرده که آن را یک بار دیگر احیا کند، ولی هنوز در این راه به موفقیتی نرسیده است و باید دید در آینده چه اتفاقاتی رخ میدهد.
Blackthorne
- اولین و آخرین بازی: Blackthorne - ۱۹۹۴
در سال ۱۹۹۴ و دو ماه قبل از اینکه بلیزارد با ارائه بازی وارکرفت غوغا به پا کند، بازی بلک ثورن از این شرکت بهدست علاقمندان رسید؛ اثری که مثل تعدادی دیگر از بازیهای قبلی بلیزارد، شرکت اینترپلی (Interplay) ناشر آن بود.
ماجراهای بازی بلکثورن برخلاف وارکرفت و دیابلو که حال و هوایی فانتزی دارند و استارکرفت که مجموعهای علمیتخیلی و آیندهنگرانه است، ترکیبی از المانهای فانتزی و علمیتخیلی را در خود داشت و شخصیت اصلی آن با نام «کایل ولارس» ملقب به بلکثورن، با ظاهر امروزی خود با کمک شاتگان به سراغ دشمنانی با شکل و شمایل فانتزی مثل ارکها میرفت. بازی درکنار ویژگیهای اکشن خود، تمرکز زیادی روی المانهای پلتفرمی داشت و مخاطب مدام با سکوهایی برای پریدن و بالا و پایین رفتن روبهرو میشد و با پشت سر گذاشتن موانع به پیش میرفت.
این بازی دوبعدی در زمان خود گرافیک نسبتاً جذابی داشت و ویژگیهایی مثل امکان پنهان ماندن از تیرهای دشمنان هم باعث میشدند گیمپلی بازی عمق بیشتری پیدا و منتقدان را به تعریف و تمجید وادار کند. این بازی هم مثل اکثر آثار سالهای ابتدایی بلیزارد، اول برای SNES آماده شد و سپس نوبت به نسخه داس و بعدها سگا 32X رسید و حدود یک دهه بعد هم بازی برای کنسول دستی گیم بوی ادونس منتشر شد.
بعد از گذشت حدود سه دهه از انتشار بازی بلکثورن، گیمرهای نسل جدید هم توانستند در سال ۲۰۲۱ آن را در قالب Blizzard Arcade Collection تجربه کنند. هرچند بلکثورن به اندازه دنیاهای محبوب بلیزارد معروف نشد، ولی اثر خوشساختی بود که پتانسیل ریبوت شدن را دارد و طرفداران قدیمی آن همچنان در انتظار این رؤیای قدیمی به سر میبرند.
Heretic/Hexen
- اولین بازی: Heretic - ۱۹۹۴
- آخرین بازی: Heretic 2 - ۱۹۹۸
یکی از IPهای قدیمی اکتیویژن که فیل اسپنسر بعد از خریداری این شرکت توسط مایکروسافت به آن اشاره کرد، Hexen بود؛ موضوعی که نشان از اعتبار این اثر دارد و البته با وجود شهرت بالای آن در دههها قبل، سالها است که هیچ خبری از نسخه جدید این مجموعه نشده است.
استودیو ریون سافتور (Raven Software) که در ۱۰ سال اخیر تنها روی سری بازی کالاف دیوتی کار کرده است، زمانی بهعنوان یک استودیوی همهفن حریف در زمینه تولید بازیهای متنوع شناخته میشد. بازی Heretic هم بهعنوان چهارمین اثر آنها، یک شوتر اول شخص متفاوت بود که المانهای فانتزی را در فضایی تاریک و سنگین به نمایش میگذاشت؛ دنیایی پُر از موجودات ترسناک و شیطانی که بازیکن با سلاحهایی مثل چوب جادو و تیر و کمان مخصوص به نبرد با آنها میرفت.
Heretic در زمان خود گرافیک خیلی خوبی داشت و این را هم مدیون موتور گرافیکی Doom بود؛ یکی از موتورهای قدرتمند نیمه اول دهه ۱۹۹۰ که استودیو اید سافتور (id Software) با خلق آن به موفقیتهای زیادی رسیده بود و Heretic هم از نسخه ارتقایافته آن استفاده میشد. البته ارتباط ریون با اید سافتور به اینجا ختم نمیشد و این شرکت درکنار ارائه موتور گرافیکی خود به سازندگان بازی، وظیفه انتشار آن را هم برعهده داشت و حتی جان رومرو، یکی از طراحان اصلی Doom هم بهعنوان تهیهکننده به ریون در تولید این محصول جذاب کمک کرد.
فیل اسپنسر در صحبتهای اخیر خود به بازی Hexen اشاره کرده و همین قضیه طرفداران این اثر قدیمی را به آینده امیدوار کرده است
بازی Heretic با عرضه موفق روی پی سی در سال ۱۹۹۴، راه را برای تولید نسخه بعدی باز کرد و در سال ۱۹۹۵، شاهد عرضه بازی Hexen: Beyond Heretic بودیم که از جهات مختلف نسبت به بازی قبلی پیشرفت کرده بود و درکنار گرافیک بهتر و طراحی مراحل پیچیدهتر، امکان بازی در قالب سه شخصیت جنگجو، کشیش و جادوگر را با قابلیتهای مختلف میداد و بازیکن نسبت به سلیقه خود در زمینه مبارزات فیزیکی و از راه نزدیک یا استفاده از جادو از راه دور، به سراغ انتخاب یکی از آنها میرفت. بازی Hexen بعدها برای کنسولهای پلی استیشن، سگا ساترن و نینتندو 64 هم منتشر شد که البته موفقیت زیادی در آن نسخهها بهدنبال نداشت.
بعدها دو بازی دیگر هم از این مجموعه تولید شد؛ Hexen 2 و Heretic 2 که آنها هم بازیهای خوشساختی بودند و هرکدام جذابیتهای خاص خود را داشتند ولی از سال ۱۹۹۸ تا امروز، دیگر خبری از این سری نداشتهایم و با وجود ویژگیهای جالب و اتمسفر متفاوتی که نسبت به اکثر آثار اول شخص داشت، از دو دهه پیش به کما رفته است و باید دید زیر نظر مایکروسافت، چه وضعیتی پیدا میکند.
Soldier of Fortune
- اولین بازی: Soldier of Fortune - ۲۰۰۰
- آخرین بازی: Soldier of Fortune Online - ۲۰۱۰
سال ۲۰۰۰ اثری توسط اکتیویژن منتشر شد که هرچند کیفیت خوبی داشت، ولی بیشتر از هر چیز با میزان خشونت عجیبش به شهرت رسید، نه ویژگیهای دیگر خود. استودیو ریون سافتور که IP قبلی فهرست ما را هم به خود اختصاص داده است، این بار در بازی Soldier of Fortune به سراغ داستانی با موضوع امنیتی در ارتباط با سلاحهای اتمی رفته بود که البته داستان در آن تنها بهانهای برای گیمپلی خشن و پُر از خون و خونریزی بود.
بازیکن از همان ابتدای بازی با استفاده از سلاحهایی مثل شاتگان به استقبال دشمنان نگونبختی میرفت که کافی بود کمی مقاومت کنند تا دست و پای آنها در اثر شلیک قطع شود یا سر خود را از دست بدهند؛ موضوعی که تا آن روز با چنین کیفیتی در کمتر اثر مشابهی دیده شده بود و علت آن هم به استفاده از یک موتور مخصوص به نام غول (Ghoul Engine) برمیگشت که کیفیت خود را در این زمینه نشان میداد و وقتی با موتور گرافیکی بازی یعنی نسخه مخصوص و بهبودیافتهای از موتور Quake 2 ترکیب میشد، صحنههای جالبی را رقم میزد.
این میزان خشونت در عین حال که باعث شهرت بازی شد، مشکلاتی را هم برای آن ایجاد کرد و بعضی از نهادهای مرتبط نسبت به آن اعتراض کردند و وضعیت به جایی رسید که پای «اداره درجهبندی فیلم بریتیش کلمبیا» هم به ماجرا باز شد و درکنار استفاده از درجهبندی سنی M برای نمایش میزان خشونت بازی، توضیحات بیشتری هم در این زمینه روی جلد آن قرار گرفت و کشوری مثل آلمان هم دست به سانسور و تغییراتی در بازی زد.
بازی بعدها برای پلی استیشن 2 و دریمکست هم منتشر شد که البته در این دو کنسول کیفیتی پایینتر از نسخه پی سی داشت. در سال ۲۰۰۲ هم نسخه دوم آن با عنوان Soldier of Fortune 2: Double Helix برای پی سی (و یک سال بعد ایکس باکس) عرضه شد که اثر بدی نبود و با نقدهای مناسبی همراه شد، ولی در حد نسخه اصلی سروصدا به پا نکرد.
بازی Soldier of Fortune: Payback بهعنوان سومین نسخه این مجموعه، در حالی سال ۲۰۰۷ برای پی سی، ایکس باکس 360 و پلی استیشن 3 منتشر شد که افت کیفیت عجیبی نسبت به قبل داشت؛ اثری از استودیو Cauldron HQ که میانگین امتیازهای آن به ۵۰ و پایینتر از آن رسید و هرچند همچنان از خشونت بالایی برخوردار بود، ولی از نظر گیمپلی و جذابیت به پای نسخههای قبلی نمیرسید. بعد از آن هم دیگر شاهد خبر خاصی از این مجموعه نبودهایم، به جز یک بازی MMO به نام Soldier of Fortune Online، محصول استودیو Dragonfly که در سال ۲۰۱۰ تنها در دسترس بازیکنهای کرهای قرار گرفت.
Empire Earth
- اولین بازی: Empire Earth - ۲۰۰۱
- آخرین بازی: Empire Earth 3 - ۲۰۰۷
سری Age of Empires توانسته است در تمام این سالها نام خود را بهعنوان یکی از بهترین مجموعههای استراتژی همزمان در ارتباط با دورههای تاریخی مختلف ثبت کند و مدتی قبل هم شاهد انتشار Age of Empires IV بودیم که یک بار دیگر نشان داد این سری همچنان حرفهای زیادی برای گفتن دارد. ولی یک مجموعه دیگر هم در دهه ۲۰۰۰ داشتیم که از جهاتی به این مجموعه مایکروسافت شباهت داشت؛ Empire Earth که IP آن هم بهزودی بهدست مایکروسافت میرسد.
بازی Empire Earth محصولی از Stainless Steel Studios در سال ۲۰۰۱ بود و گیمپلی آن، بازهی زمانی وسیعی در حد ۵۰۰ هزار سال را دربرمیگرفت؛ از دورانی که بشر هنوز به تمدن نرسیده بود، تا عصر نانو و اوج پیشرفتهای تکنولوژی. هر دوره از بازی با ویژگیهای خاص خود همراه بود و بیش از ۲۰ تمدن هم برای بازی در نظر گرفته شده بود که تنوع خوبی به آن میدادند. موفقیتهای Empire Earth باعث شد یک سال بعد بسته الحاقی آن با عنوان Empire Earth: The Art of Conquest عرضه شود؛ بستهای که کاری بود از استودیو Mad Doc Software و همین استودیو هم بعدها تولید نسخه دوم بازی را برعهده گرفت؛ چرا که Stainless Steel Studios در آن دوران اوضاع خوبی نداشت و درنهایت تعطیل شد.
Empire Earth 2 هم طرفداران زیادی بهدست آورد و حتی از جهاتی نسبت به بازی اول موفقتر عمل کرد و توانست با حفظ ویژگیهای مثبت بازی قبلی درکنار اضافه کردن المانهای جدید، کنترل تمدنهای شرق و غرب کره زمین را در اختیار بازیکنها قرار دهد.
ولی بسته الحاقی این بازی یعنی Empire Earth 2: The Art of Supremacy با افت کیفیت فاحشی همراه بود و بعدها هم Empire Earth 3 کار را به جایی رساند که منتقدان بهشدت کیفیت بازی را زیر سؤال بردند و پس از آن هم دیگر خبری از این مجموعه نشده است. شاید مایکروسافت باتوجهبه در اختیار داشتن IP قدرتمندی مثل Age of Empires به سراغ Empire Earth نرود، ولی به هر حال طرفداران قدیمی این مجموعه منتظر روزی هستند که یک بار دیگر شاهد اوج گرفتن آن باشند.
True Crime
- اولین بازی: True Crime: Streets of LA - ۲۰۰۳
- آخرین بازی: True Crime: New York City - ۲۰۰۵
در نیمه اول دهه ۲۰۰۰ و زمانیکه راک استار گیمز (Rockstar Games) با سری بازیهای GTA در دنیای آثار شهری جهانباز (اپنورلد) پادشاهی میکرد، اکتیویژن هم تصمیم گرفت به سراغ استفاده از پتانسیل این نوع بازیها برود و استودیو Luxoflux وظیفه تولید پروژه را برعهده گرفت.
بازی True Crime: Streets of LA اواخر سال ۲۰۰۳ برای پلی استیشن 2، ایکس باکس و گیمکیوب و چند ماه بعد برای پی سی منتشر شد و داستان یک افسر پلیس به نام «نیکلاس کنگ» را روایت میکرد که بیش از حد در انجام وظایف خود خشن و عصبانی بود؛ کسی که در اثر ماجراهایی مأموریت پیدا میکرد به سراغ کشف رازهای جنایت و بمبگذاری در محله چینیها برود. گیمپلی بازی شباهت زیادی به GTA داشت و تشکیل شده بود از مأموریتهای مختلف که با بخشهای ماشینسواری و گشتوگذار در شهر، با یکدیگر ارتباط پیدا میکردند؛ گیمپلی مناسبی که هرچند کیفیت آن فاصله زیادی با آثار راکاستار داشت، ولی در نوع خود قابل قبول بود و مخاطبان زیادی پیدا کرد؛ مخصوصاً با درنظرگرفتن اینکه در آن زمان بازیهای مشابه زیادی در بازار نداشتیم.
استودیو Luxoflux دو سال بعد نسخه دوم بازی را تقدیم هواداران کرد و این بار با اثری تحت عنوان True Crime: New York City طرف بودیم که حکایت از تغییر فضای بازی از لسآنجلس به نیویورک داشت. این بار ماجراهای بازی در ارتباط با فردی به نام «مارکوس رید» بود؛ یک گنگستر سابق که سالها بعد از دوران فعالیت خود بهعنوان یک خلافکار، به عضویت نیروی پلیس درآمده بود و به انجام مأموریتهای مختلف میپرداخت. این نسخه با وجود بعضی ویژگیهای جالب خود و جزئیات بالایی که در طراحی شهر به کار رفته بود، کیفیتی پایینتر از قبل داشت و با استقبال خوبی مواجه نشد.
یکی از ویژگیهای جالب True Crime، استفاده از بازیگران مطرح برای صداپیشگی نقشهای مختلف بود. این قضیه در نسخه اول با حضور گری اولدمن، مایکل مدسن و میشل رودریگز اتفاق افتاد و حتی اسنوپ داگ هم در بازی حضور داشت. در نسخه دوم هم شاهد صداپیشگی لارنس فیشبرن و میکی رورک بودیم (درکنار کریستوفر واکن که در هر دو نسخه حضور داشت) و به این ترتیب بازیها حس و حالی سینمایی پیدا کرده بودند. هر دو بازی هم دارای پایانهای خوب و بد بودند که در نوع خود تنوع جالبی به آنها میدادند.
بعدها اکتیویژن از ادامه دادن این مجموعه منصرف شد، هر چند در ابتدا قصد داشت True Crime: Hong Kong را بهعنوان قسمت جدید آن عرضه کند. حتی بازی بهطور رسمی در مراسم Video Game Awards 2009 معرفی شده بود، ولی درنهایت مدیران اکتیویژن پروژه را کنسل کردند. اما سازنده بازی یعنی استودیو United Front Games که به کار خود ایمان داشت، درکنار اسکوئر انیکس تصمیم گرفتند آن را احیا کنند و اسکوئر انیکس با خرید حقوق مربوطبه بازی (البته به جز حق استفاده از IP آن)، به استودیو کمک کرد که رؤیای خود را عملی کنند؛ پروژهای که درنهایت با نام Sleeping Dogs منتشر شد و هرچند اثر خوشساختی بود و فروش اولیه خوبی هم داشت، ولی مدیران اسکوئر انیکس انتظار درآمد بیشتری را از آن داشتند و به همین دلیل هیچوقت نسخه دوم آن ساخته نشد و استودیو United Front Games هم بعدها تعطیل شد.
Geometry Wars
- اولین بازی: Geometry Wars - ۲۰۰۳
- آخرین بازی: Geometry Wars 3: Dimensions Evolved - ۲۰۱۵
ماجرای تولد بازی Geometry Wars از این قرار بود که وقتی استودیو Bizarre Creations بازی Project Gotham Racing 2 را برای ایکس باکس تولید میکرد، در بخش پارکینگ این اثر که بازیکنها میتوانستند در آن به تماشای ماشینهای خود بروند، یک دستگاه آرکید هم قرار داد که میشد ازطریق آن به تجربه Geometry Wars پرداخت. بازی ساده ولی در عین حال جذابی که شباهت زیادی به بازی Asteroids اما به مراتب پیشرفتهتر داشت و بازیکن در آن به سمت دشمنانی تیراندازی میکرد که از هر طرف به سراغ او میآمدند.
به این ترتیب با یک «بازی در بازی» طرف بودیم که کیفیت خیلی خوبی هم داشت و توانست با حس و حال اعتیادآور خود، دو سال بعد همزمان با عرضه ایکس باکس 360، با بهبودهایی بهعنوان یک بازی مستقل از Project Gotham Racing منتشر شود. این بار بازی با نام Geometry Wars: Retro Evolved به شهرتی بیشتر از قبل رسید و توانست نام خود را در میان بازیهای بزرگ دومین کنسول مایکروسافت در سال اول عرضه آن مطرح کند و بعدها هم نسخهای از آن برای پی سی منتشر شد.
بعدها Bizarre Creations یک بار دیگر در سال ۲۰۰۷ در بازی Project Gotham Racing 4 به سراغ کاری مثل نسخه دوم رفت و Geometry Wars: Waves را در قالب یک دستگاه آرکید درون پارکینگ این بازی در اختیار علاقمندان قرار داد و در همان سال نسخه دیگری به نام Geometry Wars: Galaxies هم توسط Vivendi Games برای کنسولهای Wii و DS منتشر شد. یک سال بعد هم مایکروسافت انتشار Geometry Wars: Retro Evolved 2 را برای ایکس باکس 360 برعهده گرفت که کیفیت بسیار بالایی داشت و با بازخوردهای فوقالعادهای همراه شد.
Geometry Wars یکی از آثاری است که هم میتوان بهعنوان بازی موبایل از آن استفادههای جالبی کرد و هم بازی آرکید
پس از آن یک نسخه iOS از این بازی داشتیم و درنهایت نوبت به Geometry Wars 3: Dimensions رسید تا در سال ۲۰۱۴ منتشر شود و این بار درکنار پی سی و پلتفرمهای مایکروسافت، بهدست دارندگان پلی استیشن 3 و پلی استیشن 4 و بعدها ویتا هم برسد (درکنار نسخههای اندروید و iOS). این دفعه خبری از Bizarre Creations بهعنوان استودیوی سازنده بازی نبود، چرا که این استودیو در سال ۲۰۱۱ تعطیل شده بود و بهجای آن Lucid Games وظیفه تولید بازی را برعهده گرفت؛ استودیویی که خیلی از اعضای آن قبلاً در Bizarre Creations فعالیت میکردند.
با وجود کیفیت بالای این بازی، بعد از آن دیگر خبر خاصی از این مجموعه نشده است، به جز نسخهای با پسوند Evolved که همان بازی سوم بود، با بعضی ویژگیها و مراحل جدید. بازیهای Geometry Wars پتانسیل این را دارند که در قالب آثار آرکید لحظات مفرحی را رقم بزنند و در دنیای موبایل هم به موفقیت بالایی برسند. بنابراین باتوجهبه انتظاراتی که از مایکروسافت در مورد سرمایهگذاری عظیم در زمینه بازیهای موبایل میرود، شاید احیای Geometry Wars هم چندان عجیب نباشد و اثری که اولینبار درون یکی از بازیهای انحصاری ایکس باکس متولد شده بود، دوباره به کمک این شرکت احیا شود.
Guitar Hero
- اولین بازی: Guitar Hero - ۲۰۰۵
- آخرین بازی: Guitar Hero Live - ۲۰۱۵
بازیهای موزیکال و ریتمی از گذشته طرفداران خاص خود را داشتهاند و تا قبل از گیتار هیرو هم شاهد عرضه انواع و اقسام آنها بودیم، ولی بدون شک میتوان گیتار هیرو را یک تحول بزرگ در این سبک دانست که باعث شد مسیر حرکت آن برای همیشه تغییر کند.
گیتار هیرو محصولی از استودیو هارمونیکس (Harmonix) بود که پیش از آن هم با تولید آثاری مثل Amplitude، هنر خود را در راه خلق بازیهای موزیکال نشان داده بود. این استودیو با همکاری شرکت RedOctane به سراغ طراحی اثری برای پلی استیشن 2 رفت که مخاطبان را با دنیایی از آهنگهای راک و متال همراه میکرد؛ آهنگهای معروفی که البته همه آنها حالت کاور داشتند، یعنی توسط خوانندگان دیگری بازخوانی شده بودند (این قضیه تا مدتی در سری گیتار هیرو وجود داشت و بعدها به تدریج شاهد از راه رسیدن آهنگهای اصلی و اوریجینال بهجای کاورها بودیم).
گیمپلی بازی در نگاه اول خیلی ساده بود و شامل صفحهای میشد که بازیکن باید پنج دکمه را باتوجهبه رنگهای روی تصویر فشار میداد. ولی همین گیمپلی به قدری اعتیادآور بود که خیلی زود مخاطبان بیشماری پیدا کرد و خیلی از دوستداران بازی هم به سراغ تهیه گیتار مخصوص آن رفتند (این گیتارها در سالهای بعد هم در مدلهای مختلف عرضه میشدند).
در سال ۲۰۰۶ نسخه دوم بازی برای پلی استیشن 2 از راه رسید که حتی از بازی اول هم سروصدای بیشتری به پا کرد و پس از مدتی در سال ۲۰۰۷ برای ایکس باکس 360 هم منتشر شد، البته این بار زیر نظر اکتیویژن؛ چرا که این شرکت به سراغ خریداری RedOctane رفته بود. موفقیت بالای گیتار هیرو 2 باعث شد نسخه سوم آن هم ساخته شود، توسط استودیوی دیگری به نام Neversoft. از طرف دیگر هم هارمونیکس بهعنوان خالق اصلی گیتار هیرو، از شرکای قبلی خود جدا شد و به سراغ تولید اثر جدیدی به نام راک بند (Rock Band) رفت که این بازی هم موفقیتهای زیادی را بهدنبال داشت و به رقیب مستقیم گیتار هیرو تبدیل شد.
در سالهای پس از آن، شاهد تولید نسخههای متعددی از گیتار هیرو و راک بند بودیم؛ از بازیهای اصلی گرفته تا نسخههایی مخصوص گروههای مختلف که در مورد گیتار هیرو شامل گروههای اروسمیت، متالیکا و ونهیلن میشدند و راک بند هم به سراغ گروههای بیتلز و گریندی رفت. نکته جالب در مورد این دو مجموعه این بوده است که هر دو پس از انتشار نسخهای در سال ۲۰۱۰، تا پنج سال با نسخههای اصلی خود خداحافظی کردند. بعد هم ناگهان هر دو با هم تصمیم گرفتند به دنیای بازی برگردند و در سال ۲۰۱۵ شاهد انتشار راک بند 4 و گیتار هیرو لایو (Guitar Hero Live) به فاصله دو هفته از یکدیگر بودیم.
Guitar Hero مجموعهای بود که در طول ۱۰ سال هم طعم رسیدن به اوج موفقیت را چشید و هم شکستهای تلخی را تجربه کرد و باید دید آیا این سری دوباره احیا میشود یا خیر
گیتار هیرو لایو تفاوتهای زیادی با آثار قبلی داشت و بهعنوان اثری از استودیو FreeStyleGames، حالتی جدیتر از قبل پیدا کرده بود و درحالی که تعداد دکمههای آن به ۶ عدد رسیده بود، بهجای شخصیتهای قبلی با گرافیک کامپیوتری به سراغ استفاده از تصاویر واقعی در پسزمینه گیمپلی رفته بود. از طرف دیگر هم بازی حالتی سرویسمحور پیدا کرده بود و مخاطب میتوانست به فهرست عظیمی از آهنگهای مختلف دسترسی پیدا کند و از تجربه آنها لذت ببرد. ولی فروش بازی چندان رضایتبخش نبود و از آن زمان تا امروز، دیگر خبری از گیتار هیرو نداشتهایم، همانطور که چندین سال است که از راک بند هم خبر جدیدی نداریم.
گیتار هیرو یکی از IPهای اکتیویژن بلیزارد است که احتمال احیای آن اصلاً کم نیست. باتوجهبه تلاش مایکروسافت برای ارائه تنوع بالا در فهرست آثار گیم پس، عجیب نیست که در آیندهای نزدیک شاهد تولید نسخه جدیدی از این مجموعه باشیم تا طرفداران بازیهای موزیکال را جذب کند؛ اثری که میتواند با ارائه فهرست مناسبی از آهنگهای مختلف، حالت سرویسمحور هم داشته باشد؛ یعنی همان چیزی که برای سرویس اشتراکی مثل گیم پس اهمیت بالایی دارد.
همچنین بد نیست به بازی DJ Hero هم اشاره کنیم؛ اثری که اکتیویژن بیش از یک دهه قبل، آن را در دو نسخه منتشر کرد و با وجود شباهتهای خود به گیتار هیرو، میتواند بهطور جداگانه به جذب افرادی بپردازد که خیلی اهل گیتار نیستند ولی از حضور در دنیای دیجیها لذت میبرند.
Gun
- اولین بازی: Gun - ۲۰۰۵
- آخرین بازی: Gun: Showdown - ۲۰۰۶
در این سالها وقتی به یاد حال و هوای وسترن در بازیهای ویدیویی میافتیم، اول از همه اسم Red Dead Redemption به ذهن ما میرسد و سپس نامهایی مثل Call of Juarez. ولی اکتیویژن هم در سال ۲۰۰۵ اثری را منتشر کرده بود که در زمان خود جزو بازیهای زیبای وسترن محسوب میشد.
بازی گان محصولی از استودیو Neversoft بود و در قالب یک بازی اکشن ماجرایی، بازیکنها را وارد دوران غرب وحشی میکرد و در نقش شخصیتی به نام «کولتون وایت (کول)» قرار میداد؛ کسی که اصلیت او به قبیله سرخپوستی «آپاچی» برمیگشت، ولی توسط فردی سفیدپوست به نام «ند وایت» بزرگ شده بود. کول تا سالها از این قضیه خبر نداشت و وقتی از آن مطلع میشد، بهدنبال کشف حقیقت و ماجراهای بعدی میرفت و بازیکن همراه او سری به نواحی مختلف غرب وحشی میزد و تجربهای جذاب را پشت سر میگذاشت.
بازی از صدای افراد سرشناسی مثل کریس کریستوفرسن، لنس هنریکسن و ران پرلمن بهره میبرد و درکنار المانهای ماجرایی و مبارزه با دشمنان، امکان شکار حیوانات را هم به بازیکن میداد و هرچند دوربین اصلی آن سوم شخص بود، ولی میشد در حالت اول شخص هم با تمرکز بالا و دقت بیشتر به دشمنان شلیک کرد. درکنار نسخههای پلی استیشن 2، ایکس باکس، گیمکیوب و پی سی، انتشار بازی گان بهعنوان یکی از آثار همزمان با عرضه ایکس باکس 360 نیز باعث شده بود نام آن بیشازپیش بر سر زبانها بیفتد و خیلیها منتظر تماشای یکی از اولین بازیهای نسل هفتم باشند. همچنین یک سال بعد نسخهای از بازی با عنوان Gun: Showdown برای PSP منتشر شد که دارای تعدادی مأموریت فرعی جدید و بخشهای اضافه نسبت به نسخه اصلی بود.
بازی گان در زمان عرضه با حواشی عجیبی همراه شد و یکی از نهادهای مرتبط با جامعه سرخپوستها به سراغ شکایت از سازندگان آن بابت ارائه تصویری نامناسب از سرخپوستها رفت و اکتیویژن هم در پاسخ به اتهامات از این گفت که هیچگونه قصد بدی از انتشار این بازی نداشته است؛ اثری که با وجود کیفیت مناسب خود، بعدها بهدست فراموشی سپرده شد و تا امروز خبری از نسخه جدید آن نشده است و طرفداران وسترن در آرزوی ملاقات دوباره با آن به سر میبرند.
Prototype
- اولین بازی: Prototype - ۲۰۰۹
- آخرین بازی: Prototype 2 - ۲۰۱۲
اواسط سال ۲۰۰۹ و تنها به فاصله دو هفته، شاهد انتشار دو بازی نسبتاً مشابه بودیم؛ Infamous که توسط ساکرپانچ (SuckerPunch) برای پلی استیشن 3 تولید شده بود و بازی پروتوتایپ که اثری از رادیکال انترتینمنت (Radical Entertainment) برای پلی استیشن 3، ایکس باکس 360 و پی سی بود؛ بازیهایی جهانباز که هر دو حول محور شخصیتهایی اتفاق میافتادند که ناگهان با قدرتهای عجیبی همراه میشدند و از آن پس باید بهدنبال کشف حقیقت و انجام مأموریتهای مختلف در شهر میرفتند.
بازی پروتوتایپ اثر بیایرادی نبود، ولی گیمپلی جذابی داشت که باعث میشد بازیکن از حضور در نقش «الکس مرسر» با قابلیتهای تغییر شکل لذت ببرد و در منهتن به گشتوگذار بپردازد و خشونت بالایی را در راه کشف معماهای مرتبط با یک ویروس مرگبار تجربه کند. الکس مرسر میتوانست به شکل افراد دیگر دربیاید، با سلاحهای تیز و بُرندهاش به مبارزه با موجودات وحشی بپردازد و با قدرت و سرعت بالای خود، موانع را پشت سر بگذارد و به هر جایی که میخواهد سر بزند. همه اینها دست بهدست هم میدادند تا لحظات مفرحی را در بازی پروتوتایپ تجربه کنیم و به همین دلیل هم بازی با استقبال خوب منتقدان و مردم همراه شد.
بازی پروتوتایپ 2 سه سال بعد از راه رسید و این بار شخصیت اصلی آن فرد دیگری به نام «جیمز هلر» بود؛ یک گروهبان نظامی که همسر و فرزند خود را در اثر حوادث مرتبط با نسخه اول از دست داده بود و اکنون بهدنبال انتقام از باعث و بانی این اتفاق بود. همین قضیه هم جیمز هلر را روبهروی الکس مرسر قرار میداد و به این ترتیب در اتفاقی جالب، شخصیت اصلی بازی اول تبدیل به دشمن اصلی بازی دوم میشد.
Prototype جزو آثاری است که پتانسیل جذب طرفداران زیادی را در صورت احیای مناسب دارد و شاید مایکروسافت روزی به این قضیه فکر کند
پروتوتایپ 2 هم با استقبال نسبتاً خوب منتقدان مواجه شد و در هفتههای ابتدایی فروش مناسبی داشت؛ به طوری که صدر جدول فروش آمریکا را در ماه آوریل ۲۰۱۲ از آنِ خود کرد، ولی بعدها اکتیویژن اعلام کرد که بازی به میزان موردنظر آنها نفروخته است. استودیو رادیکال انترتینمنت هم که پیش از آن بخشی از اعضای خود را به خاطر تصمیمات مدیران اکتیویژن کنار گذاشته بود، بعد از انتشار پروتوتایپ 2 مجبور شد افراد بیشتری را کنار بگذارد و درنهایت از قالب یک استودیوی کامل خارج شد و تنها وظیفه کار روی سایر پروژههای اکتیویژن را پیدا کرد و بعد از مدتی هم به کار خود پایان داد.
به این ترتیب از سری پروتوتایپ با وجود پتانسیل بالای آن، تنها دو نسخه تولید شد؛ بازیهایی که بعدها علاقمندان توانستند در قالب Prototype: Biohazard Bundle روی پلی استیشن 4 و ایکس باکس وان هم به تجربه آنها بپردازند و خیلیها امید دارند که در آینده شاهد نسخه سوم این مجموعه یا ریبوت آن باشند.
Blur
- اولین بازی: Blur - ۲۰۱۰
- آخرین بازی: Blur Overdrive - ۲۰۱۳
مایکروسافت در این سالها به سلطان سبک ریسینگ تبدیل شده است و چه طرفدار ریسینگهای شبیهساز داخل پیست باشید و چه انواع مفرحتر در طبیعت و محیطهای شهری، استودیوهای ترن تن (Turn 10) و پلی گراند گیمز (Playground Games) با دو بازی Forza Motorsport و Forza Horizon لحظات جذابی را تقدیم شما میکنند. اگر مشترک سرویس گیم پس باشید هم که نسخههای مختلف Need for Speed و سری بازیهای Dirt در دسترس شما خواهند بود.
ولی همچنان جای یک بازی آرکید با المانهای اکشن خالی است؛ سبکی از بازیهای ریسینگ که در دهههای قبلی با آثاری مثل Twisted Metal محبوبیت زیادی داشت و بعدها هم بازیهای متنوعی در این زمینه ساخته شدند که یکی از آنها Blur بود، البته با تفاوتهایی نسبت به Twisted Metal.
بازی Blur اثری از Bizarre Creations بود؛ استودیویی قدیمی که بعد از ساخت بازی باکیفیت Metropolis Street Racer برای دریمکست، به سراغ همکاری با مایکروسافت رفت و در دورانی به پادشاه بازیهای ریسینگ ایکس باکس تبدیل شده و با تولید سری بازیهای Project Gotham Racing، طرفداران زیادی بهدست آورده بود. ولی درحالیکه این استودیو چهار بازی ریسینگ خوشساخت را برای مایکروسافت آماده کرده بود، در سال ۲۰۰۷ به همکاری خود با آنها پایان داد و تحت مالکیت اکتیویژن قرار گرفت.
اولین و آخرین ریسینگ Bizarre Creations زیر نظر اکتیویژن، بازی Blur بود که سال ۲۰۱۰ برای پلی استیشن 3، ایکس باکس 360 و پی سی منتشر شد؛ اثری مهیج و جذاب که فهرست جالبی از ماشینهای مختلف را از شرکتهایی مثل آئودی، فورد، شورولت و نیسان در اختیار بازیکنها میگذاشت و درکنار به چالش کشیدن مهارت آنها در رانندگی، امکان استفاده از تجهیزات مختلف برای مبارزه با رقبا را نیز به آنها میداد؛ از آیتمهای بمبمانند و مواردی که باعث منحرف شدن رقبا میشدند تا سپری که جلوی حملات آنها را میگرفت؛ چیزی شبیه ماریو کارت (Mario Kart) و کرش تیم ریسینگ (Crash Team Racing)، ولی با شکل و شمایل واقعگرایانه و با حضور ماشینهای واقعی.
ولی متأسفانه بازی با وجود کیفیت خوبی که داشت، با استقبال بالایی از طرف مردم مواجه نشد و فروش آن ناامیدکننده بود. البته سازندگان بازی برنامههای زیادی برای نسخه دوم داشتند و حتی تا جایی از مراحل تولید بازی هم پیش رفتند، ولی تعطیلی شرکت در سال ۲۰۱۱ باعث شد این پروژه به جایی نرسد و بعدها تنها شاهد تصاویر و ویدیوهایی از نسخه اولیه آن باشیم که نشان از اثری جذاب و تماشایی داشتند که هرگز بهدست مخاطبان نرسید.
به جز بازی Blur Overdrive که در سال ۲۰۱۳ برای اندروید و iOS منتشر شد، در این سالها نسخه دیگری از این اثر ساخته نشده است و شاید مایکروسافت روزی با احیای آن، فهرست بازیهای ریسینگ خود را حتی از امروز هم متنوعتر کند.
در اینجا به تعدادی از مهمترین IPهای اکتیویژن بلیزارد از چهار دهه قبل تا سالهای اخیر اشاره کردیم؛ آثاری که هرکدام در زمان خود یا طرفداران زیادی داشتند یا به دلایل مختلف مطرح شدند و متأسفانه بعدها از یادها رفتند. باتوجهبه اینکه هنوز قرارداد خرید اکتیویژن بلیزارد توسط مایکروسافت نهایی نشده است، نمیتوان از الآن در مورد آینده پیشبینی کرد ولی به هر حال علاقمندان هرکدام از این بازیها آرزوی دیدار دوباره با آنها را دارند و شاید در سالهای بعد بتوانیم شاهد احیای بعضی از آنها باشیم.
شما همراهان زومجی هم نظرات خود را با ما درمیان بگذارید و از بازیهای محبوب خود در بین آثار اکتیویژن بلیزارد بگویید که در انتظار احیای آنها به سر میبرید؛ بازیهایی که فکر میکنید پتانسیل بالایی دارند و میتوانند در سالهای آینده به جذب مخاطبان جدید درکنار دوستداران قبلی خود بپردازند.
نظرات