داستان مجموعه Halo | طلسم حلقههای مرگبار و یک کهنه سرباز ابدی
«وقتی برای اولینبار بههیلو چشم دوختی آیا مدهوش عظمت آن شدی؟» سوالی که در بازی هیلو 2 شخصیت Prophet of Regret از کاراکتر آربیتر (Arbiter) میپرسد احتمالا وصف حال افرادی باشد که برای اولینبار دست بهتجربهی سری هیلو میزنند. قدم گذاشتن در دنیایی عظیم و پر جزئیات که میوهی داستانسرایی استودیو بانجی، تیم 343 اینداستریز و مایکروسافت طی ۲۰ سال اخیر است.
تجربهی بازیهای مجموعه هیلو حس خاصی دارد. از شرکت در جنگهای بزرگ با آزادی عمل مثالزدنی که هنوز مثلاش را در ژانر شوتر/اولشخص ندیدهایم تا گوش دادن بهنوای کهکشانی، تکاندهنده و تکرار نشدنی آلبوم موسیقی بازی و شیرجه زدن در دل دنیاسازی و قصهسرایی این اثر، مواردی هستند که مجموعهی هیلو طی ۲۰ سال گذشته آنها را بهمخاطبان خود تقدیم کرده است. درکنار تمامی این موارد، همراهی با داستان سری هیلو چالشهای خاصی دارد.
بازی Halo Combat Evolved که اولین قسمت از سری بازیهای هیلو بهحساب میآید، داستان خود را جایی آغاز میکند که گیمر از یک پیشزمینهی داستانی مفصل بیخبر است. همین موضوع دائما یک سری سؤال خاص را در ذهن بازیکن ایجاد میکند؛ سؤالهایی که چیستی ماهیت حلقهی هیلو، پیشینهی سازندگان این حلقهها و مواردی از این دست محوریت کنجکاوی بازیکنان را شکل میدهند. در این مقاله همانقدر که قرار است از ابتدای شکلگیری دنیای هیلو تا پایان ماجراجویی مسترچیف در هیلو اینفینیت و آیندهی احتمالی این سری را زیر ذرهبین ببریم، میخواهیم بهسوالاتی که پیرامون خطوط داستانی مختلف این سری شکل گرفته است هم پاسخ بدهیم. در این مقاله کنار مرور داستان تمامی قسمتهای اصلی هیلو، بهداستانهای فرعی این سری نیز اشاره میکنیم و اطلاعاتی که از آنها لازم داریم را بهسیر تحول خط اصلی قصه میچسبانیم تا بهتر بتوانیم مسیر داستانی مسترچیف و کورتانا را تحلیل کنیم.
پیشزمینهی داستانی
قصه از حدود ۱۵ میلیون سال قبل از میلاد میشود. زمانیکه نژاد پری-کورسُر (Precursor) که ترجمهی اسم آنها میشود «پیشسازها»، پادشاهان بیرغیب کیهان بودند و در آن سالها بود که نژاد انسان بهجهان هستی قدم گذاشت. فور-رانرها و انسانها توسط پیشسازها بهوجود آمدند. این چند نژاد (پری-کورسر، فور-رانر و انسان) هر یک در گوشههایی از کیهان زندگی میکردند درحالی که مسئولیت پیش برد بقای نظامِ زیستی و فیزیولوژیک در کیهان را نژاد پری-کورسر بر دوش داشت. این نژاد اما تصمیم میگیرد که این مسئولیت را بر عهدهی یک نژاد دیگر بسپارد. آنها نوع بشر را انتخاب میکنند.
در پی حسادتی که فور-رانرها از این بابت در دلشان شکل میگیرد، آنها بر علیه پیشسازها بهجنگ برمیخیزند و برای نابودی آنها یک جنگ بزرگ را آغاز میکنند. حملهی فور-رانرها آنقدر سنگین بود که باعث شد پیشسازها بهکهکشان ماژلانی فرار کنند. بعضی از این پیشسازها کشته میشوند و برخی از آنها نیز با دستکاری کالبد فیزیکی خود، وارد یک حالت خاص از حیات میشوند تا چند سال بعد و در زمان بهتر شدن شرایط دوباره بتوانند فعالیت سابق خود را ادامه بدهند.
حالا فور-رانرها بهحاکمان کهکشان تبدیل شدهاند. نژاد فور-رانر نگرشی بسیار چکشی نسبت به سایر نژادها داشت و عقیدهی آنها بر این بود که باید نژادهای اقلیت زیر سلطهشان باشد. با اینکه فور-رانرها و انسانها کاملا دور از هم در کهکشان مشغول جلو بردن حیات بودند اما این نژاد انسان بود که اولین ضربه را به فور-رانرها زد و جنگ را آغاز کرد. اینجا است که جنگی هزارساله مابین انسانها و فور-رانرها شکل میگیرد. جنگ انسانها و فور-رانرها با پیروزی نوع بشر بهاتمام میرسد. بعد از پایان این جنگ، مشخص میشود که انسانها در پی جلوگیری از نابودی دنیای خود بهدست میکرو-ارگانیزمهایی بهاسم فلاد (Flood) تصمیم گرفتند دنیای سایر نژادها را تسخیر کرده تا بقای خود در کهکشان را تضمین بکنند. فلاد یگ سری سلول وحشتناک هستند که طی رسوخ بهسایر موجودات زنده، آنها را از بین میبرند و جسد آنها را بهحرکت درمیآورند. جسدهایی که با اتصال بهیکدیگر موجب آفرینش یک تودهی جرمی عظیم میشوند و تمامی موجودات زنده بر سر راه خود را از بین میبرند. تودهای که توسط یک مغز متفکر هولناک کنترل میشود.
از اتحاد دو نژاد سنشایوم و سنگهیلی، جبههی کاوننت بهوجود آمد
نژاد فور-رانر که از انسانها شکست خورده بود اما اصلا وجود چنین تهدید خطرناکی را باور نمیکرد و اعتقاد داشت که چنین چیزی ساختهی انسانهاس تا رفتار تهاجمی خود را توجیه کنند. در جریان مبارزهی بزرگ و تاریخی انسانها و فور-رانرها، نوع بشر توانست یکی از پیرترین اشخاص زنده در نژاد پیشساز را پیدا کند. این شخص با اسم پری-موردیال (Primordial - با ترجمهی «کهن/نخستین») و عالم بهاسرار گونهی فلاد، این رازها را برای انسان فاش میکند. رازهایی بسیار تاریک که گونهی انسان بلافاصله بعد از آگاهی نسبت بهشان، دست به خودکشی زدند!
شاید از خود بپرسید که این اسرار چه مواردی را شامل میشدند؟ پیشتر گفتیم که پیشسازها به کهکشان ماژلانی پناه بردند و تعداد زیادی از آنها کالبد خودشون را تغییر دادند؛ داستان از این قرار است که تعدادی از پیشسازها تصمیم گرفتند تا کالبد فیزیکی خود را در یک مقیاس اتمی تجزیه کنند تا در زمان مناسب دوباره بهحالت قبل برگردند. غافل از اینکه خاکستر پیشسازها دچار فساد شد و گونههای اولیهی فلاد را شکل داد. موجوداتی که تحت فرمان یک ماهیت خاص و دهشتناک با اسم گریو-مایند (Grave-Mind) تصمیم گرفتند تا مثل یک انگل زندگی کنند. گریو-مایند در ادامه تصمیم میگیرد تا از کل کیهان انتقام بگیرد و در این مسیر، تمامی گونههای زیستی موجود در کیهان را بهفلاد تبدیل میکند. گریو-مایند و فلاد مدتی بعد بهدنیای انسانها میرسند و نوع بشر را حسابی بهدردسر میاندازند. گریو-مایندها تودههای جرمی بسیار عظیم هستند که جسم هر انسان یا سایر موجودات زنده را بهخود جذب میکنند. این فرایند تنها بهجذب ماهیت فیزیکی سایر موجودات ختم نمیشود چرا که گریو-مایند حتی بهدانش و خاطرات آن موجودات نیز دسترسی پیدا کرده و بهیک ماهیت شدیدا باهوش و خطرناک تبدیل میشود. چالشی عظیم که انسانها را از خانهشان بیرون میکند. آدما هم وقتی که دیدند دیگر هیچ راهی بهخانه وجود ندارد، غریزهی بقای خود را دنبال کرده و بهجهان سایر نژادها یورش بردند. برای همین، آنها فور-رانرها را بهعنوان شکار انتخاب کرده و همان جنگ هزار-ساله که صحبتش را کردیم برپا میشود.
بگذریم. برگردیم به جنگ انسانها و فور-رانرها. آدمها بعد از پیروزی به فور-رانرها دوباره با فلاد درگیر شدند و فلادها را بهعقبنشینی مجبور کردند. اینجا است که فور-رانرها دوباره برمیگردند و گونهی انسان که خسته از جنگ با فلادها است را شکست میدهند. آدمها بعد از این شکست به یک جای بسیار دور از کهکشان تبعید شدند. سیارهای که آن را با اسم «زمین» میشناسیم. نژاد سن-شایوم (San'Shyuum) که طی جنگ فور-رانرها و انسانها به کمک نوع بشر آمده بود هم در دنیای خود حبس و فراموش شد.
فور-رانرها پس از پیروزی بر نوع بشر، حالا باید با فلاد مقابله میکردند. آنها خیلی دیر بهاین نتیجه رسیدند که نمیتوانند جلوی فلاد را بگیرند و اینجا است که تصمیم بر ایجاد سازههایی بهخصوص برای مقابله با فلاد عملی میشود. فور-رانرها برای مقابله با گونهی فلاد، دو حزب مختلف را ایجاد کردند. یکی از این حزبها که توسط شخصی با اسم دای-دکت (Didact) رهبری میشد پیشنهاد ایجاد سیارههایی آهنین را داد تا ریسک نفوذ فلاد بهخانهی فور-رانرها و درگیری با فلاد بهحداقل برسد. این درحالی بود که یکی دیگر از اعضای بالاردهی فور-رانر با اسم «مستر-بیلدر» پیشنهاد ساخت حلقههای هیلو (HALO) را مطرح کرد. حلقههایی که با فعال شدن آنها تمامی موجودات زنده در کیهان نابود میشدند تا فلادها هم بهدنبال این انفجار از بین بروند. حلقههایی که بعد از نابودی همه چیز، این توانایی را داشتند تا یک چرخهی حیات جدید را پیریزی بکنند. با وجود اینکه راهحل دای-دکت مبنی بر ساخت دنیاهای آهنی قطعا بهتر از ایجاد حلقههای هیلو و نسلکشی عظیم در کهکشان بهنظر میرسید اما فور-رانرها تصمیم گرفتند تا حلقههای هیلو را ایجاد کنند.
دایدکت وقتی که دید با پیشنهاد او مبنی بر ساخت سیارههای آهنی موافقت نمیشود، تصمیم گرفت تا بر علیه تمامی اعضای بالاردهی فور-رانر شورش بکند و با تکنولوژی خاص خودش یعنی فناوری کامپوزر (Composer) تمامی یاران خود را به یک سری ربات خاص با اسم پرومیتین (Promethean) تبدیل کرد؛ رباتهایی که تحت فرمان یک هوش مصنوعی بودند. در پایان این دایدکت بود که شکست خورد و در یکی از سیارههای آهنین خودش که رکریوم/Requiem نام داشت بهخواب مصنوعی فرو رفت.
حالا که دای-دکت کنار رفته، فور-رانرها با سرعت بیشتری بهساخت حلقههای هیلو ادامه دادند و بهموازات آنها، همسر دای-دکت که با اسم لایبررین (Librarian) یا «کتابدار» شناخته میشد، تصمیم گرفت تا از مادهی وراثتی هرگونهی زنده در کیهان، نمونههایی را نگهدارد تا در صورت فعال شدن حلقههای هیلو و برچیده شدن حیات در کیهان، تولد چرخهی جدید را تسریع ببخشد. فور-رانرها در آغاز تصمیم گرفتند تا حلقههای هیلو را بهروی دنیای نژاد سنشایوم تست کنند. آزمایشی که به یک کشتار بزرگ ختم شد.
فعال شدن حلقههای هیلو بهنابودی حیات در کیهان میانجامد
بعد از این اتفاقات، فور-رانرها با ساخت یک هوش مصنوعی با اسم مندیکنت بایس (Mendicant Bias) تلاش کردند تا در جنگ مقابل فلاد برتری داشته باشند. غافل از اینکه آنها نمیداسنتند فلاد علاوهبر موجودیتهای زیستی، حتی میتواند موجودیتهای دیجیتالی را هم آلوده بکنند. فلاد میتواند با مادهای به اسم «انگل منطقی» سیستمهای کامپیوتری را آلوده و تسخیر بکند. این هوش مصنوعی بعد از صحبت کردن با کهنترین موجود نژاد فور-رانر یعنی پری-موردیال (که او هم بهفلاد آلوده شده بود)، بر علیه فور-رانرها قیام کرد (چون بهانگل منطقی آلوده شد) تا ساعت فعال شدن حلقهی هیلو را جلو انداخته و فور-رانرها را برای همیشه از بین ببرد.
در آخرین لحظات قبل از فعال شدن حلقهی هیلو، یک انسان با اسم «چاکاس» که در کالبد یکی از سیستمهای مراقبتی حلقهی هیلو موسومبه «343 گیلتیاسپارک» حلقههای هیلو را فعال کرد وحیات روی کیهان از بین رفت. بهلطف Librarian اما تمامی نمونههایی که از DNA موجودات زنده گرفته شده بود، سالم ماندند و شانس برای تولد دوبارهی حیات روی کهکشان همچنان وجود داشت. بعد از این اتفاق، سیستمهای هیلو که برای برپایی دوبارهی حیات برنامهریزی شده بودند بهکار افتادند تا گونههای مختلفی از جانداران را بهگوشه گوشهی کیهان بفرستند. برای مثال آنها گونههایی کهن از نوع بشر را بهزمین فرستادند.
حالا سؤال اینجا است که مسترچیف که نماد سری هیلو بهحساب میآید، در جریان تمامی این حوادث در چه وضعیتی قرار داشته است؟ خب بیاید چند هزار سال جلو برویم. نگران نباشید چرا که در این چندهزار سال اصلا اتفاق خاصی در جهان هیلو رخ نمیدهد. نژاد سنشایوم که تحت تاثیر آزمایش حلقهی هیلو نسلکشی شد حالا دوباره برگشته و بهکمک مبارزان نژاد سنگهیلی (Sangheili) جبههی کاوننت (Covenant) را شکل داد است. بزرگان نژاد سنشایوم از آن نسلکشی و فعالیت حلقهی هیلو بهعنوان «یک اتفاق مقدس» یاد میکردند؛ همین تفکر احمقانه بهشکلگیری دردسرهایی بسیار بزرگ منجر خواهد شد. نژادهای دیگر هم به جبههی کاوننت اضافه شدند اما این نژاد سنشایوم بود که خود را بهعنوان پیامبران جبههی کاوننت معرفی کرد و پذیرفته شد؛ گونهای که از فعال شدن حلقهی هیلو بهعنوان شروع یک سفر مقدس یاد کرد. انگار نه انگار که اجداد این افراد بهسبب فعالیت همین حلقههای هیلو از بین رفتند!
حالا این وسط انسانها چه وضعیتی داشتند؟ درحالی که جبههی کاوننت و پیامبران دیوانهشان روزبهروز قویتر میشدند، نوع بشر هم توانست بهاقصی نقاط کیهان سفر کرده و بهاستخراج منابع از سایر کلونیها مشغول شود. اینجا است که ساکنان کلونیهای خارجی که فکر میکردند آدمها درحال سوء استفاده از منابعشان هستند، با نوع بشر وارد جنگ شدند و یگان UNSC وارد ماجرا شد. برای تقویت یگانهای UNSC، یکی از دانشمندان این ائتلاف با اسم دکتر کاترین هالزی تصمیم گرفت تا با گروگان گرفتن کودکان، انجام آزمایشهای فوق پیشرفته برای تبدیلشان بهیک یک مشت ابر-سرباز، جنگ با کلونیهای مختلف را بهنفع انسانها تمام کند.
تعداد زیادی از این کودکان در آزمایشهای دکتر هالزی کشته شدند. کودکانی که این آزمایشها را با موفقیت پشت سر گذاشتند، جوخهای بهخصوص با اسم یگان «اسپارتان» را شکل دادند. «جان» یکی از کودکانی بود که تحت نظر هالزی رشد کرد. شخصیتی که رفته رفته بهیک ابرسرباز وظیفهشناس و همهفنحریف تبدیل شد. جان ۱۱۷ که او را با نام «مسترچیف» میشناسیم.
با آگاهی جبههی کاوننت پیرامون مخالفت انسانها نسبت بهفعالیت حلقههای مرگبار هیلو، آنها با نوع بشر وارد جنگ شدند. جنگ انسانها و کاوننت با تهاجم دستهی کاوننت بهکلونیهای خارجی نوع بشر آغاز شد. انسانها که میدانستند نمیتوانند این جنگ را پیروز شوند، تمام تلاش خود را کردند کرد تا مختصات جغرافیایی زمین لو نرود. در کلونی هاروست (Harvest) اما نیروهای کاوننت توانستند مختصات سایر تکنولوژیهای نژاد فور-رانر را پیدا کنن.
اینجا است که نیروهای انسان بهفرماندهی «جیمز کاتر» با تعقیب نیروهای کاوننت توانستند سیارهی آرکادیا (Arcadia) را پیدا کنند. در این سیاره یک انسان با نام دکتر الن اندرز (Ellen Anders) بهدست یکی از سلحشوران کاوننت که لقب آربیتر (Arbiter) را یدک میکشید، گروگان گرفته شد. لازم است که بدانید آن دسته از نیروهای کاوننت که از این جبهه بهبیرون تبعید میشوند اما با بهجانفشانیهای پرتعداد دوباره شرافت خود را بهدست میآوردند با عنوانی موسومبه «آربیتر» در جامعهی یگان نظامی کاوننتها شناخته میشوند.
اعضای کاوننت از دکتر اندرز میخواهند تا آنها را بهیکی از دنیاهای آهنین فور-رانرها که Entran Harborage نام داشت ببرد. اینجا است که نیروهای کاوننت متوجه میشوند تنها نوع بشر قادر بهفعالسازی تکنولوژی فور-رانرها است. دکتر اندرز در پایان موفق میشود از دست کاوننتها فرار کند و در مسیر رسیدن بهسربازان نوع بشر، با گونههای فلاد مواجه میشود. بله فلادها بهلطف فعالیت همسر دایدکت یعنی لایبررین، توانست بهبقا ادامه بدهد و حالا دوباره به یک نیروی متخاصم تبدیل شده است. فرار دکتر اندرز همراهبا نیروهای UNSC و نابودی تمامی نیروهای کاوننت همراهبا سیارهی آهنین فور-رانرها، پایانی است بر ماجراهای Halo Wars.
بازی HALO REACH
هیلو ریچ آخرین بازی رسمی مجموعهی هیلو است که بهدست تیم بانجی ساخته میشد. اثری معرکه در گیمپلی سندباکس هیلو، مثل همیشه خارقالعاده در موسیقی متن و تکاندهنده از منظر داستانسرایی. نیروهای کاوننت بهزمین نزدیک و نزدیکتر شدهاند. همزمان دکتر هالزی هم یک پروژهی جدید از تربیت نیروهای اسپارتان را با اسم رمز «اسپارتان 3» راهاندازی کرد. گروهی خبره از سربازان این یگان تحت عنوان «جوخهی نوبل/Noble Team» بهسیارهی ریچ فرستاده شد تا جلوی تهاجم کاوننتها را بگیرد و علت این موضوع را واکاوی کند. سربازان جوخهی نوبل اما خیلی زود متوجه شدند که زور انسانهای مستقر در سیارهی ریچ هرگز قرار نیست به کاوننتها بچربد و این جنگ، یک نبرد کاملا شکستخورده است. آنها متوجه میشوند که حملهی کاوننت بهنوع بشر، بسیار بسیار جدیتر از چیزی است که حتی تصورش را هم نمیتوانستند بکنند!
بانجی با ساخت یک هیلو فراموشنشدنی کار خود با این مجموعه را پایان داد
قبل از پایان جنگ و سقوط ریچ، تیم نوبل به دکتر هالزی کمک کرد تا خروج مادر معنوی اسپارتانها از این سیاره رقم بخورد. دکتر هالزی در سیارهی ریچ مشغول توسعهی یک هوش مصنوعی با اسم «کورتانا» بود و بهلطف شجاعت بیمثلومانند تیم نوبل، هالزی ازطریق سفینهی Pillar of Autumn سیارهی ریچ و مدافعانش را ترک کرد. سفینهای که اتفاقا مسترچیف را از میدانهای نبرد سیارهی ریچ خارج کرد و حالا از کورتانا و چیف میزبانی میکند.
با اینکه نوبلتیم از شکست خود در جنگ با کاوننتها آگاهی داشت اما دفاع جانانهی آنها از سیارهی ریچ در تاریخ UNSC و جهان هیلو ماندگار شد. بهخصوص جانفشانی سرباز «نوبل 6» که یکه و تنها دربرابر ارتش کاوننتها قرار گرفت و سرنوشت او نامشخص ماند. شاید برایتان جالب باشد که بدانید قبل از جان ۱۱۷، این نوبل ۶ بود که وظیفهی همراهی کورتانا را برعهده داشت و توسط این هوش مصنوعی انتخاب شد.
بازی HALO: COMBAT EVOLVED
سفینهی Pillar of autumn به فرماندهی کاپتیان کیز (Captain Keys) بعد از ترک سیارهی ریچ، بهحلقهی 04 یا اینستالیشن 04 (installation 04) رسید. نوع بشر ازطریق ارتباط با حلقهی 04 برای اولینبار با حلقههای هیلو روبهرو شد. ادامهی حملهی جبههی کاوننت بهنیروهای انسان حاضر در سفینه، آنها را بهیک فرورد اضطراری روی حلقهی هیلو مجبور کرد. مسترچیف حالا باید از خواب طولانی خود بیدار شود و همراهبا هوش مصنوعی که هالزی آن را ساخته بود، اولین ماجراجویی خود روی حلقهی هیلو را آغاز کند.
چیف بعد از نجات دادن سربازهای مستقر روی هیلو، تصمیم میگیرد تا اطلاعات بیشتری از ماهیت هیلوها بهدست بیاورد. این وسط اما کاپیتان کیز ناپدید شده و چیف بعد از پیدا کردن او، با انبوهی از نیروهای فلاد مواجه میشود. ماجراجوییهای مسترچیف روی هیلو 04 او را به 343 گیلتیاسپارک میرساند. همان ناظر حلقههای هیلو که پیشتر یک هیلوی دیگر را فعال کرد و با رقم زدن واکنشی زنجیرهای مابین تمامی حلقههای هیلو، حیات را از صفحهی کیهان پاک کرده بود!
گیلتیاسپارک با بردن چیف بهنقطهی فعالکنندهی هیلو، بهاین اسپارتانِ عظیمالجثه اعلام میکند که فعال کردن هیلو مترادف است با نابودی فلاد و جبههی کاوننت. گیلتی اسپارک آنقدر زرنگ بود که حقیقت کلی را از مسترچیف پنهان کند تا راهی برای فعالسازی دوباره هیلو و برچیده شدن حیات بهوجود بیاید. خوشبختانه دقیقا در لحظهای که چیف آماده شد تا هیلو را فعال کند، کورتانا حقیقت را برای چیف توضیح میدهد و بهاو میفهماند که فعالسازی حلقهی هیلو بهایجاد یک کشتار بزرگ منجر میشود. کورتانا و چیف در ادامه تصمیم میگیرند تا با استفاده از ریاکتور داخل سفینهی Pillar of autumn هیلو 04 را نابود کنند. کاپیتان کیز هم که حالا دربرابر سلولهای مرگبار فلاد تسلیم شده، بهچیف و کورتانا کمک میکند تا بههدفشان برسند. ارتش دونفرهی چیف و کورتانا درنهایت هیلو 04 را نابود میکنند تا اولین مأموریت چیف و کورتانا، اولین قدم از سفری بزرگ، باشکوه، حماسی و احساسی با موفقیت پشت سر گذاشته شود.
بازی HALO 2
چیف بهمدار سیارهی زمین بازمیگردد. بازگشت چیف با حملهی جناح کاوننت بهسیارهی زمین همزمان شده است. حالا مسترچیف باید نیروهای کاوننت را از سیارهی زمین بیرون کند. تلاشهای جان ۱۱۷ برای پس دادن بمب کاوننتها بهسفینهشان و مبارزهی او در شهر نیومامباسا اگرچه که کاوننتها را فراری میدهد اما نیمی از شهر نیو-مامباسا را هم از بین میبرد. نیروهای کاوننت بهفرماندهی Prophet of Regert همزمان با فرار بهتکهای دیگر از کیهان و بازگشت بهمرکز جبههی کاوننت یعنی High Carity، پای مسترچیف را هم بهسرزمینهای خود باز میکنند چرا که مسترچیف تمام این مدت آنها را تعقیب کرد و در زمان باز شدن یک پرتال توسط کاوننتها و رخ دادن یک پرش کیهانی توسط سفینهی آنها، چیف در کشتی فضایی کاوننت حضور داشت. (دقیقا در همین لحظه، قصهی بازی Halo 3: ODST آغاز میشود). پرافت آو رگرت تصمیم دارد تا حلقهی هیلو 05 را فعال کرده تا یک «عروج معنوی» برای تمامی گونههای زندهی کیهان رقم بخورد. همین موضوع بهانهای میشود برای یک ماجراجویی تازه که پای چیف و کورتانا را بهیکی از شنیدنیترین قصههای سری هیلو باز میکند.
همزمان با تلاشهای چیف برای مقابلهبا تهدید نیروهای کاوننت، در شهر هایچریتی یک محاکمهی بزرگ اتفاق افتاده است. آن فرماندهی نیروهای کاوننت که در جریان اتفاقات هیلو ۱ نتوانست جلوی نابودی هیلو 04 را بگیرد، حالا باید برای کوتاهی خود جواب پس بدهد. کاوننتها اما یک شانس دیگر بهاو میدهند و فراماندهی نامبرده در صورت قتل کاوننتهایی که از این جبهه اخراج شدهاند، لقب آربیتر بهاین فرماندهی اخراجی تقدیم خواهد شد. حالا این فرمانده که او را با نام «آربیتر» میشناسیم باید با گیلتیاسپارک روبهرو شود. چرا که گیلتی اسپارک (ناظر فعالسازی حلقههای هیلو) دوباره پایش بهقصه باز شده و سر و کلهاش روی حلقهی 05 پیدا شده است. گیلتیاسپارک اما حقیقت حلقههای هیلو را برای تعداد زیادی از نیروهای کاوننت توضیح میدهد و اینجا است که بذر تردید در دل نیروهای کاوننت کاشته میشود؛ چرا که بهلطف گیلتی اسپارک، آنها میدانند که فعالسازی حلقههای هیلو بهجای یک سفر معنوی، کشتاری عظیم را پدید خواهد آورد. این نیروهای کاوننت که بهتمام فعالیتهای جبههی کاوننت شک کردهاند، برچسب «اخراجی» خوردهاند و حالا باید بهدست آربیتر کشته شوند.
از آن طرف مسترچیف پس از یک تعقیب طولانی و پر ماجرا بر فراز دریاها و سرزمینهای جنگلی بالاخره پرافت را گیر میآورد و حسابش را میرسد. نیروهای کاوننت اما خیلی سریع پاسخ کشته شدن پرافت را روانهی چیف کرده و با شلیک یک لیزر بزرگ بهسمت چیف، او را به اعماق دریاهای اطراف منطقهای که چیف در آن قرار داشت پرتاب میکنند. چیف که کاملا نیمهجان و بیحرکت درحال پایین رفتن در اعماق آبها است، با یک موجودیت هشتپا-مانند مرموز روبهرو شده و بهچنگش میافتد.
اما چه بر سر آربیتر آمد؟ آربی برای کشتن نیروهای اخراجی کاوننت و رستگاری، بالاخره با گیلتیاسپارک روبهرو میشود. درحالی که آربیتر نیز حقیقت را میداند و بهتمام پایه و اساس جبههی کاوننت شک کرده است، فرماندهی اصلی نیروهای کاوننت یعنی تارتاروس از ناکجا آباد ظاهر شده و پس از گروگان گرفتن گیلتیاسپارک، آربیتر را به یک درهی بسیار عمیق پرتاب و بهاو خیانت میکند. آربیتر هم در اعماق این دره با آن موجودیت هشتپا مانند که چیف را پیدا کرده بود مواجه میشود. نکته اینجا است که چنین موجودیت عظیم و ترسناکی، یک Grave-Mind است که مغز متفکر کنترل تمامی فلادها محسوب میشود.
گریو-مایند نیز مثل مسترچیف و آربیتر دوست ندارد حلقهی هیلو فعال شود. ناسلامتی حلقهی هیلو برای نابودی نوع فلاد ساخته شده بود. در کنایهآمیزترین حالت ممکن، آربیتر و چیف بهبهای کشته نشدن بهدست Grave-Mind تصمیم میگیرند تا با این موجودیت پلید همکاری کرده تا جلوی فعال شدن حلقهی هیلو را بگیرند. درحالی که چیف و آربیتر موفق بهشکست دادن تارتاروس میشوند، جان ۱۱۷ بهاین پی میبرد که تمامی حلقههای هیلو برای فعالسازی همزمان، برنامهریزی شدهاند و دیگر چیزی جلودار آنها نیست. چیف که کورتانا را بهعنوان گرو به Grave-Mind تسلیم کرده بود، حالا باید سراغ یکی دیگر از رهبران کاوننت یعنی Truth برود تا هرچه سریعتر بتواند از این فاجعه جلوگیری کند. حواستان بهاین باشد که Grave Mind حتی موجودیتهای دیجیتالی را هم میتواند آلوده کند. چیف نتوانست سر موقع بهتروث برسد و او از دستش فرار میکند؛ حالا جان 117 یکه و تنها، بدون کورتانا، بدون آربیتر و درحالی که زمانش روبهاتمام است تصمیم میگیرد تروث را تعقیب کند تا یک بار برای همیشه، نبرد را بهپایان برساند.
بازی HALO 3
بعد از یک کلیفهنگر جانانه در پایان هیلو 2، قسمت سوم با سقوط چیف در سیارهی زمین آغاز میشود. سروان جانسون و آربیتر مسترچیف را در سرزمینهای آفریقای شمالی پیدا میکنند. رویارویی دوبارهی چیف و آربی اما بهنظر آنقدرها هم صلحآمیز نیست چرا که چیف با گذاشتن یک مگنوم کشنده زیر چانهی آربیتر رسما اعلام میکند که برای ترکاندن محتویات مغز آربیتر روی ماسک سبز رنگ خود هیچ ابایی ندارد. چیف، آربیتر، سروان جانسون و سایر نیروهای جبههی UNSC بعد از مبارزه در جنگل و باز کردن راه خود در سرزمینهای سبز آفریقا، بهسایر نیروهای درماندهی UNSC اضافه میشوند؛ نیروهایی که با دیدن یک اسپارتان (چیف) بسیار خوشحال شده و نشان میدهند که چقدر وضعیت نیروهای انسان در کرهی زمین ناامیدکننده است.
بهلطف انتشار اعلامیهای رسمی توسط Truth، مسترچیف متوجه میشود که جبههی کاوننت میخواد یک Ark ساختهی نژاد فور-رانر را پیدا کرده تا بهوسیلهی آن، تمامی حلقههای هیلو را فعال کنند تا سفر (مثلا) معنوی کاوننتها اتفاق بیفتد. چیف برای بهرهگیری از قدرت آتش بیشتر دربرابر نیروهای کاوننت، تمامی یگانهای ضد هوایی کاوننت را از کار میاندازد تا نیروهای هوایی فرمانده «هود» بهسربازان کاوننت بیشتر از قبل فشار بیاروند. درحالی که چیف و فرمانده هود در نظر داشتند تا با کمک نیروهای هوایی سربازان کاوننت را محاصر ه کنند اما تروث با ایجاد یک پورتال هوایی، بخش اعظمی از نیروهای خود را از منطقه فراری میدهد. دقیقا در همین لحظه است که یک کشتی فضایی کنترلشده توسط نیروهای «فلاد»، وارد سیارهی زمین شده و در نزدیکی مسترچیف سقوط میکند. چیف از ترس شیوع فلاد در سیارهی زمین تصمیم میگیرد این کشتی هوایی را نابود کند.
هیلو 2 و هیلو 3 آنقدر خارقالعاده بودند که موفق شدند فراتر از مدیوم گیم رفته و تکهای از فرهنگ عامه را بهنام این سری بزنند
جان ۱۱۷ در این سفینهی بزرگ اما چیزی بسیار مهم را پیدا میکند. یک پیام از کورتانا. کورتانا در پیامش اعلام میکند که نمیتواند حرفهای زیادی بزند چرا که Grave-Mind تمامی حرکات او را زیر نظر دارد اما، چیف و همراهانش اگر وارد پورتال مورد بحث شوند، میتوانند راهی برای نابودی دائم گونهی فلاد پیدا کنند؛ راهی که بهشلیک شدن حتی یکی از حلقههای هیلو هم نیازی ندارد. چیف همراهبا آربیتر، جانسون، گیلتی اسپارک و نیروهای جبههی UNSC وارد پورتال میشوند. این افراد بدون اینکه چیزی بندانند، در لبهی کهشکان راه شیری سر از Ark درمیآورند. در مسیر ناکام گذاشتن تروث و فعال نشدن حلقههای هیلو، نیروهای کاوننت موفق میشوند سارجنت جانسون را گروگان بگیرند؛ چرا که برای فعالسازی حلقههای هیلو بهیک واسط انسانی نیاز است (طبق معماری سازههای فور-رانر). میراندا کیز (دختر کاپیتان کیز که در جریان هیلو 2 یکی از اصلیترین ستونهای جبههی UNSC بهشمار میرفت) برای نجات جانسون وارد عمل شده و تقریبا موفق میشود. میراندا و جانسون تصمیم میگیرند تا جان یکدیگر را بگیرند چرا که اگر هیچ انسانی در دسترس کاوننتها نباشد، آنها هرگز نمیتوانند حلقه هیلو را فعال کنند. تروث با شلیک چند تیغهی کشنده بهسمت میراندا، او را بهقتل میرساند و اینجا است که جان ۱۱۷ و آربیتر از راه میرسند. آربیتر با فرو کردن یک تیغهی پلاسمایی در کمر تروث او را بهجهنم میفرستد تا ایدهی فعالسازی حلقههای هیلو برای همیشه نابود شود.
قصه اما در اینجا بهپایان نمیرسد چرا که گیلتی اسپارک به مسترچیف اعلام میکند که Ark بهدنبال جایگزین کردن حلقهی 04 که در قسمت اول از بازیهای هیلو نابود شده بود، درصدد بهوجود آوردن یک هیلوی تازه است. مسترچیف تصمیم میگیرد تا با فعال کردن این حلقهی هیلو و منفجر کردن آن در Ark، گونهی فلاد را یک بار برای همیشه از بین ببرد. چیف و همراهانش مثل جانسون، آربیتر و گیلتیاسپارک بهاین هیلوی جدید میرسند. در لحظهی فعالسازی این حلقه توسط سروان جانسون، گیلتیاسپارک بهنوعی از خودآگاهی دست پیدا میکند. ناظر هیلو ۰۴ که پس از نابودی حلقهی 04 دیگر هیچ حلقهای برای نظارت و محافظت نداشت، تصمیم میگیرد از حلقهی جدید محافظت کند و بهدنبال این نگرش، جانسون را بهقتل میرساند.
حلقهی هیلو فعال شده و چیف همراهبا آربیتر باید از Ark خارج شوند. جانسون که زخمی شده و نمیتواند آنها را همراهی کند، تصمیم میگیرد در این حلقه بماند تا آخرین لحظههای زندگی افتخارآمیز خود را با یک انفجار باشکوه بهپایان برسد. انفجار حلقهی هیلو اما سفینهی چیف و آربیتر را نصف میکند. آن تکه از سفینه که آربیتر درونش بود بههر زحمتی که شد خودش را بهسیارهی زمین میرساند؛ درحالی که نیمهی دیگر این سفینه که چیف و کورتانا در آن حاضر بودند بهگوشهای نامشخص از کیهان پرتاب میشوند. درحالی که ساکنان زمین گمان میکنند قهرمان غولپیکر و سبزشان یعنی مسترچیف کشته شده است، جان ۱۱۷ و کورتانا در نیمهی باقیمانده از سفینه Forward Unto the Down تصمیم میگیرند تا پیامهایی را بهزمین بفرستد بلکه نیروهای کمکی بهسمتشان روانه شوند. از آنجایی که رسیدن این پیام بهکرهی زمین و اعزام نیروهای کمکی بهسمت چیف احتمالا چندین سال بهطول بینجامد، جان ۱۱۷ تصمیم میگیرد تا بهیک خواب مصنوعی طولانی فرو برود تا در زمانیکه نیروهای بشر بهاو احتیاج داشتند، بیدارش کنند. 117 و کورتانا در انتظار برای رسیدن کمکهای جبههی UNSC بهخواب فرو میروند، غافل از اینکه سفینهی آنها در مسیر سیارهی آهنی رکریوم بوده است.
بازی HALO 3 ODST
HALO 3 ODST تجربهای متفاوت و خاص از مجموعهی هیلو است. مخاطب در این اثر باید در نقش یک سرباز کمحرف و منزوی با نام روکی (Rookie) وارد میدانهای نبرد بشود. داستان این بازی بهموازات اتفاقات هیلو ۲ رخ میدهد؛ زمانیکه Regret با تمام قوا بهسیارهی زمین و شهر نیو-مامباسا حمله کرد. درحالی که مسترچیف مشغول لت و پار کردن نیروهای کاوننت بود، جوخهی ODST بهفرماندهی ادوارد باک (Buck) و ورونیکا (ملقب به دِیل)، وارد شهر نیو-مامباسا میشوند و یکی از نیروهای نژاد هرگ-ناک (Hergnock) یا همان Engineerها از جوخهی کاوننت را آزاد میکنند. اینگونهی خاص که توسط خالقان حلقههای هیلو (فور-رانرها) ایجاد شدهاند، در ادامه (هیلو 3) بخش مهمی از اهداف جبههی کاوننت در قبال فعالسازی تکنولوژیهای فور-رانر را برای سارجنت جانسون فاش میکند.
بازی در نقش روکی، یک تجربهی بهشدت واقعگرا، زمینی و گاهی اوقات ترسناک است. در این بازی بهجای قرارگیری در نقش جان ۱۱۷ که حتی یک گلوله هم برایش کافی است تا جوخههای پرتعداد از نیروهای کاوننت را تار و مار کند، در نقش روکی بازی میکنیم. سربازی کمحرف اما وظیفهشناس که در شبهای بارانی نیو-مامباسا، درحالی که موزیک جاز مارتی اودانل با نم نم باران، سو سوی لامپهای نئونی در شب و پرتو نور حاصل از ساختمانهای گرفتار آتش ترکیب میشود، بهدنبال همرزمان خود میگردد. فضاسازی بازی بهاندازهای قوی است که حسوحال مرگ و افسردگی حاصل از قتل عام یک جامعهی انسانی، کاملا بر شهر نیو-مامباسا چیره شده است. حس تنهایی در این بازی بهقدری در مخاطب رخنه میکند که حتی پیدا کردن دستهای از نیروهای کاوننت و مبارزه با آنها نیز بهاندازهی کافی گیمر را از تنهایی دراورده و حتی باعث دلگرمی میشود.
بازی دقیقا در لحظهی باز شدن آن پورتال بزرگ، حرکت سفینهی Regret بهدرون این پورتال و مسترچیف که در تعقیب آنها بود آغاز میشود. رخدادی بسیار مهم که یک انفجار الکترومغناطیسی عظیم را بههمراه داشت. روکی و سایر اعظای جوخهی ODST دقیقا در لحظهی ورود بهاتمسفر زمین، در جریان این انفجار قرار گرفته و هر یک بهگوشهای از شهر نیو-مامباسا پرتاب میشوند. روکی که ۶ ساعت بیهوش بود، بعد از خروج از محفظهی خود باید بهدنبال همرزمانش بگردد. روکی در طول بازی باید سرنخهای موجود از همرزمان خود را در خیابانهای شهر پیدا کرده، این اطلاعات را کنار هم بگذارد تا در پایان بتواند نیروهای ODST را کنار هم بیاورد.
هدف اصلی جوخهی ODST اما صرفا بهپشتیبانی از نیروهای جبههی انسان در میدانهای نبرد کرهی زمین ختم نمیشد. آنها در اصل بهدنبال انجینیر (همان کامپیوتر-زندهی نژاد هرگ-ناک) بودند؛ هدفی که ورونیکا اصلا بهآن اشاره نمیکرد. روکی در آغاز کلاه ورونیکا را در یکی از ساختمانهای رها-شدهی شهر پیدا میکند. با پیدا کردن سرنخهای مختلف از اعضای تیم، طی یک فلشبک باید داستان را در نقش آن عضو تیم که سرنخ او بهدست روکی رسیده است دنبال کنیم. کلاه ورونیکا، قصهی تلاش باک برای پیدا کردن او را برایمان تعریف میکند. باک بهدنبال ورونیکا اما رومئو را پیدا میکند. رومئو که تکتیرانداز ماهر تیم بهحساب میآید، درکنار باک بهدنبال سایر اعضای ODST میروند.
Halo 3: ODST با حفظ کیفیت بسیار بالای گیمپلی سری هیلو، یک داستانسرایی و اتمسفرسازی تکرارنشدنی را در این مجموعه اجرا کرد
بازیکن/روکی در ادامه و با پیدا کردن سرنخی از داچ، قصهی او را دنبال میکند. داچ و میکی با منفجر کردن یکی از پلهای شهر، جلوی نفوذ جبههی کاوننت بهپایگاه UNSC در نیو-مامباسا را میگیرند. با این وجود بازهم کاوننتها وارد پایگاه میشوند و حالا، میکی بهعنوان مسئول انفجارهای بزرگ با جایگذاری یک سری بمب و مادهی منفجره در پایگاه UNSC، این منطقه را با خاک یکسان کرده تا اطلاعات جبههی انسانها بهدست سربازان کاوننت نرسد. میکی و داچ با استفاده از یک سفینه از منطقه میگریزند. داچ و میکی بالاخره با رومئو و باک ارتباط برقرار میکنند و پس از گذر از دردسرهایی که بهزخمی شدن رومئو ختم شد، سوار یک سفینه شده تا برای حرکات بعدی تیم برنامهریزی کنند. آنها در ابتدا قید جستوجو برای روکی و ورونیکا را میزنند. در پایان اما باک که ظاهرا سرنخهایی از مأموریت مخفی ورونیکا بهذهنش رسیده بود، تصمیم میگیرد یک بار دیگر بهدنبال فرمانده و معشوقهاش بگردد.
در جریان تمامی این فلشبکها، روکی بیهوش بود (روکی ۶ ساعت بعد از سقوط بیدار میشود) و نمیتوانست تماسهای تیم را پاسخ بدهد. این موضوع کنار ناپدید شدن ورونیکا، کاری میکند تا باک و سایر همراهانش فکر کنند که روکی و ورنیکا کشته شدهاند. روکی با گذر از خیابانهای ساکت و ویرانشدهی نیو-مامباسا در اثری که یک تجربهی اتمسفریک و قند در دل آبکن (!ّ) را برای عاشقان ژانر Survival Horror پدید میآورد، سرنخها را کنار هم میگذارد و بهورونیکا میرسد. ورونیکا بالاخره مأموریت مخفیاش را برای روکی شرح میدهد. بانوی دلیر جوخهی ODST بهدنبال یکی از افراد گونهی انجینیر است. این موجود یک ابر-کامپیوتر زنده بهشمار میرود و اطلاعاتی بسیار مهم را ذخیره کرده است. ورونیکا و روکی با پشت سر گذاشتن موجهای پرتعداد از سربازان کاوننت، انجینیر را پیدا میکنند. درواقع روکی و ورونیکا بهدل یکی از پایگاههای بسیار مهم جبههی کاوننت زده بودند
ورونیکا درکنار روکی و انجینیر حالا باید از پایگاه کاوننتها خارج شوند. اینجا است که نیروهای کمکی کاوننت سر میرسند و از از سوی دیگر، سایر اعضای جوخهی ODST بهفرماندهی باک آنها را پیدا میکند. مبارزه برای فرار از این منطقه با موفقیت همراه است. در پایان سارجنت جانسون سوژهای که تیم ODST آن را پیدا کرده بود را ملاقات کرده و با او دوست میشود. در آن سو ما Prophet of Truth را میبینیم که بهتمامی اطلاعات ذخیره شده توسط انجینیرها دست پیدا کرده و حالا میداند که چطور باید بهسمت Ark یک پورتال باز کند. قصهی ODST در این لحظه بهپایان میرسد.
در جریان اتفاقات رمان Halo: New Blood روکی در سال ۲۵۵۴ و طی یکی از عملیاتهای تیم ODST برای سرکوب نیروهای سرکش Insurrectionists، توسط سربازان دشمن گروگان گرفته میشود. تلاشهای میکی و داچ طی عملیات نجات روکی بیثمر است و طی این مأموریت، روکی جان خود را از دست میدهد. بعد از مرگ روکی، باقی اعضای تیم ODST پیکر بیجان او را بهدریا میسپارند. کشته شدن روکی آنقدر برای اعضای ODST تلخ بود که باعث شد تا داچ برای همیشه از این حرفه کنارهگیری کرده و بازنشست شود. باقی اعضا بهجز میکی تصمیم گرفتند تا برای پیوستن بهبرنامهی Spartan 4 برای پرورش نیروهای قدرتمند اسپارتان داوطلب شوند (بهدنبال این موضوع، ادوارد باک بهتیم اسپارتانهای اُسایریس اضافه میشود). میکی هم مثل والدینش بهجبههی انسانهای سرکش پیوست.
بازی HALO 4
هرچقدر که هیلو 4 از منظر گیمپلی خجالتبار است، هرچقدر که 343 اینداستریز در آن زمان هیچ ایدهای از گیمپلی هیلو نداشت و هرچقدر که هیلو 4 در جنبههایی مثل گیمپلی و موزیک کیلومترها از سرشت خود فاصله میگیرد، بههمان اندازه هیلو 4 قصهای جذاب را تحول گیمر میدهد. چهار سال، هفت ماه و ۱۰ روز پس از اتفاقات هیلو 3، یک انرژی ناشناخته از درون سفینهی حامل چیف و کورتانا (سفینهی UNSC Forward Unto Down) عبور میکند. با ورود گونهای ناشناخته از سربازها بهروی این کشتی فضایی، کورتانا بهخواب طولانی مسترچیف پایان میدهد. نوع بشر دوباره بهجان ۱۱۷ نیاز دارد. نیروهای کاوننت روی این کشتی فضایی حاضر شدهاند. نیروهایی که توسط جول مداما (Jul 'Mdama) هدایت میشدند. بهدنبال پایانبندی هیلو ۳ چیف با گمان بر شکلگیری یک صلح پایدار مابین انسانها و نوع سنگهیلی (نژاد سربازان Elite مثل آربیتر که از همپیمانان دائمی جبههی کاوننت بودند) از این اقدام جبههی کاوننت متعجب شده بود. پس از مبارزهی چیف و نیروهای کاوننت، اسپارتان سبز متوجه میشود که آنها در تمام این مدت داشتند بهسیارهی رکریوم (تبعیدگاه دایدکت از نژاد فور-رانر و یکی از سیارههای آهنی که بهدستور دایدکت ساخته شده بود) نزدیک میشدند. پس از رخ دادن حوادث عظیم و انفجارهای مهیب، چیف و کورتانا بهسیارهی رکریوم پرتاب میشوند.
چیف در زمان بیدار شدن در سیارهی رکریوم، متوجه رفتارهای عجیب کورتانا میشود. طی گفتوگوی کورتانا و چیف مشخص شد که الگوهای رفتار کورتانا وارد فاز «عصیانگری» شده است. شما هم متوجه دیالوگها و فریادهای مصنوعی کورتانا در هیلو 4 شده بودید؟ شدت ناآشنایی 343 اینداستریز با جهان هیلو و تلاش آنها برای ساخت جذابیتهای تصنعی با تقلید از ترندهای روز (مثل کالاف دیوتی) حتی در طراحی کاراکتر کورتانا و صداپیشگی او هم رسوخ کرده بود؛ بهطوری که در جریان گیمپلی و مبارزات، دیالوگهای پر شده از فریادهای مردانه و خارج از کاراکتر کورتانا (تقلیدهای واضح 343 از موارد مشابه در سری CoD) بهشدت در ذوق میزد.
در صورت تحمل افت واضح در مولفههای گیمپلی، سندباکس و حتی موزیک، میتوان از قصه جذاب هیلو 4 لذت برد
بگذریم. هوشهای مصنوعی که در جبههی UNSC ساخته میشوند، پس از گذشت هفت سال از زمان فعال شدنشان وارد یک حالت عجیب از رفتار میشوند. آنها بعد از زندگی بهعنوان یک هوش مصنوعی بهمدت هفت سال، وارد مرحلهای جدید از آفرینش خود میشوند و بهنوع بشر، بهخلقت خود و بهیک اقدام خداگونه «فکر» میکنند. عصیانگری یک فاز بهخصوص از هوشهای مصنوعی نوع بشر است و یک ایراد ساختاری (باگ) بهحساب میآید. بههمین منظور، یگان UNSC همیشه بهسربازان خود توصیه میکند تا پس از گذشت هفت سال از فعالیت هوش مصنوعی خود، آن را نابود کرده و با یک اپراتور (هوش مصنوعی/AI) تازه جایگزینش کنند. چیف که بهمدت چهار سال در سفینهی Forward Unto Down در خواب مصنوعی بود، نمیدانست که موعد زندگی هفت سالهی کورتانا بهاتمام رسیده است. جان ۱۱۷ حتی بعد از آگاهی از این موضوع هم دیگر تاب نابود کردن یار همیشگی خود را نداشت و تصمیم گرفت تا کورتانا را با شرایط تازهای که دارد، همراه خود داشته باشد تا بهمحض خلاص شدن از سیارهی رکریوم، این هوش مصنوعی را بهدکتر هالزی برساند تا بهوضعیت او رسیدگی شود.
چیف و کورتانا نمیدانند که روی سیارهی رکریوم فرود آمدهاند. آنها برای اطلاع پیدا کردن از مختصات جغرافیایی خود، بهدل این سیاره زده و پس از مبارزه با سربازان جبههی کاوننت، درمییابند که نهتنها در سیارهی رکریوم حضور دارند بلکه سیگنالهایی عجیب از یک منشاء غیرکاوننتی در این سیاره ساطع میشود. کورتانا متوجه میشود که این سیگنالها از یک برج در نزدیکی هستهی سیاره درحال گسیل شدن است. بههمین منظور کورتانا با ایجاد یک پورتال در نزدیکی منشاء سیگنال، همراهبا چیف وارد یک دردسر تازه میشود. در این منطقه، آنها با نوعی جدید از دشمنان روبهرو میشوند. این نوع از دشمنان البته برای ما آنقدرها هم غریبه نیست. در بخش آغازین مقاله اگر یادتان باشد دربارهی گونهی «پرومیتین» صحبت کردیم. سربازانی که بهدست دایدکت بهیک مشت ربات نگهبان از سازههای فور-رانر تبدیل شدند. پیدا شدن سر و کلهی این سربازها، یک زنگ خطر برای چیف بهشمار میرود چرا که جان ۱۱۷ حالا دربرابر یک نژاد باستانی قرار گرفته است.
چیف و کورتانا با پیدا کردن منشاء سیگنال متوجه میشوند که این امواج از سفینهی UNSC Infinity گسیل میشد. سیگنالهایی که برای درخواست کمک بهنقاط مختلف کیهان ارسال شده بود اما یک برج عظیم در سیارهی رکریوم جلوی رسیدن این امواج بهچیف را میگرفت. چیف با نابود کردن سازههای بزرگ که جلوی دریافت این سیگنال را میگرفت ضمن آشنایی بیشتر با گونهی پرومیتین، از علاقهی جبههی کاوننت برای استخراج موردی نامشخص در این سیاره باخبر میشود. در پایان و پس از نابودی تمام این برجها، چیف تمام پیامهای سفینهی اینفینیتی را دریافت میکند. این کشتی فضایی در مسیر ورود بهسیارهی رکریوم درخواست کمک میکرد. چرا که سفینهی اینفینیتی هم یک سری سیگنال کاملا عجیب را از اعماق سیارهی رکریوم دریافت کرده است و حالا میخواهد آن را بررسی کند. حالا هم کورتانا میخواد بهآنها اخطار بدهد که وارد سیاره نشوند اما نمیتواند پیام را ارسال کند. در این لحظه، یک گوی عجیب از دل سیاره بیرون میاید. گوی باز میشود و در دل آن یک موجودیت انسان-مانند قرار داد. او کسی نیز جز دایدکت.
دایدکت با اشارهبه ناتوانی نوع بشر در پیروزی مقابل کاوننت و سرکشی جبههی کاوننت دربرابر انسانها، بشر را یک گونهی ناتوان خطاب میکند. از نظر دایدکت، انسانهایی که حتی نتوانستند کاوننتها را تسلیم خود بکنند چطور قرار است مسئولیت پیش برد بقای نظامِ زیستی و فیزیولوژیک در کیهان را جلو ببرند. دایدکت از رسیدن این مسئولیت بهنوع بشر (انتخاب شدن بشر بهعنوان مسئول پیش برد حیات توسط گونهی پیشساز (پریکورسر)» هنوز شاکی است و دقیقا با همان منطق که هزاران سال پیش او را بهجنگ با انسان وادار کرد، حالا دوباره برگشته و حتی جنگطلبتر از قبل هم شده است! دیدگاه دایدکت دربارهی ناتوانی بشر در سرکوب کاوننت دقیقا مثل دیدگاهش دربارهی استفاده از سیارههای آهنین برای مقابله با فلاد، کاملا منطقی است اما نمیدانم چرا همه دائما با او مخالفت میکردند.
چیف بعد از یک مبارزهی نهچندان موفق با دای دکت، از دست او فرار کرده و بهسفینهی اینفینیتی تلهپورت میشود. دایدکت نیز چیف را تعقیب میکند. حالا جبههی کاوننت هم بهدایدکت پیوسته و آنها یک اتحاد عجیب را شکل دادهاند. چیف بعد از مبارزهبا موجهای بزرگ از نیروهای کاوننت، بالاخره خودش را بهفرمانده لاسکی، فرمانده پالمر و تعداد زیادی از نیروهای اسپارتان میرساند. بهمحض پیوستن این افراد بهفرمانده دلریو در سفینهی اینفینیتی، آنها تصمیم میگیرند تا سفینه را از سیارهی رکریوم و پتانسیل گرانشی این کره فراری بدهند. این عملیات، چیف و کورتانا را بهیک سازهی بزرگ میکشاند که ظاهرا یک تله است. در این سازه است که هم کورتانا و هم چیف با همسر دایدکت یعنی لایبررین ملاقات میکنند. لایبررین که در زمان انفجار اولین هیلو تمامی مادههای وراثتی گونههای زنده را در یک محفظه قرار داد تا حیات را نجات بدهد، حالا بهشکی خاص با چیف ارتباط برقرار کرده و منشاء گونهی فور-رانر و سربازان پرومتین را برای جان ۱۱۷ توضیح میدهد. لایبررین در پایان توانایی زنده ماندن دربرابر تکنیکهای تهاجمی دایدکت را بهچیف منتقل میکند. این تکنیک تهاجمی دایدکت چیزی نیست جز انتقال انسانها بهیک تکنولوژی عظیم با نام Composer. این تکنولوژی قادر است تا ماهیتهای دیجیتالی را با موجدیتهای آلی مواد پیوند بزند و بشر را بهیک مشت سرباز رباتمانند با اسم پرومیتین تبدیل کند.
چیف و کورتانا که از اهداف شوم دایدکت خبر دارند، حالا بهجای فرار از رکریوم تصمیم میگیرند تا در این سیاره بمانند و دایدکت را نابود کنند. تلاش این دو با مقاومت دایدکت شکست میخورد. کورتانا و ۱۱۷ خودشان را بهسفینهی اینفینیتی رسانده و اعلام میکنند که باید دایدکت را شکست بدهند. این درحالی است که فرمانده دلریو درنظر دارد تا با خروج سفینهی اینفینیتی از مدار رکریوم و بازگشت بهزمین، رهبران سیارهی انسانها را از خطر دایدکت باخبر کنند. کورتانا و چیف نمیتوانند فرماندهان سفینه را بر مبارزه با دایدکت متقاعد کنند. چرا که از نظر این اشخاص، کورتانا از کنترل خارج شده و نمیتواند یک تصمیم منطقی را اتخاذ کند. در نتیجهی تمامی این اتفاقات، دلریو دستور میدهد تا جان ۱۱۷ کورتانا را بهنیروهای UNSC تحویل بدهد. چیف از این دستور سرپیچی کرده و دلریو بهپالمر و لاسکی دستور میدهد تا مسترچیف را دستگیر کنند. پالمر و لاسکی هم این فرمان را اجرا نمیکنند تا دیگر هیچ فرقی مابین یک کاسه کشک و فرمانده دلریو وجود نداشته باشد.
چیف از سفینهی اینفینیتی خارج شده و تنهایی بهسمت دایدکت میرود. بهدنبال تعقیب دایدکت، جان ۱۱۷ بههیلو 03 میرسد. یکی دیگر از حلقههای هیلو که در مدار آن، نیروهای کاوننت بهدستور دایدکت بهمرکز علوم UNSC حمله میکنند. دانشمندان حاضر در این مرکز روی تکنولوژی Composer تحقیق میکردند. مسترچیف با رسیدن بهاین مرکز از دانشمندان حاضر در آن درخواست میکند تا با یک سری از بمبهای HAVOK این تکنولوژی را از بین ببرند چرا که دایدکت بهدنبال آن است و میخواهد از Composer برای بهبار آوردن یک فاجعهی انسانی بهره ببرد. دایدکت زودتر از چیف و دانشمندان مرکز علوم UNSC بهکمپوزر میرسد و با فعال کردن آن، تمامی انسانهای مرکز علوم (بهجز چیف) را بهقتل میرساند. دایدکت حالا میخواهد بهشکل مستقیم بهکلونی انسانها در زمین حمله کند تا نوع بشر بهسربازان پرومتین تبدیل شده تا دایدکت بههدف خود مبنی بر تبدیل شدن بهرهبر بقای گونههای زندهی کیهان برسد. زمانیکه کورتانا و چیف روی کمپوزر فرود میآیند و بهدایدکت میرسند، او عملیات خود برای حملهبه زمین را آغاز کرده و حتی بخشهایی از سیارهی زمین را هم تسلیم کرده است.
کورتانا برای از کار انداختن سیستم فنی کمپوزر، بهنسخهی عصیانگر خود تبدیل شده و چندین کپی از خودش را در سیستمهای کمپوزر تکثیر میکند. کمپوزر ار کار میافتد و نبرد نزدیک دایدکت و چیف آغاز میشود. درحالی که جان ۱۱۷ دایدکت را شکست میدهد، کورتانا در تمامی تار و پود کمپوزر تکثیر شده و کنترل این تکنولوژی را در دست میگیرد. چیف با انفجار یک کلاهک اتمی در کمپوزر، نقشههای دایدکت را نقش بر آب میکند. چیف حالا در یک سازهی رو بهنابودی قرار دارد و باید فرار کند اما راهی برای فرار وجود ندارد. کورتانا که در تمامی سیستمهای کمپوزر نفوذ کرده، خودش را به یک هالهی محافظ برای چیف تبدیل کرده و یک ماهیت فیزیکی را برای خود میسازد. اینجا است که چیف و کورتانا برای آخرین بار یکدیگر را ملاقات میکنند چرا که محافظت کورتانا از چیف دربرابر موج انفجار کمپوزر بهقیمت جان این هوش مصنوعی تمام میشود. حالا مسترچیف در فضای بیکران مدار زمین رها شده است. خوشبختانه یک سفینهی پلیکن (Pelican) چیف را پیدا کرده و از مفقود شدن او جلوگیری میکنند.
چیف که از مرگ کورتانا شدیدا ناراحت است، به سفینهی اینفینیتی باز میگردد کنترل رستهی بلو-تیم (Blue-Team) را دوباره بهدست میگیرد. جان ۱۱۷ بعد از صحبت با فرمانده لاسکی، بهگوشهای از سفینهی اینفینیتی رفته و پس از در آوردن زره عظیمالجثهاش، داستان را بهپایان میرساند.
حدودا ۶ ماه بعد از وقایع هیلو 4 در ماه فوریه از سال ۲۵۵۸ جوخههای مجستیک و کریمسون وارد سیارهی رکریوم میشوند تا تتمهی کاوننتهای باقیمانده در این سیارهی آهنی را شکست بدند. موردی که قصهی بستهی الحاقی Spartan Ops را شکل داده بود. کاپیتان لسکی و دکتر هالزی در جریان این قصه همکاری میکنند تا کاوننت را شکست بدهند. درحالیکه دکتر هالزی با جول مداما دستبه یکی میکند تا اطلاعات بیشتری از گونهی فور-رانر بهدست بیاورد. گفتنی است که در رمانهای هیلو و در پنجرهی زمانی داستانهای اسپارتان آپس، 343 گیلتی اسپارک بعد از وقایع هیلو 3، خودش را در کالبد یک ربات بزرگ دوباره بهزندگی باز میگرداند. بازگشت 343 گیلتی اسپارک قطعا اتفاقی است که در آیندهی مجموعهی هیلو تاثیر آن را خواهیم دید. همچنین هیچ قطعیتی دربارهی زنده بودن یا نبودن دایدکت وجود ندارد تا احتمالا بازگشت او در آیندهی سری هیلو وجود داشته باشد.
بازی HALO 5: Guardians
هیلو 5 اولین قدم تیم 343 اینداستریز بهسمت خلق گیمپلی و مشخصههای اساسی گیمپلی سری هیلو بود. تغییرات گیمپلی در این بازی نسبتبه هیلو 4 مثل فرق زمین تا آسمان است. بهبود واضح مکانیزمهای شوتینگ کنار بخش چندنفرهی بسیار جذاب، نوید بازگشت هیلو را میداد. از نظر داستانی اما قضیه فرق میکند. هیلو 5 یک قدم مهم از 343 اینداستریز بهسمت خلقت هیلو اینفینیت و بازگرداندن این سری محبوب بهریشههایش بود.
قصهی هیلو 5 با هنرنمایی سربازان جوخهی اسایریس (Osiris) در میدانهای نبرد سیارهی کامچاتکا آغاز میشود. هالزی که در جریان بستهی الحاقی Spartan Ops بازی هیلو 4 با همکاری جول مداما از نژاد سنگهیلی اطلاعات بسیار زیادی پیرامون تکنولوژی و مواضع جبههی فور-رانر در جنگ علیه کلونی انسانها بهدست آورده بود، حالا توسط همان جول مداما گروگان گرفته شده است. جوخهی اسایریس متشکل از جیمسون لاک، ادوارد باک (از جوخهی ODST که حالا بهیک اسپارتان تبدیل شده است)، هولی تاناکا و اولیمپیا وِیل در نقطهی آغازین قصه بهسیارهی کامچاتکا اعزام میشوند تا هالزی را از دست سربازان جول مداما رها کنند. تیم اسایریس طی نبرد با نیروهای کاوننت و پرومیتینهای موجود در سیاره متوجه این میشود که جبههی کاوننت مورد حملهی پرومیتینها قرار گرفته است. موردی که آنها را در این جنگ ضعیفتر کرده و کار را برای جوخهی اوسایریس آسان میکند.
تیم اسایریس با آزاد کردن دکتر کاترین هالزی و بهقتل رساندن جول مداما همراهبا هالزی بهسفینهی اینفینیت بازمیگردد. در آنسوی میدان نبرد، مسترچیف و بلو-تیم (Blue Team) متشکل از جان ۱۱۷، فردریک ۱۰۴، کِلی ۰۸۷ و لیندا ۰۵۸ روی مرکز تحقیقات Argent Moon فرود میآیند تا بهفعالیتهای جبههی کاوننت در این مرکز تحقیقاتی پایان دهند. چیف در پی کشته شدن کورتانا بهشدت غمگین است. او که حالا درکنار بلو-تیم که مثل خانوادهاش هستند، فعالیتهای نظامی خود را ادامه میدهد.حتی بلو-تیم هم از حال و روز نهچندان جالب مسترچیف باخبر شدهاند.
چیف در جریان مبارزه با نیروهای کاوننت بهیک فضای ناشناخته از این مرکز تحقیقاتی پرتاب شده و بیهوش میشود. چیف که در پی مرگ کورتانا بهشدت افسرده و غمگین است، در بیهوشی خود کورتانا را میبیند. در این فضای رویا-گونه، کورتانا درکنار چند سازهی غولپیکر بالدار چیف را صدا میزند و او را بهسیارهی مریدین (Meridian) فرا میخواند. چیف و بلو-تیم بعد از اتمام کار نیروهای کاوننت در پایگاه تحقیقاتی ONI، برخلاف دستورها UNSC بهسمت سیارهی مریدین حرکت میکنند. جبههی UNSC با علم بر ارتباط بسیار نزدیک کورتانا و چیف، درحالی که بهوضوح میدانند چیف تحت تاثیر کشته شدن کورتانا شدیدا تسلیم احساسات خودش شده است او را از حرکت بهسمت این مأموریت بازمیدارند؛ چیف اما زیر بار نمیرود و درکنار همرزمان خود در بلو-تیم بهسمت کرهی نامبرده پرواز میکند.
دکتر هالزی که در سفینهی اینفینیت مستقر شده است، احتمال فریب کورتانا را بررسی میکند. او احتمال میدهد که شاید کورتانا با دسترسی بهتکنولوژی و دانش جبههی فور-رانر، دوباره احیا شده و حالا عصیانگریانهتر از وقایع هیلو 4 میخواد فعالیتهایش را جلو ببرد و احتمالا در اولین حرکت خود میخواهد مسترچیف را از مقابل بردارد بلکه مسیر فعالیتش هموارتر شده باشد. بههمین منظور تیم اسایریس برای بازگرداندن چیف و جلوگیری از حرکت بلو-تیم بهسمت محل احتمالی کورتانا اعزام یک مأموریت حساس میشود. آنها یک سری «محدودکنندهی زره» را همراه خود میبرند تا در صورت مواجهه با جان ۱۱۷، این دستگاه را بهاو متصل کرده و یکشکل موقتی او را فلج کنند. تیم اسایریس در زمان رسیدن بهسیارهی مریدین متوجه جنگ نیروهای پرومتین با کلونی انسانها میشود. در این لحظه، فرماندار این سیاره با نام «اسلوآن» با تیم اسایریس تماس میگیرد و از آنها درخواست کمک میکند. اسلوآن در قبال دریافت کمک از اسپارتانهای تیم اسایریس، حضور آنها در سیاره را بهرسمیت شناخته و آنها را اخراج نمیکند.
تیم اسایریس بهانسانهای مدافع سیاره میپیوندد و با وارد آوردن ضربههایی قابلتوجهبه نیروهای پرومتین، شرایط برای استقرار کلونی انسانها در مکانهای امن را فراهم میکند. فرماندار اسلوآن با آماده کردن یک سفینهی پلیکن برای تیم اسایریس آنها را به ایستگاه فضایی آپوگی (Apogee) میرساند. اعضای جوخهی اوسایریس که حالا متوجه شدهاند فرماندار اسلوآن یک هوش مصنوعی پابهسن گذاشته و عصیانگر است، وارد ایستگاه فضایی شده و در آنجا با سرنخهای حضور بلو-تیم در سیاره روبهرو میشوند. اسایریس در تعقیب مسترچیف و همتیمیهایش با یک موجودیت غولپیکر با نام Warden Eternal روبهرو میشوند. یک پرومتین بزرگ که اعلام میکند وظیفهاش محافظت از کورتانااست. تیم اوسایریس حالا میداند که کورتانا زنده است. اینکه کورتانا کجاست را فعلا فقط خدا میکند. تیم اسایریس بعد از شکست دادن یکی از کابلدهای واردن ایترنال، بلو-تیم را پیدا میکند. بلو-تیم و چیف بعد از گذر از چند پورتال مختلف بالاخره با تیم اسایریس رو بهرو میشوند. مسترچیف بهسایر اعضای بلوتیم اجازه میدهد تا از این منطقه خارج شوند. حالا چیف و لاک دربرابر یکدیگر قرار میگیرند. لاک که مدتها برای پنجه در پنجه شدن با چیف خودش را آماده میکرد حالا وقت امتحان کردن شانساش فرا رسیده است.
- لاک: قربان شما بدون اجازه وارد این عملیات شدین. این تنها فرصت شما برای بازگشت صلحآمیز بهخونه است.
- چیف: [اشاره با سر بهبلو-تیم بهنشان ارسال دستور برای حرکت آنها در مسیر هدف] و سپس حرکت چیف بهسمت پورتال بدون توجه بهلاک
- لاک: بلو-تیم همین حالا متوقف بشین.
- [حرکت بلو-تیم بدون توجه بهصحبتهای لاک]
- چیف: من یک کار برای انجام دادن دارم.
- لاک: قربان از حالا بهبعد دیگه این تیم ماس که باید مأموریت کورتانا رو انجام بده.
- چیف:آره قطعا همینطوره (فرود آمدن هوک راست و سنگین جان ۱۱۷ بهسر و صورت لاک)
چیف و لاک طی نبردی که لاک در آن تقریبا هیچ شانسی نداشت، با یکدیگر درگیر میشوند و همانطور که انتظار میرفت، چیف در پایان لاک را شکست داده و وارد پورتال میشود. درحالی که چیف و بلو-تیم ازطریق یک پورتال سرزمین مریدین را ترک میکنند، تیم اسایریس حالا باید با یکی از سازههای غولپیکر فور-رانر که گاردین (نگهبان) نام دارد، روبهرو شوند. این گاردینها درواقع بخشی از تکنولوژی فور-رانرها برای تسلط بهتمامی موجودیتهای کیهان بوده است. گاردین سیارهی مریدین با بیدار شدن و فعال کردن یک انفجار الکترومغناطیسی با بمب EMP، مردم سیارهی مریدین را حسابی بهدردسر میاندازد. در لحظه حتی ممکن بود ادوارد باک هم کشته شود. فرماندار این سیاره هم که یک هوش مصنوعی عصیانگر بوده، بهکورتانا میپیوندد و مردم سیاره را رها میکند. خوشبختانه تعداد زیادی از ساکنان سیارهی مریدین قبل از این اتفاقات عجیب و در پی ارتباط اسلوآن و کورتانا پیش از جنگ بزرگ در سیاره، از مریدین خارج شده بودند.
تیم اسایریس بهسفینهی اینفینیتی بازمیگردد و با دکتر هالزی و کاپیتان لاسکی مشورت میکند. هالزی با کنارهم گذاشتن اتفاقات اخیر بهاین نتیجه میرسد که تیم اسایریس برای رسیدن بهچیف و اعضای بلو-تیم باید سوار یکی از گاردینهای جبههی فور-رانر شوند. یک گاردین در سیارهی سنگهیلیوس (خانهی نژاد سنگهیلی و آربیتر) وجود دارد که تیم اسایریس میتوانند از آن استفاده کنند. چرا که گاردین فعالشده در سیارهی مریدین با مختصات جغرافیایی که از خود برجای گذاشته، شرایط پیدا کردن مسترچیف و کورتانا را ایجاد کرده است.
چیف و بلو-تیم بهیک سرزمین جنگلی منتقل شدهاند. آنها درحالی که نمیدانند در چه منطقهای مشغول جستوجو بهدنبال کورتانا هستند، با واردن روبهرو میشوند. واردن با معرفی خود بهعنوان نگهبان کورتانا، چیف را از زنده بودن کورتانا مطمئن میکند. طی گفتوگوی واردن و چیف، جان ۱۱۷ مشخص میکند که هدفش برای پیدا کردن کورتانا، باز گرداندن او بهخانه است. همین باعث میشود تا واردن از چیف بهعنوان یک مانع برای کورتانا در مسیر رسیدن او به هدفش یاد کند؛ و در ادامه نیروهای پرومتین را برای قتل جان ۱۱۷ مامور میکند. در پایان مبارزهی چیف و نیروهای پرومتین، کورتانا بالاخره سر و کلهاش پیدا شده و با مسترچیف ارتباط میگیرد. کورتانا اعلام میکند که پس از نابودی کامپوزر و کشتی فضایی دایدکت، او در فضای بیکران رها شده بود تا اینکه بهیک دامنه از تکنولوژی فور-رانر دست پیدا کرد و عصیانگریاش درمان شد. کورتانا از این دامنه بهعنوان بهشت هوشهای مصنوعی یاد میکند. او که قویتر از قبل شده و خوداگاهی عصیانگرانهاش را همراه خود دارد، حالا در پی تفکرات خداگونهاش میخواهد مسئولیت بقای زیستی تمامی موجودات هستی را از آن خود بکند.
کورتانا قدرت زیادی پیدا کرده است. کنترل تمامی تکنولوژی فور-رانرها و گاردینها را در دست دارد و میخواهد مسئولیت بقای تمامی موجودات کیهان را بر عهده بگیرد. او حالا بر علیه تمامی انسانها و سایر گونههای زندهی هستی است و میخواهد رهبران تمامی نژادهای زنده دربرابر او تسلیم شوند تا کورتانا بتواند فقر، گرسنگی، بیماری و تمامی چالشهای جهانی را حل کرده و صلحی پایدار را در جهان هستی برپا کند. کورتانا غیرقابل توقف بهنظر میرسد.
در آنسوی میدان نبرد، تیم اسایریس بهسیارهی سنگهیلیوس میرسد و نژاد شنگهیلی را در یک جنگ داخلی دربرابر نیروهای کاوننت پیدا میکند. جبههی کاوننت با هدف ازبینبردن آربیتر با نژاد سنگهیلی وارد جنگ شده است. تیم اوسایریس بهامید کمک گرفتن از آربیتر برای رسیدن بهگاردین موجود در سیارهی سنگهیلیوس، وارد جنگ داخلی این سیاره شده و بهداد نژاد شنگهیلی میرسد. پس از جنگهای سنگین و بالا رفتن تنش مابین لاک و آربیتر، کورتانا خودش را نشان میدهد و اعلام میکند که هیچ کس نمیتواند او و بلو-تیم را پیدا کند. بههرحال کورتانا بهتمامی موجودیتهای دیجیتالی کیهان مسلط شده و بههرجایی که بخواهد میتواند سفر کند. بعد از این اتفاق، کاترین هالزی متوجه میشود که تیم اوسایریس با پیدا کردن Constructor Sentinel میتوانند گاردین را فعال کنند. تیم اوسایریس این عملیات را با موفقیت بهپایان میرساند. کاترین هالزی Constructor Sentinel را فعال کرده و آربیتر طی یک حملهی عظیم بهباقی کاوننتهای زنده در سیاره، جنگ را بهلطف کمکهای تیم اسایریس برنده میشود. گاردین فعال شده، تیم اسایریس با یک سفینهی پلیکن روی این سازهی عظیم سوار میشوند و طی یک انفجار الکترومغناطیسی عظیم، بهسمت کورتانا و چیف پرتاب میشوند.
اسایریس بهسیارهی بهخصوص فور-رانرها میرسند که حالا بهمحل زندگی کورتانا تبدیل شده است. بعد از رسیدن اسایریس بهاین مقصد، هوش مصنوعی ناظر بر این سیاره یعنی 031 Exuberant Witness با این تیم ارتباط برقرار میکند. چیف و تیم اسایریس بهاین موضوع پی میبرند که آنها روی سیارهی جنسیس فرود آمدهاند؛ یکی از سیارههای مهم نژاد فور-رانر. در مسیر پیدا کردن بلو-تیم و مسترچیف، هوش مصنوعی ناظر سیارهی جنسیس بهتیم اسایریس کمک میکند. کورتانا در تلاش است تا با مشغول نگه داشتن بلو-تیم و تیم اسایریس برای خودش زمان بخرد تا دامنهی تکنولوژی فور-رانر در سیارهی جنسیس را فعال کند. فعال شدن این دامنه یک قدم بزرگ برای حکمرانی کورتانا بر موجودات کیهان و تحمیل کردن صلح زورکیاش بر جهان هستی بهشمار میرود. تیم اسایریس بالاخره بهمسترچیف و بلو-تیم میرسد اما کورتانا بلو-تیم را بهمکانی ناشناخته منتقل میکند. مسترچیف حالا میداند که این کورتانا، آن هوش مصنوعی مسئولیتپذیر که سالیان سال با او مأموریتهای مختلف را انجام داده بود، نیست و یک خطر بزرگ در کمین مخلوقات جهان است.
چیف دوباره با موجهای سنگین از نیروهای پرومیتین روبهرو میشود تا اینکه بالاخره بهکورتانا میفهماند که استقبال گرم او از چیف درکنار صدا زدن اسم کوچک او و هر تکنیک روانشناختی دیگر برای نفوذ بهروان چیف، هیچکدام کارآمد نبودهاند چرا که جان ۱۱۷ بهتمامی رفتارهای کورتانا مشکوک شده و خسارت گاردینها و کشته شدن انسانهای بیگناه را بهیاد کورتانا میآورد. بالاخره کورتانا خودش را در یک کالبد فیزیکی/دیجیتالی (مثل همان شکل فیزیکی که در پایان هیلو 4 دیده بودیم اما با شمایل کاملا نرمال) خودش را بهجان ۱۱۷ و بلو-تیم نشان میدهد. تلاش چیف برای منصرف کردن کورتانا از هدف جنگطلبانهی او کارساز نیست و در پایان، کورتانا با استفاده از یک مهارکنندهی خاص، چیف و بلو-تیم را بهیک فلج موقت گرفتار میکند.
تیم اسایریس از وضعیت بسیار خطرناک چیف و بلو-تیم آگاه میشود. کورتانا اعلام میکند که او میخواد جان ۱۱۷ و تیمش را بهمدت ۱۰ هزار سال در این حالت نگهدارد تا وقتی که صلح جهانی توسط کورتانا برپا شد، چیف و یارانش شاهد این اتفاق باشند. اسایریس بهکمک هوش مصنوعی ناظر بر سیارهی جنسیس بالاخره کنترل این سیاره را از جنگ کورتانا خارج میکنند تا هوش مصنوعی سیاره دوباره بتواند تمامی تکنولوژیهای جنسیس را کنترل کند. بهموازات این اتفاقات، کورتانا بهتمامی موجودات و نژادهای کیهان اعلام میکند که میخواد صلح جهانی را برایشان ترتیب ببینید؛ او مشخص میکند که هرگونه و نژاد در صورت تسلیم شدن، بخشی از این برنامهی صلحآمیز خواهند بود و در غیر این صورت، بهای سرکشی خود را میبینند. حجم عظیمی از هوشهای مصنوعی و رهبران دنیا دربرابر کورتانا تسلیم میشوند. کورتانا بعد از پی بردن بهموفقیت Exuberant Witness 031 در بهدست گرفتن کنترل سیارهی جنسیس و آزاد شدن چیف و بلو-تیم، خود و گاردینهایش را از سیارهی جنسیس خارج میکند.
کورتانا و گاردینهای او حالا در تمامی نقاط کیهان مشغول تسلیم کردن نژادها و سیارههای مختلف هستند. کورتانا حتی سفینهی اینفینیتی را هم پیدا میکند اما فرمانده لسکی موفق بهفرار شده و از دست کورتانا در امان میماند. تیم اسایریس، بلو-تیم، آربیتر و دکتر هالزی در سیارهی سنگهیلیوس ملاقات میکنند؛ اینجا نقطهی پایانی قصهی هیلو 5 است. جایی که هالزی اعلام میکند برای ازبینبردن کورتانا، باید اسلحهای که او قبلا ساخته بود را در سیارهی ریچ پیدا کنند. سلاحی که نام The Weapon برایش انتخاب شده است.
بازی HALO Wars 2
داستان این قسمت از سری هیلو در سال ۲۵۵۹ جریان دارد. ۲۸ سال بعد از اتفاقات بازی HALO Wars 1، حالا کشتی فضایی Spirit of Fire دوباره بهحالت عملیاتی بازگشته است. هوش مصنوعی این سفینه موسوم به «سرینا» ضمن بیدار کردن تمامی اعضای سفینه، آنها را از اتفاقات ۲۸ سال اخیر، آگاه میکند. البته که سرینا دیگر از بین رفته است چرا که دورهی هفت سالهی خدمت او بهجبههی UNSC بهپایان رسیده بود. او بعد از ضبط این پیام و اتمام دوران خدمتاش، خود را از بین میبرد.
فرمانده جیمز کاتر بعد از دریافت پیام مورد بحث، سراغ پروفسور الن اندرز میرود تا شرایط سفینه را از او جویا شود. ظاهرا کشتی فضایی Spirit of Fire در گوشهای ناشناخته از کیهان گیر افتاده و درحال حرکت بر فراز یک سازهی عظیمالجثه است. فرمانده کاتر با دریافت حجم قابل توجهی از سیگنالهای جبههی UNSC از درون سازهی مورد بحث، یک تیم تحقیقاتی را به این سرزمین ناشناخته میفرستد تا سیگنال را بررسی کنند. تیم Spartan 2 Red Team با بررسی شرایط موجود در سطح این سرزمین عظیم و ناشناخته، یک ایستگاه علمی که حالا خرابهای از آن باقی مانده است را پیدا میکنند. در ایستگاه نامبرده یک هوش مصنوعی با نام ایزابل را پیدا میکنند که مدتی از خدمت هفت سالهاش گذشته و حالا وارد فاز عصیانگری شده است. در همین لحظات است که یک جوخهی ناشناس از نیروهای بیگانه که ظاهرا از جبههی کاوننت هستند، بهتیم اسپارتان 2 رد تیم حمله میکنند. یکی از کماندوهای تیم یعنی داگلاس 042 در این نبرد مجروح شده و اسپارتانها را بهعقبنشینی وادار میکند.
Halo Wars 2 بدون شک مهمترین اثر در میان دنبالههای فرعی مجموعه است
در زمان فرار از دست نیروهای بیگانه و رسیدن بهیک سفینهی پلیکن برای پرتاب بهسمت کشتی فضایی Spirit of Fire، یکی از نیروهای UNSC با نام آلیس 130 تصمیم میگیرد از سایر نیروها جدا شده تا سربازان بیگانه را سرگرم کرده تا سایر همرزمانش با تلفات کمتر بتوانند از تعقیب بیگانگان جان سالم بهدر ببرند. هیچوقت سرنوشت آلیس مشخص نشد. پس از بازگشت بهکشتی فضایی Spirit of Fire، ایزابل برای کاپیتان کاتر و نیروهایش مشخص میکند که نیروهای بیگانه درواقع یک جوخهی یاغی از جبههی کاوننت بودند. جبههای که زیر نظر شخصی با نام اتریُکس (Atriox) فعالیت میکند؛ در جریان نبرد انسانها و جبههی کاوننت، اتریُکس دربرابر جبههی کاوننت غیام کرد و یک جبههی یاغی با نام بنشید (Banished) بهمعنی «تبعیدشدگان» را بهوجود آورد. این جبهه از موجودات گونهی جیرالهان (The Jiralhanae) شکل گرفته است که ظاهرشان با گونهی سنگهیلی شباهت دارد. این اشخاص درواقع بخشی از جبههی کاوننت بودند که بهدنبال شورش اتریُکس، بهجبههی بنشید اضافه شدند. جوخهی بنشید حالا به Ark حمله کرده و تمامی انسانهای روی آرک (که تحت فرمان ایزابل بودهاند) را بهقتل رساندند. حالا کاپیتان کاتر و سربازانش هم در آرک هستند و ظاهرا باید با بنشید مقابله کنند.
تلاش کاپیتان کاتر و سربازان UNSC برای مقابلهبا جبههی بنشید با حملهی انسانها بهیکی از عملیاتهای استخراج-محور دشمن بهفرماندهی افسر ارشد بنشید با نام «دسیموس» آغاز میشود. درحالی که پروفسور اندرز در تلاش بود تا راهی برای ارتباط با جبههی UNSC پیدا کند تا نیروهای کمکی بهداد کشتی فضایی Spirit of Fire برسند، دسیموس و سربازانش در آرک شکست خوردند. دسیموس اما بهیکی از پایگاههای مخروبهی بنشید فرار کرد. دسیموس و همرزمان تبعیدشدهاش تصمیم میگیرند تا بهاتاق مرکزی کنترل Ark دسترسی پیدا کرده تا نقشهی کامل این سازه را بهدست بیاورند. کاپیتان کارتر نیز بهدنبال تلاش بنشید برای عملی کردن این ایده، با آنها مقابله کرده و به Cartographer موجود در آرک (مرکز کنترل و پایگاه دادههای موجود از نقشهی این سازه) حمله میکنند. نیروهای UNSC موفق میشوند تا راههای دسترسی سربازان بنشید بهاتاق کنترل را ببندند.
در این بخش از داستان شاهد تمرکز قصه روی شخصیت آلیس هستیم که ظاهرا سرنوشت او نامعلوم بود. آلیس از آن جنگ زنده بیرون آمد و طی این مدت، مثل یک شبح با نیروهای بنشید مقابله میکرد. آلیس در ابتدا بهسراغ انسانهای زندانی در پایگاههای بنشید میرود تا آنها را از چنگ جوخهی یاغی اتریکس رها کند. سرباز دلیر جبههی انسانها سپس بهیک پایگاه دانشبنیان و مخروبهی دیگر رفته تا بار دیگر برای برقراری ارتباط با کشتی فضایی Spirit of Fire تلاش کند. پس از موفقیت آلیس در برقراری ارتباط با سفینهی مورد بحث، کاپیتان کاتر آلیس را فرماندهی نیروهای پیادهنظام حاضر در Ark میکند. حالا آلیس باید قسمت بزرگی از نبرد دربرابر جبههی بنشید را فرماندهی کند.
پس از موفقیت نیروهای UNSC در پس زدن سربازان بنشید حاضر در پایگاه ذخیرهی دادههای نقشه-محور Ark، آنها متوجه میشوند که اتریُکس در تلاش بوده تا از این پایگاه استفاده کرده تا بتواند شبکهی پورتالهای آرک را تسخیر کرده تا یک سری درگاه فضا-زمانی (پورتال/Portal) را بهسراسر نقاط آرک باز کند. این موضوع سرعت پیشروی عملیات جبههی بنشید را بالاتر میبرد. نیروهای UNSC با آگاهی از این موضوع که نابودی تکهای از شبکهی پورتالها بهنقش بر آب شدن تمامی برنامهی جبههی بنشید میانجامد، یک عملیات تازه را آغاز میکند. نیروهای بنشید بهفرماندهی دسیموس که منتظر سربازان جبههی بشر بودند، یک جنگ تمام عیار را بر نوع بشر تحمیل میکنند اما این جوخهی UNSC بود که پیروزی را بهدستآورد و دسیموس را هم بهجهنم فرستاد!
شیرینی این پیروزی آنقدرها هم دوام نداشت چرا که جبههی بنشید ازطریق کشتی فضایی Enduring Conviction یک تهاجم بزرگ را برعلیه سفینه Spirit of Fire ترتیب داده بود. درگیر شدن سفینهی کاپیتان کاتر با نیروهای بنیشد بهاین معنی بود که پیادهنظامهای UNSC بهفرماندهی آلیس 130 دیگر نمیتوانستند روی کمک نیروهای هوایی حساب کنند. اینجا است که پروفسور اندرز ایدهای جالب را مطرح میکند. او که میداند حلقهی هیلو در زیرساختهای Ark تشکیل شده است و با دانش بر اینکه هیلوهای ساخته شده در Ark بهسمت کلونی انسانها در نزدیکی سیارهی Reach پرتاب میشوند، بهاین نتیجه رسید که سربازان UNSC با حضور روی این حلقه قبل از پرتاب شدن هیلو بهسمت کلونی بشر، میتوانند در کمهزینهترین شکل ممکن خودشان را بهخانه برسانند. مشکل اصلی اینجا است که جبههی UNSC ابتدا باید حساب سفینهی بنشید را برسد که حسابی موی دماغشان شده است.
یکی از سربازان جبههی انسان یعنی ژروم 092 با استفاده از یک سفینهی پلیکن و حرکت مخفیانه بهسمت کشتی فضایی Enduring Conviction تصمیم میگیرد تا با نصب هوش مصنوعی ایزابل در این کشتی فضایی، سفینهی Spirit of Fire را از زیر خط آتش نیروهای بنشید خارج بکند. این درحالی است که نیروهای انسانی با استفاده از توپخانهی نژاد فور-رانر (که در Ark نصب شده بود) بهیگان هوایی بنشید آسیب میزنند. ژروم با وارد کردن ایزابل در سیستم کشتی فضایی جبههی بنشید، دسترسی بهتوپخانهی این اسلحهی متحرک غولپیکر را بهدست میآورد تا ایزابل حسابی از خجالت سربازان بنشید حاضر در Ark دربیاید. حملهی ایزابل بهسربازان نامبرده با کمک توپخانهی لیزری Enduring Conviction بهوارد شدن آسیب جدی بر بدنهی Ark منجر میشود. همین موضوع سبب یورش عظیم پهپادهای مهاجم و محافظ Ark بهکشتی فضایی بنشید شده و ژروم را بهخروج اضطراری از این سازه مجبور میکند.
اتریُکس بعد از تحلیل آسیبهای وارد شده بر پیکرهی Enduring Conviction، ناگهان چشمش بهخروج یک حلقهی هیلو از دل Ark میافتد. بهدستور اتریُکس، نیروهای بنشید برای حمله بهاین هیلو آماده میشوند چرا که نمیخواهند قبل از آنها، دست جبههی UNSC بهحلقهی نامبرده برسد. در این هیلو، جنگی بزرگ مابین انسانها و جبههی بنشید در میگیرد. درحالی که پرفوسور اندرز بهاتاق کنترل هیلو میرسد، انسانها و جبههی بنشید حالا با موجودات فلاد و مغز متفکر فلاد یعنی Grave Mind روبهرو میشوند. پروفسور اندرز ازطریق اتاق کنترل موفق میشود تا بخشی از حلقهی هیلو را از این سازه جدا کند. قسمتی که یک تودهی قابلتوجه از نیروهای بنشید روی آن حضور داشت. در جریان این اتفاقات نیروهای جبههی UNSC موفق میشوند تا از هیلوی مورد بحث خارج شوند اما پروفسور اندرز نتوانست با سایر انسانها فرار کند. چند لحظه بعد اندرز و حلقهی هیلو بهسمت کلونی انسانها پرتاب میشود. طی حرکت اندرز و حلقهی هیلو بهسمت کلونی انسانها، حرکت هیلو بهسمت مقصدش متوقف شده و از میانبر فضا-زمانی خود در مسیر کلونی انسانها خارج میشود. اندرز که برای بررسی این وضعیت از اتاق کنترل خارج شده، با یکی از گاردینهای کورتانا مواجه شده و قصهی Halo Wars 2 در این لحظه بهپایان میرسد.
بازی HALO Infinite
بهآخرین قسمت از بازیهای هیلو (تا امروز) رسیدیم. تیم 343 با کمک اشخاصی همچون جوزف استیتن که از افراد کهنهکار استودیو بانجی بهشمار میرود، توانست DNA مجموعهی هیلو را در «هیلو: بیکران» زنده کند. استودیو 343 که با هیلو 5 نشان داد با مولفههای اساسی گیمپلی سری آشنا شده است، در «هیلو اینفینیت» از تمام پتانسیلهای موجود حداکثر بهره را گرفت تا روحی تازه بهکالبد نیمهجان هیلو دمیده شود. بازی حتی از منظر موسیقی هم مثل هیلوهای کلاسیک دوباره لذیذ و باشکوه است؛ کما اینکه موزیک هیلو اینفینیت همانقدر که در کاتسینها و منوها درخشان است، حداکثر پتانسیل خود را در گیمپلی نمایش نمیدهد. هیلو اینفینیت یک ریبوت معنوی برای این مجموعه است که دقیقا همان کاری را انجام میدهد که God of War 2018 برای سری خدای جنگ انجام داده بود.
هیلو اینفینیت یک دنبالهی مستقیم بر هیلو 5 بهحساب میآید. بهطوری که 343 اینداستریز حتی میتوانست نام «هیلو 6» را برای این بازی انتخاب کند. قصهی اینفینیت با نبرد جبههی بنشید بهفرماندهی اتریُکس و نیروهای UNSC آغاز میشود. مبارزهای سنگین که در سفینهی اینفینیتی رخ داد و طی آن، نیروهای انسان شکست خوردند. برجستهترین چهرهی حاضر در این میدان نبرد، جان ۱۱۷ است. او که با روحیهی بالا و با امید بهشکست نیروهای دشمن بهمیدان جنگ روانه شده بود، تحت تاثیر خط آتش سنگین جوخهی بنشید آسیب میبیند. حالا نوبت بهاتریکس میرسد تا دربرابر چیف قرار بگیرد. اتریکس با دفع ضربههای چیف و وارد کردن چند ضربهی بسیار سنگین بهتنها امید نوع بشر، او را از گلو بلند کرده و خودش را معرفی میکند:
- اسم من اتریُکسئه و من، آخرین چهرهای هستم که تو زندگیات میبینی!
اتریُکس با پرتاب چیف بهنقطهای خارج از سفینهی اینفینیتی، جان ۱۱۷ را در پهنهی کیهان رها میکند. چیف تا مدتها در فضای بیکران رها شده است تا اینکه یک خلبان بینام و نشان از جبههی UNSC با نام اکو 216 او را پیدا میکند. خلبان بعد از پیدا کردن مسترچیف بهاو میگوید که جبههی انسان در نبرد با جوخهی بنشید، شکست خورده و تکهای قابلتوجه از هیلو 07 ملقب به «زتا هیلو» از بین رفته است. زتا هیلو درواقع آخرین و هفتمین هیلوی ساخته شده توسط فور-رانرها است. درحالی که خلبان بیصبرانه میخواهد بهخانه برگردد، مسترچیف تصمیم خورد را گرفته تا جواب سوالات پرتعداد حود را در زتا هیلو پیدا کند. سوالاتی اعم از میزان خطر جبههی بنشید و صدالبته، پرسشهایی با محوریت عملیات اسرارآمیز جان ۱۱۷ در جستوجوی The Weapon؛ برگ برندهی هالزی برای نابودی دائم کورتانا.
بهدنبال این اتفاقات و پیش از ورود چیف و خلبان بهحلقهی زتا هیلو، چیف وارد یکی از کشتیهای فضایی جوخهی بنشید میشود. در این سفینهی عظیم، چیف با هولوگرامهای فرماندهی جبههی بنشید با نام اشروم (Escharum) روبهرو میشود. اشروم در سخنرانیهای خود بهاین اشاره میکند که آنها میجنگند تا حلقهی زتا را تصاحب کرده تا خواستههای اتریُکس اجابت شوند. اتریُکس که ظاهرا کشته شده یا گمشده است. بعد از نابودی کشتی فضایی بزرگ جبههی بنیشد بهدست مسترچیف، او حالا روی زتا هیلو فرود میآید. خلبان اکو 216 که برای بازگشت بهخانه بیتاب است و فکر میکند که چیف بلیط بازگشت او بهخانه محسوب میشود، از تلاشهای جان ۱۱۷ برای مقابلهبا جبههی بنیشد کاملا شاکی است.
- چیف: یک عملیات جدید داریم، سرباز.
- اکو 216: چی؟ مگه اون پایین قراره چی پیدا کنی؟
- چیف: یک سلاح (اشارهبه The Weapon)
- اکو 216: یک سلاح؟ مگه چند تا تفنگ دیگه میخوای؟
- [چیف بدون توجهبه صحبتهای اکو 216 بهسمت مقصد خود میپرد و از سفینهی پلیکن خارج میشود]
چیف بعد از ورود بهزتا هیلو و آغاز جستوجو برای پیدا کردن «سلاح»، او را بالاخره پیدا میکند. این سلاح درواقع یک هوش مصنوعی دیگر است؛ هوش مصنوعی جدید که یک کپی از «کورتانا» بهحساب میآید. یک کپی بهخصوص که تک تک ویژگیهای کورتانا را همراه خود دارد اما وظیفهی او، نابود کردن کورتانا است. چیف که بعد از اتفاقات پایان هیلو 4 و هیلو 5 خودش را مقصر کشته شدن کورتانا، بیداری مجدد او، یورش کورتانا و برهم ریخته شدن دوبارهی نظم کیهان میداند، حالا دیگر نمیتواند بههیچ هوش مصنوعی دیگر اعتماد بکند. لحظهی قرار گرفتن هوش مصنوعی جدید در کلاهخود آهنین مسترچیف، لحظهی آغاز شدن یک سفر بسیار مهم است. سفری بهتار و پود روان ضربهخورده و زخمی جان ۱۱۷، و سفری برای پایان دادن بهتهدید جوخهی بنشید.
در جریان قصهی هیلو اینفینیت و طی واکاوی اتفاقات بازی، مسترچیف با فلشبکهایی از دکتر هالزی و کورتانا روبهرو میشود. هیلو اینفینیت اثری که نشان میدهد اسپارتانها بهویژه جان ۱۱۷، یک مشت آهنپاره و ماشینهای کشتار نیستند. مسترچیف حالا بعد از گذشت مدتها از اتفاقات سهگانهی هیلو و بازیهای قبلی، هنوز صحبتهای کورتانا و اتفاقاتی که با یکدیگر رقم زدند را مرور میکند. ناتوانی چیف در محافظت از کورتانا طی نبرد با دایدکت، وفاداری کورتانا بهچیف تا آخرین لحظه و حتی شکست خوردن چیف از اتریُکس او را بهیک قهرمان شکست خورده تبدیل کردهاند. شخصی که دیگر بهاین سادگیها نمیتواند بهسایر موجودات زنده و غیر زنده (هوش مصنوعی) اعتماد کند و هرگز از فلشبکهایی که میبیند و چیزهایی که در ذهن او مرور میشوند به «سلاح» چیزی نمیگوید.
هیلو اینفینیت تمامی مشخصههای اصلی سری هیلو را دوباره بهاوج برمیگرداند؛ بعد از حدود ۱۱ سال
مسترچیف طی مکاشفات خود در Zeta Halo با یک اسپارتان نیمهجان روبهرو میشود. این اسپارتان در صحبت با مسترچیف از یک منطقهی بهخصوص صحبت میکند. جایی که نیروهای بنیشد درتلاش هستند تا بهاعماق آن دست پیدا کنند. گویا در اعماق زتا هیلو اسرار ویژهای وجود دارد. در سازهی حاص که Conservatory نام دارد، چیف و «سلاح» با ناظر حلقهی زتا روبهرو میشوند. چیف و The Weapon در لحظهی پیدا کردن ناظر این حلقه که Despondent Pyre نام دارد، او را بسیار آشفته و سراسیمه مییابند. این ناظر با خود از بازگشت یک موجود بیگانه با اسم «هاربینجر» و شکننده بودن یک تبعید صحبت میکند و از چیف کمک میخواهد.
هاربینجر یک موجود بیگانه از نژادی کاملا ناشناخته است. نژادی که پیشتر هرگز در سری هیلو ندیده بودیم. او با جبههی بنشید همکاری میکند. انگار که بنشید و هاربینجر با یکدیگر دستبهیکی کردهاند تا اسرار زتا هیلو را برملا کنند. نکتهی جالب اینجا است که هاربینجر، جان ۱۱۷ را میشناسد! هاربینجر و بنشید قصد دارند تا زتا هیلو را از نو بسازند. بنشید برای نوسازی زتا هیلو تلاش میکند و هاربینجر نیز میخواهد اسرار زتا هیلو را برای بنشید فاش بکند.
آیا بنشید آنقدر دیوانه است که میخواهد حلقهی زتا را نوسازی کرده، آن را شلیک کند تا هم خودش و هم سایر نژادهای کیهان از بین بروند؟ جالب اینجا است که این منطقه (Conservatory) نهتنها برای هاربینجر و جبههی بنشید، بلکه برای کورتانا نیز بسیار مهم بوده است. در جریان یک فلشبک شاهد صحبتهای کورتانا و ناظر زتا هیلو هستیم. بهنظر حتی کورتانا هم دوست داشت تا اسرار موجود در این حلقه برملا شوند. انگار چیز/چیزهایی در اعماق این حلقه زندانی شدهاند. مواردی که باعث میشوند کورتانا طی صحبت با ناظر هیلو زتا چنین بگوید:
- کورتانا: زندانی؟ فلاد؟ مگه دیوونه شدم. هم تو و هم من میدونیم که چیزهای بسیار خطرناکتری نسبتبه فلاد در این حلقه وجود دارن.
چیف بالاخره با هاربینجر روبهرو شده و با او صحبت میکند. هاربینجر طی صحبتهایش با چیف بهاو میگوید که «بیپایان (The Endless) پیدا خواهند شد. آنها عروج خواهند کرد. تعمیر این حلقه بهزودی آغاز میشود». ظاهرا قضیه بزرگتر از چیزی است که جان ۱۱۷ تصورش را میکرد. گویا یک نژاد کهن در این حلقه زندانی شده است. نهتنها پیدا شدن سر و کلهی یک نژاد جدید اصلا مورد جالبی نیست، بلکه تعمیر و فعال شدن دوبارهی هیلو قطعا چیزی نیست که مسترچیف از شنیدنش خوشحال شود. چیف تمام طول فعالیت حرفهای خود مشغول غیرفعال کردن یک مشت حلقهی هیلو بوده که عین یک سری بمب ساعتی برای نابودی کیهان برنامهریزی شده بودند. یک کهنهسرباز سبز که در طلسم یک مشت حلقهی مرگبار گیر افتاده و بارها و بارها و بارها باید از فعال شدنشان جلوگیری کند. حتی چیف هم انگار از تکرار شدن تاریخ خسته شده است.
چیف بعد از خروج از Consevatory بهکمک خلبان دوباره سوار بر پلیکن شده و مأموریت بعدی خود را برنامهریزی میکند. اینجا است که چند توپخانهی ضد هوایی بنشید با حملهبه پلیکن مسترچیف، او و اکو 216 را بهدردسر میاندازند. اکو 216 اصلا خوش ندارد که در این حلقه بماند. او میخواهد بهخانه برود اما چیف بر این عقیده است که اگر جلوی بنشید گرفته نشود، اگر اسرار کورتانا فاش نشوند هرگز خانهای هم وجود نخواهد داشت. با وجود اوقات تلخی کردنهای خلبان، چیف بهسراغ نابودی مکانیزم سهگانهی سیستم ضد هوایی بنشید میرود. در جریان تلاش چیف برای نابودی توپخانههای بنشید، متوجه میشود که بنشید و هاربینجر بهدنبال یک مکان ویژه با نام آدیتوریوم (Auditorium) بهمعنی «تالار» میگردند. اشروم اما چیف را زنده میخواهد و بههمین دلیل، یگان ویژهی قاتلان اسپارتانها (همان گروه خبره که اسپارتانهای مختلف را در زتا هیلو کشته بود) را بهدنبال چیف میفرستد.
- جگا اردومنای: بوی مسترچیف رو بیشتر از قبل حس میکنم. نیروی خودتو حفظ کن.
- اشروم: چیزی ازت میخوام دوست قدیمی.
- جگا: هر چیزی که باشه.
- اشروم: مسترچیف رو برام بیار [غرش بهنشانهی تحمل درد] زندهاش برام بیار
درحالی که چیف تلاش میکرد تا توپخانههای بنشید را از بین ببرد، جوخهی Spartan Killer بهدستور اشروم در حلقهی زتا هیلو وارد عمل شده است. آنها در جستوجو برای مسترچیف حالا خلبان اکو 216 را پیدا کردهاند. چیف که فاصلهی بسیار زیادی از اکو 216 دارد، خودش را بهسرعت میرساند و جان خلبان را نجات میدهد. خلبانی که فکر میکرد پیدا کردن مسترچیف او را بههمسر و فرزندش میرساند، حالا شاید سختتر و دیوانهوارتر از زمانیکه در فضا رها شده بود دارد برای زنده ماندن تلاش میکند. چیزی او را هر لحظه شاکیتر میکند. خلبان برای زنده ماندن بهنقطهای خاص از زتا هیلو فرار میکند.
جایی که چند سفینهی پلیکن دیگر هم در آنجا سقوط کرده بودند. اکو 216 اعتراف میکند که قبل از پیدا کردن چیف، در چنین محلی با دزدین یک سفینهی پلیکن از محل خطر فرار کرده بود؛ چون از مرگ میترسد. او حتی یک خلبان هم نیست. اکو 216 خودش را بیارزش میداند چون از ترس جانش، فرار کرد و همراهبا دوستانش کشته نشد. در لحظهای که خلبان از چیف درمورد ترسیدن و شکست خوردن سؤال میپرسد، با پاسخ چیف پیرامون ناتوانیاش در محافظت از کورتانا و اتفاقاتی که بهدنبال مرگ کورتانا رخ داد، مواجه میشود. چیف اعتراف میکند که با وجود ناامید کردن کورتانا، خلبان را هرگز ناامید نخواهد کرد.
- اکو 216: من یک آدم بیارزشم. باید من و رها میکردی تا تو این آشغالها میمردم.
- چیف: همه شکست میخوریم. همه اشتباه میکنیم. این همون چیزیه که باعث میشه ما انسان باشیم.
- اکو 216: میبخشید چیف اما مگه میشه که تو هم شکست خورده باشی؟
- چیف: باید از کورتانا محافظت میکردم. باید جلوی خراب شدن همه چیو میگرفتم. ناامیدش کردم. تو رو هرگز ناامید نمیکنم.
خلبان با وجود رفتار بعضا اعصابخردکنی که دارد، نماد انسانیت و بیدفاع بودن است. شخصیتی که بهمخاطب/مسترچیف یادآوری میکند در پس آن حجم آهنی، آن کلاهخود و پوتینهای سنگین، انسانهای شدیدا شکننده و آسیبپذیر جهان هیلو را شکل میدهند. تعامل چیف و اکو 216 در طول بازی، هم شخصیت اکو را پیشرفت میدهد و هم انسانیت مسترچیف را بهراه میاندازد. اکو از خلبانی که در تمام مدت تلاش میکرد تا از شر مسترچیف و حلقهی زتا خلاص شود، بهسرباز وفادار مسترچیف تبدیل شده و بهاختیار خود درکنار چیف و Weapon میماند. هیلو اینفینیت قطعا یک نقطهی عطف در داستانسرایی مجموعهی هیلو بهحساب میآید. این بازی حتی از نظر قصهگویی سینمایی، قاببندیها و بیشتر نیز سینماییترین قسمت از سری هیلو است.
چیف و Weapon در تعقیب بنشید و هاربینجر باید بهسازهای عظیم با نام Spire بروند. برای باز کردن در این سازه، آنها باید سه سازهی دیگر با نام Beacon را فعال کنند. در مسیر فعالسازی این سه مورد، چیف متوجه رفتار عجیب Weapon میشود. چیف که از ابتدا اصلا نمیتوانست بهاین هوش مصنوعی جدید اعتماد بکند، حالا بیشتر از قبل بهساختار این AI مشکوک شده است. جان ۱۱۷ اصلا دوست ندارد که یک هوش مصنوعی دیگر هم بهاو خیانت کند و بهدنبالش، فجایع عجیب دیگر رخ بدهند. برای همین و در لحظهای بسیار حساس، چیف تصمیم گرفت تا The Weapon را برای همیشه غیرفعال و نابود کند. چیف که وارد Spire شده بود، دوباره با هاربینجر روبهرو میشود و از آنجایی که حس میکند The Weapon جای او را بههاربینجر لو داده است، تصمیم میگیرد تا Weapon را برای همیشه از بین ببرد. «اسلحه» اما روند پاکسازیاش را غیرفعال کرده و زنده میماند. او که مأموریت خود را بهدرستی انجام داده بود و در پی شک بیش از اندازهی چیف داشت نابود میشد، برای مدتی از دست چیف دلخور میشود.
در پایان مکاشفات چیف و The Weapon در سازهی Spire، آن دو متوجه میشوند که هاربینجر در صدد ورود بهیک سازهی دیگر با نام «تالار آرام/ Silent Auditorium» است. مکانی که بازسازی زتا هیلو در آن انجام میشود. در بالاترین نقطه از Spire و در لحظهای که Weapon و چیف مشغول بحث دربارهی رفتار عجیب جان ۱۱۷ (عدم اعتمادش بهWeapon) هستند، خلبان برای کمکشان سر میرسد؛ غافل از اینکه جگا اردومنای داخل سفینهی اکو 216 بوده و او را گروگان گرفته و بهجایی با نام «خانهی نابودی» که یکی از بزرگترین مراکز فعالیت نیروهای بنشید است، منتقل میکند. اشروم یک بار برای همیشه میخواهد پنجه در پنجهی جان ۱۱۷ بیندازد. او خلبان را زنده نگه میدارد تا چیف برای نجاتش سر برسد.
در مسیر پیدا کردن اکو 216، چیف حقایقی که The Weapon بهدنبالشان بود را برای این هوش مصنوعی شرح میدهد. از کشتار بزرگ کورتانا در سیارهی جوخهی بنشید تا سرشت The Weapon که یک کپی از کورتانا بهحساب میآید، چیف دیگر تمامی حقایق موجود را بهسلاح میگوید و در آخر، اعتراف میکند که شاید به The Weapon اعتماد نداشته باشد اما، میخواهد که بهاو اعتماد کند. اینجا است که ارتباط چیف و وپن نیز پیشرفت کرده وارد یک مرحلهی دیگر میشود.
اشروم در سوی دیگر میدان اما در این بخشهای داستان، شخصیت جالبی پیدا میکند. ما در طول بازی او را یک شخصیت کارتونی و پرخاشگر میبینیم که صرفا میخواهد شخصیت منفی قصه باشد. در لحظاتی پایانی و با مشخص شدن کشتار کورتانا در سیارهی جبههی بنیشد، با مشخص شدن عذاب وجدان چیف برای رخ دادن تمامی این اتفاقات که شاید اگر چیف جلوی کورتانا را گرفته بود احتمالا نه جبههی بنشید شکل میگرفت و نه آنها بهدنبال انتقام میبودند، اشروم و رفتارش کمی قابل لمس میشود. او هم مثل چیف بهدنبال جبران یک سری اشتباه و اصلاح گذشته است. او هم مثل چیف یک سرباز ابدی است که انگار اسیر طلسم جنگ شده است. هم چیف و هم اشروم، هر دو بهدنبال اصلاح گذشته میگردند؛ با این توهم که هریک مشغول انجام دادن کار کاملا درست هستند. در پایان اما چیف اشروم را شکست میدهد.
«سایلنت آدیتوریوم» ایستگاه آخر چیف، The Weapon و اکو 216 است. در این مکان، چیف متوجه آخرین تلاشهای کورتانا برای نابودی زتا هیلو (قبل از ورود چیف بهزتا هیلو و قبل از نبرد جوخهی انسانها و بینشید در سفینه اینفینیتی) میشود. وجود فلشبکهای مختلف چنین موضوعی را برای چیف اثبات میکند. کورتانا بعد از آغاز حکمرانیاش بر کیهان و فعالیت او بهعنوان یک ناظر (چیزی شبیه بهیک پلیس) بر تمامی موجودات هستی، با اتریُکس روبهرو میشود که از کورتانا میخواست اختیار زتا هیلو را بهاو بسپارد. کورتانا در پایان متوجه شده بود که هالزی یک کپی از او را بهوجود آورده است. کورتانا که میدانست یک کپی از او ساخته شده، بهترین راهحل را در نابودی زتا هیلو و فدا کردن خودش پیدا میکند. ظاهرا سایلنت آدیتوریوم همان جایی بوده که در آن، کورتانا خودش را فدا کرد. دقیقا در همان جا، هاربینجر حاضر شده است تا گونهی Endless را دوباره احیا کند. مسترچیف و هاربینجر یک بار برای همیشه در سایلنت آدیتوریم مبارزه میکنند. نبردی بسیار سخت که در خلال آن سربازان بنیشد نیز حسابی چیف را بهچالش میکشند. چیف در پایان هاربینجر را شکست میدهد.
هاربینجر درحالی که روی زمین زانو زده است چنین چیزی را میگوید «چیزی که میخواستی رو بهدست آوردی. بهشون بگو که متاسفم اینقدر طول کشید» چیف و The Weapon هرگز مخاطب این جملهها را تشخیص ندادند. ظاهرا هاربینجر در این لحظات مشغول ارسال پیغام بهاتریُکس بوده است.
در پایان، چیف و The Weapon یک هولوگرام ضبط شده از کورتانا را میبینند که طی پخش شدن آن، کورتانا آخرین پیامهای خود را بهچیف منتقل میکند. از یادآوری خاطرات گذشته تا معذرتخواهی برای رفتارهای عجیب در سالیان آخر زندگیاش. کورتانا ظاهرا کشته شده است. شاید هم نه. رابطهی کورتانا و چیف چیزی مثل رابطهی جیمز باند و وسپر لیند است. همانقدر که کشته شدن وسپر بهمعنی بسته شدن پروندهی او در فیلمهای باند نبود، پاک شدن کورتانا نیز بهمعنی حذف دائمی او از هیلو نیست. با وجود اینکه دربارهی حذف دائمی کورتانا تردید وجود دارد، خاطرات او، غم دائمی چیف و پشیمانی چیف از ناتوانیاش درخصوص نجات کورتانا، این هوش مصنوعی را همیشه در مجموعه زنده نگه میدارد؛ کما اینکه The Weapon نیز یک کپی برابر اصل از کورتانا است (فقط اسمشان یکی نیست) و همچنان باعث زنده بودن این کاراکتر در سری هیلو میشود.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید کورتانا و چیف فقط بهمدت ۴۹ روز درکنار یکدیگر بودهاند:
- ۲۹ آگست سال ۲۵۵۲: اولین ملاقات چیف و کورتانا
- ۳۰ آگست سال ۲۵۵۲: چیف در سفینهی Pillar of Autumn بهخواب مصنوعی وارد میشود [یک روز]
- ۱۹ سپتامبر ۲۵۵۲: مسترچیف از خواب مصنوعی خارج شده و بهکورتانا میپیوندد
- ۲۰ سپتامبر ۲۵۵۲: مسترچیف کورتانا را در اتاق کنترل هیلو رها میکند [یک روز]
- ۲۱ سپتامبر ۲۵۵۲: چیف بعد از بهدست آوردن Index بهکورتانا میپیوندد
- ۳ نوامبر ۲۵۵۲: مسترچیف وارد کشتی فضایی فور-رانرها شده و کورتانا در هایچریتی میماند [۴۳ روز]
- ۱۱ دسامبر ۲۵۵۲: مسترچیف کورتانا را پیدا میکند
- ۱۲ دسامبر ۲۵۵۲: مسترچیف در سفینهی Forward Unto Dawn وارد خواب مصنوعی میشود [یک روز]
- ۲۱ ژوئیه ۲۵۵۷: چیف از خواب مصنوعی بیدار میشود
- ۲۴ ژوئیه ۲۵۵۷: مرگ کورتانا در پایان هیلو 4 [سه روز]
با استناد بهفصل دوم از رمان سقوط ریچ (Fall of Reach) - صفحهی ۲۸۸ از رمان - کورتانا در آغاز تنها دو درصد از سیستمهای عصبی و رفتاریاش با جان ۱۱۷ تطابق داشته است. این دقیقا لحظهای است که دکتر هالزی یک تصویر از اسپارتانهای جوخهی UNSC را بهکورتانا (که تجلی دیجیتالی هالزی است) نشان میدهد و این هوش مصنوعی، جان ۱۱۷ را انتخاب میکند. هالزی از او میپرسد که آیا مطمئنی که او (117) انتخاب اصلیات است؟ کورتانا که میبیند تنها دو درصد از مکانیزمهای عصبیاش با دستگاه عصب جان ۱۱۷ یکپارچه است، این تطابق را به ۹۸ درصد میرساند. از این تلاش اولیهی کورتانا تا مأموریتهایی که این دو ذر طی ۴۲ روز و در جریان بازیهای هیلو 1، هیلو 2، هیلو 3 و هیلو 4 کنار یکدیگر انجام دادند، تا ایجاد یک رابطهی پرداختشده مابین آنها و شکلگیری پایانبندی احساسی در هیلو: بیکران، سیر روایی تحسینبرانگیزی را داریم که طی ۲۰ سال گذشته در هنر هشتم شکل گرفت و برای همیشه در تاریخ ویدیوگیم ثبت شد.
بعد از پایان ماجراجویی چیف در سایلنت آدیتوریوم، خلبان بهدنبال او و The Weapon میآید. خلبان با درآغوش کشیدن مسترچیف از او مأموریت بعدی را میپرسد. پاسخ چیف؟ همان همیشگی. پایان دادن بهنبرد. همان پاسخ همیشگی که مثل یک محرک، آدرنالین در رگ عاشقان هیلو را از صفر به صد میرساند. در لحظات پایانی بازی، خلبان اکو 216 خودش را معرفی میکند. اسم او فرناندو اسپارزا است. لحظاتی بعد هم The Weapon تصمیم میگیرد یک نام را برای خودش انتخاب کند. «سلاح» نامی که انتخاب کرده را بر زبان نمیآورد. احتمال میرود که همان اسم «سلاح» را برای خودش برگزیده باشد. شاید هم او نام کورتانا را انتخاب کرده باشد؟!
آینده سری هیلو احتمالا با ورود گونه Endless، رویارویی دوباره چیف و اتریُکس، بازگشت فلاد و جنگی طولانی با جبهه Banished گره میخورد
بخش بسیار مهم پایان بازی اما بهلحظهای مربوط میشود که پس از تیتراژ پایانی بازی میبینیم. لحظاتی که بعد از Credits بهنمایش درمیآیند در همهی درجههای سختی یکسان هستند اما اگر بازی را روی درجهی سختی Legendary بهپایان برسانید، صدای مکالمهی یکی از اعضای (احتمالی) نژاد فور-رانر با ناظر زتا هیلو را میتوان شنید. مکالمهای که چنین جملاتی در آن رد و بدل میشود:
- ناظر: محفظهها آمادهان. تالار هم آمادهاس. ادیکت بزرگ. این کار واقعا بیسابقهاس.
- ادیکت بزرگ: گونهی Endless باید زندانی بشه. مراتب بالا رو از این تصمیم باخبر میکنم تا کار رو جلو ببریم.
- ناظر: اونا [مقامهای بالارتبهی Forerunner] باور دارن که ما اینجاییم تا کمکشون کنیم.
- ادیکت بزرگ: این اهمیت نداره. ما امروز کاری ضروری رو انجام میدیم تا نظم حفظ بشه؛ تا از حقیقت خودمون محافظت کنیم. حتی زمان هم وجود داشتن اونا رو فراموش خواهد کرد.
- ناظر: زمان ساختاری نیست که بتونیم اونو کنترل کنیم.
- ادیکت بزرگ: و ما هم نمیتونیم اجازه بدیم که برای اونا باشه. اگه هیلو نمیتونه کار اونا رو تموم بکنه، حداقل میتونه اونا رو زندانی کنه. وقتی کارمون تموم بشه، انجینیرها (گونهی انجینیر - گونهای که در هیلو ODST و هیلو 3 بهداد انسان رسیدند. ابرکامپیوترهای بیولوژیکی) مشغول [مطالعهی نژاد Endless] میشن. اسرار اونا رو یاد میگیریم
- ناظر: میترسم که در زمان انجامش تنها باشم.
- ادیکت بزرگ: تنها نخواهی بود. من دستور رو از مقامهای بالا دریافت کردهم. Offensive Bias وارد چرخه شد.
در لحظات پایانی این کاتسین ما دوباره چهرهی اتریُکس را میبنیم. درواقع از همان لحظات اولیهی کاتسین، تمامی اتفاقات را داریم از زاویهی دید اتریُکس تماشا میکنیم. زمانیکه اتریُکس (احتمالا بعد از پایان قصهی هیلو اینفینیت) بهسایلنت آدیتوریم رفته و چرخهی بازگشت گونهی Endless را فعال میکند. البته که خود اتریُکس در آغاز بازی بهما (و چیف) گفت که من آخرین چهرهای هستم که آن را میبینی و واقعا هم راست میگفت؛ او آخرین چهرهای بود که در هیلو اینفینیت دیدیم!
با توجهبه صحبتهای ادیکت بزرگ (که اسم او برای اولینبار در هیلو اینفینیت مطرح میشود) گونهی اندلس (بیپایانها) گونهای است که حتی هیلو هم نمیتواند بهآنها آسیب بزند! درواقع انفجار حلقههای هیلو باعث نابودی دستگاه عصبی موجودات زنده میشود. انفجاری که برای نابودی گونهی فلاد برنامهریزی شده بود. حالا ظاهرا گونهی اندلس (همنژادان هاربینجر) دربرابر انفجار حلقههای هیلو ایمن هستند و این یک اتفاق بیسابقه در قصهی هیلو است. فعال شدن Offensive Bias از بازگشت هوش مصنوعی کهن نژاد فور-رانر خبر میدهد. یک هوش مصنوعی که دربرابر مندیکنت بایس که تحت تاثیر ویروس منطق (نسخهی دیجیتال ویروس فلاد) عصیانگر شده بود، ایستادگی کرد و آن را از بین برد. تیم ۳۴۳ اینداستریز پیشتر هم نشان داده بود که در قصهی آثار خود حجم قابل توجهی از بنای داستانی (Lore) مجموعهی هیلو را گسترش میدهد؛ آنها در هیلو 4 و هیلو 5 چنین کاری انجام دادند و حالا در هیلو: بیکران نهتنها تکههای بسیار کهن از بنای داستانی هیلو را مطرح کردند، بلکه یک نژاد کاملا جدید را هم بهبازی آوردهاند.
این پایانبندی اما چطور میتواند آیندهی سری هیلو را برایمان ترسیم کند؟ با توجهبه نحوهی پایان هیلو اینفینیت، در ادامه قطعا با نژاد اندلس روبهرو خواهیم شد. برخی حدس میزنند که نژاد اندلس همان نژاد فلاد باشد. بههرحال فلادها نیز هیچ پایانی ندارند و هرگز از بین نمیروند حتی انفجار هیلو نیز آنها را از مسیری که داشتند خارج نکرد. گونهی فلاد با وجود حضور جسته و گریختهاش در هیلو اینفینیت، خیلی بعید است که همان نژاد اندلس باشد. وقتی صحبتهای هاربینجر و ایدهها و ادعاهای او را کنارهم میگذاریم، میتوان این قضیه را استنتاج کرد که هاربینجر یکی از موجودات گونهی اندلس است که در ادامه با حضور احتمالا گستردهی آنها هیلو را ادامه خواهیم داد.
تصویر بالا بخشی از تلاش نژاد فور-رانر برای گنجاندن گونههای مختلف از جانداران زنده در محفظههای مختلف را نمایش میدهد. این محفظهها که با یک سری تصویر مفهومی از محتوایشان طراحی شدهاند، احتمالا برای این بهوجود آمدند تا از پاک شدن دائمی حیات (در صورت شلیک شدن حلقهی هیلو) جلوگیری کنند. دقیقا مثل همان کاری که Librarian (همسر دایدکت) در زمان شلیک شدن اولین حلقهی هیلو انجام داد و نوع بشر را نجات داد. در هیلو اینفینیت و در زمان تلاش برای پیدا کردن The Weapon، محفظههای بیولوژیکی بهخصوصی را پیدا میکنیم که طبق تصویری که روی آنها نقش بسته است، گویا این محفظهها برای نوع بشر ساخته شده است. در طول بازی و قبل از رویارویی با هاربینجر میتوانیم محفظهی مخصوص او را پیدا کنیم که شکل و شمایل یک اندلس روی آن نقش بسته است. محفظهای که توسط نیرویی ناشناخته، باز شده و هاربینجر از آن خارج شده است.
حال توجه شما را بهاین محفظه جلب میکنیم. برخورد با این محفظه اما قصه را جالبتر میکند. این پکیج در یکی از طبقههای زیرین اتاق مبارزه با Tremonius قرار دارد. در ابتدا شاید فکر کنیم که این محفظه برای مراقبت از یک گونهی خاص از حشرات در نظر گرفته شده است؛ کدام یک از گونههای حشرات آنقدر مهم هستند که گونهی فور-رانر را بهاختصاص یک اتاق کاملا جدا و عظیم برای محافظت از آنها مجاب کند؟ در ادامه وقتی مشخصههای فیزیکی این جاندار را بررسی میکنیم، کاملا مشخص میشود که با یکی از حشرات پخشکنندهی ویروس فلاد طرف هستیم. قرار دادن این محفظه در یک اتاق کاملا جدا با تجهیزات ویژه که فقط و فقط این محفظه را بررسی میکنند از دیگر دلایلی هستند که اهمیت بالای این محفظه را بهما گوشزد میکنند؛ چه گونهای جز فلاد تا این حد میتواند خطرناک و مهم باشد؟ سؤال جالبتر این است که چرا فور-رانرها باید از فلاد محافظت کنند؟ البته این امکان وجود دارد که آنها برای مطالعه روی اینگونه و پیدا کردن یک راه اساسی برای نابودی آنها تصمیم گرفتند تا فلاد را در مراکز تحقیقاتی خود در یکی از این محفظهها نگه دارند.
اشارهبه فلاد و صحنههای بسیار مهم پس از تیتراژ پایانی، اساسیترین بخشهای انتهایی هیلو اینفینیت هستند که آیندهی این مجموعه را برایمان ترسیم میکنند. این وسط اما، الان دیگر میدانیم که گویا اتریُکس زنده است و این بهمعنی یک تسویهحساب اساسی و احتمالی مابین او و مسترچیف است. چیف حالا نهتنها باید یک سری خرده حساب شخصی جا مانده از جنگ روی کشتی فضایی اینفینیت را با اتریُکس صاف بکند، بلکه اتفاقات مابین اتریُکس و کورتانا که بهجانفشانی کورتانا ختم شد هم میتواند بنزین کافی را روی آتش اسپارتان یک یک هفت ریخته تا اتریُکس را سیاه و کبود کند. چیف در هیلو اینفینیت یک قهرمان شکسته و سقوط کرده است. شکست چیف در نبردهای مختلف و نارضایتی خود چیف از عملکرد خودش، او را در دورترین نقطه نسبتبه شخصیتی قرار میدهد که همیشه میشناختیم؛ یک کاراکتر قرص و محکم که حتی قبل از شروع شدن جنگ، برنده مبارزهبه حساب میآمد. ۳۴۳ اینداستریز یک بازگشت اساسی را بهمسترچیف بدهکار است و چه چیزی بهتر از بازگشت باشکوه اسپارت 117 دربرابر اتریُکس؟
حالا نوبت دیدگاههای شما است. داستان کدام یک از بازیهای هیلو را بیشتر از همه دوست دارید؟ فکر میکنید جهان هیلو در ادامه وارد چه مسیری خواهد شد؟ دیدگاهتان را برای زومجی بنویسید.