داستان بازی God of War Ragnarok
حدود سه سال بعد از پخش شدن خاکستر فِی، همسر کریتوس در قلهی بلندترین کوه ۹ قلمرو نورس، گاد آو وار رگناروک آغاز میشود. خدای جنگ سابق یونان و پسر او آترئوس درحالیکه فیمبلوینتر از راه رسیده است، در میدگاردِ پوشیده از برف مشغول مخفی شدن، شکار و تمرین هستند.
اینجا نقطهی شروع تازهترین فصل از داستان خدای جنگ است. در ویدیو اختصاصی جدید زومجی، قصهی اصلی بازی God of War Ragnarök استودیو سانتا مونیکا شرکت سونی را برای شما روایت کردیم.
لطفا ویدیو را در کانال یوتیوب زومجی تماشا کنید
فریا که یکی از طلسمهای اودین (Odin) را باطل کرد و دوباره توانایی مبارزه را بهدست آورده، همچنان میخواهد انتقام بالدر را از کریتوس بگیرد. آترئوس آراموقرار ندارد و وقتی یک گرگ به اسم فنریر را از دست میدهد، ناآرامتر میشود.
کریتوس به پسر خود میگوید که آنها باید برای از راه رسیدن روزی آماده باشند که دیگر چارهای جز نبرد ندارند. ولی آترئوس بهعنوان یک نوجوان با مهارتهای مبارزهای بهبودیافته نسبت به قبل، صبور نیست. او عطش پیدا کردن جواب چند سؤال مهم دربارهی رگناروک را دارد.
آترئوس میخواهد بداند جاینتها که او را لوکی صدا میزنند، دقیقا چه پیشبینیهایی کردهاند و وی چه نقشی را در ماجراهای بزرگ پیش رو ایفا خواهد کرد. تازه مدتی به دور از چشم کریتوس، آترئوس مشغول پی بردن به رازهای بیشتر در پسِ تابلوهای جاینتها و حتی تلاش برای پیدا کردن تیر، خدای جنگ نورس بوده است. زیرا براساس پیشبینیِ جاینتها فهمیده که گویا تیر باید در رگناروک، لشگر دشمنان اودین را فرماندهی کند.
کریتوس مقاومت به خرج میدهد و زیر بار نمیرود. اما وقتی آترئوس از شدت خشم و غم تبدیل به یک خرس میشود و به جنگل و خرسی دیگر آسیب میزند، پدر بیشتر به قدرتهای او پی میبرد و هم بهتر متوجه میشود که چهقدر احساسات، پسر را درگیر کردهاند. در همین حین همانطور که چند سال قبل بالدر ناگهان مقابل در خانهی کریتوس سبز شد، سر و کلهی تور (Thor) و اودین جلوی کلبه پیدا میشود. کریتوس که به خوبی میفهمد اوضاع از چه قرار است و حالا تبدیل به فرد بافکرتری شده، اول سراغ درگیری نمیرود.
خدای خدایان نورس و پسرش یا همان خدای رعد، سر میز کریتوس مینشینند. کریتوس به میمیر، باهوشترین مرد دنیا مثل برادر اعتماد دارد و باتوجهبه همهچیز از جمله تاکید او روی دروغگویی اودین، اصلا به اودین اعتماد نمیکند و پیشنهاد وی را نمیپذیرد. اودین میگوید اگر کریتوس قبول کند که دیگر خون هیچ ایسیری را نریزد و جلوی ماجراجوییهای آترئوس برای یافتن تیر را هم بگیرد، آنها میتوانند با هم صلح کنند. وقتی کریتوس زیر بار نمیرود، تور مطابق دستور اودین وارد عمل میشود و نبردی مفصل بین او و کریتوس شکل میگیرد. البته اودین به تور دستور داده بود که فعلا کریتوس را نکشد.
بعد از اینکه خطر به دم در منزل آنها رسیده، کریتوس با آترئوس همراه میشود. زیرا مثل چند سال قبل میفهمد که دیگر چارهای جز شروع کردن سفر تازه ندارند. این وسط چند موضوع فکر کریتوس را مشغول میکنند؛ از حرفهایی که همسرش فِی در خواب به او میزند تا این حقیقت که اودین گفت آترئوس پشت سر پدر بهدنبال تیر میگشت.
کریتوس و آترئوس اول وارد بخشی خاص از ایگدراسیل، درخت جهان در اساطیر اسکاندیناوی میشوند تا در خانه و محل کار جدید سیندری و بِراک امنیت داشته باشند. آنها در ادامه برای پیدا کردن تیر قدم به قلمرو دورفها میگذارند. پدر و پسر بالاخره بعد از مبارزه با موجودات مختلف و گشتوگذار در یک معدن بزرگ، خدای جنگ نورس را پیدا میکنند؛ خدای جنگی که بسیار ضعیفتر از تصورات آترئوس به نظر میرسد و هیچ تمایلی به مبارزه حتی با یک نفر ندارد. اما تیر میگوید که اگر آترئوس و کریتوس به همین شکل او را بپذیرند، میتواند مشاورههای ارزشمندی به آنها بدهد.
آترئوس که بسیاری از تابلوهای پیشگوییهای جاینتها را در ماجراجوییهای مخفیانه با سیندری دیده، باز هم با این دورف سراغ ماجراجویی مخفیانه میرود. او از خانهی سیندری و براک خارج میشود تا یورمونگاند، مار جهان را ببیند و از او در رابطه با اوضاع فعلی سؤال کند. در همین سفر کوتاه، سیندری به آترئوس میگوید که وقتی مدتها قبل براک را به زندگی برگرداند، موفق به پیدا کردن یکی از ۴ بخش روح وی نشد. به همین خاطر براک هیچوقت بهصورت کامل به این دنیا برنگشت.
نتیجهی این گشتوگذار کوتاه و دور از چشم کریتوس، بیدار کردن یورمونگاند است؛ مار عظیم که در پاسخ به پرسشهای آترئوس فقط یک اسم را به زبان میآورد: آیرنوود (Ironwood). آترئوس که متوجه منظور یورمونگاند نشده، اصلا از کمک او راضی نیست و احساس میکند که وقت خود را هدر داده است.
سپس آترئوس با وجود اصرار سیندی روی بیفایده بودن این کار، سراغ فِریا میرود تا کاری کند که مادر خشمگین بالدر دیگر قصد کشتن کریتوس را نداشته باشد. فریا بعد از اینکه میفهمد در عین بسته شدن راه بین ۹ قلمرو توسط اودین، سیندری و براک روشی برای جابهجایی بین آنها پیدا کردهاند، به فکر فرو میرود. او آترئوس را از محل اقامت خود دور میکند و به پسر هشدار میدهد که اگر با کریتوس مواجه شود، انقدر رحم ندارد.
در ادامهی همراهی تیر با کریتوس و آترئوس، آنها میخواهند به درک عمیقتری از پیشگوییهای جاینتها و اتفاقات کلیدی زمان وقوع رگناروک برسند. پس به الفهایم میروند تا یک تابلوی خاص را ببینند. با مشاهدهی این تابلو، آترئوس متوجه میشود که برخلاف تصورات پیشین نیازی نیست که رگناروک کل ۹ قلمرو نورس را نابود کند، بلکه فقط آزگارد یا همان محل زندگی اودین را از بین میبرد. فقط خدایان ایسیر در خطر قرار دارند و ساکنین ۸ قلمرو دیگر میتوانند از رگناروک جان سالم به در ببرند. ظاهرا رخ دادن درست اتفاق، در گرو این است که یک قهرمان به اسم لوکی نقش خود در داستان بزرگ را به درستی ایفا کند.
کریتوس که آنچنان دوست ندارد مشغول اجرای دقیق پیشگوییها شود و به استقبال جنگ عظیم با آزگارد برود، تیر و آترئوس را به خانهی سیندری بازمیگرداند. در این بین، سفر آنها به Álfheimr باعث شد که کریتوس بیشازپیش به خاطر صداهای بیرونآمده از نور الفها، همسر خود را به یاد بیاورد.
افزون بر کسب اطلاعات فراوان راجع به رگناروک، آترئوس و کریتوس طی گشتوگذار نهچندان طولانی در الفهایم درک کردند که کشتن فرماندهی دارک الفها در جریان اتفاقات بازی قبلی، کار بیاشکالی نبود. زیرا خدای جنگ سابق یونان با به قتل رساندن Svartáljǫfurr در جنگی دخالت کرد که درک کاملی از آن نداشت. نتیجهی دخالت آنها هم این است که حالا یک نبرد شدید و مداوم بین دارک الفها و لایت الفها جریان دارد.
برخلاف کریتوس، آترئوس اصلا نمیخواهد بیخیال سرنوشت شود. او باور دارد که باید نقش خود را در رگناروک ایفا کند. پس با عصبانیت از پدر به اتاق میرود و جسم خاصی را در دست میگیرد؛ یک گوی بهخصوص کوچک که بهطور مداوم آن را از چشم کریتوس مخفی کرد. پسر درحالیکه این جسم را نگه داشته است و آرامآرام به خواب میرود، عبارت آیرنوود را به زبان میآورد و سپس وارد جنگل مخفی Ironwood میشود؛ تا انگربودا، یکی از آخرین جاینتهای زنده را ببیند. انگربودا جاینتی است که باتوجهبه پیشگوییهای مربوطبه خود، مدتها مشغول آماده شدن برای ملاقات با آترئوس بود.
آترئوس پس از همراه شدن با انگربودا فرصت نگاه کردن به تابلوهای کشیدهشده برای پیشگویی زندگی خود را بهدست میآورد. پسر بالاخره تصویری را میبیند که پدر در اواخر داستان بازی God of War سال ۲۰۱۸ دیده بود؛ تصویر جنازهی کریتوس در آغوش آترئوس. همین اتفاق باعث میشود که آترئوس بالاخره مثل کریتوس، با مقداری شک و تردید به پیشگوییها نگاه کند و کورکورانه مشتاق پیروی از آنها نباشد.
آترئوس بیشتر با انگربودا و زندگی او آشنا میشود؛ تا جایی که مادربزرگ غولپیکر این دختر را هم میبیند و ابزار پیرزن خشمگین برای تجربهی بیرحمانهی خاطرات حیوانات جنگل را از بین میبرد.
انگربودا همانطور که پیشگوییها برای وی مشخص کرده بودند، گویهایی را به آترئوس میدهد که دربردارندهی ارواح جاینتها هستند. برخی از جاینتها به هدف مخفی شدن از اودین، روح خود را اینگونه حفظ کردند. در نتیجه اودین و تور از جایی به بعد نتیجه گرفتند که جاینتی برای سلاخی کردن باقی نمانده است.
آترئوس بعد از اینکه روح یک جاینت را به جنازهی یک مارِ مرده انتقال میدهد، متوجه میشود که توانایی زندگی بخشیدن دوباره به روح با قرار دادن آن در جسم مناسب را دارد. راستی همین مار که به سرعت بزرگ و بزرگتر خواهد شد، همان یورمونگاند است؛ کاراکتر مهمی در داستان سری بازی گاد آو وار که آترئوس را به سوی آیرنوود راهنمایی کرد.
وقتی آترئوس از آیرنوود خارج میشود و به میدگارد بازمیگردد، به شکل ناگهانی با کریتوس عصبانی روبهرو میشود. پدر میخواهد بداند که فرزند او طی دو روز گذشته مشغول انجام چه کاری بوده است. اما آترئوس به انگربودا قول داد که اصلا راز آیرنوود را برای کسی فاش نکند و در نتیجه پاسخ درستی به کریتوس نمیدهد.
درحالیکه پدر و پسر گرفتار بحث هستند، یک والکری قدرتمند از راه میرسد و آنها را به چالش میکشد. باتوجهبه اتفاقات رخداده طی مبارزات کریتوس با والکریها در بازی خدای جنگ سال ۲۰۱۸، آنها نمیدانند که اکنون دقیقا چه کسی مقابلشان قرار گرفته است؛ تا اینکه میفهمند زن شخصی نیست جز فریا که میخواهد با داشتن ظاهر متفاوت و حملات پیاپی، کریتوس و آترئوس را وادار به نبرد کند.
بااینحال زمانیکه کریتوس ضربه خورده است و آترئوس با خشم به سمت فریا یورش میبرد، کریتوس جلوی پسر را میگیرد و از این همسر سابق اودین بهعنوان یک دوست یاد میکند. رفتار کریتوس باعث نرمی فریا میشود و او تصمیم میگیرد با کمک کریتوس به ونههایم، محل زندگی خدایان ونیر برود؛ به هدف باطل کردن طلسمی از اودین که جلوی حرکت آزادانهی او بین قلمروها را میگیرد.
طی همین سفر بیشتر با فریر (Freyr)، برادر فریا آشنا میشویم که با نفرات کم مقابل لشگر اودین ایستاده است. فریا فقط میتواند با ظاهر شاهین در مکانی خارج از میدگارد حضور داشته باشد. اما بهلطف صحبتهایی که او در همین فرم با خدای جنگ سابق یونان دارد، او و کریتوس به مراتب بیشتر از قبل یکدیگر را میشناسند. هم فریا میفهمد که فرزند کریتوس در یونان کشته شد و هم کریتوس متوجه میشود که فریا به خاطر اودین برای مدتی طولانی از زندگی باارزش و خاطرات شیرین زیادی فاصله گرفت.
در آخر آنها با ازبینبردن بخشی از ریشههای ایگدراسیل و نابود کردن نیدهاگ که وظیفهی حفاظت از درخت را بر عهده دارد، طلسم را باطل میکنند و فریا آزاد میشود. فریا همچنان داغدار پسر خود است و کریتوس این خشم و غم پایانناپذیر را درک میکند. ولی با اینکه هنوز تمام احساسات منفی از بین نرفتهاند، برای فریا واضح میشود که کریتوس دشمن او نیست. پس با هم دست دوستی و همکاری میدهند.
فریا، آترئوس و کریتوس با هم وارد خانهی سیندری میشوند. وقتی کریتوس تلاش میکند که واقعیت دربارهی دلیل غیب شدن آترئوس در دو روز گذشته را از زیر زبان این نوجوان بیرون بکشد، سایر شخصیتها هم با او همراهی میکنند. آترئوس که احساس میکند همه علیه او هستند، عصبی میشود و در قالب یک خرس از آنجا درمیرود.
در همان اوایل داستان و طی زمانیکه کریتوس داشت با تور میجنگید، اودین به آترئوس پیشنهاد آمدن به آزگارد را داد. آترئوس هم تا حدی باور کرده که اگر واقعا به آزگارد برود، راهی برای زنده نگه داشتن پدر و حتی شاید جلوگیری از رگناروک را پیدا میکند. این وسط کریتوس بهلطف میمیر از پیشنهاد اودین به آترئوس خبردار شده بود و برای همین به اشتباه شک کرد که او طی ۲ روزی که در آیرنوود بود، به آزگارد رفته است.
آترئوس که از این همه بیاعتمادی خسته شده، فرار میکند و به محل زندگی فریا در میدگارد میرسد؛ جایی که با یکی از زاغهای اودین قدم به آزگارد میگذارد.
در آزگارد اتفاقات زیادی رخ میدهند. آترئوس مردمی را میبیند که اودین به آنها پناه داده است، با هایمدال روبهرو میشود که توانایی پیشبینی کردن دقیق تکتک حرکات همه را دارد و آرامآرام ترود (Thrúd)، دختر تور را بهعنوان یک دوست جدید میشناسد. او یک شمشیر هوشمند دوستداشتنی به اسم اینگرید را بهدست میآورد و در همین حین میبیند که سیف (Sif)، مادر ترود و همسر تور به خاطر مرگ دو پسر خود که توسط کریتوس و آترئوس کشته شدند، از آنها کینه به دل دارد.
آترئوس متوجه میشود که بزرگترین خواستهی اودین از مدتها قبل، نگاه کردن به یک شکاف عجیب بوده است؛ شکافی که خدای خدایان نورس باور دارد اگر به درستی بتواند طرف دیگر آن را ببیند، به تمام رازهای جهان پی میبرد و به کاملترین دانش ممکن میرسد. او حتی یک چشم خود را با نگاه کردن به این شکاف از دست داده است. پس از آترئوس میخواهد که در مأموریتهای مختلف با تور و ترود، دنبال قطعات مختلف ماسکی بگردد که اگر آن را روی صورت بگذارد، بالاخره میتواند بدون از دست دادن چشم به شکاف نگاه کند.
کریتوس که بهشدت نگران آترئوس شده است و نمیداند که دقیقا چهطور و کجا میتواند او را پیدا کند، همراهبا فریا نزد نورنها یا همان سه خواهر سرنوشت میرود؛ تا بلکه راهی برای نجات آترئوس پیدا کند و اطلاعات مهمی را به چنگ بیاورد. آنها هم در یکی از بهترین بخشهای قصه به او میگویند که هیچ سناریو از قبل نوشتهشدهای برای هیچکس در دنیا وجود ندارد. مطابق توضیحات آنها صرفا تصمیمات افراد مختلف معمولا انقدر قابل پیشبینی است که بسیاری از پیشگوییها درست از آب درمیآیند.
وقتی کریتوس متوجه میشود که هایمدال قرار است مطابق پیشگوییها آترئوس را بکشد، به کمک براک سراغ یک موجود خاص در قلمرو دورفها میرود تا نیزهی دروپنیر را درست کند؛ نیزهای که براساس توضیحات براک و سیندری انقدر عملکرد سریع و غیرمنتظرهای دارد که حتی قدرت پیشبینی هایمدال هم نمیتواند جلوی آسیب زدن آن به این ایزد را بگیرد.
در آن طرف ماجرا آترئوس موفق به پیدا کردن آخرین تکهی ماسک نشده است. او در هلهایم، دوستی خود با ترود را عمیقتر از قبل میبیند و بیشازپیش از هایمدال متنفر میشود. آترئوس به اشتباه و با اعتماد کردن بیش از اندازه به احساسات، گرگ خطرناک و بدون روحی به اسم گارم را آزاد میکند که توانایی باز کردن پورتال بین هلهایم و قلمروهای دیگر را دارد. فرزند کریتوس باعث میشود که لشگریان جهنم قدم به قلمروهای مختلف بگذارند و آسیبهای زیادی به دنیا بزنند.
آترئوس که سرخورده شده، ماسک ناقص و شمشیر اینگرید را به اودین پس میدهد تا نزد پدر بازگردد. اودین به او میگوید هر وقت خواست دوباره به آزگارد برود، کافی است وارد خانهی کریتوس در میدگارد شود و از زاغ درخواست کمک کند.
هنگامی که آترئوس به خانهی سیندری میرسد، متوجه میشود که سربازهای یخی جهنم به آنجا هم رسیدهاند. پس به همه میگوید که چه اتفاقی افتاده است و مورد سرزنش قرار میگیرد. اما کریتوس با جدیت میخواهد به پسر خود کمک کند تا مشکل پیشآمده، در سریعترین زمان ممکن برطرف شود.
آنها به هلهایم میروند و بارها به مبارزه با گارم میپردازند. اما در آخر آترئوس روح فنریر را به جسم گارم انتقال میدهد. حالا او یک گرگ بسیار بزرگ با روح همان گرگ دوستداشتنی خود را دارد. آترئوس باتوجهبه صحبتهای کریتوس در اوایل بازی و حرفهای انگربودا در آیرنوود فهمید که روح فنریر به خنجرش منتقل شده بود. به همین خاطر توانست روح این گرگ از دست رفته را در جسم عظیم گارم بگذارد تا بهنوعی یک فرصت تازه برای زندگی را تقدیم او کند.
کریتوس و آترئوس با کسب موفقیت از این سفر کوتاه برمیگردند؛ درحالیکه کریتوس تصمیم میگیرد رفتاری متفاوت با گذشته داشته باشد. او میگوید علاقهای به خداکشی ندارد و نمیخواهد عامدانه مقابل هایمدال بایستد. اما رفتار صلحآمیز و شاید بیش از حد خوشبینانهی او آنچنان به مذاق کاراکترهای دیگر خوش نمیآید.
درهرصورت فریا خبردار میشود که ونههایم بدتر از قبل مورد حمله قرار گرفته است. پس به آنجا میرود تا به فریر کمک کند. کریتوس و آترئوس هم برای کمک به هر دو آنها او را دنبال میکنند.
در ونههایم آنها با هایمدال روبهرو میشوند و کریتوس با وجود تلاش برای نکشتن این ایزد قدرتمند، به این نتیجه میرسد که چارهای جز کشتن وی ندارد. در همین سفر به ونههایم، آترئوس ماه را دوباره به آسمان فرستاد تا اسکال و هاتی بدون مشکل مشغول تعقیب خورشید و ماه باشند.
درحالیکه شخصیتها بهدنبال راهحل برای ازبینبردن تهدید اودین میگردند، آترئوس پیشنهاد میدهد که تا وقتی هنوز کسی نفهمیده دقیقا چه بلایی سر هایمدال آمده، مجددا وارد آزگارد شود و این بار ماسک را کامل کند؛ تا یا موفق به دیدن شکاف شود و راه جلوگیری از رگناروک را بیابد یا حداقل با دزدیدن ماسک از اودین، یک برگ برندهی بزرگ را به چنگ بیاورد.
طی آخرین مأموریت در آزگارد، آترئوس اول به ترود برای درآوردن تور از شرایط بد کمک میکند و بعد در Niflheim موفق به پیدا کردن آخرین تکهی ماسک میشود. در همین لحظه، همسر تور به یاد او میآورد که اودین چهقدر وی را به بازی گرفت. با تاکید سیف روی کشته شدن مگنی و مودی توسط آترئوس و کریتوس، تور میخواهد آترئوس را بزند.
در آخرین لحظه آترئوس بهلطف وسیلهای که از سیندری گرفته بود، از آنجا میگریزد. این وسط ناگهان مشخص میشود که تیر تمام این مدت نه خود تیر بلکه اودین بوده است. وقتی براک با فشار آوردن به اودین باعث میشود که او از ظاهر تیر بیرون بیاید و هویت واقعی خود را نشان دهد، خدای خدایان نورس با یک خنجر این دورف آبیرنگ و کاربلد را میکشد. براک که قبلا یک بار مرگ را تجربه کرده است و اکنون میداند که در آن زمان تکهای از روحش در دنیای دیگر جا ماند، در آغوش برادر خود به او میگوید که دیگر نباید به زندگی برگردد.
در واپسین لحظه قبل از اینکه اودین از مهلکه بگریزد، کریتوس با پرتاب نیزه ماسک را از دست او جدا میکند. بعد از این اتفاقات، دیگر همهچیز مشخص است. شخصیتها میفهمند که چارهای جز تن دادن به رگناروک و خراب شدن با تمام قوا روی سر اودین ندارند.
کریتوس و آترئوس یک موجود آتشین ویژه به اسم Surtr را پیدا میکنند که اگر با یک غول یخی به اسم Sinmara ترکیب شود، هر دو بهنوعی از بین میروند تا هیولای رگناروک به وجود بیاید. اما او که میخواهد آسیبی به این معشوقهی یخی وارد نشود، بدون قربانی کردن او و به کمک تیغههای آشوبِ کریتوس پروسهی تبدیل شدن به هیولای رگناروک را طی میکند.
شخصیتها برای مردم قلمروهای مختلف پیام میفرستند و از آنها درخواست کمک برای ایستادن دربرابر اودین را دارند. کریتوس، قاتل خدایان یونان قبل از حمله وقتی درکنار پسر خود به خواب فرو میرود، باز هم همسرش را میبیند؛ در قالب خاطرهای که البته حرفهای آن به وضعیت کنونی زندگی کریتوس هم مربوط میشود.
فِی در جهان رویا به کریتوس میگوید: «نقطهی اوج عشقورزی، غصه خوردن برای از دست دادن عزیزه. ما در عین اینکه میدانیم [مرگ و تجربهی این غم] اجتنابناپذیر است، عاشق میشویم. قلب خود را به سوی [پذیرش] آن [درد در آینده] باز میکنیم. غصهدار شدن تمام و کمال [به خاطر از دست دادن معشوقه،] در حقیقت کامل کردن عشق است».
کریتوس درحالیکه بیشتر از هر زمان دیگر شجاعت لازم برای فداکاری، از دست رفتن و حتی از دست دادن را کسب کرده، بهعنوان فرماندهی ارتش قلمروهای مختلف آمادهی صفآرایی دربرابر اودین میشود. او شیپور گالارهورن را که از روی جنازهی هایمدال برداشته بود، به صدا درمیآورد و رگناروک آغاز میشود. دروازههای بین قلمروها باز میشوند و الفها به سمت نیروهای اودین یورش میبرند. ابزارهای ماشینی قدرتمند اودین برخی از دروازهها را تخریب میکنند تا جلوی بیشتر شدن نیروها را بگیرند.
تور با ضربهی چکش میولنیر، مار عظیمالجثه به اسم یورمونگاند را به گذشته میفرستد تا بفهمیم چهطور او چند روز قبل در جنگل آیرنوود توسط آترئوس به وجود اومد، ولی چند سال قبل با کریتوس و آترئوس ملاقات کرد. انگربودا سوار فنریر بزرگ از راه میرسد و در نبرد نقش دارد.
سیف، مادر ترود با دیدن اینکه اودین از آدمهای اهل میدگارد بهعنوان سپر انسانی برای دیوار خود استفاده کرده، به ترود میگوید که به دوست جدیدش آترئوس اعتماد کند و با او همراه شود.
در یک نبرد پرشده از رعد و برق، کریتوس در مقابل تور میایستد و پدر ترود را شکست میدهد. اما کریتوس تمایلی به کشتن تور ندارد و با این رفتار بیشازپیش باعث میشود که ایزد رعد بفهمد دشمن واقعی او خود اودین است. بااینحال قبل از اینکه کاری از تور سر بزند، اودین پسر خود را میکشد.
فریا بهلطف یک طناب دار که در مسیر پیدا کردن نورنها بهدست آورد، برای چند ثانیه اودین را تا مرز خفگی میبرد. آترئوس وقتی شانس نگاه کردن به آن سوی شکاف را دارد، این کار را انجام نمیدهد و ماسک را نابود میکند. اودین از همهی نیروی خود علیه آترئوس، کریتوس و فریا استفاده میکند.
دیگر همه به اوج عصبانیت از اودین رسیدهاند و با او میجنگند. آنها در انتهای کار روح اودین را داخل یک گوی گرفتار میکنند و ظاهرا برای نابود کردن این جسم تردید دارند. اما سیندری که با فناوریهای مخصوص دورفها به خراب کردن ابزارهای اودین و دیوار بزرگ آزگارد کمک کرد، برای انتقامجویی بابت مرگ برادر خود گوی را هم نابود میکند تا اودین بهصورت کامل از این جهان خارج شود.
هیولای رگناروک از آنجایی که نه بهصورت درست، بلکه بدون ترکیب غول آتشین با غول یخی به وجود اومد، کاملا از کنترل خارج میشود. او به همهچیز و همهکس در آزگارد آسیب میزند. شخصیتهای اصلی قصه در آستانهی آسیب دیدن از حملات این موجود مهلک، بهلطف فداکاری فریر موفق به خروج از آزگارد میشوند.
زمان خداحافظیهای مهم از راه میرسد. بسیاری از کاراکترها دیگر میخواهند کموبیش با فاصله از دیگران، ماجراجوییهای شخصی خود را دنبال کنند؛ از جمله آترئوس که از پدر خداحافظی میکند تا سراغ مأموریت شخصی برای پیدا کردن همهی ارواح باقیماندهی جاینتها و احتمالا زندگی بخشیدن دوباره به آنها برود.
پشت تابلویی که فِی آن را با هدف مشخص در مکانی خاص قرار داده بود، کریتوس یک پیشگویی ویژه را مشاهده میکند؛ تصویری که نشان میدهد خدای جنگ سابق یونان که زئوس را به خاک و خون کشید، دیگر مشغول سلاخی کردن خدایان نیست؛ بلکه تبدیل به ایزدی شده که الهامبخش و مورد پرستش مردم سرزمین است.
درحالیکه این خلاصه از خط داستانی اصلی بازی God of War Ragnarok به اتمام رسید، باید بدانیم که قصههای قابلتوجه دیگری هم در گاد آو وار رگناروک وجود دارند؛ داستانهای فرعی گوناگون که هرکدام روی شاخوبرگ پیدا کردن این روایت داستانی تاثیر میگذارند؛ از مبارزهی فریا و کریتوس با Gná، ملکهی جدید والکریها تا لحظهای پراحساس برای آخرین خداحافظی چند شخصیت با یک کاراکتر خاص.