پیشنمایش بازی Metal Gear Solid V: The Phantom Pain
مجموعه متالگیر را میتوان یکی از بزرگترین و جذابترین سری بازیهای تاریخ به شمار آورد. بازیهای این سری، همواره در زمان خود گیمپلی و داستان فوقالعادهای داشتند و همین موضوع در کنار نوآوریهای همیشگی این بازیها سبب محبوبیت بسیارشان بین بازیکنان شد. هیدئو کوجیما که یکی از بزرگترین بازیسازان دنیا است، تمام شهرت و جایگاه خود را مدیون همین ساختهی داستانی بینظیر است. زمانی که اولین نسخهی این مجموعه در سال ۱۹۸۷ عرضه شد، هیچکس حتی برای لحظهای فکر نمیکرد که روزی این بازی به جایگاه فعلی خود دست یابد. بازیهای این سری، نسخه به نسخه پیشرفت کردند و همواره چیزی خارقالعاده برای ارائه در نسل خود داشتند.
داستان این سری بازیها، روایتگر داستان بزرگترین سرباز قرن بیستم یا همان بیگباس است که سرد و گرمهای بسیاری را در زندگی خود تجربه کرده است. در عین این که داستان بازی، روایتی کاملا شخصی و غیر حقیقی است، تکهتکههای خود را بر اساس حقایق تاریخی چیده است. حقیقتش را بخواهید، داستان سری بازیهای متالگیر، هدف اصلی خود را نشان دادن تاریکیهای جنگ قرار داد. جالب است بدانید نقطهی آغازین این داستانها نیز جنگ سرد است. زمانی که آخرین نسخه از این سری یعنی Metal Gear Solid 4: Guns Of Patriots عرضه شد و آن پایان عجیب و دراماتیک را رقم زد، هیچکس فکرش را هم نمیکرد که کوجیما دوباره متالگیر بسازد اما پس از مخفیکاریهای بسیار، The Phantom Pain معرفی شد و مخاطبان را دیوانهوارتر از قبل به انتظار دعوت کرد.
اگر جزو کسانی باشید که تا به امروز حتی یک نسخه از این سری را تجربه نکردهاید، از نمایشهای فوقالعادهاش لذت بردهاید و تصمیم دارید به تجربهی آن بپردازید، متاسفانه یا خوشبختانه باید بدانید سری متالگیر داستانی با بازهای پنجاه ساله را یدک میکشد که برای تعریف کردنش نیاز به چند مقاله است! شاید نتوان در چند بند و چند خط داستانی به این بزرگی را توصیف کرد اما در بخش اول این مقاله که به داستان بازی میپردازیم، حداقل کمی این گنگی داستانی را برایتان برطرف میکنیم. اول از همه، لازم است بازیهای سری متالگیر را به ترتیب داستانی مشاهده کنید.
Metal Gear Solid 3: Snake Eeater
Metal Gear Solid: Portable Ops
Metal Gear Solid: Peace Walker
Metal Gear Solid V: Ground Zeroes
Metal Gear Solid V: The Phantom Pain
Metal Gear
Metal Gear 2:Solid Snake
Metal Gear Solid: Twin Snake
Metal Gear Solid 2: Sons Of Liberty
Metal Gear Solid 4: Guns Of Patriots
یکی از بزرگترین سوالاتی که همواره دغدغهی زیادی برای کسانی که این سری را نمیشناسند ایجاد کرده این است که این اسنیکها چه تفاوتی با هم دارند؟ واقعبین که باشیم، قبول میکنیم برای لذت بردن از داستان جدیدترین نسخهی این سری حداقل نیاز ما شناخت کامل شخصیتهای این داستان پر پیچ و خم است، پس قبل از صحبت در رابطه با نکات مربوط به این داستان یا نوشتن در رابطه با داستان Ground Zeroes و The Phantom Pain به معرفی کامل شخصیتهای پر رنگ این سری میپردازیم و تکلیف اسنیکها را هم مشخص میکنیم.
متالگیر داستانی فوقالعاده، پر از پیچ و خم و دوستداشتنی دارد که بنیانش نشان دادن تلخیها و تاریکیهای جنگ است. در بندبند این داستان تلفیق حقیقت با تخیل، جدیت با طنز و از همه مهمتر زیبایی با زشتی به چشم میخورد
[section label="اسنیک و دیگر شخصیتها" anchor="Characters"]
اسنیکها
بیگباس( Big Boss): بیگباس در سال ۱۹۳۵ متولد شده است. وی پدر سه اسنیک دیگر( Solid Snake ، Liquid Snake و Solidus Snake) است که در ادامه به معرفی آنان نیز میپردازیم. هر سهی آنها با روش لقاح مصنوعی به دنیا آمدهاند. او در پنج نسخهی اول این سری از نظر داستانی( به لیست بالا مراجعه شود) شخصیت اصلی و قابل کنترل بازی است. هیچکس نام اصلی و حقیقی بیگباس را نمیداند اما میدانیم که در طول بازیهای مختلف این مجموعه تا به حال با نامهای «جان» و »جک» خطاب شده است. او القاب بسیاری دارد که از میان آنها میتوان به , Vic Boss ،Punished Snake, ،Venom Snake ،,Naked Snake و از همه مهمتر بیگباس اشاره کرد.
چشم راست اسنیک کور است چرا که وی طی اتفاقاتی در متالگیر سالید ۳ توسط آسلات( او را هم در ادامه معرفی میکنم) چشمش را از دست داده است. اسنیک به خاطر تنفر نسبت به سیاستهای دولتی، دست به ساخت یک ارتش شخصی و فوقالعاده بزرگ میزند که رهبری آن کاملا بر عهدهی خودش است. در طی اتفاقاتی که در Ground Zeroes رخ میدهد( که مروری کلی بر آنها نیز خواهیم داشت) تمام نقشهها و خواستههای اسنیک نابود میشود و او در Phantom Pain پس از ۹ سال در کما بودن برای انتقامی خونین باز میگردد.
سالید اسنیک( Solid Snake): وی درسال ۱۹۷۲ متولد شده و یکی از سه فرزند اسنیک است. او دقیقا به مانند پدرش یک ابرسرباز کهنهکار است که تجربیات زیادی را در جبهههای مختلف به دست آورده است. نام واقعی وی دیوید است. او القاب مختلفی دارد که از میان آنها میتوان به «سرباز افسانهای»، «اسنیک پیر» و «سگ کهنهکار» اشاره کرد. سالید در کنار بیگباس شخصیتهای اصلی این سری هستند و هر دوی آنها از شخصیتپردازی کمنظیری بهره میبرند.
لیکوئید اسنیک( Liquid Snake): لیکوئید اسنیک در سال ۱۹۷۲ متولد شده است. او برادر دوقلوی سالید اسنیک است. او دشمن خونی سالید نیز به شمار میرود. او در متالگیر سالید حضور مستقیم دارد اما قابل کنترل نیست. وی در دو بازی دیگر یعنی MGS2: Sons of Liberty و MGS4: GOTP نیز حضور دارد و چند بار اسنیک را تهدید میکند. به احتمال زیاد او را در Phantom Pain نیز ملاقات میکنیم.
سالیدیوس اسنیک( Solidus Snake): او در سال ۱۹۷۱ به دنیا آمده است. وی با نام تقلبی «جرج سیرز» در سال ۲۰۰۵ رییس جمهور آمریکا میشود. او تمام عمرش در پی آزادی مطلق است، هرچند هرگز آنطور که میخواهد به آن دست نمییابد. او دشمن «رِیدِن» و سالید اسنیک است و تا به حال فقط در MGS 2: Sond of Liberty حضور داشته است.
نگاهی به شخصیتهای دیگر حاضر در متالگیر سالید ۵
آسلات: آسلات فرزند استاد اسنیک یعنی The Boss است. ( بگذارید همینجا بخشی از ماجرای اولین قسمت این داستان را تعریف کنم. در طی اتفاقاتی که بین دو کشور روسیه و آمریکا میافتد، استاد اسنیک یعنی باس مجبور میشود خود را یک شخص خائن نشان دهد که مقصر ماجرا آمریکا نباشد. بیگباس که در همان زمان در حال انجام ماموریت خود در روسیه بوده، به خیال باطل این که باس حقیقتا یک نفوذی است پس از مبارزهی بسیار او را میکشد و اینجا است که لقب بیگباس به او داده میشود. بیگباس پس از آن که از همه چیز خبردار میشود و میفهمد تمام اینها برنامهریزی دولت بوده است و باس قربانی تصمیمات دولت شده است، برای همیشه از گروه «فاکس» میرود و شروع به ساخت ارتش خصوصی خود میکند) نام واقعی آسلات Admaska است و از آنجایی که او توانایی بالایی برای کنترل و استفاده از سلاح Revolver (هفت تیر) دارد به او لقب Revolver Ocelot را نیز دادهاند. او در نسخهی اول بازی از نظر داستانی یعنی Snake Eater دشمنی سخت برای بیگباس بود( البته در پایان داستان اینگونه نیست) اما اینجا حکم یار اصلی بیگباس را دارد.زمانی که آسلات فعالیتهایی در افغانستان داشت، در بعضی مواقع دشمنانش را به روشهایی دهشتناک شکنجه میکرده و به همین دلیل به او لقب Shalashaska نیز دادهاند. وی پس از ماجراهای قسمت پنجم متالگیر سالید، نقشهای بسیاری در داستان ایفا میکند.
Quiet: یکی از آن اشخاصی که دقیقا خوب یا بد بودن آن مشخص نیست. ظاهر و رفتار او به طرز عجیبی شبیه به Sniper Wolf( یک اسنایپر زیبارو که در یکی از نسخهها حضور داشت و سالید اسنیک رسما شکستش داد و حسابش را کف دستش گذاشت) است. او لال است و توانایی فوقالعادهای در تکتیراندازی دارد. او توسط آسلات مورد شکنجه قرار گرفته است و به همین دلیل اطمینان داریم که حداقل اول کار دشمن بیگباس است. در جایی شاهد دستگیر شدن او در Mother Base هستیم. زمانی که سربازان قصد کشتن وی را دارند ناگهان بیگباس از راه میرسد و جلوی این کار را میگیرد و پس از این که بیگباس چیزی را درگوشی به او میگوید، وی در ماموریتها با بیگباس همراه میشود. تئوریهای زیادی در رابطه با این شخصیت وجود دارد اما از هیچکدام آنها نمیتوان مطمئن بود.
اسماعیل: اسماعیل همان شخص باندپیچی شدهی اولین تریلر Phantom Pain است که بیگباس را نجات داد. تا به حال کوجیما هیچ حرفی از آن به زبان نیاورده است. در رابطه با او نیز نمیتوانیم با اطمینان حرفی بزنیم، هرچند اغلب تئوریها به این اشاره دارد که او همان «چیکو» است. البته با توجه به این که در تریلرهای مختلف دیدهایم که اسنیک پس از به هوش آمدن از کما چیزهای به صورت توهم میبیند، ممکن است اسماعیل هم توهمی بیش نباشد.
صورت سوخته: آنتیاگونیست اصلی بازی که اصالتا گرجستانی است و گذشتهای عجیب دارد. طبق نوارهای موجود در Ground Zeroes اطمینان داریم که وی قبلا با بیگباس آشنایی داشته و این دو به صورت کامل یکدیگر را میشناختند. هر دوی این اشخاص( بیگباس و صورت سوخته) قبلا در گروه FOX بودهاند و جالبتر این که هر دوی آنها نیز از این گروه جدا شده و اقدام به ساخت ارتشی خصوصی کردهاند. اسنیک ارتش خود با نام MSF را ساخته و در آن سمت صورت سوخته نام XOF(برعکس FOX) را برای گروه خود انتخاب نمودهاست. کوجیما در پوشاندن هویت حقیقی این شخص نیز موفق بوده است و ما چیزی جز چند تئوری پیش پا افتاده در رابطه با شخصیت او در دست نداریم اما میدانیم که به احتمال بسیار بالا تمام اتفاقات افتاده در Ground Zeroes زیر سر وی و نقشههای شیطانیاش بوده است. وی در کودکی خانواده و تمام افراد دهکده اش را در اثر یک حملهی هوایی از دست داده است. او از هم گروه میهن پرستان و فرماندهی آنها Zero و هم از بیگباس و گروهش تنفر دارد. احتمالا او اسنیک و Zero را عامل مرگ خانواده و مردمش می داند و به همین دلیل در پی انتقام است.
به جز اینها بازی شخصیتهای زیاد دیگری هم دارد که احتمالا معرفی کردنشان توسط خود بازی انجام میشود و برای پرهیز از زیاد شدن بی حد و اندازهی مقاله از بیان بیوگرافی آنها میگذریم. فقط این را بگویم که در میان این شخصیتها یک پسربچهی جنگی با نام الی وجود دارد که احتمال ۹۹ درصد همان لیکوئید اسنیک خودمان است.
[section label="داستان Ground Zeroes" anchor="Ground Zeroes"]
مروری بر وقایع Ground Zeroes
پیش از پرداختن به داستان اصلی The Phantom Pain نیاز است مروری کامل بر وقایع رخ داده در Ground Zeroes( که در اصل قرار بود بخش اول Phantom Pain باشد و به دلیل تصمیم مقامات سازنده به عنوان یک بازی مستقل عرضه شد) داشته باشیم. بدیهی است که متن زیر داستان این بازی را به طور کامل اسپویل میکند.
[section label="آعاز Phantom Pain" anchor="Phantom Pain"]
نقطه آغاز داستان Phantom Pain
پس از اتفاقات پیش آمده در Ground Zeroes، همگان انتظار مرگ حتمی اسنیک را داشتند. اسنیک در سریعترین زمان ممکن به یک بیمارستان در انگلستان منتقل میشود و با تلاش چندین و چند دکتر متخصص به شکلی معجزهآسا از مرگ حتی نجات پیدا میکند. دست چپ بیگباس به طرز دهشتناکی از آرنج به پایین قطع شده است و صدمات بسیاری بر او وارد شده و این موضوع باعث میشود حتی با نهایت تلاش پزشکان، وی فقط از مرگ حتمی نجات پیدا کند و به کما برود. اسنیک پس از ۹ سال از کما بیدار میشود و در همان لحظه در حالتی که هنوز بدحال است و به سختی راه میرود، به خاطر حملهی گروهی به بیمارستان مجبور به حرکت برای فرار از آنجا میشود. او با کمک اسماعیل( که پیشتر به معرفی اجمالی او پرداختیم) سوار بر یک ماشین شبیه به آمبولانس میشوند و از بیمارستان میگریزند. حملهی آن گروه( که احتمالا همان XOF است) به آنها ادامه پیدا میکند و در یک لحظه، ماشینی که اسماعیل و اسنیک سوار آن هستند چپ میشود. اینجا در لحظهای که همهچیز تاریک به نظر میرسد و دیگر همه از مرگ اسنیک مطمئن هستند، آسلات به طرز شگفتآوری از راه میرسد و او را نجات میدهد. این اطلاعات مربوط به دقایق اولیهی Phantom Pain است و حقیقتش را بخواهید در رابطه با ادامهی داستان تقریبا هیچ اطلاعاتی در دست نیست. کوجیما با حفظ همان روش همیشگی خود، اینبار اغلب چیزها را برایمان تبدیل به علامت سوالهایی کرده که فقط تجربهی بازی آنها را از بین میبرد.
آسلات در اولین قدم، اسنیک را به افغانستان میبرد. اولین ماموریت او( که بسیاری از گیمپلی تریلرهایی که ما از این بازی دیدهایم مربوط به همین ماموریت است) نجات دوست قدیمیاش کازوهیرا میلر است. بیگباس طی ماجراهایی به گروه Diamond Dogs پیوسته و اینبار هدفی جز انتقام ندارد. حرف زدنهایش، رفتارش، برخوردش و از همه مهمتر نگاهش دیگر شبیه به حالت قبلی نیست. هیچ شکی نیست که Phantom Pain داستانی پر از درد و رنج و تاریکی را در سایهای از مهِ غلیظ انتقام روایت میکند. هیدیو کوجیما طراح و سازندهی این بازی در رابطه با تاریکی داستان این بازی اینگونه سخن میگوید:
MGS V داستان انتقام است. هرچند برای دست یابی به آن انتقام، ما باید تمام توانایی هایمان را در سرتاسر دنیای بازی با به انجام رساندن ماموریت ها بهبود ببخشیم. داستان در این بازی یک بخش بسیار مهم است و خواه یا ناخواه باید بپذیرید این داستان تاریک و سایهوار است. زیبایی این داستان در کنار گیمپلی بازی تکمیل میشود. الزامات و محتویات هر ماموریت متنوع است: جمع آوری اطلاعات، نجات، ممانعت، تخریب و مداخله. به واسطه نفوذ و قدرت این گروه، ارتش ما( گروه بیگباس و آسلات) به تکنولوژی دست پیدا خواهد کرد. در همان حال که پایگاهمان را تقویت می کنیم، فرصتی برای گرفتن انتقام کسب خواهیم کرد و هویت هدف انتقاممان را کشف می کنیم. این درگیری همیشگی گیمپلی با داستان بازی است که تعاملی جذاب به این بازی میبخشد.
آسلات خطاب به اسنیک:
کل دنیا میخواد تو بمیری. باید با میلر به ما ملحق بشی و ارتش سابقت رو دوباره از نو بسازی. قدم اول اینه که میلر نجات پیدا کنه، اون توی افغانستان زندانیه. حالا تو دیگه تو تبدیل به یک اسطوره شدی، افسانهای برای کسانی که زندگیشون رو توی میدون نبرد بنا کردند؛ برای همینه که رهبری این ماموریت رو شخصا باید به عهده بگیری. این انتظاریه که کاز داره. اما مراقب باش، افغانستان کشور بزرگیه
[section label="گیمپلی" anchor="Gameplay"]
گیمپلی این بازی را میتوان یکی از برترین(یا به نظر بسیاری برترین) گیمپلی مخفیکاری سومشخص دیده شده در طول تاریخ بازیهای ویدیویی نامید. از همان لحظهای که وارد دنیای بزرگ متالگیر سالید ۵ شوید، ویژگیهای تازهی بسیاری در آن خواهید دید. بازی در عین نگهداری از استاندارد بینقص قدیمی خود، اینبار ویژگیهای تازهی بسیاری نیز با خود دارد. سبک این گیمپلی جدید، به صورتی است که مخاطبان بیشتری با آن ارتباط برقرار میکنند. در حقیقت کوجیما این نسخه را به شکلی ساخته که هم طرفداران قدیمی را راضی نگه دارد، هم افراد زیادی را به مخاطبان بازیهایش اضافه کند. بر خلاف بسیاری از مجموعههای بزرگ که پس از گذشت مدت زمانی کوتاه یا از ریشههای خود فاصله میگیرند یا آنقدر مانند الگوهای قدیمیشان هستند که تکراری میشوند، متالگیر با بیست و هفت سال سابقه مسیری دقیقا بین این دو روش را انتخاب کرده و از این نظر عملکردی عالی داشته است.
محیط بازی تقریبا ۳۰۰ برابر نسخهی قبلی یعنی Ground Zeroes است و گیمپلی بازی در چندین و چند نقطهی کاملا متفاوت از دنیا جریان دارد
طبق اطلاعات منتشر شده، محیط بازی تقریبا ۳۰۰ بار بزرگتر از MGSV: Ground Zeroes است. اینبار در متال گیر شاهد محیطهایی گسترده و غنی از جزئیات هستیم که خودشان از تکراری شدن بازی جلوگیری میکنند. به خاطر سیاستهای خاص کوجیما، ما تا این لحظه بیشتر از دو محیط مختلف از بازی را ندیدهایم اما مشاهدهی همان دو محیط و مقایسهی آنها با یکدیگر نشان میدهد که گیمپلی این بازی در مکانهای مختلفی از جهان جریان دارد که اتفاقا هر کدام از این مکانها نیز با یکدیگر متفاوت هستند. ارزش این محیطهای مختلف و بیاشکال زمانی به اوج خود میرسد که به یاد داشته باشیم، این نسخه از بازی تبدیل به یک بازی جهانباز شده است. این تغییر بزرگ، ویژگیهای بسیاری را برای بازی به وجود آورده که به جرئت میتوان بزرگترین آنها را غیرخطی شدن کامل گیمپلی این نسخه دانست. به دلیل سبک تازه شدهی گیمپلی بازی، بازیکن میتواند تمام این محیطها را با نهایت جزئیاتشان کند و کاو کند و در هر بار تجربه چیزهای تازهای در آنها مشاهده نماید.
Fulton Recovery یکی از ویژگیهای این بازی است که قسمت پنجم متال گیر سالید آن را از نسخههای قبلی به ارث برده است. این قابلیت به شما اجازه میدهد که سربازان دشمن، حیوانات موجود در محیط، بسیاری از اجسامی که مشاهده میکنید را به یک بالن وصل کنید و به پایگاه مادر( محل فرماندهی گروهتان) بفرستید. این قابلیت به مخفیکاری بازی نیز کمک زیادی میکند و باعث میشود که با استفاده از آن، بتوانید اجساد دشمنان خود را به آسمان بفرستید تا کسی با مشاهدهی آنها شک نکند. سربازان زنده( یعنی آنهایی که صرفا بیهوششان کردهاید)، ماشینها و کانتینرها و هر چیز دیگری که با این قابلیت به پایگاه مادر بفرستید، قطعا در آینده به درد شما خواهند خورد. به طور مثال، سربازان زندهای که به پایگاه میفرستید به ارتش شما اضافه خواهند شد.
از آنجایی که یک ۲۴ ساعت داخل دنیای قسمت پنجم متال گیر سالید، در دنیای ما هفت ساعت است و در بعضی زمانها شما نیاز دارید که زمان را سریعتر از این بگذرانید( به طور مثال میخواهید برای پیشبرد مرحله با مخفیکاری، شب به پایگاه دشمن بروید و هماکنون اوایل صبح است) قابلیت تازهای که به این بازی اضافه شده است و خبری از آن در نسخههای قبلی نبوده، سیگار فانتوم نام دارد و کارکرد آن دقیقا همین گذراندن سریعتر زمان است.
در اول مراحل MGSV: TPP میتوانید یک یار کمکی و در حقیقت یک پشتیبان برای خود انتخاب کنید. به طور مثال در بازی یک سگ به نام DD وجود دارد که میتوانید او یا Quiet را به عنوان پشتیبان در یک مرحله انتخاب کنید. طبق نمایشهای مختلفی که از بازی دیدهایم میتوان گفت که وجود این قابلیت، از تکراری شدن گیمپلی بازی جلوگیری میکند و گیمپلی بازی با وجود این قابلیت همواره جذاب و دوستداشتنی خواهد بود. DD و Quiet هر کدام تواناییهای مختلفی دارند و طبیعی است که زمانی که هر کدام از آنها را انتخاب کنید، با یک نحوهی کاملا متفاوت شما را پشتیبانی خواهند کرد. نحوهی حمایت آنها از شما طبیعتا بر نحوهی بازی کردن خودتان نیز تاثیر میگذارد و این ویژگی باعث میشود که هر کس بتواند به شکلی متفاوت مرحلهای خاص را طی کند. فقط این ویژگی نیست که باعث میشود مراحل بازی را بتوان به چندین و چند روش طی کرد. بسیاری عناصر دیگر بر این گیمپلی حاکم هستند که وجود همهی آنها در کنار یکدیگر باعث تشدید این امر میشود. همانطور که همهی ما شاهد بودیم، از گیمپلی این بازی همواره تریلرهای مختلفی منتشر شده است اما جالب است که این همه تریلر، چیزی بیش از دو یا سه ماموریت از ماموریتهای زیاد بازی را نشانمان نداده است. تفاوت اغلب این تریلرها با یکدیگر، در نحوهی پیشبرد گیمپلی بازی در آنها است. ما تا این لحظه، فقط چهار روش مختلف برای رد کردن مرحلهی اول بازی را دیدهایم، آن هم در حالی که کوجیما میگوید راههای دیگری هم برای رد کردن این مرحله وجود دارد!
Codec همان وسیلهای بود که در Ground Zeroes شاهدش بودیم و با استفاده از آن، محیط را بررسی میکردیم و درخواست آمدن هلیکوپتر پشتیبان میدادیم. در این نسخه، وسیلهای شبیه به Codec با امکاناتی بیشتر به نام iDroid در اختیار اسنیک قرار دارد. iDroid در عین داشتن تمام ویژگیهای کدک، ویژگیهای جدید هم دارد که شما را برای پیشروی در مراحل بازی یاری میکند. شما میتوانید با استفاده از این به سربازهای خود دستور دهید که وسیله و تجهیزات مختلف و مورد نیاز شما را از پایگاه مادر به نقطهای مشخص در نقشه بیاورند. همچنین میتوانید با جنگندههای خود ارتباط برقرار کنید و دستور بمباران مکانی مشخص در نقشه را صادر کنید.
بازی از شخصیسازی خوب و قابل قبولی بهره میبرد. در بازی لباسهای جالب و متنوعی وجود دارد که بعضی از آنها شما را به یاد نسخههای قدیمیتر میاندازد. نکتهی جالب و جذابکنندهی این لباسهای مختلف این است که هر کدام از آنها قابلیتهای متفاوتی در اختیار شما قرار میدهند. کمترین فایدهی این لباسها این است که اگر رنگ لباس انتخابی شما، بیشتر با محیط جور باشد، استتار در محیط برایتان سادهتر خواهد بود. شخصیسازی بازی فقط محدود به لباسهای شما نیست، شما حتی میتوانید رنگ دست مصنوعی اسنیک را نیز عوض کنید. جالب است بدانید که شخصیسازی موجود در این بازی فقط محدود به شخصیت اصلی نمیشود و در ابعاد بالاتری نیز صورت میگیرد. در این بازی، شما توانایی این را دارید که پایگاه مادر را مدیریت کنید و این کمپ نظامی خود را به آن صورتی که میخواهید شکل دهید.
قسمت پنجم متال گیر سالید، در بخشهای بسیاری نکات مثبت بازیهای بزرگ دیگری را نیز درون خود جای داده است. به طور مثال شما میتوانید از صخرههای داخل محیط بالا بروید. نحوهی حرکت اسنیک بر روی صخرهها به شکلی بسیار طبیعی و قابل باور انجام میگیرد، طبق گفتهی خود کوجیما این ویژگی بازی در عین این که تفاوتهای بسیاری با پارکور موجود در مجموعه AC دارد اما ایدهی اولیهاش از بازیهای آن برگرفته شده است. گاهی اوقات ممکن است که دشمنان شما به کمپ مادر حمله کنند و این موضوع شما را مجبور به برگشت به آنجا و نابودی دشمنان میکند. این یکی دیگر از قابلیتهایی است که برخی بازیهای بزرگ این روزها دیدهایم و قسمت پنجم متال گیر سالید نیز آن را با خود دارد.
در این بازی چندین و چند باسفایت خارقالعاده را مشاهده خواهید کرد و با آنچه از نسخههای قبلی به یاد داریم، قطعا باید انتظار چند نبرد حماسی به یاد ماندنی را داشته باشیم
اگر نمایشهای مختلف از گیمپلی این بازی را دیده باشید و بازیهای قبلا این مجموعه را تجربه نکرده باشید، به احتمال زیاد برخی نکات برایتان مضحک و خندهدار جلوه میکند. به یاد دارید که گفته بودم داستان این سری بازیها تلفیقی از حقیقت و تخیل است؟ حقیقتش را بخواهید گیمپلی این بازی نیز چنین حالتی دارد. از چپ کردن ماشین دشمنان به خاطر رفتن روی مدفوع اسب شما تا وصل کردن یک گوسفند به بالن برای فرستادن به کمپ مادر را میتوان جلوههایی از این تخیلات حاضر در این بازی برشمرد. اصولا این سری بازیها همیشه این مدل طنز را با خود یدک میکشیدند و به همین دلیل شما هم در ورود به دنیای متالگیر باید با آنها کنار بیایید. باید با این که سر کردن کلاه مرغی قدرت مخفیکاری شما را چند برابر میکند کنار بیایید و از این که سربازان با دیدن عکس یک گروهبان روی جعبه گول میخورند هم مشکلی نداشته باشید. به هیچ عنوان، این ویژگیها را ضعف یا مشکل تلقی نکنید، اینها دیگر تبدیل به امضای سری متالگیر شدهاند و حضورشان در بازی اصلا نکتهی منفی نیست. گیمپلی بازیهای این مجموعه همیشه این ویژگیهای طنزآمیز را با خود یدک میکشیدند و اینها عناصری قابل حذف نیستند. همانطور که در بسیاری از بازیها، ما چندین و چند ویژگی کاملا تخیلی را میبینیم و با آنها هیچ مشکلی نداریم، ویژگیهای تخیلی متالگیر نیز در این سبک و سیاق مخصوص به خود است.
از این رو که بازی به صورت جهانباز دنبال میشود، قطعا برای حرکت در محیط نیاز به وسایل مختلفی خواهد بود. بازی لوازم نقلیهی متفاوت طبیعی و مصنوعی زیادی در اختیار بازکنان قرار میدهد. تنوع موجود در این وسایل نقلیه بسیار زیاد و ارزشمند است. شما میتوانید در این بازی سواری بر اسب، حرکت با یک تانک یا یک جیپ جنگی و احتمالا چند وسیلهی دیگر که هنوز ندیدهایم را تجربه کنید. این جذابیت زمانی به اوج خود میرسد که میبینیم نحوهی حرکت و کنترل آنها تا حد خوبی طبیعی و باورپذیر است.
گیمپلی بازی ویژگیهای دیگری چون دکمهزنیهای مختلف هم دارد اما اشاره به تکتک آنها حجم مطلب را بیش از اندازه زیاد میکند. فقط به عنوان یکی از مهمترین نکات میتوان به این اشاره کرد که بازی حدودا دارای صد ساعت گیمپلی است. عددی که حقیقتابا توجه به سبک بازی ارزش بسیار بالایی دارد.
[section label="گرافیک" anchor="Graphic"]
قسمت پنجم متال گیر سالید، در بخش گرافیک حقیقتا لایق صفت نسل هشتی است. بازی در محیطهای بسیار زیاد و متفاوتی گیمپلی خود را پیش میبرد و وسعت و بزرگی این بازی که تقریبا ۳۰۰ برابر نسخهی قبلی است، انجام کارهای باکیفیت گرافیکی را برای تیم سازنده سخت و سختتر میکند. موتور فوقالعادهی FOX Engine که قبلتر در Ground Zeroes اولین قدرتنمایی خود را انجام داده بود، برای ساخت این بازی با حداکثر توانش به کار گرفته شده است. از نورپردازیهای خارقالعاده گرفته تا دقت بسیار زیاد در طراحی چهرهی شخصیتها، خبر از بینقصی این گرافیک نسل هشتمی دارند. این بازی بر روی کنسول نسل هشتمی سونی، به صورت 1080P و نرخ ۶۰ فریم بر ثانیه اجرا میشود. اگر قصد بر تجربهی بازی با کیفیت 4K دارید، از طرف سازندگان تامین شدهاید و فقط نیاز است که یک کامپیوتر با قدرت خارقالعاده داشته باشید. از آنجایی که بازی به دلایلی که سازندگان میدانند برای کنسولهای نسل هفتم هم عرضه میشود، ممکن است عدهی بسیاری با مطالعهی این اطلاعات از نسخههای نسل هفتمی نیز چنین انتظاراتی داشته باشند. لازم به ذکر است که اصولا تمام اطلاعات و ویژگیهایی که در رابطه با بازیهای مختلف و گرافیک آنها منتشر میشود، بر پایهی اطلاعات به دست آمده از اجرای بازی بر روی کنسولهای نسل هشتم یا کامپیوترهای قدرتمند است.
جدا از گرافیک فوقالعادهی هنری بازی، برای درک کیفیت بالای گرافیک فنی قسمت پنجم متال گیر سالید، نگاهی گذرا به عظمت دنیای بازی و محیطهای متفاوت و بزرگ آن کافی است. تازه این را هم بدانید که از آن همه محیط حاضر در بازی، ما تا به حال بیشتر از دوتای آنها یعنی آفریقا و افغانستان را ندیدهایم
جزئیات به کار گرفته شده برای طراحی چهرهها، به حدی عالی است که تقریبا حس تمام شخصیتها را میتوان با نگاه به صورت آنها فهمید. در ساخت انیمیشنهای مختلف صورت شخصیتها، به جزئیترین نکات نیز توجه شده است و مشخص است که در طراحی این چهرهها از برترین تکنولوژیهای روز بهره گرفته شده است.نورپردازیهای بازی در روز و شب بینقص است، چه از سایهی ایجاد شده بر زمین با تابش خورشید در زمانهای مختلف روز بگوییم و چه به طبیعی بودن صد درصدی نور چراغهای مختلف در شب حرف بزنیم، نمیتوانیم زیبایی کار گرافیکی انجام شده در این بازی را آنگونه که لایق آن است ستایش کنیم. به جرئت میتوان گفت که سایهی اجسام مختلف در این بازی در اوج ظرافت است و تقریبا هر چیزی، سایهی مخصوص به خود را دارد. شدت نوری که در نقاط مختلف بر روی زمین دیده میشود، چیزی کاملا شبیه به دنیای حقیقی است. سایهزنی اجسام در این بازی، به هیچ عنوان به حالت صفر و یکی صورت نگرفته و این موضوع یکی از برترین ویژگیهای موجود در قسمت پنجم متال گیر سالید است. زمانی که خورشید در حال غروب است و شما در کنار یک درخت ایستادهاید، به خوبی مشاهده میکنید که سایهی درخت هرچه قدر جلوتر رفته، روشنتر شده است. چنین دقتی به جزئیات گرافیکی، فقط در برترین بازیهای سال به چشم میخورد و این هم مهر دیگری است بر کیفیت دنیای تازهای که کوجیما برای متالگیر خلق کرده است.
[section label="موسیقی و صداگذاری" anchor="Music and Sound"]
در سری بازیهای متالگیر همواره توجه بسیاری به بخش موسیقی شده و میشود. از آنجایی که هیدئو کوجیما علاقهی اولیهی خود را کارگردانی میداند و میگوید همیشه سعی داشته که کارگردانی بازیهایش به کیفیت آثار برتر سینمایی باشد، در تک تک شاتهای تریلرهای سینماتیک و بسیاری از بخشهای بازی، شاهد عناصر فوقالعادهای از جنس دنیای فیلمهای سینمایی بوده و هستیم. حال و هوای حماسی بازی، در کنار این سبک کارگردانی فقط زمانی کامل میشود که یک موسیقی و صداگذاری بینقص بازی را همراهی کند و این اتفاق به بهترین حالت ممکن در MGSV روی داده است. به علت بزرگی دنیای بازی، ساخت یک موسیقی قدرتمند که هیچجا و هیچ نقطهای ازنفس نیفتد سخت است. هیدئو کوجیما در این رابطه میگوید:
The Phantom Pain یک بازی جهانباز و غیر خطی است. بازیهای خطی؛ دقیقا مانند فیلمها هستند. دوربین همراه بازیکن بوده و شما همواره در شرایط ثابتی قرار دارید؛ بنابراین قرار دادن موسیقی در این بازیها بسیار آسانتر است اما زمانی که بازی در محیطی بسیار بزرگ جریان داشته باشد و قرار باشد مخاطب دائما با رویدادهایی ناگهانی مانند کشف کردن یک چیز مهم و تازه، قرار گرفتن در یک صحنهی تاثیرگذار و عاطفی، شناسایی شدن توسط دشمنان و چیزهای بیشتر برخورد کند، نیاز به ساخت یک آلبوم موسیقی بسیار بزرگ خواهد بود که اتفاقا ترکهایش هم در بسیاری مکانها نیاز به تغییر ریتم و ملودی دارند. زمانی که قرار بر ساخت موسیقی خاصی با این کیفیت، برای یک بازی باشد، کار دیگر به راحتی قبل نخواهد بود. این یکی از بزرگترین چالشهای تیم ما بود، یعنی ارائهی موسیقیهایی که تکتک آنها مناسب بازی باشند و شنیدنشان لذت بخش باشد.
تا به امروز به جز موسیقیهای موجود در تریلرهای مختلف بازی( که یکی از یکی بهتر هستند) چیزی برای قضاوت به ما داده نشده است اما کیفیت بالای همین ترکهای کم حکایت از قدرت بالای بخش موسیقی این بازی دارد. جدا از گوش کردن به این ترکها، نگاه به تلاشهای بسیار فعالان بخش موسیقی این بازی نیز، به ما اطمینان قلبی میدهد که با یک اثر حماسی و درخور این بازی و داستانش همراه خواهیم بود. Harry Gregson به مانند تمام قسمتهای قبلی این مجموعه( به جز اولین شماره از Metal Gear Solid) در این نسخه نیز وظیفهی آهنگسازی را بر عهده دارد. او در کنار حرفهایهای دیگری چون Akihiro Teruta و Ludvig Forssell در حال آمادهسازی موسیقیهای این بازی است. طبق اطلاعات منتشر شده، سختگیریهای بسیار کوجیما بر گروه صداگذاری و موسیقی باعث شده که صداگذاری بازی دقیقا به مانند موسیقیهایش در اوج باشد.
یک تغییر بزرگ در بخش صداگذاری این بازی، مربوط به صداپیشهی اصلی شخصیت اسنیک میباشد. پس از حضور دیوید هیتر در ۹ نسخه از بازیهای این مجموعه و صداگذاری به عنوان شخصیت اصلی، اینبار و در نسخهی پنجم وظیفهی صداگذاری شخصیت اسنیک بر گردن کیفر ساترلند، بازیگر معروف کانادایی افتاده است. از معروفترین فعالیتهای او در حوزهی تلویزیون میتوان به بازی در سریال 24 اشاره کرد. البته وی یک تجربهی بزرگ در دنیای بازیهای ویدیویی دارد و آن هم صداپیشگی در قسمت پنجم سری بازیهای ندای وظیفه با نام Call of Duty: World At War است. با این حال حضور وی در بازی MGS 5 را میتواند مهمترین و بزرگترین هنرنماییش در دنیای بازیهای ویدیویی نام برد. نمایش خوب و قابل قبول او باعث شد دیگر هیچکس از بابت صداگذاری بیگباس در این نسخه، نگرانی خاصی نداشته باشد چرا که کیفر ساترلند خود را در نسخهی قبلی به خوبی اثبات کرد.
هرگز پیش از عرضهی یک بازی، نمیتوان در رابطه با آن نظر قطعی داد اما نگاهی جدی به تکتک ویژگیهایی که از یک بازی میدانیم، میتواند پیشقضاوت خوبی را به ما بدهد. متالگیر سالهای طولانی و بسیاری را به عنوان یکی از برترین مجموعههای حاضر در صنعت گیم گذرانده است و این بار Phantom Pain با این همه ویژگی فوقالعاده و کمنظیر میتواند حتی بر بزرگی این مجموعه هم بیافزاید. از داستانی که به مانند یک اثر بینقص سینمایی نگارش شده است گرفته تا یک گیمپلی غیرخطی که تقریبا هرگز خستهکننده نمیشود، خبر از ماجرایی خارقالعاده با شالودهی انتقام دارد که احتمالا ارزش بارها تجربه را دارا خواهد بود. این بازی در عین حفظ استانداردها و اصولی که همیشه در ساخت این بازیها مورد توجه قرار میگرفته، چندین و چند حرف جدید هم برای گفتن دارد. سبک ساخت MGSV دقیقا به شکلی است که چه مخاطب جدید و چه کسی که سالها است با متالگیر زندگی میکند، میتواند ساعات بینقصی را درون دنیایش بگردد. بازهم میگویم از این لحظه نمیتوانیم نظر صد در صد قطعی بدهیم، اما این نمایشها خبر از یک حماسهی به یادماندنی دارد.
نظرات