گزارش باکس آفیس: چرا Blade Runner 2049 در گیشه مورد استقبال قرار نگرفت؟
خبر خوب را که احتمالا همه تاکنون میدانید: «بلید رانر ۲۰۴۹» (Blade Runner 2049)، دنبالهی فیلم کلاسیک ریدلی اسکات از لحاظ هنری مورد استقبال مثبت و گستردهی منتقدان قرار گرفته است، اما خبر بد این است که این فیلم بزرگ و جاهطلبانه کارش در گیشه را ناامیدکننده شروع کرده است. اگرچه تحلیلگران فروش افتتاحیهی ۴۵ تا ۵۰ میلیون دلاری «بلید رانر ۲۰۴۹» را پیشبینی کرده بودند، اما فیلم در سه روز اول اکرانش ۳۱ میلیون و ۵۲۵ هزار دلار فروخت که شامل ۵ میلیون دلار از سینماهای آیمکس میشود. در این حالی است که امید چندانی به عملکرد بهتر فیلم در هفتههای آینده نمیرود. بله، شاید فیلم به دلیل کمبود فیلمهای بزرگ از حالا تا زمان اکران «ثور: راگناروک» (Thor: Ragnarok) مورد توجه قرار بگیرد و شاید سینماروهای خارجی استقبال بااشتیاقتری از فیلم کنند، اما روی هم رفته باید قبول کنیم که «بلید رانر ۲۰۴۹» گیشهی شکستخوردهای را تجربه خواهد کرد. اما راستش را بخواهید این اتفاق چندان غیرمنتظره نبود. از همان وقتی که خبر ساخت دنبالهی «بلید رانر» اعلام شد، تحلیلگران پیشبینی میکردند که دنبالهی یک فیلم کالت ۳۵ ساله نمیتواند بهطرز معجزهآسایی به نتایج بلاکباسترگونهای در گیشه منجر شود و «بلید رانر ۲۰۴۹» هم دقیقا از همان دلایلی که نگرانشان بودیم ضربه خورده است.
دلایل متعددی در شکست این فیلم نقش داشتهاند. برای شروع باید گفت که «۲۰۴۹» در زمانی عرضه شده است که فیلمهای بزرگسالپسند متعددی روی پرده هستند و همین باعث شده تا «۲۰۴۹» گزینهی منحصربهفردی برای انتخاب نباشد. شاید در زمان دیگری «۲۰۴۹» به عنوان یک بلاکباسترِ علمی-تخیلی بیگ پروداکشن میتوانست به یک رویداد سینمایی غافلگیرکننده تبدیل شود. بالاخره برخی از کارشناسان باور دارند که یکی از دلایل فروش عالی «پرومتئوس» (Prometheus)، عرضهی یک فیلم علمی-تخیلی پرخرجِ کم و بیش اورجینال با درجهی سنی R در بین فیلمهای زیر ۱۳ سال بود. اما در حال حاضر «۲۰۴۹» تنها فیلم بزرگسالپسند روی پرده نیست، بلکه در کنار نامهایی مثل «آن» (It)، «مادر!» (mother)، «آدمکش آمریکایی» (American Assassin)، «کینگزمن: محفل طلایی» (Kingsman: The Golden Circle)، «ساخت آمریکا» (American Made)، «خارجی» (The Foreigner) و «آدمبرفی» (The Snowman) فقط یکی از فیلمهای بزرگسالانهای است که مردم میتوانند انتخاب کنند. دلیل دوم به خاطر این است که «آن» جلوتر از «۲۰۴۹» آمد و عطش مردم برای تماشای یک حماسهی بزرگسالپسندِ نوستالژیک را برطرف کرد و چیزی برای ساختهی دنیس ویلنوو باقی نگذاشت. کمپانی برادران وارنر مسئول پخش «بلید رانر ۲۰۴۹» در آمریکای شمالی است و آنها فقط هزینهی انتشار فیلم را برعهده دارند. اما استودیوهایی که موفقیت یا شکست این فیلم روی آنها تاثیر اصلی را میگذارد، آلکون اینترتینمنت و سونی هستند که بودجهی فیلم را بین خودشان تقسیم کردهاند و شرکت دوم وظیفهی پخش فیلم در کشورهای خارجی را هم برعهده دارد. پس برادران وارنر این اتفاق را بدون آسیبدیدگی پشت سر خواهد گذاشت. مخصوصا اگر طبق شنیدهها، خرج و مخارج بازاریابی و تبلیغات برعهدهی آلکون بوده باشد. به هر حال اگرچه «بلید رانر ۲۰۴۹» قصد داشت به رویداد سینمایی فصل تبدیل شود، اما مسئله این است که «آن»، محصول ۳۵ میلیون دلاری وارنر و نیو لاین سینما زودتر از راه رسید و چیزی برای «۲۰۴۹» باقی نگذاشت. آن سینماروهایی که ماهی یکی-دوتا فیلم میبینند، قبلا از فرصتشان برای تماشای اقتباس استیون کینگ استفاده کرده بودند. نمونهی مشابهی اخیرش وضعیت «والرین و شهر هزار سیاره» (Valerion and the City of the Thousand Planets) بود. اگرچه این فیلم سروصدای زیادی در این زمینه به راه انداخت که حتما باید در سینمای آیمکس تجربه شود، اما هیچکدام از آنها راه به جای نبردند. چرا؟ چون چند هفته قبلتر از «والرین»، «دانکرک» (Dunkirk) اکران شد و تمام بحثهای پیرامون «حتما باید تو سینمای آیمکس دیده بشه» را به خودش اختصاص داد. نتیجه این شد که وقتی نوبت به «والرین» رسید، اکثر مردم فرصتشان برای تماشای فیلم در آیمکس را خرج کرده بودند.
مسئلهی بعدی این بود که نقدهای فیلم خبر از فیلمی بدون اکشنهای مرسوم میدادند. به خاطر همین است که باید بگویم بعضیوقتها حتی نقدهای بسیار مثبت هم میتوانند به ضرر فیلم تمام شوند. همانطور که نقدهای عالی «چگونه اژدهایتان را تربیت کنید ۲» (How to Train Your Dragon 2) به اتفاقات ناراحتکننده و احساسی فیلم اشاره میکردند و همین باعث شد تا پدر و مادرهایی که نمیخواستند بچههایشان را در حال گریه کردن ببینند روی این فیلم خط بکشند، نقدهای «بلید رانر ۲۰۴۹» نیز اگرچه یکصدا فیلم را تحسین میکردند، اما تمرکز این نقدها روی زمان طولانی فیلم، توصیف اتمسفرش و عدم وجود اکشنهای مرسوم بلاکباستری بود. از یک طرف خود آلکون منتقدان را از صحبت کردن دربارهی برخی المانهای داستانی فیلم منع کرده بود و منتقدان چارهای جز عدم ورود به جزییات نداشتند (که شخصا این تصمیم را در این دوره و زمانه تحسین میکنم)، اما روی هم رفته نقدهای «بلید رانر ۲۰۴۹»، فیلمی را توصیف میکردند که زیباست، لحن شاعرانهای دارد و همین و بس. پس، برای عموم مردم، «کینگزمن: محفل طلایی» (Kingsman: The Golden Circle) گزینهی مطمئنتری به نظر میرسید. اگرچه انتشار تریلرهایی که فیلم را اسپویل نمیکنند برای ما یک آرزو شده و برخورد با فیلمی مثل «بلید رانر ۲۰۴۹» که همهچیز را مبهم نگه میداشت برای طرفداران قدیمی خوشحالکننده بود، اما تیم بازاریابی فیلم باید فکری به حال جذب نسل جدید هم میکرد و نمیتوان این کار را از طریق مخفی نگه داشتن همهچیز انجام داد. در حالی که میتوان فیلمهایی مثل «مریخی» (The Martian) و «جاذبه» (Gravity) را در یک جمله توضیح داد، اما تریلرهای «بلید رانر ۲۰۴۹» آنقدر مبهم بودند که توضیح دادن آن برای تازهواردها به این دنیا غیرممکن بود. شاید هم خود فیلم آنقدر پیچیده است که توصیف آن در یک تریلر دو دقیقه و اندی غیرقابلانجام بوده است.
دلیل بعدی عدم کودکپسند بودنِ «بلید رانر ۲۰۴۹» است. اگر استودیویی میخواهد با سروصدای نوستالژی وارد میدان شود، فیلم باید این توانایی را به بزرگسالانی که بچه و شغل دارند بدهد تا بتوانند بچههایشان را با خود به سینما ببرند. فرق بزرگی بین «ترون: میراث» که اکشنِ علمی-تخیلی با درجهی سنی PG از سوی والت دیزنی بود و «بلید رانر ۲۰۴۹» است. این فیلم به هیچوجه چیزی برای مورد توجه قرار گرفتن توسط مخاطبان جوانتر نداشت. حتی اگر طرفداران بزرگسال فیلم برای این دنباله هیجانزده هم بودند، سوال این است که آیا آنها آنقدر هیجانزده بودند که خانوادهشان را بپیچانند یا برای گرفتنِ پرستار بچه دست توی جیبشان کنند؟ بله، البته که همهی فیلمها نباید با هدف جذب بچهها ساخته شده باشند و البته که اگر «بلید رانر ۲۰۴۹» با درجهی سنی پایینتری ساخته میشد احتمالا منتقدان آن را به خاطر وفادار نبودن به فیلم اورجینال مورد عنایت نقدهای منفی قرار میدادند، اما خب، بالاخره فیلمهایی که به دستاوردهای بزرگی در گیشه دست پیدا میکنند باید تمام عناصر لازم را داشته باشند. به عنوان مثال دوباره باید به «آن» اشاره کنیم که نه تنها حکم نوستالژی بچههای قدیم را داشت، اما در عین داشتن درجهی سنی R، دارای ویژگیهای کودکپسندی بود که میتوانست به فیلم جالبتوجه بچهها هم تبدیل شود. یک تجربهی سینمایی بیننسلی تمامعیار که بزرگ و کوچک به یک اندازه ازش بهره میبرند.
نکتهی بعدی این است که «بلید رانر ۲۰۴۹» فاقد ستارهای بود که بتواند مردم را به سینماها بکشاند. گرچه هریسون فورد در فیلمهای «جنگ ستارگان» (Star Wars) و «ایندیانا جونز» (Indiana Jones) حکم ستارهای را دارد که نام این فیلمها با چهرهی او گره خورده است، اما او خارج از فرانچایزهای پرچمدارش، از زمان «آنچه در زیر است» (What Lies Beneath) از سال ۲۰۰۰ تاکنون، هیچ افتتاحیهی بزرگ دیگری نداشته است. قابلذکر است که حتی افتتاحیهی ۳۱ میلیون دلاری «بلید رانر ۲۰۴۹» بزرگترین افتتاحیهی غیرجنگ ستارگانی/ایندیانا جونزی او هم محسوب نمیشود. «ایر فورس وان» (Air Force One) اکرانش را در سال ۱۹۹۷ با ۳۷ میلیون دلار (۷۱ میلیون دلار با احتساب نرخ تورم) شروع کرد و «کابویها و بیگانگان» (Cowboys vs. Aliens) نیز در سال ۲۰۱۱، ۳۶ میلیون دلار به عنوان افتتاحیه فروخت. رایان گاسلینگ هم شاید در فضای اینترنت سوژهی قربان صدقهی سینمادوستان باشد، اما عکس او بر سردر سینماها از قدرت کافی بهره نمیبرد و در این زمینه در کنار اکثر ستارههای سینمای این روزها قرار میگیرد. بزرگترین موفقیت گاسلینگ منهای «لا لا لند» (La La Land)، درآمد ۸۶ میلیون دلاری «عشق دیوانهوار احمقانه» (Crazy Stupid Love) است که البته بماند که گاسلینگ تنها ستارهی این فیلم نبود. گاسلینگ شاید در فضای آنلاین مورد توجه قرار بگیرد، اما زور کافی برای کشاندن مردم از خیابانها و خانههایشان و نشاندن آنها روی صندلی سینماها را ندارد.
اما بالاخره به اصلیترین دلایل عدم استقبال کافی از «بلید رانر ۲۰۴۹» میرسیم: اولی این است که آیپی «بلید رانر» اهمیت چندانی برای عموم سینماروها ندارد. طرفداران خورهی یک آیپی در فضای اینترنت، نمایندهی درصد بسیار کوچکی از علاقهی عموم مردم هستند. اتفاقی که نمونهاش را قبلا در رابطه با فیلمهایی مثل «اسکات پیلگریم علیه دنیا» (Scott Pilgrim Vs. the World) یا «جان کارتر» (John Carter) دیده بودیم. نِردهای سینما شاید از سر و کول «بلید رانر» بالا بروند و شاید این فیلم برای عدهای از ما قداست داشته باشد، اما بخش بزرگی از سینماروهای کژوآل اینطور فکر نمیکنند. پس ساختن دنبالهی گرانقیمتی بر فیلمی که قسمت اولش در ذهن عموم مردم رخنه نکرده، حرکت چندان عاقلانهای نیست. بله، سرمایهگذاری روی نوستالژی وقتی جواب میدهد که مردم بتوانند در خانه بمانند و بازگشت سریالهای قدیمیای مثل «دختران گیلمور» (The Gilmore Girls) یا «پروندههای ایکس» (X-Files) را تماشا کنند، اما کشاندن آنها بیرون از خانه، آن هم بدون بچهها، ماموریت سختی است. دومی به بودجهی بسیار زیاد فیلم مربوط میشود. حتی اگر ما عملکرد «بلید رانر ۲۰۴۹» را کاملا فراموش کنیم، باید به این نکته اشاره کنیم که تصور اینکه آلکون و سونی ۱۵۵ میلیون دلار خرج ساخت دنبالهای برای فیلم کالتی کردهاند که خودش ۳۰ میلیون دلار در سال ۱۹۸۲ فروخته بود دیوانهکننده است. اگر فیلم با ۸۰ میلیون دلار بودجه ساخته میشد، افتتاحیهی ۳۱ میلیون دلاری آن برای فیلم بزرگسالانهی غیرعامهپسندی با حدودا ۳ ساعت زمان، چندان بد نمیبود. اما این پروژه با ۱۵۵ میلیون دلار بودجه از همان ابتدا محکوم به شکست بود. نه مثل «برج تاریک» (The Dark Tower) که آنقدر کمخرج بود که نتوانست به چیزی که طرفداران انتظار داشتند تبدیل شود و شکست خورد و نه اینقدر گرانقیمت که خودش را در هچل بیاندازد.
خب، اگر «بلید رانر ۲۰۴۹» عملکردی شبیه به «دانکرک» یا «ماموریت غیرممکن: قوم سرکش» (Mission Impossible: Rogue Nation) داشته باشد، به درآمد خانگی نهایی ۱۱۰ تا ۱۲۰ میلیون دلار دست پیدا میکند. اگر فیلم شبیه به «پرومتئوس»، «جان کارتر» یا «کشتی جنگی» (Battleship) بفروشد، میتواند به فروش خانگی ترسناک ۸۰ تا ۸۵ میلیون دلار برسد. خدا آن روز را نیاورد که فیلم عملکردی شبیه به «بیگانه: کاوننت» (Alien: Covenant) داشته باشد. در این صورت فیلم کارش در گیشهی خانگی را با ۶۸ میلیون دلار به پایان میرساند. حالا سوال این است که آیا باکس آفیس خارجی به نجات فیلم خواهد شتافت؟ احتمالا نه. «بلید رانر ۲۰۴۹» بعد از اکران در ۶۱ درصد از بازارهای بینالمللی، ۵۰ میلیون دلار فروخته است. این یعنی میتوان افتتاحیهی حدودا ۸۴ میلیون دلاری خارجی فیلم در ۱۰۰ درصد بازارهای بینالمللی را پیشبینی کرد. نجات فیلم توسط سینماهای خارجی به عملکرد آن در هفتههای آینده بستگی دارد. با نگاهی به فیلمهای پرخرجی که در آمریکای شمالی شکست خوردهاند و توسط بازارهای خارجی نجات پیدا کردهاند، تنها با دو فیلم برخورد میکنیم که بعد از شکست در عبور از مرز ۱۰۰ میلیون در آمریکای شمالی، به ۴۰۰ میلیون فروش جهانی دست پیدا کردهاند و هر دوتای آنها هم ۱۰۰ میلیون دلار در چین فروختهاند. اولی «ترمیناتور جنسیس» (Terminator Genisys) است که ۹۰ میلیون دلار در تابستان ۲۰۱۵ در گیشهی خانگی فروخت، اما به لطف فروش ۱۱۳ میلیونیاش در چین، به ۴۴۰ میلیون فروش جهانی از ۱۵۵ میلیون دلار بودجه دست پیدا کرد. دومی هم «وارکرفت» (Warcraft) است که در آمریکای شمالی شکست خورد و دوباره به لطف چین، پول خوبی به جیب زد. روی هم رفته تحلیلگران به آیندهی «بلید رانر ۲۰۴۹» در خارج از کشور چندان خوشبین نیستند. اگر فیلم به ۹۰ میلیون دلار فروش خانگی دست پیدا کند و بهطور استاندارد درآمدش را ۳۳ به ۶۶ درصد بین گیشهی خانگی و خارجی تقسیم کنیم، به ۲۷۲ میلیون دلار فروش جهانی دست پیدا میکند که اصلا خوب نیست. پیشبینی خوشبینانهتر تقسیم ۲۵ به ۷۵ درصدی فروش فیلم است که به فروش جهانی ۳۶۰ میلیون دلاری فیلم ختم میشود که حداقل نتیجهی آبرومندانهای است. مشکل اصلی همان بودجهی عظیم ۱۵۵ میلیون دلاری فیلم است که باعث شده فیلم مجبور شود حتما برای سودآوری، به ۴۰۰ میلیون فروش جهانی دست پیدا کند.
اما از «بلید رانر ۲۰۴۹» که بگذریم به دومین تازهاکران این هفته یعنی «پونی کوچولوی من» (My Little Pony) میرسیم. محصول لاینزگیت که براساس سریال تلویزیونی پرطرفداری به اسم «پونی کوچولوی من: دوستی جادو میکند» (My Little Pony: Friendship is Magic) است، ۸ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار به عنوان افتتاحیه فروخت. رقمی که اگرچه برای یک فیلم لایو اکشن عالی است، اما برای یک انیمیشن نه. این نشان میدهد احتمالا طرفداران سرسخت فیلم در همان دو روز اول به تماشای فیلم رفتهاند و نباید شانسی برای دوام آوردن فیلم در هفتهی آینده در جدول قائل شویم. «پونی کوچولوی من» حتی در بین ضعیفترین افتتاحیههای انیمیشنهای لاینزگیت، پایینتر از «آلفا و اُمگا» (Alpha and Omega) با ۱۰ میلیون دلار افتتاحیه و ۵۱ میلیون دلار فروش جهانی قرار میگیرد. سومین تازهاکران هفته که در کنار «بلید رانر ۲۰۴۹»، دومین فیلم بزرگسالانهی جدید این هفته محسوب میشد، «کوهستانی بین ما» (The Mountain Between Us) بود. این درام عاشقانه که ادریس البا و کیت وینسلت را به عنوان بازیگران اصلیاش دارد، نقدهای خوبی دریافت نکرد و از سروصدای رسانهای خاصی هم بهره نمیبرد. محصول فاکس قرن بیستم، ۱۰ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار به افتتاحیه فروخت که رقم خیلی خوبی برای فیلمی با ۳۵ میلیون دلار بودجه محسوب نمیشود. فاکس برای موفقیت این فیلم باید دست به دامن کشورهای خارجی شود. بیایید امیدوار باشیم ماه آینده دیگر فیلم بزرگسالپسندانهی فاکس یعنی «قتل در قطار سریعالسیر شرق» (Murder on the Orient Express) با نتیجهی بهتری روبهرو شود. آخرین اکران جدید هفته اما «پروژهی فلوریدا» (The Florida Project)، محصول کمپانی A24 بود که نقدهای بسیار بسیار شگفتانگیزی دریافت کرده است. جدیدترین ساختهی شان بیکر که بروکلین پرینس و ویلیام دفو را در گروه بازیگرانش دارد، ۱۵۳ هزار و ۳۴۲ دلار از اکران در چهار سینما به دست آورد که شروع امیدوارکنندهای محسوب میشود. معلوم نیست A24 تا چه اندازه میخواهد سینماهای این فیلم را افزایش بدهد، اما مشخص است آنها انتظار حضور این فیلم در اسکار را دارند، پس یعنی باید انتظار اکران گستردهای را برای این فیلم داشته باشیم.
در زمینهی فیلمهای قدیمی جدول بگذارید با «آن» (It) شروع کنیم. این فیلم ۳۵ میلیون دلاری، ۹ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار دیگر فروخت و به ۳۰۴ میلیون و ۹۰۰ هزار دلار فروش خانگی و ۶۰۳ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار فروش جهانی دست پیدا کرد. رقمی که اقتباس استفن کینگ را پشت سر درآمد ۶۱۱ میلیون دلاری «مصائب مسیح» (The Passion of Christ)، درآمد ۶۲۰ میلیون دلاری «لوگان» (Logan)، درآمد ۷۴۲ میلیون دلاری «ماتریکس: بارگذاری مجدد» (The Matrix: Reloaded)، درآمد ۷۸۳ میلیون دلاری «ددپول» (ِDeadpool) و ۸۷۰ میلیون دلاری «جنگجوی گرگ ۲» (The Wolf Warrior 2) در جایگاه ششم پرفروشترین فیلمهای درجه R تاریخ گیشهی جهانی قرار میدهد. «آن» اما در گیشهی خانگی پشت سر درآمد ۳۶۳ میلیون دلاری «ددپول» و ۳۷۱ میلیون دلاری «مصائب مسیح»، در ردهی سوم پرفروشترین فیلم درجه R جای میگیرد. ساختهی اندی موشیتی پرفروشترین فیلم ترسناک آمریکای شمالی محسوب میشود. از سوی دیگر «گینگزمن: محفل طلایی» نشان داد که دارد خوب دوام میآورد. محصول فاکس قرن بیستم ۸ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار در سومین هفتهی اکرانش فروخت و به درآمد ۱۷ روزهی ۷۹ میلیون و ۹۰۰ هزار دلار دست پیدا کرد. قسمت قبلی مجموعه تا روز هفدهم اکرانش ۸۵ میلیون دلار فروخته بود. بنابراین انتظار میرود که «محفل طلایی» اکران خانگیاش را نزدیک به فروش خانگی ۱۲۸ میلیون دلاری فیلم قبلی به پایان برساند. این دنباله که با ۱۰۴ میلیون دلار بودجه تهیه شده، تا حالا ۲۵۳ میلیون دلار از سرتاسر دنیا کسب کرده است.
«ساخت آمریکا» (American Made)، جدیدترین فیلم تام کروز ۸ میلیون دلار در دومین هفتهی اکرانش کسب کرد و به فروش ۱۰ روزهی ۳۰ میلیون و ۴۴۰ هزار دلار در خانه دست پیدا کرد. این اگرچه رقم خیلی خوبی نیست، اما محصول ۵۰ میلیون دلاری یونیورسال تا حالا ۹۸ میلیون دلار در دنیا فروخته است. پس، فعلا نباید پروندهی این فیلم را بست. انیمیشن «لگو نینجاگو» (The Lego Ninjago) حدود ۶ میلیون و ۷۵۰ هزار دلار در سومین هفتهی اکرانش به جیب زد، با ۴۲ درصد افت فروش مواجه شد و به درآمد ۱۷ روزهی ۴۳ میلیون و ۸۲۳ هزار دلار دست پیدا کرد. این اگرچه افت فروش خوبی است، اما ارقام به دست آمده برای فیلمی که ناسلامتی حکم مجموعهای پرچمدار را دارد قابلتعریف نیست. کمپانی فوکس فیچرز، تعداد سینماهای «ویکتوریا و عبدل» (Victoria & Abdul) را به ۶۵۵تا افزایش داد و ۴ میلیون و ۱۴۲ هزار دلار کسب کرد و با ۲۷۰ درصد رشد فروش مواجه شد. رقمی که به درآمد ۱۷ روزهی ۵ میلیون و ۹۳۷ هزار دلاری این فیلم منتهی شد. «مرگبازان» (Flatliners) همانطور که از نامش مشخص است مُرد و زنده نشد. این فیلم با ۴۲ درصد افت فروش روبهرو شد، ۳ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار در دومین هفتهی اکرانش فروخت و به درآمد ۱۰ روزهی ۱۲ میلیون و ۳۲۹ هزار دلار دست پیدا کرد. این اگرچه افت فروش بدی نیست، اما رقمهای به دست آمده افتضاح هستند. کمپانی فاکس سرچلایت تعداد سینماهای «نبرد جنسیتها» را به یک هزار و ۸۲۲ سینما افزایش داد، ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار به دست آورد و به درآمد ۱۷ روزهی ۷ میلیون و ۶۷۷ هزار دلار دست پیدا کرد. در پایان بگذارید از «بادیگارد آدمکش» (The Hitman's Bodyguard) برایتان بگویم که به ۱۷۶ میلیون دلار فروش جهانی از ۳۰ میلیون بودجه رسید. «من نفرتانگیز ۳» (Despicable Me 3)، «زوتوپیا» را پشت سر گذاشت تا پشت سر «در جستجوی دوری» (Finding Dory)، «داستان اسباببازی ۳» (Toy Story 3)، «مینیونها» (Minions) و «یخزده» (Frozen)، پنجمین انیمیشن پرفروش دنیا لقب بگیرد. و راستی، «مادر!» (mother) به ۳۶ میلیون دلار فروش جهانی از ۳۰ میلیون بودجه دست پیدا کرد. رقمی که اگرچه عالی نیست، اما شاید فیلم بتواند در آیندهی نزدیک خرجش را برگرداند.
جدول ۱۰ فیلم برتر هفته
۱ | Blade Runner 2049 | ۳۱/۵ میلیون دلار |
۲ | The Mountain Between Us | ۱۰/۱ میلیون دلار |
۳ | It | ۹/۶ میلیون دلار |
۴ | My Little Pony | ۸/۸ میلیون دلار |
۵ | Kingsman: The Golden Circle | ۸/۱ میلیون دلار |
۶ | American Made | ۸ میلیون دلار |
۷ | The Lego Ninjago Movie | ۶/۷ میلیون دلار |
۸ | Victoria & Abdul | ۴/۱ میلیون دلار |
۹ | Flatliners | ۳/۸ میلیون دلار |
۱۰ | نبرد جنسیتها | ۲/۴ میلیون دلار |
نگاهی به برخی فیلمهای تازهاکرانشدهی این هفته:
بلید رانر ۲۰۴۹
Blade Runner 2049
هالیوود خارج از مجموعههایی مثل «ترمیناتور» و «جیمز باند» خیلی کم پیش میآید به فکر ریبوت یا ساخت دنبالهای برای فیلمهای کلاسیک سینما بیافتد، اما خوشبختانه این اتفاق دربارهی «بلید رانر» افتاد و خوشبختانه آنها کسی مثل دنیس ویلنوو را برای انجام این کار انتخاب کردند که قبلا بارها نشان داده یکی از بهترین کارگردانان نوظهور سینمای دنیاست. با این حال طرفداران سرسخت دنیای «بلید رانر» نگران بودند نکند با دنبالهای در حد و اندازهی دستاوردهای فیلم اول در سال ۱۹۸۲ روبهرو نشویم. اینکه ماهیت بلاکباستری این فیلم باعث شود تا با فیلم پراکشنی طرف باشیم که فیتیلهی مفاهیم پیچیدهی این دنیا را برای درک راحتتر آن برای عموم مردم پایین میکشد. همان اتفاقی که در رابطه با بازسازی «شبح درون پوسته» (Ghost in the Shell) افتاد. اما حالا که نقدهای فیلم منتشر شدهاند میتوانیم یک نفس راحت بکشیم. اکثر منتقدان «بلید رانر ۲۰۴۹» را فیلمی توصیف کردهاند که جلوهی متفاوتی از سینمای استودیویی را بهمان نشان میدهد. «بلید رانر ۲۰۴۹» فیلم هنری طولانی و عمیقی است که در قالب یک بلاکباستر پرخرجِ حلول کرده است. فیلمی که نوع دیگری از اکشن را تحویل مخاطب میدهد و مشتهایش را به جای چشم، روانهی ذهن تماشاگر میکند. داستان این دنباله به افسر «کی» (رایان گاسلینگ) میپردازد؛ بلید رانرِ جدید ادارهی پلیس لس آنجس. کسی که از راز مخفیشدهای پرده بر میدارد که افشای آن میتواند به هرج و مرج کشیده شدن همان چیزی که از جامعهی دستوپیایی لس آنجلس باقی مانده است منجر شود. او در جریان تحقیقاتش با ریک دکارد (هریسون فورد)، بلید رانر سابق فیلم اول که ۳۰ سال خبری از او نبوده است برخورد میکند. نتیجه گشت و گذاری با ماشینهای پرنده در کنار برجهای سر به فلک کشیدهی شهری غمگین است.
ریچارد روپر از شیکاگو سانتایمز که فیلم را خیلی دوست دارد مینویسد: «یک دقیقه صبر کنید. لطفا. وقتی "بلید رانر ۲۰۴۹" با آخرین نمای بینقصش به سیاهی کات خورد، قبل از اینکه موبایلتان را روشن کنید و به سمت در خروجی حرکت کنید و به دنیای واقعی لابی مولتیپلکس و هرچیزی که فراتر از آن انتظارتان را میکشد بروید یک دقیقه صبر کنید. یک لحظه به خودتان فرصت بدهید تا حماسهی توهمگونهی پرجنب و جوش و پرزرق و برق و قالبا بیرحم و تکاندهنده و هر از گاهی غیرقابلفهم "بلید رانر ۲۰۴۹" را جذب کرده و درک کرده و تحسین کنید. فیلمی که در کنار فیلمهایی مثل "پدرخوانده قسمت دوم"، "ترمیناتور ۲" و "بیگانهها" به عنوان دنبالهای در حد و اندازهی قسمت کلاسیک اصلی قرار میگیرد». نویسندهی سایت «سینت لوییس پُست دیسپچ» در یادداشتش میاورد: «دنیس ویلنوو به عنوان کارگردان، فیلم اتمسفریک و از لحاظ بصری خیرهکنندهای در باب وحشت اگزیستانسیالیسمی ارائه کرده است. البته این بدین معنا نیست که او بیخیال آن نوع اکشنهای پرهرج و مرجی که این روزها باب است شده است. فقط مسئله این است که باید برایشان صبر کنید. خیلی صبر کنید. اما وقتی آنها از راه میرسند، فوقالعاده هستند». منتقد سایت «فیلم استیج» که فیلم را دوست دارد مینویسد: «"بلید رانر ۲۰۴۹" ایدههایش را طوری با روایتش مخلوط میکند که اغلب بلاکباسترهای این روزها در این کار شکست میخورند. مهمتر اینکه فیلم از ایدههایش برای رسیدن به پایانی تکاندهنده استفاده میکند و کاراکترهایش را طوری به سرانجام تراژیک یا تلخ و شیرینی میرساند که استادان کهنهکار علمی-تخیلی به آن افتخار خواهند کرد». امتیاز متاکریتیک این فیلم ۸۱ است.
کوهستانی بین ما
The Mountain Between Us
کیت وینسلت و ادریس البا در «کوهستانی بین ما» نقش اصلی را برعهده دارند. این درام بقامحور که براساس رمانی به همین نام از چارلز مارتین ساخته شده است در ابتدا قرار بود با حضور مارگو رابی و مایکل فاسبندر که بعدا به رزاموند پایک و چارلی هانام تغییر کرد ساخته شود. تا اینکه بالاخره البا و وینسلت به عنوان بازیگران نهایی فیلم انتخاب شدند. فیلمنامهی اقتباسی فیلم توسط میلز گودلو، نویسندهی «همهچیز، همهچیز» (Everything, Everything) و کریس ویتس، نویسندهی «روگ وان: داستانی از جنگ ستارگان» (Rouge One) به نگارش درآمده است و ژورنالیستی به اسم الکس مارتین (وینسلت) و جراحی به اسم بن بیس (البا) را دنبال میکند که در موقعیت بحرانیای از زندگیشان به سر میبرند؛ این دو هواپیمای کوچکی را برای سفر با هم کرایه میکنند؛ ولی از بد ماجرا هواپیمایشان در کوهستان برفی دورافتادهای سقوط میکند و در نتیجه این دو باید در دل حیات وحش برای زنده ماندن تلاش کنند. «کوهستانی بین ما» از آن فیلمهایی است به داستان این دو شخصیت خلاصه شده است و درست شبیه منبع اقتباس، با داستان عاشقانهی نامرسومی طرفیم که تمرکز اصلیاش روی رابطهی احساسی نزدیک این دو نفر به یکدیگر و لحظات آرام و بیکلامی که الکس و بن در کنار هم میگذرانند و با سختیهایی که برای زنده ماندن در دل طبیعت روبهرو میشود است.
منتقد اینترتینمنت ویکلی که از فیلم راضی نیست مینویسد: «اگر میخواهید دو آدم جذاب را در حال تقلا کردن برای دو ساعت در برف ببینید، انتخابهای بدتری نسبت به ادریس البا و کیت وینسلت دارید. اما حق این بازیگران چیزی بهتر از فاجعهی حوصلهسربری مثل فیلم "کوهستانی بین ما" است؛ فیلمی که نمیتواند تصمیم بگیرد میخواهد یک فیلم بقامحور تعلیقزا باشد یا یک عاشقانهی خوشحال. فیلم هرگز به هیچکدام از این دو ژانر پایبند نمیماند و نتیجه ماجرایی فراموششدنی است که دلسرد رهایتان میکند». جیمز براردینلی از ریلویوز که دو ستاره به فیلم داده مینویسد: «وینسلت و البا بازیگران پرکششی هستند و هیچوقت در ایفای نقششان کمکاری نمیکنند. در نتیجه "کوهستانی بین ما" به خاطر بازیگرانش که تقلایشان را باورپذیر جلوه میدهند هم که شده کار میکند. متاسفانه خط داستانی به حدی قابلپیشبینی و تابلو است که درگیر شدن با فیلم را سخت کرده است. مثلا صحنهای در اواسط فیلم هست که بن جای پایش را از دست میدهد و به سمت سقوط از درهای چند صد متری لیز میخورد. اما ما هرگز نگران نمیشویم. بالاخره اگر او این لحظه بمیرد که دیگر فیلمی باقی نماند. و از سوی دیگر عنصر عشق هم مثل آب خوردن بین این دو نفر شکل میگیرد». امتیاز متاکریتیک این فیلم ۴۸ است.
نظرات