چهاردهمین قسمت از ماجراهای تنتن و میلو، معبد خورشید (در انگلیسی Prisoners of the Sun و در فرانسوی Le Temple du Soleil) نام دارد که ادامه دهنده داستان کتاب قبلی یعنی هفت گوی بلورین است. این داستان از تاریخ سپتامبر ۱۹۴۶ تا تاریخ آوریل ۱۹۴۸، در مجله تنتن به چاپ رسید و به همراه داستان قبلی (هفت گوی بلورین، که هر دو با هم یک خط داستانی را تشکیل میدادند و در حقیقت دنباله یکدیگر بودند) اولین داستان از مجموعه ماجراهای تنتن و میلو بود که در این مجله به چاپ رسید. در این داستان، تنتن، میلو و کاپیتان هادوک به کشور پرو سفر میکنند تا به دنبال پروفسور تورنسل بگردند. آنها در این سفر خود، در نهایت یک تمدن پنهانی اینکاها را پیدا میکنند. مانند دیگر داستانهای تنتن، این داستان نیز موفقیت و محبوبیت بسیار زیادی پیدا کرد و دقیقا پس از اتمامش در مجله تنتن، توسط انتشارات کسترمن به عنوان یک کتاب مجزا به چاپ رسید.
در این داستان، تنتن به همراه میلو و کاپیتان هادوک، به دنبال پروفسور تورنسلی که دزدیده شده، راه میافتند. در طی ماجراهای خود، آنها پس از پشت سر گذاشتن چندین خطر، بالاخره از جایی که تورنسل زندانی شده، مطلع میشوند. معبد خورشید، جایی است که پروفسور، در آن زندانی شده است و پس از پشت سر گذاشتن سختیهای فراوان، آنها بالاخره به این معبد میرسند و یک تمدن پنهان اینکاها را کشف میکنند. در این هنگام، رهبر اینکاها، آنها را به مرگ محکوم میکند و تنها به آنها اجازه میدهد که زمان مرگ خود را مشخص کنند. تنتن با زیرکی، ساعت خورشید گرفتگی را که از پیش میدانست، برای ساعت مرگ خود و دوستانش انتخاب میکند و سعی میکند که به آنها بقبولاند که خود او، باعث خورشید گرفتگی شده است. با این کار، اینکاها فکر میکنند که تنتن، کنترل کننده خورشید است و به همین دلیل آنها از مرگ حتمی نجات پیدا میکنند. در ادامه داستان، راز هفت گوی بلورین نیز برملا میشود و مشخص میشود که مایعی که درون گویهای بلورین بود، مسبب به خواب رفتن هفت دانشمندی بوده که در داستان هفت گوی بلورین با آنها آشنا شدیم. تنتن، رهبر اینکاها را متقاعد میکند که این نفرین را از روی دانشمندان بر دارد و به این ترتیب، داستان به اتمام میرسد.
هرژه برای نوشتن داستان معبد خورشید، از رمان «عروس خورشید» نوشته گستون لرو که در سال ۱۹۱۲ چاپ شده بود، الهام گرفت. در آن کتاب، ایده خورشید گرفتگی نیز مطرح شده بوده بود. علاوه بر این، در کتابهای «او: تاریخچه یک ماجراجویی» به قلم اچ رایدر هاگارد (۱۸۸۷) و «تارزان و جواهرات اوپار» نوشته ادگار رایس بوروز (۱۹۱۶)، ایده پیدا شدن یک شهر گمشده توسط ماجراجویان اروپایی مطرح شده بود و هرژه از این دو کتاب نیز الهام گرفته بود. یکی دیگر از تئوریهایی که در رابطه با منبع الهام ایده خورشید گرفتگی هرژه در این کتاب مطرح میشود، به داستان کریستوف کلمب بر میگردد. در روایتها آمده است که در سال ۱۵۰۳، کریستف کلمب موفق شد از طریق همین حقه خورشید گرفتگی، گروهی از مردم جاماییکا را گول بزند و از مرگ، بگریزد. یکی از جالبترین نکات کتاب در رابطه با خورشید گرفتگی، به اشتباه تصویر کشیده شدن آن بود. در کتاب، خورشید گرفتگی از راست به چپ شکل میگیرد اما به دلیل قرار داشتن پرو در نیمکره جنوبی، در واقعیت، خورشید گرفتگی در این کشور از سمت چپ به راست رخ میدهد. این اشتباه را کودکی در یک نامه به هرژه متذکر شده بود!
منبع اصلی هرژه برای اطلاعات داستان، کتاب «پرو و بولیوی» بود که به قلم چارلز وینر در سال ۱۸۸۰ به چاپ رسیده بود و هرژه اکثر تصویرسازیهای خود را بر اساس تصاویر این کتاب انجام داد و به همین دلیل جزئیات کوچکی مانند لباسها و دیگر موارد مربوط به آندیاییها، به طور دقیق به تصویر در آمده بود. تصویری که تنتن و هادوک در آن وارد اتاق بزرگ اینکاها میشوند نیز در کتاب وینر قرار داشت. همچنین هرژه برای طراحی صحنههای مختلف در کتاب، عادت الهام گرفتن از مکانهای واقعی خود را نیز ترک نکرد و دژ ساکسایهیومان، بخش تیاواناکو و معبد ماچو پیچو از مکانهای واقعیای بودند که هرژه از آنها برای تصویرسازیهای مختلف کتاب، الهام گرفت. در نهایت، هرژه برای طراحی خط آهن پرو، از کتاب دایرهالمعارف راهآهنها که در سال ۱۹۲۷ چاپ شده بود، کمک گرفت و به این ترتیب موفق شد با دقت بسیار زیادی، خط آهن این کشور را در کتاب ترسیم کند.
ادگار پی جاکوبز، در این کتاب هم به عنوان دستیار هرژه فعالیت کرد. وی بارها توسط هرژه به موزه سینکوانتر فرستاده شده تا اطلاعات بیشتری در رابطه با تمدن اینکاها به دست بیاورد. هرژه بعدها اعلام کرد که حقه تنتن برای فرار از دست اینکاها، اشتباه بوده است زیرا اینکاها به عنوان کسانی که خورشید را میپرستند، اطلاعات بسیار خوبی از وضعیت خورشید و به طور کل ستارهشناسی داشتند و به همین دلیل از زمان دقیق خورشید گرفتگی، اطلاع کامل داشتند. در طراحی عکس روی جلد این کتاب، هرژه از سر یک مومیایی از فرهنگ چانکایها الهام گرفته بود.
یکی از نکات بسیار جالب کتاب که به بالابردن جنبه طنز آن نیز کمک کرده بود، پروفسور تورنسل بود. در تمام کتاب، به نظر میرسید تورنسل اصلا از اتفاقات پیرامونش خبر ندارد و به اصطلاح در جریان نیست. این نکته زمانی به اوج خود میرسد که اینکاها، قصد اعدام قهرمانان داستان را دارند. در این زمان، پروفسور تورنسل، فکر میکند که در حال تماشای یک فیلم درام تاریخی است!
هرژه برای اینکه بتواند داستان معبد خورشید را در ۶۲ صفحه استاندارد کتابهای تنتن جا بدهد، مجبور شد بسیاری از فریمهایی را که در نسخه مجله تنتن داستان چاپ شده بود، حذف کند که در زیر میتوانید دو نمونه از این صحنههای حذفی را مشاهده کنید:
مایکل فار، یکی از منتقدان آثار هرژه، دو داستان هفت گوی بلورین و معبد خورشید را، یک کتاب کلاسیک تنتن برشمرده است و در رابطه با این دو داستان گفته است که به طرز فوقالعادهای، داستانگویی متعادلی دارند. وی همچنین دقت در طراحی لباسهای اینکاها را ستوده است و طراحی صحنهها و منظرههای کتاب را با فیلم مقایسه کرده است. هری تامپسون، یکی دیگر از منتقدان، در رابطه با این کتاب گفته است که دقیقا مانند کتاب گنجهای راکام، این یک داستان حماسی پر هیجان است که شما تا انتها نمیدانید که چه اتفاقی قرار است رخ دهد.
به دلیل دو قسمتی بودن این داستان، تمامی اقتباسهایی که در طول تاریخ از روی این داستان چه در مدیوم تلویزیون، چه در سینما و چه در صنعت بازیهای ویدیویی انجام شده، با اقتباسهای هفت گوی بلورین مشترک است. تنها وجه تمایز، در فیلم ماجراهای تنتن استیون اسپیبلرگ دیده میشود که در آن فیلم، از داستان هفت گوی بلورین الهام گرفته شده بود اما از داستان معبد خورشید، هیچ الهامی وجود نداشت.
نظرات