اولین نگاه به بازی Mad Max
Mad Max یک مرد شکسته و سرخورده است. طی سهگانه فیلمهای Mad Max ساخته جرج میلر، تراژدی و مصیبتهای مختلف مکس را به شخصی سرسخت تبدیل کرد. واژگونیها و هرج و مرجهای دور و بر او، مکس را برای خیلیها به عنوان یکی از سرسختترین افرادی که برای بقا تلاش میکنند، تبدیل کرده است. آد آلگرن (Odd Ahlgren) طراح و سناریونویس این بازی میگوید:
ذهن و قلب مکس به مانند یک زمین خشک و بایر میماند و خارج از آن، او در یک زمین خشک، خونین و پر هرج و مرج، زندگی و روزهای باقی مانده از عمر خود را در این مکان که Wasteland نام دارد سپری میکند. درون او، دقیقا همانند یک انعکاس آینه از جهنمی است که در آن قرار دارد. او به ناچار در این مکان بینظم، پرخشونت و بیامید قرار گرفته و درون او نیز چنین رود خونینی جریان دارد. این موضوع یک کشمکش و ستیز ثابت در باطن و محل زندگی او ایجاد کرده است.
با وجود بازی جهانباز استودیو آوالانچ از دنیای Mad Max و فیلم جدید جرج میلر یعنی Mad Max: Fury Road، این مجموعه دست خوش احیایی دوباره شده است. طبق چیزی که در گردش دو روز خود در استودیو آوالانچ دیدیم و چندین ساعت مشغول بازی بودیم، متوجه شدیم که این بازی و احیای آن کاره ساده و یک تقلب نبوده است. Mad Max دارای شخصیتها، داستانها و دنیای خشک و خونین خود است. همین کافی بود تا احترام این استودیو نسبت به طرفداران این بازی را کاملا درک کنیم.
زندگی مکس تبدیل به چیزی ناخوشایند شده و از زندگی در این مکان طاقتفرسا بسیار خسته شده است. او مشغول قدم زدن زیر نور سوزان خورشید و روی شنهای عذاب آور Great White است. کسی عشق او را دزدیده؛ ماشینی به نام V8-Powered به رنگ سیاه و بسیار دلربا. در میان راه او سگی را میبیند که همانند آن را در دومین فیلم از سه گانه این سری دیده بودیم. کارگردان بازی فرنک روک (Frank Rooke) میگوید:
به نظر مکس دلیلهای خوبی برای اعتماد کردن به این سگ مییابد، او یک حس بویایی قوی دارد و شاید برای پیدا کردن آب و غذا موجود مناسبی باشد.
سگ حیران بود و مکس صدای نالههای او را میشنید. با دنبال کردن صدای سوزناک او، مکس این سگ را درون تلهای دید که برای شکار خرس جاسازی شده بود و پاهای خونینش در آن گیر کرده است. مکس به آرامی به سمت او رفت و در این هنگام فرد گوژپشتی که این تله را جاسازی کرده بود غذای خود را در خطر میدید و میخواست این سگ فقط غذای او باشد. با توجه به کمبود غذا در دنیای Mad Max واقعا خوردن گوشت سگ برایم قابل درک نبود، آیا واقعا خوشمزه است؟ به هر حال این ماجرا باعث هم صحبت شدن مکس با این فرد عجیب و غریب شد. مکس متوجه شد کسی که قصد خوردن آن سگ را داشت، چامباکت (Chumbucket) نام دارد و از استعداد عجیبی در مکانیک و موتور خودروها بهره میبرد. چام که علاقه خود نسبت به ماشینها را به حد بالایی رسانده است، مکس را به مانند سرگردانهای گمشده در این بیابان بی سروته نمیدید و برعکس، او برایش همچون فرشتهای از سوی خدا تلقی میشد تا بتواند چیزهایی که در ذهن میپروراند را عملی کند؛ آن هم چیزی نیست جز مگنوم آپوس (Magnum Opus)، یک ماشین بزرگ و قدرتمند. مکس نیز این فرصت را همان چیزی دید که او میخواست، یک ماشین سریع برای خارج شدن از جهنمی که درون آن قرار داشت تا به آرامش قلبی خود برسد. طی این ماجرا، رابطه آنها به سرعت جوش خورد. آلگرن میگوید:
مکس دوست ندارد چامباکت دور و بر او بچرخد، او فقط در حال سو استفاده از چام است و مکس هیچگاه دوست او نخواهد شد. در خط داستانی شخصیتهای فراوانی رو به روی او ظاهر خواهند شد که گاه کمتر و گاه بیشتر با آنها ارتباط برقرار خواهد کرد که البته هیچ کدام از آنها خوب پیش نخواهد رفت. این موضوع فقط یک داستان پایان ناپذیر از دوری کردن او از هرگونه روابط انسانی است. شاید او حتی شهامت ایجاد یک رابطه عاطفی را هم نداشته باشد، زیرا با داشتن رابطه یکی میمیرد و او باید کسی را برای این اتفاق بکشد و این سیکل خونین همچنان ادامه خواهد داشت.
مکس مطلقا تمام کسانی که به او پیشنهاد دوستی و رابطه میدهند نادیده میگیرد و تبحر خاصی در خراب کردن و نابود کردن یک ارتباط دوستانه دارد.
پیش به سوی جاده
یکی از چیزهای دیوانه کننده در بازی و کلا در مجموعه Mad Max، درگیری و کشمکش مکس با گروههای روانی و بیاعصاب است. آنها نیاز به دلیل خاصی برای شروع یک درگیری ندارند، پس با کوچکترین حرکت مکس، خون به مغز آنها نمیرسد و به دنبال او راه میافتند. اینجا است که دمویی که آوالانچ برای ما آماده کرده بود شروع میشود. روک کارگردان بازی میگوید که این دمو پس از گذشت ۳۰ درصد از بخش داستانی اتفاق میافتد. البته در حال حاضر خود روک مشغول بازی است و ما تنها نظارهگر بودیم.
گروهی از دیوانهها مشغول منفجر کردن گاراژ زنگ زده و خراب چام هستند و او از مکس میخواهد که جلوی آنها را بگیرد. مکس سوار اتومبیل میشود و چام به سرعت بر روی سقف آن اتومبیل میپرد. انیمیشنهای این بخش بسیار جالب طراحی شدهاند. مثلا به هنگام شتاب گیری چام محکم خود را به سقف میچسباند یا در مسیرهای ناهنجار او به لرزه در میآید و همچنین به هنگامی که اتومبیل روی هوا قرار دارد او هیجان زده میشود. این کارها پویایی خاصی را به ارمغان آورده است. با اینکه مکس هیج علاقهای به حضور چام در کنارش ندارد، اما او یک همراه بسیار به درد بخور در کنار شما است. مکس زیاد اهل حرف زدن نیست و چام دیالوگهای خیلی بیشتری را از استودیو آوالانچ به ارث برده است. او همچنین شبیهترین وسیله به عنوان یک GPS برای مکس است و چیزهای زیادی را به مکس گوشزد میکند. مثلا دشمنانی که با اتومبیلهای خود از پشت به سوی شما میآیند و کمپهایی که ارزش جستجو برای یافتن ابزار با ارزش را دارد را به شما اطلاع میدهد. چام بدون داشتن یک گاراژ نمیتواند نقشههای خود را عملی کند و البته اگر در کنار فرماندههای دژها همکاری کنید او چیزهای جالبی میسازد، اما به هر حال داشتن یک گاراژ به منزله بهشت برای او است. آلگرن میگوید:
در بازی هیچ سیستم پولی وجود ندارد، تنها راهی که میتوانید چیزهای مورد نظر خود را به دست آورید از طریق تواناییها و قابلیتهای شما است. چام توسط تواناییهای خدا گونه در زمینه مکانیک توانسته تا به حال زنده بماند. همه چیز در دنیا با موتورها، برق و مکانیک در جریان است و با قدرت و توانایی چام، مردم به او نیاز دارند، پس او زنده میماند. با اینکه چام برای خود اینگونه شهرت دست و پا کرده، با این وجود او یک فرد عجیب وغریب و گوشه گیر در دنیای بازی است.
نزدیکترین دژها از فاصله دور قابل دیدن هستند. چام در این موقعیت بسیار کارآمد است. به هنگام دیدن موقعیتهای مناسب در فاصلههای قابل مشاهده آن را به شما اطلاع میدهد. در بازی بالونهای کوچکی وجود دارد که آوالانچ آنها را به عنوان نشان دهنده پایگاههای مرکزی قرار داده است. این بالون دارای دوربینهایی است که میتوان از طریق آن فواصل دور دست را دید. مکس با به پرواز درآوردن آن، این بالون را به سوی نقاط مشخصی میفرستد و همانند بازی فارکرای نقاط نامعلوم نقشه را پدیدار میکند. از دوربین این بالون چیزهایی مانند مترسک، مکانهایی جدید برای جستجو، ماشینهای دشمن و دیوانههای سرگردان را میبینیم. موج گرمایی که خورشید با نور خود از زمین بلند کرده است همه چیز را نسبت به فاصله خود تار کرده و نمایی بسیار طبیعی از دوربین شاهد خواهید بود. مکس که برای به پرواز درآوردن بالون از ماشین پیاده شده بود، قبل از برگشتن به سمت ماشین خود این مکان را برای یافتن اجسام ارزشمند کاوش میکند و کلی شی قراضه مییابد. مثلا مخزن پر شده از بنزین که یکی از با ارزشترین آیتمها در دنیای Mad Max است. ماشین مکس به اندازه کافی بنزین دارد، پس مخزن را ذخیره نگه میدارد و بعدها به منظور پر کردن باک ماشین خود یا منفجر کردن جایی یا به آتش کشیدن دیوانهای از آن استفاده میکند.
هنگام نزدیک شدن به یکی از مکانهای مورد نظر که قبلا توسط بالون دیده بودیم، در میان راه به یکی از آن مترسکها که مشاهده کردیم برخوردیم. این مترسک در جایجای مناطق مختلف Wasteland قرار گرفته است و راهی برای حکومت کردن و ترور کردن مناطق به شمار میرود. این کار نمایی از قدرت حکمفرمای منطقه گَسلَند (Gasland)، اسکروتوس اسکَبروس (Scrotus Scabrous) است. با از بین بردن این مترسکها، نفوذ این شخص را بر مناطق مختلف کمتر خواهید کرد و این کار دقیقا کاری است که مکس انجام میدهد. با فشار دادن یک دکمه، زمان آهسته میشود و بازیکن میتواند نیزه چام را به سوی هدف نشانه بگیرد. این کار تاثیر زیادی دارد و به بازیکن این زمان را میدهد تا شلیک خود را ارزیابی کند و با زدن دکمه دیگر تیر شلیک یا نیزه و کمان پرتاب شده و زمان به حال معمول خود بازخواهد گشت. در هنگام حرکت با ماشین این راهی بسیار هموار و لذتبخش برای کشتن دشمن است. مترسک را به همین روش از بین بردیم و به راه ادامه دادیم. مکانهای زیادی برای کاوش و جستوجو وجود داشت اما ما برنامههای زیادی داشتیم و باید با یکی از جنگ سالارهای بازی ملاقات میکردیم.
دخالتهای جورج میلر
بازی Mad Max با فیلم Mad Max: Fury Road هیچ ارتباطی ندارد اما سازنده این سری یعنی جورج میلر با استودیو آوالانچ همکاری میکند تا این بازی یک اثر قابل قبول و صحیح در این مجموعه باشد. پیتر ویس (Peter Wayse) معاون ارشد تهیه و تولید کمپانی وارنر میگوید:
جورج میلر دخل و تصرف زیادی در بازی داشت. وِیستلَند بر اساس قوانینی که جرج میلر برای ما ترتیب داده بود بنا شده است. همچنین شخصیتهای زیادی از داستان اصلی توسط جرج میلر و کمپانی کندی میلر طراحی شدند. این امر نیز دخیل بودن کوری بارلوگ را نیز نشان میدهد. او در خلق داستان و همکاری با آوالانچ برای هموار شدن راه ساخت بازی بسیار کمک کرده است. یکی از اهداف معین ساخت بازی، تمرکز آوالانچ بر روی به دست آوردن یکی از عالیترین جهان بازهای دنیای گیم با تمام دیوانگیهای سری Mad Max است و این امر با یک پارچه شدن داستان، شخصیتها و تمام قوانین وِیستلند میسر شد. این هدف زمانی اتخاذ شد که جوج میلر مشغول فیلم برداری Mad Max: Fury Road بود، به همین دلیل جورج میلر هر روز بالا سر کارمان نبود اما ما، او و کمپانی کندی میلر را همیشه از جریان ساخت بازی با خبر میکردیم.
آماده برای جنگ
ما سفر خود را به سوی دژ ادامه دادیم و در نهایت به آن رسیدیم. به نظر نمیرسید ساکنین آن منطقه از دیدن ما خوشحال شده باشند. آنها کمان پولادی خود را به سوی ما کشیدند و آماده کشتنمان بودند. چام چیزی را برای پیشکش برای آنها بالا گرفت تا در به روی ما باز شود. رهبر آنها،جیت (Jeet)، به نظر نمیرسید که از اعتبار و پیشکش چام راضی باشد، اما چشمش مکس را گرفته بود و برای دانستن اینکه آیا او دوره پزشکی دیده است تلاش میکرد. بعد از صحبتهای مختلف به درون پایگاه رفتیم. اگر بگویم که آنجا یک دژ بود کمی اغراق کردم. با دیدن این محیط متوجه شدم که چرا او به دنبال شخصی با دانش درمان و شفا میگشت. آلگرن میگوید:
جیت و قبیله خود بسیار مریض و افسرده هستند و به نوعی میتوان گفت از اعتیاد رنج میبرند. منظور معتاد به مواد مخدر نیست، بلکه آنها از مشکلات و مریضیهای ذهنی و روحی رنج میبرند. جیت نیز از سردردهای رنجآور عذاب میکشید و طی گذشت زمان یاد گرفته بود که چگونه درد خود را به دیگر اعضای بدنش انتقال دهد.
زمانی که جیت متوجه شد هدف مکس رسیدن به منظقه سایلنت پلینز (Silent Plains) و رسیدن به آرامش است، سریع او را از این هدف منصرف کرد. زیرا این هدف مانعی بزرگ به خود میدید و آن هم گزَلند و فرمانروای آن منظقه بود و شما هم به همین راحتی نمیتوانید از آن عبور کنید. طی صحبتهای آنها به مکس ماموریتی داده میشود و باید یک منطقه را بررسی کند. چام نیز در این لحظه میگوید که یک اسلحه اسنایپ برای ما خواهد ساخت. خوشبختانه ابزار مورد نیاز ساخت آن سریع یافت میشود و چام یک اسلحه میسازد و نام لانگشات (Long Shot) را به آن میدهد. مانند نیزه یا هارپون، لانگ شات نیز بخشی از ماشین مکس است، زیرا او همراه خود اسلحه سنگین جا به جا نخواهد کرد. همانطور که طرفداران این سری میدانند، او باید دارای آزادی عمل، با دست و بالی باز برای رانندگی یا درگیری با دشمن باشد. مکس با چند شلیک به سوی بشکههای خالی در دور دست سعی به چیره شدن بر لانگشات را دارد. بازیکن توسط فلشهای روی دسته بازی و انتخاب لانگشات وارد مُد اسنایپر میشود. البته بر خلاف نیزهای که چام در دست دارد، این بار خود مکس با لانگشات شلیک میکند و این کار با عوض شدن جای مکس و چام بر روی ماشین صورت میگیرد. ما به سوی گذرگاه Dead Barren روانه شدیم، جایی که مرکز قدرت یکی از شاخههای اسکوروتوس است. هرگز این پالایشگاه عظیم نفتی را فراموش نخواهید کرد، روزها تودههای عظیم دود بر آسمان افراشته میکند و شب هنگام به مانند یک چراغ دریایی با آتش خود، بیابان را غرق نور خونین رنگ خود میکند. این پالایشگاه، روغن خام را تبدیل به بنزین میکند و منبع انرژی یکی از حزبهای اسکوروتوس به نام واربویها (War Boys) است. اِمیل کرَفتلینگ (Emil Kraftling) طراح ارشد بازی میگوید:
ما میخواهیم منابع کمیاب و اندک باشند، اما همچنین یک بازی اتومبیلرانی نیز میخواستیم. قصد داریم رانندگی زیاد انجام شود و همیشه ادامه داشته باشد. پس بنزین، یکی از عناصر خیلی کمیاب نخواهد بود و گرنه این بازی به جای یک رانندگی یک بازی پیاده روی میشد.
آلگرین صحبت او را ادامه میدهد:
بیشتر واربویها از یک نوع سرطان رنج میبرند و کم و بیش به این دلیل میمیرند. آنها جوانهایی بین ۱۵ تا ۲۰ سال هستند و میدانند که هرگز سن ۳۰ سالگی را به خود نخواهند دید.
مکس به آرامی نزدیک پایگاه دشمن شد و لانگشات خود را به دست گرفت. در موقعیتی مناسب یکی از تکتیراندازهای دیدبان در آن جا را از پای درآورد. یک کامیون که به سمت پایگاه میرفت پشت سر مکس سبز شد و او با حرکت سریع به پشت کامیون رسید، خود را بالای کامیون کشاند و با شلیک به باک بنزین آن و پریدن از روی کامیون شاهد منفجر شدندش شد. متاسفانه در این حین ماشین مکس آسیب دید و به شکلی بسیار وخیم و مهلک درآمد. کنارههای ماشین گریبانگیر آتش شده بود و بدنه آن دچار خمیدگی شد. مکس به چام میگوید که سریع ماشین را درست کند. چام از خدا خواسته به سرعت به روی ماشین میپرد و با کپسول خاموش کننده آتش، شعلهها را رام میکند. او به آرامی و با دست کاری قسمتهای مختلف ماشین، سلامتی آن را باز میگرداند. طبق رویه داستان و بازی، چام رفته رفته در کار خود مسلطتر و حرفهایتر میشود. با داشتن یک عینک جوشکاری، چراغ قوه و ابزار اضافی او به مراتب مکانیکی کارآمدتر خواهد شد.
سگهای جنگ و خون
مبارزات اتومبیلرانی، واربویهای بیشتری را از اطراف به سمت شما روانه خواهد کرد و مکس در چنین مواقعی با تصمیمی عاقلانه، عقب نشینی میکند. مکس دیوانه است، اما تمایل به خودکشی ندارد. هرچند که عقب نشینیهای او نیز با دیوانگی انجام میشود. حال برسیم به ادامه ماجرا و کمی از فضای اتومبیلسواری فاصله بگیریم. در حالی که چام مشغول تعمیر اتومبیل است، یک کاروان به همراه چهار سرنشین در حال نزدیک شدن به مکس هستند. مکس از اتومبیل پیاده شده و خود را برای مبارزه تن به تن آماده میکند. مبارزات بر اساس فشردن دکمهها به صورت ریتمی، ضد حمله و جاخالی دادن صورت میگیرد. چیزی مانند مبارزات بتمن در سری Arkham ساخته استودیو راکاستدی. اگر بتمن مخالف زخمی کردن سر و صورت دشمن است، مکس از مشت، لگد و خنجر برای به گریه درآوردن دشمن استفاده میکند. یکی دیگر از اسلحههای چام، تاندرپون (Tunderpoon) نام داد، این اسلحه به همان اندازه قدرت دارد که اسمش تلفظ میشود. فرنک روک میگوید:
تاندرپون یکی از مدلهای هارپون یا همان نیزه چام است. شما قادر هستید ابزار منفجره را به نوک آن متصل کنید و هرجا که میخواهید منفجر کنید. عملکرد آن چیزی مانند راکت لانچر است.
با نزدیک شدن به پایگاه، مکس به وسیله تاندرپون دروازه جلویی را منفجر میکند و داخل میشود. یک دست فروش ابزار جنگی در این کمپ به دار آویخته شده است. این دست فروشها همه جا هستند و ذخایر جنگی را تامین میکنند. پس از پاکسازی چندین بخش از این پایگاه، مکس یک قوطی حلبی بنزین پیدا میکند و با آن، دری که قفل است را منفجر میکند. همچنین این کار را برای نابود کردن پمپهای بزرگ روغن انجام میدهد و یک آتش بازی دیدنی به راه میاندازد. با اینکار نفوذ و قدرت اسکوروتوس کمتر میشود و ساکنین ویستلند میتوانند به عنوان پناهجو در این منطقه سکونت کنند. مکس در راه برگشت میایستد و کمی Dinki-Di میخورد که البته این یک غذای سگ است. غذا باعث بهبود جان مکس میشود ولی نمیتوان آن را همه جا یافت. اما با پر کردن قمقمه خود از آب، میتوانید آن را همه جا همراه داشته باشید که میتواند میزان سلامتی شما را هرجا که خواستید افزایش دهد. فرنک روک میگوید:
به جز این مسئله، اگر خوب به دور و بر نگاه کنید، پرندههایی را میبینید که به دور چیزی میچرخند. این امر نشان میدهد که در نزدیکی، یک جسد در حال تجزیه شدن زیر نور ذوب کننده خورشید است. اگر نزدیک آنها بروید، کرمهایی را خواهید یافت که منبع اصلی پروتئین هستند. چیز زمخت و حال به هم زنی است اما میتواند به عنوان یک غدا و بازگرداندن سلامتی مکس استفاده شود. به جز آنها، جانوران جونده دیگری هستند که بازیکن قادر است با شکار آنها و خوردنشان، سلامتیش را به دست بیاورد.
در هنگامی که مکس مشغول خوردن غذا است، یک واربوی از پشت او را میگیرد و مکس با یک حرکت آکروباتیک او را از بالای سر خود پرت میکند. این چیزی نیست که در فیلمهای Mad Max دیده بودیم، اما این درست چیزی است که استودیو آوالانچ برای این بازی تدارک دیده است. فرنک روک میگوید:
ما دست خود را به دور سر فیلمهای Mad Max نیاویختهایم. اما دقیقا چیزی که Mad Max است را دوباره معنی میکنیم. در کنار اینکه روح سریهای گذشته Mad Max و همچنین دیدگاه جورج میلر در هسته بازی قرار دارد، اما ما هم مقداری در آن تغییرات ایجاد کردهایم. مکسی که با او سر و کار داریم کمی آشوبگر و بیپرواست اما او تمرینات نظامی زیادی دیده است. مکس یک جنگجو، بازمانده و یک رزمنده تمرین دیده و کار کشته است.
حال از این بخش که بگذریم، به قسمتی دیگر از بخش داستانی این بازی میپردازیم، جایی که مکس به سوی گزتاون (Gastawn) حرکت میکند. جایی که مجبور است همه کار برای پایان رساندن ماموریت خود انجام دهد و از ماشین خود که برای پیروزی در ماموریت بعدی نیاز دارد محافظت کند. آن ماموریت چیزی نیست جز مسابقه اتومبیلرانی که جایزه آن یک Big Chief V8 است. مکس با شخصی که توسط چراغهای کریسمس پوشانده شده و با یک ژنراتور روشن شدهاند صحبت میکند. این شخص مکس را لایت بوی (Light Boy) صدا میکند زیرا مکس برای او نور و برق تامین کرده است. روک به ما اعلام میکند که این قسمت ۵۰ درصد از بخش داستانی را پشت سر گذاشته است و مکس برای او مجانی کار نکرده، زیرا مجوز شرکت در مسابقه اتومبیلرانی در دست این شخص قرار دارد. مسابقات شرط بندی بسیار جذاب و پرمعنی هستند. Stankgum یکی از این مسابقات اتومبیلرانی است که به منظور جذب بازیکنان در نظر گرفته شده است.
اینبار نوبت بازی کردن من فرا رسید
روک همراهی عالی بود، اما حال خودم میخواستم بازی را انجام دهم. برای چندین ساعت بدون هیچ راهنمایی، من در این دنیای بیرحم تنها بودم. از همان لحظه که کنترلر را گرفتم و سوار بر اتومبیل بودم، همان کاری را کردم که یک فرد دیوانه و البته حرفهای انجام میدهد؛ چرخش ۳۶۰ درجه با اتومبیل! باید بگویم که Great White یک دنیای خسته کننده از زمینهای بایر و پوشیده از شن و نمک نیست، بلکه به راحتی جز بهترین مکانهایی که در آن رانندگی کردم قرار گرفت. زمینهای Great White توسط شنها، سنگها و ریگهای داغ پوشیده شده است و باریکههایی وجود دارد که میتوان به عنوان میانبر از آن استفاده کرد. وقتی مشغول اتومبیل بازی بودم، دیری نگذشت که دشمن متوجه کارهای احمقانه من شد و خوب اینجاست که تصادفهای جادهای در این بازی لذتهای خود را بروز میدهد. یکی از دشمنان را هدف گرفتم و با اتومبیل دنبال او رفتم. هنگامی که کاملا نزدیک او شدم، با یک چرخش ۱۸۰ درجه زیبا یک ضربه سهمگین به او وارد کردم، اما آنقدر سرم مشغول کشتن بود که متوجه دَره کنار خود نشدم و با سقوطی آزاد با این دنیا وداع کردم.
بازی از نزدیکترین پایگاه به سقوط آزاد من دوباره شروع شد. روک در این میان میگوید که سیستم ذخیره سازی بازی بسیار بخشنده است مثلا اگر مشغول جمع کردن قراضهها یا غذا باشید و کسی شما را بکشد، تمام چیزهایی که یافتهاید را از دست نخواهید داد. در بازی Fast Travel یا سفر سریع به نقاط مختلف نقشه وجود دارد و اینکار توسط پایگاههای مختلف بازی صورت میگیرد.
ماشین مگنوم من
در میان بازی، این اجازه به من داده شد تا به قسمت شخصی سازی اتومبیلها نگاهی بیاندازم. همه چیز به جز هارپونهای سطح بالا در دسترس من قرار داشت. هرجا از بازی که باشید قادر هستید تا از طریق منو به گاراژ خود بروید و تغییرات لازم را اعمال کنید. اتومبیل شما توانایی سفارشی سازی بالایی دارد؛ از جمله این امکانات میتوان به مدلهای مختلف تایر، موتور، اسلحه، زره، سپر، میخهای پنچرکننده اتومبیل دشمن، هارپون، تاندرپون و حتی سیستم اگزوزهای مختلف را نام برد که در اختیار شما برای سفارشی سازی اتومبیل قرار داده شده است. البته هر کدام از آنها راهی جداگانه برای آپگرید خود را دارند. من در این بخش با قراضههایی که جمع کردم، سریع به سراغ آپگرید موتور اتومبیل رفتم، انتخاب قابل پیشبینیای بود، نه؟ حقیقتا اتومبیل سرعت بالایی گرفت اما دیگر بخشهای اتومبیل نتوانستند با این سرعت بالاتس باشند و کارایی لازم را نداشتند. درسته که اتومبیل سرعت بالایی گرفت اما این کار باعث افت تسلط بر رانندگی من شد و متوجه شدم که تنها آپگرید کردن یک قسمت، باعث قویتر شدن من نخواهد شد. فرنک روک میگوید که این رویه به خاطر طراحی آن است. او ادامه میدهد:
ما نمیخواستیم این بخش به چیزی ساده و برابر تبدیل شود. سعی بر این داریم تا همه چیز با یکدیگر هماهنگ و بالانس باشد. اما لازم است بگویم کسانی که از دستکاری و میزان کردن کارایی اتومبیل خوششان نمیآید یا در آن استعدادی ندارند هیچ چیز تمام نشده است. شما یک هدف دارید، مثلا به خود میگویید که میخواهم ضربههای زیادی به دشمن بزنم، پس یک سپر قوی و بزرگ انتخاب میکنید. یا دوست دارید آتش بازی بیشتری انجام دهید، پس به سوی لیست هارپونهای بزرگ میروید. همیشه چنین چیزهایی برای به دست آوردن وجود دارد. اگر میخواهید واقعا در ماشین غرق شوید و آن را اتومبیل خود بدانید، پس وقت صرف کنید و به بالانس قسمتهای مختلف بپردازید، البته بگویم که هرگز سعی نداریم یک شبیهساز یا چیزی به مانند آن خلق کنیم.
من به سوی یکی از پایگاهها رفتم. در بعضی از پایگاههای خاص، غذا، تجهیزات و آیتمهای بیشتر و به خصوصی یافت میشود و البته پر از دشمن دیوانه است. نام یکی از دشمنانی که در این پایگاه به او برخورد کردم Raggedy Man است. از آنجایی که شدیدا از او متنفر بودم و با امکاناتی که بازی در اختیارم قرار داده بود، به صورت خیلی خشمگین یک چنگک را توسط تاندرپون به بدن او فرو کردم و با اتومبیل آن را روی ریگهای داغ کشیدم! لانگ شات نیز در دمو بسیار چیز جالبی به نظر میرسید، اما زیاد از آن استفاده نکردم. راستش را بخواهید من شدیدا عاشق هارپون شده بودم. هنگامی که این اسلحه به لولهای بالاتر ارتقا شود، بازیکن قادر به انجام کارهای بسیار گوناگونی با آن است. مثلا لاستیکهای ماشین دشمن را به وسیله آن از جا درآورد تا منهدم شود، به هنگام رانندگی دشمنی را بگیرید و با زمین نوازشش کنید البته از راهی بسیار خونین یا حتی وقتی کسی در حال خوردن غذاست او را از جایش به سمت خودتان بکشید.
یکی از چیزهای جالبی که ناگهان به چشمم خورد زمانی بود که کسی را میکشیدم و در این حین ناگهان ترمز کردم. او به یک باره از پشت اتومبیلبه سمت جلو پرت شد و به شدت به سپر اتومبیل یکی از واربویها که با میخ پوشیده شده بود برخورد کرد و در آن فرو رفت. چام نیز یکی از مهرههای بسیار عالی در حین مبارزات است و ضعفهای مختلف دشمن را بیان میکند یا حضور دشمنانی که گاها از دید ما خارج هستند را هشدار میدهد. بازی در رانندگی و مبارزات بسیار پویا طراحی شده است و همین است که باعث دلربایی Mad Max میشود. فرنک روک میگوید:
اتومبیلهای زنگ زده و بی در و پیکر زیادی در بازی وجود دارد و درون آنها هم آدمهای دیوانه نشستهاند. آنها دو عنصر مهم در مبارزات به شمار میروند. ما میخواهیم آنها جوری برای کشتن شما حمله کنند که حس شود این دو انگار متعلق به یکدیگر نیستند و برای کشتن طرف مقابل به هم رحم نمیکنند.
استفاده از هارپون جهت انجام کارهای دیوانهوار ویژگیهای مختص به خود را دارد. اما یکی از مذیتهای خاص آن استفاده از ماشینهای دیگر است. اگر با هارپون دشمن را از ماشین به بیرون پرت کنید و اتومبیل سالم بماند، قادر هستید اتومبیلش را صاحب شوید و آن را برانید. البته چام با ما نخواهد آمد و مگنوم را ترک نخواهد کرد. مگنوم برای او همانند فرزندش میماند و البته که نمیتوانید این اتومبیل را بدون مراقب رها کنید. همچنین در استفاده از اتومبیل دیگران هارپون و لانگشات در اختیار نخواهید داشت. این کار به شما نشان میدهد که وجود این دو در کنار اتومبیل چقدر حائز اهمیت است. من برای امتحان این امر، سوار یک سدان شدم، صدای موتور همانند فلوت بود و رانندگی با آن بسیار چرند و خسته کننده. اما به هر حال حرکت میکرد و قابل هدایت بود. همانطور که برای خود حرکت میکردن چیزی عجیب از دور دست دیدم. خودم را نزدیک آن بردم تا نگاهی بیاندازم. زمانی که به آن رسیدم متوجه شدم که به صورت غیر عمد خودم را به سمت لانه زنبورهای سرخ کشاندم و آنها را تحریک کردم. آنها یکی دیگر از حزبهای دشمن هستند. جلوی آن یک خندق، بالای آن یک تکتیرانداز و رو به روی آن یک شعلهافکن دیوانه به عنوان محافظ قرار داده شده بود. اتومبیل را سریع کج کردم تا فرار کنم اما اسنایپر یکی از لاستیکهای من را با تیر زد و مجبور به فرار با سه چرخ شدم! اگر مگنوم بود هرگز به لاستیک آن آسیبی وارد نمیشد. فرنک روک میگوید:
خیلی عالی است که میتوانید لاستیک دشمن را از جا درآورید یا اینکه یک اسنایپر قادر نیست ماشین شما را بزند. البته در میادین جنگ که پر از اتومبیلهای دشمن است، آنها به راحتی قادر هستند به اتومبیل شما آسیب بزنند. مگنوم یک ضد ضربه نیست.
وقتی با سه چرخ مشغول فرار بودم، چام مگنوم را به سوی من آورد. سوار اتومبیل خود شدم و قبل از اینکه به ماموریت بعدی بروم، تا جایی که توان داشتم آن سدان به درد نخور را نابود کردم! حال وقت ملاقات با گوتگش (Gutgash) بود.
سودهایی که با کنار گذاشتن کنسولهای نسل قبل به دست آمد
ابتدا قرار بود که Mad Max برای کنسولهای نسل خاضر و نسل قبل عرضه شود. در میان تولید بازی، آوالانچ تصمیم به کنسل کردن نسخههای نسل قبل یعنی ایکسباکس 360 و پلیاستیشن 3 کرد. این امر به تیم سازنده این شانس را داد تا ایدههایی که در ذهن خود داشتند را پیاده کنند. کارگردان طراح بازی مگنوس ندفورس میگوید که کنسولهای نسل حاضر چیزی فراتر از دید بصری بهتر برای بازی به ارمغان میآورند. گیمپلی و محیط بسیار به یکدیگر مربوط شدهاند. مثلا دیگر میشود از فواصل دور کاروانهای دشمن را دید. این امر خیلی بهتر از نشانهگذاریهای نامعلوم در نقشه کوچک کنار صفحه است. کارل رُز طراح ارشد نورپردازی بازی میگوید:
ما در این راه، نه تنها توانستیم به سطح سینمایی برسیم، بلکه کل دنیای Mad Max را از نظر زیبایی بصری لبریز کردیم. این حس را داریم که کار ما فقط مربوط به مسایل وضوح بالاتر و اعداد و ارقام آن نمیشود. این هدف را در ذهن داریم که همه چیز در دنیای بازی به هم مربوط شوند. بازی فقط این نیست که همه چیز در بالاترین وضوح قرار داشته باشند، بلکه همه چیز باید به یکدیگر مرتبط شوند.
فرنک روک یک مثال در این رابطه میزند:
شما مشغول گشت و گذار با اتومبیل خود هستید. هنگام رانندگی پشت شما گرد و خاک بلند میشود و ابری از شن پشت سر شما به هوا پرواز میکند و همچنین با اینکار پرچمهای پاره و کهنه کنار جاده با حرکت شما شروع به شناور شدن میکنند. شما این حس را خواهید داشت که همه چیز به هم متصل هستند و همانطور رفتار میکنند که انتظار میرود.
نماهای دور بازی بسیار زیبا و مجذوب کننده هستند اما این همه چیز نیست. طبق گفته رُز و کارگردان صداگذاری بازی مگنوس لیندبرگ، بازی صداها و نور را از چندین کیلومتر دورتر از بازیکن بارگذاری میکند و شاهد تاخیر در آن نخواهید بود.
مرد و فرمانده دژ
گوتگش همانند جیت فرمانده یکی از دژهای ویستلند است. ظاهرا او بهتر از جیت از پس بیماریهای گریبانگیر این منطقه برآمده است. آلگرین میگوید:
او فرد مسنتری است و احتمالا زمانی که دنیا از هم فرو پاشید، او نظارهگر پایان این سرزمین بوده است. بیشتر افراد کمپ او از جوانان هستند. او متوجه شده که اگر به آنها امید بدهد، این جوانان برای چیزهای مختلف بسیار تلاش خواهند کرد. او گاه وبیگاه از روزی که آب دوباره به این جهان باز خواهد گشت سخن میگوید؛ روزی که انسان شایسته آب باشد، او بازخواهد گشت.
گوتگش یک مرد کچل و عصا به دست با ریشهای شلخته و فراوان است. او ابتدا بسیار خشن و بدخلق رفتار میکند، اما مشخص میشود که همه کار برای خوبی دوستان و همراهانش انجام میدهد و تا جایی که امکان دارد آنها را زنده نگه دارد. رسیدگی کردن به منطقههایی که او در آن حکم فرماست، کار سختی خواهد بود. به هنگام صحبت با گوتگش متوجه شدم که روز تسویه حساب در راه است و او از همراهانش میخواهد تا آماده شوند. آنها کشتیای کهنه در اختیار داشتند و گوتگش نیاز به بازسازی و راهاندازی آن داشت تا شایسته دریا و آب باشد. اما در خفا، منظور او مجهز کردن کشتی به ابزار دفاعی برای مبارزه با واربویها بود. او از مکس خواست تا یکی از منابع مورد نیازش را پیدا کند و نزد او بیاورد و برای شروع، گوتگش روی نقشه مکس علامتی قرار داد. در راه خارج شدن از دژ بودم که به اشتباه وارد یکی از اتاقهای آن مکان شدم و ناگهان زن و بچهای را دیدم که درون یک قفس پوشیده زندانی بودند. به نظر میرسید با یک دسته از آدمخوارها طرف هستم که برای سیر کردن شکم خود از کودکان و زنان استفاده میکنند. اما ناگهان متوجه مریضی آنها شد. شاید گوتگش برای مقابله با این بیماری از چنین روشهایی استفاده میکند. البته آنقدرکه این مسئله برای من مهم بود، برای مکس اهمیت نداشت! آماده رفتن شدم و در موقعیت قرار گرفتم. در جلوی راه من چندین تونل وجود داشت. به هنگام رانندگی با خود گفتم که چقدر چیزها و مکانهای گوناگون میتواند در این صحرای خشک و خالی گنجانده شده باشد. خیلی بیشتر از آن که فکر کنید در ویستلند تنوع خواهید دید.
شگفتیهای گوناگون
تهیه کننده ارشد بازی، جان فولر میگوید که هنرمند طراح اولیه بازی از یک منبع غیر محتمل و بسیار دور از سبک دنیای بازی الهام گرفته است؛ آن منبع هنرهای فانتزی بود. او میگوید:
این هنرمند بسیار مشتاق به برجسته نشان دادن رنگها و دورنماهای نفسگیر با غروبهای دراماتیک بود. او برای انجام اینکار از هنرهای فانتزی الهام گرفت. البته این موضوع لظوما یک منبع اصلی برای ما نبود، اما مسئلهای بسیار مهم برای رسیدن به خواستههای ما به شمار میرفت. ما یک ویستلند مجذوب کننده که چشمان شما را به آن خیره کند میخواستیم.
من در کف دریای خشک شده در حال گشت و گذار بودم، جایی که تیم آوالانچ برای شگفتزده کردن بازیکنها آماده کرده بود. برای مثال در یک منطقه، زمین توسط سازههای سنگی عجیب و غریب پوشانده شده بود که از آنها گازهای گوگردی بیرون میآمد. ندفورس میگوید:
ما تمام این سنگهای آتشفشانی را زیر دریا دیدهایم و چیزی است که در این دنیا وجود دارد. اگر آب را از آن بگیرید، این سنگ به چه شکل خواهد شد؟ این همان حدس و گمانهایی است که پشت خلق این مناطق در بازی وجود دارد. اینها موقعیتی را به وجود آوردند که ما بتوانیم با چیزهای واقعی، آنها را به شکلی دیگر و با دیدگاه خود خلق کنیم.
صرفنظر از منابع بصری گوناگون، ویستلند جایی عبوس و شوم برای زندگی کردن است.، من با مگنوم مشغول رانندگی در تونل بودم. این تونلها، غارهای دریایی هستند که توسط مرجانهایی پوشیده شده اند، البته با گذشت زمان بیشتر متوجه شدم که این منطقه ابتدا یک متروی زیرزمینی بوده است. در نهایت به چیزی که گوتگش میخواست رسیدم؛ یک اتومبیل ساخته شده با استیل براق. چام متوجه شد که ما تنها نیستیم و با خوشمزگی خود به من گفت: { اوه نه! دیوونهها اینجان! } آن دیوانهها Buzzard نام دارند. آنها جنگجویان قویای نیستند و به راحتی کار آنها را تمام کردم و به سوی گوتگش برگشتم. در دمویی که در اختیار من بود، بیشتر ماجراجویی من با رانندگی و پشت فرمان سپری شد و لحظاتی هم با پایه پیاده به گشت و گذار پرداختم اما به هر حال مکس است و اتومبیل او.
بخش چند نفره؟
مبارزه اتومبیلها یکی از سنتهای قدیمی در بازیهای چند نفره است، اما استودیو آوالانچ در این مسیر حرکت نخواهد کرد. این استودیو تمام تمرکز خود را بر روی یک بخش تک نفره استوار و قوی گذاشته است. کارگردان بازی، فرنک روک میگوید:
ما بخش چند نفره نداریم، اما Opus Warها را داریم. این بخش یک راه عالی برای نشان دادن قدرت و ظاهر اتومبیلهای بازیکنان است. میخواهیم مطمئن شویم که هر مدل اتومبیل که درست میکنید، چیزی باشد که بتوانید به آن ببالید و به اصطلاح با آن لاف بزنید، زیرا راههای بسیار زیادی برای ساختن و مخوف کردن ماشین وجود دارد.
روک زیاد بر روی جزییات صحبت نکرد اما بیان کرد که Opus Wars درون بازی گنجانده شده است. پس این امر به نظر به جای اینکه یک مقایسه بین ماشینها باشد، یک حرکت جاهطلبانه است.
منبع: مجلهی گیماینفورمر