گزارش باکس آفیس: از صدرنشینی مقتدرانه Aquaman تا بررسی دلیل شکست Mortal Engines
گزارش باکس آفیس این هفته را با «آکوآمن» (Aquaman)، جدیدترینِ فیلم ابرقهرمانی دیسی شروع میکنیم که این آخرهفته فراتر از رقبایش برخاست و صدر جدول را با کسب رقم امیدوارکننده اما نه چندان غیرمنتظرهی ۶۷ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار به عنوان افتتاحیه به چنگ آورد. این رقم به اضافهی ۴ میلیون و ۷۰۰ هزار دلاری که این فیلم از پیشنمایشهایش به دست آورده، به معنی ۷۲ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار فروشِ افتتاحیه است که ۹ میلیون و ۹۵۰ هزار دلارش متعلق به سینماهای آیمکس است. این افتتاحیه در واقع برابر با پیشبینیهای حدود ۶۵ میلیون دلاری تحلیلگران است؛ این یعنی اگرچه «آکوآمن» در حد انتظارات ظاهر شده است، اما با وجود سه هفته نقدهای مثبت، تبلیغات دهان به دهانِ قوی و سروصدای رسانهای موفق نشد تا فراتر از چیزی که ازش انتظار میرفت بلند شود. البته که برادران وارنر با انتخابِ این هفته به عنوان زمانِ اکرانِ فیلمش، با آگاهی تصمیم گرفت تا افتتاحیهی کمتر را به خاطر دوامهای طولانیمدتِ کریسمس به جان بخرد و امیدوار است که افتتاحیهی ۷۲ میلیون دلاری فیلمش در نهایت به بیش از ۲۰۰ میلیون دلار فروش خانگی بهعلاوهی درآمدهای خارجیاش منتهی شود. «آکوآمن» ۷۲ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار فروشِ آخرهفتهی افتتاحیهاش را از ۳۲ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار فروشِ روزِ افتتاحیه کسب کرد که به این معنی است که فروشِ آخرهفتهی افتتاحیهاش ۲/۲ برابرِ درآمد روز افتتاحیهاش بوده است که آمار ضعیفی است. بالاخره حتی «هابیت: سفری غیرمنتظره» (The Hobbit: A Unexpected Journey) هم در دسامبر سال ۲۰۱۲، موفق شد تا در آخرهفتهی افتتاحیهاش ۲/۲۷ برابر درآمد روز افتتاحیهاش بفروشد؛ چنین چیزی دربارهی «مرد پولادین» (Man of Steel) در ژوئن سال ۲۰۱۳ هم صدق میکند.
با این حال نباید فراموش کنیم که «آخرین جدای»، «روگ وان» و «نیرو برمیخیزد» به عنوان بزرگترین فیلمهای کریسمس سه سال گذشته، فقط ۲ برابر درآمد روز افتتاحیهشان کسب کردند، اما در نهایت هیچ مشکلی نداشتند. فرقِ بزرگی بین اینکه «روگ وان» در آخرهفتهی افتتاحیهاش فقط ۲ برابرِ درآمد روز افتتاحیهاش کسب کند با چنین آماری برای «بتمن علیه سوپرمن» در ماه مارس دارد. و فرقشان هم این است که فیلمهای کریسمسی خودشان را در درازمدت نشان میدهند. بنابراین این احتمال وجود دارد که طرفداران هاردکور دیسی در روزهای پنجشنبه و جمعه به تماشای «آکوآمن» رفتهاند و عموم مردم برای دیدنِ فیلم تا کریسمس صبر خواهند کرد. ساختهی جیمز وان که با ۲۰۰ میلیون دلار بودجه تهیه شده امتیاز A منفی را از تماشاگرانش دریافت کرده و رسما خودش را به عنوان بزرگترینِ فیلمِ فصلِ کریسمس امسال معرفی کرده است. با توجه به اینکه منهای «هولمز و واتسون» (Holmes and Watson) و «معاون» (Vice) که سهشنبه این هفته اکران میشوند، تقریبا هیچ فیلمِ جدید دیگری در روزهای باقیماندهی ۲۰۱۸ و آغاز ۲۰۱۹ وجود ندارد، بلاکباسترهای دسامبرِ امسال تا زمانِ اکرانِ «گلس» (Glass) در هجدهم ژانویه سال بعد فقط خودشان هستند و خودشان. حالا که حرفش شد باید بگویم که اگرچه «هابیت: سفری غیرمنتظره» (۸۴ میلیون دلار افتتاحیه)، «هابیت: برهوت اسماگ» (۷۳ میلیون دلار) و «من افسانهام» (۷۷ میلیون دلار) افتتاحیههای جمعه تا یکشنبهی بهتری نسبت به «آکوآمن» داشتهاند، اما آنها برخلافِ «آکوآمن» همزمان با بلاکباسترهایی مثل «مری پاپینز بازمیگردد» و «بامبلبی» و یک هفته بعد از یک فیلم کامیکبوکی پرطرفدارِ تحسینشدهی دیگر یعنی «مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی» (Spider-Man: Into the Spider-Verse) اکران نشده بودند. بنابراین نه تنها صدرنشینی «آکوآمن» در این شرایط اهمیت دارد، بلکه اختلاف زیادش با رقبای اصلیاش از اهمیت بیشتری برخوردار است. پس حالا که دنیای سینمایی دیسی مشغولِ ریکاور شدن از فاجعههای «بتمن علیه سوپرمن» و «جوخهی انتحار» و «جاستیس لیگ» است، این بتمن و سوپرمن به عنوان شناختهشدهترین سربازانِ دیسی نیستند که نجاتشان دادند، بلکه این واندر وومن و آکوآمن بودند که تا اینجا دنیای سینمایی دیسی را از دستِ بتمن و سوپرمن نجات دادهاند.
در جواب به اینکه چرا «آکوآمن» اینقدر مورد توجه قرار گرفت با ترکیبی از چند فاکتورِ گوناگون طرفیم؛ «آکوآمن» فیلمی است که هم دربارهی یکی از مشهورترینِ کاراکترهای دیسی است و هم یکی از آن فانتزیهای خیرهکننده است که حتی اگر طرفدار این آیپی نباشید و چیزی از شخصیت اصلیاش ندانید، باز مثل آتشبازی در شب نظرها را به سمت خودش جلب میکند. نکتهی دوم اینکه «آکوآمن» از جایگاهش به عنوان یک فیلمِ ابرقهرمانی/کامیکبوکی نه به عنوان محدودیت، بلکه به عنوان چراغ سبزی برای زدن به سیم آخر و ارائهی یک فانتزی افسارگسیخته و دیوانهوار استفاده کرد. «آکوآمن» فیلمی است که از ویژگیهای عجیب و تمایلاتِ زردش خجالت نمیکشد و میدانست که شخصیت آرتور کاری به لطف کامیکبوکهای دیسی و انیمیشنهای «بتمن: شجاع و جسور» (Batman: The Brave and the Bold) و «جاستیس لیگ» (Justice League: The Animated Series) حداقل ۱۷ سالی است که در نگاه سینماروهای جوانتر، کاراکتر خفنی حساب میشود. «آکوآمن» فیلمی است که بهطرز بیشرمانهای ترکیبی از داستانِ «گرین لنترن»، ویژگیهای زردِ «فلش گوردون»، تمهای سیاسی «بلک پنتر»، جلوههای ویژوال «آواتار» و نبردهای بیش از اندازه بزرگ «ارباب حلقهها» است. به تمام اینها بازیگرِ کاریزماتیکی مثل جیسون موموآ و پاتریک ویلسون را در کنار امبر هرد و نیکول کیدمن و ویلیام دفو اضافه کنید تا نتیجه به یک آشِ شلهقلمکارِ عامهپسند منجر شود که در سینماهای آیمکس خارقالعاده به نظر میرسد. این فیلم در سینمای محافظهکار و واقعگرایانهزدهی هالیوود ثابت میکند که مردم واقعا تشنهی فانتزیهای عجیب و غریب هستند.
همانطور که قبلا هم گفتم، فیلمهایی که در اواسط تا اواخر دسامبر اکران میشوند، اکثرا به خاطر تعطیلی مدرسهی بچهها و کارِ بزرگترها بهطرز غیرطبیعیای دوام طولانیمدتی را تجربه میکنند؛ در واقع تمام روزهای این دو هفته تعطیلی حکم یک آخرهفتهی طولانی را از لحاظ فروش پیدا میکنند. بنابراین اگر اتفاق غیرمنتظرهای نیافتد، میتوانیم انتظار داشته باشیم که «آکوآمن» به فروشی ۳/۳ تا ۳/۶ برابرِ افتتاحیهی ۷۲ میلیون دلاریاش دست پیدا کند؛ چیزی که آن را در کنار دو فیلم اول «هابیت»، «من افسانهام»، «روگ وان» و «شرلوک هولمز» قرار میدهد. در این صورت «آکوآمن» به چیزی حدود ۲۳۷ میلیون دلار (فقط کمی بالاتر از «جاستیس لیگ») تا ۲۵۹ میلیون دلار (برابر با فروش «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان») دست پیدا خواهد کرد. اما اگر فیلم عملکردِ غیرمنتظرهای داشته باشد و شبیه به «نیرو برمیخیزد» (۳/۷۷ برابر افتتاحیهی ۲۴۸ میلیونیاش) یا «ترون: میراث» (۳/۹ برابر افتتاحیهی ۴۴ میلیونیاش) بفروشد، آن وقت درآمد نهایی ۲۷۲ تا ۲۸۲ میلیون دلاریاش پیشبینی میشود. خلاصه «آکوآمن» برای اینکه موفق حساب شود نیازی به رسیدن به درآمد «مرد پولادین» (۲۹۱ میلیون)، «جوخهی انتحار» (۳۲۵ میلیون) یا «بتمن علیه سوپرمن» (۳۳۰ میلیون) ندارد. یکی از دلایلش به خاطر این است که «آکوآمن» همین الانش وضعیتِ فوقالعادهای در کشورهای خارجی دارد. این فیلم تا حالا ۴۸۲ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار از سرتاسر دنیا کسب کرده که شامل ۴۱۰ میلیون دلار فروش خارجی و ۲۳۳ میلیون دلار فروشِ بازار چین میشود و احتمالا تا روز کریسمس یا بلافاصله بعد از آن، از مرز ۵۰۰ میلیون دلار فروشِ جهانی نیز عبور خواهد کرد. حتی اگر فیلم بتواند در نهایت به ۲۷۵ میلیون دلار در چین و ۲۲۵ میلیون دلار در آمریکای شمالی هم دست پیدا کند، فقط از همین دو بازار به ۵۰۰ میلیون دلار فروش جهانی میرسد. «آکوآمن» با عبور از «ستارهای متولد میشود» (۲۰۰ میلیون دلار) به بزرگترین فیلم برادران وارنر در گیشهی خانگی و با عبور از «جانوران شگفتانگیز: جنایات گریندلوالد» (۶۰۰ میلیون دلار) به پرفروشترین فیلم این کمپانی در گیشهی جهانی در سال ۲۰۱۸ بدل خواهد شد.
دومین تازهاکران این هفته اما «مری پاپینز بازمیگردد» (Mary Poppins Returns) است که رشدِ قابلتوجهای را بعد از درآمدهای ناامیدکنندهاش در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه تجربه کرد. این فیلم در روز شنبه با ۲۹ درصد رشد فروش مواجه شد و ۸ میلیون و ۶۴۰ هزار دلار کسب کرد و ۶ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار هم در روز یکشنبه به دست آورد تا در نهایت به ۲۲ میلیون دلار افتتاحیهی جمعه تا یکشنبه و ۳۱ میلیون دلار افتتاحیهی چهارشنبه تا یکشنبه دست پیدا کند. اگرچه دیزنی روی دوام طولانیمدتِ این فیلم در جریان تعطیلات از روز کریسمس به بعد حساب باز کردهاند، اما افتتاحیهی نه چندان قوی این فیلم یعنی حالا آنها واقعا به دوامِ طولانیمدتی برای به سوددهی رساندنِ دنبالهی «مری پاپینز» نیاز دارند. بالاخره فکر نمیکنم دیزنی ۱۳۰ میلیون دلار خرجِ ساخت این فیلم کرده است تا ببیند که آن در جریان پنج روزِ افتتاحیهاش کمتر از افتتاحیهی سه روزهی «به درون جنگل» (۳۷ میلیون دلار / ۵۰ میلیون بودجه) بفروشد. «به درون جنگل» در نهایت به ۲/۴ برابرِ افتتاحیهی پنج روزهاش (۱۲۸ میلیون دلار) دست پیدا کرد که چنین عملکردی به معنی فقط ۷۶ میلیون دلار برای «مری پاپینز بازمیگردد» خواهد بود. البته از سوی دیگر ما انیمیشن «آواز بخوان» (Sing) را هم داریم که با افتتاحیهی چهارشنبه تا یکشنبهی ۵۵ میلیون دلاریاش (۴/۹ برابر افتتاحیه)، به ۲۷۰ میلیون دلار فروش نهایی دست پیدا کرد که «مری پاپینز بازمیگردد» با عملکردی شبیه به آن، به درآمد خانگی ۱۵۰ میلیون دلار دست پیدا خواهد کرد. جایی در این میان «آنی» (Annie) قرار دارد که بعد از افتتاحیهی پنج روزهی ۲۲ میلیون دلاریاش، به ۸۶ میلیون دلار فروش نهایی رسید که به معنی درآمد ۱۱۷ میلیون دلاری نهایی «مری پاپینز بازمیگردد» خواهد بود.
بزرگترین چیزی که به ضرر این فیلم تمام شده این است که «مری پاپینز بازمیگردد» در واقع حکم بازسازی خوبِ فیلم اصلی را دارد. با توجه به اینکه «بامبلبی»، «به درون دنیای عنکبوتی» و «آکوآمن»، چیزهای جدیدی برای عرضه دارند، تصمیم «مری پاپینز» برای یادآوری خاطرات خوش گذشته حکم یک جنس دسته دوم را در بین اجناسِ هیجانانگیزتر و غیرمنتظرهتر دارد. اما همزمان این احتمال هم وجود دارد که این فیلم صرفا به خاطر اینکه یک اکشنِ فانتزی مثل دیگر بلاکباسترهای کریسمس نیست، در جایگاه منحصربهفردی قرار بگیرد. اگر «مری پاپینز بازمیگردد» عملکردی در مایههای «شب در موزه» داشته باشد (۲۵۰ میلیون دلار از افتتاحیه سه روزه ۳۰ میلیون دلاری) که عالی خواهد بود، اما حتی اگر فیلم عملکردی شبیه به «گنجینه ملی: کتاب اسرار» (۵ برابرِ افتتاحیه ۴۴ میلیونیاش) داشته باشد هم در آن صورت میتواند به ۱۲۰ میلیون دلار فروش خانگی برسد. همچنین اگر فیلم اکرانی شبیه به «ارباب حلقهها: یاران حلقه» (که آن هم در چهارشنبهی سالی اکران شد که کریسمس در روز سهشنبه افتاده بود و ۳/۳ برابر افتتاحیه چهارشنبه تا سهشنبه ۹۴ میلیونیاش فروخت) داشته باشد، فروش خانگی ۱۴۸ میلیونیاش پیشبینی میشود.
مشکلِ «مری پاپینز بازمیگردد» این است که برخلافِ تمام فانتزیهای لایو اکشنِ والت دیزنی در جریانِ هشت سال گذشته، چیز جدیدی برای عرضه ندارد. «مری پاپینز بازمیگردد» نه بازسازی لایو اکشن انیمیشنی قدیمی است و نه مثل «کتاب جنگل» و «شیر شاه»، بازسازی انیمیشنی قدیمی در قالب انیمیشنِ فوتورئالیستیک است. قسمت اول «مری پاپینز»، فیلم لایو اکشنی با چند صحنهی انیمیشن است و چنین چیزی بدون تغییر دربارهی فیلم جدید هم صدق میکند. اگرچه «بازمیگردد» یک بازسازی صحنه به صحنه نیست، اما همزمان حکم دنبالهی بسیار بسیار وفاداری به فیلم اول را دارد که «آلیس در سرزمین عجایب» در مقایسه با آن اورجینال به نظر میرسد. «بازمیگردد» برخلاف دیگر بازسازیهای لایو اکشن دیزنی، چیزی به فیلم اول اضافه نمیکند، چیزی را تغییر نمیدهد و چیزی را عوض نمیکند. «بازمیگردد» نه مثل «مالفیسنت» (Maleficent) داستانی قدیمی را از نقطه نظری جدید روایت میکند و نه مثل «اُز: بزرگ و قدرتمند» (Oz: Great and Powerful) حکم پیشدرآمدی بر داستانی مشهور را دارد. نه مثل «دامبو»، «شیر شاه» و «کتاب جنگل» نسخهی لایو اکشنی با جلوههای ویژوالِ واقعگرایانهی انیمیشنهای کلاسیک دو بعدی است. نه مثل «سیندرلا» و «دیو و دلبر» جنبهی فمینیستی مشکلدار کارتونهای قدیمیشان را درست میکند و نه مثل «علاالدین» و «شیر شاه»، از لحاظ انتخاب بازیگران مناسب با قومیت و نژاد کاراکترها، تغییر کرده است. نه مثل «سیندرلا» سعی میکند تا کاراکترهای فرعی داستان قدیمی را از زاویهی عمیقتر و قابلهمذاتپنداریتری پردازش کند و نه مثل «اژدهای پیت»، داستان تقریبا کاملا اورجینالی را در چارچوب فیلم کالتِ قبلی روایت میکند. همچنین برخلاف «کرید» و «نیرو برمیخیزد» هم قهرمانِ داستان را از لحاظ نژادی و جنسیتی عوض نکرده است. اگرچه «بازمیگردد» توسط منتقدان بیشتر از اکثر بازسازیهای لایو اکشن دیزنی مورد استقبال قرار گرفته، ولی خب، این فیلم از نگاه مردم حکم یک فیلم تکراری در بین فیلمهای جدیدتر را دارد.
سومین تازهاکران مهم این آخرهفته اما «بامبلبی» (Bumblebee) است که کارش را با افتتاحیهی جمعه تا یکشنبهی قابلقبول ۲۱ میلیون دلار شروع کرد؛ رقمی که اگرچه با توجه به استانداردهای مجموعه «ترنسفورمرها» (اولین فیلم «ترنسفورمرها» ۸/۸ میلیون دلار از پیشنمایشها و ۲۷ میلیون دلار در روز افتتاحیهاش کسب کرد) کم است، اما شروعِ خوبی برای پیشدرآمد تحسینشدهای است که روی دوام طولانیمدتش در کریسمس حساب باز کرده است. «باملبی» هم درست مثل «آکوآمن» و «به درون دنیای عنکبوتی» با اینکه با نقدهای بسیار قوی و سروصدای رسانهای مثبتی بمباران شده بود، اما هیچکدام از آنها تاثیری در بالاتر بردنِ ارقام پیشبینیشدهاش نداشتهاند. یا پیشبینیهای تحلیلگران دارد بهطرز ترسناکی دقیق و حسابشده میشود یا چیزهایی که قبلا در تغییرِ پیشبینیها تاثیر میگذاشتند دیگر اثرگذار نیستند. هرچه هست، ساختهی تراویس نایت در آخرهفتهی سه روزهاش به همان اندازهای فروخته است که «ترنسفورمرها: آخرین شوالیه» در جریان دو روز اول اکرانش فروخت (۲۳ میلیون دلار). تحلیلگران آیندهی خوشبینانهتری را برای «بامبلبی» در مقایسه با «مری پاپینز بازمیگردد» پیشبینی میکنند و دلیلش هم به خاطر این است که آیپی «ترنسفورمرها» شاید مثل گذشته در آمریکای شمالی روی بورس نباشد، اما کماکان نیروی قدرتمندی در کشورهای خارجی است. حتی «آحرین شوالیه» به ۴۷۵ میلیون دلار فروشِ خارجی دست پیدا کرد و پیشبینی میشود که «بامبلبی» کارش در چین را با کسب چیزی حدود ۷۰ میلیون دلار در چهارم ژانویه ۲۰۱۹ شروع کند.
مشکلِ «مری پاپینز بازمیگردد» این است که برخلافِ تمام فانتزیهای لایو اکشنِ والت دیزنی در جریانِ هشت سال گذشته، چیز جدیدی برای عرضه ندارد
اگر «بامبلبی» عملکردی شبیه به بقیهی فیلمهای «ترنسفورمرها» در کشورهای خارجی داشته باشد، اما عملکردِ ضعیفتری در گیشهی خانگی داشته باشد، از آنجایی که فقط ۱۳۲ میلیون دلار خرج ساختش شده، در مقایسه با بودجهی ۱۹۵ تا ۲۲۰ میلیونی چهار دنبالهی قبلی، نتیجهی قابلقبولی خواهد داشت. حتی اگر فیلم به زور به ۱۰۰ میلیون دلار فروش خانگی هم برسد، اما کماکان ۷۸ درصد از درآمدش را از کشورهای خارجی به دست بیاورد، به ۴۵۵ میلیون دلار فروش جهانی دست پیدا میکند. شاید بهترین فیلمی که برای مقایسه با آن داریم «بتمن آغاز میکند» است؛ اولین قسمت سهگانهی «شوالیه تاریکی»، حکم یک ریبوتِ واقعگرایانه را داشت و وظیفه داشت تا دل طرفداران را بعد از افتضاحِ «بتمن و رابین» به دست بیاورد. آن فیلم بعد از افتتاحیهی چهارشنبه تا یکشنبهی ۷۲ میلیون دلاریاش، به ۲۰۵ میلیون دلار در خانه و ۳۷۱ میلیون دلار فروش جهانی دست پیدا کرد و راه را برای آتشبازی «شوالیه تاریکی» باز کرد. بنابراین حتی اگر «بامبلبی» به جای ۶۰۰ میلیون، درآمدی نزدیک به ۳۵۰ میلیون دلار داشته باشد، دارد ماموریتِ سختش برای باز پس گرفتنِ اطمینانِ طرفداران را با موفقیت انجام میدهد. اگر مخاطبان آمریکای شمالی از این فیلم خوششان بیاید، آن وقت ممکن است برای دیدنِ دنبالهاش سر و دست بشکنند.
چهارمین تازهاکران این هفته اما «پردهی دوم» (Second Act)، محصول استیایکس اینترتینمنت با بازی جنیفر لوپز است که در دو هزار و ۴۴۱ سینما روی پرده رفت. این فیلم ۱۶ میلیون دلاری که نیمی از بودجهاش را از طریق پیشفروشهای خارجی به دست آورده، ۶ و نیم میلیون دلار به عنوان افتتاحیه کسب کرد. این اگرچه رقم بزرگی نیست، اما این فیلم در جایگاه منحصربهفردی در فصلی که با اکشنهای فانتزی پُر شده قرار میگیرد و اغلب اوقات همین فیلمهای کوچکتر هستند که در جریان کریسمس به ۶ تا ۹ برابر درآمد افتتاحیهشان دست پیدا میکنند. پنجمین تازهاکران این آخرهفته «به مارون خوش آمدید» (Welcome to Marwen)، جدیدترین فیلم رابرت زمهکیس است که متاسفانه یکی از بدترین فیلمهای امسال از آب در آمده است. با وجود فیلمهای اسکاری متعددی که همین الان بهطور گسترده و نیمهگسترده برای مخاطبان بزرگسال روی پرده هستند، این فیلم با چنین نقدهای افتضاحی هیچوقت شانسی برای مورد توجه قرار گرفتن نخواهد داشت. در نتیجه این فیلم که با ۳۹ میلیون دلار بودجه تهیه شده، ۲ میلیون و ۳۵۸ هزار دلار به عنوان افتتاحیه کسب کرد و امید اندکی برای تغییر وضعیتش بعد از کریسمس هم وجود دارد و باید از همین حالا مرگش را تایید کنیم.
در زمینهی فیلمهای قدیمی جدول از جایگاه سیزدهم و «موتورهای فانی» (Mortal Engines) شروع میکنیم؛ بزرگترین شکستِ کریسمس امسال با ۷۷ درصد افت فروش مواجه شد، یک میلیون و ۷۰۰ هزار دلار در دومین آخرهفتهاش کسب کرد و به درآمد ۱۰ روزهی ضعیفِ ۱۱ میلیون و ۹۹۰ هزار دلار دست پیدا کرد. این فیلم ۱۰۰ میلیون دلاری تا حالا ۵۴ میلیون دلار در سرتاسر دنیا فروخته است. بهترین اتفاقی که برای این فیلم میتواند بیافتد رسیدن به ۳۰ میلیون دلار فروش خانگی و ۱۵۰ میلیون دلار فروش جهانی خواهد بود. بنابراین اگر معجزهی غافلگیرکنندهای در کشورهای خارجی رخ ندهد، «موتورهای فانی» میرود تا به جمع امثالِ «صعود ژوپیتر» (۱۸۳ میلیون از ۱۷۵ میلیون بودجه)، «والرین و شهر هزار سیاره» (۲۲۵ میلیون از ۱۷۵ میلیون بودجه) و «تومارولند» (۲۰۹ میلیون از ۱۹۰ میلیون بودجه) بپیوندد. اگرچه بدونشک با تراژدی بزرگی مواجهایم، اما این اتفاقی بود که از روز اول میشد وقوعش را پیشبینیاش کرد. در حالی که به روزهای پایانی سال ۲۰۱۸ رسیدهایم، با نگاهی به بزرگترین شکستهای باکس آفیس با الگوی تکرارشوندهای روبهرو میشویم. اولین چیزی که از این الگو متوجه میشویم این است که دیگر ساختنِ یک فیلم فانتزی ماجراجویانهی پُرخرج به تنهایی برای تبدیل کردن آن به یک رویداد سینمایی تمامعیار و تضمین کردنِ موفقیتِ تجاریاش کافی نیست. دومینِ چیزی که متوجه میشویم این است که روی بورس قرار گرفتنِ ناگهانی فانتزیهای نوبالغان (Young Adult) که منجر به مجموعههای «هری پاتر»، «گرگ و میش» و «هانگر گیمز» شد حالا دیگر کاملا مُرده است؛ مرگی که به خاطر عرضهی تعداد زیادِ فیلمهای شکستخوردهی این ژانر گردنِ خودش است. به ازای هر «گرگ و میش»، چیزهایی مثل «میزبان» (The Host)، «تاریکترین ذهنها» (The Darkest Minds)، «دهنده» (The Giver) و «ابزارهای مرگبار» (The Mortal Instruments) داشتیم.
در دورانِ جدید سینما، مردم فقط به تماشای فیلمهایی میروند که شاملِ کاراکترهای شناختهشده باشند
تا جایی که زیرژانر فانتزی نوبالغان در پنج سال گذشته در حال لنگ زدن و سینهخیز کشیدن خودش به جلو به لطف موفقیتهای نسبی دو فیلم اول «واگرا» (Divergent) و سری «دوندهی هزارتو» (Maze Runner) بوده است. و با نیمهکاره رها شدنِ «واگرا» بعد از شکستِ فیلم سوم و به سرانجام رسیدنِ «دوندهی هزارتو»، این زیرژانر هم نفسِ آخرش را کشیده است. بله، هر از گاهی سروکلهی فیلمی مثل «خانهای با ساعتی در دیوارهایش» (۱۳۰ میلیون جهانی از ۴۲ میلیون بودجه) که براساسِ رُمانی در زیرژانر فانتزی نوبالغان است پیدا میشود که به موفقیت میرسد، اما دیگر فیلمهایی که در تیر و طایفهی «هانگر گیمز» و «هری پاتر» قرار میگرفتند، جادوی گذشتهشان را از دست دادهاند. شاید بزرگترین اشتباه «موتورهای فانی» به جز ساخته شدنِ در فضای سینمایی سال ۲۰۱۸، این بود که تلاشی برای معرفی شخصیت اصلیاش در کنار امثالِ هری پاتر، بِلا سوآن یا کتنیس اِوردین نکرد. در واقع «موتورهای فانی» بیش از اینکه شخصیت اصلیاش را تبلیغات کند یا ستارگانِ مشهورِ سینمایی را به کار بگیرد، روی جذابیتِ دنیای فانتزی منحصربهفردش تمرکز کرده بود؛ سازندگان فکر میکردند همین که مدام بگویند که این فیلم دربارهی ایدهی دیوانهوار شهرهای متحرک و بلعیده شدنِ شهرهای کوچکتر توسط شهرهای بزرگتر است برای کنجکاو کردنِ مردم و کشیدن آنها به سینما کافی است؛ خب این دقیقا همان اشتباهی بود که «والرین» و «چینخوردگی در زمان» را زمین زد. مسئله این است که الان در دورانی به سر میبریم که سینماروها بیش از اینکه به کانسپتهای جدید پشت کرده باشند، به جذابیتِ سوپراستارهای سینمایی پشت کردهاند. زمانی بود که مردم فقط به خاطر اینکه بروس ویلیس در یک اکشنِ علمی-تخیلی حضور داشت، به دیدنِ «عنصر پنجم» میرفتند. اما در سال ۲۰۱۸ مردم فقط به خاطر اینکه «والرین» ساختهی جدید همان کارگردان است به تماشای آن نمیروند. راستش مردم حتی برای دیدن «مومیایی» که از تام کروز بهره میبرد هم به سینماها نرفتند. اما هر وقت کروز در قالب ایتن هانت ظاهر میشود، مردم به دیدنِ «ماموریت غیرممکن»ها میروند. دلیلش به خاطر این است که در حال حاضر نه بازیگران، که این کاراکترها هستند که حکم سوپراستارهای سینما را دارند. در دورانِ جدید سینما، مردم فقط به تماشای فیلمهایی میروند که شاملِ کاراکترهای شناختهشده باشند.
اگر با فیلمی مثل «چینخوردگی در زمان» (۱۳۰ میلیون از ۱۰۳ میلیون بودجه) طرف باشیم که کاراکترهای اصلیاش در ذهنِ فرهنگ عامه حک نشده باشد، مهم نیست منبعِ اقتباس این فیلم چقدر مهم و مشهور است، در نهایت این فیلم کار سختی برای دیده شدن خواهد داشت. اگر با فیلمی مثل «موتورهای فانی» طرف باشیم که اول روی دنیایش و بعد روی کاراکترهایش تمرکز کرده باشد، آن هم شکست خواهد خورد. و اگر داریم دربارهی فیلمی صحبت میکنیم که به کاراکترهایی مثل شاه آرتور و رابین هود یا حتی هان سولو میپردازند که در عین شهرتشان، کسی علاقهای به دیدنِ آنها در نقش اصلی ندارد، کسی هم به دیدنشان نمیرود. هماکنون در دورانی از هالیوود هستیم که نه آیپیهای بسیار پرطرفدار، بلکه کاراکترهای بهخصوصی از فرهنگ عامه پادشاهی میکنند. «ونوم» به این دلیل موفق شد چون مردم واقعا دوست داشتند تا فیلمی با محوریت این شخصیت ببینند. «ونوم» از لحاظ کیفیت هنری دستکمی از افتضاحهایی مثل «شاه آرتور» یا «رابین هود» ندارد، اما این علاقهی مردم به دیدن یک کاراکتر است که کیفیت هنری بد «ونوم» را به یکی از سودآورترین فیلمهای ابرقهرمانی دنیا تبدیل کرد و آن دوتا را زمین زد. اگر «ستارهای متولد میشود» به موفقیت میرسد به خاطر این است که مردم میخواستند تا لیدی گاگا را در قالبِ نسخهی خیالی شخصیتِ خوانندهی خودش ببینند و همزمان چون «بوهمین رپسودی» دربارهی فردی مرکوری معروف است، مردم به تماشای آن رفتند. اگر «آکوآمن» این روزها مورد توجه قرار گرفته است، به خاطر این است که مردم واقعا دوست داشتند تا فیلم افسارگسیختهای با محوریتِ این شخصیت ببینند. البته هر از گاهی استثناهایی وجود دارد؛ مثلا «ردی پلیر وان» در حالی موفق شد که هنوز هیچی نشده اسم شخصیت اصلیاش را فراموش کردهام. اما عموما فیلمهای بزرگ به این دلیل به موفقیتهای بزرگی منجر میشوند چون مردم به هوای دیدنِ کاراکترهای بهخصوصشان به سینما میروند.
بزرگترین موفقیتهای چند سال اخیر نه به خاطر آیپیها، بلکه به خاطر آیپیهای ریشه دوانده در کاراکترهای بهخصوص بوده است که مردم واقعا دوست داشتند تا آنها را روی پردهی سینما ببینند
موفقیتِ «واندر وومن» به این معنی نبود که یکدفعه مردم علاقهی تازهای به اکشنهای زنمحور پیدا کردند و عملکردِ ضعیف «توم ریدر» (Tomb Raider)، «بلوند اتمی» (Atomic Blonde)، «گنجشک سرخ» (Red Sparrow) و «دختری در تار عنکبوت» (The Girl in Spider’s Web) این موضوع را نشان میدهد؛ این فیلمها یا با وجود ستارههایی مثل شارلیز ترون و جنیفر لارنس، از کاراکترهای شناختهشدهای بهره نمیبردند یا با وجود بازیگران نه چندان مشهوری مثل آلیسیا ویکاندر و کلر فوی، شامل کاراکترهایی مثل لارا کرفت و لیزبث سالاندر میشدند که عموم مردم اهمیتی بهشان نمیدهند. در همین حین، موفقیتِ «بلک پنتر» هم باعث نشد تا فیلمهایی با محوریت شخصیتهای سیاهپوست مثل «حاشیه اقیانوس آرام: طغیان» به موفقیت برسند. این وسط استثناهایی وجود دارند. همانطور که با «دنیای ژوراسیک»، «یک مکان ساکت» (A Quiet Place) و «برو بیرون» (Get Out) دیدهایم، فیلمهای ترسناک فارغ از داشتن یا نداشتنِ شخصیتهای حک شده در ذهنِ فرهنگ عامه، موفق هستند. میتوان دربارهی این صحبت کرد که بازیگران کاملا آسیایی «آسیاییهای خیلی مایهدار» (۱۷۳ میلیون خانگی از ۳۰ میلیون بودجه) چقدر در موفق کردنِ این کمدی رومانتیکِ اولد-اسکولِ تحسینشده موفق بودند. میتوان دربارهی این هم صحبت کرد که «نیرو برمیخیزد» تا قبل از آخرهفتهی افتتاحیهاش فقط با سرمایهگذاری خالصِ روی آیپی (و البته هریسون فورد در نقش هان سولو) به موفقیت رسید؛ هرچند رِی و کایلو رن در کنار لوک اسکایواکر حکم ستارگانِ اصلی «آخرین جدای» را داشتند. و صد درصد میتوان مطمئن بود که «هالووین» (۱۵۹ میلیون از ۱۰ میلیون بودجه) مخصوصا به خاطر برگرداندنِ جیمی لی کرتیس در نقشِ لوری استرود به چنین موفقیتِ غولآسایی دست پیدا کرد.
با این حال، بزرگترین موفقیتهای چند سال اخیر نه به خاطر آیپیها، بلکه به خاطر آیپیهای ریشه دوانده در کاراکترهای بهخصوص بوده است که مردم واقعا دوست داشتند تا آنها را روی پردهی سینما ببینند. «والرین» شکست خورد چون هیچکس اهمیتی به والرین نمیداد. اما «ددپول» موفق شد چون مردم واقعا میخواستند تا نسخهی رایان رینولدز از وید ولیسون را ببینند. «سولو» شکست خورد چون در حالی که هریسون فورد با شخصیتِ هان سولو گره خورده است، نقشِ هان سولو در این فیلم برعهدهی بازیگرِ ناشناختهی دیگری بودد. فیلمهایی مثل «والرین»، «تاریکترین ذهنها»، «موتورهای فانی» و «تومارولند» شکست خوردند چون دنیاها و کانسپتهای فانتزی هیجانانگیزشان بدونِ وجودِ کاراکترهای از قبل شناخته شده کاری از دستشان برنمیآمد. به همین ترتیب، «موتورهای فانی» هیچ شانسی برای مورد استقبال قرار گرفتن نداشت. اگر فیلم جدید «هلبوی» (Hellboy) موفق شود، دلیلش فقط به خاطر این است که مردم دوست دارند تا خودِ هلبوی را دوباره ببینند. و اگر شکست بخورد، فقط به خاطر این است که آنها یا دیگر از فازِ هلبوی بیرون آمدهاند یا فقط او را در صورتی دوست داشتند که نقشش برعهدهی ران پرلمن در فیلمهای کارگردانی شده توسط گیرمو دلتورو بود. «موتورهای فانی» و ریبوت «رابین هود» مثل آخرین تلاشهای مُدل تاریخ مصرف گذشتهی بلاکباسترسازی است که شاید زمانی مُدل برندهای بود، اما دیگر مُرده است. و با توجه به اینکه پروژههای مشابهی کمی در آینده وجود دارند، به نظر میرسد که هالیوود بالاخره فهمیده است که الگوی «بتمن آغاز میکند» یا «هری پاتر و سنگ جادو» فقط در صورتی نتیجه میدهد که مخاطبان علاقهای به کاراکترهای اصلیشان داشته باشند. اگر مخاطبان اسم منبع اقتباستان را نشنیدهاند یا از قبل با کاراکترهایش آشنایی ندارند، احتمالِ شکستِ آن فیلم بهطرز ترسناکی بالا میرود.
اما از «موتورهای فانی» که بگذریم، «مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی» (Spider-Man: Into The Spider-Verse) را در جایگاه چهارم داریم که ۱۶ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار دیگر (۵۲ درصد افت فروش) فروخت و به مجموعِ ۱۰ روزهی ۶۴ میلیون دلار رسید. این فیلم ۹۰ میلیون دلاری در کنار ۱۷ میلیون دلاری که از دو روز اول اکرانش در چین به دست آورده، تا حالا ۱۲۸ میلیون دلار در دنیا فروخته است. در ردهی پنجم «قاچاقچی» (The Mule)، جدیدترین فیلم کلینت ایستوود قرار دارد که ۹ میلیون و ۹۵۰ هزار دلار دیگر به جیب زد و به مجموع ۱۰ روزهی ۳۵ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار دست یافت. «روزی روزگاری ددپول» (Once Upon a Deadpool) هم ۷۷۵ هزار دلار دیگر فروخت و به مجموعِ ۱۲ روزهی ۵ میلیون و ۷۳۰ هزار دلار دست پیدا کرد. «ستارهای متولد میشود» (A Star is Born)، محصول برادران وارنر و امجیام به اولینِ محصول این کمپانی تبدیل شد که در سال ۲۰۱۸ از مرز ۲۰۰ میلیون دلار فروش خانگی عبور کرده است. این حرف شاید معنای بدی داشته باشد، ولی در واقع وارنر با فیلمهای کوچکش مثل «آسیاییهای خیلی مایهدار» (Crazy Rich Asians)، «هشت یار اوشن» (Ocean’s 8) و «شب بازی» (Game Night) و فیلمهای بزرگتری مثل «مِگ» (The Meg)، «ردی پلیر وان» (Ready Player One) و «رمپیج» (Rampage) که عملکرد خوبی در آمریکای شمالی داشتند و در کشورهای خارجی با استقبال غیرمنتظرهای روبهرو شدند، سالِ خیلی خوبی را پشت سر گذاشته است. به هر حال همین که این فیلم ۳۶ میلیون دلاری بزرگسالانه حتی قبل از اعلام نامزدهای اسکار، ۲۰۰ میلیون دلاری شده است، خودشِ موفقیتِ خیرهکنندهای است. «ستارهای» همین الانش پرفروشترین درام عاشقانهی تاریخ که فاقد هرگونه المانِ اکشن و فانتزی و خشن است حساب میشود.
«بوهمین رپسودی» (Bohemian Rhapsody)، محصول فاکس قرن بیستم بالاخره به ۱۸۴ میلیون دلار فروش خانگی و ۶۶۷ میلیون دلار فروش جهانی رسید؛ به این ترتیب «بوهمین رپسودی» نه تنها مجموعِ درآمد «جاستیس لیگ» (۶۵۹ میلیون دلار) را پشت سر گذاشته است، بلکه به زودی از «دکتر استرنج» (۶۷۷ میلیون دلار) هم عبور خواهد کرد. ساختهی برایان سینگر به احتمال زیاد سال ۲۰۱۸ را پشت سر «ماموریت غیرممکن: فالاوت» (۷۹۲ میلیون دلار) و «دنیای ژوراسیک: پادشاهی سقوط کرده» (یک میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار)، در جایگاه سوم پرفروشترین فیلمهای غیرابرقهرمانی امسال به پایان خواهد رساند. انیمیشن «گرینج» (Grinch) در هفتمین آخرهفتهاش ۸ میلیون و ۱۸۰ هزار دلار دیگر فروخت و به مجموعِ خانگی ۲۵۳ میلیون دلار رسید. ساختهی ۷۵ میلیون دلاری استودیوی ایلومینیشن تا حالا ۴۲۲ میلیون دلار در دنیا فروخته است و اگر کمی دیگر تلاش کند میتواند با عبور از «تنها در خانه» (۴۷۷ میلیون دلار)، به پرفروشترین فیلمِ کریسمسمحورِ تاریخ تبدیل شود. «گرینچ» سال ۲۰۱۸ را پشت سر «دنیای ژوراسیک ۲» (۴۱۶ میلیون دلار)، در جایگاه دوم پرفروشترینِ فیلم غیرابرقهرمانی در گیشهی خانگی به اتمام خواهد رساند. «رالف اینترنت را خراب میکند» (Ralph Breaks the Internet) چهار میلیون و ۶۰۰ هزار دلار دیگر در پنجمین آخرهفتهاش کسب کرد و به مجموع خانگی ۱۶۲ میلیون دلار و جهانی ۳۰۷ و نیم میلیون دلار رسید. «جانوران شگفتانگیز: جنایات گریندلوالد» (Fantastic Beasts: The Crimes of Grindelwald) تا حالا به ۶۱۱ میلیون دلار فروش جهانی از ۲۰۰ میلیون دلار بودجه دست یافته است. این رقم اگرچه بهطرز قابلدرکی ۲۵ درصد کمتر از درآمد جهانی «جانوران شگفتانگیز و زیستگاه آنها» (۸۱۴ میلیون دلار) است، اما ۳۳ درصد کمتر از درآمد ۲۳۲ میلیون دلاری قسمت اول در گیشهی خانگی است. «سوگلی» (The Favourite) از مرز ۱۰ میلیون دلار فروش خانگی عبور کرد و احتمالا به مجموع اندک مدعیانِ اسکار امسال میپیوندد که از درآمد یازده میلیون دلاری «پیرمرد و تفنگ» (Oldman and the Gun) عبور خواهد کرد.
نظرات