گزارش باکس آفیس: دلیل عملکردِ ناامیدکننده فیلم‌های اخیر سوپرمن در گیشه چیست؟

چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۸ - ۱۰:۵۹
مطالعه 22 دقیقه
Man of Steel
در گزارش باکس آفیس این هفته درباره‌ی ادامه‌ی نمایشِ قوی انیمیشن Frozen 2 و انگیزه‌ی دیزنی برای احیای مجموعه «سیاره‌ی میمون‌ها» صحبت می‌کنیم. همراه زومجی باشید.
تبلیغات

گزارش باکس آفیسِ این هفته را با انیمیشن «فروزن ۲» (Frozen II) شروع می‌کنیم که ۳۴ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار دیگر در سومین آخرهفته‌اش کسب کرد و مجموعِ درآمدِ ۱۷ روزه‌اش را به ۳۳۷ و نیم میلیون دلار در آمریکای شمالی رساند. این رقم، «فروزن ۲» را جایی بین «جوکر» (۳۳۲ میلیون دلار) و «علاالدین» (۳۵۳ میلیون دلار) در بین پُرفروش‌ترین فیلم‌های گیشه‌ی خانگی امسال قرار می‌دهد. اما «فروزن ۲» همزمان دارد عملکردِ دیوانه‌واری را هم در کشورهای خارجی تجربه می‌کند؛ این فیلم ۹۰ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار دیگر از گیشه‌ی خارجی به دست آورد و مجموعِ جهانی سومین آخرهفته‌اش را به ۱۲۵ میلیون دلار رساند؛ رقمی که مجموعِ درآمدِ خارجی این فیلم را به ۵۸۲ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار می‌رساند که شامل ۱۰۴ میلیون دلار از چین، ۷۵ میلیون دلار از کره‌جنوبی و ۵۵ میلیون دلار از ژاپن می‌شود که در مجموع به‌معنی ۹۱۹ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار، فروشِ جهانی است. «فروزن ۲» باتوجه‌به رقبایی که در طولِ ماه آینده خواهد داشت و باتوجه‌به بهره بُردن از دوامِ فصلِ کریسمس، قادر خواهد بود درآمدش را به چیزی در مایه‌های ۴۱۵ میلیون دلار در خانه و یک میلیارد و ۱۸۵ میلیون دلار در دنیا برساند. «فروزن ۲» تاکنون فقط ۳۸ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار از سینماهای آیمکس به دست آورده است. راستی، دیزنی به‌لطفِ «فروزن ۲» بالاخره از مجموعِ درآمدِ ۱۰ میلیارد دلار در سالِ ۲۰۱۹ عبور کرد. اما اگر درآمدِ اکران‌های فاکس مثل «فورد علیه فِراری» (۹۰ میلیون خانگی / ۱۶۸ میلیون جهانی) را نیز به درآمدِ دیزنی اضافه کنیم، این رقم به یازده میلیارد و ۹۴۰ میلیون دلار هم افزایش پیدا می‌کند. به عبارت دیگر، این رقم ۵۷ درصد بهتر از مجموعِ درآمدِ ۷ میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلاری دیزنی در سال ۲۰۱۶ است. تازه این در حالی است که باتوجه‌به «جنگ ستارگان: ظهور اسکای‌واکر» و «جاسوسان در لباس مُبدل»، هنوز کارِ دیزنی با سال ۲۰۱۹ تمام نشده است. در جایگاه دوم جدول اما «چاقوکشی» (Knives Out)، محصولِ لاینزگیت قرار دارد که ۱۴ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار در طولِ آخرهفته‌اش کسب کرد و به مجموعِ خانگی ۶۳ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار و مجموعِ جهانی ۱۲۴ میلیون دلار رسید. فعلا صحبت درباره‌ی اینکه این فیلمِ تماما تجاری تحسین‌شده آن‌قدر محبوب و موفق است که بتواند به جمعِ مدعیان اسکار اضافه شود، اما حداقل فعلا شانسِ اسکاری شدنِ آن نسبت به دو هفته‌ی پیش خیلی محتمل‌تر است. در جایگاه چهارم چارت «کویین و اسلایم» (Queen & Slim) را داریم که پس از تجربه‌ی ۴۵ درصد افت فروش، ۶ میلیون و ۵۳۰ هزار دلار در دومین آخرهفته‌اش فروخت و به مجموعِ ۱۰ روزه‌ی ۲۶ میلیون و ۹۸۴ هزار دلار دست یافت. این آمار نشان‌دهنده‌ی دوامِ قدرتمندی برای این فیلم ۱۷ میلیون دلاری است و به‌معنی درآمد نهایی ۴۰ میلیون دلاری این فیلم است. در جایگاه پنجم «یک روز زیبا در محله» (A Beautiful Day in the Neighborhood)، محصول سونی جای دارد که ۵ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار در سومین آخرهفته‌اش کسب کرد و به مجموعِ ۱۷ روزه‌ی ۴۳ میلیون و ۱۲۰ هزار دلار دست پیدا کرد. جدیدترین فیلمِ تام هنکس که با ۲۵ میلیون دلار بودجه تهیه شده، احتمالا به چیزی حدود ۵۵ میلیون دلار فروشِ نهایی در خانه دست خواهد یافت.

رده‌ی هفتمِ جدول متعلق به «بیست و یک پُل» (21Bridges)، محصولِ اس‌تی‌ایکس است که ۲ میلیون و ۸۸۰ هزار دلار دیگر به دست آورد؛ این فیلمِ ۳۳ میلیون دلاری بعد از ۱۷ روزی که از نمایشش گذشته، ۲۳ میلیون و ۹۳۲ هزار دلار فروخته است. «میدوی» (Midway) در حالی یک میلیون و ۹۴۰ هزار دلار دیگر فروخت و به مجموعِ ۵۳ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار در خانه رسید که «جوکر» (Joker) هم با کسب یک میلیون دلار دیگر، به ۳۳۲ میلیون دلار فروشِ خانگی دست یافت. «جوجو ربیت» (Jojo Rabbit) هم در حالی تاکنون ۱۹ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار فروخته که «انگل» (Parasite) هم به ۱۸ میلیون و ۹۰۰ هزار دلار رسیده است. درنهایت «امواج» (Waves)، محصولِ استودیوی A24 تعداد سینماهای این فیلم را از ۴۷، به ۵۷۰ سالن در چهارمین آخرهفته‌اش افزایش داد که این فیلم در نتیجه‌ی آن ۴۲۱ میلیون و ۶۲۵ هزار دلار فروخت و به مجموعِ ۲۴ روزه‌ی یک میلیون و ۴۶ هزار دلار دست یافت. این رقم گرچه درآمدِ خیلی خوبی برای جدیدترین فیلم تری ادوارد شولتس که «کریشا» (Krisha) و «شب‌هنگام می‌آید» (It Comes at Night) را در کارنامه دارد نیست، اما از طرف دیگر، «امواج» هم مثل کارهای قبلی این کارگردان، در آن دسته فیلم‌های سنگین و شکنجه‌آوری قرار می‌گیرد که هر کسی حوصله‌ی تماشای آن را ندارد.

Frozen 2

اما درحالی‌که گیشه‌ی خانگی در دورانِ پسا-آخرهفته‌ی روزِ شکرگذاری خالی از تازه‌اکران بود، سونی «جومانجی: مرحله‌ی بعدی» (Jumanji: The Next Level) را در ۱۸ بازارِ خارجی از جمله چین اکران کرد. «مرحله‌ی بعدی» ۲۵ میلیون دلار به‌عنوان افتتاحیه در چین به دست آورد. در مقایسه، «جومانجی: به جنگل خوش آمدید» کارش را با ۳۹ میلیون و ۲۳۶ هزار دلار افتتاحیه در چین آغاز کرد و درنهایت به ۷۷ میلیون و ۹۴۶ هزار دلار فروشِ نهایی در این کشور دست یافت. اگر «مرحله‌ی بعدی» هم عملکردِ یکسانی داشته باشد و ۲ برابرِ افتتاحیه‌‌اش بفروشد، فروشِ نهایی ۵۰ میلیونی‌اش پیش‌بینی می‌شود. از آنجایی که «جومانجی ۲» ۴۰۴ میلیون دلار در خانه و ۹۶۲ میلیون دلار در دنیا فروخت، «مرحله‌ی بعدی» از آن نوع دنباله‌هایی است که با وجود تجربه‌ی افت فروشِ شدید نسبت به قسمت قبلی، کماکان می‌تواند یک موفقیتِ قابل‌قبول از آب در بیاید. گرچه افتتاحیه‌ی «مرحله‌ی بعدی» در چین ۳۵ درصد کمتر از فیلمِ قبلی است، اما درآمدِ ۵۲ و نیم میلیون دلاری این فیلم از ۱۸ بازارِ اروپایی نسبتا خوب است. حتی اگر «مرحله‌ی بعدی» فقط ۶۵ درصد از درآمدِ ۹۶۲ میلیون دلاری قسمتِ اول را به دست بیاورد، درآمدِ ۶۲۵ میلیونی‌اش از ۱۲۰ میلیون دلار بودجه پیش‌بینی می‌شود. این فیلم حتی با تجربه‌ی افت فروشی در مایه‌های «زندگی مخفی حیوانات خانگی ۲»، کماکان ۴۷۲ میلیون دلار در دنیا خواهد فروخت. اما انیمیشن «پلی‌موبیل» (Playmobil: The Movie)، تنها تازه‌اکرانِ‌ این هفته در گیشه‌ی خانگی است. این فیلم که با ۷۵ میلیون دلار بودجه تهیه شده، توسط استودیوی اس‌تی‌ایکس پخش می‌شود که تقریبا هیچ سرمایه‌گذاری‌ای در ساختِ این فیلم نکرده است و چیزی برای از دست دادن ندارد. این فیلم اکثرا در سینماها تبلیغات شده بود، بنابراین افتتاحیه‌ی شدیدا پایینش کاملا قابل‌انتظار بود. این انیمیشن که آنا تیلور جوی و دنیل ردکلیف را در بینِ صداپیشگانش دارد، ۶۶۸ هزار دلار از اکران در دو هزار و ۳۳۷ سینما به دست آورد که به‌معنی میانگین سینما به سینمای ۲۸۶ دلار است. این رقم، «پلی‌موبیل» را در جایگاه بیست و ششم بدترین افتتاحیه‌های تاریخِ فیلم‌هایی که در ۶۰۰ سینما اکران شده‌اند و جایگاه چهارم بدترین افتتاحیه برای فیلم‌هایی که با بیش از دو هزار سینما اکران شده‌اند جای می‌دهد. همچنین استودیوی فوکس فیچرز هم تعدادِ سینماهای «آب‌های سیاه» (Dark Waters)، جدیدترین فیلم تاد هینز را به دو هزار و ۱۲ سینما در سومین آخرهفته‌اش افزایش داد. این درام دادگاهی که مارک رافلو، آنا هاتاوی و تیم رابینز را در گروه بازیگرانش دارد و نقدهای مثبتی دریافت کرده، ۴ میلیون و ۱۸۰ هزار دلار فروخت و به مجموعِ ۱۷ روزه‌ی ۵ میلیون و ۳۶۵ هزار دلار دست یافت.

فیلم Man Of Steel 2

مدتی پیش وبسایت ورایتی، گزارشی درباره‌ی آینده‌ی دنیای سینمایی دی‌سی منتشر کرد که درباره‌ی این موضوع صحبت می‌کرد که برادران وارنر دارد به این فکر می‌کند که چگونه می‌تواند کاراکترِ سوپرمن را برای سینماروهای مُدرن، به‌روزرسانی کرده و به کاراکترِ مهمی تبدیل کند. طبیعتا با انتشارِ این مقاله باز دوباره عملکردِ فیلم‌های قبلی سوپرمن و اینکه برادران وارنر باید چه تصمیماتی برای تبدیل کردنِ او به کاراکتری پولساز اتخاذ کند به موضوعِ داغِ بحث و گفتگوهای سینمایی تبدیل شد. مهم‌ترین چیزی که درباره‌ی آن صحبت می‌شود این است که دورانِ استعاره‌پردازی داستانِ سوپرمن به‌عنوانِ تمثیلی از عیسی مسیح یا افسانه‌ی موسی به پایان رسیده است؛ از آنجایی که امروزه مسائل مربوط‌به مهاجرت داغ است، پس مثلا روایتِ داستانِ سقوط کال-اِل روی زمین می‌تواند به‌عنوانِ تمثیلی از داستانِ مهاجران روایت شود. یا درباره‌ی این صحبت می‌شود که دی‌سی باید همان کاری را با سوپرمن انجام بدهد که مارول با کاپیتان آمریکا انجام داد. تمام این حرف‌ها که به جنبه‌ی هنری فیلم‌های سوپرمن می‌پردازند، مشکلِ اصلی فیلم‌های سوپرمن را که جلوی آن‌ها را از نشان دادنِ عملکردی عالی در باکس آفیس گرفته‌ است، نادیده می‌گیرند؛ مشکلِ اصلی فیلم‌های سوپرمن این است که سینماروهای آمریکای شمالی علاقه‌ی خیلی بیشتری به این کاراکتر در مقایسه با سینماروهای خارجی دارند. همچنین برادران وارنر در سال‌های اخیر دو فیلم سوپرمن اکران کرده که هر دوی آن‌ها با دنباله‌روی از مُدل کاپیتان آمریکا، نسخه‌ی متفاوتی از این کاراکتر را به تصویر می‌کشند که هر دوی آن‌ها در بهترین حالت با نتایجِ ضد و نقیضی روبه‌رو شدند. «سوپرمن بازمی‌گردد»، ساخته‌ی برایان سینگر فیلمی با مشکلاتِ جدی لحن، عدم بهره بُردن از اکشن‌های عامه‌پسند و یک هسته‌ی عاطفی عمیقا مشکل‌دار است. وقتی کلارک کنت بدون هیچ خبری به مدتِ ۵ سال از سطحِ زمین ناپدید می‌شود، لوییس لین، معشوقه‌اش را فراموش کرده و تصمیم می‌گیرد به‌جای منتظر ماندن برای سوپرمنی که معلوم نیست چرا یک‌دفعه غیبش زده و معلوم نیست کی دوباره بازمی‌گردد، زندگی‌اش را بدون او ادامه می‌دهد. اما وقتی سوپرمن به زمین بازمی‌گردد، فیلم سعی می‌کند با گناهکار نشان دادنِ لوییس لین، دلسوزی و همذات‌پنداری‌مان برای سوپرمن را برانگیزد. با این وجود، «سوپرمن بازمی‌گردد» شاملِ یک سوپرمنِ ایده‌آل‌گرا و خوش‌بین می‌شود که همواره برای انجام کار خوب اشتیاق دارد. در مجموع، «سوپرمن بازمی‌گردد» درکنارِ «هالک» ساخته‌ی انگ لی، در آن دسته فیلم‌های کامیک‌بوکی نامتعارفی قرار می‌گیرد که درکنار تمام نکات ضعفش، آن‌قدر نقاط قوت هم دارد که آدم با خودش می‌گوید: «کاش بهتر بود!». این فیلم با تمامِ مشکلاتِ مرگبارش، حداقل قلبِ مهربان و بامحبتی دارد و سعی می‌کند کارِ متفاوتی انجام بدهد. «مرد پولادین» به کارگردانی زک اسنایدر خب، تمام مشکلاتی که از نشستنِ شخصی مثل زک اسنایدر روی صندلی کارگردانی یک فیلمِ ابرقهرمانی انتظار می‌رود را دارد؛ از تلاشش برای انجامِ همان کاری که نولان با «شوالیه‌ی تاریکی» برای بتمن انجام داد، اما این‌بار برای سوپرمن که به فیلمِ الکی جدی و افسرده‌ای منجر می‌شود تا خرابی‌ها و تلفاتِ جانی فوق‌العاده زیاد اکشنِ پرده‌ی سومش که از یک طرف خسته‌کننده می‌شود و از طرف دیگر کلِ ماهیتِ سوپرمن را به‌عنوانِ قهرمانِ ناجی مردم زیر سؤال می‌برد.

مشکلِ اصلی فیلم‌های سوپرمن این است که سینماروهای آمریکای شمالی علاقه‌ی خیلی بیشتری به این کاراکتر در مقایسه با سینماروهای خارجی دارند

وضعیت وقتی بدتر می‌شود که نویسندگان در تصمیمی احمقانه، سوپرمن را مسئولِ فشردنِ دکمه‌ای که ژنرال زاد را به زمین می‌آورد می‌کنند. «مرد پولادین» به‌طرز کنایه‌آمیزی درست مثل «اونجرز: دوران اولتران» حول و حوشِ این اتفاق که قهرمانِ اصلی داستان به‌طور تصادفی کلِ دنیا را بدون هرگونه عواقبی به قتل می‌رساند می‌چرخد. کنایه‌آمیز از این لحاظ که هرچه «مرد پولادین» به این دلیل مورد انتقاد می‌گیرد، این مشکل در «دوران اولتران» زیرسیبیلی رد می‌شود. با این وجود، «مرد پولادین» به‌عنوانِ یک اورجین استوری غول‌آسا و حماسی بدون ارزش هم نیست. فقط با این تفاوت که این فیلم بیش از اینکه در راستای داستانِ الهام‌بخش سوپرمن قرار بگیرد، حکم یک فیلم علمی-تخیلی در زیرژانر تهاجمِ بیگانگان را دارد. «سوپرمن بازمی‌گردد» اکرانش را با کسب ۸۲ میلیون دلار در افتتاحیه‌ی چهارشنبه تا یکشنبه‌اش در ژوئیه ۲۰۰۵ آغاز کرد که تاحدودی ناامیدکننده بود. این فیلم درنهایت رفت تا به ۲۰۰ میلیون دلار فروشِ خانگی و ۳۹۱ میلیون دلار فروشِ جهانی دست پیدا کرد که کم و بیش برابر با درآمدِ «بتمن آغاز می‌کند» (۲۰۵ میلیون خانگی / ۳۷۱ میلیون جهانی) بود. از آنجایی که تبلیغاتِ دهان به دهانِ پیرامونِ این فیلم به اندازه‌ی «بتمن آغاز می‌کند» مثبت نبود و از آنجایی که فیلم با ۲۷۰ میلیون دلار بودجه تهیه شده بود، درآمدِ جهانی‌اش برخلافِ «بتمن آغاز می‌کند» نه به‌عنوانِ شروعی آینده‌دار، بلکه به‌عنوانِ فاجعه‌ای تمام‌عیار برداشت شد. از سوی دیگر، «مرد پولادین» اکرانش را با ۱۲۸ میلیون دلار افتتاحیه در ژوئنِ ۲۰۱۳ شروع کرد، اما این شروع هیجان‌انگیز نویدِ اکرانی به همان اندازه هیجان‌انگیز در درازمدت را نمی‌داد؛ فیلمِ زک اسنایدر بلافاصله افتِ فروشِ شدیدی را تجربه کرد و درنهایت به ۲۹۱ میلیون دلار در خانه و ۶۶۸ میلیون دلار در دنیا از ۲۲۵ میلیون دلار بودجه دست یافت. گرچه «مرد پولادین» سودآور بود، اما این فیلم به‌عنوانِ دنباله‌ی غیرمستقیم «سوپرمن بازمی‌گردد» دچارِ سندروم «توم ریدر» شد؛ سندروم «توم ریدر» زمانی اتفاق می‌افتد که یک دنباله با اینکه بهتر از قسمتِ قبلی ظاهر می‌شود، اما از آنجایی که سینماروها قسمتِ اول را دوست نداشتند، پس دیگر اهمیتی به دنباله‌اش هم نمی‌داد؛ حالا هرچقدر آن دنباله به چیزی که دفعه‌ی اول می‌خواستند نزدیک‌تر هم شده باشد. عملکردِ این دو فیلم نشان می‌دهد که چرا برادران وارنر انگشت به دهان مانده است که باید چه کاری با آی‌پی سوپرمن انجام بدهد؛ دلیلش این است که آن‌ها دو نوع سوپرمنِ کاملا متفاوت عرضه کرده‌اند و هر دو با عدم استقبالِ سینماروها مواجه شده است. از یک طرف، «سوپرمن بازمی‌گردد» حکم یک درامِ شخصیت‌محورِ آرام‌سوز با مقداری اکشن برای قرار دادن تریلرهای تبلیغاتی‌ را داشت و از طرف دیگر «مرد پولادین» حکمِ یک اورجین اِستوری پُرمدعا و آخرالزمانی با پرده‌ی آخری که چیزی جز اکشن نبود را داشت؛ این فیلم شامل سکانس‌های اکشنی با مقیاس‌های بسیارِ بزرگی بین سوپرمن و کریپتونی‌های تبعیدشده بود که خرابی‌های به‌جا‌مانده از نبردشان با نبردهای کایجویی برابری می‌کرد. بااین‌حال، هر دو فیلم با وجود مسیرهای کاملا متفاوتی که رفته بودند، به مقصدِ یکسانی رسیدند.

2019-12-4eca72b9-219e-42f8-be53-d6a5688b223a

آن‌ها در بهترین حالت در حالی مورد احترام قرار می‌گیرند که اصلا به‌طرز دیوانه‌واری محبوب نیستند و هر دو فیلم‌هایی بودند که در آمریکای شمالی پُرطرفدارتر از کشورهای خارجی ظاهر شدند. «مرد پولادین» ۲۹۱ میلیون دلار در خانه فروخت که تا زمان «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» (۳۳۴ میلیون دلار در سال ۲۰۱۷)، پُرفروش‌ترین ریبوتِ گیشه‌ی آمریکای شمالی حساب می‌شد. اما همین فیلم فقط ۳۷۷ میلیون دلار از بازارهای خارجی به دست آورد. این روزها در حالی درباره‌ی کاپیتان آمریکاسازی سوپرمن می‌شود که نباید فراموش کنیم این است که «کاپیتان آمریکا: اولین انتقام‌جو» در زمانی اکران شد که دو برتری نسبت به دو فیلم اخیر سوپرمن داشت. اول اینکه «اولین انتقام‌جو» حکمِ اولین فیلمِ پُرخرجِ کاپیتان آمریکا را داشت و با نسخه‌ی سینمای پُرطرفداری از گذشته رقابت نمی‌کرد و دوم اینکه این فیلم در زمانی اکران شد که درآمد ۳۷۶ میلیون دلاری یک فیلمِ ابرقهرمانی در دنیا از ۱۴۰ میلیون دلار بودجه، موفقیتِ بی‌حرف و حدیثی حساب می‌شد. قبل از اینکه «اونجرز» تمام کاسه‌کوزه‌ی هالیوود را خراب کند، فیلم‌هایی با ۱۵۰ میلیون دلار بودجه مثل «بتمن آغاز می‌کند» (۲۰۵ میلیون در خانه / ۳۷۱ میلیون در دنیا) یا «استار ترک» (۲۵۶ میلیون در خانه / ۳۸۵ میلیون دلار در دنیا) می‌توانستند حتی با درآمدی زیر ۴۰۰ میلیون دلار، به موفقیت‌های پُرسروصدایی که هم در بین مردم محبوب می‌شدند و هم از لحاظ تجاری سودآور حساب می‌شدند تبدیل شوند. اگرچه افتتاحیه‌ی ۱۲۸ میلیون دلاری «مرد پولادین» نشان می‌دهد که تعداد سینماروهای آمریکای شمالی آن‌قدر زیاد است که ساختِ یک فیلم سوپرمن با بودجه‌ی سرسام‌آور را توجیه می‌کند، اما سینماروهای خارجی به همان اندازه پایه نیستند. حتی اگر سوپرمن در مقایسه با اسم‌هایی مثل تارزان، پیترپن، رابین هود یا شاه آرتور پُرطرفدارتر باشد، کماکان داریم درباره‌ی یکی از آن آی‌پی‌هایی صحبت می‌کنیم که هرگز پتانسیلِ درنوردیدنِ گیشه‌های خارجی را ندارند؛ این موضوع درباره‌ی «استار ترک» هم صدق می‌کند. حتی سونی هم برای اینکه بتواند ریبوت‌های «مرد عنکبوتی» را از لحاظ مالی توجیه کند مجبور شد بودجه‌ی آن‌ها را از ۲۳۰ و ۲۵۵ میلیون دلار («مرد عنکبوتی شگفت‌انگیز ۱ و ۲»)، به ۱۷۰ و ۱۶۰ میلیون دلار برای «بازگشت به خانه» و «دور از خانه» کاهش بدهد. البته اگر مارول و دی‌سی می‌توانند «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» و «آکوآمن» را با ۱۶۵ میلیون دلار بودجه بسازند، آن وقت ساختِ یک فیلم سوپرمن با بودجه‌ی یکسانی غیرممکن به نظر نمی‌رسد. مگر اینکه برادران وارنر از خرج کردنِ ۱۶۵ میلیون دلار برای فیلم بعدی سوپرمن نیز مطمئن نباشد. واقعیت این است که سوپرمن حداقل در سال‌های اخیر در بینِ عموم مردم به‌طرز دیوانه‌واری محبوب نیست. کامیک‌بوک‌های او در بین پُرفروش‌ترین‌ها جای ندارد و منهای کامیکی که به مرگ او در سال ۱۹۹۳ اختصاص داشت، خیلی وقت است که پُرفروش نبوده است. سریال «لوییس و کلارک: ماجراجویی‌های جدید سوپرمن» به مدتِ چهار سال تقلا کرد تا اینکه درنهایت با وجودِ اینکه با کلیف‌هنگر به پایان رسید، کنسل شد. محصولِ شبکه‌ی اِی‌بی‌سی فارغ از اینکه چقدر در بین طرفداران محبوب بود، هیچ‌وقت از لحاظ آمارِ بینندگان عالی نبود.

از طرف دیگر، سریال انیمیشنی «سوپرمن» با اینکه به موفقیتِ قابل‌توجه‌ای در بین منتقدان دست پیدا کرد، اما بزرگ‌ترین دلیلِ دوامش بعد از اتمام اولین فصلش این بود که اپیزودهای جدیدِ سریال انیمیشنی «بتمن» به مدت دو سال همراه‌با «سوپرمن» پخش می‌شدند. سریال «اسمال‌ویل» هم که پیرامونِ دورانِ نوجوانی کلارک کنت پیش از روزهای فعالیتش به‌عنوانِ سوپرمن می‌چرخید، به‌لطفِ آمار بینندگان نسبتا خیلی خوبی که داشت، به موفقیتِ بزرگی برای شبکه‌ای کوچکی مثل شبکه‌ی دابلیو.بی تبدیل شد و ۱۰ فصل به طول انجامید. بدون موفقیتِ «اسمال‌ویل»، هرگز امثال «اَرو»، «فلش» و دیگر سریال‌های ابرقهرمانی شبکه‌ی سی‌.دبلیو را نمی‌داشتیم. اما نکته این است که وقتی پخشِ «اسمال‌ویل» در سال ۲۰۰۱ آغاز شد، این سریال در نوعِ خودش منحصربه‌فرد بود. «اسمال‌ویل» نه یکی از بی‌شمار سریال‌های کامیک‌بوکی در دورانِ شکوفایی فیلم‌های کامیک‌بوکی، بلکه عملا تنها سریالِ ابرقهرمانی مهم تلویزیون بود. «اسمال‌ویل» ۱۰ سال پس از اینکه کارش «فلش» در شبکه‌ی سی‌بی‌اِس به پایان رسید، حکمِ یک سریالِ پیش‌گام در حوزه‌ی خودش را داشت. این دقیقا همان چیزی بود که فیلم «سوپرمن» را در سال ۱۹۷۸ به رویدادِ سینمایی بزرگی تبدیل کرده بود. «سوپرمن» حکم اولین فیلم کامیک‌بوکی پُرخرجِ سینما را داشت و طبیعی بود که به ۳۰۰ میلیون دلار فروشِ جهانی دست پیدا کند. هرچند حتی «سوپرمن» با کسب ۳۰۰ میلیون دلار هم پُرفروش‌ترین فیلم آن سال نبود و پشت‌سرِ «گریس» (Grease) و «خانه حیوانات» (Animal House) در جایگاه سوم بزرگ‌ترین فیلم‌های گیشه‌ی ۱۹۷۸ جای گرفت. درآمدِ ۱۳۴ میلیون دلاری «سوپرمن» در گیشه‌ی خانگی، آن را در جایگاه دهم پُرفروش‌ترین فیلمِ تاریخ در گیشه‌ی آمریکای شمالی قرار داد. «سوپرمن ۲» که شاملِ داستانِ عاشقانه‌ای بزرگسالانه و پرده‌ی آخری که طی سوپرمن با سه آنتاگونیستِ کریپتونی در وسط شهر متروپولیس مبارزه می‌کند، ۱۰۸ میلیون دلار در سال ۱۹۸۱ کسب کرد. «سوپرمن ۳» هم که وارد وادی داستانگویی زرد و به‌اصطلاح «کمپی» شده بود، در حالی ۵۹ میلیون دلار در سال ۱۹۸۳ فروخت که «سوپرمن ۴» هم به تنها ۱۶ میلیون دلار در سال ۱۹۸۷ دست یافت. آی‌پی سوپرمن از آن زمان تاکنون دو بار ریبوت شده است و هر دو بار هم ما تصور می‌کردیم که یک فیلم پُرخرج با محوریت سوپرمن، فقط به خاطر اینکه اسمِ سوپرمن را یدک می‌شود، بر فراز قله‌های باکس آفیس برمی‌خیزد، اما هر دو بار هم اشتباه تصور می‌کردیم. برادران وارنر به این دلیل برای ساختِ فیلم بعدی سوپرمن مردد به نظر می‌رسد، چون نه‌تنها دو تلاشِ قبلی‌شان شکست خورده است، بلکه در حال حاضر وضعیتِ دنیای سینمایی دی‌سی بدون پسرِ کریپتون خیلی مطمئن و قوی است. شاید سوپرمن به‌عنوانِ ناجی دی‌سی دربرابر مارول آغاز به کار کرد، اما درنهایت این واندر وومن، آکوآمن و جوکر بودند که آن را به شکوفایی در گیشه رساندند.

2019-12-4f567a3e-58ab-47c8-8e68-c32f4beec296

در نتیجه سوپرمن برای دی‌سی دقیقا همان نقشی را دارد که هالک برای مارول دارد؛ مارول هم در حالی دو بار به هالک برای اثباتِ خودش در سینما فرصت داد که هر دو بار شکست خوردند و او را از شخصیتی که ممکن بود به چهره‌ی مارول تبدیل شود، به کاراکتر مکملِ فیلم‌های کاراکترهای پُرطرفدارتر تبدیل کرد. مسئله این است که مشکلِ عملکردِ ضعیفِ سوپرمن در گیشه بیش از اینکه ریبوت‌های ضعیفش از لحاظ کیفیتِ هنری باشند، این است که خودِ کاراکتر سوپرمن، برندِ جذابی برای عموم مردم نیست. این یعنی حتی اگر برادران وارنر یک فیلم دیگر با کیفیتی بهتر و با محوریتِ سوپرمنی الهام‌بخش‌تر بسازد، باز تضمینی برای عملکردِ بهتر آن در گیشه وجود ندارد. حتی «استار ترک: فراتر» که در مقایسه با دو فیلم قبلی، به حال و هوای کلاسیکِ «استار ترک» نزدیک‌تر شده بود، باز با کسب ۱۵۸ میلیون دلار در خانه و ۳۳۸ میلیون دلار در دنیا از ۱۸۵ میلیون دلار بودجه شکست خورد. بعد از اینکه «سوپرمن بازمی‌گردد»، «مرد پولادین» و «بتمن علیه سوپرمن» در جلبِ رضایتِ سینماروها شکست خوردند، احتمالِ اینکه مخاطبان با دیدنِ فیلم بعدی «سوپرمن»، اشتیاقی برای دیدنِ آن نداشته باشند خیلی بالاست. بااین‌حال، اگر «پرندگان شکارچی»، «واندر وومن ۱۹۸۴»، «بتمن»، «جوخه‌ی انتحار» و «بلک آدام» بتوانند از لحاظ هنری و تجاری موفق ظاهر شوند، آن وقت، این احتمال وجود دارد که دنیای سینمایی دی‌سی به چنان برندِ قابل‌اعتمادی تبدیل شود که فیلم بعدی سوپرمن فقط به خاطر ارتباط‌ش با این مجموعه که شده مورد استقبال قرار بگیرد. اگر دنیای سینمایی دی‌سی به چنان مجموعه‌ی جذابی تبدیل شود که مردم حاضرند فیلم‌هایش را فقط به خاطر اینکه برندِ دی‌سی روی آن‌ها حک شده است تماشا کنند، آن وقت سوپرمن شانس بیشتری برای پشت‌سر گذاشتنِ شکست‌های سینمایی اخیرش خواهد داشت. آن وقت مخاطبان با دیدنِ فیلم بعدی سوپرمن، دیگر آن را نه در قالبِ فیلم بعدی سوپرمن، بلکه در قالب فیلم بعدی دنیای سینمایی دی‌سی که رضایتشان را به دست آورده است می‌بینند. این دقیقا همان اتفاقی است که برای دنیای سینمایی مارول افتاد؛ برندِ مارول هم به تدریج آن‌قدر قابل‌اعتماد شد که قهرمانانی مثل دکتر استرنج، نگهبانان کهکشان و کاپیتان مارول فقط به خاطر اینکه جزیی از دنیای سینمایی مارول بودند، با استقبالی به اندازه‌ی قهرمانان شناخته‌شده‌ترشان مواجه شدند. در حال حاضر بیش از اینکه دنیای سینمایی دی‌سی به فیلم جدید سوپرمن نیاز داشته باشد، فیلم جدید سوپرمن به یک دی‌سی بهبودیافته‌ نیاز دارد. از آنجایی که دی‌سی هم‌اکنون با امثال آکوآمن، شزم، واندر وومن و هارلی کویین روی دورِ بُرد افتاده است، آن‌ها نباید برای ارائه‌ی سومین ریبوتِ سوپرمن در نسلِ اخیر عجله کنند. بالاخره چیزی مشخص است این است که حتی یک فیلم بی‌نقص با محوریتِ سوپرمن هم در چشمِ عموم مردم به‌عنوان «یه فیلم سوپرمن دیگه!» به نظر خواهد رسید. دی‌سی قبل از اینکه باید ارائه‌ی یک فیلم خوب با محوریتِ سوپرمن تلاش کند، باید تلاش کند تا محیطی را درست کند که فیلم بعدی سوپرمن به‌جای یک اتفاقِ معمولی دیگر که فرقی با سه‌تای قبلی نخواهد داشت، همچون رویدادی که مردم را برای دوباره هیجان‌زده شدن برای سوپرمن متقاعد می‌کند به نظر برسد.

War for the Planet of the Apes

اما درحالی‌که فیلم بعدی سوپرمن، پروژه‌ی کنجکاوی‌برانگیزی در آینده‌ی برادران وارنر است، چنین چیزی درباره‌ی فیلم بعدی «سیاره‌ی میمون‌ها» در آینده‌ی دیزنی هم صدق می‌کند. حالا که مجموعه‌های «ترمیناتور»، «بیگانه» و «غارتگر» تا اطلاعِ بعدی آرشیو خواهند شد و با وجود ریبوت شدنِ «افراد ایکس» در چارچوبِ دنیای سینمایی مارول، برندِ «سیاره‌ی میمون‌ها» ارزشمندترین برندی است که دیزنی با خریدِ فاکس، درکنار «آواتار» و «ددپول» به دست آورده است. هفته‌ی گذشته خبر رسید که دیزنی قصد ساختِ فیلمِ جدیدی در مجموعه‌ی «سیاره‌ی میمون‌ها» به کارگردانی وِس بال که کارگردانی درخشانش را از سه‌گانه‌ی «دونده‌ی هزارتو» به یاد داریم (مجموعه‌ای که در مجموع ۹۴۹ میلیون دلار از مجموع ۱۲۷ میلیون دلار بودجه به دست آورد) دارد. فعلا مشخص نیست که آیا این فیلم حکم ریبوتِ کامل مجموعه را خواهد داشت یا سه‌گانه‌ی اخیرِ «سیاره‌ی میمون‌ها» را ادامه خواهد داد؛ از آنجایی که سه‌گانه‌ی اخیر «سیاره‌ی میمون‌ها» طرفدارانِ خودشان را دارند و از آنجایی که تاریخِ چند صد ساله‌‌ی پرداخت‌نشده‌ای بین پایانِ «جنگ برای سیاره‌ی میمون‌ها» و آغازِ قسمت اول «سیاره‌ی میمون‌ها»، محصولِ ۱۹۶۴ وجود دارد، پس جا برای دنباله‌سازی برای «جنگ برای سیاره میمون‌ها» هست. سه‌گانه‌ی ریبوت‌شده‌ی «سیاره‌ی میمون‌ها» که شانه به شانه‌ی سه‌گانه‌ی بتمنِ نولان، به‌عنوان مثالِ بارزِ ریبوتی که به درستی صورت گرفته است قرار می‌گیرد، چه از لحاظ استقبال منتقدان و چه از لحاظ تجاری موفق بود. «ظهور سیاره‌ی میمون‌ها» در آگستِ سال ۲۰۱۱، پس از دریافتِ نقدهای قوی، اکرانش را با ۵۴ میلیون دلار افتتاحیه شروع کرد و رفت تا به ۱۷۶ میلیون دلار فروشِ خانگی و درآمدِ عالی ۴۸۱ میلیون دلار در دنیا از ۹۳ میلیون دلار بودجه دست پیدا کند. این فیلم در آن زمان پشت‌سر «حس ششم» (۶۷۲ میلیون دلار از سال ۱۹۹۹)، در جایگاه دوم پُرفروش‌ترین فیلمِ تاریخ ماه آگست قرار گرفت. «ظهور سیاره‌ی میمون‌ها» همچنین فروشی بهتر از تمام فیلم‌های کامیک‌بوکی تابستانِ آن سال داشت و بهتر از «ثور» (۴۴۹ میلیون دلار)، «افراد ایکس: اولین کلاس» (۳۴۶ میلیون دلار)، «گرین لنترن» (۲۱۶ میلیون دلار)، «کاپیتان آمریکا: اولین انتقام‌جو» (۳۷۶ میلیون دلار) و «کابوی‌ها و بیگانگان» (۱۷۵ میلیون دلار) فروخت.

War for the Planet of the Apes Poster

در ادامه، مت ریوز که کارگردانی «کلاورفیلد» و «بگذار داخل شوم» را در کارنامه داشت، روی صندلی کارگردانی «طلوعِ سیاره‌ی میمون‌ها» نشست که به یکی از آن دنباله‌هایی که پتانسیل‌های فروشِ مجموعه را در می‌نوردند تبدیل شد؛ آن فیلم اکرانش را با کسب ۷۱ میلیون دلار آغاز کرد و درنهایت ۲۱۰ میلیون دلار در خانه و ۷۱۰ میلیون دلار در دنیا از ۱۷۰ میلیون دلار بودجه دست یافت. این فیلم بسیار تحسین‌شده که ۱۰ سال پیس از پایان‌بندی قسمت قبلی جریان داشت و به آخرالزمانی می‌پرداخت که اکثرِ بازماندگان بشریت منقرض شده‌اند و بازماندگان در جنگ با میمون‌هایی که اکثریتِ موجوداتِ هوشمند دنیا را تشکیل می‌دهند به سر می‌برند، درآمدی بهتر از «مرد عنکبوتی شگفت‌انگیز ۲» (۲۰۲ میلیون دلار / ۷۰۹ میلیون دلار در دنیا) و «گودزیلا» (۲۰۰ میلیون / ۵۲۹ میلیون) داشت و فقط مقداری کمتر از «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» (۲۵۹ میلیون / ۷۱۴ میلیون)، «افراد ایکس: روزهای گذشته‌ی آینده» (۲۳۳ میلیون / ۷۴۸ میلیون) و «مالفیسنت» (۲۴۲ میلیون / ۷۵۸ میلیون) فروخت. اما «جنگ برای سیاره‌ی میمون‌ها» که در آینده‌ای دورتر جریان داشت و داستانش را کاملا از زاویه‌ی دیدِ میمون‌ها روایت می‌کرد، با وجود نقدهای خارق‌العاده‌اش، با افتِ فروشِ اندکی در مقایسه با فیلم قبلی مواجه شد؛ هم به خاطر اینکه «جنگ» حکم نسخه‌ی بلاک‌باستری «فهرست شیندلر» را داشت و هم به خاطر اینکه سینمای ابرقهرمانی به‌طور فزاینده‌ای مشغولِ چیره شدن بر باکس آفیس بود. این فیلم که با ۱۵۰ میلیون دلار بودجه تهیه شده بود، ۱۴۶ میلیون دلار در خانه و ۴۹۱ میلیون دلار در دنیا فروخت؛ رقمی که به‌معنی مجموع درآمد یک میلیارد و ۶۸۳ میلیون دلاری این سه‌گانه از مجموعِ ۴۱۳ میلیون دلار بودجه بود. نه‌تنها این سه‌گانه آن‌قدر موفق بود که همواره شانه به شانه‌ی بزرگ‌ترین فیلم‌های ابرقهرمانی پیرامونش می‌ایستاد، بلکه به‌طور کلی آی‌پی «سیاره‌ی میمون‌ها» همواره آی‌پی پُرطرفداری بوده است. مجموعه‌ی اورجینالِ «سیاره‌ی میمون‌ها» یک‌جورهایی حکم اولین مجموعه‌ فیلم‌های بلاک‌باستری علمی-تخیلی سینما را دارد؛ حتی با وجود اینکه این مجموعه فیلم به فیلم ارزان‌قیمت‌تر شدند (از ۵/۸ میلیون دلار برای فیلم اول به ۱/۸ میلیون دلار برای فیلم پنجم) و فیلم به فیلم کمتر از قسمت قبلی فروختند (از ۳۲ میلیون دلار برای فیلم اول در سال ۱۹۶۸ به ۸/۸ میلیون دلار برای فیلم پنجم در سال ۱۹۷۳). بازسازی تیم برتون با حضور مارک والبرگ در نقش فضانوردی که در زمان سفر می‌کند، با وجودِ نقدهای ضد و نقیضی که دریافت کرد، به ۶۸ میلیون دلار افتتاحیه دست یافت که در آن زمان آن را پشت‌سر «دنیای گم‌شده» (۷۴ میلیون دلار) در جایگاه دوم قرار می‌داد؛ فیلم تیم برتون درنهایت ۱۸۰ میلیون دلار در خانه فروخت.

یکی از دلایلی که حالا دیزنی سراغِ احیای «سیاره‌ی میمون‌ها» رفته این است که این مجموعه حکم یکی از آخرین آی‌پی‌های ارزشمندی را دارد که دیزنی از تصاحبِ فاکس به دست آورده است

این مجموعه همیشه به خاطرِ مضمونِ سیاسی داغش و جلوه‌های کامپیوتری سنگینش، از آن مجموعه‌هایی بوده که درآمدِ قابل‌توجه‌ای در مقایسه با بودجه‌اش داشته است. اما یکی دیگر از دلایلی که حالا دیزنی سراغِ احیای آن رفته این است که «سیاره‌ی میمون‌ها» حکم یکی از آخرین آی‌پی‌های ارزشمندی که دیزنی از تصاحبِ فاکس به دست آورده را دارد. صنعتِ فیلمسازی از زمانی‌که برای اولین‌بار شایعه‌های مربوط‌به خرید فاکس توسط دیزنی را در اواخر ۲۰۱۷ تاکنون شنیدیم تغییر کرده است. صنعتِ فیلمسازی هم‌اکنون در جال با سینماروهایی است که دیگر به‌دلیلِ حجمِ سرسام‌آورِ محتوای باکیفیتی که در قالب شبکه‌های استریمینگ در اختیارشان است، انگیزه‌ی بالایی برای سینما رفتن ندارند. بنابراین اینکه دیزنی، فاکس را با هدفِ تولید بلاک‌باسترهای بزرگسالانه خریده است به اندازه‌ی پنج سال پیش حقیقت ندارد؛ فاکس در حالی پنج سال پیش با فیلم‌هایی متنوعی مثل «ریو ۲»، «زن دیگر»، «شوم‌بختی ما»، «چگونه اژدهایتان را تربیت کنید ۲»، «افراد ایکس: روزهای گذشته‌ی آینده»، «دختر گم‌شده» و «بردمن» از فرمانروایانِ باکس آفیس بود که حالا دیگر چیزی جز سراب از شکوهِ گذشته‌اش باقی نمانده است. دیزنی در بین آی‌پی‌های فعلی فاکس هم در حالی با هوشمندی قصدِ احیای «تنها در خانه» و «شب در موزه» را برای دیزنی‌پلاس دارد که امثالِ «افراد ایکس: دارک فینیکس»، «غارتگر»، «بیگانه: کاوننت» و «ترمیناتور: سرنوشت تاریک» به‌گونه‌ای به مجموعه‌های خودشان آسیب رساندند که دیزنی حالاحالاها نمی‌تواند به ساختِ فیلم‌های سینمایی جدیدی برای آن‌ها فکر کند. بنابراین سؤال این است که چه چیزی باقی مانده است؟ «چاقوکشی» نشان داد که مردم هنوز واقعا فیلم های معمایی با گروه بازیگرانِ تمام ستاره را دوست دارند که خبر خوبی برای فیلم «مرگ در نیل» (دنباله‌ی «قتل در قطار سریع‌ السیر شرق» که ۳۴۹ میلیون دلار در دنیا فروخت) است. هر دو فیلم‌های «کینگزمن» به بیش از ۴۰۰ میلیون دلار در دنیا دست پیدا کردند. اما «کینگزمن: حلقه‌ی طلایی» با استقبالِ مثبتی از سوی منتقدان و طرفداران مواجه نشد. پیش‌درآمد «کینگزمن» هم که برای فوریه ۲۰۲۰ آماده می‌شود، ریسکِ بزرگی کرده است: این فیلم امیدوار است که آی‌پی «کینگزمن» برای سینماروها جذاب‌تر از کاراکترهای اگزی (تارون اجرتون) و هری (کالین فرث) باشد. اگر دو فیلم قبلی فروششان را مدیون این کاراکترها باشد، پس این پیش‌درآمد بدون حضورِ آن‌ها به دردسر خواهد افتاد. درنهایت «افراد ایکس» در حالی همیشه قرار بود برای ورود به دنیای سینمایی مارول ترکیب شود که «لوگان» هم پرونده‌ی فیلم‌های وولورین با بازی هیو جکمن را بست. سرنوشتِ «ددپول»‌های بزرگسالانه‌ی رایان رینولدز نامشخص است. پس، مهم‌ترین آی‌پی‌های سینمایی که دیزنی با خریدِ فاکس به دست آورده، «ددپول»، «آواتار» و «سیاره‌ی میمون‌ها» هستند. اینکه دیگر آی‌پی‌های فاکس در چند وقت اخیر موفق نبوده‌اند، احتمال اینکه دیزنی اجازه بدهد «ددپول»، بزرگسالانه باقی بماند را افزایش می‌دهد. اما تمام این حرف‌ها به این معنی است که «سیاره‌ی میمون‌ها» تقریبا به‌طور پیش‌فرض، متحمل‌ترین آی‌پی فاکس است که پتانسیلِ سرمایه‌گذاری سینمایی دوباره را دارد. این مجموعه از سال ۱۹۶۸ تا سال ۱۹۷۳، مجموعه‌ی بزرگی بوده است، در سال ۲۰۰۱ بزرگ بوده است و از سال ۲۰۱۱ تا سال ۲۰۱۷ هم عملکردِ درخشانی داشت. معلوم نیست آیا چهارمینِ حضورِ سینمایی میمون‌ها خواهد توانست این روندِ موفقیت‌آمیز را ادامه بدهد یا نه، اما در حال حاضر، همه‌چیز به نفعش هستند.

کپی لینک

جدول ۱۰ فیلم برتر هفته

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات