گزارش باکس آفیس: چرا سال ۲۰۲۰ حتی بدون شیوع کرونا هم درآمد ۲۰۱۹ را تکرار نمیکرد؟
چرا باکس آفیسِ سال ۲۰۲۰ حتی بدون شیوعِ کرونا نیز قادر به تکرار درآمد سال ۲۰۱۹ نمیبود؟
در دنیای آلترناتیوِ دیگری که اپیدمی ویروس کرونا اتفاق نیافتاده است، الان در حال صحبت دربارهی مجموعِ درآمدِ چهار هفتهای «بلادشات» (حدود ۲۰ میلیون دلار)، «هنوز ایمان دارم» (حدود ۲۸ میلیون دلار) و «شکار» (حدود ۱۳ میلیون دلار) میبودیم، اما در حالی یک ماه از زمانیکه سینماهای آمریکای شمالی تعطیل شدند میگذرد که بهجای گفتوگو دربارهی افتتاحیهی خانگی «زمانی برای مُردن نیست» (No Time to Die)، باید دربارهی پخشِ «ترولها: تور جهانی» در شبکهی نمایشِ خانگی صحبت کنیم. همانطور که شرکتهای تحلیلگر گزارش کردهاند، مجموعِ درآمدِ باکس آفیسِ خانگی امسال با ۴۰ درصد افت فروش نسبت به مجموعِ درآمدِ سال گذشته مواجه خواهد شد؛ تازه آن هم فقط در صورتی که سینماها مجددا در اواسط ژوئن یا اوایلِ ژوئیه باز شوند. اما قضیه کمی پیچیدهتر از این است. تازه حتی اگر هم سینماها در بهترین سناریوی ممکن باز شوند، عقب افتادنِ تاریخِ اکرانِ فیلمهای «سریع و خشن ۹»، «مینیونها»، «شکارچیان ارواح: زندگی پس از مرگ» و «جنگل کروز» تا سال آینده، به این معنی است که باکس آفیسِ سالِ ۲۰۲۰ از تمام سلاحهایش برای جبران کردنِ عقبافتادگیهایش بهره نمیبرد. گرچه تحلیلگران از این گله میکردند که باکس آفیس سال ۲۰۱۴ در مقایسه با سال ۲۰۱۳ با افت مواجه شده است، اما عدهی کمی متوجه شدند که بخشِ قابلتوجهای از این افت فروش به خاطر عقب افتادن تاریخ اکران «دایناسور خوب»، «سریع و خشن ۷» و «پنجاه طیف گری» از سال ۲۰۱۴ به سال ۲۰۱۵ بود. مجموعِ فروش ۵۰۰ تا ۶۵۰ میلیون دلاری آنها در حالی کمبودِ درآمدِ باکس آفیسِ ۲۰۱۴ را جبران میکرد که وقتی اکرانِ آنها با تأخیر مواجه شد، هیچ فیلم دیگری در حد و اندازهی آنها جای خالیشان را در تقویم ۲۰۱۴ پُر نکرد. اگر سینماها سر موقع باز شوند (و ناگهان متوجه نشویم که این وضع بهجای ژوئیه، تا اکتبر ادامهدار خواهد بود) و اگر مردم بلافاصله به عاداتِ فیلمبینی نرمالشان بازگردند، آن وقت مجموعِ درآمدِ باکس آفیسِ ۲۰۲۰ حدود ۶ میلیارد و ۳۶۰ میلیون دلار تا ۶ میلیارد و ۸۲۰ میلیون دلار خواهد بود؛ ارقامی که نهتنها بدترین درآمدِ سالانهی باکس آفیس در ۲۰ سال اخیر هستند، بلکه ۴۰ درصد کمتر از مجموعِ درآمد ۱۱ میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلاری باکس آفیسِ سال ۲۰۱۹ است.
اما بخشِ جالبِ قضیه این است که حتی اگر شیوعِ کرونا هم اتفاق نمیافتاد، باکس آفیس ۲۰۲۰ کماکان شانسی برای تکرار آمارِ شگفتانگیز باکس آفیسِ ۲۰۱۹ و ۲۰۱۸ نداشت. نهتنها باکس آفیسِ دو سال گذشته از سلسلهی بیسابقهای از بلاکباسترهای دیزنی بهره میبردند، بلکه اکثر استودیوها دربرابر سونامی ویرانگرِ دیزنی عقبنشینی کردند و فیلمهایشان را برای سال ۲۰۲۰ کنار گذاشتند. با این وجود، امثالِ «واندر وومن ۱۹۸۴»، «سریع و خشن ۹»، «جایی برای مُردن نیست»، «پسران بد تا ابد» و «تاپ گان: موریک» هرگز نمیتوانستند فاصلهی اجتنابناپذیرِ بینِ باکس آفیس ۲۰۲۰ در مقایسه با دو سال گذشته را جبران کنند. سال ۲۰۱۸، سالی بود که دیزنی سه فیلمِ ۶۰۰ میلیون دلاری در قالب «بلک پنتر»، «اونجرز: جنگ اینفینیتی» و «شگفتانگیزان ۲» عرضه کرد و سال ۲۰۱۹ هم سالی بود که «اونجرز: پایان بازی» (۸۵۹ میلیون دلار)، «شیر شاه» (۵۴۳ میلیون دلار)، «جنگ ستارگان: ظهور اسکایواکر» (۵۱۵ میلیون دلار) و «فروزن ۲» (۴۵۰ میلیون دلار) را اکران کرد. مخصوصا سال گذشته که حکم سالی با اکرانهای مسلسلوار و آتشین را داشت؛ دیزنی با آزاد کردن بزرگترین فیلمهای بزرگترین برندهایش، نهتنها میخواست تا آنها را هرچه زودتر برای پخش در پلتفرم دیزنیپلاس آماده کند، بلکه باب آیگر، مدیرعاملِ دیزنی هم میخواست تا آخرین سالِ ریاستش را در اوج به پایان برساند. بنابراین باکس آفیسِ سال گذشته، میزبان آخرین قسمت «اونجرز»، آخرین اپیزود «جنگ ستارگان»، «داستان اسباببازی ۴»، «فروزن ۲» و بازسازی لایواکشن دوتا از محبوبترین انیمیشنهای کلاسیکِ دیزنی در قالب «شیر شاه» و «علاالدین» بود. دیزنی در سال ۲۰۱۹ آماده بود تا سهمِ اصلی بازار را با اختلافی وسیعتر از همیشه تصاحب کرده و رقبایش را تار و مار کند. از همین رو، فیلمهای آنها برای سال ۲۰۲۰ بهصورت پیشفرض جمعوجورتر شدند.
باکس آفیسِ امسال در حالتِ عادی میزبان «مولان»، «بلک ویدو»، «ایترنالها»، «جنگل کروز» و سه انیمیشن اورجینال در قالب «بهپیش»، «روح» و «رایا و آخرین اژدها» از سوی دیزنی بود. از سوی دیگر، برادران وارنر به امید جبران کردن تمام بدشانسیهایشان در سال ۲۰۱۹، به سهگانهی «واندر وومن ۱۹۸۴» (پنجم ژوئن)، «در ارتفاعات» (بیست و ششم ژوئن» و «تنت» (هفدهم ژوئیه) دل بسته بود. در همین حین، پارامونت در حالی «سونیکِ خارپشت» (که پیش از تعطیلی سینماها ۱۴۶ میلیون دلار فروخت)، «یک مکان ساکت ۲» (سیزدهم مارس) و «تاپ گان: موریک» (بیست و ششم ژوئن) را داشت که یونیورسال هم میخواست گندکاریاش با «گربهها» و «دولیتل» را با «زمانی برای مُردن نیست»، «سریع و خشن ۹» و «مینیونها ۲» تمیز کند. بعضی از این فیلمها به اواخر سال ۲۰۲۰ منتقل شدهاند، بعضی از آنها به سال ۲۰۲۱ فرار کردهاند و از هیچکدام از آنها انتظار نمیرفت که در حد و اندازهی بلاکباسترهای دیزنی در سال ۲۰۱۹ ظاهر شود. منهای «واندر وومن ۱۹۸۴» (که قسمتِ قبلیاش ۴۱۲ و نیم میلیون دلار در گیشهی خانگی فروخت)، از هیچکدام از بلاکباسترهای امسال (چه از طرف دیزنی و چه غیردیزنی) انتظار نمیرفت که به درآمد «جوکر» (۳۳۵ میلیون دلار) برسند، چه برسد به امثالِ «علاالدین» (۳۵۳ میلیون دلار) یا اسطورههایی مثل «فروزن ۲»، «اونجرز: پایان بازی» یا «شیر شاه». درست مثل سال ۲۰۱۴ که چندتا از فرانچایزهایی که به پایانِ عمرشان رسیده بودند («مرد عنکبوتی شگفتانگیز ۲»، «ترنسفورمرها: عصر انقراض» و غیره) باید با فیلمهای مارولی مثل «سرباز زمستان» و «نگهبانان کهکشان» که فاقدِ تونی استارک، سوپراستارِ مارول بودند مبارزه کنند، سال ۲۰۲۰ هم همیشه از روز اول قرار بود تا درآمدِ پایینتری در مقایسه با سالهای اخیر داشته باشد. تابستانِ ۲۰۲۰ نهتنها از یک فیلم «اونجرز» بهره نمیبرد تا اسکناسهای مردم را مثل آهنربا جذب کند، بلکه امسال از سال ۲۰۰۰ تاکنون، بعد از سال ۲۰۰۶، دومین سالی است که شامل «جنگ ستارگان»، قسمت جدید دنیای جادوگری جی. کی. رولینگ، فیلمهای سرزمین میانهی پیتر جکسون، فیلمهای هانگر گیمز یا فیلمهای «گرگ و میش» نمیشود.
درواقع سال ۲۰۲۰ میرفت تا از ۲۰۰۵ تاکنون (که «جنگ ستارگان: انتقام سیث» با ۳۸۰ میلیون دلار فروش پُرفروشترین فیلم سال شد)، به اولین سالی که هیچ فیلمی ۴۰۰ میلیون دلار در خانه نمیفروشد و از زمان ۲۰۰۷ تاکنون (که «دزدان دریایی کاراییب: در آخر دنیا» با ۹۵۴ میلیون دلار صدرنشین شد) به اولین سالی که هیچ فیلمی به یک میلیارد دلار فروش جهانی دست پیدا نمیکند تبدیل شود. البته که «واندر وومن ۱۹۸۴» شاید میتوانست از مرز ۴۰۰ میلیون دلار فروشِ خانگی عبور کند و «سریع و خشن ۹» شاید میتوانست با کسب ۳۵۰ میلیون دلار در بازار چین، یک میلیاردی شود، اما نهتنها هیچکدام از اینها تضمینشده نبودند، بلکه آنها تنها مدعیانِ رسیدن به این دستاوردها بودند. خلاصه نکته این است که گرچه باکس آفیسِ خانگی در بهترین حالت به خاطر شیوع کرونا با ۴۰ درصد افت فروش در مقایسه با سالِ قبل مواجه خواهد شد، اما سال ۲۰۲۰ حتی پیش از شیوع کرونا هم شانسِ رقابت با آمار نجومی باکس آفیسِ ۲۰۱۹ را نداشت. دلیل اصلی این اتفاق، استراتژی دیزنی برای شلیک کردن بزرگترین سلاحهایش در سال ۲۰۱۹ و کنار گذاشتنِ فیلمهای نسبتا کوچکترش برای امسال بود؛ سلاحهایی که حتی بهترین و درخشانترین بلاکباسترهای برادران وارنر، یونیورسال، پارامونت و سونی قادر به تکرارِ مجموعِ درآمدِ گردهمایی آنها نیستند. مخصوصا باتوجهبه اینکه حتی اگر همهچیز در سریعترین زمان ممکن به حالتِ نرمالِ گذشته بازگردد، منتقل شدنِ بزرگترین فیلمهای تابستان ۲۰۲۰ به سال بعد («سریع و خشن ۹»، «جنگل کروز»، «مینیونها ۲» و غیره)، به این معنی است که سال ۲۰۲۰ حتی قادر به امتحان کردنِ شانسش برای تکرار آمار ۲۰۱۹ نیز نخواهد بود. اگرچه شیوع کرونا بدونشک فاکتور اصلی تأثیرگذار در کاهشِ درآمدِ باکس آفیس امسال خواهد بود، اما باکس آفیس امسال از روز اول قرار بود دربرابر درآمد افسانهای سال گذشته شکست بخورد و شیوع کرونا فقط مقدار اختلافِ درآمد باکس آفیس امسال در مقایسه با سال گذشته را افزایش داد.
چرا فاصله زیاد بین «اسپکتر» و «زمانی برای مُردن نیست» به نفعِ فروش جیمز باند ۲۵ است؟
اگر شیوع کرونا اتفاق نمیافتاد، الان در حالِ صحبت دربارهی فروشِ ۴۰ میلیون دلاری روزِ افتتاحیهی «زمانی برای مُردن نیست»، محصولِ امجیام و یونیورسال میبودیم و با مقایسه کردنِ درآمد روزِ افتتاحیهاش با «اسپکتر» (۲/۵ برابر ۲۸ میلیون دلار فروش روز افتتاحیه = ۷۰ میلیون افتتاحیه) و «ذرهای آرامش» (۲/۵۶ برابر ۲۸ میلیون دلار فروش روز افتتاحیه = ۶۷ میلیون افتتاحیه) دربارهی اینکه آیا «زمانی برای مُردن نیست» میتواند به اولین افتتاحیهی بالای ۱۰۰ میلیون دلاری سال ۲۰۲۰ تبدیل شود گمانهزنی میکردیم. «زمانی برای مُردن نیست» که در ابتدا برای اکران در هشتم نوامبر ۲۰۱۹ (چهار سال بعد از «اسپکتر») برنامهریزی شده بود، به اولین فیلمی که بهدلیلِ شیوع کرونا با تأخیر مواجه شد تبدیل شد. حالا این فیلم در بریتانیا دوازدهم نوامبر و در آمریکای شمالی، بیست و پنجم نوامبر روی پرده خواهد رفت؛ اگر «زمانی برای مُردن نیست» به اندازهی کافی مورد استقبالِ منتقدان قرار بگیرد و شاملِ تمام کلیشههای جیمز باندی (بدلکاری، گجتها، دخترانِ باند، لوکیشنها و تصاویرِ پُرزرق و برقِ آیمکسپسند) باشد، آن وقت تاریخِ این مجموعه نشان میدهد که عقب افتادن اکرانش در نهایت به نفعش خواهد بود. واقعیت این است که شاید «زمانی برای مُردن نیست» پنج سال بعد از «اسپکتر» به نمایش در خواهد آمد، اما وقتی تاریخِ مجموعهی مامور ۰۰۷ را مرور میکنیم، میبینیم که برخی از پُرفروشترین فیلمهای مجموعه، آنهایی هستند که فاصلهی زمانی قابلتوجهای بینِ آنها و فیلمِ قبلی مجموعه بوده است و همین فاصلهی زمانی نهتنها به ضررشان تمام نشده و آنها را در چشمِ سینماروها بیاهمیت نکرده، بلکه اشتیاقِ سینماروها را برای دیدنِ آنها افزایش داده است. هر وقت که مامور ۰۰۷ برای مدتِ زیادی از سینما دور میشود، همه دربارهی این صحبت میکنند که آیا این مجموعه هنوز از لحاظِ فرهنگی بهروز است یا نه و اینکه آیا مجموعه میتواند خودش را با تغییراتِ دنیا وفق بدهد یا نه، اما آنها این نکته را نادیده میگیرند که سری «جیمز باند» همواره خودش را به فرهنگِ زمانهاش، نزدیک نگه داشته است. به محضِ اینکه مجموعه از خواب زمستانیاش بیدار میشود، تمام گمانهزنیها بدبینانه با حضورِ مشتاقانهی مردم در سینماها بیمعنی میشوند.
برخی از پُرفروشترین فیلمهای مامور ۰۰۷، آنهایی هستند که فاصلهی زمانی قابلتوجهای بینِ آنها و فیلمِ قبلی مجموعه بوده است
«دکتر نو» در حالی در ماه می ۱۹۶۲ اکران شد که «از روسیه با عشق» در ماه آوریل ۱۹۶۳ روی پرده رفت و سپس، «گُلدفینگر» در دسامبر ۱۹۶۴ از راه رسید و با کسب ۵۶ میلیون دلار در گیشهی خانگی (در مقایسه با درآمد ۲۴ میلیونی «از روسیه با عشق» و ۱۶ میلیونی «دکتر نو»)، این مجموعه را وارد سطحِ تازهای از محبوبیت و اهمیت کرد. «تاندربال» در دسامبر سال ۱۹۶۵ به رقمِ خیرهکنندهی ۶۳ و نیم میلیون دلار دست پیدا کرد؛ رقمی که با احتساب نرخ تورم، ۷۰۰ میلیون دلار حساب میشود و آن را به پُرفروشترین اکشنِ غیرفانتزی تاریخ تبدیل میکند. «تو فقط دو بار زندگی میکنی» با کسب فقط ۴۳ میلیون دلار در ژوئن ۱۹۶۷، این مجموعه را از آسمانها به زمین بازگرداند. بعد از اینکه شان کانری بیخیالِ نقشِ جیمز باند شد، جُرج لازنبی در «در خدمتِ سرویس مخفی ملکه»، جایگزینش شد. این فیلم که در زمانِ خودش چندان مورد استقبال قرار نگرفت، اما در گذر زمان به محبوبیتِ تازهای بینِ طرفداران دست پیدا کرد، فقط ۲۲ میلیون دلار در سال ۱۹۶۹ فروخت. بنابراین شان کانری در آن زمان حقوقی معادل یک میلیون و ۵۰۰ هزار دلار (که تمامیاش را به خیریه اهدا کرد) دریافت کرد تا دوباره در قالبِ مامور ۰۰۷ به مجموعه بازگردد و در «الماسها همیشگی هستند» در سال ۱۹۷۱ ایفای نقش کند. چهار سال فاصلهای که بینِ آخرین و جدیدترین فیلمِ شان کانری وجود داشت باعث شد تا «الماسها همیشگی هستند» به ۴۴ میلیون دلار فروش دست پیدا کند. از این جا به بعد با الگوی تکرارشوندهی عجیبی مواجه شدیم: هر وقت فاصلهی بیش از اندازه و غیرمنتظرهای بین فیلمهای این مجموعه به وجود میآید، بازگشتِ جیمز باند به سینما به افزایشِ قابلتوجهی درآمدش در گیشه منجر میشود. «جاسوسی که عاشقم بود»، سومینِ جیمز باندِ راجر مور که بسیاری از آن بهعنوانِ حیاتیترین قسمتِ مجموعه در زمینهی گردآوری تمامِ خصوصیاتِ جذابِ دنیای این کاراکتر یاد میکنند، در ماه ژوئن ۱۹۷۷ اکران شد. این فیلم ۲ سال و نیم بعد از عملکردِ ناامیدکنندهی «مردی با تفنگِ طلایی» (که به عقیدهی بسیاری بدترین فیلمِ مجموعه است و فقط ۲۱ میلیون دلار فروخت) در سال ۱۹۷۴ به نمایش در آمد.
گفته میشود در حالی فیلمنامههای «زندگی کن و بگذار بمیرد» (اولین جیمز باند راجر مور) و «مردی با تفنگ طلایی» با درنظرگرفتنِ شان کانری به نگارش در آمده بودند که «جاسوسی که عاشقم بود»، اولین فیلمِ این بازیگر بود که با درنظرگرفتنِ خصوصیاتِ منحصربهفردِ بازیگری راجر مورد نوشته شده بود. به هر حال، فاصلهی طولانی بینِ «مردی با تفنگ طلایی» و «جاسوسی که عاشقم بود»، سینماروها را برای تماشای دوبارهی جیمز باند مشتاقتر کرد؛ در نتیجه «جاسوسی که عاشقم بود» نهتنها مجموعه را درست در لحظهی آخر از سقوط به ته دره نجات داد، بلکه از زمانِ «تاندربال» تا آن زمان، به اولینِ فیلم مجموعه که بیش از ۴۴ میلیون دلار کسب کرده بود تبدیل شد. درآمد ۴۶ میلیون دلاری «جاسوسی که عاشقم بود» (۱۹۶ میلیون به نرخ امروز) مسیرِ مجموعه برای رسیدن به بهترین درآمدِ مجموعه با «مونریکر» در سال ۱۹۷۹ را هموار کرد. اکثرا اعتقاد دارند که «مونریکر» که به سفر جیمز باند به فضا اختصاص دارد، به این دلیل به ۷۰ میلیون دلار فروش دست پیدا کرد، چون یک سال پیش از «جنگ ستارگان: امپراتوری ضربه میزند»، ارائهکنندهی جذابیتهای سینمایی «جنگ ستارگان»وار بود. اما عدهای دیگر اعتقاد دارند که موفقیتِ غافلگیرکنندهی «مونریکر» از خاطراتِ خوبِ سینماروها از فیلمِ قبلی مجموعه سرچشمه میگیرد. هرچه بود، «جاسوسی که عاشقم بود» آغازگرِ روندی بود که طی آن، سینما هر دو سال یک بار میزبان یک فیلمِ جدید از این مجموعه میبود؛ روندی که تا زمان «جواز قتل» در تابستانِ سال ۱۹۸۹ ادامه داشت. «جواز قتل»، دومین جیمز باندِ تیموتی دالتون با کسب ۳۴ میلیون دلار در گیشهی خانگی، به اولین فیلمِ مجموعه که از زمانِ «مردی با تفنگِ طلایی» شکست خورده بود تبدیل شد. «جواز قتل» فقط شکست نخورد، بلکه در لابهلای فیلمهای انقلابی و تاریخسازی مثل «بتمن»، «سلاحِ مرگبار ۲»، «ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی» و «عزیزم، بچهها رو کوچک کردم» شکست خورد؛ از همین رو، مامور ۰۰۷ بعد از این فیلم به مدتِ غیرقابلتصورِ شش سال به تعطیلات رفت. تیموتی دالتون درنهایت بعد از دو فیلم از این مجموعه کنارهگیری کرد و رسانهها مجددا دربارهی اینکه آیا این مجموعه دیگر از لحاظ فرهنگی بهروز نیست و اینکه آیا مامور ۰۰۷ باید یک زن (شارون تِیت)، یک مرد سیاهپوست (وزلی اسنایپس) یا یک سوپراستارِ بینالمللی (مِل گیبسون) باشد، گمانهزنی کردند.
بالاخره «گلدنآی» در نوامبر ۱۹۹۵ اکران شد. اولین جیمز باندِ پیرس برازنان به کارگردانی مارتین کمپل، ترکیبی از تمام خصوصیاتِ معرفِ این مجموعه بهعلاوهی ارجاعات فرامتنی و لحنی خودآگاه بود که غیبِ شش سالهی این مجموعه از سینماها را به پُرفروشترین فیلمِ مجموعه تبدیل کرد. «گلدنآی» نقدهای خیلی خوبی دریافت کرد و به افتتاحیهی ۲۶ میلیون دلار دست یافت و به اولین فیلمِ مامور ۰۰۷ تبدیل شد که از مرز ۱۰۰ میلیون دلار فروشِ خانگی عبور کرد و به مجموعِ جهانی ۳۵۲ میلیون دلار از ۶۰ میلیون دلار بودجه دست پیدا کرد. «فردا هرگز نمیمیرد» این روندِ موفقیتآمیز را با کسب ۱۲۶ میلیون در خانه و ۳۳۳ میلیون دلار در دنیا در سال ۱۹۹۷ ادامه داد و «دنیا کافی نیست» نیز در سال ۱۹۹۹ به ۱۲۶ میلیون دلار فروشِ خانگی و ۳۶۳ میلیون دلار فروشِ جهانی دست یافت. «روزی دیگر بمیر» سه سال پس از قسمتِ قبلی که فاصلهی طولانی غیرمعمولی حساب میشد، در بینِ فیلمهایی مثل «هویت بورن»، «سهایکس» و «مجموعِ همهی ترسها» که میخواستند جای خالی جیمز باند را پُر کنند، اکران شد. این فیلم با کسب ۴۷ میلیون دلار بهعنوانِ افتتاحیه، ۱۶۰ میلیون دلار در گیشهی خانگی و ۴۳۴ میلیون دلار در دنیا فروخت؛ «روزی دیگر بمیر» در حالی به پُرفروشترین فیلم در تاریخ مجموعه تبدیل شد که نهتنها پیرس برازنان از این مجموعه جدا شد، بلکه این مجموعه باز دوباره، اینبار به مدتِ چهار سال به خوابِ زمستانی رفت. پس از «روزی دیگر بمیر»، استودیو ایون پروداکشنز و شرکایش تصمیم به ریبوتِ مجموعه گرفتند؛ آن هم نه یک ریبوتِ معمولی؛ آنها تصمیم گرفتند تا مامور ۰۰۷ را از ریشه متحول کرده و مُدرنسازی کنند. از همین رو اکشنهای بیش از اندازه اغراقشده و لحنِ به اصطلاحِ کمپی «روزی دیگر بمیر»، جای خودشان را به یک فیلمِ جاسوسی واقعگرایانه متناسب با دنیای پسا-یازده سپتامبر دادند. از آنجایی که مارتین کمپل، مجموعه را در سال ۱۹۹۵ با «گلدنآی» احیا کرده بود، او مجددا برای معرفی کردنِ جیمز باندِ دنیل کریگ به دنیا ازطریقِ «کازینو رویال» در سال ۲۰۰۶، استخدام شد. «کازینو رویال» در حالی با لحنِ جدی و اکشنهای بیرحمانهاش وارد قلمروی تازهای شده بود که همزمان هنوز کاملا تمام ویژگیهای معرفِ مامور ۰۰۷ را نیز حفظ کرده بود؛ این فیلم با نقدهای فوقالعاده مثبتی که دریافت کرد، ۱۶۷ میلیون دلار در خانه و ۵۹۵ میلیون دلار در دنیا کسب کرد. دو سال بعد، «ذرهای آرامش» نقدهای ضد و نقیض و رو به منفی دریافت کرد، اما خاطراتِ خوبِ سینماروها از «کازینو رویال» باعث شد تا حتی این فیلمِ ضعیف هم ۱۶۸ میلیون دلار در خانه و ۵۸۹ میلیون دلار در دنیا کسب کند.
- گزارش باکس آفیس: چرا تاخیر No Time to Die به دلیل شیوع کرونا در نهایت به نفعش خواهد بود؟
- گزارش باکس آفیس: چگونه دوران ریاست باب ایگر بر دیزنی با یک شکست به پایان رسید؟
- گزارش باکس آفیس: ویروس کرونا چه تاثیری روی فروش فیلمهای ۲۰۲۰ خواهد گذاشت؟
- گزارش باکس آفیس: چگونه «آواتار» به آخرین بلاکباسترِ کاملا اورجینال سینما تبدیل شد؟
- گزارش باکس آفیس: کیانو ریوز علیه کیانو ریوز؛ برنده نبرد «جان ویک ۴» و «ماتریکس ۴» کدامیک خواهد بود؟
- گزارش باکس آفیس: دلیل عملکردِ ناامیدکننده فیلمهای اخیر سوپرمن در گیشه چیست؟
- گزارش باکس آفیس: آیا موفقیت «جوکر» آغازگر دوران جدیدی از سینمای ابرقهرمانی خواهد بود؟
- گزارش باکس آفیس: چرا «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» تاثیرگذارترین فیلم در موفقیتِ مارول در گیشه بود؟
- باکس آفیس: محاسبه سود و زیان خالص بلاکباسترهای سال ۲۰۱۸
مشکلاتِ مالی استودیوی امجیام، دنیل کریگ و جیمز باند را به مدتِ چهار سال از یکدیگر دور نگه داشت؛ این تأخیر باتوجهبه روندِ مثبتِ اخیر مجموعه واقعا غیرقابلتصور بود. اما چهار سال بعد «اسکایفال» به کارگردانی سم مندز واردِ میدان شد؛ این فیلم بهلطفِ نقدهای بسیار مثبتش، یک ترانهی اُسکاری از اَدل در اوجِ محبوبیتش، ویدیویی از همراهی دنیل کریگ و ملکهی انگلستان درکنار یکدیگر به مناسبتِ آغازِ بازیهای اُلمپیکِ لندن، ۵۰ سالگی «دکتر نو» و عدم وجودِ رقبای بزرگ («گرگ و میش: سپیدهدم قسمت دوم» در نوامبر و «هابیت: سفری غیرمنتظره» در دسامبر مخصوصِ طرفداران این دو مجموعه بودند)، به ۹۰ میلیون دلار افتتاحیه دست یافت که رکورد جدیدی برای این مجموعهی سابقهدار بود؛ «اسکایفال» درنهایت به ۳۰۴ میلیون دلار فروشِ خانگی و یک میلیارد و ۱۰۸ میلیون دلار فروشِ جهانی دست یافت. دنیل کریگ پس از سه سال تأخیر که حالا دیگر قابلانتظار شده بود، با «اسپکتر» بازگشت. گرچه این فیلم با سروصدای رسانهای بد و نقدهای ضعیف مواجه شد، اما با این وجود، کماکان ۲۰۰ میلیون دلار در خانه و ۸۸۱ میلیون دلار در دنیا فروخت. حالا «زمانی برای مُردن نیست» پنج سال پس از «اسپکتر» اکران خواهد شد. اگر این فیلم افتضاحِ غولآسایی نباشد، هیچ دلیلی برای عدمِ پیشبینی درآمدِ عالیاش وجود ندارد.
آیا «زمانی برای مُردن نیست» عملکردی نزدیک به ارقامِ فضایی «اسکایفال» خواهد داشت؟ الزاما نه. ولی تحلیلگران فکر میکنند اکرانِ این فیلم در ماه نوامبر در بینِ رقبایی که نسبتا کوچکتر از جیمز باند هستند («گودزیلا علیه کونگ»، «تاپ گان: موریک» و «تلماسه») به این معنی است که «زمانی برای مُردن نیست» شانسِ تکرار موفقیتِ «اسکایفال» را دارد. تاریخِ فیلمهای مامور ۰۰۷ نشان میدهد که هرچه فاصلهی بینِ فیلمهای این مجموعه افزایش پیدا کرده است، اشتیاقِ مردم برای دیدنِ قسمتِ جدید پدرِ اکشنهای مُدرن نه کاهش، بلکه به همان اندازه افزایش پیدا کرده است. هر وقت فاصلهی بینِ فیلمهای مجموعه زیاد شده است، رسانهها دربارهی اینکه آیا قسمتِ ضعیفِ قبلی آسیبِ جبرانناپذیری به مجموعه وارد کرده یا نه و اینکه آیا این مجموعه دیگر بیاهمیت شده است یا نه صحبت میکنند، اما همیشه سینماروها بهتر از همیشه به استقبالِ فیلمِ جدید مجموعه میروند. مخاطبان برای دیدنِ دوبارهی شان کانری در «الماسها همیشگی هستند» به سینماها برگشتند، آنها سه سال بعد از شکستِ «مردی با تفنگِ طلایی»، برای دیدنِ «جاسوسی که عاشقم بود» برگشتند. آنها برای دیدنِ «گلدنآی» با بازی پیرس برازنان و «کازینو رویال» با بازی دنیل کریگ به سینما برگشتند. تمام نقدهای ضعیفِ «ذرهای آرامش» و چهار سال فاصله بینِ آن و قسمتِ بعدی، جلوی «اسکایفال» را از تبدیل شدن به به پُرفروشترین فیلمِ مجموعه نگرفت. حالا دوباره تاریخ دارد تکرار میشود. پنج سال فاصله بینِ «اسپکتر» (که در جلب نظر طرفداران و منتقدان شکست خورد) و پنجمین و آخرینِ نقشآفرینی دنیل کریگ در قالب مامور ۰۰۷ وجود دارد. اگر تاریخ تکرار شود، مخصوصا اگر دنیل کریگ فیلمِ خداحافظی بهتری در مقایسه با شان کانری، راجر مور یا پیرس برازنان داشته باشد، آن وقت فاصلهی غیرمعمولِ بینِ «اسپکتر» و «زمانی برای مُردن نیست» میتواند به افزایش علاقه و اشتیاقِ مردم برای دیدنِ آن منجر شود. گرچه «زمانی برای مُردن نیست» میتوانست به اولین بلاکباسترِ غولآسای سال ۲۰۲۰ تبدیل شود، اما حالا احتمالا به آخرین بلاکباسترِ غولآسای ۲۰۲۰ تبدیل خواهد شد.
«ماتریکس» در سیام مارس سال ۱۹۹۹ در روز چهارشنبه اکران شد و اینگونه به نمایندهی یکی از قوانینِ قدیمی باکس آفیس در زمینهی اکران شدن در روزِ چهارشنبه تبدیل شد (اکران اکثر فیلمها از روز جمعه شروع میشود). این قانونِ قدیمی میگوید که اگر فیلمتان خیلی خوب نیست و یکی از آن فیلمهایی که اکرانِ زودهنگامش باعث افزایشِ سروصدای رسانهای پیرامونش در جریانِ آخرهفتهی جمعه تا یکشنبه نمیشود نیست، از اکران کردنِ آن در روزِ چهارشنبه خودداری کنید. اما «ماتریکس» نهتنها خیلی خوب بود، بلکه داریم دربارهی یکی از پُرسروصداترین فیلمهای تاریخِ سینما چه در رسانهها و چه در بینِ عموم مردم صحبت میکنیم. ساختهی علمیتخیلی واچوفسکیها که براساس الگوی داستانگویی «سفر قهرمان» نوشته شده بود، یکی از سه اکشنِ بلاکباستری بود که در یک بازهی شش هفتهای درکنار یکدیگر روی پردهی سینماها رفتند و هالیوود را برای همیشه متحول کردند. هر سه فیلمِ «ماترکیس»، «مومیایی» و «جنگ ستارگان: تهدید شبح» به مثالِ بارزِ سه گونهی بلاکباسترسازی تبدیل شدند. «ماتریکس» نمایندهی بلاکباسترهای اورجینال است؛ فیلمی که ایدهی داستانیاش (یک دنیای شبیهسازیشده که سرنوشتِ افتضاحِ شخصیت اصلیاش تقصیرِ خودِ او نیست)، یکی از ترندهای اواخرِ قرن بیستم بود که از یکی از نمونههای دیگرش میتوان به فیلمِ کالتِ «شهر تاریک» (Dark City) اشاره کرد که یک سال پیش از «ماتریکس» اکران شده بود. اما «اورجینال» بهمعنی چیزی که تاکنون هیچوقت چیزی شبیه به آن دیده نشده است نیست؛ «ماتریکس» حکمِ ترکیبی از اسطورهشناسی سایبرپانک، انیمه، سینمای اکشنِ هنگ کنگ (مخصوصا سکانسهای اسلوموشنِ تیراندازی با هر دو دست که توسط جان وو محبوب شدند) و الگوی داستانگویی «سفر قهرمان» بود. داستانِ نئو، مورفیس، ترینیتی و مامور اِسمیت، حتی بیشتر از «جنگ ستارگان»، تمامِ خصوصیاتِ الگوی داستانگویی «سفر قهرمان» که برای نخستینبار توسط جوزف کمپل در کتاب «قهرمان هزار چهره» بهعنوانِ الگوی کلی بیشتر اسطورههای تاریخِ جهان معرفی شد را تیک میزند. به خاطر همین بود که این داستان به همان اندازه که با ترکیبِ ژانرهای گوناگون اینقدر جدید به نظر میرسد، همزمان به خاطر بهرهگیری از یک الگوی داستانگویی کهن، آشنا و قابللمس احساس میشد.
اگر «ماتریکس» یک علمیتخیلی پُرزرق و برقِ اورجینال بود، «مومیایی» حکم بازآفرینی یک آیپی قدیمی در قالب یک بلاکباسترِ مُدرن را داشت
تمام اینها بهعلاوهی کیانو ریوز که انتخابِ ایدهآلی برای نقشِ نئو است، درکنارِ لارنس فیشبرن و بازیگرانِ نسبتا ناشناختهای مثل کری آن-ماس و هیوگو ویوینگ، جلوههای کامپیوتری انقلابی و فیلمسازانِ جوانی که بعد از فیلمِ مستقلِ تحسینشدهشان، ۶۳ میلیون دلار بودجه و آزادی خلاقانهی نسبتا خوبی دریافت کرده بودند، به نتیجهی درخشانی منجر شد؛ فیلمی که آنقدر گرانقیمت بود که از لحاظ فنی، انقلابی ظاهر شود، اما همزمان آنقدر گرانقیمت نبود که تمام تمرکزش را روی جنبهی فنیاش بگذارد و شخصیتپردازی و داستانگویی را نادیده بگیرد. اینها درکنار تمهای زیرمتنی جلوتر از زمانِ خودش (مثل هویتِ اقلیتهای جنسی جامعه) به فیلمی منجر شد که دنیا را غافلگیر کرد. «ماتریکس» اکرانش را با کسب ۲۷ میلیون دلار افتتاحیهی جمعه تا یکشنبه و ۳۷ میلیون دلار افتتاحیهی چهارشنبه تا یکشنبه آغاز کرد و رفت تا به ۱۷۱ میلیون دلار فروشِ خانگی و ۴۶۳ میلیون دلار فروشِ جهانی دست پیدا کند و پشتسر «گردباد» (Twister)، به پُرفروشترین فیلم برادران وارنر در آن زمان تبدیل شود. خبر بد این است که گرچه در ابتدا «ماتریکس» بهعنوانِ نمایندهی پتانسیلِ عالی سینما در زمینهی بلاکباسترهای اورجینال به نظر میرسید، اما خیلی زود مشخص شد که «ماتریکس» بیش از اینکه آغازگر ترندِ جدید بلاکباسترهای اورجینال باشد، حداقل از نظر موفقیتِ مالی، حکم آخرین فیلم از نوع خودش را داشت. نه، البته که «ماتریکس» آخرین بلاکباسترِ علمیتخیلی اورجینالِ سینما نبود، اما یکی از آخرین فیلمها از نوعِ خودش بود که به آغازگرِ یک مجموعه موفق تبدیل شد. چرا که سینما در ۲۱ سالی که از اکرانِ «ماتریکس» میگذرد، روزبهروز بیشازپیش به سمتِ بلاکباسترهای اقتباسی و آیپیهای بازیافتشده میل پیدا کرده است. دقیقا در این نقطه است که دو بلاکباسترِ دیگری که در اوایل ۱۹۹۹، هالیوود را درکنار «ماتریکس» برای همیشه تغییر دادند وارد میدان میشوند. اگر «ماتریکس» یک علمیتخیلی پُرزرق و برقِ اورجینال بود، «مومیایی» حکم بازآفرینی یک آیپی قدیمی در قالب یک بلاکباسترِ مُدرن را داشت. گرچه «مومیایی» بهعنوانِ پیشغذا برای فیلم «جنگ ستارگان» جدیدی که چند هفته بعد اکران میشد در نظر گرفته شده بود، اما خودش به یک رویدادِ تابستانی بزرگِ مستقل تبدیل شد.
«مومیایی» که از گروه بازیگرانِ رنگارنگِ معرکهای به رهبری برندن فریزر و ریچل وایز بهره میبرد، یک فیلمِ ماجراجویی تاریخی بود که آیپی ترسناکِ قدیمی یونیورسال را برداشته بود و آن را به جایگزینِ درجهیکی برای «ایندیانا جونز» متحول کرده بود. شاید حتی بهتر از جایگزین؛ «مومیایی» در بدترین حالت به اندازهی دوتا از چهار فیلم «ایندیانا جونز» خوب است. دلیل اصلیاش به خاطر این بود که فیلمسازان مطمئن شده بودند تا کاراکترهای ریک و ایو را به اندازهی اکشنها و جلوههای ویژهاش، لذتبخش و سرگرمکننده کنند. «مومیایی» که با ۸۰ میلیون دلار بودجه تهیه شده بود، درست مثل «ماتریکس» آنقدر گرانقیمت نبود که بتواند کاملا به جلوههای ویژهاش تکیه کند، بلکه باید برای جلب نظر مخاطبان روی لحظاتِ شخصیتمحورش نیز حساب باز میکرد. «مومیایی» اکرانش با ۴۳ میلیون دلار افتتاحیه شروع کرد و به ۱۵۵ میلیون دلار فروشِ خانگی و ۴۱۶ میلیون دلار فروشِ جهانی دست یافت و به آغازگرِ مجموعهای با دو دنباله و یک اسپینآف تبدیل شد. درواقع «پادشاه عقرب»، پیشدرآمدِ مجموعه با بازی دواین جانسون منجر به سه دنباله شد که هر سه یکراست در قالب دیویدی در شبکهی خانگی منتشر شدند. این موضوع «مومیایی» را درکنار «سریع و خشن»، به دومین دنیای سینمایی تصادفی یونیورسال تبدیل کرد. «مومیایی» اولین نمونه از آیپیهای قدیمی که مورد بازآفرینی مُدرن قرار میگیرند نبود، اما فیلمی بود که این ایده را در هالیوود محبوب کرد. موفقیتِ آن به سیلی از ریبوتها مثل «آلیس در سرزمین عجایب»، «سفید برفی و شکارچی»، «پـن»، «جکِ غولکُش» و غیره منجر شد؛ به این صورت که استودیوها آیپیهای غیراکشنِ قدیمی را برمیداشتند و آنها را به اکشنهای فانتزی پُزرق و برق و پُرزرد و خوردِ استانداردِ هالیوودی متحول میکردند.
میتوان اینطور گفت که هر دوی «ماتریکس» و «مومیایی» میراثِ سهگانهی «جنگ ستارگان» را تعقیب میکردند؛ بالاخره در زمانیکه این فیلمها اکران شدند، فقط ۱۶ سال از «آخرین جدای» گذشته بود. همچنین در آن زمان تعداد فیلمهایی در مقیاسِ آنها آنقدر اندک بود که برخلاف امروز، تمام بلاکباسترها برای خودشان یک پا رویدادِ سینمایی حساب میشدند. بنابراین بخشِ کنایهآمیز ماجرا این است که «جنگ ستارگان: تهدید شبح» به فیلمِ ضعیفتری در مقایسه با فیلمهایی که مدعی پُر کردنِ جای خالی آن بودند تبدیل شد. درست همانطور که در سال ۲۰۰۲، «مجموع همهی ترسها»، «سهایکس» و «هویت بورن» بهعنوانِ فیلمهایی که قصد پُر کردن جای خالی جیمز باند را داشتند، بهتر از «روزی دیگر بمیر» بهعنوانِ جنس اصلی ظاهر شدند. «جنگ ستارگان: تهدید شبح» در مقایسه با دو بلاکباسترِ جریانسازی که بلافاصله پس از آنها اکران شده بود، چندان شگفتانگیز نبود، اما با این وجود به موفقیتِ تجاری غولآسایی دست یافت. اولین فیلمِ سهگانهی پیشدرآمدِ جرج لوکاس گرچه با خشمِ منتقدان و طرفداران مواجه شد، اما ۶۴ میلیون دلار در جریانِ افتتاحیهی جمعه تا یکشنبهاش و ۱۰۵ میلیون دلار در جریان افتتاحیهی چهارشنبه تا یکشنبهاش کسب کرد. این فیلم در ادامه رفت تا به ۴۳۱ میلیون دلار فروشِ خانگی دست پیدا کند که هنوز یکی از بادوامترین فیلمهای غیرکریسمسی تاریخِ باکس آفیس حساب میشود. این فیلم ۹۲۷ میلیون دلار در دنیا کسب کرد که در آن زمان پشتسر «تایتانیک» (یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار)، به پُرفروشترین فیلمِ گیشهی جهانی تبدیل شد. از همه مهمتر، «تهدید شبح» آغازگرِ فازِ بعدی بلاکباسترهایی که قرار بود در دو سال آینده ببینیم بود («هری پاتر و سنگ جادو»، «اراب حلقهها: یاران حلقه»، «مرد عنکبوتی» و غیره). «تهدید شبح» شاید جنگِ ستارگانِ بینقص و رضایتبخشی نبود، اما در دنیایی که سینماروها به فیلمهایی در مقیاسِ آن عادت نداشتند، یک رویدادِ بینظیر بود.
«تهدید شبح» نقشِ مقدمهای بر تصاحبِ سینمای حال حاضر توسط فانتزیهای آیپیمحور را داشت. «تهدید شبح» با وجود تمام مبارزات جنگندههای فضایی، تیراندازیهای لیزری، موجوداتِ فانتزی، شمشیرزنیهای لایتسیبری، موسیقی جان ویلیامز و غیره، آنقدر پُر از هر چیزی که مخاطبان از یک فیلمِ جنگ ستارگانی میخواستند بود که این حقیقت که این فیلم بهترین داستانِ این مجموعه نبود، چندان مشکلساز نشد. در ماه می سال ۱۹۹۹، ایدهی فیلمی با مقیاس و افقِ غولآسایی مثل «تهدید شبح» بهتنهایی آن را فارغ از اینکه چقدر از لحاظ کیفی خوب است، به یک رویداد سینمایی که نباید بههیچوجه نادیده گرفته شود تبدیل میکرد. تازه از زمان «جنگ ستارگان: انتقامِ سیث» به بعد بود که نهتنها دیگر بلاکباسترها به اندازهی «جنگ ستارگان» بزرگتر شدند، بلکه «جنگ ستارگان» به تدریج از پادشاه بلاکباسترها به فقط یکی دیگر از بلاکباسترهای هالیوود تنزل پیدا کرد. «تهدید شبح» آغازگرِ موجِ جدیدی از بلاکباسترها که «بتمنِ» تیم برتون مقدمهاش را بهمان نشان داده بود بود؛ فیلمهایی که موفقیتشان از پیش توسط مخاطبانی که دوست داشتند یک آیپی مشخص را روی پردهی نقرهای سینما ببینند تضمین شده بود. گرچه «بتمن» آزادکنندهی موجی از اقتباسهای آیپیمحور بود، اما فقط تعداد اندکی از آنها («مأموریت غیرممکن»، «رابین هوود: شاهزاده سارقان» و غیره) موفق شدند تا در حد و اندازهی مقیاس و افقِ چیزی که در آن زمان بلاکباسترِ درجهیک حساب میشد ظاهر شوند. به خاطر همین است که سینمای ابرقهرمانی تازه ۱۳ سال پس از «بتمن» با «مرد عنکبوتی» محبوب شد و جای خودش را در هالیوود باز کرد. «تهدید شبح» همچنین مقدمهی دورانِ ریبوت و بازخوانی هم بود؛ موفقیتِ این فیلم راه را برای بازگشت فرانچایزهای بیشتری به سینما با هدفِ سرمایهگذاری روی نوستالژی طرفداران هموار کرد. «ماتریکس»، محصولِ برادران وارنر منهای «آواتار»، گرچه به آغازگر دروغینِ بلاکباسترهای اورجینال که هرگز اتفاق نیافتاد تبدیل شد، اما حداقل داستانگوییاش براساس الگوی «سفر قهرمان» بارها و بارها توسط فیلمهای بعد از آن تکرار شد. «مومیایی»، محصولِ یونیورسال به هالیوود نشان داد که پولِ خوبی در برداشتنِ یک آیپی قدیمی و متحول کردنِ آن به یک فیلمِ اکشنِ ماجرایی فانتزی خوابیده است. «جنگ ستارگان: تهدید شبح»، محصولِ فاکس هم اهمیت و ارزشِ نوستالژی سینمایی را یادآور شد و به این ترتیب، دورانی از بلاکباسترهایی مثل «ترنسفورمرها»، «دنیای ژوراسیک» و غیره رقم خورد؛ آیپیهایی که توسط همان کودکانی که اکنون بزرگسال هستند محبوب شدند. از سیام مارس ۱۹۹۹ تا نوزدهم ماه می ۱۹۹۹، «ماتریکس»، «مومیایی» و «تهدیدی شبح» به نمایندهی الگوهایی که نسلِ بعدی بلاکباسترسازی هالیوودی را تعریف میکنند تبدیل شدند.
نظرات