گزارش باکس آفیس: «اینسپشن» چگونه لئوناردو دیکاپریو را بهعنوان تنها سوپراستار سینما تثبیت کرد؟
در حالی هفتهی گذشته مصادف با دهمین سالگردِ اکرانِ «اینسپشن» (۱۶ ژوئیه) بود که بخشِ کنایهآمیزش این است که اگر شیوعِ کرونا اتفاق نمیافتاد، الان باید مشغولِ شمردنِ درآمدِ «تنت» (Tenet)، جدیدترین فیلم کریستوفر نولان میبودیم. ده سال پیش در چنین روزهایی، «اینسپشن» (Inception)، فیلمِ علمیتخیلی بکر و نوآورانهی نولان سوار بر امواجِ خروشانِ نقدهای مثبت، جامعهی طرفدارانِ غولآسای نولان در دنیای پسا-«شوالیهی تاریکی» و سروصدای رسانهای قوی در ماهِ ژوئیهی سال ۲۰۱۰ روی پردهی سینماها رفت و به ۶۲ میلیون دلار افتتاحیهی خانگی دست یافت. گرچه ما هماکنون میتوانیم دربارهی عملکردِ «تنت» در باکس آفیس در صورتِ اکرانش در شرایطِ ایدهآل گمانهزنی کنیم، اما چیزی که از آن یقین داریم این است که «اینسپشن» از سه فاکتورِ کلیدی تأثیرگذار در موفقیتِ تجاریاش بهره میبرد که «تنت» فاقدِ آنهاست. نخست اینکه ایدهی داستانی «تنت» در حال حاضر خیلی مبهمتر و پیچیدهتر از «اینسپشن» به نظر میرسد؛ برخلافِ «اینسپشن» که کلِ ایدهی آن در یک جمله خلاصه میشود (یک فیلمِ سرقتی که در رویا جریان دارد)، هنوز کسی نمیداند که مکانیکِ اصلی «تنت» دقیقا چه چیزی است.
دومینِ کمبودِ «تنت» در مقایسه با «اینسپشن» این است که کیفیتِ فیلمهای تابستان ۲۰۲۰ کمی بهتر از وضعیتِ تابستانِ اسفناکِ سال ۲۰۱۰ است. «اینسپشن» که درست پس از سلسله فیلمهای ناامیدکنندهای مثل «مرد آهنی ۲»، «رابین هود»، «شاهزادهی پارسی»، «تیم اِی» و «آخرین هواشکن» اکران شد، درست زمانی روی پرده رفت که سینماروها بیش از هر زمانِ دیگری به دیدنِ یک بلاکباسترِ رضایتبخش نیاز داشتند و «اینسپشن» هم نهتنها برطرفکنندهی این نیاز بود، بلکه به فراتر از هایپِ طرفداران صعود کرد. اما سومین و مهمترین ویژگی برترِ «اینسپشن» در مقایسه با «تنت» این بود که این فیلم از حضور لئوناردو دیکاپریو در نقشِ اصلیاش بهره میبرد. با کمالِ احترام به جان دیوید واشتنگتن و رابرت پتیسون، اما واقعیت این است که دیکاپریو هماکنون بیش از هر زمانِ دیگری بهعنوانِ یکی از آن نوع سوپراستارهای تقریبا منقرضشدهای که برای خودشان برند حساب میشوند و نامشان بهتنهایی قادر به کشیدنِ مردم به سینماها است شناخته میشود و اکرانِ «اینسپشن» در ژوئیه سال ۲۰۱۰ بود که این حقیقت را کوبندهتر از همیشه تثبیت کرد و به آغازگرِ زنجیرهای ناگسستنی از موفقیتهای فیلمهای باپرستیژِ دیکاپریو منجر شد.
درست در روزهایی که سیستمِ ستارهای کلاسیک به نفسهای آخرش رسیده بود و سیستمِ جدید با فرمانروایی مطلقِ آیپیها، کاراکترهای ابرقهرمانی و فرنچایزها در حال چیره پیدا کردن بر سینما بودند، دیکاپریو بهلطفِ «اینسپشن» (۸۲۴ میلیون دلار از ۱۶۰ میلیون دلار بودجه) و «جزیرهی شاتر» (۲۹۵ میلیون دلار از ۸۰ میلیون دلار بودجه)، هویتِ خودش را بهعنوان یکی از اندکِ سوپراستارهای باقیمانده از سیستمِ ستارهای قدیمِ هالیوود تثبیت کرد و آن را با سلسلهای از فیلمهای غیرفرنچایزی تا به امروز ادامه داد. نه خیر، البته که «اینسپشن» نخستینِ موفقیتِ پسا-«تایتانیکِ» دیکاپریو نبود؛ او قبلا در اواخر سال ۲۰۰۲، جایگاهِ خودش بهعنوانِ ستارهی جدید هالیوود را با «اگه میتونی منو بگیر» (۳۵۲ میلیون دلار از ۵۲ میلیون دلار بودجه)، ساختهی استیون اسپیلبرگ ثابت کرده بود. همچنین «دار و دستههای نیویورکی» هم که در همان زمان اکران شد، گرچه با تحسینِ منتقدان مواجه شد، اما درآمدِ جهانی ۱۹۰ میلیون دلاریاش از ۱۰۰ میلیون دلار بودجه، دقیقا یک موفقیتِ بیحرف و حدیث حساب نمیشد. با این وجود، دو همکاری بعدی دیکاپریو و اسکورسیزی که به «هوانورد» (The Aviator) و «رفتگان» (The Departed) منجر شدند، هر دو موفقیتهای تمامعیاری از آب در آمدند.
فیلمِ زندگینامهای هاوارد هیوز با تبدیل شدن به اولین فیلمِ ۱۰۰ میلیون دلاری اسکورسیزی در گیشهی خانگی، ۲۱۳ میلیون دلار از ۱۱۰ میلیون دلار بهدست آورد که گرچه فوقالعاده خوب نبود، اما افتضاح هم نبود. در عوض، «رفتگان» یک موفقیتِ خارقالعاده بود. بازسازی فیلمِ هنگ کنگی «امور داخلی» (Infernal Affairs) که دیکاپریو (در نقش یک مامور مخفی در بینِ خلافکاران) و مت دیمون (در نقش پلیسی که مخفیانه برای مافیا کار میکند) را به جا هم میانداخت، به یک درامِ جنایی بسیار پُرتنش منجر شد که علاوهبر برنده شدن جایزهی بهترین فیلم اسکار و بهترین کارگردانی اسکار، به ۱۳۲ میلیون دلار درآمدِ خانگی (کماکان پُرفروشترین فیلم اسکورسیزی) و ۲۹۱ میلیون دلار درآمدِ جهانی از ۹۰ میلیون دلار بودجه دست یافت. چهار سالِ بعدی در مقایسه با آنها تعریفی نداشتند؛ «الماس خونین» (۱۷۱ میلیون دلار از ۱۰۰ میلیون دلار بودجه در اواخر ۲۰۰۶)، ساختهی اِدوارد زوئیک، «یک مُشت دروغ» (۱۱۹ میلیون از ۷۰ میلیون بودجه در اواخر ۲۰۰۸)، ساختهی ریدلی اسکات و «جادهی روولوشنری» (۷۶ میلیون از ۳۵ میلیون بودجه در اواخر ۲۰۰۸)، ساختهی سم مندز همه به موفقیتهای تجاری متوسطی تبدیل شدند.
دیکاپریو بهلطفِ «اینسپشن» (۸۲۴ میلیون دلار از ۱۶۰ میلیون دلار بودجه) و «جزیرهی شاتر» (۲۹۵ میلیون دلار از ۸۰ میلیون دلار بودجه)، هویتِ خودش را بهعنوان یکی از اندکِ سوپراستارهای باقیمانده از سیستمِ ستارهای قدیمی تثبیت کرد
اگرچه «جزیرهی شاتر» به کارگردانی اسکورسیزی قرار بود در اواخر سال ۲۰۰۹ روی پرده برود، اما پارامونت تاریخِ اکرانش را تا فوریهی ۲۰۱۰ عقب انداخت. این اولین باری نبود که اکرانِ یکی از فیلمهای دیکاپریو به دور از فصلِ جوایز به نفعش تمام میشد. «جزیرهی شاتر» اکرانش را با کسب ۴۰ میلیون دلار افتتاحیه شروع کرد و به ۱۲۸ میلیون دلار درآمدِ خانگی و ۲۹۴ میلیون دلار درآمدِ جهانی (از ۸۰ میلیون دلار بودجه) دست یافت. «اینسپشن» اما استانداردِ تازهای از خود به جا گذاشت. اکشنِ علمیتخیلیِ نولان که اِلن پیج، تام هاردی، جوزف گوردن لویت و (البته که مثل همیشه) مایکل کِین را در گروهِ بازیگرانش داشت، ۲۹۲ میلیون دلار در خانه (۴/۷ برابر افتتاحیهی ۶۲ میلیونیاش) و ۸۲۴ میلیون دلار در دنیا بهدست آورد (از ۱۶۵ میلیون دلار بودجه). میتوانیم دربارهی این صحبت کنیم که سرمایهگذاریِ برادران وارنر روی یک فیلمِ اورجینالِ داستانمحور و شخصیتمحور پُرخرج، هم حکم پاداشِ موفقیتِ بیسابقهی «شوالیهی تاریکی» را داشت و هم وسیلهای برای بهدست آوردنِ دلِ نولان برای بازگشتن و بهدست گرفتنِ سکان هدایتِ «شوالیهی تاریکی برمیخیزد».
اما بخشِ جالبِ ماجرا، چیزی که نولان را در نوعِ خودش به کارگردانِ منحصربهفردی تبدیل میکند این است که فیلمی که برادران وارنر بهعنوان پاداشِ شخصی نولان روی آن سرمایهگذاری کرده بود، درنهایت از لحاظ نرخِ بازگرداندنِ هزینههایش، به فیلمِ سودآورتری در مقایسه با فیلمی که نولان برای ساختش استخدام شده بود از آب در آمد. اینطور نبود که برادران وارنر حاضر شود از دست دادنِ پولش با «اینسپشن» را به ازای بازگرداندنِ نولان برای ساختِ «شوالیهی تاریکی برمیخیزد» به جان بخرد. «اینسپشن» در حالی حکم به حقیقت پیوستنِ فیلمِ رویاهای نولان را داشت که همزمان به یکی از مفت و مجانیترین موفقیتهای وارنر هم تبدیل شد. درواقع، «اینسپشن» هنوز که هنوزه پشتسر «تایتانیک» (۲ میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار) و «آواتار» (۲ میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار)، در جایگاهِ سوم پُرفروشترین فیلمهای اورجینالِ تاریخِ سینما جای دارد. دیکاپریو پس از «اینسپشن» در «جی. ادگار» (J. Edgar)، ساختهی کلینت ایستوود بازی کرد که گرچه با بیتفاوتی منتقدان و مردم مواجه شد، اما کماکان ۸۴ میلیون دلار از ۳۵ میلیون دلار بودجه کسب کرد. در عوض، تمام پنج فیلمِ بعدی دیکاپریو که فیلمهای ستارهمحورِ بزرگسالانهی غیرفرنچایزی بودند، موفقیتهای نسبتا بزرگی از آب درآمدند.
همکاری دیکاپریو و کوئنتین تارانتینو در «جنگوی زنجیربُریده» (که دیکاپریو نقشِ بدمن را برعهده داشت) به ۱۶۰ میلیون دلار فروشِ خانگی و ۴۲۵ میلیون دلار فروشِ جهانی از ۱۰۰ میلیون دلار بودجه منجر شد. «گتسبی بزرگ» (The Great Gatsby)، ساختهی بـاز لورمن، تاریخ اکرانش را از دسامبر ۲۰۱۲ به ماه مِی ۲۰۱۳ تغییر داد و درست در دومین آخرهفتهی تابستان روی پرده رفت؛ گرچه این چارچوبِ زمانی به خاطر اینکه میزبانِ شکستهای بزرگی مثل «میدان نبرد زمین» (Battlefield Earth)، «پوزئیدون» (Poseidon)، «مسابقهدهندهی سرعت» (Speed Racer)، «شاه آرتور» (King Arthur) و غیره بوده، به چارچوبِ زمانی نفرینشدهی برادران وارنر مشهور است، اما این فیلم با این وجود موفق به کسب ۵۰ میلیون دلار بهعنوانِ افتتاحیه شد. «گتسبی بزرگ» در حالی ۳۵۳ میلیون دلار از ۱۰۰ میلیون دلار بودجه فروخت که «گرگ والاستریت» به کارگردانی اسکورسیزی هفت ماه بعد روی پرده رفت و به ۳۹۲ میلیون دلار فروشِ جهانی (پُرفروشترین فیلم اسکورسیزی در دنیا) از ۱۰۰ میلیون دلار بودجه دست یافت. دیکاپریو بالاخره جایزه اُسکارِ بهترین بازیگر نقشِ اول مرد را برای «ازگوربرخاسته»ی آلخاندرو جی. ایناریتو برنده شد؛ «ازگوربرخاسته» در حالی یک درامِ وسترنِ تیره و تاریکِ ۲ ساعت و ۳۰ دقیقهای بود که کماکان به ۱۸۴ میلیون دلار فروشِ خانگی و ۵۳۷ میلیون دلار فروشِ جهانی از ۱۳۰ میلیون دلار بودجه دست پیدا کرد.
«روزی روزگاری در هالیوود» (با حضور برد پیت و مارگو رابی) ثابت کرد که فیلمهای پُرستاره از کارگردانانِ صاحبسبک میتوانند گیشهها را فتح کنند. نتیجه کسب ۱۴۶ میلیون دلار در خانه و ۳۷۴ میلیون دلار در دنیا از ۹۰ میلیون دلار بودجه بود؛ این در حالی بود که «روزی روزگاری» برخلافِ دیگر فیلم های تارانتینو، کمخشونتترین و کماکشنترین فیلمش حساب میشود. کارنامهی دیکاپریو حتی پیش از «اینسپشن» نیز بدونِ موفقیتهای تجاری نبود، اما بلاکباسترِ کریس نولان (منهای «اگه میتونی منو بگیر») نشان داد که دیکاپریو قادر است موفقیتهایش را خارج از همکاریهایش با اسکورسیزی نیز تکرار کند. البته که دیکاپریو تنها فاکتورِ موفقیتِ این فیلمها نیست؛ نهتنها «گتسبی بزرگ» و «اگه میتونی منو بگیر» با درجهبندی سنی کودکپسندانهای اکران شدند، بلکه هر دو ویژگیهای تجاری دیگری هم داشتند؛ از اهمیتِ اسپیلبرگ و تام هنکس برای «اگه میتونی منو بگیر» گرفته تا اقتباسِ یکی از مشهورترین رُمانهای تاریخ توسط همان کسی که دیکاپریو را هفده سال پیش با «رومئو و ژولیت» به بازیگرِ جوانِ دلربایی تبدیل کرده بود در قالب «گتسبی بزرگ». همچنین موفقیتهای نولان با «بینستارهای» (۶۷۷ میلیون دلار) نشان داد که طبیعتا نولان به تنهایی برای خودش یک برند و فرنچایز حساب میشود.
با این وجود، به همان اندازه که نولان قادر بود «دانکرک»، یک تریلرِ تاریخی بیستاره را به ۵۲۷ میلیون دلار فروشِ جهانی برساند، به همان اندازه هم «ازگوربرخاسته» (غیرتجاریترین فیلم دیکاپریو از زمان «جی. ادگار») هم پشتسرِ «تایتانیک» و «اینسپشن» به سومین فیلمِ پُرفروشِ کارنامهی دیکاپریو تبدیل شد تا نشان بدهد که گرچه فاکتورهای دیگری در موفقیتِ فیلمهای او نقش داشتهاند، اما نامِ دیکاپریو یکی از تاثیرگذارترینهایشان بوده است. شاید به خاطر همین است که ۱۰ سال پیش «اینسپشن» فارغ از تابستانِ ضعیفِ آن سال و نقدهای بسیار مثبتش، چنین عملکردِ شگفتانگیزی داشت؛ چون «اینسپشن» حکم همکاری بزرگترین سوپراستارِ سینما که برای خودش برند حساب میشود و بزرگترین بلاکباسترسازی که برای خودش برند حساب میشود را داشت؛ این را بهعلاوهی ایدهی داستانی درگیرکننده، تریلرهای کنجکاویبرانگیز و کیفیتِ عالی فیلم کنید تا به ترکیبی از بهترین خصوصیاتِ لازم برای شکوفایی یک فیلمِ اورجینال برسیم. فرمانروایی دیکاپریو بر فرازِ قلهی سوپراستارها، مخصوصا در طولِ دههی گذشته در تضادِ مستقیم با تعریفِ جدیدِ موفقیتِ هالیوودی و ستارههای هالیوودی قرار میگیرد. دیکاپریو هرگز در دنبالهای حضور نداشته است، هرگز بهطرز آشکاری یک فیلمِ فرنچایزی نساخته است، فیلمهایش معمولا بزرگسالانه، خشن و بیرحمانه هستند و با جلب نظر سینماروهای بزرگسال ساخته میشوند و به پایانبندیهای بدبینانهای منتهی میشوند.
دیکاپریو با بازی در نقشهای متنوع و غافلگیرکننده که به برندش آسیب وارد نمیکنند، موفق شده است قدرتِ برندش را حفظ کرده و حتی آن را تقویت کند. برندِ دیکاپریو در یک جمله اینطور خلاصه میشود: «نقشآفرینی تمامعیارِ دیکاپریو در یک فیلمِ پُرخرجِ بزرگسالانه به کارگردانی یک فیلمسازِ صاحبسبک». او یکی پس از دیگری این خصوصیتِ کلیدی را حفظ کرده است؛ تا جایی که نامِ او به مترادفِ دیدنِ بهترین نقشآفرینی مرد در بهترین فیلمِ بزرگسالانهی سال از یکی از بهترین فیلمسازانِ زندهی دنیا تبدیل شده است؛ البته که هیچکس نمیخواهد چنین پیشنهادی را رد کند. دیکاپریو در حالی به نقطهی اوجِ دورانِ کاریاش رسید که ویل اِسمیت در پایانِ دورانش بهعنوان بزرگترین ستارهی دنیا (از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۸) به سر میبُرد؛ تلاقی این دو اتفاق با یکدیگر تصادفی نبود. ظهورِ اکشنهای فانتزی پُرخرجی که حالا بهلطفِ آیپی و برند به موفقیت میرسیدند، بلاکباسترهای دورانِ ویل اِسمیت که بهلطفِ بازیگرِ ستارهشان به موفقیت میرسیدند را سرنگون کرد. بزرگترین موفقیتهای اِسمیت در دورانِ پسا-«هنکاک» در ژوئیه ۲۰۰۸ را فیلمهایی تشکیل میدهند که یا مثل «پسران بد تا ابد» و «مردان سیاهپوش ۳» متعلق به فرنچایزهای قدیمی هستند یا مثل «جوخهی انتحار» و «علاالدین»، اِسمیت در آنها یک عنصرِ ارزشمندِ اضافه در چارچوبِ یک محصولِ برند حساب میشود.
این روزها حتی جانی دپ و رابرت داونی جونیور نیز قادر به کشیدنِ مردم به سینماها برای دیدنِ فیلمهایی که خارج از فرنچایزهای پرچمدارشان قرار میگیرند نیستند. این تعریفِ مُدرنِ ستارههای سینمایی است؛ ویل اسمیت، رابرت داونی جونیور یا جانی دپ فقط تا وقتی که نقش کاراکترهای برندی مثل علاالدین، تونی استارک یا کاپیتان جک اسپارو را برعهده بگیرند قادر به کشیدنِ مردم به سینماها هستند. مردم فقط در صورتی به دیدنِ فیلمهای اورجینال با ایدههای بکر میروند که پروتاگونیستش را از قبل بشناسند. آنها به این دلیل به دیدنِ «دزدان دریایی کاراییب ۵»، «ونوم» یا «بوهمین رپسدی» میروند، چون جک اسپارو، اِدی براک و فِردی مریکوری را میشناسند. کریس همسورث تا زمانی اهمیت دارد که نقشِ ثور را در فیلمهای مارول ایفا کند. به خاطر همین است که کارنامهی دیکاپریو شگفتانگیزتر و باورنکردنیتر از حالتِ عادی به نظر میرسد؛ دیکاپریو در محیطی که همه میتوانند ستارههای برند باشند، ستاره نیست؛ او در محیطی که مفهومِ کلاسیکِ ستارهها به پایان رسیده است، یک ستاره است و یک ستاره باقی مانده است.
او در محیطی که فیلمهای بزرگسالانه در باکس آفیس فرمانروایی میکنند، ستارهی پولسازی نیست؛ او در محیطی که اکشنهای فانتزی کودکپسندانه مثل مور و ملخ از در و دیوارِ هالیوود بالا میروند، قادر است درامهای بزرگسالپسندِ هنری و خشونتبارش را به موفقیتهای تجاری برساند. البته اینکه فیلمهای ستارهمحورِ او بهتر از کمدیهای جیم کری، فانتزیهای ویل اِسمیت یا اکشنهای دواین جانسون هستند نیز در جلب نظر و اعتمادِ مردم به او بیتاثیر نیست. خلاصه اینکه دیکاپریو تنها و شاید آخرین نمونه از یک ستارهی واقعی که سینمای دنیا دارد است و بهتر است قدرش را بیشتر از اینها بدانیم. «اینسپشن» درکنار «آواتارِ» جیمز کامرون، «بینستارهای» و «جاذبه»ی آلفونسو کوآورن (۷۲۱ میلیون دلار در سال ۲۰۱۳)، آخرین بلاکباسترهای پُرخرجِ اورجینالِ سینما پیش از اعتیاد دیوانهوارِ مخاطبان به آیپیها و فرنچایزها بود و حضور آخرین ستارهی زندهی سینما در آن فیلم، یکی از فاکتورهای بزرگِ تأثیرگذار در موفقیتِ تجاریاش بود.
چرا «روح» فراموششدهترین بلاکباستر تاریخ باکس آفیس است؟
هفتهی گذشته اما علاوهبر «اینسپشن»، سالگردِ یک بلاکباستر دیگر هم بود که در عینِ اینکه از یک نظر مشابهی فیلمِ کریس نولان است، از یک جهت دیگر در تضاد با آن قرار میگیرد؛ در حالی درست مثل «اینسپشن»، موفقیتِ تجاری بسیار منحصربهفردی در تاریخِ باکس آفیس حساب میشود که برخلافِ «اینسپشن» به اندازهی کافی دربارهاش صحبت نمیشود؛ گرچه کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که آن را ندیده است، اما در آن واحد، یکی از فراموششدهترین فیلمهای تاریخِ باکس آفیس است؛ هفتهی گذشته مصادف با ۳۰مین سالگردِ اکران «روح» (Ghost) بود؛ جالب این است که هفتهی گذشته همزمان سالگرد دوازده سالگی «ماما میا!» (Mama Mia) هم بود. این دو فیلم ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند. هر دو فیلمهایی هستند که گرچه در تابستانی پُر از فرنچایزهای پسرپسند اکران شدند، اما به موفقیتهای غیرمنتظرهای در مقیاسی جهانی تبدیل شدند. هر دوی تریلرِ ماوراطبیعهی «روح» با بازی پاتریک سوویزی و دِمی مور و موزیکالِ «ماما میا!» با بازی مریل استریپ و آماندا سیفرید اثباتکنندهی متودهای نامرسومی برای کسب مقدار زیادی پول در باکس آفیسِ جهانی بودند؛ بخشِ عجیب ماجرا این بود که این دو فیلم با اینکه درآمدهای بزرگتری در مقایسه با بلاکباسترهای مرسومِ تابستانی داشتند، اما هرگز توسط هالیوود بهعنوانِ روشِ تازهای برای پول در آوردن جدی گرفته نشدند.
«روح» تا پایانِ سال ۱۹۹۰، ۵۰۵ میلیون و ۷۰۲ هزار دلار فروخته بود که فقط مقدار اندکی کمتر از «جنگ ستارگان» (۵۳۰ میلیون دلار با احتساب اکرانهای مجدد) و «ای.تی» (۶۶۳ میلیون دلار) بود
برای مثال، «روح»، ساختهی جری زاکر، روایتگرِ داستانِ یک کارمند جوانِ بانک (پاتریک سوویزی) بود که در جریانِ یک زورگیری ظاهرا تصادفی به قتل میرسد و همانطور که عنوانِ فیلم نوید میدهد، بهعنوانِ یک روحِ سرگردان به زندگی برمیگردد تا علاوهبر گرفتنِ انتقامِ قتلِ خودش، از معشوقهاش (دِمی مور) محافظت کند. ویژگیِ برترِ «روح» که آن را در زمانِ خودش به یکی از بزرگترین موفقیتهای تاریخِ سینما تبدیل کرد این بود که همهی فاکتورهای لازم برای جلب نظر مخاطبان را تیک زده بود. این فیلم همزمان یک عاشقانهی پُرحرارات، یک داستانِ ترسناکِ ماوراطبیعه، یک درامِ جنایی، یک داستانِ رازآلود و حتی در قالبِ نقشآفرینی برندهی اُسکارِ ووپی گلدبرگ، یک کمدی هم بود. «روح» هر آنچه را که بقیه داشتند یکجا دور هم جمع کرده بود. این فیلم پُرطرفدارترین ژانرهای سینما را با هم ترکیب کرده بود و برای هر سلیقهای، چیزی برای عرضه داشت. همچنین، «روح» با ردهبندی سنی زیر ۱۳ سال (پنج سال پس از شکلگیری ردهبندی سنی زیر ۱۳ سال توسط «انجمن سینمایی آمریکا») همراهبا سکانسهای معاشقهی ستارههای خوشتیپش و صحنههای خشن و خونآلود اکران شد؛ مثلا نحوهی مرگِ آنتاگونیستِ فیلم واقعا هولناک است.
«روح» الزاما برای بچهها ناامن نبود، اما بدونشک با هدفِ جلب نظر بزرگسالان ساخته شده بود؛ آنقدر تحریککننده و خشن نبود که بچهها اجازهی تماشای آن را نداشته باشند، اما همزمان آنقدر تحریککننده و خشن بود که نوجوانان احساس کنند در حال تماشای یک فیلمِ ممنوعه هستند. «روح» از نقشآفرینی پاتریک سوویزی در نقش اصلی بهره میبرد که سه سال بعد از عاشقانهی «رقص کثیف» (اولین فیلم با درجهبندی سنی زیر ۱۳ سال برای یک نسل از دخترانِ جوان) و پنج سال بعد از اکشن «سپیدهدم سرخ» (اولین فیلم با درجهبندی سنی زیر ۱۳ سالِ تاریخ) ثابت کرد که او بهعنوانِ یک عاشقپیشه به مراتب جالبتر و سودآورتر از وقتی که نقش یک قهرمانِ اکشن را بازی میکند است. «روح» نقدهای نه چندان خارقالعاده، اما قابلقبولی دریافت کرد و کارش را با کسب ۱۲ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار بهعنوانِ افتتاحیه، در ردهی دومِ جدول آغاز کرد (یک پله پایینتر از درآمدِ دومین آخرهفتهی «جان سخت ۲»). «روح» در جریان ۹ آخرهفتهی نخستِ اکرانش بینِ صدرنشینی و ردهی دومِ جدول در نوسان بود (در آخرهفتهی دوم، چهارم، هشتم و نهمش صدرنشین بود). فیلم تعداد سینماهایش را از یک هزار و ۱۰۱ سالن در آخرهفتهی اول به یک هزار و ۷۶۶ سالن در چهارمین آخرهفتهاش افزایش داد.
این فیلم در حالی هنوز در یک هزار و ۷۰۰ سینما اکران میشد که «تنها در خانه» کارش را با ۱۷ میلیون دلار افتتاحیه آغاز کرد. «روح» نهتنها به مدت ۱۴ هفتهی متوالی هرگز با افت فروشی بیش از منفی ۱۳ درصد مواجه نشد، بلکه آخرهفتهی افتتاحیهی «تنها در خانه»، تنها آخرهفته در جریان بیست و سه آخرهفتهی نخستِ نمایشش بود که در جریان آن افت فروشی بیش از منفی ۱۳ درصد تجربه کرد. خودِ «تنها در خانه» هم عملکردِ معجزهآسای خودش را داشت؛ آن فیلم با کسب ۲۸۶ میلیون دلار در گیشهی خانگی، پشتسر «ای.تی» و «جنگ ستارگان» در ردهی سومِ پُرفروشترین فیلمهای گیشهی خانگی قرار گرفت. در حقیقت، تمام چهار فیلمی که در سال ۱۹۹۰ به پُرفروشترین فیلمهای باکس آفیس جهانی تبدیل شدند («روح»، «تنها در خانه»، «زنان زیبا» و «با گرگها میرقصد»)، همه موفقیتهای نامرسوم و غیرمنتظرهای بودند. همچنین، این چهار فیلم، متنوعترین و رنگارنگترین چهار فیلمِ برتری هستند که تاریخِ باکس آفیس به خودش دیده است؛ قابلذکر است که «یادآوری کامل» که در ردهی پنجمِ پُرفروشترین فیلمِ آن سال قرار داشت (۲۶۵ میلیون دلار از ۶۵ میلیون دلار بودجه)، همزمان پُرفروشترین فیلمِ «مرسوم» آن سال نیز حساب میشد.
«روح» اما بادوامتر از باورنکردنیترین استانداردها ظاهر شد و درنهایت ۲۱۸ میلیون دلار در گیشهی خانگی فروخت که معادلِ ۱۷/۸۵ برابرِ درآمدِ افتتاحیهاش است (این فیلم کماکان یکی از بادوامترین فیلمهای تاریخ حساب میشود). همچنین این فیلم در زمانِ اکرانش به سومین فیلمِ تاریخ که از مرز ۵۰۰ میلیون دلار فروشِ جهانی عبور کرده بود تبدیل شد. «روح» تا پایانِ سال ۱۹۹۰، ۵۰۵ میلیون و ۷۰۲ هزار دلار فروخته بود که فقط مقدار اندکی کمتر از «جنگ ستارگان» (۵۳۰ میلیون دلار با احتساب اکرانهای مجدد) و «ای.تی» (۶۶۳ میلیون دلار) بود. درآمدِ «روح» در جریانِ دههی بعد توسط «ترمیناتور ۲: روز داوری» (۵۱۶ میلیون دلار در سال ۱۹۹۱)، «پارک ژوراسیک» (۹۲۲ میلیون دلار در سال ۱۹۹۳)، «شیرشاه» (۷۶۳ میلیون دلار در سال ۱۹۹۴)، «فارست گامپ» (۶۷۷ میلیون دلار در سال ۱۹۹۴) و «روز استقلال» (۸۱۷ میلیون دلار) پشت سر گذاشته شد و درنهایت در سال ۱۹۹۷ توسط «دنیای گمشده» (۶۱۹ میلیون دلار)، «مردان سیاهپوش» (۵۷۷ میلیون دلار) و «تایتانیک» (یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار) به ردهی یازدهمِ جدولِ پُرفروشترین فیلمهای تاریخ سقوط کرد. درنهایت، این فیلم در سالگردِ ۱۰ سالگیاش، کماکان شانزدهمین فیلمِ پُرفروشِ تاریخ حساب میشد.
اما چیزی که از فیلمهایی که «روح» را پشت سر گذاشتهاند جالبتر است، فهرستِ فیلمهایی که درآمد کمتری از آن داشتهاند است؛ آنها عبارتاند از: «علاالدین»، «شکارچیان ارواح»، «بازگشت به آینده»، «پلیس بورلی هیلز»، «گردباد»، «مأموریت غیرممکن»، «داستان اسباببازی»، همهی فیلمهای «راکی» و «رمبو»، دو دنبالهی نخستِ «جنگ ستارگان»، سهگانهی اورجینالِ «ایندیانا جونز»، همهی فیلمهای جیمز باند تا پیش از «کازینو رویال» و تمام فیلمهای ابرقهرمانی غیراسپایدرمنی پیش از سال ۲۰۰۸. تازه، بعد از «ثور: دنیای تاریک» و «مرد پولادین» در سال ۲۰۱۳ بود که یک فیلم ابرقهرمانیِ غیراسپایدرمنی/غیرمردآهنی/غیربتمنی موفق شد از مرز ۵۰۰ میلیون دلار فروشِ جهانی عبور کند. به بیان دیگر، «روح» بهعنوانِ یک تریلرِ عاشقانهی ماوراطبیعهی اورجینالِ غیرفرانچایزی با هدفِ جلب نظر مخاطبانِ زن و درجهبندی سنی زیر ۱۳ سال، از بسیاری از اکشنها و فانتزیهای دههی ۸۰ و ۹۰ که فرهنگِ عامهی نوستالژیکمان را میسازند، موفقتر بود. نکتهی جالبش این است که «روح» که جایزهی اسکار بهترین فیلمنامهی اورجینال را برای بروس جوئل روبین به ارمغان آورد، بعد از این همه سال بهعنوانِ یک سرگرمی پاککورنی تمامعیار کهنه نشده است.
- گزارش باکس آفیس: چرا «بتمن» مسئولِ هموار کردن مسیر هالیوود به سوی نابودی احتمالیاش است؟
- گزارش باکس آفیس: «جنگ ستارگان» و «سریع و خشن» چگونه «استار ترک» را به قتل رساندند؟
- گزارش باکس آفیس: از «آروارهها» تا «اونجرز ۴»؛ ردهبندی افتتاحیههای رکوردشکنِ تاریخ
- گزارش باکس آفیس: ردهبندی سودآورترین مجموعههای اکشنِ هالیوود
- گزارش باکس آفیس: در صورتِ تاخیر اکران Tenet، بهترین زمانِ جایگزین چه موقعی خواهد بود؟
- محاسبه سود و زیان خالص بزرگ ترین فیلمهای ۲۰۱۹
- گزارش باکس آفیس: چرا «اونجرز» و «جنگ ستارگان» سودآورترین مجموعههای هالیوود نیستند؟
- گزارش باکس آفیس: چرا کمپینِ طرفداران در انتشار نسخهی اسنایدر «جاستیس لیگ» بیتاثیر بود؟
- گزارش باکس آفیس: چگونه «مرد عنکبوتی» موفق به انجام کاری شد که «بتمن» در آن شکست خورده بود؟
- گزارش باکس آفیس: چرا سال ۲۰۲۰ حتی بدون شیوع کرونا هم درآمد ۲۰۱۹ را تکرار نمیکرد؟
«روح» حقیقتا از لحاظ ارائهی تمام چیزهایی که مردم میخواستند و تمام چیزهایی که مردم به آن نیاز داشتند و مخلوط کردنِ آنها در قالب محصولی که از لحاظ ساختاری منسجم و از لحاظ عاطفی رضایتبخش بود، یکی از معجزههای تاریخ باکس آفیس حساب میشود. اما بخشِ نه چندان غافلگیرکنندهاش این بود که هالیوود هیچ درسی از موفقیتش نگرفت. ردپای این فیلم در دنیای پس از خودش آنقدر ناچیز است که انگار نه انگار که داریم دربارهی یکی از پُرفروشترین فیلمهای زمانِ خودش صحبت میکنیم. در طولِ سی سال آینده، فیلمهایی که به الگوی فیلمسازی هالیوود و آیندهی بلاکباسترسازی تبدیل شدند، نه «روح» و «زنان زیبا»، بلکه «بتمن» و «ترمیناتور ۲» بودند. درواقع، حتی موفقیتِ «روح» و «رقص کثیف» تلاشِ هالیوود برای تبدیل کردن پاتریک سوویزی به یک ستارهی اکشن را متوقف نکرد. سؤالِ تاملبرانگیزی که باید از خودمان بپرسیم این است که اگر هالیوود به اندازهی «بتمن»، به موفقیتِ «روح» اهمیت میداد، فرهنگ عامهی حال حاضر چه شکلی میبود؟ چه میشد اگر هالیوود متوجه میشد که مردم به خاطر عشقِ رویایی و صداقتِ زنانهی «تایتانیک» که از داستان عاشقانهاش نه بهعنوان ادویهی جانبی، بلکه بهعنوان جاذبهی اصلیاش استفاده میکرد به دیدنش رفتند؟
چه میشد اگر هالیوود متوجه میشد که درآمدِ «ماما میا!» (۶۰۸ میلیون دلار) در تابستان ۲۰۰۸، بیشتر از «مرد آهنی» (۵۸۵ میلیون دلار) و درآمدش در کشورهای خارجی (۴۶۵ میلیون) تقریبا با امثالِ «ایندیانا جونز و قلمروی جمجمهی بلورین» (۵۷۳ میلیون دلار) و «شوالیهی تاریکی» (۴۶۹ میلیون دلار) مساوی بود. در آن صورت، شاید با سینمای متنوعتر، جسورتر، اورجینالتر، زنانهتر (نه به آن شکلِ قُلابی امروزیاش) و غیرابرقهرمانیتری طرف میبودیم. ۳۰ سال بعد، «روح» حکم بلاکباستری را دارد که هالیوود آن را فراموش کرد. «روح» نه به دنبالهسازی و اسپینآفسازی منجر شد و نه مورد بازسازیها و ریبوتها و اکرانهای مجددِ نوستالژیک قرار گرفت.
گرچه «با گرگها میرقصد» به تولدِ مجدد ژانر وسترن مجدد شد، «تنها در خانه» به ظهور موجی از فیلمهایی که بچهها یا حیوانات، آدمبدهای بزرگسال را دست به سر میکنند منجر شد و «جان سخت»، «ترمیناتور ۲» و بتمن» به الگوی فیلمسازی هالیوود تبدیل شدند، اما «روح» کماکان یگانه و دستنخورده باقی مانده است؛ شاید به خاطر اینکه کشفِ دلایلِ موفقیتش سختتر بود. برخلافِ فیلمهای ابرقهرمانی که هویتشان در یک واژه خلاصه میشود (ابرقهرمانی)، «روح» مخلوطی از فاکتورهای گوناگونی است؛ شاید هم ویژگیهای تأثیرگذار در موفقیتش آنقدر منحصربهفرد بودند که تکرارِ موفقیتش را غیرممکن میکردند. اما نکته این است که هالیوود هرگز در حال تلاش کردن و شکست خوردن در حینِ انجام این کار دیده نشد. برخلافِ تمام فیلمهای ابرقهرمانی و اکشنهای فانتزی پسر/مردپسندانهی شکستخوردهای که جلوی هالیوود را از تلاش کردن در آن این حوزه نمیگیرند، شاید ماهیتِ زنانهی «روح» چیزی بود که در عین هموار کردنِ راهش به سوی موفقیتی بیسابقه، بهدلیلِ فراموشی ناعادلانهاش نیز تبدیل شد.
فیلمهای «جنگ ستارگان» در مجموع چند بار صدرنشینِ جدول باکس آفیس بودهاند؟
وبسایتِ ددلاین هفتهی گذشته (۱۳ ژوئیه) گزارش کرد که «جنگ ستارگان: امپراتوری ضربه میزند» (The Empire Strikes Back) صدر جدولِ باکس آفیس را تصاحب کرده است تا به این ترتیب، درکنار «پارک ژوراسیک» و «آروارهها» به یکی دیگر از بلاکباسترهای قدیمی که مجددا به پُرفروشترین فیلم در بینِ فیلمهایی که این روزها در سینماهای ماشینی اکران میشوند تبدیل شود. ساختهی اروین کرشنر با کسب درآمد سه روزهی ۶۱۱ هزار دلار، مجموعِ درآمدِ خانگیِ این فیلم را به ۲۹۱ میلیون دلار رساند؛ این اتفاق به این معنی است که «امپراتوری ضربه میزند» حدود ۲۳ سال بعد از صدرنشینی نسخهی ویژهی «امپراتوری» در سال ۱۹۷۷، مجددا موفق به انجامِ این کار شده است. حالا به مناسبتِ این رویدادِ جالب، سؤال این است که هرکدام از دنبالهها، پیشدرآمدها و اسپینآفهای «جنگ ستارگان» چند آخرهفته صدرنشینِ جدول باکس آفیس بودهاند و کلِ مجموعه در این زمینه در چه جایگاهی در مقایسه با دیگر فرنچایزها قرار میگیرد؟ اما حتما میپرسید چرا فقط دنبالهها؟ خب، به خاطر اینکه گرچه میتوان گفت که «جنگ ستارگان: اُمیدی تازه» هر چند وقت یک بار صدرنشین بوده است، اما تعدادشان آنقدر زیاد است که نمیتوان آنها را دقیقا شمرد.
۱۰ فیلمِ لایواکشنِ «جنگ ستارگان» بینِ سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۲۰، مجموعا ۴۵ بار صدرنشینِ جدول باکس آفیس بودهاند
بله، البته که «جنگ ستارگان» اکرانش را با صدرنشینی آغاز نکرد؛ این فیلم در حالی در بیست و پنجم ماه مِی سال ۱۹۷۷ در ۳۲ سینما اکران شد که فقط یک میلیون و ۵۰۰ هزار دلار بهعنوانِ افتتاحیه کسب کرد و در جایگاهِ دوم جدول قرار گرفت. این فیلم در دو آخرهفتهی نخستش توسط «اِسموکی و راهزن» (Smokey and the Bandit) که از اکران در ۴۹۸ سینما، یک میلیون و ۷۰۰ هزار دلار بهدست آورد به زیر کشیده شد. تازه، از ششمین آخرهفتهی نمایشِ فیلم بود که «جنگ ستارگان» شروع به کسب درآمدهای ۶ تا ۷ میلیون دلاری کرد و هرگز پشتسرش را تا زمانِ رسیدن به درآمدِ خانگی ۳۰۷ میلیون دلاریاش نگاه نکرد. نکته این است: «جنگ ستارگان» در حالی کارش را در حدود ۳۲ سینما شروع و تمام کرد که مجددا در بیست و یکم ژوئیه سال ۱۹۷۸ در یک هزار و ۷۵۰ سینما روی پرده رفت. این فیلم در حالی ۲۱۵ میلیون دلار در جریانِ اکران اورجینالش کسب کرده بود که اکرانِ مجددش به نخستین فیلمِ تاریخ که ۱۰ میلیون دلار در جریانِ یک آخرهفته کسب کرده بود تبدیل شد؛ اکرانِ مجدد «امپراتوری» دو بار صدر جدول را در آگِست ۱۹۷۹ (۶ میلیون و ۷۶۰ هزار دلار و ۳ میلیون و ۵۸۵ هزار دلار) تصاحب کرد.
این فیلم مجددا با اکرانِ نسخهی سالگردِ ۲۰ سالگی «جنگ ستارگان» در سال ۱۹۹۷ که اکرانش را با ۳۶ میلیون دلار افتتاحیه آغاز کرد، دوباره به صدر جدول بازگشت و دو آخرهفتهی بعدی را بهعنوانِ پادشاهِ باکس آفیس سپری کرد. این در حالی اتفاق افتاد که فقط دو ماه پیش از نمایشِ نسخهی ویژهی «جنگ ستارگان»، «استار ترک: اولین تماس» رکوردِ بهترین افتتاحیهی این مجموعه را با افتتاحیهی ۳۰ میلیون دلاریاش شکسته بود. آیا «جنگ ستارگان» واقعا در طولِ تمام ۴۷ آخرهفتهی نخستِ اکرانش بینِ ماه مِی ۱۹۷۷ تا آوریلِ ۱۹۷۸، صدرنشینِ متوالیِ باکس آفیس بوده است؟ نه. اما با نگاهی به بزرگترین موفقیتهای باکس آفیسِ سال ۱۹۷۷ و بزرگترین افتتاحیههای ۱۹۷۷، میتوان گفت که این فیلم منهای زمانهایی که امثال «جاسوسی که عاشقم بود» (Spy Who Loved Me) یا «نجاتدهندگان» (Rescuers) تعدادِ سینماهایشان را افزایش دادند، صدرنشینِ اکثرِ آخرهفتههای سال ۱۹۷۷ بوده است. دوتا از چهار افتتاحیهی بزرگِ سال ۱۹۷۷ («عمیق» و «جنگیر ۲») پیش از اکرانِ گستردهی «جنگ ستارگان» روی پرده رفتند و دوتای دیگر هم («تب شنبه شب» و «برخورد نزدیک از نوع سوم») در شانزدهم دسامبر آن سال اکران شدند. به عبارت دیگر، احتمالا تعداد دفعاتِ صدرنشینی «اُمیدی تازه» بیشتر از تمامِ فیلمهای سینما (منهای «بر باد رفته») است.
اما از موردِ استثنایی «اُمیدی تازه» که بگذریم، وضعیتِ فیلمهای بعدی «جنگ ستارگان» از نظرِ تعدادِ صدرنشینی چگونه است؟ «امپراتوری ضربه میزند» در تاریخ بیست و ششم ماه مِی سال ۱۹۸۰ مصادف با آخرهفتهی «روز یادبود» در ۱۲۶ سینما روی پرده رفت و ۴ میلیون و ۹۰۰ هزار دلار بهعنوانِ افتتاحیهی جمعه تا یکشنبه و ۷ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار بهعنوان افتتاحیهی جمعه تا دوشنبه کسب کرد. اکرانِ گستردهی این فیلم تازه از پنجمین آخرهفتهاش در ۸۲۶ سینما آغاز شد؛ به خاطر همین است که فیلم صدرنشینیاش را در چهارمین آخرهفتهاش از دست داد و دوباره از پنجمین آخرهفتهاش به صدرِ جدول بازگشت و این جایگاه را در طولِ هشتِ آخرهفتهی بعدی در تصاحبِ خودش حفظ کرد. «امپراتوری ضربه میزند» مجددا با افزایش تعداد سینماهای فیلم به یک هزار و ۳۶۴ سالن در سال ۱۹۸۱ با کسب ۷ میلیون دلار در شصت و سومین آخرهفتهاش (دربرابر درآمد ۵ میلیونی «مهاجمان صندوقچهی گمشده» در هشتمین آخرهفتهاش) به صدر جدول بازگشت. «امپراتوی ضربه میزند» مجددا در نوامبر سال ۱۹۸۲ اکران شد و با کسب ۳ میلیون و ۹۴۹ هزار دلار، به صدر جدول بازگشت و مجموعِ درآمدش را به ۲۱۳ میلیون دلار رساند.
اما کارِ «امپراتوری» هنوز با صدر جدول تمام نشده بود. نسخهی ویژهی «امپراتوری» اکرانش را در فوریهی ۱۹۹۷ با کسب ۲۲ میلیون دلار افتتاحیه آغاز کرد و سپس با کسب ۱۳ میلیون و ۱۰۰ هزار در دومین آخرهفتهاش (دربرابر افتتاحیهی قوی ۱۱ میلیون دلاری «دانی براسکو» با بازی جانی دپ و آل پاچینو)، به صدرِ جدول بازگشت. بالاخره نسخهی ویژهی «امپراتوری» از سومین آخرهفتهاش در ماه مارس دربرابر افتتاحیهی ۱۴ میلیون و ۶۰۰ هزار دلاری «اندام خصوصی» (Private Parts) و افتتاحیهی ۱۲ میلیون و ۸۰۰ هزار دلاری بازسازی «جنگل ۲ جنگل» (Jungle 2 Jungle) به ردهی سومِ جدول سقوط کرد. خلاصه اینکه «امپراتوری ضربه میزند» با احتسابِ جدیدترین صدرنشینیاش در هفتهی گذشته، تاکنون ۱۶ بار صدرنشینِ باکس آفیس بوده است (آماری که با تعداد صدرنشینیهای «ای.تی» برابری میکند). اما از «امپراتوری» که بگذریم، محاسبهی صدرنشینیهای «جنگ ستارگان: بازگشت جدای» آسانتر میشود؛ چون این فیلم نهتنها پس از تابستانِ ۱۹۸۳، به صدر جدول بازنگشت، بلکه اکرانهای مجددِ کمتری داشت. سومینِ قسمت «جنگ ستارگان» اکرانش را در آخرهفتهی روز یادبودِ سال ۱۹۸۳، با کسب افتتاحیهی چهارشنبه تا دوشنبهی رکوردشکنانهی ۴۱ میلیون دلار آغاز کرد و شش آخرهفته از هفت آخرهفتهی نخستِ نمایشش را در صدر جدول سپری کرد.
اکرانِ مجدد این فیلم در سال ۱۹۸۵ به کسب ۱۱ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار دیگر منجر شد. نسخهی ویژهی این فیلم در سال ۱۹۷۷ هم صدر جدول را با کسب ۱۶ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار در اولین آخرهفتهاش تصاحب کرد. اگرچه نسخهی ویژهی «بازگشت جدای»، صدرنشینیاش را از دومین آخرهفتهاش که با افتتاحیهی قوی ۳۷ میلیون دلاری «دروغگو، دروغگو»ی جیم کری روبهرو شد از دست داد، اما با کسب ۴۵ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار در مجموع، درآمدِ خانگی این فیلم را به ۳۰۹ میلیون و ۹۰۰ هزار دلار رساند. «بازگشت جدای» تاکنون هفت بار صدرنشینِ جدول بوده است. پس، دو دنبالهی نخستِ «جنگ ستارگان» مجموعا صدر جدول را ۲۳ بار تصاحب کردهاند. محاسبهی تعدادِ صدرنشینی سهگانهی پیشدرآمد اما آسانتر است. با وجود فیلمهای باکس آفیسِ مُدرن که اکثرِ درآمدشان را در اولین آخرهفتههایشان کسب میکنند، افزایشِ تعداد فیلمهای بزرگی که جلوی بازگشت فیلمهای قدیمی به صدر جدول را میگرفتند و عدم اکرانِ مجدد آنها در مقیاسِ سهگانهی اورجینال، محاسبهی صدرنشینی آنها بیدردسرتر است. برای مثال، در حالی «حملهی کلونها» در اواخر ۲۰۰۲ مجددا در قالب آیمکس اکران شد (۸ میلیون دلار درآمد اضافه) که اکرانِ مجددِ نسخهی سهبعدی «تهدید شبح» در سال ۲۰۱۲ هم با کسب ۲۲ میلیون دلار در جایگاهِ چهارم جدول قرار گرفت.
«جنگ ستارگان: تهدید شبح» اکرانش را در ماه مِی سال ۱۹۹۹، با کسب ۶۴ میلیون دلار افتتاحیهی جمعه تا یکشنبه (دومین افتتاحیهی برتر تاریخ پشتسر «دنیای گمشده» در آن زمان) و افتتاحیهی رکوردشکنانهی چهارشنبه تا یکشنبهی ۱۰۵ میلیون دلار، صدر جدول را تصاحب کرد. این فیلم در چهارمین آخرهفتهاش در برخورد با افتتاحیهی ۵۴ میلیون و ۵۰۰ هزار دلاری «آستین پاورز: جاسوسی که مرا تکان داد» (سومین افتتاحیهی برتر تاریخ در آن زمان) به ردهی دومِ جدول سقوط کرد. «تهدید شبح» درنهایت ۴۳۱ میلیون دلار در خانه فروخت که آن را پشتسر «جنگ ستارگان» (۴۶۰ میلیون دلار) و «تایتانیک» (۶۰۰ میلیون دلار) در جایگاه سوم پُرفروشترین فیلمِ گیشهی آمریکای شمالی قرار میداد. سپس، «جنگ ستارگان: حملهی کلونها» اکرانش را در ماه مِی سال ۲۰۰۲، با کسب ۸۰ میلیون دلار افتتاحیهی سه روزه و ۱۱۰ میلیون دلار افتتاحیهی پنجشنبه تا یکشنبه آغاز کرد و پس از تجربهی دو صدرنشینی، در سومین آخرهفتهاش توسط «مجموع همهی ترسها» (The Sum of All Fears) به ردهی سوم سقوط کرد و خودش را به زور به ۳۱۰ میلیون دلار فروشِ نهایی رساند.
در ادامه، «جنگ ستارگان: انتقام سیث» به اولین فیلمی که ۵۰ میلیون دلار در یک روز بهدست آورده تبدیل شد و در ماه می سال ۲۰۰۵، ۱۰۸ میلیون دلار بهعنوانِ افتتاحیهی جمعه تا یکشنبه و ۱۵۸ میلیون دلار بهعنوان افتتاحیهی پنجشنبه تا یکشنبه کسب کرد. این فیلم هم صدرنشینیاش را فقط به مدت دو آخرهفته حفظ کرد و در سومین آخرهفتهاش با آغازِ اکران «ماداگاسکار» و «طولانیترین فاصله» (The Longest Yard) به ردهی سوم جدول سقوط کرد و با کسب ۳۸۰ میلیون دلار فروشِ خانگی به سرانجامِ کارش رسید. پس، فیلمهای سهگانهی پیشدرآمد در مجموع هفت بار صدر جدول را تصاحب کردند. حالا نوبت به محاسبهی عملکردِ جنگ ستارگانهای دیزنی در این زمینه میرسد؛ دوباره باید تاکید کنم که در دورانِ اکران سهگانهی دیزنی این دو حقیقت که (۱) فیلمها اکثر درآمدشان را در آخرهفتههای نخستشان بهدست میآورند و (۲) تعداد بالای بلاکباسترها، بیشازپیش افزایش پیدا کرده بودند. اما از طرف دیگر، تغییرِ زمان اکرانِ جنگ ستارگانهای دیزنی از تابستان به فصل کریسمس به این معنی بود که فیلمهای دیزنی، فیلمهای بادوامتری در مقایسه با پیشدرآمدها ظاهر شدند.
«جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد» اکرانش را در دسامبر سال ۲۰۱۵، با کسب افتتاحیهی رکوردشکنانهی ۲۴۸ میلیون دلار آغاز کرد و پیش از رسیدن به درآمدِ خانگی رکوردشکنانهی ۹۳۷ میلیون دلاریاش، صدر جدول را به مدتِ چهار آخرهفتهی متوالی حفظ کرد. این فیلم حتی در چهارمین آخرهفتهاش دربرابر افتتاحیهی تهدیدآمیزِ ۳۸ میلیون دلاری «ازگوربرخاسته»ی لئوناردو دیکاپریو ایستادگی کرد. اما بالاخره در پنجمین آخرهفتهاش دربرابرِ افتتاحیهی ۳۶ میلیون دلاری کمدی «سواری با هم ۲» (Ride Along 2) با بازی کوین هارت و آیس کیوب دوام نیاورد و به ردهی سومِ جدول سقوط کرد. «جنگ ستارگان» بعدی «روگ وان» بود که کارش را در دسامبر سال ۲۰۱۶ با کسب ۱۵۵ میلیون دلار افتتاحیه آغاز کرد و صدر جدول را در جریانِ سه آخرهفتهی نخستش در تصاحبِ خودش نگه داشت؛ تا اینکه بالاخره درآمد چهارمین آخرهفتهاش (۲۲ میلیون دلار) با اختلاف اندکی از افتتاحیهی ۲۲ میلیون و ۸۰۰ هزار دلاری «اشخاص پنهان» (Hidden Figures) شکست خورد. فیلم بعدی مجموعه، «جنگ ستارگان: آخرین جدای» بود که اکرانش را در دسامبر سال ۲۰۱۷ با ۲۲۰ میلیون دلار افتتاحیه آغاز کرد و پس از سه صدرنشینی متوالی، با کسب ۲۳ میلیون و ۷۲۸ هزار دلار در چهارمین آخرهفتهاش دربرابر افتتاحیهی «موذی: آخرین کلید» (۲۹ و نیم میلیون دلار) و درآمدِ سومین آخرهفتهی «جومانجی: به جنگل خوش آمدید» (۳۷ میلیون دلار) شکست خورد و به ردهی سوم جدول سقوط کرد.
مجددا دومین قسمت از سهگانههای «جنگ ستارگان» با رقبای قدرتمند و غیرمنتظرهای مواجه شد. یا شاید هم نارضایتی طرفداران از «آخرین جدای» باعثِ کاهشِ بازبینیهای آن و افزایشِ دوامِ «بزرگترین شومن» و «جومانجی ۲» شد. اما از «آخرین جدای» که بگذریم، به «سولو: داستانی از جنگ ستارگان» میرسیم؛ یکی از بدنامترین فاجعههای «جنگ ستارگان» فقط به مدت دو آخرهفته صدرنشینِ جدول بود؛ این فیلم کارش را در تابستانِ ۲۰۱۸ با ۸۴ میلیون دلار افتتاحیهی جمعه تا یکشنبه و ۱۰۳ میلیون دلار افتتاحیهی چهار روزه آغاز کرد و سپس در سومین آخرهفتهاش (۱۵ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار) پشتسر افتتاحیهی ۴۱ میلیون دلاری «هشت یار اوشن» (Ocean's 8) به ردهی دومِ جدول سقوط کرد. اگرچه دیزنی از «سولو» ضربهی سختی خورد، اما آنها میتوانستند روی «شگفتانگیزان ۲» و افتتاحیهی ۱۸۴ میلیونیاش (و درآمدِ یک میلیارد و ۲۶۳ میلیونی نهاییاش) که با فاصلهی اندکی پس از «سولو» اکران شد، حساب باز کنند. در پایان، به «جنگ ستارگان: ظهور اسکایواکر» میرسیم که اکرانش را با ۱۷۳ میلیون دلار افتتاحیه کلید زد و به مدتِ سه آخرهفته صدرنشینِ جدول باقی ماند.
به این ترتیب، به امروز و صدرنشینی مجدد «امپراتوری ضربه میزند» بازمیگردیم. ۱۰ فیلمِ لایواکشنِ «جنگ ستارگان» بینِ سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۲۰، مجموعا ۴۵ بار صدرنشینِ جدول باکس آفیس بودهاند که آمارِ شگفتانگیزی حساب میشود. سهگانهی پیشدرآمد و فیلمهای دیزنی در قالب هشت فیلم، مجموعا ۲۲ بار صدرنشینی را تجربه کردند و هیچکدام از آنها پس از سقوط به ردههای پایینتر هرگز دوباره به صدر جدول بازنگشتند و هیچکدام از آنها از اکرانهای مجددی در مقیاسِ نسخهی ویژهی سهگانهی اورجینال بهره نمیبردند. در حالی «تهدید شبح»، «روگ وان»، آخرین جدای» و «ظهور اسکایواکر» سه آخرهفته صدرنشین بودند که «حملهی کلونها»، «انتقام سیث» و «سولو» دو آخرهفته صدرِ جدول را تصاحب کردند.
اگرچه «نیرو برمیخیزد» چهار بار صدرنشینی را تجربه کرد، اما قابلذکر است که فیلمِ جی. جی. آبرامز بهعنوان دنبالهی سی سالهی «بازگشت جدای» و بهعنوانِ یک جنگِ ستارگانِ اولداسکول و کاملا نوستالژیک، عملکردی شبیه به سهگانهی اورجینال داشت و در بینِ فیلمهای دیزنی، یک موردِ استثنایی حساب میشود. همچنین، «بازگشت جدای» در حالی هفت آخرهفته در صدرِ جدول بود که «امپراتوری ضربه میزند» پانزده بار صدرنشین بود. خلاصه اینکه مجموعهی «جنگ ستارگان» (منهای «امیدی تازه») به جز دنیای سینمایی مارول (۵۱ صدرنشینی از ۲۳ فیلم)، تعداد صدرنشینیهای بیشتری در مقایسه با تمام فرنچازهای دیگرِ سینما دارد. بنابراین حتی اگر مینیمومترین دفعاتی را که «امیدی تازه» در سالهای ۱۹۷۷، ۱۹۷۸ و ۱۹۷۸ صدرنشین بوده هم حساب کنیم، باز این مجموعه از نظر تعداد دفعاتِ صدرنشینی، بزرگترین فرنچایزِ سینما حساب میشود. این رکورد گرچه زیاد مهم نیست (بالاخره دنیای سینمایی مارول صدرنشینیهایش را در دورانی که صدرنشینی با وجودِ افزایش رقبا سختتر از همیشه شده بهدست آورده است)، اما کماکان قابلتوجه است. حالا نوبتِ «آواتار ۲» است که رکوردِ «جنگ ستارگان» در این زمینه را تهدید کند.
نظرات