گزارش باکس آفیس: فیلم فضایی ۲۰۰ میلیون دلاری تام کروز چقدر ریسکی است؟

سه‌شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۹ - ۲۳:۰۸
مطالعه 25 دقیقه
تام کروز در فرش قرمز ماموریت غیرممکن فال اوت
فیلم فضایی ۲۰۰ میلیون دلاری تام کروز چقدر ریسکی است؟ چرا چین، بازار مهمی برای موفقیت «تنت» حساب می‌شود؟ بزرگ‌ترین افتتاحیه‌های هفته‌ی نخست ماه آگوست چه فیلم‌هایی هستند؟ همراه گزارش باکس آفیسِ زومجی باشید.
تبلیغات

یکی از پُرسروصداترین اخبارِ سینمایی این روزهای حوزه‌ی سرگرمی به فیلمِ فضایی تام کروز مربوط می‌شود. پس از اینکه تاریخِ اکرانِ «تاپ گان: موریک» (Top Gun: Maverick) با بازی کروز از دسامبر ۲۰۲۰ به دوم جولای سال ۲۰۲۱ عقب افتاد، احتمالا به زودی مشخص خواهد شد که آیا «ماموریت غیرممکن ۷» و «ماموریت غیرممکن ۸» نیز که نمایششان قبلا تا بیست و یکم نوامبر ۲۰۲۱ و چهارم دسامبر ۲۰۲۲ عقب افتاده بود، با تاخیرِ مجددی مواجه خواهند شد یا نه. اما به محض اینکه کارِ کروز با فیلم‌برداری فیلم‌هایی که احتمالا آخرین ماجراجویی‌هایش در قالبِ ایتن هانت خواهند بود به پایان برسد، او قرار است در فیلمِ داگ لایمن به فضای خارج از جوِ زمین سفر کند؛ آن هم نه یک فیلمِ فضایی که جاذبه‌ی صفرِ آن توسط جلوه‌های ویژه در روی زمین بازسازی شده است؛ از قرار معلوم این فیلم در فضای واقعی فیلم‌برداری خواهد شد. خلاصه اینکه با فیلمی که به «تام کروز واقعا به فضا می‌رود» طرف هستیم که راستش را بخواهید شعارِ تبلیغاتیِ هیجان‌انگیزی است. یونیورسال تهیه‌کنندگی و توزیعِ این اکشنِ علمی‌تخیلی ۲۰۰ میلیون دلاری را برعهده خواهد داشت؛ همچنین در حالی داگ لایمن وظیفه‌ی کارگردانی و فیلمنامه‌نویسی‌اش را برعهده دارد که کریستوفر مک‌کوئری (کارگردانِ دو فیلم اخیر «ماموریت غیرممکن») در مقامِ مشاورِ فیلمنامه و تهیه‌کننده درگیرِ این پروژه خواهد بود. خلاصه اینکه با تیمی از بهترین فیلمنامه‌نویسان و کارگردانانی که جنسِ بدلکاری‌ها و بازیگوشی‌های قهرمانانه‌ی تام کروز را مثل کفِ دستشان بلد هستند طرف هستیم.

اما سوال این است که این پروژه از لحاظ تجاری چقدر مطمئن است؟ حقیقتش، حتی اگر از اینکه این فیلم در فضا فیلم‌برداری می‌شود فاکتور بگیریم، در این دوره و زمانه سرمایه‌گذاری ۲۰۰ میلیون دلار روی یک اکشنِ کاملا اورجینال‌ِ ستاره‌محور با ایده‌ی داستانی بکر برای هر استودیویی ریسکِ غول‌آسایی حساب می‌شود. در واقع، اگر لایمن موفق نشود بودجه را مدیریت کند (بلاک‌باسترهای قبلی‌اش مثل «هویت بورن»، «آقا و خانم اِسمیت»، «آشوب مدام» و غیره در این زمینه بدنام هستند) و هزینه‌اش افزایش پیدا کند، آن وقت این فیلم می‌تواند در کنارِ «آواتار» (۲۴۰ میلیون دلار) به گران‌قیمت‌ترین فیلمِ اورجینالِ تاریخ سینما تبدیل شود. البته که لایمن به همان اندازه که ممکن است به تولید نه چندان بی‌نقصِ فیلم‌هایش معروف باشد، به همان اندازه هم به ارائه کردنِ فیلم‌هایی که عملکردِ قابل‌توجه‌ای چه از لحاظ هنری و چه از لحاظ تجاری دارند معروف است؛ در حالی «هویت بورن» در سال ۲۰۰۲ به آغازگرِ یکی از مهم‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین فرنچایزهای اکشنِ سینما تبدیل شد که «آقا و خانم اِسمیت» با بازی برد پیت و آنجلینا جولی هم در سال ۲۰۰۵ به ۴۵۸ میلیون دلارِ فروشِ جهانی از ۱۱۰ میلیون دلار بودجه دست یافت. افسوس که «مزیتِ فردا» با بازی تام کروز با وجود فروشِ جهانی قابل‌قبولش (۳۷۱ میلیون دلار در سال ۲۰۱۴)، با توجه به بودجه‌ی ۱۷۸ میلیون دلاری‌اش، از تبدیل شدن به موفقیتی تمام‌عیار باز ماند (در عوض، ضعفش در این زمینه را با تبدیل شدن به یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های کالتِ اکشن و علمی‌تخیلی اخیرِ سینما در دورانِ پسا-اکرانش جبران کرد).

تام کروز و دخترش وحشت زده از دیدن فضایی ها در جنگ دنیاها

خلاصه اینکه فیلمِ فضایی کروز برای اینکه به موفقیت تجاری برسد، باید درآمدی بهتر از تمامِ فیلم‌های غیر-«ماموریت ممکنِ» تام کروز داشته باشد. نقطه‌ی اوجِ دورانِ سوپراستاری تام کروز متعلق به دورانی بود که فیلم‌های ۴۰ میلیون دلاری، پُرخرج حساب می‌شدند، افتتاحیه‌های ۱۵ میلیون دلاری، معرکه حساب می‌شدند و ۱۰۰ میلیون دلار درآمدِ خانگی و ۲۰۰ میلیون دلار درآمدِ جهانی، تقریبا همیشه موفقیت‌های بی‌حرف و حدیثی حساب می‌شدند. «تاپ گان» در سال ۱۹۸۶ به ۱۷۹ میلیون دلار درآمدِ خانگی و ۳۶۰ میلیون دلار درآمدِ جهانی از تنها ۱۵ میلیون دلار بودجه دست یافت؛ این موضوع درباره‌ی امثالِ «مرد بارانی» (۴۱۲ میلیون از ۲۵ میلیون بودجه در سال ۱۹۸۸)، «چند مرد خوب» (۲۳۷ میلیون از ۴۱ میلیون در سال ۱۹۹۲)، «شرکت» (۲۷۱ میلیون از ۴۲ میلیون در سال ۱۹۹۳) و «جری مگوآیر» (۲۷۳ میلیون از ۵۰ میلیون در سال ۱۹۹۶) نیز حقیقت دارد. همچنین، اگر برایتان سوال است که چرا هالیوود هرگز دنباله‌ی «مصاحبه با خون‌آشام» را نساخت، به خاطر این بود که درآمدِ ۲۲۴ میلیون دلاری این فیلم از ۶۰ میلیون دلار بودجه در سال ۱۹۹۴، خیلی کم‌سودآورتر از فیلم‌های تیپیکالِ تام کروز بود.

فیلمِ فضایی کروز برای اینکه به موفقیت تجاری برسد، باید درآمدی بهتر از تمامِ فیلم‌های غیر-«ماموریت ممکنِ» تام کروز داشته باشد

تازه، داریم درباره‌ی دورانی حرف می‌زنیم که سوپراستارها حکمِ فرنچایزها و آی‌پی‌ها را داشتند؛ وقتی که سوپراستارها مردم را به سینما می‌کشند، استودیو مجبور نیست که در جستجوی دنباله‌سازی از هر فیلمی باشد، بلکه فقط باید یک فیلمِ جدید با محوریتِ ستاره‌ی فیلمِ سودآورِ قبلی درست کند. با این وجود، پنج‌تا از هفت فیلم پُرفروشِ کروز در گیشه‌ی جهانی جزوِ سری «ماموریتِ غیرممکن» هستند (حیف که «ماموریت غیرممکن ۳» در سال ۲۰۰۶ به فقط ۳۹۳ میلیون دلار از ۱۶۰ میلیون دلار بودجه دست یافت). «جنگ دنیاها» در سال ۲۰۰۵ به لطفِ قدرتِ ستاره‌ای کروز، نامِ آشنای استیون اسپیلبرگ در مقامِ کارگردانِ مولفش، منبعِ اقتباسِ شناخته‌شده‌اش و ماهیتش به عنوانِ استعاره‌ای از حادثه‌ی یازده سپتامبر و جنگِ عراق، ۵۵۰ میلیون دلار از ۱۳۲ میلیون دلار بودجه فروخت. اکشنِ حماسی «آخرین سامورایی»، ساخته‌ی اِدوارد زوئیک هم در اواخر سال ۲۰۰۳، به ۴۵۸ میلیون دلار فروشِ جهانی از ۱۴۰ میلیون دلار بودجه دست پیدا کرد که رقمِ خارق‌العاده‌ای برای یک فیلمِ بزرگسالانه حساب می‌شود. این دو فیلم، تنها فیلم‌های کارنامه‌ی کروز هستند که می‌توان از آنها به عنوانِ مدرکی که پتانسیلِ سودآوری فیلمِ فضایی کروز با ۲۰۰ میلیون دلار بودجه را ثابت می‌کنند استفاده کرد. البته قابل‌ذکر است که نه تنها این رقم شاملِ هزینه‌های تبلیغات نمی‌شود، بلکه این حقیقت که چقدر از درآمدِ این فیلم متعلق به بازار چین خواهد بود نیز اهمیت دارد (بازاری که فقط ۲۵ درصد از فروشِ بلیت به استودیو می‌رسد).

اگر تصور کنیم که این فیلم برای بازگرداندنِ سرمایه‌اش باید ۲/۵ برابرِ بودجه‌اش بفروشد، در آن صورت باید درآمدِ ۵۵۰ میلیون دلاری «جنگ دنیاها» را تکرار کند. به بیانِ دیگر، در دورانی که فیلم‌های ستاره‌محور به خودی خود، عناصرِ بسیار جذابی برای سینماروها حساب نمی‌شوند، سرمایه‌گذاری چنین پولی روی یک فیلمِ اورجینالِ ستاره‌محور مترادفِ «ریسک بزرگ» است. مطمئنا یونیورسال از این حقیقت آگاه است؛ بنابراین سوال این است که انگیزه‌ی آنها از چراغ سبز نشان دادن به چنین پروژه‌ی ریسکی چه چیزی است؟ هدفِ آنها سرمایه‌گذاری روی سروصدای رسانه‌ای و کنجکاوی مردم که از چنین پروژه‌ی منحصربه‌فردی تولید می‌شود است. آنها امیدوار هستند که کنجکاویِ پیرامونِ این پروژه قادر به خنثی کردنِ کمبودش در زمینه‌ی آی‌پی و فرنچایز باشد. مسئله این نیست که مردم با سوپراستارها قهر کرده‌اند؛ مسئله این است که با وجودِ سرویس‌های استریمینگ، مردم فقط به دیدنِ فیلم‌هایی که بتوانند خودشان را به‌طرز متقاعدکننده‌ای به عنوانِ رویدادهای سینمایی معرفی کنند می‌روند؛ مردم سرگرمی‌های ستاره‌محورشان با داستان‌های بکر را از تلویزیون به دست می‌آورند و سینما را برای بیگ پروداکشن‌هایی که دیدنشان در قالبِ تلویزیون غیرممکن است کنار گذاشته‌اند.

تام کروز سوار بر اسب در فیلم آخرین سامورایی

بنابراین شاید فیلم فضایی کروز فاقدِ آی‌پی باشد، اما همزمان می‌تواند به عنوانِ «نخستین فیلمی که در فضا ساخته شده است»، به یک رویدادِ سینمایی تبدیل شود. یونیورسال امیدوار است که ایده‌ی «تام کروز در فضا» به اندازه‌ی «تام کروز در نقشِ ایتن هانت» سودآور باشد. همچنین، این پروژه راستِ کار پرسونای عمومی تام کروز به عنوانِ یک قهرمانِ اکشنِ بدلکار و بی‌باک و کله‌خراب است که برای فراهم کردنِ سرگرمی پاپ‌کورنی من و شما، محدودیت‌های فیزیکی‌اش را زیر پا می‌گذارد و با جانش بازی می‌کند. اینکه برندِ «ماموریت غیرممکن» امروز قوی‌تر از همیشه است و با هر قسمت به اعتبارش می‌افزاید به خاطر این است که نه تنها جنسِ اکشنِ واقع‌گرایانه و اولداسکولِ این فیلم‌ها در تضاد با اشباعِ ابرقهرمانانِ فانتزی اطرافشان، آنها را به رویدادِ سینمایی یگانه‌ای در نوعِ خودش تبدیل کرده است، بلکه ایتن هانت نیز کاراکتر فروتنی است؛ او بیش از آنکه کتک می‌زند، کتک می‌خورد؛ بدلکاری‌های کروز همیشه طبق برنامه پیش نمی‌روند و او مثل هرکسِ دیگری در جایگاهِ او در هنگامِ صعود از آسمان‌خراش‌ها وحشت‌زده می‌شود و از عدمِ کار کردنِ گجت‌هایش، مضطرب می‌شود. در یک کلام، او دواین جانسون و وین دیزل نیست؛ او نه یک رُباتِ پلاستیکی، بلکه یک انسانِ قابل‌لمس است. تام کروز در دنیای پسا-«ماموریت غیرممکن ۴: پروتکل شبح» موفق شد خودش را به عنوانِ «جکی چانِ آمریکا» از نو بازتعریف کند.

Mission Impossible: Fallout Poster

اما یکی دیگر از انگیزه‌های یونیورسال برای سرمایه‌گذاری روی فیلمِ فضایی کروز این است که خودِ استودیوها کم و بیش از خطری که در آینده تهدیدشان می‌کند آگاه هستند: آنها می‌دانند فرنچایزهایی مثل «دنیای ژوراسیک»، «سریع و خشن»، «ماموریت غیرممکن»، «جیمز باند» و غیره که مردم را به سینماها می‌کشاندند یا در حال به سرانجام رسیدن هستند یا به اندازه‌ی گذشته قوی نیستند؛ مسئله این است که هالیوود از زمانِ «هانگر گیمز» در سال ۲۰۱۲ تاکنون میزبانِ هیچ فرنچایزِ درجه‌یکِ «تازه‌وارد به سینما» نبوده است. تازه‌وارد به سینما یعنی نه تنها هیچ فرنچایزِ اورجینالی نداشته‌ایم، بلکه هیچ آی‌پی قبلی که برای اولین‌بار مورد اقتباسِ سینمایی قرار گرفته باشد نیز نداشته‌ایم. هالیوود کم و بیش می‌داند که بازیافت و ریبوت فقط برای مدتِ مشخصی نتیجه‌بخش خواهد بود. زمانی در گذشته ایده‌ی «ویل اِسمیت در نقشِ یک دلال ازدواج که به مشتریان مرد خود کمک می‌کند تا با استفاده از ترفندهای هوشمندانه و جذاب به خانم‌های موردعلاقه‌ی خود برسند»، قُلابِ قدرتمندی برای کشیدن مردم به سینماها برای دیدنِ «هیچ» (Hitch) و شکوفایی تجاریِ آن فیلم بود.

اگرچه فیلم‌هایی مثل «چاقوکشی»، «فورد علیه فِراری»، «زنان کوچک»، «بیبی راننده» و غیره ثابت کرده‌اند که ارزشِ تجاری قابل‌توجه‌ای در فیلم‌های چند ستاره از کارگردانانِ شناخته‌شده‌ای که جنبه‌ی سرگرم‌کننده‌ای دارند نهفته است (همین جنبه‌ی سرگرم‌کننده‌ی آنهاست که تعیین‌کننده‌ی موفقیتِ آنها در مقایسه با فیلمِ ستاره‌محورِ تماما جدی و دراماتیکی مثل «به سوی ستارگان» با بازی برد پیت است)، اما خوب می‌شد اگر اسمِ یکی-دوتا ستاره به‌علاوه‌ی یک کارگردانِ تحسین‌شده برای کشیدن مردم به سینماها کافی بود. چیزی که یونیورسال با این پروژه‌ی اورجینال امیدوار است این است که ایده‌ی «تام کروز در فضا»، ایده‌ی پتانسیل‌دارتر و سودآورتری در مقایسه با تام کروزی که با مومیایی مبارزه می‌کند، تام کروزی که کلونش را کشف می‌کند، تام کروزی که سعی می‌کند هیتلر را ترور کند، تام کروزی که یک روزِ یکسان را تکرار می‌کند و تام کروزی که برای سازمانِ سی.آی.اِی موادمخدر جابه‌جا می‌کند باشد. اگرچه یونیورسال دلایلِ قانع‌کننده‌ای برای سرمایه‌گذاری روی این فیلم دارد (از پرسونای عمومی کروز به عنوانِ بدلکاری بی‌باک تا ماهیتِ کنجکاو‌ی‌برانگیزش به عنوانِ نخستین فیلمی که در فضا فیلم‌برداری شده است)، اما آن‌قدر وضعیتِ صنعتِ این روزهای سینما نسبت به فیلم‌های اورجینالِ پُرخرج نامهربان است که همزمان ممکن است این فیلم قادر به تکرارِ عملکردِ «جاذبه‌»ی آلفونسو کوآورن که ساندرا بولاک و جُرج کلونی را در فضا سرگردان کرد و به ۷۲۴ میلیون دلار فروشِ جهانی دست یافت نباشد. با تمامِ این حرف‌ها، بی‌شک هزینه کردن ۲۰۰ میلیون دلار برای فرستادنِ تام کروز به فضا با اختلاف سرمایه‌گذاری امن‌تری در مقایسه با سرمایه‌گذاری ۱۷۵ میلیون دلار روی «دولیتل» با بازی رابرت داونی جونیور خواهد بود.

کریس نولان در حال هدایت دیوید واشنگتن در پشت صحنه تنت
کپی لینک

چرا اکران «تنت» در چین، اهمیت ویژه‌ای برای این فیلم دارد؟

هفته‌ی گذشته کریستوفر نولان تولدِ پنجاه سالگی‌اش را جشن گرفت و اگر در دنیای آلترناتیوِ دیگری که شیوعِ کرونا زودتر جمع و جور می‌شد زندگی می‌کردیم، باید الان به این مناسبت مشغولِ گفتگو درباره‌ی درآمدِ آخرهفته‌ی دومِ «تنت» (Tenet) می‌بودیم، اما افسوس که این فیلم با توجه به شرایط حال حاضر از تاریخِ بیست و ششمِ آگوست، نخست در هفتاد کشورِ خارجی اکران می‌شود و اکرانِ محدودش در آمریکای شمالی را از سوم سپتامبر آغاز خواهد کرد. البته بهتر است بگوییم در هفتاد و یک کشورِ خارجی؛ چون از قرار معلوم «تنت» برای نمایش در بازارِ چین هم پذیرفته شده است. پس، درست همان‌طور که کم و بیش پیش‌بینی می‌شد، قانونِ عدم نمایشِ فیلم‌های بالای دو ساعت در سینماهای چین، بیش از یک قانونِ اجباری، یک پیشنهاد و راهنمایی بوده است. به هر حال، جدیدترین ساخته‌ی کریس نولان می‌تواند روی چین به عنوانِ یکی از مناطقِ افتتاحیه‌اش حساب باز کند؛ چیزی که مطمئنا تاثیرِ قابل‌توجه‌ای در افزایشِ افتتاحیه‌ی خارجی‌اش خواهد داشت. حقیقت این است که فیلم‌های نولان معمولا عملکردِ خیلی خوبی در چین داشته‌اند؛ برای مثال، «دانکرک»، ۵۱ میلیون دلار در چین فروخت؛ چین پشت‌سرِ آمریکای شمالی (۱۸۸ میلیون دلار) و بریتانیا (۸۱ میلیون دلار)، در جایگاه سومِ پُردرآمدترین مناطقِ نمایش این فیلم که در نهایت ۵۲۹ میلیون دلار در دنیا فروخت قرار می‌گیرد.

فیلم‌های نولان در حالی مجموعا حدود ۲۹۵ میلیون دلار از بازار چین درآمد داشته‌اند که فقط ۱۸/۳ درصدِ آن متعلق به سه‌گانه‌ی «شوالیه‌ی تاریکی» است

«میان‌ستاره‌ای» در سال ۲۰۱۴، ۱۸۸ میلیون دلار در گیشه‌ی آمریکای شمالی، ۱۲۲ میلیون دلار در بازار چین و ۶۷۷ میلیون دلار در دنیا فروخت؛ «اینسپشن» هم در سال ۲۰۱۰، به ۲۹۲ میلیون دلار فروشِ خانگی، ۶۸ میلیون دلار از بازار چین و ۸۲۴ میلیون دلار درآمدِ جهانی دست پیدا کرد. «ممنتو» (۳۹ میلیون دلار جهانی در سال ۲۰۰۱)، «بی‌خوابی» (۱۱۳ میلیون دلار در سال ۲۰۰۲) و «پرستیژ» (۱۱۰ میلیون دلار در سال ۲۰۰۶) نیز هرگز در چین روی پرده نرفتند. «بتمن آغاز می‌کند» در سال ۲۰۰۵ به ۲۰۵ میلیون دلار فروشِ خانگی (از ۷۲ میلیون افتتاحیه‌ی چهارشنبه تا یکشنبه) و فقط یک میلیون دلار از بازار چین دست یافت و در نهایت به مجموعِ ۳۷۱ میلیون دلار رسید. «شوالیه‌ی تاریکی» هم ظاهرا به خاطر کاراکترِ گنگسترِ چینی که در پرده‌ی اولِ فیلم با مافیای گاتام سیتی همکاری می‌کند هرگز روی پرده‌ی سینماهای چین نرفت. «شوالیه‌ی تاریکی» در تابستانِ سال ۲۰۰۸، ۵۳۳ میلیون دلار در خانه و یک میلیارد و ۴۰۰ هزار دلار در دنیا فروخت؛ رقمی که آن را در آن زمان پشت‌سر «تایتانیک» به پُرفروش‌ترین فیلمِ تاریخ گیشه‌ی آمریکای شمالی و پس از «تایتانیک»، «ارباب حلقه‌ها: بازگشت پادشاه» و «دزدان دریای کاراییب: صندوقچه‌ی مرد مُرده»، به چهارمین فیلمِ یک میلیارد دلاری تاریخِ سینما تبدیل می‌کرد.

تا پیش از «جوکر» (یک میلیارد و ۷۴ میلیون دلار) در سال گذشته، «شوالیه‌ی تاریکی» و «صندوقچه‌ی مرد مُرده» (یک میلیارد و ۶۶ میلیون دلار)، پُرفروش‌ترین فیلم‌هایی که هرگز در چین اکران نشده‌اند حساب می‌شدند. اما «شوالیه‌ی تاریکی برمی‌خیزد» که شاملِ هیچ گنگسترِ چینی نمی‌شد تا حکومتِ دیکتاتوری چین را از خودش نرنجاند، ۵۳ میلیون دلار از این کشور کسب کرد که در کنارِ درآمدِ خانگی ۴۴۸ میلیون دلاری و درآمدِ جهانی یک میلیارد و ۸۴ میلیون دلاری‌اش قرار گرفت. به خاطر همین است که بازار چین چنین منطقه‌ی مهمی برای فیلم‌های نولان است. البته که بلاک‌باسترهای پُرخرجِ هالیوودی برای افزایشِ درآمدِ جهانی‌شان حسابِ ویژه‌ای روی بازار چین باز می‌کنند. اما واقعیت این است که بازار چین منهای چند مورد استثنایی قادر به نجاتِ دادن فیلم‌هایی که در دیگر نقاطِ دنیا شکست خورده‌اند نیست، بلکه فقط درآمدِ فیلم‌هایی را که بدون چین در دنیا موفق شده‌اند چاق و چله‌تر نشان می‌دهد. با این وجود، از «تنت» انتظار می‌رود که یک بلاک‌باسترِ جهانی باشد. اما قابل‌ذکر است که سه فیلمِ بتمن نولان فقط ۵۴ میلیون دلار در باکس آفیسِ چین فروخته‌اند. فیلم‌های نولان در حالی مجموعا حدود ۲۹۵ میلیون دلار از بازار چین درآمد داشته‌اند که فقط ۱۸/۳ درصدِ آن متعلق به سه‌گانه‌ی «شوالیه‌ی تاریکی» است.

لئوناردو دی کاپریو به همراه یک فرفره در فیلم inception

در واقع، در حالی «شوالیه‌ی تاریکی برمی‌خیزد» با ۵۳ میلیون دلار، پُرفروش‌ترین فیلمِ بتمنِ نولان در چین است که این رقم کمتر از درآمدِ فیلم‌های کاملا اورجینالی مثل «میان‌ستاره‌ای» و «اینسپشن» است. گرچه درآمدِ چینی «شوالیه‌ی تاریکی برمی‌خیزد» کمی بهتر از «دانکرک» (۵۱ میلیون دلار) است، اما حتما تاکنون از متریال‌های تبلیغاتی «تنت» متوجه شده‌اید که این فیلم نه به عنوانِ یک درامِ جنگیِ واقع‌گرایانه، بلکه به عنوانِ دنباله‌ی معنوی «اینسپشن» معرفی می‌شود. نکته‌ی کنایه‌آمیزِ عملکردِ فیلم‌های نولان در چین این است که گرچه بخشِ قابل‌توجه‌ای از جامعه‌ی طرفداران نولان به خاطرِ محبوبیتِ سرسام‌آورِ فیلم‌های بتمنش وجود دارند، اما موفق‌ترین فیلم‌های او در بزرگ‌ترین بازار سینمایی خارج از آمریکای شمالی را فیلم‌های اورجینالش تشکیل می‌دهند. نولان در بازار چین نه به خاطر فیلم‌های بتمنش، بلکه به خاطر فیلم‌های غیربتمنی‌اش پُرطرفدار است. البته که احتمالا سه‌گانه‌ی «شوالیه‌ی تاریکی» در صورتی که پس از سال ۲۰۱۷ در چین اکران می‌شدند، درآمدِ به مراتب بهتری می‌داشتند (چون سینماروهای چینی در سال‌های اخیر به اندازه‌ی سینماروهای آمریکایی شیفته‌ی فیلم‌های ابرقهرمانیِ انفرادی شده‌اند)، اما حقیقت این است که محبوبیتِ نولان در چین نه از سه‌گانه‌ی تحسین‌شده‌ی بتمن، بلکه از فیلم‌های علمی‌تخیلیِ اورجینالش سرچشمه می‌گیرد.

پوستر فیلم تنت جان دیوید واشنگتن

شاید در ظاهر عجیب به نظر برسد، اما حمایتِ چینی‌ها از فیلم‌های اورجینال در راستای حمایتِ آنها از بلا‌ک‌باسترهای اورجینالِ بومی خودشان مثل «شکارچی هیولا»، «پری دریایی»، «کاراگاهِ محله‌ی چینی‌ها» و «زمینِ سرگردان» قرار می‌گیرد. گرچه فرنچایزهای هالیوودی در جستجوی تصاحبِ بازار چین هستند، اما به نظر می‌رسد سینماروهای چینی خیلی بیشتر از مخاطبانِ آمریکای شمالی به پذیرفتنِ فیلم‌های ناشناخته تمایل دارند. عملکردِ بهتر فیلم‌های اورجینالِ نولان در مقایسه با فیلم‌های بتمنش مثل این می‌ماند که «چاقوکشی» (۲۸ میلیون دلار)، ساخته‌ی رایان جانسون بیشتر از «جنگ ستارگان: آخرین جدای» (۴۲ میلیون دلار) در چین می‌فروخت؛ البته قابل‌ذکر است که درآمدِ «چاقوکشی» بهتر از «ظهور اسکای‌واکر» (۲۱ میلیون دلار) بود. البته که چینی‌ها به اندازه‌ی آمریکایی‌ها در موفقیتِ تجاری مجموعه‌ی «ترنسفورمرها» نقش داشته‌اند، اما آنها به همان اندازه هم از فیلم‌های تماما آمریکایی مثل «کتاب سبز» و «ردی پلیر وان» حمایت کرده‌اند. چینی‌ها در نخستینِ روزهای اکرانِ امثالِ «وارکرفت» و «ترمیناتور: جنسیس» به تماشای آنها رفتند، اما آنها نیز به اندازه‌ی آمریکایی‌ها این فیلم‌ها را دوست نداشتند. «ترمیناتور: جنسیس» به ۱۱۳ میلیون دلار درآمدِ کلی از ۲۶ میلیون دلار فروشِ روزِ افتتاحیه دست یافت و سپس، آنها هم مثلِ آمریکایی‌ها «ترمیناتور: سرنوشتِ تاریک» را به کل نادیده گرفتند.

متیو مک کانهی و آنا هاتاوی در فیلم میان ستاره ای

این موضوع درباره‌ی «وارکرفت» هم صدق می‌کند که گرچه در دو روزِ نخست اکرانش در چین ۹۰ میلیون دلار فروخت، اما پس از اینکه خبرِ کیفیتِ اسفناکِ این فیلم به گوش همه رسید، با کله سقوط کرد و در نهایت ۲۲۰ میلیون دلار در چین فروخت؛ رقمی که گرچه بزرگ است، اما همزمان به معنی دوامِ ضعیفش در طولانی‌مدت است که حتی از آمریکای شمالی هم سقوط شدیدتری را تجربه کرد (۴۷ میلیون دلار از ۲۴ میلیون دلار افتتاحیه). به بیانِ دیگر، «وارکرفت» حکمِ «بتمن علیه سوپرمنِ» چینی‌ها را داشت (فیلمی که به ۳۳۰ میلیون دلار فروشِ خانگی از ۱۶۶ میلیون دلار افتتاحیه دست یافت)؛ یک اقتباسِ بسیار موردانتظار از یک بازی ویدیویی بسیار محبوب که به محضِ اینکه توسط مردم دیده شد، با بی‌تفاوتیِ مطلقِ مردم مواجه شد. اگر همه‌چیز طبقِ برنامه پیش برود و «تنت» در بیست و ششم آگوست در کنار هفتاد منطقه‌ی خارجی دیگر در چین هم اکران شود، فعلا تنها کاری که از دست‌مان برمی‌آید گمانه‌زنی درباره‌ی عملکردِ این فیلم خواهد بود. چون اینجا با شرایطِ ایده‌آلِ نرمالِ همیشگی طرف نیستیم؛ صندلی‌ها محدود شده است، اکران‌ها پراکنده و تک و توک صورت می‌گیرند و غرقه‌های فروشِ خوراکی هم ممنوع شده است. هرچند اوضاع ممکن است تا چهار هفته‌ی آینده بهتر شود.

اما با استناد به تاریخ، درآمدِ «تنت» در بازار چین بهتر از هر منطقه‌ی خارجی دیگری خواهد بود (منهای آمریکای شمالی). مخصوصا با توجه به اینکه جدیدترین مدرکی که برای اثباتِ این ادعا داریم، یکی از فیلم‌های پیشینِ خود نولان است؛ «میان‌ستاره‌ای» هفته‌ی گذشته در چین در سینماهای آیمکس و معمولی روی پرده رفت و ۲ میلیون و ۸۴۰ هزار دلار از نخستینِ روی اکرانِ مجددش کسب کرد که شاملِ ۶۶۰ هزار دلار از ۴۶۱ سینمای آیمکس می‌شود. این رقم بالاتر از درآمدِ ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار دلاری «قطار بوسان تقدیم می‌کند: شبه‌جزیره» در کره‌ی جنوبی، بزرگ‌ترین درآمدِ یک روزه‌‌ی یک فیلم از زمانِ بازگشایی مجددِ سینماها حساب می‌شود. موفقیتِ اکران مجددِ «میان‌ستاره‌ای» نه تنها ایده‌ی اینکه فیلم‌های بالای دو ساعت نمی‌توانند در چین اکران شوند را زیر پا گذاشت، بلکه این تفکر را که فیلم‌های بالای دو ساعت نمی‌توانند در بازار چین موفق شوند نیز نقص کرد. اگر مخاطبان دارند به تماشای فیلم ۲ ساعت و ۴۹ دقیقه‌ای «میان‌ستاره‌ای» می‌روند، این خبر خوبی برای فیلمِ ۲ ساعت و ۳۱ دقیقه‌ای «تنت» خواهد بود.

همچنین این خبر خوبی برای «آواتارِ» جیمز کامرون نیز حساب می‌شود که با درآمدِ رکوردشکنانه‌‌ی ۲۰۳ میلیون دلاری‌اش در سال ۲۰۱۰ در صنعتِ فیلمسازی چین انقلاب کرد. «آواتار» در فقط ۱۰ درصد از تعداد سینماهایی که در سالِ ۲۰۱۹ در اختیارِ «اونجرز: پایان بازی» (۶۱۴ میلیون دلار / ۷۱ درصد بهتر از درآمدِ چینی «جنگ اینفینیتی») بود به نمایش درآمد. «آواتار» کمتر از ۱۰ میلیون دلار با درآمدِ جهانی ۲ میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلاری «اونجرز: پایان بازی» فاصله دارد. دیگر پیامی که می‌توانیم از درآمدِ ۲ میلیون دلاری روز افتتاحیه‌ی اکرانِ مجدد «میان‌ستاره‌ای» بگیریم این است که پادشاهی «پایان بازی» در صدرِ جدولِ باکس آفیسِ جهانی احتمالا کوتاه خواهد بود. البته که حالا دیزنی هر دوی «آواتار» و دنیای سینمایی مارول را در اختیار دارد. در نتیجه، بازگشتِ «آواتار» به صدر جدولِ باکس آفیس جهانی، کارِ دیزنی را در زمینه‌ی تبلیغاتِ «آواتار ۲» به عنوانِ «دنباله‌ی پُرفروش‌ترین فیلمِ تاریخ» راحت خواهد کرد. خلاصه اینکه نه تنها بازار چین، منطقه‌ی ویژه‌ای برای «تنت» حساب می‌شود، بلکه حتی با توجه به اکرانِ محدودِ این فیلم در آمریکای شمالی، چین می‌تواند به بزرگ‌ترین منطقه‌ی «تنت» در دنیا تبدیل شود. اگر از این حقیقت که فقط ۲۵ درصد از درآمدِ فیلم‌ها در چین به استودیو می‌رسد فاکتور بگیریم، این منطقه نقشِ یک منطقه‌ی کلیدی را برای «تنت» ایفا می‌کند؛ چون سینماروهای چینی نه به خاطرِ بلاک‌باسترهای ابرقهرمانی‌اش، بلکه به خاطر علمی‌تخیلی‌های اورجینالش، به طرفدارانِ کریس نولان تبدیل شدند.

2020-8-d2fc92e6-1648-46de-bef9-d56c4656604d
کپی لینک

«نگهبانان کهکشان»، «اولتیماتوم بورن»، «ساعت شلوغی ۲»؛ مرور مهم‌ترین فیلم‌های تاریخِ هفته‌ی نخست ماه آگوست:

هفته‌ی گذشته، سی و یکمین هفته‌ی سال (انتهای ماه جولای و آغازِ ماه آگوست) بود. پیش از شیوعِ کرونا، فیلم‌های «بارب و استار به ویستا دل‌مار می‌روند» (Barb and Star Go to Vista Del Mar)، محصولِ لاینزگیت و «موربیوس» (Morbius)، قسمتِ جدید دنیای ابرقهرمانیِ سونی برای اکرانِ در این هفته برنامه‌ریزی شده بودند. حالا در حالی فیلم اول به شانزدهم جولای ۲۰۲۱ منتقل شده است که فیلم دوم هم به نوزدهم مارسِ ۲۰۲۱ کوچ کرده است. اما حالا کهبه لطفِ شیوع کرونا، فیلمِ تازه‌اکرانِ جدیدی برای صحبت کردن وجود ندارد، می‌توانیم به مرورِ گذشته بپردازیم؛ بالاخره این هفته میزبانِ فیلم‌های مهمی در تاریخِ باکس آفیس بوده است؛ شاید مهم‌ترینشان، همزمان ریسکی‌ترین و موفق‌ترینشان نیز است: «نگهبانان کهکشان» (Guardians of the Galaxy). بزرگ‌ترینِ افتتاحیه‌ی تاریخِ این هفته به محصولِ دیزنی و مارول اختصاص دارد. ماه آگوست به ساکت‌کننده‌ی صدای کسانی که قدرتِ برندِ مارول در جذب سینماروهای کژوال در دنیای پسا-«اونجرز» را زیر سوال بُرده بودند تبدیل شد؛ شاید «اونجرز» حکمِ تثبیت‌کننده‌ی نقشه‌ی ایده‌ی دنیای سینمایی مارول و تبدیل کردنِ آن به پُرطرفدارترین ترندِ جدید هالیوود و انقلابِ سینمای جریانِ اصلی را داشت، اما این موفقیتِ «نگهبانان کهکشان» بود که زندگی درازمدتِ این مجموعه را تثبیت کرد و بقای آن در دورانِ پس از «اونجرز» را تایید کرد. مارول باید پس از فینالِ فاز اول دنیای سینمایی‌اش، مرزهایش را به فراتر از سیاره‌ی زمین گسترش می‌داد و پای جهان‌هستیِ مارول را به مجموعه‌اش باز می‌کرد.

ماه آگوست به ساکت‌کننده‌ی صدای کسانی که قدرتِ برندِ مارول در جذب سینماروهای کژوال در دنیای پسا-«اونجرز» را زیر سوال بُرده بودند تبدیل شد

آنها این کار را با معرفی تیمِ جدیدِ قهرمانانشان انجام دادند که برخلافِ قهرمانانِ زمینی‌شان نه تنها فاقدِ فیلم‌های مستقلِ انفرادی بودند، بلکه خارج از طرفدارانِ هاردکورِ کامیک‌بوک‌های مارول، ناشناخته بودند. با این وجود مهارتِ فیلمسازی و نویسندگی جیمز گان به‌علاوه‌ی گروهِ بازیگرانِ کم‌نظیرش که از کریس پرت، زویی سالاندا، بردلی کوپر، وین دیزل و غیره تشکیل شده بودند، به یکی از تاثیرگذارترین و تازه‌ترین فیلم‌های کامیک‌بوکیِ هالیوود منتهی شد. «نگهبانان کهکشان» اکرانش را با کسب ۹۴ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار به عنوانِ افتتاحیه آغاز کرد؛ رقمی که با توجه به کاراکترهای ناشناخته‌اش در بینِ سینماروهای کژوال، یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای این فرنچایز حساب می‌شود. این رقم در حالی در زمانِ خودش بزرگ‌تین افتتاحیه‌ی تاریخِ ماهِ آگوست حساب می‌شد که از آن زمان تاکنون توسط «جوخه‌ی انتحار» (۱۳۳ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار در سال ۲۰۱۶) به رده‌ی دوم سقوط کرده است. «نگهبانان کهکشان» از چنان تبلیغاتِ دهان به دهانِ مثبت و گسترده‌ای بهره می‌برد که گرچه صدر جدول را در دو آخرهفته‌ی نخستِ نمایشش به ریبوتِ «لاک‌پشت‌های نینجا» باخت، اما در چهارمین آخرهفته‌اش به صدر جدولِ باکس آفیس بازگشت و آن را تا ششمین آخرهفته‌اش حفظ کرد. این فیلم در نهایت ۱۰ آخرهفته در بینِ ۱۰ فیلم برترِ باکس آفیس حضور داشت.

این فیلم که در کنارِ افتتاحیه‌ی قوی‌اش، دوامِ بلندمدتی را تجربه کرد، در نهایت با کسب ۳۳۳ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار در گیشه‌ی خانگی و ۷۷۳ میلیون دلار در گیشه‌ی جهانی، به خوش‌بینانه‌ترین نتیجه‌ی ممکن دست یافت؛ در نتیجه نه تنها ریسکِ مارول در زمینه‌ی سرمایه‌گذاری روی نامطمئن‌ترین پروژه‌اش از زمانِ «مرد آهنی» بهتر از چیزی که فکرش را می‌کرد جواب داد، بلکه این فیلم جایگاهِ دنیای سینمایی مارول را به عنوانِ برندی که اسمش به تنهایی فارغ از ماهیتِ خود فیلم، قادر به کشیدنِ مردم به سینماها است تثبیت کرد. «نگهبانان کهکشان» با درهم‌شکستنِ تمامِ انتظاراتِ قبلی کارشناسان، پشت‌سر «تک‌تیرانداز آمریکایی» (۳۰۵ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار) و «هانگر گیمز: مرغ‌مقلد قسمت اول» (۳۳۷ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار) در رده‌ی سومِ پُرفروش‌ترین فیلم‌های گیشه‌ی خانگی سال ۲۰۱۴ و پشت‌سر «ترنسفورمرها: عصر انقراض» (یک میلیارد و ۱۰۴ میلیون دلار) و «هابیت: نبرد پنج ارتش» (۹۵۶ میلیون دلار)، در رده‌ی سوم پُرفروش‌ترین فیلم‌های گیشه‌ی جهانی آن سال جای گرفت. اما دیگر فیلمی که این آخرهفته میزبانش بوده است، فیلمِ مامورِ سرکشِ سی‌.آی.اِی محبوبِ سینمای اکشن است: «اولتیماتوم بورن».

جیسون بورن مشغول تعقیب و گریز در ultimatum bourne

این فیلم پس از موفقیتِ بی‌سروصدای «هویت بورن» در سال ۲۰۰۲ و دنباله‌ی پُرطرفدارترش در سال ۲۰۰۴، حکمِ بازگشتِ مت دیمون در سال ۲۰۰۷ برای به سرانجام رساندنِ داستانِ جیسون بورن را داشت. این فیلم بسیار موردانتظار که مثبت‌ترین نقدهای مجموعه را دریافت کرد، از بدوِ ورود به سینماها، موفقیتِ بزرگ‌تری در مقایسه با قسمت‌های قبلی‌اش از آب در آمد؛ «اولتیماتوم بورن» کارش با با کسب ۶۹ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار به عنوانِ افتتاحیه شروع کرد که نه تنها ۳۲ درصد بهتر از افتتاحیه‌ی ۵۲ و نیم میلیون دلاری «برتری بورن» از سه سال قبل بود، بلکه بزرگ‌ترین افتتاحیه‌ی تاریخِ ماهِ آگوست در سال ۲۰۰۷ نیز حساب می‌شد. این افتتاحیه شروع معرکه‌ی دورانِ اکرانی بود که به دوامِ هشت هفته‌ای این فیلم در بینِ ۱۰ فیلم برتر جدول منجر شد. «اولتیماتوم بورن» در پایانِ دوره‌ی اکرانش با کسب ۲۷۷ و نیم میلیون دلار در خانه (هفتمین فیلم پُرفروش آمریکای شمالی) و ۴۴۴ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار در دنیا (یازدهمین فیلم پُرفروشِ دنیا)، به پُردرآمدترین فیلمِ مجموعه‌اش تبدیل شد. اگرچه پس از «اولتیماتوم بورن»، دو فیلمِ دیگر در این مجموعه ساخته شد، اما نه «میراثِ بورن»، اسپین‌آفِ جرمی رنر و نه همکاری مجدد پاول گرین‌گرس در مقام کارگردان و مت دیمون در ریبوت/دنباله‌ی «جیسون بورن» در سال ۲۰۱۶، قادر به تکرارِ رکوردهای «اولتیماتوم بورن» بودند.

پوستر فیلم Rush Hour 2

«جیسون بورن» گرچه قادر نبود به‌اندازه‌ی سه‌گانه‌ی اورجینال مورد تحسین منتقدان و طرفداران قرار بگیرد، اما افتتاحیه‌ی ۵۹ میلیون و ۲۰۰ هزار دلاری‌اش کماکان برای یک تریلرِ بزرگسالانه قابل‌احترام بود. این فیلم در نهایت کارش را با کسب ۱۶۲ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار در خانه (پانزدهمین فیلم پُرفروشِ سال در خانه) و ۴۱۵ و نیم میلیون دلار در دنیا (بیستمین فیلم پُرفروشِ سال در دنیا) به سرانجام رساند. اما سومین فیلمِ کلاسیکی که این هفته میزبان آن بوده، «ساعت شلوغی ۲» (Rush Hour 2) است. پس از موفقیتِ غیرمنتظره‌ی کمدی پلیسی «ساعت شلوغی» در سال ۱۹۹۸، جکی چان و مایکل تاکر مجددا در سال ۲۰۰۱ به هم پیوستند. این دنباله کارش را با کسب رقمِ شگفت‌انگیزِ ۶۷ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار به عنوانِ افتتاحیه آغاز کرد که در آن زمان بزرگ‌ترین افتتاحیه‌ی تاریخِ ماه آگوست و بزرگ‌ترین افتتاحیه‌ی فیلم‌های کمدی حساب می‌شد. «ساعت شلوغی ۲» علاوه‌بر استارتِ قوی‌اش، دوام درازمدتی را تجربه کرد؛ این فیلم نه تنها پنج آخرهفته‌ی متوالی در رده‌ی اول و دومِ جدول باقی ماند، بلکه به مدتِ ۱۰ آخرهفته نیز بینِ ۱۰ فیلم برترِ باکس آفیس دوام آورد. در انتها، «ساعت شلوغی ۲» با کسب ۲۲۶ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار در خانه، به راحتی به پُرفروش‌ترین کمدیِ غیرانیمیشنی سال تبدیل شد.

رقمی که آن را پشت‌سر «هری پاتر و سنگ جادو» (۳۱۷/۸ میلیون دلار)، «ارباب حلقه‌ها: یاران حلقه» (۳۱۵/۵ میلیون دلار)، «شرکت هیولاها» (۲۸۹/۴ میلیون دلار) و «شرک» (۲۸۹/۴ میلیون دلار)، در جایگاهِ پنجم پُرفروش‌ترین فیلم‌های سال قرار داد؛ درآمدِ جهانی ۳۴۷ میلیون و ۳۰۰ هزار دلاری‌اش نیز آن را در رده‌ی یازدهمِ باکس آفیسِ جهانی آن سال جای داد. اما چهارمین فیلمِ مهم اولین آخرهفته‌ی ماه آگوست، به ام. نایت شیامالان اختصاص دارد؛ شیامالان پس از موفقیت‌های «حس ششم» در سال ۱۹۹۹ و «ناشکستنی» در سال ۲۰۰۰، خودش را به عنوانِ یکی از خواستنی‌ترینِ کارگردانانِ تازه‌واردِ هالیوود معرفی کرده بود. همکاری او با یکی دیگر از ستاره‌های درجه‌یکِ هالیوود (مِل گیبسون) در قالب «نشانه‌ها» (Signs)، یک درامِ علمی‌تخیلیِ اسپیلبرگی تابستانی، به یکی از موردانتظارترین پروژه‌های سال ۲۰۰۲ منجر شد. این فیلم در کنارِ سابقه‌ی درخشانِ شیامالان، از کمپینِ تبلیغاتی مرموزی بهره می‌برد که مخاطبان را متقاعد به دیدنِ آن در سریع‌ترین زمانِ ممکن کرده بود؛ نتیجه به افتتاحیه‌ی ۶۰ میلیون و ۱۰۰ هزار دلاری‌اش (بزرگ‌ترین افتتاحیه‌ی کارنامه‌ی شیامالان تا به امروز) منجر شد که تا به امروز یکی از بهترین افتتاحیه‌های یک فیلمِ اورجینال حساب می‌شود.

مل گیبسون و واکین فینیکس در فیلم Signs

«نشانه‌ها» همان‌طور که قولش را داده بود، یک فیلمِ عامه‌پسندِ خوب از آب در آمد و در نتیجه، باکس آفیسِ تابستان را به تصاحبِ خودش در آورد که شامل چهار آخرهفته در صدر جدول و ۹ آخرهفته در بینِ ۱۰ فیلم برتر جدول می‌شد. در نهایت، سومین تجربه‌ی کارگردانی بزرگِ شیامالان به ۲۲۸ میلیون دلار فروشِ خانگی (ششمین فیلم پُرفروش سال) و ۴۰۸ میلیون دلار فروشِ جهانی (هفتمین فیلم پُرفروش سال) دست یافت. این فیلم در حالی در گیشه‌ی خانگی پشت‌سر «عروسی بزرگِ پُرریخت و پاشِ یونانی من» (۲۴۱ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار)، دومین فیلم اورجینالِ پُرفروشِ سال در آمریکای شمالی بود که لقب پُرفروش‌ترین فیلمِ اورجینالِ باکس آفیس جهانی را تصاحب کرد. اما «نشانه‌ها» تنها فیلمِ شیامالان که در آخرهفته‌ی اولِ آگوست اکران شده نیست. شیامالان بعد از اینکه با هر سه فیلمِ آغازگرِ دورانِ حرفه‌ای‌اش، توی خال زده بود، دو سال بعد «روستا» (The Village) را عرضه کرد. این فیلمِ موردانتظار هم که از یک کمپینِ تبلیغاتی رازآلودِ دیگر بهره می‌برد، همان جنسِ هیجان‌هایی را که سینماروها از آثارِ او انتظار داشتند نوید می‌داد؛ این فیلم کارش را با افتتاحیه‌ی قدرتمندِ ۵۰ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار کلید زد.

2015-08-mission-impossible-rogue-nation-poster

اما متاسفانه «روستا» در حالی افتتاحیه‌ی قوی «نشانه‌ها» را به ارث بُرده بود که قادر به تکرارِ دوامِ درازمدتش نبود؛ «روستا» اکثرا به خاطر توئیستِ نهایی‌اش، فیلمِ بحث‌برانگیزی در بینِ عموم مردم از آب در آمد و تماشاگرانش را به دو گروهِ طرفداران و مخالفانش تقسیم کرد. در نتیجه، فیلم پس از ششمین آخرهفته‌ی نمایشش به خارج از ۲۰ فیلم برترِ جدول سقوط کرد. «روستا» در نهایت به ۱۱۴ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار در خانه (بیستمین فیلمِ برتر سال ۲۰۰۴) و ۲۵۶ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار در دنیا (هفدهمین فیلم برتر دنیا) دست یافت. اگرچه «روستا» در گذشتِ سال‌ها به یک فیلمِ کالت تبدیل شده است، اما واکنشِ ضد و نقیضِ مردم به این فیلم، متاسفانه آغازگرِ دورانِ جدیدی در کارنامه‌ی شیامالان بود که به شکست‌های تجاری و هنری‌ِ متوالی و سختش منجر شد و باعثِ خدشه‌دار کردنِ اعتبارِ او به عنوانِ یک فیلمساز شد. پنجمین فیلمِ مهمِ تاریخ آخرهفته‌ی نخستِ ماه آگوست، «سریع و خشن تقدیم می‌کند: هابز و شاو» (Hobbs & Shaw)، اولین اسپین‌‌آفِ فرنچایزِ «سریع و خشن» است که حول و حوشِ تیم دونفره‌ی بذله‌گوی دواین جانسون و جیسون استاتهام می‌چرخید. این فیلم که کارش را با ۶۰ میلیون دلار افتتاحیه شروع کرد، ثابت کرد که این فرنچایز می‌تواند حتی خارج از مسیر اصلیِ مجموعه با محوریتِ وین دیزل نیز مورد استقبال قرار بگیرد.

«هابز و شاو» که شش آخرهفته در بینِ پنج فیلم برتر و هشت هفته در بینِ ۱۰ فیلم برتر باکس آفیس حضور داشت، به ۱۷۴ میلیون دلار فروشِ خانگی (سیزدهمین فیلم پُرفروشِ ۲۰۱۹) دست یافت و ۷۵۹ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار هم در دنیا فروخت (یازدهمین فیلم پُرفروشِ سال در دنیا). اما چهار سال پیشِ از «هابز و شاو»، تام کروز به لطفِ ظهورِ مجدد فرنچایزِ «ماموریت غیرممکن»، فرمانروایی باکس آفیس را در دست داشت. «ماموریت غیرممکن: پروتکل شبح»، قدرتِ برندِ این مجموعه را تقویت کرده بود. در نتیجه، طرفداران با بیشترین انتظاراتی که این مجموعه تاکنون به خودش دیده بود برای «ماموریت غیرممکن: قوم سرکش»، پنجمین قسمتِ مجموعه لحظه‌شماری می‌کردند. «قوم سرکش» پس از کمپینِ تبلیغاتی‌اش با محوریتِ بدلکاریِ معروف تام کروز با هواپیما، به ۵۵ و نیم میلیون دلار فروشِ افتتاحیه دست یافت. این فیلم به لطفِ نقدهای فوق‌العاده مثبت و تبلیغاتِ دهان به دهانِ درخشانش، دو هفته در صدر جدول و هفت هفته در بینِ ۵ فیلم برتر باکس آفیس باقی ماند. «قوم سرکش» در نهایت رفت تا به ۱۹۵ میلیون دلار در آمریکای شمالی (یازدهمین فیلم سال ۲۰۱۵) و ۶۸۲ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار در دنیا (هشتمین فیلمِ سال) دست پیدا کند و مسیر را برای رکوردشکنی‌های شگفت‌انگیزترِ «ماموریت غیرممکن: فال‌اوت» هموار کرد.

خداحافظی جیمز فرانکو و سزار در ظهور سیاره میمون ها

ششمین اکرانِ مهم تاریخِ اولین آخرهفته‌ی آگوست، جدیدتری ریبوتِ «سیاره‌ی میمون‌ها» در سال ۲۰۱۱ است؛ آغازگرِ سه‌گانه‌ی بسیار تحسین‌شده‌ای که در سال ۲۰۱۷ به سرانجام رسید. «ظهور سیاره‌ی میمون‌ها» ۱۰ سال پس از ریبوتِ شکست‌خورده‌ی تیم برتون اکران شد؛ این فاصله نه تنها باعث شد تا مخاطبان زمانِ کافی برای کنار آمدن با ایده‌ی نسخه‌ی جدیدی از این مجموعه را داشته باشند، بلکه زمان کافی برای برانگیختنِ آتشِ انتظاراتِ طرفداران نیز بود. جیمز فرانکو نقشِ اصلی فیلمی که می‌رفت تا به اورجین اِستوری ارزشمندی تبدیل شود را برعهده گرفت، اما این نقش‌آفرینی موشن‌کپچرِ اندی سرکیس در نقشِ سزار بود که نظرها را به خودش جلب کرد و در دلِ سینماروها جا باز کرد. «ظهور» کارش را با ۵۴ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار افتتاحیه شروع کرد و در دو آخرهفته‌ی نخستش، صدر جدول را حفظ کرد و به مدتِ پنج هفته نیز در بینِ ۵ فیلم برتر باکس آفیس باقی ماند. ساخته‌ی روپرت وایِت در نهایت ۱۷۶ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار در خانه (یازدهمین فیلم سال) و ۴۸۱ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار در دنیا (چهاردهمین فیلم سال) فروخت.

پوستر فیلم Talladega Nights: The Ballad of Ricky Bobby

اما آخرینِ فیلم برتر تاریخِ هفته‌ی اول ماه آگوست، «شب‌های تالادگا: افسانه‌ی ریکی بابی» (Talladega Nights: The Ballad of Ricky Bobby)، محصولِ سال ۲۰۰۶ است. به زور می‌توان بازیگری را پیدا کرد که تاثیرگذاری‌اش بر سینمای کمدی اوایلِ دهه‌ی ۲۰۰۰ بیشتر از ویل فارل باشد. او پس از نقشِ مکملِ پُرطرفدارش در «اولداسکول» (Old School)، محصول سال ۲۰۰۳ و نقشِ اصلی‌ تعیین‌کننده‌اش در «اِلف» (Elf) در اواخرِ همان سال، بلافاصله به یکی از کارکشته‌هایی که کوچ کردنش از برنامه‌ی «شنبه‌شب زنده» به سینما موفقیت‌آمیز بود تبدیل شد. قدرتِ ستاره‌ای رو به افزایشِ او با «گوینده‌ی خبر: افسانه‌ی ران برگاندی» (Anchorman: The Legend of Ron Burgundy) در سال ۲۰۰۴ ادامه پیدا کرد و در ادامه در قالب «شب‌های تالادگا»، به موفق‌ترین فیلمِ کارنامه‌ی او تا به امروز منتهی شد. «شب‌های تالاگا» به عنوانِ کمدی بزرگِ بعدی فارل از همان کارگردانی که «گوینده‌ی خبر» را ساخته بود (آدام مک‌کی) تبلیغات می‌شد؛ این فیلم در حالی که هنوز اکران نشده بود، فقط براساسِ تریلرهای تحسین‌شده‌اش، به نامزدِ آشکارِ نقل‌قول‌شده‌ترین لحظاتِ سال تبدیل شده بود. «شب‌های تالادگا» اکرانش را با رقمِ عالی ۴۷ میلیون دلار به عنوانِ افتتاحیه آغاز کرد که در بین بزرگ‌ترین افتتاحیه‌های تاریخِ کمدی‌های اورجینال قرار می‌گیرد؛ این فیلم پس از دو صدرنشینیِ متوالی، به مدتِ شش هفته در بینِ ۱۰ فیلم برتر جدول باقی ماند. این فیلم که از شیمی دوست‌داشتنی ویل فارل و جان سی. رایلی بهره می‌برد، به ۱۴۸ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار فروشِ خانگی دست یافت و پشت‌سر «شب در موزه» (۲۵۰/۹ میلیون دلار) در جایگاه دومِ پُرفروش‌ترین کمدی‌های غیرانیمیشنی آن سال جای گرفت. اما فیلم به دلیلِ داستانش که حول و حوشِ مسابقاتِ ناسکار می‌چرخید در کشورهای خارجی مورد توجه قرار نگرفت و با کسب فقط ۱۵ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار، به مجموعِ جهانی ۱۶۳ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار رسید (سی‌اُمین فیلم پُرفروشِ دنیا در آن سال).

کپی لینک

جدول بزرگ‌ترین افتتاحیه‌های تاریخِ هفته‌ی نخستِ آگوست

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات