بررسی بازی Hellblade: Senua's Sacrifice
بازیهای ویدیویی از همان نمونههای اولیه مثل Pong گرفته تا به امروز، یک رسالت اصلی داشته و دارند و آن هم سرگرم کردن مخاطب است. تمامی بازیسازان در وهله اول قصد دارند اثری خلق کنند که مخاطب بتواند فارغ از تمامی دغدغههایش، ساعاتی آن را تجربه کرده، سرگرم شده و لذت ببرد. اما راستش را بخواهید، بازیهایی که صرفا به منظور سرگرمکردن ساخته میشوند، معمولا به بازیهای تاثیرگذاری تبدیل نمیشوند. منظورم این است که مخاطب معمولا پس از تمام کردن چنین بازیهایی، صرفا سرگرم شده و چیزی بیشتر از آن نصیبش نمیشود. اما در بین بازیسازان، افراد و چهرههایی هستند که هدفشان از ساخت بازی، صرفا ارائه یک سرگرمی چند ساعته نیست و آنها اهداف دیگری نیز از ساخت بازی در سر دارند؛ حال این هدف میتواند به تصویر کشیدن تفکرات عمیق خود بازیساز یا گنجاندن مفاهیم عمیق و اساسی در دل یک بازی ویدیویی باشد.
برای دانلود ویدیو از آپارات اقدام کنید | تماشا در یوتیوب
تعداد چنین بازیسازانی در صنعت بازیهای ویدیویی کم هم نیست و برای مثال میتوان به هیدیو کوجیما اشاره کرد که مفاهیم سیاسی موجود در بازیهایش به کتابهای نویسندگان بزرگ یا فیلمهای مطرح طعنه میزنند یا به نیل دراکمن اشاره کرد که تجربه بازی The Last of Us او چنان تاثیرگذار بود که هنوز که هنوزه، یاد و خاطر آن و رابطه عمیق جوئل و الی از ذهنمان پاک نشده است. البته پیش از آنکه سراغ بازی Hellblade برویم، به این نکته اشاره کنم که منظور اصلا این نیست که بازیهایی که صرفا برای سرگرم کردن مخاطب ساخته میشوند آثار بیارزشی هستند؛ بلکه منظورم این است که یک سری از بازیسازان، خود را درگیر قید و بند بازیهای ویدیویی نکرده و اثری خلق میکنند که تاثیری به مراتب بیشتر از فقط یک بازی روی مخاطب دارد. حال منظور از این همه مقدمهچینی طولانی و اسم بردن از بازیسازانی چون کوجیما و نیل دراکمن، رسیدن به این مساله است که سازندگان Hellblade هم جا پای چنین بزرگانی گذاشته و اثری خلق کردهاند که قادر است تاثیری عمیق روی مخاطب گذاشته و ذهن و فکر او را مدتها دیگری بازی و وقایعش کند. علاوه بر این Hellblade بازیای است که از آن میتوان درسهای زیادی گرفت و همین هم ارزش بازی را بیش از پیش افزایش میدهد. پس در همین ابتدای متن، باید به این موضوع اشاره کرد که به Hellblade نباید به چشم یک بازی ویدیویی ساده که قرار است چند ساعتی سرگرممان کند نگاه کنیم، بلکه باید مانند سازندگانش فارغ از هر قید و بندی غرق آن شویم تا بازی هم بتواند آن تاثیری را که باید، روی ما بگذارد. پس با زومجی و بررسی بازی Hellblade: Senua's Sacrifice همراه باشید تا بخشهای مختلف این بازی را دقیقتر بررسی کنیم.
Hellblade تجربهای فراتر از یک بازی ویدیویی صرف ارائه میکند و به همین دلیل هم گاهی بازی حالتی کاملا سینمایی و شبیه یک فیلم دارد
واقعیت این است که Hellblade به عنوان یک بازی ویدیویی مشکلاتی دارد. پس بهتر است پیش از اینکه سراغ ویژگیهای مثبت آن برویم، به این مشکلات اشاره کنیم و بعد با خیال راحت از نقاط قوت بازی صحبت کنیم. گیمپلی Hellblade را میتوان به دو بخش نبردها و حل پازل تقسیم کرد که یکی از این دو بخش شرایط خیلی خوبی دارد و در دیگری شاهد مشکلاتی هستیم. به شخصه پس از دیدن تریلرهای بازی، انتظار اثر اکشن خوشساختی را از Hellblade داشتم ولی واقعیت این است که مبارزات بازی، هرگز در سطح دیگر المانهای آن ظاهر نمیشوند. موارد متعددی باعث بروز این مشکل در بازی شدهاند که یکی از آنها، نبود تنوع آنچنانی در مبارزات است. زمانی که برای اولین بار در جلوی آن دروازه با چند دشمن روبهرو میشوید، همه چیز خوب به نظر میرسد؛ استفاده از ضربههای سبک و سنگین شمشیر و دفاع در برابر حملات دشمن، لذتبخش هستند و هیجان نسبتا خوبی دارند. اما مشکل این است که پس از یکی دو مبارزه اول، این حس به سراغتان میآید که انگار همه صحنههای نبرد و اکشن بازی عین هم هستند. یعنی مدام در طول گیمپلی ۷-۸ ساعته بازی، در حال تکرار یک صحنه مبارزه هستید و بازی تلاشی برای تنوع دادن به این بخش نمیکند. علاوه بر این مشکل دوربین هم مساله دیگری است که در مبارزات بازی دیده میشود؛ به طوریکه گاهی در حین مبارزات زاویه دوربین به شکلی میشود که نمیتوانید دید درستی از دشمن داشته باشید و دوربین گاهی پشت اشیا محیطی گیر میکند یا بیش از حد به شخصیت اصلی نزدیک میشود.
با اینکه چند نوع دشمن در طول بازی دیده میشوند، اما در واقع آنها به جز یک سری تفاوتهای ظاهری، از لحاظ رفتاری تفاوت خیلی زیادی با یکدیگر ندارند و همین هم باعث شده تا مبارزات بازی حالتی یکنواخت داشته باشند. به این مساله نبود تنوع در سلاحها را هم اضافه کنید تا بهتر به مشکلات مبارزات بازی پی ببریم. البته نباید از این مورد هم غافل شد که در کل تمرکز استودیو سازنده، خیلی روی مبارزات بازی نبوده است و به همین دلیل هم اگر از بخش پایانی بازی که مبارزات زیادی دارد فاکتور بگیریم، در دیگر بخشهای بازی فقط هر از گاهی چند دشمن پیش رویتان قرار میگیرند تا بازی جنبههای اکشن هم داشته باشد و در مجموع Hellblade را نباید به دید یک بازی اکشن تجربه کرد. اما از مبارزات که بگذریم، به دیگر جنبه گیمپلی بازی یعنی پازلها و معماها خواهیم رسید. در واقع هرچه بازی در زمینه مبارزات مشکل دارد، در زمینه پازلها عالی عمل کرده است و با اینکه پازلهای بازی تقریبا مبتنی بر دو مکانیزم هستند، اما سازندگان با همین دو مکانیزم توانستهاند معماهای جالب و خلاقانهای خلق کنند. خوشبختانه بیشتر زمان بازی هم به همین پازلها اختصاص یافته و این باعث شده تا بتوانیم راحتتر از مشکلات بخش اکشن آن چشمپوشی کنیم.
داستان بیشتر از آنکه در مورد مبارزه سنوئا با تعدادی هیولا باشد، در مورد مبارزه وی با خودش و مشکلات و تاریکیهایی است که او را احاطه کردهاند
اما پیشتر هم اشاره کردم که Hellblade اصلا بازیای نیست که فقط با هدف سرگرم کردن ساخته شده باشد و سازندگان آن هدف عمیقتر و تاثیرگذارتری از ساخت این بازی داشتند و به لطف داستان و فضاسازی عالی است که به این هدفشان میرسند. برای اینکه یک بازی داستان عالیای داشته باشد، صرفا داشتن ایده داستانی خوب کافی نیست. نمونههای زیادی داشتهایم که ایده داستانی خوبی داشتند اما موفق نشدهاند آن را به شکل خوبی روایت کنند. اما Hellblade اصلا از این دست بازیها نیست و علاوه بر اینکه ایده داستانی جذابی دارد، آن را به خوبی هم روایت میکند و یک کاراکتر عالی هم دارد که مشخص است سازندگان تلاش زیادی برای پرداخت درست وی کردهاند و در نتیجه این المانها به بهترین شکل ممکن در بازی دست به دست هم دادهاند تا بتوان داستان تاریک بازی را عالی و شدیدا تاثیرگذار دانست.
داستان بازی با محوریت شخصیت سنوئا روایت میشود؛ شخصیتی که از مشکلات روانی مختلفی رنج میکشد و بازی به بهترین شکل ممکن این مشکلات و فروپاشی روانی وی را به تصویر میکشد. در چند وقت اخیر، بازیهای زیادی منتشر شدهاند که داستان خوبی داشتند. اما داستان هیچیک از این بازیها به اندازه Hellblade تاثیرگذار نبوده و شخصیتپردازی عالی شخصیت سنوئا در رسیدن داستان بازی به چنین سطحی خیلی دخیل بوده است. چیزی که در مورد شخصیتپردازی این کاراکتر اهمیت دارد، این است که سنوئا فراتر از هرچیزی و با اینکه در هیبت یک جنگجو به تصویر کشیده میشود، یک انسان است. از آن مهمتر اینکه شاید فضای بازی حالتی افسانهای داشته و در هلهایم جریان داشته باشد، اما سنوئا کاراکتری است که مشکلاتی کاملا امروزی دارد. صحبتم فقط در مورد مشکلات روانی این شخصیت نیست بلکه سنوئا از مشکلاتی رنج میکشد که شاید خیلیها با آنها دست و پنجه نرم میکنند. مشکلاتی از قبیل نداشتن اعتماد به نفس، متهم شدن از جانب اطرافیان در اکثر مواقع و درگیر بودن با قضاوتهای نادرست اطرافیان.
همین مساله هم عاملی است که باعث شده تا بازی تاثیرگذاری فوقالعادهای روی مخاطب داشته باشد. چرا که اگر داستان بازی صرفا در مورد یک دنیای افسانهای با کاراکترهای خیالی و غیرطبیعی بود، شاید نمیتوانست به این حد از عمیقبودن برسد. اما حال که سازندگان این دنیای افسانهای و شخصیت اصلی را به عنوان نماد استفاده کردهاند، داستان بازی به چیزی تبدیل شده که برای همه به نوعی قابل درک و لمس و باورپذیر است. سنوئا شخصیتی است که در ظاهر با یک سری موجودات اهریمنی و افسانهای مبارزه میکند ولی مبارزه اصلی وی، در واقع با خودش و مشکلاتی است که او را احاطه کردهاند. سنوئا در طول بازی و با پیشروی در هلهایم، رفته رفته قویتر میشود و این قویتر شدن نه از حیث جسمانی، که از حیث روحی است و از آن مهمتر، سنوئا با قویتر شدنش به مخاطب هم درس میدهد. درس اینکه چطور باید در برابر مشکلاتی که ممکن است همهمان با آنها روبهرو شویم، ایستاده و کم نیاوریم. اما یک مساله دیگر که حیفم آمد در بررسی به آن اشاره نکنم، این است که Hellbalde به مبحث زیبایی، به زیبایی هرچه تمام پرداخته و آن هم عشق است. با اینکه شاید سنوئا از لحاظ روحی روانی مشکلات زیادی داشته باشد و حتی به مرز فروپاشی رسیده باشد، اما به یک چیز باور دارد و آن هم عشقی است که به دیلیون داشته است. سازندگان در طول بازی نشان میدهند که چطور یک عشق واقعی، میتواند حتی در سختترین شرایط هم ناجی فرد باشد و به او انرژی انجام کارهایی را بدهد که شاید در حالت عادی از توانش خارج باشند. بازی همچنین یک سری داستان در مورد افسانههای نورس هم روایت میکند که با رسیدن به Lorestoneها میتوانید آنها را بشنوید.
شاید با این توضیحات حس کرده باشید که کمی زیادی داستان بازی را جدی گرفتهام اما داستان بازی Hellblade واقعا جدی است؛ آنقدر جدی که سازندگانش برای هرچه طبیعیتر و واقعیتر شدن آن و به تصویر کشیدن درست مشکلات روانی شخصیت سنوئا، سراغ روانشناسانی رفتهاند تا داستان بازیشان بیش از پیش واقعیتر باشد. در واقع Hellblade یک درس بسیار مهم به مخاطبش میدهد و آن هم این است که حتی در تاریکترین لحظات هم میتوان امید داشت. همانطور که شخصیت سنوئا به کاری که میکرد امید داشت و از آن مهمتر همانطوری که تیم سازنده بازی، به کاری که میکردند و بازیای که میساختند امید داشتند و در نهایت اثری فوقالعاده خلق کردند؛ اثری که شاید از دید یک «بازی ویدیویی» مشکلاتی داشته باشد، اما کافی است آن را به دید یک بازی صرف و معمولی نگاه نکنید تا به میزان عمیق بودن تجربهای که استودیو نینجا تئوری خلق کرده پی ببرید.
ترکیب جلوههای صوتی و بصری بازی اتمسفر فوقالعادهای برای Hellblade به ارمغان آورده که داستان بازی هم تاثیر گذاریاش را تا حد زیادی مدیون این اتمسفر است
فکر میکنم به حد کافی به عالی و تاثیرگذار بودن داستان بازی پرداختهام اما پربیراه نیست اگر بگویم که داستان بازی تاثیرگذاریاش را مدیون فضاسازی عالی آن است. داستان و فضاسازی عالی بازی، دقیقا نقش دو چرخ دندهای را دارند که حرکت عقربههای ساعت به آنها وابسته است و کافی است یکی از آنها خراب شود تا ساعت از حرکت بیوفتد. البته فضاسازی هم خود به دو دسته فضاسازی صوتی و بصری تبدیل میشود و خب بازی در هر دو زمینه عالی عمل کرده است. از بعد فنی با اینکه یک سری باگهای بد در بازی دیده میشوند که گاهی حتی میتوانند شما را مجبور به خروج از بازی و تکرار آن از چک پوینت قبلی کنند و از طرفی شاهد افت فریم محسوسی هم در برخی صحنهها هستیم و یک سری انیمیشنها هم تو ذوق میزنند، اما از نظر هنری، همه چیز عالی است. در واقع Hellblade از نظر هنری یکی از زیباترین بازیهایی است که در چند وقت اخیر منتشر شده است و سازندگان محیطهای متنوعی را برای بازی خلق کردهاند که تمامی آنها شدیدا زیبا هستند؛ به طوریکه که فرقی نمیکند که در محیطی ساحلی در حرکت باشید یا در محیطی که همهجای آن آتش گرفته است. در همه حال جزییات بالای محیط و افکتهای زیبایی مثل انعکاس و تابش نور، به چشم میآیند و کاری میکنند که هر صحنه از بازی، شبیه به یک تابلوی زیبای نقاشی به نظر برسد و همواره دلتان بخواهد که ایستاده و از محیطهای بازی عکس بگیرید! علاوه بر این حتی دشمنان هم با اینکه تنوع پایینی دارند، اما به زیبایی طراحی شدهاند و این مساله در مورد طراحی خود شخصیت اصلی بازی هم صدق میکند. در کل استودیو نینجا تئوری پیش از انتشار بازی، وعده داده بود که Hellblade یک بازی مستقل اما با شکل و شمایل بازیهای بزرگ و AAA است و حتی اگر از تمام جنبههای مثبت دیگر بازی هم فاکتور بگیریم، همین گرافیک زیبایی که برای آن خلق شده نشان میدهد که سازندگان Hellblade وعدهشان را عملی کردهاند.
اما جنبهای از بازی که حتی از جلوههای بصری هم مهمتر و زیباتر است، صداگذاریهای آن است. در کل Hellblade بازیای است که صداگذاری تاثیر زیادی در آن دارد؛ از صدای عالی راویای که داستانهای افسانههای نورس را روایت میکند گرفته تا صداهایی که سنوئا در ذهنش میشنود و همواره با آنها درگیر است، همه و همه عالی کار شدهاند. علاوه بر این افکتهای صوتی هم به زیبایی هرچه تمامتر در بازی شنیده میشوند و این زیباییهای بصری و صوتی، دست به دست هم دادهاند که نتیجه این همکاری عالی، ایجاد اتمسفری در بازی است که شاید اگر اینقدر زیبا نبود، داستان بازی هم تا این حد عالی و تاثیرگذار نمیشد. جالب اینکه سازندگان بازی کاملا از اهمیت بالای جلوههای صوتی در بازی مطلع بودند و کافی است پس از تمام کردن بازی مستندی را که از طریق منو در دسترس است تماشا کنید تا متوجه شوید که سازندگان چه تلاشی برای خلق این اتسمفر عالی به لطف جلوههای صوتی کردهاند. البته برای لذت بردن از جلوههای صوتی بازی، حتما باید از هدفون استفاده کنید.
در مجموع Hellblade از آن دست آثاری است که مرزها و محدودیتهای بازیهای ویدیویی را شکافته و به سطح جدیدی وارد میشود؛ سطحی که فقط با وابسته بودن به یک مدیوم نمیتوان به آن دست پیدا کرد و به همین دلیل هم بازی گاهی حالتی کاملا سینمایی پیدا میکند. اما کاری به اینکه Hellblade یک بازی است یا یک فیلم یا هرچیز دیگری ندارم؛ مسالهای که مهم است، این است که سازندگان Hellblade به هدفشان که ایجاد تجربهای عمیق و تاثیرگذار بوده، رسیدهاند. پس اگر شما هم به آثاری که فراتر از یک سرگرمی صرف هستند علاقه دارد و از طرفی دیگر مشکلی با غرق شدن در فروپاشی شخصیتی یک کاراکتر و حتی رنج کشیدن همراه با وی و قویتر شدن همراه با وی ندارید، تجربه Hellblade را به هیچ قیمتی از دست ندهید؛ چرا که این از آن دست آثاری است که شاید نمونهاش تا چند سال دیگر هم تکرار نشود. اما به هر حال Hellblade به عنوان یک بازی منتشر شده و همین هم باعث میشود تا نتوانیم مشکلاتی را که به عنوان یک بازی دارد هم نادیده بگیریم.
Hellblade: Senua's Sacrifice
نقاط قوت
- داستان فوقالعاده غنی و تاثیرگذار
- پرداختن بازی به مباحثی مثل مشکلات روانی و عشق که عمق زیادی به داستان آن دادهاند
- شخصیت پردازی عالی کاراکتر سنوئا
- پازلهای جذاب که مبتنی بر دو مکانیزم اصلی بوده اما تنوعی خیلی خوبی دارند
- اتمسفر عالی بازی به لطف هارمونی ایجادشده توسط صدا و تصویر
- گرافیک هنری بسیار زیبا و طراحی عالی محیطها
- صداگذاری کاملا طبیعی و بینقص
نقاط ضعف
- مبارزات مشکلدار که از زاویه بد دوربین در برخی دقایق و کمبود تنوع رنج میبرند
- وجود باگهایی که میتوانند به تجربه بازی آسیب بزنند
- افت فریم در برخی صحنهها
- طبیعی نبودن برخی انیمیشنها
نظرات