بررسی بازی A Hat in Time
۲۰۱۷ یک سال عالی برای پلتفرمرها بود. ریمستر کرش بندیکوت، کاپهد و سوپر ماریو ادیسی از جمله بازیهای بینظیری بودند که سال گذشته منتشر شدند و جیپ عاشقان پلتفرمر را خالی و دلشان را شاد کردند. در میان آنها یک بازی کمتر دیده شد. A Hat in Time صد در صد لیاقتش را دارد که در کنار این بزرگان خودی نشان دهد و جایی برای خود دست و پا کند. یک پلتفرمر کلاسیک از دوران سوپر ماریو گلکسی که دنیاهای رنگارنگش پر است از الماس برای جمع کردن، طراحی مراحلش بسیار هوشمندانه است و کاراکترها و باسهایش هم با دیالوگهای بامزهشان به بازی عمقی دو چندان میدهد، چرا نباید یکی از بهترین پلتفرمرهای سال شناخته شود؟ انکار نمیکنم که خودم هم در هیاهوی بازیهای ۲۰۱۷، A Hat in Time را گم کردم اما برای تجربهی یک بازی عالی هیچوقت دیر نیست. مخصوصا اگر با یک بازی طرف باشیم که در میان غولهای بزرگ همسبکش، حرفی برای گفتن داشته باشد و در حد و اندازههای آنها ظاهر شود.
بازی A Hat in Time شما را به دنیای رنگارنگ و شیرین خودش میبرد. کسی که این سفر را برایمان ممکن میکند، دختری بینام و نشان است که کاری به کار کسی ندارد و با سفینهی عظیم خودش در فضا در حال سفر به سمت خانهاش است. سفینهی او چندین اتاق و هال و پذیرایی دارد و برای یک نفر زیادی بزرگ به نظر میرسد. سفر آرام دخترک در فضا توسط مأموران «مافیا» ناتمام میماند، چرا که هرکسی که دلش خواست نمیتواند از بالای سیارهی آنها سفر کند و مالیات ندهد. بنابراین مأموران مافیا سفینه را با زور متوقف میکنند و در نتیجهی مقاوت دخترک، تمام سوخت سفینه از بین میرود. اما سوخت سفینه چیست؟ چیزی که شاید انتظارش را نداشته باشید: زمان. سفینهی این دخترک با زمان کار میکند، ساعتشنیهای کوچکی که ۴۰ تا از آنها سفینه را راه میانداخت و حالا تمامشان در سیارههای مختلف پخش شدهاند. از اینجا ما وارد بازی میشویم: به تک تک دنیاها و سیارهها سر میزنیم تا ساعتشنیها را پیدا کرده و سفینه را دوباره راه بیندازیم.
بازی A Hat in Time وامگرفته از بزرگانی چون Super Mario 64 است، با همان سکوبازیهای لذتبخش با چاشنی کاراکترهای طنز و داستانی بامزه
با توجه به اینکه تمام سوخت از بین رفته، در ابتدای بازی همهی اتاقها قفل هستند و باید تعداد خاصی ساعتشنی برای بازکردن هرکدامشان پیدا کنید. در نتیجهی درگیری دخترک با مافیا، او ابتدا به سیارهی آنها سقوط میکند و اولین مرحلهی بازی محلهی آنهاست. طراحی دنیا مانند هر بازی پلتفرمر سهبعدی عالی دیگری است: پر از سکو و بلندیها برای پرش، سرشار از الماس برای جمع کردن، دشمنان کوچک و بزرگی که در گوشه و کنار آن پراکنده هستند، درختان و خیابانها و ساختمانهای رنگارنگ که با موسیقی ریتمیک بزرگ یک خوشآمد گویی شایسته به A Hat in Time دست و پا کردهاند. در مرحلهی اول با کاراکتری آشنا میشوید که حداقل نسبت به دیگر کاراکترهای بازی، شباهت بیشتری به شما دارد و به نظر میرسد میتوان به او اعتماد کرد. دختر بلوند سبیلدار در دنیای A Hat in Time شخصیت چندان عجیبی نیست و زمان بیشتری که در بازی بگذارید میبینید او پیش پا افتادهترین کاراکتر بازی از لحاظ طراحی است. بازی زمانی را در اختیارتان میگذارد تا با کنترلهای آن آشنا شوید، به گرافیک هنریاش خو بگیرید و داستان را نیز درک کنید و سپس کارتهایش را رو میکند.
مکانیسم اصلی گیمپلی بازی همانطور که از نامش برمیآید، مربوط به کلاههای دخترک میشود. کلاهها نقش اساسی در طی کردن هر مرحله ایفا میکنند، به طوری که هر کدام قابلیت متفاوتی دارند و باید با توجه به مرحله، از یکی از آنها استفاده کنید. در ابتدای بازی یک کلاه ساده دریافت میکنید که به دخترک قابلیت پرتاب گویهای منفجرشونده میدهد. برای به دست آوردن کلاههای بیشتر، باید کاموا جمع کنید. کامواها در سراسر دنیاها پراکندهاند و هر کلاهی با تعداد خاصی کاموا باز میشود. یک کلاه باعث میشود سریعتر حرکت کنید، کلاه دیگر امکان پرش روی سکوهای خاصی را فراهم میکند و کلاه کارآگاهی هم نقاط مهم اطرافتان را نشان میدهد. برای افزایش ارزش تکرار بازی و سر زدن به مراحل اولیه پس از اتمام بازی، بسیاری از آنها شامل مناطقی هستند که اوایل بازی نمیتوان به آنها دسترسی پیدا کرد چرا که نیازمند کلاه خاصی هستند. در واقع هر مرحله یک دنیای جهانباز کوچک پر از راز و رمز است و اگر فقط یک بار به آن سر بزنید، چیزهایی زیادی از دست میدهید. این قضیه باعث میشود بعد از تمام کردن مأموریتهای اصلی در آن دنیا، دوباره در وقتی دیگر به آن سر بزنید، الماس و کاموا جمع کنید و با کلاههای جدیدتان سراغ جاهای ناشناختهاش بروید. علاوه بر مراحل اصلی که داستان بازی را پیش میبرد، در هر سیاره تعدادی مرحلهی اضافه وجود دارند که صرفا برای دستیابی به یکی از ساعتشنیها طراحی شدهاند. مراحل کوتاهی که شامل سکوبازیهای مختلفی هستند و با حال و هوای همان سیاره طراحی شدهاند و بدون وجود کاراکترها، صرفا یک تجربهی پلتفرمر ناب هستند.
مکانیسم کلاهها رنگ و بویی تازه به گیمپلی بازی در هر مرحله میدهد، مراحلی که به خودی خود چه در طراحی ظاهری و چه نوع مأموریتها، کاملا متفاوت از یکدیگر هستند
اما گیمپلی به قابلیتهای متفاوت کلاهها خلاصه نمیشود. علاوه بر آنها، پچهایی برای کلاهها وجود دارد که به دخترک قابلیتهای بیشتر میدهد. این پچها روی کلاه نصب میشود و باید آنها را با خرج کردن الماسها خرید. در هر مرحله فروشندهای ظاهر میشود که گلیچ نام دارد به گفتهی خودش از بازیهای دیگر آمده و ظاهرش شبیه هیچکدام از شخصیتهای بازی نیست. او در ازای تعداد مشخصی الماس پچهای مختلفی از جمله یک حالت آهنربایی برای جذب الماسها، ارتقای کلاه دویدن و تبدیل آن به یک موتور و مواردی از این دست را میفروشد. او حتی پچهایی دارد که کاملا به ضرر شما هستند، مانند پچ مرگ بر اثر تنها یک ضربه! طنزها و تکههای اینچنینی در سراسر بازی مشهود هستند. چه در دیالوگها و چه در گیمپلی خود بازی، A Hat in Time یک بازی کاملا مفرح است. حتی یکی از اچیومنتهای بازی در استیم این است که در مرحلهای، کار خواسته شده را انجام ندهید و عنوان اچیومنتی که ظاهر میشود به شما میگوید چقدر بیعرضه هستید!
از طنز در کاراکترها گفتیم. بازی A Hat in Time چندین کاراکتر بامزه و منحصر به فرد با ویژگیهای شخصیتی کاملا متفاوت دارد. ابتدا که با مأمورین مافیا و دختر سبیلدار آشنا میشوید، شاید فکر کنید شخصیتهای عجیبی را شناختید اما چند ساعتی که به بازی وقت بدهید تازه عجایبش را رو میکند. یکی از باس فایتهای بازی یک آشپز و سردستهی مافیاست که یک نمایش تئاتر تدارک دیده و مرحلهی مبارزه با او درواقع همان نمایش است. یک موجود خبیث سیاهرنگ روحمانند، غول بعدی است که باید با او قراردادی امضا کنید تا روحتان را پس بدهد. قرارداد چیست؟ رساندن نامههایی که غول از صندوقهای پستی دزدیده به زیردستان او، برای اینکه احساس تنهایی نکنند. A Hat in Time پر است از این تکههای بامزه که لذت بازی را دوچندان میکنند. بسیاری از دیالوگها نیز خلاف عادت معمولی چنین بازیهایی، صداگذاری شدهاند که اهمیت فراوان سازندگان به داستان و نحوهی روایت مورد پسند آنها را نشان میدهد. اگر عادت دارید دیالوگها را جلو بزنید و اهمیتی به حرفای شخصیتها نمیدهید، شاید عادتتان در این بازی تغییر کند. داستان جزء بسیاری مهمی از بازی محسوب میشود و دنبال کردن آن، قطعا بر لذت بازی میافزاید.
دنیاهای رنگارنگ ابتدای بازی با مراحل تیره و تاریک سیارههای دیگر تضاد قابل ملاحظهای دارد. بدون که اینکه بخواهم محیط و مراحل بازی را لو دهم، انتظار این را داشته باشید تا با دنیاهای کاملا متفاوتی رو به رو شوید. محیطهایی که متناسب شخصیت غول نهایی آن است. مثلا آن هیولای روحمانند، در یک دنیای شاد و پر زرق و برق زندگی نمیکند و دنیایش هم باید مانند خودش سیاه و ترسناک باشد. تنوع محیط، به اضافهی تنوع مأموریتها و مکانیسمهایی که برای انجام دادن آنها لازم است به بازی ارزشی دو چندان میدهد. استودیوی Gears For Breakfast تنها قصد نداشته یک پلتفرمر ماریویی بسازد، سازندگان تمام تلاش خود را کردهاند تا یک پلتفرمر کامل و کم نقص از هر لحاظی خلق کنند. در هیچکدام از جنبههای بازی کمکاری نشده و به جرئت میتوان بگویم با یک پلتفرمر بینهایت فکر شده، دقیق، ظریف و کامل طرفیم. بازی همهی گزینههای لازم برای تبدیل شدن به یک تجربهی عالی را تیک میزند و فقط از جهتی میلنگد که خیلی نمیتوان به آن خرده گرفت. احتمالا بودجه و تعداد نفرات این استودیو مستقل به قدری نبوده که از لحاظ فنی بازی را در حد آثار بزرگتر، پشتیبانی کنند و این مسئله در بعضی مراحل مشهود است. گرافیک فنی بازی از نقاط مثبت آن نیست و با اینکه شاید در طول یک دست بازی چند ساعته، موارد اندکی باشند که واقعا به چشم بیایند، اما متوجه نشدن نورپردازی عجیب در مرحلهی فوقالعادی قطار (که بیشتر از این اشاره نمیکنم تا سورپرایز آن به قوت خود باقی بماند) یا افکت عجیب آتش در جنگل که شبیه به بازیهای قبل از ۲۰۱۰ میماند، کار سختی است. نمیتوان انکار کرد که A Hat in Time در این زمینه عملکرد خوبی ندارد اما خوشبختانه به حدی نیست که به گیمپلی صدمهای بزند.
گرافیک فنی نه چندان جالب را که فاکتور بگیریم، A Hat in Time یک پلتفرمر عالی و یک تجربهی سراسر لذت است
هیچوقت فکر نمیکردم در یک بازی از منوی تنظیمات آن هم بگویم، اما A Hat in Time کاری کرده که در لابهلای منوهای آن هم نکتههای مثبتی پیدا میشود. یکی از گزینههای بسیار جذاب تنظیمات بازی است که میتوان تمام کاتسینها را غیرفعال کرد تا کار برای speed runnerها، یا کسانی که در زمان بسیار کوتاهی یک بازی را به اتمام میرسانند راحت شود. در تنظیمات گرافیکی میتوان میزان عمق میدان را نیز تغییر داد که شخصا اول بار است در یک بازی میبینم. میزان تار شدن پسزمینه و اینکه از چه فاصلهای این تار شدن شروع شود، علاوه بر ایجاد یک جلوهی گرافیکی جذاب، مشکلات گرافیک فنی را نیز تا حدودی رفع میکند. در تنظیمات بازی گزینهی Split Screen برای بازی دو نفرهی آفلاین هم دیده میشود اما ظاهرا در این نسخه از بازی فعال نیست. ویدیوهای یوتیوب میگویند برای فعالسازی آن باید به ترمینال داخلی بازی دسترسی پیدا کرد و به شکل دستی این گزینه را فعال کرد که البته کار راحتی است و با یک کنترلر و ماوس و کیبورد میتوان A Hat in Time را دونفره بازی کرد، اما به شکل رسمی حداقل فعلا فعال نیست وگرنه احتمالا از نقاط مثبت بازی به شمار میرفت.
A Hat in Time را زمانی در حال تجربهاش هستم که موازی با آن، یکی از شاهکاری سبک پلتفرمر یعنی Super Mario Odyssey را روی سوییچ بازی میکنم و هر دو بازی بیاندازه لذتبخش هستند. درست است که نینتندو با سالها کولهباری از تجربه میداند یک پلتفرمر عالی یعنی چه و در ریزترین جزئیات آثارش هم دقیق میشود و آنها را کاملا بینقص درمیآورد، اما استودیو کوچک Gears For Breakfast هم در حد و اندازههای خودشان، تجربهای به ارمغان آوردهاند که حتی به چنین نام بزرگی نزدیک میشود. بله، A Hat in Time آن جادوی ماریو را ندارد ولی در مقیاس خود، یک بازی عالیست. یک بازی مستقل لذتبخش که صد در صد لیاقتش را دارد کنار بزرگان بدرخشد و نامی از آن برده شود. مکانیسمهای خلاقانه کلاهها و تفاوت هرکدام از آنها با یکدیگر به گیمپلی در هر مرحله رنگ و بوی تازهای میدهد و همیشه هم کاراکتری هست تا بار طنز داستان را بر دوش بکشد و بازی را از تنها یک کپی بودن دور کند. ۲۰۱۷، بیشک بهشت پلتفرمرها بود.
این بازی روی پلتفرم پیسی بررسی شده است.
A Hat in Time
نقاط قوت
- گیمپلی روان، راحت و بیاندازه لذتبخش
- طراحی هنری چشمنواز و جهانهای رنگارنگ و متفاوت
- طراحی مرحله هوشمندانه و فکر شده
- قابلیتها و کاربرد متفاوت کلاهها
- روند منطقی وپلهای داستانسرایی
- شخصیتها و دیالوگها بامزه
- ارزش بالای تکرار مراحل
نقاط ضعف
- گرافیک فنی نسبتا ضعیف
نظرات