بررسی بازی Frostpunk
استودیو لهستانی ۱۱ بیت را خیلی از طرفداران بازیهای ویدیویی، با بازی This War of Mine میشناسند؛ یک بازی خلاقانه که روایت جدیدی از جنگ را ارائه کرد و به جای پرداختن به سربازها و افرادی که با گرفتن تفنگ در دست به سراغ کشت و کشتار انسانها میروند، روی مردم عادی در جریان جنگها تمرکز کرد و تجربهای از تلاش آنها برای بقا در محیطی بیرحم و افسردهکننده ارائه داد. با اینکه استودیو مذکور بازیهای دیگری هم در کارنامه دارد، اما بازی This War of Mine آنها بیش از هر اثر دیگری باعث شناختهشدن ۱۱ بیت شد و به همین دلیل هم شخصا با توجه به لذتی که از آن بازی برده بودم، بیصبرانه منتظر بازی جدید آنها یعنی Frostpunk بودم؛ بازیای که پس از تجربه کردنش، میتوانم بگویم که با وجود یک سری موارد و ایرادهایی که دارد، کاملا ارزش صبر کردن داشت و اثری است که تجربه آن به همه پیشنهاد میشود. Frostpunk فردا رسما برای کامپیوتر منتشر خواهد شد و قرار است در آینده برای کنسولها هم در دسترس قرار بگیرد.
بهترین ویژگی فراستپانک درگیر کردن مخاطب در تک تک دقایق بازی است که باعث میشود همیشه حس هیجان و تنش را داشته باشید
قبل از هر چیزی، میخواهم کمی به این مساله بپردازیم که اصلا Frostpunk چیست و در کدام یک از ژانرهای رایج بازیهای ویدیویی قرار میگیرد؟ خب جواب این سوال واقعا سخت است؛ سخت از این نظر که Frostpunk در ظاهر یک بازی استراتژیک و شبیهساز شهرسازی است که در آن، شما در نقش یک رهبر باید سعی کنید شهر خودتان را کنار یک ژنراتور بنا کنید. اما شاید وقتی صحبت از یک بازی شهرسازی میشود، ناخودآگاه ذهنمان سراغ آثاری مثل Sim City میرود که در آنها، میتوان با فراغ بال اقدام به شهرسازی کرد و بناهای مختلفی را در گوشه و کنار شهر قرار دارد، خیابان ساخت و موجبات رفاه و سرگرمی مردم را فراهم کرد. ولی خب Frostpunk با هر چیزی که قبلا در این سبک بازی کردهاید، متفاوت است و دلیل آن، این است که ساخته ۱۱ بیت بیش از آنکه یک تجربه شهرسازی مفرح باشد، اثری با المانهای بسیار قوی تلاش برای بقا است. بازی، در یک خط تاریخی غیرواقعی روایت میشود که یک سرمای بسیار شدید، باعث یخبندان شده است و به همین دلیل، مردم شهرهای بزرگ را ترک کردهاند و حال قصد دارند در کنار یک ژنراتور، برای خودشان سرپناه بسازند. این وسط وظیفه شما به عنوان رهبر گروهی از همین مردم، این است که در وهله اول سعی کنید مانع از یخ زدن مردمتان در برابر سرمای استخوانسوز شوید و پس از آن هم نیازهایشان را برطرف کنید و خطراتی را که میتوانند مردم شما را تهدید کنند، در نظر بگیرید.
Frostpunk کلکسیونی از ویژگیهای مثبت است و این وسط، چیزی که بیش از همه دوست داشتم و میخواهم خیلی زود به آن بپردازم، مربوط به «تنش و هیجان» موجود در بازی است. شاید واژه تنش برای یک اثر شهرسازی واژه غریبی باشد چرا که در چنین بازیهایی، معمولا تمرکز روی ساخت و ساز و زیباسازی شهر است و با اینکه شاید با چالشهایی روبهرو شوید، اما قول میدهم که هرگز پیش از این چیزی مثل Frostpunk را در هیچ یک از بازیهای این سبک تجربه نکردهاید. در واقع Frostpunk، از همان ابتدا با چالش شروع میشود؛ به این صورت که شما در اوایل بازی، یک گروه از مردم و یک ژنراتور خاموش دارید. پس اولین چالش شما در بازی، جمعآوری ذغال برای روشن کردن ژنراتوری خواهد بود که خاموش بودن آن، به منزله بیدفاع ماندن مردمتان در برابر سرمای شدید بازی است که در اوایل، حدود منفی ۲۰ درجه است اما در دقایقی به منفی ۱۰۰ درجه و حتی بدتر هم میرسد!
اما این چالشها به مرور زمان بیشتر و بیشتر میشوند و به جایی میرسند که در دقایقی از بازی، چنان استرسی به سراغتان میآید که شاید حتی نمونه آن را در یک بازی شوتر اول شخص هیجانانگیز یا حتی اثری مثل دارک سولز هم تجربه نکرده باشید! دلیل این موضوع هم این است که در Frostpunk، برخلاف خیلی از بازیهای شهرسازی، مخاطب در نقش یک موجود خدا مانند قرار نمیگیرد که بتواند با دستان معجزهگرش تمامی مشکلات را در چند دقیقه حل و فصل کند. در این بازی، گیمر در واقع رهبری از جنس خود مردم است که قدرت خارقالعادهای ندارد و فقط باید تصمیماتی را بگیرد که در نهایت به نفع مردمش هستند. به تصمیمگیری اشاره کردیم و خب اگر بازی This War of Mine را تجربه کرده باشید، قطعا موقعیتهای تصمیمگیری سخت آن را به یاد دارید. در Frostpunk هم این تصمیمگیریها حتی قویتر از ساخته قبلی ۱۱ بیت وجود دارند و شما را در موقعیتهای سختی قرار میدهند. برای مثال، در طول بازی باید این تصمیم را بگیرید که مردمتان همیشه غذای کامل بخورند یا اینکه گاهی به آنها سوپ بدهید تا غذا و مواد خام لازم برای تهیه غذا، برای روز مبادا ذخیره شود. یا در تصمیمی دیگر، باید انتخاب کنید که آیا کودکان هم باید کار کنند یا اینکه نه& قید نیروی کار بیشتر را بزنید و کودکان را به یک پناهگاه امن هدایت کنید.
فراستپانک اتمسفری فوقالعاده دارد که به سبب موسیقی و گرافیک هنری زیبای آن پدید آمده است و به بهترین شکل حس و حال بازی را به مخاطب منتقل میکند
تصمیمگیریها در بازی Frostpunk، تقریبا همگی حالت خاکستری دارند. به این صورت که هیچ تصمیمی لزوما خوب یا لزوما بد نیست و هر تصمیمی عواقب خوب و بد خودش را دارد. مثلا گاهی شما با بازماندگان دیگری روبهرو میشوید که قصد دارند وارد شهر شما شوند و شاید از سر دلسوزی تصمیم بگیرید که آنها وارد شهر شوند و در این حالت، باید برای این مردم سرپناه و دیگر امکانات اولیه زندگی را فراهم کنید که به معنی مصرف بیشتر منابعتان است. حال اگر همین افزایش جمعیت باعث شود که بعدا در مواجهه با سرمای شدید با کمبود منابع مواجه شوید و در نتیجه مردم زیادی کشته شوند، متوجه خواهید شد که جان افراد زیادی را برای نجات دادن مثلا ۱۰ نفر فدا کردهاید. با این حال بیرون انداختن این افراد هم تصمیم صد در صد درستی نیست و باعث میشود تا مردم خودتان هم امیدشان به شما کاهش پیدا کند و در نتیجه به قدرت رهبریتان شک کنند. این مساله از این نظر حائر اهمیت است که در بازی، دو مولفه به نامهای «امید» و «نارضایتی» وجود دارند که باید سعی کنید اولی در بالاترین حد و دومی در پایینترین حد بمانند. تصمیماتی که در طول بازی اتخاذ میکنید، روی این دو مساله تاثیر مستقیم دارند و مثلا اگر مردم امیدشان را به شما کاملا از دست بدهند، شما را از شهر بیرون خواهند کرد و در نتیجه بازی به پایان میرسد.
به همان مساله وجود تنش در بازی برگردیم که باز هم میگویم یکی از بهترین ویژگیهای Frostpunk است. در واقع سازندگان بازی کاری کردهاند که همیشه در طول تجربه این اثر، ذهنتان درگیر و مشغول باشد و مدام به این فکر باشید که قدم درست بعدی چه چیزی است یا باید چه تکنولوژی را کشف یا چه قانونی را تصویب کنید. از طرف دیگر بازی آن مفهوم تلاش برای بقا را به بهترین شکل معنی میکند و جدا از تصمیمگیریها، مدام چالشهای مدیریتی را هم پیش روی شما قرار میدهد. مثلا جذب افراد جدید به شهر باعث افزایش نیروی کاری شما میشود اما از یک طرف هم مشکلاتی را که در قسمت قبلی اشاره کردیم در پی دارد. در نقطه مقابل جذب نکردن افراد هم بدین معنی است که نیروی کاری کافی نخواهید داشت و در نتیجه، به مرور زمان در جمعآوری منابع یا بهرهبرداری از ساختمانهای مختلف دچار مشکل خواهید شد. پس این مسائل همیشه ذهن شما را درگیر نگه میدارند و باید سعی داشته باشید بین آنها، تعادل خوبی برقرار کنید یا گاهی تصمیماتی انسانی بگیرید و گاهی هم به دلیل شرایط پیشآمده، بیخیال نیازهای مردمتان شوید چرا که این مساله، در نهایت به نفع خود آنها است و باعث زنده ماندنشان میشود. خلاصه اینکه Frostpunk، قصد دارد بودن در نقش یک رهبر در موقعیت بسیار سخت را برای گیمر شبیهسازی کند و خب در این هدف هم صد در صد به موفقیت میرسد.
بازی یک سری امکانات و پیشرفتهایی دارد که استفاده از آنها جذاب به نظر میرسد اما قبل از آنکه قدرت رسیدن به آنها را داشته باشید، با پایان بازی روبهرو میشوید
اما با وجود تمام این ویژگیهای مثبت، Frostpunk بینقص هم نیست. یکی از مشکلات بازی به نظر من، نداشتن یک حالت آزاد و طولانی است. در واقع بازی، در حال حاضر سه سناریو مختلف دارد که اولی، داستان اصلی بازی است و دو سناریو دیگر هم نقش داستانهایی فرعی را دارند. در داستان اصلی بازی، شما باید ضمن ساخت و ساز و رفع نیازهای مردم، در نهایت با طوفان شدیدی که سرمای بیسابقهای را به ارمغان میآورد روبهرو شوید و هدفتان این است که برای رسیدن این طوفان، آماده شوید. در سناریو دوم بازی هم وظیفه شما محافظت از چند کارخانه است که نباید یخ بزنند و در نهایت در سناریو سوم هم باید با چالش آمدن گروهی جدید از مردم به کمپتان روبهرو شوید که راه دادن آنها به شهر یک مشکل به وجود میآورد و راه ندادنشان هم یک مشکل دیگر. در اینکه این سناریوها هرکدام جذابیت خاص خودشان را دارند شکی نیست و شخصا از بازی کردن هر سه آنها، لذت خیلی زیادی بردم و حسابی هم به چالش کشیده شدم. اما مشکلی که این وسط وجود دارد این است که مخصوصا اگر هر از گاهی برای اتمام سریعتر ساخت و سازها سرعت بازی را افزایش دهید، در طولانیترین حالت میتوانید هر سه سناریو را در دو روز تمام کنید و خب مشکل این است که مجددا بازی کردن این سناریوها هم دیگر آن لذت اولیه را ندارد؛ چرا که بازی تقریبا در همان دفعه اول، همه سورپرایزهایش را برای شما رو میکند و در دفعه دوم چیز خیلی جدیدی برای ارائه کردن نخواهد داشت. در نتیجه Frostpunk به بازیای تبدیل نمیشود که بتواند مدتها روی صفحه دسکتاپ شما جا خوش کند و هر از گاهی، برای تجربه کردن مجدد آن تشویق شوید.
به نظر من، عاملی که باعث بروز چنین مسالهای در بازی شده است نبود یک حالت بینهایت در بازی است. برای مثال سازندگان اگر میتوانستند حالتی برای بازی طراحی کنند که شامل یک سری وقایع تصادفی باشد و تنها در صورتی به پایان برسد که مثلا مردم امیدشان را به شما از دست بدهند یا ژنراتورتان در اثر استفاده بیش از حد منفجر شود، Frostpunk حتی بیش از پیش جذابتر میشد. در این حالت هر بار با یک سری اتفاقات غیرمنتظره روبهرو میشدیم و حتی میتوانستیم به دلیل طولانیتر بودن بازی، به پیشرفتهای نهایی و ساختمانهای پیشرفتهتر هم دسترسی داشته باشیم. چون مثلا شخصا در دو باری که سناریو اصلی و دو باری که هر یک از سناریوهای فرعی را بازی کردم، پیش از اینکه بتوانیم به سطوح پیشرفتهتر ارتقاها برسم، بازی به پایان رسید و خب این خودش یک مشکل است. چون سازندگان چیزهایی طراحی کردهاند که استفاده از آنها قطعا لذتبخش خواهد بود ولی پیش از آنکه بتوانید به مرحله استفاده از آنها برسید، همه چیز به پایان میرسد. این مساله وقتی بیشتر به چشم میآید که بدانیم بازی خیلی خوب آن حس پیشرفت را به تصویر میکشد. منظورم این است که در اوایل بازی، شما فقط یک ژنراتور و چند بنای ساده دارید اما به مرور زمان با باز کردن فناوریهای جدیدتری یا وضع قوانین بیشتر قادر خواهید بود به ساختمانهای متنوع دسترسی داشته باشید یا حتی با تربیت نیروهایی، محیطهایی خارج از شهر خودتان را برای پیدا کردن منابع یا بازماندگان بیشتر مورد کاوش قرار دهید. حتی در بازی امکان ساخت موجوداتی مکانیزه هم وجود دارد که میتوانند شما را از مردم معمولی برای انجام دادن کارها بینیاز کنند و حتی به شکل شبانهروزی کار کنند. ولی خب همانطور که اشاره کردم، پیش از اینکه بتوانید به تمام این فناوریها دست پیدا کنید بازی به آن نقطه پایانی هر سناریو میرسد و در نتیجه، خیلی سخت است که بتوانید از تمام داشتههای بازی لذت ببرید.
تصمیماتی که میگیرید، هم در خود بازی تاثیرگذار هستند و هم اینکه میتوانند روی خود شما تاثیرات احساسی خاصی داشته باشند
اما با تمام این مسائل، Frostpunk با اینکه شاید داستانی فوقالعاده نداشته نباشد و روایت داستانش صرفا به نتیجه تصمیمگیریهای شما روی مردم و عواقبی که این تصمیمها دارند خلاصه شود، اما از بُعد گیمپلی اثری واقعا قابل احترام است که هرگز، از بازی کردن آن پشیمان نخواهید شد. Frostpunk کاری میکند که حتی از پشت مانیتور هم بتوانید شرایط سخت مردمی را که در سرمای شدید بازی برای زنده ماندن دست و پا میزنند به ملموسترین شکل درک کنید و آن سرمای جانسوز بازی را در خانههای گرمتان هم حس کنید! البته در انتقال این حس، موارد دیگری هم نقش داشتهاند که یکی از آنها، اتمسفر فوقالعاده بازی است. ۱۱ بیت دقیقا مثل This War of Mine، محیطی سرد، بیروح و افسردهکننده برای بازیاش خلق کرده است و اگر در ساخته پیشین خود توانسته بود بیرحمی جنگ را به بهترین شکل به تصویر بکشد، اینجا هم موفق شده تا بیرحمی طبیعت را به شکلی بینظیر خلق کند. در خلق این اتمسفر، گرافیک و موسیقی هر دو نقش بسیار مهمی ایفا میکنند و جلوههای هنری بازی و مخصوصا مواردی مثل طوفان یا برف بسیار زیبا طراحی شدهاند و حتی افکتهایی مثل دود برخاسته از ژنراتور و بناها هم بهزیبایی هرچه تمامی خلق شدهاند. البته این وسط باید اشارهای به این موضوع داشته باشم که برخلاف جنبههای هنری، گرافیک بازی از بعد فنی خیلی عالی نیست. در یک سری میانپرده محدود که مثلا انسانها از نزدیک به تصویر کشیده میشوند کیفیت پایین بافتها و انیمیشنهای بسیار ابتدایی آنها تو ذوق میزند و از طرف دیگر، مواردی مثل سایههای بیکیفیت هم چیزی نیستند که در این دقایق از بازی بتوانیم از کیفیتشان راضی باشیم. این مساله حتی وقتی تا نزدیکترین حالت روی بناها و محیط زوم میکنید هم به چشم میآید و خب بدتر اینکه با وجود چنین سطح کیفی، مخصوصا در اواخر بازی و پس از شلوغتر شدن محیط در اثر ساختمانهای زیاد، شاهد افت فریم محسوسی هم در بازی هستیم.
با این حال Frostpunk در یک زمینه دیگر هم کاملا بینقص ظاهر میشود و آن هم موسیقی است. موسیقی بازی به شکلی است که حس میکنید دقیقا برای این اثر و اتمسفر فوقالعاده آن ساخته شده است و کاملا با فضای بازی همخوانی دارد. مخصوصا آن موسیقی که در سناریو اصلی بازی و هنگام طوفان نهایی پخش میشود، واقعا بینظیر است و به جرات میتوانم بگویم یکی از بهترین موسیقیهایی است که در این چند وقت در یک بازی ویدیویی شنیدهام.
Frostpunk یک سری مشکلات جزئی دیگر هم دارد؛ مشکلاتی مثل اینکه مثلا باید برای روشن کردن هیتر ساختمانها، به صورت تک تک اقدام کنید و گزینهای برای روشن کردن همه هیترها وجود ندارد و این مساله، مخصوصا وقتی تعداد ساختمانها خیلی زیاد شود دردسر ساز میشود. یا مثلا یک سری موارد باگمانند هم در بازی وجود دارند و فرضا گاهی انتخاب کردن یک ساختمان به دلیل قرار گرفتن آن در محیطی شلوغ سخت میشود یا میتوانید معدن استیل را در جایی بسازید که در واقع قابل استفاده نیست و نباید اجازه ساخت آن در آن منطقه بهتان داده شود. با این حال این مسائل تاثیر چندانی روی تجربه شما از بازی نمیگذارند و خللی در روند بازی بهوجود نمیآورند.
استودیو ۱۱ بیت در ادامه مسیر موفقش تا به امروز، Frostpunk را خلق کرده است که ترکیبی عالی از یک بازی شهرسازی و تلاش برای بقا است. این بازی با اینکه شاید در حال حاضر قدرت سرگرم کردن مخاطبش را در طولانیمدت نداشته باشد، اما در همین حالت هم بازی بسیار سرگرمکننده و درگیرکنندهای است که لذت بازی کردنش را تا مدتها فراموش نخواهید کرد و حتی ممکن است با سختتر کردن درجه سختی بازی، بخواهید آن را چندین بار هم تجربه کنید و خودتان را بیشتر به چالش بکشید. پس اگر به دنبال یک بازی استراتژیک متفاوت هستید، Frostpunk را از دست ندهید.
این بازی روی پلتفرم پیسی بررسی شده است.
Frostpunk
نقاط قوت
- گیمپلی جذاب و پرتنش که همواره بازیکن را به چالش میکشد
- طراحی خوب سیستم تصمیمگیری که باعث خلق موقعیتهای جالبی میشود
- اتمسفر فوقالعاده
- گرافیک هنری و طراحی بسیار زیبایی افکتهایی چون طوفان
- موسیقیهای بسیار گوشنواز
- لذتبخش بودن حس پیشرفت و دستیابی به ویژگیهای جدید در بازی
نقاط ضعف
- نسبتا کوتاه بودن بازی و نبود یک حالت بازی طولانی
- گرافیک فنی نهچندان خوب و افت فریم در صحنههای شلوغ