بررسی بازی Flipping Death
این روزها و در میان انبوهی از بازیهای جدی، دراماتیک و بعضا خشنی که تجربه میکنیم، شاید یادمان میرود که گاهی هم سراغی از بازیهای شاد با دنیایی بامزه و دوستداشتنی بگیریم. البته شاید پیدا کردن این مدل بازیها در کنسولی به جز نینتندو سوییچ کمی سخت باشد، اما این روزها که فعلا خبری از انتشار بازیهای موردانتظار و بزرگ نیست، فرصت خوبی است تا بیشتر به آثار مستقل و بازیهایی که لیاقت دیده شدن دارند، اما ممکن است در میان هیاهوی تبلیغاتی آثار AAA گم شوند، سر بزنیم و خودمان را برای غافلگیری در دنیایی که شاید در نگاه اول ساده و خالی از پتانسیل به نظر برسد آماده کنیم. بازی جدید استودیو Zoink دقیقا اثری است که تا وارد دنیای دوست داشتنیاش نشوید، نمیتوانید لذت واقعی دنبال کردن داستانهای گوناگون در جهان زیبایش را درک کنید. بازی Flipping Death شاید از هر منظری که نگاه کنیم، نه چیز کاملا جدید و خلاقانهای برای ارائه به بازیکنانش داشته باشد و نه استاندارد تازهای را برای یک بازی ویدیویی تعریف کند، اما نکته مهم اینجا است که همراهی با این بازی و کاراکترهایش به قدری تجربه شیرین و لذتبخشی است که این روزها در کمتر اثری میتوانید پیدایش کنید. درست مثل یک فیلم پاپکورنی سرگرمکننده با پایانی ایدهآل که پس از تماشایش حس رضایت و خشنودی خاصی را در وجودتان احساس خواهید کرد.
با اینکه شاید مضمون کلی داستان کلیشهای باشد، اما سازندگان روندی طنز و جذاب را در پیش گرفتهاند که بازیکن از دنبال کردنش خسته نمیشود
بازی Flipping Death از همان ابتدای کار نشان میدهد که داستانی کلیشهای را که خیلی از بازیها و مدیومهای دیگر بارها و بارها به سراغش رفتهاند، دوباره قرار است برای ما روایت کند، اما نه به همان شکل حماسی، خشونتآمیز و گاها رعبآورش. فلیپینگ دث، قصهای طنز و شیرین از دنیای مردگان است که من هم مثل شما در ابتدا تناقض بزرگی را در این مضمون احساس کردم و همین هم باعث شد تا با انگیزه و علاقه بیشتری بازی را دنبال کنم. طراحی کاراکترها و دنیای بازی از همان اولین نما داد میزند که قرار است با داستانی طنز همراه باشیم. داستانی در ارتباط با دختری بامزه به نام پنی است که به نظر میرسد زندگی سرخوشانه و عجیبی داشته باشد و با ورود اتفاقیاش به دنیای مردگان، این زندگی عجیبتر از قبل هم میشود. دیالوگهایی که سازندگان برای پنی انتخاب کردهاند همراه با هنرنمایی عالی صداپیشه او، باعث میشود تا بازیکن خیلی سریع با پنی و رفتارهای جالبش ارتباط بگیرد و مشتاق پیگیری داستان او باشد. البته باید این را هم بگویم که پنی تنها کاراکتر درست و حسابی بازی با شخصیتپردازی رضایتبخش نیست. یکی از کارهای عالی تیم سازنده در پیکرهبندی داستان Flipping Death این بوده است که سعی کنند تا جایی که ممکن است به شخصیتهای بیشتری بها دهند و بازیکن را با هر کدام از آنها همراه با ویژگیهای اخلاقی و سرگذشتشان و البته مهمتر و بامزهتر از همه اینها، نحوه مرگشان در دنیای واقعی آشنا کنند. همین عملکرد خوب در زمینه کاراکترها باعث میشود تا هر گیمری در طول بازی شخصیت محبوب خودش را داشته باشد. در واقع، به قدری ما از آدمهای مختلف در بازی شناخت بهدست میآوریم که بگوییم بهخاطر فلان ویژگیها، فلان شخصیت جزو کاراکترهای محبوب من است و این چیزی است که برای همراهی مخاطب با داستان بازی، نقش مهم و تعیین کنندهای دارد.
کاراکترهای بازی بهقدری پرداختشده هستند که بازیکن بتواند شخصیتی جز قهرمان اصلی را هم دوست داشته باشد
پس از اینکه شما به طور اتفاقی وارد دنیای مردگان شدید، فرشته مرگی که در آنجا مشغول به کار است به مرخصی میرود و شما به طور موقت تبدیل به فرشته مرگ میشوید و حالا برای اینکه بتوانید دوباره به زندگی واقعی خودتان برگردید و از جهانی که در آن قرار گرفتهاید سردربیاورید، باید سراغ ارواح متعددی بروید و نیازهای آنها را برطرف کنید. در واقع مهمترین توانایی شما این است که میتوانید وارد جسم انسانهای زنده بشوید و کنترل آنها را در دست بگیرید که تنها راه ارتباطتان با دنیای زندگان است. یکی از طنزهای جالب بازی نحوه مردن افراد مختلف و کارهای عجیب و غریبی است که شما برای حل کردن مشکلاتشان انجام میدهید. برای مثال در یکی از مراحل بازی با شخصیتی روبرو میشوید که سالها پیش او را آتش زدهاند و هنوز هم که هنوز است حتی در دنیای مردگان هم کله او در حال آتش سوزی است و برای اینکه بتوانید به این رنج بزرگ پایان بدهید، باید با نقشههای جالب و به هم مرتبط کردنِ چندین اتفاق ساده، یک آتش نشان بیچاره را به کشتن دهید تا روحش وارد دنیای مردگان شود و بتواند شعلههای آتش شخصیت موردنظر ما را برای همیشه خاموش کند. تقریبا تمام مراحل بازی با چنین روندی پیش خواهد رفت که برای رسیدن به یک هدف نهایی، باید با چندین شخصیت مختلف تعامل داشته باشید و بلاهای مختلفی بر سر آدمهای زنده بیچاره بیاورید تا بالاخره مرحله را با موفقیت پشت سر بگذارید. در واقع هر مرحله از بازی ما را با سرگذشت یک یا چند شخصیت مختلف آشنا میکند و حتی گاهی اوقات بازی شما را به زمانهای قدیم و جهانی متفاوت از دنیای اولیه بازی میفرستد تا بتوانید به رازهای مرگ افراد مختلف پی ببرید و البته که هدف نهایی از همه این مراحل هم بازگشت خودتان به دنیای زندگان است.
وقتی مراحل بازی بهگونهای طراحی شده باشند که بازیکن در هر بخش سراغ یک شخصیت جدید و داستان مخصوص به او برود، سازندگان این پتانسیل را بهدست میآورند که تنوع بالایی را در هر مرحله ایجاد کنند و خوشبختانه از همین فرصت هم به طرز خلاقانهای بهره بردهاند و سعی کردهاند تا با ارائه روایتهایی خندهدار و متفاوت از زندگی هر شخصیت، شما را همچنان پای بازی خود بنشانند. برای مثال برخی کاراکترها خیلی وقت شما را نمیگیرند و مستقیما سراغ اصل ماجرا میروند و مراحلشان هم خیلی سریع تمام میشود، در مقابل بعضی دیگر برای حل مشکلشان شما را سراغ کلی دردسر جدید میفرستند و جالبتر از همه اینها، این وسط کسی هم پیدا میشود که اصلا ماجرای کشتهشدنش را درست و حسابی به یاد نمیآورد و هر بار برای هر داستان احتمالیاش شما را به دنبال ماموریتهای جدیدی میفرستد. همین موارد است که باعث میشوند داستان Flipping Death یکی از بهترین نقاط قوت بازی محسوب شود که تاثیر غیرقابلانکاری در لذتبخش بودن تجربه این اثر دارد.
هر مرحله از بازی تشکیل شده از ماموریتهای مختلفی است که مثل قطعات پازل به هم وصل شده و شما را به هدف اصلیتان میرسانند
گیمپلی Flipping Death بیشتر حالتی ماجراجویانه و معمایی دارد. شما در همه مراحل بازی دائما با سوییچ کردن بین دنیای مردهها و زندهها، باید بخشهای مختلف یک برنامه بزرگ را با موفقیت پشت سر بگذارید و در نهایت وارد مرحله بعدی شوید. با اینکه پیشتر گفتم شخصیت پنی کارهایش را از طریق وارد شدن به جسم انسانهای زنده پیش میبرد، اما این مبنی بر این نیست که در دنیای مردهها کاری برای انجام دادن وجود ندارد. اول از همه شما باید برای ورود به جسم افراد زنده تعداد مشخصی از اشباح کوچکی را که در اطراف خود میبینید گیر بیندازید که کار چندان سختی نیست. جدا از این، هر چیزی در دنیای زندهها، حتی اشیایی چون ماشینها و ساختمانها نیز حالتی ترسناک و مزدورانه در دنیای مردگان دارند که گاهی اوقات به عنوان دشمنان موقتی بازی به دنبال شما میافتند و باید آنها را در تلههایی مخصوص گرفتار کنید. با این وجود، بازی هیچگاه شما را وارد مبارزه خاصی نمیکند و نکته جالب هم این است که چون شما خودتان در دنیای مردگان حضور دارید، هیچگاه در بازی جان خود را از دست نمیدهید و تنها آسیب دشمنان به شما این است که اشباحی را که برای تسخیر جسم انسانها بهدست آورده بودید، از شما میگیرند. همواره فرار کردن از دست دشمنان تنها راه مقابله شما است و همین مسئله است که باعث میشود تا مرحله نهایی، بازی بدون اینکه هیچ باسفایت قابل توجهی داشته باشد و بدون اینکه انتظارات شما را از یک پایان هیجانانگیز و دلچسب برآورده کند، به اتمام برسد. البته نه اینکه بازی از لحاظ داستانی پایان بدی داشته باشد، اما از منظر گیمپلی که همیشه پایان یک بازی نقطه اوج آن محسوب میشود، در Flipping Death رویارویی با دشمن اصلی نه تنها نقطه اوج گیمپلی نیست بلکه همه چیز با فشار دادن یک دکمه ساده به پایان میرسد که چندان راضیکننده نیست.
گیمپلی بازی در حین اجرای ماموریتها میتوانست گستردهتر و متنوعتر ظاهر شود و شما را با چالشهای بیشتری روبرو کند، اما فقط به چند المان ساده ختم میشود
در جریان بازی، هر انسان زندهای مهارت یا ویژگی خاصی دارد که با ورود به جسم او میتوانید کار خود را پیش ببرید. معماهای بازی اینجا خودشان را نشان میدهند که در میان انبوه کاراکترهای موجود در دنیای زنده، شما باید بدانید که به سراغ کدام شخصیت بروید و از تواناییاش در چه مکانی استفاده بکنید. به طور کلی این معماها گاهی سخت و گاهی آسان هستند. در واقع اگر بتوانید سرِ رشته را بگیرید، به نوعی تا پایان مرحله مسیر راحتتر و مشخصتری پیش رو خواهید داشت، با این حال سازندگان راهنماهای منصفانهای هم قرار دادهاند که اگر در طی کردن مراحل مشکل داشتید، میتوانید از آنها استفاده کنید. نکته منفی دیگری که گیمپلی بازی را یکنواختتر و کمتنوعتر جلوه میدهد، این است که استفاده از تواناییهای افراد زنده، هیچ چالش خاصی ندارد و فقط با فشردن یک دکمه به راحتی آب خوردن انجام میشود. همین موضوع باعث شده تا بازی اساسا از لحاظ گیمپلی چندان اثر سختی نباشد و گستره لازم را هم نداشته باشد. یعنی بازی به شما کاراکتری داده که میتوانید به کمک آن در جهانی شبیه به جهان بازی Rayman Legends اینور و آنور بروید و آزادی لازم را داشته باشید، اما از این پتانسیل موجود استفادهای برای اضافه کردن المانهای دیگر به گیمپلی نکرده است. در واقع، تنها کاری که شما انجام میدهید فکر کردن به معماهای بازی است که آن هم در ذهن شما صورت میگیرد و در محیط بازی عملا به جز راه رفتن، پریدن و فشار دادن یک دکمه ساده، چیز جذاب دیگری از گیمپلی مشاهده نمیکنیم. در واقع این داستان و معماها هستند که ما را با بازی همراه میسازند وگرنه گیمپلی فلیپینگ دث از نظر اجرایی و کارهایی که در بازی انجام میدهید بسیار ساده و آسان طراحی شده است که چیز جالبی نیست. با این وجود، چیزی که گاهی اوقات تنوع خوبی به گیمپلی میدهد استفاده از ماشینها برای جابجایی در بازی یا وارد شدن به جسم موجوداتی مثل پرندهها یا سگها است.
محیطهای بازی متنوع و گرافیک هنری آن زیبا و چشمنواز است
جهان بازی Flipping Death یکی دیگر از نقاط قوت خوب این اثر محسوب میشود که سازندگان به شکل زیبایی آن را به تصویر کشیدهاند. جدا از اینکه بازی از لحاظ بصری یک تابلوی نقاشی رنگارنگ، سرحال و زنده به نظر میرسد، طراحی دنیای فلیپینگ دث شبیه به یک کتاب داستان برجسته است که خیلی از ماها در دوران کودکیمان با آن سروکار داشتهایم. نکته جالب در مورد تفاوت دنیای مردگان و زندگان است که باز هم به زیبایی به تصویر کشیده شده است و این تفاوت زیاد باعث میشود تا به نوعی وسعت جهان بازی دوبرابر شود. تازه در برخی از مراحل که به گذشته سفر میکنیم، با جهانی کاملا متفاوت روبرو هستیم که اجازه نمیدهد بازی روندی خستهکننده به خود بگیرد. حتی همان نقشه اصلی بازی هم با حالتهای شب و روز خود و همچنین فضای ترسناکی که در مرحله پایانی به خودش میگیرد به اندازهای چشمگیر هست که اصلا نتوانیم هیچ شِکوه و گلایهای نسبت به آن داشته باشیم.
نزدیکترین مثالی که میتوان برای گرافیک بازی Flipping Death پیدا کرد، همانطور که قبلتر هم اشاره کردم، بازی ریمن لجندز است و دیگر چه چیزی میتواند بهتر از این باشد؟ رنگبندیهای فوقالعاده و دیدنی در کنار طراحی بامزه کاراکترها و صداپیشههایی که به شکلی عالی کار خود را انجام دادهاند، دست به دست هم داده است تا Flipping Death همیشه جلوه زیبایی داشته باشد. موسیقیهای بازی با اینکه تنوع زیادی ندارند، اما با کارهای دیوانهوار پنی، کاراکترهای مضحک بازی و شهر عجیب و غریبی که در آن حضور داریم، کاملا هماهنگ هستند. با اینکه ایرادات فنی زیادی در بازی مشاهده نمیکنیم، اما برخی باگهای جزئی گاها دیده میشوند که شما را مجبور میکنند دوباره به منوی بازی برگردید و مرحله را از آخرین سیو خود شروع کنید. این باگها که دو سه بار بیشتر با آنها روبرو نشدم، به شکل عجیبی اجازه نمیدادند تا هیچ حرکتی در بازی انجام دهید؛ با اینکه همه کاراکترهای دیگر در حال رفت و آمد بودند و موسیقی بازی هم پخش میشد.
در انتها، بازی Flipping Death را باید اثر سرگرمکننده و جالبی معرفی کرد که با وجود برخی ایراداتش، اصلا از تجربه آن پشیمان نخواهید شد. روند داستان و کاراکترهای بازی بارها میتوانند لبخند بر لبهای بازیکن بنشانند و مهمتر از این، به اندازهای دوستداشتنی و جذاب ظاهر میشوند که تا پایان بازی حتما شما را با خودشان همراه کنند. با اینکه شاید گیمپلی بازی چندان پیچیده و گسترده نباشد، اما جهان متنوع و زیبای بازی به همراه طراحیهای بامزه و قشنگش گشت و گذار و رفت و آمد در آن را لذتبخشتر میکند. دومین بازی استودیو Zionk Games اثری است که بسیاری از ما گیمرها میتوانیم دوستش داشته باشیم، چرا که این روزها کمتر پیش میآید سراغی از بازیهای شیرینی مثل Flipping Death بگیریم.
این بازی روی پلتفرم پیسی بررسی شده است.
Flipping Death
نقاط قوت
- داستان جالب و طنز همراه با روایتی شیرین و خلاقانه
- شخصیتپردازی خوب کاراکترها با اختصاص دادن هر کدام از مراحل به یکی از آنها
- معماهای جالبی که به اجرای نقشههای دیوانهوار منتهی میشوند
- جهانهای متنوع و زیبای بازی
- گرافیک چشمنواز و عملکرد عالی صداپیشهها
نقاط ضعف
- گیمپلی بازی میتوانست گستردهتر باشد
- ضعف گیمپلی در مرحله پایانی بازی
- برخی باگهای جزئی