یکی از سبکهایی که از قدیم به همراه بازیهای ویدیویی متولد شده است چیزی نیست جز ژانر تاپ داون (Top Down). همانطور که از نام آن پیداست، بازیکنان در این سبک کاراکتر خود را از دوربین بالا به پایین مشاهده میکنند و تمامی وقایع بازی از این دید قابل رویت است. البته برخی برای اینکه در این حالت نمیتوانند کاراکتر خود را مشاهده کنند، ابراز نارضایتی میکنند و احساس میکنند که نمیتوانند با کاراکتر رابطه برقرار کنند. یکی از بازیهایی که به تازگی در این سبک منتشر شده است The Other Half نام دارد که با المانهای جالب سعی داشته که یک روند لذت بخش و متفاوت خلق کند ولی متاسفانه سازندگان در این راه موفق نبودهاند.
بازی The Other Half در مورد کاراکتری به نام شکارچی است که برای رسیدگی به ماموریت خود به شهری سفر میکند. از آنجا که شخصیت اصلی بازی در واقع شکارچی هیولا است باید به شهری در کوهستانها سفر کند تا از اتفاقات تلخی که در آن پیش آمده است مطلع شود. در همان ابتدا صدای شخصیتی با نام دانیال شما را همراهی میکند و شما را کم کم با داستان این بازی آشنا میکند. گویا این کاراکتر یکی از اهالی روستا است که داستان عاشقانه و در عین حال تلخی را روایت میکند. داستان بازی در ابتدا یک روایت ساده به نظر میرسد اما رفته رفته تمامی حدس و گمانها اشتباه از آب در میآیند.
به طور کلی سازندگان توانستهاند یک داستان قابل قبول برای The Other Half دست و پا کنند. با پیش بردن بازی با کاراکتری با نام آنالیس آشنا میشوید که صدای وی نیز در حین سفر شما در کنار گفت و گوهای دانیال به گوش میخورد. شاهد گفت و گوهای دوستانه و گرمی بین کاراکترهای بازی خواهید بود که گویا این موضوع رنگ تاریکتری به خود میگیرد و تمایل دارید که با پیش بردن بازی از داستان آن با خبر شوید. این موضوع باعث میشود که راه رفتن در دنیای بازی برای شما تکراری نشود و داستان جذابش شما را سرگرم کند.
سازندگان در همان قسمتهای اولیه The Other Half با نمایش گیم پد در محیط بازی قصد دارند کنترلرهای آن را آموزش دهند. کنترلرهای بسیار ساده و جمعوجوری در این بازی تعبیه شدهاند که البته پس از مدتی شاید تکراری شوند. در کنار کنترلرهای حرکتی کاراکتر، یکی از مکانیزمهایی که نظر ما را به خودش جلب کرد نحوه حمله به دشمنان است. بازیکنان با آنالوگ سمت راست میتوانند هدایت آتشی را در پیرامون خود برعهده بگیرند و در ۳۶۰ درجه آن را هدایت کنند. این آتش که به طور بینهایت قابل استفاده است به شما اجازه میدهد که در برد مشخصی آن را به نقاط مختلف پیرامون کاراکتر خود هدایت کنید. البته در این راستا سازندگان برای اینکه بتوانند روند را برای کشتن دشمنان سخت کنند، سرعت کاراکتر را در حین استفاده از آتش کم میکنند. بازیکنان با استفاده از این حرکت باید آتش را به نقاط ضعف دشمنان که به رنگ آبی تیره مشخص شده است، برسانند.
یکی از کنترلرهای اصلی سبک Top-Down جاخالی دادن یا به اصطلاح Dash کردن است که از قضا در این بازی دیده میشود. البته المانی که اینجا به مکانیزم جاخالی دادن اضافه شده است سیستم دفع حملات یا Parry است. بازیکنان با جاخالی دادن در زمان معینی به سمت ضربات دشمن میتوانند از آنها عبور کنند. البته این حرکت به این سادگیها هم نیست و اگر بازیکنان لحظهای دیر یا زودتر این حرکت را در بازی پیاده کنند مورد اصابت ضربات دشمن قرار میگیرند. البته امکان جاخالی دادن به عقب نیز در بازی فراهم شده است که استراتژی امنتری را برای بازیکنان به ارمغان میآورد. با اینکه سازندگان توانستهاند مکانیزم جالبی را در کنترلرهای بازی پیاده کنند اما سیستم مبارزات بازی بسیار خسته کننده و تکراری است. در حین مبارزات شما با کشتن سریع دشمنان تمایل دارید که سریع از آنها عبور کنید تا از داستان بازی با خبر شوید.
جزئيات گرافیکی محیطهای بازی در کمترین حالت ممکن طراحی شده است و برخی اوقات به قدری محیطها به یکدیگر شباهت دارند که راه رفت یا برگشت خود را فراموش میکنید
طراحی کاراکترهای بازی از شخصیت اصلی گرفته تا دشمنان کاملا به طور دستی است. از آنجا که طراحی محیط بازی با گرافیک مدرن ساخته شده است، حضور کاراکترهایی با طراحی دستی یک ناسازگاری به بازی میبخشد. البته طراحی زشت و عجیب کاراکترها نیز در این راستا همکاری کردهاند و گرافیک بازی را بسیار زننده جلوه میدهند. جزئيات گرافیکی محیطهای بازی نیز در کمترین حالت ممکن طراحی شده است و برخی اوقات به قدری محیطها به یکدیگر شباهت دارند که راه رفت یا برگشت خود را فراموش میکنید. سازندگان آیتمهای ظاهری کلیدی در راه مسیر شما قرار ندادهاند که با توجه به آنها بتوانید موقعیت خود را شناسایی کنید و به یاد بیاورید. از طرفی کاراکتر اصلی شما که تنها یک شنل قرمز رنگ بر تن دارد از طراحی خسته کنندهای برخوردار است و در هنگام جاخالی دادن به گلوله نورانی تبدیل میشود.
جایگاه برخی از دشمنان بازی به طور ثابت طراحی شده است که شاهد دستهایی در قسمتهای اطراف آن هستید. بازیکنان برای اینکه بتوانند این موجودات را نابود کنند باید یک فاصله نزدیک با هیولاها ایجاد کنند که در این قسمت دستهای یاد شده به سمت شما حمله ور میشوند. دشمنهای دیگری همانند گرگ در بازی دیده میشوند که انیمیشن حرکت کردن آنها بسیار ضعیف انجام شده است. این موجودات در حالی که قصد دارند موقعیت خود را با توجه به جایگاه شما عوض کنند یک جابهجایی زشت انجام میدهند که میتواند تو ذوق بازیکنان بزند. طراحی برخی از دشمنان این بازی نیز به قدری نامناسب به نظر میرسد که نمیتوانید تشخصی دهید که با چه دشمنی روبرو هستید. انیمیشنهای این موجودات نیز از طراحی قابل قبولی برخوردار نیست و صرفا شاهد پخش شدن خون تیره رنگ و افتادن دستان آنها روی زمین خواهید بود.
شما در حین صحبت با کاراکترهای دیگر میتوانید پاسخهای خود را انتخاب کنید و شخصیت خود را خلق کنید
یکی از موارد بسیار جالب در این بازی سیستم گفت و گو با کاراکترها یا به اصطلاح NPCهای بازی است. شما در حین صحبت با کاراکترهای دیگر میتوانید پاسخهای خود را انتخاب و شخصیت خود را خلق کنید. در صحنههای مختلف برخی از کاراکترها به شما اطمینان میکنند و رازی را با شما در میان میگذارند. کاربران در گفت و گوهای خود با دیگران میتوانند کاراکتر خود را فردی مورد اطمینان یا حتی خیانتکار جلوه دهند. این موضوع رفته رفته روی داستان تاثیر میگذارد و شاید این موضوع بتواند در کنار گیم پلی ضعیف، ارزش تکرار آن را حداقل از نظر داستانی بالا ببرد.
ویژگی جالبی که در این بازی دیده میشود مربوط به گلخانهای است که در مطب دکتر قرار گرفته است. کاربران با جمع آوری گیاهانی در محیطهای بازی میتوانند آن را در این گلخانه پرورش دهند. البته مالک این گلخانه از شما میخواهد که هر از چند گاهی به آنها سر بزنید و با آتش خود گرمایی برای آنها فراهم کنید. این گلخانه در واقع به منبع خون شما تبدیل میشود که با آن میتوانید نوار سلامتی خود را افزایش دهید. البته برای این کار باید یک بطری تهیه کنید تا با استفاده از آن بتوانید خون و انرژی اضافی به همراه خود در کوهستانها ببرید. هر بار با بازگشت به شهر در حین صحبت با دکتر میتوانید از وی خواهش کنید که نوار سلامتی شما را پر کند.
سازندگان برای اینکه بتوانند روند غیر تکراری در بازی ایجاد کنند، المانهای نقش آفرینی در آن دمیدهاند. بازیکنان با کشتن دشمنان در دنیای تاریک این بازی میتوانند امتیازاتی جمع آوری کنند. پس از آن کاربران میتوانند به شهر مراجعه کنند و آیتمهایی برای ارتقا کاراکتر خود تهیه کنند. گفتنی است که استفاده از این آیتمهای نقش آفرینی تاثیر آنچنانی روی کاراکتر شما ندارد و صرفا یک روند ابتدایی به نظر میرسد. چرا که گیم پلی بازی به قدری آسان طراحی شده است که در ساعتهای ابتدایی بازی شاید حتی یک بار هم صفحه مرگ خودتان را مشاهده نکنید. روند آسان شده و بدون چالش این بازی باعث میشود که پس از نبردهای آن حس رضایت یا پیشرفت به شما دست ندهد.
استفاده از آیتمهای نقش آفرینی تاثیر آنچنانی روی کاراکتر شما ندارد و صرفا یک روند حوصلهسربر به نظر میرسد
بازی The Other Half صداگذاری قابل قبولی هم در بخش صداپیشگان و هم فنی داشته است. صدای گرم راوی داستان چه از خود دانیال گرفته تا صدای دکتر همیشه شما را همراهی میکند و داستان زندگی خودشان را برای شما تعریف میکنند. البته در قسمتهایی از صحبتها، وزن صدای کاراکتر زن این بازی عوض میشود و از حالت گرمی خود خارج میشود. در حالی که شما رفته رفته از داستان عشقی و در عین حال تلخ این دو با خبر میشوید، صحنههای بازی نیز عوض میشود. در حین روایت کل محیط بازی به زمان گذشته برمیگردد و در حالی که شاهد فضای سبز و زیبا هستید، به صدای صداپیشگان گوش میکنید. دشمنان بازی نیز از صداگذاری جالب و ترسناکی برخوردار هستند اما از آنجا که طراحی گرافیکی آنها بسیار ضعیف است، صداگذاری قابل قبول آن در طراحی زننده آنها گم میشود.
سازندگان در تنظیم موسیقی متن بازی The Other Half کم لطفی کردهاند. جالب است بدانید برخی از بخشهای بازی در سکوت فرو میرود و شما صرفا به صدای آتش و موجودات اهریمنی گوش میدهید. سازندگان در این قسمتها با صدای باد و کولاک قصد داشتهاند که فضای سرد و تاریکی در بازی ایجاد کنند اما موفق ظاهر نشدهاند. به طور مثلا در حالی که تمام دشمنان شما را احاطه کردهاند و شما در حال مبارزه با آنها هستید، تنها صدای بادی به گوش میخورد. در برخی از قسمتها در حالی که در شهر حضور دارید صدای پیانویی به گوش میخورد که رفته رفته صدای آن برای شما تکراری میشود. در برخی نقاط از بازی نیز صداهای گیتار با گامهای بسیار ساده و تکراری به گوش میخورد.
رابط کاربری بازی به سادهترین نوع ممکن طراح شده است. سازندگان برای اینکه وقت زیادی روی این موضوع نگذارند، کادرهای مشکی اطراف اعداد و ارقام روی صفحه و منو گذاشتهاند که جلوههای بصری بازی را زنندهتر میکنند. این طراحی در بخش تجهیزات و منو نیز به چشم میخورد. رنگهای بسیار ساده و خشک در کنار فونتهای بسیار ساده کاری میکند که ناسازگاری در این بازی بیشتر به چشم بخورد.
سازندگان در تنظیم موسیقی متن بازی The Other Half کم لطفی کردهاند. جالب است بدانید برخی از بخشهای بازی در سکوت فرو میرود و شما صرفا به صدای آتش و موجودات اهریمنی گوش میدهید
در برخی از قسمتهای گیم پلی شاهد المانهای پازل یا همان معمایی هستیم. سازندگان معماهای پیش پا افتادهای در بازی تعبیه کردهاند. به طور مثال در قسمتهایی از بازی برای باز کردن درها باید با استفاده از آتش خود مشعلهای کنار آن را روشن میکنید. پس از آن بیشتر گیم پلی به راه رفتنهای بیمورد خلاصه میشود که گمان میکنید در حال تجربه یک سبک شبیه ساز Walking هستید. همینطور گفتنی است که درجه سختیهای مختلفی نیز در این بازی گنجانده شده است که یکی از آنها صرفا «حالت داستانی» نام دارد. در آن سو دشوارترین درجه سختی نیز تنها روی میزان آسیبهای دشمنان تاثیر میگذارد. درجه سختی دشوار روی الگوهای رفتاری دشمنان تاثیر نمیگذارد و شما صرفا آسیب بیشتری از آنها دریافت میکنید.
به طور کلی بازی The Other Half با اینکه از نظر بسیاری جنبههای بازیسازی عملکرد ضعیف داشته است اما از نظر داستانی شاید بتواند نظر برخی از بازکینان را به خود جلب کند. صداپیشگان با صدای گرمشان داستان عاشقانه ولی در عین حال تاریک را روایت میکنند که تمایل دارید از آن با خبر شوید. اما اگر به دنبال یک بازی سرگرم کننده با مبارزات چالش برانگیز هستید این بازی به هیچ عنوان پیشنهاد نمیشود. ایرادات دیگری همچون طراحی گرافیکی زشت در کنار المانهای نقش آفرینی و معمایی ساده کاری میکند که این بازی از نظر گیم پلی ضعیف عمل کند.
بازی The Other Half روی پلتفرم پی سی بررسی شده است.
The Other Half
نقاط قوت
- داستان غم انگیز و تاریک
- صداگذاری قابل قبول و گرم صداپیشگان
نقاط ضعف
- سیستم مبارزات پیش پا افتاده و تکراری
- طراحی گرافیکی ضعیف دشمنان و محیط
- المانهای نقش آفرینی تاثیر آنچنانی روی گیم پلی ندارد
- نبود موسیقی متن در هنگام برخی از مبارزات