بررسی بازی Wolfenstein: Youngblood
رویکرد اصلی Wolfenstein: Youngblood را میتوان از اسمش حدس زد. یانگبلاد در انگلیسی معنایی نزدیک به تازهنفس دارد و این، دقیقا همان چیزی است که سازندگان بازی سعی در رسیدن به آن داشتهاند؛ یعنی معرفی یک سری ویژگیهای کاملا جدید و نو که قبلتر، نمونهشان را در نسخههای مختلف ولفنشتاین ندیدهایم. حال این ویژگی میتواند حضور اولین پروتاگونیستهای زن مجموعه باشد یا اضافه شدن حالت Co-Op به بازی و همینطور غیرخطی شدن مراحل مجموعهای که همواره یکی از بهترینها و قدیمیترینهای راهِ شوترهای اولشخص بوده است. اما این تغییرات چقدر خوب هستند؟ چقدر در قالب مجموعه ولفنشتاین موفق ظاهر میشوند و چقدر نتیجه نهایی مطلوبی برایمان در پی دارند؟ اول پیشنهاد میکنم بررسی ویدیویی بازی Wolfenstein: Youngblood را تماشا کنید تا بعدا مفصلتر در مورد آن صحبت کنیم:
دانلود ویدیو از آپارات | تماشا در یوتیوب
قبل از هرچیز، اجازه بدهید فلشبکی به نسخه قبلی سری یعنی The New Colossus بزنیم. این بازی عملا با به بلوغ رساندن تمام ویژگیهای ریبوتهای جدید مجموعه، تجربهای از ولفنشتاین ارائه کرد که آن را بهشخصه یک آرمانشهر برای بازیهای شوتر اولشخص داستانی میدانم. هنوز هم لذت گرفتن دو شاتگان در دست، حرکت در محیطهای باز یا راهروهای تنگ پایگاههای نازی و به معنی واقعی کلمه سلاخی کردن دشمنان در آن بازی چیزی است که نمونهاش را در هیچ بازی دیگری تجربه نکردهام. بله بودند و هستند بازیهایی که گانپلی خوبی داشتند اما New Colossus خیلی فراتر از صرفا یک گانپلی روان و بینقص بود و ماشین گیمز با این بازی بهنوعی ثابت میکرد که هنوز هم بازیهای شوتر داستانی که بخش چندنفره ندارند، میتوانند بینهایت جذاب باشند و از آن مهمتر اینکه سازندگان در آن نسخه جدا از گیمپلی بینهایت سرگرمکننده، یک داستان عالی هم با نمایش میانپردههای سینمایی و در راس همه با محوریت شخصیت بی.جی.بلازکوویچ یا همان ترور بیلی دوستداشتنی خودمان روایت کردند که خب نتیجه ترکیب همه اینها، یک مجموعه کامل و تقریبا بینقص بود. ولی چرا اینها را گفتم؟ برای اینکه در ادامه بگویم یانگبلاد با اینکه در برخی جنبهها ویژگیهای مثبتی از نسخه قبلی به ارث برده، اما اصلا و ابدا یک قدم رو به جلو در مقایسه با آن نیست و حتی در بخشهایی پسرفت هم داشته است.
یکی از همین پسرفتها، بدون شک به داستان بازی مربوط میشود؛ داستانی که ۱۹ سال پس از وقایع قسمت قبلی رخ میدهد و این بار در آن به پاریس سفر میکنیم؛ جایی که در تاریخ غیرواقعی روایتشده در بازی پس از پیروزی نازیها در جنگ جهانی دوم اکنون در کنترل آنها است و بازیکنان در نقش دختران دوقلوی ترور بیلی که جس و سوف نام دارند، در تلاش برای آزادسازی آن هستند. البته انگیزه اصلی این دو شخصیت که ما خیلی اطلاعاتی از گذشته آنها نداریم و فقط در همان ثانیههای اول بازی میبینیم که یکی تحت تعلیمات پدر قرار دارد و دیگری تحت آموزش مادر، پیدا کردن پدرشان است که گفته میشود در جایی خاص در شهر پاریس نگهداری میشود. کلیت داستان بازی ایراد خاصی ندارد و شاید در هر بازی شوتر دیگری، با ارفاق قابل قبول هم باشد ولی خب چه کنیم که خود ماشین گیمز و ولفنشتاین با داستان خوب نسخههای قبلی ما را بدعادت کردهاند و به همین دلیل در این نسخه هم انتظار بیشتری از این بخش داریم؛ انتظاری که راستش را بخواهید قرار نیست برآورده شود.
هرچند آنتاگونیست این نسخه مایه شرمساری امثال فرو انگلها است، اما پروتاگونیستهای بازی حداقل در عطششان برای نازیکشی روی پدر و مادرشان را سفید میکنند
ضعف داستان بازی، دلایل زیادی دارد؛ اول اینکه یانگبلاد اصلا و ابدا آنتاگونیست خوبی ندارد. دقیقتر بگویم تقریبا تا اواخر بازی، ما اصلا آنتاگونیست مشخص و ثابتی که بتواند آن حس نفرت و انگیزه کشتوکشتاری را که مثلا فرو انگل در نسخه قبل در وجود ترور بیلی زنده کرده بود برانگیزد، نداریم و تازه پس از معرفی شخصیت منفی در چند ساعت پایانی بازی هم وی اصلا فرصت لازم برای نشان دادن خودش را ندارد و به همین دلیل فقط به یک کاراکتر منفی کاملا سطحی تبدیل میشود که انگار هدف سازندگان از معرفیاش صرفا جور کردن بهانهای برای باس فایت آخر بازی بوده و بس. مورد بعدی ضعف خرده داستانهای بازی یا بهتر بگویم نبود خرده داستانی خاص در بازی است. مثلا در نسخههایی که با ترور بیلی همراه میشدیم، همواره وی انگیزههای شخصی مثل عشق یا حتی نفرت داشت و در کنار مبارزه با نازیها برای این هدفها هم تلاش میکرد اما این بار خبری از چنین مواردی در بازی نیست و همهچیز فقط و فقط به تلاش دو خواهر برای پیدا کردن پدرشان خلاصه شده است؛ حتی خود این دو خواهر هم با اینکه تیپ شخصیتی دو جوان دهه ۸۰ میلادی را که در بین نازیکُشیهایشان در آسانسور شوخیهای بیمزهای باهم دارند یا در حین مبارزات تیکههای جالبی به دشمنانشان میاندازد خوب اجرا میکنند، اما هرگز به چیزی فراتر از آن تبدیل نمیشوند و بنابراین ارتباط برقرار کردن با آنها هم خیلی کار سادهای نیست. همه این موارد وقتی دست به دست هم میدهند، باعث میشوند تا یانگبلاد آن کشش داستانی را که مخصوصا از سری ولفنشتاین انتظار داریم نداشته باشد و قطعا داستان از جمله چیزهایی نخواهد بود که بتوانم بهخاطرش تجربه بازی را پیشنهاد کنم.
با این حال یانگبلاد، هنوز هم آنقدر ویژگی دوستداشتنی دارد که بازی کردنش ارزش داشته باشد. اولا اینکه ساخته جدید ماشینگیمز که البته آرکین هم در ساخت آن همکاری داشته، یک بازی Co-Op است و در صورت خرید نسخه دیلاکس آن حتی نیازی به خرید نسخه دوم هم نخواهید داشت و میتوانید فقط با یک نسخه، بازی را با یکی از دوستانتان تجربه کنید. البته اینجا ذکر یک نکته لازم است و آن اینکه متاسفانه حداقل روی نسخه پیسی و از طریق استیم که کد آن توسط بتسدا در اختیار ما قرار گرفته بود، Co-Op بازی کردن بازی دردسرهای زیادی دارد که احتمالا ناشی از مشکلاتی است که متاسفانه بازیهای زیادی در چند وقت اخیر در ایران با آن دست و پنجه نرم کردهاند. راستش را بخواهید من و نادر هرقدر سعی کردیم نشد که نشد یانگبلاد را Co-Op بازی کنیم و چه با و چه بدون تغییر IP این کار عملی نشد! هرچند بعدا توانستم با تغییر IP ساعتی بازی را به شکل Co-Op با یک بازیکن خارجی بازی کنم. تجربه Co-Op بازی، به لطف جذابیت همیشگی بازی با یک بازیکن واقعی به جای هوش مصنوعی دوستداشتنی است و اینکه مخصوصا بتوانید در جریان نبردهای بازی هوای همدیگر را داشته باشید و باهم یک مرحله را مخصوصا در درجات سختی بالاتر به پایان برسانید، تجربه خوبی در بازی ارائه میدهد. اما خب اگر به هر دلیلی موفق به Co-Op بازی کردن یانگبلاد نشدید، جای هیچ نگرانی نیست؛ چرا که بازی کردن بازی همراه با هوش مصنوعی هم دقیقا حس و حال مشابهی دارد.
در واقع سازندگان آنقدر هوش مصنوعی خوبی برای شخصیت دوم در بازی طراحی کردهاند که خیلی وقتها سطح بازی وی شما را شگفتزده خواهد کرد. برای مثال شخصیت همراه به بهترین شکل ممکن در مواقع لزوم برای احیای سلامتی شما اقدام میکند، اگر دشمنی را نشانهگذاری کنید به شکلی عالی با حرکتهای مداوم در نقشه و حتی گاهی سنگیرگیریهای مناسب وی را اولویت اولش در هدفگیری قرار میدهد و از قابلیتهای ویژهای که برایش تعریف میکنید و میتوانند مثلا تاثیراتی مثل بهبود سلامتی یا زره شما داشته باشند، دقیقا در همان زمانی که باید استفاده میکند. پیش از انتشار بازی تهیهکننده آن از طراحی هوش مصنوعی شخصیت دوم بهعنوان یک چالش جدی در بازی اسم برده بود و خب باید گفت که آنها موفق شدهاند این چالش را به بهترین شکل پشت سر بگذارند.
اما حالا که در حال صحبت از گیمپلی بازی هستیم، نوبتی هم که باشد نوبت گفتن از گان پلی فوقالعاده یانگبلاد است که یکی از همان ویژگیهای مثبتی بهشمار میرود که بازی از نسخه قبلی به ارث برده است. با وجود اینکه تعداد سلاحهای بازی از تعداد انگشتان دو دست بالاتر نمیرود، اما این مورد در بازی بهچشم نخواهد آمد؛ چرا که هر اسلحهای، حتی آن کلت ساده اولیه هم، به شکلی طراحی شده که کشتن دشمنان با آن لذت عجیب و غریبی دارد؛ لذتی که باید اعتراف کنم در کمتر بازی دیگری مشابهش وجود دارد و ماشین گیمز پس از چند سال ساخت بازیهای مجموعه در این جنبه واقعا به یک استاندارد و سطح ایدهآل رسیده که میتواند باعث ترشح آدرنالین و بالا رفتن ضربان قلب حتی خونسردترین بازیکنان شود! به دست گرفتن شاتگان، مسلسل، اسلحه الکترونیکی یا اسلحه لیزری بازی و زدن به دل دشمنانی که از ژنرالهای نازی گرفته تا پانزرهاندها و ابرسربازها را شامل میشوند و به معنی واقعی کلمه سلاخی و تکهتکه کردن آنها، به احتمال زیاد برخی از بهترین دقایق گیمینگ شما در سال ۲۰۱۹ تا به این لحظه را رقم خواهد زد. یانگبلاد شاید در زمینههای دیگر ضعفهایی داشته باشد و کسی هم منکر آنها نیست اما گانپلی بازی در یک کلام فوقالعاده است و خواهران بلازکوویچ در زمینه به راه انداختن یک حمام خون کاملا روی پدر و مادرشان را سفید میکنند!
البته یانگبلاد فقط هم راه کشت و کشتار را پیشروی شما نخواهد گذاشت. مخفیکاری حتی پررنگتر از نسخههای قبلی در این نسخه هم وجود دارد و جالب اینکه حتی زمانی که بازی را با هوش مصنوعی تجربه کنید هم میتوانید از شیوه مخفیکاری استفاده کنید و کاراکتر دوم اصلا کار احمقانهای که باعث لو رفتن شما شود انجام نخواهد داد. مکانیزمهای مخفیکاری بازی ساده و در عین حال کارآمد هستند و حتی مثلا میتوانید قابلیت نامرئی شدن برای چند ثانیه را فعال کنید تا ابزار بیشتری برای اینکار داشته باشید. ولی اگر روراست باشیم، واقعا شما حاضر هستید به جای تجربه بازی به شیوه اکشن و چشیدن لذت تماشای تکهتکه شدن دشمنان در اثر برخورد گلوله سلاحهایتان به آنها، آرام و بیسروصدا در تاریکی بخزید و دشمنان را با مخفیکاری از بین ببرید؟ من که چنین چیزی را ترجیح نمیدهم و حتی با وجود قابل قبول بودن کیفیت جنبههای مخفیکاری بازی ترجیح میدهم یانگبلاد را مثل یک «ولفنشتاین» واقعی بازی کنم و پیشنهادم به شما هم همین است!
با اینکه روند ماموریتهای بازی کمی تکراری است، اما گانپلی یانگبلاد آنقدر عالی و هیجانانگیز است که صرفا برای آن هم که شده میتوانید تکراریترین مراحل را تمام کنید
یانگبلاد در ادامهی تلاشش برای معرفی ویژگیهای جدید برای مجموعه ولفنشتاین، روند غیرخطی مراحل را به بازی آورده است که سازندگانش پیش از انتشار رسما اعلام کردند که استودیو خوشنام آرکین نقش پررنگی در محقق شدن این اتفاق داشته است. خب این ویژگی یکی دیگر از همان مواردی در یانگبلاد است که هم تاثیر مثبتی در بازی داشته و هم تاثیر منفی. اولا اینکه ماموریتها در بازی به دو نوع اصلی و فرعی تقسیم میشوند که البته مرز بسیار باریکی بین آنها وجود دارد. ماموریتهای اصلی تعداد خیلی خیلی کمی دارند و به ورود به سه منطقه خاص خلاصه میشوند اما سازندگان برای اینکه بتوانند روند بازی را طولانی کنند (اگر اینگونه نبود بازی کلا در دو/سه ساعت تمام میشد!)، این کار را بسیار سخت کردهاند و اگر سطح شخصیت شما پایین باشد عملا شانسی برای پشت سر گذاشتن این مراحل نخواهید داشت. در نتیجه باید ماموریتهایی فرعی را انجام بدهید که افراد گروه مقاومت به شما محول میکنند. این ماموریتها در ابتدا خوب و راضیکننده هستند اما به مرور روندی تکراری پیدا میکنند و میتوان آنها را صرفا در پیدا کردن یک آیتم خاص یا کشتن یک شخص خاص خلاصه کرد. هرچند به سبب درگیریهایی که با نازیها برای انجام دادن این مراحل خواهید داشت و خب گانپلی ایدهآل بازی، این موضوع آنقدری که پتانسیلش را دارد آزاردهنده نمیشود و به خودتان دلداری میدهید که حداقل از اکشنهایی که در این ماموریت تجربه کردم لذت بردم. در طرف مقابل اما ماموریتهای اصلی بازی آنقدر از حیث طراحی مرحله باکیفیت هستند که یکنواختی ماموریتهای فرعی را جبران کنند.
ماموریتهای بازی روندی غیرخطی دارند و میتوانید به دلخواه با ترتیبی که خواستید آنها را انجام بدهید و حتی میتوانید برخی از آنها را هم بیخیال شوید و زمانی که به اندازه کافی برای انجام مراحل اصلی قدرتمند شدید، به سراغ آنها بروید. مورد دیگری که در بازی به چشم میآید و نقش آرکین در آن پررنگ است، سیستم پیدا کردن مسیر و رسیدن به مقصد است. برای اینکار از نقشههای مترو استفاده میشود و سپس باقی مسیر را تا رسیدن به مقصد و محل ماموریت، با عبور از محیطهای شهری و در مواردی مجاری فاضلاب طی میکنید. نکته جالب مخصوصا وقتی در حال عبور از محیطهای شهری بازی هستید، نزدیک بودن حس و حال طراحی فضاهای یانگبلاد به محیطهای Dunwall در بازی دیسانرد است و حتی سبک بصری این محیطها هم شباهت زیادی به ساخته پیشین استودیو آرکین دارد. عبور از محیطهای شهری بازی در اکثر اوقات به معنی درگیر شدن با نازیهایی است که در خیابانها حضور دارند و همین درگیریها که البته میتوان حتی از آنها فرار هم کرد یا به شیوه مخفیکاری آنها را رد کرد، خود جذابیت خوبی دارند اما گاهی هم پیدا کردن راه رسیدن به مقصد در بازی، واقعا سخت و عجیبغریب میشود و حتی بهشخصه یکی از ماموریتهای فرعی را پس از دقایق واقعا طولانی گشتن برای پیدا کردن مسیر و عدم موفقیت در آن بیخیال شدم! این مورد وقتی بیشتر آزاردهنده میشود که بین اکشنهای بازی وقفه میاندازد و عملا یک بازی شوتر اولشخص را به هرچیزی غیر از تجربه شوتر تبدیل میکند. حتی برخی مسیرهای بازی را به شکلی پشت سر گذاشتم که وسط راه از خودم سوال میکردم آیا این مسیری که من در حال عبور از آن هستم واقعا چیزی است که سازندگان برنامهریزی کردهاند یا صرفا به زور و با استفاده از کارهایی مثل پرشهای دوگانه در حال رسیدن به مقصد هستم؟ این لحظهها حتی برایم یادآور دقایقی از اسکایریم بودند که سعی میکردیم با عبور از کوهها و صخرهها به مقصد برسیم!
اما حضور آرکین، یک تاثیر دیگر هم در بازی داشته و آن نقش آفرینیتر شدن یانگبلاد است. در این نسخه با کشتن نازیها یا پشت سر گذاشتن مراحل درست مثل یک بازی نقش آفرینی امتیاز تجربه کسب خواهید کرد و سطحتان افزایش خواهد یافت؛ موردی که از قضا بهخوبی هم پیاده شده و اصلا خللی در روند بازی ایجاد نمیکند. با هر بار ارتقای سطح میتوانید قابلیتهای شخصیت بازی را ارتقا بدهید. قابلیتهای اصلی در سه دسته تقسیمبندی شدهاند و البته مواردی مثل یک قابلیت ویژه که قبلا به آن اشاره کردیم و شامل کارهایی مثل بهبود سلامتی خود و دوستتان در حین نبرد با زدن یک کلید خاص میشود هم در بازی وجود دارند. نکته مهم در رابطه با سیستم ارتقای بازی، چشیدن طعم واقعی قویتر شدن شخصیت در اثر آنها است؛ جدا از مواردی مثل افزایش دائمی سطح سلامت یا زره، از طریق ارتقا مثلا میتوانید امکان استفاده از سلاح سنگین برخی دشمنها را بهدست بیاورید یا قابلیت استفاده همزمان از دو اسلحه را فعال کنید. البته قابلیتی که در بازی جای آن واقعا خالی است و شاید تنها ضعف گانپلی بازی هم باشد، نبود امکان ریلود اسلحه در حین دویدن است و کافی است مثلا در حین ریلود لحظهای برای جاخالی دادن اقدام به دویدن کنید تا این کار لغو شود و باید مجددا اقدام به ریلود کنید! کاش حداقل این قابلیت در قالب یک ارتقا در بازی در دسترس بود. دقیقا به همین کیفیت ارتقاهای موجود برای شخصیت بازی، سلاحها هم قابل ارتقا هستند و میتوانید جزییات مختلف آنها را برای بهبود کارایی دستکاری کنید یا حتی با تغییر دادن رنگشان اسلحه خفنتری داشته باشید.
جنبههای نقش آفرینی بازی تکمیلتر از همیشه در آن حضور دارند و به بهترین شکل آن حس قویتر شدن شخصیت و سلاحها را منتقل میکنند
یانگبلاد با استفاده از موتور id Tech 6 ساخته شده است و در یک کلام، از نظر گرافیک عالی است. چه زمانی که در حال قدم زدن در خیابانهای پاریس باشید و چه زمانی که وارد فضای تاریکتر یک پایگاه نظامی نازیها شوید، از طراحی بینقص محیطهای بازی لذت خواهید برد و برای جزییات استفادهشده در آنها سازندگان را تحسین خواهید کرد. همین مورد در رابطه با طراحی دشمنان بازی، سلاحهای آن و حتی افکتهای استفادهشده برای مواردی مثل انفجارها هم صدق میکند و از نظر گرافیکی همهچیز واقعا زیبا و چشمنواز است. مخصوصا که در برابر این گرافیک عالی، بازی از نظر فنی هم حداقل روی نسخه پیسی بسیار بهینه است و در طول تجربه آن و با در نظر داشتن اینکه تا دلتان بخواهد در بازی شاهد درگیریهای شلوغ با حضور تعداد زیادی سرباز یا موجود مکانیکی غولپیکر هستیم، شاهد افت فریم خاصی نبودم. موسیقی یانگبلاد هم تقریبا همسطح گرافیک آن است و مخصوصا در نبردهای بازی ریتم تند آن به هیجان بیشتر منجر میشود و صداگذاری سلاحها یا شخصیتها هم در سطح قابل قبولی است.
اما حالا که با جزییات در رابطه با بخشهای مختلف بازی صحبت کردیم، وقت آن است که یک جمعبندی کلی در مورد حسی که یانگبلاد در ما ایجاد میکند داشته باشیم. اولا اگر بتوانید بازی را به شکل Co-Op با یک دوستی که میشناسید تجربه کنید، بدون شک لذت زیادی از آن و نازیکشی در کنار هم خواهید برد. اما حتی در غیر اینصورت هم یانگبلاد بهعنوان یک تجربه اکشن سریع، نفسگیر و دیوانهوار ارزشمند است و تنهایی بازی کردن آن هم لذت زیادی دارد؛ البته نه آنقدر زیاد که پس از تمام کردن بازی آن را همرده نسخهای مثل New Colossus قرار بدهیم. ضعفهای بازی در زمینه داستان، شخصیتپردازی یا تکراری شدن روند ماموریتها و همینطور وقفههایی که گاهی بین اکشنهای بازی میافتد، از رسیدن آن به سطح ایدهآل و آرمانی نسخه قبلی جلوگیری میکند اما بازهم در مجموع یانگبلاد اثری است که هم طرفداران همیشگی این مجموعه و هم طرفداران بازیهای شوتر اولشخص، از بازی کردنش لذت زیادی خواهند برد و شاید ویژگیهای جدیدی که ماشینگیمز و آرکین در این نسخه معرفی و پیریزی کردهاند، با رسیدن به تکامل در قسمتهای آینده بتوانند حتی بازیهای شوتر را وارد سطح جدیدی کنند.
بررسی بازی Wolfenstein: Youngblood بر اساس نسخه پی سی و کد ارسال شده توسط ناشر صورت گرفته است
Wolfenstein: Youngblood
نقاط قوت
- گانپلی بینظیر و سراسر هیجان که کشتار دشمنان را بینهایت لذتبخش میکند
- گرافیک بسیار زیبا و طراحی عالی پاریس
- ویژگیهای نقش آفرینی که حس قدرتمندتر شدن را عالی منتقل میکنند
- صداگذاری حرفهای و موسیقیهای مناسب
- تنوع بالای دشمنان و هیجان خوب مبارزه با آنها
- هوش مصنوعی شخصیت همراه حین تجربه تکنفره بازی
- CoOp!
نقاط ضعف
- تکراری شدن روند ماموریتهای فرعی بازی
- ضعف در زمینه روایت داستان باکیفیت
- عدم معرفی آنتاگونیستی با شخصیتپردازی مناسب
- وجود وقفههایی بین قسمتهای اکشن بازی که حوصلهسربر میشوند
نظرات