بررسی بازی The Medium
برای طرفداران بازیهای ترسناک، بلوبر اسم شناختهای شدهای است؛ این استودیو در سالهای اخیر، آثار مختلفی از Layers of Fear گرفته تا Observor و Blair Witch را ساخته که برخی تجربههای موفقی بهحساب میآیند و برخی هم در سطح پایینتری قرار دارند. با این حال The Medium، ساخته جدید این استودیو، از چند جهت اثر متفاوتی برای آنها است.
اولا که بلوبر این اثر را مهمترین ساخته خودش تا امروز معرفی کرده و جدا از آن، نمایشهای جالب بازی که ایده متفاوت آن برای جریان داشتن همزمان در دو جهان مختلف را بهتصویر میکشیدند و همینطور منتشر شدنش برای ایکس باکس سری ایکس | اس و همینطور پیسی و زدن قید انتشار روی کنسولهای نسل هشت، موارد دیگری هستند که مدیوم را به بازی موردانتظاری تبدیل کردند. دعوت میکنیم ابتدا در ادامه بررسی بازی The Medium را بهصورت ویدیوییتماشا کنید تا بعد هم مفصلتر نقاط قوت و ضعف آن را مرور کنیم:
مدیوم، از آن دست بازیهایی است که خیلی خوب از همان ابتدا بازیکن را درگیر داستان و جهانش میکند. هرچند به گفته خودِ ماریَن، شخصیت اصلی بازی، همهچیز از مرگ یک دختر آغاز شده، اما برای ما وقایع مدیوم با مرگ شخصیتی به اسم جک شروع میشوند و باید با کنترل مارین، او را آماده سفری ابدی کنیم. اما همهچیز به این سادگی نیست و تماسی مرموز، پای مارین را به منطقهای میکشاند که سرآغازی برای اتفاقات عجیب و غریب بازی است.
اگر بخواهیم یک نقطه قوت اصلی برای مدیوم ذکر کنیم، بدون شک داستان و روایت آن اصلیترین ویژگی مثبت ساخته جدید استودیو بلوبر خواهد بود. داستان بازی از همان ابتدا پُر رمز و راز و شدیدا درگیرکننده آغاز میشود و با ریتمی کاملا مناسب، در ادامه هم بازیکن را با خود همراه میکند. در مواجهه با اثری که فضای رازآلودی دارد، طبیعتا سوالات زیادی برای بازیکن ایجاد میشوند و اینکه بازی چقدر خوب بتواند جواب این سوالها را بدهد، اهمیت پیدا میکند. خوشبختانه مدیوم، تا حد زیادی در این زمینه موفق است و بسیاری از ابهاماتی را که خودش برای بازیکن ایجاد کرده، به مرور زمان و در قالب یادداشتها، بازسازی صحنههایی از گذشته، امکان بررسی کردن اتفاقاتی که بهشکلی به یک جسم مربوط میشوند و همه اینها از ابزارهای روایت داستان بهحساب میآیند، رمزگشایی میکند.
اما از عبارت «تا حد زیادی» استفاده کردم و این مساله دلیل دارد. دلیل آن هم این است که هرچقدر بازی خوب داستان تعریف کرده و بازیکن را درگیر سوال و جوابهای جذابی میکند، در پایانبندی و جایی که باید از آن اتفاق نهایی پردهبرداری کند، دچار ضعف میشود. نگران نباشید؛ قصد فاش کردن جزییاتی از داستان بازی را ندارم اما خب در این حد باید اشاره کنم که پایان داستان بازی مدیوم، بیشتر برای اثری سریالی مناسب بهنظر میرسد که مثلا قرار است دو ماه بعد شاهد اپیزود جدیدش باشیم و سازندگان با چنین پایانبندی، قصد دارند تا بازیکن را برای این انتظار هیجانزده کنند و برای یک بازی غیر اپیزودی، چنین پایانبندی بیشتر حکم یک اختتامیه ناقص را دارد و بازیکن را با سوالاتی تنها میگذارد که اصلا مشخص نیست در کجا باید دنبال جواب آنها باشد!
هرچند پایانبندی داستان مدیوم، چیزی نبود که بهشخصه حس خوشایندی نسبت به آن داشته باشم، ولی حتی با در نظر گرفتن این مورد هم ماجرای کلی شما در بازی، آنقدر درگیرکننده و جذاب است که بتوانید از داستانی که برایتان تعریف شده لذت ببرید. این لذت ناشی از دست در دست هم دادن عناصر مختلفی است که یکی از آنها را میتوان شخصیتپردازی بسیار خوب کاراکترها در بازی دانست. جدا از خودِ شخصیت مارین که خیلی خوب معرفی میشود و متوجه میشویم که قدرتهای ویژهای دارد و افرادی با چنین قدرتهایی در بازی با نام مدیوم شناخته میشوند، کاراکترهای دیگری از یک دخترک عجیب که به اسم ناراحتی (Sadness) معرفی میشود یا شخصیت قابلِبازی دیگر اثر که برای فاش نشدن داستان اشارهای به جزییات بیشتر نمیکنم، همه و همه خیلی پرداخت خوبی داشته و پیچیدگیهای شخصیتی خودشان را دارند.
علاوه بر این، روایت کلی مدیوم مملو از اتفاقات غیرقابل پیشبینی و پیچشهای جالب است. اگر نمایشهای بازی را تماشا کرده باشید، میدانید که مدیوم، داستانش را در دو جهان روایت میکند که یکی جهان مادی و دیگری جهان غیرمادی است و سازندگان از ارتباط بین این دو جهان، بهروشهای مختلفی چه برای روایت و چه برای گیمپلی بازی بهره بردهاند. در یکی از این جهانها، شاهد دنیایی واقعی هستیم که در آن هم مارین، دختری با موی قهوهای تیره است و جهان دیگر، جایی است که وقایع ماورایی در آن پررنگتر هستند و مارین هم در آن به دختری با موی سفید تبدیل میشود. اما دو جهانِ بازی، از یک حیث باهم اشتراک دارند و آن هم چیزی نیست جز ارائه یک اتمسفر شدیدا درگیرکننده و جذاب. اگر شما هم مثل من با آثاری که دنیای تاریک و پُر رمز و رازی دارند ارتباط برقرار میکنید، قطعا از تک تک دقایقی که در جهان مدیوم سپری خواهید کرد، بهخاطر اتمسفر فوقالعاده آن لذت خواهید برد.
تاثیر حضور آهنگساز سری سایلنت هیل در بازی کاملا حس میشود و موسیقی، یکی از ابزارهایی است که کمک زیادی به انتقال احساسات در مدیوم میکند
همانطور که بالاتر هم اشاره کردیم، مدیوم با زدن قید انتشار روی کنسولهای نسل هشت، فقط برای پی سی و کنسولهای نسل نهمی مایکروسافت منتشر شده است. این مساله خود به خود انتظارات را از تجربه بصری و فنی بازی بالا میبرد و خب کیفیت بالای بازی در این زمینهها، یکی از عواملی است که منجر به اتمسفر عالی آن شده است. سازندگان تمام ابزارهای لازم را برای خلق جهانی تاریک و وهمآلود در اختیار داشتهاند و خیلی هم خوب از آنها استفاده کردهاند تا از این حیث شاهد تجربه باکیفیتی باشیم. مدیوم از نظر بصری و گرافیکی، واقعا چشمنواز است و فرقی هم نمیکند که در یک جنگل تاریک قدم بزنید یا در خرابههای یک بنای متروکه؛ نورپردازیها، کیفیت بافتها، طراحی کاراکتر و همینطور انیمشینهای بازی در سطح واقعا بالایی قرار دارند و تجربه بصری بسیار مناسبی ارائه میکنند. البته در لابهلای همه این تعریفها، اجازه بدهید گلهای هم از زاویه دوربین بد بازی در برخی موقعیتها داشته باشم. مدیوم تقریبا همیشه از دوربین ثابت استفاده میکند و گاهی زاویه این دوربین بهقدری بد میشود که شاهد گم شدن شخصیت تحتکنترل پشت موانع هستیم یا اینکه هدایت وی آزاردهنده است.
از تاثیر جلوههای بصری باکیفیت روی خلق اتمسفر عالی بازی صحبت کردیم و خب از نقش پررنگ موسیقی هم در بازی نباید غافل شد؛ سازندگان مدیوم، بارها از الهاماتی که از سایلنت هیل برای ساخت آن گرفتهاند صحبت کردهاند و حتی جدا از بحث الهام گرفتن، برای خلق موسیقیهای بازی سراغ آکیرا یامائوکا رفتهاند که آهنگساز مشهور سری سایلنت هیل بهحساب میآید. نتیجه این همکاری، شده موسیقیهایی که هم گوش دادن به آنها بهصورت مجزا میتواند شدیدا دلنشین باشد و از آن مهمتر، تاثیری است که این موسیقیها در انتقال مفاهیم و احساسات بازی به بازیکن ایفا میکنند و استفاده کاملا بهجا از آنها، تاثیرگذاری وقایع بازی را بیش از پیش کرده است. پس تا اینجای کار، میدانیم که مدیوم، اثری است که حداقل تا قبل از رسیدن به پایانبندی داستان بسیار خوبی روایت میکند و به لطف شخصیتپردازی مناسب کاراکترهایش و همینطور ارائه اتمسفری شدیدا جذاب در قالب دو جهان مختلف، بازیکن را درگیر وقایع مختلف و پیچشهای داستانیاش میکند. اما مدیوم جدا از اینکه سعی در ارائه داستانی خوب دارد، همزمان برای اینکه یک تجربه ترسناک مناسب باشد و گیمپلی جذابی هم ارائه دهد تلاش میکند. اما آیا بازی در این زمینهها هم موفق است؟
تقریبا همهمان میدانیم که بازیهای ترسناک، انواع مختلفی دارند و بارها هم در بررسی آثار این سبک یا در مقالات دیگر، به این قضیه اشاره کردهایم. گاهی یک بازی ترسناک سعی میکند با ترسهای لحظهای یا روبهرو کردنمان با دشمنانی خطرناک ما را به وحشت بیندازد و گاهی آثار هم سراغ ترس روانی میروند و با قرار دادن مخاطب در موقعیتهای پرتنش، ترسی مستمر بهارمغان میآورند که روح و روان او را درگیر میکند. از جمله مثالهای معروف و درجه یک بازیهایی با ترس روانی، میتوان به مجموعه سایلنت هیل اشاره کرد که خب چون مدیوم هم الهام زیادی از این سری گرفته، بیشتر سعی در ارائه چنین ترسی دارد؛ اما تا حد خیلی زیادی، در رسیدن به آن موفق نیست!
مدیوم در ارائه حس ترس خیلی موفق نیست چون در اکثر دقایقش، بازی فاقد یک حس تنش معنادار است که تازه بعد از آن بتواند با تقویت این حس، مخاطبش را بهوحشت بیندازد. شاید چند مثال به درک بهتر این ادعا کمک کنند. مدیوم در بخشهای مختلفی، بازیکنان را با هیولاهایی روبهرو میکند که اکثر این مواجههها در جهان غیرمادی هستند و البته در جهان مادی هم از دست آنها در امان نیستیم. این هیولاها به شکلی ترسناک طراحی شدهاند و از این نظر همهچیز خوب است؛ اما اشکال، از جایی شروع میشود که بدانیم روبهرو شدن با آنها، نه چالش خاصی برای بازیکن بهوجود میآورد و نه تنشی که تحتتاثیر آن، از روبهرو شدن با این موجودات بترسیم. این رویاروییهای محدود، یا در قالب صحنههای سینمایی هستند که صرفا باید با نگه داشتن کلید فرار از دست آنها در بروید یا اینکه در قالب صحنههای مخفیکاری، صرفا وارد حالت حرکت آرام شوید و از یک محیط عبور کنید.
مدیوم اتمسفر شدیدا تاثیرگذار و درگیرکنندهای دارد؛ اما این ویژگی بازی به معنی ترسناک بودن آن نیست و ساخته استودیو بلوبر، در ایجاد حس ترس روانی که قصدش را دارد، چندان هم موفق نیست
در مثالی دیگر، مثلا جایی از بازی باید از یک محیط عبور کنید و اگر وارد قسمتهای نورانی شوید، در واقع توسط یک دشمن دیده خواهید شد. اما جالب است بدانید که با نقض کردن این کار هم اتفاق خاصی برایتان رخ نمیدهد و اینکه دیده شوید یا خیر، فرقی به حال شما نخواهد کرد! در نتیجه عملا کل چالش بازی در این زمینه از بین میرود و آن ترسی که قرار بود از دیده شدن داشته باشیم یا در مثال قبلی در مواجهه با یک هیولای وحشتناک دچارش شویم، از بین میرود. همه اینها، دست به دست هم میدهند تا مدیوم، بیشتر از اینکه اثری واقعا ترسناک باشد، اثری باشد که صرفا در یک دنیای تاریک با اتمسفر قوی جریان دارد و این مساله است که بازیکن را درگیر بازی میکند و نه آن ترسی که ازش انتظار داریم.
در بررسی حس ترس، از نبود چالش صحبت کردیم و خب انگار کلا سازندگان مدیوم، از بهچالش کشیدن بازیکنان میترسند؛ چرا که این اتفاق در زمینه گیمپلی هم برای بازی رخ میدهد. مدیوم از حیث گیمپلی، حال و هوای آثار ماجراجویی را دارد و حتی کمی شبیه به سری محبوب Syberia است؛ به طوریکه تعامل شما با بازی اکثرا به گشتوگذار در محیطهایش، پیدا کردن آیتمهای مختلف و حل معماها مربوط میشود. در این بین البته از خلاقیت اصلی بازی که همان بحث جریان داشتنش در دو جهان مختلف است هم نباید غافل شد. سازندگان همانطور که از این ویژگی در روایت داستان استفاده کردهاند، در حل معماهای بازی هم از آن بهره بردهاند که انصافا هم لایق تحسین و تجربهای متنوع است. بازیکنان به روشهای مختلفی میتوانند بین این دو جهان ارتباط برقرار کنند و مثلا گاهی همزمان شخصیتتان را در هر دو جهان هدایت میکنید و با تعاملاتی که دارید، مسیر را موانعی که ممکن است در جهان دیگر پیشرویتان باشند، پاکسازی میکنید. یا گاهی کلا بین این دو جهان به شیوههای خلاقانهای امکان سوییچ برقرار میشود و از این طریق در بازی پیش میرویم.
درست است که ایده تعامل با دو جهان مکانیک جالبی در گیمپلی بازی است و دقایق جالبی را هم رقم میزند، ولی خب آن ایراد ترس از بهچالش کشیدن بازیکن، در خیلی از پازلهای بازی وجود دارد و تاثیرش را به این شکل میگذارد که تا شما میخواهید کمی فکر کنید و ببینید که چطور باید پازل را حل کنید، مارین زحمتتان را کم میکند و با توضیح دادن کل پروسه و اتفاقی که درگیرش هستید، به جای شما فکر میکند! این اتفاق اگر نظر من را بخواهید، برای یک بازی ماجراجویی و در حل پازلها، واقعا سم است و کل آن لذت سر و کله زدن با یک پازل را اصلا مکانیک اصلی گیمپلی آثار اینچنینی است، از بین میبرد و متاسفانه در مدیوم هم شاهدش هستیم که باعث شده تا گیمپلی بازی و مخصوصا جنبه حل معماهای آن، آنطور که باید جذاب نباشد.
در مجموع، The Medium از آن دست بازیهایی است که بسته به انتظاری که از آن دارید میتواند تجربه خوب یا نهچندان مناسبی برایتان باشد. اگر از تجربه کردن یک داستان خوب در بازیها لذت میبرید، این ساخته استودیو بلوبر تجربه ارزشمندی برایتان خواهد بود و بهخوبی درگیر اتمسفر عالی آن که بهلطف جلوههای صوتی و بصری عالی پدید آمده، شخصیتپردازیهای بسیار خوب کاراکترهایش و روایت کلی مناسبش خواهید شد. با این حال اگر انتظارتان یک تجربه ترسناک است که بتواند شما را بهوحشت بیندازد یا اگر دنبال اثری هستید که معماهای درجهیکی داشته باشد، مدیوم خیلی هم تجربه ایدهآلی نیست. هرچند که فراموش نکنیم این بازی، از طریق گیمپس رایگان در دسترس است و اگر مشترک این سرویس هستید، فارغ از هر سلیقهای، قطعا مدیوم ارزش یک بار بازی کردن را خواهد داشت.
بررسی بازی مدیوم بر اساس نسخه پی سی صورت گرفته و کد آن توسط ناشر برای زومجی ارسال شده است
The Medium
نقاط قوت
- اتمسفر شدیدا درگیرکننده
- ایده جالب جریان داشتن همزمان در دو جهان و استفاده از آن بهعنوان مکانیک گیمپلی و روایت داستان
- جلوههای بصری باکیفیت و چشمنواز
- استفاده بهجا از موسیقیهای مناسب برای انتقال بهتر حس کلی بازی
- روایت داستانی جذاب و پر رمز و راز
نقاط ضعف
- ضعف در ایجاد تنش که حس ترس بازی را شدیدا کمرنگ میکند
- از بین رفتن چالش پازلهای بازی بهخاطر توضیحات زاید و بیش از حد
- زاویه بد دوربین در برخی قسمتها که گاهی واقعا آزاردهنده میشود
- پایانبندی داستان میتوانست بهتر باشد
نظرات